تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,658 |
تعداد مقالات | 13,563 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,165,452 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,274,225 |
بررسی و تبیین نقش مهاجران غیربومی در تحولات شهر یاسوج (1342تا1357ش/1963تا1978م) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش های تاریخی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 2، دوره 10، شماره 4 - شماره پیاپی 40، دی 1397، صفحه 1-17 اصل مقاله (434.84 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2017.103542.1117 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فریدون الهیاری* 1؛ مرتضی نورائی1؛ احمد بوستانی2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استاد تاریخ، دانشگاه اصفهان، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشجوی دکتری تاریخ محلی، دانشگاه اصفهان، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شهر یاسوج با نیم قرن ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ تاریخی نموﻧﮥ مهمی برای مطالعه و بررسی تحولات پرشتاب اجتماعی و حیات شهری در ایران جدید است و رویکردهای تاریخنگاری محلی فرصت و امکان شناخت ابعاد مختلف حیات و تحولات این شهر را فراهم میکند. یاسوج روستایی از توابع تلخسرو بود که در سال 1342ش/1963م، پس از قیام عشایر جنوب، حکومت پهلوی آن را به مرکز فرمانداری کل کهگیلویهوبویراحمد تعیینکرد و ادارههای دولتی در آن مستقر شدند. مدیران این ادارهها همه غیربومی بودند و ساکنان اولیه شهر نیز پیلهورانی بودند که از شهرهای دیگر به یاسوج مهاجرت کرده بودند. ورود و مهاجرت این گروهها به یاسوج و تعامل آنها با جامعه عشایری و روستایی پیرامون، فرآیندی پر از تغییر و تحول را در این منطقه آغاز کرد. این مقاله به روش توصیفیتحلیلی و بر پاﻳﮥ مطالعات کتابخانهای و اسنادی و مصاحبههای شفاهی، نقش مهاجران غیربومی را در تحولات یاسوج بررسی میکند. در این مقاله پس از مقدمه، فرآیند و عوامل شکلگیری شهر یاسوج، گروههای شغلی و ترکیب آنها و نیز نهادهای شهری و نقش آنها در گسترش شهر واکاوی میشود. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
یاسوج؛ مهاجران غیربومی؛ فرمانداری کل؛ حکومت پهلوی؛ بویراحمد | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه شهر و شهرنشینی در حکم یکی از کانونهای مهم حیات اجتماعی انسان، در ایران پیشینهای طولانی دارد. بررسی و تبیین عوامل شکلگیری و شناسایی تحولات تاریخی هر شهر در برنامهریزی توسعهای شهر و مدیریت تحولات آیندﮤ آن مؤثر است. شهر یاسوج با ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ شهری پنج دهه، با اهداف و کارکردهای اداری و سیاسی در ﻣﻨﻂﻘﮥ بویراحمد شکل گرفت؛ سپس در جایگاه مرکز فرمانداری کل کهگیلویهوبویراحمد، با استقرار ادارهها و سازمانهای دولتی و حضور مدیران و کارمندان غیربومی و پیلهوران مهاجر از شهرهای دیگر ایران فرآیند پرشتابی را آغاز کرد. شهر یاسوج در جایگاه مرکز استان کهگیلویهوبویراحمد، در دوران کوتاه حیات تاریخی خود با تحولات مهم شهری و منطقهای همراه بود. بیتردید با مطالعه و بررسی تحولات تاریخی این شهر، به ارزیابی و تحلیل دقیقی از تجرﺑﮥ تاریخی و عملکرد سیاستگذاری و برنامهریزیهای ملی و منطقهای و محلی در این شهر و حوزﮤ نفوذ آن دست مییابیم. این تحولات ازیکسو تغییرات اجتماعی و فرهنگی بود که بهدنبالآن جاﻣﻌﮥ شهری مبتنی بر نظام متحول اجتماعی همراه طبقات جدید و اصناف شکل گرفت؛ ازسوی دیگر نیز تحولات اقتصادی بود که با انتخاب یاسوج در حکم مرکز کهگیلویهوبویراحمد، گروههای شغلی و سرمایهگذاران بومی و غیربومی به انگیزه کسب درآمد به یاسوج مهاجرت کردند و رونق بازار و ایجاد زیرساختها را باعث شدند. براینمبنا بررسی روند شکلگیری یاسوج و نقش مهاجران غیربومی در تحولات تاریخی این شهر، مهمترین مسئله پژوهش حاضر است. از سال 1342ش/1963م و پس از قیام عشایر جنوب، یاسوج مرکز فرمانداری کل کهگیلویهوبویراحمد شد. اولین ساکنان شهر یاسوج مهاجران اردکانی بودند که حتی پیش از سال 1342ش/1963م بهصورت فصلی در مرکز شهر یاسوج زندگی میکردند. پسازآن گروههای دیگر از شهرهای بهبهان، کازرون، شیراز و... به یاسوج مهاجرت کردند. این مهاجران که بهطور عمده با انگیزﮤ شغلی، کسب و دادوستد به یاسوج آمده بودند، براساس جایگاه شغلی به چند گروه کارمندان، بازاریان، کارگران و صاحبان حِرَف تقسیم میشدند. اهمیت این مقاله در جدیدبودن آن است و برخی نیازها و خلأهای پژوهشی را در این باب پاسخ میدهد. بنابراین پژوهش حاضر درصدد یافتن پاسخ دو پرسش اساسی است: روند شکلگیری و گسترش شهر یاسوج چگونه بود؟ مهاجران غیربومی در تحولات شهر یاسوج چه نقشی ایفا کردند؟ در پاسخ به این پرسشها فرضیههایی درخور طرح است که عبارتاند از: پس از قیام عشایر بویراحمد، بنابر برخی ضرورتهای سیاسی و اقتصادی، شهر یاسوج شکلگرفت. نخستین ساکنان شهر یاسوج غیربومیان بودند که در تحولات شهر نقش مؤثری داشتند.
ﭘﻴﺸﻴﻨﮥ پژوهش در باب نقش مهاجران غیربومی در تحولات شهر یاسوج، تاکنون بهصورت مستقل پژوهشی منتشر نشده است؛ البته در برخی مطالعات دربارﮤ بویراحمد و عشایر این منطقه، در کنار مباحث اصلی، به روند شکلگیری شهر یاسوج اشاره شده است. در سال 1347ش/1968م، علیاکبر قدیمی پژوهشی باعنوان مونوگرافی بویراحمد علیا (یاسوج) منتشر کرد و یاسوج و تحولات آن را تا زمان نشر پژوهش بررسی کرد. در برخی مطالعات دیگر، فقط به مناسبت قیام عشایر جنوب (بویراحمد) و پیامدهای آن در ﺗﺄسیس شهر یاسوج و تصمیم حکومت به مرکزبودن آن اشاره شده است؛ ازجمله کتاب قیام عشایر جنوب (1388: 525) و کتاب تاریخ سیاسی کهگیلویه (1377: 490 به بعد). علاوهبراین، کشواد سیاهپور در مقالهای باعنوان «یاسوج» که در دایرةالمعارف انقلاب اسلامی منتشر شد بهصورت مختصر وجوه تسمیه یاسوج و شکلگیری آن را بررسی کرده است (دایرةالمعارف انقلاب اسلامی، 1394: 3/470و471). بههرحال بهنظر میرسد بررسی چگونگی شکلگیری و تحولات یاسوج، بهویژه از منظر و نگاه این مقاله که نقش مهاجران غیربومی را در تحولات یاسوج بررسی میکند، موضوعی مهم و پژوهشی تازه و درخور توجه است.
فرآیند و عوامل شکلگیری شهر یاسوج. یاسوج که اکنون مرکز استان کهگیلویهوبویراحمد است، درگویش محلی بویراحمدیها «یاسیچ» گفته میشود. برمبنای نوﺷﺘﮥ برخی لغتنویسان، واژﮤ یاسیچ یا یاسیج (یاسج) بهمعنای مطلق «تیر» یا «تیر پیکاندار» و «تیری که پادشاهان نام خود را بر آن نویسند» به کار رفته است (انجو شیرازی، 1395: 555؛ خلف تبریزی، 1361: 4/2418) افزونبراین، برخی پژوهشگران معاصر یاسوج را ترکیبی از «یا» و «سوز» میدانند که نشاندهندﮤ وجود آتشگاههای فراوان در ﻣﻨﻂﻘﮥ مزبور بوده است (فرهوشی، 1370: 15). خورموجی و فسایی در آثارشان که به عهد قاجار مربوط است، نام «یاسیج» را ضبط کردهاند (خورموجی، 1380: 92؛ فسایی، 1378: 2/1248). جغرافیای طبیعی، چگونگی نظام تولید، سبک زندگی عشایری و سیاست رژیم حاکم بر منطقه بویراحمد رونق زندگی شهرنشینی را تا دهه 1340ش/1960م مانع شد. بازرنگ و تلخسرو از شهرهای منطقه بویراحمد علیا بود که فارسنامه ناصری از «تلخسرو» در قالب ناحیهای از بلوک رودخانه، از توابع مناطق سردسیر کهگیلویه نام برده است (فسایی، 1378: 2/1472). این دو شهر تحتﺗﺄثیر اوضاع مزبور، در پی عوامل تاریخی بهتدریج موقعیت شهری خود را از دست دادند. در حال حاضر روستاهای بازرنگ و تلخسرو در جنوب و جنوبشرق یاسوج واقعاند. پس از ویرانی و تخریب دو شهر مزبور، برپاﻳﮥ ضرورتها و عوامل سیاسی و اقتصادی، شهر یاسوج به جای شهرهای تلخسرو و بازرنگ شکلگرفت. در ادامه به عوامل شکلگیری یاسوج اشاره میشود: 1. عوامل سیاسی: آنگونهکه اشاره شد شهر یاسوج برپاﻳﮥ برخی ضرورتها و عوامل سیاسی شکل گرفت. ایجادمرکزیت سیاسی برای مهار عشایر بویراحمد مهمترین ضرورتی بود که در شکلگیری نخستین پایگاههای شهری این منطقه مؤثر بود. الف. تلخسرو مقدمهای بر شکلگیری یاسوج: تلخسرو مرکز خوانین بویراحمد علیا بود که اکنون تپهای از بقایای آن برجامانده است. حوادثی که در شهر تلخسرو روی داد بر زندگی ساکنان این منطقه ﺗﺄثیر مهمی گذاشت. ﻣﻨﻂﻘﮥ سررود بویراحمد علیا (تلخسرو) بهعلت موقعیت جغرافیایی و نزدیکی با قلمرو قشقاییها، رویدادهای گوناگونی را شاهد بود. نمونههای اندکی وجود دارد که بر سر قلمرو جغرافیایی این قسمت، بین قشقاییها و بویراحمدیها اختلاف و درگیری رخ داده است (قدیمی، 1347: 38).. در تقسیمات کشوری سال 1316ش/1937م، ﻣﻨﻂﻘﮥ تلخسرو بهطور رسمی در حکم مرکز ایلات کهگیلویهوبویراحمد شناخته شد؛ البته شهرک تلخسرو پس از نبرد تنگ تامرادی (1309ش/1930م) و در سال 1310ش/1931م ﺗﺄسیس شد و بهتدریج برای ادارههای دولتی و محلیهایی که تختقاپو شدهبودند، خانههای مسکونی بنا شد. بنابه نوﺷﺘﮥ علیاکبر قدیمی، حدود ده دستگاه خاﻧﮥ بزرگ برای ادارهها و صد دستگاه خاﻧﮥ کوچک برای اسکان عشایر ساخته شد (قدیمی، 1347: 39). دراینباره یکی از ساکنان شهر تلخسرو میافزاید: «در زمانی اندک تعداد فراوانی خانه ساخته شد که بسیاری از آنها خالی بود؛ زیرا مردم از سکونت در تلخسروی استقبال نمیکردند» (حسینی، مصاحبه شماره12). در این شهر مؤسسهها و ادارههایی نظیر فرمانداری، ادارﮤ فرهنگ، تلگراف، بهداری، مالیه، ثبت احوال، ثبت اسناد، شهرداری و برخی مراکز دیگر دایر شد و راه ارتباطی تلخسرو به اردکان گشوده شد. طبق نظر حاکم نظامی، از هر طایفه یک یا چند خانوار میبایست بهاجبار در خانههای ساختهشدﮤ شهر سکونت میکردند. میزان هنگفتی کوپن قند و شکر برای افراد در نظر گرفتند که آن را به رئیس طایفه یا ایل میدادند و در ازاء آن، از آنها یک یا دو قبضه تفنگ میگرفتند. علاوهبرآن کارگرانی که از هر طایفه به اجبار میگرفتند، عملیات ساختمانسازی شهر را بدون دریافت مزد یا پاداش انجام میدادند. گاه به افراد مقدار کمی هم مزد میدادند که از روزی یک ریال تجاوز نمیکرد. پس از پایان عملیات ساختمانی، اهالی شهر مجبور بودند کتوشلوار بپوشند و همانند مردمان شهر رفتار کنند (قدیمی، 1347: 40). پس از مدتی، حاکم نظامی از خان بویراحمد خواست زمینهای شهر را به دولت بفروشد؛ ولی خان به انجام این امر حاضر نشد و دولت پول ساختمانهای ساختهشده را که مبلغ 16هزار تومان پول نقره بود از خان و عشایر بویراحمد گرفت. ستم و استبداد ﻣﺄموران دولت پهلوی اول در قبال عشایر به جایی رسید که آنان تلخسرو را «ظلمآباد» کهگیلویه نامیدند (قدیمی، 1347: 41). این روند تا پایان سال1320ش/1941م و سقوط پهلوی اول ادامه یافت. با سقوط پهلوی اول برخی از سران عشایر با همدستی ساکنان تلخسرو به آن شهر حمله کردند و با اشغال تمام مراکز انتظامی و ادارههای دولتی، آنجا را ویران کردند (طاهری، 1388: 88)؛ اما با انتقال قدرت به پهلوی دوم، ازیکسو آشنایی و عادت برخی از خانوادههای عشایر به زندگی شهری و ازسویدیگر، نیاز حکومت پهلوی و ایجاد مرکزی به جای تلخسرو برای دسترسی بهتر به عشایر باعث شد تا یاسوج به محل اردوهای نظامی و مرکزی سیاسی تبدیل شود. بنابراین ویرانی تلخسرو در حکم مهمترین پایگاه شهری در منطقه بویراحمد، مقدمهای بر شکلگیری شهر یاسوج و تبدیل آن به مرکز فرمانداری کل کهگیلویهوبویراحمد بود. ب. مبارزههای عشایر بویراحمد:رضاشاه در راستای سیاست حذف قدرت عشایر و ایلات، به عشایر جنوب و ازجمله بویراحمد حمله کرد؛ اما در ابتدا بهعلت درگیرشدن نظامیان رژیم پهلوی با ایلات قشقایی و بختیاری، جز آزار و اذیت مردم بویراحمد و گرفتن مالیات از آنان کاری از پیش نبردند. سرانجام در سال 1308ش/1929م و به تدبیر امیرلشکر شیبانی، حکومت پهلوی ایلات قشقایی و بختیاری را آرام کرد و حتی عدهای از آنها را برای سرکوب بویراحمدیها با خود همراه کرد. بویراحمدیها که از پیش به نیتهای حکومت پهلوی آگاه بودند آماده رویارویی و مقاومت شدند و در مرداد1309/1930م، این رویارویی به نبرد مشهور تنگ تامرادی منجر شد. در این نبرد ارتش پهلوی و ایلات همراه با دادن دوهزار کشته و مجروح شکست خوردند (سیاهپور، 1388: 116و117). فولادوند دربارﮤ ﺗﺄثیرهای این جنگ مینویسد: «سرنوشت تمام خطه فارس و جنوب ایران را تغییرداد» (فولادوند، آبان1348: 11). در پی این حادثه، ارتش پهلوی برای سرکوب ایل بویراحمد بسیج شد و تا شهریور1320/1941م بیرحمانه و به شیوههای مختلف همچون اسکان اجباری، زندان، تبعید، شکنجه، قتل و اعدام آنها را تسلیمکردند و حاکم نظامی منطقه شدند. بهدنبال این حوادث و روی کار آمدن پهلوی دوم پس از شهریور1320، مسئله اصلاحات ارضی یکی از مسائل در کانون بحث افراد و گروههای مخالف حکومت پهلوی بود. در سال 1341ش/1962م، محمدرضاشاه درصدد برآمد املاک مالکان و خانهای بزرگ را تقسیم کند. ازاینرو با پیشنهاد لوایح ششگانه موافقت کرد. لوایحی که اصلاحات ارضی از اصول اصلی آن بود و پس از برگزاری همهپرسی از مردم، این قانون را به مرحله اجرا درآورد؛ اما با مخالفت بسیاری از روحانیان و در رﺃس آنها امامخمینی مواجه شد. برخی از نمایندگان مجلس و مردم نیز معتقد بودند اجرای طرح اصلاحات ارضی برای کشور ایران مناسب نیست؛ زیرا برخلاف اروپا، ایران هرگز شاهد فئودالیسم بهمعنای واقعی نبوده است (آبراهامیان، 1389: 325). ازطرفی در کشوری مانند ایران که در قرون متمادی به اصول سنتی پایبند بوده، بریدن پیوند و ریشههای عمیق نظام مالکی و نظام پادشاهی کاری مشکل بود. مالکان عمده که با تقسیم زمینها و اصلاحات ارضی مخالف بودند، با آگاهی از مخالفت علمای کشور و حوادث گذشته و ﻛﻴﻨﮥ شدیدی که میان عشایر جنوب و رژیم پهلوی بود، مخالفت خود را با این طرح شروع کردند. این عوامل دست به دست هم داد و زمینه را برای شورش و حرکتی عمومی در میان عشایر جنوب علیه رژیم پهلوی فراهم کرد. بااینحال قتل مشکوک مهندس ملکعابدی، مسئول اصلاحات ارضی فیروزآباد فارس، برای هجوم زودهنگام و دوبارﮤ رژیم پهلوی به عشایر و سرکوب قطعی آنها بهاﻧﮥ مناسبی بود (سیاهپور، 1388: 205). باتوجه به حضور فعال عشایر جنوب ازجمله ایلات بویراحمد، سرخی، ممسنی و بخشی از قشقاییها در قیامی گسترده، برخی از مطبوعات تنها حادﺛﮥ قتل ملکعابدی را اعلام جنگ مالکان عمده و متنفذان شهری اعم از تهران و شیراز و... علیه دولت پهلوی دانستهاند (تهرانمصور، 1341: 5). کیهان سالانه در شرح حوادث سال 1341ش/1962م، به عزیمت محمدرضاشاه پس از قتل ملکعابدی به شیراز اشاره کرده است و اینکه شاه خلعسلاح عمومی عشایر را اعلام کرد (کیهان سالانه، خرداد1342: 3). در پی این حوادث، برخی از سران ایل بویراحمد باتوجه به نقشی که در حوادث گذشته داشتند، از این موضوع مستثنی نبودند؛ پس آنها را به تهران احضار کردند تا از اقدامات احتمالی علیه حکومت و قانون اصلاحات ارضی جلوگیری کنند. پس از معرفی آنها به دولت عدهای از مالکان بزرگ، اعضای جبهه ملی، روحانیان، بازاریان و برخی از امرای ارتش که از عملکرد شاه و حکومت ناراضی بودند، آنها را به نپذیرفتن موضوع و عملیات قهرآمیز علیه رژیم پهلوی تشویق کردند (حسینی، 1371: 51و52). سندی از ساواک مؤید این موضوع است که ناصرخان طاهری و عبداللهخان ضرغامپور، سران بویراحمد، با هماهنگی کدخدایان و برخی از مردم با اصلاحات ارضی مخالفت کردند (قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک، 1390: 508). آنها از تهران فرارکردند و به بویراحمد رفتند و در روستای دروهان بویراحمد، اجتماعی از کدخدایان بویراحمد سفلی تشکیل دادند. در این مجمع مشورتی، سران بویراحمد بر حمایت روحانیان، جبهه ملی و بر خی از امرای ارتش ﺗﺄکید کردند (سیاهپور، 1388: 296). همزمان با اجتماع سران و کدخدایان بویراحمد در روستای دروهان، هواپیماهای رژیم پهلوی بهطور غافلگیرانه آنجا را بمباران کردند که تعدادی مجروح شدند. به تلافی بمباران دروهان، حمله به نظامیان مستقر در روستای توتنده بویراحمد آغاز شد. پیشازآن نیز برخی از سران عشایر در بخشی از مناطق فارس با نیروهای دولتی درگیر شده بودند. بدینگونه اوضاع فارس و کهگیلویهوبویراحمد ناآرام شد. دولت درصدد جلوگیری از ناآرامیها و سرکوب عشایر فارس و کهگیلویهوبویراحمد برآمد. برایناساس در اسفند 1341ش/1963م، شاه سپهبد آریانا را به فرماندهی نیروهای جنوب انتخاب کرد و به او اختیار تام داد (فردوست، 1380: 2/426). تا دهه اول فروردین 1342/1963م به پیشنهاد سپهبد آریانا، واحدهای نظامی به فارس و کهگیلویهوبویراحمد اعزام شدند و عشایر کوهمره سرخی، فیروزآباد و بویراحمد سفلی را سرکوب کردند؛ اما عشایر بویراحمد علیا برای رویارویی و مقاومت در برابر صفوف متشکل ارتش پهلوی آماده شدند. بهمنبیگی دراینباره مینویسد: «انقلاب عشایر در صورتی جان میگرفت که به بازوی عریان بویراحمد تکیه داشت. هیچیک از طغیانهای جنوب بیپایمردی پابرهنگان بویراحمد به جایی نرسید» (بهمنبیگی، 1388: 314و315). آخرین ﻫﺴﺘﮥ مقاومت عشایر بویراحمد متشکل از عشایر جلیلبابکان و تعدادی از طاﻳﻔﮥ انصاری ممسنی بدون حضور خانهای مشهور بویراحمد تشکیل شد. مقاومت این ﻫﺴﺘﮥ مبارز عشایری در برابر رژیم پهلوی، به نبرد مشهور گجستان منجر شد و باوجود حضور فعال ارتش شاهنشاهی و حمایت همهجاﻧﺒﮥ دولت، با شکست ارتش و پیروزی عشایر پایان یافت. تقویمقدم دراینباره مینویسد: «سران عمده بویراحمد علیا ناصرخان و کیخورشید برومند در این مرحله با نیروهای دولت درگیر نشدند و نیروهای بویراحمد سفلی که با فرماندهی عبداللهخان در مناطق دیگر مستقر شده بودند نیز در منطقه گجستان حضور نداشتند؛ اما باوجود اختلافنظر و ناهماهنگی موجود، تعدادی از نیروهای عشایر تصمیم گرفتند با قوای دولتی بجنگند و مانع از پیشروی آنها و تکمیل محاصرﮤ نیروهای عشایری شوند» (تقویمقدم، 1377: 493). یکی از تفاوتهای نبرد گجستان با دیگر نبردهای عشایر بویراحمد و فارس علیه رژیم پهلوی، نقش و حضور فعال روحانیان فارس و کهگیلویهوبویراحمد بود. در آغاز شورش عشایر بویراحمد حمایت روحانیان از سران بویراحمد درحد تشویقکردن و دلگرمیدادن به آنها بود؛ اما مدتی پیش از حادﺛﮥ گجستان که در 31فروردین1342/1963م اتفاق افتاد، روحانیان با اعلامیه و بسیج طلبههای بومی بهصورت فعال در حمایت از عشایر حضور داشتند و نظریهها و بیانیههای امامخمینی(ره) را به مردم منتقل میکردند (حسینی، 1357: 80). آخرین مقاومت عشایر تا سال 1342ش/1963م ادامه یافت؛ زیرا رژیم پهلوی با بمبارانهای شدید و بیرحمانه، دستگیری و محاصرﮤ طوایف، اعدامهای فوری، زندانهای طولانی و شیوههای دیگر به سرکوب مبارزان عشایری اقدام کرد. آریانا سرکوب خونین عشایر فارس و بویراحمد را از افتخارات بزرگ خود میداند و دراینباره مینویسد: «من بزرگترین خدمت را در این نبردها به ایرانزمین کردم و من درجه ارتشبدی را در سالن نگرفتم و. . . . پس از پایان نبردها ۲۷هزار قبضه اسلحه از آنان گرفتم» (فردوست، 1380: 2/428). از مهمترین پیامدهای شورش عشایر، استقلال و جدایی مناطق بویراحمد و کهگیلویه و گچساران از استانهای فارس و خوزستان بود. جدایی که در پی شورش عشایر بویراحمد و مبارزﮤ آنها با رژیم پهلوی و واردکردن ضربههای سنگین بر نظامیان رژیم پهلوی، بهویژه در نبرد گجستان، روی داد. هدف حکومت از چنین اقدامی مهار بیشتر و نظارت مستمر و دقیق بر منطقه و ساکنان آن و جداکردن بویراحمدیها از عشایر دیگر و اسکان آنها بود. فردوست در خاطرات خود مینویسد: «پس از کودتای ۲۸مرداد تا انقلاب اسلامی، شورش عشایر جنوب از حوادثی بود که سلطنت را به مخاطره انداخت» (فردوست، ۱۳۷۴: 1/۵۰۵). اینگونه رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور طرح تشکیل فرمانداری کل به مرکزیت یاسوج را پیشنهاد کرد. طرحی که دولت پذیرفت. پس از مدتی، آریانا این طرح را نیز به مرکز منتقل کرده بود.
شکل1- سند تبدیل یاسوج به مرکز فرمانداری کل کهگیلویهوبویراحمد
۲. عوامل اقتصادی: یاسوج در شمالشرقی استان کهگیلویهوبویراحمد و داﻣﻨﮥ قله مرتفع دنا واقع است. آبوهوای معتدل و سرد، بارش فراوان، دمای مناسب و پوشش جنگلی وسیع از مهمترین ویژگیهای اقلیمی این منطقه است. موقعیت جغرافیایی و ویژگیهای طبیعیِ یاسوج زمینه را برای فعالیتهای اقتصادی فراهم کرده است. آریانا، فرمانده نظامی نیروهای جنوب، دراینباره مینویسد: «بویراحمد از سویس زیباتر است. منطقهای چهارصد در چهارصد کیلومتر پوشیده از جنگل و هوای مناسب، آب فراوان، مراتع وسیع که باید به جای صدای تفنگ صدای تراکتور در آنجا شنیده شود و مردم از این سرزمین غنی و مستعد برای کارهای مختلف نهایت استفاده را ببرند» (آریانا، 1342: 258). با این توصیف، یاسوج و اطراف آن مستعد کار کشاورزی و دامداری بود و تا پیش از انتخاب یاسوج در قالب مرکز فرمانداری کل و مهاجرت عشایر به آن، دامداری و کشاورزی از ارکان عمده تولید و درآمد عشایر بویراحمد بود. آنها برای رفع نیاز و به دست آوردن اجناسی که قادر به تولید آن نبودند، کالاهای تولیدی خود شامل گندم و جو و فرآوردههای دامی را با پیلهوران شهرهای همجوار بهصورت کالا به کالا مبادله میکردند. برایناساس اردکانیها اولین پیلهورانی بودند که به یاسوج آمدند و از سال ۱۳25ش/1946م به بعد در یاسوج و اطراف آن مستقر شدند. برخی از آنها در پناه اردوی نظامی مستقر در یاسوج و پسازآن پاسگاه ژاندارمری، بهطور فصلی و با ایجاد کپرهای سیار تشکیل مغازه داده بودند. از سال ۱۳۴۲ش/1963م که یاسوج مرکز فرمانداری کل شد، راههای ارتباطی آن با دیگر شهرها و مناطق بهتدریج گشوده شد؛ بهویژه از سال ۱۳۴۴ش/1965م که اولین ﻧﻘﺸﮥ شهر یاسوج پیاده شد، اردکانیها زمینهای کنار خیابان را با قیمت مناسب خریدند و شروع به احداث مغازه کردند و اولین ﻫﺴﺘﮥ بازار یاسوج را تشکیل دادند (تابانسیرت، 1380: 495).
.اردکانیها اهل شهرستان اردکان از توابع استان فارس بودند. اردکان در نوار مرزی شهرستان بویراحمد قرار داشت و ساﺑﻘﮥ ارتباط آنها با عشایر بویراحمد به اواسط دورﮤ قاجاریه باز میگشت (فسایی، 1378: 1248). یکی از اردکانیهای مقیم یاسوج میگوید: «هممرزبودن با بویراحمد و رابطه دوستی و صمیمیت باعث شد تا به بویراحمد مهاجرت کنند و پیوندهای قومی و خویشی برقرار کنند» (امینصفایی، مصاحبه شماره2)؛ اما همانطورکه اشاره شد بیشترِ اردکانیهای مهاجر به یاسوج و اطراف آن با انگیزﮤ شغلی و دادوستد و کسب درآمد آمدند. بهاینترتیب شهر یاسوج که در ابتدا از تعدادی خاﻧﮥ گلی و چادر متشکل بود توﺳﻌﮥ تدریجی خود را آغاز کرد (بهمنبیگی، 1369: 337). گسترش نسبی شهر یاسوج و بهدنبالآن، پولیشدن اقتصاد ساکنان دو عاملی بود که ازیکسو پس از اردکانیها باعث موج مهاجرت گروههای بهبهانی، کازرونی، خوزستانی، شهرضایی، شیرازی، عشایر بویراحمد و گروههای دیگر به یاسوج شد و ازسویدیگر، زمینه استقرار سازمانها و ادارهها را در یاسوج فراهم کرد و این مراکز بهطور مستقل شروع به کار کردند. برخی از پژوهشگران گفتهاند ژاندارمها و معلمان حقوقبگیر بخشی از گروههایی بودند که پول را در قالب مبادله در منطقه رایج کردند. بهاینگونه در یاسوج ترکیبی از گروههای شغلی ایجاد شد (مرادینژاد، 1394: 91)؛ البته پس از شهریور۱۳۲۰ش/1941م تا سال ۱۳۳۱ش/1952م، در بویراحمد (یاسوج) از آموزشوپرورش خبری نبود (غفاری، 1378: 414). تا اینکه در سال 1331ش/1952م 5 مدرﺳﮥ عشایری در یاسوج و اطراف آن ﺗﺄسیس شد. باتوجه به آنچه گذشت، مهمترین عامل شکلگیری شهر یاسوج قدرت مردم و ارادﮤ سیاسی بود و مهاجرانِ شغلی غیربومی آن را گسترش دادند و طبیعت زیبا و اقلیم مطلوب یاسوج نیز به آن رنگ و غنا بخشید.. گروههای شغلی و ترکیب آنها در شهر یاسوج همانگونهکه بیان شد مهاجران غیربومی که به شهر یاسوج آمدند بهطور عمده گروههای شغلی بودند و ترکیب آنها براساس جایگاه شغلی عبارت است از: 1. پیلهوران: پیلهوران به دو دسته تقسیم میشدند: الف. پیلهوران بزرگ: این گروه که غیربومی بودند وضع مالی خوبی داشتند و بخشی از سرماﻳﮥ خود را در زﻣﻴﻨﮥ فعالیتهای نوین، در شهر تازهﺗﺄسیس یاسوج به کار گرفته بودند. آنها بنابه خصلت سوداگری و سودجویی، سرماﻳﮥ خود را در راههایی مانند خریدوفروش زمین، ساختن مغازه و فعالیتهایی مصرف میکردند که در زمان کوتاه بهره ببرند. آنها علاوهبر تهیه ارزاق عمومی، تعدادی از مغازهها را در اختیار داشتند و سالانه بین 7هزار و 200 ریال تا 10هزار و 200 ریال اجاره میدادند (قدیمی، 1347: 61) و این روند کموبیش تا سال 1354ش/1975م ادامه داشت؛ اما از این زمان به بعد پیلهوران بومی بهطور تدریجی فعالیت خود را در شهر یاسوج آغاز کردند. ب. پیلهوران کوچک: 80درصد پیلهوران کوچک غیربومی و 20درصد آنها بومی بودند و ساﺑﻘﮥ دادوستدشان از 10 تا 15 سال تجاوز نمیکرد. این پیلهوران کالاهای ضروری عشایر را در اختیارشان میگذاشتند و بیشتر آنها کارگزار پیلهوران بزرگ بودند که بهتدریج استقلال مالی پیدا کردند و خود بهطور مستقل به پیلهوری مشغول شدند (قدیمی، 1347: 61).
2. دکاندارها: دکاندارها دومین گروه شغلی شهر یاسوج بودند و به دو دسته تقسیم میشدند: الف. پیلهوران دکاندار که در سابق محل ثابتی نداشتند و با گسترش شهر مغازهای ساختند یا اجاره کردند و هر مغازه را دو تا چهار نفر اداره میکردند؛ اینگونهکه یک نفر امور مغازه را اداره میکرد و بقیه با طوایفی ارتباط داشتند که طرف معاﻣﻠﮥ آنها بودند و یک نفر مرتب رابط بین شیراز و یاسوج بود تا کالاهای ضروری را تهیه کند. ب. دکاندارانی که کالا و خدمات مشخصی عرضه میکردند و ثابت بودند؛ مانند سلمانی (آرایشگری) نانوایی، نجاری، قهوهخانه و... . یکی از مغازهداران باساﺑﻘﮥ شهر یاسوج دراینباره میگوید: «فعالیت این گروه از دکانداران زمینه را برای گسترش بازار و مهاجرت بیشتر به شهر یاسوج فراهم کرد» (امینصفایی، مصاحبه شماره11)؛ بهگونهایکه همان سالهای اول ﺗﺄسیس شهر، قریب به 60 مغازه در بازار یاسوج فعالیت میکردند و در آنها فروش کالا و خدمات صورت میگرفت. بیش از 50درصد مغازههای شهر مختلطفروشی بود (قدیمی، 1347: 57). وجود این نوع مغازهها در شهر یاسوج باعث میشد مشتریان بهآسانی وسایل ضروری خود را از دکان ثابتی و بهطور نقد یا نسیه ﺗﺄمین کنند. ازسویی، مختلطفروشی با داشتن خریداران ثابت و مشخص، برای دکانداران رونق خوبی بهدنبال داشت.
3. کارمندان ادارهها: کارمندان ادارههای شهر یاسوج به دو گروه و به شرح زیر تقسیم میشدند: الف. کارمندان بومی که بیشتر آموزگاران منطقه بویراحمد بودند؛ ب. کارمندان غیربومی که بیشتر تابع یکی از ادارههای خوزستان یا فارس بودند و منازل سازمانی شهر یاسوج در اختیار آنها بود؛ زیرا در صورت نبودن منزل، انتقال آنها به یاسوج امکانپذیر نبود؛ البته بهعلت محدودیت مکان اسکان، محل زندگی کارمندان و محل کار اداری آنها یکی بود. این گروه از کارمندان حقوق و مزایای عالی داشتند و چون امکانات تحصیلی در یاسوج وجود نداشت از آوردن خانوادههای خود به شهر یاسوج خودداری میکردند؛ بنابراین خانوادههای خود را در یکی از شهرهای اطراف مانند شیراز، دوگنبدان، بهبهان و... میگذاشتند و به محل مأموریت میآمدند و برخی از آنها در تنها مهمانسرای یاسوج ساکن میشدند و ازاینرو در پی فرصتی برای انتقال از یاسوج بودند. مدیر نخستین مهمانسرای یاسوج میگوید: «چهار نفر از مسئولان شهر که یکی از آنان معاون فرماندار شهر یاسوج بود به مدت یک سال در تنها مهمانسرای شهر سکونت گزیدند» (بشاورد، مصاحبه شماره10). افزونبراین توﺳﻌﮥ شهر و نیاز به جا و مکان برای مسافران و گردشگران، مسئولان شهر را ملزم کرد مهمانسراهای شهر را گسترش دهند؛ بهگونهایکه یکی از مصوبات مهم فرمانداری کل کهگیلویهوبویراحمد در سال 1355ش/1976م و با حضور فرمانداران و شهرداری و اعضای شورای شهر، گسترش و افزایش مهمانسراها و امکانات رفاهی آنها بود (سازمان اسناد ملی، ش س115853/293). شاید وضعیت بیشتر کارمندانی که از جاهای مختلف به یاسوج میآمدند از چند حالت خارج نبود: 1. گروهی که برای انجام وظیفه و دورﮤ خدمت سربازی با تصمیم اجباری دولت میآمدند؛ 2. گروهی که با رژیم پهلوی مخالفت داشتند و باعنوان تبعیدی یا تغییر محل خدمت جغرافیایی به انگیزﮤ تنبیه بیشتر آنها را به یاسوج فرستاده بودند؛ 3. برخی در انجام وظیفه و ایجاد مقررات سهلانگاری کرده بودند و دچار تخلفات قانونی و سرپیچی از ضوابط شده بودند؛ 4. کسانی که تخصص خاصی داشتند و در قالب نیروی متخصص و فنی برای انجام کارهای مختلف آمده بودند. این کارمندان در تغییر و تحولات شهر یاسوج نقش پررنگی داشتند و براساس شرح وظایف شغلی به چند دسته تقسیم میشدند: الف. مدیران و مسئولانی که در حکم نمایندﮤ دولت وظیفه نظارت بر ادارهها و اجرا را برعهده داشتند و در مقابل دولت پاسخگو بودند. سرلشکر غفور علیزاده اولین مدیری بود که در شهر یاسوج شروع به کار کرد. او در حکم فرماندار کل کهگیلویهوبویراحمد به مرکزیت یاسوج انتخاب شد و پیش از این در سِمت فرماندار کهگیلویه بود. او اهل رشت و فردی نظامی بود که بهعلت آگاهی از موقعیت منطقه بویراحمد (یاسوج) به فرمانداری کل منصوب شد. پس از استقرار فرمانداری کل در شهر یاسوج، ادارهها و سازمانها بهتدریج مستقر شدند و کار خود را آغاز کردند. یکی از کارمندان سابق ادارﮤ اطلاعات و جهانگردی میگوید: «این سازمانها و ادارهها شامل شهرداری، پست و تلگراف، کارخانه قند یاسوج، فرمانداری، بخشداری، سازمان ترویج کشاورزی، سازمان اوقاف، شعبه بانک ملی و صادرات، ادارﮤ اطلاعات و جهانگردی و واحدهای دندانپزشکی بود. درمانگاه سازمان شاهنشاهی و خدمات اجتماعی، ﺗﺄسیس 1337ش/1958م، تنها ادارهای بود که پیش از فرمانداری کل تشکیلشد» (افشون، مصاحبه شماره1). ب. اعضا و پرسنلی که زیر نظر مدیران انجام وظیفه میکردند و هرکدام براساس ابلاغ کاری، شرح وظایف خود را مطابق نظر مدیر مافوق انجام میدادند. تعداد فراوانی از اعضا و کارکنان بومی بودند.. ج. متخصصان و افرادی که فن و تخصص خاصی داشتند و بیشتر غیربومی بودند؛ مانند پزشکان، معلمان، مهندسان، حسابدران، متخصصان کارخانهها و... . 4. کارگران فصلی: این گروه چون مهارت و تخصص خاصی نداشتند با شروع کارهای ساختمانی در شهر یاسوج و هنگام کشیدن جادﮤ دهات یا روستاها یا هنگام فعالیت کارخاﻧﮥ قند یاسوج برای مدت معینی به شهر یاسوج میآمدند. فعالیت آنها از 5تا6 ماه بیشتر نمیشد. این کارگران متشکل از چند خانواده بودند و حقوق ماهانه هریک از آنها 1500 ریال بود. بقیه کارگران از مناطق زنجان و چهارمحالبختیاری آمده بودند. تعدادی از این جامعه کارگری به هیچ ایل و طایفهای وابسته نبودند و زمینه کار آنقدر نبود که در صورت سرپیچی از مقررات، در جای دیگری کاری به دست آورند؛ ازاینرو هسته اول ناهنجاری در جامعه کوچک شهر یاسوج شکل گرفت (قدیمی، 1347: 65). بیشترِ ساکنان شهر یاسوج مدیران و کارمندان غیربومی بودند که از نقاط مختلف کشور بهویژه از شهرهای بهبهان، شیراز، کازرون و... به یاسوج آمده بودند. بهنظر میرسد انتصاب صددرصد مدیران غیربومی در شهر یاسوج علتهایی داشت که عبارت بودند از: 1. بیاعتمادی سران رژیم پهلوی به مردم بویراحمد؛ چون از ساﺑﻘﮥ مبارزاتی عشایر بویراحمد و تسلیمنشدن آنها از سالهای آغازین حکومت پهلوی تا قیام عشایر جنوب در سال 1342ش/1963م آگاهی داشتند. 2. بیتوجهی رژیم پهلوی به مردم بویراحمد که تا پیش از سال 1342ش/1963م، جز مواقع اندک، از کمترین امکانات رفاهی و آموزشی و تحصیلی محروم بودند و حتی تهیه وسایل تحصیل سالانه و لباس برای دانشآموزان میسر نبود؛ 3. نقش مؤثر و مشاورﮤ ساواک که تنها افرادی را برای مسئولیت معرفی میکردند که با رژیم حاکم شاه هماهنگ بودند.. پس با این توضیحات باید گفت در شروع برناﻣﮥ توﺳﻌﮥ شهر یاسوج و گسترش و رونق بازار آن، مسئولان و بازاریان غیربومی بیشترین نقش را ایفاء کردند. توﺳﻌﮥ شهری، فعالشدن بازاریان و شکلگیری اصناف نیازمند برنامهریزی صحیح بود و این مهم بدون شکلگیری نهادهای متولی و نهادهای شهری غیرممکن بود. بهدنبال ﺗﺄسیس و راهاندازی کارخاﻧﮥ قند یاسوج، در جایگاه مهمترین طرح اقتصادی و صنعتی در شهر یاسوج، دولت بهتدریج نهادهای شهری و دولتی را توسعه داد و بهدنبالآن، تاحدودی راههای ارتباطی یاسوج با شهرهای همجوار گشایش یافت و راﺑﻄﮥ تودﮤ عشایر با شهر افزایش یافت و میل به سکونت بیشتر شد.
تأسیس کارخانه قند یاسوج و اهداف آن طرح تأسیس این کارخانه در سال 1343ش/1964م تصویب شد. در سال 1344ش/1965م، شرکتی بلژیکی اجرای آن را برعهده گرفت. منطقه یاسوج بهعلت حاصلخیزی، آب فراوان و آشنایی مردم با کشاورزی بستری را برای رژیم پهلوی فراهم کرد تا با تصویب طرح کارخانه قند یاسوج، برای جذب و اشتغال افراد بیکار، در میان عشایر بویراحمد تبلیغات بسیاری کند. هدف رژیم از اجرای این طرح ایجاد ﺷﺒﻜﮥ جدید در زندگی اقتصادی، ایجاد اشتغال و اسکان جمعیت متحرک عشایری باانگیزﮤ سیاسی بود. این کارخانه در سال 1344ش/1965م با سرمایه اولیه 770میلیون ریال و با ظرفیت سالانه هزار تُن یا بیشتر تأسیس شد. دامداران و کشاورزان روستاهای اطراف یاسوج به امید کار در کارخاﻧﮥ قند یاسوج و درآمد خوب، شغل خود را ترک میکردند تا چند صباحی در کارخاﻧﮥ قند و واحدهای تابعه مشغول شوند (برنامه توسعه اقتصادی و اجتماعی، 1354: 93). حدود 300 نفر کارگر روزمزد و 117 کارگر دائم در کارخانه مشغول بودند (مرادینژاد، 1394: 89). گروهی دیگر از عشایر را نیز برای دورﮤ کارآموزی و کار در صنعت قند به مشهد میفرستادند (قدیمی، 1347: 56). بیشترِ کارمندان و متخصصان این کارخانه غیربومی بودند؛ اما باوجود محرومبودن منطقه، امکانات رفاهی و آموزشی و تحصیلی خوبی داشتند. یکی از آموزگاران کارخانه قند یاسوج میگوید: «از سال 1347تا1349 معلم کارخانه قند یاسوج بودم. تسلط به زبان و ادبیات فارسی مهمترین علتی بود که مسئولان به آموزگاری دانشآموزن کارخانه قند انتخابم کردند؛ زیرا کارمندان کارخانه را از سراسر کشور آورده بودند و همه دانشآموزان آنجا فارسیزبان بودند. علاوهبرآن فرمانداری کل بر یادگیری و گسترش زبان فارسی تأکید میکرد» (حسینی، مصاحبه شماره7). بهرهبرداری از کارخانه در سال 1346ش/1967م شروع شد. ظرفیت کارخانه روزانه هزار تن چغندر قند پیشبینی شده بود و حداقل ظرفیت آن بهطور سالانه به صدهزار تن میرسید (برنامه توسعه اقتصادی و اجتماعی، 1354: 123)؛ اما براساس برخی آمارها، از همان آغاز کار تا سال 1353ش/1974م مبالغ هنگفتی زیان کرده بود (جدول شماره1).
جدول 1- میزان چغندر تحویلی و قند تولیدشده و مدت بهرهبرداری از کارخانه از سال 1346تا1353 (منبع: برنامه توسعه اقتصادی و اجتماعی فرمانداری کل کهگیلویهوبویراحمد، 1354).
افزونبراین، براساس گزارش مسئولان سازمان عمران و کشاورزی، کشت برنج در هر هکتار زمین سه برابر کشت چغندر سود داشت؛ پس با تمام تلاشهای مسئولان کارخانه برایمپس با همهاشته استلیه و 1346 م: بهبود و کشت چغندر و آشنایی کشاورزان عشایری با شیوههای کشت آن، برای ایجاد اشتغال نتایج مطلوبی حاصل نشد (قدیمی، 1347: 56).
نهادهای شهری یاسوج و نقش آنها در توسعه شهر شهرداری یاسوج در سال 1345ش1966/م ﺗﺄسیس شد. مطابق نتایج سرشماری عمومی، در این سال جمعیت یاسوج 931 نفر بود. این منطقه شامل دو قسمت بود: یکی یاسوج مرکزی (شهر یاسوج) که مرکز فرمانداری کل بود و دیگری آبادیهای یاسوج (بومیان یاسوجی)؛ اما براساس سرشماری سال 1347/1968م مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی گروه عشایری، جمعیت این منطقه با رشدی معادل 6درصد به هزار و بیست نفر رسید (جدول2).
جدول2- جمعیت شهر یاسوج در سالهای 1335و1345 (منبع: مرکز آمار ایران) و سال 1347 (منبع: مونوگرافی بویراحمد علیا یاسوج قدیمی)
چنانکه گفته میشود: «بیشتر جمعیت شهر یاسوج کارمندان اداری بودند و شهر وسعت چندانی نداشت و برای عوارض مبلغ ناچیزی میگرفتند؛ بنابراین درآمد شهرداری بسیار کم بود» (فتاحی، مصاحبه شماره8). جدول 3- ترکیب جمعیت یاسوج مرکزی (شهر یاسوج) در سال 1347.
اولین شهردار یاسوج، ناصر علاج، اهل بوشهر و از اعضای ترویج بود (اکبری، 1370: 389). برناﻣﮥ توﺳﻌﮥ شهری در سال 1347ش/1968م زیر نظر فرماندار کل و با همکاری شهرداری آغاز شد. مهمترین برنامههای توﺳﻌﮥ شهری ساختن پل روی رودخاﻧﮥ بشار، خرید تعدادی ساختمان از اعتبارهای شهرداری برای کارمندان شهرداری، آسفالت خیابان بازار، زیرسازی وجدولکشی جاده تنگ آبشار یاسوج به طول دو کیلومتر، نصب مولد برق 150کیلوواتی، ساخت بیمارستان 25تختخوابی، باغ ملی، ساختمان مرکزی شورای منطقه، گلکاری خیابانها و... بود (قدیمی، 1347: 74و75). در کنار شهرداری، انجمن شهر از دیگر نهادهایی بود که با ادارههای مختلف در ارتباط بود و کارهای مردم را پیگیری میکرد. آنها نیز با ساواک ارتباط داشتند و همکاری میکردند. یکی از رؤسای سابق انجمن شهر یاسوج میگوید: «انجمن شهر مؤظف بود یک نسخه از صورتجلسات درباره تصمیمگیریها یا اقدامات انجامگرفته را تحویل ساواک دهد» (جانیپور، مصاحبه شماره5). این انجمن تنها نهادی بود که زﻣﻴﻨﮥ مشارکت و تصمیمسازی را برای برخی افراد بومی در ادارﮤ امور شهر یاسوج فراهم میکرد و اعضای آن با رأی مستقیم مردم انتخاب میشدند. روستاهایی که نهایت در فاصله یک کیلومتری مرکز شهر بودند حق داشتند در انتخابات شورای شهر شرکت کنند و با مشارکت خود، زﻣﻴﻨﮥ حضور بومیها را در شورای شهر فراهم کردند. وظایف انجمن شهر انتخاب شهردار و نظارت بر کار شهرداری و واحدهای تابعه بود و بهنوعی، رابط مردم با مسئولان شهر بودند. ساکنان بومی شهر یاسوج دربارﮤ اولین انجمن شهر یاسوج میگویند: «اعضای انجمن شهر متشکل از پنج نفر به ترتیب عوض صلاحی، امرالله امیری، حنظل اکبری، اسد امینصفایی و حسنعلی کرمی بودند. این افراد در نخستین شورای شهر یاسوج صاحب بیشترین آراء مردم شهر شدند و در جایگاه نمایندﮤ مردم در شورای شهر انجام وظیفه میکردند» (فرجی، مصاحبه شماره3). در کنار این تحولات، مسئولان شهر به این نتیجه رسیدند اقتصاد پولی را گسترش دهند و زﻣﻴﻨﮥ سرمایهگذاریها، بهویژه سرمایهگذاری خصوصی را فراهم کنند؛ پس نهادهای پولی را گسترش دادند و شعبههایی از نهادهای پولی و بانکی نظیر بانک ملی، بانک صادرات و بانک کشاورزی در شهر یاسوج ﺗﺄسیس شد. یکی از مدیران سابق بانک ملی دراینباره میگوید: «از آغاز فعالیت بانکها تا پیروزی انقلاب اسلامی مسئولیت آنان برعهدﮤ مدیران غیربومی بود و وظایف این بانکها پرداخت حقوق آموزشوپرورش، کارمندان کارخانه قند یاسوج و پرداخت وامهای کارمندی و اعتباری بهصورت محدود بود» (کرمیزاده، مصاحبه شماره9). در یاسوج کارمندان و پرسنل بانکها از سه تا شش نفر تجاوز نمیکرد که از این تعداد یک نفر بهتنهایی کارهای خدماتی و پستی را انجام میداد (صلاحی، مصاحبه شماره4). ﺗﺄسیس بانک در یاسوج علاوهبر ایجاد مکان ثابتی برای پرداخت حقوق کارمندان دولت، باعث تشویق مردم به سرمایهگذاری خصوصی و تبدیل اقتصاد از مبادله کالا به کالا به اقتصاد پولی و بهدنبالآن گسترش زندگی شهرنشینی شد. پس از ﺗﺄسیس بانکها، ادارههای دیگری مانند ثبت اسناد و ثبت احوال با مسئولیت مدیران غیربومی شروع به کارکردند و در سال 1353ش/1974م، ادارﮤ کل آموزشوپرورش از گچساران به یاسوج انتقال یافت (آذرپیوند، 1394: 354). با این تغییرات و دگرگونی آوازﮤ شهر یاسوج پیچید و مهاجرت عشایر بویراحمد به شهر یاسوج روند صعودی گرفت و بخشی از زمینهای مرغوب شهر را با قیمت مناسب خریداری کردند (اکبری، 1370: 272). البته بخش عمدﮤ زمینهای مرغوب و گرانقیمت شهر را مهاجران غیربومی، مانند اردکانیها و بهبهانی و... خریداری کردند. قسمتی از این زمینها نیز در اختیار ادارههای شهر قرار گرفته بود که پس از خرید، عملیات ثبتی آن بهسرعت انجام میگرفت؛ برای نمونه، مرکز بهداشت شهرستان بویراحمد ازجمله ادارههابی بود که باوجود موانع و مشکلات موجود، در سال 1355ش/1976م عملیات ثبتی زمین آن انجام گرفت (اسناد ملی ایران، ش س116043/293). اینگونه با موج مهاجرت جدید، شهر یاسوج با نرخ رشد جمعیتی چشمگیر در عمل به شهری مهاجرپذیر تبدیل شد؛ بهگونهایکه جمعیت شهر یاسوج در سال 1355ش/1976م با نرخ رشد معادل 17درصد به 4هزار و 524 نفر رسید. درحالیکه میانگین نرخ رشد جمعیت استان 6/12 بود (سالنامه آماری، 1355: 50و51). در پی این تغییر و تحولات و توجه به استعدادهای یاسوج، پیگیریهای مردمی و نمایندگان مردم در مجلس برای تبدیل یاسوج به مرکز استان کهگیلویهوبویراحمد آغاز شد و در نطق پیش از دستور نماینده یاسوج، باعنوان یکی از خواستههای اصلی مردم یاسوج طرح شد (مذاکرات مجلس شورای ملی، 1355: 3). به این شکل فرماندار وقت، به نام احمد جوهرزاده، در حکم اولین استاندار کهگیلویهوبویراحمد تعیین شد؛ اما با وجود این اقدامات، در سال 1356ش/1977م مردم شهر یاسوج همپای دیگر شهرها مخالفت خود را با رژیم پهلوی آغاز کردند. علمای این شهر ازجمله علمایی بودند که پس از کشتار مردم شیراز، متن اعلامیه «استیضاح رژیم غیرقانونی ایران» را در مسجد جامع امضاء کرده و از آن حمایت کردند (اسناد انقلاب اسلامی، 1374: 359). یاسوج کوچک و نوپا بود؛ اما پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، همانند برخی شهرها، اسامی برخی خیابانهای شهر را به نام شهدای انقلاب نامگذاری کردند (اطلاعات، 11بهمن1357: 3). حضور مردم یاسوج در صحنههای انقلاب چنان پرشور بود که حتی کارمندان دولتی و اداری را که بیشتر غیربومی بودند، به عرﺻﮥ تظاهرات خیابانی و اعتصابات کشاند و مشارکت آنان بسیار مؤثر بود. درواقع بنابه گفته کدی: «پیوستن گروههای حقوقبگیر دولت در کشور به اعتصابکنندگان از حوادث مهم و تعیینکننده بود که در اضمحلال رژیم پهلوی مؤثر واقع شد» (کدی، 1369: 369). کارکنان و قضات دادگاه یاسوج از دیگر طبقات کارمند یاسوج بودند که باتوجه به حساست شغلی، در سال 1357ش/1978م دست به اعتصاب زدند و برآوردن خواستههایشان را خواهان شدند (اطلاعات، 17مهرماه1357: 15). اعتصاب این گروه از کارکنان از عواملی بود که در به صحنه کشاندن مردم نقش مهمی ایفا کرد. پس باید گفت برخی کارمندان اداری و دولتی که به یاسوج آمده بودند با رژیم پهلوی موافق نبودند.
نتیجه. سیاست حکومتهای مرکزی و دیکتاتوری در مهار و سرکوب جوامع ایلاتی و عشایری سوابق دیرینهای دارد. اوج سرکوب و مهار عشایر در زمان حکومت پهلوی اول و دوم بود. آنها برای سرکوب ایلات و عشایر از شیوههای مختلف همچون اسکان یا واگذاری زمین، جنگهای خانگی و زور و استبداد استفاده میکردند. عشایر بویراحمد ازجمله عشایری بوده که در بیش از نیم قرن دوران پهلوی با این مسئله درگیر بود. رابطه عشایر بویراحمد با حکومت پهلوی همیشه تیره و نابسامان بود؛ زیرا در مبارزات عشایر جنوب علیه رژیم پهلوی، عشایر بویراحمد نقش تعیینکننده داشتند و سرانجامِ این مبارزه به نتایجی هم دست یافتند. از مهمترین نتایج مبارزات علیه رژیم پهلوی، پایهگذاری شهر یاسوج و جدایی و استقلال کهگیلویهوبویراحمد از استانهای خوزستان و فارس بود. با این تغییر، اسکان تدریجی عشایر بویراحمد در یاسوج آغاز شد و زﻣﻴﻨﮥ دگرگونی نظام اجتماعی و عشیرهای ایل بویراحمد فراهم شد؛ اما ساکنان اوﻟﻴﮥ شهر یاسوج غیربومیانی بودند که در ابتدا ادارﮤ امور شهر را به دست گرفتند. آنها بهطور کلی دو گروه بودند: یکی کارگزاران و کارمندان که مجری اوامر دولت بودند و دیگری بازاریان و پیلهوران. هماهنگی و همراهی این گروهها به توﺳﻌﮥ شهر و گسترش و فعالشدن بازار منجر شد. درنتیجه، اصناف شکل گرفتند و اقتصاد پولی رونق یافت و نهادهای مالی مانند بانکها و اتحادیههای تعاونی و... تغییر شیوﮤ زندگی و حتی ترکیب مصرف مردم را باعث شدند. با این تغییرات روند مهاجرت به یاسوج سرعت گرفت و دولت و مجریان موظف شدند زیرساختهای شهری را ترمیم و تقویت کنند و با ایجاد نهادهای شهری، برنامههای توسعه را سرعت بخشیدند؛ اما با وجود این اقدامات تحولآمیز، روستاها کموبیش از جمعیت خالی شدند و کسانی که توان مالی و امکان سرمایهگذاری داشتند به شهر مهاجرت کرده و در شهر سرمایهگذاری کردند. سرمایهگذاری در شهر و مشارکت در مؤسسات و بنگاههای کوچک باعث شد نیروی کار روستا و عشایر به شهر مهاجرت کند و در عمل، منابع تولیدی عشایر اعم از دامداری و کشاورزی صدمه ببیند. افزونبراین، مهاجرت بیرویه شکلگیری نخستین هستههای نابهنجار اجتماعی در شهر را باعث شد. درمجموع، غلبه زندگی شهری بر روستایی و عشایر و دسترسی عشایر بویراحمد به امکانات فرهنگی، آموزشی و رفاهی و خروج از بنبست و محرومیتی که رژیم به بهاﻧﮥ ناامنی ایجاد کرده بود، باعث شد که زﻣﻴﻨﮥ پیشرفت در ابعاد مختلف فراهم شود؛ اما تا پیروزی انقلاب اسلامی سیاست، اقتصاد و... در اختیار مهاجران غیربومی بود. پس از تبدیلشدن یاسوج به مرکز استان، بهمراتب زﻣﻴﻨﮥ مهاجرت گروههای بومی بیشتر شد و پیشرفت در زمینههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را موجب شد. از مهمترین نمودهای این پیشرفت، آگاهشدن مردم از مسائل انقلاب و حضور در صحنههای مختلف آن بود. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
الف. اسناد . سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، سند شماره116043/293، 115853/293.
ب. کتاب . آبراهامیان، یرواند، (1389)، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و دیگران، چ17، تهران: نی. . آذرپیوند، اللهبخش، (1394)، تاریخچه آموزشوپرورش سنتی و کلاسیک استان کهگیلویهوبویراحمد، یاسوج: چویل. . آریانا، بهرام، (1342)، تاریخچه عملیات نظامی جنوب، تهران: ارتش. . اکبری، قدرتالله، (1370)، بویراحمد در گذرگاه تاریخ، شیراز: مصطفوی. . انجوشیرازی، میرجمالالدین، (1359)، فرهنگ جهانگیری، چ2، مشهد: دانشگاه مشهد. . اسناد انقلاب اسلامی، (1374)، ج3، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی. . برنامه توسعه اقتصادی و اجتماعی فرمانداری کل کهگیلویهوبویراحمد، (1354)، دفتر برنامه و بودجه، نشریه شماره چهار. . بهمنبیگی، محمد، (1369)، بخارای من ایل من، چ3، تهران: آگاه. . تابانسیرت، کاووس، (1380)، دلاوران کوهستانی بویراحمد دلیران تنگ تامرادی، قم: فرهنگی طیبین. . تقویمقدم، مصطفی، (1377)، تاریخ سیاسی کهگیلویه، تهران: مرکز مطالعات تاریخ معاصر و مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی. . حسینی، ساعد، (1373)، گوشههایی ناگفته از تاریخ معاصر ایران، شیراز: نوید. . حسینیفسایی، حاجمیرزاحسن، (1378)، فارسنامه ناصری، به تصحیح منصور رستگار فسایی، ج2، تهران: امیرکبیر. . خلفتبریزی، محمدحسین، (1361)، برهان قاطع به اهتمام محمد معین، ج4، تهران: امیرکبیر. . خورموجی، حاجیمحمدجعفربنمحمدعلی، (1380)، آثارجعفری، تصحیح احمد شعبانی، شیراز: بنیاد فارسشناسی. . دایرةالمعارف انقلاب اسلامی، (1394)، تهران: ج3، سوره مهر. . سالنامه آماری کشور، (1355)، مرکز آمار ایران. . سرشماری عمومی نفوس و مسکن، آبان 1345، (1347)، مرکز آمار ایران، ج137. . سیاهپور، کشواد، (1388)، قیام عشایر جنوب، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی. . طاهری، عطا، (1388)، کوچ کوچ، تهران: سخن. . غفاری، یعقوب، (1378)، تایخ اجتماعی کهگیلویهوبویراحمد، اصفهان: گلها. . فردوست، حسین، (1374)، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج1، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی اطلاعات. . -------------، ( 1369)، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج2، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی اطلاعات. . فرهوشی، بهرام، (1370)، ایرانویچ، تهران: دانشگاه تهران. . قدیمی، علیاکبر، (1347)، مونوگرافی یاسوج بویراحمد علیا، دانشگاه تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی گروه عشایری. . قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک، (1390)، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی. . کدی، نیکی. آر، (1369)، ریشههای انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران: نی. . کیهان سالانه، (خرداد1342)، ش2، ج3، تهران: کیهان. . مذاکرات مجلس شورای ملی، (1355)، جلسه52، چاپخانه مجلس. . مرادینژاد، محمدجواد، (1394)، ساختار اقتصادی و اجتماعی ایلهای کهگیلویهوبویراحمد، تهران: ساورز. ج. روزنامه . تهران مصور، ش1037، 24تیرماه1342. . روزنامه اطلاعات، ش15731، 17مهر1357. ............................، ش15751، 14آبان1357. ...........................، ش15753، 11بهمن1357. . مهنامه ژاندامری، ش253، آبان1349.
د. مصاحبه . افشون، ابراهیم، کارمند بازنشسته، 58ساله، (5شهریور1395)، مصاحبه شماره1، یاسوج: آرشیو شخصی. . امینصفایی، حشمت، مغازهدار، 77ساله، (15شهریور1395)، مصاحبه شماره2، یاسوج: آرشیو شخصی. . امینصفایی، یوسف، مغازهدار، 82ساله، (21آبان1395)، مصاحبه شماره6، یاسوج: آرشیو شخصی. . امین صفایی، یوسف، مغازهدار، 82ساله، (13دی1395)، مصاحبه شمار11، یاسوج: آرشیو شخصی. . بشاورد، محمدحسین، مغازهدار، 57ساله، (11دی1395)، مصاحبه شماره10، یاسوج: آرشیو شخصی. . جانیپور، غلامشاه، فرهنگی بازنشسته، 71ساله، (12مهر1395)، مصاحبه شماره5، یاسوج: آرشیو شخصی. . حسینی، ابوالحسن، فرهنگی بازنشسته،90ساله، (12فروردین1396)، مصاحبه شماره12، یاسوج: آرشیو شخصی. . حسینی، حسن، فرهنگی بازنشسته، 70ساله، (6آذر1395)، مصاحبه شماره7، یاسوج: آرشیو شخصی. . فرجی، مذکور، فرهنگی بازنشسته، 63ساله، (18شهریور1395)، مصاحبه شماره3، یاسوج: آرشیو شخصی. . صلاحی، علیناز، کارمند بازنشسته، 62ساله، (5مهر1395): مصاحبه شماره4، یاسوج: آرشیو شخصی. . کرمیزاده، ستار، کارمند بازنشسته، 71ساله، (11دی1395)، مصاحبه شماره9، یاسوج: آرشیو شخصی. . فتاحی، جهان، کارمند بازنشسته، 68ساله، (15آذر1395)، مصاحبه شماره8، یاسوج: آرشیو شخصی. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,861 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 771 |