تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,677 |
تعداد مقالات | 13,681 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,719,309 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,533,383 |
بررسی فرایند نسبسازی شیخ صفیالدین اردبیلی از نسخة ابنبزاز تا دستکاریهای طریقتی و سلطنتی و بازتاب آن در منابع صفوی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 4، دوره 15، شماره 1 - شماره پیاپی 46، شهریور 1400، صفحه 39-64 اصل مقاله (2.45 M) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jpll.2021.127194.1573 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محمود فتوحی رودمعجنی* 1؛ علی صادقی حسن آبادی2؛ سید علی اصغر میرباقری فرد3 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشجوی دکتری رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد، گرایش ادبیات عرفانی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مسئلة سیادت شیخ صفیالدین اردبیلی، جدّ صفویان، از مسائل پرمجادله در تاریخ صفویان است. مهمترین سند برای شناخت نسبنامة صفویان کتاب صفوةالصفا است که ابنبزاز اردبیلی (تألیف 759 ق.) در ترجمة احوال، سخنان و کرامات شیخ صفیالدین نوشته و از همان آغاز دستخوش دخل و تصرفات بسیاری شده است؛ ازاینرو نگارندگان برای حل مناقشات دربارة سیادت شیخ صفیالدین تصمیم دارند با بررسی نسخههای صفوةالصفا و تبارشناسی آنها، وضعیت سیادت شیخ و خاندان صفوی را روشن کنند و بازتاب این تغییرات را در منابع صفوی نشان دهند. بررسیهای نسخهشناختی بیانگر ردپای سیادت شیخ صفیالدین در نسخة نزدیک به نسخة مؤلف و تلاشهای تدریجی و گامبهگام رهبران طریقت صفوی برای تشدید سیادت اوست؛ همچنین در نسخههای پیشاصفوی کوشش شده است سیادت او به سیادت حسینی تبدیل شود؛ در این امر میتوان به تلاشهای آگاهانه و یکبارة میرابوالفتح برای تکمیل سیادت شیخ صفیالدین اشاره کرد. او این کار را با انتساب اجداد و فرزندان شیخ صفیالدین به سیادت حسینی و با انتساب خرقة شیخ زاهد گیلانی، استاد و پدرخانم، به خاندان سیادت در نسخههای صفوی به انجام رسانده است؛ ازاینرو هدف رهبران طریقت صفوی اثبات سیادت حسینیِ شیخ صفیالدین و برتردانی او و طریقت صفوی بر دیگر مشایخ و طریقتهای عرفانی ازطریق سیادت حسینی بوده است؛ هدف میرابوالفتح اثبات سیادت حسینی شیخ صفیالدین، انتساب حاکمان صفوی به شیخ صفیالدین حسینینسب و معرفی آنان در مقام دنبالکنندگان طریقت معصومین در عصر غیبت برای حکومت بر ایران و کسب مشروعیت سیاسی بوده است؛ البته در منابع تاریخی، رفتارهای متفاوت و متناقض مورخان دربارة سیادت شیخ صفیالدین بازتاب یافته است و منابع تاریخی به سه دسته منابعِ خاموش، مردد و مؤید تقسیم میشود. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شیخ صفیالدین اردبیلی؛ سیادت؛ نسخههای صفوةالصفا؛ دستکاریهای طریقتی و سلطنتی؛ بازتاب در منابع صفوی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1ـ مقدمه، طرح مسئله: پرسش از سیادت صفویان با توجه به کمیِ منابع پیشاصفوی دربارة سیادت شیخ صفیالدین اسحاق اردبیلی و خاندان صفوی، شناسایی تبار صفویان و پیبردن به حقیقت نسب شیخ صفیالدین اردبیلی (735‑650 ق.)، جدّ آنها، از مسائل مبهم و بحثبرانگیز تاریخ صفویان است. نسخههای صفوةالصفا مهمترین سندی است که دربارة نسب شیخ صفیالدین در دست است. این اثر را ابنبزاز اردبیلی بیست و چهار سال بعد از وفات شیخ صفیالدین یعنی در سال 759 ق. مطابق با مبانی اهل سنت در ترجمة احوال، سخنان و کرامات شیخ صفیالدین نوشته است و در دوران رهبران طریقت صفوی و حاکمان صفوی تغییراتی در نسخههای آن وارد شد. نسخهبدلها «نهانگاههای حقایق تاریخی» و «میدان درگیری و ستیز ایدئولوژیها» (شفیعی کدکنی، 1383: 93) هستند؛ به همین سبب، مهمترین سند برای پیبردن به حقیقت نسبنامة شیخ صفیالدین نسخههای صفوةالصفا و ردیابی نسبنامة شیخ در آنهاست؛ ازاینرو هدف این پژوهش تمرکز بر نسخههای خطی صفوةالصفا و تبارشناسی آنها برای کشف حقیقت تاریخ و حل مناقشات مربوط به سیادت شیخ صفیالدین است. شیخ صفیالدین مرید شیخ زاهد گیلانی بود که بعد از وفات او به جانشینی وی انتخاب شد و طریقت زاهدیه را به طریقت صفویه تبدیل کرد. بعد از وفات شیخ صفیالدین، فرزندشْ شیخ صدرالدین رهبری طریقت صفوی را دنبال کرد و پس از او، خواجه علی سیاهپوش، سلطان ابراهیم، سلطان جنید، سلطان حیدر و شاه اسماعیل رهبری طریقت صفوی را عهدهدار شدند و تغییراتی را در طریقت صفوی و نسخههای صفوةالصفا، اصلیترین منبع این طریقت، اعمال کردند. بدینترتیب شیخ صدرالدین به تقویت سیادت شیخ صفیالدین پرداخت؛ خواجه علی و فرزندش سلطان ابراهیم به افزودن گرایشهای شیعی طریقت صفوی همت گماردند؛ سلطان جنید تبدیل طریقت صفوی به جنبش سیاسی ـ نظامی را آغاز کرد و سلطان حیدر نیروهای طریقت صفوی را «قزلباش» نامید و لباس متحدالشکل کبودرنگ و کلاه دوازدهترک قرمزرنگ را برای آنها طراحی کرد. شاه اسماعیل نیز با تکیه بر نیروی قزلباشان به حکومت رسید و مذهب تشیع را مذهب رسمی ایران معرفی کرد. این تغییرات کمکم در نسخههای پیشاصفوی وارد شد و نسخههای صفوةالصفا بهآرامی از اصالت اولیة خود فاصله گرفتند. بعد از به حکومت رسیدن شاه طهماسب و ناکافیدانستن تغییرات اعمالی پیروان/ کاتبان نسخههای پیشاصفوی، شاه طهماسب برای بهدستدادن نسخهای متقن و منقح از نسخههای صفوةالصفا، در حکمی میرابوالفتح حسینی را به «تصحیح و تنقیح» صفوةالصفا و «جداکردن حق و باطل از آن» دستور داد (ابنبزاز اردبیلی، 1373: 1201). در این پژوهش از دستکاریهای رهبران طریقت صفوی در نسخههای پیشاصفوی به «دستکاریهای پیشاصفوی یا دستکاریهای طریقتی» و از دستکاریهای میرابوالفتح و رونویسانش در نسخههای صفوی به «دستکاریهای دربار صفوی یا دستکاریهای سلطنتی» یاد شده است. پرسشهای اصلی این پژوهش عبارت است از: 1) روند دگرگونی سیادت شیخ صفیالدین در نسخههای پیشاصفوی و صفوی صفوةالصفا چگونه است؟ 2) تغییرات راهیافته در نسخههای پیشاصفوی و صفوی با چه هدفی انجام شده و نسبت آنها با منابع تاریخ صفوی چگونه است؟ 1ـ1 پیشینه پژوهش تحقیقات بسیاری دربارة درستی یا جعل نسب صفویان صورت گرفته است. ابتدا در قرن یازدهم، حسن بن محمد بورینی در تذکرة تراجمالاعیان در نسب شیخ شک کرد (شفیعی کدکنی، 1383: 101). در دوران معاصر احمد کسروی در کتاب شیخ صفی و تبارش (1304) با بررسی نسخههای صفوةالصفا ادعای دروغبودن سیادت شیخ صفیالدین را مطرح کرد. کسروی شیخ صفیالدین را سیّد ندانست و سیّدسازی شیخ صفیالدین را اقدام تدریجی صدرالدین موسی، فرزند و جانشین شیخ صفیالدین، برای بهرهمندی خاندان خود از برگزیدگی سادات دانسته است. همچنین کسروی موسویدانستن تبار شیخ صفیالدین را انتساب آنها به صدرالدین موسی دانسته و انتساب آنها به امام کاظم (ع) را رد کرده است. توغان در مقالة «دربارة منشأ صفویان» (1336) ضمن تأیید ادعای کسروی دربارة دروغبودن ادعای سیادت صفویان، سیادت شیخ صفیالدین را به دوران شاه اسماعیل صفوی مربوط دانست. همچنین رحیملو در مقالة «مواردی از دستاویزهای معنوی سیادت صفویان» (1370) ضمن پذیرش سخن کسروی، خواجه علی را منشأ علوی صفویان و صدرالدین موسی را منشأ موسوی آنان دانسته است. همچنین درخشان در مقالة «پیرامون کلمة شیخ و سیّد» (1353) و حیدری و باقری بیدهندی در مقالة «نگاهی به موضوع سیادت شیخ صفیالدین» (1390) با رد دیدگاه کسروی و همپیمانانش، شیخ صفیالدین را سیّد دانسته و در صدر توجهنبودن سیادت شیخ صفیالدین را نشانة تقیة وی دانستهاند. پژوهشگران نامبرده چندان به تبارشناسی نسخههای صفوةالصفا، دستهبندی آنها، تفکیک دستکاریهای راهیافته در نسخههای پیشاصفوی و صفوی و بازتاب آنها در منابع تاریخی نپرداختهاند و سیادت شیخ صفیالدین را بهصورت کلی بررسی کردهاند؛ به همین سبب شناخت تبار نسخهها، دستهبندی آنها و تفکیک تغییرات اعمالی بر نسخههای پیشاصفوی و صفوی و بازتاب آنها در منابع صفوی برای حصول نتیجه بسیار ضروری است. در این پژوهش با بررسی سالشمارانۀ چهار دسته نسخه از نسخههای صفوةالصفاوبررسیدستکاریها و افزودههای طریقتی و سلطنتی نتایج تازهای به دست آمده است. 1ـ2 روش انجام پژوهش این تحقیق اساساً بر دستنویسهای موجود کتاب صفوةالصفا و تبارشناسی آنها متمرکز است؛ ازاینرو با روش نسخهشناختی به بررسی نسخههای صفوةالصفا پرداخته شد. همچنین با گردآوری حدود ده نسخه از مهمترین نسخههای این اثر و مقابلة آنها با یکی از قدیمترین نسخههای صفوةالصفا، نسخة ایاصوفیا کتابتشده در سال 896 ق.، به تبارشناسی نسخهها پرداخته شده است. نسخههای صفوةالصفا دستکم به چهار دسته نسخة مؤلف (نسخة ابنبزاز)، نسخة نزدیک به نسخة مؤلف، نسخههای پیشاصفوی و نسخههای صفوی تقسیم شده است. همچنین ابعاد ششگانة سیادت شیخ صفیالدین در نسخة نزدیک به نسخة مؤلف و شیوة دگرگونی آن در نسخههای پیشاصفوی و صفوی تشریح شده است. در پایان، هریک از این بخشهای ششگانه نیز با روش تحلیل تاریخی، شیوة بازتاب این تغییرات در منابع صفوی آورده شده است. نسخههای صفوةالصفا دستکم در چهار دسته قرار میگیرد. 1) نسخة مؤلف: نسخة ابنبزاز اردبیلی است که در سال 759 ق. کتابت شده است. متأسفانه تاکنون در متون فهرست نسخههای خطی، نشانی از این نسخه یافت نشده است. 2) نسخههای نزدیک به نسخة مؤلف: نسخههای کتابتشده از روی نسخة مؤلف است. این نسخهها باید جزو نسخههای برکنارمانده از تغییرات ایدئولوژیک 1 باشند. نسخة لیدن با تاریخ کتابت 890 ق. و نسخة کتابخانة ایاصوفیا با تاریخ کتابت 896 ق. جزو این نسخهها هستند. 3) نسخههای پیشاصفوی: این نسخهها به دو دسته تقسیم میشود: نخست نسخههایی است که پیروان/ کاتبان طریقت صفوی پس از سال 759 ق. تا زمان به قدرت رسیدن شاه طهماسب از روی نسخة مؤلف یا نسخ دیگر کتابت کردهاند و رفتهرفته تغییرات ایدئولوژیک را در متن آنها وارد کردهاند؛ دوم، نسخههایی که بعد از زمان شاه طهماسب از روی نسخههای تغییریافتة پیروان/ کاتبان طریقت صفوی کتابت شده است. نسخة کتابخانة آستان قدس با تاریخ کتابت 1042، نسخة کتابخانة بانکیپور با تارخ 1035 ق.، نسخة دیوان هند با تاریخ کتابت حدود قرن دوازده جزو این نسخههاست. تغییرات راهیافته در این نسخهها، تلاش پیروان/ کاتبان طریقت صفوی برای همسوسازی تدریجی محتوای کتاب با اندیشههای طریقت صفوی آشکار است؛ ازاینرو این نسخهها «نسخههای طریقت صفوی یا نسخههای پیشاصفوی» و دستکاریهای آنها، «دستکاریهای طریقتی یا دستکاریهای پیشاصفوی» نامیده شده است. 4) نسخههای دربار صفوی: این نسخهها نیز به دو دسته تقسیم میشود: نخست، نسخة میرابوالفتح حسینی است. این نسخه، نسخة اصلاحی میرابوالفتح با ایدئولوژی شیعی حاکم بر دربار صفوی بعد از دستور شاه طهماسب برای تصحیح و تنقیح صفوةالصفا و جداکردن حق و باطل از آن است. این نسخه در کتابخانة ملی تهران با تاریخ کتابت حدود قرن ده موجود است؛ دوم، نسخههای کتابتشده از روی نسخة میرابوالفتح است؛ نسخة موزة بریتانیا با تاریخ کتابت 976 ق.، نسخة کتابخانة ملی تبریز با تاریخ کتابت 950 ق. و نسخة کتابخانة دانشکدة ادبیات دانشگاه تبریز با تاریخ کتابت 950 ق. جزو این نسخهها هستند؛ بنابراین نگارندگانْ این نسخهها را «نسخههای دربار صفوی یا نسخههای صفوی» و دستکاریهای آن را «دستکاریهای صفوی یا دستکاریهای سلطنتی» نامیدهاند.
جدول شمارة 1: مشخصات نسخههای برگزیده در این پژوهش
همة ارجاعات متن براساس اختصارات نسخههاست؛ ازاینرو در ارجاعات، تاریخ کتابت نسخه نیز ذکر نمیشود.
2ـ بحث اصلی: شش نسبت شیخ صفیالدین با سیادت مسئلة سیادت شیخ صفیالدین در سه دسته نسخة یادشده درمجموع در شش موضوع مطرح شده است که بهاختصار به تبیین آنها پرداخته میشود. 2ـ1 احترام ویژة شیخ صفیالدین به سادات از مسائل توجهبرانگیز نسخههای سهگانة صفوةالصفا، مسئلة احترام ویژه شیخ صفیالدین به سادات است. در این نسخهها شیخ صفیالدین تمایزی بین طبقة سادات (هاشمی، علوی، شریف، طالبی، حسنی و حسینی) قائل نشده و عموم سادات را تکریم کرده است. در نسخة نزدیک به نسخة مؤلف، نسخة پیشاصفوی و نسخههای صفوی در این باره آمده است: «شیخ، قدسسره، اعزاز و احترام علما و سادات بهغایت میفرمودی و تواضع نمودی، علما را بهسبب علم و سادات را بهسبب سیادت و هر حکمی را که سادات بکردندی، تحمل کردی و هر التماس که کردندی، مبذول داشتی» (الف: ب 200؛ ق: الف 322؛ م: 568؛ ب: 4 الف 6؛ چ: 910). شیخ صفیالدین در این عبارات با موازیانگاری طبقة سادات همة سادات را تکریم کرده و علت تکریم آنها را سیادتشان دانسته است؛ درحالیکه در نظر عموم مردم و جانشینان شیخ صفیالدین، طبقات سادات در ارزشگذاری آنها اهمیت یافته است. تلاشهای اغراقآمیز شیخ صفیالدین در تکریم سادات به پنهانکردن سیادت مریدان از شیخ نیز انجامیده است. در سه دسته نسخة یادشده، حکایت رسیدن پیره حسن سقسینی به محضر شیخ صفیالدین و پنهانکردن سیادتش آمده است. پیره حسن پس از آشکارشدن سیادتش، در پاسخ به پرسش شیخ صفیالدین دربارة علت پنهانکردن سیادتش گفته است: «از برای آنکه شیخ عزت سادات به مبالغه میفرماید داشتن، ترسیدم که به من نیز بدان عزت نظر فرماید، کار بر من گشاید. میخواستم که مسکینوار باشم تا از نظر شیخ به مسکنت به حظی رسم» (الف: ب 243؛ ق: ب 396؛ م: 717؛ ب: 4 الف 164؛ چ: 1116). همچنین این تکریمها کار را تا آستانة بیاحترامی یکی از سادات به شیخ صفیالدین و سکوت وی پیش برده است. در نسخههای سهگانة یادشده، حکایت واردشدن سیّدی تنگخلق و تندمزاج بر شیخ صفیالدین و بیاحترامیکردن، عربدهکشیدن در صحن خانقاه و شمشیرکشیدنش بر شیخ و غایت تواضع شیخ در برابر وی و فرونشاندن سورت غضب با گفتن عبارت «هر حکمی که میکنی مطیعم» (همان) آمده است. به نظر میرسد تواضع بیاندازة شیخ صفیالدین در برابر تنگخلقی و تندمزاجی این سیّد، بیانگر اعتقاد قلبی شیخ صفیالدین به برتری سادات بر دیگران است. درحالیکه در جایجای صفوةالصفا حکایات فراوانی دربارة روا نداشتن بیاحترامی دیگران به شیخ صفیالدین، شیخ زاهد گیلانی، شیخ صدرالدین و طایفه صوفیان2 و مجازاتشدن آنها با آتش غیرت شیخ صفیالدین وجود دارد. مسئلة تکریم ویژة سادات به دوران شیخ صفیالدین محدود نشده است و رهبران طریقت صفوی و حاکمان صفوی نیز ضمن سیّد خواندن خود و خاندانشان، سادات را تکریم کردهاند. منابع تاریخی تلاش ویژة رهبران طریقت صفوی و حاکمان صفوی در تکریم سادات را نشان میدهد. در دوران ایلخانی نهاد نقابت یا همان سازمان روحانی ـ اداری سادات شیعی ـ که از زمان عباسیان آغاز شده بود ـ احیا شد و عنوانهایی مانند «نقیب، نقیبالنقبا و سیّدالسادات» به وجود آمد و دارالسیادة یا مکان گردهمایی سادات نیز ایجاد شد (کریمی، 1389). حاکمان صفوی نیز احترام ویژهای برای سادات قائل بودند؛ تاجاییکه شاه اسماعیل برای تاجگذاری در دارالسلطنة تبریز، سادات و اکابر تبریز را دعوت کرد (روملو، 1357: 85) و منصب صدارت را که «بالاترین مقام روحانی سادات در امور دینی» است، برای «تقدیم سادات و ارباب عمایم و تکفل مهمات ایشان و ضبط اوقاف و رسانیدن وجوه بر معارف شرعیه» (اسکندربیگ ترکمان، 1350، ج 1: 145) تأسیس کرد و بر عهدة سادات عظیمالقدر قرار داد (جعفریان، 1392: 324). در دوران شاه طهماسب و شاه عباس نیز سادات مقام ویژهای داشتند و در نیمة دوم دولت صفوی صدارت به دو دستة صدارت عام و خاص تقسیم شد (همان: 350‑320). 2ـ2 اشارهای کوتاه به سیادت شیخ صفیالدین در سه دسته نسخة یادشده بررسیهای نسخهشناختی بیانگر اشارهای کوتاه به سیادت شیخ صفیالدین در سه دسته نسخة یادشده است. تاکنون نشانهای از نسخة مؤلف به دست نیامده است و بهطور قطع نمیتوان سیّدبودن شیخ صفیالدین را تأیید یا رد کرد؛ اما در متن نسخة نزدیک به نسخة مؤلف، نشانی از سیادت شیخ صفیالدین وجود دارد که در نسخههای پیشاصفوی و صفوی تشدید شده است. در قدیمترین نسخههای موجود صفوةالصفا (نسخة لیدن و ایاصوفیا) به حکایت سیادت شیخ اشاره شده است؛ اما کسروی در اصالت و محتوای آن شک کرده و افزودن این حکایت به نسخههای صفوةالصفا را به دوران شیخ صدرالدین مربوط دانسته است. او این اقدام را نتیجة تلاشهای گامبهگام شیخ صدرالدین در دوران رهبریاش بر طریقت صفوی برای «بهرهمندی خود و خاندانش از تبار سیادت» خوانده است (کسروی، 1306: 21). همچنین برخی محققان، مانند زرینکوب، با استناد به ذکرشدن سیادت شیخ صفیالدین در قدیمترین نسخههای صفوةالصفا، سیادت وی را تأیید کرده و شک کسروی در اصالت محتوای حکایت را عامل نفی سیادت شیخ صفیالدین ندانستهاند (زرینکوب، 1387: 59). در نسخة نزدیک به نسخة مؤلف آمده است: «سلطان المشایخ فی العالمین شیخ صدرالدین ادام الله برکته فرمود که شیخ، قدس الله سره، فرمود که "در نسب ما سیادت هست؛" لیکن سؤال نکردم که علوی یا شریف و همچنان مشتبه بماند... و چون نسبت پیروز با کرد رفت... و این فیروز مشهور بود به زرینکلاه و این فیروز مردی متمول و صاحب ثروت و مکنت بود 3» (الف: ب 7؛ چ: 2‑71). این حکایت در نسخههای پیشاصفوی و صفوی دستخوش تغییرات ایدئولوژیک شده و به دو حکایت گسترش یافته است. ابتدا متن این دو حکایت را در نسخة پیشاصفوی و صفوی بیان میکنیم و در ادامه به تحلیل تغییرات اعمالی آنها میپردازیم. حکایت اول نسخة پیشاصفوی: «سلطان المشایخ فی العالمین شیخ صدرالدین ادام الله برکاته علی العالمین فرمود که شیخ، قدسسره، فرمود که "در نسب ما سیادت هست؛" لیکن سؤال نکردم که علوی یا شریف و همچنان مشتبه بماند 4» (ق: الف 11؛ چ: 71). حکایت دوم نسخة پیشاصفوی: «و چون نسبت پیروز با کرد رفت... و این پیروز مشهور بود به زرینکلاه و این پیروز مرد متمول و صاحب ثروت و مکنت بود 5» (ق: ب 11؛ چ: 71). حکایت اول نسخههای صفوی: «سلطان المشایخ فی العالمین خواجه صدرالدین، ادام الله برکته، فرمودند که شیخ، قدسسره، مکرر میفرمود که "من سیّدم؛" لیکننپرسیدم که از کدام فرقه ساداتاند 6» (م: 15؛ ب: 1 ب 22). 7 حکایت دوم نسخههای صفوی: «ابوالکرامه سیّد شرفالدین فیروزشاه، طیب الله ثراه و جعل الجنه مثواه، نمودند و آن حضرت متمول و صاحب مکنت بود 8» (م: ۱۷؛ ب: ۱ ب ۲۳). مقابلة این حکایت در سه دسته نسخة یادشده بیانگر اعمال تغییرات ایدئولوژیک در نسخههای پیشاصفوی و صفوی دستکم در سه حوزة «اشاره به سیادت شیخ صفیالدین»، «علوی یا شریف بودن نسب شیخ» و «نسبت کردی فیروزشاه، جد شیخ صفیالدین» است. در نسخة نزدیک به نسخة مؤلف و نسخة پیشاصفوی، عبارتِ «در نسب ما سیادت هست» آمده است؛ درحالیکه در نسخههای صفوی عبارت یادشده به عبارت «من سیّدم» که صراحت و قطعیّت بیشتری دارد، تغییر یافته و با افزودن قید «مکرر» به این عبارت سیادت شیخ را تدوام بخشیده و آن را به امری بدیهی و مستمر تبدیل کرده است. همچنین در نسخة نزدیک به نسخة مؤلف و نسخة پیشاصفوی، عبارتِ «علوی و شریف» آمده است؛ درحالیکه در نسخههای صفوی با برترانگاری طبقات سادات بر همدیگر، عبارت «از کدام فرقه ساداتاند» جایگزین عبارت «علوی و شریف» شده و زمینه را برای اثبات سیادت حسینی شیخ صفیالدین در بخش دیگر نسخه فراهم کرده است. منظور از «علوی» اعتقاد به سیادت پدری و انتساب سیادت به امام علی (ع) و منظور از «شریف» اعتقاد به انتساب سیادت مادری و انتساب سادات به حضرت زهراست؛ ازاینرو برخلاف نظر کسروی و رحیملو، منظور از «علوی و شریف» در این حکایت سیادت علوی و شریف است، نه ارجاع به «خواجه علی سیاهپوش»؛ زیرا این حکایت قبل از به دنیا آمدن خواجه علی در این نسخهها وجود داشته است و کاربرد «علوی و شریف» با همدیگر قرینهای برای ردیابی این نسبت در طول تاریخ است. در متون فقهی، حدیثی، جدلی، نسبنگاری و عرفانی صفوی دیدگاههای متفاوت و متناقضی دربارة برتری طبقات سادات یا همسانی آنها وجود دارد و هریک از آنها با ارائة دلایلی طبقة سیادت خود را بر دیگر طبقات برتر دانستهاند (آقاجری و اللهیاری، 1390). در نسخههای صفوةالصفا نیز این اختلافنظرها بازتاب یافته است. بررسیهای نسخهشناختی بیانگر اعتقاد شیخ صفیالدین به همسانی طبقات سادات و آغاز برتردانی آنها بر همدیگر در دوران پیشاصفوی و تقویت و تشدید آن در دوران صفوی است؛ ازاینرو در نسخة نزدیک به نسخة مؤلف و نسخة پیشاصفوی عبارت «علوی و شریف بودن نسب شیخ و مشتبهبودن آن» آمده است؛ درحالیکه در نسخههای صفوی این عبارت حذف شده و عبارت «از کدام فرقه ساداتاند» جایگزین آن شده است. کسروی افزودن سیادت علوی و شریفِ شیخ صفیالدین را به نسخة پیشاصفوی، از افزودههای تدریجی و گامبهگام شیخ صدرالدین برای سیّدسازی خود و خاندانش دانسته است؛ اما در دسترس نبودن نسخة ابنبزاز و آمدن این حکایت در نسخة نزدیک به نسخة مؤلف و قدیمترین نسخة موجود صفوةالصفا (نسخة لیدن) پذیرش ادعای کسروی را محل تردید قرار میدهد. همچنین تناقض موجود در ادعای کسروی دربارة اقدامات گامبهگام شیخ صدرالدین، و اثبات سیادت علوی شیخ صفیالدین و منسوخکردن دوبارة سیادت علوی برای اثبات حسینیبودن آن ناموجه مینماید؛ بنابراین تا زمان پیدانشدن نسخة ابنبزاز یا نسخههای قدیمتر از سال 890 ق. برای ردیابی حقیقتِ ماجرای سیادت شیخ ناچاریم با وجود تناقضات آشکار در این حکایت، با استناد به اقدم نسخههای صفوةالصفا سیادت شیخ صفیالدین را فارغ از علوی یا حسینی بودن آن بپذیریم و شیخ را سیّد بدانیم. همچنین در نسخة نزدیک به نسخة مؤلف و نسخة پیشاصفوی عبارت «نسبت پیروز با کرد رفت» آمده و بر «کردبودن نسبت فیروزشاه» تأکید شده است؛ درحالیکه در نسخههای صفوی این عبارات حذف شده و واژة «سیّد» بر اول نام وی افزوده شده است. همچنین در بخش «نسبنامة شیخ صفیالدین» نسخة نزدیک به نسخة مؤلفونسخةپیشاصفویبهترتیببهکردبودننسبپیروزشاهباعنوان«پیروزالکردی السنجانی»و «الکردی السنجانی پیروزشاه زرینکلاه» اشاره شده است؛ درحالیکه در نسخههای صفوی کردبودن نسب وی حذف شده و با عنوان «سیّد فیروزشاه زرینکلاه» آمده است؛ ازاینرو در نظر کاتبان نسخة نزدیک به نسخة مؤلف و نسخة پیشاصفوی کردبودن فیروزشاه، جدّ پنجم شیخ صفیالدین، با ارتباط او با خاندان سیادت منافات نداشته و فیروزشاه «کرد ـ سیّد» معرفی شده است؛ درحالیکه کاتبان نسخههای صفوی ضمن افزودن عنوانهای «منکوسکنندة اعلام ضلالت کفار»، «تعلیم و تعلمدهندة شعار اسلام و شرایع سیّدالانام»، «اجراکنندة امر به معروف و نهی از منکر» و «سیّد» بر اول نام فیروزشاه، کردبودن وی و ارتباطش با خاندان سیادت را ناسازگار دانستهاند؛ ازاینرو با حذف عبارت «نسبت پیروز با کرد رفت»، فیروزشاه را از «کرد ـ سیّد» به «سیّد» تقلیل دادهاند تا سیادت وی خالصتر شود؛ بنابراین در نظر کاتبان نسخة نزدیک به نسخة مؤلف و نسخة پیشاصفوی «اصولاً وجود عرق سیادت در پیروز کرد سنجانی یا سنجاری امر غیرممکنی نبوده» است (محیط طباطبایی، 1345: 722)؛ البته در نظر میرابوالفتح و رونویسانش در نسخههای صفوی، تلفیق کردبودن فیروزشاه با سیادت امری غیرممکن و کاهندة درجة سیادت تلقی شده است. بررسی منابع تاریخی بیانگر برخورد متفاوت و متناقض آنها دربارة سیادت شیخ صفیالدین است. این منابع دستکم به سه دستة «منابع مسکوتی یا خاموش، منابع تشکیکی یا مردد و منابع تأییدی یا مؤید» تقسیم میشود. منظور از منابع خاموش، منابعی است که از شیخ صفیالدین و خاندان صفوی و سیادت آنها سخنی به میان نیاورده و دربارة آنها سکوت کردهاند. عمدةالطالب و نفحاتالأنس که بهترتیب در سالهای 802 ق. و 883 ق. کتابت شدهاند، ازجمله منابعی هستند که ضمن یادکرد گمنامترین عارفان و نسبشناسی آنها، دربارة شیخ صفیالدین و سیادت او سکوت کردهاند (کسروی، 1306: 20؛ جامی، 1370). همچنین برخی از قبالهنامهها، وقفنامهها و طومارهای صفوی نیز با وجود یادکرد شیخ صفیالدین و سلطان المشایخ خواندن او، به سیادت وی اشاره نکردهاند (کسروی، 1306: 27). در نامة مبسوط خواجه رشیدالدین فضلالله به شیخ صفیالدین و نامة خواجه رشیدالدین به فرزندش میراحمد، حاکم اردبیل، نیز با وجود یادکرد و تکریم ویژة شیخ صفیالدین، از سیادت او صحبتی به میان نیامده است (همدانی، 1364: 309، 265). منظور از منابع مردد، منابعی هستند که در سیادت شیخ صفیالدین و خاندان صفوی تردید کرده و سیّدخواندن آنها را نیازمند تأمل بیشتر دانستهاند. عبدالله اوزبک، عبدالرحمان بن محمد و حسن بن محمد بن بورینی از مهمترین متشککان سیادت شیخ صفیالدین و خاندان صفوی هستند. عبدالله اوزبک نخستین کسی است که در زمان شاه طهماسب در سیادت آنها تردید داشت و با نوشتن نامهای به شاه طهماسب مراتب تردید خود را اعلام کرد (نوایی، 1350: 32). همچنین عبدالرحمان بن محمد و حسن بن محمد بن بورینی نیز در سالهای 928 ق. و 1024 ق. بهترتیب با آوردن عبارات «العلوی علی ما یقال» و «یقال انه علوی شریف» در سیادت شیخ صفیالدین و علوی یا شریف بودن آن شک کردند (شفیعی کدکنی، 1383: 101). همچنین منظور از منابع مؤید، منابعی هستند که سیادت شیخ صفیالدین و خاندانش را تأیید کردهاند. بیشتر منابع صفوی بر سیادت شیخ صفیالدین تأکید کردهاند؛ اما قصیدة ناصر بخاری نخستین منبعی است که به سیادت شیخ صفیالدین و خاندانش اشاره کرده است که ظاهراً در بین سالهای 740 تا 770 ق. سروده شده و شیخ صفیالدین را «یگانه سیّد سادات»، «فخر آل رسول» و «نهال آل نبی» خوانده است. 9 در کتیبة موجود در آرامگاه شیخ صفیالدین که علی بن قاسم بن حمزه در سالهای 865 تا 868 ق. کتابت کرده، بر سیادت شیخ صفیالدین تأکید شده است (خاکپور، 1390: 261). همچنین در کتیبهای که گویا در اواخر قرن نهم و مقارن با نسخة لیدن و ایاصوفیا کتابت شده و به «کتیبة سیادت» نامگذاری شده، شیخ صفیالدین «سیّدالسادات» خوانده شده است (یوسفی و دیگران: 1393: 199). نکتة توجهبرانگیز، تأثیرپذیری مورخان صفوی از اصلاحات میرابوالفتح و حذف عبارت «کردبودن نسبت فیروزشاه» و سیّدسازی او در منابع صفوی است؛ ازاینرو تقریباً همة منابع صفوی با تأکید بر نسخة اصلاحی میرابوالفتح، به حذف یا تغییر نسبت کردی فیروزشاه پرداخته و او را «سیّد» دانستهاند. در یکی از نسخههای پیشاصفوی که در هند کتابت شده است و احتمالاً به قرن هفدهم مربوط میشود، عبارت «نسبت پیروز با کرد رفت» به «پیروز را در ذکر نسب رفت» یا «نسبت فیروز در ذکر نسب رفت» تغییر کرده و کردبودن او انکار شده است (خاکپور، 1390: 252). در منابع صفوی نیز با حذف نسبت کردی فیروزشاه و تأیید سیادتش، فیروزشاه با نامهای «فیروزشاه زرینکلاه» (خواندمیر، 1380، ج 4: 410؛ حسینی قزوینی، 1314: 235)، «سیّد فیروزشاه بن زرینکلاه» (عبدیبیگ شیرازی، 1369: 35)، «سیّد فیروزشاه زرینکلاه» (منشی قزوینی، 1378: 102) و «فیروزشاه، فیروزشاه زرینکلاه و امیر فیروزشاه» (اسکندربیگ، 1350، ج 1: 10) آمده است. در برخی از عبارات یادشده واژة سیّد در اول نام فیروزشاه نیامده است؛ اما نام او در سلسلةالنسب شیخ صفیالدین ذکر شده و در دایرة سیادت اجداد شیخ صفیالدین قرار گرفته و سیّد شده است؛ ازاینرو محققان صفوی حذف نسب کردی فیروزشاه را ناشی از پیوندنیافتن سیادت با خاندان کرد در نظر میرابوالفتح و مقلدانش (کاتبان دربار صفوی و مورخان صفوی) و تلاش آنها برای قطع نسب کردی صفویان با تحریف آن دانستهاند. 2ـ3 تشدید سیادت شیخ صفیالدین در نسخههای پیشاصفوی و صفوی مقابلة نسخههای سهگانة صفوةالصفا بیانگر «تشدید سیادت شیخ صفیالدین در نسخههای پیشاصفوی و صفوی» با افزودن حکایت به این دو دسته نسخه است. کسروی افزودن این حکایت را از اقدامات گامبهگام و تدریجی شیخ صدرالدین برای «بهرهمندکردن خود و خاندانش از تبار سیادت» دانسته است (کسروی، 1306: 21). در این حکایت خواجه محییالدین، فرزند شیخ صفیالدین، سیّد زینالدین را بهخاطر انتساب به خاندان اهلبیت خویشاوند خود خوانده و شیخ صفیالدین این ادعا را تأیید کرده است. نکتة توجهبرانگیز در این حکایت کاربرد مفهوم توسعی خویشاوندی و اعتقاد به پیوند نَسَبی سادات (پیوند شیخ صفیالدین و سیّد زینالدین) ازطریق سیادت است؛ به عبارت دیگر ازنظر پیوندهای نسبشناسی بین شیخ صفیالدین و سیّد زینالدین پیوند پدری واحدی وجود ندارد؛ اما انتساب پدران آنها به خاندان سیادت، خویشاوندبودن آنها را تأیید میکند؛ بنابراین همة طبقات سادات (علوی، شریف، طالبی، حسنی، حسینی و...) ازنظر انتساب به خاندان سیادت خویشاوند هستند و بر دیگر مردمان برتری دارند. در نسخة پیشاصفوی آمده است: «سیّد زینالدین گفت که نوبتی فرزند شیخ، قدسسره، خواجه محییالدین پیش والدة کریمه خود رفت، روح الله روحهما، و گفت: "از برای خویشان من سفره میباید". والده گفت: "خویشان تو کداماند؟" گفت: "سیّد زینالدین و جماعت سادات که آمدهاند". والده گفت: "ایشان سیّدند، خویش تو چگونه باشند؟" شیخ، قدس الله سره، بشنید فرمود: "بلی راست میگوید ایشان خویش مایند و ما را نسبت سیادت هست 10"» (ق: ب 11؛ چ: 72). این حکایت با اندکی تغییر در نسخههای صفوی اینگونه آمده است: «سیّد زینالدین گفت که یک نوبت فرزند شیخ، قدسسره، خواجه محییالدین، پیش والده رفت و گفت: "از برای خویشان من سفره ترتیب دهید". والده گفت که: "خویشان تو کیاناند؟" گفت: "سیّد زینالدین و جمع سادات که همراه او آمدهاند". والده گفت که: "ایشان سیّدند، چگونه خویش تو باشند؟" شیخ، قدسسره، فرمود که: "راست میگوید ایشان خویشان مایند از جهت آنکه ما سیّدیم 11"» (م: 15؛ ب: 1 الف 23؛ چ: 72). مقابلة حکایت یادشده در دو دسته نسخه بیانگر راهیافتن تغییرات ایدئولوژیک در نسخههای صفوی است. در نسخة پیشاصفوی عبارت «ما را نسبت سیادت هست» آمده است؛ درحالیکه در نسخههای صفوی عبارت یادشده به عبارت «ما سیّدیم» که صراحت و قطعیّت بیشتری دارد، تغییر یافته است. این حکایت در نسخههای پیشاصفوی و صفوی آمده است؛ اما هدف پیروان/ کاتبان طریقت صفوی و دربار صفوی از بیان آن بسیار متفاوت است. هدف پیروان/ کاتبان طریقت صفوی به سرکردگی شیخ صدرالدین از این اقدام، انتساب شیخ صفیالدین به خاندان سیادت و معرفی طریقت شیخ صفیالدین در مرتبة طریقت تأییدشدة معصومین و مشروعیتبخشی به آن و برتردانی این طریقت بر دیگر طریقتهای عرفانی است؛ درحالیکه هدف پیروان/ کاتبان دربار صفوی به سرکردگی میرابوالفتح، انتساب شیخ صفیالدین به خاندان سیادت، معرفی حاکمان صفوی در جایگاه فرزندان شیخ صفیالدین و کسب مشروعیت سیاسی و تضمین حکومت شاهان صفوی بوده است؛ ازاینرو صاحب فتوحات شاهی شاه اسماعیل را بهسبب بهرهمندی از «سیادت» و «سیاست» و تلفیق آنها با همدیگر از حضرت سلیمان برتر دانسته و گفته است:
2ـ4 تثبیت سیادت حسینی در نسخههای پیشاصفوی و صفوی از دیگر تغییرات راهیافته در نسخههای صفوةالصفا «تثبیت سیادت حسینی در نسخههای پیشاصفوی و صفوی» است. در نسخة نزدیک به نسخة مؤلف، هیچ ردی از «حسنی یا حسینی بودن» سیادت شیخ صفیالدین وجود ندارد؛ اما حکایتی به نسخههای پیشاصفوی و صفوی افزوده شده است که «حسینیبودن» سیادت شیخ صفیالدین را تثبیت میکند. کسروی افزودن این حکایت به نسخههای پیشاصفوی را اقدام پایانی و تکمیلی شیخ صدرالدین برای سیادت خود و خاندانش دانسته است (کسروی، 1306: 21). در نسخة ق آمده است: «سیّد هاشم بن سیّد حسن المکی به حضور افاضل و اعاظم تبریز گفت: "قدسسره فرمود که من سیّدم" و آن چنان بود که نوبتی به حضور شیخ به تبریز رفتم توقیر و اعزاز من عظیم فرمود و من در سن عنفوان شباب بودم که شخصی سپیدریشی درآمد. شیخ چندان تعظیم وی نکرد سؤال کردند که شیخ این جوان را اعزاز به مبالغه کرد و این شخص پیر را نه؟ شیخ فرمود: "از آن سبب که این جوان هم مهمان است و هم خویش من". من سر به پیش شیخ بردم و پرسیدم که "شیخ سیّد است و علوی؟" فرمود: "بلی سیّدم؛" لیکن نپرسیدم که حسنی یا حسینی، رضی الله عنهما... و چون این حال به حضور اعاظم تبریز نفرمود در این تفکر بودم که چرا از شیخ نسب حسنی یا حسینی، رضی الله عنهما، نپرسیدم تا اتفاق چهل روز مرض اطلاق شکم بر من مستولی شد و هیچ معامله مفید نمیآمد. بعد از چهل روز شیخ را، قدسسره، در خواب دیدم که بیامد انگشت مبارک بر موضع وجع و بر ناف من نهاد و حالی شفا یافتم و خوش شدم... هم در آن حال به من گفت: "سیّد! چرا به فرزند من صدرالدین نگفتی که حسینیام" و این اشتباه نیز از من زایل شد 12» (ق: الف 11؛ چ: 71). در نسخههای صفوی این حکایت اینگونه تغییر کرده است: «تا آنکه سیّد هاشم بن سیّد حسن مکی گفت که: "یک نوبت در تبریز به ملازمت شیخ رفتم. مرا تعظیم فرمودند و حال آنکه من جوان بودم و در اثنا پیری در آمد و شیخ تعظیم نفرمودند چون از سبب آن استفسار نمودند، فرمود که "این جوان خویش ماست." من سر در پیش بردم و گفتم "مگر حضرت شیخ سیّدند؟" فرمود: "بلی من سیّدم"؛ فاما تأسف بسیار خوردم که نپرسیدم که حسنیاند یا حسینی. بعد از چند روز به مرض اسهال مبتلا شدم و هیچ علاج نفع نمیداد بعد از چهل روز شیخ را در خواب دیدم که انگشت مبارک بر ناف من نهاد فیالحال شفا یافتم بعد از آن گفت: "ای سیّد! چرا به فرزندم صدرالدین نگفتی که من سیّد حسینیام تا اشتباه او زایل شود 13؟"» (م: 15؛ ب: 1 الف 23؛ چ: 71). بررسیهای نسخهشناختی این دو حکایت بیانگر تغییرات دوگانه در نسخههای صفوی است. در نسخههای صفوی ابتدا عبارت سؤالی «شیخ سیّد است و علوی؟» به عبارت «شیخ سیّد است؟» تغییر یافته و جملة معترضة «رضی الله عنهما» بعد از عبارت «حسنی یا حسینیاند» حذف شده است. در این حکایت مراحل معرفی نسب شیخ صفیالدین در نسخههای پیشاصفوی و صفوی در دو مرحله انجام شده است. مرحلة اول: تأیید سیادت شیخ صفیالدین از زبان خود شیخ در عالم بیداری؛ مرحلة دوم: تأیید حسینیبودن سیادت شیخ صفیالدین از زبان شیخ در عالم خواب. نکتة توجهبرانگیز در این حکایت، عتاب شیخ به سیّد هاشم مکی، راوی حکایت، برای اعلامنکردن حسینیبودن سیادت شیخ صفیالدین به فرزندش، شیخ صدرالدین، است. این تغییرات در زمان شیخ صدرالدین انجام گرفته و در نسخههای صفوی بازتاب یافته است؛ اما هدف شیخ صدرالدین، رهبر طریقت صفوی، با هدف میرابوالفتح حسینی، کاتب دربار صفوی، بسیار متفاوت است. هدف شیخ صدرالدین از این اقدام، انتساب شیخ صفیالدین به امام حسین (ع) و مشروعیتبخشی به طریقت صفوی است؛ درحالیکه هدف میرابوالفتح کسب مشروعیت سیاسی حاکمان صفوی است؛ ازاینرو شیخ صدرالدین در پرتو نظریة ولایت در عصر غیبت، با انتساب شیخ صفیالدین به امام حسین (ع) و تداوم امامت از صلب ایشان، شیخ صفیالدین را دنبالهرو طریقت امامان معصومین (ع) میداند و طریقت صفوی را طریقت تأییدشدة آنها معرفی میکند؛ اما میرابوالفتح در پرتو همین نظریه، خواستار معرفی حاکمان صفوی در مرتبة فرزندان امام حسین (ع) و مشروعیتبخشی به رفتار حاکمان صفوی بود. نکتة توجهبرانگیز این است که روند سیّدسازی شیخ صفیالدین بر مبنای ایدئولوژی مدّنظر دربار صفوی (اسلام صفوی یا شیعه صفوی) تنظیم شده است، نه اسلام ناب محمدی؛ زیرا ازنظر اسلام محمدی تفاوتی میان نسب علوی یا شریف یا نسب حسینی وجود ندارد و هر دوی آنها به پیامبر اکرم (ص) ختم میشود؛ اما ازنظر اسلام صفوی تفاوت فاحشی بین این دو نسب وجود دارد و انتساب شیخ صفیالدین به امامان معصوم و انتساب سیادت وی به امام حسین (ع) و تثبیت سیادت حسینی شیخ، دوام حکومت صفوی را تضمین و راه مخالفت را بر دشمنان و مخالفان خود مسدود میکند. 2ـ5 نسبسازی شیخ صفیالدین در نسخة پیشاصفوی و تشدید سیادت اجداد و برادران و جانشینان او در نسخههای صفوی از اساسیترین تغییرات راهیافته در نسخههای صفوةالصفا «نسبسازی شیخ صفیالدین در نسخة پیشاصفوی و تشدید سیادت اجداد و جانشینان وی در نسخههای صفوی» است. در نسخة نزدیک به نسخة مؤلف تنها ردپایی از سیادت شیخ صفیالدین بدون توجه به طبقة سیادت (علوی، شریف، موسوی، حسینی) وجود دارد که در نسخههای پیشاصفوی و صفوی، دامنة سیادت شیخ گسترش یافته و سیادت شیخ صفیالدین به سیادت موسوی و حسینی تغییر یافته است؛ ازاینرو تغییرات راهیافته در نسخههای پیشاصفوی تنها به نسبسازی شیخ صفیالدین محدود شده است؛ درحالیکه در نسخههای صفوی دامنة این تغییرات گسترش یافته و به سیّدسازی اجداد و برادران شیخ صفیالدین و نسبسازی جانشینان شیخ صفیالدین ختم شده است. در نسخة نزدیک به نسخة مؤلف، نسبنامة شیخ صفیالدین ذکر شده و به جدّ هفتمش، فیروزشاه زرینکلاه، ختم شده است؛ درحالیکه در نسخههای پیشاصفوی و صفوی، این نسبنامه گسترش یافته و نسب شیخ صفیالدین با بیست واسطه به امام کاظم (ع) رسیده و با یادکرد امامان پیش از وی به امام حسین (ع) رسیده و به حضرت علی (ع) ختم شده است. دکتر شفیعی کدکنی توقفنکردن این کاتبان در نسب امام کاظم (ع) و یادکرد امامان معصومِ پیش از وی را نشانة تردید نویسنده و جاعلِ نسب خوانده است (شفیعی کدکنی، 1383: 100)؛ اما این اقدام کاملاً هوشیارنه انجام شده و برای جداکردن تشیع دوازدهامامی شیخ صفیالدین از تشیع هفت امامی اسماعیلیان بوده است. کسروی ساخت این نسبنامه و راهیابی آن به نسخههای پیشاصفوی را به دوران خواجه علی سیاهپوش یا پسرش ابراهیم مربوط دانسته (کسروی، 1306: 22) و زرینکوب این اقدام را تلاش خواجه علی برای انتساب اجداد خود به خاندان حضرت علی (ع) و گشودن دروازة تصوف بر تشیع دانسته است (زرینکوب، 1378: 643). نسبنامة شیخ صفیالدین در نسخههای سهگانة یادشده اینگونه است: نسخة نزدیک به نسخة مؤلف: «شیخ صفیالدین ابوالفتح اسحق بن الشیخ امینالدین جبرئیل ابن صالح قطبالدین ابوبکر ابن صلاحالدین رشید ابن محمد الحافظ الکلام الله ابن عواض بن پیروز الکردی السنجانی رحمة الله علیهم 14» (الف: الف 7؛ چ: 70). نسخة پیشاصفوی: «شیخ صفیالدین ابوالفتح اسحق بن الشیخ امینالدین جبرئیل ابن صالح ابن قطبالدین احمد ابن صالحالدین رشید ابن محمد الحافظ لکلام الله ابن عواض ابن الکردی السنجانی پیروزشاه زرینکلاه و ابن محمد بن شرفشاه ابن محمد ابن حسن ابن محمد بن ابراهیم ابن جعفر ابن محمد ابن اسمعیل ابن محمد ابن احمد اعرابی ابن ابومحمد القاسم ابن ابوالقاسم حمزه ابن الامام الهمام موسیالکاظم ابن امام جعفرالصادق ابن امام محمدالباقر ابن امام زینالعابدین علی ابن امام سیدالشهدا ابیعبدالله الحسین ابن امیرالمومنین و امامالمتقین علی ابن ابیطالب، صلوات الله علیهم اجمعین 15» (ق: الف 11؛ چ: 70). نسخههای صفوی: «شیخ صفیالدین ابوالفتح اسحق ابن الشیخ امینالدین جبرئیل ابن سیّد صالح ابن سیّد قطبالدین احمد ابنسیّدصلاحالدینرشید(ب: ـ رشید)ابنسیّدمحمدالحافظ لکلام الله ابن سیّد عوضالخواص ابن سیّد فیروزشاه زرینکلاه ابن محمد ابن شرفشاه ابن محمد ابن حسن ابن محمد ابن ابراهیم ابن جعفر ابن محمد ابن اسمعیل ابن محمد ابن احمد اعرابی ابن محمد (ب: ابومحمد) قاسم ابن ابوالقاسم حمزه ابن الامام الهمام موسیالکاظم ابن امام جعفرالصادق ابن امام محمدالباقر ابن امام زینالعابدین علی ابن امام سیّد الشهدا ابیعبداللهالحسینابنامیرالمومنینوامامالمتقینعلیابنابیطالب،صلواتاللهعلیهماجمعین 16» (ب: ـ اجمعین)» (م: 16؛ ب: 1 الف 22؛ چ: 70). تغییرات راهیافته در نسخههای صفوةالصفا شامل حذف واژة «ابوبکر» از نسبنامة شیخ صفیالدین و انتساب نسب شیخ صفیالدین به امامان معصوم (ع) در نسخههای پیشاصفوی و صفوی، حذف عبارت «الکردی السنجانی» از نام پیروزشاه و افزودن واژة «سیّد» به اول نام اجداد شیخ صفیالدین مانند «صالح بن قطبالدین»، «قطبالدین احمد»، «صلاحالدین (ق: صالحالدین)»، «محمد الحافظ»، «عوضالخواص» و «فیروزشاه» در نسخههای صفوی است. از دیگر تغییرات راهیافته در نسخههای صفوی «سیّدسازی اجداد و برادران شیخ صفیالدین» است. در نسخة نزدیک به نسخة مؤلف و نسخة پیشاصفوی اجداد شیخ صفیالدین با نامهای «الکرد السنجانی (ق: ـ الکرد السنجانی) فیروزشاه زرینکلاه»، «عواض»، «محمدحافظ»، «محمد صلاحالدین رشید»، «قطبالدین ابوبکر» و «امینالدین جبرئیل» و برادرانش با نامهای «محمد»، «صلاحالدین»، «اسمعیل»، «یعقوب» و «فخرالدین» ذکر شدهاند؛ البته در نسخههای صفوی عنوانها و القابی برای اجداد و برادران شیخ صفیالدین به کار رفته و آشکارا بر سیادتشان تأکید شده است؛ ازاینرو در نسخههای صفوی اجداد شیخ با نامهای «سیّد فیروزشاه»، «سیّد عوضالخواص»، «سیّد محمدالحافظ»، «سیّد صلاحالدین رشید»، «سیّد قطبالدین»، و «سیّد امینالدین جبرئیل» و برادرانش با نامهای «سیّد محمد»، «سیّد صلاحالدین»، «سیّد اسمعیل»، «سیّد یعقوب» و «سیّد فخرالدین» ذکر شدهاند. البته روند سیّدسازی اجداد و برادران شیخ صفیالدین در جایجای نسخههای صفوی یکدست نیست و گاه با کمدقتی میرابوالفتح و پیروی کاتبان بعد از او انجام شده و در بخشهایی از نسخه واژة سیّد به اول نامهای آنها اضافه نشده است؛ برای نمونه میرابوالفتح در صفحات 28، 580، 594، 731، 732 برادران شیخ را سیّد نخوانده و مقلد وی، شاهمحمد کاتب نیز در صفحات 1 الف 36، 4 الف 19، 4 ب 32، 4 الف 179، 4 ب 179 نام برادران شیخ صفیالدین را بدون افزودن واژة سیّد آورده است؛ بنابراین یکساننبودن افزودن سیّد برای برادران شیخ در جایجای نسخههای صفوی بیانگر کمدقتی میرابوالفتح در نسخة م و وفاداری کاتبان بعدی مانند شاهمحمد کاتب در کتابت نسخة ب از نسخة میرابوالفتح در این زمینه است. از دیگر تفاوتهای اساسی نسخههای صفوی با نسخة نزدیک به نسخة مؤلف و نسخة پیشاصفوی، «نسبسازی فرزندان و جانشینان شیخ صفیالدین» است. در نسخة نزدیک به نسخة مؤلف هیچ نشانی از نسبنامة جانشینان شیخ صفیالدین وجود ندارد و در نسخههای پیشاصفوی نیز هیچگونه ردپایی از نسبنامة رهبران طریقت صفوی وجود ندارد؛ درحالیکه در نسخههای صفوی نسبنامة پادشاهان صفوی به متن نسخه اضافه شده است. این نسبنامه که برساختة میرابوالفتح حسینی است و در مقدمة اصلاحی و خاتمةالکتاب نسخههای صفوی آمده است، نسب پادشاهان صفوی را دنبالة نسب رهبران طریقت صفوی (سلطان حیدر، سلطان جنید، سلطان ابراهیم، سلطان علی، سلطان شیخ صدرالدین) دانسته و به شیخ صفیالدین رسانده است. ازآنجاکه نسب شیخ صفیالدین به امامان معصوم ختم شده و حاکمان صفوی فرزندان شیخ صفیالدین خوانده شدهاند، سیادت حاکمان صفوی نیز تأیید شده و آنها جانشینان شایستة امامان معصوم در عصر غیبت و مناسبترین افراد برای حکومت بر ایران در عصر غیبت معرفی شدهاند. سلسلةالنسب برساختة میرابوالفتح در مقدمة اصلاحی نسخههای صفوی اینگونه است: «درّ صدف سیادت و امامت ابوالمظفر شاه طهماسب بهادرخان الحسینی الموسوی الصفوی ابن سلطان شاه اسمعیل ابن سلطان آل امیرالمؤمنین حیدر سلطان شیخ حیدر ابن سلطان شیخ جنید ابن سلطان شیخ ابراهیم ابن سلطان خواجه علی ابن سلطان شیخ صدرالدین ابن سلطان شیخ صفیالدین اسحق» (م: 6؛ ب: 1 الف 14). میرابوالفتح در این نسبنامه نخستین کسی است که نسب پادشاهان صفوی را به شیخ صفیالدین رسانده و شیخ صفیالدین را «سلطان شیخ» خوانده (م: 6) و در تکملةالاخبار نیز بازتاب یافته است (عبدیبیگ شیرازی، 1369: 36). میرابوالفتح این اقدام را برای تکمیل اقدامات اولیة خواجه علی سیاهپوش برای تلفیق تصوف، تشیع و سیادت و اقدامات تکمیلی سلطان جنید و سلطان حیدر برای ترکیب آنها با سیاست انجام داده است؛ ازاینرو میرابوالفتح برای تکمیل اقدامات رهبران طریقت صفوی درپی پیوند «سلطنت ایرانی» با «امامت اسلامی» (شریعتی، بیتا: 131) و «فرّه ایزدی» با «نور محمدی» (همان: 142) برآمده و شاه طهماسب و شاه اسماعیل صفوی را دنبالکنندگان طریقت صفوی و فرزندان خلف شیخ صفیالدین و مناسبترین افراد برای حکومت بر ایرانزمین معرفی کرده است؛ زیرا آنها علاوهبر بهرهمندی از «فرّه ایرانی» و انتساب به پادشاهان ایرانی، از دیگر ابزارهای کسب قدرت سیاسی شامل تصوف، تشیع و سیادت نیز بهرهمند بودند. به همین سبب منابع صفوی با تلفیق این چهار عنصر در پادشاهان صفوی، بستر مناسبی را برای مشروعیتبخشی آنها فراهم کردند و شاه اسماعیل را با عنوانهای «خسرو فریدونفر، کیخسرو سریرجم منوچهر چهر نوشیروانحشمت، پادشاه دینپناه» (خواندمیر، 1380، ج 4: 409) و «ثمرة شجرة بوستان امامت» (همان: 463)، «پادشاه جمجاه، خسرو فریدونفر» (حسینی قمی، 1383، ج 1: 179)، «مجدد قواعد اثنیعشری» (همان: 5)، «قدوه اولاد امیرالمؤمنین» (همان: 48)، «ناصر صاحبالزمان» (عبدیبیگ شیرازی، 1369: 60)، «پیشرو مهدی آخرالزمان و مظهر انوار الهی» (منشی قزوینی، 1378: 58) خواندهاند و مشروعیت حکومت آنها را تأیید کردهاند. تقریباً همة منابع صفوی با تأثیرپذیری از اصلاحات پیروان/ کاتبان طریقت صفوی و دربار صفوی، واژة «ابوبکر» را که تداعیکنندة نخستین خلیفة راشدین است، از آخر نام جدّ دوم شیخ صفیالدین، قطبالدین ابوبکر، حذف کرده و همنامبودن جدّ دوم شیخ با ابوبکر خلیفه را امری ناپسند دانستهاند. این اقدام برای حذف نشانههای اهل سنت از خاندان شیخ صفیالدین و اثبات تشیع آنها صورت گرفته است؛ ازاینرو در منابع صفوی قطبالدین ابوبکر بهصورت «قطبالدین» (خواندمیر، 1380، ج 4: 410؛ منشیقزوینی، 1378: 102)، «سیّد قطبالدین» (عبدیبیگ شیرازی، 1369: 35)، «شیخ قطبالدین» (روملو، 1357: 634؛ حسینی قزوینی، 1314: 237؛ حسینی قمی، 1383، ج 1: 9) و «امیر قطبالدین» (اسکندربیگ، 1350، ج 1: 7) آمده است. همچنین مورخان صفوی با تأثیرپذیری از اصلاحات نسخههای پیشاصفوی و صفوی، برای برنامة مشترک تثبیت سیادت حسینی شیخ صفیالدین و جانشینانش (رهبران طریقت صفوی و حاکمان صفوی) و برترانگاری نسَب حسینی بر نسبهای صفوی، موسوی، علوی و حیدری حرکت کردهاند؛ بنابراین تلفیق سیادت حسینی حاکمان صفوی با نسبهای صفوی، موسوی، علوی و حیدری در بعضی منابع، به معنای انتساب حاکمان صفوی با امامان معصوم (امام کاظم (ع) و امام علی (ع)) و یکسانانگاری سیادت حسینی آنها با سیادت موسوی و علوی نیست؛ بلکه به معنای انتساب آنها به شیخ صفیالدین اردبیلی و رهبران طریقت صفوی (شیخ صدرالدین موسی، خواجه علی سیاهپوش، سلطان حیدر) است (کسروی، 1306: 22؛ رحیملو، 1370: 220)؛ ازاینرو یادکرد صفویان با عنوان «صفویة حیدریة حسینیه» (منشی قزوینی، 1378: 99) و یادکرد شاه اسماعیل با عنوانهای «بهادرخان الحسینی الصفوی» (حسینی قزوینی، 1314: 236)، «الموسوی الحسینی» (عبدیبیگ شیرازی، 1369: 41)، «الحیدری الصفوی» (منشی قزوینی، 1378: 58)، و یادکرد شاه طهماسب با عنوانهای «حیدری الصفوی الموسوی الحسینی» (طهماسب صفوی، بیتا: 8)، «حسینی الصفوی» (حسینی قزوینی، 1314: 236)، «الموسوی الحسینی العلوی» (عبدیبیگ شیرازی، 1369: 60) به معنای تثبیت سیادت حسینی حاکمان صفوی و انتساب آنها به رهبران طریقت صفوی است؛ بنابراین اشتراکات لفظی موسوی، علوی و حیدری با سیادت موسوی و علوی نباید به انتساب حاکمان صفوی به امامان معصوم و یکسانانگاری سیادت حسینی آنها با سیادت علوی و موسوی بینجامد؛ بنابراین منظور از عبارت «شاه اسماعیل الحیدری الجنیدی ثم الصفوی ثم الموسوی ثم الحسینی العلوی» (عبدیبیگ شیرازی، 1369: 60)، انتساب شاه اسماعیل به رهبران طریقت صفوی (سلطان حیدر، سلطان جنید، سلطان ابراهیم، خواجه علی، شیخ صدرالدین موسی) است. 2ـ6 تغییر سلسله ارشاد شیخ زاهد در نسخههای صفوی از دیگر اختلافات نسخة نزدیک به نسخة مؤلف و نسخههای پیشاصفوی با نسخههای صفوی، تغییر سلسله ارشاد شیخ زاهد در نسخههای صفوی است. کسروی دربارة این اختلاف صحبتی به میان نیاورده است. در نسخة نزدیک به نسخة مؤلف و نسخة پیشاصفوی آمده است: «شیخ صفیالدین را، قدسسره، توبه و خرقه و تربیت از سلطان المحققین... شیخ ابراهیم زاهد گیلانی و او را از... سیّد جمالالدین... و او را از... شیخ شهابالدین محمود تبریزی... و او را از... رکنالدین السجاسی... و او را از... قطبالدین ابوبکرالابهری... و او را از... ابونجیب السهروردی... و او را از عم خود... قاضی وجیهالدین عمرالبکری... و او را از پدر خود... محمد البکری... و او را از احمد اسود دینوری... و او را از... ممشاد الدینوری... و او را از... ابوالقاسم جنید بن محمد البغدادی... و او را از سری بن المفلس السقطی... و او را از... معروف الکرخی... و او را از... داود طایی... و او را از... حبیب العجمی... او را از... حسن البصری... و او را از... امیرالمؤمنین (ق: + و امامالمتقین و یعسوبالدین و ولی رب العالمین) علی بن ابیطالب، کرّم الله وجهه، (ق: علیه الصلوة و السلام) و او را از... امامالمتقین محمد مصطفی... و او را از... جبرئیل امین... از حضرت عزت 17 (ق: + عزّ شأنه و جلّ سلطانه 18)» (الف: الف۳۲؛ ق: ب 50؛ چ: 1‑180). حکایت بالا با تغییرات ایدئولوژیک کاملاً متفاوتی در نسخههای صفوی اینگونه آمده است: «شیخ، قدس الله سره، خرقه و تربیت از قطبالاقطاب فی العالمین... شیخ ابراهیم گیلانی... و او از... سید همامالدین... و او از... شیخ شهابالدین محمود تبریزی... و او را به چند واسطه که از مقربان درگاه الهی بودهاند از... شیخ معروف کرخی... و او از... امام الجن و الانس سلطان ابوالحسن علی بن موسیالرضا... و آن حضرت از... امام موسی الکاظم... و آن حضرت از... امام جعفرصادق (ب: الصادق)... و آن حضرت از... امام محمدباقر (ب: الباقر)... و آن حضرت از... زینالعابدین... و آن حضرت از... سیّدالعالمین و شهید مظلوم امام حسین... و آن حضرت از... امام حسن مجتبی... و آن حضرت از... امیرالمومنین... علی بن ابیطالب، صلوات الله و سلامه علیه، و آن حضرت از... محمد المصطفی... و آن حضرت را بهواسطة جبرئیل امین... از حضرت رب العالمین، عزّ شأنه و جلّ سبحانه 19» (م: ۹۲؛ ب: ۱ب۱۰۰). مقابلة این دو حکایت بیانگر مشابهت حداکثری سلسله ارشاد شیخ زاهد در نسخة نزدیک به نسخة مؤلف و نسخة پیشاصفوی است؛ البته در نسخههای صفوی کاملاً آگاهانه سلسله ارشاد شیخ زاهد تغییر یافته است. اختلافات نسخة پیشاصفوی با نسخة مؤلف شامل حذف عبارت «مظهر اعلام طریقت» برای امام علی (ع)، تغییر عبارت «ناصب اعلام حقیقت» به عبارت «ناصب اسلام حقیقت»، افزودن عنوانها و القاب «امام المتقین و یعسوب الدین و ولی رب العالمین» برای امام علی (ع)، تغییر جمله معترضه «کرّم الله وجهه» به «علیه الصلوة و السلام» برای ایشان و افزودن جملة معترضه «عزّ شأنه و جلّ سلطانه» برای حضرت عزت است؛ درحالیکه در نسخههای صفوی ضمن حذف سلسله ارشاد شیخ زاهد شامل «رکنالدین السجاسی»، «قطبالدین ابوبکر الابهری»، «ابونجیب سهروردی»، «قاضی وجیهالدین عمر البکری»، «محمد البکری»، «احمد اسود دینوری»، «ممشاد الدینوری»، «ابوالقاسم جنید بن محمد البغدادی»، «سری بن المفلس السقطی»، «داود طائی»، «حبیب العجمی» و «حسن البصری» و جایگزینی عبارت «و او را به چند واسطه که از مقربان درگاه الهی بودهاند»، سلسله ارشاد شیخ زاهد به امامان معصوم ختم شده است؛ ازاینرو میرابوالفتح و رونویسانش برای تکمیل طرح سیادت شیخ صفیالدین، طرح نهایی انتساب شیخ زاهد به خاندان سیادت را کلید زدهاند. آنان با توقف در معروف کرخی و قطع زنجیرة عارفان نامبرده، ازطریق معروف کرخی و شهرت خرقهگرفتن وی از امام رضا (ع)، سلسله ارشاد شیخ زاهد را به امامان معصوم رسانده و با یادکرد امامان پیشین، به جبرئیل و حضرت عزت ختم کردهاند. بیشتر مورخان صفوی با تأثیرپذیری از نسخههای اصلاحی پیشاصفوی و صفوی بر حسینیبودن سیادت شیخ صفیالدین و جانشینانش تأکید کردهاند؛ اما رفتار آنها دربارة سلسله ارشاد شیخ زاهد یکدست نیست؛ ازاینرو صاحب خلاصةالتواریخ به نسخة نزدیک به نسخة مؤلف وفادار مانده و سلسله ارشاد شیخ زاهد را بدون تغییر آورده است (حسین قمی، 1383، ج 1: 14)؛ درحالیکه صاحب عالمآرای عباسی با استناد به نسخة اصلاحی میرابوالفتح، سلسله ارشاد شیخ زاهد را به امام رضا (ع) رسانده است (اسکندر بیگ ترکمان، 1350، ج 1: 14).
3ـ نتیجهگیری مسئلة سیادت شیخ صفیالدین اردبیلی، جدّ اعلای صفویان، از مسائل پرمناقشة تاریخ صفوی است. منابع پیشاصفوی به سیادت شیخ صفیالدین نپرداختهاند و به همین سبب، مهمترین سند برای شناخت سیادت شیخ صفیالدین و خاندان صفوی، بررسی نسخههای مختلف کتاب صفوةالصفا است که ابنبزاز اردبیلی (تألیف سال 759 ق.) در احوال و سخنان و کرامات شیخ صفیالدین نگاشته است. بعد از وفات شیخ صفیالدین و برگزیدهشدن فرزندش، شیخ صدرالدین، به رهبری طریقت صفوی و گرایش رهبران طریقت صفوی به تشیع، اندکاندک روند تغییر نسخههای صفوةالصفا آغاز شد و شیخ صدرالدین و خواجه علی سیاهپوش تغییراتی را در سیادت شیخ صفیالدین ایجاد کردند؛ دیگر رهبران طریقت صفوی (سلطان ابراهیم، سلطان جنید، سلطان حیدر) نیز به همسوسازی تدریجی صفوةالصفا با گرایشهای شیعی طریقت صفوی اقدام کردند. بعد از به حکومت رسیدن شاه طهماسب روند تغییر نسخههای صفوةالصفا به مرحلة جدیدی وارد شد و شاه طهماسب در حکمی میرابوالفتح حسینی را به «تصحیح و تنقیح» صفوةالصفا و «جداکردن حق و باطل از آن» دستور داد؛ ازاینرو نسخههای صفوةالصفا دستکم در چهار دسته نسخة مؤلف، نسخههای نزدیک به نسخة مؤلف، نسخههای پیشاصفوی و نسخههای صفوی قرار میگیرد. در این پژوهش دستکاریهای راهیافته در نسخههای پیشاصفوی «دستکاریهای پیشاصفوی یا دستکاریهای طریقتی» و دستکاریهای راهیافته در نسخههای صفوی «دستکاریهای دربار صفوی یا دستکاریهای سلطنتی» خوانده شده است. در نسخههای پیشاصفوی با افزودن دو حکایت، سیادت شیخ صفیالدین تشدید شده و سیادتش به سیادت حسینی تغییر کرده است؛ همچنین سلسلةالنسب حسینی سیادت افزوده شده، واژة ابوبکر از قطبالدین ابوبکر، جدّ سوم شیخ صفیالدین حذف شده و نسب کردی فیروزشاه زرینکلاه، جدّ پنجم شیخ صفیالدین، تقلیل یافته است؛ درحالیکه در نسخههای صفوی افزونبر تغییرات چهارگانة یادشده، نسبت کردی فیروزشاه حذف شده، فیروزشاه سیّد شده، بر سیادت اجداد و برادران شیخ صفیالدین تأکید شده، سلسلهالنسب حاکمان صفوی به متن نسخه افزوده شده و سلسله ارشاد شیخ زاهد تغییر یافته و خرقة شیخ زاهد به امام رضا (ع) رسیده است. در زمان سلطان علی، سلطان جنید، سلطان حیدر انگیزههای سیاسی طریقت صفوی تشدید شد؛ اما هدف اصلی آنها همچنان اثبات سیادت حسینی شیخ صفیالدین و برتردانستن شیخ صفی و طریقتش بر دیگر مشایخ و طریقتهای عرفانی بود؛ البته هدف میرابوالفتح کسب مشروعیت سیاسی جانشینان شیخ صفیالدین (حاکمان صفوی)، با انتساب آنها به شیخ صفیالدین و معرفی آنها در جایگاه مناسبترین گزینه برای حکومت بر ایران در عصر غیبت بود. منابع تاریخی رفتار متفاوت و متناقضی دربارة سیادت شیخ صفیالدین به کار گرفتهاند و به سه دسته منابع مسکوتی یا خاموش، تشکیکی یا مردد و تأییدی یا مؤید تقسیم میشوند؛ اما تقریباً بیشتر مورخان صفوی تحت تأثیر اصلاحات نسخههای پیشاصفوی و صفوی، بر حسینیبودن سیادت شیخ و اجداد و برادران شیخ و جانشینان او (رهبران طریقت صفوی و حاکمان صفوی) تأکید کردهاند؛ تاجاییکه صاحب عالمآرای عباسی تغییر سلسله ارشاد شیخ زاهد را نیز پذیرفته است. بنابراین بررسیهای نسخهشناختی به رد دیدگاه کسروی دربارة جعلیبودن سیادت شیخ صفیالدین و تصریح سیادت شیخ صفیالدین در نسخههای نزدیک به نسخة مؤلف انجامید و اقدامات پیروان/ کاتبان نسخههای پیشاصفوی و صفوی برای تغییر و تشدید سیادت شیخ صفیالدین و اثبات سیادت حسینی او آشکار شد.
پینوشت
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
یوسفی، حسن؛ نیسانی، جواد؛ موسویکوهپر، سیّد مهدی؛ هژبرینوبری، علیرضا (1393). «تحلیلی بر سیادت صفویان در دورة پیشصفوی: براساس سندی نویافته باستانشناسی در مجموعه خانقاهی و آرامگاهی شیخ صفیالدین اردبیلی»، پژوهشهای باستانشناسی ایران، پیاپی 8، 191‑ | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,923 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 448 |