تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,674 |
تعداد مقالات | 13,669 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,673,209 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,510,275 |
واکاوی استبداد شرقی در فیه مافیه و مکتوبات مولانا جلالالدین بلخی | ||
پژوهشهای ادب عرفانی | ||
دوره 18، شماره 1 - شماره پیاپی 52، شهریور 1403، صفحه 69-86 اصل مقاله (813.87 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jpll.2024.141334.1834 | ||
نویسندگان | ||
حجت الله پاپی1؛ سعید زهره وند* 2؛ علی نوری2 | ||
1زبان و ادبیات فارسی،ادبیات و علوم انسانی،لرستان،خرم آباد،ایران | ||
2زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه لرستان، خرم آباد، ایران | ||
چکیده | ||
نظریۀ استبداد شرقی ویتفوگل، ازجمله رویکردهایی است که ویژگیهای پیچیدۀ جوامع شرقی و تفاوتهای فرهنگی آنها را آشکار میکند؛ چنانکه ازطریق آن میتوان پیچیدگیهای این جوامع را درک کرد. بدینمنظور با بررسی آثار مختلف ادبی میتوان جلوههای استبداد شرقی و تأثیر آن بر افراد، جوامع و معانی آثار ادبی را کشف کرد. این پژوهش، با بهرهگیری از روش تحلیل توصیفی و رویکرد جامعهشناسی ادبی، مؤلفههای استبداد شرقی را در فیه مافیه و مکتوبات کاویده و آنها را با متن این آثار سترگ عرفانی تطبیق داده است. یافتهها نشان میدهد که فیه مافیه و مکتوبات، افزونبر مسائل عرفانی و اخلاقی به گفتمانهای فرهنگی، اجتماعی و فکری دیگری نیز اشاره دارد. مولوی در فیه مافیه و مکتوبات، ساختار سیاسی نظام استبدادی وگفتمان منبعث از آن را در قالب قصهها، نامهها و اندیشههای عارفانۀ خویش بازسازی و تکثیرکرده و برایناساس میتوان گفت که او نیز همچون دیگر مردمان زمانۀ خود، گفتمان غالب دربارۀ قدرت و سیاست را پذیرفته و در لوای این حکایات، بهصورت مستقیم و غیرمستقیم به آن نظام حکومتی، مشروعیت بخشیده است. | ||
کلیدواژهها | ||
استبداد شرقی؛ ویتفوگل؛ فیه مافیه؛ مکتوبات | ||
اصل مقاله | ||
- مقدمه نظریۀ استبداد شرقی، با برجستهسازی ویژگیهای پیچیدۀ جوامع شرقی، پویاییهای اجتماعی و سیاسی منحصربهفرد و تفاوتهای فرهنگی آنها را روشن میکند. این نظریه، از امپراطوریهای باستانی تا ساختارهای نهفتۀ قدرت در تمدنهای مدرن شرقی، دامنۀ گستردهای از پدیدههای اجتماعی و سیاسی را در بر میگیرد (احمدوند و اسلامی، 1397، ص. 207؛ افضلی، 1395، ص. 57-56). نظریۀ استبداد شرقی ویتفوگل، دریچهای را میگشاید که ازطریق آن میتوان به درک پیچیدگیهای جوامع شرقی دست یافت. با بررسی آثار مختلف ادبی، جلوههای استبداد شرقی و تأثیر آن بر افراد و جوامع آشکار میشود. رمانها، شعرها و نمایشنامهها، درگیریهای اجتماعی - فرهنگی، مبارزات قدرت و اشکال مقاومتی را به تصویر میکشند که جوامع شرقی را شکل میدهند. این نظریه، بهعنوان چارچوبی تحلیلی این امکان را میدهد تا مکانیسمهای زیربنایی حاکم بر این جوامع بهتر درک شود و بینشی نسبت به ذهن ستمگران و ستمدیدگان به دست آید. ادبیات کلاسیک شرقی نمونههایی را ارائه میکند که جلوههای استبداد شرقی را به نمایش میگذارد. استبداد شرقی، که جنبۀ رایج بسیاری از جوامع شرقی است، به روایتهایی که نویسندگان در دورهها و مناطق مختلف نوشتهاند، راه یافته است. نویسندگان ازطریق آثار خود، تأثیرات روانی و عاطفی زندگی تحت سیستمهای سرکوبگر، پویایی قدرت و اشکال مقاومتی را که در برابر آن به ظهور پیوستهاند، روشن میکنند و پیروزیها، مبارزات و پیچیدگیهای آن را منعکس میکنند. بنابراین، در لایههای زیرین آثار ادبی، میتوان آثار و نشانههای استبداد حاکمان را استخراج کرد؛ چراکه ادبیات بهمثابه آینۀ جامعه عمل میکند. روحالامینی دراینباره مینویسد: «غنای ادبیات فارسی، اعم از شعر و نثر،کتابهای تاریخی و جغرافیایی زمینهای را فراهم میسازد که بتوان مستقیم یا غیرمستقیم، نظام و قوانین و ارزشهای فرهنگی و اجتماعی دوران گذشته را مورد مطالعه و تحقیق قرارداد» (روح الامینی، 1375، ص. 113). بنابراین، میتوان از ظرفیت ادب پارسی برای شناخت و فهم رفتار و فرهنگ و مناسبات اجتماعی حاکم بر جامعه استفاده کرد؛ چراکه ادبیات بهاندازۀ تاریخ ایران قدمت دارد و استقبال عمومی از ادبیات نشان میدهد که تمایلات، اندیشهها، هنجارها، رفتار و فرهنگ عموم مردم تا چه اندازه خصوصاً در شعر متجلی میشود (شعبانی، ۱۳۷۱، ص. ۱91ـ ۱77 ). از سوی دیگر، شعر نشانگر واقعیتهای اجتماعی و احساسات مردم است و ازاینرو، در تبیین مباحث فرهنگی، اجتماعی و ادبیات از اهمیت ویژهای برخوردار است (قلی، 1372). این پژوهش با بهرهگیری از روش تحلیل توصیفی و رویکرد جامعهشناسی ادبی، با تمرکز بر آثار مولوی، بهویژه فیه مافیه و مکتوبات، به بررسی بازتاب نظام استبدادی شرقی در رفتار و فرهنگ مردم ایران میپردازد. با کاربست نظریۀ استبداد شرقی، این پژوهش تلاش دارد تا لایههای پنهان اندیشه و اوضاع سیاسی و اجتماعی عصر مولوی را در آثار عرفانی او که بر ترک دنیا و دنیاگریزی تأکید دارند، آشکار سازد. 1-1 پیشینة پژوهش تاکنون پژوهشهای فراوانی دربارۀ آثار، دیدگاهها و باورهای مولانا به انجام رسیده است؛ ولی بیشتر پژوهشها به آراء عرفانی، فلسفی، کلامی و حتی روانشناسی مولوی اختصاص یافته و کمتر به جنبۀ اجتماعی و سیاسی آراء و تفکرات مولوی و بازتاب آنها در آثار وی پرداختهاند؛ بااینحال، برخی از پژوهشها کموبیش به موضوع نزدیک شده و گاه نکات ارزنده و تأملبرانگیزی در این زمینه طرح و ارائه کردهاند؛ چنانکه فتوحی (1392) در مقالهای با عنوان «تعامل مولانا جلالالدین بلخی با نهادهای سیاسی قدرت در قونیه» با بررسی مکتوبات مولانا به این نتیجه دست یافته که مولوی تحتتأثیر خرده ایدئولوژی الزام اطاعت از اولیالامر، قرارگرفته است، تا آنجا که بهعنوان فردی متدین با ظالمان همدلی کرده و اعمال آنها را تأیید و توجیه کرده است. محمدزاده (1388) با بررسی «نقد قدرت از دیدگاه مولانا» در مثنوی، نتیجه گرفته است که مولانا، برخلاف بسیاری از عرفا و صوفیان که پیوسته به خودسازی فردی میاندیشند، به مـسائل سیاسـی و اجتمـاعی زمانۀ خود نیز توجه داشته است. او در مثنوی، انتقاداتی را به قدرت و نابسامانیهای سیاسی و اجتماعی وارد کرده و گوشههایی از زورگویی و خشونت حاکمان و وابستگان به جناح حاکم را به تصویر کشیده است. پژوهشگران دیگری نیز به بررسی این موضوع در برخی از آثار ادب پارسی پرداختهاند. برای نمونه، مهربانی ممدوح و صدقی (1398) در پژوهشی با عنوان «تأثیر و بازتاب نظام طبقاتی و استبدادی در متون تعلیمی منثور فارسی»، به این نتیجه دست یافتند که اندرزنامههای سیاسی با هدف تأثیرگذاری بر رفتار سیاسی حاکمان نگاشته شدهاند و میتوانند محمل مناسبی برای بازتاب این نوع از ساختار اجتماعی و نظام حکومتی باشند. این متون، تأثیر نظام طبقاتی و استبدادی بر حاکمان و جامعه را بهخوبی منعکس میکنند. تاکنون پژوهشهای جامعی که به بررسی مؤلفههای قدرت، شیوههای حکمرانی نظام استبدادی و چگونگی اعمال قدرت و تأثیر آن در مکتوبات و فیه مافیه مولوی بپردازند و بهویژه از منظر نظریۀ استبدادشرقی به این موضوع نگاه کنند، انجام نشده است. ازاینرو، نگارندگان این مقاله، برای نخستینبار با کاربست نظریۀ استبداد شرقی به این موضوع پرداختهاند. انتخاب این نظریه بهعنوان مبنای بررسی موضوع استبداد در متون عرفانی یادشده، دلایل متعددی دارد، ازجمله اینکه نظریۀ استبداد شرقی و روایت جامعهشناختی آن، بهعنوان یک الگوی پذیرفتهشده و چارچوب نظری قدرتمند، بهطور گسترده در پژوهشهای تاریخی برای توصیف و تحلیل جوامع شرقی به کار گرفته شده است. 1-2 موارد مطالعاتی 1- مکتوبات یا مکاتیب: نام مجموعه نامههایی است که از مولانا به یادگار مانده است. این اثر به نثر فارسی و شامل 144 نامه است. بیشتر این نامههای خصوصی و شخصی را مولانا برای رسیدگی به امور جاری زندگی و ارائه توصیه به مریدان و آشنایان خود نوشته است (سبحانی، 1389، ص. 13). از سه اثر منثور مولوی، مکتوبات را نباید همچون دیگر آثار او تلقی کرد. هرچند در آن کتاب هم مولانا در حالوهوای دیوان کبیر و مثنوی سیرکرده است؛ اما محتوای بسیاری از نامهها جنبهای دنیوی دارد و حاوی توصیههایی به امیران و وزیران است تا در رفع مشکلات و اصلاح امور مردم کوشا باشند. این نامهها در زمانها و دلایل مختلف نگاشته شدهاند و ازنظر تاریخی، بهویژه برای مطالعۀ دورۀ سلجوقیان و شناخت بهتر شخصیت و روابط اجتماعی مولانا از اهمیت ویژهای برخوردارند. مطالعۀ مکتوبات مولانا، درک عمیقی از مناسبات او با حاکمان و مردمی که در ایجاد فضای زندگی او نقش داشتند را ارائه میدهد. 2- فیه مافیه: مجموعهای از گفتوگوها و پاسخهای مولانا به پرسشهای متنوعی است که در جلسات مختلف و به مناسبتهای گوناگون از سوی مریدان و محبان وی مطرح شده است. این کتاب به نثر فارسی و حاوی مباحثی در زمینۀ نقد، شرح و تفسیر عرفانی، آیات قرآنی، احادیث و سخنان مشایخ است. فیه ما فیه شامل یادداشتهایی است از سخنان مولانا که مریدان وی به نگارش درآوردهاند. نثر ساده و روان این اثر، درونمایهای از مطالب عرفانی دینی و اخلاقی دارد. در برخی بخشهای کتاب، معینالدین پروانه مخاطب قرار گرفته است و در جاهای دیگر بهتناسب مقال، از احوال و سخنان شمسالدین، برهانالدین محقق و حسامالدین یاد میکند. این کتاب، همچون دیگر آثار مولانا، نهتنها افکار فلسفی ـ صوفیانه او را منعکس میکند که جهانبینی و تاریخ روزگار مؤلف را نیز به ما انتقال میدهد (اقبال، ۱۳۷۵، ص. ۴۰). 2- مبانی نظری
از پیامدهای منفی حکومت استبدادی در ایران، تقویت ویژگیهایی مانند تقلید، اطاعت محض و بیچونوچرا از فرمانروا، ستمپذیری و فرهنگ تسلیم در جامعه است که در حوزۀ سیاست موجب نوعی انفعال و عدم مشارکت در تعیین سرنوشت سیاسی، احقاق حقوق اجتماعی، رعایت عدالت و تساوی و آزادی نشر و بیان اندیشه شده است. این خصیصه که بهزعم بسیاری از صاحبنظران نظریۀ استبداد شرقی، ریشه در تاریخ جوامع شرقی دارد، وجههای عمومی یافته است. ویژگی چنین جامعۀ آسیایی یا شرقی را ابتدا مارکس و بعدها ویتفوگل با عنوان نظریۀ استبداد شرقی مطرح کردند. در کنار انبوه آثار تاریخنویسی در زمینۀ تاریخ گذشتۀ ایران، تعدادی از آثار پژوهشی با گذر از روایتهای تاریخی تلاش کردهاند تا از منظر علوم اجتماعی جدیـد بـه پژوهش دربارۀ تاریخ ایران بپردازند. در میان این آثار، میتوان از دو شیوۀ رقیب نام برد:1- شیوۀ مبتنیبر نظریۀ استبداد شرقی 2- روش مبتنیبر نظریۀ تاریخی ارتدکس مارکسیسـتی. ایـن دو روش از بسـیاری لحاظ دریافتهای متضادی دربارۀ سیر تاریخ ایران، فلسفۀ تحولات تاریخی، چگونگی جامعه و دولـت، روابط جامعه و دولت، نقش نیروهای اجتماعی و... ارائه مـیکند. از میان ایـن دو دیدگاه، نظریۀ استبداد شرقی از سابقۀ بسیار طولانیتری برخودار است و پیشینۀ آن بـه یونـان باسـتان بازمیگردد. این نظریه از سدۀ نوزدهم تا به امروز نیز با بهرهگیری از دانشهای نظری به دست آمده از علوم اجتماعی جدید غنی و کاملتـر شـده اسـت. اگرچه پیش از انقـلاب اسـلامی، رواج نظریـۀ تـاریخی ارتـدکس مارکسیسـتی در حاشیه قرار داشت، پیروزی انقلاب و تحولات پس از آن سبب شد تا ایـن نظریـه با صورتبنـدی جدیـدی در محافل دانشگاهی، روشنفکری و عمومی ایران رواج یابد (کاظمی، 1399). نظریۀ استبداد شرقی در روایتهای مختلف آن، اصلیترین چـارچوب تحلیلـی بـرای درک ماهیت جامعه و دولت ایرانی بوده و هسـت. این نظریه، از جنبههای گوناگون به نیازهای متناقضی در حوزۀ درک گذشـته و اکنون جامعه ایرانی پاسخهایی ساده، روشن و قانعکننده میدهد و درخصوص گرایشهای برتریجویانه در تـاریخ گذشـتۀ ایـران، تصـویری از دولتـی نیرومند با دیوانسالاری اداری و نظـامی و ایجادکنندۀ تأسیسات عظیم آبی ارائه مـیکند و درعینحال، وجـود دولـتهـای مقتدر و شاهان مستبد، فقدان طبقات مستقل از دولت، عدم تثبیت حقوق مـدنی و مالکیت را بهعنوان دلایل اصلی عدم توسعه و دموکراسی در ایران معرفی میکند. درمجموع، نظریۀ استبداد شرقی، ظرفیتها و تمهیدات مهمی برای درک تاریخ و خصوصیات جامعه و دولت ایرانی دارد؛ بنابراین در بررسی جنبههای اجتماعی قهر و قدرت تجلییافته در دو کتاب فیه مافیه و مکتوبات از این نظریه استفاده شده است. البته کاربست این نظریه برای بررسی جامعۀ ایران، موافقان و مخالفانی دارد. محمدعلی همایون کاتوزیان در جایی این نظریه را برای شناخت جامعۀ ایران مناسب میداند: «اگرچه نه همۀ خصوصیات آن، بلکه در بسیاری از مناسبات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران مؤلفههای آن به چشم میخورد» (کاتوزیان، 1372، ص. 38). او در جایی دیگر به نقد آن میپردازد و مینویسد: «بهدلایل متعدد قادر به توصیف ماهیت و ساختار دولت و جامعه در ایران نیست؛ برای اینکه اولاً شواهد چندانی مبنیبر کنترل، فراهمسازی یا تقسیم آب توسط دولت در ایران وجود ندارد. ثانیاً شواهد چندانی نیست تا نشان دهد که دولت بر منابع کشاورزی و تولید کشاورزی اعمال مدیریت میکرده است. ثالثاً وجود دیوانسالاری بزرگ و گسترده، ویژگی ضروری استبداد ایرانی در طول تاریخ نبوده است. رابعاً شواهد نشان میدهد که امر احداث و تعمیر قنوات بر عهدۀ خود روستاییان و نه دولت بوده است» (کاتوزیان، 1377، ص. 79-71) و ازاینرو، به ارائۀ الگویی با عنوان «جامعۀ خشک و منزوی و استبداد ایرانی» دست میزند. محمدعلی خنجی این نظریه را تداعیگر نوعی جبر جغرافیایی میداند که حقایق مهم تاریخی خطوط کلی آن را تأیید میکند و بهرغم ابهامهایی که دارد میتواند واقعیات تاریخ شرق را تبیین کند (ر.ک: خنجی، 1374). همچنین، رسول افضلی دربارۀ مزیت استفاده از این نظریه در شناخت و بررسی اوضاع سیاسی، اجتماعی ایران مینویسد: «این نظریه منعکس کننده فرماسیون اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نظم سنتی و پیشامدرن جامعه ایران است که پیشدرآمدی بر نظریات دولت مدرن در ایران است» (افضلی، 1395، ص. 62). وی در جایی دیگر مینویسد: «ما ازطریق این نظریه قادر خواهیم شد تا یکی از عامترین ویژگیهای دولت در ایران، یعنی ماهیت خودکامه و استقلال آن از طبقات را ریشهیابی و آسیبشناسی کنیم» (افضلی، 1395، ص. 56).
این نظریه یکی از کهنترین نظریاتی است که به بررسی نظامهای استبدادی در جهان میپردازد و تاریخ آن به آرای ارسطو بازمیگردد. «تئوریپردازان اصلی این نظریه مارکس و انگلس بودند که در ضمن تحلیل و بررسی و ویژگیهای نظامهای شرقی، آن را برای تبیین وجوه تمایز نظامهای مزبور با نظامهای غربی مناسب یافتند» (افضلی، 1395، ص. 56). کارل آگوست ویتفوگل، جامعهشناس آلمانی، یکی از نظریهپردازان مهم در زمینۀ استبداد شرقی است. او پس از ۳۰ سال مطالعه در زمینۀ استبداد جوامع شرقی به این نتیجه رسید که جامعۀ آبسالار، تمدن آبسالار، یا دیوانسالاری ارضی، بهترین مفاهیم برای نامگذاری نظامهای استبدادی در کشورهای شرقی است و جامعۀ آبسالار استبداد مبتنیبر مدیریت ارضی و معادل جامعۀ شرقی و جامعۀ آسیایی است. به نظر او، حکومت آبسالار جامعهای است که در آن سرمایهداری دیوانسالارانه، اجارهداری دیوانسالارانه و نجیبزادگی دیوانسالارانه وجود دارد. «اصطلاح آبسالار بر نقش برجستة حکومت در مدیریت جامعه تأکید دارد» (ر.ک: ویتفوگل، 1391، ص. 18). اصطلاح «استبداد شرقی» که معمولاً برای انواع گوناگون این پدیده در قارۀ آسیا به کار میرود؛ بر صورت بسیار حادی از قدرت مطلقه دلالت میکند (ویتفوگل، 1391، ص.166). ازنظر ویتفوگل، استبداد و اقتدارگرایی در غرب هم سابقهای طولانی دارد؛ اما نوع شرقی آن با نوع غربی تفاوتهای اساسی دارد و بسیار گستردهتر بوده است. در این نظریه، حکومت بهعلت اختیاری که در نظارت و سلطه بر امور حیاتی جامعه داشت به قدرت مطلقه و نیرویی برتر از جامعه تبدیل میشد. بر پایۀ استدلال ویتفوگل، بخش عمدۀ آسیا را سرزمینهای کاملاً خشک و نیمهخشک در برگرفته است. در چنین شرایط جغرافیایی، حیات اقتصادی جامعه به ایجاد شبکههای عظیم آبرسانی و توزیع دقیق آب و لازمۀ انجام آن در یک نظام پراکندۀ کشاورزی وجود تشکیلاتی بزرگ برای سازماندهی و هماهنگسازی است. در شرایط عقبماندگی فنی و اقتصادی، تنها یک نظام دولتی بوروکراتیک از عهدۀ انجام چنین اموری برمیآید که لاجرم نوعی نظام استبدادی و خودکامه را به دنبال دارد (افضلی، 1395، ص. 59). بنابراین، استبداد شرقی با قدرت متمرکز، حکومت استبدادی و ساختار اجتماعی سلسلهمراتبی مشخص میشود. حاکم، غالباً یک پادشاه یا یک دیکتاتور، کنترل مطلق بر جمعیت اعمال میکند و فضای کمی برای آزادیهای فردی یا مخالفت باقی میگذارد. این شکل از استبداد عمیقاً در بافت فرهنگی جوامع شرقی ریشه دوانده است و ارزشها، هنجارها و تعاملات اجتماعی آنها را شکل میدهد. بههرحال، نظریۀ استبداد شرقی که با نقدهای فراوانی ازنظر ترجمه و حتی متن سنگین و پیچیده مواجه شده، در پی بیان نوعی گفتمان است که براساس قول ویتفوگل در جوامع شرقی شایع شده و نظام توزیع قدرت سیاسی را تحتتأثیر قرار داده است. کتاب ویتفوگل، در ده فصل در پی روشنکردن سویههای گوناگون جوامع آبسالار بوده که ویژگی دستگاه سیاسی و ساختار اجتماعی آنها توتالیتاریسم است. 3- واکاوی مؤلفههای استبداد شرقی درفیه مافیه و مکتوبات
بر پایۀ تحلیل آدام اسمیت، در جامعۀ مدرن، طبقهبندی جوامع براساس مالکیت یا درآمد صورت میگیرد. در چنین جامعهای، مردم یا دارایی خود را اجاره میدهند، یا دستمزد میگیرند، یا سود سرمایهشان را میگیرند. بنابراین، کارگزاران و نمایندگان حکومتی، یک طبقۀ عمده از جامعه به شمار نمیآیند؛ بلکه ردهای ثانوی و برگرفتهشده از ردهبندی اصلی جامعه و سلاحی در دست طبقات دارا هستند تا بهوقت لزوم علیه گروههای محروم به کار گرفته شوند. بااینحال، چنین تحلیلی که مالکیت را مبنای طبقهبندی قرار میدهد، برای شناخت طبقات جامعۀ آبسالار مناسب نیست. بهتر است برای تحلیل طبقاتی جامعۀ آبسالار به مبنای «نظارت» توجه داشت؛ زیرا در واقع نمیتوان گفت که حکومت آبسالار مالک منابع آب و... است؛ بلکه بر همۀ گونههای مالکیت، اعم از مالکیت خصوصی و... نظارتی همهجانبه دارد (ویتفوگل، 1391، ص. 469). به عقیدۀ ویتفوگل، در جوامع آبسالار، نخستین تقسیمبندی اجتماعی براساس دو ردۀ اصلی صورت میگیرد: 1ـ اشخاص برتر و ممتاز 2ـ افراد فروپایه و محروم. چنین نظامی براساس بهکاربردن زور بهگونهای ناعادلانه رفتار میکند. در حقیقت، در این نوع از حکومت تفاوتهایی وجود دارد؛ امّا مردم عادی تمایزی ندارند. در ردۀ افراد برتر و ممتاز، جایگاه افراد براساس سلسلهمراتب قدرت و ثروت مشخص میشود. در ردۀ افراد فروپایه و محروم اشخاص براساس فعالیت و مالکیت، جایگاهی پیدا میکنند. البته باید توجه داشت که هر مالکیتی در اختیار حاکم مستبد است و مالکیت خصوصی وجود ندارد. بهاینترتیب، طبقات در نظام استبدادی به این روش تقسیمبندی میشوند: ۱ـ پادشاه که بر افراد وابسته به حکومت ریاست و بهواسطۀ تعدادی از افراد عالیرتبه و فروپایگان کشوری و لشکری آنها را هدایت میکند. نقش شاه آن است که بر انجام وظایف یکایک طبقات نظارتکند تا نظم اجتماعی هماهنگ حفظ شود. فرمانروا به دلخواه خویش میتواند هرکس را ترفیع درجه بخشد یا او را نابود کند 2ـ عالیرتبگان که عهدهدار نوعی وظیفۀ حکومتی هستند. این اشخاص به دو ردۀ مأموران عالیرتبه و مقامات لشکری تقسیم میشوند. معیشت آنان بهوسیلۀ مستمری و حقوقی که بهصورت ماهیانه دریافت میکنند یا ازطریق زمینهای دولتی که به آنان واگذار میشود، تأمین میشود. ۳ـ مأموران فروپایه که شامل دبیران یا کارگزاران سطح پایین هستند. دبیران به انجام امور اداری و مأموران فروپایه به انجام نگهبانی از دروازهها یا بهعنوان خدمتکار، زندانبان یا داروغه انجاموظیفه میکنند. ۴ـ تودۀ مردم جامعۀ آبسالار که شامل بازرگانان، دهقانان، پیشهوران و بردگان هستند، بهعنوان دونپایهترین اشخاص نقش بسیار کوچکی در جامعۀ آب سالار بر عهده دارند (ر.ک: ویتفوگل، ۱۳۹۱، ص. ۵۶7 ـ۴۶0). بر مبنای نظریۀ استبداد شرقی ویتفوگل، طبقات اجتماعی مطرح در فیه مافیه و مکتوبات، نتیجۀ جامعهای استبدادی است که در نخستین تقسیمبندی، میتوان آنها را به دو ردۀ اصلی، طبقه حاکم و تودۀ مردم دستهبندی کرد. 1- اشخاص برتر عبارتاند از پادشاه، وزیر، امیر، شاهزاده، ملازمان، اهل دیوان، حاجبان، موکلان و فراشان. مصادیق این رده در این آثار عبارتاند از: «امرا او را پذیرفتند...که ای شاه عالم بنده نیز کور نیست» (مولوی، 1385، ص. 37). «مرا میبایست شب و روز دست گرفته در زمرۀ چاکران و ملازمان بودمی» (مولوی، 1385، ص. 32). «پس اگر جولاه ترک جولاهی کند برای طلب وزیری، همه عالم برهنه و عور بمانند» (مولوی، 1385، ص. 110). «از موکلان ترک گریختن ممکن بود» (مولوی، 1389، نامۀ ۳). «نه نیست و نه هست در وصیت جهت رعایت شاهزاده ما و روشنای دل و دیده ما» (مولوی، 1389، نامۀ ۶). «گر چو شاهان بر سریر تخت نتوانی نشست همچو فراشان طناب خیمه شاهی بگیر» (مولوی، 1389، نامۀ ۱۹). «و این در شأن ملک الوزرا اولیتر» (مولوی، 1389، نامۀ ۱۰). 2- افراد فروپایه و محروم شامل خواجه، خاتون، بقال، بنده، چاکران، کنیز، غلام و رعیت هستند. مصادیق این رده عبارتاند از: «بقالی زنی را دوست میداشت با کنیزک خاتون پیغامها کرد که من چنینم و چنانم... کنیزک به خدمت خاتون آمد، گفت بقال سلام میرساند» (مولوی، 1385، ص. 102). «ملکی کنیزکی را فرمود که خود را بیارا و بر غلامان من عرضه کن تا امانت و خیانت ایشان ظاهر شود» (مولوی، 1385، ص. 61). «حکایتی آوردهاند که پادشاهی بود و او را بندهای بود خاص و عظیم مقرب... چون در خدمت پادشاه رسیدی تاب جمال پادشاه برنتافتی، پیش پا پادشاه مدهوش افتادی» (مولوی، 1385، ص. 26). «ازطرف کنیزکان که خواهران مااند و فرزندان مااند زمین بوس میرسانند» (مولوی، 1389، نامۀ ۱۰۱). «در آرزوی آن است که بهوسیلتی از وسایل خدمتکاری آن بارگاه مشرف شود و ازجمله خادمان و بندگان و چاکران آن حضرت باشد» (مولوی، 1389، نامۀ ۹۹). این عبارات متأثر از ساختار سیاسی و حکومتی جامعه است و بیانگر وجود جامعهای است که نظام سلسلهمراتبی برآن حاکم است. مطابق نظریۀ ویتفوگل، چنین جامعهای استبدادی است و مولوی در فیه مافیه و مکتوبات براساس عادت و یا آگاهی طبقات جامعۀ روزگار خود را همانگونه تصویر کرده که در یک جامعه استبدادی شرقی وجود داشته است. در این نظام، هرم قدرت نه ازطریق قانون؛ بلکه ازطریق بهکاربردن زور و قدرت، مشخص میشود. در این ساختار عمودی، سلطان در رأس جامعه قرار دارد و اشخاص دیگر خواه در منصبهای حکومتی و خواه غیرحکومتی قرار داشته باشند، رعیت محسوب میشوند: «همهکس دانند که این همه بندگان آن شاهند که در خیمه خواهد نشستن و تفرج معشوق خواهد کردن» (مولوی، 1385، ص. 110). مطابق گفتۀ ویتفوگل در فیه مافیه و مکتوبات، اشخاصی همچون وزیر و امیر در طبقۀ افراد عالیرتبه قراردارند که عهدهدار نوعی وظیفۀ دولتی هستند. این اشخاص به دو ردۀ مأموران عالیرتبه و مقامات لشکری تقسیم میشوند. وزیر در ردۀ مأموران عالیرتبه و امیر در ردۀ مقامات لشکری قرار دارند. ملازمان، اهل دیوان، حاجبان، موکلان و فراشان دیوانسالارانیاند که در نظام سلسلهمراتبی قدرت در طبقۀ مأموران فروپایه قرار میگیرند. خواجه، خاتون، بقال، بنده، چاکران، کنیز، غلام و رعیت هم در طبقۀ تودۀ مردم قرار دارند. در این زمینه، این پرسش مطرح میشود که بنده، غلام و کنیزی که در دربار مشغول به خدمت است، درکدام طبقۀ اجتماعی قرار میگیرد و آیا طبقۀ اجتماعی او نسبت به بندهای که خارج از دربار زندگی میکند، بالاتر است؟ براساس نخستین تقسیمبندی مردم در نظریۀ استبداد شرقی که جامعه را به دو رده تقسیم میکند، میان بندهای که در دربار فعالیت میکند و کسی که خارج از دربار زندگی میکند، اختلاف طبقه وجود ندارد و در ردۀ تودۀ مردم قرار میگیرد و نزدیکی به قدرت در ارتقای طبقۀ او به طبقات بالاتر تأثیری ندارد؛ مگر اینکه بهوسیلۀ پادشاه ترفیع پیدا کند و در یکی از مناصب بالای سیاسی یا لشکری منصوب شود. امری که بهسبب تحرک اجتماعی شدید در دربارهای استبدادی بسیار شایع بود و ممکن بود، فردی که از طبقات پایین جامعه محسوب میشد، ترفیع پیدا کند و عکس آن نیز ممکن بود. 3-2 اعمال خشونت و ارعاب شاهان در روایتهای تاریخی اغلب شخصیتهایی باابهت و قساوت قلب، بیرحم و خونریز توصیف میشوند که محبوبیت چندانی در میان مردم نداشتند. ارعاب، سرانجام گریزناپذیر تصمیم حاکم در پیشبرد منافع خود است که با عقلانیت مردم مغایرت دارد... . با مجازات است که برتری اجتماعی در برابر حملههایی از پایین تضمین میشود (ویتفوگل، 1391، ص. 219ـ 245). مولانا در فیه مافیه تصویری از ارعاب، خشم و خشونت پادشاهان ارائه میدهد و مردم را از نزدیکشدن به آنها برحذر میدارد: «با پادشاهان نشستن از این روی خطر نیست که سر برود که سری است رفتنی چه امروز چه فردا، اما ازاینرو خطر است که با ایشان صحبت کرد و دعوی دوستی کرد و مال ایشان قوت گرفته است و اژدها شده» (مولوی، 1385، ص. 22). پادشاهان خودکامه، افزونبر مردم عادی حتی نسبت به نزدیکان خود نیز با خشونت رفتار میکردند: «پادشاهان بر ذلت و بیادبی خربندگان آن مؤاخذه نکنند که بر ذلت و بیادبی مقربان» (مولوی، 1389، نامۀ ۴۸). هدف از تهدید و ارعاب مردم بهعنوان یکی از رفتارهای ننگین حکام مستبد در جوامع استبدادی این است که بدینوسیله از بیداری ملت غفلتزده جلوگیری کنند؛ زیرا آنان همواره خواهان پیروی بیچونوچرای اتباع خویشاند و از هرگونه شبههافکنی که مانع تحمیل روایت استبدادی آنان میشود، بیزاری میجویند (قاضی مرادی، 1384، ص. ۱۹۵). هراس و وحشت مردم و درباریان از حاکم در کلام مولانا این چنین نمود یافته است: «پادشاهی دلتنگ بر لب جوی نشسته بود، امرا از او هراسان و ترسان و به هیچگونه روی او گشاده نمیشد. مسخرهای داشت عظیم مقرب» (مولوی، 1385، ص. 37). ایجاد ترس و وحشت ازجمله عوامل ماندگار دوام چنین حکومتهایی است. منتسکیو بهترین عامل روانی حافظ نظامهای استبدادی را ایجاد هراس میداند و تأکید میکند که ناتوانی در تحمیل ترس و وحشت، مهر سرنگونی حکومتهای مستبد است و ساکنان جامعۀ استبدادزده بهسبب حاکمیت جو اختناق و ترس از خشونت چارهای جز انفعال و سکون ندارند (منتسکیو، ۱۳۶۲، ص. ۱۱۹). مولانا رعایت ادب و اصلاح از جانب مردم را بهدلیل ترس از مجازاتشدن از سوی حاکم و کارگزاران او میداند: «و صلاح و سداد او بهواسطۀ امرا باشد و از ترس ایشان، اول خود، تحصیل به نیت آن کرده باشد که مرا، امرا صلت دهند و چون عالم شد، از ترس و سیاست ایشان، مؤدب شد» (مولوی، 1385، ص. 15). و در جایی دیگر نیز این خوف و هراس از سلطان را میتوان یافت: «و اگر ما به زبان تازی بیادبیها گفته باشیم، وای بر ما. او را غلامی بود خاص اهل دیوان جمع شدند و او را اسب و استر و مال دادند» (مولوی، 1385، ص. 35). در حکومتهای آبسالار، اعمال زور تنها در انحصار حاکمان مطلقه است. در این جامعه، غول مجازات، سگ نگهبانی نیست که مهارش در دست مردم باشد؛ بلکه شیری است که به دلخواه خود گام برمیدارد. یک مهندس قدرت، باید وسایلی همچون شیر برای خردکردن مخالفانش داشته باشد؛ مستبدان در حکومتهای مبتنیبر مدیریت ارضی، از این وسائل بهاندازۀ کافی در اختیار دارند. آنها نظارت مهارنشدهای را بر ارتش و نیروهای نظامی و جاسوسی اعمال میکنند. زندانبان، شکنجهگران و جلادان در اختیار حاکم هستند و او به همۀ ابزارهای لازم برای دستگیری، بیاثرکردن و حتی از بین بردن مخالفان دسترسی دارد. این ابزارها میتوانند بهمنظور اعمال بیشترین فشار روانی بر مظنونان به کار گرفته شوند (ویتفوگل، 1391، ص. 225). 3-3 انواع مجازات در فیه مافیه و مکتوبات
نظام استبدادی تمایل به تربیت جامعهای گوشبهفرمان و بیهویت دارد. به گفتۀ ویتفوگل، حکومت استبدادی آبسالار آدمیان را از دنبالکردن خواست و عمل سیاسی مستقل بازمیدارد؛ زیرا قدرت مطلقه صورتی از حکومت است که در آن همۀ قدرتها باید در دست فرمانروا باشد و اقتدار موازی و مستقل دیگری وجود ندارد که مردم برحسب عادت مانند شاه از او نیز اطاعت کنند و درنتیجه بتوانند در برابر فرمانروا قانوناً مقاومت کنند و از او حساب بخواهند (ویتفوگل، 1391، ص. ۱۶۸). موضوع اطاعت تام از صاحبان قدرت در این تمثیل از زبان مولانا اینگونه بیان شده است: «عقل در تن آدمی همچون امیری است مادام که رعایای تن مطیع او باشند، همۀ کارها به اصلاح باشد» (مولوی، 1385، ص. 68). از دیدگاه حکومت استبدادی، مبنای شهروند خوب بودن، اطاعت محض از فرمانروا است (ویتفوگل، 1391، ص. ۲۳۷). فضیلت شهروند خوب و مطیع محض بودن در برابر صاحبان قدرت در سخن مولوی جلوه یافته است: «وقتی کارها به اصلاح باشد که در آن ده سالاری باشد و ایشان مطیع باشند، اکنون عقل وقتی اندیشه اصلاح این رعایا کند که به فرمان او باشند» (مولوی، 1385، ص. 69). «و سالار آن زمان در بند اصلاح ایشان باشد که سالار بیند که در بند اویند و مطیع و فرمانبردارند. مثلاً چندین سپاهی درخدمت امیری چون مطیع و فرمانبردار باشند، او نیز عقل در کار ایشان صرف کند» (مولوی، 1385، ص. 68). بر مبنای نظریۀ استبداد شرقی، حکومتها در جوامع شرقی، آنچه از رعیت خویش طلب میکنند، اطاعت و تسلیمپذیری محض است. بازتاب چنین اندیشهای در روابط مرید و مرادی در عرفان و تصوف نیز دیده میشود. در نظام معرفتشناسی صوفیان، همانند نظام درباری، سلسلهمراتب منزلت وجود دارد. سفر روحانی و طی طریق، با انتخاب پیر شروع میشود و رهرو با تسلیم و وانهادن اختیار خود در برابر ارادۀ پیر این سفر را ادامه میدهد تاجاییکه با سرپیچی از فرمان پیر از رسیدن به مطلوب بازمیماند و گمراه میشود. سرسپردگی مرید به مراد در کلام مولانا چنین بازتاب یافته است: «حکایت است از سلطان العلما مولانا بهاء المله و الدین قدس الله سره که روزی اصحاب او را مستغرق یافتند، وقت نماز رسید. بعضی مریدان آواز دادند. مولانا را که وقت نماز است. مولانا بگفت ایشان التفات نکرد. ایشان برخاستند و به نماز مشغول شدند. دو مرید موافقت شیخ کردند و به نماز نایستادند. یکی از آن مریدان که در نماز بود خواجگی نام، به چشم سر به وی عیان بنمودند جمله اصحاب که در نماز بودند، با امام، پشتشان به قبله بود و آن دو مرید را که موافقت شیخ کرده بودند رویشان به قبله بود؛ زیرا که شیخ چون از ما و من بگذشت و اویی او فنا شد و نماند و در نور حق مستهلک شد... اکنون او نور حق شده است و هرکه پشت به نور حق کند و روی به دیوار آورد قطعاً پشت به قبله کرده باشد» (مولوی، 1385، ص. 25). این نگرش صوفیانه آگاهانه یا ناآگاهانه در استحکام پایههای نظام استبدادی نقش بسزایی داشته است و اطاعت محض از پیر، اطاعت بیچونوچرا از فرامین پادشاهان خودکامه را به عامۀ مردم القا میکرده است. بهگونهای که پادشاهان همواره مشوق و حامی این نحله بودهاند. تاجاییکه پادشاهان صفوی، به این نوع جهانبینی دامن میزدند تا از این طریق مبانی استبداد خویش را تحکیم و اطاعت مطلق پیروان خود را مطالبه کنند (فولر، 1382، ص. ۷۹). مرشد کامل به سنت دیرین صوفیگری از همهکس پیر یا برنا، خرد یا کلان، توقع فرمانبرداری محض داشت (طاهری، 1349، ص. ۱۴۰). باید توجه داشت که انسان در بینش عرفانی نمیتواند به مدد توانمندیهای شخصی و فردی خود در طریق عرفانی به سیروسـلوک بپردازد؛ بلکه باید برای پرهیز از خطر سقوط در ظلمات گمراهـی از همراهی و همدمی خضر و مرشد خود مدد گیرد؛ زیرا عرفا به تمایز ذاتی میان انسانها معتقدند و در باور آنها گروهی از مردم، صالح و برگزیدۀ خداوند هستند؛ درحالیکه، دستهای دیگر در بند نفسانیات خود اسیرند و نیازمند هدایت و راهنمایی. از سوی دیگر، اندیـشمندان سیاسی بر این باورند که همۀ انسانها از توانایی شناخت بهرهمندند و بـهسخنی دیگر در چنین بینشی، ابنای بشر در عرض یکدیگر قرار دارند و هیچکس نسبت به دیگری برتری ندارد. در حکومت آبسالار برای نهادینهکردن فرهنگ اطاعت تام بهکمک نظام آموزشی و نهاد خانواده سعی بر آن بود که اطاعت محض را از همان کودکی به کودکان آموزش دهند. هدف از این فرهنگ این است که از همان آغاز کودکی با سیطرۀ کل بر جزء، شروع به تخریب ساختار شخصیتی انسانها بکند تا فرآوردههایی تحویل جامعه دهد که در قلمرو ناخودآگاه در تعارض با نظام سیاسی حاکم نباشد (تهرانی، ۱۳۸۳، ص. ۱۳۳). در جوامع شرقی، خانواده و اجتماع با پیوندهای قوی و روابط سلسلهمراتبی که شالودۀ ساختارهای اجتماعی را تشکیل میدهند، نقش محوری دارند. ارزشهای کنفوسیوس که در بسیاری از جوامع شرقی رایج است، بر پدرسالاری، احترام به بزرگان و حفظ هماهنگی تأکید دارند. این ارزشهای فرهنگی به دوام حکومت استبدادی و پذیرش نظامهای اجتماعی سلسلهمراتبی کمک میکند. به نظر کنفوسیوس، «آموزشی که اطاعت مطلق از والدین و معلم را درخواست میکند، بهترین بنیادی است که بر پایه آن میتوان اطاعت مطلق به خدایگان جامعه را بنا کرد» (ویتفوگل، 1391، ص. ۲۴۰). مولوی نیز تحتتأثیر چنین جامعهای بر اطاعت محض و بیچونوچرای کودک در برابر استاد تأکید میکند: «چنانکه کودکی را به دکان درزیی نشاندند. او را مطیع استاد باید بودن... و اگرخواهد که بیاموزد تصرف خود را رها کند، کلی محکوم امر استاد باشد» (مولوی، 1385، ص. 69).
به گفتۀ ویتفوگل، در دنیای ذهنی ایرانیان وجود شاه سرچشمۀ خیر، برکت و عدالت است. بهدستور او، کارهای کشور به انجام میرسد و برای کشور شادی و آرامش به ارمغان میآورد و آن را از آلودگیهای درونی و حملۀ خدایان دیگر پاسبانی میکند. باوجود چنین تفکری پیدا است که شاه باید ازنظر توانمندی و شایستگی بسیار نیرومند باشد تا بتواند وظایف نیک خود را به انجام برساند که متخلّق بودن به این ویژگیهای مافوق بشری لازمۀ خودکامگی فردی است. «در یونان عصر هومر پادشاه ریشه خدایی داشت و چیرگیاش بر امور مذهبی چنان شدید بود که او را کاهن اعظم مینامیدند» (ویتفوگل، 1391، ص. ۱۴۸). در منابع اسلامی نیز به این ویژگی فرمانروای جامعۀ استبدادی در ایران اشاره شده است. فیرحی مینویسد: «مقام سلطانی در اندیشۀ دورۀ میانی، مقامی فراتر از انسانهای عادی جامعه است و ازآنروی که در جایگاهی مابین خداوند عالم و قاهر و رعیت ناتوان قرار دارد، سایۀ هیبت خدا در زمین است و گو اینکه، بهرغم شمایل انسانی، ماهیتی جدای از جنس بشر دارد، نسبت سلطان و رعیت بهسان نسبت شبان و رمه است که بهرغم تفاضلی در حد تفاوت نوع، سرنوشت آنها به همدیگر گره خورده است» (فیرحی، 1378، ص. 221). حکومتهای استبدادی بهمنظور کسب مشروعیت و توجیه کردارهای خودسرانه خویش از این باور بهره میگیرند و با تقدس بخشیدن به حاکمیت خود، از پاسخگویی سرباز میزنند و مردمان را ناگزیر از تسلیم میکنند؛ زیرا این امر مقدس و هرآنچه در پیوند با نظام کیهانی باشد، مطلق و بیچون است و پرسش دربارۀ آن و به چالش کشیدنش گناهی است نابخشودنی. مولانا دراینباره در مکتوبات میفرماید: «ملک تعالی ـ جلّ جلاله ـ که مالک ملک است، یکی را به ملک دنیا مخصوص گرداند و تاج عزّت بر فرق او نهد و بر تخت مملکت نشاند و بقاع و بلاد را مسخّر و رام فرمان و اشارت او گرداند و دلهای سرکشان را طوعاً و کرها،ً خاضع و منقاد او دارد و خزاین و عساکر را فدای مرادات او گرداند تا به لطف خزاین و قهر عساکر، مکافات هواخواهان ملک خود کند و صدر منبر و نقد نقره و زر را به نام و القاب و خطبه و سکّۀ او مرسوم گرداند» (مولوی، 1389، نامۀ دوم). در جایی دیگر آورده است: «ملک الامرا، نائب حق است وانگاه نائب گزیدۀ رحیم کریم» (مولوی، 1389، نامه ۶۱). «که محترقان آفتاب آفات در آن سایه گریزند که ظل الله است» (مولوی، 1389، نامه ۹۴). و در فیه مافیه آورده است: «خوارزمشاه آن را منع میکرد و تجار ایشان را میفرمود تا بکشند و از ایشان نیز خراج میستد و بازرگانان را نمیگذاشت که آنجا بروند. تاتاران پیش پادشاه خود به تضرع رفتند که هلاک شدیم. پادشاه ایشان از ایشان ده روز مهلت طلبید و رفت در بن غار و ده روزه داشت و خضوع و خشوع پیش گرفت. از حق تعالی ندایی آمد که قبول کردم زاری تو را بیرون آی. هرجا که روی منصور باشی. آن بود، چون بیرون آمدند، به امر حق منصور شدند» (مولوی، 1385، ص. 80).
گهگاه در حکومت استبدادی جوامع شرقی، شاه برخی از وظایف خود را به وزیر واگذار میکرد. او ممکن است بهدلیل ضعف و بیکفایتی، بخشی از برتری عملیاتیاش را به یک دستیار واگذارد که نایبالسلطنه، وزیر یا صدراعظم است (ویتفوگل، 1391، ص. ۵۶۰ ـ۴۶۷). «نایب امیرگفت که پیش از این کافران بت میپرستیدند و سجود میکردند. ما در این زمان همان میکنیم. این چه میرویم، مغول را سجود و خدمت میکنیم و خود را مسلمان میدانیم» (مولوی، 1385، ص. 193). همچنان که پادشاهان دنیا بهرجولاهه سخن نگویند، وزیری و نایبی نصب کردهاند، ره به پادشاه از او برند (مولوی، 1385، ص. 251).
بر پایۀ استدلال ویتفوگل، بخش عمدۀ آسیا را سرزمینهای کاملاً خشک و نیمهخشک در برگرفته است. در چنین شرایط جغرافیایی، حیات اقتصادی جامعه به ایجاد شبکههای عظیم آبرسانی و توزیع دقیق آب وابسته است و لازمۀ انجام آن در یک نظام پراکندۀ کشاورزی وجود تشکیلاتی بزرگ برای سازماندهی وهماهنگسازی است (افضلی، 1395، ص. 59). در سرزمینهای آبسالار، معمولاً بهاندازة کافی باران نمیبارد، یا هیچ بارانی در آنها نمیبارد؛ وانگهی به منابع دیگری از آب دسترسی دارند. اگر آدمی تصمیم بگیرد که از این منابع بهرهبرداری کند، میتواند زمینهای خشک را به مزارع و باغهای حاصلخیز تبدیل کند. در عصر مولانا محور عمدۀ اقتصاد ایران بر پایۀ کشاورزی بنا شده بود - هرچند که در ابتدای حملۀ مغول به ایران دچار فروپاشی شد، پس از برگشتن آرامش به کشور دوباره رونق یافت- برای کشتوزرع در مزارع کشاورزی با روشهای مختلف از آب استفاده میشده است. در آثار تاریخیای که تاریخ عصر وی را روایت میکنند، به کشاورزی ایجاد سد، کاریزها، شبکهها و کانالهای انتقال آب اشاره شده است: «پس از اینکه مغولان واحۀ مرو را سهبار با خاک یکسان کردند، کشاورزی و سد رودخانه مرغاب نابود شد و دامهای آن ناحیه به غنیمت رفت و تمامی غله آن مصادره شد» (پطروشفسکی و همکاران، 1366، ص. 9). «فرمانی از غازان که بهمنظور کشتوزرع اراضی لمیزرع و از سکه افتاده صادر شده، مبین زوال شبکه آبیاری این منطقه است» (پطروشفسکی و همکاران، 1366، ص. 10). «منطقه کربال که یکی از مناطق بسیار حاصلخیز محسوب میشود و بهوسیلۀ نهرهایی از رودخانه کر و دو سد آن بند امیر و بند قصار آبیاری میشد» (پطروشفسکی و همکاران، 1366، ص. 12). «بهطورکلی تمهیداتی اتخاذ شده بود که ایجاد کاریزها، نهرها، سدها و بهطورکلی شبکههای آبیاری و امور کشاورزی بعد از استیلای مغول در ایران گسترش یابد» (پطروشفسکی و همکاران، 1366، ص. ۳۱). «سر سال انواع و اقسام سبزیجات و غلات برنج و ذرت و جود داشت» (پطروشفسکی و همکاران، 1366، ص. 9). «گندم و جو را در جاهایی که آب وجود داشته و نیز در جاهایی که کشاورزی معمول بوده کشت میکردهاند» (پطروشفسکی و همکاران، 1366، ص. 25). مدیریت و نحوۀ استفاده از منابع آب در کلام مولانا: «سخن ما همچون آبی است که میرآب آن را روان میکند. آب چه داند که میرآب او را به کدام دشت روان کرده است» (مولوی، 1385، ص. 126). «آنک امیر آب رحمت و عاطفت کند لازاال امیراً و آن آب را باز روان کند این سوی، ثواب بینهایت باشد» (مولوی، 1389، نامۀ ۱۶). تجلی فعالیتهای کشاورزی و محصولات آن در سخن مولانا: «و انبار پرگندم ناکاشته مر در یک بماند» (مولوی، 1389، نامۀ ۱۹). «پیازکاشتن همچون زعفرانکاشتن نباشد» (مولوی، 1389، نامۀ 19). «پیش از آنکه هنگام زرع بگذرد و وقت زراعت منقضی شود» (مولوی، 1389، نامۀ ۲۵). «مگر در اقطاع او مداخلتی میرود بهسبب آن تزاحم و انزعاج رعایا میشود» (مولوی، 1389، نامۀ ۳۱). «تا زرع خیرات شما بخیر المزارع کاشته شود و ریعهای عجب بردهد» (مولوی، 1389، نامۀ ۷۶). «هرکه در هنگام کاشتن سستی و کاهلی کند بهوقت خرمن پشیمان شود» (مولوی، 1389، نامۀ ۱۲۱).
حکومتهای استبدادی معمولاً ساختمان و اقامتگاه خود را بسیار باشکوه و مجلل میساختند تا بدینوسیله شکوه و عظمت قدرت خود را به مردمان تحت فرمانشان نشان دهند و آنان را مقهور و مهبوت قدرت خود کنند. ویتفوگل دراینباره مینویسد: «سبک معماری جامعۀ آبسالار شکوهمند بودن است» (ویتفوگل، 1391، ص. 78). و در جایی دیگر میگوید: «شکوه مثالزدنی دربارهای شرقی، بیانگر اقتصادی تسلط استبدادی فرمانروایان مستبد شرقی بر رعایشان است» (ویتفوگل، 1391، ص. 473). مولانا در مکتوبات از عظمت و شکوه شهر قونیه یاد میکند: «قونیه امروز سواد اعظم است (مولوی، 1389، نامۀ ۵۹).
استفاده از نیروی کار بردگان و بردهداری یکی از شیوههای متداول در جوامع استبدادی بوده است. ویتفوگل دراینباره مینویسد: «در جامعۀ آبسالار بردگان بیشتر در دربار، ادارات حکومتی، کارگاهها و معادن و انواع خاص فعالیتهای ساختمانی پیدا میشوند و به همین دلیل هم بردگان تحت مالکیت خصوصی بیشتر در حریم خانۀ اشخاص ثروتمند یافت میشوند» (ویتفوگل، 1391، ص. 498). مطابق با این کلام ویتفوگل در فیه مافیه، تصویری از بردهداری ارائه شده است: «کنیزکی شاهد را که برای فروختن خرند، آن کنیزک به روی چه مهر نهد و به روی چه دل بندد، چون لذت آن تاجر در فروخت است» (مولوی، 1385، ص. 129). «غلامان بدر سرای پادشاه حاضر شوند هر بامداد، وردشان آن باشد که هریکی را مقامی معلوم و پرستشی معلوم، بعضی از دور خدمت کنند و پادشاه در ایشان ننگرد و نادید آرد الا بندگان پادشاه بینند که فلان خدمت کرد. چون پادشاه شد ورد او آن باشد که بندگان بیایند به خدمت وی از هر طرفی، زیرا بندگی نماند» (مولوی، 1385، ص. 142).
یکی از ویژگیهای نظام استبدادی آبسالار، تمرکز سهمگین نیروی نظامی، دین و دیوانسالاری بود که قدرت استبدادی تامی را به حکومت آبسالار بخشید؛ بهاینترتیب، قانون به معنای وجود یک حکومت اقتدار مطلق اجرایی، مدیریتی، قضایی، نظامی و مالی را در دست دارد و میتواند آن را برای هر چیزی که خودش مناسب میبیند، تغییر دهد. چنین حکومتی در برابر شهروندانش هم در مقام تهمتزننده، هم مقام قاضی و هم مجازاتکننده قرار میگیرد (ویتفوگل، 1391، ص. 209ـ۲۰۱). در فیه مافیه و مکتوبات انحصارگرایی و تمرکزگرایی نظام استبدادی شرقی در کلام زیر به تصویر کشیده شده است: «درویشی به نزد پادشاهی رفت، پادشاه به او گفت که ای زاهد،گفت زاهد تویی.گفت من چو زاهد باشم که همه دنیا از آن من است» (مولوی، 1385، ص. 32). «نمیبینی چندین هزار کافر اسیر یک کافریاند که پادشاه ایشان است» (مولوی، 1385، 72). «امروز ساعی خیرات و دافع بلیات از عرض مسلمانان رأی صاحب اعظم است، مؤید و مظفر باد» (مولوی، 1389، نامۀ ۱۱).
در دربار پادشاهان جوامع استبدادی شرقی، سعایت، بدگویی و بدخواهی امری رایج بود و درباریان برای حذف رقبای خود و یا کسب امتیازات بیشتر به هر کار غیراخلاقی اقدام میکردند. به گفتۀ ویتفوگل، در جوامع استبدادی، تضادها و کشمکشهایی میان طبقات مختلف وجود داشت؛ اما این برخوردها بهندرت به شورش طبقاتی و سقوط نظام استبدادی منجر میشد. این برخوردها عبارتند از: 1. کشمکش کارگزاران بلندپایه در برابر کارکنان دون پایه؛ کارکنان دون پایه میتوانستند از اطلاعات دست اول محلی و تسلط بر کارهای اجرایی بهره گیرند و در مقابل، کارگزاران بلندپایه میتوانستند از روشهای نظارتی، قدرت اعمال تنبیهبدنی و دست بالا داشتن در امر استخدام و اخراج بهره گیرند. کارگزاران دون پایه را هرگز نمیشد به اطاعت کامل درآورد، وانگهی هیچیک از این دو گروه نمیتوانستند ساختار دستگاه دیوانسالاری را برهم بزنند. 2. رقابت میان کارگزاران دستگاه دیوانی 3. رویارویی کارگزارن کشوری در برابر کارگزاران لشکری. 4. کشمکش کارگزاران دیوانسالار در برابر خانوادههای اعیان دیوانسالار (ر.ک: ویتفوگل، 1391، ص. 515- 565). مولانـا تـصویری آشکار از کشمکش کارگزاران بلندپایه در برابر کارکنان دونپایه و اختلاف و حسادت درباریان علیه یکدیگر را در حکایت زیر به تصویر کشیده است: «شخصی بود سخت لاغر و ضعیف و حقیرهمچون عصفوری، سخت حقیر در نظرها... بااینهمه درشت گفتی و لافهای زفت زدی و در دیوان ملک بودی و وزیر را آن درد کردی و فرو خوردی تا روزی وزیر گرم شد و بانگ برآورد که اهل دیوان این فلان را از خاک برگرفتیم و بپروردیم» (مولوی، 1385، ص. 46). در جایی دیگر نیز از کشمکش کارگزاران دیوانسالار در برابر اعیان دیوانسالار سخن گفته است: «همچنان که امیری در قلعه با اهل قلعه احسان و خیر میکند و غرض او آن است که بر پادشاه خروج کند و طاغی شود» (مولوی، 1385، ص. 198).
از پیامدهای حکومت استبدادی شرقی، ناایمنی و بیثباتی، ترس و وحشت فراگیری است که همۀ جامعۀ استبدادزده را فرا میگیرد و جامعه را به ورطۀ بیاخلاقی و تباهی کشانده و خلاقیت و نوآوری افراد را مهار میکند. در چنین جامعهای، بیاعتمادی جایگزین عشق و دوستی میشود و فردیت انسانها تحقیر و نابود میشود. درنتیجه، انسانها به تودهای بیخاصیت و بیهویت تبدیل میشوند که بیثبات، ناامید، متلون، دمدمی مزاج و خودمدارند (قاضیمرادی، 1384، ص. 158). در چنین اوضاعی، هیچکس از فقیرترین افراد جامعه گرفته تا ثروتمندترین آنان در برابر حاکم مستبد و نظام تحتسلطۀ او در امان نیست، حتی افرادی که سالیان متمادی در دستگاه فرمانروا خدمت کردهاند، هرآن امکان دارد براثر ناایمنی و بیثباتی فراگیر نظام سیاسی جانومال و همۀ هستی خود را از دست بدهند. سرمایهها و ثروتها بههمراه صاحبان آنها در برابر تهدید و تجاوز خودسرانۀ قدرت خودکامه در امنیت نیستند. ترس از ضبط و غصب اموال و داراییها ازطرف دولت و حکام خودسر، کابوسی است که پیوسته همۀ اقشار جامعه را در ناایمنی مفرط فرو میبرد. نتیجۀ چنین وضعیتی سبب شده که مردم جامعۀ استبدادزده از ترس ضبط اموال و داراییها، اموال خود را در زیرزمین دفن و پنهان کنند که آثار این پدیدۀ اجتماعی در مکتوبات انعکاس یافته است: «درویشان را خمره سیم پنهانکردن، صد چندان عیب است» (مولوی، 1389، نامۀ ۴۲). 3-13 ریاضی، اختربینی و سحر اندازهگیری زمان و تقویمسازی برای موفقیت همۀ اقتصادهای آبسالار اهمیت دارد. انسانها دربارۀ شرایط آبوهوایی معمولاً به همین اندازه بسنده میکنندکه بدانند تغییرفصول در چه زمانهایی رخ میدهد؛ بهار یا تابستان کی آغاز میشود، سرما کی فرا میرسد و برف و باران کی میبارد. در تمدنهای آبسالار این دانش عمومی کفایت نمیکند. در نواحی خشک و نیمهخشک آمادگی برای بالا آمدن و سرریز آب رودخانهها امری بسیار حیاتی است که اگر بهدرستی برای مقابله با آن برنامهریزی شود، باروری و حیات به بار میآورد، ولی درصورت مهارنشدن آبهای سرریزشده، مرگ و تخریب پیامد آن است. در دنیای کشاورزی، نگرانی کشاورزان از تغییرات فصلی امری بدیهی است. به گفتۀ ویتفوگل: «دانش ریاضی و ستارهشناختی، در پوشش سحر و اختربینی، ابزاری برای افزایش بهرهوری و بهبود تولید آبسالارانه و تحکیم قدرت رهبران آبسالار شده بود. فرایندهای زمانبندی و اندازهگیری علمی و محاسبه را رجال دیوانی یا کاهنان وابسته به رژیمهای آبسالار انجام میدادند» (ویتفوگل، 1391، ص. 158). در فیه مافیه به استفاده از این علوم در جامعه اشاره شده است: «همچنانکه پادشاهی تو را بده فرستاد برای کار معین تو رفتی و صد کار دیگر گذاردی و اگر نجوم است احوال فلک و تأثیر آن در زمین از ارزانی و گرانی امن و خوف همه تعلق به احوال تو دارد، هم برای توست و اگر پادشاهی پسر خود را به جماعتی اهل هنر سپرده بود تا او را از علوم نجوم و رمل و غیره آموخته بودند و استاد تمام گشته باکمال کودنی و بلاهت» (مولوی، 1385، ص. 30). «ستاره است از سعد و نحس به طالع تو تعلق دارد، هم برای تو است» (مولوی، 1385، ص. 29). «آدمی اسطرلاب حق است؛ اما منجمی باید که اسطرلاب را بداند... و به آن اسطرلاب چه داند احوال افلاک را و دوران و برجها و تأثیرات و انقلاب را الی غیر ذلک؟» (مولوی، 1385، ص. 2). نتیجهگیری میان اثر ادبی و اجتماع پیوند و ارتباط عمیقی وجود دارد، زیرا اثر ادبی در خلأ و به دور از جامعۀ انسانی خلق نمیشود. بنابراین، اثر ادبی بهمثابه آیینهای برای بازتاب مسائل مختلف اجتماع عمل میکند. برایناساس، با کاربست مؤلفههای مطرح در نظریۀ استبداد شرقی ویتفوگل، میتوان گفت که مولوی در این متن تحتتأثیر گفتمان غالب استبدادی و نظام سلسلهمراتبی زمانۀ خود قرار گرفته است و در برخی از بخشهای فیه مافیه و مکتوبات، تحتتأثیر استبداد شرقی و بازتاب آن بر ذهن و زبان مولوی، جامعهای استبدادی و شیوههای حکمرانی و اعمال قدرت در آن به تصویر کشیده شده است. هر نظام سیاسی و هر نوع اعمال قدرتی برای ادامۀ ثبات و استحکام خود بهنوعی مشروعیت فرهنگی یا ایدئولوژیک نیاز دارد. حکومتهای مختلفی در طول تاریخ طولانی بر ایران فرمانروایی کردهاند که پادشاه را مقدس میشمردند و معمولاً مشروعیت سیاسی خود را به کمک مفاهیمی همچون جانشین خدا، خدایی - بشری و ظلالله بر روی زمین مستحکم میکردند. زیرا این امر مقدس و هرآنچه در پیوند با نظام کیهانی باشد، مطلق و بیچون است و پرسش درباره آن و به چالش کشیدنش گناهی است نابخشودنی. حکومتهای استبدادی در ایران بهمنظور کسب مشروعیت و توجیه کردارهای خودسرانۀ خویش از این باور بهره میگرفتند و با تقدس بخشیدن به حاکمیت خود، از پاسخگویی در برابر ملت سرباز میزدند و مردمان را ناگزیر از تسلیم میکردند. برایناساس، مولوی نیز در این متون برای سیستم طبقاتی و قدرت مطلقۀ سیاسی حاکم بر جامعه، منشأ الهی قائل شده است و به نظام حکومتی عصر خود، مشروعیت بخشیده است؛ چنانکه در مکتوبات، در مکاتباتش خطاب به پادشاهان و صاحبان قدرت روزگار به آنان القاب نایب حق، نمایندۀ خدا و سلطان حق داده است. شاهان معمولاً در تاریخ باابهت و قساوت قلب و بیرحم و خونریز توصیف شدهاند که محبوبیت چندانی در میان مردم نداشتند. ارعاب و ایجاد ترس و وحشت ازجمله عوامل ماندگار دوام حکومتهای استبدادی بوده است. مولانا در فیه مافیه تصویری از ارعاب و خشم و خشونت پادشاهان ارائه میدهد و مردم را از نزدیکشدن به آنها برحذر میدارد. مولانا، هم اطاعت محض از پیر و مراد را الزامی میداند و هم آنان را به حاکمان مانند میکند که مخالفت با رأی و نظر و خواست آنان سخت، سهمگین و خطرناک است؛ چنانکه بر مبنای نظریۀ استبداد شرقی ویتفوگل نیز در جوامع شرقی، حکومتها، آنچه از رعیت خویش طلب میکنند، اطاعت و تسلیمپذیری محض است. بازتاب چنین اندیشهای در فیه ما فیه و مکتوبات وی، دیده میشود. حکومت، آنگونه که مولانا در نظر دارد، همان چیزی اسـت که در نظریۀ استبداد شرقی بهوسیلۀ یک نفر بهصورت «پادشاهی» و به شیوۀ «جباریت» اداره میشود. به سخن دیگر، در دیدگاه مولوی، سـلطنت یعنـی حکومـت مطلق یـک شخص بر مردم. شخصی که بهجای همۀ مردم، بدون مشورت با آنان، مـیاندیـشد و برای آنان تصمیم میگیرد. این تلقی و دریافت مولانا از نوع حکومت در دو کتاب یادشده، نمود پیدا کرده است. بنابراین میتوان گفت؛ مولوی ساختار سیاسی نظام استبدادی و گفتمان منبعث از آن را در قالب قصهها، نامهها و اندیشههای عارفانۀ خویش بازسازی و تکثیر کرده است و دستکم این دو اثر مولوی در ارتباط و تعامل با گفتمانهای غالب زمانه او قرار دارند و نقش مهمی در بازتولید دانش، باورها، نگرشها، ایدئولوژیها و هنجارهای اجتماعی در جامعه دارند. گفتنی است، در برابر خوانشهای اجتماعی - سیاسی (فتوحی و محمدزاده) و عرفانی - اخلاقی (مهربانی ممدوح و صدقی)، دیدگاه نویسندگان این مقاله، از سویی تقریباً در مخالفت با خوانش فتوحی قرار میگیرد و از دیگر سو با دیدگاه مهربانی ممدوح و صدقی نیز چندان موافق نیست؛ چون در عین اشاره به نقش و تأثیر مولوی در جامعه، اساساً به نظریۀ ویتفوگل که مبنای دیدگاه نویسندگان این مقاله است، توجه نداشته و بر این مبنا تحلیلی ارائه نکردهاند. | ||
مراجع | ||
افضلی، رسول (1395). دولت مدرن در ایران. دانشگاه مفید.
احمدوند، شجاع، و اسلامی، روحالله (1397). اندیشه سیاسی در ایران باستان. سمت.
اقبال، افضل (1375). زندگی و آثار مولانا جلالالدین رومی (حسن افشار، مترجم). نشر مرکز.
پطروشفسکی، آ. پ.، یان، کارل، و اسمیت، جان ماسون (1366). تاریخ اجتماعی اقتصادی ایران در دوره مغول (یعقوب آژند، مترجم). اطلاعات.
تهرانی، مسعود (1383). استبداد و اقتدارگرایی. همراه.
مولوی، جلالالدین محمد (1385). فیه ما فیه (بدیعالزمان فروزانفر، مصحح). انتشارت نگاه.
مولوی، جلالالدین محمد (1389). مکتوبات (توفیق سبحانی، مصحح). نشر دانشگاهی.
خنجی، محمد علی (1374). ارزش نظریه شیوۀ تولید آسیایی. اطلاعات سیاسی و اقتصادی، (91 و 92)، 65-58.
روحالامینی، محمود (1375). نمودهای فرهنگی و اجتماعی در ادبیات فارسی. آگه.
شعبانی، رضا (۱۳۷۱). مبانی تاریخ اجتماعی ایران (چ. 2). قومس.
طاهری، ابوالقاسم (1349). تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران. شرکت نشر کتابهای جیبی.
فیرحی، داود (۱۳۷۸). قدرت دانش مشروعیت در اسلام. نشر نی.
فولر، گراهام ( 1382). قبلۀ عالم (عباس مخبر، مترجم). نشرمرکز.
فتوحی، محمود (1392). تعامل مولانا جلالالدین بلخی با نهادهای سیاسی قدرت در قونیه. مجله زبان و ادبیات فارسی، 21(74)، 68ـ49. http://jpll.khu.ac.ir/article-1-1667-fa.html
فضائلی، مریم، و شریفی، شهلا (1389). چگونگی نمود رابطة قدرت در قالب شیوة بیان در برخی از نامههای مولانا. زبانشناسی و گویشهای خراسان، 2(3)، 18-31. https://doi.org/10.22067/lj.v2i3.15918
قلی، علیرضا (1372). مبادی و مبانی شعر سیاسی.کیان، (13)، 51-52. https://ensani.ir/fa/article/174844
قاضی مرادی، حسن (1384). در پیرامون خودمداری ایرانیان (چ. 3). اختران.
کاظمی، حجت (1399). نظریۀ استبداد شرقی و ماهیت دولت و جامعه در ایران پیشامدرن. پژوهش سیاست نظری، 15(28)، 367-329. https://political.ihss.ac.ir/Article/12695/FullText
محمدزاده، مریم (1388). نقد قدرت از دیدگاه مولانا در مثنوی. پژوهشنامه فرهنگ و ادب، (9).
مهربانی ممدوح، فاطمه، و صدقی، حسین (1398). تأثیر و بازتاب نظام طبقاتی و استبدادی در متون تعلیمی منثور فارسی. زبان و ادب فارسی، 72(204)، 333ـ308. https://doi.org/10.22034/perlit.2020.10286
منتسکیو (1362). روح القوانین (کریم مجتهدی، مترجم). امیرکبیر.
ویتفوگل، کارل آگوست (1391). استبداد شرقی (محسن ثلاثی، مترجم). نشر ثالث.
همایون کاتوزیان، محمدعلی (1372). اقتصاد سیاسی ایران (کامبیز عزیزی و محمدرضا نفیسی، مترجمان). نشر مرکز.
همایون کاتوزیان، محمدعلی (1377). نه مقاله در جامعهشناسی تاریخی ایران (علیرضا طیب، مترجم). نشر مرکز. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 75 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 35 |