| تعداد نشریات | 43 |
| تعداد شمارهها | 1,791 |
| تعداد مقالات | 14,617 |
| تعداد مشاهده مقاله | 38,787,983 |
| تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 15,100,502 |
Explaining the Semantic Conflict of the Phrase "what is between their hands and what is behind them" with a Cognitive and Rhetorical Approach | ||
| Linguistic Research in the Holy Quran | ||
| مقالات آماده انتشار، اصلاح شده برای چاپ، انتشار آنلاین از تاریخ 27 مهر 1404 اصل مقاله (528.88 K) | ||
| نوع مقاله: Research Article | ||
| شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/nrgs.2025.142186.1972 | ||
| نویسندگان | ||
| Ezzat Molla Ebrahimi* 1؛ Ayat Haghdoost2 | ||
| 1professor, Department of Arabic Language and Literature, University of Tehran, Tehran, Iran | ||
| 2PH. D Student of Arabic Language and Literature, University of Tehran, Tehran, Iran | ||
| چکیده | ||
| As a Qur'anic interpretation of time, " what is between their hands and what is behind them " refers to both past/future and past/future meanings according to authentic lexical interpretations. Similar to this conflict, Likoff and Johnson have investigated the English language with a cognitive approach and through the theory of conceptual metaphor. This theory, based on the truth of embodied perception, states that our language has given a spatial concept to the abstract concept of time. In this regard, especially to explain conflicts, three cognitive models of time are proposed: 1- moving observer model, 2- moving time model, and 3- time sequence model. The current research, with the descriptive-analytical method and with the application of cognitive models, and in comparison, with rhetorical analysis, expresses the degree of success of each in justifying the aforementioned conflict. Models 1 and 2, which are observer-oriented, justify one meaning; it is behind in both the future, the present, and the past. But model 3, which is time-oriented, does not agree with the verses containing the composition, because the presence of the observer in the verses is certain. However, the rhetorical point of view, relying on the pillar of similitude in metaphor, explains the reason for this conflict well, with two credits: the allegory of added/additional movement and the visible/invisible allegory. According to the results of this research, rhetorical analysis has provided a more complete and coherent explanation of this conflict compared to cognitive analysis. | ||
| کلیدواژهها | ||
| Conceptual Metaphor؛ Time as Place؛ Semantic Conflict؛ Cognitive Models؛ Rhetorical Analysis | ||
| اصل مقاله | ||
قرآن کریم مفاهیم والای خود همانند مفهوم زمان را به خاطر تفهیم روشن و آسان در ظرف زبانی مخاطبان قرار داده که با تجربیات مادی و ملموس عجین است. گاه زمان به مثابۀ یک مفهوم مبهم، در زبان قرآن کریم، به مکان تشبیه میشود. برای مثال، قرآن برای عینیترکردن زمانهای گذشته و آینده، تعبیر پیش رو یا پشت را آورده است، یا اینکه زمان را متحرک قرار میدهد و از منظر مخاطب عبور میدهد. تعبیر «ما بین أیدیهم وما خلفهم» و همانند آن در آیاتی از قرآن کریم اشاره به زمان یا وقایعی دارد که در بستر دو زمان گذشته و آینده رخ میدهند. هرگاه این تعابیر به صورت اقترانی بیان شوند، مفسران هر کدام از این ترکیبها را با دو معنای کاملاً متضاد تفسیر میکنند. از این رو، عبارت «ما بین أیدیهم/پیش رو» را هم به معنای آینده و هم به معنای گذشته و برای «ما خلفهم/پشت» نیز هر دو معنای گذشته و آینده را مطرح کردهاند (نک: آلوسی، 1415ق، ج2، ص102). این اختلاف معنایی زمانی پراهمیت میشود که بدانیم همین ترکیبها در حالت انفرادی چنین تعارضی را ندارند. بلاغت سنتی که همواره دغدغۀ اثبات نوآوری و ظرافت معنا را دارد، تلاش کرده است تا این تضاد را تبیین کند (نک: ابن عاشور، 1984م، ج23، صص30- 31). از سویی دیگر، نظریۀ استعارۀ مفهومی[1] نیز با نقد استعارۀ سنتی مدعی ارائۀ طرحی جامعتر، روشنتر و منسجمتر در این باره شده است (لیکاف و جانسون، 1395ش، ص13). استعاره که در رویکرد شناختی اساساً کُنشی ذهنی و فعالیتی ادراکی به شمار میرود، بیان میکند انسان برای گزارش از مفاهیم انتزاعی و ذهنی، از امور عینی و محسوس استفاده میکند. به عبارتی دیگر، ماهیت استعاره درک یک مفهوم بر اساس مفهوم یا چیز دیگری است. این نظریه با نقد رکن مشابهت در استعارۀ سنتی، معتقد است بین دو حوزۀ مبدأ[2] و مقصد[3] نگاشت[4] وجود دارد. از آنجا که بسیاری از استعارهها در تجربۀ جسمانی و محیطی ما ریشه دارند و به یک معنا، شناخت بشری تجسدی/مکانی است و تجربیات جسمی/محیطی در نحوۀ ادراک و استدلال انسان نقشآفرینی میکنند، لیکاف و جانسون استعارۀ جهتمند را مطرح کردهاند (لیکاف و جانسون، 1395ش، ص29). درک تجربیات بر اساس مکان این امکان را برای ناظر فراهم میکند که بخشی از تجربههای خود را بر پدیدههای غیرملموس و انتزاعی انطباق دهد و با آن به مثابۀ مکان رفتار کند و در نهایت، بتواند به پدیدههای ذهنی یا انتزاعی همانند پدیدههای ملموس و عینی اشارۀ حسی کند. نظریهپردازان شناختی در رابطه با مفهوم زمان که انتزاعی است و تعریف روشنی از آن وجود ندارد، با در نظر گرفتن استعارۀ بنیادین زمان به مثابۀ مکان، سه مدل شناختی ارائه میدهند که در دو مدل آن حضور ناظر قطعی است و یک مدل آن بدون حضور ناظر است. آن دو ادعا میکنند این تعارضها با مدلهای پیشنهادشده، دستکم در نمونههایی که در دسترس آنها هستند، پوشش داده میشوند (Evans & Green, 2006, pp. 84-86). با وجود آنکه تعارض معنای یک واژه یا یک عبارت در برخی از زبانها با کاربست نظریۀ استعارۀ مفهومی قابل تبیین است، زبان قرآن کریم با جزئیات منحصربهفرد خود، چالشی جدی برای نظریۀ استعارۀ مفهومی خواهد بود که میزان توفیق کامل آن در مقایسه با بلاغت سنتی که اساساً علم اختصاصی تبیین زبان قرآن کریم است، جای تردید دارد. از این رو، نگارندگان در این پژوهش که به روش توصیفی-تحلیلی تدوین شده است و با گزارشی از حقیقت این تعارض در کلام مفسران، ابتدا با کاربست مدلهای شناختی زمان، ترکیب آیۀ یادشده را در بافت آیات قرآن بررسی کردهاند، سپس، ضمن مقایسه با تحلیل بلاغی، میزان توفیق هر کدام را در توجیه این تعارض سنجیدهاند. 1-1- اهمیت پژوهش: آزمون یک نظریۀ جدید و معتبر همانند نظریۀ استعارۀ مفهومی، بر متن قرآن کریم، از سویی میتواند وجوه دیگری از قرآن کریم را بنمایاند که با ابزارهای بلاغی قابل طرح نیستند. از سویی دیگر، میتوان میزان توفیق این نظریه را در چالشی جدید، در عرصۀ زبان عربی و ادبی قرآن کریم و در قیاس با تحلیلهای بلاغی سنجید. این پژوهش میتواند به معرفی ابزار مناسب برای برطرفکردن تعارض و تضادهای تفسیری نائل شود. 2-1- پرسش پژوهش: جستار حاضر سعی در تبیین تعارض معنایی یک تعبیر قرآنی با ابزارهای جدید و قدیم علمی دارد و به صورت مشخص میخواهد به پرسشهای زیر پاسخ دهد:
1-3- پیشینۀ پژوهش: در زمینۀ تضاد معنایی ترکیب «ما بین أیدیهم وما خلفهم» با تبیین شناختی و بلاغی، پژوهشی مستقل انجام نشده است. اما در مقالههای زیر تا حدودی زمینۀ طرح این موضوع فراهم آمده است: - ارسلان گلفام و همکاران (1387ش) در مقالۀ «دو استعارۀ مفهومی متفاوت، مبنای دو معنای متضاد، مطالعۀ موردی واژۀ پیش»، تضاد معنایی واژۀ «پیش» در زبان فارسی را به کمک استعارههای مفهومی تبیین کردهاند. - شیرین پورابراهیم (1392ش) در مقالۀ «چندمعنایی واژۀ ید در متون دینی در پرتو نظریۀ استعارۀ شناختی»، فقط به مفهوم واژۀ «ید» در حوزۀ زمان اشارۀ جزئی دارد. اما به تبیین دوگانگی معنایی ترکیب «ما بین أیدیهم» ورود نکرده است. - فاطمه یگانه و همکاران (1395ش) در مقالۀ «استعارههای جهتی[5] در قرآن با رویکرد شناختی»، مفهومسازی[6] زمان بر اساس واژۀ «خلف» را مدنظر قرار داده و به هر دو معنای آن، گذشته و آینده، اشاره کردهاند. اما در این پژوهش، تفسیری برای دوگانگی واژۀ «خلف» ارائه نشده است. - مرتضی قائمی و ذوالفقاری (1398ش) در مقالۀ «مطالعۀ مدلهای شناختی زمان در متن قرآن بر اساس نظریۀ استعاره مفهومی»، درصدد برشماری و تطبیق مدلهای شناختی زمان بر پارهای از آیات قرآن کریم برآمدهاند. نویسندگان در تبیین تعارض معنایی واژۀ زمان، به دو مدل شخصمحور و زمانمحور بسنده کرده و اشارهای به تحلیلهای بلاغی نداشتهاند. بنابراین، تعارض معنایی ترکیب «ما بین أیدیهم وما خلفهم» بر اساس دو رویکرد شناختی و بلاغی، به صورت مستقل و برای اولین بار در جستار حاضر بررسی و تبیین شده است.
در بلاغت سنتی، استعاره صورتی خاص از زبان و ابزاری برای تعابیر زبانی است. نظریهپردازان علم بلاغت، «مجازی را که بر پایۀ علاقۀ مشابهت بنا شده باشد استعاره مینامند» (جرجانی، 1994م، ص108). اما به ادعای زبانشناسان جدید، استعاره نه به عنوان یک صنعت ادبی، بلکه به مثابۀ یک فرایند شناختی است که ریشه در نظام تصوری ذهن دارد. در این رویکرد، «جایگاه دقیق و واقعی استعاره بههیچوجه در زبان نیست، بلکه با استفاده از استعاره، یک حوزۀ ذهنی بر مبنای حوزۀ ذهنی دیگر مفهومسازی میشود» (Lakoff, 1993, p. 43). اساساً ماهیت استعاره فهمیدن تجربۀ چیزی در چارچوب چیز دیگری است (لیکاف و جانسون، 1395ش، ص23). از این رو، استعاره دیگر در سطح واژگان نیست، بلکه در مفاهیم نهفته است. در واقع، یک شباهت هستیشناختی[7] و معرفتشناختی است که در میان دو قلمروی مبدأ و مقصد ظاهر میشود. به عبارتی، موضوع دیگر زبان و تعبیرات آن نیست، بلکه تفکر و فرایند شناخت بشر مطرح است. در این رویکرد، «مضاف بر اینکه زبان نقش اولی خود را از دست میدهد و نقش ثانوی میگیرد، شباهت هستیشناختی میان عناصر دو حوزه در قامت نقش اول در کار است» (قائمینیا، 1396ش، ص49). لیکاف و جانسون (1395ش، ص13)، دو نظریهپرداز حوزۀ شناختی، در کتاب استعارههایی که با آن زندگی میکنیم، در سال 1980م با نقد نظریۀ سنتی استعاره، تصریح کردهاند استعاره خاص زبان ادبی نیست، بلکه «استعاره همۀ زندگی روزمره از جمله حوزۀ اندیشه و فعالیت انسانها را در بر میگیرد و اساساً سیستم درک انسانی ماهیتی استعاری دارد». آن دو با تعابیر استعاری بیشماری کوشیدهاند تا نشان دهند حلقۀ وصل ارتباط بین دو حوزۀ مفهومی پایۀ تجربی و فرهنگی مسلط بر زبان متکلمان به آن است. استعارههای مفهومی میان مفاهیم ذهنی یا انتزاعی و ادراک حسی ارتباط برقرار میکنند و به این ترتیب، برای شناخت، اساسی فیزیکی و جسمانی فراهم میکنند. به عبارتی، پایۀ استعاره بر اساس تعاملات جسمانی و تجربۀ طبیعی آدمی است. این حقیقت که انسان دارای بدنی با کارکردی خاص در محیطی فیزیکی است، سبب میشود تا به یک مفهوم غیرمکانی، مفهوم مکانی[8] بدهد، زیرا مکان در شمار بینادیترین مفاهیم قابل تجربه است. «استعارههای مکانی ریشه در تجربههای فیزیکی و فرهنگی ما دارند و تصادفی نیستند. میتوان یک استعاره را فقط به واسطۀ مبنای تجربی آن به عنوان ابزاری برای درک یک مفهوم به کار گرفت» (لیکاف و جانسون، 1395ش، ص37). گاهی مکانمندی[9] آنچنان به بخش ضروری یک مفهوم تبدیل شده است که به دشواری میتوان استعارۀ جایگزینی را تصور کرد که به آن مفهوم ساختار بدهد (قائمینیا، 1396ش، ص73). خلاصه آنکه بسیاری از مفاهیم اساسی و بنیادی بر اساس یک یا چند استعارۀ مکانی[10] که ویژگی بارز آن «جهت» است، سازماندهی میشوند. این نوع استعاره مفهومی را «استعارۀ جهتمند» میگویند، زیرا با بسیاری از جهتهای مکانی پیوند دارد: بالا-پایین، جلو-عقب، دور-نزدیک و غیره. استعارههای جهتی میان یک مفهوم ذهنی و یک جهت فیزیکی ارتباط دو سویه ایجاد میکنند و «نظام کاملی از مفاهیم را بر اساس یک نظام کامل دیگر سامان میدهند» (لیکاف و جانسون، 1395ش، ص29). این نظاممندی[11] بیانگر انسجام[12] موجود میان آنهاست. برای مثال، استعارۀ خوب بالا است، پس هر چیز خوب و مطلوبی را با جهت بالا توصیف میکنند (یوسفی راد، ۱۳۸۲ش، صص49-50). زمان، یک مفهوم انتزاعی مبهم است که کماکان بشر برای تعریف آن به تجربههای دیگر خود پناه میبرد و گاه از خلال کمیت و مقدار و گاه از خلال طبیعت و تجربههای شخصی آن را تفهیم میکند. پذیرفتنی است که مفهومسازی زمان بر اساس مکان دیگر یک ویژگی جهانی به شمار میآید و برای زبانهای متعددی قابل اثبات است (Yu, 1998, p. 85). در رویکرد شناختی، زمان با مفهوم حرکت آمیختگی جداییناپذیری دارد، چه، حرکت در طول زمان رخ میدهد. آنچه در آینده انسان با آن مواجه میشود در مقابل او قرار دارد و در حال حرکت به سمت اوست. به عبارتی، آنچه انسان در آینده با آن مواجه میشود، همان چیزی است که در حال حرکت به سمت آن است. «از آنجا که تقابلهای جهتی مبنای شکلگیری استعارههای جهتی هستند، به نظر میرسد در فرهنگهای مختلف، ظهوری متفاوت دارند، برای مثال، آینده در برخی از فرهنگها با جهت جلو مفهومسازی شده است و در برخی دیگر با جهت عقب» (لیکاف و جانسون، 1395ش، ص30). لیکاف و جانسون (1395ش، صص73-80) در تلاش برای حل چالشهای انسجام استعاری، به چالش دو نظام زمانی متناقض در زبان انگلیسی اشاره میکنند که یک بار آینده پیش رو و بار دیگر پشت سر قرار دارد. توضیح آنها به سه نگاشت استعاری منجر میشود که دو نگاشت آن مبتنی بر زمان متحرک هستند و یک نگاشت مبتنی بر ناظر متحرک است. زمان در نگاشت «زمان متحرک» یک بار به نسبت ناظر سنجیده میشود و یک بار به نسبت زمان دیگری و در تقسیمی دیگر، زمان بیحرکت خواهد بود و ناظر حرکت میکند. لیکاف برای تبیین این دوگانگی، با بیانی روشنتر، صحبت یک طرحواره به نام طرحوارۀ ترتیب خطی را پیش میکشد که در خطی تکبعدی، ترتیب اشیاء برحسب فاصلۀ رو به افزایش آنها از ناظر است. آنچه در وهلۀ اول اتفاق میافتد، گذشته و قبل است و آنچه دوم است، در آینده و بعد رخ میدهد. «در این وضعیت، فرض بر این است که ناظر ثابت و زمانهای مختلف به مثابۀ اشیائی هستند که به نسبت مشاهدهگر در حال حرکتاند. به عبارتی دیگر، اگر زمان 2 پشت زمان 1 قرار بگیرد، پس زمان 2 که هنوز نیامده، آینده است و زمان 1 که جلو بوده و رخ داده گذشته است. در وضعیتی دیگر، برعکس حالت اول، این زمان است که به مثابۀ اشیاء و مناظری ثابت به نظر میرسد و ناظر در حال حرکت است. در این دیدگاه، مناظری که جلو هستند، آینده است که به سمت آن میرود و مناظری که عقب هستند، گذشته است که از آن عبور کرده و پشت سر خود بهجای گذاشته است» (Lakoff, 1987, p. 271). اوانز و گرین[13] (2006م، صص84- 86) این توضیحات را در قالب مدل شناختی، بهتر ارائه دادهاند که منظورشان از مدلهای شناختی قراردادن مفاهیم واژگانی به صورت اطلاعات کلیتر در الگوهای تصویری[14] است. بر اساس شواهد موجود، سه مدل شناختی عمده برای زمان یافت میشوند که دو مدل مبتنی بر ناظر هستند و یک مدل مبتنی بر زمان است. مدلهای مبتنی بر ناظر معمولاً به طور ضمنی به زمان حال یا اکنون اشاره میکنند، اما مدل زمانمحور اشارهای به زمان اکنون ندارد. این سه مدل به قرار زیر هستند:
در این جستار، تعبیر «ما بین أیدیهم» و «ما خلفهم» در ترکیب آیاتی که صرفاً بر یک معنا دلالت دارند یا در بافت زمانی وارد نشدهاند، محل بحث نیست. مناقشه بر سر آیاتی است که در سیاق زمانی و به صورت اقترانی در قرآن کریم آمدهاند و مفسران برای آن به دو معنا اشاره کردهاند که در تعارض با همدیگر قرار میگیرند؛ از جملۀ آیات مبارک حاوی این تعابیر در سورههای (بقره: 255)، (طه: 110)، (أنبیاء: 28)، (حج: 76)، (یس: 45)، (أحقاف: 21) و غیره آمدهاند. برای مثال، مفسران در معنای آیۀ شریفۀ «...یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ...» (بقره: 255) برای ترکیب «ما بین أیدیهم/پیش رو» و ضد آن، هم معنای آینده و هم معنای گذشته را گفتهاند. در تبیین تعارض معنایی این ترکیبها، چنانکه دیده میشود، بیشتر مفسران هر دو وجه را جایز شمرده (نک: آلوسی، 1415ق، ج2، ص102) و در جهت تبیین چرایی این تعارض دو تحلیل مطرح کردهاند. از طرفی، همین ترکیب در رویکرد شناختی، یک استعارۀ جهتی است که زمان را مکانمند کرده است. به عبارتی، زمان از طریق مکان درک میشود. به همین دلیل، در بسیاری از آیات قرآن کریم عبارت «ما بین الأیدی» که اشاره به پیش رو یا جلو دارد، به معنای گذشته آمده است: «وَقَفَّیْنَا عَلَى آثَارِهِم بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ...» (مائده: 46). قرآن کریم تصدیقکنندۀ تورات است که از لحاظ زمانی پیشتر و جلوتر از نزول قرآن کریم است. ترکیب «وما خلفهم» نیز همینطور اشاره به پشت یا عقب دارد که مراد از آن آینده است: «فالیَومَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَن خَلفَکَ آیَة» (یونس: 92). در این آیه، مراد ار «خلف» فرعون، در یک وجه تفسیری، قرنهای پس از اوست (بیضاوی، 1418ق، ج3، ص123). اما در بافت زمانی، کما اینکه اشاره شد، این ترکیبها به دو صورت معنا شدهاند و این توسع معنایی به صورت متضاد ظهور و بروز پیدا کرده است. در ادامۀ بحث با بیان نظر مفسران، ترکیبهای مورد اشاره با مدلهای شناختی زمان بررسی و با تحلیل بلاغی مقایسه خواهند شد.
1-3- تضاد معنای «ما بین أیدیهم وما خلفهم» در کلام مفسران اگر ترکیب عبارت «ما بین أیدیهم وما خلفهم» و همانند آن در ارتباط با حوزۀ زمانی استعمال شود، مفسران آن را به دو صورت متضاد، یعنی گذشته و آینده، معنا میکنند. برای مثال، زجاج (1988م، ج3، ص377) در تفسیر آیۀ 110 سورۀ طه با بیان فقط یک معنا میگوید: ««ما بین أیدیهم»، آنچه به امور قیامت مرتبط است و هر آنچه اتفاق میافتد. «وما خلفهم»، آنچه که از اعمالشان رخ داده است». اما زمخشری (1407ق، ج1، ص301) همین تعبیر را ذیل تفسیر آیۀ 255 سورۀ بقره به گونهای متضاد و به معنای «آنچه قبل از ایشان رخ داده وآنچه بعد از ایشان رخ میدهد» تفسیر میکند. وی ذیل آیۀ 45 سورۀ یس نیز همین مفهوم را بدون هیچ تعلیقی از قتاده و مجاهد نقل کرده است (زمخشری، 1407ق، ج4، ص19). ابن عطیه (1422ق، ج1، ص341) نیز با نقل از مجاهد همین معنا را تأیید میکند و میگوید: «این معنا فینفسه به هنگام مرگ انسان صحیح است، چرا که «ما بین الید» همۀ آن چیزهایی است که انسان از پیش فرستاده است. حال آنکه «وما خلفه» به آن چیزهایی اطلاق میشود که پس از او میآید». فخر رازی (1420ق، ج7، ص12) با بیان وجوه مختلف معنایی این تعابیر را بر میشمارد، اما هیچ یک را بر دیگری ترجیح نمیدهد؛ وی در این باره میگوید: «مجاهد و عطاء گفتهاند که «ما بین أیدیهم»، یعنی آنچه پیشتر از ایشان در دنیا بوده است. اما «وما خلفهم»، یعنی آنچه بعد از ایشان در امور اخروی رخ میدهد. اما ضحاک و کلبی میگویند عبارت «ما بین أیدیهم» یعنی آخرت، چرا که ایشان به سمت آن میروند و «وما خلفهم» یعنی دنیا، زیرا آن را پشت سر خود بهجای میگذارند». طبرسی (1995م، ج2، ص160) نیز همین دو معنای متضاد را بدون ترجیح نقل کرده است. اما خازن (1415ق، ج1، ص190) هر دو معنا را میآورد، با این تفاوت که معنای دوم را با صیغۀ تمریض «قیل» آورده است. ابن عاشور (1984م، ج23، ص30) معتقد است «ما بین أیدیهم» ناظر به مستقبل و «ما خلفهم» ناظر به گذشته است. از آنچه بیان شد، مشخص شد این دو ترکیب در یک حوزۀ مشخص، یعنی حوزۀ زمان، دارای دو معنای متضاد هستند و یک بار به معنای گذشته و بار دیگر به معنای آینده میآیند.آیا در رویکرد استعارۀ مفهومی این واقعیت زبانی قابل تبیین است و در این صورت، میزان توفیق آن نسبت به تحلیل بلاغی چقدر خواهد بود؟
2-3- تبیین تضاد معنایی «ما بین أیدیهم وما خلفهم» در رویکرد شناختی و بلاغی در استعارۀ زمان به مثابۀ مکان، «یک دوگانگی یا تناقض ظاهری وجود دارد» (لیکاف و جانسون، 1395ش، ص73). یک بار، آینده در جلو و گذشته پشت سر است و بار دیگر، آینده در عقب و گذشته در جلو است. تلاش شناختگرایان برای حل یکپارچۀ این تعارضها به سه مدل شناختی مدل ناظر متحرک، مدل تصویر متحرک و مدل توالی زمانی انجامید. با در نظر گرفتن مدل ناظر متحرک، برای تبیین این دوگانگی ملاحظه میشود اگر زمان ثابت فرض شود و ناظر حرکت کند، پیش روی ناظر، زمان آینده ایستاده است که به آن درخواهد آمد و پشت سر ناظر، زمان گذشته قرار دارد که از آن عبور کرده است. برای مثال، در زبان فارسی، عبارت استعاری «روزهایی که پیش رو دارید» شاهد واضحی برای این مدل است. پیش به معنای آینده آمده است، زیرا به نسبت ناظر بیرونی سنجیده میشود (گلفام و همکاران، 1387ش، ص67). استعارۀ بالا، در زبان عربی، حتی در اسمگذاری زمانها نیز مشهود است؛ زمان «ماضی» از «مضی» بر مرور، گذر و حرکت دلالت میکند و زمان «مستقبل» از «قبل» به معنای روبهروشدن دو شیء با همدیگر است، کما اینکه به سال آینده نیز «العام القابل» میگویند (ابن فارس، 1979م، ج5، ص52). با این توجیه، عبارت «ما بین أیدیهم/پیش رو» در یک تفسیر، مبتنی بر ناظر است که به سمت جلو حرکت میکند. در نتیجه، آینده پیش روی او قرار خواهد گرفت. عبارت «ما خلفهم/پشت» نیز با این مدل، متناظر با گذشته خواهد بود، زیرا ناظر با حرکت خود آن را پشت سر جا میگذارد.
همچنین، بنا بر نظر بلاغیون، ذکر دست در تعبیر «ما بین أیدیهم» عاریتی است، چنانکه در پاسخ به کسی که دربارۀ یک رهگذر سؤال میپرسد، میگویند: «هو بین یدیک»، یعنی جلوی شما حرکت کرده است (شریف رضی، 1995م، ص31). از طرفی دیگر، دو ظرف مکانی موجود در ترکیب مورد بحث را، در سیاق آیات مرتبط با حوزۀ زمان، استعاره از زمان گرفتهاند (آلوسی، 1415ق، ج1، ص284). بنابراین، اینجا یک تشبیه و یک تصویرسازی در کار است. بیشتر مفسران به تمثیل حرکت ناظر اشاره میکنند: «گویی فرد بر «ما بین الأیدی» وارد شده و دنیا را پشت سر خود جا گذاشته است» (فخر رازی، 1420م، ج26، ص186). به عبارت دیگر، مکانهای پیش رو و پشت به ترتیب زمان آینده و گذشته هستند. از این نظر که ناظر حرکت میکند، پس روی او به آینده و پشتش به گذشته است. بنابراین، توجیه بلاغی و توجیه شناختی، در یک معنا، تفاوتی با همدیگر ندارند. اما وقتی عبارت «ما بین أیدیهم/پیش رو» بر گذشته و «ما خلفهم/پشت» بر آینده دلالت کند، این پرسش پیش میآید که با کدامین مدل میتوان این وضعیت متضاد را تبیین کرد. برخی مدل زمانمحور یا مدل توالی خطی را پیشنهاد کردهاند (قائمی و ذوالفقاری، 1398ش، ص136). در این مدل، ناظر مطرح نیست، بلکه دو زمان نسبت به همدیگر سنجیده میشوند؛ مانند «دوشنبه جلوتر از سهشنبه است». بر اساس این مدل، مکان جلو متناظر با گذشته است و مکان عقب با آینده انطباق دارد.
در این نمودار، زمان شمارۀ 2 به نسبت زمان شمارۀ 1 سنجیده میشود. شمارۀ 2، زمان آینده، با جهت عقبتر/دیرتر متناظر است و شمارۀ 1، زمان گذشته، با جهت جلوتر/زودتر نگاشت دارد. شبیه به این وضعیت را لیکاف و جانسون (1395ش، ص76) برای عبارتهای استعاری در مثال «هفتۀ پیش رو و هفتههای پس از آن»، آوردهاند که پیش رو و پس از آن، هر دو اشاره به آینده دارند؛ با این توصیف که پیش رو و پس از آن آیندههای متعاقب همدیگر هستند و «Future in the futuer» به شمار میروند. در نقدِ این مدل پیشنهادی برای تعبیر «ما بین أیدیهم وما خلفهم» میتوان اینگونه استدلال کرد که آیات کریمۀ مشتمل بر تعبیر یادشده، با در نظر گرفتن ناظر، پیش رو و پشت را مطرح کردهاند. این مفهوم بهوضوح در آیهالکرسی مشاهده میشود: «اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ» (بقره: 255). این آیۀ مبارکه درصدد بیان مفهوم توحید است و پس از اشاره به صفتهای حیات و قیومیت باریتعالی، تشریح میکند هیچ گزندی متوجه این صفتها نیست. در ادامه، ملکیت مطلق ذات مقدس الهی را گوشزد میکند تا از یک طرف، الوهیت غیرخدا نفی شود (أبوحیان، 1420ق، ج2، ص610) و از طرفی دیگر، برای دفع یک انحراف اعتقادی نیز از آن بهره بجوید (ابن عاشور، 1984م، ج3، ص21). ملکیت مطلق پروردگار به این معناست که هیچ دخل و تصرفی در ملک او، بدون اجازهاش، رخ نخواهد داد. به همین دلیل، اگر کسی برای شرک خود، به مفهوم شفاعت پناه برده است، شفاعت بدون اجازه و رضایت خداوند امکان ندارد. بعد از تقریر این موضوعات، عبارت «یعلم ما بین أیدیهم وماخلفهم» قرار گرفته است که از یک سو با جملۀ قبل و از سوی دیگر با کل آیه تناسب دارد. همۀ آنچه پیش از این عبارت گفته شد، بر عموم علم خداوند دربارۀ آنچه رخ داده است دلالت میکند که با تعبیر «یعلم ما بین أیدیهم وما خلفهم»، دلالت پیشین تکمیل و تأکید میشود. علم خدای متعال به همۀ رخدادهای پیشآمده و پیشنیامده تعلق میگیرد. از طرف دیگر، در قضیۀ شفاعت این پرسش مطرح میشود که دلیل نفی شفاعت جز با اذن خداوند چیست. زیرا بندگان نمیدانند چه کسی استحقاق شفاعت دارد و چه کسی مستحق نیست (ابن عاشور، 1984م، ج3، صص21-22). علم کامل آن نزد خداوند است. به عبارت دیگر، این ترکیب از یک نظر اثبات علم کامل خداوند و از نظر دیگر نفی علم کامل از مخلوقات است (آلوسی، 1415م، ج2، ص11) این تناسب در آیۀ دیگری نیز وجود دارد: «یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى» (انبیاء: 28). با توجه به این توضیحات، ناظران در مرکز مناقشه قرار دارند و در واقع، دلیلی برای انحراف از توحید قلمداد میشوند. بنابراین، زمان به نسبت زمان ناظر سنجیده میشود. زمان ناظر برای این تقسیم زمانی مهم است، حال آنکه در مدل توالی زمانی، اشارهای به اکنون ندارد (قائمینیا، 1396ش، ص426). به همین دلیل، اعلام میشود مخلوقات، تماماً از جمله شفاعتکنندگان، قبل و بعدشان، محاط به علم خداوند هستند. از طرفی نیز به طور مستقل به چیزی از علم خداوند احاطه ندارند. به یک معنای دیگر، خداوند گذشته، یعنی جلوتر از زمان ایشان را، با همۀ امتداد و دورشدنش میداند و آینده، یعنی پس از زمان ایشان را، با همۀ امتداد، دورشدن و ابدیتش میداند. از این رو، مفسران، عموماً، با عبور از تحدید معنای این دو ترکیب، مقصود نهایی را دریافتهاند. طبری (2000م، ج5، ص396) میگوید: «یعنی احاطۀ همهجانبه و علمی او به همۀ آنچه رخ داده و رخ میدهد و اینکه چیزی از نظر او مخفی نمیماند». کمال این احاطه در آن است که زمان را با همۀ امتداد، گستره و استمرار آن، در نسبت با ضمیر «هم» موجود در تعبیر، یا شفاعتکنندگان و مخلوقات، در نظر میگیرد و ویژگی عدم احاطه را از همۀ ناظران نفی میکند. آیۀ «وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا مَا بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَمَا خَلْفَکُمْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ» (یس: 45) نیز به همین نتیجه منتج میشود؛ هرگاه به کفار مکه انذار داده میشد که بیم احوال پیش و پس از خود را به امید رحمت خدا در دل بگیرند، اعراض میکردند. احوال پیش از ایشان، یعنی عذاب امتهای پیشین که بارها اتفاق افتاده است: «أَلَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لَا یَرْجِعُونَ» (یس: 31) و احوال پس از ایشان، امور اخروی است (هرری، 2001م، ج24، صص36-37). عبارت «ما بین أیدیکم وما خلفکم» به یک اعتبار به ترتیب آینده و گذشته است و به اعتباری دیگر برعکس. اما این گذشته و آینده به نسبت زمان خود ناظران است. اینجا در نسبت با ناظران، یک گذشتۀ ممتد و آنجا، یک آیندۀ ابدی در جریان است که باید از آن واهمه داشت. ابن عاشور (1984م، ج23، صص30-31) با ابزارهای بلاغی سنتی، تحلیلی ظریف از این تعارض دارد که همۀ معانی گفتهشده را پوشش میدهد: «این دو ترکیب در اصل تمثیلاند، یک بار تمثیل مضافالیه به یک حرکتکننده به سمت مکانی است، بنابراین، «بین یدین» او یعنی آنچه به آن درخواهد آمد و آنچه پشت او قرار گرفته همانی است که پشت سر خود بهجای گذاشته است. یک بار نیز تمثیل مضاف به حرکتکننده است، پس او اگر «بین یدین» مضافالیه قرار بگیرد، در حرکت بر او سبقت گرفته و سابق است. اما اگر پشت مضافالیه قرار بگیرد، از آن عقب مانده است و بعد از وی وارد میشود. این آیه به هر دو صورت تفسیر شده است». بنا بر این تحلیل، در استعارۀ بلاغی همچون مدل ناظر متحرک، اگر مضاف الیه حرکت داده شود، «ما بین أیدیهم/پیش رو» به مفهوم آینده و «ما خلفهم/پشت» به معنای گذشته است. از این نظر با همدیگر هیچ تفاوتی ندارند. اما اگر مضاف حرکت کند، «ما بین أیدیهم/پیش رو» قبل، یعنی گذشته و «ما خلفهم/پشت» بعد، یعنی آینده خواهد بود. بنابراین، ناظر و زمان ناظر (اکنون) در تشبیه دوم ابنعاشور باز مطرح و هماهنگ با بافت آیات است. حال آنکه در مدل توالی زمانی یا زمانمحور اینگونه نیست. در مدل توالی زمانی، زمانهای قبل و بعد به نسبت همدیگر سنجیده میشوند که با معنا و مفهوم آیات مشتمل بر این تعبیر منافات دارد و حضور ناظر در تعبیر قطعی است. اما وجه دوم با مدل زمان متحرک و ناظر ثابت انطباق ندارد. در این مدل زمان در حال گذر است، حال آنکه ناظر بدون حرکت میایستد. ویژگی مشترک این مدل با مدل ناظر متحرک و زمان ثابت، نسبت حرکت کنشگران است؛ آینده در جلو و گذشته در عقب. هر دوی این استعارهها این معنا را تداعی میکنند که از دیدگاه ما زمان از جلو به عقب بر ما میگذرد (لیکاف و جانسون، 1395ش، صص77-78). در زبان فارسی نیز همینگونه است. برای مثال، در جملۀ «روزهایی که پشت سر گذراندیم»، پشت با گذشته متناظر شده است. اما در عبارت «روزهایی که پیش روی ماست»، پیش رو آینده است. بنابراین، مدل شناختی زمان متحرک نمیتواند تفسیر دوم عبارت مورد بحث را توجیه کند، زیرا در این مدل نگاشت جلو/آینده و عقب/گذشته مطرح است و ناقد میخواهد آن معنای دیگر را نیز تبیین کند. در یک جمعبندی کلی، در تحلیل مدل ناظر ثابت و زمان متحرک، آینده و گذشته به ترتیب با جلو و عقب مفهومسازی میشوند و همان نتیجۀ مدل ناظر متحرک و زمان ثابت به دست میآید. اما مفسران در یک وجه گفتهاند: پیش رو، گذشته و پشت، آینده است که با این مدل شناختی، تعارض میان آن دو از بین نمیرود. اما در تحلیل بلاغی، زمانهای قبل و بعد به نسبت خود زمان ناظر اندازهگیری میشوند. به عبارتی دیگر، ناظر همواره مطرح است و گذشته و آینده به نسبت آن فاصلهبندی میشوند. لحظۀ ناظر، خود، متناظر با یک مکان است، زمانهای گذشته و آینده نیز به مکان تشبیه شدهاند. گذشته از لحظۀ زمان ناظر پیش میافتد (پیش رو) و آینده نیز عقب مانده است و با تأخیر وارد میشود (پشت). برخی از مفسران تمثیل دیگری را مطرح کردهاند. گویی اموری که حسّ به آن احاطه دارد به «ما بین الأیدی/پیش رو» و اموری که حسّ به آن احاطه ندارد به «ما هو الخلف/پشت» تشبیه شدهاند (قاسمی، 1418ق، ج2، ص191). بر این اساس، اگر آیه امکان توجیه در بافت زمان را داشته باشد، پیش رو یعنی دیدنی، اشاره به دنیا دارد که فرع بر ماضی است و پشت یعنی نادیدنی، بر آخرت دلالت میکند که فرع بر مستقبل است. اما چنانکه پیشتر گفته شد، هیچ کدام از مدلهای شناختی به این نتیجه منتج نمیشود. این تمثیل بلاغی یک تلازم نیز دارد؛ دوری و نزدیکی. به عبارتی دیگر، دیدنیها یا امور احاطهشدنی، نزدیک و نادیدنیها یا اموری احاطه نشدنی، دور تلقی میشوند. به همین دلیل، برخی از مفسران عبارت «ما بین الأیدی» را دلیل بر قربت گرفتهاند (شریف رضی، 1995ق، ص8). بر اساس این رویکرد، نزدیک همین دنیای مادی است و بالتبع مراد از «ما خلفهم» امور بعید، یعنی امور اخروی است. به یک معنای دیگر، زمان آینده به مفهوم دور و زمان گذشته به مفهوم نزدیک همانند شده است. حتی در یک وجه دیگر گفتهاند: «زمان گذشته و زمان آینده هر دو دور هستند. فقط زمان حاضر است که نزدیک است» (مستغانمی و همکاران، 2023م، ج4، ص99). همچنین، ابن عاشور (1994م، ج26، ص46) در تفسیر آیۀ «وَاذْکُرْ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقَافِ وَقَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ» (أحقاف: 21)، میگوید: «عبارت «ومِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ» یعنی زمان نزدیک و زمان پس از هود که زمان دورتر از هود، زمان نوح علیهما السلام است. به عبارت دیگر، هر دو تعبیر اشاره به ماضی دارد، اما یکی ماضی نزدیک «من بین یدیه» و دیگری ماضی دور «ومن خلفه» است. البته بیشتر مفسران گفتهاند: مراد قبل و بعد از هود است (بیضاوی، 1418ق، ج5، ص115). یعنی «من بین یدیه» بر گذشته و «من خلفه» بر آینده اطلاق میشود. از این رو، این معانی متعدد با تحلیل بلاغی توجیهپذیر است، اما مدلهای شناختی قابلیت تبیین یکپارچۀ آن را ندارد. بنا بر آنچه گفته شد، در تحلیل بلاغی، عبارت «ما بین أیدیهم/پیش رو» هم به معنای آینده و هم به معنای گذشته قابل تبیین است، حال آنکه این تبیین در مدلهای شناختی زمان به صورت یک مدل مسنجم، روشن و کامل امکانپذیر نیست.
بر اساس رویکرد شناختی، استعاره ریشه در تجربیات انسانها دارد؛ به ویژه تجربیات فیزیکی و محیطی آنها. قرآن کریم برای اشاره به زمانهای گذشته و آینده، تعبیر استعاری «ما بین أیدیهم وما خلفهم» را آورده است که یک استعارۀ جهتی است و اشاره به پیش رو و اشاره به پشت برای نشاندادن زمان است. در بلاغت سنتی نیز این واژهها عاریتی و ظرفهای مکانی استعاره برای زمان هستند. اما این ترکیب با دو معنای متضاد در کلام مفسران ظاهر شده است. آنها عبارت «ما بین أیدیهم/پیش رو» را به هر دو زمانِ آینده و گذشته اطلاق کردهاند و عبارت «ما خلفهم/پشت» نیز چنین است. مفسرین این وجوه را با اعتبارهای بلاغی محتمل میدانند، اما این توسع معنایی به صورت متضاد، در مدلهای شناختی زمان، کاملاً و به صورت منسجم قابل تبیین نیست. مدل ناظر متحرک نشان میدهد در ترکیب مورد بحث، نگاشت آینده/پیش رو و گذشته/پشت مطرح است. در این مدل، ناظر از میان زمان میگذرد و آنچه با آن روبهرو میشود آینده و آنچه پشت سر میگذارد گذشته خواهد بود. اما در مدل زمان متحرک، باز همان نگاشت پیش رو/آینده و پشت/گذشته خواهد بود، زیرا طبق این مدل همیشه زمان از سمت آینده بر انسان میگذرد و گذشته در پشت واقع میشود. در این مدل و مدل پیشین، همواره نگاشت آینده/جلو و گذشته/پشت وجود خواهد داشت و همچنان وجه دوم ترکیب مورد بحث تبیین نمیشود. در مدل توالی زمانی یا زمانمحور، زمانها به نسبت همدیگر سنجیده میشوند و سخن از ناظر و زمان ناظر (اکنون) نیست. این مدل هم نمیتواند آیات مورد بحث را توجیه کند، زیرا حضور ناظر در بافت آیات قطعی است. برای مثال، ضمیر «هم» در «أیدیهم وخلفهم» و زمان اگر بدون ناظر یا ناظران سنجیده نشود، اساساً معنای درستی به دست نمیآید. به همین دلیل، وجه دوم تفسیر بدون تبیین باقی میماند. از نگاه بلاغی، تبیین دو معنای متضاد ترکیب استعاری «ما بین أیدیهم وما خلفهم» به دو وجه قابل بررسی خواهد بود: 1- تمثیل مضاف و مضافالیه به حرکتکننده؛ یعنی یک بار مضافالیه حرکت میکند که گویی فرد بر «ما بین الأیدی» وارد خواهد شد و دنیا را پشت سر خود جا خواهد گذاشت. این همان نتیجۀ مدل اول شناختی ناظر متحرک است. اما بار دیگر مضاف حرکت میکند که اگر پیش روی مضافالیه قرار بگیرد، در حرکت بر او سبقت گرفته و او سابق است و اگر پشت مضافالیه قرار بگیرد، از آن عقب مانده است و بعد از وی وارد میشود. در اینجا، وجه دوم تفسیری عبارت مورد بحث تبیین میشود. 2- تشبیه گذشته و آینده به پیش رو و پشت؛ از آن نظر که پیش رو دیدنی است و پشت نادیدنی؛ زمانها نیز چنین هستند. گذشته و حال دیدنی و قابل مشاهده هستند، اما آینده اینگونه نیست. با این توجیه نیز وجه دوم تفسیری عبارت مورد بحث تبیین خواهد شد. تحلیل دوم بلاغی یک تلازم نیز دارد: نزدیکی و دوری. «ما بین أیدیهم» به امور نزدیک و «ما خلفهم» به امور بعید تشبیه شده است. بنابراین، در یک وجه، نزدیک، دنیای مادی است که فرع بر زمان ماضی است و دور، جهان اخروی است که فرع بر مستقبل است. در یک وجه دیگر، جهت نزدیک، زمانهای نزدیک به ناظر است و جهت دور، زمانهای دورتر از ناظر را در بر میگیرد، چه گذشته باشد و چه آینده. یا اینکه هر کدام از زمانها خود دور و نزدیک دارد، زمانهای دورتر، «ما خلفهم» است و زمانهای نزدیکتر، «ما بین أیدیهم» خواهد بود. بالتبع، این تحلیل به معانی متعددی منجر میشود و تفاوتهای آشکاری با مدلهای شناختی دارد. از همین رو، مدلهای شناختی پیشنهادشده برای استعارۀ زمان تعارض پیشآمده را به طور روشن و کامل توجیه نمیکنند و این مطلب گویای آن است که نمونههای قرآنی بیانشده، با تفاسیر و فهم گذشتگان، چالشی برای مدلهای شناختی زمان و استعارههای مفهومی محسوب میشوند، زیرا به ادعای لیکاف و جانسون، در نمونههای مورد بررسی آنها بههیچوجه ناهماهنگی و تعارضی وجود ندارد. بر همین اساس، میتوان ادعا کرد دستکم در خصوص حل این تعارض، آنها ابزارهای بلاغی توجیه منسجمتر و کاملتری در مقایسه با نظریۀ استعاره مفهومی ارائه کردهاند. از این رو، در رابطه با استعارۀ زمان، ضرورت دارد مدلهای شناختی جامعتری عرضه شوند تا این جزئیات را نیز به نحوی پوشش دهند.
[1] Conceptual metaphor [2] Sourse domain [3] Target domain [4] Mapping [5] Orientational metaphor [6] Conseptualize [7] Ontological [8] Spatial concept [9] Spatialization [10] Spatialization metaphor [11] Systematicity [12] Coherence [13] Evans & Green [14] Image schcma | ||
| مراجع | ||
|
قرآن کریم. ابن عاشور، محمد طاهر. (1984م). التحریر والتنویر. تونس: الدار التونسیة للنشر. ابن عطیه، عبد الحق. (1422ق). المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز (به کوشش عبدالسلام عبدالشافی محمد). بیروت: دار الکتب العلمیه. ابن فارس، احمد. (1979م). معجم مقاییس اللغة (به کوشش عبدالسلام محمد هارون). بیروت: دار الفکر. أبوحیان، محمد بن یوسف. (1420ق). البحر المحیط فی التفسیر (به کوشش صدقی محمد جمیل). بیروت: دار الفکر. آلوسی، محمود بن عبدالله. (1415ق). روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی (به کوشش علی عبدالباری عطیه). بیروت: دار الکتب العلمیه. بیضاوی، عبدالله بن عمر. (1418ق). أنوار التنزیل وأسرار التأوی (به کوشش محمد عبدالرحمن مرعشلی). بیروت: دار إحیاء التراث العربی. پورابراهیم، شیرین. (1392ش). چندمعنایی واژۀ «ید» در متون دینی در پرتو نظریۀ استعارۀ شناختی. کاوشی در پژوهشهای زبانشناختی قرآن کریم، 3، 69-82. https://dor.isc.ac/dor/20.1001.1.24233889.1392.2.1.5.9 جرجانی، عبد القاهر. (1994م). دلائل الإعجاز فی علم المعانی. به کوشش محمد عبده و محمد محمود شنقیطی. بیروت: دار المعرفه. خازن، علی بن محمد. (1415ق). لباب التأویل فی معانی التنزیل. به کوشش محمد علی شاهین. بیروت: دار الکتب العلمیه. شریف رضی، محمد بن أبی أحمد. (1995م). تلخیص البیان فی مجازات القران. بغداد: مطبعه المعارف. زجاج، إبراهیم. (1988م). معانی القرآن وإعرابه (به کوشش عبدالجلیل عبده شلبی). بیروت: عالم الکتب. زمخشری، محمود بن عمرو. (1407ق). الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل (چاپ سوم). بیروت: دار الکتاب العربی. طبرسی، فضل بن حسن. (1995م). تفسیر مجمع البیان. بیروت: موسسه الاعلمی للمطبوعات. طبری، محمد بن جریر. (2000م). جامع البیان فی تأویل القرآن (به کوشش احمد محمد شاکر). بیروت: مؤسسة الرساله. فخر رازی، محمد بن عمر. (1420ق). التفسیر الکبیر (چاپ سوم). بیروت: دار إحیاء التراث العربی. قاسمی، محمد. (1418ق). محاسن التأویل (به کوشش محمد باسل عیون السود). بیروت: دار الکتب العلمیه. قائمینیا، علیرضا. (1396ش). استعارههای مفهومی و فضاهای قرآن. تهران: انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی. قائمی، مرتضی، و ذوالفقاری، اختر. (1398ش). مطالعۀ مدلهای شناختی زمان در متن قرآن بر اساس نظریۀ استعارۀ مفهومی. انجمن ایرانی زبان و ادبیات عربی، 50، 123-144. https://dor.isc.ac/dor/20.1001.1.23456361.2019.15.50.7.6 گلفام، ارسلان، آقاگلزاده، فردوس، عاصی، مصطفی، و یوسفیراد، فاطمه. (1387ش). دو استعارۀ مفهومی متفاوت، مبنای دو معنای متضاد، مطالعۀ موردی واژۀ پیش. ویژهنامۀ نامه فرهنگستان، 58-68. https://ensani.ir/fa/article/314815 لیکاف، جورج، و جانسون، مارک (1395ش). استعارههایی که با آن زندگی میکنیم (چاپ دوم، هاجر آقاابراهیمی، مترجم). تهران: علم. مستغانمی، محمد صافی، و دیگران. (2023م). موسوعة التفسیر البلاغی. شارقه: منشورات قاسمی. هرری، محمد أمین. (2001م). تفسیر حدائق الروح والریحان فی روابی علوم القرآن. بیروت: دار طوق النجاه. یگانه، فاطمه، و افراشی، آزیتا. (1395ش). استعارههای جهتی در قرآن با رویکرد شناختی. دو ماهنامۀ جستارهای زبانی، 33، 193-216. https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/1188442 یوسفی راد، فاطمه. (1382ش). بررسی استعارۀ زمان در زبان فارسی: رویکرد معناشناختی. ]پایاننامۀ کارشناسی ارشد[. دانشگاه تربیت مدرس.
| ||
|
آمار تعداد مشاهده مقاله: 109 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 25 |
||