تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,682 |
تعداد مقالات | 13,761 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,181,290 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,741,448 |
مؤلفههای زبان غنایی در تغزلات فرخی سیستانی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
متن شناسی ادب فارسی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 7، دوره 11، شماره 2 - شماره پیاپی 42، تیر 1398، صفحه 95-109 اصل مقاله (527.89 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/rpll.2018.112759.1372 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
امید ذاکری کیش* | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
استادیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فرخی سیستانی یکی از نخستین شاعران زبان فارسی است که تغزلهای او بهطور گسترده سرشار از کلام عاطفی است. در این مقاله که به شیوۀ سندکاوی نوشته شده، مؤلفههای زبان غنایی در تغزلهای این شاعر توصیف و تحلیل شده است. ساخت نحویساده، زمینۀ رواییبرخی تغزلها، کاربرد مَثَلو نداشتن ارجاعِ برونمتنی پیچیده، به زبانی ساده انجامیده که گوینده با آن، عواطف و احساسات خود را بهروشنی به مخاطب منتقل کرده است. ازسوی دیگر گوینده با جهتدادن پیام به سمت خود، کارکردی عاطفی به زبان میدهد و این ویژگی را با نوعی روایت غنایی و تکگویی درونی، پررنگتر جلوه داده است. شاعر همچنین در متن تغزلهای خود از انواع برجستهسازی زبانی استفاده کرده و آن را در خدمت زبان غنایی درآورده است. از این بین تشخیص،حالات عاطفی گوینده را بیشتر نشان داده است. شاعر همچنین با توازنهای گوناگون (نحوی، واژگانی و هجایی) موسیقی زبان متن را تقویت کرده است؛ این موسیقی زبانی که با لحن و درونمایۀ متن هماهنگ است به تمامیت اثر ادبی و وحدت تأثیر آن انجامیده است. هماهنگی زبانی و محتوایی این تغزلها بیانگر این است که شاعر در ابراز احساسات خود بسیار صمیمی است. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فرخی سیستانی؛ تغزّل؛ زبان غنایی؛ کارکرد عاطفی زبان؛ تکگویی درونی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه فرخی سیستانی یکی از مشهورترین قصیدهسرایان دوران غزنوی است که دیوان او سرشار از مضامین تغزلی است. تغزلات فرخی سرشار از مضامین عاشقانه و غنایی است و شاعر در سرودن این اشعار هنرمندی و مهارت به خرج داده است؛ درنتیجه یوسفی چنین نتیجه میگیرد که «شاید بتوان گفت امروز تغزّلات و اوصاف طبیعت فرّخی بیشتر از دیگر اشعار او نظر و ذوق خوانندگان، حتی خواص اهل ادب را جلب و سیراب میکند و خواستاران این گونه اشعار بیشتر از مدایح اویند» (یوسفی، 1373: 428). تغزل فرخی ازنظر گونهشناسی ارسطویی، ذیل نوع ادبی غنایی قرار میگیرد. شعر غنایی «سخنگفتن از احساس شخصی است به شرط اینکه از دو کلمۀ «احساس» و «شخصی» وسیعترین مفاهیم آنها را در نظر بگیریم؛ یعنی تمام انواع احساسات، چه احساسات فردی و چه احساسات روحی» (شفیعی کدکنی، 1352: 112). این نوع شعر حوزۀ وسیعی از شعر فارسی را در بر میگیرد. هنر فرخی در تغزلهای خود این است که او احساسات شخصی خود را در این اشعار بهطور آشکار و صمیمی به زبان آورده است. «فرخی در تغزلات خود مردی است عاشق، شیفته، بیدل، بیقرار، شادکام، پایکوب، بادهگسار، زودرنج، نازکدل، زودخشم، شاهدباز، خوشگذران، نالان، آسیمهسر، عاشقدل، بیتاب، ناشکیبا، معشوق او یکی نیست، دو تا سه تا نیست، هرکه زیباست، هرکه زلفین سیاه و لب عقیق دارد دلبند فرخی است» (مصفا، 1335: 174). این ویژگیهای معنایی باعث شده است که شاعر در توصیف این حالات شیوههای متعدد زبان غنایی را در متن به کار گیرد. در این مقاله این ویژگی تغزلهای فرخی بررسی میشود. پیشینۀ پژوهش در تحقیقات ادبیات فارسی دربارۀ ویژگیهای زبان غنایی در تغزلات فرخی بهطور مستقل پژوهشی انجام نشده است. منتقدان ادبی از نظامی عروضی تا بسیاری از محققان معاصر بهطور کلی بر ویژگی «سهل ممتنع» زبان شعری فرخی اشاره کردهاند. مصفا (1335: 169‑168)، در کتاب پاسداران سخن ضمن اشاره به این نقدها، این شیوه را در زبان شعر فرخی تأیید میکند. یوسفی (1373: 544) در کتاب فرخی سیستانی نیز به همین مطلب اشاره میکند و یادآور میشود که این صفت در آثار انتقادی محققان همچنان مبهم است. او میکوشد با توضیحاتی این ابهام را برطرف کند (همان: 551‑548). یوسفی در کتاب خود ـ که مبسوطترین اثر تحلیلی دربارۀ فرخی سیستانی است ـ بیشتر، مباحث محتوایی و عوامل بیرونی مؤثر در شعر فرخی را آورده است. او در یک فصل (همان: 574‑537) دربارۀ زبان و اسلوب فرخی بحث میکند و مطالب درخور توجهی دربارۀ موسیقی کلام و هماهنگی آن با مضمون کلام و آرایش لفظی و معنوی شعر فرخی بیان کرده است. مختاری (1378: 33) در کتاب هفتاد سال عاشقانه، شعر عاشقانۀ فرخی را «زبان هیجان تن و شور زیباپرستی در عینیترین و ملموسترین وجه خویش» معرفی میکند. امامی (1373: 47‑43) در کتاب پرنیان هفت رنگ اشاره میکند که زبان فرخی از یکسو به زبان نثر و ازسوی دیگر به زبان محاوره نزدیک است. او اشاره میکند که شاعر به یاری این بافت ساده، تزریقهای عاطفی، تخیلی و یا تصویری خود را نمایانتر کرده است. همچنین با مقایسۀ عناصر زبانی شعر فرخی و متون نثر زمان فرخی به این نتیجه میرسد که «گریز از هنجار یا زبان معیار در شعر او بهغایت اندک است». دربارۀ مؤلفههای زبان غنایی (Lyric language)، پارساپور در کتاب مقایسۀ زبان حماسی و غنایی با تکیه بر خسرو و شیرین و اسکندر نامۀ نظامی از عواملی برای مؤلفههای زبان غنایی یاد میکند؛ مانند توجه به انواع استعاره (مصرحه، مکنیه و جانبخشی)، استفاده از افعال حسی و ساده، استفاده از ارسالالمثل و تمثیل، ایجاد موسیقی در زبان با استفاده از انواع مختلف توازنها، موازنه، مماثله، توجه به واجهای سایشی (پارساپور، 1383: صفحات مختلف). ذاکری کیش و همکاران (1393: 138‑111) در مقالۀ «تحلیل ساختاری زبان غنایی»، ویژگیهای زبان را در نوع ادبی غنایی با تکیه بر نفثهالمصدور تحلیل و بررسی کردهاند. در این مقاله مؤلفههای زبان غنایی در تغزلات فرخی سیستانی با استناد به نمونههایی از شعر او نقد و بررسی شده است. ضرورت پژوهش فرخی سیستانی از نخستین شاعرانی است که بهطور جدی شعر تغزلی سروده است و الگوهای ساختاری و زبانی شعر او بر غناییسرایان ادبیات فارسی تأثیر گذاشته است؛ بنابراین ضرورت دارد مؤلفههای زبان غنایی در شعر او بهطور دقیق بررسی شود.
بحث اصلی در مطالعات ادبیات، نقش زبان بسیار مهم است. این ویژگی با ظهور ساختارگرایان و فرمالیستها اهمیت ویژهای یافت. آنها در مطالعهای تخصصیتر به نقش زبان در انواع ادبی توجه ویژهای داشتهاند. در مقالۀ دیگری به این موارد اشاره شده است (رک: ذاکری کیش و همکاران، 1393: 119‑118). نمود اصلی قراردادهای نوع ادبیدر زبان متن نهفته است. با تحلیل زبان متن در شعر شاعران برجستۀ یک نوع ادبی خاص، میتوان مؤلفههای زبان آن نوع را مشخص کرد. فرخی سیستانی از شاعرانی است که بیشتر اشعار خود را در نوع ادبی غنایی سروده است. با نگاهی گذرا به دیوان او اهمیت احساسات فردی و «منِ» شخصی گوینده و گرایش او به بیان انواع احساسات بهخوبی دیده میشود. از بین احساسات گوناگون که ممکن است به تولید گونههای شعر غنایی انجامد (رک: زرین کوب، 1373: 144)، بیان حس «دوستداشتن» در اشعار فرخی نمود بیشتری دارد؛ از این رو مهمترین گونۀ غنایی در شعر فرخی «تغزّل» است. «او بیش از متقدمان و معاصران خود به گفتگوی با دل و شکایت از بلای او و بیان حالهای گوناگونش توجه و رغبت دارد و بیشتر تغزلات خود را به این معنی اختصاص میدهد» (مصفا، 1335: 187). فرخی در تغزلهای خود صریح و صادق است و آنچه دلش میخواسته بر زبان میآورده است (رک: یوسفی، 1373: 435). جلوههای این صراحت و صداقت را در زبان تغزلهای او ـ که درواقع مؤلفههای زبان غنایی است ـ به چند گونه میتوان دید: زبان ساده یکی از مهمترین ویژگیهای شعر غنایی کاربرد زبان ساده و همهفهم در آن است. استفاده از زبان ساده در متن، بهویژه از دوران رمانتیسیسم، یکی از قراردادهای شعر غنایی شد. وردزورث یکی از سردمداران این جریان شعری در مکتب رمانتیسیسم «معتقد است که شاعر باید رویدادها و موقعیتهای شعرش را از زندگی عادی برگزیند و آنها را تا سرحد امکان به زبانی بازگو کند که بهراستی مردم آن را به کار میبرند» (فورست، 1375: 85). در تاریخ ادبیات فارسی شاعران معدودی هستند که توانستهاند احساسات انسانی را در زبانی ساده بیان کنند و فرخی ازجملۀ آنهاست. به همین سبب چنانکه گفتیم ویژگی «سهل و ممتنع» را در توصیف سبک زبانی شعر او به کار بردهاند. زرینکوب زبان شعری شاعران همعصر فرخی و بهویژه فرخی را از «مهمترین و درستترین نمونهها و سرمشقهای فارسینویسی» به شمار آورده است (زرینکوب، 1370: 52). فرخی خود نیز اشاره میکند که «شاعر بسیاردان آسان سخن میگوید» (فرخی، 1388: 34). این شاعر یک حس عاطفی و اولیة انسانی را در تغزلهای خود مطرح کرده و آن را به سادهترین روش زبانی با مخاطب در میان گذاشته است؛ بنابراین سادگی زبانیکی از مؤلفههایمهم زبان غنایی در شعر اوست. مخاطب با زبان ساده بهآسانی به خصوصیترین و شخصیترین احساسات گوینده دست مییابد. بهسبب همین ویژگی است که نوع معشوق فرخی و شیوۀ عشقورزی او آشکارا درخور تشخیص است. مؤلفة زبان ساده در شعر فرخی به چند صورت اثبات میشود: سادگی واژهها و الفاظ فوشه کور معتقد است «برای بیان آنچه در مخاطب بهصورت لذّت هنری درمیآید باید متن، یعنی واژگان، تعبیرات مجازی و سبک را تحلیل کرد» (1375: 135). در شعر فرخی واژهها با هم بسیار سازوار و هماهنگ است (امامی، 1373: 52). شاعر در انتخاب واژهها و الفاظ به کلمات پرزرق و برق توجهی نمیکند؛ از این رو در واژههای شعر او تکلف دیده نمیشود. این ویژگی با دقت در قوافی و ردیفهای شعری او و مقایسۀ آن با شاعران دورۀ بعد مانند خاقانی و حتی معاصران او مثل عنصری و منوچهری اثبات میشود؛ برای مثال در این قصیدۀ فرخی هیچ واژۀ متکلفی دیده نمیشود:
این ویژگی در تغزلات فرخی بهطور گسترده دیده میشود (برای نمونه رک: همان: 42، 105، 165، 305، 375، 382 و ...). امامی اشاره میکند که معیارهای ترکیبسازی در شعر فرخی محدود است؛ اما براساس تناسبهای آوایی و شنیداری است؛ مثل شب دوشین، سیمگون سیما و ... (امامی، 1373: 54). 2ـ1ـ2 ساخت نحوی (Syntactic structure) ساده دومین نمود سادگی زبان در شعر فرخی ساخت نحوی سادۀ شعر اوست. امامی (همان: 50‑46) با مقایسة ساخت نحوی شعر فرخی و نثر التفهیم اشاره میکند که زبان فرخی به زبان معیار روزگار او نزدیک است. البته زرینکوب بهدرستی اشاره میکند که «فرخی به هر حال بیش از شهید و رودکی به صنعت گرایش دارد، اما این صنعت را چنان به کار میبندد که در ظاهرِ شعر او ـ جز بندرت ـ اثری از تکلف نیست» (1370: 54). با تأمل در تغزلهای فرخی این نکته آشکار میشود که او با هنجارگریزیهای متنوع، کارکرد شعری زبان خود را برجسته کرده؛ اما با توانمندی خاصی، ساخت نحوی شعر خود را بسیار ساده و روان نگاه داشته است:
چنانکه گفتیم شاعر از یکسو انواع مختلف قاعدهافزایی (Extra regularity) ـ توازن (parallelism) واژگانی در بیت اول، توازن نحوی در مصراعهای بیت دوم و سوم و توازن آوایی در هر سه بیت ـ و ازسوی دیگر انواع مختلف هنجارگریزی (Deviation) (تشبیه، استعاره و ...) را در بیتها آورده است؛ اما همچنان زمینۀ نحوی شعر مطابق با زبان هنجار جلوه میکند.
در این تغزل چنانکه آشکار است، ترتیب نحوی ابیات اغلب همان ترتیب زبان نوشتاری فارسی است که همواره در متون اطلاعرسان نیز استفاده میشود (نهاد + مفعول + متمم + فعل). با وجود این، شاعر با خطاب به دل خود بار عاطفی جملات را برجسته کرده و درنهایت شعری عاطفی با ساخت نحوی ملموس و بسیار ساده خلق کرده است. کاربرد مثل (Proverb) یکی از نمودهای زبان ساده در شعر فرخی استفادة گسترده از ضربالمثلها و تعبیرات مثلی است. این ویژگی در منظومههای بزرگ غنایی، بسامد بالایی دارد (رک: پارساپور، 1383: 175). این ویژگی در تغزلات فرخی کمتر راه یافته است؛ اما همچنان نمونههایی از آن دیده میشود:
گوینده با استفاده از این ویژگی در زبان، ارتباط بیشتری با مردم ایجاد میکند و زبانش به زبان محاوره نزدیک میشود (برای نمونههای بیشتر رک: یوسفی، 1373: 575 به بعد). ساخت روایی زبان در تغزلها و ایجاد روایت غنایی ساخت رواییِ (Narrative) زبان در ادبیات فارسی جایگاه خاصی دارد. اغلب نویسندگان و شاعران زبان فارسی، برای ارتباط بهتر با مخاطب از ساختار روایی در متن استفاده کردهاند. داستانهای عامیانۀ هزار و یک شب، سمک عیار، دارابنامهو ... نشان میدهد که استفاده از این ویژگی در ایران و مشرقزمین سابقهای کهن دارد. البته آنچه عجیب مینماید این است که شاعران زبان فارسی گاهی در غزل و تغزل از ساخت روایی استفاده میکنند. فرخی ازجمله شاعرانی است که در برخی تغزلهای خود از این ویژگی بهره میگیرد. به نظر میرسد این مؤلفۀ مهم در تغزل او برخاسته از این است که او میخواهد «آسان سخن بگوید»، با مخاطب ارتباط بیشتری برقرار کند و بر آنها «تأثیر واحد» گذارد.
بیتهای 3 و 1 و 5 ماجرای آمدن آن دلبر از لشکرگاه را روایت میکند. زبان در این ابیات جنبۀ ارجاعی دارد. بیتهای 4 و 2 و 6 روایت را متوقف میکند و به وصف صحنهها میپردازد. زبان در این ابیات کارکرد شعری دارد. ابیات افزونبر قافیه با عامل روایت به همدیگر متصل میشود. همچنین تمرکز شاعر بر انگیزۀ واحدِ توصیف زلف یار، انسجام ابیات را تقویت کرده است. اینگونه، مخاطب بهراحتی با عناصر زبانی از موقعیت «آن دلبر» مطلع میشود. بنابراین زمینۀ روایی یکی از عوامل سادگی زبان شعر فرخی است. «تأثیر واحد بر مخاطب» یکی از هدفهای مهم شعر غنایی است که اینگونه حاصل میشود. فرخی در برخی تغزلها با زبان روایی، پیوند عاطفی بین انسان و طبیعت ایجاد میکند (رک: امامی، 1373: 65‑63). در این تغزلها گوینده به شرح ماجرای عاطفی خود و یادآوری خاطرات عاشقی خود میپردازد و به همین سبب میتوان آن را «روایت غنایی» نامید.
حادثۀ اصلی «برفت یار من» است. شخصیتها «من» و «یار من» است. مکان روایت، باغ است. حالت شخصیت اصلی، «نژند و شیفتهوار» و «با درد و داغ رفتن یار» است. گوینده (راوی) روابط عاطفی با فرد دیگری داشته است که بهسبب جدایی، به بحران عاطفی بدل شده است؛ بنابراین کشمکش روایت کاملاً عاطفی است. گوینده در گزارههای متعدد، احساسات خود را دربارۀ این بحران به زبان آورده است. اینکه گوینده فضای روایت را در باغ قرار داده، هدفش یادآوری خاطرات معشوق و عشقورزی به او در آن مکان است. گفتوگوی گوینده (راوی) با بنفشه، نرگس و سرو بیانگر این است که او تنها و منزوی است. ویژگیهای نمادینی که «سرو»، «بنفشه» و «نرگس» در شعر غنایی فارسی دارند به گوینده کمک کرده است تا فضای عاطفی ذهنش را با لحنی غنایی به مخاطب منتقل کند. نقش شخصیت فرعی (یار من) ازنظر زبانی در متن این است که ماجرا را عاشقانه جلوه داده است وگرنه از احساسات او خبری نیست. صدای غالب و مسلط، صدای گوینده (شاعر = راوی = عاشق) است که دنیای درونی و عواطف فردی خود را در زبان عرضه کرده است. تکگویی درونی عامل مهم ایجاد روایت غنایی «تکگویی درونی» (interior monologue) است و آن نوعی روایتگری است که طی آن «تلاطمهای عاطفی یا نابسامانی حیات روانی یک شخصیت ازطریق نمایش تصاویر ذهنی و دلالتهای ضمنی آن تصاویر به خواننده القا میشود» (پاینده، 1389: 157). بسیاری از تغزلهای فرخی (1388: 25، 43، 105، 138، 394) از این ویژگی برخوردار است.
راوی جوشش احساسات و عواطف فروخوردۀ خود را در قبال رویداد «به ستم کردهام او را ز در خانه برون» بدون واسطه و با تکگویی بیان کرده است. شاعر در این تکگویی لحنی غنایی دارد. گزارههای «من چنین خامش»، «سنگدل نیستم»، «دل من نیست بهجای»، «مست بودستم و دیوانه»، «خسته دلم» و ... تلاطم عواطف درونی راوی را نشان میدهد. ساخت نحویِ پرسشی که در بیشتر جملههای شعر دیده میشود، بیانگر نبودِ تعادل عاطفی و روانی گوینده است. استعارههای «دوست» و «جان و جگر» در زبان فارسی از نشانههایی است که رابطۀ عمیق عاطفی دو فرد را القا میکند. گوینده (راوی) همچنین با جملههایی مانند «به ستم دوست برون کرد کس از خانه به در؟» مخاطب را دوباره در جریان رویداد قرار میدهد و حتی او را ازنظر عاطفی با تحولات درون خود همراه میکند. این تغزلِ روایی فرجامی گشوده دارد و خواننده در پایان داستان نمیتواند مطمئن باشد که راوی چه راهی در زندگی خود پیش خواهد گرفت. این از ویژگیهای روایت غنایی است (رک: پاینده، 1389: 64). نبودِ ارجاع برونمتنی در تغزلهای فرخی عامل مهمی که غزل را در قرن هفتم و هشتم تفسیرپذیر میکند و زبان آن را از حالت سادگی بیرون میآورد ارجاعات برونمتنی گسترده است؛ برای مثال غزل حافظ با مطلع
واژهها و ترکیبات شعری آن ساده و همهفهم است؛ اما عامل پیچیدگی شعر رابطهای است که متن این غزل با متون دیگر برقرار میکند. زمان و مکان و شخصیتهای بیت مبهم و تفسیرپذیر است. واژههای «دوش»، «دیدم»، «میخانه»، «پیمانه» و ... با مصداقهای ذهنی مخاطبان مطابقت واحد ندارد؛ بنابراین در این شعر یک احساس فرازمانی و اجتماعی مطرح است. در تغزل فرخی، هم ارجاع برون متنی، مگر بهندرت، دیده نمیشود و هم نشانههای زبانی شعر بر مدلولهای معین دلالت دارد؛ بنابراین هر لفظی در تغزل فرخی بر همان معنی ظاهری آن دلالت دارد.
در این شعر یک احساس فردی مطرح است و شعر محدود به زمان مادی خاصی است که گوینده تجربه کرده است. زمان و مکان و شخصیتها مشخص است. این ویژگی تغزل فرخی یکی از مؤلفههای مهم زبان غنایی در شعرهای غنایی نخستین در زبان فارسی است. زبان عاطفی بیان عواطف و احساسات در شعر غنایی اهمیت بسیاری دارد. بیشتر محققان در تعریف شعر غنایی به این عامل توجه کردهاند (رک: کادن، 1982: 372؛ پورنامداریان، 1380: 31). با مرور تغزلهای فرخی آشکار است که او احساسات شخصی خود را در این اشعار بازتاب داده است؛ بنابراین نمود متعدد زبان عاطفی در تغزلهای این شاعر دیده میشود: کارکرد عاطفی زبان ازنظر یاکوبسن (Roman Jakobson) در یک ارتباط کلامی (Verbal Communication)اگر جهتگیری پیام (Massage) به سمت گوینده (Addrossor)باشد، زبان آنگاه کارکردی عاطفی (Emotive function) مییابد (یاکوبسن، 1381: 77). فرخی در تغزلهای خود از میان عناصر مهم یک تغزل (عاشق، معشوق و عشق) بیشتر به وصف حال عاشق (خودش) توجه دارد؛ بنابراین خواننده در گزارههای متعدد با احساسات فردی گوینده روبهرو میشود.
در برخی تغزلها افزونبر اینکه زبان کارکردی عاطفی دارد، گزارهها نیز بیانگر تنهایی و انزوای گوینده است:
فعل وجه دعایی دارد و لحن دعایی بیشتر در تنهایی و انزوا بیان میشود. شبهجملۀ «وای عشقا» بیانگر کلافگی شاعر از تنهایی است که بهسبب عشق به وجود آمده است. زبان اروتیک شعر فرخی بیانگر مرحلۀ نخست شعر غنایی فارسی است. عشق او سرشار از شور جوانی و خواهش نفسانی است. یکی از جلوههای این نوع عشق در زبان فرخی بسامد نشانههای زبانی اروتیک است. «شعر عاشقانه گاه به بیان خاصتری از رابطۀ عاشقانه میگراید. در این حالت موقعیت جسمانی رابطه، با تأکید روشنتر و مشخصتری موضوع اصلی شعر میشود» (مختاری، 1378: 139). زبان در شعر عاشقانۀ اروتیک در خدمت بیان لذت عاطفی است و به همین سبب میتوان آن را شعر غنایی نامید و با شعر وقاحتنگارانه (پورنوگرافی) متفاوت دانست؛ زیرا زبان در شعر وقاحتنگارانه در پی توصیف اجزای جنسی یا بیان موضوع رابطۀ جنسی است. «شعر اروتیک شعری است که از شور عشق جنسی خلق شده است با سخنسرایی دربارۀ عمل جنسی فرق دارد» (همان: 150). نمونه از تغزل فرخی:
شاعر متن را با گزارۀ عاطفی «دوست دارم» آغاز میکند؛ سپس از معشوقی با شرایط خاص یاد میکند که از آن به عشق غیرطبیعی تعبیر میکنند (رک: یوسفی، 1373: 450)؛ از این رو نوعی شعر جسمی و جنسی میسراید که برخاسته از لذت جسمی است نه غریزۀ جنسی؛ بنابراین زبان شعر، غنایی است. نمونۀ دیگر در تغزلی با مطلع
میگوید:
شاعر با یاریگرفتن از انواع گوناگون بازیهای نامحسوس زبانی (توازن آوایی، نحوی و واژگانی) در کنار کارکرد عاطفی زبان، زبان غنایی ویژهای ایجاد کرده است که در خدمت لذت جسمی است. برجستهسازی در خدمت زبان غنایی چنانکه دیده شد، فرخی سیستانی بسیاری از ویژگیهای غنایی را در زبان ساده به مخاطب ارائه داده است. باید توجه داشت که در کنار سهلبودن، ممتنعبودن نیز یکی از ویژگیهای سبکی زبان شعر فرخی به شمار میآید. ممکن است این ویژگی از عوامل برجستهساز زبانی فرخی باشد. شاعر در زبان تغزلهای خود هنرمندانه برجستهسازیهایی انجام میدهد که شیوۀ بیان چندان جلب نظر نمیکند و غیرمتعارف نیست و تنها با دقتهای زبانشناختی شناسایی میشود. قاعدهافزایی قاعدهافزایی اعمال قواعدی اضافی بر زبان هنجار است (رک: صفوی، 1380: 57). این ویژگی را میتوان در شکل ظاهری زبان تشخیص داد. عناصر مهم این نوع برجستهسازی در زبان شعر، انواع گوناگون توازنهاست که بهصورت جزئی میتوان به وزن، قافیه، جناس، تکرار اشاره داشت. فرخی گاهی مضامین شعری خود را با قاعدهافزایی در زبان شعر به مخاطب منتقل میکند. این مطلب البته در شعر غنایی پذیرفته شده است که «تم» در این نوع شعر با قاعدهافزایی زبانی گسترش مییابد (شفیعی کدکنی،1391 الف: 225‑224). عوامل قاعدهافزایی در زبان شعر اگر با انگیزه و عاطفۀ بنیادی شعر هماهنگ باشد، در القای مضمون عاطفی بسیار مؤثر خواهد بود؛ برای مثال فرخی در قصیدهای با مطلع
با تکرار توازن هجایی «مفاعیلُ فاعلن» با چهار بار مکث در هر بیت، فضای شاد منظور خود را در شعر القا کرده است. همچنین شاعر با تکرار ساخت نحوی همسان (توازن نحوی)، لحظۀ غنایی خود را در زبان نشان داده و «انگیزهای واحد» را در زبان شعر به جلوه درآورده است. نمونۀ دیگر در تغزل:
شعر دربردارندة گزارههایی دربارۀ خوشیهای ازدسترفتة گوینده (شاعر) است. لحنی غنایی در واژهها و ساختار نحوی کلمات دیده میشود که برخاسته از حسرت گوینده به گذشته است. واژۀ «جوانی» سه بار تکرار شده است که یکبار با شبهجملۀ «دریغا» همراه است. این شبهجمله بلافاصله دو ساخت نحوی همسان را در ذهن شاعر تداعی کرده است. توازن هجایی تکرار «فعولن» در موارد دیگر نیز برای بیان اندوه جدایی و حسرت و غم به کار رفته است (رک: همان: 394). منوچهری نیز شعری حسرتبار در این وزن و قافیه گفته است و شکوائیهای دلانگیز سروده است:
با تکرار این توازنها اندوه شاعر پیدرپی به مخاطب منتقل میشود. شاعر احساس حسرتبار خود را اینگونه با قاعدهافزاییهای متعدد در زبان غنایی نشان داده است. هنجارگریزی هرگاه گوینده از قواعد زبان هنجار منحرف شود، به آن «هنجار گریزی» میگویند (رک: صفوی، 1380: 57). اگر متن براساس هنجارگریزی برجسته شود، درونۀ زبان و مایۀ معنایی آن تقویت میشود (رک: حقشناس، 1373: 109). بدیع معنوی و صورخیال در بلاغت سنتی، ذیل این عامل قرار میگیرد. تشبیه و گاه نوعی استعاره حوزۀ عمومی صورخیال فرخی را تشکیل میدهد (رک: شفیعی کدکنی، 1391 ب: 489). تصاویر شعری در تغزلهای فرخی به وسعت وصفهای طبیعت در دیوان او نیست. شفیعی کدکنی ضمن بیان این مطلب اشاره میکند که «تموجات عاطفی مجال تجلی به خیال و تصویرهای شعری نمیدهد» (همان: 490). نمونۀ تشبیه غنایی در تغزل فرخی:
اصرار شاعر بر مقایسة طبیعت و معشوق با هنجارگریزی تشبیه و ترجیح ضمنی معشوق بر طبیعت لحنی غنایی را در زبان بیتها به وجود آورده و «انگیزهای واحد» را در محور عمودی تغزل ایجاد کرده است. استعاره فرخی سیستانی گاهی با حرکت در قطب استعاری (Metaphoric Pole)زبان، ذهنیت غنایی خود را در واژههای شعر نشان میدهد:
«بنفشه زلف من»، «آفتاب ترکستان»، «بنفشه» و «لاله»، استعارههایی است که انگیزۀ عاطفی و حس زیباییشناختی گوینده را در زبان نشان میدهد. بنفشه و لاله از نشانههای زبانی در شعر فارسی است که مصداق آنها زیبایی است. شاعر در زبانی ساده در مصرع اولِ بیت دوم، بنفشه و لاله را به زبان هنجار و در قطب مجازی (Metonymic Pole) زبان و در مصرع دوم هنجارگریزی کرده و آنها را در قطب استعاری زبان استفاده کرده است. این استعارهها نتیجة تأمل شاعر در زیباییهای معشوق است. نمونههای بسیاری از این دست استعاره در دیوان فرخی دیده میشود (رک: همان: 211، 236، 275، 340). افزونبر این در تغزلهای فرخی نوعی استعارۀ مکنیه دیده میشود که آن را ذهنیت غنایی شاعر ایجاد میکند. این نوع استعارهها در خطابهای شاعر به طبیعت و اشیاء و دل خود تجلی یافته است؛ برای نمونه در تغزلی با مطلع
و همچنین در تغزلی دیگر با مطلع زیر میتوان نمونههای آن را دید:
استعارههای «ای ابر بهمنی» و «ای باد بهاری» هرچند ازنظر هنجارگریزی چندان برجسته نیست، بهانهای شده است که گوینده ژرفساخت عاطفی و ذهنیت غنایی خود را در تغزل نشان دهد. این نوع استعاره چندین نوع امکان غنایی به زبان تغزل میدهد؛ اول اینکه مخاطب را با گویندهای روبهرو میکند که تنها و منزوی است؛ گویی عواطف پرشور او را کسی درک نمیکند و او با هنجارگریزی استعاره به طبیعت پناه آورده است. «شعر غنایی حکایت از تنهابودگی گوینده در جمع کسانی است که با عواطف پرشور او بیگانهاند. خوانندۀ این اشعار احساس میکند که سخنان گویندهای را بهطور اتفاقی و بدون اینکه گوینده آگاه باشد میشنود» (پاینده، 1389: 52). دیگر اینکه شاعر با اسناد مجازی به طبیعت، مخاطبان را در همۀ زمانها و مکانها با تجربۀ عاطفی خود درگیر کرده است. همچنین با این استعاره و در قلمرو آن، واژههایی آمده است که نخست باعث انسجام ابیات شده و سپس لحن غنایی متن را پررنگ کرده است. نمونۀ غناییتر این نوع استعاره وقتی است که شاعر بخشی از ضمیر خود را خطاب قرار میدهد:
«دل» ازنظر نشانهشناسی (Semiotics) در عصر فرخی، بیشتر مرکز احساسات است. جایی که تجربههای عاطفی فرد در آنجا اتفاق میافتد. این نوع خطاب لحن غنایی را در سراسر تغزل گسترش میدهد و نوعی بیان عاطفی و پرشور و شخصی را به مخاطب نشان میدهد. تشخیص تشخیص (Personification) مهمترین هنجارگریزی در زبان تغزلهای فرخی است. شاعر با این شیوه احساسات پنهان خود را در اجزای زبان نشان میدهد. «صناعت تشخیص بهسهولت زمینه را برای انتقال شخصیت و احساس شاعر در شیء فراهم میسازد. مرز میان انسان و اشیاء را از میان میبرد» (فتوحی، 1385: 155). این عامل زبانی ازنظر ژرف ساخت عاطفی سه مرحله دارد: در مرحلۀ اول شاعر با اسناد مجازی، فعل یا مسند یا صفتی را به نهاد نسبت میدهد که مصداق آن در حوزۀ معنایی نهاد نیست:
اسناد «بردریدن» به هوا و «برآمدن» و «با ردای قصب» به روز تنها یک اسناد مجازی است که به زبان کارکردی شعری داده است و تجربۀ عاطفی گوینده در این پیام و استعارههای آن دیده نمیشود. زبان غنایی در این نوع تشخیص کمرنگ است. در مرحلۀ دوم شاعر ویژگیهای عواطف انسانی را به اجزای طبیعت نسبت میدهد و بدین ترتیب ذهنیت غنایی انسانی را با اجزای طبیعت نشان میدهد:
ماه و آفتاب با هنجارگریزی تشخیص، عاشق و معشوق فرض شدهاند. استعارۀ نهفته در نشانههای زبانی «جدابودن»، «خمیدهگشتن ز هجران»، «زردگشتن ز غم» «نزارگشتن ز عشق» و «گداختن ز تعب»، ذهنیت غنایی گوینده را بدون حضور «منِ» او در زبان بازتاب داده است. شاعر با شخصیتدادن به عناصر طبیعی گویی خاطرات عاشقانۀ خود را مرور میکند؛ از این رو این مرحله از تشخیص عاطفی است و زبان غنایی دارد. در مرحلۀ سوم، شاعر عواطف شخصی خود را به اجزای طبیعت نسبت میدهد و یا با اجزای طبیعت درد دل میکند. یوسفی (1373: 474) از این ویژگی با عنوان «همدلی با طبیعت» یاد کرده است. نمونۀ این نوع تشخیص در تغزلی از فرخی، ذیل روایت غنایی ذکر شد. گوینده در آن متن با اجزای طبیعت گفتوگو میکند و عواطف خود را با آنها در میان میگذارد. گوینده بهاصطلاح فوشه کور در اظهار عواطف خود با طبیعت بسیار صمیمی است؛ از این رو مخاطبان هم در این صمیمیت سهیم میشوند (رک: فوشه کور، 1375: 135)؛ بهگونهای که هنجارگریزی زبان در آن به چشم نمیآید. نوع دیگر این تشخیص وقتی است که شاعر در اشیاء و عناصر طبیعت حلول عاطفی میکند:
شاعر در پی بیان احساسات شخصی خود است. تخیل خلاق او در ارائۀ این احساسات با کاربرد جانبخشی به عناصر طبیعت به کمک او آمده است. وظیفۀ عناصر طبیعت این است که حالات روحی و احساسات شخصی گوینده را به مخاطب بازتاب دهد. اینکه خزان 1 درآمده و برگها را کنده و ریخته است، مطابق واقعیت است؛ اما اینکه درخت از این غم مانند گوینده نژند و نزار شده، بیانگر تطبیق تخیلی حالت روحی گوینده و حلول رمانتیکی او با عناصر طبیعت است؛ بدین ترتیب ذهنیت غنایی گوینده در زبانی شاعرانه ظهور یافته است و با هنجارگریزی تشخیص در تغزل فرخی جاودانه شده است. شگرد تشخیص در دو مرحلۀ اخیر، تنها یک هنجارگریزی ساده نیست که برای تزیین کلام و تبدیل زبان به ادبیات استفاده شده باشد؛ درواقع گوینده با آن بسیاری از موقعیتهای عاطفی و ذهنیت غنایی خود را در معنای زبان گنجانده است. همچنین با گسترش این نوع هنجارگریزی در همۀ ابیات، گوینده با کاربرد نوعی روایت، ابیاتی زنده و منسجم با تأثیرگذاری واحد آفریده است. جاناتان کالر (Jonathan Culler) میگوید: «گاه میگویند وقتی شعر غنایی میتابد و از مدار ارتباط خارج میشود یا آن را بازیچۀ خود میکند تا چیزی را مخاطب قرار دهد که واقعاً شنوندهاش نیست ـ باد، ببر، یا دل ـ درواقع این نشاندهندۀ احساسی قوی است که گوینده را، از خود بیخود، به سخنگفتن میکشاند. اما این شدت هیجانات بیش از همه، در مورد خود عمل خطاب یا همّت خواستن مصداق مییابد که در آن برقراری وضعیتی اراده میشود و برای به وجود آوردن این وضعیت، غالباً از اشیاءِ بیجان خواسته میشود سر در برابر گوینده فرود آورند و مطاع او شوند» (کالر، 1382: 104). گزارههای غنایی بیفعل از ویژگیهای دیگر زبان غنایی در تغزلهای فرخی سیستانی، نوعی گزارههای عاطفی است که شاعر فعل را از آن حذف میکند:
شاعر با قراردادن مفهوم فعل در شبهجملۀ «خوشا»، گزارهای بیفعل خلق کرده و زمان جمله را به زمان خواندن آن انتقال داده است؛ بنابراین ذهنیت غنایی خود را با لحظههای غنایی مخاطبان خود آمیخته است.
3ـ نتیجهگیری فرخی سیستانی از نخستین شاعران زبان فارسی است که بهطور گسترده شعر تغزلی از او باقی مانده است. بررسی ساختار زبان تغزلات فرخی بیانگر این مطلب است که شاعر بهخوبی احساسات شخصی خود را در زبان متن نشان داده است؛ بنابراین تغزلهای او ازنظر انواع ادبی غنایی است. مؤلفههای مختلف زبان غنایی در زبان تغزلهای فرخی دیده میشود؛ شاعر تغزلهای خود را در زبانی ساده بازگو کرده و با این شیوه به مخاطب اجازه داده است بهراحتی به شخصیترین عواطف او دسترسی یابد. این مؤلفۀ زبانی شعر فرخی بهصورت «سادگی واژهها و الفاظ»، «ساخت نحوی ساده»، «کاربرد مثل»، «زمینۀ روایی» و «نبود ارتباط بینامتنی» در تغزلهایش نمود یافته است. مؤلفۀ دیگر زبان غنایی فرخی، زبان عاطفی تغزلهای اوست. جهتگیری پیام در بیشتر تغزلهای او بهسوی گوینده است. شاعر بیش از هر چیز از «من» شخصی خود در تغزل یاد میکند. افزونبر این با نوعی روایت غنایی در برخی تغزلهای او روبهرو میشویم که اغلب به شیوۀ «تکگویی درونی» ارائه شده است. زبان اروتیک مؤلفۀ دیگر زبان غنایی فرخی است که حاصل نوع خاصی از عشقورزی در شعر فارسی است که در عصر این شاعر رایج بوده است. ازسوی دیگر، شاعر با انواع برجستهسازیهای زبانی، زبان تغزل را در خدمت زبان غنایی قرار داده است؛ با قاعدهافزاییهای گوناگون، مضمون منظور خود را به مخاطب القا کرده است و همچنین با هنجارگریزی استعاره و تشخیص، بسیاری از موقعیتهای عاطفی و ذهنیات غنایی خود را در زبان نشان داده است. مؤلفههای غنایی متنوع در زبان فرخی، زبان تغزلهای این شاعر را یکی از الگوهای زبان غنایی در بین شاعران فارسی معرفی میکند.
پینوشت 1. فرخی در وصف طبیعت، خزان را ترجیح میدهد؛ هرچند غمآلود است. عنصری بیشتر به بهار نظر دارد (فوشه کور، 1375: 121). | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- امامی، نصرالله (1373). پرنیان هفت رنگ، تهران: جامی. 2- پارساپور، زهرا (1383). مقایسۀ زبان حماسی و غنایی با تکیه بر خسرو و شیرین و اسکندر نامۀ نظامی، تهران: دانشگاه تهران. 3- پاینده، حسین (1389). داستان کوتاه در ایران، جلد دوم، تهران: نیلوفر. 4- پورنامداریان، تقی (1380). در سایۀ آفتاب، تهران: سخن. 5- حافظ شیرازی، خواجه شمسالدین محمد (1362). دیوان غزلیات، تصحیح و توضیح پرویز ناتلخانلری، تهران: خوارزمی، چاپ دوم. 6- حقشناس، علیمحمد (1373). «نظم، نثر و شعر؛ سه گونه ادب»، مجموعۀ مقالات دومین کنفرانس زبانشناسی، به کوشش علی میرعمادی، تهران: دانشگاه علامه طباطبایی. 7- ذاکری کیش، امید؛ طغیانی، اسحاق؛ نوریان، سید مهدی (1393). «تحلیل ساختاری زبان غنایی (با تکیه بر نفثه المصدور)»، فصلنامۀ جستارهای زبانی، دورۀ 5، شمارة 2، 111‑138. 8- زرّینکوب، عبدالحسین (1370). با کاروان حله، تهران: علمی، چاپ ششم. 9- ---------------- (1373). شعر بیدروغ، شعر بینقاب، تهران: علمی، چاپ هشتم. 10- شفیعی کدکنی، محمدرضا (1352). «انواع ادبی و شعر فارسی»، خرد و کوشش، دفتر دوم و سوم، 119‑96، دورۀ چهارم. 11- --------------- (1391 الف). رستاخیز کلمات، تهران: سخن. 12- --------------- (1391 ب). صور خیال در شعر فارسی، تهران: آگاه، چاپ پانزدهم. 13- صفوی، کورش (1380). گفتارهایی در زبان شناسی، تهران: هرمس. 14- عنصری، ابوالقاسم حسن بن احمد (1363). دیوان، تصحیح و مقدمۀ سید محمد دبیرسیاقی، تهران: کتابخانۀ سنایی، چاپ دوم. 15- فتوحی، محمود (1385). بلاغت تصویر، تهران: سخن. 16- فرّخی سیستانی (1388). دیوان، به کوشش سید محمد دبیرسیاقی، تهران: زوّار، چاپ چهارم. 17- فورست، لیلیان (1375). رمانتیسم، ترجمۀ مسعود جعفری، تهران: مرکز. 18- فوشه کور، شارل هانری. دو (1375). «وصف طبیعت در شعر غنایی فارسی»، خلاصه و ترجمۀ احمد سمیعی گیلانی، نامۀ فرهنگستان، شمارة 8، 139‑117. 19- کالر، جاناتان (1382). نظریۀ ادبی، ترجمۀ فرزانۀ طاهری، تهران: مرکز. 20- مختاری، محمد (1378). هفتاد سال عاشقانه، تحلیلی از ذهنیت غنایی معاصر، تهران: تیراژه. 21- مصفا، مظاهر (1335). پاسداران سخن، تهران: زوار. 22- منوچهری دامغانی (1370). دیوان، به کوشش سید محمد دبیرسیاقی، تهران: زوّار. 23- یاکوبسن، رومن (1381). «زبانشناسی و شعرشناسی»، زبانشناسی و نقد ادبی، ترجمۀ حسین پاینده، تهران: نی، چاپ دوم. 24- یوسفی، غلامحسین (1373). فرخی سیستانی، تهران: علمی، چاپ چهارم. 25- Cuddon, J. A. (1982), A Dictionary of Literary Terms, 4th edition, USA: Penguin Book.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,494 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 584 |