تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,655 |
تعداد مقالات | 13,542 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,055,975 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,219,004 |
تحلیل جامعهشناختی پدیدۀ قتل ناموسی با رویکرد تفسیرگرایی اجتماعی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش های راهبردی مسائل اجتماعی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 5، دوره 13، شماره 2 - شماره پیاپی 45، تیر 1403، صفحه 69-92 اصل مقاله (1.78 M) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/srspi.2024.140587.1970 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
افشار کبیری* | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دانشیار گروه جامعهشناسی، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه ارومیه، ارومیه، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مطالعۀ حاضر، پدیدۀ قتل ناموسی را با استفاده از رویکرد تفسیرگرایی اجتماعی تحلیل میکند. رویکرد تفسیرگرایی اجتماعی با تأکید بر بینش برساختگرایانۀ اجتماعی، بر این باور است که کنشگران اجتماعی نقش اصلی در ساخت و بازسازی زندگی اجتماعی خود دارند و بهگونهای بازاندیشانه و آگاهانه در برابر محیط و تغییرات آن میاندیشیدند و عمل میکنند. قتل ناموسی تلاشی برای دفاع از ناموس و شرف خانوادگی و محافظت از زندگی اجتماعی محلی و سنتی ازطریق انتظام درونگروهی مبتنی بر کنترلهای اجتماعی غیررسمی در پاسخ به تغییرات و تحولات خانواده و تغییرات سبک زندگی، تحت تأثیر مدرنیته در گذار اجتماعی، بهعنوان کنشی برای رهایی از فشارهای درونی فردی و بیرونی اجتماعی، فهم و تفسیر میشود. روش پژوهش حاضر، کیفی است، جامعۀ آماری آن نیز در بر گیرندۀ 18 نفر قاتل در زندان شامل 16 مرد و 2 زن و افرادی است که تجربۀ ارتکاب قتل داشتند. همچنین برای انتخاب نمونه هم، از نمونهگیری هدفمند استفاده شده است. قلمروی جغرافیایی پژوهش، استان آذربایجان غربی بوده و از تکنیک مصاحبۀ عمیق نیمهساختیافته برای گردآوری دادهها استفاده شده است. برای تحلیل دادهها و ارائۀ مدل، از روش نظریۀ زمینهیابی با رویکرد ساختگرای چارمز[1] (2006) استفاده شده است. یافتههای به دست آمده شامل 35 مفهوم بهعنوان کدهای اولیه، 6 مفهوم ثانویه شامل تعینهای سـاختاری، انتظام درونگروهی، ورود عناصر مدرنیته، تضعیف سنتها، برون فرهنگیابی و تقابل فرد و جامعه و 4 مفهوم اصلی بهعنوان کدهای کانونی خانواده سنت بنیاد درون انتظام، تغییرات سبک زندگی، خانوادۀ مدرن برون انتظام و برخورداری از فرصتهای نامشروع است که مقولۀ هسته یا نظری این بررسی «تعارض در نظام جدید خانواده (تأخر فرهنگی در حوزۀ خانواده)» است که مقولات عمدۀ فوق را در بر میگیرد. [1] Charmaz | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
قتل ناموسی؛ خانواده؛ مدرنیته؛ تأخر فرهنگی؛ تفسیرگرایی اجتماعی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه و بیان مسئله قتل ناموسی یا قتل بهسبب شرف، یکی از مسائل اجتماعی است که در سالهای اخیر، توجه پژوهشگران و صاحبنظران اجتماعی و حقوقی را به خود جلب کرده و مباحث مختلفی را در سطح ملی و بینالمللی در پی داشته است (Heydari et al., 2021). قتل ناموسی برای اولین بار با اصطلاح زنکشی از سوی راسل و رادفورد[1] (1992) ابداع و معرفی شد. او زنکشی را قتل زنستیزانۀ زنان ازطریق مردان تعریف و اشاره میکند که شکلهای مختلفی دارد و در بستر فرهنگی و زمینۀ اجتماعی شکل میگیرد و تغییر میکند. در بین همۀ قتلها، پدیدۀ قتلهای ناموسی اهمیت ویژهای دارد؛ زیرا از یک طرف در تاریخ و فرهنگ بشریت ریشه دارد و از طرف دیگر، قاتل رابطۀ بسیار نزدیکی با مقتول دارد که ممکن است گاهی اوقات بدون یک دلیل منطقی، یک مدرک مستند، حتی یک شایعۀ بیاساس و یک حدس و گمان بیپایه، یکی از افراد مؤنث خانواده از سوی نزدیکانش (پدر، برادر، شوهر و دیگر نزدیکان) به قتل برسد. برخی از پژوهشگران، قتل ناموسی را شکل خاصی از زنکشی میدانند که در آن قتل یک زن از سوی یکی از اعضا یا اعضای خانوادۀ او انجام میشود و رفتار اجتماعی او را بهطور کلی و رفتار جنسیاش را بهطور خاص تأیید نمیکنند. این گزاره شاید درست باشد که در بیشتر مواقع زنها، قربانیان قتلهای ناموسیاند، البته پسران و مردان نیز قربانی قتل ناموسی میشوند، اما با این حال، در مقایسه با زنکشی کمتر رایج است (Kulwicki, 2002). قتل ناموسی هر نوع خشونت یا سوء استفادهای تعریف میشود که برای محافظت از ناموس یک خانواده یا جامعه انجام میشود. در یک تقسیمبندی کلی، قتلهای ناموسی به دو دستة درونخانوادگی و برونخانوادگی تقسیم میشود. قتلهای درونخانوادگی شامل به قتل رساندن فرد یا افرادی از اعضای خانواده از سوی دیگر اعضای همان خانواده، بهتنهایی یا با مشارکت افراد بیگانه است. زنکشی، شوهرکشی، فرزندکشی و والدینکشی، از انواع قتلهای درونخانوادگیاند، اما قتلهای برونخانوادگی شامل قتلهاییاند که با انگیزة انتقامجویی از متجاوزان به نوامیس و از سوی فرد مورد تجاوز قرار گرفته یا خانوادة او انجام میشوند (محدثی و ابراهیمی، 1398). قتل ناموسی، پدیدهای جهانی است و در همة کشورها و در همة گروههای اجتماعی، اقتصادی، مذهبی و فرهنگی رخ میدهد و با وجود تغییر و تحولات اجتماعی و اقتصادی در سطح جهان، نهتنها پدیدة قتل کاهش نیافته است، روزبهروز بر دامنة آن افزوده میشود (جاهد، 1390: 111) و در بسیاری از کشورها ازجمله آلمان، ایتالیا، هلند، ایران، ترکیه، افغانستان، پاکستان، عراق، عربستان سعودی، مصر، فلسطین، اردن، بنگلادش، الجزایر، برزیل، اکوادور، مراکش، اتیوپی، سومالی، اوگاندا، بالکان، سودان، یمن و هند رخ میدهد (جوانمرد و همکاران، 1399). براساس آخرین آمار منتشرشده از طرف سازمان ملل، سالانه چیزی حدود 5000 قتل ناموسی در جهان و بیشتر در جنوب آسیا، شمال آفریقا و خاورمیانه رخ میدهند. هرچند محدودة وقوع این جنایات به بخش جغرافیایی خاصی منحصر نمیشود، اما گستردگی آن در برخی کشورها بیشتر به چشم میخورد (ریاحی و اسماعیلی، 1397: 53). این مسئله در ایران هم یکی از معضلاتی است که سالهای سال بهعنوان یک رفتار خشونتآمیز در مناطقی از کشور رایج است، بهطوری که شایعترین قتلها در ایران، به مسئلۀ جنسی و ناموسی مربوط میشود که 20درصد قتلها و 50درصد قتلهای خانوادگی را شامل میشود. بیشترین نسبت قتل در ایران را زنان به خود اختصاص دادهاند (عبدی، 1367: 42-43). اگرچه آمار دقیقی از میزان وقوع آن در کل کشور در دست نیست؛ زیرا بسیاری از این قتلها، گزارش نمیشوند یا بهصورت مفقودی، خودکشی و فوتهای مشکوک اعلام میشوند. با وجود نبود آمار دقیق از میزان قتلهای ناموسی، براساس گزارشهای منتشرشده طی سالهای اخیر و آمار موجود در پزشکی قانونی، پلیس آگاهی فراجا و دادگستری، حکایت از روند صعودی آمار قتلهای ناموسی در کشور دارد، البته این آمار در برخی استانها و مناطق کشورمان نظیر استانهای سیستان و بلوچستان، خوزستان، کردستان، کرمانشاه، ایلام، لرستان، آذربایجانغربی و هرمزگان که از فرهنگ عشیرهای و بافتار اجتماعی خاص قومی و قبیلهای برخوردارند، بیشتر از دیگر مناطق کشور به چشم میخورد (ریاحی و اسماعیلی، 1397: 54). استان آذربایجان غربی در مقایسه با دیگر استانهای کشور، در رتبۀ دهم کشوری قرار دارد و توزیع پدیده در سطح استان نیز یکنواخت نیست و در سالهای اخیر، فراوانی قتلهای ناموسی در شهرستانهای ارومیه، خوی، میاندوآب و سردشت در مقایسه با دیگر نقاط استان بالاست. مرور آمارهای قتل و روند تغییرات آن در استان در 10 سال اخیر، نشان میدهد که از کل قتلهای استان، حدود 48درصد مربوط به قتلهای ناموسی و روند صعودی آن بر مسئلهمندی موضوع افزوده است (آمار پزشکی قانونی کشور، 1402). بنابراین با وجود آمار تأملشدنی، سهم قتلهای ناموسی از کل قتلهای اتفاقافتاده، با توجه به اینکه پدیدۀ قتل آثار و پیامدهای سوئی در سطح خرد، خانواده در سطح میانی و جامعه در سطح کلان دارد و عوارض این پدیده در جامعه نیز شیوع مییابد و آن را بهسوی مشکلات و آسیبهای عدیدهای سوق میدهد، بررسی مسئلۀ فوق از اهمیت و ضرورت خاصی برخوردار است و به تأملهای نظری و تجربی نیاز دارد. بنابراین پژوهش حاضر درصدد است تا به این پرسش اساسی پاسخ دهد که مکانیزم علی و شرایط علی تأثیرگذار بر شکلگیری پدیدۀ قتل ازنظر خود قاتلان کداماند (خودتفسیری)؟ به عبارت دیگر چه تفسیری از اقدام خود دارند؟
پیشینۀ تجربی تحقیق تحقیقات داخلی مطالعات و پژوهشهای مختلفی در ارتباط با قتلهای ناموسی در سطح داخلی و خارجی انجام شده است که در ادامه به برخی از آنها اشاره میشود. صابر (1396) در پژوهشی با عنوان «بررسی قتلهای ناموسی در شهرستان ایلام»، با جامعة آماری کارشناسان، روانشناسان و قضات مرتبط با پروندههای قتل در دادگستری استان، نشان داد که بین قتلهای ناموسی و مؤلفههای اقتصادی و فرهنگی، رابطة مثبت و معنادار، ولی با عوامل اجتماعی، رابطة نسبتاً ضعیفی وجود دارد. ایزی (1394) در پژوهشی با عنوان «به تحلیل جامعهشناختی عوامل مؤثر بر قتلهای خانوادگی و همسرکشی»، بر رویکرد تلفیقی و چندعاملی و با استفاده از تکنیک فراتحلیل تأکید کرده است که نتایج آن نشان میدهد متغیرهای زمینهای مانند سن، جنس، تحصیلات و محل سکونت، بر همسرکشی تأثیرگذار است. داشتن سابقة خشونت در دوران کودکی و سن پایین ازدواج، از عوامل دیگر تأثیرگذار بود. همچنین بین زنان و مردان ازنظر میزان و نحوة همسرکشی تفاوت وجود دارد. ریاحی و اسماعیلی (1397)، جامعهشناختی نگرش به قتلهای ناموسی را در شهر مریوان، با روش پیمایش بررسی کردهاند. هدف اصلی این پژوهش، بررسی تأثیر همزمان ساختارهای اجتماعی و فرآیندهای یادگیری بر نگرش نسبتبه قتلهای ناموسی بود. نتایج تحقیق حاکی از آن است که 19.4درصد از پاسخدهندگان نسبتبه قتلهای ناموسی نگرش مثبت دارند، در حالی که نگرش 38.2درصد منفی بوده است. علاوه بر این، نتایج تحلیلی نشان داد که متغیرهای یادگیری اجتماعی، قویترین و مهمترین پیشبینیکنندۀ نگرش نسبتبه قتلهای ناموسیاند. در میان عوامل ساختاری، متغیرهایی مانند احساس نابرابری جنسیتی، پذیرش باورهای مردسالارانه و دینداری، مهمترین متغیرهای پیشبینیکنندۀ نگرش نسبتبه قتلهای ناموسیاند. کرمی و همکاران (1398) در تحقیقی، جامعهشناختی پدیدۀ قتلهای ناموسی را در استان خوزستان بررسی کردهاند. این پژوهش با استفاده از روش توصیفی - پیمایشی انجام شد. جامعۀ آماری تحقیق افرادی بودند که طی سالهای 94-1390 بهمنظور قتل ناموسی یا معاونت در آن، پروندۀ کیفری داشتهاند. ابزار گردآوری دادهها پرسشنامۀ محقق ساخته بود. یافتههای پژوهش حاکی از آن بود که در بین قاتلان، متغیرهای وابستگی قبیلهای، پایگاه اجتماعی و خردهفرهنگ خشونت، نگرش نسبتبه زنان و حمایت شیوخ از قاتلان، با نگرش آنان نسبتبه قتلهای ناموسی در استان خوزستان مرتبط است. دلاور وکوهزادیان (1398) در تحقیقی با عنوان «تحلیل مقایسهای و اولویتبندی عوامل مؤثر بر قتلهای ناموسی»، دیگر قتلها را در استانهای خوزستان، ایلام و کرمانشاه بررسی کرده است. نتایج نشان داد مؤلفههای فقر فرهنگی، آداب و رسوم قبیلهای، تعصب قبیلهای و ناموسی، نظارت اجتماعی شدید بر زنان، ساختار خشن جامعة سنتی، فرهنگ پدرسالاری و ازدواج اجباری، از مؤثرترین عوامل ارتکاب قتلهای ناموسی در مقایسه با دیگر قتلهاست. جوانمرد و همکاران (1399)، نگرش روستاییان را نسبتبه عوامل اجتماعی و فرهنگی مؤثر بر قتلهای ناموسی در اردبیل، با استفاده از روش کمی بررسی کردهاند. یافتهها نشان داد بین تعصب اجتماعی، جمعگرایی، حساسیت به ناموس، نگرش مردسالارانه، انزوای اجتماعی، فقر اجتماعی، فقر فرهنگی و اقتصادی با قتلهای ناموسی رابطۀ معناداری وجود دارد و قتلهای ناموسی بیشتر متأثر از فقر اجتماعی است. مهدوی و همکاران (1402) در تحقیقی ازنظر فقه و سیاست کیفری ایران، قتلهای ناموسی را بررسی کردهاند. پژوهش آنها بهلحاظ روش توصیفی- تحلیلی بوده و با استفاده از روش کتابخانهای انجام شده است. یافتهها حاکی از آن است که نوع و میزان مجازات تعیینشده برای عاملان قتلهای ناموسی که با معاذیر مخففه همراه است، از مهمترین تأثیرات قوانین کیفری در افزایش میزان وقوع این نوع قتلهاست. از این رو بازنگری مجدد این احکام و مقررات قانونی، تأثیر فراوانی در بهبود نحوۀ برخورد و مواجهه با قتلهای ناموسی و مرتکبان آنها دارد. از طرفی، باید فرهنگ حمایت و حفاظت از زنان و کودکان در جامعه، ازطریق نهادهای آموزشی مانند مدارس و رسانهها تقویت شود. مقدسی و روستایی (1403) قتلهای ناموسی را ازنظر حقوقی مطالعه و با رویکرد تطبیقی، به بازنمایی آن در نظامهای کیفری غربی، اسلامی و ایران روی آوردهاند. مطالعات تطبیقی نشان میدهد در نظامهای کیفری، تدابیر مختلفی برای کاهش آمار این قتلها اتخاذ شده است که قوانین موجود بهصورت تسهیلکننده، تجویزکننده و منفعلانه در وقوع این قتلها دستهبندی میشود، در حالی که در نظامهای غربی مانند انگلستان، آمریکا و آلمان، تمرکز بر کاهش دامنۀ پذیرش دفاع فرهنگی است و نظامهای اسلامی مانند پاکستان و اردن نیز بر حذف قوانین تسهیلگر و تشدید مجازاتها تأکید دارند. در ایران، تدابیر اختصاصی برای مقابله با اینگونه قتلها، که ناشی از به رسمیت نشناختن آن در دستۀ مجزایی از موارد عمومی قتل است، وجود ندارد.
تحقیقات خارجی نتایج پژوهش سور و یورداکل[2] (2001) با عنوان «تغییرات فرهنگی و تحلیلی فمینیستی از قتل ناموسی» نشان میدهد که ساختار اجتماعی، سنت پرستی، خانوادهگرایی و اقتدارگرایی از عوامل دخیل در مسئلۀ قتل ناموسیاند. بوستون[3] (2003) نیز در مطالعۀ خود با عنوان قتل ناموسی در فلسطین، نشان داد مسئلههای طایفهای، فقدان حقوق لازم برای زنان، باورهای فرهنگی و اجتماعی، انزوای محلی و هنجارهای جامعه در این مسئله، دخیلاند. براندن و هافز[4] (2008) در مطالعات خود، قتل ناموسی را جرمی فاششده میدانند. ازنظر آنان ناموس مفهومی جامع و بسیار پیچیده است و در جوامع مختلف برحسب هنجارهای فرهنگی، تعاریف گوناگونی از آن میشود. نصرالله و همکاران[5] (2009)، پژوهشی را دربارۀ شیوع قتلهای ناموسی در پاکستان انجام دادهاند که یافتهها نشان میدهد از زمانهای بسیار قدیم در پاکستان، قتل زنان از قبیل سوزاندن، خفهکردن، سنگسارکردن در دید عموم و آزار و اذیت، به قتل در بین مردم منجر میشده است. همچنین متغیرهای اجتماعی - فرهنگی ازجمله هنجار جامعه، آبروی اجتماعی، داغ ننگ، ازدواج به انتخاب خود دختر، فرار از منزل، نقص قوانین ایل و جامعه و سرپیچی از دستورات اعضای خانواده، از عوامل عمدۀ قتلهای ناموسی در جامعۀ پاکستان است. ابولگود[6] (2011) در تحقیقی با عنوان «کاهش جرمهای ناموسی»، نشان داد جرمهای ناموسی بیشتر دربارۀ زنان اجرا میشود و این نوعی نابرابری در فضای اجتماعی است. پژوهش زاموت[7] (2014) با عنوان «جرمهای ناموسی در خاورمیانه»، نشان میدهد که مردان، کشتن زنان بهویژه خواهر، دختر و زن خود را برای زدودن داغ ننگ امری ضروری میدانند و آن را جرمی سنگین در آیین خود تلقی میکنند. جرم تلقی نشدن قتل ناموسی در اقدام به آن در عراق، اردن و پاکستان تأثیر گذاشته است. ماروگنانتان[8] (2014) پژوهشی با عنوان «خطر قتلهای ناموسی در هند»، نشان میدهد که درونگروهیبودن ازدواج، ممنوعبودن ازدواج با برون گروه، فقر اقتصادی، فقر فرهنگی، فقدان تحرک اجتماعی، محصوربودن در عقاید سنتی، علل قتلهای ناموسی در نظام کاستی هند است. پژوهش دیگری که سینگال[9] (2014) با عنوان «قتل ناموسی در هند» انجام داده است، نشان میدهد قتل ناموسی مسئلۀ فرهنگی و اجتماعی است و عواملی نظیر جنسیت، فقدان آگاهی اجتماعی، سنتگرایی، استفادهنکردن از رسانه و عصبیت در وقوع آن دخیلاند. ساتنام سینگ دئول[10] (2014) در تحقیقی با عنوان «قتلهای ناموسی در ایالت هاریانای هند»، نشان داد که تحملنکردن اعضای خانواده نسبتبه روابط قبل از ازدواج و روابط زناشویی دخترانشان، بهویژه نسبتبه ازدواجهای بین کاستی و بین مذهبی، به خشونتهای مبتنی بر ناموس منجر میشود. حاکمیت سلطۀ مردسالار به دختران اجازه نمیدهد روابط قبل از ازدواج برقرار و یا مردانی را برای ازدواج خود انتخاب کنند. حمایت جامعه و نرمش قانون باعث شده است که قتلهای ناموسی روند تکراری داشته باشند که این مسئله از مشروعیت فرهنگی- اجتماعی نیز برخوردار است. این مطالعه تأیید میکند که قتلهای ناموسی در هاریانا، از مقبولیت و حمایت بیشتری از سوی خانواده، بستگان و جامعه برخوردار است. نتایج این تحقیق نشان داد که برخی علل ازجمله فرار دختران، ازدواجهای پنهانی پذیرفتهنشده و افشای آنی، روابط جنسی مشکل را تشدید میکند و به قتل دختران، پسران یا زوجها منجر میشود. در بیش از 25درصد موارد، قتلهای ناموسی نوعی جنایات احساسات برانگیختهشده است که ازطریق تحریک ناگهانی انجام میشود. حسینی و باساواراجو[11] (2016) در مطالعهای با عنوان «مطالعۀ قتل ناموسی در هند»، علل و راهکارهایی را بررسی کردهاند که نتایج نشان داده است به قتل رساندن دیگری برای پاسخ به عکسالعمل اجتماع، نوعی راهکار برای مقابله با جرمهاست؛ این مسئله در جامعۀ سنتی بیشتر نمود دارد. دهیمن و تانیا[12] (2017) در تحقیقی با عنوان «نه به قتل ناموسی: یک تحلیل حقوقی – اجتماعی از پدیدۀ قتل ناموسی»، نشان دادند که در جوامع در حال توسعه، زنکشی یکی از راههای پاسخ به عصبیت اجتماعی است. این عمل بیانگر تأثیر ساختارهای اجتماعی و مسئلۀ فرهنگ و نظام هنجاری در جهتدهی به کنشهاست. معمولاً هنجارها، زنان و جنس مؤنث را قربانی اهداف خود میکند. فلاتلی[13] (2017) در تحقیقی با عنوان «جرم در انگلستان و ولز: جرم علیه زنان و بزرگسالان و...» به نتایجی چون گذر جوامع از سنتی به مدرن و میزان جرم تلقی شدن آن دست یافتند که این موضوع، مسئلههای ناموسی را کاهش داده و تا حدی هنجارهای اجتماعی را در مواجهه با مسئلههای اخلاقی و ناموسی منعطف کرده است. سینگ[14] (2017) در تحقیقی با عنوان «قتلهای ناموسی در هند: نیازمند یک چارچوب حقوقی دقیق و ترکیبی»، به نتایجی دست یافتند که وجود سرمایۀ اجتماعی درونگروهی، گاهی آثار منفی دارد و از نوع سرمایۀ اجتماعی منفی محسوب میشود؛ مانند نظام هنجاری طایفهای، خویشاوندی و جمعگرایانه که فردیت را از بین میبرند و رفتارهای فردجویانه را منع میکنند؛ برای نمونه، رفتارهای اخلاقی فردی که از سوی زنان در اجتماع ناپسند شمرده میشود. دایان[15] (2019) در تحقیقی ازنظر جامعهشناختی، نقش وضعیت اجتماعی-اقتصادی پایین و مدرنیزاسیون سریع را در بروز پدیدۀ قتلهای ناموسی زنان در میان زیرگروههای مختلف عرب در فلسطین، بهاستثنای (کرانۀ باختری، غزه و بیتالمقدس شرقی) طی یک دورۀ 6 ساله (2010-2015) بررسی کرده است. این تحقیق با استفاده از تحلیل ثانویۀ دادههای 58 نمونه قتل ناموسی اجرا شده است. با وجود تعداد کم موارد و ماهیت اکتشافی و آزمایشی تحقیق، یافتههای تجربی، همبستگی بین فراوانی قتل ناموسی زنان و عوامل اجتماعی مانند فقر، وضعیت اقتصادی پایین و مدرنیزاسیون سریع را تأیید کردند. یامین[16] (2019) در مقالهای با عنوان «دیدگاهی جامعهشناختی از قتل ناموسی در هند»، مسئلۀ قتل ناموسی را در ایالت اوتارپراداش بررسی کرده است. این پژوهش با استفاده از تکنیک تاریخی و رویکرد کیفی اجرا شده است. یافتههای تحقیق حاکی از آن است که قتل ناموسی بهدلیل حکمرانی ضعیف، اجرانشدن قوانین مناسب، موانع اجتماعی و فرهنگی و وابستگی مردم به هنجارهای سنتی و فرهنگی، به افزایش آن منجر شده است. شبیر[17] (2019) در پژوهشی، به تحلیلی جامعهشناختی از پذیرش اجتماعی قتل ناموسی در روستاهای پنجاب از دیدگاههای اعضای «پانچایات» در پاکستان روی آورده است. این مطالعه به روش کمی انجام شده است. نتایج این تحقیق نشان داد که فشار ارزشهای خانواده و هنجارهای محلی حاکم بر مناطق محلی، این امر را الزامی میکند. همچنین تصور نادرستی دیگری وجود دارد که مردم معتقدند این کار، تأثیر مثبتی بر انسجام و امنیت جامعه میگذارد و باعث ایجاد ترس در بین بقیه افرادی میشود که دست به کارهای غیراخلاقی میزنند. حیدری و همکاران[18] (2021) در تحقیقی با عنوان «قتل ناموسی بهعنوان جنبۀ تاریک مدرنیته: رواج، گفتمانهای رایج و دیدگاه انتقادی»، به این نتیجه دست یافتند که قتل ناموسی از پیامدهای منفی مدرنیته و مشکلی است که در طول فرآیند مدرنیزاسیون تشدید شده است. قتل ناموسی در جوامعی اتفاق میافتد که هم از فرآیندهای توزیعی و رویهای قدرت دولتی به حاشیه رانده شده و هم در عین حال براساس نظام ارزشی فردگرایانۀ مدرن، به آنها انگ زدهاند. به حاشیه راندن و انگ سیستماتیک گروههای اجتماعی، آنها را بیشتر گروهمحور و متکی به قوانین ناموسی محلی و به سهم خود، جرائم ناموسی را تشدید میکند. القحطانی و همکاران[19] (2022) در پژوهشی با عنوان «قتلهای ناموسی در منطقۀ مدیترانۀ شرقی»، مسئلۀ قتل ناموسی را یک جنایت خشونتآمیز با هدف، بازگرداندن ناموس و شرف به خانواده در منطقۀ مدیترانۀ شرقی دانسته و آن را ازلحاط روایی، تحلیل کردهاند. یافتههای این پژوهش نشان میدهد که عوامل متعدد اجتماعی و فرهنگی، از قبیل سلطۀ پدرسالارانه، تمایل به حفظ موقعیت اجتماعی از سوی مردان و پایینبودن تحصیلات، تلقی مالکیت نسبتبه زن و رواج فرهنگ سکوت در جامعه و قانون در بروز این پدیده تأثیرگذارند. مروری بر تحقیقات داخلی و خارجی نشان میدهد که پدیدۀ قتل ناموسی از دیدگاههای متفاوتی، بررسی شده است و بهلحاظ جغرافیایی، عمدتاً تحقیقات متمرکز بر منطقۀ مدیترانۀ شرقی، غرب و جنوب آسیا بوده و این مسئله در این منطقۀ جغرافیایی و در بافتار خاص اجتماعی، مذهبی، و قومی رایج است. اما با وجود جدیبودن این مسئله در منطقۀ غرب و شمال غرب جامعۀ ایران، قتلهای ناموسی در پژوهشهای دقیق علمی، کمتر بررسی شده است و کمبود پژوهشهای جامعهشناختی (تجربی و میدانی) در این زمینه مشهود است؛ بهطوری که بیشتر کارهای انجامشده یا با رویکرد کمی، توصیفی و غیرتجربی (بدون رجوع به واقعیتهای اجتماعی) و یا گاه مطبوعاتی و شتابزده بودهاند. از سوی دیگر، با اینکه پژوهشهای خارجی با وجود پراکندگی گسترۀ جغرافیایی و مکانی وسیع، در فضای فرهنگی و اجتماعی متفاوت با جامعة ایرانی اجرا شدهاند، کاربرد و تعمیم نتایج بهسادگی امکانپذیر به نظر نمیرسد. در کنار این موارد، نکتة دیگری که ضرورت اجرای چنین پژوهشی را بهلحاظ روششناختی برجسته میکند، لزوم بهکارگیری رویکرد تفسیرگرایی اجتماعی، در بررسی اثر همزمان عوامل خرد (فهم و تفسیر فردی) و کلان (موقعیت اجتماعی) بهمنظور فهم دقیقتر قتلهای ناموسی است.
چارچوب مفهومی با توجه به پیچیدگی قتل، هر محققی میکوشد با تکیه بر ترجیحات نظری خود، چارچوب مفهومی را برای توضیح قتل فراهم کند. بیتردید هریک از رویکردهای نظری انتخابی، قوتها و ضعفهای خود را دارند) Brookman, 2005: 307). با توجه به اینکه قتل یک برساخت اجتماعی است و موجودیتی یکپارچه و یک شکل به اسم جرم یا قتل وجود ندارد، آنچه در کار کیفی اهمیت مییابد، دیدگاه سوژه و درک و تصور سوژه از دنیای اجتماعی است که در آن زندگی میکند. در تحقیق حاضر، از رویکرد تفسیرگرایی اجتماعی برای تدوین چارچوب مفهومی استفاده شده است. براساس رویکرد تفسیرگرایی اجتماعی، با توجه به خلاقبودن ماهیت انسان و نیز سیالبودن واقعیت اجتماعی، مسیر و روش خاصی برای درک واقعیت اجتماعی پیشنهاد نمیشود (Neuman, 2006 Blaikie, 2007; ؛ محمدپور و همکاران، 1388). رویکرد تفسیرگرایی اجتماعی با تأکید بر بینش برساختگرایانۀ اجتماعی، بر این باور است که کنشگران اجتماعی نقش اصلی در ساخت و بازسازی زندگی اجتماعی خود دارند و بهگونهای بازاندیشانه و آگاهانه در برابر محیط و تغییرات آن میاندیشیدند و عمل میکنند. مطابق فهم جامعهشناختی تفسیری یا تفسیرگرایی اجتماعی، رفتارهای انسان نه در خلأ، در زمینه و بستر فرهنگی و اجتماعی شکل میگیرند، معانی تولیدشده به بستر وابسته است و در درون آن معنادار میشود و در فهم رفتارهای اجتماعی و ضداجتماعی به ما کمک میکند (صادقی فسایی، 1393: 198). ازنظر هربرت مید[20] (1934)، رفتار تمام انسانها برای آنها یک وجه اجتماعی اساسی دارد. تجربه و رفتار فرد همواره جزئی از یک کل یا فرایند اجتماعی بزرگتر است، به عبارت دیگر سازماندهی تجربه و رفتار انسان یعنی جامعه (دیلینی، 1382: 269). هربرت مید (1934) معتقد است کنش، عملی است که فرد در موقعیت اجتماعی با استفاده از تجربههای زیستۀ خود و آگاهی اجتماعی که در فرایند زندگی روزمره کسب کرده است، دست به تفسیر و تحلیل عملگرایانه و پراگماتیستی از موقعیت اجتماعی میزند و کنشی دارد که حتی در صورت تکراریبودن و الگوبرداری از کنشهای موجود در جامعه، یک تصمیم آگاهانه به شمار میرود (ریتزر، 1391: 298). اما زمانی که تعصب وارد دیالکتیک ذهنیت و عینیت میشود، کنشگر در موقعیت اجتماعی، که عنصر عینیِ بازنگری خود برای ایفای کنش اجتماعی است، در برابر عناصر ذهنی قرار میگیرد، تعصبهای جنسیتی، قومی و فرهنگی بر همۀ اجزای آن سایه میافکند و کنشگر را از بازنگری باز میدارد. دورکیم[21] (1997) چشمانداز دیگری را دربارۀ موقعیت و چگونگی پیدایش شرایط کنش اجتماعی به روی ما باز میکند. به نظر او مبنای نظم اجتماعی جامعه، عامل اخلاقی است. جامعه مجموعهای کمی از افراد منفرد نیست، واقعیت کیفی یگانهای است. وجدان جمعی[22] یا مجموع اعتقادات و احساسات مشترک در میانگین افراد یک جامعه به وجود میآید که بر عقل منفرد افراد مسلطاند و جامعه با نظم و متعادل، وحدت اخلاقی دارد. حرکت اصلی جامعه، حرکتی از همبستگی سادۀ مکانیکی به همبستگی پیچیدۀ ارگانیکی است (بشیریه، 1387: 48). وجدان جمعی جوامع در این گذار، از حالتی خشن، تنبیهی و عمدتاً فراگیر، به حالتی منعطف و فردی حرکت کرده است. در جوامع ابتدایی، وجدان جمعی خشن، شدید و انعطافناپذیر و فراگیر بود، قوانین مربوط به این سطح از وجدان، معمولاً خصلتی سرکوبگرانه دارند و قانونشکنان بهشدت مجازات میشوند (قوانین تنبیهی). در جوامع مدرن، وجدان جمعی نرمتر، متعادلتر در اعمال مجازات، ملایمتر و بهلحاظ فراگیری، محدودتر از جوامع ابتدایی است. اساسیترین مفهوم دورکیم (1997) در توضیح حرکت جامعۀ بیهنجاری یا ضعف معیارهای اخلاقی(آنومی) است که نمونۀ بارز آن سرگشتگی و حیران افراد در تعارض سنت و مدرنیته است که در بروز هنجارشکنی و آسیبهای اجتماعی تجلی دارد. او معتقد است توسعۀ جامعه و رشد شهرنشینی از یک سو باعث کاهش انسجام اجتماعی مردم (درجهای که مردم به شبکههای اجتماعی مربوط میشوند) و از سوی دیگر، باعث کاهش تنظیم اجتماعی میشود (درجهای که امیال و آرزوهایشان با جامعه کنترل میشود)؛ درنتیجه، جامعه دچار آشفتگی و ضعف همبستگی اجتماعی میشود و زمینه را برای بروز هرگونه آسیب اجتماعی (ازجمله پدیدۀ قتل ناموسی) مهیا میکند. بنابراین براساس دیدگاه دورکیم (1997)، جامعه همواره دستخوش کشاکش و تضاد بین نیروهای همبستگی (وجدان جمعی) و نیروهای از هم گسستگی (تنوع و تقسیم کار فزاینده) یا بهعبارتی بین سنت و مدرنیته است. در جوامع سنتی، پیوند مستحکمی که افراد بهسبب همسانی در باورها و عقاید ارزشها مییابند، دستیابی به اجماع در آنها چندان دشوار نیست. در جوامع مدرن که مشخصۀ آن همبستگی ارگانیک است، انسجام اجتماعی بر مبنای وابستگی افراد به یکدیگر، با وجود فردگرایی استوار است. قتل ناموسی، متغیری چندوجهی است که با ابعاد مختلفی در ارتباط است و احتمال وقوع آن در جوامع سنتی و در حال گذار بیشتر است. بنابراین قتل ناموسی عمدتاً در برخی جوامع سنتی، واکنش وجدان جمعی جامع در قالب کنترل اجتماعی غیررسمی، یک قانون تنبیهی برای برگرداندن شرف و ناموس به خانواده و بهعنوان واحد اجتماعی مسلط رخ میدهد. در این شرایط، قتل ناموسی باید یک تکنیک کنترل اجتماعی و انسجام اعمالشده در جوامع به هم پیوسته باشد و اینگونه درک شود که تمایلات جنسی و رفتارهای اجتماعی زنان در آن، ارزشهای کلیدی اجتماعی دارد. در برخی از جوامع که در شرایط گذار از سنت به مدرنیته قرار دارند، قتلهای ناموسی در بستر تضاد و کشمکش نیروهای همبستگی سنتی و نیروهای گسستگی مدرن رخ میدهد که دنبال باور و سبک زندگی خود عمل میکنند. این تضاد سنت و مدرنیته با عنوان تأخر فرهنگی بیان میشود. قتل ناموسی بهدلیل تحققنیافتن همبستگی ارگانیکی و مدرنیزهنشدن گروههایی از جامعه، از خردهفرهنگهای قومی- قبیلهای و محلی برخوردار است. براساس این رویکرد، قتل ناموسی تلاشی برای دفاع از ناموس و شرف خانوادگی و محافظت از زندگی اجتماعی محلی و سنتی ازطریق انتظام درونگروهی مبتنی بر کنترلهای اجتماعی غیررسمی، در پاسخ به تغییرات و تحولات ساختاری خانواده و تغییرات سبک زندگی تحت تأثیر مدرنیته در گذار اجتماعی است و بهعنوان کنشی برای رهایی از فشارهای درونی فردی و بیرونی اجتماعی فهم و تفسیر میشود.
روش پژوهش این پژوهش براساس پارادایم تفسیرگرایی اجتماعی، با استفاده از استراتژی استقرایی و روش نظریة زمینهیابی انجام شده است. جامعۀ آماری پژوهش، در بر گیرندۀ افرادی است که تجربۀ ارتکاب قتل داشتند. همچنین برای انتخاب نمونه، از نمونهگیری هدفمند استفاده شده است. قلمروی جغرافیایی پژوهش، استان آذربایجان غربی بوده و از تکنیک مصاحبۀ عمیق نیمهساختیافته برای گردآوری دادهها استفاده شده است. هدف اصلی، عمدتاً دستیابی به تفسیرها و معانی بود که پاسخگویان بهواسطۀ آن کنش خود را توصیف میکردند. هر مصاحبه بهطور متوسط بین 60 تا 90 دقیقه به طول انجامید. برای تحلیل دادهها نیز از روش کدگذاری و تنظیم دادههای ساختگرای چارمز (2006) استفاده شده است. «در رهیافت ساختگرایانه، سه مرحله برای کدگذاری دادهها مشخص شده است. در گـام نخست، پژوهشگر به کدگذاری اولیه و طبقهبندی دادهها اقدام میکند؛ دومین سطح اصلی کدگذاری، کدگذاری میانی یا متمرکز یا کانونی نام دارد؛ مرحلة سوم کدگذاری در رهیافت ساختگرایانـه، سـطح پیچیـدهای از کدگـذاری اسـت کـه کدگذاری نظری نامگذاری شده است» (سلمانپور سهی و همکاران، 1400: 624). برای اعتباربخشی به دادهها با استفاده از مؤلفههای پیشنهادشده از سوی لینکلن و گوبا[23] (1985)، از اطمینانپذیری[24]، اصالت[25]، انتقالپذیری[26]، اتکاپذیری[27] و تأییدپذیری[28] استفاده شده است. با توجه به ویژگیهای نمونۀ مطالعهشده و حساسیت موضوع، ضمن طراحی چارچوب مصاحبه سعی شد فرصت بیشتری برای گفتوگو بین پرسشگر و پاسخگو فراهم شود و از تکنیک تثلیث، نظیر استفاده از منابع تأییدگر، محققان و روشهای متعدد در طی فرایند گردآوری و تحلیل دادهها با مراجعه به پروندههای قتل در دادگستری و مصاحبههای انجامشده در پلیس آگاهی، برای بهرهمندی از اطلاعات دقیق موازی بهره گرفته شد (Andreas, 2003). برای پایایی دادهها از قابلیت وابستگی استفاده شده است. لینکلن و گوبا (1985) معتقدند که قابلیت وابستگی در تحقیقات کیفی، با پایایی در تحقیقات کمی مطابقت دارد. برای پایایی ضمن بهرهگیری از چارچوب مصاحبه، فرایند منظمی برای هدایت دقیق مصاحبه و ثبت دادهها و نوشتن و تفسیر و کدگذاری آنها، با تشکیل کمیتهای از متخصصان برای ارزیابی و اجرای مصاحبه، متشکل از یک نفر متخصص در حوزۀ روانشناسی و یک نفر در حوزۀ مددکاری اجتماعی و ارزیابی و اجماعسازی ازطریق مصاحبههای موازی و سر مفاهیم و مقولات تعیینشده بهره گرفته شده است (Golafshni, 2003; Rao & Perry, 2003).
یافتههای تجربی یافتههای توصیفی در این بخش با توجه به مصاحبههای عمیق، دربارۀ ویژگیهای مجرمان، قربانیان و حادثۀ جرمی بحث میشود. نقطۀ شروع، ویژگیهای جمعیتی-اجتماعی قاتلان و قربانیان آنهاست که براساس جنس، سن، تحصیلات، قومیت، شیوۀ قتل، نوع قتل، طبقۀ اجتماعی و... قاتل و قربانی گزارش میشود.
جدول1- مشخصات پاسخگویان و مصاحبهشوندگان Table 1- Details of respondents and interviewees
جنس قربانی: از مجموع قتلهای ناموسی، یعنی از مجموع 18 فقره قتل بررسیشده، تعداد 12 فقرۀ آن را مقتولان زن و 6 فقرۀ آن را مقتولان مرد تشکیل دادهاند. ترکیب سنی: بسیاری از آمارها در دنیا و در ایران نشان میدهند که پدیدۀ قتل بهندرت از سوی افراد نوجوان انجام شده است. در این تحقیق، بیشترین فراوانی مربوط به گروه سنی 19 تا 30 سال بوده است؛ بنابراین قتل موضوع افراد جوانی است که معمولاً بالاتر از 18 سال دارند. البته فقط یک نفر از قاتلان، زیر 18 سال داشت.
جدول 2- توزیع فراوانی پاسخگویان براساس سن Table 2- Frequency distribution of respondents based on age
طبقۀ اجتماعی: اگرچه برای تعیین طبقۀ اجتماعی قاتلان و قربانیان آنها، با مشکلات خاصی روبهروییم، با توجه به متغیرهایی چون موقعیت اقتصادی، شغلی و تحصیلی قاتل، تصویری از طبقۀ اجتماعی آنها را نشان میدهیم. درمجموع کل مصاحبهشوندهها، بهعنوان قاتل در این پژوهش، با توجه به شاخصهای لحاظشده برای سنجش طبقۀ اجتماعی، در طبقۀ پایین قرار میگیرند. در این تحقیق برای شناسایی وضعیت طبقۀ اجتماعی افراد، سه شاخص تحصیلات، وضعیت اشتغال و محل سکونت افراد مدنظر قرار گرفت. وضعیت تحصیلی: از کل پاسخگویان این تحقیق، فقط یک نفر مدرک لیسانس داشت و بقیۀ پاسخگویان یا دیپلم داشته و یا بهنوعی ترک تحصیل کردهاند. بیسوادی، کمسوادی، افت تحصیلی و نداشتن موفقیت تحصیلی، ازجمله ریسکفاکتورهای مهمی است که آغازکنندۀ شرایط نامناسبی در زندگی اجتماعی افراد است و معمولاً مشکلاتی را بهلحاظ ادخال و ادغام اجتماعی برای کنشگران، بهخصوص در دوران گذار از وضعیت سنتی به جامعۀ مدرن و مدیریت نظام خانوادگی و مسائل آن به وجود میآورد. وضعیت اشتغال: یافتههای این تحقیق نیز نشان میدهد که بیشتر پاسخگویان فاقد مشاغل ثابت و بیشتر در کارهای غیرمجاز، نیمهوقت و بیثبات مشغول بودند. همچنین تعدادی از آنها نیز ازطریق خرید و فروش مشروبات یا مواد مخدر امرار معاش میکردند و یا بهلحاظ مالی و درآمد شغلی، وضعیت مناسبی نداشتند. محل سکونت: یکی از ریسکفاکتورهای جدی، زندگی در محلات کمبرخوردار، حاشیهنشین یا جرمخیز و محلاتی است که در حاشیۀ شهر شکل گرفتهاند و بهدلیل تنوع قومی و فرهنگی، بستر مناسبی برای هنجارشکنیاند و ارتکاب به جرم و کجروی در آن بهصورت بخشی از زندگی روزمرۀ درآمده است. به عبارت دیگر خردهفرهنگ مجرمانه بر این محلات غلبه یافته است و بسیاری از رفتارهای ضداجتماعی، مطابق خردهفرهنگهای جرمی غالب، زرنگی محسوب میشود. بسیاری از پاسخگویان بارها به این مطلب اشاره کردند که مطابق با رویههای فرهنگی، عمل کردهاند که با آن مأنوس بودهاند و نحوۀ زندگی در محل زندگی آنها، اقتضائات خاص خودش را دارد. آلت قتالۀ استفادهشده: انتخاب آلت قتاله از سوی پاسخگویان، تحت تأثیر عوامل مختلفی چون انگیزۀ قاتل، برنامۀ قبلی، نوع اختلاف، جنسیت، سابقۀ فرد، ویژگیهای قربانی و در دسترس بودن آلت قتاله تعیین میشود، بهطوری که آلت قتاله برحسب نوع قتل متفاوت است، بیشترین روش کشتن و آلت قتاله در قتلهای ناموسی، به ترتیب استفاده از سلاح گرم با 46درصد، سلاح سرد اعم از چاقو و تبر 29درصد و دیگر روشهای قتل اعم از کتکزدن و خفهکردن و ... با 25درصد است، در قتلهای خانوادگی غیر ناموسی، بیشترین قتلها با استفاده از سلاح سرد با 56درصد، سلاح گرم با 33درصد و دیگر روشهای قتل 11درصد بوده است. شایان ذکر است در قتلهای ناموسی که عمدتاً با طرح و برنامۀ قبلی بوده است، معمولاً قاتل و مقتول همدیگر را از قبل میشناسند و عمدتاً از سلاح گرم استفاده شده است. نسبت قاتل با قربانی: با توجه به ماهیت این نوع قتلها، بیشتر قاتلان با قربانی خود روابط خانوادگی، خویشاوندی داشتهاند و از کل پاسخگویان، فقط 3 نفر با قربانی خود آشنایی قبلی نداشته و قتل در یک زمینۀ مواجههای و با انگیزۀ خشم و جاهطلبی در زمینۀ غیراخلاقی شکل گرفته است. سوءسابقۀ کیفری: با توجه به یافتههای توصیفی، حدود 20درصد پاسخگویان در کلانتری یا مراجع قضایی سابقه داشتند و بیشترین نوع سابقۀ آنها درگیری، قاچاق، فروش و مصرف مواد مخدر است. سابقۀ اعتیاد و مشروبات الکل: از کل پاسخگویان، تعداد 14 نفر سابقۀ استفاده از مواد مخدر و الکل را داشتهاند، بیشترین موارد استفادهشده در حین ارتکاب قتل، شیشه و مشروبات الکلی بوده است و پاسخگویان یکی از علل اساسی ارتکاب قتل را استفاده از این مواد ذکر میکردند.
یافتههای تحلیلی در تحقیقات کیفی، جمعآوری دادهها و تحلیل آنها بهصورت همزمان انجام میشود. بازخوانی مصاحبهها و رفت و برگشت دائمی بهسوی آنها، زمینۀ گمانهزنی نظری را فراهم میکند و این امکان را به وجود میآورد تا دادهها حول محورهای خاصی تنظیم شوند. اگرچه بخشی از محورهایی که مطالب حول آنها تنظیم شده است، از ابتدای کار با عنوان سؤالات کلی تحقیق، اساس دیالوگ میان پژوهشگر و پاسخگویان بوده است، بخش دیگر، عمدتاً تمهای جدیدیاند که در فرایند بازخوانی متن مصاحبهها و کدگذاری باز، محوری و انتخابی آنها ظاهر شدهاند. در زیر سعی میشود تا با توجه به سؤالات محوری و تمهایی که در تحقیق ظاهر شدند، پدیدۀ قتل توضیح داده شود. یافتههای به دست آمده شامل 35 مفهوم اولیه، 6 مفهوم اصلی، 4 مقولة عمده و یک مقولۀ هسته به این شرحاند.
جدول 3- مفاهیم و مقولات عمده و مقولۀ هستۀ استخراجشده از دادههای کیفی Table 3- Concepts and major categories and the core category extracted from qualitative data
تعیینهای ساختاری: قتل ناموسی خانوادگی در ذیل تغییرات اجتماعی و فرهنگی و بهمخصوص تغییرات نهاد خانواده در چارچوب تقابل سنت و مدرن، درکشدنی و فهمیدنیاند. خانوادههای سنتی بیشتر با متعینهای ساختاری از قبیل تسلط خردهفرهنگ سنتی قومی و محلی، حاکمیت نظام مردسالاری و فقر ترکیبی-آموزشی، اقتصادی و فرهنگی مشخص میشد. تعین ساختاری، آن دسته از شرایط سطح کلاناند که به شکل گسترده در جامعه وجود دارند و به شکل ساختارهای فرافردی، الزامآور و عمومی درآمدهاند. این شرایط به شکل عمیق و گسترده، ابعاد مختلف زندگی را تحت کنترل دارند. در مصاحبه با قاتلان، عمدتاً تسلط خردهفرهنگ قومی و محلی و حاکمیت نظام مردسالاری و فقر ترکیبی مشهود است. «من تا اول راهنمایی درس خواندم و با دخترعموی خودم با تصمیم خانوادههایمان ازدواج کردیم. خانمم که دخترعمویم بود، ایشان هم تا راهنمایی درس خواند، من شاید خانوادۀ کمی بداخلاق بودم و اعتقاد داشتم که بایستی در خانواده حرفهای مرد تعیینکننده باشد، اما هیچوقت دست روی خانمم بلند نکردم...» (کد8). «دو سال قبل دخترم با مردی که 15 سال از خودش بزرگتر بوده و بهعنوان زن دوم ازدواج کرد که مرد بیسواد بود و شغل ثابتی نداشت و کارگری میکرد..... حدود یک سال بود که از مرد (دامادمون) خبری نبود و دخترم با ایشان اختلاف داشته و در حال طلاق بودند... که ما متوجه شدیم دخترم حامله هست و مطمئن بودیم که دخترم در یک ارتباطی گرفتار شده است...بعد از قطعیشدن ارتباط، چون آبروی من رفته بود، دخترم را باچاقو کشتم...» (کد10). «من با پیشنهاد خالۀ همسرم ازدواج کردم، همسرم بیسواد و بیکار بود و من دیپلم داشتم، همواره اختلاف داشتیم. همسرم اجازه نمیداد من بیرون از خانه بروم، حتی حق نداشتم به همسایهها سلام دهم. همیشه در خانه بهانه و ایراد میگرفت و محدودم میکرد. حق نداشتم با برادر، خواهر و بستگانم رفت و آمد داشته باشم، یکبار با مشت به صورتم زده بود و پیشانیام زخمی شده بود که تا الآن جایش مونده است. آنقدر اذیت میکرد که از او تنفر داشتم، به پدر و مادرش میگفتم، اظهار میکردند با گذر زمان خوب میشه و به برادرانم و خانوادۀ خودم میگفتم، جواب میدادند مدارا کنید مرد است دیگه، من همواره کتک میخوردم، چون پشتوانهای نداشتم و نمیتوانستم طلاق بگیرم و مدام آزار و اذیت روحی روانی میداد، نقشۀ قتل او را با شوهر خواهرم کشیدم...» ( کد21). انتظام سنتی درونگروهی: در بافتار سنتی و اجتماع محلی، نظم و همبستگی اجتماعی عمدتاً با ازدواجهای درونگروهی، تعصبهای اجتماعی بالا و حس مالکیت مردان نسبتبه زن، با ازدواجهای تنظیمشدۀ نهادی، هرچند ناهمساز، بهصورت کودکهمسری انجام شده است که با توجه به همان بافتار سنتی و خردهفرهنگ قومی و محلی و آداب و رسوم و اعتقادات مذهبی، این انتظام درونگروهی با سختی طلاق، بهدلیل فشارهای اجتماعی، به انتظام درونگروهی کمک میکرده است. «من با خانمم که 15 سال داشت، ازدواج کردم (کودکهمسری) و ازدواج هم به پیشنهاد عمویم، یعنی پدرخانمم بود. همسرم قبلاً با شخص دیگری در ارتباط بوده، ولی به من ارتباطی نداشت و به او گفته بودم که گذشتهاش به من ربطی ندارد... بعد از حدود یک سال و نیم بعد از ازدواج متوجه شدم خانمم با شخص دیگری در ارتباط هست... » (کد 8). «من 19 سال داشتم، بعد از اخذ دیپلم با دخترعموی خودم که 5 سال از خودم کوچکتر بود، با خواست خانوادهام ازدواج کردم و بعد از چند سال متوجه شدم ازطریق گوشی با شخص دیگری در ارتباط هست و هرچه گفتم انکار میکرد. آخر بعد از اخذ پرینت مکالمات و اثبات ارتباط تلفنی، خواستم طلاقش دهم، ولی بهدلیل فشار خانواده و وساطت فامیل و بزرگان، طلاق ندادم تا اینکه کار با اینجا کشید و مجبور شدم او را به قتل برسانم...» (کد13). مدرنیزاسیون: خانواده در جامعۀ سنتی و محلی که بهواسطۀ ریشههای اجتماعی و فرهنگی شکل میگرفت و تداوم داشت، با ورود مظاهر مدرنیته، بخشی از مردم با جابهجایی جغرافیایی و مهاجرت از روستاها به شهرها، شهرنشینی و سکونت در محلات حاشیهنشین و سکونتگاههای غیررسمی با تنوع فرهنگی بالا، نقطۀ شروع تغییرات اجتماعی و فرهنگی شروع شد و در ادامه به تغییرات ذائقه و سبک زندگی مردم تأثیر گذاشت. در دل این تغییرات، سبک زندگی بهدلیل حضور زنان در عرصههای مختلف اجتماعی و همچنین سهولت دسترسی به رسانه و ارتباطات گستردۀ دختران و زنان در شبکههای اجتماعی مجازی، به آشنایی با مردانی خارج از چارچوبهای سنتی خانواده و جامعۀ محلی منجر شده است که در لابهلای صحبتهای قاتلان، تأثیرات مدرنیته و تقابل سنت مدرنیته و تغییرات اجتماعی و فرهنگی ناموزون کاملاً مشهود بود، بهطوری که یکی از مصاحبهشوندهها اعلام کرد: «من تا دوم راهنمایی درس خواندم و در روستا به قالیبافی و کارگری مشغول بودم، ولی بهدلیل نبود درآمد کافی به امید اشتغال دائم و درآمد بالا به شهر اومدم و اجارهنشین بودم و نمیتوانستم هزینۀ زندگی را تأمین کنم تا حدی که چند سال قبل بهدلیل بالاآوردن بدهی، یکی از کلیههایم را فروختم... از 8 بهمن که زلزله اومد و خانواده را مجبور شدم به ایواوغلی بفرستم، خانوادۀ من با خواهرزادۀ خودش که طلاق هم گرفته بود، اونجا با گوشی با دیگران ارتباط گرفتند و در مدت دو هفته که اونجا موندند، همسرم را خواهرزادهاش می خواست به بیراهه بکشد که من مانعش شدم، هرچی سند مدرک هست در گوشی است...» (کد 15). «نباید برای اشتغال به شهر دیگری میرفتم و خانوادۀ خودم را در روستا تنها میگذاشتم که نتونم نزد خانواده باشم و به اونا نظارت کافی داشته باشم...» (کد13). «ما در یک خانوادۀ سنتی در روستا زندگی میکنیم، در خانۀ خودم دختر پاکی بود، 15 سال داشت ازدواج کرد و تا کلاس هفتم درس خوانده بود، با پسر 29 سالۀ شهری که شغل کاشیکاری داشت، ازدواج کرد و بعد از ازدواج از روستایمان اومد در شهر ارومیه با شوهر و خانوادۀ شوهرش زندگی میکرد که بعد از یک سال کارشون به اختلاف کشید. بعد از 9 ماه یک خونۀ جداگانه گرفتیم، بعد از 15 روز به گوشی دخترم زنگ زدم جواب نداد، بعد به صاحبخانهشون زنگ زدم، گفتند دخترتون 15 روز هست خونه نمیاد با برادرم و شوهرم اومدیم متوجه شدیم دخترم در کافهای در بین پسران مشغول کار هست، دامادمون به همروستاییهایمون زنگ زده بود و کارکردن و بیرونموندن راحله را گفته بود... من با شوهرش دعوا کردم و به داییاش زنگ زدم. ایشون گفتند دخترتون فلان کاره شده در خیابانها میمونه. دخترم با راهنمایی کلانتری پیدا کردیم و میخواستیم ببریم خونه طلاقش را بگیریم، در مسیر خونه اونقدر با باباش جر و بحث کردند، از ترس آبرویمان در روستا، او را در مسیر با روسریاش خفه کردیم» (کد 27). برونفرهنگگرایی: بهدنبال تغییرات گستردۀ اجتماعی و فرهنگی و با ورود عناصر مدرنیته در جامعۀ سنتی و محلی، تقابل فرهنگ سنتی و مدرن با گسست نسلی درون خانواده بیشتر آشکار شد، بهطوری که نسل فرزندان با الهام از بستر اجتماعی جدید و الگوهای اجتماعی موجود در عرصۀ اجتماعی و فضای مجازی، بهدلیل سهولت در دسترسی به عرصۀ اجتماعی خارج از خانواده و افزایش دسترسی به رسانههای اجتماعی و جمعی، نگرش و طرز تفکر نسل فرزندان با والدین متفاوت و افزایش فردگرایی در خانواده بیشتر میشود که با افزایش فردگرایی و حس آزادی و استقلال از سوی دختران، شکلگیری ازدواجهای رابطهمحور بهجای ازدواجهای نهادی-سنتی جایگزین میشود. بنابراین با تداوم این استقلال، بدون توجه یا درک بافتار سنتی و محلی مدنظر والدین و نسل قبلی در سایۀ فضای فراهمشدۀ مدرن، به حضور خود در بیرون از چارچوبهای سنتی خانوادهمحور و استقلال عمل در ورود به رابطه با دیگران، گاهی حتی باوجود تأهل تأکید میشود که با وجود بعضی همسران دور از خانواده، بهدلیل کار و پایینبودن چگالی و تراکم ارتباط اعضای خانواده و همسران، به سردی عواطف خانوادگی منجر میشود، زمینۀ لازم و کافی را برای ورود به یک رابطۀ عاطفی خارج از چارچوب خانواده فراهم میکند و جایگزین روابط خانوادگی با محوریت زناشویی، خواه بهصورت عینی یا ذهنی میشود که در مصاحبه با قاتلان، موارد متعددی از این مقولهها ذکر شد؛ برای مثال: «در منطقۀ ما دخترا کوچک ازدواج میکنند، هرچی بر سر این بچهها و دخترا میاد، از این فیلمهای ماهواره و گوشیها هست. ما روستامون مرزی هست، بیشتر فیلمهای ترکیه را میبینیم، دخترا از این فیلمها یاد میگیرند و با گوشی با مردان دیگر ارتباط برقرار میکنند» (کد24). «دامادمون عکسها و فیلمهای ویدا و پیامکهایش را به پدرم فرستاده بود و او را بهخاطر حفظ آبروی خانواده و اینکه همۀ خانواده و عموهایم به پدرم توهین میکردند که چرا دخترت را نمی تونی کنترل کنی...» (کد 25). «من تا پنجم ابتدایی درس خوندم، در کارواش کارگری میکنم، دخترم هرازگاهی از خانه فرار میکرد، اصلاً به حرفهای من گوش نمیداد، هر جا میرفت از من اجازه نمیگرفت و به من یا خانواده نمیگفت و دنبالش میگشتم پیداش نمیکردم، هی نصیحت میکردم، چیزی نمیگفت، میگفت من میخوام آزاد باشم و پول در بیارم و می خوام به خارج برم... خیلی اختلاف داشتیم. با پسرا به قلیونسرا میرفت، آبروی من را برده بود... شب حادثه خیلی به من فشار آورد. گفتم مرا به قلیونسرا ببر. با هم آمدیم شهر و چیزی خوردیم، بعد آوردم با روسریاش خفه کردم...» (کد 9). خانوادۀ مدرن برون انتظام: با آمدن مدرنیته به درون نهاد خانواده، این نهاد دستخوش تحولات فراوان شده است. یکی از مهمترین این تحولات، تنظیم روابط خانوادگی براساس الگوهای مدرن است، نه سنتها و ارزشهای جامانده از گذشتگان. بر این اساس، الگوهای سنتی درونفرهنگی کمرنگ میشود و نهاد خانواده الگوهای جدید را از بیرون سنتها به درون خانواده وارد میکند و به خانواده انتظام میبخشد؛ یعنی الگوی انتظامبخش مدرن در تقابل با الگوی سنتگرا خواهد بود. بنابراین در جامعۀ شهری جدید و یا زندگی روستایی شهرگرا، روابط خویشاوندی و کنترلهای غیررسمی رو به ضعف گذاشته است که قبلاً عامل مهمی در کنترل آسیبهای اجتماعی و جرائم داشت. تضعیف جایگاه نهاد خانواده و سنتزدایی از روابط و حریم خانواده بهدلیل افزایش فردگرایی و حس استقلال عمل، بستر لازم را برای میل به رابطهگرایی در ازدواج، بدون توجه به سنتهای محلی و اعتقاداتی فراهم میکند که درخواست و انتظار اصلی جامعه و خانواده است. «در گذشته دختر بدون اجازۀ پدر و خانواده نمیتوانست بیرون برد یا تصمیمی بگیرد، ولی در این دوره زمونه اصلاً کسی برای خانواده یا پدر و مادر محلی نمیگذارد، تمامی مشکلات ناشی از همین هست. نسل جدید خیلی دوست ندارد مثل ما باشد...» ( کد8). برخورداری از فرصتهای نامشروع[29]: برخورداری از فرصت نامشروع، بیانگر وضعیتی است که در آن افراد بهسبب برخی شرایط اجتماعی، امکان دسترسی به فرصتهای مشروع را ندارند تا با تعارض به وجود آمده در درون نهاد خانواده، به شیوۀ درست برخورد کنند، بلکه آنها دسترسی بیشتری به فرصتهای نامشروع داشتهاند. بدیهی است تعارضات پیشآمده در خانواده، شامل همۀ افراد یک جامعه میشود. برخی در شرایط و فرصتهایی قرار میگیرند که با این تعارض کنار میآیند یا آن را حل میکنند، اما عدهای بیشتر در معرض فرصتهای نامشروعاند. این فرصتها معلول تغییرات اجتماعی و فرهنگی ناشی از ورود مدرنیته است که بهصورت ناتوانی در ادخال و ادغام اجتماعی یا ناتوانی در تربیت و کنترل اجتماعی بخشی از اعضای جامعه، در سطح جامعه رها بوده است و دچار انواع آسیبهای اجتماعی میشود. در این پژوهش و در مصاحبه با قاتلان، به مواردی از قبیل تهیه و توزیع مشروبات الکلی، مصرف و فروش مواد مخدر و مشروبات الکلی اشاره شد که خارج از چارچوب خانواده، به ارتباطی ورود کرده و درنهایت سر از قتل ناموسی درآورده بودند. این افراد سابقۀ کیفری، اختلال شخصیت (زنستیزی)، ضعف مهارت حل مسئله، شکست در ایفای نقش و ناتوانی در حل تضاد روانی – اجتماعی داشتند و به همین دلیل در موقع بروز یک بستر سخت تصمیم، به قتل ناموسی اقدام میکردند. «من 15 سال دارم و تا دوم ابتدایی درس خوندم و از کودکی کار میکنم و در محلۀ کشتارگاه زندگی میکنیم. من مادر خودم را ندیدم. من را زنعمویم شیر داده و بزرگ کرده است. میگن مادر من هم زن خوبی نبوده است و با یک مرد دیگری به ترکیه فرار کرده است و ما سه بچه از اون مادریم و یک بچه دیگر از مادر دوم داریم. خواهرم 16 سال داشت با همسرش فرار کرده بود و بعداً ازدواج کردند، خواهرم سه سال بود که ازدواج کرده بود و یک بچه داشت. در محله میگفتند که خواهرم با مردای دیگه ارتباط داره ... مدام زنبابام میگفت که این دختر هم مثل مامانت روزی به ترکیه فرار میکنه و آبروی ما خواهد رفت... من خواهرم را با روسریاش خفه کردم...» (کد25). «من تا پنجم ابتدایی درس خوندم، از 17 سالگی مواد (ترامادول) مصرف میکردم. یکبار بهخاطر نداشتن پول مواد، مادرم را کتک زدم، کفتربازی و سگبازی میکنم، روز حادثه مواد مصرف کرده بودم (ترامادون و مشروب)، من با سگم میرفتم که دیدم یک دختر و پسر باهم هستند و اونا به سگ من متلک گفتند و من با سمت اونا رفتم و پسره فرار کرد و دختره که تنها مانده بود، با سیلی زدم که بیهوش شد؛ سپس با بلوک زدم به کلهاش و کاغذ و گونی جمع کردم و آتشش زدم تا پیدا نشود...» (کد11). «من تا ابتدایی درس خوندم، علاوه بر مصرف مواد، موادفروشی میکردم و یکبار هم برای کمپ اعتیاد رفتم، ولی مجدداً با مصرف مواد و فروش آن روی آوردم. با یک نفر در زندان آشنا شدم و این خانم با اون آقا اومد در خونهمون، این دختر را اونجا دیدم، گفتند مشکلی داریم بریم اون را حل کنیم. دو سه روز بعد اومد در خانهمون مجدد، گفتند که ازتون خوشم اومده بیا باهم زندگی کنیم (ازدواج سفید). گفتم که من معتادم و از اون یکی صیغهام یه دختر دارم، ایشون گفت من هم معتادم... یک خونه گرفتیم و قرار شد اونجا باهم زندگی کنیم ... یک روز دختره از خونه فرار کرد، من در خانۀ مادرش رفتم، قرار شد شناسنامهاش را بیاره بریم عقد که هفت روز طول کشید، من متوجه شدم با دوستپسر قبلیاش با هم بودند و من متوجه شدم ایشون همسر قبلیاش بوده و طلاق نگرفته است... و من بهخاطر خیانت ایشون و حفظ غیرت و آبروی خودم، اونقدر با شلنگ زدم تا نفس درنیومد» (کد22). «من تا سوم راهنمایی درس خوندم، مدت 4 سال بهدلیل فروش و حمل مواد مخدر در زندان بودم و امکان حضور در خانه را نداشتم؛ یعنی 4 سال از 7 سال زندگی را من زندان بودم، یک نفر به من زنگ زد که همسرت را طلاق بده و عکسها و پیامهای همسرم را برام با گوشی فرستاد و بعد من متوجه شدم زنم با ایشان ارتباط داره. پس از مدتی بهدلیل این ارتباط، من همسرم را طلاق دادم ... یک روز همسر سابقم زنگ زد بچهها را بیارید ببینم...در مسیر این مرد را دیدم و با اسلحه کشتم...» (کد 21).
شکل1- مدل پارادایمی پژوهش Fig 1- Paradigm model of research
بحث و نتیجه قتل ناموسی یک معضل اجتماعی جدی در برخی کشورهاست که هنوز بهاندازۀ کافی توضیح داده نشده است. مسئلۀ قتلهای ناموسی در قالب دیدگاه مربوط به گذر از جامعة سنتی به مدرن، فهمپذیر و تبیینشدنی است. قتل ناموسی نوعی کنترل اجتماعی غیررسمی و به زعم قاتلان برای دفاع از شرف، ناموس و دفاع از خانواده و ترس از بیآبرویی و فشار اجتماعی است. در ساختار جامعۀ سنتی، قتل ناموسی یک عمل اخلاقی است، بهعنوان مجازات عمل و وجدان و همبستگی جمعی را حفظ میکند. دیگر هدف از حفظ انسجام گروهی و اجتماع، شرط کافی برای توجیه قتل ناموسی نیست. قتل ناموسی، متغیری چندوجهی است که با ابعاد مختلفی در ارتباط است و احتمال وقوع آن در جوامع سنتی و در حال گذار، بیشتر است. بنابراین قتل ناموسی عمدتاً در برخی جوامع سنتی، واکنش وجدان جمعی جامع در قالب کنترل اجتماعی غیررسمی است و بهعنوان یک قانون تنبیهی برای برگرداندن شرف و ناموس به خانواده و واحد اجتماعی مسلط رخ میدهد. در این شرایط، قتل ناموسی باید یک تکنیک کنترل اجتماعی و انسجام اعمال و در جوامع به هم پیوسته درک شود که در آن تمایلات جنسی و رفتارهای اجتماعی زنان، ارزشهای کلیدی و اجتماعی دارند. در برخی از جوامع که در شرایط گذار از سنت به مدرنیتهاند، قتلهای ناموسی در بستر تضاد و کشمکش نیروهای همبستگی سنتی و نیروهای گسستگی مدرن، که دنبال باور و سبک زندگی خود عمل میکنند، رخ میدهد و این همان تضاد سنت و مدرنیته است که از آن بهعنوان تأخر فرهنگی یاد میشود. قتل ناموسی بهدلیل تحققنیافتن همبستگی ارگانیکی و مدرنیزهنشدن گروههایی از جامعه، از خردهفرهنگهای قومی- قبیلهای و محلی برخوردار است. براساس این رویکرد، قتل ناموسی تلاشی برای دفاع از ناموس و شرف خانوادگی و محافظت از زندگی اجتماعی محلی و سنتی ازطریق انتظام درونگروهی، مبتنی بر کنترلهای اجتماعی غیررسمی در پاسخ به تغییرات و تحولات ساختاری خانواده و تغییرات سبک زندگی تحت تأثیر مدرنیته، در گذار اجتماعی بهعنوان کنشی برای رهایی از فشارهای درونی فردی و بیرونی اجتماعی، با عنوان «سمت تاریک مدرنیته و تأخر فرهنگی در حوزۀ خانواده» فهم و تفسیر میشود. در این تحلیل، قتل ناموسی تلاشی برای محافظت از زندگی جامعۀ سنتی و محلی است که ازطریق همبستگی مکانیکی و بهصورت درونگروهی و محلی انتظام مییافت و خانوادهها عمدتاً خانوادههای سنتبنیاد بودند که در مواجهه با مدرنیته و تحت تأثیر مدرنیزاسیون، با تغییرات اساسی مواجه شد، بهطوری که با افزایش مهاجرت و جابهجایی جمعیت، شهرنشینی و گسترش حاشیهنشینی، سهولت دسترسی به رسانههای اجتماعی، حضور دختران و زنان در فضاهای عمومی جامعه، ورود در شبکههای ارتباطی مدرن، بهتدریج جامعۀ سنتی با انتظام درونگروهی، به جامعۀ برونفرهنگگرایی مبدل شد که در آن درک و آگاهی زنان و دختران افزایش یافته و سهولت ارتباطگیری در شبکههای مجازی و تأثیرپذیری فرهنگی از رسانههای جمعی و اجتماعی، از دیگر شاخصههای آن است که در نتیجۀ آن بهتدریج سنتهای مقوم نظم و همبستگی اجتماعی، ازجمله تضعیف روابط خویشاوندی و کنترلهای غیررسمی، تضعیف نهاد خانواده، سنتزدایی، فردگرایی و استقلال عمل، احساس خلأ عاطفی، میل به رابطهگرایی در ازدواج و حتی بعد از ازدواج، تعارض و شکاف نسلی به وجود آمد و به شکلگیری خانوادههای برونانتظام منجر شد. در این شرایط گذار از جامعۀ سنتی به مدرن، قتل ناموسی بهعنوان نوعی کنترل اجتماعی غیررسمی ادامه داشته و حتی طبق برخی روایتها، در پاسخ به فرآیند مدرنیزاسیون تشدید شده است. درواقع بخش عمدهای از قتلهای ناموسی، پاسخی به مدرنیته و تغییرات ناشی از آن و از این نظر، فهمپذیر است. دو تغییر در گذار از ساختار سنتی به مدرن، مشروعیت ارزشهای سنتی را زیر سؤال میبرد: نخست، مدرنیته منادی ظهور نظام ارزشی فردگرا و حقوق بشر فردی است که در تضاد با ارزشهای جمعگرایانۀ جوامع سنتی است. این تغییر از جمعگرایی به فردگرایی، نگرش را نسبتبه کدهای افتخار و شرف تغییر میدهد. در این بستر، قتل ناموسی درواقع تلاشی برای دفاع از ناموس و شرف خانوادگی و محافظت از زندگی اجتماعی محلی و سنتی ازطریق همبستگی مکانیکی مبتنی بر کنترلهای اجتماعی غیررسمی در پاسخ به تغییرات و تحولات خانواده و تغییرات سبک زندگی، تحت تأثیر مدرنیته در گذار اجتماعی، کنشی برای رهایی از فشارهای درونی فردی و بیرونی اجتماعی فهم و تفسیر میشود. معلولیتهای اجتماعی که خود بخشی از مظاهر و نتایج مدرنیته ناقص است، یک عامل شتابزا برای کنشگر در حال تعارض بین سنت و مدرن و فشارهای درونی فردی و اجتماعی بیرونی درگیر است و توان درک بستر اجتماعی جدید و سازگاری با آن را ندارد و پدیدۀ قتل ناموسی و خانوادگی شکل میگیرد.
پیشنهادها فرهنگسازی در کنار توسعۀ کمی و کیفی آموزش خانواده در مراکز مشاورۀ خانوادگی و مددکاری اجتماعی در سطح جامعه، در مراکز جامع سلامت روستایی و شهری و با اجرای برنامۀ جامع سلامت روانی- اجتماعی؛ زیرا نقش مؤثری در اجتماعیشدن، شناخت الزامات خانواده، پیشگیری از جرم و کاهش عوامل جرمزا و خطرآفرین، بهویژه در ارتباط با خانوادههای آسیبدیده، نظیر کودکهمسری، ازدواجهای اجباری، خانوادههای نابسامان و آشفته و والدین معتاد و یا دارای سابقۀ ارتکاب جرم دارد؛ بهترین راه پیشگیری از آسیبهای اجتماعی، علاوه بر فراهمکردن مطلوب و بهنجار عوامل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، آموزشی و …، استفاده از آموزشهای هدفمند و مداخلات روانشناختی از سوی مشاوران، روانشناسان و مددکاران اجتماعی در مدارس، ازطریق اجرای برنامۀ جامع نظام مراقبت اجتماعی دانشآموزان است. بیشتر در مدارس، محلهها و روستاهایی به مداخلات روانشناختی توجه میشود که بهنوعی در خطر آسیبهای اجتماعی و یا نقاط کانونی درگیر با مسئلهاند؛ یکی از مؤلفههای تأثیرگذار در بروز پدیدۀ قتل ناموسی-خانوادگی و بسترسازی برای آن، پایینبودن تحصیلات است، بنابراین ضرورت دارد توجه به آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت درست و پیشگیری از بازماندگی از تحصیل و ترک تحصیل در سنین پایین، در دستور کار آموزش پرورش قرار گیرد؛ نتایج تحقیق و یافتههای مصاحبهها حاکی از آسیب جدی شبکههای اجتماعی فضای مجازی به فرد و خانوادهها بوده و بهیقین آسیبهای اساسی را به باور و بنیان خانواده وارد کرده است؛ بهطوریکه در بسیاری از پروندههای مطروحه در این پژوهش، بهوضوح ردپای روابط نامشروع، خیانت، طلاق بهجهت همین حضور کنترلنشده در فضای مجازی دیده میشد که بستر این آسیب، گسترش بیبرنامۀ شبکههای اجتماعی و فضای مجازی بوده است و در فرهنگسازینکردن بهموقع برای بهرهمندی از این فرصت ریشه دارد. بنابراین پیشنهاد میشود آموزش نحوۀ بهرهمندی و استفاده از فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، در دستور کار قرار گیرد تا با ارتقای سواد رسانهای و افزایش آگاهی مردم، در بهرهمندی از این امکان در کنار آشنایی با آسیبهای آن، از بروز چنین پدیدههایی پیشگیری شود؛ توجه جدی به ایجاد اشتغال و درآمد کافی برای همۀ افراد جامعه و توسعۀ عدالت اجتماعی، از دیگر راهکارهایی است که باید اتخاذ شود. مهاجرت، حاشیهنشینی و یا حضورنداشتن بلندمدت مرد خانواده بهدلیل اشتغال بدون خانواده در برخی از پروندههای بررسیشده، بسترساز بروز چنین پدیدهای شده بود؛ برنامهریزی فرهنگی و آموزشی، برنامهریزی برای تقویت سازمانها و امور مشاوره و مددکاری، تقویت برنامههای فرهنگی و دینی در راستای تقویت انسجام خانواده و تشویق به ازدواجهای همساز و جلوگیری از کودکهمسری و ازدواجهای اجباری، ازجمله راهکارهای مؤثر در کاهش نرخ قتل است؛ سهولت دسترسی به سلاح، مصرف مشروبات الکلی و اعتیاد، از نابهنجاریهایی است که تأثیرات منفی و مخربی را در عرصههای فردی، خانوادگی و اجتماعی بههمراه دارد و در این تحقیق در بیشتر پروندههای بررسیشده مشهود بود. کنترل و کاهش این موارد، یکی از عوامل اصلی ارتکاب به خشونت است و باید در دستور کار پلیس و دیگر نهادهای کنترل اجتماعی قرار گیرد.
[1] Russell & Radford [2] Sev’er and Yurdakul [3] Bostan [4] Brandon & Hafez [5] Nasrullah et al. [6] Abu-Lughod [7] Zaumot [8] Murugananthan [9] Singhal [10] Satnam Singh Deol [11] Hosseini & Basavaraju [12] Dhiman & Tania [13] Flatley [14] Singh [15] Dayan [16] Yamin [17] Shabbir [18] Heydari et al. [19] AlQahtani et al. [20] Herbert Mead [21] Durkheim [22] . وجدان جمعی مصداقی از واقعیت اجتماعی غیرمادی و عبارت است از: مجموعۀ تمام تصورات فردی از وجدان که در سطح اجتماعی وجود دارد و از عوامل تعیینکنندۀ انتظارات فرهنگی در رفتار افراد است. [23] Lincoln and Guba [24] Credibility [25] Autenticity [26] Transferability [27] Dependability [28] Confirrnability [29] این مفهوم از نظریۀ «ساختارهای فرصت نامشروع» ریچارد ایکلووارد و لیود ای اولین به عاریت گرفته شده است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ایزی، ا. (1394). تحلیل جامعهشناختی عوامل مؤثر بر قتلهای خانوادگی و همسرکشی. دانش انتظامی خراسان شمالی، 2(7)، 81-100. https://civilica.com/doc/1850798 آمار پزشکی قانونی کشور. (1402). سایت https://www.lmo.ir بشیریه، ح. (1387). انقلاب و بسیج سیاسی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران. جاهد، م.؛ دیندار، ر. و ستوده، م. (۱۳۹۰). بررسی عوامل دخیل در وقوع قتل عمد در استان اردبیل. کارآگاه، 2(16)، ۱۰۹ـ۱۲۸. http://det.jrl.police.ir/article_10517. جوانمرد، م.؛ عشایری، ط. و عباسی، ا. (1399). بررسی عوامل اجتماعی – فرهنگی مؤثر بر قتلهای ناموسی. مددکاری اجتماعی، 9(3)، 48-56. https://sid.ir/paper/962527/fa دلاور، ع. و کوهزادیان، ق. (1398). تحلیل مقایسهای و اولویتبندی عوامل مؤثر بر قتلهای ناموسی با سایر قتلها. پژوهشهای اطلاعاتی و جنایی، 14(55)، 75-94. https://sid.ir/paper/363691/fa دیلینی، ت. (1382). نظریههای کلاسیک جامعهشناسی (ترجمۀ بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی)، تهران، نشر نی. ریاحی، م. و اسماعیلی، و. (1397). بررسی جامعهشناختی نگرش به قتلهای ناموسی و عوامل اجتماعی مؤثر بر آن در شهر مریوان. مطالعات اجتماعی ایران، 12(3)، 52-79. https://sid.ir/paper/135815/fa ریتزر، ج. (1391). نظریههای جامعهشناسی در دوران معاصر (ترجمۀ محسن ثلاثی)، تهران: انتشارات علمی. سلمانپور سهی، ع.؛ اعرابی، س.؛ پورعزت، ع. و آقایی، م. (1400). مفهومپردازی ماهیت اجرای استراتژیک برای تحقق استراتژیهای سازمان. مدیریت بازرگانی، 13(3)، 655-689. 10.22059/jibm.2021.317487.4037 صابر، م. (1396). بررسی عوامل قتلهای ناموسی در سال 1393 (مورد مطالعه شهرستان ایلام). دانش انتظامی ایلام، 6(22)، 23-41. صادقی فسایی، س. (1393). مطالعۀ جامعهشناختی قتل: شناسایی و ریسکفاکتورها. بررسی مسائل اجتماعی ایران، 5(2)، 191-218. . 10.22059/ijsp.2014.55546 عبدی، ع. (1367). مسائل اجتماعی قتل در ایران، تهران: نشر جهاد دانشگاهی. کرمی، غ.؛ ملکی، ا. و زاهدی مازندرانی، م. (1398). تبیین جامعهشناختی پدیدۀ قتلهای ناموسی (بهخاطر شرف) در استان خوزستان در طی سالهای 1390 الی 1394. توسعۀ اجتماعی، 13(3)، 81-116. محدثی، ح. و ابراهیمی، م. (1398). نشست تخصصی فرهنگ و مسائل اجتماعی؛ تحلیل جامعهشناختی پدیدههای زنکشی و شوهرکشی، تهران: پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات. محمدپور، ا.؛ رضایی، م.؛ پرتوی، ل. و صادقی، ر (1388). بازسازی معنایی تغییرات خانواده به شیوۀ نظریۀ زمینهای (مطالعۀ موردی ایلات منگور و گورک). خانوادهپژوهی، 5(19)، 309-330. مقدسی، م. و روستایی، م. (1403). قتلهای ناموسی و مطالعۀ تطبیقیِ بازنمایی آن در نظامهای کیفری غربی، اسلامی و ایران. پژوهش تطبیقی حقوق اسلام و غرب، 11(2)، 139-162. DOI: 10.22091/csiw.2024.8551.2321 مهدوی، د.؛ عالیپور، ح. و بابایی، م. (1402). رویکرد فقه و سیاست کیفری ایران نسبتبه قتلهای ناموسی؛ چالشها و راهکارهای پیشگیری. فقه جزای تطبیقی، 3(2)، 107-116. doi: 10.22034/jccj.2023.385213.1191
Refrences Abdi, A. (1988). Social issues of murder in Iran. Tehran: Jahad Danshghi Publishing House, first edition. [ In Persian]. Abu-Lughod, L. (2011). Seductions of the “honor crime”. Differences: A Journal of Feminist Cultural Studies, 22(1), 17-63. https://doi.org/10.1215/10407391-1218238 AlQahtani, M., Sarah Almutairi, D., Binaqeel, E., & Almutairi, R. (2022). honor killings in the eastern mediterranean region: A narrative review. Journal of Healthcare, 11, 74, 1-8. https://doi.org/10.3390/healthcare11010074 Andreas, M. (2003).Validity and reliability tests in case study research: A literature review with “hands-on applications for each research phase. Qualitative Market Research: An International Journal, 6(2), 75-86. http://dx.doi.org/10.1108/13522750310470055 Bashiriyeh, H. (2008). Revolution and political mobilization. Tehran University Press, 7th edition. [In Persian]. Blaikie, N. (2007). Approaches to social inquiry (2nd Ed.). Polity Press. Bostan, H. (2003). Sex inequality and oppression. Seminary and University Research Institute. Brandon, J., & Hafez, S. (2008). Crimes of the community: Honour-based violence in the UK. Centre for Social Cohesion. Brookman, F. (2005). Understanding homicide. Sage. Charmaz, K. (2006). Grounding grounded theory: A practical guide through qualitative analysis. Sage Publication. Dayan, H. (2019). Female honor killing: The role of low socio-economic status and rapid modernization. Journal of Interpersonal Violence, 36, 1-18. DOI: 10.1177/0886260519872984 Delavar, A., & Kohzadian, Q. (2019). Comparative analysis and prioritization of factors affecting honor killings with other homicides. Criminal Intelligence Researches, 14(3 (55) ), 75-94. [In Persian] Delaney, T. (2003). Classical theories of sociology. translated by Toloui Vahid and Sedighi Behrang, Tehran, Ney Publications. [In Persian] Dhiman, S., & Tania, S. (2017). No ‘honour’ in killing: A socio-legal analysis. International Journal of Recent Scientific Research, 8(7), 18541-18546. http://dx.doi.org/10.24327/ijrsr.2017.0807.0528 Durkheim, E. (1997). The division of labor in society. Simon and Schuster. Flatley, J. (2017). Crime in england and wales: Office for national statistics. https://www.ons.gov.uk/releases/crimeinenglandandwalesyearendingdecember2017Year ending June 2017. Crime against household and adult, also including data on crime experienced by children, and crime against businesses and society. 2017. Forensic Medical Statistics of the Country. (2023). https://lms.lmo.ir [In Persian] Golafshani, N. (2003). Underestanding reliability and validity in qualitative research. The Qualitative Report, 8(4), 597-607. Heydari, A., Teymoori, A., & Trappes., R. (2021). Honor killing as a dark side of modernity: Prevalence, common discourses, and a critical view. Social Science Information, 60(1), 86-106. DOI:10.1177/0539018421994777 Hosseini, S.B., & Basavaraju, C. (2016). Study on honor killing as a crime in India-cause and solutions. International Journal of Preventive Medicine, 2(1), 90-95. https://civilica.com/doc/1850798 Izi, A. (2015). Sociological analysis of factors affecting family murders and homicide. North Khorasan Police Knowledge Quarterly, 2(7), 81-100. [In Persian]. Jahid, M., Dindar, R., & Sotoudeh, M. (2013). Investigating the factors involved in the occurrence of intentional homicide (Case Study of Ardabil Province). Detective Magazine, 2(16) 109-128. [In Persian] Javanmard, M., Ashayeri, T., & Abbasi, E. (2020). A study of social and cultural factors affecting honor killings. Socialworkmag, 9 (3), 48-56 [In Persian] Karami, G., Maleki, A., & Zahedi Mazandarani, M. J. (2019). Sociological explanation of the phenomenon of honor killings (for the Sake of Honor) in khuzestan province during 2011-2015. Quarterly Journal of Social Development (Previously Human Development), 13(3), 81-116. [In Persian] Kulwicki, A. D. (2002). The practice of honor crimes: A glimpse of domestic violence in the Arab world. Issues in Mental Health Nursing, 23, 77-87. DOI: 10.1080/01612840252825491 Lincoln, Y., & Guba, E. (1985). Naturalistic inquiry. Sage Publications. Mahdavi, D., Aalipour, H., & Babaei, M. A. (2023). The approach of jurisprudence and iranian criminal policy toward honor killings: Challenges and prevention. Comparative Criminal Jurisprudence, 3(2), 107-116. [In Persian] Moghaddasi, M. B., & Roustaie, M. (2024). Honor killings and a comparative study of its representation in western, islamic and Iran criminal systems. Comparative Studies on Islamic and Western Law, 11(2), 139-162. [In Persian] Muhaddsi, H., & Ebrahimi, M. (2018). Specialized meeting Culture and social issues; Sociological analysis of the phenomena of femicide and husbandicide. Research Institute of Culture, Art and Communication. [In Persian] Mohammadpour, A., Rezaei, M., Partovi, L., & Sadeghi, R. (2009). The meaning reconstruction of family changes using grounded theory (A case study of mangor and Gaverk Tribes). Journal of Family Research, 5(3), 309-330. [In Persian] Murugananthan, S. (2014). Honour killing’ the menace - A case study in Tamil Nadu. International Journal of Management Research and Social Science (IJMRSS), 1(1), 38-40. Nasrullah, M., Haqqi, S., & Cummings, K.J. (2009). The epidemiological patterns of honour killing of women in Pakistan. European Journal of Public Health, 19(2), 193-7..DOI: 10.1093/eurpub/ckp021. Neuman, L. (2006). Social research methods: Quantitative and qualitative approaches. Allyn and Bacon. Rao, S., & Perry, C. (2003). Convergent interviewing to build a theory in under-researched areas: principles and an example investigation of Internet usage in inter-firm relationships. Qualitative Marke Research: An International Journal, 6(4), 236-247.https://doi.org/10.1108/13522750310495328 Riahi, M. E., & Esmaeili, V. (2018). A sociological study of attitudes towards honor killing among residents of marivan. Journal of Iranian Social Studies, 12(3), 52-79. [In Persian] Ritzer, J. (2012). Sociological theories in the contemporary era. translated by Mohsen Salasi, Scientific Publications, 16th edition. [In Persian]. Russell, D., & Radford, G. (1992). Femicide: The politics of woman killing. Twayne Publishers. Saber, M. (2016). Investigating the factors of honor killings in 2013 (Case Study of Ilam city). Journal of Ilam Police Science, 6(22), 23-41. [In Persian]. Sadeghifasaee, S. (2014). A sociological analysis of homicide: identifying risk factors. lranian Journal of Social Problems, 15(2), 191-218. [In Persian] Salmanpour Sohi, A., Aarabi, S. M., Pourezzat, A. A., & Aghaei, M. (2021). Conceptualizing the nature of strategic execution to organizational strategies implementation. Journal of Business Management, 13(3), 655-689. doi: 10.22059/jibm.2021.317487.4037[In Persian] Satnam Singh, D. (2014). Honour killings in haryana state, india: a content analysis. International Journal of Criminal Justice Sciences (IJCJS), 9(2), 192–208. https://www.researchgate.net/publication/333557222_ Sev’er, A., & Yurdakul, G. (2001). Culture of honor, culture of change: A feminist analysis of honor killings in rural Turkey. Violence Against Women, 7(9), 964-98. Shabbir, M. (2019). Social acceptance of honor killings: A sociological analysis of “Panchayat” in rural Punjab, Pakistan. Journal of the Punjab University Historical Society, 32(1), 153-161. Singh, S. (2017). Honour killings in India: Need for a composite and strict legal framework. International Journal of Interdisciplinary and Multidisciplinary Studies (IJIMS), 4(3), 62-78. DOI:10.10000/IJLMH.114514 Singhal, V. (2014). Honour killing in India: An assessment. Indian Council for Social Science Research (IC-SSR). Yamin, K. (2019). A sociological perspective of honour killing in India. International Journal of Engineering and Management Research, 9(6), 128-132. https://doi.org/10.31033/ijemr.9.6.21 Zaumot, J. (2014). Honour crimes in middle east. Capstone Project. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 186 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 64 |