| تعداد نشریات | 43 |
| تعداد شمارهها | 1,792 |
| تعداد مقالات | 14,622 |
| تعداد مشاهده مقاله | 38,850,558 |
| تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 15,133,912 |
«کلمات قصار» مندرج در مقالات شمس تبریزی از کیست؟ | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| متن شناسی ادب فارسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| مقاله 2، دوره 17، شماره 3 - شماره پیاپی 67، مهر 1404، صفحه 1-16 اصل مقاله (729.17 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/rpll.2025.144067.2420 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| مژگان شیرمحمدی1؛ محمد پارسانسب* 2؛ حسین بیات3 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| 1دانشجوی دکتری گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علو م انسانی، دانشگاه خوارزمی، تهران، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| 2استاد گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه خوارزمی، تهران، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| 3دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه خوارزمی، تهران، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| نقلِ اقوال پیشینیان در متون ادب فارسی، سنتی دیرینه است که نویسندگان متون تعلیمی، عرفانی و اخلاقی اغلب از آن بهره بردهاند. در بسیاری از این متون سخنانی به ثبت رسیده است که صورت تغییریافته یا مشابه آن را میتوان در آثار دیگر نیز مشاهده کرد؛ ازاینرو ردیابی و تعیین اصل چنین سخنان، منبع یا منابعی که نویسندگان آثار از آنها بهره گرفتهاند، آن هم در متون ادبی فارسی، کاری بایسته و ضروری است؛ ازاینجملهاند کتاب مقالات شمس تبریزی که اگرچه نویسندۀ آن شمس تبریزی نیست، گفتارهای آن را از وی دانسته شده است. این کتاب حاوی سخنانی با عنوان «کلمات قصار» است و بهتصریح مصحح کتاب، تعدادی از این سخنان، در آثاری چون کیمیای سعادت و بحر الفوائد نیز آمده است؛ اما بررسیها نشان میدهد که تمام این اقوال، پیشتر در یکی از کتب صوفیه، یعنی گزیده در اخلاق و تصوف نوشتۀ ابونصر طاهر بن محمد الخانقاهی تحریر یافته و موجود بوده است. به نظر میرسد سخنان منتسب به شمس، آگاهانه به نام او سند خورده است. در این مقاله، ضمن اثبات این نکته، چهل و یک قولی که با اندکی تفاوت در گزیده و در مقالات شمس درج شده است، ازنظر کیفیت حضور و میزان دخلوتصرفات، بررسی و ارزیابی خواهد شد. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| مقالات شمس؛ کلمات قصار؛ گزیده در اخلاق و تصوف؛ ابونصر طاهر بن محمد الخانقاهی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
مقدمه کتابِ مقالات شمس تبریزی در شکل موجود، از دو دفتر تشکیل شده است. شمس تبریزی خود، نویسندۀ کتاب نیست و گفتههای وی را دیگران مکتوب و تنظیم کردهاند و به نام وی ثبت گردیده است. مصحح کتاب، محمدعلی موحد بر این باور است که «سلطان ولد فرزند مولانا به تنظیم و تدوین مقالات اقدام کرده است» (شمس تبریزی، 1391، ص. 39). بخش اصلی مقالات شمس، شامل سخنان شورانگیز اوست که در حلقۀ مریدان یا در پاسخ به سؤالات و شبهات گفته شده است و بههیچوجه زاهدانه نیست. در انتهای کتاب بخش کوتاهی وجود دارد، که موحد آن را «کلمات قصار» نامیده است و سخنانی است که هیچ نسبتی با شخصیت شمس و مشابهتی با گفتههای وی در بخش اصلی ندارد. مصحح در مقدمۀ اثر در صحت انتساب این کلمات به شمس تبریزی تردید کرده است و مینویسد: شاید شمس همانگونه که در میان سخنان خود پارهای از اشعار متقدمین را میخوانده، از کلمات قصار آنان هم یاد میکرده است، و مریدان که ملفوظات او را یادداشت میکردهاند، بدون اینکه چه قسمتی از خود شیخ و چه قسمتی از دیگران است، همه را نوشتهاند. (شمس تبریزی، 1391) باری، بررسیها حکایت از آن دارد که هیچیک از سخنان ذیل «کلمات قصار» در مقالات و به نام شمس تبریزی، از خود او نیست و یک سده پیشتر همۀ آنها در کتاب گزیده در اخلاق و تصوف نوشتۀ ابونصر طاهر بن محمد الخانقاهی ثبت شده است. این تحقیق، اولین تلاشی است که به مطالعه در کیفیت ورود بخشهایی از کتاب مذکور در مقالات شمس میپردازد؛ ازاینرو، در میان تحقیقات موجود، سابقهای یافت نشد؛ لذا در موضوع مورد پژوهش، پیشینۀ تحقیقاتی وجود ندارد. 1- دلایل ردّ انتساب «کلمات قصار» به شمس تبریزی 1-1- دلایل نسخهپژوهی بخش «کلمات قصار» با استناد به نسخۀ شمارۀ 271 دارالمثنوی شیخ مراد ـسدۀ هشتمـ، نسخۀ شمارۀ 76 موزۀ تربت مولانا، جُنگ شمارۀ 2850 کتابخانۀ شهید علی پاشا و نسخۀ کتابخانۀ مینوی (736ق) ـکه در هر نسخه تنها قسمتی از این سخنان ضبط استـ در پایان مقالات شمس آمده است (شمس تبریزی، 1391، ص. 45؛ 46؛ 54). موحد ( شمس تبریزی، 1391) تأکید میکند که «از شش نسخۀ اساس، تنها در ورق آخر نسخۀ دارالمثنوی شیخ مراد قسمتی از این کلمات را میبینیم. از نسخههای کمکی، نسخۀ سلیم آغا، جزئی از آن را دارد... و آنچه ما در متن حاضر از کلمات قصار آوردهایم از مقایسه و تلفیق این چند روایت فراهم آمده است» (ص، 62ـ63). باز هم بهتصریح مصحح مقالات شمس، تقریباً 90درصد کلمات قصار موجود در مقالات شمس، در مناقب العارفین افلاکی نیز ثبت است. مقایسۀ دقیق این دو متن نشان میدهد فقط پانزده عبارت از عبارات «کلمات قصار» در متن مناقب العارفین نیامده است. بسیاری از محققان همچون گولپینارلی (1375) و یازیجی (1350)، به تأثیرپذیری مناقب العارفینِ افلاکی از مقالات شمس ـو نه لزوماً بخش «کلمات قصار»ـ اشاره کردهاند. به گفتۀ یازیجی (1350) «افلاکی تقریباً یکچهارم این اثر شمس تبریزی را اغلب عیناً و گاهی با اضافات یا با تغییرات مختصری به کتاب خویش نقل کرده است» (ص. 30). گولپینارلی (1375) نیز سطر به سطر مناقب دربارۀ شمس تبریزی را در کتاب افلاکی از مقالات شمس خوانده است (ص. 77). گردآورندۀ متنِ مقالات شمس، ناشناس است. نجیب مایل هروی نیز بهمانند موحد، گردآورندۀ مقالات شمس را سلطان ولد میداند (مایل هروی، 1377، ص. 18). قدمت «کلمات قصارِ» مندرج در مقالات شمس، تقریباً همزمان با تحریر اول مناقب العارفین افلاکی در ابتدای سدۀ هشتم است و ممکن است کاتبان دیگر این بخش را با استناد به مناقبِ افلاکی نوشته و وارد مقالات شمس کرده باشند. بخش بسیاری از عبارات «کلمات قصار» با همان ترتیب که در مقالات شمس دیده میشود؛ اما بهشکل متنِ پیوسته در مناقب العارفین با عنوان «فی بعض معارف حضرته و لطایف معانیه قدسالله لطیفته» آورده شده است (نک: افلاکی، 1362، ص. 653). موحد در صحت انتساب کلمات قصار به شمس تبریزی تردید میکند. دلیل این تردید موحد احتمالاً این است که ایشان چند جمله از بخش «کلمات قصار» را در کتاب بحر الفواید یافته است؛ یعنی به نظر ایشان فقط برخی از این سخنان از دیگران است؛ ازاینرو در بحر الفواید فقط به ذکر چند نمونۀ انگشتشمار مشابه آن، اشاره کرده است. این پژوهش نشان میدهد که روایتِها و نقلِقولِهایی که در کتابی به نام گزیده در اخلاق و تصوف وجود داشته است، با حذف اِسناد و برخی دخلوتصرفِهای لفظی، تبدیل به عبارتِهایی شدهِ که با عنوان «کلمات قصار» در انتهای مقالات شمس جای گرفته است. مؤلف کتاب گزیده در اخلاق و تصوف- نامی که ایرج افشار بر این کتاب نهاده- «از سال 481 تا 562ق در قید حیات بوده است» (خانقاهی، 1374، ص. 14). طبق مندرجات مقدمه، تنها دستنویس این اثر را سعید نفیسی در اختیار ایرج افشار قرار داده است و ایشان مبادرت به تصحیح این کتاب کردهاند؛ «البته سالها پساز انتشار کتاب، دو نسخۀ دیگر از این کتاب شناسایی شده که طبیعتاً در چاپ موجود مبنای تصحیح قرار نگرفتهاند» (نک: بشری، 1387، ص. 57). در مقدمۀ چاپ دوم این کتاب، از دستیابی به نسخۀ دیگری از گزیده به خط نسخ در سال 754ق اشاره شده است؛ اما مصحح معتقد است که نسخۀ جدید «در حقیقت روایتی دیگر است و نمیتوان اختلافات میان دو نسخه را بهصورت نسخۀ بدلی نقل کرد» (خانقاهی، 1374، ص. 2) و از نسخۀ جدید در چاپ دوم استفاده نکرده است. 2-1- تلاش افلاکی برای نسبت دادن این سخنان به شمس در مناقب العارفین در «کلمات قصارِ» انتهای مقالات شمس، از دنیا و آخرت، دوزخ و بهشت و تمامی عناصری که در نهایت حاوی پیامی اخلاقی و دینی است، سخن رفته است. این سخنان زاهدانه با شور عرفانیِ سخنان اصیل شمس در مقالات او منافات دارد و مصحح کتاب ضمن اذعان به تکلفآمیز بودن این سخنان، احتمال میدهد که شاید دیگرانی بهاشتباه این سخنان را که شمس از دیگران نقل کرده است، به نام وی نوشتهاند؛ اما قبول چنین احتمالی ممکن نیست. در اینکه برخی از این سخنان ضمن ضبط در دیگر آثار متصوفه، بهطور شفاهی نیز بر زبان مشایخ این مکتب جاری بوده است، شکی نیست؛ اما این فرضیه نیز میتواند مطرح شود که این سخنان را افلاکی یا دیگران از کتابِ گزیده برگرفته و به شمس منتسب کردهاند. بسیاری از روایتها و حکایتها دربارۀ مشایخ مکتب تصوف در آثار مختلف متصوفه تکرار شده است؛ عنوان کتاب گزیده در اخلاق و تصوف نیز دلالت بر این دارد که دستکم بخشِهایی از آن، برگرفته از متون پیشین است و مصحح گزیده قرابت برخی مطالب آن با بحر الفواید و کیمیای سعادت را نشان داده است (نک: خانقاهی، 1374، ص. 18-22). برخی از مطالب و روایتِهای گزیده در رسالۀِ قشیریه و ارشاد قلانسی نیز یافت شد؛ اما تبارشناسی و مأخذپژوهی روایتِها هدف این پژوهش نیست و میِتواند موضوع مقالۀ دیگری باشد. افلاکی در مناقب العارفین، در بخش مناقب شمس تبریزی عبارات «کلمات قصار» را آشکارا به شمس منسوب و تأکید میکند که گویندۀ این سخنان شمس است؛ بهعنوان مثال در آغاز این بخش آورده است: «منقول است که روزی در مدرسۀ مولانا، معرفت میفرمود، گفت: خداوند سبحانهوتعالی از این همه خلق سه چیز درخواست: یکی فرمانبرداری، دوم پسندکاری، سوم یادداری...» (افلاکی، 1362، ص. 653). ذکر عبارتِ «منقول است که روزی در مدرسۀ مولانا، معرفت میفرمود، گفت:...» از جانب افلاکی که در انتساب آن به شمس صراحت دارد، در متن مقالات شمس نیامده است. نمونۀ دیگر: «سؤال کردند که معرفت چیست؟ فرمود: معرفت زندگی دل است به خدای عزّوجلّ» (افلاکی، 1362، ص. 654). درحالیکه در مقالات شمس، بخش اول یعنی «سؤال کردند که معرفت چیست؟ فرمود...» حذف شده است. در روایتهایی که افلاکی از متن مقالات شمس در مناقب العارفین آورده است نیز افزودن بخش آغازین کلام به برخی از سخنان منسوب به شمس دیده میشود. در مقالات، این سخن از شمس نقل شده است: «این تجلی و رؤیت خدا، مردان خدا را در سماع بیشتر باشد؛...» (شمس تبریزی، 1391، ص. 72). همین مطلب در مناقب چنین است: «همچنان روزی از سرّ سماع سؤال کردند؛ فرمود که این تجلی و رؤیت خدا مردان خدا را در سماع بیشتر باشد؛...» (افلاکی، 1362، ص. 658). در نقلقول اخیر، عبارت «همچنان روزی از سرّ سماع سؤال کردند؛ فرمود...» افزودۀ افلاکی بر بافت کلام است و تأکید میکند بر اینکه آن را شمس تبریزی گفته است یا در مقالات آمده: «تو را از قدم عالم چه؟ تو قِدم خویش را معلوم کن که تو قدیمی یا حادث؟ ...» (شمس تبریزی، 1391، ص. 221) و در مناقب آمده: «مگر جماعتی از قِدم عالم دم میزدند، فرمود که از قِدم عالم تو را چه؟ ...» (افلاکی، 1362، ص. 658). مقایسۀ بخشِهای مشترک مقالات شمس و مناقب العارفین نشان میِدهد گفتگوهای مریدان و مخاطبان شمس تبریزی، در متن مقالات وجود ندارد و فقط پاسخ شمس به ایشان ثبت شده است؛ در نتیجه مخاطب و دوستدار مقالات شمس از خود میِپرسد، شمس در چه حال و مقامی این سخنان را گفته است و چه ِبسا افلاکی در پاسخ به همین نیاز سعی کرده است با آوردن مقدماتی، از مبهم بودن سخنان منسوب به شمس بکاهد. 3-1- ترتیب «کلمات قصار» براساس ابواب گزیده در اخلاق و تصوف نکتۀ مهمتر در ردّ انتساب «کلمات قصار» به شمس تبریزی این است که ترتیب عبارات این بخش، کاملاً مطابق ترتیب روایتِها از صفحۀ 9 تا صفحۀ 130 کتاب گزیده (نسخۀ چاپی) است؛ یعنی چهل و یک سخن منتسب به شمس، پیاپی از باب اول (توحید)، باب دوم (شناختن خدا)، باب چهارم (متابعت سنّت)، باب ششم (یاد کردن خدای عزّوجلّ)، باب هفتم (فریضه)، باب هشتم (حکمت)، باب نهم (جهاد)، باب دهم (سخاوت و جود)، باب یازدهم (شرم داشتن از خدای عزّوجلّ)، باب هفدهم (ایمنی روزی و وعدۀ آن) و باب هجدهم (فضیلت خرسندی) کتاب ابونصر خانقاهی گزینش شده است. تمام این سخنان بهترتیبِ ابواب کتاب گزیده در مقالات شمس آمده است و چنین نیست که مثلاً ابتدا سخنی از باب یازدهم، سپس سخنی از باب هفتم نقل شود. بررسی دقیقتر نشان میدهد که جز در یکی دو نمونه، کلمات قصار نهفقط بهترتیب ابواب، بلکه بهترتیب صفحات و در هر صفحه بهترتیب روایتها در توالی هم آورده شده است. حتی در جاهایی که چند روایت از گزیده ادغام و در قالب یک روایت، در بخش «کلمات قصار» ضبط شده است نیز روایتهای پیدرپی از نسخۀ چاپی گزیده هستند و فقط یک مورد خلاف این روال مشاهده شد. برخلاف نظر مصحح مقالات که میگوید: «شاید شمس همانگونه که در میان سخنان خود پارهای از اشعار متقدمین را میخوانده، از کلمات قصار آنان هم یاد میکرده است، و مریدان که ملفوظات او را یادداشت میکردهاند، بدون اینکه چه قسمتی از خود شیخ و چه قسمتی از دیگران است، همه را نوشتهاند» (شمس تبریزی، 1391، ص. 39). باید گفت که این ممکن نیست که شمس تبریزی، تمام آنچه را که در کتابی واحد به نام گزیده در اخلاق و تصوف ثبت شده، عموماً با همان لفظ و معنا، آن هم بهترتیب و با حذف اِسنادها، از حفظ بوده باشد یا حتی از روی متنی مکتوب برای مخاطب یا مریدان خویش املا کرده باشد و گردآورندگان، آن سخنان را سهواً به نام شمس ثبت کنند و دیگران هم متوجه این موضوع نشده باشند. به نظر میرسد سخنان منتسب به شمس، آگاهانه به نام او سند خورده است؛ زیرا همین سخنان در کتاب خانقاهی (1374)، با ذکر نام گویندگان حقیقی آن ـکه شمس تبریزی نیستـ ضبط شده است. دلیل دیگری که فرضیۀ آگاهانه بودن انتساب کلمات قصار به شمس تبریزی را تقویت میکند آن است که گردآورندگان این اقوال تلاش کردهاند تا با حذف اِسناد و بیهویت کردن روایتها و دست بردن در زبان و نحو روایت و حذف مقدمات ورود به روایت، متن را بهگونهای تغییر دهند که بیشترین مشابهت را با گفتههای بیمقدمه و موجز و اشارهوار و گاه مبهم شمس در مقالات داشته باشد. نکتۀ دیگری که جای تأمل و تدقیق دارد، چینش هدفمند سه روایت نخست در بخش «کلمات قصار» است. در بابِ اول از کتاب گزیده در بیان توحید، روایتی از ابوالحسن بافرسی نقل شده است با این مضمون: ابوالحسن بافرسی را پرسیدند از خدای عزّوجّل، گفت: اگر از قول او همیِپرسید میِفرماید که: «انّما قولنا لشیء اذا اردناه ان نقول له کن فیکون» و اگر از فعل او همیِپرسید میِفرماید که: «کلّ یوم هو فی شان» و اگر از صفاتش همیِپرسید میِفرماید که: «هو الله الّذی لا اله الا هو» و اگر از ذات او همیِپرسید میِفرماید که: «لیس کمثله شیء و هو السّمیع البصیر. (خانقاهی، 1374، ص. 8) این روایت با مقداری دخلوتصرف بهعنوان اولین روایت در بخش «کلمات قصار» ضبط شده است: «اگر از تو پرسند که مولانا را چون شناختی؟ بگو از قولش میپرسی: انما قولنا.... و اگر از فعلش میپرسی: کل یوم.... و اگر از صفتش میپرسی: ...» (شمس تبریزی، 1391، ص. 191). در روایتِ گزیده سؤال دربارۀ چیستی خداوند است و با آیاتی از قرآن به آن پاسخ دادهاند؛ اما در روایتِ مقالات پرسش تغییر کرده است. «اگر از تو پرسند مولانا را چون شناختی؟» بیگمان در ذهن خوانندۀ مقالات که شمس و مولانا را میشناسد و از رابطۀ مراد و مریدی آنان آگاه است، شخص مولانا جلالالدین متبادر میشود. از دیگر سو در متن مقالات که کلام شمس تبریزی است، بارها شخص جلالالدین محمد و خود شمس «مولانا» خوانده شده است؛ برای مثال: «همهتان مجرمید، گفتهایت که مولانا را این هست که از دنیا فارغ است، و مولانا شمس تبریزی جمع میکند...»(شمس تبریزی، 1391، ص. 79). یا «امروز غوّاص مولاناست و بازرگان من و...» (شمس تبریزی، 1391، ص. 115)، همچنین «نفاق کنم یا بینفاق گویم؟ این مولانا مهتاب است،...» (شمس تبریزی، 1391)؛ پس تبدیل «خدای عزّوجّل» به «مولانا» نمیتواند سهوی باشد. از طرفی آوردن آیات قرآنی که توصیف خداوند است برای وصفِ قول و صفت و نام و ذات یک انسان، امری است که بویی از شرک دارد و در ذهن مخاطب تیزبین ایجاد اشکال خواهد کرد؛ پس بلافاصله بهعنوان دومین عبارت در «کلمات قصار» این جمله آورده شده است که: «سؤال کردن از شیخ بدعتست» (شمس تبریزی، 1391). این جمله در گزیده نیست؛ اما در مقالات بهصورت کاملاً هدفمند آورده شده است تا راه بر هرگونه شک و پرسش ازسوی خواننده بسته شود. سومین روایتِ «کلمات قصار» نیز از بابِ «در بیان توحید» گزیدۀ خانقاهی، گزینش و با حذف اِسناد و اندکی تغییر ضبط شده است. مقایسۀ «کلمات قصار» در مقالات شمس با روایتهای اصلی گزیده در اخلاق و تصوف، نظر ما را دربارۀ ردّ انتساب مطالب مندرج در کتاب خانقاهی به شمس تبریزی تأیید میکند و به رفع ابهام در برخی از اقوال و روایات ثبتشده در مقالات شمس نیز یاری میرساند. این مقایسه همچنان نشان میدهد که در تمام «کلمات قصار» نام گویندگان روایات حذف شده است. نام صوفیانی چون جنید بغدادی، ابوالقاسم حکیم، سهل بن عبدالله، بایزید بسطامی، سعدون و بسیاری دیگر در روایات مندرج در متنِ خانقاهی بهدفعات ذکر شده است؛ اما در روایات مندرج در مقالات شمس نام راوی و روایت نقلشده، آمده است؛ زیرا اساساً هدف گردآورندۀ «کلمات قصار» انتساب این عبارات و حکمتها به شخص شمس تبریزی بوده است. نکتۀ دیگر بیرون کشیدن گفتار از بافت کلام و حذف عباراتی است که درج آن در ابتدای روایات معمول است. عبارات «فلانی را پرسیدند» و «فلانی گفت» و...، در مقالات شمس نیامده و بهدفعات «روایت کردند» از ابتدای روایات حذف شده است. گردآورندگان «کلمات قصار» با به هم ریختن ساختار روایی متنهای گزیده، آنها را به عباراتی در قالب خبر و گزارش صِرف بدل کردهاند. شماری از «کلمات قصار»، گاه با ادغام دو یا چند روایت گزیدۀ خانقاهی و گاه با دوپاره کردن روایت، حاصل شده است. در مواقعی دیگر، ضمن حذف قسمتهایی از روایت و نیز بیرون آمدن جملات از بافت روایی و موقعیتی کلام، به روایتی نامفهوم بدل شده است. در برخی از روایات با حذف واژهها یا جملهها، روایت، زیبایی بلاغی خود را از دست میدهد یا دچار بههمریختگی نحوی میشود. در ادامۀ گفتار به مقایسۀ ساختاری، معنایی، زبانی و بلاغی کلمات قصار مندرج در دو کتاب گزیده و مقالات شمس خواهیم پرداخت تا نشان دهیم که مأخذ اصلی این کلمات کجاست و دیگر اینکه درج و نقل ناروای کلام، چه خللی به عرضه و فهم آن وارد آورده است. 2- بررسی محتوایی روایتِها و انواع دخلوتصرف در نقل «کلمات قصار» مقایسۀ بخش «کلمات قصار» در مقالات شمس و متن گزیدۀ خانقاهی، نشان میدهد که تمام عبارات «کلمات قصار» در روایتِهای گزیده بهشکل کامل و با ذکر نام گویندۀ روایت نقل شده است. انواع تغییراتی که در روایتِهای گزیده دیده میشود؛ یعنی حذف نام گویندۀ روایت، ادغام دو یا چند روایت همراه با حذف بخشِهایی از هر روایت و تبدیل برخی روایتِها به جملات امری و اندرزهای حکیمانه، دلیلی بر انتساب آگاهانۀ این عبارات به شمس تبریزی است. بررسی تکتک روایتها فقط حجم مطلب را افزایش میدهد و غیرضروری به نظر میرسد. در ادامه، ضمن توضیحِ انواع دخلوتصرف در روایتهای گزیده، برای هریک چند نمونه ارائه میشود: 1-2- هویتزداییِ روایت با حذف اشخاص/اسنادها و تغییر واژگان همانطور که گفته شد در تمام روایاتِ ضبطشده در مقالات، نام گوینده حذف شده است و گاه فقط تفاوت متن مقالات با گزیده، همین حذف اِسناد یا تغییر در حد چند واژه است. تغییراتِ واژگانی گاه برهمزنندۀ تناسبات آوایی و گاه مخلّ تناسبات معنایی است. در برخی مواقع، مقایسۀ این تفاوتها، علاوهبر رفع ابهامات مفهومی از متن، میتواند به مصحح مقالات کمک کند تا ضبط بهتری از نسخهبدلها را انتخاب کند؛ البته، گاهی هم، روایتی که در مقالات آمده، ضعف کتابت و اشتباهات کاتبان گزیدۀ خانقاهی را اصلاح میکند و ضبط بهتری در اختیار مصحح گزیده میگذارد. مصادیقی از اینگونه روایات در ادامه میآید:
در روایت مقالات واژۀ «این همه» حشو است و با توجه به متنِ گزیده «بسندکاری» به معنای قناعت و بسندگی که در نسخه بدل آمده، انتخاب بهتری برای مصحح است. این عبارت در مناقب ِالعارفین «پسندکاری» ضبط شده است (افلاکی، 1362، ص. 653).
ضبط «مرائیی» در گزیده، درست است و «مرائی» در مقالات، نادرست؛ اما در روایت گزیده با توجه به فرمِ روایت، واژۀ «جستن» در خشنودی عیال جستن از قلم افتاده است و در مقالات شمس، ضبط صحیحتری دیده میشود.
در روایت گزیده احتمالاً خطای چاپ وجود دارد و روایت مقالات ضبط صحیحتری است. با توجه به متن مقالات، ضبط صحیح روایت در گزیده بهصورت «... و برخورداری در روزگار دراز صبر کردن است و آزادی در ترک آرزوست و....» خواهد بود. قید «روزگار دراز» در مقالات حذف شده و تأکید زیبای جمله از بین رفته است. حسن بصری شرط برخوردار شدن از هر موهبتی را «به روزگار دراز صبر کردن» میداند نهفقط «صبر کردن». جملۀ آخرِ روایتِ گزیده در بافت متن و با توجه به روایت قبلاز خود، بهتر فهمیده میشود که گزیدگان خداوند، خرسندان به داده و بسندکاران به قضای او معرفی شدهاند؛ در هر دو روایت مشخص نیست، منظور از دوستی چیست؛ اما با توجه به آموزههای عرفان و تصوف میتوان حدس زد که دوستی خداوند مدنظر است که با «بیرغبت بودن به دنیا» حاصل میشود و نه بیرغبتی بهطور عام آنگونه که در مقالات آمده است. 2-2- ادغام ناروای روایتِها و تولید متنِهای ساختگی و مبهم یکی دیگر از نشانههای دخلوتصرف در روایات گزیدۀ خانقاهی و تبدیل آنها به کلمات قصار منتسب به شمس تبریزی، آن است که از دو یا چند روایت در یک باب که بیشتر، روایتهایی پیاپی، با ارتباط مفهومی نیز هستند، جملاتی انتخاب و با کنار هم گذاشتن آنها، روایتی جدید حاصل شده است. برخی از این جملات، در بافتِ روایت اصلی معنیدارند و با بیرون کشیدن آنها از بافت، نامفهوم و مبهم شدهاند. همچنین در برخی حالتها پارههای مختلف روایت در مقالات بدون ارتباط روشن، کنار هم گذاشته شده است؛ در نتیجه، روایت، وحدت زبانی و مفهومی خود را از دست داده است؛ اینک چند مثال ازایندست:
در روایت ادغامشدۀ مقالات، با حذف مقدمات دروازۀ ورود به روایت، آنچه باقی مانده است، بیهیچ پیوندی در توالی هم قرار دارد و مبهم و نارساست. جملۀ «از دل شناخت خویش و شفقت بر خلق» به «از دل شناخت و شفقت بر خلق» بدل شده است و بهدلیل وجود «واو» عطف و تکرار کلمۀ «خلق» در سه جمله، «شناختِ خلق» برداشت میشود که نادرست است؛ درحالیکه در روایت اصلی «شناختِ خدا» مدنظر گوینده است. تغییرات واژگانی مانند «ذکر» بهجای «یادکرد» و «خوشزبانی به خلق» بهجای «نرمی کردن با مردمان» در روایت مقالات شاید برای آشناییزدایی از روایت و توجیه انتساب کلام به شمس است.
در روایت مقالات، علاوهبر حذف اسامی اشخاص، بخش اول از بافت روایت خارج و با حذف مقدمۀ روایت، پرسش از خداوند: «گفتم ای بارخدای چه کنم که به تو رسم؟» به پرسشی مجهول بدل شده است: «یکی پرسید که چه کنم که به تو رسم؟» و مرجع ضمیر «تو» نامعلوم است و دیگر اینکه در تعالیم اهل تصوف «نفس» و «تن» معادل هم نیستند. در روایت مقالات «تن بگذار و بیا» جایگزین «نفس را بگذار به من رسیدی» شده که این جایگزینی مخل معنی است. در نهایت از روایت دوم گزیده، بخشی انتخاب شده است که توضیحی کوتاه برای «تن» ارائه دهد.
از مقایسۀ روایتِ مقالات با اصل روایتها در گزیده، حذف مقدمۀ هر دو روایت و حذف بخش فراوانی از روایت دوم مشهود است. این حذفها هم از بلاغت و زیبایی روایت کاسته، هم پیام روایت اصلی از آن دریافت نمیشود. گویا گردآورنده یا کاتب در نوشتار خود دچار خطا شده و «طبل» را «طبع» ضبط کرده است. همچنین با حذف تشبیه «دل» به «طبل ابلیس» و حذف تشبیه «طمع، جمع و منع» به تازیانه، مفهوم روایت در مقالات بهکلی تغییر کرده است. طبل ابلیس، شواهد دیگری در متون فارسی دارد؛ ازجمله در متن مصابیح القلوب ابوسعید شیعی سبزواری قرن هشتم هجری: «آوردهاند که در زمان پیشین پیغمبری از پیغمبران، روزی از مسجد بیرون آمد ابلیس را دید بر درِ مسجد نشسته و عَلَمی در دست و طبلی در گردن و تیری درمیان فروکرده، گفت: ای ملعون! اینجا چه میکنی و اینها از برای چیست؟ گفت: من هر روز بدین صفت به در مسجد میروم و یکی را از اتباع خود بر در مسجد میِفرستم. چون مردمان سلام نماز بدهند من دوال تزیین بر طبل وسوسه زنم. از وی سه آواز بیرون آید: آواز اول این بُوَد که: «الطمع، الطمع... » (شیعی سبزواری، 1374، ص. 269).
تغییر واژه در روایت نخست، مفهوم را تغییر داده است. نگهداشتِ دین و قوت دادنِ ایمانِ شخص دو مقولۀ متفاوتاند. ازطرفی زیبایی و بلاغت روایت اول در بازنویسی بهکلی از بین رفته و گفتگوی زیبا و هنری بین ایمان و خداوند به یک جملۀ ساده امری بدل شده است که میتواند از قول خداوند یا پیامبر یا شمس روایت شده باشد. در بازنویسی روایت دوم، فاعل حذف شده است و خواننده براساس پیشزمینههای ذهنی و معلومات دینی خود، روایت را میفهمد، ضمن آنکه هیچ ارتباط معنایی با عبارت پیشاز خود ندارد. در روایت مقالات، دوگانۀ «جاهل سخی و عالم بخیل» ضبط شده که بهتر از دوگانۀ «جاهل سخی و عابد بخیل» است. در بازنویسی سومین روایت، حذفها مخلّ معنی نیست؛ اما متن را از انسجام خارج کرده است. 3-2- حذفهای مخلّ معنی برخی روایتهای گزیدۀ خانقاهی با حذف چند واژه یا حذف بخش مهمی از روایت یا تغییر بخشهایی از آن، در مقالات ضبط شده است. گاه این حذف و تغییرها موجب نامفهوم شدن و ابهام در روایت جدید شده و گاه بهعنوان آموزهای دینی یا اخلاقی در مکتب تصوف ملموس است. روایتهای زیر از این نمونهاند.
این روایت در بحر الفواید نیز آمده است: «حکما گفتهاند: علامت هواداران دو چیز است: یکی طعن کردن بر یاران پیغامبر و عیب ایشان جستن، و بر ابوبکر و عمر کسی را تفضیل نهادن» (بحر الفواید، 1345، ص. 366). در گزیده و بحر الفواید روایت در بافت متن فهمیده میشود و پیشاز این روایت، درباره هواداران کفار روایتهای بسیاری آمده است. آنچه در مقالات آمده، ترکیب دو روایت است؛ اما چون بهطور مستقل و خارج از متن گفته شده، معلوم نیست که منظور از انکار چیست؟ انکار خداوند یا پیامبرش یا هریک از اصول دین؟ منظور از یاران و دوستان، هر شخص عام است یا حلقۀ مریدان و یاران یک شیخ؟ اگر از «علامت انکار» چشمپوشی کنیم، به نظر میرسد یک حکم اخلاقی متداول مبنیبر اینکه طعنه زدن و عیب جستن و برتر دانستن یکی بر دیگری عملی ناپسند است، بیان شده است. درحالیکه اصل روایت، بیان ویژگیهای هواداران کفار در زمان پیامبر اسلام است.
در اینجا ضمن حذف اِسناد، بخشی از روایت حذف و بخش مشخصشده، تغییر داده شده است. معنی روایت گزیده آن است که مؤمن بهواسطۀ صبر بر رنجها و تلخیهای دنیا پاداش مییابد؛ اما در روایت مقالات رابطه بین تلخی دنیا و مزد دادن خدای تعالی مشخص نیست.
در این مورد حذف «و نیابند و چون بیابند نگاه باید داشت» موجب ابهام نشده؛ بلکه روایتی منقول از شخص به جملهای حکمتآمیز بدل شده که میتوان آن را در فضای فکری مکتب تصوف درک است؛ اما دو اختلافی که در متن مقالات با گزیده دیده میشود، حائز اهمیت است. نخست، ترکیب «خرسندخوار» که ممکن است ناشی از اشتباه کاتبان باشد. خرسندی به معنای قانع و شاکر بودن بهعنوان صفت درویش در متون ادب فارسی، پرکاربرد است (ر.ک: لغتنامۀ دهخدا، ذیل خرسند)؛ اما «خرسندخوار» جایی درج نشده است. نمونۀ بعدی «گناهکار ترسکار» در برابر «کمگناه ترسکار» است. آنچه عزیز است و نایاب یا کمیاب، شخصی است که کم گناه میکند؛ اما بر گناه کم خویش نیز واقف است و ترس از خدای تعالی دارد، وگرنه «گناهکار ترسکار» چندان عزیز نمیتواند بود؛ اما چون مقدمۀ روایت در مقالات حذف شده، این تغییر مخلّ معنی نشده است. 4-2- حذفهای مخلّ بلاغت یک وجهاشتراک متنهای کلاسیک فارسی آن است که نویسندگان این متون، فارغ از موضوع متن که دینی یا اخلاقی یا تاریخی باشد، بر فصیح و بلیغ نوشتن متن خود اصرار داشتهاند و در گذار از نثر مرسل به نثر مصنوع تناسبات واژگانی و آوایی بیشتری در متن مشاهده میشود. متن گزیده در اخلاق و تصوف نیز از این قاعده مستثنا نیست و ظرافتهای معنایی و بلاغی فراوانی را میتوان در روایتهای آن کشف کرد؛ اما گردآورندگان «کلمات قصار» با دست بردن در این روایتها و حذفهای نابجا و تغییر برخی واژهها موجب از بین رفتن تناسبات واژگانی و آوایی و در نهایت ضعف بلاغت روایت ضبطشده در مقالات شدهاند. چند نمونه از حذفهای مخلّ بلاغت در ادامه بررسی میشود:
در متن مقالات «زهد» به «طاعت»، «ذلّ» به «ذلّت» و «رنج» به «بلا» بدل شده است، علاوهبر تفاوت معنایی «طاعت» و «زهد»، «ذلّ» و «ذلّت»، تناسب آوایی در روایت گزیده، بیشتر مدنظر بوده است: زُهد و خِدمت، ذِل و غُربت، رَنج و مِحنت مقایسه شود با طاعت و خدمت، ذلت و غربت، بلا و محنت!
ترتیب جملات و انتخاب واژگان و توالی مفاهیم در روایت گزیده، بسیار زیبا و آهنگین است، با پایانی قاطع و بهغایت زیبا؛ جملۀ پایانیِ روایت مقالات «جز من هیچ نگزیند» جملهای ساده و متداول است؛ اما «بر من جز من نگزیند» بسیار هنرمندانه از حرف اضافۀ «بر» بهره برده، برتری مطلق را به خداوند نسبت داده است.
علاوهبر اینکه حذف برخی جملات موجب نبود انسجام و ضعف بلاغی روایت مقالات شده، حذف یا تغییر برخی واژهها نیز موجب تغییر معنایی یا ابهام شده است. در بند اول روایت، حذف بهشدت مخلّ معنی است؛ ازجملۀ «هرکه در علم آموختن تنآسانی جوید» مفهوم کاهلی و نداشتن پشتکار و توقع سختی نکشیدن در کسب علم درک میشود؛ اما «علم در تنآسانی جستن» به چه معنی است؟ چنین تغییری که در ادامۀ روایت مقالات دیده میشود نیز مخلّ معنی و بلاغت است. در متون ادبی به چیزی رسیدن برای ارتقا بهمراتب بالاتر و در چیزی ماندن برعکس آن به کار میرود. جملۀ «در ذلّ بماند» بلیغتر از «به ذلّ برسد» و در تناسب با ادامۀ روایت یعنی جملات «در درویشی بماند»، «به توانگری برسد» است.
چهار بار تکرار سخاوت در روایت گزیده برای تأکید بیشتر بر آن است و یک نوع بلاغت در متون کهن به شمار میآید و در روایت مقالات حذف شده است؛ البته میتوان آن را از مصادیق ایجاز نیز در نظر گرفت؛ زیرا ابهام ندارد. با توجه به آیهای که در روایت هست «آخرت» مدنظر راوی بوده نه «معرفت» و ضبط مقالات نادرست است.
اضافه کردن نشانۀ مفعولی «را» به تکتک جملات پایه در روایت مقالات مخلّ بلاغت است. در روایت گزیده افعال ساخته باش، آماده باش، مهمان باش، مهیا باش و اندیشه کن در تناسب با مفعول انتخاب شده است؛ اما در روایت مقالات ساخته باش با بسیج کرده باشی جایگزین شده، در نمونههای بعد، ساخته باشی تکرار شده است و تناسب معنایی و بلاغی ندارد. با توجه به متن گزیده «بیکار» نمیتواند ضبط صحیحی باشد. 5-2- تبدیل روایتهای ادبی به اندرز مستقیم گردآورندگان «کلمات قصار» با حذف اِسناد و تبدیل کردن جملات خبری به جملات امری در برخی از روایتهای گزیده، این روایتها را از فرم روایت مبتنیبر گفتگو به اندرزهای حکیمانۀ شمس تبریزی بدل کردهاند. چند نمونه از این تبدیلها در ادامه بررسی میشود.
سهل بن عبدالله در پاسخ به پرسشی، چهار فقره را گفته، همان را برمیشمرد؛ در مقالات، پاسخ به اندرز تبدیل شده است. «طمع از ایشان ببر و آنِ خود پیش ایشان نه» مبهم است. اگر میگفت: طمع از مال ایشان ببر و آنِ خود پیش ایشان نه، دقیقتر بود.
از روایت دوم گزیده، پرسش حذف و پاسخ با تغییراتی در فرم جملات و امری کردن آنها به اندرز تبدیل شده است؛ اما روایت، مشکل دستوری یا بلاغی یا ابهام معنایی ندارد. با این فرض که مخاطبِ متن با مقالات شمس آشناست و کلمات قصار را در ادامۀ متن مقالات مطالعه میکند، این دستوراتِ بیمقدمه، مبهم و ناآشنا نیستند.
در این روایت نیز مقدمۀ روایت گزیده حذف و با تغییر جملات به جملۀ امری، فرم پند و اندرز ایجاد شده است. روایت مقالات میتواند مصداق ایجاز باشد؛ زیرا حذفها، ایراد دستوری یا معنایی ایجاد نکرده است؛ مگر در موقعی که با حذف واژۀ «حرام»، جمله مبهم میشود. در مثال زیر از روایتهای پیاپی در متن گزیده، یک یا چند جمله انتخاب و ادغام میشود و با تبدیل آنها به جملات امری و اندرزگونه، عبارتی در شکل کلمات قصار شکل گرفته است. روایت اول: «و روایتکردند که خدای تعالی وحی کرد به موسی علیهالسّلم که یا موسی بپذیر از من سه چیز تا من بپذیرم تو را سه چیز: زبان نگاه دار از دروغ و غیبت تا گرامی کنم تو را به بهشت و جنّه، شکم نگاه دار از حرام و شبهت تا گرامی کنم تو را به علم و حکمت، بپرهیز از یار بد تا گرامی کنم به یار نیک با سلامت». (خانقاهی، 1374، ص. 69) روایت دوم: «پرسیدند حکیمی را که عاقل کیست؟ گفت آنک سه چیز در سه نگاه دارد. اول صدق و اخلاص میان خویش و خدای تعالی در طاعتها. دوم مروّت میان خویش و خلق در معاملتها. سیم صبر و قناعت میان خود و تن خود در نکبتها». (خانقاهی، 1374) روایت سوم: «و عبدالله بن محمد العابد گفت هرکه بگذارد افزونی نگرستن ترسکاریش دهند، و هرکه بگذارد افزونی گفتن حکمتش دهند، و هرکه بگذارد افزونی خوردن حلاوت عبادتش دهند، و هرکه بگذارد مزاح کردن شکوهش دهند، و هرکه بگذارد رغبت به دنیا محبتش دهند و هرکه بگذارد تجسس کردن بهصلاح آوردن عیب خویشش دهند و هرکه بگذارد اندیشه اندر چگونگی خدای عزّوجلّ از شک و نفاقش نگاه دارند». (خانقاهی، 1374) روایت چهارم: «شقیق گفت حاتم را که اگر خواهی آسان بزیی و آسان بمیری و آزاد از گور برخیزی پنج سخن را کار بند: کس را حسد مکن که...به هیچ کس طمع مکن که...بر دنیا حریصی مکن که...امل دراز مکن که...بی حجّت کار مکن که...». (خانقاهی، 1374، ص. 70) روایت پنجم: «و هم او [یعنی ابوالقاسم حکیم] گفت از علمها پنج سخن را برگزیدم و تاج کردم بر سر همۀ علمها: اوّل کار کردن به علم ... دوم حلیمی کردن در وقت خشم ... سیم جوانمردی از اندکی کردن ... چهارم نهان خود را نیکوداشتن ... پنجم با درویشان یاری کردن». (خانقاهی، 1374) روایت مقالات: «زبان خویش نگه دار از دروغ و غیبت و شکم از حرام. پس ببر از یار بد و صدق و اخلاص میان خویش و خدا نگه دار. صبر و قناعت پیشه کن و بگذار افزون نگریستن و افزون خوردن و افزون گفتن؛ و بگذار مزاح کردن و احوال کسی تجسس کردن و حسد بردن و طمع داشتن بر خلق و حریصی و امل دراز و اندیشۀ چگونگی خدای تعالی. و بی حجت کار مکن و به علم کارکن و در خشم حلیمی کن و از اندک چیز جوانمردی کن». (شمس تبریزی، 1391، ص. 196-197) نتیجهگیری مقایسۀ متن گزیده در اخلاق و تصوف الخانقاهی و بخش موسوم به «کلمات قصار» در انتهای دفتر دوم مقالات شمس نشان میدهد که گویندۀ «کلمات قصار» شمس تبریزی نیست و تمام سخنان منتسب به شمس در این بخش، یک سده پیشتر در قالب اخبار و روایات به نقل از پیامبر و اولیا و بزرگان دین و مشایخ تصوف در کتاب گزیده در اخلاق و تصوف الخانقاهی آمده است. هویت گردآورندگان «کلمات قصار» مشخص نیست؛ اما با توجه به تغییرات ایجادشده در فرم روایتهای اصلی، انتساب این عبارات به شمس آگاهانه صورت گرفته است. گردآورندگان «کلمات قصار» با به هم ریختن ساختار روایی متن گزیده، این روایتها را به عباراتی در قالب خبر و گزارش صِرف بدل کردهاند. دخلوتصرفهایی که در روایتها دیده میشود، عبارت است از: 1- هویتزدایی روایت با حذف اشخاص/اسنادها و تغییر واژگان: هر چهل و یک روایت موجود در بخش «کلمات قصار» از روایتهایی فراهم شده است که با ذکر نام گوینده و انتساب در گزیده نقل شده است. در مواقعی تغییر یا حذف برخی واژهها موجب ابهام متن شده است؛ 2- ادغام ناروای روایتها و تولید متنهای ساختگی و مبهم: برخی از روایتهای این بخش از ادغام و ترکیب دو یا چند روایت ساخته شده است. از چند روایت گزیده که بیشتر، روایتهای پیاپی نیز هستند و ارتباط مفهومی نیز دارند، جملاتی انتخاب شده و با کنار هم گذاشتن این جملات، روایتی جدید حاصل شده است؛ 3- حذفهای مخلّ معنی: برخی روایتهای گزیدۀ خانقاهی با حذف چند واژه یا حذف بخش مهمی از روایت یا تغییر بخشهایی از آن و تغییر در فرم بیان روایت در مقالات ضبط شدهاند. گاه این حذف و تغییرها موجب نامفهوم شدن و ابهام در روایت جدید شده است؛ 4- حذفهای مخلّ بلاغت: در برخی موارد حذفهای نابجا و تغییر برخی واژهها موجب از بین رفتن تناسبات واژگانی و آوایی و در نهایت ضعف بلاغت و آشفتگیهای نحوی روایت ضبطشده در مقالات شده است؛ 5- تبدیل روایتهای ادبی به اندرز مستقیم: گردآورندگان کلمات قصار با تغییر جملات خبری به جملۀ امری در برخی روایتهای گزیده، فرم اندرزگونه به آنها داده است. همانطور که در بررسی روایتها آورده شد، در چند مورد گردآورندگان «کلمات قصار»-آگاهانه یا ناآگاهانه- اشتباه کاتبان گزیده را اصلاح کردهاند؛ علت این موضوع ممکن است بهره بردن از نسخهای غیر از نسخۀ ایرج افشار باشد. در این موارد، ضبط مقالات صحیحتر از ضبط گزیده است و میتوان از این یافتهها برای اصلاح تعدادی از روایتهای گزیده بهره برد. با توجه به نتیجۀ این پژوهش میتوان بخش «کلمات قصار» را از چاپ جدید مقالات شمس حذف کرد. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
افلاکی، شمسالدین احمد (1372). مناقب العارفین (به کوشش تحسین یازیچی). دنیای کتاب.
الخانقاهی، ابونصر طاهر بن محمد (1374). گزیده در اخلاق و تصوف (ایرج افشار، مصحح). انتشارات علمی و فرهنگی.
بحر الفواید (1345). (محمدتقی دانشپژوه، مصحح). بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
بشری، جواد (1387). کتاب و کتابپژوهی: پابرگ 1. مجلۀ آینۀ پژوهش، 19(109)، 56-64.
دهخدا، علی اکبر (1377). لغت نامه. انتشارات دانشگاه تهران.
سلطان ولد (1377). معارف (نجیب مایل هروی، مصحح). انتشارات مولی.
شمس تبریزی (1391). مقالات شمس تبریزی (محمدعلی موحد، مصحح). خوارزمی.
شیعی سبزواری، ابوسعید حسن (1374). مصابیح القلوب ( محمد سپهری، مصحح). بنیان دفتر نشر میراث مکتوب.
گولپینارلی، عبدالباقی (1375). مولانا جلالالدین (ترجمه و توضیحات از توفیق سبحانی). پژوهشگاه علوم انسانی.
یازیجی، تحسین (1350). زندگانی شمسالدین احمد افلاکی و بررسی انتقادی مناقب العارفین (صائمه اینال، مترجم). مجلۀ معارف اسلامی (سازمان اوقاف)، (19)، 12-35. https://b2n.ir/y24325
References Aflaki, Sh. A. (1993). Manaqib al-Arifin (T. Yazici, Ed.). Donya-ye Ketab Publications. [In Persian]. Al-Khanqahi, A. N. T. M. (1995). Excerpts in ethics and Sufism [An Anthology on Ethics and Sufism] (I. Afshar, Ed.). Elmi va Farhangi Publishing Co. [In Persian]. Bahr al-Fava'id (1966). (M. T. Daneshpajouh, Ed.). Bongah-e Tarjomeh va Nashr-e Ketab. [In Persian]. Bashry, J. (2008). Book and Book Studies: Footnote 1. The Quarterly Journal of Ayeneh-ye Pazhoohesh, 19(109), 56-64. https://b2n.ir/h87703[In Persian]. Dehkhoda, A. A. (1998). Lexicon. University of Tehran Press. [In Persian]. Golpinarli, A. B. (1996). Mawlana Jalal al-Din (T. Sobhani, Ed.). Institute for Humanities. [In Persian]. Shams-s Tabrizi. (2012). Maqalat-e Shams-e Tabrizi (M. A. Movahed, Ed.). Kharazmi Publications. [In Persian]. Shi'i Sabzevari, A. S. H. (1995). Masabih al-Qulub (M. Sepehri, Ed.). Mirath-e Maktub Foundation. [In Persian]. Sultan Walad (1998). Ma'arif )N. Mayel Heravi, Ed.). Mowla Publications. [In Persian]. Yazici, T. (1971). The Life of Shams al-Din Ahmad Aflaki and a Critical Examination of Manaqib al-Arifin (S. İnal, Trans.). Ma'arif-e Islami (Organization of Endowments and Charity Affairs), (19), 12-35. https://b2n.ir/y24325 [In Persian]. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
آمار تعداد مشاهده مقاله: 296 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 82 |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||