
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,706 |
تعداد مقالات | 13,973 |
تعداد مشاهده مقاله | 33,592,581 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,319,816 |
بررسی روایتشناسی طبقات الصوفیه بر اساس نظریة «زمان در روایت» ژرار ژنت | ||
متن شناسی ادب فارسی | ||
مقاله 7، دوره 9، شماره 2 - شماره پیاپی 34، مرداد 1396، صفحه 85-98 اصل مقاله (497.58 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/rpll.2017.21647 | ||
نویسندگان | ||
جواد صدیقی1؛ مهیار علوی مقدم* 2 | ||
1دانشجوی دکتری زبان وادبیات فارسی دانشگاه حکیم سبزواری، ایران | ||
2دانشیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه حکیم سبزواری، ایران | ||
چکیده | ||
روایت، نوعی توالی زمانی دولایه است: زمان چیزی که نقل میشود و زمان روایت. روایتشناسی یا دستور زبان روایت، رویکردی نظاممند و روشمند در بررسی ساختار روایت است که با بررسی فرم یک اثر ادبی میکوشد به نظام معناییای فراتر از متن دست یابد و گفتار روایی یا متن را فهمپذیر کند. بنابراین، روایتشناسی مجموعهای از احکـام کلی دربـارۀ سبکهای روایی، نظامهای حاکم بر روایت یا داستـانگویی و ساختار پیرنگ است. ژرار ژنت همراه با نظریهپردازانی مانند ولادیمیر پراپ، ای .جی. گِرِماس و تزوتان تودورف از پیشگامان این رویکرد ساختارگراست که شیوههای روایی متن ادبی را بررسی میکردند. نظام روایتشناسی ژنت متأثر از نظریههای ساختارگرایان است و آثار وی برای این نظریهپردازان ادبی و نشانهشناسان اهمیت خاصی دارد. ژنت برای توصیف و تحلیل ساختارهای متون ادبی پنج مبحث را مهم میدانست: نظم، تداوم، بسامد، وجه و لحن. این پنج عامل در چارچوب نظریۀ «زمان در روایت» ژرار ژنت جای میگیرد که در بحثها و تحلیلهای نقد ادبی در کشورمان، تاحدی تازه است و منتقدان ادبی در ایران کمتر به آن توجه کردهاند. یکی از آثار برجستة ادب روایی فارسی، طبقات الصوفیة خواجه عبدالله انصاری است. این اثر، متنی روایی است و میتوان آن را بر اساس نظریة روایت در زمان ژنت بررسی کرد. این پژوهش با بیان نظریة ژنت به یافتن شواهد و مثالهایی از دیدگاههای او در طبقات الصوفیه پرداخته است؛ این جستار همچنین پنج مبحث زمان در روایت را شرح و واکاوی میکند. به سبب آنکه طبقات الصوفیه از سخنان خواجه عبدالله است و نه از نوشتههای او، ساختار داستانی بسیار استواری ندارد؛ اما آن را برپایة پنج مبحث نظم، تداوم، بسامد، وجه و لحن، بهخوبی میتوان بررسی کرد و به دستاوردهای درخور توجهی دست یافت. در نمونههای بررسیشده از طبقات الصوفیه، نوعی زمانپریشی، تغییر لحظهای زمان در جریان، پیشبینی فرد، پرداختن به جزئیات ریز و وجود تکرار و بسامد در داستان وجود دارد. مهمترین دستاورد اینگونه پژوهشها، بهرهمندی از رویکردهای نوین نقد، تحلیل ادبی و دانشهای جدید، ازجمله روایتشناسی، در بررسی متون کلاسیکی همانند طبقات الصوفیة خواجه عبدالله انصاری است. | ||
کلیدواژهها | ||
روایتشناسی؛ ژرار ژنت؛ زمان در روایت؛ خواجه عبدالله انصاری؛ طبقات الصوفیه | ||
اصل مقاله | ||
1ـ مقدمه 1ـ1 روایت و روایتشناسی روایت، توالی شناختهشدة رویدادهایی است که بهصورت نظاممند و نه تصادفی در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند (Toolan, 2001: 8). به عبارت دیگر «روایت نوعی توالی زمانی دو لایه است: زمان چیزی که نقل میشود (زمان مدلول) و زمان روایت (زمان دال)» (مکوئیلان، 1385: 142). همچنین «روایت متنی است که داستانی را بیان میکند و داستانگویی، راوی، دارد» (Schles, 1966: 4). روایت شیوهای برای بررسی، ساماندهی و ساختارمندکردن زبان در واحدهای بزرگ است و شاید برای بررسی همة انواع شعر مفید نباشد؛ اما در بررسی ادبیات داستانی و نمایشنامه، شیوة بسیار مفیدی است (وبستر، 1382: 55). ارسطو بر آن است که معمولاً راوی یا یکی از شخصیتها، داستان را روایت میکند. در حالت اول، متن روایی است و در حالت دوم، متن نمایشی است و بهوسیلۀ شخصیت به نمایش درمیآید. روایتشناسی یا دستور زبان روایت، رویکردی نظاممند، سازمانیافته و روشمند در بررسی ساختار روایت است. این دانش ادبی، با بررسی فرم یک اثر ادبی میکوشد به نظام معناییِ فراتر از متن دست یابد و گفتار روایی یا متن را فهمپذیر کند. روایتشناسی ساختارهای مشابه و یکسان و گاه تکراری روایتها را نشان میدهد. عوامل اساسی در متن گاه از آشکاری بسیار ناپیداست و روایتشناسی میکوشد تا آنها را در برابر مخاطب قرار دهد؛ همچنین عناصر تکرارشوندة روایت را در آثار مختلف، به مخاطب معرفی میکند و به تحلیل متنهایی میپردازد که روایت از طریق آنها بیان میشود (ر.ک. ایبرمز،1381: 214). «روایتشناسی مجموعهای از احکـام کلـی دربـارۀ ژانـرهای روایی، نظامهای حاکم بر روایت (داستـانگویی) و ساختار پیرنگ است» (مکاریک، 1385: 149) و در پی آن است که «واحدهای کمینۀ روایت و بهاصطلاح دستور پیرنگ یا دستور داستان را مشخص کند» (سجودی، 1382: 72). منظور از داستان، توالی رویدادهاست که ژنت آن را محتوای روایی مینامد و منظور از روایت خود متن است؛ یعنی زبان شفاهی یا مکتوب یا گفتمان که داستان را بیان میکند؛ البته روایت ممکن است ترتیب رویدادها را تغییر دهد و شخصیتها را در روابط گوناگونی با یکدیگر ارائه کند که از نظر داستان کامل نیست. منظور از روایتگری بازگویی رویدادهای داستان و روایت است که ژنت آن را تولید عمل روایی مینامد (وبستر، 1382: 87). 1ـ2 پیشینة روایتشناسی به نظر میرسد ارسطو نخستین گام را در عرصة روایتشناسی برداشته است. او در فصل سوم بوطیقا، بین بازنمایی موضوع بهوسیلة راوی و بازنمایی موضوع بهوسیلة شخصیت تفاوت گذاشت؛ درحقیقت او نقل و تعریف سرگذشت (بازنمایی راوی) و نشان دادن داستان و بیان محاکات (بازنمایی شخصیت) را از یکدیگر مختلف دانست. دستاورد بازنمایی اول، متن روایی و دستاورد بازنمایی دوم، متن نمایشی است. اینگونه بحثها در سدههای بعد نیز ادامه یافت و به مطالعاتی در پایان سدۀ 19 و آغاز سدۀ 20 میلادی انجامید. نخستین نظریههای جدید روایت در اوایل قرن نوزدهم، از روسیه و مکتب فرمالیسم روسی سرچشمه گرفت. در قلمرو معناشناسی روایت، ادوارد فورستر (1927 م) با تمایز بین شخصیتهای جامع (پیچیده و پویا) و شخصیتهای ساده (ابتدایی و ایستا)؛ ولادیمیر پراپ (1928 م) در مطالعۀ نظاممند پیرنگ و ریختشناسی قصههای پریان و ویکتور شکلوفسکی (1929 م) در حوزۀ شکلشناسی بررسی پیرنگ، نقش برجستهای در گسترش مطالعات روایتشناسی داشتند. بعدها رولان بارت در پی آن بود که چگونه میتوان روایتها را طبقهبندی کرد و الگویی به وجود آورد که ویژگیهای اصلی روایت را نشان دهد. ولادیمیر پراپ بر اساس نظریههای بارت، تحقیقی در کتاب شکلشناسی قصههای عامیانه (1928 م) انجام داد (آسابرگر، 1380: 36). نظریههای پراپ و بارت دربارۀ روایت، بیشتر محتوامحور بود؛ یعنی بر تحلیل شخصیت، وقایع داستان، زمان و مکان تمرکز داشت. این دوره تا1960میلادی به دورة پیشساختارگرا مشهور است. دورۀ دوم از 1960 تا1980میلادی، دورة ساختارگرا نام دارد. در این دوره، اصول نظری روایتشناسی تحت تأثیر صورتگرایی و زبانشناسی ساختارگرای سوسوری بود. نظریهپردازان بزرگی در این حوزه جای دارند؛ کلود لوی استروس در تحلیل ساختاری اسطوره یا تقطیع اسطورهها به واحدهای دلالتی پایه یعنی اسطورهبُنها؛ تزوتان تودوروف در دستور زبان روایت یا کارکرد عناصر روایی همانند مباحث نحوی؛ کلودبرمون در برشمردن ویژگیهای منطق روایی؛ ای .جی گِرِماس در الگوی کنشگر و تمایز بین روساختها و ژرفساختها؛ رولان بارت در بررسی مفهوم رمزگان روایی و ژرار ژنت در نظریۀ زمان در روایت از این جمله هستند. ژرار ژنت، نظریهپرداز فرانسوی، مفاهیم روایتشناسی را گسترش داد. او در کتاب گفتمان روایت، بین روایت و روایتگری تفاوت گذاشت. ژنت، روایت را نیز به اجزای تشکیلدهندة آن تقسیم کرد و به متنبودن و روند نقل یا روایتگری توجه بسیاری داشت. دورۀ سوم، دورة پساساختارگرا و دورۀ معاصر است که از یکسو، مطالعات روایتشناسی با مباحث شالودهشکنی، فمینیسم و روانکاوی و از سوی دیگر با مباحث میانرشتهای پیوند دارد. شالودهشکنی به شیوههای مختلفی بر مطالعات روایتشناسی معاصر تأثیر درخور توجهی داشته است که از آن جمله است: تأثیر از نظریههای ژاک دریدا؛ زبانشناسی بر پایۀ دیدگاههای نوام چامسکی و گسترش بررسیهای زبانشناختی از، جمله به متن و درنتیجه توجه زبانشناسان به متنهای روایی؛ پژوهشهای روانشناسان دربارة فرایندهای شناختی متن روایی؛ باور به داستان روایی بهمثابۀ کنش کلامی؛ مطالعات فمینیستی و گرایش به مفهوم جنسیت راوی. 1ـ3 روش و هدف های تحقیق هدف این مقاله، تحلیل و بررسی شماری از روایتهای طبقات الصوفیه خواجه عبدالله انصاری بر اساس پنج مبحث نظم، تداوم، بسامد، وجه و لحن در چارچوب نظریة روایت در زمان ژرار ژنت است. در آغاز، این پنج مبحث، بهمثابة مبانی نظری تحقیق، تبیین شد و سپس نمونههای فراوانی از طبقات الصوفیه بررسی و ارزیابی گردید. روش استدلال در این پژوهش نیز بر اساس روش استقرایی است.
2ـ مبانی نظری تحقیق 2ـ1 ژرار ژنت ژرار ژنت (Gerarad Genette) در سال 1930 میلادی در پاریس فرانسه متولد شد. او در سال 1955 از اکول نرمال سوپریور فارغالتحصیل گردید و از سال 1958 تا 1963، پیش از دریافت سمت مدرس در رشتة ادبیات فرانسوی در دانشگاه سوربون، در دورة راهنمایی به تدریس پرداخت. در سال 1967 استادیار و سپس مدیر مطالعات در مدرسه تحصیلات عالی علوم اجتماعی (E´ cole des Hautes E´ tudes en Sciences Sociales) شد. آوازة ژنت پس از دو اثر اول او جهانی شد، دانشگاههای امریکایی زیادی همانند ییل، جانز هاپکینز، ویسکانسین، دانشگاه کالیفرنیا در برکلی و دانشگاه نیویورک، در پی دعوت او به تدریس در جایگاه استاد مهمان هستند. درسالهای 1959 ـ 1960، ژنت و ژاک دریدا، هر دو در مدرسة Lycee تدریس میکردند. ژنت، معمولاً در پاریس زندگی میکند. ژرار ژنت، منتقد ساختارگرای فرانسوی، باتوجهبه مرزهای روایت، نکتههایی دربارة روایت مطرح میکند که هنوز کاملترین پژوهش در این زمینه است؛ بهگونهایکه ریچارد مکزی، «ژرار ژنت را جسورترین وپیگیرترین کاوشگر زمانۀ ما در روابط نقادی و بوطیقا خوانده است» (آلن، 1385: 143). روایتشناسی ژنت بر چگونه نگریستن به متون متمرکز است و این امکان را به ما میدهد که از چگونگی ورود داستانهای آمده به درون داستانهای دیگر، تصویری به دست آوریم؛ درواقع او از امکانات ترکیبی نامحدود ِحالاتی که روایت ارائه میکند، تصویر بسیار جامعی نمایش میدهد (برتنز، 1388: 104). 2ـ2 دیدگاههای ژرار ژنت دربارة «روایت در زمان» ژرار ژنت در کتاب گفتمان روایت، سه عامل نقل، داستان و روایت را از یکدیگر متمایز میکند. نقل، ترتیب واقعی رویدادها در متن است؛ داستان، تسلسلی است که رویدادها بهطور عملی در آن اتفاق میافتند و میتوان آن را از متن دریافت و روایت همان عمل روایتکردن است. ژنت پنج مبحث محوری تحلیل روایت را از یکدیگر متمایز میکند که در ادامه بررسی میشود. 2ـ2ـ1 نظم و ترتیب: نظم و ترتیب، «نظم رویدادها نسبت به نظم روایت» (لچت، 1377: 101) است یا به بیان بهتر، رابطۀ میان ترتیب وقوع رویدادها در داستان و زمان بازگویی آنها در متن است. ترتیب حوادث در داستان ممکن است با توالی زمانی روایت یکسان باشد یا نباشد. ژنت هر گونه نابسامانی در ترتیب بیان و چینش عناصر متن را از نظام وقوع رخدادها در داستان، زمانپریشی یا نابهنگامی مینامد. نابهنگامی قسمتی از متن است که ممکن است پیش از نقطۀ روایت روی داده باشد (بازگشت) یا پیشاپیش یادآوری شود (پیشبینی) یا بین دو نظم بالا آشفتگی به وجود آید (تولان، 1383: 55). از نظر ژنت، اگر رابطة ترتیب زمانی و ترتیب روایی بیان شود، گویی رابطة بین آن دو در یک نقطة معین بیان شده است. روایت میتواند بهطور موقتی از ترتیب زمانی تقویمی رخدادها عقب افتد؛ مانند آنچه در یک فلاشبک رویدادی مشاهده میشود. روایت میتواند با رخداد همزمان باشد یا از آنها جلو افتد؛ مانند زمانی که راوی دربارة آینده گمان میزند (برتنس، 1391: 87). بین ترتیب زمانی رخدادها و ترتیب روایت، ممکن است روابط متعددی شکل گیرد و ژنت از همة این روابط تحلیل دقیقی ارائه داده است. 2ـ2ـ2 تداوم: تداوم دومین مبحث زمان در نظریۀ روایت ژنت است که گسترۀ زمانی رویدادن واقعی حوادث و مقدار متن منظور برای بیان آن را میسنجد. درحقیقت، رابطۀ میان تداوم داستان (به دقیقه، ساعت، روز و...) با طول متن اختصاصدادهشده به این تداوم (بر مبنای خط و صفحه) بررسی میشود. ژنت در مبحث تداوم، راهکاری فرامتنی ارائه میدهد. در این راهکار، ضربآهنگ متن در هر نقطۀ خاص نسبت به ضربآهنگی دیگر در همان روایت سنجیده میشود. درحقیقت، وقتی در کاربرد تداوم، پویایی ثابت بهمنزلۀ معیار در نظر گرفته شود، معیار شتاب مثبت و شتاب منفی نیز معنا پیدا میکند. توصیف یک قطعۀ کوتاه از متن در زمان طولانی از داستان، شتاب مثبت و بیان یک قطعۀ بلند از متن در زمان کوتاهی از داستان، شتاب منفی نام دارد (همان: 73). این شتابها به ترتیب سرعت ارائۀ متن نسبتبه داستان، گونههای مختلفی مییابد: حذف، درنگ یا مکث، تلخیص و صحنه (تولان، 1383: 61 ـ 62). بین زمان وقوع یک رویداد در جهان داستان و زمانی که طول میکشد تا این رویداد روایت شود، رابطهای برقرار است که تداوم به بررسی این رابطه میپردازد. 2ـ2ـ3 بسامد: سومین بحث زمان در نظریۀ روایت ژنت، بسامد و تکرار در بیان روایت است. به بیان دیگر میزان بسامد و تکرار روایت حوادث و دفعات رویدادن آن در داستان، سومین بحث زمان در نظریۀ روایت ژنت است. ژنت برای تشریح رابطة بین دفعات تکرار یک رخداد در جهان داستان و دفعاتی که این رخداد بهطور عملی روایت میشود از تکرار استفاده کرد. معمولاً حوادثی که چندین بار تکرار میشود، فقط یک بار روایت میگردد. وی برای این تکنیک، اصطلاح «دوبارهگویی» را به کار برد (برتنس، 1391: 88). چنین روایتی میتواند اینگونه آغاز شود: ما در تابستان هر روز به شنا میرفتیم؛ آنگاه شاید در ادامه، توصیف کند که درواقع چه کسانی به ساحل میرفتند و دربارة چه چیزهایی گفتگو میکردند. 2ـ2ـ4 وجه: وجه همان است که در سنّت نقد ادبی زاویة دید نامیده میشود. ژرار ژنت این مبحث را بسیار کامل کرد. نویسنده وقتی تصمیم میگیرد رمانی را آغاز کند، از همة امکانهای روایی استفاده میکند. در روایتهایی با زاویة دید اول شخص، داستان از زبان یک من نقل میشود که خود درون داستان حضور دارد. در روایتهایی با زاویة دید سوم شخص به نظر میرسد راوی در داستانی که نقل میکند غایب است؛ اما ژنتِ ساختارگرا از این پیشفرض آغاز نمیکند که نویسنده پشت میز خود بنشیند و گزینههای پیشرو را انتخاب کند. او بر این باور است که روابط بین عناصر متعدد نقل داستان، اشکال مختلف روایت را در اختیار نویسنده میگذارد. این دیدگاه ساختارگرا ضمن حذف مؤلف، او را به این نقطه میرساند که اعلام کند ما معمولاً متوجه نمیشویم؛ اما روایت سوم شخص بیگمان یک راوی دارد که همواره در داستان حاضر است. این نظر بدیهی مینماید؛ زیرا به سادگی نویسنده را در مقام راوی داستانش در نظر نمیگیریم؛ به بیان دیگر حضور راوی در دنیایی است که روایت میکند، نه در دنیایی که مؤلف در آن زندگی میکند (برتنس، 1391: 89). بهطورکلی ژنت با جایدادن یک راوی ناپیدا در درون روایت سوم شخص توانست روایت اول شخص و سوم شخص را از منظر روابط بین راوی و شخصیت بررسی کند؛ در یک روایت اول شخص، راوی با یکی از شخصیتهای داستان اینهمانی دارد؛ اما در یک روایت سوم شخص، راوی با هیچ کدام از شخصیتها اینهمان نیست. در حالت نخست، راوی دربارة خودش به ما میگوید (اول شخص) و در حالت دوم، راوی دربارة سوم شخص سخن میگوید. ژنت گونة نخست روایت را «homo diegetic» و گونة دوم را «hetero diegetic» نامید (خود در برابر دیگری). یک راوی homo diegetic همواره در جهانی که روایت میشود حضور دارد؛ اما این حضور میتواند حاشیهای باشد؛ مثلاً من اگر در یک مهمانی از ماجراهای عجیبی حرف بزنم که شش سال پیش برایم رخ داده است، بهصورت متناقضگونه، جزئی از دنیایی که روایت میشود نخواهم بود؛ زیرا گذر زمان مرا از آن دنیا بیرون رانده است. داستانهایی با نظرگاه اول شخص بیشتر توصیفهای بیرونی را به کار میگیرند. دراین حالت راوی گذشتهاش را همراه با رخدادهای جاریای نقل میکند که در آنها دخالت دارد. همچنین در این حالت رابطة بین راوی و جهانی که روایت میشود درونی است. راویهای سوم شخص، hetero diegetic، در جهانی که روایت میکنند حضور ندارند؛ حتی اگر خالق آنها یعنی مؤلف هم جزئی از آن دنیایی باشد که روایت میکند. بنابراین، این دسته از راویها در جهانی که روایت میکنند حضور نخواهند داشت (برتنس، 1391: 90). 2ـ2ـ5 لحن: لحن به خودِ عمل روایتکردن میپردازد. در اینجا میان زمان روایت و زمانی که روایت میشود و عمل روایتکردن و روایتهایی که بازگو میشود، امکان وقوع ترکیبهایی وجود دارد. میتوان حوادث را قبل، بعد و یا همزمان با وقوع آنها بیان کرد. راوی ممکن است خارج از روایت خود، داخل روایت خود (مانند روایتهایی که به زبان اول شخص بیان میشود) یا نهتنها داخل روایت بلکه شخصیت اول آن باشد (ر.ک. ایگلتون، 1380: 145و146). 2ـ3 طبقات الصوفیه طبقات الصوفیه از مشهورترین آثار خواجه عبدالله انصاری است. اصل آن به عربی و نوشته ابوعبدالرحمن سُلَمی نیشابوری (325 ـ 412 ق) است. خواجه عبدالله انصاری، این کتاب را با لهجة هروی به فارسی ترجمه و با تفسیرهایی همراه کرد. او برخی از وجدها و حالات روحانی خود را به آن افزود؛ همچنین در کتاب سلمی بعضی از مشایخ عرفان ذکر نشده بودند که وی آنان را نیز در اثر خود گنجاند. سپس یکی از مریدان با گردآوری آن، به افزودن نکتههای دیگری پرداخت که از پیر خود میشنید. درحقیقت، طبقات الصوفیه، جزو سخنام و گفتههای خواجه عبدالله انصاری است و در شمار نوشتههای وی نیست. طبقات الصوفیه، احوال و اقوال 103 تن از مشایخ تصوّف است. هر باب به نام یک پارساست که با اشارتهایی به زندگی معنوی و گزیدهای از گفتههای آنان و گاه حکایتهای کوتاه مناجاتگونه، با زبانی آهنگین و مسجع، همراه شده است. همچنین فصلهای مستقلی در بیان نکتههای دقیق عرفانی در میان کتاب وجود دارد.
3ـ بررسی طبقات الصوفیه با تکیه بر بحثهای اساسی «زمان در روایت» ژرار ژنت 3ـ1 نظم و ترتیب: نظم و ترتیب یکی از اساسیترین مباحث زمانی در روایت طبقات الصوفیه است. خواجه عبدالله انصاری در هر بابی، ابتدا از زمان گذشته یعنی تاریخ ولادت هر عارف شروع میکند و پس از بیان اندکی از وقایع زندگی عارف، تاریخ درگذشت هر عارف و صوفی بیان میشود. به بیان دیگر، ترتیب و نظم زمانی در این کتاب چنین است: ولادت---> شرح وقایع زندگی---> پیری---> وفات. این نمودار در همة فصلهای کتاب مشاهده میشود. زمانپریشی از نمونههای دیگر مربوط به ترتیب و نظم است. در بین فصلهای کتاب گاهی داستانها و روایاتی دربارة حوادث زندگی عارفان و صوفیان بیان شده است. خواجه عبدالله انصاری، آنها را گاه با زبان خود و گاه با زبان خود صوفیان بیان میکند. برجستهترین نمونههای این داستانها و روایتها، مسئلة زمان و ترتیب و نظم زمانی است؛ بهگونهایکه در میان داستان، با شیوه و شگرد خاصی از حال به گذشته برگشت داده میشود و به گفتة ژرار ژنت نوعی زمانپریشی در روایت به وجود میآید:
داستان ابتدا به گذشتهای دور برمیگردد و در میان آن گذشتة دور، در چند برهة زمانی گذشته، حال، آینده روایت میشود؛ چراکه راوی از زبان جوان به گذشته میرود و سپس از آن گذشته به زمان راوی بازمیگردد. این در حالی است که تغییر زمان با شگرد خاصی در حال اتفاق است.
پیشتر بیان شد که روایت زمانی، یکی از اساسیترین مباحث نظریههای ژنت است. در این نمونه، داستان ابتدا از حال آغاز میشود. راوی در داستانی به گذشتة خود میپردازد و با این شگرد در یک بازگشت، به گذشته و خاطرات خود روی میآورد؛ سپس بیدرنگ بهصورت ماهرانهای به زمان حال بازمیگردد، چنانکه گویا این رویدادها در حال انجام است و اندک خستگی درخواننده پدید نمیآورد. گاه، پیشبینیای از آینده رخ میدهد که از ارکان نظریههای یک صوفی و عارف است. زمان در این روایات پیوسته بین گذشته و حال و آینده در گردش است و ذهن نقدکننده، راوی و خواننده نیز بهطور دقیق بر این مسئله آگاه است. نمونة زیر از این جمله است:
پیشبینی از این آینده در این نمونه، یکی از برجستهترین مصداقهای روایت ژنت است. عارف باتوجهبه پاکی دل، آینده را پیشبینی میکند و در زمان گذشته از آیندهای خبر میدهد که هنوز اتفاق نیفتاده است؛ چراکه قرار است این رخداد در آینده اتفاق افتد.
در این داستان، نوعی زمانپریشی و تغییردادن لحظهای زمان در جریان است؛ بهطوریکه علت نپذیرفتن دینارها، پیشبینی آیندهای بود که در گذشته رخ داده است. نمونههایی از روایاتی که به زمانپریشی و بازگشت به آینده است:
در نمونة 5 و 6، درونمایه و مضمون اصلی داستانها پیشبینی از آینده است؛ در نمونة 5 عارف بزرگ، سقطی نام، پیشبینیای میکند که بعد از هفتاد سال به وقوع میپیوندد. در نمونة 6: عارف بزرگ سقطی باز پیشبینیای میکند؛ در کودکی جنید، به واقعهای اشاره دارد که چندین سال بعد اتفاق میافتد.
در این نمونه نیز خود فرد پیشبینی میکند؛ با این توضیح که شیخ مغربی خبر از اوضاع بعد از مرگ میدهد.
این داستان نمونة کاملی از روایت زمانپریشی در طبقات صوفیه است؛ زیرا همة شگردهای روایت زمان در این داستان گنجانده و خلاصه شده است. 3ـ2 تداوم و استمرار: این دیدگاه ژار ژنت در طبقات الصوفیه نمونههای بسیار دارد؛ زیرا نویسنده بنابر شرایط کتاب در معرفی عارفان و صوفیان تاحدّ امکان همة ماجراها، داستان و روایات را بهصورتی حذف کرده است تا مطالب زیاد را با کمترین واژه بیان کند؛ در غیر این صورت، حجم کتاب بسیار گسترش مییافت. ازاینرو، در ترتیب زمانی و معرفی اشخاص، فقط به نکتههایی مهم از زندگانی آنان بسنده کرده است.
در این داستان، ماجرای یک عارف از ابتدای زندگی تا ازدواج و صاحب فرزندشدن، فقط در چند جملة کوتاه بیان شده است و تاحدّ ممکن مضمون اصلی داستان و نتیجهای که منظور نویسنده بوده است بهصورت خلاصه و مفید بیان شده است. در برخی از داستانها نیز با عنصر گسترش داستان روبرو هستیم که نمود بسیاری ندارد؛ اما نمونههایی نیز در این روایات موجود است که به گسترش آن میپردازد:
نمونه 10 و 11، نمونههایی است که نویسنده در آن داستان به بسط و گسترش پرداخته است. در نمونة 10 به همة جزئیات ریز پرداخته شده است؛ برای مثال: چون رفتم، رسیدم، دیدم و... ؛ نویسنده همة کارهای انجامیافته را کامل توضیح میدهد و به بهترین شکل اتفاقات را توصیف میکند؛ حتی در میان آن به تصویرپردازی ماجراها نیز میپردازد و صحنهپردازیهای هنری را نیز وارد میکند. 3-3. تکرار و بسامد: تکرار بنابر مقتضای روایات در چند داستان طبقات الصوفیه نمود یافته است. گاه حادثهای که یک بار اتفاق افتاده است، چند بار در طبقات الصوفیه ذکر میشود:
در یک داستان کوتاه، با تکرار و بسامدهایی روبرو میشویم که در سرتاسر داستان آشکارا نمایان میگردد. از این بسامدها میتوان به ماجرای نحوة آشنایی با درویش، جامة درویش، درخت و... اشاره کرد که چند بار تکرار و بیان شده است. 3ـ4 حالت یا وجه (زاویة دید): در طبقات الصوفیه گاه راوی خودِ شخص، گاه سوم شخص و گاه ناشناس است و به همین سبب نمونهای عالی برای موضوع روایتشناسی ژرار ژنت است؛ در برخی از روایتها گاه اول شخص homo diegetic مشاهده میشود:
گاهی این اول شخص راوی در حال و رخدادهای جاری حضور دارد و گاهی به گذشته میرود و ماجراهایی تعریف میکند که هرچند خود، راوی است ولی از آن زمان، به سبب گذر زمان، دور رانده شده است:
نمونه 13و14، روایتهایی است که از زبان اول شخص بیان میشود و راوی و قهرمان هر دو یک شخص نیستند. گاه راوی سوم شخص، hetero diegetic، است.
در بحث «وجه» چهار مسئله در طبقات الصوفیه وجود دارد: الف) وجه غیرراوی و غیرشخصیت:
ب) وجه راوی و غیرشخصیت:
ج) وجه غیرراوی و شخصیت:
د) وجه راوی و شخصیت:
3ـ5 لحن و آوا: نویسنده در طبقات الصوفیه، با لحنهای گوناگون، روایات وداستانها را بهگونهای مطرح میکند که گاه به گذشته و گاه به آینده میرود و البته همزمان رخدادهای حال را نیز بیان میکند. در میان این روایات گاهی راوی، خود در متن است و گاهی از خارج روایت میکند و در این روایات، زمان و مکان نیز در توجه راوی و نویسنده قرار میگیرد.
در این روایت، لحن زمانی داستان در حالت گذشته، آینده و حال در گذر است. گاهی لحن داستان پیشبینی آینده است و گاهی لحن از گذشته روایت میکند؛ نکتة مهم آن است که لحنها بهگونهای موشکافانه است که هر خوانندهای گیرایی و جذابی را در آن مشاهده میکند.
4ـ نتیجهگیری یکی از رویکردهای مهم نظریهپردازان روایتشناس، وسعتبخشیدن دیدگاه تحلیلی خواننده و منتقد به بحث روایت است که در این میان، مفهوم زمان جایگاه مهمی دارد. بنابراین «یکی از کارکردهای روایت عبارت است از ابداع طرحوارهای زمانی برحسب یک طرحوارۀ زمانی دیگر» (مکوئیلان، 1385: 142) و یکی از کارکردهای روایتشناسی، توصیف و تحلیل فاصلۀ زمانی بین کنش روایت و رخدادهاست یا به بیان بهتر، بررسی اصول و قواعدی که در تحلیل ساختاری متون کاربرد دارد. زمان یکی از عناصر مؤثر در ساختار روایت است. در بیشتر روایتها، زمان روایت در مقابل زمان واقعی قرار میگیرد. نظام روایتشناسی ژرار ژنت از نظریههای ساختارگرایان متأثر است و آثار وی برای این نظریهپردازان ادبی و نشانهشناسان اهمیت ویژهای دارد. ژنت برای توصیف و تحلیل ساختارهای متون ادبی پنج عامل را مهم میداند: نظم؛ تداوم؛ بسامد؛ وجه و گوینده. این پنج عامل در چارچوب نظریۀ «زمان در روایت» ژرار ژنت جای میگیرد که در بحثها و تحلیلهای نقد ادبی در کشورمان، تاحدودی تازه است و منتقدان ادبی در ایران کمتر به آن توجه کردهاند. طبقات الصوفیه، در شمار متنهای روایی است و به همین سبب بهخوبی میتوان آن را از نظر پنج مبحث نظم، تداوم، بسامد، وجه و گوینده بررسی و تحلیل کرد؛ این پنج مبحث را ژرار ژنت برای توصیف و تحلیل ساختارهای متون ادبی مطرح کرده است. با دقت در متون مهم ادب فارسی،کلاسیک و نو، بهراحتی موضوعات نقد ادبی جدید را در این آثار میتوان مشاهد کرد و این موضوع زمانی مشهود میشود که متون بهصورت تخصصی نقد و واکاوی گردد.
| ||
مراجع | ||
1- آسابرگر، آرتور (1380). روایت در فرهنگ عامه، رسانه و زندگى روزمره، ترجمة محمدرضا لیراوى، تهران: سروش. 2- آلن، گراهام (1385). بینامتنیت، ترجمۀ پیام یزدانجو، تهران: مرکز. 3- انصاری، خواجه عبدالله (1386). طبقات الصوفیه، مقابله و تصحیح محمد سرور مولایی، تهران: توس. 4- ایبرمز، ام. اچ (1387). فرهنگ توصیفی اصطلاحات ادبی، ترجمة سعید سبزیان، تهران: رهنما. 5- ایگلتون، تری (1380). پیشدرآمدی بر نظریة ادبی، ترجمه عباس مخبر، تهران: مرکز. 6- برتنز، یوهانس ویلم (1388). نظریۀادبی، ترجمۀ فرزان سجودی، تهران: آهنگ دیگر، چاپ دوم. 7- برتنس، هانس (1391). مبانی نظریةادبی، ترجمة محمدرضا ابوالقاسمی، تهران: ماهی، چاپ سوم. 8- تولان، مایکل جی (1383). درآمدی نقادانه ـ زبانشناختی بر روایت، ترجمه ابوالفضل حری، تهران: بنیاد سینمایی فارابی.9- سجودی، فرزان (1382). نشانهشناسی کاربردی، تهران: قصه. 10- لچت، جان (1377). پنجاه متفکر بزرگ معاصر، ترجمه محسن حکیمی، تهران: خجسته. 11- مکاریک، ایرنا ریما (1385). دانشنامة نظریههای ادبی معاصر، ترجمة محمد نبوی و مهران مهاجر، تهران: آگه، چاپ دوم. 12- مکوئیلان، مارتین (1388). گزیده مقالات روایت، ترجمۀ فتاح محمدی، تهران: مینوی خرد. 13- وبستر، راجر (1382). پیشدرآمدی بر مطالعه نظریه ادبی، ترجمة الهه دهنوی، تهران: فرهنگ و ارشاد اسلامی.14- Toolan, Michael, 2001, Narrative, a critical linguistic Introduction, London & New York, Rout ledge. 15- Schles ,Robert &Robert kellog, 1966, The Nature of Narrative, London & New York, Oxford University. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,979 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,098 |