تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,651 |
تعداد مقالات | 13,405 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,241,045 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,084,310 |
نقد و برسی رمان موت صغیر محمد حسن علوان، بر پایه نظریه گفتمان محور ون لیوون | ||
پژوهشهای ادب عرفانی | ||
دوره 17، شماره 2 - شماره پیاپی 51، اسفند 1402، صفحه 111-126 اصل مقاله (916.76 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jpll.2024.139999.1807 | ||
نویسندگان | ||
ملک امیدیچهارطاق* 1؛ اردشیر صدرالدینی2؛ مصطفی یگانی2 | ||
1دانشجوی دکتری زبان و ادبیات عربی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد مهاباد، ایران | ||
2استادیار گروه زبان و ادبیات عربی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد مهاباد، ایران | ||
چکیده | ||
شخصیتها در رمان و اثری روایی یا داستانی عنصر مهمی از روایت قلمداد میشوند. این عنصر، افزونبر جنبۀ ساختاری، ازنظر مضمونپردازی نیز بخش بزرگی از بار ایدئولوژیک داستان را بر عهده دارد. ون لیوون در نظریۀ گفتمانکاوی خود، به پیوند عنصر شخصیت و گفتمان اثر پرداخته و از نحوۀ بازنمایی و عدم بازنمایی ایفاگران و ارتباط آن با گفتمان اثر، سخن گفته است. این مقاله باتکیهبر همین نظریه، به بررسی رمان معروف «موت صغیر» از محمدحسن علوان میپردازد. رمانی شخصیتمحور که به پردازش زندگی ابنعربی، صوفی مشهور قرن ششم، در قالب روایتی آمیخته از تخیّل نویسنده و واقعیت میپردازد. ابنعربی در سیروسلوک عرفانی و در سفرهایی که برای دستیابی به اهداف و مقاصد عرفانی دنبال کرده، با شخصیتهای مختلفی مواجه شده است و راوی داستان نیز باتوجهبه صبغۀ تاریخی اثر و اثرگذاری هرکدام از تیپهای شخصیتی در شکلگیری گفتمان، به بازنمایی آنها باتکیهبر شیوههای مختلف حذف و اظهار پرداخته است. نتیجه نشان میدهد که علوان در اثر خود، در بازنمایی شخصیتها بهگونۀ فنّی و مطابق با گفتمان اثر عمل کرده است و شخصیتهایی که در خدمت این گفتمان عرفانی هستند، بخش عمدهای از بازنمایی را به خود اختصاص داده و به شیوههای مختلفی به نمایش درآمدهاند؛ درحالیکه شخصیتهای تاریخی، باوجود صبغۀ تاریخی رمان، سهم کمتری از بازنمایی دارند. روش پژوهش در این مطالعه، توصیفی – تحلیلی است. | ||
کلیدواژهها | ||
تحلیل گفتمان؛ محمد حسن علوان؛ ون لیوون؛ رمان عربی؛ موت صغیر | ||
اصل مقاله | ||
امروز در پرتو نظریات گفتمانکاوی، مفاهیم و بنمایههای پنهان بسیاری از آثار ادبی، ازطریق روساختهای زبانی و ساختار فهمیده میشود و خواننده میتواند زیرساختها و مبانی یا سرچشمههای شکلگیری اثر را که همان گفتمان است، کشف و تحلیل کند. در واقع، گفتمان را میتوان دو روی یک سکه دانست که در یک روی آن گفته و در روی دیگر عُرف و کارکرد اجتماعی آن قرار میگیرد (یارمحمدی، 1383، ص. 178). بهعبارتدیگر، گفتمان از رابطۀ میان زبان، قدرت و ایدئولوژی متن شکل میگیرد (شرشار، 2006م.، ص. 132). در واقع، تحلیل گفتمان انتقادی «چرایی تولید متون در ارتباط با عوامل جامعهشناختی، تاریخی و اجتماعی را توضیح میدهد، تحلیل را از سطح توصیف متون به سطح تبیین ارتقا میدهد و از جهتی شمولیت تحقیق نیز گسترۀ تحلیل را به سطح کلان، یعنی جامعه، تاریخ و ایدئولوژی وسعت میبخشد» (بارت، 1387، ص. 21). گفتمانشناسی بهعنوان یک رویکرد از روشهای مختلفی سخن میگوید که نظریات مربوط به این حوزه بهمثابۀ روش عمل میکنند. یکی از جدیدترین رویکردها، تحلیلِ گفتمان نظریۀ ون لیوون است که مبتنیبر دو مقولۀ صراحت و پوشیدگی، به نحوۀ بازنمایی کارگزاران اجتماعی در گفتمان میپردازد. ازنظر او هرکدام از این دو مقوله ازنظر کارکردشناسی و معنیشناسی اثر ادبی یا روایت میتواند نتایج مهمی را برای گفتمانکاو داشته باشد. در این نظریه، نحوۀ بازنمایی کنشگران و چگونگی بازنمایی آنها در تشکیل گفتمان، انتقال و عرضۀ گفتمان و همچنین میزان اثرگذاری گفتمانِ روایت تأثیر بسزایی دارد. در واقع، شخصیتها در داستان، نمایندگان گفتمان اثر قلمداد میشوند و حذف و اظهار هرکدام از آنها در تعیین جهت گفتمان و شکلدهی آن سهیم است؛ البته، ون لیوون بهصورت کلی از حذف و اظهار کارگزاران و ایفاگران سخن نمیگوید؛ بلکه نحوۀ حذف و بیان، بهصورتها و اشکال مختلفی در داستان انجام میگیرد که هرکدام بهگونۀ جزئی در تشکیل ابعاد مختلف و گوناگون گفتمان نقش دارد. بنابراین در نظریه لیوون برخلاف دیگر نظریات موجود در حوزۀ گفتمانکاوی، بحث دربارۀ نحوۀ بازنمایی شخصیتها یا کارگزاران روایی است. بر همین اساس، این مقاله به بررسی رمان برجسته و مشهور نویسندۀ عربستانی، یعنی رمان موت صغیر که اثری الهامگرفته از زندگی ابنعربی (ابنعربی، بیتا، ص. 18) است از منظر نظریۀ گفتمان - معناشناختی ون لیوون میپردازد تا نحوۀ بازنمایی کارگزاران را تعیین کند و مختصات جهان برساخته و گفتمان مسلّط رمان را مشخص کند. مقالۀ پیشرو در صدد پاسخگویی به دو پرسش زیر است: نویسنده چگونه از حذف و اظهار برای انتقال گفتمان و ایدئولوژی خود استفاده کرده است؟ دلیل بسامد بالا و پایین هرکدام از شیوههای حذف و اظهار چیست؟
باوجود اهمیت فراوان نظریۀ ون لیوون در تحقیقات گفتمانشناسی و بررسی لایههای زیرین متنی، پژوهشهای اندکی بر پایه این نظریه ثبت شده است که از آن جمله به تحقیقات زیر اشاره میشود: حاجیزاده و پرشور (1399) در مقالهای با عنوان «تحلیل رمان «وطن من زجاج» یاسمینه صالح؛ براساس رویکرد گفتمان انتقادی ون لیوون» به تحلیل رمان وطن من زجاج اثر یاسمینه صالح، نویسندة معاصر الجزایری با استفاده از رهیافت حذف و اظهار ون لیوون پرداخته و میزان بسامد و دلیل کاربست هریک از این مؤلفهها را مشخص کرده و پرده از زوایای ناگفتة متن برداشتهاند. طبق نتایج این پژوهش، بسامد مؤلفة اظهار بیشتر از مؤلفة حذف است و این موضوع نشانگر تمایل نویسنده به گفتار روشن و بیپرده در بیان حقایق است. صیادینژاد و دیگران (1401) در مقالۀ «بازنمایی کنشگران اجتماعی در رمان الطلیانی براساس رهیافت ونلیوون» با در پیشگرفتن رویکرد تحلیل انتقادی گفتمان براساس الگوی نشانه معناشناختی ون لیوون، به بازنمایی کنشگران اجتماعی در رمان الطلیانی اثر شکری المبخوت، ناقد، ادیب و نویسندۀ تونسی پرداخته است و ایدئولوژی و دیدگاههای فکری و اجتماعی وی را از این طریق تبیین وآشکار ساخته است. دستاورد تحقیق بیانگر آن است که شکری المبخوت در متن روایی- سیاسی و اجتماعی خود، کنشگران اجتماعی را با شیوههای متفاوتی بازنمایی کرده است. عبدالناصر و زینت در آغاز کنشگرانی فعال و پویا در تمام فرآیندهای رفتاری، احساسی و گفتاری بازنمایی شدهاند. باتوجهبه پیشینۀ تحقیق، پژوهشهای اندکی بر روی رمانهای عربی باتکیهبر نظریه ونلیوون انجام شده است. این در حالی است که رمانهای محمد حسن علوان بهعنوان یکی از چهرههای شاخص ادبیات عرب، تاکنون از این منظر بررسی نشدهاند؛ ازاینرو، پژوهش حاضر گامی نو در موضوع این مطالعه محسوب میشود.
الگوی گفتمانمدار ون لیوون (2008) ازجمله نظریات جدید گفتمان انتقادی است. غالباً در رویکردهای تحلیل گفتمان انتقادی، سه مفهوم انتقاد، قدرت و جهانبینی در کانون توجه است که در دیگر شاخههای زبانشناسی به آنها نمیپردازند. لیوون معتقد است بنیان تحلیل گفتمان انتقادی بر این اصل استوار است که نحوۀ بیان بر تداوم و توجیه عوامل تبعیض، نابرابری و اعمال زور بر جامعه ازسوی قدرت حاکم مؤثر است (Van Leeuwen, 2008, p. 370). او شیوۀ تحلیل گفتمان را بر پایۀ اصل بازنمایی کنشگران که ازسوی قدرت حاکم مدیریت میشود تعریف میکند. در اصل، «شیوههای بازنمایی کنشگران اجتماعی بهدلیل اینکه در زبان و گفتمان کلامی بروز مییابند، بنیانی زبان – مبنا دارد؛ اما نوع حضور و نقش کنشگران بهعنوان کنشگر یا کنشپذیر و نقش و کارکرد اجتماعی که در گفتمان دارند، از اهمیت بالایی برخوردار است؛ ازاینرو، ابتدا نوع کارکرد اجتماعی کنشگران و نوع حضور و نقش آنها در گفتمان تبیین میشود و سپس چگونگی بروز و جلوۀ زبانی این نقشها و کارکردها بررسی میشود» ( Van Leeuwen, 2008, p. 30). لیوون، تحلیل گفتمان انتقادی را از حوزۀ زبانشناسی به عالم اجتماع کشاند و شاخصهای جامعهشناختی - معنایی را ملاک تحلیل قرار داد. او دلیل این امر را فقدان رابطۀ صددرصد مستقیم میان شاخصهای زبانشناختی و نقشها آنها میداند (پهلواننژاد، 1388، ص. 54؛ وندایک، 1382، ص. 76). همچنین وی معتقد است که «مطالعۀ جامعهشناختی معنایی گفتمان، ابزاری نیرومند برای تحلیل متن است تا بررسی مؤلفههای زبانشناختی صرف» (Van Leeuwen, 2008, p. 4) با این فرض، لیوون مؤلفههای جامعهشناختی معنایی الگوی خود را معرفی میکند. او مجموعه افرادی که در متن حضور دارند را بهعنوان کارگزاران اجتماعی معرفی میکند. نگاه او به کارگزاران و کنشگران، نشان از توجه وی به عناصر جامعهشناختی برای تحلیل اثر دارد. لیوون، تأثیر گفتمان را در ساخت، تبدیل صورت و حفظ قدرت اجتماعی جامعه امری مهم میداند. او از رویکردی جامعهشناختی ـ معنایی «برای تحلیل متن خود استفاده میکند؛ بدینمعنا که کارگزاران اجتماعی میتوانند بازنمایی شوند. ون لیوون یک نظام شبکهای را معرّفی میکند که کارگزاران اجتماعی در آن بازنمایی میشوند و در همانجا اتّحاد ممکن بین انواع گوناگون زبانی، جامعهشناسی زبان و خصوصیّات گفتمانی آغاز میشود. ازنظر وی، نهتنها کارگزاران اجتماعی میتوانند بازنمایی شوند، کنشهای اجتماعی نیز میتوانند در همین شبکه نشان داده شوند. او تلاش میکند به این پرسش پاسخ دهد که راههای مختلف بازنمایی کنشهای اجتماعی در گفتمان چگونه است» (مقداری، 1394، ص. 125؛ مفتاح، 1990م.، ص. 89). درنتیجه آنچه پس از استخراج و تحلیل کارگزاران اجتماعی و نحوۀ بازنمایی آنها به دست میآید، همان گفتمان اثر است. در واقع از نگاه ون لیوون، این شیوۀ تحلیل بهسادگی میتواند مسیر شناسایی گفتمان را برای خواننده مشخص سازد و ابزاری قطعی و کارآمد برای گفتمانکاوی است.
این بخش از مقاله به بررسی دو محور حذف و اظهار و زیرمجموعههای آن در رمان موت صغیر میپردازد.
حذف به دو شکل در اثر نمود پیدا میکند که عبارتند از «پنهانسازی» و «کمرنگسازی» که در ادامه به تحلیل هرکدام از آنها میپردازیم. 2-1-1. پنهانسازی ون لیوون، پنهانسازی را یکی از موارد حذف میداند؛ زمانی که هیچ ارجاعی به کارگزاران اجتماعی در هیچجای متن نمیشود (Van Leeuwen, 2008, p. 29). حذف به شیوۀ پنهانسازی در رمان موت صغیر، باتوجهبه فضای عرفانی آن، بارها مورد توجه قرار گرفته است؛ زیرا شخصیت داستان، ابنعربی، در بسیاری از مواقع از ماهیت موضوعات بحثشده آگاهی ندارد و نویسنده نیز در شخصیتپردازی، این نکتۀ عرفانی را رعایت کرده است. خواننده نیز در میباید که در جهان عرفانی پر رمز و راز، همهچیز روشن و شفّاف نیست و انتظار حذف و پنهانسازی اشیا، نه بهصورت عمدی، بلکه براساس ساختار اثر بهطور ناخواسته مورد توجه قرار میگیرد و در اثر منعکس میشود. برای مثال، در نمونۀ زیر، نویسنده با نامشخصکردن مرجع «الذی»، نوعی پنهانسازی را در یکی از اولین تجربههای عرفانی شخصیت در رمان به کار برده است: «سوی ذلک لایحدث الکثیر فی هذا المکان ولکن الذی یعتمل فی قلبی کثیر والذی یضجّ بین أنحائی خطیر» (علوان، 2016م.، ص. 7). در اینجا نویسنده از موضوعی سخن گفته است که در قلب او عمل میکند و وی را تحتتأثیر قرار میدهد؛ اما بهطور دقیق به آن موضوع اشاره نکرده است. شخصیتِ رمان با فضا و عناصری مواجه است که قدرت تشخیص و شناسایی آنها را ندارد یا نمیتواند ابعاد آن عناصر را بهطور دقیق و کامل بشناسد. در چنین مواردی، حذف به کار میرود. نشناختن مکان یا حذف مکان نیز در همین راستا جای میگیرد. نویسنده در چند صفحۀ بعد بیان میدارد: «لا أعلم مکانی من الأرض ولکن هذذا لایعنینی وقد ثبِت الله قلبی بالأوتاد الأربعة. کل ما أذکره أنی ترکت ملطیة، واتجهت شرقاً وعلی ظهری بساطٌ من وبر حملت فیه کل متاعی» (علوان، 2016م.، ص. 8). در اینجا نیز حذف بهصورت ناخواسته انجام پذیرفته است؛ زیرا نویسنده مکان خود را در زمین نمیداند و در جستوجوی آن است. او از مبدأ سفر خود آگاه است و آن را «ملطیه» نام نهاده و با کلمۀ ذکر به بیان آن تصریح کرده است؛ اما مقصد مشخص نیست و در داستان پنهان شده است. در مواردی دیگر، زمانی که نویسندۀ اثر در حال کسب مراد خود در سفر است، این مؤلفه در کانون توجه قرار میگیرد، زمانی که مشخص نیست نزد چه کسی برود و «مراد» او که او را به هدف و مقصد که «لقاء الهی» است نزدیک سازد، میبایست در پردهای بهصورت نمادین و رازگونه قرار گیرد. 2-1-2. کمرنگسازی کمرنگسازی، جلوۀ دیگری از حذف است و به حذف عمدی کارگزار اجتماعی در بخشی از متن اشاره دارد. در کمرنگسازی، ممکن است کارگزاران اجتماعی محروم یا حذف شده و در رابطه با اقدامی معیّن ذکر نشوند؛ بااینحال، با بررسی دقیقتر متن، میتوان بهصورت منطقی (هرچند نه بهصورت کامل) این کارگزاران را شناسایی کرد. اگرچه آنها در کانون توجه نیستند؛ حذف نیز نشدهاند و بهعنوان پیشزمینهای برای انتقاد مطرح میشوند (Van Leeuwen, 2008, p. 29). بنابراین، کمرنگسازی حذف گسترده و کامل سوژه نیست؛ بلکه کمرنگکردن و بیان آن بهصورت جزئی و گذرا است. یعنی با یک حضور کامل و بی نقصی مواجه نیستیم؛ بلکه این حضور، ناقص و جزئی است. در رمان موت صغیر، کمرنگسازی گاهی با بیان تعدادی و حذف تعدادی دیگر انجام میشود. بدین معنا که نویسنده، همۀ عناصر مدّنظر را ذکر نمیکند و البته همۀ آنها را حذف هم نمیکند؛ بلکه عدهای را حذف و وعدهای را ذکر میکند و از این طریق، شگرد کمرنگسازی را پیاده میکند. بهمانند نمونۀ زیر که میگوید: «کل ما أفعله فی طریقی إلی الله هو أمره وتدبیره: السهل والشاقّ، الفرح والحزن، الحل والترحال، العلم والشطح، الحرف والرقم، الکلام والسکوت وأصبحت قطب الشأن الإلهی، غوث الآن الزمانی، مراة الحق، فی یدی طلسم الله الأعظم، وقسطاس الفیض الأعم و....» (علوان، 2016م.، ص. 9). در اینجا نویسنده از آنچه در دست اوست تنها دو مورد را ذکر و در ادامه نقطهچین گذاشته که دال بر حذف پارهای از عناصر دارد که ممکن است موارد پرشماری را شامل شود. حذف در اینجا بهصورت سلیقهای صورت گرفته است و نویسنده با گذاشتن نقطهچین به وجود برخی موضوعها و موارد اذعان دارد؛ اما آنها را شاید بهدلیل عدم نیاز به آن حذف کرده است و آنچه در دستان او است را تنها مختصر ذکر کرده و از بیان همۀ موارد خودداری کرده است و بنابراین از شگرد کمرنگسازی بهره گرفته است. به همین صورت، نویسنده از کمرنگسازی در ذکر نام اعضای خانواده استفاده میکند و گاهی به حذف و گاهی به ذکر میانجامد. عدم ذکر در مراحلی از روایت، این گمان را زنده میکند که نویسنده، مخالف نامیدن و تصریح اسامی اعضای خانواده باتوجهبه فضای رمان است؛ اما در ادامه به ذکر نام میپردازد و این نگره را تا حدودی تضعیف میکند که درمجموع نشان میدهد، نویسنده به حذف سراسری نام اعضای خانواده و نه به ذکر و اظهار برجسته، بلکه به پنهانسازی اعتقاد دارد. برای نمونه در ابتدای فصل دوم رمان میگوید: «أعطانی الله برزخین: برزخ قبل ولادتی وآخر بعد مماتی. فی الأول رأیت أمی وهی تلدنی و فی الثانی رأیت ابنی وهو یدفننی. رأیت أبی یضحک مستبشراً ببکره الذکر وزوجتی تبکی مفجوعة فی زوجها المسنّ» (علوان، 2016م.، ص. 13). در نمونۀ فوق، نام پدر و مادر تصریح نشده و بهطور دقیق بیان نشده است؛ اما در ادامه، نامهای مشخص «فاطمه» برای مادر و «علی» را برای پدر، بیان میکند. نویسنده در ابتدا به نام والدین اشاره نمیکند تا این تصور ایجاد شود که در جهان عرفانی وی به جزئیات دنیوی اهمیت چندانی داده نمیشود؛ زیرا جزئیات در این جهانبینی ارزش و اعتباری ندارند، اما در ادامه با بیان نام آنها، تصریح میکند که جهان عرفانی وی با اشیای ملموس و دنیوی شروع شده است؛ هرچند نشانههای بروز این جهان در همان ابتدا دیده میشود.
براساس الگوی ون لیوون، سایر مؤلفههای گفتمانمدار از نوع اظهار به شمار میآیند. از کارگزاران اجتماعی میتوان بهعنوان افراد نام برد. در این صورت، من از فردیت یا از گروهها سخن بگویم و در چنین صورتی است که باید از اظهار صحبت کنم .(Van Leeuwen, 2008, p. 37) بهعبارتی، ازنظر ون لیوون هرگاه کنشگر اجتماعی بهطور واضح در گفتمان حضور یابد، مؤلفۀ اظهار به چشم میآید (Van Leeuwen, 2008, p. 34). این مؤلفه، درجات و اشکال مختلفی دارد که در ادامه به معرفی و تحلیل آن در رمان موت صغیر پرداخته میشود. 2-2-1. تعیین یا واگذاری نقش نقشهای متعلق به کارگزاران برای بازنمایی آنها به دو دسته تقسیم میشوند که عبارتند از «فعالسازی» و «منعفلسازی» که هرکدام برای اهدافی به کار میروند. 2-2-1-1. فعالسازی فعالسازی زمانی رخ میدهد که کارگزاران اجتماعی بهعنوان نیروهای فعال و پویا در فعالیتی معرفی میشوند (Van Leeuwen, 2008, p.33؛ یورگنسن، 1389، ص. 17). علوان در رمان موت صغیر، شخصیتی پویا و فعال به تصویر کشیده است. شخصیتی که در نقلمکان و انتقال مدام است و از جایی بهجای دیگر میرود و برای دستیابی به اهداف و مقاصد عرفانی به سفر رفته و جان خود را به خطر میاندازد. آنچه برای علوان در این رمان اهمیت دارد، تجسم شخصیتی پویا و محبوب است. او تلاش میکند سرگذشت این شخصیت را در برهههای مختلفی از زندگی، از کودکی گرفته تا پیری نشان دهد. تلاش شخصیت برای پیدا کردن «اوتاد اربعه»[1] و گذشت از یک وتد به وتد دیگر، کالبدی پویا و فعال به شخصیت بخشیده است. آغاز فعالسازی کارگزار اجتماعی برجسته در این رمان، به زمانی بازمیگردد که «فاطمه»، آموزگارِ کودکی ِابنعربی، او را با مفهوم اوتاد آشنا میکند (ابنعربی، 1387، ص. 13) و از آن زمان به بعد، این شخصیت تمام تلاش خود را معطوف به دستیابی خواستههایش کرد. برای مثال در جملۀ زیر میگوید: «لولا المطامع لانقطعت الهمم» (علوان، 2016م.، ص. 143). چنین جملهای از ابنعربی که نویسنده آن را در مقدمۀ فصل به کار برده است، به روشنی نشان میدهد که انگیزههای درونی، محرک اصلی فعالیت و پویایی شخصیت داستان هستند. ابنعربی در رمان، شخصی فعال معرفی میشود که عاشق سفر و ماجراجویی است و برای دستیابی به اهداف خود از هیچ خطری نمیهراسد. این ویژگی در مقاطع مختلفی از رمان علوان، بهطور بارزی نمایان است، چنانکه شخصیت داستان، همواره در جستوجوی دانش و ماجراجویی است و بهدنبال رهایی از قفس تنگ مرسیه و کشف تجارب جدید است. نمونۀ زیر، این انگیزۀ سفر را در گزارشی کوتاه و بهگونهای هدفمند بیان میکند: «توفّی أخو الخلیفة فجأة فتعیّن علی أبی السفر إلی مراکب. رجوته أن أرافقه فواقق وأمرنی أن أستعدّ للسفر ثم نکص. أخبرنی أن الوفد قرر السفر عبر النهر حتی بحر الظلمات کسباً للوقت والمرکب لا تتسع لی. ربت علی کتفی بحنوّ وقال: لو کانت قافلة لکان تدبیر راحلة أمراً سهلاً انقبض قلبی وشعرت بحزن مشوب بیأس. انکشمت اسوار إشبیلیة فی عینی حتی غدت سجناً حجریاً هائلاً لا فکاک منه. بلغت الخامسة عشرة دون أن أری من هذا العالم الواسع سوی مرسیّة وإشبیلیة. أدمعت عینای أمام أبی فرقّ قلبه وقال: لاتأس با بنی. إن عدتُ من سفری آخذک إلی قرطبة» (علوان، 2016م.، ص. 105). در اینجا فعالسازی به صراحت دیده میشود؛ زمانی که شخصیت خود را کنشگر قلمداد کرده و بدون اینکه کسی از او بخواهد، خود داوطلب سفر میشود. در واقع، در چنین مواقعی او منفعل نیست؛ بلکه فعال و خود متقاضی تحول است. در ادامه، زمانی که برنامۀ سفر به هم میریزد، باتوجهبه همین ساختار فعال و پویای کارگزار، شاهد گرفتگی و ناراحتی ایفاگر هستیم. او ناراحت است، زیرا به پانزده سالگی رسیده، بدون اینکه فراتر از مرسیه را دیده باشد. در چنین مواقعی، شخصیت این تصمیم را نمیپذیرد؛ زیرا سفر با تمامی خطرات، خواستة قلبی اوست. در واقع، او شخصیتی فعال است و خود را بهعنوان نیروی فعال در سفر و کشف اشیا جدید معرفی میکند، بدون اینکه سفر بر او تحمیل شود و درنتیجۀ همین سفرها است که ابنعربی به شخصیتی ممتاز و شاخص در ادبیات عرفانی اسلامی تبدیل میشود. 2-2-1-2. منعفلسازی منفعلسازی زمانی رخ میدهد که فرد یا گروهی در حال انجام فعالیتی بازنمایی شوند و یا بهعنوان پذیرنده، نتیجۀ فعالیت قرار گیرند (Van Leeuwen, 2008, p. 33). منفعلسازی در رمان موت صغیر برای مردم و بیشتر جماعتی که به ظلم عادت کردهاند، قابل تحلیل است. کسانی که راه گریزی برای برونرفت از شرایط سخت انتخاب نمیکنند و تلاشی برای بهبود اوضاع انجام نمیدهد؛ جز اینکه با تغییر شرایط بهصورت تصادفی خرسند میشوند و وضع آنها تغییر میکند. بهعبارتی، اوضاع آنها در رابطه با شرایط تغییر میکند، نه اینکه خودشان این اوضاع را تغییر دهد. برای مثال در بند زیر، نویسنده برای نمایش منفعلسازی، مرگ «ابن مردنیش» را عاملی برای تغییر و حرکت در جامعه و بهدست مردم دانسته است؛ بهعبارتی، مردم، معمول و منفعل عمل کردهاند و خود در پی تغییر شرایط برنیامدهاند. چنانکه در نمونۀ زیر آمده است: «دبّت الحیاة فی أوصال المدینة مرة أخری ففتحت الحوانیت الموصدة وانتعشت الأسواق المهجورة وعادت أصوات الباعة تملأ أسماع مرسیة. ودخل الرعاة الرحّل إلی المدینة بخراف وماعز کثیرة ووصلت قافلة محملة بالأصواف والکتاب والحریر من قرطاجنة وامتلأت الأفواء والبطون والجیوب فتدفق الرضا من القلوب لیغمر جنود الموحدین حتی لم طکند یخلو بیت فی مرسیة من جندی أو فارس أو قاعد یدعوه الناس إلی ولیمة تقریباً وتمسّحا. واستمر أبی لأسابیع فی الذهاب إلی البلاط کل یوم وکأن أمراً لم یستجدّ قبل أن یعود یوماً بنبأ جدید إلی سمع أمی المتعطّش للأنباء: مات الملک ابن مردنیش» (علوان، 2016م.، ص. 40). در این روایت، پویایی و کنشگری شخصیتها از جانب خود آنها ایجاد نشده؛ بلکه تحتتأثیر عواملی دیگر شکل میگیرند. هرچند نقش و فعالیتی ثبتشده در اینجا را کارگزار بهعنوان منفعل به تصویر کشیده است. ازسوی دیگر و در رابطه با تحلیل این عنصر در شخصیت ابنعربی، شاهد کاربست آن در این شخصیت در بیان رابطۀ او با عوامل و اربابان عرفان هستیم. شخصیت ابنعربی در مقام «مرید»، شخصتی پویا معرفی میشود که نشانههای آن مشاهده شده است؛ اما در رابطه با شخصیت «مراد»، شخصیتی منفعل و متأثر از ارباب حلقه است که تلاش میکند تحتتأثیر او قرار گیرد و برای پیروی و تبعیت از آن گام برمیدارد. 2-2-2. تشخصبخشی کارگزاران و ایفاگران اجتماعی در متن، به دو شیوۀ انساننمایی (تشخصبخشی) و غیرانساننمایی (تشخصزدایی) بازنمایی میشوند. در تشخّصبخشی، کارگزاران براساس مشخصات انسانی اعطاشده به آنها معرفی میشوند که در ادامه شیوههای گوناگون آن طرح و تحلیل میشود. 2-2-2-1. تشخصبخشی به شیوۀ پیوندزدن با این روش، کارگزاران اجتماعی را میتوان بهصورت گروههایی معرفی کرد. در این شیوه، کنشگران اجتماعی که دربارۀ فعالیت یا دیدگاه خاصی، نظر واحدی دارند، بهشکل گروهی و پیوسته بازنمایی میشوند (Van Leeuwen, 2008, p. 38). نویسنده در رمان موت صغیر در موارد متعددی از پیوندزدن بهره گرفته است. یعنی مردمان و آدمیان را بهصورت گروهی و پیوسته معرفی و بازنمایی کرده است. نویسنده در روایت خود، بسیاری از ایفاگران را به هم پیوند داده و آنها را با هم به کار برده است؛ زیرا نویسنده، مجموعه افراد مختلفی را روایت میکند که بسیاری از آنها در یک صفت یا یک رویداد با هم به برابری میرسند و موضوعاتی که در رمان مطرح میشود سبب شده که این شاخصه مدام به کار رود. در نمونۀ زیر، زمانی که غیبت خلیفه یا ترور و ربودن آن پیش میآید، همه کسان و ناکسان با هم پیوند زده میشوند و با یک چشم مورد تفتیش قرار میگیرند: «ذهل الشاب عندما أخبروه أن أباه غائبٌ لایعرف مکانه أحد. هرع إلی سلا فی ثلة من الفرسان ینهبون الأرض نهباً. أمر فور وصوله بتفتیش البیوت التی داخل السور والخیام التی خارجة بلا استثناء. اقتحم الجند کل بیت وخیمة وحجرة وکوخ فی مدینة سلا وما حولها فلم یجدوا شیئاً. استُدعی کل خادم من خدام القصر للتحقیق أمام ولی العهد فبلکی بعضهم من الهلع وهم ینفون علمهم بمکانه. جمع ولی العهد الوزراء والجلساء والخصیان والخاصة وهددهم إن کان منهم اختطف أنه لم یرحمه. أمرهم أن لایبوحوا بالأمر لأحد خارج القصر وإلا ضرب عنقه. وسحب سیفه فی غمرة غضبه وضرب به وجه أحد عبید القصر الذی کان یقدّم له الماء لیشعرهم بصدق وعیده وتهدیده فسقط المسکین مضرجاً بدمه» (علوان، 2016م.، ص. 250). در اینجا در یک تفتیش سراسری، همۀ ارکان جامعه از سوارکاران و سربازان تا خادمان و وزیران و ندیمان و خواجگان همگی با هم در معرض تهمت قرار گرفتهاند و هیچ تمایزی میان آنها نیست. در واقع، همۀ آنها باید به نوبت جواب پس دهند و دربارۀ گمشدن خلیفه از آنها بازجویی به عمل میآید. این پیوند، نوعی برایند اجتماعی مشخص، یعنی بیاعتمادی سراسری را نشان میدهد که در طی آن همگی در یک مجموعه قرار میگیرند و بهطور یکسان ارزیابی میشوند. 2-2-2-2. تشخصبخشی به شیوۀ تفکیککردن این شیوۀ برعکس پیوندزدن بهتفکیک و تجزیۀ ایفاگر با مجموعه و گروه خاص میپردازد. در این شیوه به اصل جدایی بهجای اصل همبستگی توجه میشود. برای مثال در این نمونه از رمان موت صغیر، تفکیک و تمایز فردی از فردی دیگر دیده میشود: «ولمیکن فی مرسیة حینها طبیب ذو شأن یعتمد علیها إلا طبیب البلاط الذی یُخطر علیه أن یطبب عامة الناس. فادّعی أبی أو زوجة عمی هی زوجته وأخد طبیب البلاط إلی خیمتها. فوقف عند بابها وقال...» (علوان، 2016م.، ص. 61). در اینجا بهطور آشکار، تکنیک تفکیک به کار رفته است؛ بهنحویکه به کارگزار اجتماعی بحثشده، بهصورت جداشده از یک کل - یعنی تمامی طبیبان - توجه شده است. به دیگر سخن، طبیب دربار با طبیب دیگر گروهها فرق میکند و نویسنده به آن ماهیتی متفاوت از دیگری عطا کرده است. طبیب دربار، معتقد و معتمد معرفی شده است؛ اما دیگر طبیبان اینگونه ارزیابی و بازنمایی نشدهاند. 2-2-2-3. تشخصبخشی به شیوۀ نامگذاری از دیگر مؤلفهها در نظریۀ گفتمانمدار ون لیوون، نامدهی و چگونه نامگذاری سوژهها، شخصیتها یا کارگزاران اجتماعی است. در فرایند نامدهی، کشنگران اجتماعی و شخصیتها داستانی و سوژهها براساس نام و هویت منحصربهفرد خود بازنمایی میشوند یا اینکه نامی برای آنها در نظر گرفته نمیشود. نامدهی شخصیتها میتواند بهصورت رسمی و غیررسمی باشد (Van Leeuwen, 2008, p. 40؛ غلامعلیزاده، 1396، ص. 75). نامدهی در آثار روایی، مسلتزم بار معنایی و تحلیل جامعهشناختی و اندیشگانی معیّنی است که به محقق برای کشف گفتمان و فحوای اثر کمک میکند. نامگذاری در رمان موت صغیر به روشهای مختلفی صورت گرفته است که ازجملۀ این روشها، نامگذاری رسمی است. این نامگذاری باتوجهبه فضای رسمی رمان در صدر توجه نویسنده قرار گرفته است. صبغۀ تاریخی اثر، باعث شده که اسم و رسم اشخاص و آدمیانی که در روایت ظاهر میشوند غالباً با اسم خاص و رسمی آنها بیان شود. در نمونۀ زیر، علوان میگوید: «انصرف ضیوف أبی وبقی هو جالساً فی باحة الدار قابضا علی الرسالة التی أعلن فیها ابن همشک، آخر حلفاء ابن مردنیش، انقلابه علیه وانضمامه إلی الموحدین. أعاد قرائتها عدة مرات وقف لیمشی خطوات فی الفناء قبل أن یعود إلی مکانه. بلغ توتره مبلغه فألقی بالرسالة علی الأرض وصاح بحنق» (علوان، 2016م.، ص. 31). در اینجا اسم پارهای از شخصیتها آمده است که نویسنده، آنها را با اسم رسمی خود معرفی کرده است. «ابنهمشک» و «ابن مردنیش» ازجملۀ این افراد هستند (حمویه، 1363، ص. 92). ضرورت ایجاب روایت تاریخی سبب شده تا این ایفاگران با اسم رسمی خود در روایت حاضر شوند تا باعث تشتت و سردرگمی نویسنده قرار نگیرند. همچنین، این اسامی خنثی و کارکرد معینی ندارند؛ به همین دلیل، نویسنده نیازی ندیده تا آنها را بهصورتهای دیگری در روایت به کار گیرد. نامدهی در موارد مختلف دیگری نیز باتوجهبه فضای صمیمیت و دوستی بهصورت شخصی و خانوادگی به کار میرود. چنانکه در نمونه زیر میخوانیم: «رفع مؤذننا أذان الفجر علی أعتاب إشبیلیة فولیناها ظهورنا جمیعاً مستقبلین القبلة لنصلی. وبعد فراغنا من الصلاة راقبتُ الرجال یعانقون الرجال والنساء ینشجن علی استحیاء وهن یودعن بعضهن. وراح أبی وسلّوم یعدّان الرکائب وبرقوقة جافة لإفطاری. بدأت أختای تهزجان بأهازیج الأطفال وقد استولت علیهما فرحة دخول إشبیلیة وکنت حتی البارحة لا أقل عنها شوقاً وترقباً حتی أنی بالکادّ نمتُ لیلتها» (علوان، 2016م.، ص. 59). نویسنده با نامگذاری شخصیتها و ایجاد صمیمیت، اثر را از صبغۀ تاریخی دور کرده است. بنابراین، شخصیتهای خانواده بدون اسم و نام رسمی بهطور کامل با هویتهای مشخص و نامهای دیگری از دوستان با اسم کوچک بازنمایی میشوند. در همین راستا، شخصیتهای بزرگ با اسمی که بدان مشهور هستند لقب میگیرند و معمولاً از اسم رسمی آنها پرهیز میشوند، مانند نمونۀ زیر: «یا أمیر المؤمنین، لقتد فقتُ من الدین فوق فقه الفقهاء ومن الفلسفة فوق فلسفة الفلاسفة. ولو شئت أن أکون فقیهاً کابن حزم لکنت، أو فیلسوفاً مثل این طفیل لکنت، أو کلاهما معاً کابن رشد لکنتُ. ولکن الله اختار لی أن أکون من أهل الطریق فکنت لأنه قال لی کن» (علوان، 2016م.، ص. 168). فضای عرفانی و تقریباً رسمی رمان، نویسنده را بر آن نداشته تا از بیان لقبهای مشهور شخصیتها خودداری کند و به ذکر نام آنها بهطور کامل بپردازد؛ بلکه تلاش میکند لقب و نامی که بدان شهرت دارند را بیان کنند. 2-2-2-3. تشخصبخشی به شیوۀ طبقهبندی در فرایند طبقهبندی بهجای ذکر هویت فردی، کنشگران اجتماعی در قالب طبقه یا دستهبندی خاصی بازنمایی میشوند که برخاسته از نقش و هویت آنها است و مبتنیبر مقولۀ پوشیدگی از دو مسئلۀ مهم در نظریۀ ونلیوون است. طبقهبندی در سه محور نقشدهی، هویتبخشی و ارزشدهی بررسی میشود. در این میان، نقشدهی، زمانی اتفاق میافتد که کارگزاران اجتماعی به نقش یا شغلی که در جامعه ایفا میکنند، ارجاع داده میشوند. یعنی بهجای اسم، او را با شغل یا نقشی که ایفا میکند، بازنمایی میکنند» (Van Leeuwen, 2008, p. 42). این مؤلفه را میتوان مهمترین و پرتکرارترین مؤلفه در رمان موت صغیر نام برد. فراوانی تعداد ایفاگران در اثری با صبغۀ تاریخی، سبب شده تا نویسنده نسبت به تمامی شخصیتها آگاهی اسمی نداشته باشد. بنابراین، غالباً اسامی را بهصورت نقشدهی معرفی و بازنمایی میکند. بهمانند نمونۀ زیر: «نال القردانی من الضرب ذلک النهار ما لم ینله طیلة حیاته واستل أحد الحراس سیفه وضرب به هام القرد المسکین فخرّ میتاً. تجمع الناس علیه بعد انصراف الحراس فلم یتکلم.. وقف بصعوبة وحمل قرده المیت وتواره عن الأنظار فلمیره أحدٌ بعد ذلک» (علوان، 2016م.، ص. 24). در اینجا سه مورد از ایفاگر، بازنمایی شده است. اول، فرد میمونباز است که نویسنده با استفاده از حرفه و شگرد وی، او را بازنمایی کرده است؛ با عنوان «القردانی» و از ذکر نام او بهدلیل نامشخص بودن خودداری کرده است. دوم، نگهبان است که در اینجا باز اسم رسمی او نیامده و نویسنده از شغل او که حراست و نگهبانی است برای بازنمایی این ایفاگر استفاده کرده است. سوم، مردم است که البته در اینجا مدّنظر نیست؛ زیرا برحسب مؤلفۀ نقشدهی بازنمایی نشده است. همچنین در نمونۀ زیر، نویسنده اپیزودی از نحوۀ مخالفت و جلوگیری از کتاب ابنرشد روایت میکند و کارگزاران غالباً بهصورت نقشدهی بازنمایی شدهاند: «تأکدت الأنباء التی حذرنی منها الکومی حین هممتُ بالسفر إلی فاس. نادی منادٍ فی السوق أن من کان عنده مخطوط أو کتاب لابن رشد یتعاطی علوم المنطق والفلسفة فلیحرقه وإلا جلده الوالی. یستثنی من ذلک ما کان فی الطب والحساب وعلوم النجوم. أخرج الورّاقون کل ما لدیهم من نسخ ورموها فی ساحقة السوق حتی صنعوا کومة هائلة من الکتب تشی بمقدار ما نسجو من کتبه طیلة السنوات الماضیة» (علوان، 2016م.، ص. 197). در اینجا بخشی از کارگزاران بهصورت نقشدهی ظاهر شدهاند؛ هرچند شیوۀ نامدهی بهمانند «الکومی»، یا «ابنرشد» نیز دیده میشود. غالباً بندهای روایی علوان، آمیخته از هر دو مورد است و نویسنده در اینجا برای واقعنمایی نویسنده و عدم ضرورت نام، از منادی بهصورت نقشدهی یاد کرده است. در واقع، او در حال ندا دادن در بازارها بازنمایی شده است. همچنین، ورّاقون که مقصود کتابفروشان است در اینجا باتوجهبه نقشی که در جامعه ایفا میکنند، نامگذاری شدهاند و در اینجا نیز خبری از اسم آنها نیست. هویتطلبی یکی دیگر از شگردهای طبقهبندی ایفاگران مطابق نظریۀ ون لیوون است. هویتبخشی زمانی رخ میدهد که کارگزاران اجتماعی، نه براساس آنچه انجام میدهند؛ بلکه براساس آنچه هستند، بازنمایی میشوند. ون لیوون سه نوع هویتبخشی را طبقهبندی میکند که شامل هویتبخشی مقولهای، نسبی و ظاهری میشود (Van Leeuwen, 2008, p. 42). صبغۀ تاریخی رمان موت صغیر سبب شده تا نویسنده، گروههای مختلفی را در روایت بازنمایی کند (یقطین، 1989م.، ص. 88) که این بازنماییها غالباً باتوجهبه اینکه شخصیت تنها دایرۀ محدودی از افراد را میشناسد، بهصورت طبقهبندی بازنمایی میشود. بهمانند نمونۀ زیر که نویسنده گروهی را با نام یهود بازنمایی کرده است: «وصلنا وهران أخیراً. وجدت بعد أیام قافلة تسیر إلی جزائر بنی مرغنة فانتظمت فیها وکان جلّها من الیهود یلبسون القمصان الفضفاضة التی لها أکمام طویلة تکاد تصل أقدامهم والقلانس الزرقاء التی أمر الخلیفة أن تکون لباس کل یهودی فی دولته وقد منعهم من لبس العمائم» (علوان، 2016م.، ص. 193). در اینجا نویسنده، شخصیتها و گروهایی را بهصورت «طبقهبندی مقولهای» بازنمایی کرده است. اینکه گروهی که به اسم دین و مذهبشان شناخته میشوند، در اینجا با همین اسم بازنمایی شدهاند و به نام یهودی بهعنوان نحوۀ بازنمایی کنشگران توجه شده است و چه بسا نویسنده از نام آنها آگاه نیست و ضرورت ذکر نام تمامی جمع، معنایی ندارد و به نام طبقه و گروهی که در زیر آن قرار میگیرند، توجه شده است (سمنانی، 1358، ص. 49) تا از جهتی به ممنوعیت فعالیت یهودیان در جامعه اشاره کند و انتقاد خود را نسبت به شرایط بستۀ جامعه بیان کند. همچنین در نمونۀ زیر، طبقهبندی مقولههایی برحسب ملیت ایفاگر انجام میگیرد. برای مثال نویسنده میگوید: «أخیراً دخل بدر إلی الحجرة وقد بدا أنه بحث عنی طویلاً وبصحبته التونسی الذی یتحدث الرومیة. اصطحبانی معهما إلی مکاننا فی المرکب وقد استعدت عافیتی بعض الشیء. وضع أحدهم فی یدی خرقة منقوعة فی سائل عطری وطلب منی أن أشمّها من حین لآخر ففعلت. ما أن بلغت مکاننا حتی نمت للمرة الأولی منذ تحرک هذا المرکب» (علوان، 2016م.، ص. 267). در اینجا نویسنده، ایفاگر مفرد داستان را بنابر ملیتی که دارد بازنمایی کرده است. در واقع با اینکه تنها یک شخصیت بوده، اما ازآنجاییکه از اسم او آگاه نبوده از طبقهبندی برای معرفی و بازنمایی او بهره برده است. علوان سعی میکند با اینگونه بازنماییها بهصورت واقعگرایانه عمل کند و فضای جغرافیایی داستان خود را نیز ترسیم کند؛ اینکه در نواحی مختلفی که انسانهای مخلتفی از دین و نژاد مختلف با او مواجه شدند با همان طبقهها بهصورت واقعگرایانه بازنمایی شدهاند. در رمان موت صغیر به طبقهبندی نسبتی نیز بسیار توجه شده است و نویسنده اعضای خانواده خود را با طبقهبندی نسبتی در کنار نامدهی بازنمایی کرده است. در این میان، نقش پدر بیش از همه پررنگ است؛ زیرا او در پرورش و هدایت او نقش مهمی ایفا کرده و مجموعه کمکها و فعالیتهای او برای دستیابی ابنعربی به طریقه تصوف شایان توجه بوده است. برای مثال در نمونه زیر میگوید: «اختاره أبی لی شیختاً فوضعنی علی أول الطریق دون أن یدری. قدّر الله أقداره فی السماء وأنفذ أبی مشیئته فی الأرض، والتقی أخیراً المرید بمراده. سافرت فی ملامحه مثل حمامة لم تعرف سماء أکثر أمانا من وجهه...» (علوان، 2016م.، ص. 90). نویسنده با بهرهگیری از طبقهبندی نسبتی، بهویژه دربارة نقش پدر، به دنبال بازنمایی تأثیر پدر در امور تربیت و پرورش است. یا در نمونۀ زیر که افزونبر نقش پدر، عمو نیز به طریق طبقهبندی نسبتی، بازنمایی میشود: «لمیکن عمی أعلم بهذا الاحتمال من أبی ولکنه أقل مبالاة منه. فأمواله کلها عبارة عن قنان ورکائب وصرر من أدویة وتوابل ومعادن نادرة وأعشاب جافة تحملها راحلتان مع عائلته وشرعات ما یتاجر بها فی إشبیلیة کما ینوی» (علوان، 2016م.، ص. 47). در اینجا شخصیت هم بهصورت نسبتی و هم بهصورت ظاهری بازنمایی شده است. نویسنده برای اینکه اثر را از حالت رسمی و تاریخی بیرون کند و به ژانر رمان درآورد از این روش استفاده کرده است؛ زیرا موضوع تاریخی و پیرنگ تاریخی و طولانی اثر سبب میشود که از میزان بازنمایی نسبتی کاسته شود تا اثر شکل رسمی و دقیقتری به خود بگیرد. نویسنده باتکیهبر چارچوبهای یک اثر روایی تلاش میکند تا شخصیتها و ایفاگران را بهگونهای معرفی کند که خواننده بتواند بهراحتی با آنها ارتباط برقرار کند. در چنین حالتی، خواننده با ورود به فضای داستان، با آن أنس میگیرد و با شخصیت داستان همذاتپنداری میکند. ابنعربی در این روایت، عارفی میشود که حدیث دل انسان معاصر است و مختصات یک انسان زمینی را دارد. در مؤلفة ارزشدهی، کارگزاران و ایفاگران اجتماعی با استفاده از اصطلاحات ارزشی مانند خوب یا بد، شایستۀ تحسین یا شایستۀ ترحم، زیبا و زشت بازنمایی میشوند. این امر با مجموعهای از اسامی و اصطلاحات مانند عزیزم، حرامزاده، خرابکار، پست یا آدمکش (Van Leeuwen, 2008, p. 45) تحقق مییابد. بنابراین ارزشدهی در دو مجموعۀ خوب یا بد جای میگیرد. در رمان موت صغیر علوان، ارزشدهی مثبت سهم بیشتری را به خود اختصاص داده است و نویسنده با نگاه عرفانی خود، بسیاری از انسانها را به طریق خوشبینانهای نگاه میکند و از هتک حرمت آدمیان و تجویز صفات بد و ناراست تاحدامکان خودداری میکند. برای مثال در نمونۀ زیر، صفت وفادار برای نامیدن گروهی از بردگان بهعنوان ارزشدهی مثبت در نزد علوان به کار میرود: «ثم انصرف عنهم فأصبح یقضی الأسابیع أحیاناً دون أن یمسّ إمرأة، ثم ازداد توجساً فأمر بإخراجهن من إیوانه الخاص. ثم أعادهن جمیعاً إلی دیوانه وخرج هو لینام فی إیوان صغیر مرتفع أمر ببنائه عدة أدوار. فی الدور الأول جعل جنداً، وفی الثانی حرسه المقربین وفی الثالب عبیده الأوفیا، ثم ینام هو فی أعلاه» (علوان، 2016م.، ص. 24). در اینجا نویسنده از گروهای مرتبط با ملک سخن گفته است و در یک مورد از ارزشدهی مثبت استفاده کرده است. نویسنده، بردگان را به وفاداری و نیکی ستوده است و از صفتی نیک که ارزش والای این گروه را در نزد پادشاه نشان میدهد، سخن به میان آورده است. تلاش علوان برای تصویرسازی دقیق سوژه در کاربست این صفات مؤثر بوده است. یا در نمونۀ زیر که کاتب دربار با صفت مثبت خوب، بازنمایی شده است. نویسنده در بند زیر میگوید: «فی قصبة المدینة. فعلی أی شیء سیعترض؟ کاتب عند خلیفة یحکم المغرب ونصف الأندلس خیرٌ من وزریره عند ملک لایملک أبعد من أسوار مدینة واحدة. حتی دنانیره المردنشیة أخذها من صاحب المال فی لبلاط بأمر الخلیفة وأعطاه بدلاً منها دنانیر موحدیة بعدد» (علوان، 2016م.، ص. 70). در اینجا شخصیت بهصورت واضح با صفت «خیر» ستوده شده است. کاتبی که از وزیرش خوبتر است. در واقع، نگاهی مقایسهای به کاتب و وزیر در نزد ملک شده و ارزشدهی ملک بهصورت مثبت عنوان شده است. این صفات مثبت یا ارزشدهی مثبت، زمانی که ابنعربی راوی به توصیف یاران خود در طریقت و عرفان میپردازد بیشتر به چشم میآید و برجسته میشود. 2-2-3. تشخصزدایی یکی دیگر از مؤلفههای بازنمایی در نظریه ون لیوون تشخصزدایی است که به بازنمایی انسان با عناصر غیرانسانی ارتباط دارد (Van Leeuwen, 2008, p. 45). در ادامه، مؤلفههای این محور مورد بحث و بررسی قرار میگیرد. 2-2-3-1. عینیسازی یکی از مهمترین عوامل و شیوههای بازنمایی کارگزاران ازطریق تشخصزدایی عینیسازی است. عینیسازی چهار مقوله دارد: مکانمداری، گفتار مداری، ابزارمداری، انداممداری (علوان، 2016م.، ص. 46) در عینیسازی حرکت و جنبش از شخصیت انسانی باز داشته میشود و به مقولههای مکانمند و گفتارمدار و ابزارمدار و انداممدار داده میشود. ازجمله جلوههای این نوع بازنمایی مکانمداری است یعنی زمانی که کارگزار اجتماعی در قالب مکان، بازنمایی شده است: «ضحک الناس من قوله وهو فی دار عزاء. شعرت بالغضب منه وهو یسیء إلی مدینتی فی حین ضحک أبی مع الضاحکین. وعندما سلّم علیه أیدی أبی احتراماً شدیداً له حتی أنه قبّل رأسه». (علوان، 2016م.، ص. 148). در این نمونه، ایفاگری به مکان داده شده است که به آن مکان تعرض صورت میگیرد. یا در نمونه زیر که مکان با ویژگیها و صفات اصلی خود، بهمانند یک انسان بازنمایی میشود و ویژگیهای انسانی دارد. نویسنده میگوید: «اکتملت فی جبل المنتیار مکانة الشیخ الروحیة. المکان ذکر. المکانة أنثی. آدم کان ذکرا لم یکتمل إلا بحواء. المنتیار کان جبلاً لم یکتمل إلا بالشیخ. إن أم بلا حواء فردٌ لاذریة له. إن الجبل بدون الشیخ تضریسٌ لاقیمة له. إن المکان بلا مکانة لایکفی. لابد من تأنیث المکان حتی تکتمل مکانته» (علوان، 2016م.، ص.94). در چنین مواقعی، شخصیت از مکانی نام برده است که به او جنبههای انسانی داده است؛ مکانی که بهمانند انسان، ویژگیهای انسانی دارد و مذکر و مؤنث است. باتوجهبه تسلط و هیمنۀ مفاهیم عرفانی در رمان، کاربست چنین مقولهای عجیب نیست؛ زیرا نویسنده از مکان بهعنوان محل تجلی نور خداوند و محل انعکاس و رشد و تکامل سوژه عرفانی که او باشد، استفاده کرده است. 2-2-3-2. انتزاع این مؤلفه در مواردی رخ میدهد که بازنمایی کارگزاران اجتماعی با استفاده از صفتهای آنها انجام میگیرد (Van Leeuwen, 2008, p. 46). به این مؤلفه در مواردی با صفات خاصی توجه میشود و نویسنده با انتزاع صفتی از یک مجموعة بزرگ یا یک کارگزار، وی را با استفاده از آن صفات بازنمایی میکند. بهمانند نمونه زیر در رمان موت صغیر: «رأیت أبی یضحک مستبشراً ببرکه الذکر وزوجتی تبکی مفجوعة فی زوجها المسنّ. رأیت فتیل دولة المرابطین یطفئه الموحدون فی مرسیة قبل ولادتی ورأیتی التتر یدکّون بغداد دکاً دکاً بعد مماتی» (علوان، 2016م.، ص. 13). در اینجا از کارگزار اجتماعی، مرابطین «فتیله» انتزاع شده که نشانگر قدرت و جبروت آنها بود که در حال خاموشی و انحطاط است. در واقع، بهجای اینکه موحدین را بهطور غیرانتزاعی بازنمایی کند آنها را بهگونۀ انتزاعی بازنمایی کرده است. یا در نمونه زیر میگوید: «سیسألنی حتما لم لا أخرج إلی الجهاد ویجعل سواله أقرب إلی التوبیخت منه إلی الاستفهام ولایوجد عذر یمکن أن یقنعه بذلک. لن أجاهد تحت رایة لا أومن بها. والحص أنی لا أتمنی للجیش أن یُهزم ولکنی أتنمنی أن ینسحب باتفاق أو صلح فقط. هل یعلمون أن الحیاة فی سبیل الله أشق أو أصعب من الموت فی سبیله؟» (علوان، 2016م.، ص.136). در اینجا از موحدین، «پرچم» انتزاع شده که راوی ادعا دارد که در زیر لوای آن قرار نمیگیرد و بدان اعتقاد ندارد. در واقع بهجای اینکه بگوید: «من به موحدین ایمان ندارم و مخالف حکومت آنها هستم»، بیان کرده است که من به پرچم اعتقاد ندارم و آن را قبول ندارم؛ زیرا پرچم نماد وصفت کارگزار است که در اینجا انتزاع و ارائه شده است.
نتیجهگیری باتوجهبه تاریخیبودن رمان موت صغیر و گستردگی زمان آن، حذف بیشتر از اظهار، فضای روایت را به خود اختصاص داده است. بنابراین در نگاه اول، نویسنده با اتکا بر همین صبغۀ تاریخی، از بیان همۀ کارگزاران اجتناب کرده است و اصولاً ذکر همة این موارد با واقعنمایی در تضاد است و نویسنده برای تجسّم بهتر وقایع، آن را از زاویۀ دید راوی رصد کرده است که رویدادها را بهمانند یک انسان واقعی مشاهده و روایت میکند. حذف در شکل کمرنگسازی در رمان موت صغیر بیشتر به کار رفته است. نویسنده غالباً به روایت رویدادهایی پرداخته که در رابطه با آن، معلومات واقعبینانه و در حد انتظاری از کارگزار دارد. بنابراین، این کارگزاران بهصورت کمرنگ در سطح روایت بازنمایی شدهاند. نویسنده برای ارائه روایتی که در پی آن خواننده با شخصیت ابنعربی امتزاج پیدا کرده و همزادپنداری کند، از مؤلفۀ حذف بهصورت طبیعی استفاده کرده است. رمان موت صغیر از مؤلفة تعیین نقش بهطور فراوان بهره گرفته است. جنبة عرفانی این رمان با تمرکز بر بیان و تطور احوال شخصیتهای اهل تصوف و پیریزی پیرنگ داستان شکل گرفته است. کشمکشها و جستوخیزهای شخصیت اصلی داستان برای دستیابی به هدف، زمینه را برای کاربست مؤلفة فعالسازی از محور تعیین نقش فراهم کرده است. مؤلفة تشخصبخشی یا تعیین نوع نقش با زیرمجموعههای خود در اثر منعکس شده است. نویسنده در رمان موت صغیر از پیوند زدن برای بیان و اظهار اصالت شخصیتها بهره برده است. پیوند زدن هر شخصیت به گروه علمی، عرفانی، دینی، سیاسی برای ابنعربی مهم بوده است و وی غالباً از این شیوه در سرآغاز معرفی کارگزاران بهره گرفته است. باتوجهبه همین هدف، نویسنده به مؤلفة تفکیک نیز توجه نشان داده است. در واقع، کارگزاری را که در سطح روایت بازنمایی میشود ازنظر تعلق و عدم تعلق به جهانبینیهای عرفانی، مورد بازبینی قرار داده است. تشخصزدایی در رمان موت صغیر از نوع انتزاعی کمتر به کار رفته است. علوان در این رمان از عینیسازی بیشتر بهره گرفته است و تعدد بازیگران وکارگزاران اجتماعی در این اثر در تعدد و کثرت اثر نقش دارد. علوان در اثر عرفانی خود از مکانمداری و همچنین ابزارمداری برای عینیسازی بخش بزرگی از کارگزاران بهره گرفته است و مرز میان انسان و اشیا را از میان برده است. [1] . اوتاد، در اصطلاح متصوفه به کسانی گفته میشود که در سلسله مراتب اولیا مقامی فروتر از قطب و امامان و افراد، و فراتر از ابدال و ابرار و اخیار دارند.(نسفی، 1351، ص. 280) | ||
مراجع | ||
ابنعربی، محییالدین (1387). فصوص الحکم (محمد خواجوی، مترجم و مصحح). مولی. ابنعربی، محییالدین (بیتا). الفتوحات المکیه. دار صادر. بارت، رولان (1387). درجة صفرنوشتار (شیریندخت دقیقیان، مترجم). هرمس. حاجیزاده، مهین، و پرشور، سولماز (1399). تحلیل رمان «وطن من زجاج» یاسمینه صالح براساس رویکرد گفتمان انتقادی ون لیون. پژوهشنامه نقد ادب عربی، 10(20)، 53-75. 10.29252/jalc.2021.205852.0 پهلواننژاد، محمدرضا، صحراگرد، رحمان، و فلاحی، محمدهادی (1388). شیوههای بازنمایی کارگزاران اجتماعی در نشریات دورة مشروطه از منظر گفتمانشناسی انتقادی با عنایت به مؤلفههای گفتمانمدار جامعهشناختی ـ معنایی. زبانشناسی و گویشهای خراسان دانشکدة ادبیات و علوم انسانی مشهد، (1)، 51ـ73. https://www.sid.ir/paper/203258/fa حمویه، سعدالدین (1362). المصباح فی التصوّف (نجیب مایلهروی، مصحح). مولی. سمنانی، علاءالدوله (1358). چهل مجلس (امیر اقبال سیستانی، تحریر؛ عبدالرفیع حقیقت، گردآورنده). توس. شرشار، عبدالقادر (2006م). تحلیل الخطاب الأدبی وقضایا النص. دارالأدیب. صیادی نژاد، روحالله، قدرتی، امالبنین، و نجفی ایوکی، علی (1402). بازنمایی کنشگران اجتماعی در رمان الطلیانی براساس رهیافت ونلیوون. نقد ادب معاصر عربی، 13(24)، 96-117. https://doi.org/10.22034/mcal.2022.17399.2196 علوان، محمدحسن (2016م.). القُندُس. دارالساقی. غلامعلیزاده، خسرو (1396). نامدهی و طبقهبندی کنشگران اجتماعی در داستان آل: براساس الگوی ون لیوون. دوماهنامه جستارهای زبانی، 8(7)، 71-89. https://lrr.modares.ac.ir/browse.php?a_id=4784&sid=14&slc_lang=fa مفتاح، محمد (1990م). دینامیة النص: تنظیر و إنجاز (چ. 2). الدار البیضاء. مقداری، صدیقهسادات (1389). بررسی زبانشناختی ادبیّات جنگ برای کودکان در ایران از دیدگاه گفتمانشناسی انتقادی [رسالة دکتری منتشر نشده]، دانشگاه فردوسی مشهد. نسفی، عزیزالدین (1351). مقصد اقصی ضمیمة اشعّة اللمعات جامی (حامد ربّانی، گردآورنده). کتابخانة علمیّه حامدی. ون دایک، تئون (1382). مطالعاتی در تحلیل گفتمان؛ از دستور متن تا گفتمانکاوی انتقادی (پیروز ایزدی و دیگران، مترجمان). مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها. یارمحمّدی، لطفالله (1383). گفتمانشناسی رایج و انتقادی. انتشارات هرمس. یقطین، سعید (1989م). انفتاح النص الروائی. الدار البیضاء. یورگنسن، ماریان، و لوئیز، فیلیپس (1389). نظریه و روش در تحلیل گفتمان (هادی جلیلی، مترجم). نشر نی. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 30 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 9 |