تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,675 |
تعداد مقالات | 13,675 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,691,199 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,520,650 |
Criticism and Analysis of Semantic Translations from Deep Structure Translation in Verses of the Holy Quran (Sample study of Translations: Foladvand, Khorramshahi, Mojtabavi, and Meshkini) | ||
Linguistic Research in the Holy Quran | ||
دوره 14، شماره 1، تیر 2025، صفحه 51-66 اصل مقاله (730.29 K) | ||
نوع مقاله: Research Article | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/nrgs.2024.138752.1892 | ||
نویسندگان | ||
Hossein Goli* 1؛ Sajjad Ahmadi2 | ||
1Assistant Professor, Department of Arabic Language and Literature, Arak University, Arak, Iran | ||
2P.H.D Student, Department of Arabic Language and Literature, College of Tehran Farabi, Qom, Iran | ||
چکیده | ||
Surface structure and deep structure are topics of linguistics science. Noam Chomsky was the first person to propose the theory of generative-transformational grammar. He interpreted objective sentences as surface structures and those hidden behind them as deep structures. Translation of surface layers and paying attention to the circuit face approach prevents the translator from reflecting on the deep layers of meaning. Based on this, in the present article, the authors have analyzed the following translations, Foladvand, Khorramshahi, Mojtabavi, and Meshkini, through a text-based approach and have analyzed each of them. This article will make translators familiar with the issue of deep meaning, especially in religious texts so that the audience can establish a better relationship with that work. The results of this research show that the mentioned translators whose translations are semantic have paid attention to the surface layers of the meaning in the translation of the most-used verses of this holy book only, and this has prevented them from dealing with the hidden meaning of the phrases. | ||
کلیدواژهها | ||
Holy Quran؛ Surface structure؛ Deep structure؛ Persian translations؛ Criticism of translation | ||
اصل مقاله | ||
1- طرح مسأله قرآن کریم به عنوان اولین منبع دینی مسلمانان، اوج ظرافتهای ادبی و بلاغی را در خود جای داده است، تا جایی که پژوهشگران و دینپژوهانی زیاد به پژوهش در زمینههای مختلف این مصحف آسمانی همت گماردهاند. ترجمة این کتاب ارزشمند در جهان اسلام پیشنهای دیرین دارد؛ ولی هیچگاه گستردگی آن به اندازة عصر حاضر نبوده است. تا به امروز، 175 ترجمة فارسی از آیات وحی عرضه شدهاند که فقط 100 ترجمه کامل بودهاند و در میان این ترجمهها، 50 ترجمه به هشتاد سال گذشته مربوط میشوند. قرآن کتابی است که منحصر به بُعد زمان نیست و همواره با گذشت زمان ترجمههایی متفاوت از آن ارائه شدهاند؛ زیرا آیات این کتاب مقدس فقط یک سطح معنایی را شامل نمیشوند و چندین لایة معنایی را در بر میگیرند. در این باب، مولای متقیان علی (ع) میفرماید: «لَا تَفنَی عَجَائبُهُ وَ لَا تَنقَضِی غَرَائبُه» (شهیدی، 1389ش، ص20). همچنین، علامه طباطبایی معتقد است: «إنَّ لِلقُرآنِ ظَهرَاً وَ بَطنَاً وَ لِبَطنِهُ بَطنَاً إلُی سَبعَةِ أبطُنٍ» (طباطبایی، 1391ش، ج3، ص73). از هنگامی که ترجمه به عنوان یک علم به جهانیان ارائه شد، به ویژه در قرن کنونی، کمتر کسی را میتوان یافت که مراد از این علم را برگردان گفتار یا نوشتار پندارد. مقصود از ترجمه توجه به ظرایف زبانی و انتقال لایههای مفهومی در کلام گوینده یا نویسنده در زبان مبدأ و همسانسازی آن با زبان مقصد است. ترجمه در ابتدا به صورت مطالعههای میانرشتهای و بهتازگی، به صورت رشتهای مستقل تحت عنوان مطالعههای ترجمه در دانشگاهها تدریس میشود. برخی از صاحبنظران این حوزه باور دارند وظیفة مترجم آن است که متن مبدأ را به همان صورتی که هست، بدون افزایش یا کاهش، به زبان مقصد برگرداند. البته این تعریف فقط در چارچوب نظری قابل اتکا است؛ زیرا انتقال هر پیامی از زبانی به زبان دیگر بدون تغییر در صورت و مفهوم امری ناشدنی است (صفوی، 1397ش، ص9)؛ از این رو، مترجم نباید انتظار داشته باشد که نحوة بیان مفاهیم مورد ترجمه در زبان مقصد همان باشد که در زبان مبدأ است. از آنجا که ساختارهای واژگانی دو زبان متفاوت هستند، نحوة بیان مفاهیم نیز متفاوت خواهد بود (منافی اناری، 1384ش، ص105). ژرفساخت و روساخت دو مقولة مهم در متن هستند که عدم توجه به آنها از سوی مترجم ممکن است باعث از دست رفتن مفهوم اصلی متن زبان مبدأ شود. ژرفساخت تمام اطلاعاتی را که برای روشن شدن معنا لازم است در بردارد و گاه طولانیتر از روساخت و گاه از آن مختصرتر است؛ از این رو، هرگاه روساخت مبهم باشد، باید برای درک معنا به ژرفساخت یا همان زیرساخت مراجعه کرد (باقری، 1388ش، ص177). هرچند این دو مفهوم از مفاهیمی هستند که در علم زبانشناسی مطرح شدهاند، یکی از کاربردهای آنها پی بردن به مفاهیم و اغراض پنهان کلام در علم معانی است. جلالالدین همایی و سیروس شمیسا، دو تن از بزرگان اهل ادب فارسی، معتقد هستند در علم معانی بررسی معانی و مقاصد جملهها همان معنای اولی یا اصلی کلام نیست، بلکه معانی و مقاصدی دیگر مراد هستند که در ورای ظاهر کلام و به عبارتی، از ژرفساخت کلام درک میشوند (همایی، 1373ش، صص87-88؛ شمیسا، 1386ش، ص25). هر جملهای در هر ساختار و بافتاری دارای دو رویکرد لفظی و معنایی است. برخی از جملات در همان سویة لفظ باقی میمانند و پا را فراتر نمیگذارند، یعنی یک واژه چه در متن دینی و چه خارج از آن، معنایی مشخص را اعاده میکند؛ ولی برخی از جملات از لایةهای سطحی عبور میکنند و معنای ثانوی یا حتی معانی پشت پردۀ دیگری را شامل میشوند، مانند لفظ «امت» که در قرآن کریم به سه معنای «ملت، طریقت و امت» آمده است (سیوطی، 1387ش، ج2، ص121). این بدان معنا است که واژه در متن به خود معنا میگیرد و از جهت روابطش با واژگان دیگر و فرآیند متنی میتوان به مقصود متکلم دست یافت. به نظر میرسد این همان روساخت و ژرفساختی است که هماییها و شمیساها به آن معتقد هستند. با توجه به توضیحات ارائهشده، درمییابیم هر گونه کوتاهی از سوی مترجم در یک متن و پایبند بودن او به صورت، میتواند او را از معانی اصلی متن باز دارد. هرچند ترجمة قرآن کریم به دلیل دینی بودن آن از حساسیتی زیاد برخوردار است، گاهی مترجمان این دسته از متون به منظور امانتداری در ترجمه، چنان درگیر صورت میشوند که از بیان مفاهیم اصلی دور میمانند. در پژوهش پیشرو، نویسندگان برآن هستند تا به دو پرسش زیر پاسخ دهند:
2- روش پژوهش رویکرد متنمدارانه یکی از روشهای نوین پژوهش به شمار میآید. این رویکرد متون ترجمهشده را تحلیل و نقد میکند که در آن، بخشهایی از متن مبدأ با ترجمههای آن در متن مقصد مقایسه میشوند. هدف از این مقابله، تحلیل واحدهایی از دو متن مبدأ و مقصد است که از لحاظ لغتشناسی یا زبانشناسی تعریف شدهاند (فرحزاد، 1382ش، ص32). جستار پیشرو، با توجه به روش یادشده، نخست آیات قرآن کریم، معنا، مقصود واژگان و عبارتهای قرآنی را واکاوی و آنها را برای مخاطب تبیین کرده است. سپس، از رهگذر تطبیق آن با برگردانهای فارسی، هر یک از این ترجمهها را به چالش میکشاند و آسیبشناسی میکند. هرچند تمامی آیات قرآن کریم لایههای معنایی مخصوص خود را دارند، مقالة حاضر تمامی آیات قرآن کریم را شامل نمیشود و فقط به خوانش آیاتی دست یازده است که چندین لایة معنایی را در بر میگیرند که از اثنای کاربردشناسانۀ معنا و از طریق ابزارهای معناشناسانه و کارکرد واژگان در متن میتوان آنها را تفسیر و تبیین کرد و دلیل گزینش آیات توسط نگارندگان موضوع گفتهشده بوده است. در نهایت، نیز پس از خوانش و بررسی هر آیه، ترجمهای از سوی نویسندگان مقاله با مضمون ترجمة پیشنهادی ارائه خواهد شد تا نمونههای تحلیلشده هرچه بهتر در ذهن مخاطب و خوانندة بحث جای گیرند.
3- پیشینۀ پژوهش امروزه، پژوهشگران توجهی ویژه به موضوع ژرفساخت داشتهاند. هرچند در رابطه با قرآن کریم کمتر مقالهای در این باب به رشتة تحریر درآمده است، از میان اندک پژوهشهایی که در این حوزه انجام شدهاند، میتوان به مقالهای با عنوان «برابریابی فارسی «إنَّ» در ابتدای آیات قرآن کریم بر پایة دستورزبان زایشی – گشتاری» اثر رضا شکرانی و محسن توکلی اشاره کرد. زیرساخت و روساخت یکی از مقولههای مطرحشده در نظریة زایا - گشتاری چامسکی است که در این جستار نیز توسط نگارندگان به آن عنایتی شده است. مقالهای دیگر که توجه اینجانبان را به خود جلب کرد مقالة «زیباشناسی ژرفساختهای صیغههای متناوب در قرآن کریم از منظر سبکشناسی (بررسی موردی سورههای مبارکة انعام و اعراف)» اثر جواد محمدزاده و همکاران است که در آن، برای دستیابی به زیباشناسی هر آیه به ژرفساخت متوسل شدهاند. وجه تمایز پژوهش حاضر با پژوهشهای یادشده در آن است که تطبیق هر یک از ترجمهها اشکالاتی را نمایان کرده است که در انتقال معنا و مفهوم اصلی از سوی مترجمان وجود داشته است و مترجمانی را که میخواهند در این عرصه گام نهند بیش از پیش نسبت به حساسیت ترجمة متون دینی و برابریابی دقیق واژگانی آگاه میکند و امید است که این پژوهش بتواند در راستای مطالعههای ترجمه در حوزة معناشناسی مفید واقع شود و راه را برای پژوهشهای دیگر باز کند. پس از کنکاشهای فراوان از سوی کاتبان، مقاله یا پایاننامهای یافت نشد که ترجمههای فارسی را از رهگذر ژرفساخت آیات قرآنی تطبیق داده باشد.
4- بحث از گذشته تا به امروز، راهکارهایی متعدد برای ترجمة یک متن از سوی متخصصان حوزة مطالعههای ترجمه پیشنهاد شدهاند. پژوهشگران حوزة علوم قرآنی در یک تقسیمبندی کلی، روشهای ترجمة قرآن را به سه بخش تقسیم کردهاند: الف) ترجمة تحتاللفظی: این سیاق به منظور حفظ امانت از سوی مترجمان اتخاذ شده است. این نوع از ترجمه که برخی سهواً آن را با ترجمة «لفظ به لفظ» یا «واژه به واژه» خلط میکنند، یکی از شیوههای برگرداندن متن است که در آن، بر روی ساختارهای زبانی متن مبدأ تمرکز میشود. در ازمنة قدیم بیشتر مترجمان از این روش در ترجمه بهره میبردند. هدف اصلی در این نوع ترجمه انتقال معنای الفاظ و دقایق دستوری است؛ ولی توجه آن به انتقال پیام یا محتوای بافتی متن مبدأ بیش از ترجمة «لفظ به لفظ» است و خواننده تا حدودی، هرچند با دشواری، پیام را دریافت میکند (جواهری، 1384ش، ص140). ب) ترجمة آزاد: در این سبک، مترجم همت خویش را صرف روشن کردن پیام کلام میکند و میکوشد تا به صورت کامل، مضمون و معنای کلام را دریافت و در ذهن خود مجسم کند؛ سپس، لباس الفاظ زبان مبدأ را از آن برکند و لباس الفاظ زبان مقصد را به آن بپوشاند و با توضیحات کامل به خواننده و مخاطب ارائه کند. در این الگو، میتوان از هر جمله و کلمهای که مناسب است، استفاده کرد تا مطلب به مخاطب القا شود؛ اگرچه حجم کلمات و جملات ترجمه با متن اصلی متناسب نباشد یا حتی کم و زیاد شود (رضایی اصفهانی، 1391ش، صص177-188). پ) ترجمة معنایی: میتوان گفت این شیوه متعادلترین روش ترجمه است. در این شیوة ترجمه، کوشش مترجم بر آن است تا راهی میانه، بین افراط و تفریط برگزیند، یعنی نه روش ترجمة تحتاللفظی و نه شیوة آزاد را بپیماید و سعی میکند تا پیام و هدف اصلی متن را برای مخاطب بیان کند؛ ضمن آنکه تلاش میکند تا خصوصیات لفظی متن اصلی را در قالب جملهای بازسازی کند و به زبان مقصد انتقال دهد. به عبارت دیگر، «ترجمة معنامحور یا ترجمة اصطلاحی» تمام تلاش خود را در راستای انتقال معنای متن مدنظر از زبان مبدأ به صورتهای طبیعی در زبان مقصد به کار میگیرد (جلالی، 1389ش، ص123). با توضیحاتی که پیشتر بیان شد؛ باید به این نکته اذعان داشت که ترجمة خوب از یک متن دینی همچون قرآن کریم یا متون دینی دیگر، ترجمهای است که در آن، مترجم علاوه بر حفظ صورت و سبک متن مبدأ بتواند معنا و مفهوم اصلی متن و غرایب و ظرایف زبانی آن را نیز به ترجمة خود منتقل کند. به بیان دیگر، در ترجمه، انتقال پیام حرف اول را میزند، نه انتقال شکل و صورت متن. بورخس زمانی به مترجم آثار خود، نورمن توماس دی جووانی، توصیه کرد چیزی را بنویسد که او میخواسته است بگوید، نه آن چیزی را که گفته است (صلحجو، 1385ش، ص77). حال، از رهگذر تطبیق ترجمههای فارسی با یکدیگر بررسی میکنیم که مترجمان تا چه حد به این اصل پایبند بودهاند و تا چه حد از آن عدول کردهاند.
1-4- برآورد تطبیقی ترجمههای فارسی 1-1-4- ﴿وَ أَقیمُوا الصَّلَوةَ وَ آتُوا الزَّکَوةَ وَ ارکَعُوا مَعَ الرَاکِعِین﴾ (بقره: 43).
واژة «رُکُوع» در لغت به معنای «انحنا» آمده است (سیّاح، 1356ش، ج1، ص530). در برخی از آیات قرآن ممکن است منظور از واژة یادشده همان معنایی باشد که سیّاح آورده است. برای مثال، خداوند در قرآن کریم میفرماید: ﴿یُقِیمُونَ الصَّلَوة وَ یُوتُونَ الزَّکوَة وَ هُم رَاکِعُونَ﴾ (مائده: 55). در آیهای دیگر میفرماید: ﴿فَاستَغفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ رَاکِعَاً وَ أنَابَ﴾ (ص: 24). راغب واژة مورد بحث را هم به معنای «تذلّل و تواضع» و هم در معنای «هئیت نماز» بیان کرده است (راغب اصفهانی، 1412ق، ص364)؛ ولی طبرسی منظور از واژة «رُکُوع» را در آیة 43 سورة بقره فقط «نماز» میداند و نه معنایی دیگر (طبرسی، 1372ش، ج1، ص214). در آیة شریفة بالا، تعبیر «وَارکَعُوا مَعَ الرَّاکِعینَ» مجاز مرسل است. واژة «رُکُوع» که جزء است آورده شده است و کل که همان «نماز» است توسط خداوند متعال اعاده شده است، یعنی با نمازگزاران نماز بگزارید (صافی، 1418ق، ج1، ص117). ملاحظه میشود در آیة 43 از سورة بقره، واژة «رُکُوع» در معنای اولیة خود به کار نرفته است. در زبان فارسی، ما برای عبارت «نماز گزاردن با دیگر نمازگزاران» از معادل «نماز جماعت» استفاده میکنیم. نماز جماعت یکی از برجستهترین احکام اجتماعی اسلام است که به صورت مستقیم ایجادکنندۀ یکی از مهمترین سازمانها و نهادهای اجتماعی اسلام به نام مسجد است (شجاعیان و همکاران، 1400ش، ص247).
نقد ترجمهها مترجم فولادوند با آوردن عبارت «با رکوعکنندگان رکوع کنید» فقط به معنای تحتاللفظی عبارت توجه داشته است. مترجم خرمشاهی عبارت را به صورت معنایی ترجمه کرده است؛ اما به ژرفساخت آیه و برگردان آن متناسب با زبان مقصد توجهی نداشته است. دو مترجم دیگر، مجتبوی و مشکینی، نیز با توضیحات اضافی ترجمۀ خود را بهبود بخشیدهاند؛ اما آنچه مشهود مینماید آن است که هیچ کدام از مترجمان یادشده در بالا در برگردان این عبارت به زبان فارسی، ژرفساخت آیه را مدنظر قرار ندادهاند و به معادل آن در زبان مقصد توجهی نداشتهاند.
2-1-4- ﴿فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ و جَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً﴾ (مائده: 13).
اولین عبارتی که در آیة بالا بررسی میکنیم گزارة «لَعَنَّاهُم» است. عبارت «لَعَنَّا» از ریشة «ل،ع،ن» که مفرد اسمی آن «اللَّعنَة» است، در معنای نخست و حقیقی خود به مفهوم «لعنت و نفرین» اشاره دارد (مهیار، 1388ش، ص671). در قرآن کریم، این واژه در معنای کاربردی آن به کسانی اطلاق میشود که از نعمتهای الهی دور میمانند و این همان معنایی است که کمتر مترجمی آن را مدنظر قرار داده است. راغب اصفهانی در خصوص ترجمة این واژه میگوید: «لعن به معنای طرد و دور کردن از روی خشم است و دور کردن کسی از رحمت خویش در دنیا و آخرت، گرفتار کردن به عذاب و عقوبت است و اگر از ناحیة بندگان باشد، به معنای نفرین و دعا به ضرر دیگران است» (راغب اصفهانی، 1374ش، ج4، صص136-137). واژة «قَاسِیَّة» از مادة «قَسَوَ» در معنای اولیة خود به معنای «سخت، سفت، قرص، محکم» به کار رفته است (قیّم، 1393ش، ص803). این واژه جمع «قِسیَّان» است که معنای دیگر آن «سنگدل و بیرحم» است (گلشن تفتی، 1369ش، ص118). مفردهای دیگر که باید به معنای آن توجه داشت واژة «قَلب» است. این واژه در معنای ابتدایی خود به معنای «دل و قلب» آمده است (افرامالبستانی، 1386ش، ص456). در یکی از فرهنگهای فارسی – عربی، برابری که برای واژة «المَقلُوب» اسم مفعول در نظر گرفته شده است از مادة «ق، ل، ب» است که معنای «دگرگون شدن» از آن اعاده شده است. (مهیار، 1382ش، ص394). واژة «قَاسِیَّة» در قرآن همواره با واژة «قَلب» همنشین شده است. برای مثال، خداوند تبارک تعالی در قرآن کریم میفرماید: ﴿ثُمَّ قَسَت قُلُوبُکُم...فَهِیَ کَالحِجَارَةِ أو أشَدَّ قَسوَةً﴾ (بقره: 74). در زبان عربی، هرگاه این واژه و مشتقات آن با واژة «قَلب» همنشین شوند، باید در ترجمة فارسی از آن به «سنگدلی» تعبیر کرد (شریعتمداری، 1375ش، ج3، ص673).
نقد ترجمهها با توضیحاتی که پیشتر بیان شد، مترجمان فولادوند، خرمشاهی و مجتبوی در ترجمة عبارت «لَعَنَّاهُم» فقط به صورت متن توجه داشتهاند و همین امر ایشان را از توجه به محتوای معنایی این عبارت بازداشته است. مترجم مشکینی نیز توانسته است با توضیحات اضافی از بند صورت رهایی یابد؛ ولی همچنان نتوانسته است از طریق ژرفساخت معادلی مناسب را به زبان فارسی منتقل کند. در گزارة دوم نیز هر چهار مترجم با ارائة ترجمۀ تحتاللفظی از عبارت «قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً» نتوانستهاند از بُعد صورت پا را فراتر نهند و همین موضوع سبب از دست رفتن معنا در زبان مقصد شده است.
3-1-4- ﴿وَ لِکُلِّ أُمَةٍ أجَلٌ فَإذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلَا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لَا یَسْتَقْدِمُونَ﴾ (اعراف: 34).
از آن تاخیر نخواهند کردو پیشی نیز نمیگرند (مشکینی، 1391ش، ص154).
لفظ «سَاعَة» در لغت و در عرف عربی به معنای «شصت دقیقه و یک ساعت» آمده است (مهیار، 1388ش، ص483). واژة یادشده فقط معنای بیانشده را شامل نمیشود و از آن معانی دیگری نیز اراده شده است. این واژه در معنای دوم خود به مفهوم «اکنون، حالا، بیدرنگ» و تعابیری از این دست اشاره دارد (قیّم، 1393ش، ص567). نجفعلی میرزایی در لغتنامة خود، از میان معانی متعددی که برای این واژة در نظر گرفته است، به معانی همچون «بلافاصله، همین حالا و اینک» اشاره میکند (میرزایی، 1394ش، ص355). یکی از مباحث مهم صرفی - نحوی مصدر مرة است. در آیة بالا، واژة «سَاعَة» در حکم مصدر مرة آمده است. مصدر مرة از اوزان ثلاثی بر وزن «فَعلَة» به فتح فاءالفعل و سکون عینالفعل و فتح لامالفعل ساخته میشود، مانند واژة «جَلسَة» و هزاران واژة دیگر که مصدر مرة واقع میشوند و به معنای یک مرتبه از چیزی دلالت دارند (الحسینی الشیرازی، 1421ق، ص11). توجه به این نکتۀ مهم از دید بسیاری از مترجمان دور مانده است و همین امر سبب شده است تا بیشتر مترجمان قرآنی این واژه را در معنای اولیۀ خود به کار برند.
نقد ترجمهها با نظر به استدلالهای بالا، باید گفت تمامی مترجمان در ترجمة آیة بالا فقط به سطح رویی و ابتدایی آیه توجه داشتهاند و همین امر آنها را از توجه به لایة زیرین و اصلی آن باز داشته است؛ زیرا مقصود خداوند متعال در آیة بالا «یک ساعت یا ساعتی» نیست، بلکه منظور «لحظه، آنی، درنگی یا به اندازۀ پلک زدنی» است.
4-1-4- ﴿أَنْزَلْنَا عَلَیْهِمُ ٱلْمَنَّ وَ ٱلسَّلْوَى﴾ (اعراف: 160).
از معجزههای حضرت موسی دو خوراکی به نامهای «المَنَّ و السَّلوَی» بود. در ترجمة واژة «المَنَّ» آوردهاند: «شهد گیاه و غذایی است که خداوند بر بنیاسرائیل فرو فرستاد» (قیّم، 1393ش، ص1055). تعبیری دیگر نیز از این واژه شده است: «شبنمی که مانند عسل روی درخت منجمد میشود و غذایی است که خداوند برای بنیاسرائیل نازل کرد تا از آن بخورند» (مهیار، 1388ش، ص734). نقطۀ عطف این واژه آنجا است که سیّاح در فرهنگ جامع نوین در برابر عبارت «مَنّ بَنیإسرَائیل» از معادل «گزانگبین و شیرخشت» استفاده میکند (سیّاح، 1356ش، ج2، ص1538). واژهای دیگر که نیاز است بررسی شود گزارة «السَّلوَی» است. این واژه در جایی با عنوان «مرغی است شبیه تیهو، به هندی آن را لوا گویند» مطرح شده است (همان، 1356ش، ج1، ص661) و در جای دیگر، با عنوان «پرندهای سفیدرنگ» از آن تعبیر شده است (مهیار، 1388ش، ص499). نکتۀ مهم این است که قیّم به طور مستقیم در خصوص این واژه برابر «بلدرچین» را به کار میبرد (قیّم، 1393ش، ص595). به نظر میرسد از میان معادلهایی مختلف که برای این دو واژه در نظر گرفته شدهاند، بهترین معادل در زبان فارسی همان معادلی است که فولادوند آن را به کار برده است. بهتر است مترجمان در ترجمة این دو گزاره از عبارت «گزانگبین و بلدرچین» استفاده کنند و نه معادلی دیگر.
نقد ترجمهها مترجم فولادوند تنها مترجمی است که در ترجمۀ این آیه، علاوه بر توجه به لایههای زیرین معنایی، به ژرفساخت آن متناسب با زبان مقصد نیز توجه داشته و در ترجمة این آیه بهدرستی عمل کرده است. مترجم خرمشاهی چنان درگیر صورت شده است که حتی از واژگان، معنا یا توضیحی را برای مخاطب فارسیزبان ارائه نداده و همین موضوع سبب ورود واژگان بیگانه به متن ترجمه شده است. مترجم مجتبوی با آوردن عبارت «دو نوع خوراکی» توانسته است توضیحاتی را برای مخاطب فارسیزبان ارائه کند؛ اما همچنان نتوانسته است معادل مناسب را برگزیند. مترجم مشکینی نسبت به دو مترجم دیگر، یعنی خرمشاهی و مجتبوی، عملکردی بهتر داشته و توانسته است از قید صورت رهایی یابد؛ اما همچنان معادلهایی مناسب را به ویژه در خصوص واژة «السَّلوَی» به کار نبرده است. 5-1-4- ﴿تِلْکَ حُدُودُ ٱللَّهِ﴾ (نساء: 13).
«حَدّ» که جمع آن «حُدُود» است در فرهنگ لغت به معانی متعددی به کار رفته است (قیّم، 1393ش، ص395). این واژه که در فارسی نیز به آن «حد» میگوییم، در قاموس به معنای «حد و مرز» آمده است (مهیار، 1388ش، ص360). در فرهنگ لغت، برای عبارت «حُدود اللّه» معادلهای «فرمان الهی و احکام الهی» در نظر گرفته شدهاند (سیّاح، 1356ش، ج1، ص238). برای پی بردن به معنای ژرف واژة «حَدّ» نیاز است آیه را به طور کامل بررسی کنیم: ﴿تِلکَ حُدُودُ اللّهِ وَ مَن یُطِعَ اللّهِ وَ رَسُولُهُ یُدخِلهُ جَناتٍ تَجرِی مِن تَحتهَا الأنهَارُ خَالِدینَ فیها وَ ذَلِکَ الفَوزُ العَظیمُ﴾ (نساء: 13). در عبارت «وَ مَن یُطِعَ اللّهِ وَ رَسُولُهُ»، منظور خداوند متعال از «اطاعت خدا و پیامبرش» همان اطاعت از امام علی (ع) و پذیرفتن ولایت ایشان و امامان بعد از او است. چنانچه برازش در کتاب تفسیر اهل بیت علیه السلام به نقل قول از امام صادق (ع) میگوید: «منظور از اطاعت خدا و رسول (ص) اطاعت از امام علی (ع) و امامان بعد از او است و این آیه به این معنا نازل شده است» (برازش، 1394ش، ج3، ص80)؛ بنابراین، در این آیة شریفه، منظور از عبارت «حُدود اللّه» آن دسته از احکام الهی است که خط قرمز خداوند به حساب میآیند و آدمی باید آنها را بپذیرد و به خود اجازۀ تجاوز از آنها را ندهد. نقد ترجمهها دو مترجم اول، یعنی فولادوند و خرمشاهی، فقط به لایة سطحی عبارت «حُدود اللّه» توجه داشتهاند و بدون در نظر گرفتن ارتباط آن با عبارت «وَ مَن یُطِعَ اللّهِ وَ رَسُولُهُ»، ترجمهای ابتدایی از عبارت یادشده را ارائه دادهاند. دو مترجم مجتبوی و مشکینی نسبت به دو مترجم اول عملکردی بهتر در ترجمۀ عبارت داشتهاند. هرچند مترجم مشکینی سعی کرده است با توضیحات اضافه بتواند مطلب را برای خواننده قابل فهم کند، هیچ یک از مترجمان به ژرفساخت معنای آیه و معادلی که برای این عبارت در زبان فارسی وجود دارد توجه نداشتهاند.
6-1-4- ﴿وَ أقیموا الوَزنَ بِالقسط وَ لَا تَخسِرُوا المِیزَانَ﴾ (الرحمن: 9).
در عبارت بالا، واژة «المِیزَان» در معنای ویژۀ خود به کار رفته است. این مفرده در لغت به مفهوم «ترازو» اشاره دارد (مهیار، 1388ش، ص742). گزارة یادشده در معانی دیگری نیز همچون «وزن، مقدار، اندازه و عدل» آمده است (قیّم، 1393ش، ص1082). «خَسَرَ» در لغتنامهها و فرهنگها در معنای «ضرر، زیان و از دست دادن مال» به کار رفته است (افرامالبستانی، 1386ش، ص131). همنشینی واژة «المِیزَان» با عبارت «وَ لَا تَخسِرُوا» به معنای آن است که در «معامله چیزی کم و کسر نگذارید». چنانچه آیتی در ترجمۀ این آیه آورده است: «وزن کردن را به عدالت رعایت کنید و کم فروشی نکنید» (آیتی، 1374ش، ص532). همچنین، سیّاح معتقد است همنشینی این دو واژه با یکدیگر به معنای «کمفروشی» است؛ آنجا که میگوید: «أخسَرَ المیزان إخسَارا» (سیاح، 1356ش، ج1، ص342).
نقد ترجمهها با بررسی ترجمة هر یک از مترجمان از عبارت مورد بحث، میتوان گفت مترجم فولادوند به دنبال آن بوده است که با عدم انتقال معادل اولیة واژة «المِیزَان» بتواند تعادل نسبی در ترجمه ایجاد کند؛ اما وی معادلی نزدیک را برای واژة یادشده در نظر گرفته و معادل دقیق را برای مخاطب فارسیزبان به کار نبرده است. همچنین، اهتمام مترجمان خرمشاهی و مشکینی به معنای اولیة این واژه ایشان را از توجه به معنای ژرفساخت آیه بازداشته است. مترجم مجتبوی نیز با توضیحات اضافه توانسته است نیمنگاهی به ژرفساخت آیه داشته باشد؛ اما این کار او ترجمه را طولانیتر کرده است. 7-1-4- ﴿لَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِ ٱللَّهِ﴾ (انعام: 34).
واژة «کَلِمَات» جمع مکسر مفردة «کَلِمَة» است (قیّم 1393ش، ص864). این واژه به معنای «کلمه، واژه، لفظ، سخنرانی و شعر» است (مهیار 1388ش، ص661). سیّاح در فرهنگنامۀ جامع نوین از عبارت «کَلِمَة اللّه» تحت عنوان «کتاب آسمانی» یاد میکند. (سیّاح، 1356ش، ج2، ص1388). با نگاهی به آیۀ 34 سورۀ انعام و جملاتی که قبل از عبارت «کلمات اللّه» آمدهاند، درمییابیم این عبارت منوط به سخنان خدا نیست و منظور از آن «احکام الهی» است؛ زیرا خداوند متعال در عبارتهای قبل موضوع تکذیب پیامبران پیشین و احکام نازلشده را مطرح میکند: ﴿وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلَى مَا کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا وَلَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ وَلَقَدْ جَاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ﴾ (انعام: 34). آیتالله مکارم شیرازی که به ژرفساخت این آیه توجه داشته است، آن را به این صورت ترجمه کرده است: «پیش از تو نیز پیامبرانی تکذیب شدند؛ و در برابر تکذیبها، صبر و استقامت کردند؛ و (در این راه) آزار دیدند، تا هنگامی که یاری ما به آنها رسید. (تو نیز چنین باش! و این، یکی از سنتهای الهی است) و هیچ چیز نمیتواند سنن خدا را تغییر دهد؛ و اخبار پیامبران به تو رسیده است» (مکارم شیرازی، 1385ش، ص131).
نقد ترجمهها با استناد به آنچه گفته شد؛ سه مترجم اول، یعنی فولادوند، خرمشاهی و مجتبوی، با ترجمة سطحی از عبارت فقط به معادل اولیة این واژه توجه داشتهاند و این امر ایشان را از دقت نظر در معنای ژرفساخت عبارت وا نهاده است. مترجم مشکینی با توضیحاتی اضافه که در ترجمة خود آورده است، توانسته است تا حدی از بنبست صورت متن خارج شود و نسبت به سه مترجم دیگر عملکردی بهتر داشته باشد.
8-1-4- ﴿یَدُ ٱللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ﴾ (فتح: 10).
برخی از آیات قرآن کریم به مثابة استعاری بودن و مجاز بودنشان، دارای معانی عمیق هستند؛ از این رو، در اینگونه عبارتها که تعداد آنها کم نیست، مترجم باید به معنای کنایی آیه یا عبارت دست یابد و با معادلسازی آن در زبان مقصد، ترجمهای مقصدگرا را ارائه کند. یکی از این واژگان واژة «یَد» است. این واژه 125 بار در آیات مختلف قرآن به کار رفته است (عبدالباقی، 1391ش، ص789-881). واژة «یَد» در معنای ابتدایی خود به معانی همچون «دست، کف دست، یاری کردن و...» اشاره دارد (قیّم، 1393ش، ص1221-1222). برخی از متکلمان به دلیل غیرمرکب بودن خداوند و استغنا از اجزاء و جوارح، این واژه را بر معنای استعاری و مجازی حمل کردهاند (الحلی، 1430ق، ص317-326). در آیة یادشده، «فوقیت ید خداوند» صیانت خداوند از عهد و به مثابة پیمان با خدا است (الزمخشری، 1421ق، ج4، ص337؛ الرازی، 1401ق، ج28، ص87).
نقد ترجمهها با توجه به آنچه گفته شد، به نظر میرسد هر یک از مترجمان با ارائة ترجمهای معنایی و بدون در نظر گرفتن کنایی بودن این آیه و عبارت، فقط به معنای ابتدایی این آیه توجه داشتهاند و این مهم ایشان را از توجه به معنای کنایی آیه بازداشته است و این موضوع باعث شده است تا ساختار کنایی که مدنظر خداوند متعال است بهدرستی به مخاطب فارسی زبان انتقال پیدا نکند.
9-1-4- ﴿إنّی جَاعِلٌ فِی الأرضِ خَلیفَةً﴾ (بقره: 30).
در شاهد مثال بالا، اسم فاعل «جَاعلٌ» بدون «ال» ذکر شده است و این حاکی از عمل آن در واژة «خلیفة» است. با نگاهی گذرا به منابع صرفی و نحوی، درخواهیم یافت واژة یادشده به عنوان خبر «إنّ» در مابعد خود عمل کرده است. در بیشتر کتب نحوی، نگارندگان باور دارند هرگاه اسم فاعل عاری از «ال» باشد و پیش از آن ادات استفهام، حروف ندا یا نفی بیاید، در مابعد خود عمل میکند. علاوه بر نکات گفتهشده، چنانچه اسم فاعل نعت یا حال واقع شود نیز همان احکام بالا بر آن جاری میشوند و در مابعد خودش عمل میکند. هرگاه اسم فاعل خبر واقع شود، خواه این خبر برای مبتدا یا خبر نواسخ باشد، عمل کردنش پابرجا است و از آن سلب نخواهد شد (ابن عقیل، 1390ش، ج3، ص161-168). با بررسی و تحلیل نمونهای که در ادامه بیان خواهد شد، خواننده بیش از پیش با عمل اسم فاعل در مابعد خود آشنا میشود: «إنّ زیدًا مُکرمٌ عَمرًا». در اینجا، میبینیم واژة «مُکرِمٌ» اسم فاعلی است در حکم خبر «إنّ» که در مابعد خود عمل کرده است (الغرسی، 1421ق، ص345). واژة «خَلیفَة» در معنای لغوی آن «من استخلف مکان من قبله و یقوم مقامه» است (فراهیدی، 1401ق، ج4، ص267). حتی در آیاتی دیگر نیز این واژه بیان شده است: ﴿هُوَ الَّذی جَعَلَکُم خَلَائفَ فِی الأرضِ﴾ (فاطر: 39). و در آیهای دیگر میفرماید: ﴿وَ یَجعَلُکُم خُلَفَاء الأرضِ﴾ (النمل: 62). مراد از خلافت در آیة ﴿یَا داوُدُ إنَّا جَعَلنَاکَ خَلیفَةً فِی الأرضِ﴾ مانند آیة مورد بحث خلافت الهی است (ص: 26). خلافت الله از آن نظر از این آیات و آیات دیگر اعاده میشود که انسان اشرف مخلوقات است و «تعلم اسماء حسنی» توسط حضرت آدم انجام شده است.
نقد ترجمهها از رهگذر بررسیهای انجامشده در خصوص آیة شریفة بالا، این مهم مبرهن شد که واژة «جاعل» اسم فاعلی است که در واژة بعد از خود، یعنی «خلیفة» عمل کرده است و تنوین نصب بر روی این واژه نشان از عمل «جاعل» دارد و این موضوع استمرار خلافت الهی را از پیدایش خلقت تا به قیامت میرساند. این بدان معنا است که حتی در عصر غیبت حضرت ولی عصر (عج)، بیرق به دست نائب برحق ایشان سپرده خواهد شد. به نظر میرسد هیچ یک از مترجمان (فولادوند، خرمشاهی، مجتبوی و مشکینی) در ترجمة این آیه به ژرفساخت آن و معنای لایههای مفهومی آن توجه نداشتهاند و نتوانستهاند معادلسازی قابل قبولی را در زبان مقصد ارائه کنند. 10-1-4- ﴿یَطُوُفُ عَلَیهِم وُلدَان مُخَلَّدون﴾ (واقعه: 17).
در زبان عربی، برخی از واژگان دو یا چندمعنایی هستند. مفردة «مُخَلَّدون» نیز یکی از همین جنس واژگان است. عبارت یادشده از ریشة «خَلَدَ خُلُودًا» در معنای اول خود با مفاهیمی همچون «جاودانگی، پایندگی و فنا ناپذیری» برابریابی شده است (قیّم، 1393ش، ص458). معانی ثانویهای که برای این عبارت در واژهنامهها بیان شدهاند عبارتهایی از جمله «بهشت، گوشواره و خلخال» هستند (سیّاح، 1356ش، ج1، ص362). با استناد به آیات قبل که در خصوص «السَّابِقُون» بیان شدند و از طریق روابط همنشینی و جانشینی در کلام وجود دارند؛ به این مهم دست مییازیم که این عبارت در معنای اولیۀ خود به کار نرفته است. حتی به کار بردن «گوشواره و خلخال» آن هم در خصوص ملائک به آن معنایی که در جوامع امروزی به کار میرود، نیست؛ از این رو، مراد از «گوشواره و خلخال» یعنی «غلامان حلقه به گوش و دست به سینه» و این همان معنایی است که مترجمان به آن عنایت نداشتهاند.
نقد ترجمهها در ترجمۀ عبارت مورد بحث، مترجم فولادوند و مشکینی به منظور رهایی از چند معنایی واژة «مُخَلَّدون»، هر دو معنا را به ترجمه اضافه کردهاند؛ در صورتی که اصلاً نیازی به این کار نبوده است. خرمشاهی نیز با برگردان آن به صورت «جاودانه»، ترجمه را به حاشیه رانده است. از میان چهار مترجم، فقط مجتبوی ترجمهای دقیق از عبارت را ارائه کرده است.
5- نتیجهگیری در قرن گذشته، از میان متون متعدد، متون دینی جایگاهی والا را کسب کردهاند و مخاطبانی زیاد را به خود اختصاص دادهاند. در این جستار، از رهگذر تطبیق ترجمههای آیات و ارائة ترجمة پیشنهادی برای هر آیه، میتوان نتیجه گرفت برگردان معادلهای دارای ژرفساخت که در نگاه برخی از مترجمان موضوعی غیرقابل حل مینماید، امری غیرممکن و ناشدنی نیست. برای برگردان این گونه عبارتها باید به دو نکته توجه داشت: نخست آنکه مترجم نباید به منظور ترس از خیانت در کلام الله پایبند صورت شود و نکتة دوم آنکه مترجم علاوه بر حفظ صورت و سبک متن قرآن باید بتواند ژرفساختهای حاضر در هر آیه را شناسایی و آنها را با معادلهای موجود در زبان مقصد جایگزین کند. از میان 114 نمونهای که باعث لغزش مترجمان در ترجمۀ ژرفساخت آیات شدهاند، به 8 نمونه بسنده شد و نتایج زیر حاصل به دست آمد:
| ||
مراجع | ||
قرآن کریم. ابن عقیل، قاضی القضاة بهاء الدین عبدالله. (1390ش). ترجمه و شرح این عقیل (سید علی حسینی، مترجم؛ چاپ سوم). قم: مؤسسۀ انتشارات دار العلم. افرامالبستانی، فؤاد. (1386ش). فرهنگ جدید عربی - فارسی ترجمة منجد الطلاب به انضمام فرائد الأدب. (محمد بندر ریگی؛ چاپ اول). تهران: نشر همسفر. آیتی، عبدالحمید. (1374ش). ترجمة قرآن مجید. چاپ چهارم، تهران: انتشارات سروش. باقری، مهری. (1388ش). مقدمات زبانشناسی. تهران: نشر قطره. برازش، علیرضا. (1394ش). تفسیر اهل بیت علیهم السلام (چاپ اول). تهران: انتشارات امیرکبیر. جلالی، سید لطفالله. (1389ش). ترجمة معنایی از منظر میلدرد لارسون. نشریۀ عیار پژوهش در علوم انسانی، 2(1)، 136-119. جواهری، سید محمد حسن. (1384ش). پژوهشی در انواع ترجمههای قرآن کریم. فصلنامۀ پژوهشهای قرآنی، 11(42)، 136-159. الحسینی الشیرازی، السید محمد. (1421ق). أبنیة الصرف (الطبعة الثانیة). بیروت: مؤسسة المجتبی للتحقیق و النشر. الحلی، جمالالدین حسن بن یوسف. (1430ق). کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد. قم: جامعة المدرسین فی حوزة العلمیة، مؤسسة النشر الاسلامی. خرمشاهی، بهاالدین. (1376ش). ترجمة قرآن کریم. چاپ دوم، تهران: انتشارات نیلوفر و جامی. الرازی، فخرالدین محمد بن عمر. (1401ق). التفسیر الکبیر المشتهر بمفاهیم الغیب. بیروت: دار إحیاء التراث العربی. راغب اصفهانی، حسین بن محمد. (1374ش). المفردات الألفاظ القرآن (غلامرضا خسروی حسینی، مترجم؛ چاپ دوم). تهران: نشر مرتضوی. راغب اصفهانی، حسین بن محمد. (1412ق). المفردات فی غریب القرآن (صفوان عدنان داودی، پژوهشگر). طبعة الاولی، بیروت: دار العلم. رضایی اصفهانی، محمدعلی. (1391ش). آشنایی با اصول و روشهای ترجمه قرآن: خلاصۀ کتاب منطق ترجمۀ قرآن (چاپ اول). قم: انتشارات مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله). الزمخشری، محمود بن عمر. (1421ق). الکشاف عن حقایق التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل. (عبدالرزاق المهدی، تحقیق و تعلیق). بیروت: دار الکتب العلمیة. سیّاح، احمد. (1356ش). فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی - فارسی مصوّر (چاپ نهم). تهران: نشریات کتابفروشی اسلام. سیوطی، عبدالرحمان. (1387ش). الأتقان فی علوم القرآن. تهران: نشر بیدار. شجاعیان، محمدرضا، طیب حسینی، سید محمود، و لطفی، فاطمه. (1400ش). نماز جماعت و قدرت نرم جامعۀ اسلامی. انجمن مطالعات سیاسی حوزه، 9(33)، 245-262. شریعتمداری، جعفر. (1375ش). شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه. مشهد: مؤسسة بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی. شمیسا، سیروس. (1386ش). معانی (چاپ اول). تهران: انتشارات میترا. شهیدی، سید جعفر. (1389ش). ترجمة نهجالبلاغه، چاپ سیام، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی. صافی، محمود بن عبدالرحیم. (1418ق). الجدول فی إعراب القرآن (طبعة الرابعة). بیروت: دار الرشید موسسة الإیمان. صفوی، کوروش. (1397ش). هفت گفتار در مورد ترجمه. تهران: نشر مرکز. صلحجو، علی. (1385ش). گفتمان و ترجمه (چاپ چهارم). تهران: نشر مرکز. طباطبایی، محمدحسین. (1391ش). المیزان فی التفسیر القرآن. بیجا: مؤسسۀ مطبوعاتی اسماعیلیان. طبرسی، فضل بن حسن. (1372ش). مجمع البیان فی التفسیر القرآن. (با مقدمة محمد جواد بلاغی، پژوهشگر؛ چاپ سوم). تهران: انتشارات ناصر خسرو. عبدالباقی، محمد فواد. (1391ق). المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم (چاپ سوم). قم: ژکان. الغرسی، محمد صالح بن احمد. (1421ق). شرح السیوطی علی الفیة ابن مالک المسمی البهجة المرضیة (الطبعة الأولی). قاهرة: دارالسلام للطباعة و النشر و التوزیع. فراهیدی، خلیل ابن احمد. (1401ق). کتاب العین. قم: انتشارات هجرت. فرحزاد، فرزانه. (1382ش). چارچوب نظری برای نقد ترجمه. مطالعات ترجمه، 1(3). فولادوند، محمد مهدی. (1389ش). ترجمة قرآن مجید. چاپ دوم، تهران: دار القرآن الکریم دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی. قیّم، عبدالنبی. (1393ش). فرهنگ معاصر عربی - فارسی (چاپ یازدهم). تهران: نشر فرهنگ معاصر. گلشن تفتی، اصغر. (1369ش). فرهنگ نمونه و ناب. چاپ اول، یزد: انتشارات یزد. مجتبوی، سید جلالالدین. (1371ش). ترجمة قرآن حکیم. چاپ اول، تهران: نشر حکمت. مشکینی، علی. (1391ش). ترجمة قرآن کریم. چاپ سیزدهم، قم: نشر الهادی. مکارم شیرازی، ناصر. (1385ش). ترجمة قرآن مجید (چاپ دوم). قم: انصار المهدی. منافی اناری، سالار. (1384ش). ممکن و ناممکنهای ترجمه. زبان وزبانشناسی، 1(2)، 105-118. مهیار، رضا. (1382ش). فرهنگ فارسی - عربی دانشیار. تهران: انتشارات دانشیار. مهیار، رضا. (1388ش). فرهنگ عربی - فارسی دانشیار (چاپ نهم). تهران: انتشارات دانشیار. میرزایی، نجفعلی. (1394ش). فرهنگ اصطلاحات معاصر عربی - فارسی (چاپ سوم). تهران: موسسة فرهنگ معاصر. همایی، جلالالدین. (1373ش). معانی و بیان - یادداشتهای استاد علامه جلالالدین همایی (به کوشش ماهدخت بانو همایی؛ چاپ دوم). تهران: مؤسسة نشر هما. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 125 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 72 |