تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,686 |
تعداد مقالات | 13,791 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,437,320 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,806,163 |
اثربخشی درمان کاهش استرس مبتنی بر ذهنآگاهی بر پذیرش بیماری و راهبردهای کنارآمدن با استرس در بیماران مبتلا به لوپوس اریتماتوی سیستمیک | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش نامه روانشناسی مثبت | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 2، دوره 5، شماره 1 - شماره پیاپی 17، اردیبهشت 1398، صفحه 1-16 اصل مقاله (972.22 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/ppls.2019.113307.1541 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شیرین ایرانی1؛ ماهگل توکلی* 2؛ مریم اسماعیلی2؛ علیمحمد فاطمی3 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1گروه روانشناسی- دانشکده علوم تربیتی- دانشگاه اصفهان- اصفهان- ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2استادیار، گروه روانشناسی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3دانشیار، گروه داخلی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اصفهان، ایران. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پذیرش بیماری، استرس و چگونگی کنارآمدن با آن از عوامل مهم پیشآگهی در بیماریهای مزمن و بهزیستی جسمی و روانی مبتلایان است. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی درمان کاهش استرس مبتنی بر ذهنآگاهی بر پذیرش بیماری و راهبردهای کنارآمدن با استرس در بیماران مبتلا به لوپوس اریتماتوی سیستمیک صورت گرفت. پژوهش از نوع نیمهآزمایشی با پیشآزمون، پسآزمون، پیگیری یک ماهه، همراه با گروه کنترل بود. نمونه شامل 16 بیمار لوپوس مراجعهکننده به درمانگاه روماتولوژی بیمارستان الزهرا در اصفهان بود که براساس نمونهگیری در دسترس، انتخاب و بهصورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. گروه آزمایش طی 8 جلسه درمان کاهش استرس مبتنی بر ذهنآگاهی قرار گرفت و گروه کنترل مداخله دریافت نکرد. دادهها با پرسشنامههای پذیرش بیماری مزمن بیچام و فرم کوتاه پرسشنامۀ راهبردهای کنارآمدن با شرایط پراسترس کالزبیک، جمعآوری و با استفاده از تحلیل کروسکال والیس تحلیل شد. نتایج نشان دادند درمان باعث افزایش مشغولیت به انجام کار و فعالیت در حالت بیماری و افزایش استفاده از راهبرد مسئلهمدار میشود؛ ولی تأثیری بر رغبت و تمایل نسبت به تحمل بیماری ندارد. همچنین درمان در کاهش استفاده از راهبرد هیجانمدار و راهبرد اجتنابی مؤثر واقع شده است. نتایج نشان دادند این درمان با تأثیر بر انعطافپذیری شناختی بیماران و تنظیم هیجانات، میتواند در پذیرش و کنارآمدن با شرایط بیماری مزمن و کنارآمدن مؤثرتر با استرس مؤثر واقع شود. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی؛ پذیرش بیماری؛ راهبردهای کنار آمدن با استرس؛ لوپوس اریتماتوی سیستمیک | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
لوپوس اریتماتوی سیستمیک (SLE[1])، بیماری خودایمن[2]، التهابی و مزمن است که اندامهای مختلفی از بدن را درگیر میکند. علائم بالینی این بیماری، سیر و پیشآگهی آن در بیماران مختلف، متفاوت است و میتواند طیف وسیعی از مشکلات ازجمله مشکلات خفیف در پوست و مفاصل تا درگیری شدید اندامهای حیاتی بدن را در بر گیرد (تکسیرا و تم، 2017). در این بیماری به دلیل نقص در سیستم ایمنی بدن، اتوآنتی بادیهایی[3] علیه اجزای سلولها تولید میشود و درنتیجه، واکنشهای ایمونولوژیک و التهاب ناشی از آنها، تخریب سلولی و بافتی در اندامهای مختلف بدن اتفاق میافتد (توتانکو و کالونین، 2012). بسته به اینکه کدام یک از اندامهای بدن درگیر شده باشند، بیماران ممکن است علائم مختلفی همچون تب، لکههای پوستی، ریزش مو، درد و خستگی، التهاب، اختلالات حرکتی، پوکی استخوان، اختلالات شناختی، اختلالات روانی و اختلالات مربوط به سیستم عصبی را نشان دهند (فورتیونا و برنن، 2013). براساس مطالعۀ بزرگ «بررسی جامعهنگر کنترل بیماریهای روماتیسمی» که مرکز تحقیقات روماتولوژی انجام داد، شیوع لوپوس اریتماتوی سیستمیک در ایران 40 در 100000 برآورد شده است (جمشیدی و همکاران، 2008) و نسبت ابتلای زنان به مردان 8 به 1 است (هورواث و همکاران، 2001). سببشناسی قطعی لوپوس هنوز در پژوهشها نامشخص است؛ با وجود این، مطالعات نشان دادهاند عواملی همچون عفونتها، عوارض دارویی، اضطراب، افسردگی، قرارگرفتن در معرض ضربه[4] یا استرس محیطی، افراد را برای ابتلا به این بیماری مستعد میسازند (کاتساکراس و هیلی، 2014). این بیماری، درمان قطعی ندارد و فرد مبتلا تا پایان عمر خود مراحل عود بیماری یا بهبودی نسبی را تجربه میکند (فیرستین، بود، گابریل، مک اینس و اودل، 2005). منشأ بیشتر مشکلات روانی و حتی برخی از علائم جسمی این بیماران، بیماری لوپوس نیست؛ بلکه بیشتر به دلیل واکنش فرد به مبتلاشدن به وضعیت بیماری مزمن یا سایر عوامل روانشناختی ایجاد میشود (عزیزالدین و همکاران، 2017). یکی از مهمترین عوامل روانشناختی، استرس است. ماهیت پیشبینیناپذیر بودن بیماری میتواند عامل استرسزا باشد. بیماران نمیدانند در دورههای بعدی عود بیماری، ممکن است چه نشانههای جدیدی را تجربه کنند و اینکه بیماری دوباره چه زمانی عود خواهد کرد و همین امر ممکن است تبدیل به استرس مضاعف برای آنها شود (مزونی و سیکوگنانی، 2016). تجربۀ استرس در بیماران علاوه بر اینکه باعث عود مجدد بیماری میشود (پاولاک و همکاران، 2003) میتواند بر سلامت روان بیماران نیز اثر سوء بگذارد. در بیماران لوپوس، وقایع استرسزای عمده [5] که به دلیل رویدادهای ناگوار زندگی ایجاد شدهاند، پیشبینیکنندۀ افت در توانایی عملکردی کلی[6] بیماراناند (پالاگینی و همکاران، 2016). داشتن استرسهای خفیف روزمره و همچنین وقایع عمدۀ استرسزا در زندگی، امری اجتنابناپذیر است. گرچه نمیتوان استرس را بهطورکلی از زندگی بیماران حذف کرد، راهکارهایی برای تخفیفدادن عوارض ناشی از استرس وجود دارند و یکی از این راهکارها، استفاده از راهبردهای کنارآمدن با استرس است (سارافینو، 2002/ 1396، ترجمۀ میرزایی و همکاران). راهبردهای کنارآمدن با استرس مجموعهای از تلاشهای شناختی و رفتاری فرد است که برای تعبیر و تفسیر و اصلاح وضعیت تنشزا به کار میروند و به کاهش تنش ناشی از آن منجر میشوند. بیماران لوپوس بیشتر در استفاده از راهبردهای کنارآمدن با استرس مشکل دارند. برخی از مطالعات نشان میدهند این بیماران دارای نقایصی در ساختار آمیگدالا و مشکلات تنظیم هیجانیاند که همین امر باعث میشود هنگام مواجهه با استرس، هیجانات منفی بیشتری را تجربه کنند؛ ولی نتوانند بهخوبی آنها را مدیریت کنند (واتسون، استوربک، متیس و مکای، 2012)؛ درنتیجه، بیشتر به استفاده از راهبرد هیجانمدار روی بیاورند. همچنین این بیماران به نسبت افراد سالم به میزان بسیار بیشتری از راهبردهای ناسازگارانه همچون اجتناب استفاده میکنند (هاپت و همکاران، 2005). استفاده هرچه بیشتر از راهبردهای ناسازگارانه در بیماران لوپوس با بروندادهای روانشناختی منفی و افت عملکرد کلی بیماران همراه است (بریکو و همکاران، 2006). در بیمارانی که علائم را با تنوع و شدت بیشتری تجربه میکنند، استفاده از راهبردهای ناسازگار با افت خلق و تجربۀ درد بیشتر همراه است (هایفانتیس، پالراکی، ولگاری، سیفتاکی و دروزوس، 2011) . درمقابل، استفاده از راهبردهای سازگارانه مانند راهبرد مسئلهمدار باعث کاهش افسردگی و افزایش سطح کلی انطباق در این بیماران میشود (ویلیامز، ژانگ، آندرسن، برنر و تامیل - برهالتر، 2015). در بیماران لوپوس که بیماری آنها شدید نیست، استفاده بیشتر از راهبردهای مسئلهمدار و استفاده کمتر از راهبردهای هیجانمدار با سلامت روان بیشتری همراه است (دوبکین و همکاران، 1999)؛ بنابراین با توجه به اهمیت استرس و تمایل بیماران به استفاده از راهبردهای ناسازگارانه، بهبود مهارتهای سازگارانۀ کنارآمدن با استرس در مبتلایان به لوپوس ضروری به نظر میرسد. علاوه بر در پیشگرفتن راهبردهای ناسازگارانۀ کنارآمدن با استرس، اجتناب نیز یکی از رفتارهای مخرب عمده در بیماران لوپوس است. بسیاری از بیماران به دلیل شناخت کافی نداشتن از ماهیت بیماری و پذیرش آن، از مواجهشدن با تجربۀ بیماری اجتناب میکنند یا مدام به دنبال راهحلهای قطعی برای درمان و از بین بردن کامل بیماریشان هستند (هورش، گیلک، تاب، آگمونلوین و شوئنفیلد، 2017). این در حالی است که چالش برای تغییردادن بیماری مزمن و مادامالعمر، دشوار و حتی غیرممکن است و تلاش برای از بین بردن کامل آن، نهتنها کمکی نمیکند، به شدتیافتن بیماری نیز منجر میشود؛ بنابراین ایجاد پذیرش در درمان چنین بیماریهایی اهمیت میابد (مک کرکن و اکلستون، 2003). پذیرش بیماری، نوعی شناخت است و شامل معنای مثبتی از درک بیماری میشود و بازیابی احساسی از کنترل فردی را شامل میشود که فرد بیمار با آن میتواند تجربۀ بیماری خود را در سبک زندگی خویش یکپارچه سازد (لوکوو همکاران، 2007). پذیرش بیماری شامل دو بعد است: نخست، مشغولیت به انجام کار و فعالیتها: یعنی فرد بپذیرد با وجود آنکه بیمار است، همچنان تعهد خود را به انجام کار و فعالیتهای روزمره خویش حفظ کند. دوم، متمایلبودن نسبت به تحمل بیماری: یعنی در عین حال که فرد در حال گذران زندگی عادی خویش است، تمایل داشته باشد با علائم ناخوشایند بیماری خویش کنار بیاید. هر دوی این ابعاد نقش کلیدی در گزینش رفتار هدفمند و مطابق با ارزشها در زندگی فرد بیمار دارند (کورپس و همکاران، 2013). پذیرش، یکی از مفاهیم مهم در حوزۀ روانشناسی مثبت محسوب میشود و در رویکردهای درمانی جدید نیز اهمیت ویژهای دارد (هیس، 2004). برخلاف درمانهای روانشناختی موج دوم نظیر درمانشناختی - رفتاری[7] که مبنای کار خود را بر چالش و تغییر بنا کردهاند، درمانهای موج سوم نظیر انواع درمانهای مبتنی بر ذهنآگاهی[8] و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد[9] بر پذیرش بهعنوان مفهوم زیربنایی و هستۀ اصلی در درمان تأکید دارند (کری، 2013 /1392 ترجمۀ سیدمحمدی)؛ به همین دلیل، استفاده از این نوع رواندرمانیها گزینۀ مناسبی برای بیماران لوپوس است. کاهش استرس مبتنی بر ذهنآگاهی ([10]MBSR) یکی از این رواندرمانیهاست که روشی دوسویه بین ذهن و بدن است و تکنیکهای مختلفی را برای افزایش پذیرش محرک نامطلوب یا دردناک آموزش میدهد (بیر، 2003). ذهنآگاهی با افزایش احساس پذیرش در بیماران، به آنها کمک میکند تجربۀ بیماری خود را همانگونه که هست، بپذیرند و با وجود ابتلا به بیماری، همچنان عملکرد و کارایی خود را در بهترین وضعیت ممکن حفظ کنند (کابات زین، 2011). تمرینهای منظم مدیتیشن به بازیابی تعادل هیجانی کمک میکند. یادگرفتن تعدیل هیجانات منفی که در طول انجام تمرینهای مدیتیشن رخ میدهد، باعث خودتنظیمی فعالیت مغز میشود و با تغییر فیزیولوژی استرس و سیگنالهای هیجان باعث بهتر کنارآمدن بیماران با هیجانات منفی و کاهش نیاز به استفاده از راهبرد هیجانمدار میشود (گارلند، گی لرد، و پارک، 2009؛ گرسون و برنتلی، 2009؛ کابات زین و هان، 2009). مطالعات مختلفی نشان دادهاند ذهنآگاهی همچنین توانایی اشخاص برای کنارآمدن با استرسهای زندگی روزمره را بهبود میبخشد (چنگ و همکاران، 2004؛ شاپیرو، براون و بیگل، 2007 و والش و همکاران، 2007). شاپیرو، کارلسون، استین و فریدمن( 2006) معتقدند تمرینهای ذهنآگاهی با تسهیل خودتنظیمی، انعطافپذیری شناختی، هیجانی و رفتاری و مواجهه باعث افزایش استفاده از راهبردهای مسئلهمدار و کاهش استفاده از راهبردهای اجتنابی و هیجانمدار میشوند. در طول تمرینهای ذهنآگاهی، توانمندی فرد در ادراک مجدد از موقعیتها افزایش مییابد. این باعث میشود فرد بتواند آن موقعیت یا رویداد را بدون فعالشدن حالات عاطفی منفی مرتبط با آن، همانطور که هست، ادراک کند. سپس فرد فرصت خواهد داشت به جایِ دادن پاسخهای اتوماتیکی که پیش از این به آنها عادت داشته است، دامنۀ گستردهتری از پاسخهای هدفمند را در نظر بگیرد و پاسخهای انتخابی و خود تنظیم شده بدهد. بدین ترتیب با افزایش قدرت حل مسئله، فرد کمتر به استفاده از راهبردهای هیجانمدار نیاز خواهد داشت (شاپیرو و همکاران، 2006) . همچنین مشاهدۀ پیوسته و عینی رویداد ناراحتکننده با تمرینهای ذهنآگاهی، باعث افزایش ظرفیت فرد برای تحمل فشار میشود. مواجهۀ پیوسته با محرک ناراحتکننده بدون تلاش برای واکنش نشاندادن به آن باعث کاهش رفتارهای اجتنابی میشود که از قبل عادت داشتهاند و بدین ترتیب ذهنآگاهی باعث کاهش راهبرد اجتنابی نیز میشود (روث و کالمزا، 2014). با جستجوی ادبیات پژوهشی، مطالعاتِ بهنسبت کمی یافت شد که به بررسی تأثیر درمانهای مبتنی بر ذهنآگاهی در بیماران لوپوس پرداخته باشند. برخی از این مطالعات به شرح زیرند: هورش و همکاران (2017) در پژوهشی، اثربخشی درمان کاهش استرس مبتنی بر ذهنآگاهی را برای درمان بیماران لوپوس بررسی کردند. نتایج نشان دادند درمان در توانایی تمایزدادن بین هویت خود و بیماری، توانایی پذیرش بیماری و بهبود هیجانی منفی در بیماران لوپوس مؤثر واقع شده است. ریبل، گریسون، برینارد و روزنویگ (2001) از درمان کاهش استرس مبتنی بر ذهنآگاهی برای درمان بیماران با شرایط نامطلوب جسمانی ازجمله بیماران لوپوس استفاده کردند. درمان با هدف بهبود کیفیت زندگی، کاهش علائم بیماری و کاهش ناراحتی روانی ناشی از ابتلا به بیماری همچون اضطراب، افسردگی و استرس صورت گرفته بود. نتایج بهبودی چشمگیری در کیفیت زندگی بیماران و بهبود افسردگی و اضطراب نشان داد و در برخی از بیماران درمان توانسته بود تا اندازهای تنشهای جسمانی و برخی علائم بیماری را بهتر کند. صولتی و موسوی (1394) اثربخشی درمانشناختی مبتنی بر ذهنآگاهی بر سلامت عمومی بیماران مبتلا به لوپوس اریتماتوی سیستمیک را بررسی کردند. یافتهها نشان دادند میانگین نمرات سلامت عمومی در گروه درمان از گروه کنترل، هم در مرحلۀ پسآزمون و هم در پیگیری کمتر است؛ بنابراین درمان توانست سلامت عمومی بیماران لوپوس را افزایش دهد و تأثیر پایداری نیز به همراه داشته باشد. ازخوش و نوبخت (1395) در پژوهش خود رابطۀ بین ذهنآگاهی و راهبردهای کنارآمدن با استرس را در بیماران درد مزمن بررسی کردند. نتایج نشان دادند رابطۀ ذهنآگاهی با راهبردهای مقابلهای هیجانمدار در گروه درد مزمن، منفی و معنادار است؛ درحالیکه این رابطه در گروه عادی معنادار نیست؛ اما بین ذهنآگاهی و راهبردهای مقابلهای مسئلهمدار در هر دو گروه، رابطۀ مثبت و معناداری وجود دارد. این نتایج نشان میدهند افرادی که ذهنآگاهی بالاتر دارند، چه در گروه درد مزمن و چه در گروه غیربیمار، بیشتر از راهبردهای مقابلهای مسئلهمدار استفاده میکنند. در پژوهش هالند و همکاران (2015) از درمان کاهش استرس مبتنی بر ذهنآگاهی بهمنظور بهبود راهبردهای کنارآمدن با استرس استفاده شد. در پایان درمان، نمرات راهبرد مسئلهمدار در افراد گروه آزمایش به میزان بیشتری نسبت به افراد گروه کنترل افزایش یافت. با توجه به اهمیت نقش استرس در عود و تداوم دورههای لوپوس و اثر سوء استرس بر بیشتر ابعاد زندگی این بیماران، نیاز است بیماران در زمینۀ کنارآمدن با استرس آموزشهای لازم را ببینند تا در هنگام مواجهه با موقعیتهای اجتنابناپذیر استرسزا بهخوبی وضعیت را مدیریت کنند و از آسیبهای ناشی از استرس مصون بمانند. درمان MBSR علاوه بر بهبود کنارآمدن با استرس میتواند با ایجاد انعطافپذیری شناختی به پذیرش و هرچه بهتر کنارآمدن با وضعیت بیماری مزمن نیز کمک کند. برای مدیریت بیماریهای مزمنی مانند لوپوس، داشتن حالات ذهنآگاهانه حائز اهمیت است؛ زیرا بیشتر بیماران با نپذیرفتن بیماری، بهطور مداوم به دنبال راههایی برای از بین بردن بیماری خودند که غیرممکن است و چیزی جز فرسودگی بیشتر برای بیماران در پی نخواهد داشت. ذهنآگاهی به آنها میآموزد با بیماری و درد خود کنار بیایند؛ به جای نپذیرفتن بیماری، به رنج خود با کنجکاوی بنگرند، ولی آن را قضاوت نکنند؛ زیرا مشکلات افراد در اثر واکنشهای قضاوتگرانۀ آنها نسبت به حالات درونیشان پدید میآید تا اینکه آن حالات مشکلساز باشند (بورکوک و شارپلس[11]، 2004). نظر به اهمیت پذیرش بیماری و راهبردهای کنارآمدن با استرس در بیماران لوپوس و وجود خلأ پژوهشی در بررسی اثربخشی درمان MBSR بر متغیرهای مذکور در بیماران لوپوس، فرضیههای زیر در این پژوهش، تدوین و بررسی شدند: 1- درمان کاهش استرس مبتنی بر ذهنآگاهی بر بهبود پذیرش بیماری در بیماران لوپوس مؤثر است. 2- درمان کاهش استرس مبتنی بر ذهنآگاهی بر بهبود راهبردهای کنارآمدن با استرس در بیماران لوپوس مؤثر است.
روش روش پژوهش، جامعۀ آماری و نمونه: این پژوهش از نوع نیمهآزمایشی با پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری (یک ماهه) همراه با گروه کنترل بود. جامعۀ آماری شامل بیماران مبتلا به لوپوس اریتماتوی سیستمیک در شهر اصفهان بود که در سال 96 به درمانگاه روماتولوژی بیمارستان الزهرا مراجعه کرده بودند. از بین مراجعهکنندگان، 18 بیمار لوپوس با روش نمونهگیری در دسترس انتخاب شدند (که در فرآیند درمان دو نفر ریزش کردند و در پایان مداخله 16 بیمار باقی ماندند). ملاکهای ورود به پژوهش شامل موارد زیر بودند: تشخیص قطعی لوپوس اریتماتوی سیستمیک توسط پزشک فوق تخصص روماتولوژی (احراز دستکم 4 ملاک از معیارهای 11 گانه کالج روماتولوژی آمریکا برای تشخیص لوپوس)، گذشت دستکم 6 ماه از ابتلا به بیماری، مبتلانبودن همزمان به هر نوع بیماری جسمی دیگر، حداقل تحصیلات دیپلم، توانایی ذهنی و جسمی کافی برای پاسخگویی به پرسشنامهها. ملاکهای خروج آزمودنیها از فرآیند پژوهش عبارت بودند از: عود ناگهانی علائم بیماری لوپوس؛ بهطوریکه با بدحالشدن بیمار و نیاز به بستریکردن بیمار، مانع از ادامۀ شرکت او در جلسات درمانی بشود، غیبت بیش از 2 جلسه در کل طول دورۀ درمان و نداشتن مشارکت و همکاری کافی در درمان. ابزار سنجش: در این پژوهش از پرسشنامۀ پذیرش بیماری مزمن[12] برای سنجش پذیرش بیماری استفاده شد. بیچام، لینفیلد، کینمن و پاینمورفی این پرسشنامه را در سال 2015 طراحی کردند. این پرسشنامه دارای 20 گویه و دو خردهمقیاس مشغولیت به انجام کار و فعالیت در حالت بیماری (شامل سؤالات 1،3،4،7،10،11،14، 17،19،20( و خردهمقیاس رغبت و تمایل نسبت به تحمل بیماری (شامل سؤالات 2،5،6،8،9،12، 13،15،16،18) است. پاسخدهنده باید پاسخ خود را در یک طیف لیکرت هفتدرجهای (0 = اصلا تا 6 = همیشه) علامت بزند. عبارات خردهمقیاس رغبت و تمایل نسبت به تحمل بیماری بهصورت معکوس نمرهگذاری میشوند. سپس نمرات حاصل از دو خردهمقیاس با هم جمع میشوند و نمرۀ کلی به دست میآید. در این پرسشنامه دامنۀ نمره هر خردهمقیاس از حداقل 0 تا حداکثر 60 و نمرۀ کل از حداقل 0 تا حداکثر 120 است و نمرات بالاتر نشاندهندۀ پذیرش بیماری بیشتر خواهد بود. بیچام و همکاران (2015) در مطالعۀ خود همسانی درونی کلی این پرسشنامه را 0.83 گزارش کردند؛ آلفای کرونباخ خردهمقیاس رغبت و تمایل نسبت به تحمل بیماری برابر با 0.81 و آلفای کرونباخ خردهمقیاس مشغولیت به انجام کار و فعالیت در حالت بیماری 0.89 گزارش شده است. نتایج حاصل از تحلیل عاملی، وجود دو خردهمقیاس مشغولیت به انجام کار و فعالیت در حالت بیماری و خردهمقیاس رغبت و تمایل نسبت به تحمل بیماری را در این پرسشنامه تأیید کردند (بیچام و همکاران، 2015). نتایج مطالعۀ بیچام، همبستگی 0.87 را با پرسشنامۀ پذیرش درد مزمن نشان داد که مبین اعتبار مطلوب این پرسشنامه است. ضریب آلفای کروباخ پرسشنامۀ مذکور در پژوهش حاضر با 0.80است. برای سنجش راهبردهای کنارآمدن با استرس، از فرم کوتاه پرسشنامۀ راهبردهای کنارآمدن با شرایط پراسترس[13] استفاده شد. کالزبیک، ریج کن، بکرز، ونبرگ هنگون و دکر (2002)، این پرسشنامه را براساس فرم بلند همین پرسشنامه (اندلر و پارکر،1990) طراحی کردند و دارای 21 سؤال است. این مقیاس، سه سبک مقابلۀ اصلی شامل راهبرد مسئلهمدار (شامل سؤالات 1،3،8،10،13،17،21)، راهبرد هیجانمدار (شامل سؤالات 2،4،5،6،9،16،20) و راهبرد اجتنابی (سایر سؤالات) را سنجید. آزمودنیها در یک طیف لیکرتی 5 درجهای 1= هرگز تا 5 = بسیار زیاد) مشخص میکنند تا چه اندازه از هر یک از راهبردها استفاده میکنند. این پرسشنامه نمرۀ معکوس ندارد. نمرۀ هر خردهمقیاس از جمع سؤالات همان خردهمقیاس به دست میآید و نمرات بالاتر نشاندهندۀ استفاده بیشتر از آن راهبردند. دامنۀ نمره هر یک از خردهمقیاسها از حداقل 7 تا حداکثر 35 و نمرۀ کل از حداقل 21 تا حداکثر 105 است. بویسان (2012) ضریب آلفای کرونباخ زیرمقیاسها را بدین ترتیب گزارش کرده است: مقابلۀ مسئلهمدار = 72/0، مقابله هیجانمدار = 77/0 و مقابلۀ اجتنابی = 74/0 همچنین پایایی حاصل از روش بازآزمایی در فاصلۀ دو هفته برای مقابلۀ مسئلهمدار = 79/0 مقابله هیجانمدار = 75/0 و مقابلۀ اجتنابی = 66/0 گزارش شده است. نتایج تحلیل عاملی تأییدی کالزبیک و همکاران (2002)، ساختار سه عاملی فرم کوتاه این پرسشنامه را تأیید کرد که حاکی از اعتبار سازه این آزمون است. نتایج حاصل از پژوهش بویسان حاکی از رابطۀ مثبت و معنادار عاطفۀ مثبت با زیرمقیاس مقابلۀ مسئلهمدار و رابطۀ مثبت و معنادار عاطفۀ منفی با زیرمقیاس مقابلۀ هیجانمدار است که نشاندهندۀ روایی همزمان فرم کوتاه پرسشنامه با فرم اصلی آن است (بویسان، 2012). ضریب آلفای کروباخ پرسشنامۀ مذکور در پژوهش حاضر با 0.79 است. روش اجرا و تحلیل: پس از انجام فرآیند نمونهگیری، از افراد گروه نمونه برای اجرای پیشآزمون دعوت به عمل آمد. پیشآزمون بهطور یکسان روی کلیۀ افراد نمونه اجرا شد. سپس افراد در دو گروه آزمایش (10 نفر) و کنترل (8 نفر) گمارش شدند (در طول مداخله دو نفر از گروه آزمایش ریزش کرد). درمان برای افراد گروه آزمایش در طول 8 هفته، هر هفته به مدت یک جلسه 120 دقیقهای در محل یک مطب خصوصی انجام گرفت. درخور ذکر است برای بهتر منطبقشدن پروتکل درمانی با شرایط جسمانی خاص بیماران لوپوس، تغییرات مختصری در پروتکل صورت گرفت: طول مدت جلسات از 150 دقیقه به 120 دقیقه کاهش یافت؛ به این دلیل که نشستن طولانیمدت برای این بیماران دشوار است و تمرینات یوگای ذهنآگاهانه حذف شد؛ زیرا این تمرینات مستلزم انجام حرکات کششی و استقامتی است که انجام آن برای برخی از بیماران به دلیل درد و محدودیت حرکتی ممکن نبود. برای تمرین جایگزین از تمرین راه رفتن ذهنآگاهانه استفاده شد. در مدت درمان گروه آزمایش، بیماران گروه کنترل هیچگونه مداخلۀ درمانی دریافت نکردند. پس از اتمام درمان، پسآزمون، انجام و پس از گذشت یک ماه پیگیری انجام شد. دادهها با استفاده از نرمافزار آماری SPSS و با روش آمار غیرپارامتریک (تحلیل کروسکال والیس) تجزیه و تحلیل شدند. ملاحظات اخلاقی بهطور کامل در تمام مراحل پژوهش رعایت شد؛ به این صورت که اطلاعات لازم و کافی راجع به هدف کار، شیوۀ انجام ارزیابیها و چگونگی اجرای درمان قبل از آغاز پژوهش برای شرکتکنندگان شرح داده شده بود. تمامی شرکتکنندگان، داوطلبانه و بدون هیچگونه فشار و اجباری در پژوهش شرکت کردند. کلیۀ اطلاعات کسبشده از آزمودنیها بهصورت کاملاً محرمانه و فقط در نزد پژوهشگر، بایگانی و دادهها بهصورت گمنام (کدگذاریشده) تجزیه و تحلیل شد. بهمنظور رعایت عدالت و اخلاق، آزمودنیهای گروه کنترل که پس از انجام پیشآزمون در لیست انتظار قرار گرفته بودند، پس از انجام مرحلۀ پیگیری، تحت درمان قرار گرفتند. پروتکل استفادهشده در این پژوهش، برنامۀ استاندارد کاهش استرس مبتنی بر ذهنآگاهی است. لرهاپت و مایبرت(2017)، این برنامه ذهنآگاهی را بهطور اختصاصی برای بیماران جسمی مزمن طراحی کردند. به دلیل وضعیت جسمانی خاص بیماران لوپوس، اجرای پروتکلهای معمول MBSR و انجام تمرینهای طولانی برای این بیماران مناسب نیست و بهتر است از پروتکلهای بهینهشدۀ مخصوص بیماران مزمن استفاده کرد؛ به همین دلیل، برنامۀ مذکور برای استفاده در پژوهش حاضر به فارسی ترجمه شد. پس از اعمال نظر اساتید صاحبنظر در حوزۀ ذهنآگاهی، اصلاحات لازم روی پروتکل، انجام و سپس استفاده شد. جدول (1) خلاصهای از محتوای جلسات درمانی را نشان میدهد.
جدول 1. محتوای جلسات درمان کاهش استرس مبتنی بر ذهنآگاهی
یافتهها در ابتدای شروع فرآیند مداخله، حجم گروه آزمایش 10 نفر بود؛ اما تا پایان جلسات، دو نفر از گروه ریزش کرد و در پایان نفرات گروه آزمایش به 8 نفر کاهش یافت. در پایان، دادهها با تعداد 8 نفر در گروه آزمایش و 8 نفر در گروه کنترل آنالیز شد. نسبت تعداد زنان و مردان در هر دو گروه آزمایش و کنترل کاملا برابر (در هر گروه 7 نفر زن و 1 نفر مرد) و بهترتیب 87.5 و 12.5 درصد بود. نسبت افراد متأهل و مجرد نیز در هر گروه آزمایش و کنترل، برابر و بهترتیب 75 درصد و 25 درصد بود. ازنظر تحصیلات، در گروه آزمایش 50 درصد دارای مدرک دیپلم، 37.5 درصد دارای مدرک کارشناسی و 12.5 درصد دارای مدرک کارشناسی ارشد بودند. در گروه کنترل 25 درصد دارای مدرک دیپلم، 50 درصد دارای مدرک کارشناسی و 25 درصد دارای مدرک کارشناسی ارشد بودند. میانگین سن و انحراف معیار در افراد گروه آزمایش بهترتیب 38.87 و 11.8 بود. میانگین سن و انحراف معیار در افراد گروه کنترل بهترتیب 29.62 و 9.5 بود. میانگین و انحراف استاندارد سالهای ابتلا به بیماری در افراد گروه آزمایش بهترتیب 7 و 4.2 و میانگین و انحراف استاندارد سالهای ابتلا به بیماری در افراد گروه کنترل بهترتیب 9 و 5.5 بود. با توجه به محدودیت حجم نمونه و امکاننداشتن استفاده از آزمونهای پارامتریک (به دلیل افت توان آماری در اثر محدودیت حجم نمونه) از روشهای آمار غیرپارامتریک برای تحلیل دادهها استفاده شد. در جدول (1) نتایج تحلیل کروسکال والیس در گروههای درمانی و کنترل نشان داده شده است.
جدول 2. نتایجتحلیلکروسکال والیسدر گروههای درمانی و کنترل
نمودارهای زیر روند تغییرات نمرات پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری را در گروههای کنترل و درمانی به تفکیک خردهمقیاسها نشان میدهند:
با مرور نمودارها ملاحظه میشود در بعد مشغولیت به انجام کار و فعالیت در حالت بیماری، درمان در گروه آزمایش باعث افزایش این مقوله در پسآزمون نسبت به گروه کنترل شده و این تغییرات مثبت در مدت زمان پیگیری نیز ادامه یافته است. درمان در بعد رغبت و تحمل نسبت به تحمل بیماری تأثیری نداشته است. در راهبرد مسئلهمدار و در مرحلۀ پسآزمون، مداخله برای گروه آزمایش تأثیرگذار نبوده است؛ اما با گذر زمان و در مرحلۀ پیگیری بهتدریج اثر درمان بر گروه آزمایش مشخص شده و راهبرد مسئلهمدار بهتدریج در گروه آزمایش نسبت به کنترل افزایش یافته است. همچنین درمان، هم در مرحلۀ پسآزمون و هم در مدت پیگیری باعث کاهش استفاده از راهبرد هیجانمدار در گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل شده است. درنهایت در راهبرد اجتنابی، همانند راهبرد مسئلهمدار درمان، نه در مرحلۀ پسآزمون بلکه در مرحلۀ پیگیری و با گذشت زمان باعث کاهش استفادۀ گروه آزمایش از راهبرد اجتنابی نسبت به گروه کنترل شده است. بحث این پژوهش بهمنظور بررسی اثربخشی درمان کاهش استرس مبتنی بر ذهنآگاهی بر پذیرش بیماری و راهبردهای کنارآمدن با استرس در بیماران مبتلا به لوپوس اریتماتوی سیستمیک صورت گرفت. با مرور نتایج، ملاحظه میشود درمان باعث افزایش مشغولیت به انجام کار و فعالیت در حین بیماری شده است. این نتیجه با نتیجۀ پژوهش هورش و همکاران (2017) همسو است. علت این نتیجه را میتوان در مکانیسم «مواجهه» جستجو کرد که یکی از اصلیترین مکانیسمهای زیربنایی ذهنآگاهی است. مواجهه در قالب تمرین مدیتیشن نشسته به بیماران آموزش داده میشود. در این تمرین بیماران در مدت زمان مشخصی بهطور نشسته مدیتیشن انجام میدهند. باوجود ایجاد آرامش، تحرکنداشتن طولانیمدت میتواند به ایجاد ناراحتی یا حتی تشدید درد آنها منجر شود. درمان تأکید میکند بیماران حین انجام این تمرین، با ناراحتی و دردی که حس میکنند، مواجه شوند و وضعیت نشستن خود را برای رهایی از ناراحتی تغییر ندهند؛ بلکه با ناراحتی ایجادشده مواجه شوند، آن را بپذیرند و با وجود آن همچنان تمرین خود را ادامه دهند. این آموزش به بیماران کمک میکند یاد بگیرند همانطور که میتوانند با تحمل حس ناراحتی به ادامۀ تمرین خود بپردازند، در زندگی روزمره نیز میتوانند باوجود داشتن بیماری و عواقب آن به کار و فعالیتهای معمول خود نیز مشغول باشند. در بعد دیگر پذیرش بیماری، ملاحظه میشود درمان نتوانسته است تأثیر معناداری در افزایش رغبت و تمایل نسبت به تحمل بیماری در گروه آزمایش ایجاد کند. در اصل، رغبت و تمایل به این مفهوم اشاره دارد که بیماران تا چه اندازه پذیرفتهاند نسبت به علائم بیماری تحمل و بردباری داشته باشند. عامل مهم در ایجاد این پذیرش، مدت زمان ابتلا به بیماری است. بیمارانی که بهتازگی تشخیص بیماری مزمن را دریافت کردهاند، به نسبت بیمارانی که مدت طولانی به همان بیماری گرفتارند، رغبت و تمایل بسیار کمتری نسبت به تحمل علائم بیماری نشان میدهند؛ زیرا آنها خود را با تغییر مهم و عمده در زندگیشان (ابتلا به بیماری) روبهرو میبینند که هنوز فرصت سازگارشدن با آن را پیدا نکردهاند. این بیماران، در دفعات نخست تجربۀ علائم بیماری به دلیل تازگی این تجربۀ دردناک نسبت به آن گریزانند. آنها زمان کافی لازم دارند با بیماری خود و علائم ناشی از آن آشنا شوند. بهتدریج و با تجربۀ بیشتر علائم، به آن عادت میکنند. با توجه به اینکه میانگین سالهای ابتلای به بیماری در بیماران گروه آزمایش و کنترل بهترتیب 7 و 9 سال بود، بیماران در خلال این سالها از فرصت کافی برخوردار بودهاند طبق تجربۀ شخصی خود از علائم بیماری، نسبت به تحمل آن متمایل شوند و این مدت زمان برای ایجاد حداکثر رغبت به تحمل بیماری کافی بوده است و درمان بیش از این مقدار که بیماران رغبت کسب کردهاند، نتوانسته کمک بیشتری به آنها بکند. همانطور که انتظار میرفت درمان توانست بهطورکلی میانگین نمرات راهبرد مسئلهمدار را در گروه آزمایش افزایش دهد. اگرچه نمرات راهبرد مسئلهمدار گروه آزمایش در پسآزمون نسبت به پیشآزمون افت داشت، در مرحلۀ پیگیری ملاحظه میشود راهبرد مسئلهمدار در گروه آزمایش افزایش معناداری داشته است. توجیه احتمالی برای کاهش و افزایش نمرات میتواند این باشد که فرآیند بازسازی شناختی[14] رخداده در خلال درمان MBSR، زمانبر است. تغییراتی که در اثر تمرینات مدیتیشن در قشر پیشانی مغز رخ میدهند، به مرور زمان، ایجاد و بهتدریج باعث بهبود تصمیمگیری و تواناییهای حل مسئله و استقرار این بهبودی میشود. این نتیجه با نتیجۀ پژوهش هالند و همکاران (2015) همسو است. به نظر میرسد تکنینکهای ذهنآگاهی با بهبود انعطافپذیری شناختی در این بیماران باعث بهبود استفاده از راهبردهای مسئلهمدار شده که این یافته همسو با پژوهش شاپیرو و همکاران است. در درمان کاهش استرس مبتنی بر ذهنآگاهی، بهطور اختصاصی بر آموزش راههای کنارآمدن با استرس تأکید میشود و در پروتکل درمانی این پژوهش، یک جلسۀ کامل به آموزش راجع به استرس و تکنیکهای مواجهه با استرس اختصاص داده شد؛ بنابراین آموزشهایی که مستقیماً راهبرد مسئلهمدار را در مواجهه با استرس ترغیب میکنند، توانسته است باعث افزایش استفاده بیماران از این راهبرد شود. با مرور نتایج ملاحظه میشود درمان توانسته است باعث کاهش استفاده بیماران از راهبرد هیجانمدار شود و این کاهش بهتدریج در طول زمان نیز ادامه داشته است. این نتیجه همسو با نتیجۀ پژوهش ازخوش و نوبخت (1395) است. بیماران لوپوس به دلیل قرارگرفتن در شرایط سخت ناشی از بیماری، بهتدریج هیجانات منفی پیدا میکنند. در این پژوهش، درمان ذهنآگاهی با بهبود تنظیم هیجانی در کاهش استفادۀ بیماران از راهبرد هیجانمدار مفید واقع شده است. بیماران لوپوس در طی تمرینهای منظم مدیتیشن بهتدریج انعطافپذیرتر شدهاند و تعادل هیجانی خود را بازیافتند؛ درنتیجه، نیاز کمتری به استفاده از راهبرد هیجانمدار پیدا کردند که این یافته همسو با پژوهشهای گارلند، گی لرد، و پارک، 2009؛ گرسون و برنتلی، 2009؛ و کابات زین و هان، 2009 است. نتایج نشان میدهند درمان در فواصل مراحل پیشآزمون - پسآزمون و مراحل پسآزمون – پیگیری توانسته است بر نمرات راهبرد اجتنابی در این بیماران مؤثر واقع شود. این نتیجه همسو با یافتههای بیر (2003)، کابات زین (2011) و روث و کالمزا (2014) است. همانطور که انتظار میرفت پس از درمان، کاهش در نمرات راهبرد اجتنابی دیده شود، این کاهش با مقداری افتوخیز در طول زمان ایجاد شده است و در پایان مرحلۀ پیگیری ملاحظه میشود بیماران گروه آزمایش به نسبت گروه کنترل کاهش بیشتری در راهبرد اجتنابی نشان میدهند. میتوان علت تأثیرگذاری درمان روی متغیر راهبردهای اجتنابی را در آموزش مفهوم زیربنایی معکوس در هستۀ اصلی درمان جستجو کرد. هستۀ اصلی درمان کاهش استرس مبتنی بر ذهنآگاهی، پذیرش است. همانطور که در قسمتهای مختلف ذکر شد، این درمان با افزایش سطح پذیرش میباید به کاهش سازۀ مخالف خود یعنی اجتناب منجر شود. در پروتکل استفادهشده، علاوه بر اینکه تکنیکهای مختلف در رشد و افزایش پذیرش نقش مؤثری داشتند، بر میزان استفاده از راهبرد اجتنابی نیز تأثیر داشتهاند. درمان مفهوم پذیرش را آموزش میدهد، تکنیکهای ذهنآگاهی نیز به تقویت آن کمک میکنند و در عین حال، قسمتهایی از پروتکل درمانی آموزشهایی مبتنی بر مفهوم معکوس[15] پذیرش یعنی اجتناب ارائه شده است. بیماران در رابطه با انواع رفتارهای اجتنابی آموزش دیدند؛ آموزشهایی از این قبیل که چگونه راهبردهای اجتنابیِ استفادهشده در موقعیتهای مختلف را بشناسند و سرانجام اینکه چگونه رفتارهای اجتنابی در پیش نگیرند. یکی از محدودیتهای مهم این پژوهش، کمبود تعداد بیماران مبتلا به لوپوس بود. با توجه به آمار شیوع پایین این بیماری در جامعۀ ایران (40 نفر در 100000 نفر) دسترسی به حجم بالای مبتلایان به لوپوس در یک بازه زمانی محدود و کوتاهمدت بسیار دشوار است. با احتساب ملاکهای ورود به پژوهش که مانع ورود بسیاری از بیماران به پژوهش میشود، این دشواری دوچندان میشود؛ درنتیجه، این پژوهش با امکان دسترسی تنها به حجم نمونه 18 نفری از بیماران انجام شد. به دلیل شیوع بیشتر این بیماری در زنان، دسترسی به تعداد کمتری از مردان مبتلا مقدور بود و در هر یک از گروههای آزمایش و کنترل، تنها یک بیمار مرد وجود داشت. در گروه آزمایش تکبودن بیمار مرد در میان سایر بیماران زن، باعث میشد انجام تعاملات گروهی بین اعضای گروه، بهویژه برای بیمار مرد دشوار باشد. به پژوهشگران بعدی توصیه میشود برای انجام مطالعات مشابه، از حجم نمونه بیشتر با توازن جنسیتی برابر یا دستکم نزدیک به برابر استفاده کنند. همچنین در طول درمان مشاهده شد یکی از مسائل درگیر در بیشتر بیماران لوپوس، پرخاشگری و اختلال در روابط بینفردی است. با توجه به اینکه هدف این پژوهش، پوششدادن چنین مسائلی نبود، نیاز به رسیدگی به این مشکلات، هم توسط درمانگران و هم خود بیماران بهشدت احساس میشد. به پژوهشگران بعدی توصیه میشود در مطالعات آینده، مدیریت خشم و پرخاشگری و بهبود روابط بینفردی در بیماران لوپوس در دستور کار قرار گیرد. [1] Systemic Lupus Erythematosus [2] autoimmune [3] auto-antibody [4] trauma [5] major stressful events [6] General functional ability [7] Cognitive Behavioral Therapy [8] Mindfulness-Based Interventions [9] Acceptance & Commitment Therapy [10] Mindfulness Based Stress Reduction [11] Borkovec & Sharpless [12] Chronic Illness Acceptance Questionnaire [13] Coping Inventory for Stressful Situations [14] Cognitive reconstruction [15] contrawise concep | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ازخوش، م، نوبخت، ل. (1395). رابطۀ ذهنآگاهی و راهبردهای مقابلهای در بیماران درد مزمن. مجلۀ اندیشه و رفتار در روانشناسی بالینی؛ 11(41)،46-37. سارافینو، الف. پ. (1396). روانشناسی سلامت. ترجمۀ ف، شفیعی،. الف، میرزایی،. ح، افتخار اردبیلی،. غ، گرمارودی،. ع، احمدی ابهری،. ع، منتظری مقدم،. پ، قوامیان، … و الف، ندیم. تهران: انتشارات رشد. (سال انتشار به زبان اصلی، 2017). کری، ج. (1392). نظریهها و کاربست مشاوره در رواندرمانی. ترجمۀ، سیدمحمدی. تهران: انتشارات ارسباران، (سال انتشار به زبان اصلی، 2013). صولتی، ک، موسوی، م. (1394). اثربخشی درمانشناختی مبتنی بر ذهنآگاهی روی سلامت عمومی بیماران مبتلا به لوپوس اریتماتوی سیستمیک:یک کارآزمایی بالینی تصادفی. مجلۀ دانشگاه علوم پزشکی کرمان. 21- (5)، 456-455.
Azizoddin, D. R., Zamora-Racaza, G., Ormseth, S. R., Sumner, L. A., Cost, C., Ayeroff, J. R., ... & Nicassio, P. M. (2017). Psychological Factors that Link Socioeconomic Status to Depression/Anxiety in Patients with Systemic Lupus Erythematous. Journal of Clinical Psychology in Medical Settings, 24(3-4), 302-315. Roth, B and Calle-Messa, L. (2014). Mindfulness-Based Stress Reduction for Chronic Pain, In R.A Baer (Ed.).Mindfulness-based treatment approaches: Clinician's guide to evidence base and applications.(pp. 263-284), San Diego, U.S: Elsevier. Baer, R. A. (2003). Mindfulness training as a clinical intervention: A conceptual and empirical review. Clinical psychology: Science and Pactice, 10(2), 125-143. Beacham, A. O., Linfield, K., Kinman, C. R., & Payne-Murphy, J. (2015). The chronic illness acceptance questionnaire: Confirmatory factor analysis and prediction of perceived disability in an online chronic illness support group sample. Journal of Contextual Behavioral Science, 4(2), 96-102 Borkovec, T. D., & Sharpless, B. (2004). Generalized anxiety disorder: Bringing cognitive-behavioral therapy into the valued present, In: S. C. Hayes, V. M. Follette, & M. M. Linehan (Eds.), Mindfulness and acceptance: Expanding the cognitive-behavioral tradition. (pp. 209-242). New York, NY, US: Guilford Press. Boysan, M. (2012). Validity of the coping inventory for stressful situations-short form (CISS-21) in a non-clinical Turkish sample. Journal of Psychiatry and Neurology Sciences, 25, 101-107. Bricou, O., Taïeb, O., Baubet, T., Gal, B., Guillevin, L., & Moro, M. R. (2006). Stress and coping strategies in systemic lupus Erythematous: a review. Neuroimmunomodulation, 13(5-6), 283-293. Calsbeek, H., Rijken, M., Bekkers, M. J., Van Berge Henegouwen, G. P., & Dekker, J. (2006). Coping in adolescents and young adults with chronic digestive disorders: impact on school and leisure activities. Psychology and Health, 21(4), 447-462. Chang, V. Y., Palesh, O., Caldwell, R., Glasgow, N., Abramson, M., Luskin, F., & Koopman, C. (2004). The effects of a mindfulness‐based stress reduction program on stress, mindfulness self‐efficacy, and positive states of mind. Stress and Health: Journal of the International Society for the Investigation of Stress, 20(3), 141-147. Crow, M. (2005). Ethology and pathogenesis of Systemic Lupus Erythematous. In : Firestein, G. S., Budd, R., Gabriel, S. E., McInnes, I. B., & O'Dell, J. R.(Eds). Kelley's Textbook of Rheumatology: Systemic Lupus Erythematous and related syndromes, (pp:1269-1283). Philadelphia: Elsevier Sunders. Dobkin, P. L., Fortin, P. R., Joseph, L., Esdaile, J. M., Danoff, D. S., & Clarke, A. E. (1998). Psychosocial contributors to mental and physical health in patients with systemic Lupus Erythematous. Arthritis & Rheumatism: Official Journal of the American College of Rheumatology, 11(1), 23-31. Endler, N. S., & Parker, J. D. (1990). Multidimensional assessment of coping: A critical evaluation. Journal of personality and social psychology, 58(5), 844-854. .Fortuna, G., & Brennan, M. T. (2013). Systemic lupus Erythematous: epidemiology, pathophysiology, manifestations, and management. Dental Clinics, 57(4), 631-655. Garland, E., Gaylord, S., & Park, J. (2009). The role of mindfulness in positive reappraisal. Explore: The Journal of Science and Healing, 5(1), 37-44. Greeson, J., & Brantley, J. (2009). Mindfulness and anxiety disorders: Developing a wise relationship with the inner experience of fear. In: F. Didonna (ed). Clinical Handbook of Mindfulness (pp. 171-188). New York: Springer. Halland, E., De Vibe, M., Solhaug, I., Friborg, O., Rosenvinge, J. H., Tyssen, R., ... & Bjørndal, A. (2015). Mindfulness training improves problem-focused coping in psychology and medical students: Results from a randomized controlled trial. College Student Journal, 49(3), 387-398. Haupt, M., Millen, S., Jänner, M., Falagan, D., Fischer-Betz, R., & Schneider, M. (2005). Improvement of coping abilities in patients with systemic lupus Erythematous: A prospective study. Annals of the Rheumatic Diseases, 64(11), 1618-1623 Hayes, S. C. (2004). Acceptance and commitment therapy, relational frame theory, and the third wave of behavioral and cognitive therapies. Behavior Therapy, 35(4), 639-665. Horesh, D., Glick, I., Taub, R., Agmon-Levin, N., & Shoenfeld, Y. (2017). Mindfulness-based group therapy for systemic lupus Erythematous: A first exploration of a promising mind-body intervention. Complementary Therapies in Clinical Practice, 26, 73-75. Horvath, L., Czirjak, L., Fekete, B., Jakab, L., Pozsonyi, T., Kalabay, L., & Szakacs, A. (2001). High levels of antibodies against C1q are associated with disease activity and nephritis but not with other organ manifestations in SLE patients. Clinical and Experimental Rheumatology, 19(6), 667-672. Hyphantis, T., Palieraki, K., Voulgari, P. V., Tsifetaki, N., & Drosos, A. A. (2011). Coping with health-stressors and defence styles associated with health-related quality of life in patients with systemic lupus Erythematous. Lupus, 20(9), 893-903. Jamshidi, A. R., Tehrani-Banihashemi, A., Dahaghin, S., Gholami, J., Froozanfar, M. H., Akhlaghi, M., ... & Davatchi, F. (2008). Clinical hand osteoarthritis in Tehran: prevalence, signs, symptoms, and pattern—COPCORD Stage I, Iran Study. The Journal of Rheumatology, 35(7), 1467-1469. Kabat-Zinn, J. (2013). Full catastrophe living: Using the wisdom of your body and mind to face stress, pain, and illness. New York: Bantam Book Kabat-Zinn, J. (2011). Some reflections on the origins of MBSR, skillful means, and the trouble with maps. Contemporary Buddhism, 12(01), 281-306. Koutsokeras, T., & Healy, T. (2014). Systemic lupus Erythematous and lupus Nephritis. Nature Reviews Drug Discovery, 13(3), 173-174. Kurpas, D., Mroczek, B., Knap-Czechowska, H., Bielska, D., Nitsch-Osuch, A., Kassolik, K., & Steciwko, A. (2013). Quality of life and acceptance of illness among patients with chronic respiratory diseases. Respiratory Physiology & Neurobiology, 187(1), 114-117. Lehrhaupt, L., & Meibert, P. (2017). Mindfulness-Based Stress Reduction: The MBSR Program for Enhancing Health and Vitality. Novato, California : New World Library. Lewko, J., Politynska, B., Kochanowicz, J., Zarzycki, W., Okruszko, A., Sierakowska, M., ... & Kowalczuk, K. (2007). Quality of life and its relationship to the degree of illness acceptance in patients with diabetes and peripheral diabetic neuropathy. Advanced Medical Sciences, 52(1), 144-146. Mazzoni, D., & Cicognani, E. (2016). Positive and problematic support, stress and quality of life in patients with systemic lupus Erythematous. Anxiety, Stress, & Coping, 29(5), 542-551. McCracken, L. M., & Eccleston, C. (2003). Coping or acceptance: what to do about chronic pain?. Pain, 105(1-2), 197-204. Palagini, L., Mauri, M., Faraguna, U., Carli, L., Tani, C., Dell’Osso, L., & Riemann, D. (2016). Insomnia symptoms, perceived stress and coping strategies in patients with systemic Lupus Erythematous. Lupus, 25(9), 988-996. Pawlak, C. R., Witte, T., Heiken, H., Hundt, M., Schubert, J., Wiese, B., & Heijnen, C. J. (2003). Flares in patients with systemic lupus Erythematous are associated with daily psychological stress. Psychotherapy and Psychosomatics, 72(3), 159-165. Reibel, D. K., Greeson, J. M., Brainard, G. C., & Rosenzweig, S. (2001). Mindfulness-based stress reduction and health-related quality of life in a heterogeneous patient population. General Hospital Psychiatry, 23(4), 183-192. Shapiro, S. L., Brown, K. W., & Biegel, G. M. (2007). Teaching self-care to caregivers: Effects of mindfulness-based stress reduction on the mental health of therapists in training. Training and Education in Professional Psychology, 1(2), 105-115. Shapiro, S. L., Carlson, L. E., Astin, J. A., & Freedman, B. (2006). Mechanisms of mindfulness. Journal of Clinical Psychology, 62(3), 373-386. Teixeira, V., & Tam, L. S. (2018). Novel insights in systemic lupus Erythematous and atherosclerosis. Frontiers in Medicine, 4, 262-288. Walach, H., Nord, E., Zier, C., Dietz-Waschkowski, B., Kersig, S., & Schüpbach, H. (2007). Mindfulness-based stress reduction as a method for personnel development: A pilot evaluation. International Journal of Stress Management, 14(2), 188-198. Tutuncu, Z., Kalunian, K. (2012). The definition and classification of Systemic Lupus Erythematous. In:Wallace, D., & Hahn, B. H. (Eds). Dubois' Lupus Erythematous and Related Syndromes: (pp: 16-21).Philadelphia: Elsevier Saunders. Watson, P., Storbeck, J., Mattis, P., & Mackay, M. (2012). Cognitive and emotional abnormalities in systemic lupus Erythematous: evidence for amygdala dysfunction. Neuropsychology Review, 22(3), 252-270. Williams, E. M., Zhang, J., Anderson, J., Bruner, L., & Tumiel-Berhalter, L. (2015). Social support and self-reported stress levels in a predominantly African American sample of women with systemic lupus Erythematous. Autoimmune Diseases, 2015(6), 2-4.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 6,207 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,729 |