تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,673 |
تعداد مقالات | 13,656 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,593,943 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,483,907 |
بررسی رابطۀ بین عوامل جامعهشناختی و رفتار زیستمحیطی شهروندان شهر شیراز | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
جامعه شناسی کاربردی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 4، دوره 30، شماره 4 - شماره پیاپی 76، دی 1398، صفحه 35-58 اصل مقاله (874.7 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jas.2019.114197.1567 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فرناز دسترس1؛ بیژن خواجه نوری* 2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1کارشناس ارشد جامعهشناسی، دانشگاه شیراز، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشیار بخش جامعهشناسی، دانشگاه شیراز، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
هدف این مطالعه، بررسی رابطۀ بین عوامل جامعهشناختی و رفتار زیستمحیطی شهروندان شهر شیراز است و در آن از الگوی رفتار زیستمحیطی کالموس و اجیمن (2002) بهمنزلۀ چارچوب نظری استفاده شده است. روش پژوهش، پیمایش و جمعیت آماری شامل همۀ افراد بالای 15 سال در 11 منطقۀ شهر شیراز است که براساس فرمول کوکران حجم کل نمونه 384 نفر محاسبه شده است. نمونههای آماری با استفاده از روش نمونهگیری تصادفی خوشهای به دست آمدهاند و ابزار جمعآوری اطلاعات پرسشنامه بوده است. طبق نتایج بهدستآمده، 8/60 درصد از افراد نمونه رفتار زیستمحیطی متوسط، 3/20 درصد پایین و 1/6 درصد بالا داشتهاند. در سطح روابط دومتغیره، یافتهها نشان میدهند بین عوامل جامعهشناختی سن، آگاهی زیستمحیطی، دانش زیستمحیطی، پیوند عاطفی با محیط زیست، نگرش زیستمحیطی، مرکز کنترل، ارزش زیستمحیطی، اولویت، مسئولیت و انگیزه و بین عوامل زمینهای شامل جنسیت، وضعیت اشتغال و میزان درآمد با رفتار زیستمحیطی رابطۀ معناداری وجود دارد. نتایج حاصل از رگرسیون چندمتغیره نشان میدهند متغیرهای مستقل آگاهی زیستمحیطی، پیوند عاطفی با محیط زیست، جنسیت، سن، درآمد و مرکز کنترل، 7/41 درصد متغیر وابستۀ رفتار زیستمحیطی را تبیین میکنند. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
رفتار زیستمحیطی؛ دانش زیستمحیطی؛ ارزش زیستمحیطی؛ آگاهی زیستمحیطی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه و بیان مسئله ازنظر بِک امروزه طبیعت، جامعه و جامعه، همان طبیعت است؛ در حالی که در جامعۀ صنعتی اولیه طبیعت و جامعه از هم جدا شده بودند، در جامعۀ صنعتی پیشرفته، طبیعت و جامعه بهخوبی در هم تنیده شدهاند؛ یعنی در جامعۀ پیشرفتهT دگرگونیهای پیشآمده در جامعه در بیشتر موارد بر محیط طبیعی تأثیر میگذارند و این دگرگونیهای طبیعی نیز متقابلاً بر جامعه اثرگذارند (ریتزر، 1390: 734). بحرانهای زیستمحیطی عصر کنونی را باید بهگونهای درک کرد که سبب فهمی فراتر از دوگانههای جامعه - طبیعت شود. آنگونه که اولریش بک فراتر از این دوگانۀ مرسوم در جامعهشناسی، دو نگاه واقعگرا و برساختگرا را برای فهم بحرانها پیشنهاد میکند (بک، ۱۳۸۸: 54-۴7). به نظر میرسد بحران محیطزیستی از مهمترین چالشهایی است که بشر در قرن حاضر با آن روبهروست. تغییر در آب و هوا، کاهش تنوع زیستی، تخریب محیط زیست و فجایع ناشی از آن، کمبود آب و بسیاری مشکلات دیگر، واقعیتهاییاند که تغییراتی را در الگوهای زندگی نسل حاضر ایجاد کردهاند و بر آینده نیز تأثیر خواهند گذاشت. شیوۀ رویارویی با این بحران محیط زیستی قطعاً در کیفیت زندگی نسل حاضر و آینده نقش تعیینکنندهای دارد (Marquez, 2011؛ به نقل از همتی و شبیری، 1394: 198). جهان در حالتی قرار دارد که متخصصان محیط زیست آن را حالت «فشار بیش از حد و سقوط» مینامند (براون، 1393: 15). تغییر ویژگیهای مشکلات زیستمحیطی از سطح ملی به سطح جهانی، از متمرکز به پراکنده، از کوتاهمدت به بلندمدت و از پیچیدگی کم به پیچیدگی زیاد (وینوگراد، 1381؛ به نقل از مختاریملکآبادی و همکاران، 1392: 3)، ایجاب میکند که به جلب مشارکت عمومی و شناسایی عوامل تأثیرگذار بر رفتارهای حامیانۀ محیط زیست و تقویت آنها توجه بیشتری شود. عبارت «رفتار زیستمحیطی» از شرایط معاصر برمیآید که در آن مطالعات اجتماعی، رفتار زیستمحیطی را مطالعه میکنند. زمانی که جامعه تغییرات محیط زیست، اکوسیستم، بیوسفر و آب و هوا را نشان میدهد که بهدلیل فعالیتهای انسانی تشدید شدهاند، توجه متخصصان بهطور عمده بر آن رفتارهای زیستمحیطی متمرکز میشود که با مصرف انرژی، مواد خام، هدردادن محصولات و آلودگی مرتبطاند؛ بنابراین، رفتار زیستمحیطی رفتاری است که تأثیر بسزایی بر محیط زیست دارد. بدین دلیل، از عبارت «رفتارهای مرتبط با محیط زیست[1]» استفاده میشود (Churchman, 2002 in: Krajhanzel, 2010: 251-252). تبیین رفتارهای افراد در قبال محیط زیست از مسائل مهم در جامعهشناسی زیستمحیطی است که به دلایل متعدد علاوه بر مسئلهای نظری، اهمیت کاربردی فراوان دارد؛ زیرا امروزه بیشتر جوامع انسانی و دولت - ملتهای مختلف ازجمله بسیاری از کشورهای آسیایی و خاورمیانه مانند ایران، خود را با این بحرانها روبهرو میبینند. امروزه در جامعهشناسی، همزمان با بالارفتن هزینههای تخریب محیط زیست برای جوامع بشری، این بحرانها بهمنزلۀ مسائل پرسمانبرانگیزی ظاهر شدهاند که تلاش برای صورتبندی آنها در حال تبدیلشدن به مرکز بسیاری از مطالعات است. در این راه صورتبندیهای مختلفی انجام شدهاند که متناسب با سطوح مطالعهشده دستهبندی میشوند. بهطور کلی، عوامل ذهنی و عینی برای تبیین رفتار زیستمحیطی به کار گرفته میشوند. تبیینهای ذهنی به ویژگیهای نگرشی، ارزشی، آگاهیها و ادراکات فردی نظر دارند و تبیینهای عینی میکوشند تأثیر روابط عینی مانند امکانات انجام رفتار زیستمحیطی، کنترل اجتماعی یا هزینههایی را که فرد برای انجام رفتار زیستمحیطی مجبور به پرداختن آنهاست، مبنایی برای تبیین رفتار زیستمحیطی قرار دهند (فاضلی و جعفرصالحی، 1392: 138). رفتار محیط زیستی فرد ممکن است غیرعمدی و بدون فکر باشد. در این مواقع فرد تأثیر رفتارش را درک نمیکند؛ برای مثال خیلی از مردم محصولات سویا میخرند، گل میچینند یا سیگار میکشند؛ اما در شرایطی که فردی متوجه تأثیر رفتارش بر محیط زیست باشد، دربارۀ رفتار زیستمحیطی قصدی (عمدی) یا بهطور مستقیم دربارۀ رفتار زیستمحیطی صحبت میکنیم؛ مانند بردن مواد زائد به حومۀ شهر یا غذادادن به پرندهها در زمستان. در بیشتر موارد رفتار زیستمحیطی براساس آگاهی زیستمحیطی، رفتار دوستانه یا غیردوستانۀ محیط زیستی تلقی میشود. رفتار طرفدارانۀ محیط زیستی رفتاری است که بهطور کلی (یا براساس دانش زیستمحیطی) در متن جامعۀ مطرحشده، شیوۀ احترام به محیط زیست تلقی میشود. امروزه مباحث زیستمحیطی شامل دامنۀ وسیعی از پدیدهها میشود که در حوزۀ محافظت محیط زیستی بهطور کلی منفی در نظر گرفته میشوند. بین آنها 4 حوزه از مباحث زیستمحیطی از یکدیگر متمایز شدهاند: 1. مباحث زیبایی محیط زیست: زباله، تحریف بناهای تاریخی طبیعی و سوءاستفاده از حومهها؛ 2. مباحث منابع طبیعی: استفادۀ بیش از حد از منابع پایدار (آب، خاک) و ناپایدار (منابع معدنی مثل بنزین و زغالسنگ). 3. مباحث مرتبط با سلامت: آلودگی هوا، مواد سمی در محیط یا سطح تشعشع که با فعالیتهای انسانی افزایش یافته است. 4. حفاظت از زندگی و منزلت آن: تولید انبوه کشاورزی، آزمایش محصولات آرایشی روی حیوانات، تخریب زیستگاه طبیعی و ایجاد موانع مهاجرت (کوچ). این طبقهبندی مطرحشده در پژوهشهای مربوط به رفتار انسانها در محیط زیست استفاده میشود. طبق ساختار رفتار که با مباحث مختلف محیط زیستی مرتبط است، نواحی رفتار زیستمحیطی که بهطور قیاسی با سلامت، زیبایی، منابع طبیعی و حفاظت زندگی ارتباط دارند، از هم متمایز میشوند؛ اما زمانی که بحث سنجش عوامل تأثیرگذار بر رفتار زیستمحیطی پیش میآید، باید پرسید تأثیر رفتار انسان بر محیط زیست چیست و برای تبیین این رفتارها باید به کدام بخش از زندگی افراد در جوامع توجه کرد. از حوزههای رفتار زیستمحیطی عبور و مرور است. امروزه مردم مسیرشان به کشورهای خارجی را از میان انواع وسیلۀ نقلیه (که ازنظر قیمت، راحتی، سرعت و اطمینان و تأثیرشان بر محیط زیست متفاوتاند) انتخاب میکنند. برای مثال چه عوامل تأثیرگذاری وجود دارند که برخی افراد برای رفتن از پراگ به پاریس قطار را انتخاب میکنند؛ در حالی که عدهای دیگر با هواپیما میروند؟ عوامل بدیهی شامل قیمت بلیط یا بنزین، وقت، ترس از پرواز، لذت رانندگی و ... . رفتار افراد نسبت به محیط زیست از دامنۀ وسیعی از عوامل تأثیر میگیرد و جواب مطلقی برای این سؤال وجود ندارد که چه عواملی بیشترین تأثیر را بر رفتار انسان به محیط زیست میگذارند (Krajhanzel, 2010: 254). در هر جامعهای افراد رویکرد نسبتاً مشخصی دربارۀ محیط زیست از خود نشان میدهند که ممکن است مسئولانه، غیرمسئولانه یا رفتاری بینابین این دو باشد. این طیف وسیع از برخورد با محیط زیست، از متغیرها و عوامل بیشماری تأثیر میگیرد که بهطور عمده به محیط اجتماعی و روانی فرد مربوط میشوند (عقیلی و همکاران، 1388: 240)؛ بنابراین، با شناخت انسان و جهانبینی، طرز تلقی و رفتارهای او، میتوان برنامهریزیهای بهتری برای حل مسائل محیط زیستی انجام داد. رفتار محیطزیستی، رفتاری است که فرد در برخورد با محیط زیست از خود بروز میدهد. افراد هر اجتماع، برحسب شرایط و مقتضیات خاص اجتماعی، فرهنگی و شخصیتی خود، برخورد متفاوتی نسبت به محیط زیست دارند. این رفتارها ممکن است کاملاً مثبت، محیطگرایانه و مسئولانه یا برعکس، کاملاً منفی و مخالف محیط زیست باشند (نواح و فروتنکیا، 1395: 254). مقولۀ فعالیتهای انسان و آسیبهای زیستمحیطی آنها در دو دهۀ پایانی قرن بیستم اهمیت زیادی یافت. جهانی که در آینده با جمعیتی بیش از شش میلیارد نفر روبهروست، باید به این مقوله حساس باشد (فاضلی، 1382: 160-159). اکنون مسائل زیستمحیطی بهقدری دامنه پیدا کردهاند که قلمرو آنها دیگر به مسائل فنی ختم نمیشود. در زمان حاضر مسائل زیستمحیطی عمیقاً مفهوم اجتماعی یافتهاند و ریشۀ فرهنگی - اجتماعی دارند. حفظ محیط زیست با مسائل زیادی ارتباط دارد که بزرگترین و مهمترین آنها مسئلۀ فرهنگ اجتماعی است (اسلامزاده، 1382؛ به نقل از خوشفر و همکاران، 1394: 140). به همین دلیل از راهکارهای اجتناب از آسیبرساندن به محیط زیست و جلوگیری از تخریب آن، تغییر رفتار انسانها به سمتوسوی ابعاد طبیعتگرایانه است (Quimbita & Pavel, 2005؛ به نقل از خوشفر و همکاران، 1394: 140). شهر شیراز از شهرهای درگیر با بحرانهای متعدد زیستمحیطی مانند بحران آب، بحران تخریب باغات تاریخی، تولید گستردۀ زباله (بهمنزلۀ شهری با فرهنگ مصرفی) و بحرانهای دیگر است؛ بنابراین، باید به آن بهمنزلۀ یکی از کلانشهرهای کشور توجه ویژه شود. در این پژوهش شهروندان شهر شیراز از منظر رفتار زیستمحیطی دربارۀ بحرانهای متعدد این کلانشهر مطالعه شدهاند؛ بنابراین، هرگونه رفتار آگاهانۀ افراد دربارۀ محیط زیست در حوزههای مختلف زندگی شهری متناسب با میدان پژوهش بهمنزلۀ رفتار زیستمحیطی در نظر گرفته شده است. این رفتارها در طیفهای متنوعی از رفتارهای مسئولانه تا غیرمسئولانه در مقابل محیط زیست شهری دستهبندی میشوند. همچنین از بسیاری عوامل اجتماعی و فردی تأثیر میگیرند که برای شناخت آنها، عوامل مختلفی شناسایی شدهاند.
پیشینۀ پژوهش احمدیان و حقیقتیان (1395) پژوهش «تحلیل جامعهشناختی نقش عوامل فرهنگی بر رفتارهای زیستمحیطی شهری شهروندان شهر کرمانشاه» را به روش پیمایش انجام دادند. جامعۀ آماری شامل شهروندان بالای 15 سال شهر کرمانشاه بوده است. یافتهها نشان میدهند میانگین رفتارهای زیستمحیطی شهروندان، متوسط رو به بالا (1/3) است و بین متغیرهای ارزش، باور و آگاهیهای زیستمحیطی با رفتار زیستمحیطی رابطۀ معناداری وجود دارد؛ در حالی که متغیر تحصیلات با آن رابطه ندارد. همچنین رفتارهای زیستمحیطی برحسب جنسیت، تأهل و گروههای سنی متفاوتاند. در این نتیجۀ کلی میتوان گفت عوامل فرهنگی درواقع، پیشبینیکنندۀ سیاستهای ترویج رفتارهای زیستمحیطی مسئولانهاند. کلانتری و همکاران (1395) پژوهش «بررسی عوامل اجتماعی مؤثر بر تعلقمندی نسبت به محیط زیست شهروندان شهر تهران» را به روش پیمایش انجام و نشان دادند روابط دومتغیره بین ارزشهای زیستمحیطی، تجربۀ ارتباط با طبیعت، جامعهپذیری زیستمحیطی و دینداری با متغیر وابسته، تأییدشدنی و تعمیمپذیرند. رگرسیون چندمتغیره نشان میدهد الگوی نظری توانسته است 48 درصد از تغییرات متغیر وابسته را میان نمونۀ پژوهش توضیح دهد. تحلیل مسیر متغیرهای مستقل با متغیر وابسته نیز نشان میدهد متغیرهای تجربۀ ارتباط با طبیعت (617/0) و ارزشهای زیستمحیطی (346/0) به ترتیب بیشترین تأثیر را بر متغیر وابسته داشتهاند. همتی و شبیری (1394) در پژوهش «تحلیلی بر مؤلفههای ارتقای فرهنگ محیط زیستی شهروندان شهر شیراز» به روش پیمایش، نشان دادند فرهنگ محیط زیستی با متغیرهای امکانات و خدمات ارائهشده، احساس کارآمدی و آموزش محیط زیستی رابطهای مثبت و معنادار دارد و با متغیرهای دانش محیط زیستی و هنجار اجتماعی رابطهای غیرمعنادار دارد. نتایج آزمون رگرسیون چندمتغیره بین متغیرهای مستقل و فرهنگ محیط زیستی نشان میدهند از بین متغیرهای واردشده در الگو، دو متغیر فرصتها و امکانات ارائهشده و احساس کارآمدی معنادارند. صالحی و لطفی (1393) پژوهش «تحلیل جامعهشناختی تفاوتهای جنسیتی نگرشهای زیستمحیطی در ایران» را به روش تحلیل ثانویه و روی موج پنجم پیمایش ارزشهای جهانی انجام دادند. آنها با استفاده از تحلیل عامل اکتشافی به شاخصسازی گویههای مرتبط با محیط زیست در پیمایش پرداختند؛ درنتیجه، سه شاخص اهمیت زیستمحیطی، حساسیت زیستمحیطی محلی و حساسیت زیستمحیطی جهانی استخراج شد. یافتهها نشان میدهند ازنظر حساسیت افراد نسبت به محیط زیستِ جامعۀ خود و جهانی که در آن زندگی میکنند، بین نگرش زنان و مردان تفاوت معناداری دیده نمیشود؛ اما دربارۀ اهمیت نسبت به مسائل زیستمحیطی و نگرش معطوف به عمل و رفتار، بین زنان و مردان تفاوت معناداری مشاهده شده است. فرهمند و همکاران (1392) پژوهش «بررسی عوامل اجتماعی مؤثر بر رفتارهای زیستمحیطی شهروندان شهر یزد» را به روش پیمایش انجام دادند. جامعۀ آماری بهصورت تصادفی خوشهای با استفاده از فرمول کوکران 323 نفر انتخاب شد. نتایج نشان میدهند بین متغیرهای سن، آگاهی زیستمحیطی، فردگرایی، رضایت از زندگی و رفتارهای زیستمحیطی رابطۀ معناداری وجود دارد؛ همچنین بین زنان و مردان در رفتارهای زیستمحیطی تفاوت معناداری وجود دارد. نتایج تحلیل رگرسیونی نشان میدهند با توجه به ضریب تعیین تعدیلشدۀ کلی، متغیرهای باقیمانده در معادلۀ رگرسیون با همدیگر 28 درصد از واریانس متغیر وابسته را تعیین میکنند. فو و همکاران[2] (2018) پژوهش «آگاهی زیستمحیطانه و رفتار زیستمحیطانه بر محیط دانشگاه؛ مطالعۀ موردی تایجین، چین» را با هدف بررسی رابطۀ بین آگاهی زیستمحیطانه و رفتار زیستمحیطانه همراه با تأثیرات محرکها، موانع و فرهنگ انجام دادند. دادهها با پرسشنامه میان دانشجویان، اعضای هیئت علمی و مدیران گردآوری شدند. یافتهها نشان دادند رفتارهای محیطزیستانه میان هر سه گروه دانشجویان، مدیران و اعضای هیئت علمی رایجتر از آگاهی زیستمحیطانه بوده و آگاهی زیستمحیطانه در سطح پایینتری نسبت به رفتار زیستمحیطی قرار گرفته است. عوامل فرهنگی و اجتماعی نیز بر رفتار زیستمحیطانه تأثیرگذار بودهاند. بهویژه میان مدیران که تأییدی بر فهم ما از چرایی شکاف آگاهی – رفتار است. همچنین پاسخگویان در رفتارهای زیستمحیطانۀ خصوصی بیشتر از رفتارهای زیستمحیطانۀ عمومی مشارکت داشتهاند و گسترۀ رفتارهای زیستمحیطانۀ خصوصی از رفتارهای زیستمحیطانه عمومی بیشتر بوده است. شوماخر[3] (2013) پژوهش «شکلگیری درونی فرهنگ محیط زیستی» را در پاریس انجام دادند. نتایج نشان میدهند جوامع با ثروت کم نمیتوانند آزادانه برای فرهنگ محیط زیستی هزینه کنند؛ درواقع، جامعه تنها میتواند در حفظ محیط زیست سرمایهگذاری کند. به شرط اینکه کیفیت محیط زیست در سطح نامناسبی قرار داشته باشد. جامعهای که به سطح خاصی از توسعۀ اقتصادی دست مییابد، ممکن است بخشی از ثروتش را در راه توسعۀ فرهنگ محیط زیستی صرف کند. زمانی که کیفیت محیط زیستی و ثروت هر دو در سطح بالایی قرار داشته باشند، جامعه ممکن است بهطور موقت سرمایهگذاری هنگفت در فرهنگ محیط زیستی را مطلوب بداند. برای جوامعی که کیفیت محیط زیستی پایینی دارند، سرمایهگذاری در فرهنگ ممکن است حلقۀ بازخوردی مثبتی را القا کند. مولینا و همکاران[4] (2013) در پژوهش «دانش زیستمحیطی و دیگر عوامل مؤثر بر رفتار طرفدار محیط زیست: مقایسۀ دانشجویان دانشگاه کشورهای در حال توسعه و پیشرفته»، مطالعهای میان دانشجویان دانشگاههایی از کشورهای با سطوح مختلف اقتصادی (ایالات متحدۀ آمریکا، اسپانیا، مکزیک و برزیل) انجام دادند. متغیرهای توضیحی شامل منابع رسمی و غیررسمی آموزش و پرورش، جنس، انگیزهها و نگرشها و اثربخشی درکشدهاند. یافتهها نشان میدهند عوامل بیرونی شامل فرهنگ، خدمات و ساختارهای اجتماعی در هر کشور ممکن است در رفتار زیستمحیطی دانشجویان نقش مؤثری داشته باشند. نتیجۀ پژوهش نشان میدهد انگیزه و اثربخشی درکشده، مهمترین متغیرهای تأثیرگذار در تبیین رفتار زیستمحیطیاند؛ در حالی که دانش مؤثر بر رفتار طرفدارانۀ زیستمحیطی، نگرش و تحصیلات غیررسمی، متغیرهای تأثیرگذاری نبودهاند. محمد و ریپودامان[5] (2012) با انجام پژوهش «مشارکت، نگرش و آگاهی زیستمحیطی در میان دانشجویان» بهصورت پیمایشی در هند، سطح آگاهی، نگرش و مشارکت زیستمحیطی دانشجویان را بررسی کردند. دادهها ازطریق پرسشنامه گردآوری شدهاند. نتایج سطح بالای دانش زیستمحیطی و نگرش مثبت نسبت به محیط زیست را میان دانشجویان نشان میدهند؛ اما یافتهها نشاندهندۀ مشارکت در فعالیتهای حفاظت از محیط زیست در سطح پاییناند. این نشان میدهد ممکن است عواملی غیر از دانش و نگرش زیستمحیطی، محرکی برای تشویق فعالیتهای مشارکتی دانشجویان در حفاظت از محیط زیست و بهترشدن فعالیتهایشان باشد. دیانگ[6] (1985) پژوهش «تشویق رفتارهای مناسب زیستمحیطی: نقش انگیزۀ درونی» را در سال 1985 و 1986 در میشیگان انجام دادند. هدف، فهم انواع انگیزهای است که مردم باید برای حفظ منابع طبیعی در طول فعالیتهای روزانهشان انجام دهند. سه مجموعه مقیاس با جزئیات بررسی شدند: رفتارها، رضایتمندی و انگیزهها. یافتهها رابطۀ قوی میان انگیزههای درونی و رفتار محافظهکارانۀ روزانه را تأیید میکنند. نتیجۀ این پژوهش بدین صورت است که سبک زندگی میانهرو، رابطۀ مثبتی با بازیافت کاغذ و شیشه دارد. مشابه آن لیورس و همکارانش[7] (1986) در پژوهش «مذهب و بازدید از افراد سالخوردۀ بستریشده» به این نتیجه رسیدند که افراد دارای ارزشها و سبک زندگی مذهبی و سنتگرا به فعالیتهای گروهی در بهبود وضعیت شرایط جامعه، برای مثال شرایط محیطی، علاقهمندند. کارتی و شروم[8] (1993) در پژوهش «تحلیل معادلۀ ساختاری رابطۀ ارزشهای فردی، نگرشها و عقاید دربارۀ بازیافت زباله»، رابطۀ بین ارزشهای فردی، نگرشها و عقاید دربارۀ بازیافت را بهصورت کلی و بازیافت زباله را بهطور ویژه بررسی کردند. نتایج نشان میدهند ارزشهایی مانند عزت نفس، خودشکوفایی و احترام به دیگران عموماً در فعالیتهای مربوط به بازیافت زبالهها تعیینکنندهاند. علاوه بر این، ارزشهایی مانند علاقهمندی به لذت از طبیعت و داشتن تعصب نسبت به آن، مهمترین رفتارهای بومشناختی ممکن در پژوهش آنها دربارۀ طبیعت بود. از بررسی پژوهشهای انجامشده چنین استنباط میشود که فرهنگ همواره از عوامل مهم اثرگذار بر رفتار زیستمحیطی در نظر گرفته شده است؛ به عبارتی، بهترین منظر برای تحلیل رفتار زیستمحیطی و تبیین عوامل مرتبط با آن همواره نظرگاه جامعهشناسی فرهنگی بوده است. از مجموع مطالعات پیشین میتوان همۀ متغیرهای اثرگذار را در دو حوزۀ عوامل درونی و بیرونی جمعبندی کرد که در هر پژوهش بر بخشی از این عوامل تأکید شده است. برای نمونه دانش، انگیزههای درونی و ارزشها و عقاید فردی بهمنزلۀ عواملی درونی مؤثر بر رفتار و زیرساختها و امکانات دردسترس، فرهنگ و خدمات دردسترس فرد و توسعۀ اقتصادی جامعۀ مدنظر برای انجام رفتار و بخشی از متغیرهایی نظیر جنسیت و تحصیلات فرد بر رفتار مدنظر حامی محیط زیست مؤثرند. مجموعۀ متغیرهای استفادهشده بهوسیلۀ هر کدام از این پژوهشگران در رابطهای منطقی با هم برای تبیین بهتر موضوع استفاده و با توجه به بستر بومی مطالعهشده تعدیل میشوند. در این پژوهش به عوامل مختلف ذکرشده در نسبتی از عوامل درونی و بیرونی با محوریت الگوی کالموس و اجیمن[9] (2002) توجه شده است.
مبانی نظری پژوهش در زمینۀ علوم اجتماعی رویکردهای متنوعی برای صورتبندی رفتار زیستمحیطی پیشنهاد شدهاند که متناسب با افزایش پیچیدگی علوم اجتماعی، الگویهای ذکرشده نیز از الگویهای خطی و تکعلتی به سمت و سوی الگویهای پیچیدهتر تکامل یافتهاند. در ادامه چند الگوی معروف در این زمینه معرفی خواهند شد: مطالعات سییرز نشان میدهند چهار سطح تغییر در فرد وجود دارد و پیش از هر چیز دانش فرد باید تغییر پیدا کند (آموزش). تغییر در دانش موجب تغییر نگرش میشود و تغییر نگرش، تغییر رفتار فردی و سپس تغییر رفتار گروهی را بهدنبال دارد. بدین ترتیب، تغییر نگرش فرد در مقایسه با تغییر دانش فردی او به زمان بیشتری نیاز دارد. تغییر در نگرش فرد بر رفتار او و درنهایت، بر رفتار گروهی - اجتماعی و سازمانی تأثیر میگذارد (اسماعیلی، 1386؛ به نقل از خوشفر و همکاران، 1394: 141). هدف نهایی حفاظت محیط زیست، افزایش آگاهیهای زیستمحیطی در سطح جامعه و تقویت فرهنگ زیستمحیطی در سطوح مختلف اجرایی است (خوشفر و همکاران، 1394: 141). الگوی قدیمی و خطی رفتار محیطگرایانۀ مربوط به سال 1961، سادهترین و قدیمیترین الگوی رفتار محیطگرایانه است. بدین صورت که دانش زیستمحیطی، سبب پیدایش نگرش زیستمحیطی میشود؛ بهطوری که فرد با آگاهی زیستمحیطی و توجهات محیط زیستی بیشتر درنهایت، رفتاری معطوف به محیط زیست انجام میدهد. فرض این الگو بر این است که افراد آموزشدیده دربارۀ مسائل محیط زیستی ممکن است بهصورت داوطلبانه رفتارهای محیطگرایانه انجام دهند (نواح و فروتنکیا، 1395: 256-257). الگوی کنش عقلانی ایزن و فیشباین[10](1975) نشان میدهد کنش یا رفتار در پی زنجیرهای از عوامل روی میدهد. حلقۀ قبلی بروز رفتار، قصد و نیت انجام آن است؛ اما قصد و نیت، خودشان متأثر و تابع دو متغیر دیگرند: اولی، نگرش به رفتار که متغیری فردی و شخصی است و طی آن، رفتار از منظر فرد کنشگر ارزیابی میشود. دومی، هنجار ذهنی که منعکسکنندۀ نفوذ و فشار اجتماعی است و شخص آن را برای یک کار (رفتار) احساس و ادراک میکند. نظریۀ کنش عقلانی بر این فرض مبتنی است که افراد بهطور منطقی عمل میکنند. آنها همۀ اطلاعات دردسترس دربارۀ رفتار هدفدار را جمعآوری و بهطور منظم ارزیابی میکنند (به نقل از نواح و فروتنکیا، 1395: 257). الگوی رفتار بومگرایی فیتکو و کسل [11](1981) فاکتورهای اجتماعی را همانند فاکتورهای روانشناسی برای تبیین رفتار محیطگرایانه به کار برد. الگوی آنها پنج متغیر را در بر دارد که بهصورت مستقیم و غیرمستقیم بر رفتارهای محیطگرایانه تأثیر میگذارند. در این الگو، قابلیتها و امکانات برای کنش محیطگرایانه، عوامل اقتصادی و زیربناییاند که برای افراد این توانایی را ایجاد میکنند که بهصورت اکولوژیکی عمل کنند. مشوقهای رفتاری عوامل درونیاند که رفتارهای اکولوژیکی را حمایت و تقویت میکنند (برای مثال شرایط مطلوب اجتماعی، کیفیت زندگی و پسانداز پولی). بازخورد رفتار اکولوژیکی به این معناست که امکان دارد فرد برای رفتار اکولوژیکی تقویت مثبت دریافت کند. این بازخورد ممکن است درونی باشد (برای مثال رضایت از انجام درست کاری مانند نظافتکردن و آشغالنریختن، فعالیتهای خوشایند اجتماعیاند) یا بیرونی باشند (برای مثال دریافت پول برای بطریهای جمعآوریشده) (به نقل از نواح و فروتنکیا، 1395: 260). الگوی پیشبینی رفتار محیط زیستی مسئولانه: هاینس و همکاران[12](1986) فراتحلیلی از 128 مطالعۀ پژوهشی دربارۀ رفتارهای محیطگرایانه انجام دادند و متغیرهای زیر را دربارۀ رفتارهای مسئولانۀ محیطگرایانه کشف کردند: 1) دانش مسائل: افراد باید با مشکلات زیستمحیطی و دلایل آنها آشنا شوند. 2) دانش راهبردهای کنش: افراد باید بدانند چگونه میتوانند اثرشان را بر مشکلات محیط زیستی کمتر کنند. 3) منبع کنترل: تشخیص فرد از اینکه آیا توانایی تغییر رفتارش را دارد یا نه. 4) نگرشها: افراد با نگرشهای محیطگرایانۀ قویتر، بیشتر علاقهمند به رفتارهای محیطگرایانهاند. 5) التزام زبانی: تمایل ارتباطی برای انجام کنش، نشاندهندۀ تمایل شخص برای ترغیب رفتارهای محیط زیستی است. 6) احساس تعهد فردی: افرادی که احساس تعهد فردی قویتر دارند، برای انجام رفتارهای مسئولانۀ محیط زیستی علاقۀ بیشتری از خود نشان میدهند (به نقل از نواح و فروتنکیا، 1395: 261). الگوی رفتار زیستمحیطی مسئولانۀ هانگر فورد و ولف[13](1990)، تغییر در رفتار یادگیرنده را ازطریق آموزش پیشنهاد میکند. بر پایۀ الگوی آنها، سه دسته تغییر منطبق با متغیرهای موجود برای رفتار ارائه میشود که عبارتاند از: متغیرهای پیشنیاز، متغیرهای شخصی و متغیرهای قدرتدهی. متغیرهای پیشنیاز متغیرهاییاند که تصمیمگیری را شدت میبخشند. قویترین آنها حساسیت محیط زیستی است. دانش اکولوژیکی و نگرش دربارۀ آلودگی، فناوری و اقتصاد نیز در این دسته قرار دارند. متغیرهای فردی دربارۀ مسائل محیط زیستیِ مهم در سطح فردیاند. دو متغیر عمده در این دسته، دانش عمیق مسائل و سرمایۀ فردی است. متغیرهای قدرتدهی این احساس را تقویت میکنند که ما میتوانیم مشکلات محیط زیستیمان را حل کنیم. در این دسته، دانش و مهارت استفاده از راهبردهای عمل، بهترین پیشگوییکننده برای رفتارهای محیطگرایانهاند (به نقل از نواح و فروتنکیا، 1395: 264-263). الگوی هزینه - رفتار دایکمن و پرایزن دوئنفر[14] (1992) به این صورت است که افراد رفتارهای محیطگرایانهای را انتخاب میکنند که هزینۀ کمتری داشته باشد. در این الگو، هزینه دقیقاً به معنای اقتصادی آن تعریف نمیشود؛ بلکه در معنایی گستردهتر است که شامل عوامل دیگری چون زمان و تلاش موردنیاز برای رفتار محیطگرایانه است. در بررسی آنها نشان داده شد نگرش محیط زیستی و رفتار محیطگرایانۀ کمهزینه (برای مثال بازیافت) رابطۀ معنیداری با یکدیگر دارند. افرادی که به مسائل محیط زیستی اهمیت میدهند، تمایل دارند به فعالیتهایی کمهزینه مثل بازیافت ترغیب شوند؛ به عبارت دیگر، نگرش محیطی مثبت بر رفتار محیطگرایانۀ کمهزینه، بهطور مستقیم تأثیر دارد (به نقل از نواح و فروتنکیا، 1395: 264). الگوی رفتار اجتماعگرایانه، نوعدوستی و همدلی استرن و همکاران[15] (1993) نیز فرض میکند رفتار همدلانه زمانی افزایش مییابد که شخص از زیاندیدن دیگران آگاه باشد و در همان زمان، احساس مسئولیتی برای کاهش آن زیان داشته باشد. استرن و همکارانش با بسطدادن این فکر، سه گرایش برای آن مشخص کردند: گرایش اجتماعی، گرایش خودمداری و گرایش زیستکرهای (بیوسفر). گرایش اجتماعی دربارۀ زیاننرساندن به دیگران است، گرایش خودمداری به زیاننرساندن به خود توجه دارد و گرایش زیستکره، متوجه کاهش تخریب و ویرانی در دنیای غیرانسان است. همۀ مردم این سه گرایش را با درجۀ شدتهای متفاوت دارند. استرن و همکارانش میگویند نگرانیهای محیط زیستی بهسبب ترکیبی از این سه عامل است (به نقل از نواح و فروتنکیا، 1395: 267). در الگوی موانع رفتارهای محیطگرایانۀ بلیک(1999) به این نکته اشاره شده است که بیشتر الگویهای رفتار محیطگرایانه محدودیتهایی دارند. به نظر او این الگوها در فشارهای نهادی، اجتماعی و فردی غوطهور میشوند. او معتقد است تلاش محیطشناسان برای تغییر در نگرش یا سبک زندگی برای دستیابی به تکوین علاقۀ عمومی نسبت به مسائل محیط زیستی بیهوده است. دلیل این امر این نیست که ما غیرمنطقی هستیم؛ بلکه توان ما برای ایجاد تغییرات محیط زیستی جهانی یا تغییرات محلی بهطور چشمگیری ناموزون است. بلیک سه مانع را برای رفتار محیط زیستی تشخیص میدهد: موانع فردی موانعیاند که درون شخص مانع انجام رفتارهای محیط زیستی میشوند. دومین مانع بهلحاظ مفهومی نزدیک به مفهوم منبع کنترل است. افرادی که بهصورت محیطگرایانه عمل نمیکنند، احساس میکنند نمیتوانند بر موقعیتی که در آن قرار دارند، تأثیر بگذارند. بلیک سومین مانع را محدودیتهای اجتماعی و نهادی تعریف میکند. با وجود اینکه نگرش و قصد مردم برای انجام رفتار محیطگرایانه قوی است، محدودیتهایی وجود دارد که از انجام این کار جلوگیری میکند (به نقل از نواح و فروتنکیا، 1395: 268-267). باتل معتقد است مارکس، دورکیم و وبر، در احیای رشتۀ جامعهشناسی محیطی نقش اساسی پیدا کردهاند. هر یک از سه بنیانگذار کلاسیک جامعهشناسی، بهطور ضمنی مباحث محیط زیستی را بررسی کرده بودند؛ ولی این مباحث هرگز در کانون توجه جامعهشناسی قرار نگرفته است (نواح و فروتنکیا، 1395: 72). با استناد به نظریۀ هابرماس و نقد عقل ابزاری او میتوان گفت دلیل مسائل زیستمحیطی، ناشی از رابطۀ ابزاری با جهان طبیعت و تحریف کنشهای ارتباطی مشروع ازسوی صاحبان قدرت است که شکلگیری جنبشهای اجتماعی یا وجود تشکیلات غیردولتی زیستمحیطی درواقع حوزۀ عمومی است که در آن، بهدور از هرگونه محدودیت صورت گیرد (نواح و فروتنکیا، 1395: 91). جامعۀ ریسکی بِک نیز با انتقاد از مدرنیته بهویژه دربارۀ ظهور مخاطرات بالقوۀ فاجعهبار برای محیط زیست، اظهار نظر میکند که مدرنیته در بطن خود قابلیت حلکردن مسائلی را که پدید میآورد نیز دارد. امروزه خطرات برای مردم عادی رویتشدنی نیستند و تنها ازطریق ابزارهای پیشرفتۀ علمی شناسایی میشوند. نکتۀ مهم در تحلیل ریسکها، آگاهکردن مردم از مخاطرات آن است (نواح و فروتنکیا، 1395: 109-108). گیدنز جهانیشدن را تهدیدی جدی برای محیط زیست طبیعی میداند؛ بهگونهای که دگرگونی در بخشی از جهان، در بخشهای دیگر نیز اثرگذار خواهد بود که ملموسترین شکل آن، آلودگیهای زیستمحیطی و گرمشدن زمین و تغییرات آب و هواست. به نظر گیدنز، پیدایش مخاطرۀ زیستمحیطی، تنها نتیجۀ مدرنیته و فرایند جهانیشدن نیست؛ بلکه شاخص آن است (نواح و فروتنکیا، 1395: 116).
چارچوب نظری پژوهش در این پژوهش از الگوی رفتار محیطگرایانۀ کالموس و اجیمن(2002) بهمنزلۀ چارچوب نظری بهره گرفته شده است. طراحان این الگو از افراد زیادی تأثیر گرفتهاند؛ بهویژه از فلایجنچنی و اسکیلاکوفسکی (1998) که الگوی خود را براساس کار فیتکو و کایسل (1981) بنا کرده بودند. در این الگو همانند الگوی فیتکو و کسل، رابطۀ مستقیمی بین دانش محیط زیستی و رفتارهای محیطگرایانه در نظر گرفته نشده است؛ بلکه آنها دانش، ارزشها و نگرشهای زیستمحیطی را همراه با پیوند عاطفی بهمنزلۀ ترکیبی پیچیده با نام آگاهی زیستمحیطی در نظر گرفتهاند. این مفهوم پیچیده با ارزشهای فردی گستردهای احاطه شده است و همانند عوامل بیرونی با ویژگیهای شخصیتی و دیگر عوامل درونی شکل داده میشود. در این الگو، عوامل اجتماعی و فرهنگی، بعد بیرونی در نظر گرفته شدهاند. عوامل بیرونی و درونی رابطۀ مستقیم با رفتارهای محیط زیستی دارند؛ برای مثال مصرف کمتر بهدلیل نظام ارزشی که سادگی را ارج مینهد یا بهدلیل عوامل بیرونی مانند محدودیتهای مالی است. بیشترین تأثیر مثبت بر رفتار محیط زیستی زمانی به دست میآید که عوامل درونی و بیرونی بهصورت همزمان عمل کنند (Grob, 1991؛ به نقل از فروتنکیا و نواح و فروتنکیا، 1395: 270-268). کالموس و اجیمن، از پژوهشگران رفتارهای زیستمحیطی، نشان میدهند این سؤال که چه چیزی رفتار طرفدارانۀ زیستمحیطی ما را شکل میدهد، سؤالی پیچیده است که تنها ازطریق یک چارچوب یا الگو متصور نمیشود. در طول 30 سال گذشته، بسیاری از روانشناسان و جامعهشناسان ریشههای مستقیم و غیرمستقیم کنشهای زیستمحیطی را شناسایی کردهاند. پاسخ به این سؤال که چرا افراد بهصورت محیط زیستی عمل میکنند و چه موانعی برای رفتار طرفدارانۀ محیط زیستی وجود دارد، بهشدت پیچیده است. کالموس و اجیمن رفتار زیستمحیطی را رفتاری در نظر میگیرند که بهعمد بهدنبال به حداقل رسانیدن تأثیرات منفی کنش یک فرد بر دنیای طبیعی و ساختگی باشد (برای مثال به حداقل رسانیدن مصرف منابع و انرژی، استفاده از مواد غیرسمی و کاهش اتلاف تولیدات) (Kollmuss & Agyeman, 2002: 239-240). رفتار انسان نسبت به محیط زیست از عوامل بیرونی (یعنی محیط یک فرد) و عوامل درونی (جنبههای فیزیکی و روانی یک فرد) تأثیر میگیرد. برخی عوامل بر گروههای اجتماعی وسیع تأثیر میگذارند؛ در حالی که برخی دیگر تنها بر گروهی از افراد تأثیر دارند. اگر ممکن بود تمام عوامل تأثیرگذار بر رفتار زیستمحیطی در یک الگو نشان داده شوند، نمودار این الگو بسیار گسترده میشد. سیستم این عوامل شامل عوامل درونی و بیرونی میشود: تجربههای پیشین افراد، فاکتورهایی که در جریاناند یا انتظار میرود در آینده به وجود آیند. پژوهشها دربارۀ عوامل تأثیرگذار بر رفتار زیستمحیطی، پیچیدگی تمام امور را بیان میکند که به دیدگاه میانرشتهای، توانایی تحلیل و آگاهی روششناسی نیاز دارد (Krajhanzel, 2010: 254-255). عوامل تأثیرگذار بر رفتار زیستمحیطی به سه گروه تقسیمبندی میشوند: 1. عاملهایی که از وضعیت محیط زیست ناشی شدهاند (شرایط بیرونی)؛ 2. عاملهای شخصیتی افراد؛ 3. عاملهای رابطۀ شخصی افراد نسبت به طبیعت. هر کدام از این گروهها شامل دامنهای از موضوعات است (Krajhanzel, 2010: 256).
شکل 1- عوامل تأثیرگذار بر رفتار زیستمحیطی
1. شرایط بیرونی: برخورد دوستانه با محیط زیست زمانی راحتتر است که شرایط از رفتار حمایتی، حمایت میکنند. مطالعات زیستمحیطی در رشتههای جامعهشناسی، اقتصاد، حقوق، مطالعات فرهنگی و مذهبی بهدنبال ایناند که چگونه عوامل خارجی بر رفتار زیستمحیطی عموم تأثیرگذارند. توجه محیط اقتصادی به قیمتها، محصولات دردسترس و ارگانیک، محیط حقوقی به آلودگی و استانداردهای ساختوساز، مدیریت مصرف و سوءاستفاده از حیوانات، محیط فرهنگی و اجتماعی به رسوم، قواعد اخلاقی، مذهب و نظام ارزشها و تأثیر سازمانها، رسانههای جمعی و گروههای اجتماعی و محیط فیزیکی به کیفیت محیط، شرایط محیط زیستی، سازمان حمل و نقل، سازگاری مدنی و مدیریت مصرف است. عوامل خارجی بر یکدیگر تأثیرگذارند. عوامل اقتصادی هم بر خودشان هم بر محیط فرهنگی و اجتماعی تأثیرگذارند. جامعهشناسی شامل دامنهای از عوامل بیرونی و درونی است که نشان میدهد چگونه عوامل اقتصادی، اجتماعی و محیطی بر تجربه و رفتار انسانها تأثیرگذارند؛ برای مثال چگونه تصویر محیط زیستی در روزنامه یا تلویزیون بر افراد بیتوجه به محیط زیست تأثیر میگذارد؛ بهگونهای که رفتاری دوستانه با محیط زیست داشته باشند؟ چه قیمت برای یک لیتر بنزین میتواند قاعدۀ حمل و نقل در بسیاری از مکانها را تغییر دهد؟ آیا قانون رسمی برای سوزاندن پلاستیکهای باطله کافی است؟ زندگی در شهری پرجمعیت چگونه بر رفتار تأثیر میگذارد؟ با تغییردادن شرایط خارجی میتوان انتظار رفتاری دوستانه در برابر محیط زیست داشت (Krajhanzel, 2010: 257). 2. عوامل شخصیتی: با بررسی ارتباط بین خلق و خوی شخص، ویژگیهای شخصیتی، تواناییها، ارزشها، نگرشها، سبک زندگی و رفتار زیستمحیطی او متوجه میشویم چگونه رفتار محیط زیستی فرد از شخصیتش تأثیر میگیرد؛ برای مثال فرد خیالباف گاهی غذایش میسوزد. فرد نگران گاهی قهوه مینوشد یا با سرعت رانندگی میکند و ... . عوامل شخصیتی اثرگذار بر رفتار انسان عوامل درونی نامیده میشوند؛ همانند رابطۀ انسان با طبیعت. اگرچه رابطه با طبیعت درعمل قسمتی از شخصیت است، این دو گروه از هم متمایز شدند. عوامل شخصیتی گاهی بهصورت ناخودآگاه بر رفتار زیستمحیطی تأثیر میگذارند و در لحظهای که در رابطه با طبیعت قرار میگیرند، متضاد برخورد میکنند. مطالعات تجربی متمرکز بر عوامل شخصیتی، این حقیقت را نشان میدهند که رفتار زیستمحیطی چگونه از ارزشهای زندگی افراد، سبک زندگی و خصوصیات شخصیتیشان تأثیر میگیرند. رابطۀ بین طبیعت و انسان، رابطۀ شخصی با ویژگیهای طبیعت نامیده میشود؛ این نشان میدهد نگرش افراد به طبیعت و محیط زیست چیست (نگرشها و نیازهای محیط زیستی) و رابطه با طبیعت بر رفتار زیستمحیطی تأثیر میگذارد. اما کسانی که عقیده دارند رابطۀ خوب با طبیعت ضمانتی برای رفتار دوستانۀ زیستمحیطی است، اشتباه میکنند؛ زیرا همچنین از شرایط محیط زیست و عاملهای شخصیتی اثر میگیرد؛ بنابراین، تأثیر رابطه با طبیعت مطلق نیست. هنگام بازیافت مواد زائد جنبههای مختلفی نقش دارند؛ در دسترس بودن سطل زباله (محیط زیست)، تحصیلات فرد و کتابخوانیاش (شخصیت) و نگرش نسبت به بازیافت زباله (رابطه با طبیعت و محیط زیست) (Krajhanzel, 2010: 258-260). یک فرد با نیاز شدید برای رابطه با طبیعت بهدنبال راههایی است که بیشتر وقتش را در هوای آزاد بگذراند. بیشتر اوقات نیاز دارد به خارج از شهر برود یا در کتابخانهاش کتابهایی با موضوعات محیط زیست وجود دارند. اگر این افراد ارتباط ناکافی با محیط داشته باشند، تمرکزشان را از دست میدهند و بیقرار میشوند. برعکس، فردی با نیاز کمتر برای ارتباط با محیط تمایلی به ماندن در فضای باز ندارد و اگر هم زمانی در طبیعت باشند تنها بهدلیل عوامل دیگر است (مثل همسر، دوست، پول یا وضعیت فیزیکی). انسان توانا در رابطه با محیط زیست، قادر است چند روزی در محیط بماند و هم بهلحاظ فیزیکی هم احساسی و ذهنی با توانایی، دانش و مهارتش برای ماندن در محیط زیست مجهز است؛ اما فرد با توانایی کم در رابطه با محیط زیست، با محیط طبیعی جنگل و کوه سازگار نیست. همچنین در فضای باز دربارۀ خطرات احتمالی دچار نگرانی است (Krajhanzel, 2010: 264). فرد دارای حساسیت محیط زیستی بهوسیلۀ طبیعت اطرافش جذب و گاهی غرق در طبیعت میشود. او میبیند و میشنود آنچه را دیگران توجه نمیکنند. او درک و احساس میکند آنچه را دیگران دربارۀ آن ایدهای ندارند. یک درخت برای فرد کمتر حساس به محیط زیست تنها یک درخت است؛ در حالی که برای فرد حساس به محیط زیست پر از حس و شور است. او دامنهای از رنگها و نورها را دوست و با محیط احساس همنوایی دارد؛ اما فرد با حساسیت کمتر به محیط زیست، تنها قادر است مقدار کمی از جزئیات زیستمحیطی را ببیند. او در ارتباط با طبیعت دچار مشکل است و تفکر و احساسش، حواسش را پرت میکند (Krajhanzel, 2010: 265). افراد دارای نگرانی گسترده برای حفاظت از طبیعت و محیط زیست دارای انگیزه میشوند. آنها بهدنبال راههایی هستند که مسئولانهتر در برابر محیط زیست رفتار کنند و دامنۀ وسیعی از عادات به نفع محیط زیست را به دست آورند. آنها زبالهها را تفکیک و در مصرف آب و انرژی صرفهجویی میکنند و محصولات به نفع محیط زیست میخرند. آنها نسبت به رابطۀ بین رفتار خود و محیط زیست آگاهاند. همچنین آلودگی، انقراض گونهها و اختلال در چرخۀ طبیعی کرۀ زمین بهصورت نامطلوب را میبینند. گاهی این افراد برای حفاظت از محیط زیست در فعالیتهای عمومی شرکت میکنند یا با هدف حفاظت وسیعتر از محیط زیست از برنامههای سیاسی حمایت میکنند. افرادی که نگرانی ندارند ممکن است حتی نسبت به مسئلۀ حفاظت از محیط زیست دید منفی داشته باشند. بدیهی است هرکس احساس نیاز میکند که وقتش را در طبیعت بگذراند، بهضرورت برای حفاظت از محیط زیست فعالیت میکند. امروزه بسیاری از افراد انگیزه دارند در فضای باز باشند (نیاز شدید به ارتباط با طبیعت)؛ اما همزمان توجه زیادی به محافظت از محیط زیست ندارند (نگرانی کم) (Krajhanzel, 2010: 266-270). دو عامل جمعیتی اثرگذار بر نگرش محیط زیستی و رفتار زیستمحیطی، جنسیت و تحصیلات است. زنان بهطور معمول دانش محیط زیستی کمتری نسبت به مردان دارند؛ اما بهصورت احساسی بیشتر درگیر میشوند، نگرانی بیشتری دربارۀ تخریب محیط زیست نشان میدهند، باور کمتری به راهحلهای فناورانه دارند و بیشتر خواستار تغییرند. هرچه تحصیلات بیشتر شود، دانش بیشتر و وسیعتری دربارۀ مباحث زیستمحیطی ایجاد میشود؛ اما تحصیلات بیشتر لزوماً به معنای افزایش رفتار به نفع محیط زیست نیست (Kollmuss & Agyeman, 2002: 248).
فرضیههای پژوهش چنین به نظر میرسد که: - بین سن و رفتار زیستمحیطی رابطه وجود دارد. - بین زنان و مردان برحسب رفتار زیستمحیطی تفاوت وجود دارد. - بین محل تولد (روستا و شهر) برحسب رفتار زیستمحیطی تفاوت وجود دارد. - بین افراد شاغل و غیرشاغل برحسب رفتار زیستمحیطی تفاوت وجود دارد. - بین افراد با سطوح تحصیلی مختلف برحسب رفتار زیستمحیطی تفاوت وجود دارد. - بین افراد با سطوح درآمدی مختلف برحسب رفتار زیستمحیطی تفاوت وجود دارد. - بین طبقات اجتماعی مختلف برحسب رفتار زیستمحیطی تفاوت وجود دارد. - بین آگاهی زیستمحیطی و رفتار زیستمحیطی رابطه وجود دارد. - بین دانش زیستمحیطی و رفتار زیستمحیطی رابطه وجود دارد. - بین پیوند عاطفی با محیط زیست و رفتار زیستمحیطی رابطه وجود دارد. - بین نگرش زیستمحیطی و رفتار زیستمحیطی رابطه وجود دارد. - بین مرکز کنترل و رفتار زیستمحیطی رابطه وجود دارد. - بین ارزشهای زیستمحیطی و رفتار زیستمحیطی رابطه وجود دارد. - بین اولویتها و مسئولیتها و رفتار زیستمحیطی رابطه وجود دارد. - بین انگیزه و رفتار زیستمحیطی رابطه وجود دارد. روششناسی پژوهش این پژوهش در سال 1396 و به روش پیمایشی انجام شده است. جمعیت آماری شامل همۀ افراد بالای 15 سال در 11 منطقۀ شهر شیراز است که با استفاده از منطقهبندی توافقشده با شهرداری شیراز متناسب با آخرین تغییرات این منطقهبندی، تفکیک و متناسب با جمعیت هر منطقه مطالعه شدند. جمعیت شهر شیراز طبق آخرین آمار 1،565،572 نفر و حجم کل نمونه براساس فرمول کوکران 384 نفر محاسبه شده است. با استفاده از نقشۀ شهر شیراز و مناطق یازدهگانه طبق آخرین تغییرات بهوسیلۀ سازمان شهرداری شیراز، در گام بعد با توجه به تعداد خانوار در هر منطقه و جمعیت ساکن در هرکدام از 11 منطقۀ شهر شیراز، سهم خانوار در منطقه و سهم هر کدام از مناطق از تعداد سهم پرسشنامه محاسبه شد. در گام بعد در هر منطقه بلوکهایی انتخاب شدند و از هر بلوک، خانوارها و از هر خانوار یک نفر بررسی شد. نمونههای آماری با استفاده از روش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای به دست آمد. برای جمعآوری دادهها از پرسشنامه استفاده شد. پرسشنامهها متناسب با تعداد خانوار در هر منطقه توزیع شدند. 42 پرسشنامه از منطقۀ 1، 45 پرسشنامه از منطقۀ 2، 51 پرسشنامه از منطقۀ 3، 67 پرسشنامه از منطقۀ 4، 37 پرسشنامه از منطقۀ 5، 33 پرسشنامه از منطقۀ 6، 47 پرسشنامه از منطقۀ 7، 9 پرسشنامه از منطقۀ 8، 35 پرسشنامه از منطقۀ 9، 35 پرسشنامه از منطقۀ 10 و 26 پرسشنامه از منطقۀ 11 گردآوری شد.
تعریف مفهومی و عملیاتی متغیرهای پژوهش رفتار زیستمحیطی: راهرفتن روی چمن، کاشتن درخت، آتشزدن سبزهها، خوردن جانوران و ... چه وجه مشترکی دارند؟ همۀ این موارد مثالهایی از رفتار انساناند که تأثیراتی بر محیط زیست دارند؛ کم یا زیاد، مثبت یا منفی. با وجود این، از آنجا که مردم بهطور دائم با محیط زیست در تعاملاند، تقریباً همۀ رفتارهای انسانی، رفتار محیط زیستی نامیده میشود. این واژه شامل تمام فعالیتهایی است که صرف نظر از واقعیبودنشان، چگونه تأثیری ناچیز بر محیط زیست میگذارند؛ مثل راهرفتن یا هر حرکت انسانی حتی نفسکشیدن (Krajhanzel, 2010: 251). همچنین رفتار اکولوژیکی یعنی بازیافت، صرفهجویی در انرژی و آب، مصرف مقرون به صرفه، همکاری با سازمانهای محیط زیستی و ... (Axelrod & Lehman, 1993; in: Krajhanzel, 2010: 252). در این پژوهش رفتار زیستمحیطی ازلحاظ عملیاتی، اعمال واضح و مشاهدهپذیری در نظر گرفته شده است که فرد در پاسخ به محیط زیست انجام میدهد. همچنین رفتارهای زیستمحیطی به چهار حوزۀ زیر تقسیم شدهاند: 1- رفتار زیستمحیطی عام (رفتارهایی همچون خاموشکردن چراغها در صورت ترک اتاق بهمنزلۀ آخرین نفر، خاموشکردن وسیلۀ گرمایشی در زمستان در صورت حضورنداشتن بیش از 4 ساعت در منزل، شرکت در کمپینهای پاکسازی محیط زیست، شرکت در فعالیتهای سمن[16] محیط زیستی، شرکت در جلسات و گردهماییها با هدف حفاظت از محیط زیست، تفکیک زبالههای تر از زبالههای خشک در منزل، توجه به مصرف کمتر وسایل برقی در ساعات اوج مصرف برق، ریختن آشغال در کوچه و خیابان، رهاکردن زبالهها هنگام گردش و تفریح، برداشتن زبالۀ دیگران از زمین، ترجیح وسایل حمل و نقل عمومی به ماشین شخصی، پرداخت مالیات محیط زیستی مانند حق پارک ماشین در خیابان، خاموشکردن موتور ماشین پشت چراغ قرمز، بازکردن شیر آب برای خنکشدن آب آشامیدنی، باز گذاشتن دوش آب تا پایان استحمام، جداکردن کاغذ و زبالههای خشک از زبالههای تر، استفادۀ دوباره از کاغذ باطله و طیف گستردهای از رفتارهای افراد در زندگی روزمره که آگاهانه برای محافظت از محیط زیست انتخاب میشوند)؛ 2- رفتار زیستمحیطی در حوزۀ آلودگی هوا (همچون ترجیح وسایل نقلیۀ عمومی)؛ 3- رفتار زیستمحیطی مصرف بهینۀ آب (توجه به مصارف کمتر آب در شرایط مختلف)؛ 4- رفتار زیستمحیطی بازیافت (تفکیک زباله). هر کدام از این حوزهها نشاندهندۀ تأثیر خاصی بر محیط طبیعی اطرافاند؛ درنهایت، همۀ این موارد بهمنزلۀ متغیر وابستۀ رفتار زیستمحیطی در نظر گرفته شدهاند. در طراحی پرسشنامه هم به پرسشنامههای استاندارد و موجود دربارۀ موضوع توجه شده است؛ مانند پرسشنامۀ استاندارد دانلپ (NEP) (Dunlap et al., 2000) دربارۀ رفتار زیستمحیطی و هم از سؤالات و طیفهای محققساخته بهره گرفته شده است؛ مانند گویههای مرتبط با فرهنگ و جامعۀ ایران. این امر سبب شده است تعادلی میان سؤالات متناسب با معضلات و مسائل بومی جامعۀ مطالعهشده ایجاد شود. آگاهی زیستمحیطی: در این مقاله آگاهی زیستمحیطی، «آگاهی از تأثیر رفتار انسان بر محیط زیست» تعریف شده است. آگاهی زیستمحیطی هم عنصر دانشبنیان و شناختی دارد و هم عنصر ادراکبنیان و مؤثر. ما قادر به مشاهدۀ تشعشع هستهای، سوراخشدن لایۀ ازن یا تودۀ گازهای گلخانهای در اتمسفر نیستیم. حتی نمیتوانیم تغییراتی که ممکن است بهصورت علم نظری جالبتوجه باشند - برای مثال تلفات گونهها در بیشتر موارد برای انسان نوعی جالبتوجه نیست – مشاهده کنیم؛ ما تنها میتوانیم تأثیرات آلودگی و تخریب را تجربه کنیم (مثل استشمام بوی نامطبوع از دریاچه بهدلیل ضایعات کشاورزی). در بیشتر موارد ما تنها شاهد تغییرات و صدمات شدیدی هستیم که انسان نوعی سبب ایجاد آنها شده است. همچنین تغییرات اندک و در نواحی دوردست خارج از آگاهی ماست. به این دلیل که بیشتر تنزلات زیستمحیطی بهسرعت محسوس نیستند و اطلاعات دربارۀ آسیب زیستمحیطی باید به اطلاعات مشاهدهشدنی و فهمیدنی ترجمه شوند (زبان، تصاویر، نقشهها). در بیشتر مواقع این اطلاعات بدون ایجاد ارتباط با احساسات ما فراتر از فهم ذهنی ما هستند (Kollmuss & Agyeman, 2002: 253)؛ در این مواقع است که آگاهی زیستمحیطی ظهور پیدا میکند. در این پژوهش، آگاهی زیستمحیطی شامل گویههایی مانند گفتگوی میان اعضای خانواده دربارۀ حفاظت از محیط زیست، مشاهدۀ برنامههای مستند محیط زیستی در شبکههای داخلی و خارجی، مطالعۀ کتاب و مجلات با محوریت مسائل زیستمحیطی و پیگیری مسائل زیستمحیطی در فضای مجازی با طیف اصلاً، کم، تاحدودی، زیاد و خیلی زیاد است. دانش زیستمحیطی: بسیاری از پژوهشگران معتقدند تنها قسمت کوچکی از رفتارهای طرفدارانۀ محیط زیستی بهطور مستقیم با دانش زیستمحیطی و آگاهی زیستمحیطی مرتبط میشوند. مطالعات اندکی بهصورت دیگری ادعا میکنند (Kollmuss & Agyeman, 2002: 250). دانش عبارت است از اطلاعات مختلفی که کنشگران یا بهصورت فردی یا با توجه به جایگاه اجتماعی کسب کردهاند و معادل سرمایۀ فرهنگی دربارۀ محیط زیست تعریف میشود. ضروری به نظر میرسد که بین سطوح متفاوت دانش تمایز قائل شویم. واضح است که مردم باید دانش ابتدایی دربارۀ مباحث زیستمحیطی و رفتارهایی داشته باشند که سبب میشود به نفع محیط زیست عمل کنند. در این پژوهش دانش زیستمحیطی با سه طیف «درست است، نمیدانم و نادرست است» سنجیده شده و از گویههایی استفاده شده است تا دانش افراد (دانش ابتدایی و سطوح بالاتر) دربارۀ مسائل زیستمحیطی سنجیده شود. پیوند عاطفی: درگیری احساسی، مقداری تعریف میشود که هر یک از افراد با دنیای طبیعی ارتباط دارند. کارچاولا نشان میدهد چنین ارتباط احساسی در شکلگیری عقاید، ارزشها و نگرشها بهسمت محیط زیست اهمیت دارد. پژوهشها نشان دادهاند زنان تمایل بیشتری دارند بهصورت احساسی با مشکلات زیستمحیطی برخورد کنند (Grob, 1991; Lehman, 1999 in: Kollmuss & Agyeman, 2002: 254). گروب این پیشفرض را مطرح میکند که هرچه فرد ازنظر واکنش احساسی قویتر باشد، بیشتر احتمال دارد رفتارش به نفع محیط زیست باشد (in: Kollmuss & Agyeman, 2002: 254). در این پژوهش گویههایی همچون پناهبردن به طبیعت هنگام ناراحتی، غمگینشدن هنگام تماشای محیطهای طبیعی ویرانشده شامل درختان قطعشده و ... با پنج طیف کاملاً موافقم، موافقم، بینظرم، مخالفم و کاملاً مخالفم سنجیده شدهاند. نگرشها: نگرشها بهمنزلۀ احساسات مثبت یا منفی پایدار نسبت به افراد، مباحث یا موضوعات تعریف میشوند. عقاید رابطۀ نزدیکی با نگرشها دارند که با اطلاعات (دانش) فرد دربارۀ افراد، موضوعات و مباحث (Newhouse, 1991 in: Kollmuss & Agyeman, 2002: 252 ) مرتبطاند. براساس یافتهها نگرشهای زیستمحیطی تأثیرات متنوع و معمولاً کوچکی بر رفتار طرفدارانۀ زیستمحیطی دارند. نگرشها بهصورت غیرمستقیم بر رفتار زیستمحیطی ما اثر میگذارند. یافتهها نشان میدهند افرادی که بهشدت اعتقاد دارند پیشرفت و فناوری مشکلات زیستمحیطی را حل میکند، کمتر تمایل دارند در رفتارهای به نفع محیط زیست شرکت کنند (Kollmuss & Agyeman, 2002: 253). در این پژوهش نگرش افراد به مسائل زیستمحیطی با گویههایی همچون زیانبار بودن دخالت انسان در طبیعت، احساس گناه داشتن هنگام استفادۀ نادرست از منابع، اطلاعات کافی داشتن از مسائل زیستمحیطی شهر خود و نگرانبودن نسبت بدان، توجهداشتن به مسائل زیستمحیطی در رسانهها، توجه به محدودبودن منابع کرۀ زمین، موافقبودن با افزایش مالیات نسبت به حفظ محیط زیست با پنج طیف کاملاً موافقم، موافقم، بینظرم، مخالفم و کاملاً مخالفم سنجیده شده است. مرکز کنترل: منظور درک افراد است از اینکه آیا فرد توانایی به وجود آوردن تغییر ازطریق رفتارش را دارد یا خیر (Newhouse, 1991 in: Kollmuss & Agyeman, 2002: 254). افراد دارای مرکز کنترل درونی بالا معتقدند فعالیتشان ممکن است سبب ایجاد تغییر شود. در طرف دیگر، افراد با مرکز کنترل بیرونی احساس میکنند فعالیتشان ناچیز است و تغییرات تنها ازطریق افراد دیگر به وجود میآید. این افراد هنگامی که احساس کنند فعالیتشان تفاوتی ایجاد نمیکند، کمتر محیطزیستانه رفتار میکنند (Kollmuss & Agyeman, 2002: 254). در این پژوهش مرکز کنترل با سؤالاتی سنجیده شده است که نشان دهد آیا افراد تأثیر خود و رفتارهایشان را در حل مسائل محیط زیستی دخیل میدانند یا گمان میکنند افراد و دیگر نهادها قدرت بیشتری در حل اینگونه مسائل دارند. ارزشها: ارزشها بیشتر محرکهای ذهنی ما را شکل میدهند. از راههای کشف عاملهای تعیینکننده و شکلدهندۀ ارزشهای زیستمحیطی، مطالعۀ تجربههای زندگی است که اعتقادات و ارزشهای طرفداران فعال حافظ محیط زیست را شکل داده است (Kollmuss & Agyeman, 2002: 251). همچنین سعی شده است ارزشهایی مانند ارزشهای دینی و خانوادگی با محوریت مسائل محیط زیستی در سؤالات مطرح شوند تا مطابق با جامعۀ مطالعهشده باشد. مسئولیت و اولویت: حس مسئولیتپذیری ما با ارزشها و نگرشهای ما شکل و از مرکز کنترل تأثیر میگیرد. ما مسئولیتهایمان را اولویتبندی میکنیم. مهمترین چیز برای افراد سلامتی خود و خانوادهشان است. وقتی رفتار محیط زیستی افراد با این نوع اولویتبندی شخصیشان همتراز میشود، انگیزه برای انجام این رفتارها افزایش مییابد (مثل خرید غذای ارگانیک)؛ اما اگر با اولویتبندیشان در تناقض قرار گیرد، کمتر احتمال دارد فعالیتهای به نفع محیط زیست انجام شوند (Kollmuss & Agyeman, 2002: 254). این متغیر شامل سؤالاتی میشود که نشان دهند آیا حفظ محیط زیست در اولویت فرد قرار دارد یا خیر (مقدمبودن حفظ محیط زیست نسبت به زندگی راحت مانند استفاده از وسیلۀ نقلیۀ عمومی به جای وسیلۀ شخصی برای حفظ محیط زیست، حفاظت از محیط زیست را وظیفۀ اصلی و اولیۀ همۀ شهروندان دانستن و ...). انگیزه (محرک): انگیزه دلیلی است برای رفتار یا محرک درونی قوی که رفتار را شکل میدهد (Wilkie, 1990; Moisander, 1998. in: Kollmuss & Agyeman, 2002: 249). از محرکهای مطرحشده در پرسشنامه، رضایت و تأیید اطرافیان از فرد دربارۀ حفاظت از محیط زیست و لذتبخش بودن و رضایت فردی در قبال بهبود کیفیت و حفاظت از محیط زیست است. همچنین برای بررسی سازگاری درونی گویههای مطرحشده در پرسشنامه از آمارۀ آلفای کرونباخ استفاده شده است. جدول 1، میزان پایایی متغیر وابسته و برخی متغیرهای مستقل پژوهش را نشان میدهد.
جدول 1- میزان پایایی متغیر وابسته و برخی متغیرهای مستقل پژوهش
تجزیه و تحلیل یافتههای پژوهش یافتههای تجربی این پژوهش در بخش توصیفی نشان میدهند بیشترین درصد پاسخگویان شهروندان شهر شیراز ازنظر سن: در گروه سنی بین 25 تا 29 سال (86 نفر با 4/23 درصد)، ازنظر جنسیت: مردان (193 نفر با 8/50 درصد)، ازنظر محل تولد: شهر (343 نفر با 5/91 درصد)، ازنظر وضعیت اشتغال: شاغل (207 نفر با 7/56 درصد)، ازنظر سطح تحصیلات: دارای مدرک کارشناسی (124 نفر با 7/32 درصد)، ازنظر سطوح درآمدی: دارای درآمد 1- 5/1 میلیون (75 نفر با 5/20 درصد) و ازنظر طبقۀ اجتماعی: دارای طبقۀ متوسط (204 نفر با 55 درصد) هستند. همچنین یافتهها در بخش عوامل جامعهشناختی نشاندهندۀ آن است که شهروندان شهر شیراز 1/51 درصد آگاهی زیستمحیطی در سطح پایین و 9/38 درصد در سطح متوسط داشتهاند و بقیه در سطح بالا بودهاند. ازنظر دانش زیستمحیطی 9/47 درصد در سطح بالا، 1/31 درصد در سطح متوسط و بقیه در سطح پایین بودهاند. ازنظر پیوند عاطفی با محیط زیست 3/81 درصد در سطح بالا، 2/13 درصد در سطح متوسط و بقیه در سطح پایین بودهاند. ازنظر نگرش زیستمحیطی، 9/48 درصد در سطح متوسط، 2/39 درصد در سطح بالا و بقیه در سطح پایین بودهاند. ازنظر مرکز کنترل 4/73 درصد در سطح بالا، 2/19 درصد در سطح متوسط و بقیه در سطح پایین بودهاند. ازنظر ارزش زیستمحیطی 9/88 درصد در سطح بالا، 8/5 درصد در سطح متوسط و بقیه در سطح پایین قرار دارند. ازلحاظ اولویت و مسئولیت 6/86 در سطح بالا، 6/7 درصد متوسط و بقیه در سطح پایین قرار گرفتهاند. همچنین ازنظر انگیزۀ زیستمحیطی 7/88 درصد در سطح بالا، 1/6 درصد در سطح متوسط و بقیه در سطح پایین بودهاند. نتایج یافتهها نشان میدهند بیشترشهروندان، آگاهی زیستمحیطی در سطح متوسط (1/51 درصد)، دانش زیستمحیطی در سطح بالا (9/47 درصد)، پیوند عاطفی با محیط زیست در سطح بالا ( 3/81 درصد)، نگرش زیستمحیطی در سطح متوسط (9/48 درصد)، مرکز کنترل زیستمحیطی در سطح بالا (4/73 درصد)، ارزش زیستمحیطی در سطح بالا (9/88 درصد)، اولویت و مسئولیت زیستمحیطی در سطح بالا (6/86 درصد) و انگیزۀ زیستمحیطی در سطح بالا (7/88 درصد) داشتند.
جدول 2- توزیع فراوانی پاسخگویان برحسب رفتار زیستمحیطی
براساس نتایج بهدستآمده، 8/60 درصد از افراد نمونه، رفتار زیستمحیطی در سطح متوسط، 3/20 درصد در سطح پایین و 6/1 درصد در سطح بالا داشتند (جدول 2). بر این اساس میتوان گفت بیشتر افراد نمونه، رفتار زیستمحیطی در سطح متوسط دارند. با توجه به آمار بهدستآمده میتوان اهمیت ارتقای رفتار زیستمحیطی میان شهروندان را درک کرد. آزمون فرضیههای پژوهش در این بخش فرضیههای پژوهش آزمون شدهاند. بدین منظور از آزمونهایی مانند تحلیل واریانس یکطرفه، مقایسۀ میانگین و ضریب همبستگی پیرسون براساس سطح سنجش متغیرها استفاده شده است؛ پس از بررسی فرضیههای پژوهش، متغیر وابستۀ پژوهش با استفاده از رگرسیون چندمتغیره تبیین میشود.
جدول 3- آزمون تفاوت میانگین رفتار زیستمحیطی برحسب متغیرهای مستقل جنسیت و وضعیت اشتغال
با توجه به جدول 3، در آزمون تفاوت میانگین رفتار زیستمحیطی برحسب جنسیت، T مشاهدهشده برابر با 084/4 و در سطح حداقل 95 درصد اطمینان معنیدار است؛ بنابراین، فرض تفاوت میانگینها تأیید میشود و رفتار زیستمحیطی زنان و مردان با هم متفاوت است. همچنین با توجه به نتایج این آزمون برای متغیر مستقل وضعیت اشتغال، T مشاهدهشده برابر با 008/2 و در سطح حداقل 95 درصد اطمینان معنیدار است؛ بنابراین، فرض تفاوت میانگینها تأیید میشود و افراد شاغل و غیرشاغل ازلحاظ رفتار نسبت به محیط زیست با هم متفاوتاند. نتایج این آزمون برحسب متغیر مستقل محل تولد معنیدار نیستند؛ T مشاهدهشده برابر با 404/0- و در سطح حداقل 95 درصد اطمینان معنیدار نیست؛ بنابراین، فرض تفاوت میانگینها تأیید نمیشود و تفاوتی میان ساکنان شهر یا روستا و عشایر ازلحاظ رفتار زیستمحیطی وجود ندارد.
جدول 4- آزمون تحلیل واریانس یکطرفۀ رفتار زیستمحیطی برحسب میزان درآمد
در جدول 4، در آزمون تحلیل واریانس یکطرفۀ رفتار زیستمحیطی برحسب میزان درآمد، Fمشاهدهشده برابر با 359/2 و در سطح حداقل 95 درصد اطمینان معنیدار است؛ بنابراین، بین گروههای درآمدی برحسب رفتار زیستمحیطی تفاوت معناداری وجود دارد و فرضیه تأیید میشود. نتایج آزمون تحلیل واریانس یکطرفۀ رفتار زیستمحیطی برحسب میزان تحصیلات معنیدار نیست. F مشاهدهشده برابر با 187/1 و در سطح حداقل 95 درصد اطمینان معنیدار نیست؛ بنابراین، بین گروههای تحصیلی برحسب رفتار زیستمحیطی تفاوت معناداری وجود ندارد و فرضیه رد میشود. همچنین نتایج این آزمون برحسب متغیر مستقل طبقۀ اجتماعی معنیدار نیست.F مشاهدهشده برابر با 965/0 و در سطح حداقل 95 درصد اطمینان معنیدار نیست؛ بنابراین، بین طبقات اجتماعی افراد برحسب رفتار زیستمحیطی تفاوت معناداری وجود ندارد و فرضیه تأیید نمیشود. در جدول 5، رابطۀ همبستگی بین عوامل جامعهشناختی با رفتار زیستمحیطی بررسی شده است:
جدول 5- رابطۀ همبستگی بین عوامل جامعهشناختی و رفتار زیستمحیطی
*p
برای آزمون فرضیههای ذکرشده از ضریب همبستگی پیرسون استفاده شده است. رابطۀ همۀ عوامل جامعهشناختی با رفتار زیستمحیطی مثبت و معنادار است؛ عواملی همچون سن، آگاهی زیستمحیطی، پیوند عاطفی با محیط زیست، نگرش زیستمحیطی، مرکز کنترل، ارزش زیستمحیطی، اولویت و مسئولیت و انگیزۀ زیستمحیطی با متغیر وابستۀ رفتار زیستمحیطی در سطح 99 درصد اطمینان، رابطۀ مثبت و معنادار داشتند و دانش زیستمحیطی در سطح 95 درصد اطمینان رابطۀ مثبت و معنادار با رفتار زیستمحیطی داشت؛ بنابراین، طبق نظر کالموس و اجیمن، عوامل درونی تسهیلکنندۀ رفتار زیستمحیطیاند و یافتهها تأییدی بر این نظریهاند.
جدول 6- تحلیل چندمتغیرۀ گامبهگام برای پیشبینی متغیر وابستۀ رفتار زیستمحیطی
در جدول 6 با استفاده از رگرسیون، درصد واریانس رفتار زیستمحیطی تبیین و پیشبینی شد که در این پژوهش، این کار با واردکردن متغیر مستقل در الگوی رگرسیون و برآورد میزان آن انجام میشود. روش استفادهشده، روش گامبهگام است که طی آن متغیرها برحسب بیشترین تأثیر در تعیین متغیر وابسته، وارد معادله میشوند و متغیرهای بدون تأثیر در متغیر وابسته، خارج از معادله قرار میگیرند. جدول نشاندهندۀ تحلیل رگرسیون چندمتغیرۀ گامبهگام برای پیشبینی متغیر وابستۀ رفتار زیستمحیطی است. هر یک از متغیرها برحسب شدت پیشبینی رفتار زیستمحیطی به الگو راه یافتند. با توجه به نتایج جدول میتوان گفت از بین متغیرهای مستقل واردشده به وارد تحلیل رگرسیون، متغیرهای مستقل آگاهی زیستمحیطی، پیوند عاطفی با محیط زیست، جنسیت، سن، درآمد و مرکز کنترل 7/41 درصد متغیر وابستۀ رفتار زیستمحیطی را تبیین میکنند. اولین متغیر واردشده به الگوی رگرسیونی، آگاهی زیستمحیطی است که رابطۀ مثبت و معناداری با رفتار زیستمحیطی دارد. براساس ضریب بتا (306/0) و سطح معناداری (000/0) میتوان گفت به ازای یک واحد افزایش در آگاهی زیستمحیطی، 306/0 درصد آگاهی زیستمحیطی شهروندان افزایش مییابد. در مرحلۀ دوم، پیوند عاطفی با محیط زیست با ضریب بتا (106/0) و سطح معناداری (054/0) نشان میدهد به ازای یک واحد افزایش در پیوند عاطفی با محیط زیست، 106/0 درصد رفتار زیستمحیطی شهروندان افزایش مییابد. بر این اساس رابطۀ مثبت و معناداری بین پیوند عاطفی با محیط زیست و رفتار زیستمحیطی وجود دارد. در مرحلۀ سوم، جنسیت افراد وارد الگوی رگرسیونی شد. با توجه به ضریب بتا (221/0-) و سطح معناداری (000/0) بین جنسیت و رفتار زیستمحیطی رابطۀ معکوس و معناداری وجود دارد؛ درنتیجه، زنان و مردان رفتار متفاوتی نسبت به محیط زیست دارند. در مرحلۀ چهارم مشخص شد سن فرد رابطۀ مثبت و معناداری با رفتار زیستمحیطی دارد. ضریب بتا (190/0) و سطح معناداری (000/0) نشان میدهد به ازای یک واحد افزایش در سن، 190/0 درصد رفتار زیستمحیطی افزایش مییابد؛ درنتیجه، با افزایش سن، افراد رفتار مثبت در برابر محیط زیست دارند. در مرحلۀ پنجم درآمد افراد وارد الگوی رگرسیونی شد. با توجه به ضریب بتا (153/0-) و سطح معناداری (002/0)، بین درآمد و رفتار زیستمحیطی رابطۀ معکوس و معناداری وجود دارد. در مرحلۀ ششم و آخر، متغیر مرکز کنترل وارد الگو شد. با توجه به ضریب بتا (154/0) و سطح معناداری (003/0) بین مرکز کنترل و رفتار زیستمحیطی رابطۀ مثبت و معناداری وجود دارد؛ درنتیجه، به ازای یک واحد افزایش در مرکز کنترل، 154/0 درصد رفتار زیستمحیطی شهروندان افزایش مییابد. همچنین با توجه به آمارۀ عامل تورم واریانس، میتوان نتیجه گرفت شدت همخطی چندگانه پایین است.
نتیجه از زمان ورود انسان به عصر مدرن، طبیعت همواره بهمنزلۀ موضوعی برای مداخله پیش روی کنشهای انسانی قرار داشته و همواره کنش انسان نسبت به مسائل مختلف طبیعی برانگیخته شده است. پارادایم غالب دنیای مدرن پیرامون محور تسلط انسان بر محدودیتهای ناشی از طبیعت برای به ارمغان آوردن آن چیزی بوده است که آسایش هرچه بیشتر خوانده میشد. در این میان، چندین دهه و بلکه چندین قرن است انسانها رفتاری بیپروا نسبت به محیط زیست داشتهاند و این مسئله سبب شده است راههای توسعه و پیشرفت همگام با محیط زیست ازجمله دغدغههای امروزین بشر در قالب توسعۀ پایدار باشد. بخشی از این تلاشها به سیاستهای کلان معطوف و بخشی به زندگی روزمرۀ افراد در عرصۀ اجتماعی مربوط است. در این پژوهش تلاش شد از منظر عوامل جامعهشناختی متعدد، رفتار زیستمحیطی شهروندان شهر شیراز تبیین شود. بهصورت خلاصه 384 پرسشنامه در سراسر شهر شیراز و مناطق مختلف شهری توزیع شد که ملاک انتخاب و نمونهگیری حجم هر نمونه در سطح منطقه، بر مبنای جمعیت منطقۀ شهری بوده است. فرضیههای پژوهش با نرمافزار spss بررسی و نتایج تحلیلها در دو سطح آمار توصیفی و آمار استنباطی ارائه شدند. براساس نتایج آمار توصیفی مشخص شد 8/60 درصد از افراد نمونه، رفتار زیستمحیطی متوسط، 3/20 درصد پایین و 6/1 درصد بالا داشتند؛ یعنی بیشتر افراد نمونه رفتار زیستمحیطی در سطح متوسط دارند. با توجه به آمار بهدستآمده میتوان اهمیت ارتقای رفتار زیستمحیطی میان شهروندان را درک کرد. همچنین براساس آمار استنباطی، بین عوامل جامعهشناختی آگاهی زیستمحیطی، دانش زیستمحیطی، پیوند عاطفی با محیط زیست، نگرش زیستمحیطی، مرکز کنترل، ارزش زیستمحیطی، اولویت و مسئولیت، انگیزۀ زیستمحیطی و سن با رفتار زیستمحیطی رابطۀ معناداری وجود داشت. با توجه به نتایج پژوهش 47 درصد از شهروندان شهر شیراز دانش زیستمحیطی بالایی داشتهاند. شهر شیراز بهمنزلۀ شهری با حجم بالای باغات شهری و ارتباط مستمر مردم با فضاهای طبیعی درون و بیرون شهر که همواره محل اجتماع مردم بوده است، بهخوبی توانسته است آگاهی و دانش شهروندان را به مسائل زیستمحیطی معطوف کند و این ارتباط مستمر منشأ بالابودن پیوند عاطفی مردم شهر شیراز با محیط زیست شهری است. 3/81 درصد پیوند عاطفی شهروندان با محیط زیست، نشاندهندۀ ارتباط عمیق آنها با محیط زیست شهری است. ارزشهای زیستمحیطی شهروندان شهر شیراز براساس یافتهها 9/88 درصد بوده و درصد بسیار بالایی را به خود اختصاص داده است. این شهروندان همواره خود را محور ارزشهای تمدنی ایرانزمین ازجمله تسامح و تساهل انسانی و ارزشهای انسانی را جزء جداییناپذیر زندگی خویش دانستهاند. تعدد مراکز فرهنگی، مذهبی و هنری در شهر شیراز از دلایل تولید و بازتولید ارزشهای زیستمحیطی است که توجه ویژهای لازم دارد؛ زیرا نسبت بسیار بالای این متغیر در شهر شیراز نشاندهندۀ وضعیت خاص فرهنگی و تربیتی در شیراز است. 6/86 درصد از شهروندان شهر شیراز اولویت و مسئولیت در انتخاب گزینههای حامی محیط زیست داشتهاند. این میانگین بالا با توجه به ساختار شهری شهر شیراز نشاندهندۀ راحت و آسودهبودن انتخابهای زیستمحیطی است؛ به عبارتی، گزینههای دردسترس برای شهروندان مانند خطوط مترو و خدمات نقل و انتقالات عمومی برای عموم شهروندان و ایجاد خطوط مخصوص دوچرخهسواری در سطح شهر، در تسهیل این انتخابها برای شهروندان مؤثرند. پژوهش فرهمند و همکاران (1392) و احمدیان و حقیقتیان (1395) نیز نشان میدهند بین آگاهی و رفتار زیستمحیطی رابطه وجود دارد. از پیشفرضهای اساسی در مطالعات محیط زیست این است که بسیاری از مشکلات زیستمحیطی با افزایش آگاهی عمومی دربارۀ محیط زیست برطرف میشوند (Salehi, 2010؛ به نقل از خوشفر و همکاران، 1394: 141)؛ به عبارت دیگر، اعتقاد بر این است که آگاهی زیستمحیطی کلید حل بسیاری از مشکلات زیستمحیطی است (Bar, 2008؛ به نقل از خوشفر و همکاران، 1394: 141). امروزه پژوهشگران رفتار زیستمحیطی به کسب آگاهیهای زیستمحیطی بهمنزلۀ منبعی باارزش در تقویت رفتار توجه کردهاند. محمد و ریپودامان (2012) سطح بالای دانش زیستمحیطی را از عوامل مؤثر بر رفتار زیستمحیطی دانستهاند. براساس الگوی رفتار کالموس و اجیمن (2002)، این دانش در سامانۀ معرفتی افراد تأثیر جالبتوجهی بر تسهیل رفتار زیستمحیطی خواهد داشت. دانش سطحی بالاتر از آگاهی را شکل میدهد و کسب دانش زیستمحیطی به صرف زمان برای مطالعۀ کتابهای مختلف و مجلات تخصصی نیاز دارد. پیوند عاطفی بهمنزلۀ عامل درونی تأثیرگذار بر رفتار عموماً سبب تحریک وجدان فرد دربارۀ ایجاد آلودگی میشود. مصرف بیش از اندازه سبب میشود فرد درگیری عاطفی بیشتری را بهسمت حفظ بیشتر محیط زیست هدایت کند. صالحی و لطفی (1393) نیز ازنظر حساسیت افراد نسبت به محیط زیست جامعۀ خود و جهانی که در آن زندگی میکنند، رفتار زیستمحیطی را از منظر تفاوت این رابطه میان زنان و مردان مطالعه کردهاند. دربارۀ نگرش زیستمحیطی، همچنان که محمد و ریپودامان (2012) تأیید کردهاند نگرش مثبت نسبت به محیط زیست سبب تقویت رفتار زیستمحیطی میشود. نگرش شامل نوع جهتگیری فرد نسبت به محیط زیست است و ممکن است سبب بهرهبرداری بیشتر از محیط زیست و تخریب آن یا حفظ و نگهداری از آن شود. این عامل در نتایج پژوهش حاضر با قدرت زیادی تأیید شده است. بسیاری از نظریهپردازان رفتار را نشئتگرفته از نگرش افراد میدانند. از دیگر متغیرهای تأثیرگذار بر رفتار زیستمحیطی ارزشهای زیستمحیطی است که در طی فرایند جامعهپذیری دسترسپذیر خواهند بود؛ بنابراین، ارزشهای زیستمحیطی را باید ازجمله مواردی دانست که با جامعهپذیری و آموزش در فرد بهمنزلۀ اصول راهنمای او عمل خواهند کرد. احمدیان و حقیقتیان (1395)، کلانتری و همکاران (1395) و کارتی و شروم (1993)، بر اهمیت این ارزشها در تقویت رفتارهای زیستمحیطی تـأکید کردهاند. براساس نتایج پژوهش حاضر نیز ارزشها در بخش مهمی از دستیابی به رفتار زیستمحیطی مؤثر واقع میشوند. همچنین دربارۀ متغیر اولویتها و مسئولیتها طبق نظر کالموس و اجیمن (2002)، افرادی که به سلامت خود اهمیت میدهند، نسبت به محیط زیست خود نیز حساساند و سلامت محیط زیست جزء اولویتهای آنهاست و نسبت بدان مسئولاند. همچنین در این پژوهش ارتباط زیادی بین انگیزه با رفتار زیستمحیطی مشاهده شده است. در حالت کلی یکی از عوامل بروز رفتار، ارتباط نزدیکی با انگیزۀ کنشگر و اهدافی دارد که از این ارتباط دنبال میکند؛ به عبارتی، هر کنش، انگیزه یا هدف برای دستیابی دارد. انگیزههایی که سبب تقویت یک رفتار در حمایت از محیط زیست میشوند، بسیار متنوعاند. این انگیزهها ارتباط بسیاری با ارزشها، آگاهی و دانش افراد دارند. متغیر سن در جامعۀ ایران بهصورت خاص از متغیرهای مهم اجتماعی محسوب میشود که بسیاری از معادلات را در ارتباط با وضعیت زندگی افراد دگرگون میکند. نتایج پژوهش حاضر تأییدکنندۀ نتایج فرهمند و همکاران (1392) دربارۀ تأثیر متغیر سن بر رفتار زیستمحیطی است. براساس نتایج بیشترین رفتار زیستمحیطی به افراد زیر ۴۶ سال با بیشترین مقدار میانگین در حدود ۷۰ درصد متعلق است که نشان میدهد رفتارهای زیستمحیطی برای افراد جوان و میانسال در شهر شیراز بهدلیل شرایط خاصی که سن برای آنها به وجود میآورد، تسهیل میشوند. بین عوامل زمینهای شامل جنسیت، وضعیت اشتغال و میزان درآمد با رفتار زیستمحیطی رابطۀ معناداری وجود دارد. زنان بهدلیل درگیری عاطفی بیشتر با محیط اطراف بهمنزلۀ مجموعهای از عوامل درونی و متغیر جنسیت که پایگاه خاص اجتماعی را برای آنان ایجاد میکند، نسبت به مردان با اختلاف اندکی رفتارهای زیستمحیطی بیشتری داشتهاند. مطالعۀ فرهمند و همکاران (1392) نیز بر تفاوت زنان و مردان در رفتار زیستمحیطی تأکید میکند. وضعیت اشتغال نیز بهمنزلۀ عاملی بیرونی مرتبط با پایگاه اجتماعی و اقتصادی افراد تعریف میشود؛ به عبارتی، افراد شاغل در بخشهای مختلف دولتی و خصوصی، عموماً میتوانند بهلحاظ پایگاه اقتصادی در جایگاه بالاتری نسبت به غیرشاغلان قرار بگیرند و درنتیجه، امکانات بیشتری را برای تقویت پایگاههای فرهنگی و اجتماعی خود دارند. مجموعۀ این عوامل، تسهیلکنندۀ رفتارهای زیستمحیطی در دو بعد درونی و بیرونی رفتارند که افراد شاغل را بیشتر از غیرشاغلان به رفتار زیستمحیطی مرتبط میکنند. میزان درآمد نیز ازجمله مهمترین متغیرهای سنجش پایگاه اجتماعی افراد است که در الگوی رفتار زیستمحیطی کالموس و اجیمن اهمیت فراوانی دارد. برای نمونه اصرافنکردن در مصرفِ بسیاری از موارد مضر برای محیط زیست، علاوه بر داشتن ارزشهایی نسبت به محیط زیست، با نداشتن توان مالی افراد مرتبط است. علاوه بر آن براساس یافتههای پژوهش، رابطۀ سایر متغیرها نظیر محل تولد، میزان تحصیلات و طبقۀ اجتماعی با رفتار زیستمحیطی رد شد. دربارۀ متغیر محل تولد، هر دو گروه شهری و روستایی نسبت به مسائل زیستمحیطی بهدلیل مطرحشدن موضوعات زیستمحیطی در رسانهها حساس شدهاند و همین مسئله سبب تفاوتنداشتن رفتار دو گروه نسبت به مسائل زیستمحیطی است. تبیینهای مرتبط با عوامل طبقاتی که با جامعهشناسی کلاسیک مرتبطاند، امروزه در مقابل تحلیلهای مرتبط با عوامل فرهنگی، قدرت کمتری دارند و به همین دلیل ارتباط میان رفتار زیستمحیطی و طبقۀ اجتماعی معنادار نشده است. متغیر تحصیلات نیز بهتنهایی نمیتواند عاملی برای تقویت رفتار زیستمحیطی باشد. همان گونه که کالموس و اجیمن بیان میکنند تنها داشتن یک عامل دلیلی برای تقویت رفتارهای زیستمحیطی نیست. نتایج حاصل از رگرسیون چندمتغیره به روش گامبهگام نیز نشان دادند متغیرهای مستقل آگاهی زیستمحیطی، پیوند عاطفی با محیط زیست، جنسیت، سن، درآمد و مرکز کنترل، 7/41 درصد متغیر وابستۀ رفتار زیستمحیطی را تبیین میکنند. امروزه پژوهشگران بر این باورند که افزایش آگاهی عمومی زیستمحیطی، مسائل و مشکلات زیستمحیطی را کاهش میدهد و سبب رفتارهای مسئولانه در برابر محیط زیست میشود. یک رفتار مخرب زیستمحیطی در مکان و زمانی معین، تأثیرات ناخواستۀ فراوانی در سایر مکانها و زمانها دارد و صدمات جبرانناپذیری بر اکوسیستمهای آینده و زندگی نسلهای فردا وارد میکند (گراوندی و همکاران، 1390؛ به نقل از خوشفر و همکاران، 1394: 142). با توجه به اینکه شهر شیراز ازجمله مهمترین کلانشهرهای درگیر در مخاطرات زیستمحیطی است، تا به حال پژوهش سازمانیافتهای برای بررسی این پدیده در شیراز انجام نشده است. پژوهشگران میتوانند به شهر شیراز بهمنزلۀ یکی از کلانشهرهای مطرح کشور که دچار بحرانهای چندگانۀ زیستمحیطی است، توجه ویژهای داشته باشند. شیراز مدرن، محل تلاقی فرهنگهای مختلف اعم از مهاجران از کشورهای همسایه و شهرهای اطراف بوده است و در سالیان اخیر طبقات جدیدی را در دل مناطق مختلف شهری خود پرورش داده است. فرهنگهای بومی مردم شیراز همواره بخشی از دانش فرهنگی بودهاند که افراد در آن به شکل چشمگیری ادغام شدهاند؛ اما امروزه این فرهنگهای بومی تا حدود زیادی به حاشیه رفتهاند؛ در حالی که نتایج پژوهش نشاندهندۀ اثرگذاری آنها بر فرایندی مانند رفتارهای زیستمحیطی است و ادغام در فرهنگهای مدرن که منشأ ارزشهای زیستمحیطی است، بهخوبی انجام نشده است و این بخش به اندازهای که انتظار میرود، بر شکلدهی بر رفتار اثر نگذاشته است.
پیشنهادها پیشنهادهای پژوهش حاضر در قالب دو دامنۀ پیشنهادهای اجرایی و پژوهشی دستهبندی شدند:
پیشنهادهای اجرایی - از آنجا که شهر شیراز ازجمله بحرانیترین کلانشهرهای ایران دربارۀ درگیری با بحرانهای زیستمحیطی است، لازم است دستگاههای متولی مدیریت شهری ازجمله شهرداری، سازمان محیط زیست و ... نسبت به آموزش شهروندان و آشنایی آنان با بحرانهای پیش رو بکوشند. - دستگاههای متولی مدیریت محیط زیست باید با جایگزینی سیستمهای نوپدید و سبز در مدیریت شهری از اتلاف بیشتر انرژی و سرمایه جلوگیری کنند. - در برنامهریزی باید به افراد و طبقاتی که کمتر در معرض آموزشهای زیستمحیطی و کسب دانش زیستمحیطیاند، بهمنزلۀ جامعۀ هدف، توجه بیشتری شود. - در همۀ مناطق شهری شیراز باید امکانات لازم برای تسهیل کنش حامی محیط زیست فراهم شود؛ به عبارتی، امکانات سختافزاری مانند تفکیک زباله از مبدأ در همۀ نقاط فراهم شود. - شهرداری باید در سیستم طراحی شهری بهگونهای کنشهای زیستمحیطی را تسهیل کند که انجام این کنشها مساوی با تحمل رنج و مصائب آمادگینداشتن زیرساختها نباشد و کنش زیستمحیطی بهلحاظ هزینه و فایده برای افراد مقرون به صرفه باشد. - ایجاد سیستمهای تشویقی و تنبیهی در مدیریت شهری برای تقویت کنشهای حامی محیط زیست ازطریق عوارض و جریمه و تشویق، انگیزۀ فراوانی برای انجام این کنشهاست. - زمینه و بستر فرهنگی و اجتماعی لازم برای تقویت سبکهای حامی محیط زیست در شهر شیراز ایجاد شود.
پیشنهادهای پژوهشی: - امروزه سیاستگذاری اجتماعی از رشتههای موردنیاز جامعه است که باید از منظر سیاستگذاری اجتماعی، بحرانهای زیستمحیطی برای اجتماعیشدن و به ظهور رسیدن دربارۀ آن پژوهش شود. - فهم از زاویۀ انسانشناسی اقتصادی به ما کمک خواهد کرد تا درک کنیم افراد در چه شرایطی تصمیمی خاص را میگیرند یا نمیگیرند. از این زاویه میتوان دربارۀ راههای تقویت رفتارهای زیستمحیطی پژوهش کرد. - انجام پژوهشهای کیفی و وابسته به زمینه میتواند به ما در فهم نظام ذهنی افراد و چگونگی درک آنها در محیط زیست یاری رساند و لازم است در این زمینه بیش از پیش نظریههای زمینهمبنا را تولید کنیم. [1]Environmentally- relevant behavior [2]Fu et al. [3]Schumacher [4]Molina et al. [5]Mohammad & Ripudaman [6]De Young [7]Livers et al. [8]Carty & Shrum [9]Kollmuss & Agyeman [10]Ajzen & Fishbein [11]Fietkau & Kessel [12]Hines et al. [13] Hungerford & Volk [14]Diekmann & Franzen [15]Stern et al. [16]NGO | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
احمدیان، د. و حقیقتیان، م. (1395). «تحلیل جامعهشناختی نقش عوامل فرهنگی بر رفتارهای زیستمحیطی شهری شهروندان شهر کرمانشاه». مطالعات جامعهشناختی شهری، س 6، ش 18، ص 20-1. براون، ل. (1393). نجات محیط زیست، ترجمۀ: حمید طراوتی، مشهد: جهاد دانشگاهی. بک، الف. (1388). جامعه در مخاطرۀ جهانی، ترجمۀ: محمدرضا مهدیزاده، تهران: کویر. خوشفر، غ.؛ صالحی، ص.؛ وصال، ز. و عباسزاده، م. (1394). «بررسی عوامل اجتماعی مؤثر بر آگاهیهای زیستمحیطی روستاییان»، پژوهشهای روستایی، س 6، ش 1، ص 158-137. ریتزر، ج. (1390). نظریۀ جامعهشناسی در دوران معاصر، ترجمۀ: محسن ثلاثی، تهران: علمی. صالحی، ص. و لطفی، ب. (1393). «تحلیل جامعهشناختی تفاوتهای جنسیتی نگرشهای زیستمحیطی در ایران برطبق دادههای موج پنجم پیمایش ارزشهای جهانی». دوفصلنامۀ جامعهشناسی اقتصادی و توسعه، س 3، ش 1، ص 138-109. عقیلی، م.؛ خوشفر، غ. و صالحی، ص. (1388). «سرمایۀ اجتماعی و رفتارهای زیستمحیطی مسئولانه در شمال ایران؛ مطالعۀ موردی: استانهای گیلان، مازندران و گلستان»، علوم کشاورزی و منابع طبیعی، س 16، ش 1، ص 250-236. فاضلی، م. (1382). مصرف و سبک زندگی، قم: صبح صادق. فاضلی، م. و جعفرصالحی، س. (1392). «شکاف نگرش، دانش و رفتار زیستمحیطی گردشگران»، فصلنامۀ علمی - پژوهشی مطالعات مدیریت گردشگری، س 8، ش 22، ص 161-137. فرهمند، م.؛ شکوهیفر، ک. و سیارخلج، ح. (1392). «بررسی عوامل اجتماعی مؤثر بر رفتارهای زیستمحیطی؛ مورد مطالعه شهروندان شهر یزد»، مطالعات جامعهشناختی شهری، د 8، ش 22، ص 141-109. کلانتری، ع.؛ مزیدیشرفآبادی، و. و لشکری، م. (1395). «بررسی عوامل اجتماعی مؤثر بر تعلقمندی نسبت به محیط زیست؛ مطالعۀ موردی: شهروندان شهر تهران»، جامعهشناسی کاربردی، س 27، ش 62، ص 16-1. مختاریملکآبادی، ر.؛ عبداللهی، ع. و صادقی، ح. (1392). «تحلیل و بازشناسی رفتارهای زیستمحیطی شهری؛ مطالعۀ موردی شهر اصفهان»، مجلۀ پژوهش و برنامهریزی شهری، س 5، ش 18، ص 20-1. نواح، ع. و فروتنکیا، ش. (1395). جامعهشناسی محیط زیست، تهران: جامعهشناسان. همتی، ز. و شبیری، م. (1394). «تحلیلی بر مؤلفههای ارتقای فرهنگ محیط زیستی شهروندان شهر شیراز»، فصلنامۀ تحقیقات فرهنگی ایران، س 8، ش 4، ص 215-197. Carty, J. A. & Shrum, L. J. (1993) “A Structural Equation Analysis of the Relationships of Personal Values, Attitudes and Beliefs about Recycling and the Recycling of Solid Waste Products.” Advances in Consumer Research, 20: 641-646. De Young, R. (1985) “Encouraging Environmentally Appropriate Behavior: the Role of Intrinsic Motivation.” Journal of Environmental Systems, 15 (4): 281-292. Dunlap, R. E. Van Liere, K. D. Mertig, A. G. & Jones, R. E. (2000) Measuring Endorsement of the Newenvironmental Paradigm: A Revised NEP Scale.” Journal of Social Issues, 56: 425-442 Fu, L. Zhang, Y. Xiong, X. & Bai, Y. (2018) “Pro-Environmental Awareness and Behaviors on Campus: Evidence from Tianjin, China.” Journal of Mathematics, Science and Technology Education, 14 (1): 427-445. Kollmuss, A. & Agyeman, J. (2002) “Mind the Gap: Why Do People Act Environmentally and What are the Barriers to Pro-Environmental Behavior?” Environmental Education Research, 8 (3): 239-260. Krajhanzl, J. (2010) ‘Environment and Proenvironmental Behavior.” School and Health, 21: 251-274. Livers, S. Serra, P. & Watson, J. (1986) “Environment and Proenvironmental Behavior.” Psychological Reports, 58 (3): 75-96. Mohammad, A. & Ripudaman, S. (2012) “A Survey of Environmental Awareness, Attitude and Participation Amongst University Students: A Case Study.” International Journal of Science and Research, 3 (5): 1755-1760. Molina, M. A. Fernández-Sáinz, A. & Izagirre-Olaizola, J. (2013) “Environmental Knowledge and other Variables Affecting Pro-Environmental Behaviour: Comparison of University Students from Emerging and Advanced Countries.” Journal of Cleaner Production, 61: 130-138. Schumacher, I. (2013) “The Endogenous Formation of an Environmental Culture.” Working Paper, Ipag Business Schools. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,347 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,193 |