تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,652 |
تعداد مقالات | 13,423 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,844,637 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,141,636 |
از هوش انسانی تا هوش مصنوعی: بررسی برگردانهای فارسی فنون ادبی غزلوارۀ ش. ۶۲ شکسپیر ازمنظر راهکارهای انسانی و ماشینی | |||||||
فنون ادبی | |||||||
دوره 16، شماره 3 - شماره پیاپی 48، مهر 1403، صفحه 29-50 اصل مقاله (2.06 M) | |||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/liar.2024.141616.2380 | |||||||
نویسنده | |||||||
ابوالفضل حری* | |||||||
دانشیار مطالعات ترجمه، گروه زبان و ادبیات انگلیسی، دانشکده ادبیات و زبانها، دانشگاه اراک، اراک، ایران | |||||||
چکیده | |||||||
ترجمهگری ژانر شعر به سایر زبانها همیشه به چند دلیل مسئلهساز بوده است. نخست، ترجمهگری متون ادبی با دشواریهای خاص همراه است؛ دوم، متون منظوم نیز بهسبب کیفیاتی خاص به زبانی دیگر سخت ترجمهپذیر جلوه میکنند؛ سوم، سبک و سیاق شاعر در ترجمه به «بدیلی» کمرنگ از اصل بدل میشود؛ چهارم، ترجمهگری شعر از رهگذر هوش مصنوعی نیز مسئلهساز است. این مقاله میکوشد بهشیوة کیفیتبیینی و با کمک ابزارهای هوش انسانی و ماشینی برخی از این مسائل را در پرتو برگردانهای فارسی فنون ادبی غزل ۶۲ شکسپیر بررسی کند. هدف اصلی توجه به چالشهای پیشرو در ترجمة فنون ادبی است. فرزاد ترجمهای روان؛ موقر، ترجمهای بهنسبت آزادانهتر و شفا، ترجمهای وفادار به مضمون و طبیبزاده، ترجمهای بسنده و پذیرفته از غزلواره ارائه کردهاند. از میان ابزارهای هوش مصنوعی، گوگل ترجمهای تقریباً نزدیک به متن اصلی و تحتاللفظی؛ بات تلگرامی، ترجمهای کاملتر و روانتر و اوپن چت جیپیتی، ترجمهای دقیقتر و نزدیکتر به هوش انسانی از غزلواره ارائه کردهاند. به نظر میرسد ترجمة ادبی بهویژه شعر از رهگذر ترجمة ادبی نیاز به خلاقیت هوش انسانی دارد تا حضور «بدیل» خود را به «اصل» نزدیکتر کند. | |||||||
کلیدواژهها | |||||||
هوش انسانی؛ هوش مصنوعی؛ غزلواره؛ بسندگی؛ پذیرفتگی | |||||||
اصل مقاله | |||||||
از ترجمۀ آثار شکسپیر به فارسی بیشاز صد سال میگذرد. بهظاهر حسینقلی سالور (۱۲۴۷-۱۳۱۱) نوۀ محمدشاه قاجار (1222-1264 ه.ق) برای اولین بار کمدی رامکردن زن سرکش از ویلیام شکسپیر را به فارسی ترجمه میکند. پس از وی ناصرالملک (۱۲۴۵-۱۳۰۶) نمایشنامۀ اتللو از شکسپیر را به فارسی برمیگرداند. در این میان ترجمۀ برخی غزلوارههای شکسپیر از دهۀ دوم سدۀ چهاردهم شمسی در مجلات و بهویژه مجلۀ مهر (۱۳۱۲-۱۳۱۷ ه.ش.) چاپ میشوند. ابتدا مسعود فرزاد (۱۲۸۵-۱۳۶۰) برخی از این غزلورارهها را ترجمه میکند. متعاقباً فردی با نام مخفف م.م. که به گفتۀ شفیعیکدکنی (۱۳۹۰)، مجید موقر (۱۲۷۷-۱۳۴۶) سردبیر مجله است، برخی دیگر از غزلوارهها را ترجمه میکند. بعدها شجاعالدین شفا (۱۳۴۴) نیز غزلیاتی از شکسپیر را ترجمه و چاپ میکند. پساز انقلاب نیز غزلوارههای شکسپیر بهطور پراکنده در مجلات داخلی ترجمه و منتشر میشوند. با این حال تقی تفضلی (۱۳۷۷)، ترجمهای منثور از یکصد غزل شکسپیر را در قالب یک کتاب منتشر میکند. سپس بهنام مقدم (۱۳۸۰) ترجمهای منظوم همراه با شرح و تفسیر از ۷۸ غزلوارۀ شکسپیر را در قالب کتاب غزلهای شکسپیر ترجمه میکند. همچنین سعید سعیدپور (۱۳۷۷) برخی غزلوارههای شکسپیر را که پیشتر در برخی مجلات ازجمله فصلنامۀ هنر به چاپ رسانده در کنار گزیدهای از دیگر اشعار شاعران انگلیسی در کتابی با عنوان از شکسپیر تا الیوت منتشر میکند. ابجدیان (۱۳۸۷) نیز در ضمن معرفی شاعران رنسانس در جلد سوم کتاب خود با عنوان تاریخ ادبیات انگلیس، شرحی از غزلیات به همراه ترجمۀ برخی غزلیات ارائه میکند. با این حال، امید طبیبزاده (۱۳۹6) کاملترین ترجمه را همراه با شرح و تفسیر از همۀ غزلوارههای شکسپیر به دست میدهد. طرفه اینکه، علاوهبر هوش انسانی، غزلوارۀ شکسپیر را هم میتوان از رهگذر هوش مصنوعی (artificial intelligence-AI) به فارسی برگرداند که در نوع خود چالشبرانگیز و جذاب خواهد بود. در این مقاله برای آنکه گزارشی از ترجمۀ فارسی غزلوارههای شکسپیر از رهگذر هوش انسانی و مصنوعی به دست بدهیم، غزلوارۀ ش. ۶۲ را که عمدۀ مترجمان پیش گفته و ابزارهای هوش مصنوعی آن را به فارسی برگرداندهاند، ازمنظر راهکارهای پیشنهادی ترجمۀ شعر بررسی میکنیم. در این میان به برخی مسائل مرتبط با ترجمه متون شاعرانه از رهگذر هوش انسانی و مصنوعی اشاره میکنیم. مسئله سنت ترجمهگری شعر از سنت ترجمۀ متون متعارف و بهطریق اولی، سنت ترجمهگری متون ادبی جدا نیست، چه عموماً در تقسیمبندی سنتی متون ادبی براساس ژانر، متون منثور، منظوم و نمایشی را جملگی ذیل عنوان کلی انواع متون ادبی جای میدهیم. با این حال، به نظر میرسد بحث ترجمهگری ژانر شعر به سایر زبانها همیشه در کنار مسائل مرتبط با خود آثار اصلی مطرح و مسئلهساز بوده است. با این حال، از میانۀ دهۀ 1950 م. به این سو، و بهویژه در چهار دهۀ اخیر بحث ترجمهگری متون ادبی و بهطریق اولی متون منظوم که خود ویژهترین کاربست زبان متعارف محسوب میشود چندانکه سزد به معاینه درنیامده و کمتر محل بحث و جدل و فحص و نظر بوده است. این امر به چند دلیل کلی بوده است. اول اینکه متون ادبی و بهویژه متون منظوم را بهسبب کیفیاتی خاص که واجد آن است و از آن به ادبیّت (literariness) یاد میشود به زبانی دیگر ترجمهناپذیر میدانند. درواقع این کیفیات که تا اندازهای بسیار فرهنگمحور نیز هستند، در فرایند برگردان از یک زبان و جایگیری در فرهنگی دیگر کیفیت اصلی خود را از دست میدهند و به آثاری خنک و کممایه بدل میشوند. از همین روست که مثلاً رابرت فراست (1874-1963)، شاعر آمریکایی شعر را ترجمهناپذیر میداند چون معتقد است موسیقی شعر اولین کیفیتی است که بهتمامی در فرایند ترجمۀ شعر «از دست میرود» یا اینکه، به تعبیر شفیعیکدکنی شعر «هنر زبان است و فقط در زبان اصلی است که تمام جلوهها و نمایشهای خود را دارد» (شفیعی کدکنی، ۱۳9۰، ص. 21)... «که قابل التذاذ کامل است و اگر مترجمی توانا باشد میتواند از شعر درجۀ سوم یک زبان شاهکاری بیافریند. چنانکه مترجم ضعیف و کماستعداد میتواند شاهکاری را به قطعهای بیروح و تکراری و مبتذل بدل کند» (شفیعی کدکنی، ۱۳9۰، ص. 22). از دیگر سو برخی ازجمله نایدا و تابر (Nida & Taber, 1969, p. 9) معتقدند هیچ زبانی نیست که به زبانی دیگر ترجمه نشود، بهویژه اینکه امروزه پای ابزارهای ترجمهای مبتنی بر هوش مصنوعی هم به میان آمده است درواقع ازحیث زبانی هیچ زبانی ترجمهناپذیر نیست؛ اما برخی کاربردهای زبان ازجمله زبان شاعرانه که نوعی استفادۀ نامتعارف از زبان روزمره است بهسبب برخی ویژگیهای خاص نه ترجمهناپذیر، سخت ترجمهپذیر جلوه میکنند. به دیگر سخن، اگر اصل تعادل (equivalence) را اصل مبنایی در فرایند ترجمه در نظر بگیریم، امکان یافتن معادل و تناظر یک به یک میان زبان شاعرانه از یک زبان به زبان دیگر نیست، بلکه باید بهجای تعادل از «تقریب»، «همانندی» و «مشابهت» میان پارههای زبانی در دو زبان مختلف سراغ بگیریم. از یک سو، براساس نسبیت زبانی که معتقد است تفکر ما از رهگذر زبان رقم میخورد و این زبان است که اندیشۀ ما را تعیین میکند، یافتن تعادل میان دو زبان ممکن نیست. از سوی دیگر، از آنجا که دو زبان ازحیث ساختاری بهویژه در سطوح آوایی، نحوی و معنایی یکسان نیستند، امکان یافتن معادل کامل ممکن نخواهد بود و این امر بهویژه وقتی پای ترجمۀ شعر به میان میآید- بهسبب آنکه شعر سطوح آوایی، نحوی و معنایی زبان متعارف را در راستای اهداف هنری و زیباییشناسانه بهطرزی خاص به خدمت میگیرد- دوچندان نمود و بروز پیدا میکند و پررنگ میشود. بحث مهم دیگر این است که در ترجمۀ متون متعارف عموماً و ترجمۀ متون ادبی و بهویژه منظوم، فقط با برگردان اقلام زبانی از یک زبان به زبانی دیگر سر و کار نداریم، بلکه ازآنجاکه متون ادبی اجزای جداییناپذیر فرهنگ ملل محسوب میشوند و بارهای خاص معنایی را یدک میکشند کار ترجمهگری این متون نیز بهسبب مسائل فرهنگی با دشواریها و مشکلات خاص خود همراه است. اگر به متون ادبی فقط به دیدۀ پارههای زبانی جدا از فرهنگ نگریسته شود یعنی به متن شعر بدون توجه به بافتار و پیرامتن آن اثر توجه شود، شعر به پارههای صرف زبانی فرو کاسته میشود که جز برخی غرائب و ظرایف و بازیهای کلامی، گویی چیزی دیگر برای عرضه ندارد، حال آنکه، متون ادبی پیشاز آنکه اقلام صرف و برساختۀ زبانی باشند، اقلامی فرهنگمحور و بافتار وابستهاند و دقیقاً انتقال همین فرهنگ و فضای پیرامتنی است که کار ترجمۀ متون ادبی و ازجمله شعر را با دشواری روبرو میکند. بحث دیگر این است که شعر، بیان حالات روحی و روانی گویندة آن است و نویسنده/ شاعر تلاش میکند در هر اثری که میآفریند نشانی، ردپایی یا اثر انگشتی از خود در آن اثر برجای بگذارد. از این نشان، ردپا و اثر انگشت با عنوان کلی «سبک» (style) یاد میکنیم که در گستردهترین معنای کلمه عادات زبانی و شیوۀ رفتار نویسنده با زبان را میگویند. این سبک و سیاق که در متون ادبی و بهویژه شعر به فردیترین حالت خود نزدیک میشود در ترجمه به زبانی دیگر، اگر بهتمامی از دست نرود به «بدیلی» کمرنگ از اصل بدل میشود. به دیگر سخن، سبک و سیاق نویسنده/شاعر همان است که به سختی تن به ترجمه به زبانی دیگر میدهد. با این وصف، اگر شعر را در تعریفی خاص بیان حالات روحی و روانی گوینده در نظر بگیریم به نظر میرسد این بیان حالات در همه انواع و گونههای شعر به یک میزان و مرتبه نباشد. در این میان، نوع شعری «غزل» یا تغزل در زبان فارسی و سونات یا سانیت یا در معانی متعارفتر، «غزلواره» (sonnet)، شخصیترین بیان حالات روحی و روانی شاعر بهحساب میآید و البته این نوع شعری هم در همۀ زبانها یکسان نیست و آنچه در سنت شعری انگلیسی سونات/سانیت نامیده میشود به تمامی با آنچه در فارسی به «غزل» موسوم است یکسان نیست و جز در یکی دو مشخصۀ کلی، میان این دو گونۀ شعری در سنت شعر انگلیسی و فارسی تناظری دقیق و یک به یک برقرار نیست و ازاینرو در فرایند برگردان سونات انگلیسی به غزل فارسی برخی مسائل پیشامد میکند که لازم است به آنها توجه شود. در عین اینکه نه در سنت شعر انگلیسی و نه فارسی با یک نوع سونات یا غزل سر و کار نداریم؛ مثلاً در سنت شعر فارسی پای انواع غزل بهویژه ازحیث مضمون و محتوا به میان میآید. در سنت انگلیسی نیز سونات که برگرفته از سنت ایتالیایی پترارکی (Petrarchan) است بهویژه ازحیث صورت به یک قالب و شیوه نیست؛ برای نمونه فرق است میان غزل اسپنسری (Spenserian) با غزل شکسپیری (Shakespearian). جدا از اینکه شکسپیر رنگ و صبغهای تازه و مبدعانه به سنت سوناتنویسی انگلیسی نیز بخشیده است. درمجموع، در فرایند برگردان سونات به فارسی پای چند پرسش به میان میآید: آیا در اصل سونات را با حفظ ویژگی صوری و ساختاری میتوان به سونات ترجمه کرد یا با اندکی دستکاری میتوان آن را به گونۀ غزل فارسی برگرداند؟ آیا امکان برقراری تناظر دقیق میان وزن و بحر سونات با وزن و شعر غزل فارسی امکان دارد؟ آیا ضرورتی دارد که بحور شعر انگلیسی را در فارسی بازآفرینی کرد یا میتوان به نوآفرینی نیز دست زد؟ شکسپیر عمدۀ غزلیات خود را بر وزن آیمبی پنجپایهای (iambic pentameter) سروده است، آیا میتوان و امکان دارد این وزن را در فارسی بازآفرید؟ پرسش مهمتر، آیا باید سونات را به شعر برگرداند یا به نثر؟ مترجم تا چه اندازه در برگردان شعر آزادی عمل دارد؟ شعر اگر به نثر برگردد آیا همچنان در زبان و فرهنگ مقصد شعر محسوب میشود؟ تا چه اندازه امکان انتقال عناصر فرهنگی علاوهبر عناصر شعری در فرایند ترجمه ممکن است؟ بر سر مخاطب شعر اصلی و شعر ترجمه چه میآید؟ پیداست شکسپیر سوناتهای خود را دستکم برای دو مخاطب خاص یکی زنی سیاه چرده و دیگری مردی زیبارو سروده است (بحثی جزییتر در این مقاله نمیگنجد)، حال با تغییر فرهنگ انگلیسی عصر رنسانس به فرهنگ ایرانی سدۀ بیستویکم وضعیت مخاطب چگونه خواهد بود؟ بر همین اساس ترجمۀ مسائل تابو چه میشود؟ از همه جذابتر، اما همچنان اثباتنشدهتر و گمانمبناتر، ترجمۀ متون ادبی و بهطریق اولی به کمک موتورهایی هوشمند مثل گوگل ترنسلیت (Google Translate) و به تازگی چت جیپیتی (Chat GPT) است. تا چه اندازه هوش مصنوعی ممکن است در انتقال خصوصیترین حالات و مکنونات شاعر به زبانی دیگر موفق باشد اگر در نظر بگیریم که هوش مصنوعی بهسبب ویژگی ساختاری، فاقد هوش عاطفی و احساسی است که ویژگی خصیصهنمای هوش انسانی است؟ این مقاله میکوشد به برخی از این مسائل در پرتو برگردانهای فارسی غزل ۶۲ شکسپیر بپردازد. دلیل اصلی انتخاب این غزل این است که چند مترجم مختلف آن را ترجمه کردهاند: مسعود فرزاد، مجید موقر، شجاعالدین شفا، بهنام مقدم، تقی تفضلی و امید طبیبزاده. علاوهبر اینکه این غزل را چند دانشجوی کارشناسی ادبیات انگلیسی گرایش ادبیات و مترجمی نیز ترجمه کردهاند. همچنین برگردان این غزل از رهگذر هوشهای مصنوعی نیز در اختیار هست. بحث و بررسی بحث دربارۀ غزلوارههای شکسپیر پردامنه و پرچندوچون است که طبیبزاده (۱۳۹۶) بهطرزی موجز عمدۀ آنها را فهرست کرده است. عمدۀ بحث این است که آیا این غزلوارهها در اصل از شکسپیر است یا منسوب به وی؟ مضمون و محتوای اصلی آنها چیست؟ و خطاب اصلی این غزلوارهها به کیست؟ و از همه مهمتر آیا این غزلوارهها خویشتننگاری شکسپیر است یا اینکه شکسپیر هم مثل همۀ شاعران، پرسونا و گویندهای خیالی را در این اشعار استخدام کرده و مسائل را از زبان وی میگوید؟ اگر این غزلوارهها خویشتننگاری شکسپیر است آیا میتوان مباحث همجنسخواهی و دگرجنسخواهی را که مسألۀ اصلی غزلوارههاست به شکسپیر نسبت داد؟ یا اینکه این بیانگری احساس چنانکه طبیبزاده (۱۳۹۶، ص. ۴۷) میگوید، از عشق افلاطونی شکسپیر به جوان زیبارو سخن میگوید که از مظاهر عهد رنسانس محسوب بوده است؟ در تقسیمبندیای متداول و سنتی که مضمونمحور است تا شکلمبنا، غزلوارههای شکسپیر را به سه دستۀ کلی تقسیم میکنند. غزلوارههای ۱-۱۲۶ که خطاب آنها به جوان زیبارو (fair youth) است؛ غزلوارههای ۱۲۷-۱۵۲ که خطابشان به زن سیاهچرده (black lady) است و دو غزل ۱۵۳ و ۱۵۴ که به غزلهای آناکریونی (Anacreon 583BC-485 BC) موسوم هستند که مضمونی عاشقانه دارند (ابجدیان، ۱۳۸۷، ص. ۱۸۶؛ طبیبزاده، ۱۳۹۶، ص. ۳۴). غزلوارۀ ۶۲ در کنار غزلوارههای ۵۹ و ۶۰ و ۶۵ به ارتباط میان زمان و زیبایی میپردازند (ابجدیان، ۱۳۸۷، ص. ۲۰۵) و به گفتۀ طبیبزاده، اولین غزلواره از دو غزلوارهای است که دربارۀ پیری شاعر است (طبیبزاده، ۱۳۹۶، ص. ۱۸۴). ابتدا اصل غزلواره: Sin of self-love possesseth all mine eye در این غزلواره، شکسپیر ابتدا از گناه عشق به خویشتن سخن میگوید که چشمانش و نیز تمام تن و جانش را مسخر کرده و در اعماق قلبش ریشه دوانده است (رباعی اول). سپس در رباعی دوم، از زیبایی چهرۀ خود میگوید که در تمام جهان نظیر ندارد؛ اما در رباعی سوم، میگوید که چون آینه به دست میگیرد خود را بسیار فرسوده و پیر و فرتوت میبیند. درنهایت، در دوخط پایانی تمام آن شکوه و جلوه و زیبایی را که از آن خود میدانسته، همه را به جوان زیبارو نسبت میدهد و پیری خود را با زیبایی ایام جوانی جوان زیبارو، زیبا تصور میکند. چنانکه پیداست سانت، ۱۴ خط دارد که در سه رباعی (quatrain) و یک دوبیتی (couplet) بر قافیه الف ب الف ب پ ت پ ت ث ج ث ج ح ح و بر وزن داح دام/ داح دام/ داح دام/ داح دام/ دا دام (dah-DUM) شکل میگیرد (Senna, 2000, p. 10). در اینجا بخش اول بدون تکیه (unstressed) و بخش دوم که پررنگ شده، تکیهبر (stressed) است. برای نمونه الگوی وزنی در دو خط اول: Sin of self-love possesseth all mine eye پیداست این الگوی وزنی بهسبب تفاوت الگوی بحری و وزنی شعر فارسی و انگلیسی در ترجمه به تمامی از دست میرود و مترجم هرچند به طرافت طبع هم افتد نمیتواند این الگوی وزنی را برگرداند که البته طبیعی است. بااینحال یکی از مترجمان فارسی (مقدم، ۱۳۸۰) کوشیده که این الگوی وزنی را در زبان فارسی برابریابی کند: «گناه خودپسندی دیدهام پوشیده دارد/ همه روح من و اندیشهام پوشیده دارد». پیشینۀ بحث بحث دربارۀ وجوه مختلف ترجمهگری متون ادبی در منابع گوناگون انگلیسی و فارسی آمده است که اشاره به آنها درازدامن خواهد شد (برای نمونه، بنگرید به مقالههای مختلف خزاییفرید که عمدتاً در مجلۀ مترجم منتشر شدهاند؛ حری، ۱۴۰۰). دربارۀ وجوه ترجمهگری شعر و بهویژه ترجمهگری فنون ادبی شعر مثل تشبیه و استعاره منابع بیرون از شمار است (برای نمونه بنگرید به مجموعه مقالههای دو سه کنفرانس ترجمه ادبی که در دو دهۀ ۱۳۶۰ و ۷۰ ه. ش. در ایران برگزار گردیده است و نیز مقالههای علمی در مجلههایی مانند مترجم و بهویژه مطالعات ترجمه از میان دیگر منابع). بحث دربارۀ برخی وجوه ترجمهگری غزلوارههای شکسپیر نیز در این منابع بهصورت پراکنده آمده است. بهطور مشخصتر، ابراهیمی (۱۳۸۰) کوشیده است دو ترجمۀ الهیقمشهای و فاطمه راکعی از غزلوارۀ ۷۳ را ازمنظر نقد فرمنگری و ساختاری بررسی کند و ضمن اشاره به کاستیهای دو مترجم، ترجمهای تازه از این غزلواره ارائه کند. مقالۀ دیگری به دیدۀ نگارنده نیامد که ترجمۀ غزلوارههای شکسپیر را بررسی کند. جز اینکه حسینی (۱۳9۶) ضمن مرور کتاب طبیبزاده به برخی نقائص ترجمۀ ایشان اشاره و پیشنهادهایی را ارائه کرده است. همچنین در ارتباط با ویژگیهای بلاغی در زبان فارسی چند مقاله در مجلة فنون ادبی در دسترس است. از آن جمله است: صالحی و همکاران (۱۴۰۱). با اینکه ترجمهگری از رهگذر ابزارهای هوش مصنوعی تازگی دارد، منابع مرتبط با این ابزارها و ترجمهگری متون ادبی کمشمار نیست که به برخی از مرتبطترین اشاره میشود؛ برای نمونه، کانستانتین (Constantine, 2019) میکوشد توانمندی گوگل ترنسلیت را در ترجمه متون ادبی از رهگذر ترجمۀ قطعاتی از آثار ولتر نویسندۀ فرانسوی، بررسی کند. تورال و و همکاران او میکوشند ابتدا بخشی از یک رمان کوتاه را با ترجمۀ ماشینی به زبان کاتالان ترجمه کنند و سپس از شش مترجم حرفهای بخواهند که آن ترجمه را ویرایش کنند. ونگ (Wang, 2023) نشان میدهد ترجمۀ ماشینی بهویژه مبتنی بر فناوری شبکۀ عصبی بسیار پیشرفت کرده و بر پیشۀ مترجمی تأثیرگذار بوده است. ونگ میکوشد مزایا و معایب ترجمههای مبتنی بر هوش مصنوعی و انسانی را بررسی کند و نتیجه میگیرد برای نیل به ترجمههای کارآمدتر نیاز است هوش انسانی نیز در فرایند ترجمههای هوش مصنوعی مداخله کند. ماتسوف (Matsov, 2019) میکوشد نظامهای ترجمۀ ماشینی را با کمک فناوری شبکۀ عصبی برای بهینهسازی ترجمۀ ادبی ارتقا ببخشد. برای این کار داستانهایی را از انگلیسی به روسی و از آلمانی به انگلیسی به کمک گوگل ترنسلیت ترجمه میکند. نتایج وی نشان میدهد ۳۰ درصد جملههای گوگل کیفیت پذیرفتنی دارند و البته برخی خطاهای نحوی نیز دور از انتظار نیست. بااینحال هنوز هیچ مقالهای همیاری هوش مصنوعی را در ترجمۀ شعر و بهویژه غزلوارههای شکسپیر به فارسی بررسی نکرده و این مقاله گام اولیه بهحساب میآید. 1.4. نگاهی به ترجمههای فارسی غزل ۶۲ این غزل ابتدا در مجلۀ مهر با ترجمۀ مسعود فرزاد به چاپ میرسد: خودپرستی چشم مرا خیره و روح مرا مسخره کرده و سخت در دل من جایگزین گردیده است و این دردی است درمانناپذیر. من گمان میکنم که هیچ چهرهای به زیبایی چهره خودم ~ هیچ قد و قامتی باین موزونی و هیچ سخنی باین دلپذیری وجود ندارد و با خود میگویم در هر هنری سرآمد همه هنرمندان جهانم. اما وقتیکه آینه من مرا آنچنانکه هستم مینماید و آشکار میبینم که پیری بر من فتور آورده و گونههای مرا بدرنگ و پرچین کرده است حالم دیگرگون میشود و با خود میگویم چنین خودپرستی که تو داری راستی گناهی است ناآمرزیدنی...» آنگاه به وصف جمال محبوبه خود میپردازم - اما این نیز از خود پرستی است زیرا چون نیک مینگرم میبینم این کار را برای آن میکنم که محبوبهی خود را باخود یگانه میشمارم و او را میستایم تا بسبب آن یگانگی شمهای از ستایشها بخودم بازگردد و نقشی از زیبائی وی بر چهرهی فرتوت خود رسم کرده باشم. (ترجمۀ فرزاد، ۱۳۱۲، ص. ۱۲۴۳، با حفظ رسمالخط) سپس همین غزل بار دوم در همین مجلۀ مهر (ش. ۵، س. ششم، ۱۳۱۷، ص. ۴۱۳) با ترجمۀ فردی با نام مخفف م.م. که به گفتۀ شفیعیکدکنی (۱۳۹۰)، مجید موقر سردبیر مجله است، به چاپ میرسد: خودبینی و خودخواهی چشم و دل مرا انباشته و مرا در میان گرفته است. برای آن چارهای نمیدانم و داروئی نمیشناسم. چنین میپندار که چهرهای بزیبایی چهرهام هرگز کسی ندیده و اندامی برعنائی اندامم هرگز کسی نداشته است. چون بر همه برتری دارم بخود میبالم و خود را میستایم. اما چون آینه بدست میگیرم و چهرهای را که چنان جمیل و زیبا میپنداشتم چنین زشت و پرچین میبینم و بالائی را که چنان میستودم چنین خمیده میایم و بهار خود را خزان مشاهده میکنم ... آنگاه ای همیشه بهار من، پی میبرم که آنچه میستودم زیبائی و لطف تو و آنچه میدیدم جمال و طراوت تو بود در زیبائی تو ای بار گرامی، چنان محو و از خود بیخود شده بودم که ترا چون خویشتن میپنداشتم و با تو پیری و فرسودگی را کنار گذاشته جامه جوانی و طراوت پوشیده بودم. (ترجمۀ موقر، ۱۳۱۷، ص. ۴۰۳، با حفظ رسمالخط) در ۱۳۴۴، همین غزلواره را نیز شجاعالدین شفا ترجمه و در کتاب منتخبی از زیباترین شاهکارهای شعر جهان به چاپ میرساند: گناه خودپسندی بر دیدگان من، بر روح من، برسراپای من استیلا یافته. چنان در دلم ریشه کرده که داروئی برای درمان این درد نمییابم. خیال میکنم هیچ چهرهای لطف چهرهی مرا ندارد، هیچ اندامی ببرازندگی اندام من نیست، هیچ رفتاری با آراستگی رفتار من برابری نمیکند. پیاپی، چون مردی که از دور بمن نگرد و در من بجز حسن و کمال نبیند، محاسن خود را برای دیدگانم توصیف میکنم . اما همینکه بآئینۀ خود مینگرم و چهرۀ خویشتن را آنچنانکه هست، فرسوده و پرچین مییابم، عشقی را که بخویشتن دارم بصورتی دیگر مییابم، یعنی در آنوقت که میبینم با چنین چهرهی افسردهای خود را دوست نمیتوانم داشت، بجای وصف خود زبان بستایش جمال دلارای تو میگشایم و با رنگ و روغن جوانی تو سالخوردگی خویش را از نظر خودم میپوشانم. (ترجمۀ شفا، ۱۳۴۴، ص. ۳۲۶۱، با حفظ رسمالخط) مترجم چهارپارۀ سوم را که از زبان آینه گفتهشده به شخص شاعر نسبت میدهد و دوپارۀ نهایی را نیز با تغییراتی ترجمه میکند. تقریباً سی و اندی سال بعد تقی تفضلی ترجمهای منثور از این غزل به دست میدهد: گناه خود پسندی همۀ چشمم، همۀ روحم، همه اجزاء مرا مالک گشته و فراگرفته است برای این گناه هیچ چاره و درمانی نیست. این گناه در درون دلم سخت جا گرفته و بنشسته است فکر میکنم نه هیچ صورتی به قدر صورت من دلپذیر و زیبا است و نه هیچ اندامی این قدر شایسته و متناسب است و نه هیچ درستی به این درستی ارزشیابی شده است و چون برای خودم ارزشام را تعیین میکنم، مثل این است که در همهی ارزشها بر دیگران رجحان و برتری دارم، اما وقتی که آئینهام مرا به راستی و واقعی به خودم مینمایاند، که کوبیده و خورد و داغان شدهام و صورتی از قدمت و پیری خرماییرنگ و سوخته دارم خودم را کاملاً بر لاف آنچه از خودپسندیم فکر میکردم مییابم. برای چنین خودی چنین خود پسندی گناه و بی عدالتی بوده است. پس این تویی، ای خودِ دیگر من که من آنرا برای خودم میستایم، و با زیبایی جوانی تو پیریام را ترسیم و تزیین میکنم. (ترجمۀ تفضلی، ۱۳77، ص. ۱۰۴، با حفظ رسمالخط) چند سال بعد بهنام مقدم میکوشد ترجمهای موزون و مقفی از این غزلواره به فارسی ارائه کند:
(ترجمۀ مقدم، ۱۳۸۰، ص. ۹۸) تأکیدهها افزوده شده است. درنهایت امید طبیبزاده (۱۳۹۶) میکوشد ترجمهای بسنده و پذیرفتنی، گرچه ناموزون و نامقفی، از این غزل به دست بدهد:
علاوهبر این ترجمهها از مترجمان شناختهشدهتر، نگارنده از دانشجویان کارشناسی زبان انگلیسی با گرایش مترجمی و ادبیات درخواست کرد که این غزل را بهمثابه بخشی از تکالیف طول ترم یا پایان ترم ترجمه کنند. علاوهبر این، نگارنده همین غزل را با کمک ابزارهای هوش مصنوعی ازجمله گوگل ترنسلیت و بهتازگی، چت جیپیتی به فارسی برگردانده است: گوگل ترنسلیت گناه عشق به خود تمام چشمان من را در بر گرفته است و تمام روح من و تمام اعضای من. و این گناه چارهای نیست آنقدر درون قلبم جا افتاده است. فکر نمیکند هیچ چهرهای به اندازه چهره من مهربان نباشد، هیچ شکلی به این درستی، هیچ حقیقتی از چنین روایتی وجود ندارد، و برای خودم ارزش خودم را مشخص میکنم همانطور که من در تمام ارزشها بر همه چیز غلبه میکنم. اما وقتی لیوان من واقعاً خودم را به من نشان میدهد کوبیده و خرد شده با دوران باستانی دباغی شده، دوستداشتن خودم کاملا برعکس من خواندم. خود دوست داشتنی گناه بود. تو، خودت که برای خودم ستایش میکنم، رنگآمیزی سنم با زیبایی روزهایت
بات تلگرام (چت جیپیتی) گناه خودپرستی در چشمان من حکمفرماست و درون جان و هر ذرهای از من است و برای این گناه هیچ درمانی نیست زیرا که در قلب من بسیار ریشه دوانده است به نظر من هیچ صورتی به گرامیت{گرامی بودن} من نمیرسد هیچ شکلی به این اندازه درست نیست و خود را برای خودم به ارزش میگیرم به اندازهای که در همه ارزشها برتر هستم اما وقتی آینه به من خودم را نشان میدهد که با عتیقگی و پیری مبارزه میکنم خودپرستی خود را کاملاً مغایر میبینم خودپرستی به این اندازه خودپرستانه است که نابخشودنی است تو، خود من، هستی که خودم را برای خودم تحسین میکنم و با زیبایی روزهایت، سن خود را نقاشی میکنم. اوپن آیآ (چت جی پی تی) گناه عشق به خود مالک دیدگانم است و جانم و هر جزء دیگرم و برای این گناه هیچ درمانی نیست، چون که درون قلبم ریشه دوخته شده است. به نظرم چهرهای نیکوتر از من نیست، شکلی درستتر، حقیقتی به این ارزش و به خاطر خود، ارزش خودم را تعریف میکنم چنانکه در تمام ارزشها دیگران را شکست میدهم. اما وقتی آینه مرا به واقعیت نشان میدهد با پیری زیاده و خراشخورده، عکس عشق خودم کاملاً متضاد را میخوانم؛ عشقی به خودی خود که خود عیبآمیز است. تو هستی، خودم، که خودم را برای خودم ستودهام، پیری خود را با زیبایی روزهای تو نقاشی میکنم. 2.4. تحلیل و تبیین راهکارهای مترجمان در مقام هوش انسانی مجلۀ مهر از خرداد 1311 فعالیت خود را آغاز میکند (شفیعیکدکنی، 1390، ص. 163). این مجله بخشی ثابت دارد با عنوان «آثار دیگران» که در آن ترجمههایی از آثار شاعران جهان را جای میدهد. با همین مجلۀ مهر است که خوانندگان در ادامۀ مجلۀ شرق با نمونههای دیگری از غزلوارههای شکسپیر و دیگر شاعران انگلیس عمدتاً ازطریق ترجمههای مسعود فرزاد آشنا میشوند. این مجله تا سال 1317 انتشار مییابد. بعد، انتشار آن تا سال 1321 متوقف میشود. ازآنجاکه هدف نشریه آشناکردن خوانندگان فارسی با آثار شاعران غیرایرانی است، طبیعی است که انتظار نمیرود مترجمان ترجمهای دقیق و وفادار به متن اصلی از آثار ارائه کنند. نگاهی کلی به ترجمۀ فرزاد نشان میدهد مترجم تا به صرافت افتاده که معنا و مفهوم غزل را به فارسی انتقال بدهد؛ اما توجه چندانی به برگردان فرم صوری شعر ندارد و ازاینرو، حتی تقطیع صوری شعر را نیز در برگردان فارسی حفظ نمیکند. مجید موقر نیز در انتقال معنا و مفهوم کلی شعر موفق است؛ اما به انتقال فرم بیرونی شعر توجهی ندارد در عین اینکه موقر عبارت methink را به اشتباه به «تو مپندار» ترجمه کرده که دقیقتر آن «نمیپندارم» است. به همین ترتیب، شفا نیز بسان فرزاد و موقر، به صرافت میافتد ترجمهای مفهومی و روان از غزل بدون توجه به فرم بیرونی غزلواره ارائه کند. پساز فرزاد، موقر و شفا، تقی تفضلی (۱۳۷۷) کوشیده است صد غزلوارۀ شکسپیر را به زبان منثور به فارسی برگرداند. چنانکه از ترجمه پیداست تفضلی سخت کوشیده است تا حد بسیار معنا و مضمون اثر اصلی را حفظ کند و ترجمهای دقیق اگر نه زیبا و دلپسند از این غزلواره ارائه کند. تفضلی کمتر به صرافت طبع افتاده تا زیبایی صوری و ساختاری غزلوارۀ اصلی را در فارسی بازآفرینی کند و دقت خشک و مکانیکی و البته بیروح برگرداندن مضمون را به زیبایی وزن و روانی بیان ترجیح داده است. مقدم (۱۳۸۰) اولین مترجمی است که به صرافت میافتد گزیدهای از غزلیات شکسپیر را مطابق با الگوهای بحری شعر فارسی بهصورت موزون، مقفی و آهنگین ترجمه کند. چنانکه پیداست بهنام با تکرار برخی کلمات مثل «بس» و قافیهسازی با ضمیر منفصل «ام» و ردیفسازی با فعل «پوشیده دارد» کوشیده است ترجمه را مقفی و موزون کند؛ اما به همان میزان که ترجمه موزون و مقفی است به همان میزان نیز ازحیث مضمون و محتوا از اصل غزلوارۀ شکسپیر به دور افتاده است و فقط بخشی از معنای غزلواره انتقال یافته و مترجم به برخی بنمایهها ازجمله «آینه» و «پیری» اشاره کرده است و در بررسی دقیقتر هیچ تناظر یا همسانی دقیق میان ترجمۀ فارسی و اصل غزلواره دیده نمیشود. از همه چالشبرانگیزتر اینکه خواننده با خواندن این ترجمۀ موزون به نظام اندیشگانی و دستگاه فکری و بهویژه طرف خطاب غزلواره پی نمیبرد. پساز این مترجمان، طبیبزاده (۱۳۹۶) آخرین مترجمی است که به صرافت میافتد بر خلاف دیگر مترجمان، اول همۀ غزلوارهها را به فارسی برگرداند (فرزاد و موقر و شفا هرکدام کمتر از ده غزلواره، تفضلی ۱۰۰ غزلواره و مقدم ۷۸ غزلواره از مجموع ۱۵۴ غزلوارۀ شکسپیر را به فارسی برگرداندهاند) و دوم طبیبزاده نیز بسان تفضلی و مقدم، اما کاملتر و دقیقتر هر غزلواره را با پانوشتهایی سودمند همراه کرده است که البته برخی ترجمۀ آزاد از منابع معتبر است. سوم، طبیبزاده برخلاف دیگران مقدمهای سودمند و راهگشا بر ترجمۀ غزلوارهها نوشته که خوانندگان را تا اندازۀ بسیار با حال و هوای سنت غزلوارۀ انگلیسی در عهد رنسانس و فضای فکری و فرهنگی شکسپیر و همروزگاران وی و پیشینۀ تاریخی زمان سرایش غزلوارهها آشنا میکند. چهارم اینکه طبیبزاده میکوشد هم ترجمهای بسنده (adequate) و هم پذیرفتنی (acceptable) از غزلوارهها ارائه کند. بسنده است چون تا به حد امکان و ضروری به شکل و مضمون غزلوارۀ اصلی وفادار است، پذیرفته است چون تا به حد امکان مطابق با هنجارهای زبان فارسی است. به تعبیر شلایر ماخر (در ماندی ۲۰۱۸) طبیبزاده هم خوانندۀ فارسی را به شکسپیر نزدیک میکند و دست وی را در دست شکسپیر میگذارد (بسندگی) و هم شکسپیر را به خوانندۀ فارسی نزدیک میکند و دست وی را در دستان خوانندۀ فارسی میگذارد (پذیرفتگی). ازحیث بسندگی، طبیبزاده برخلاف فرزاد، موقر، شفا، تفضلی و مقدم کوشیده است ویژگیهای ظاهری و صوری غزلواره را به فارسی انتقال دهد. ازاینرو ابتدا ۱۴ خط غزلواره را در ۱۴ خط به فارسی برگردانده و شمارهگذاری کرده است. دوم، علائم نگارشی و سجاوندی متن اصلی را عیناً به فارسی انتقال داده است؛ یعنی کاماها را به کاما، نقطهکاما و نقطۀ پایانی را به همین ترتیب به فارسی برگردانده است. همچنین شکسپیر در این غزل مثل سایر آثار نمایشی و غیرنمایشی خود از برخی صنایع بدیعی (figures of speech) بهویژه صنایع بدیعی تکراربنیاد (repetition) مانند ردالصدر (anaphora)، جناس اشتقاق (polyptoton) و تصدیر (epanalepsis) از میان دیگر صنایع بهره برده است. طبیبزاده تا به اندازۀ زیاد و در راستای ترجمۀ بسنده این صنایع را به فارسی برگردانده است؛ برای نمونه تکرار حرف ربط and در ابتدای دو مصرع متوالی که نوعی ردالصدر است یا تکرار دو کلمه با ریشۀ یکسان مثل true و truth در خط پنجم یا worth و worths در دو مصرع ششم و هفتم که جملگی جناس اشتقاق محسوب میشوند و مترجم آنها را به درستی برگردانده است یا تکرار ضمایر منفصل I و ملکی my و مفعولی mine و انعکاسی myself که جناس اشتقاق هستند و مترجم بهسبب تفاوت ساختاری دو زبان فارسی و انگلیسی ترجمهای پذیرفتنی و مطابق با ساختار زبان فارسی از آنها ارائه داده است. از همه مهمتر استفادۀ شکسپیر از یگانه کلیدواژۀ مفهومی شعر یعنی self-love بهصورت تکرار مغایر در self-loving که مترجم آن را بهدرستی به فارسی برگردانده است. همچنین استفادۀ کارآمد شکسپیر از کلمات و ضمایر دال بر فرد و شخص مثل self و my و mine و myself و thee و thy که مترجم در راستای تطابق با ساختار فارسی ترجمهای پذیرفتنی از آنها ارائه کرده است. مقایسهای کلی با دو ترجمۀ فرزاد و موقر نشان میدهد این دو مترجم رباعی سوم و مثنوی پایانی را بهدرستی ترجمه نکردهاند. در مجموع، به نظر میرسد فرزاد، موقر، شفا، تفضلی، مقدم، و طبیبزاده در مقام مترجمان واجد هوش انسانی ترجمههایی با کیفیات ادبی مختلف از این غزلوارۀ شکسپیر به دست دادهاند: فرزاد و موقر کوشیدهاند ترجمهای روان، اما غیرفادار به متن اصلی؛ شفا، ترجمهای روان و تا اندازهای وفادار به متن اصلی؛ تفضلی، ترجمهای منثور و بسیار وفادار به متن اصلی ازحیث مضمون؛ مقدم، ترجمهای تقریباً آزاد، اما موزون و مقفی و طبیبزاده، ترجمهای بسنده و پذیرفتنی ارائه کنند. بااینحال، بحث اینجاست که وقتی ابزار ترجمه از هوش انسانی به هوش مصنوعی تغییر مییابد چه شباهتها و تمایزهایی ممکن است در فرایند ترجمۀ متون در کل و ترجمۀ متون ادبی و بهطریق اولی ترجمۀ شعر و ازجمله این نمونه غزلوارۀ شکسپیر رخ بدهد؟ 3.4. تحلیل و تبیینهای ترجمۀ غزلواره از رهگذر هوش مصنوعی هوش مصنوعی (AI) ازجمله فناوریهایی است که بر بسیاری از حوزههای دانش تأثیرگذاشته است؛ اما به نظر میرسد این تأثیرگذاری در حوزۀ علوم انسانی (Humanities) بهسبب اینکه موضوع اصلی آن مطالعۀ انسان است با چالشهایی رویارو بوده است. درواقع رویارویی هوش مصنوعی با هوش انسانی اصلیترین کشمکش و تقابل محسوب میشود. این تقابل در حوزههای مطالعات زبانی، ادبی، و ترجمه دوچندان پررنگ و مسئلهساز بوده است، چه مسألۀ اصلی اینجاست که هوش مصنوعی چگونه تولیدات زبانی و ادبی و هنری و ترجمهای هوش انسانی را تجزیه، تحلیل، تعبیر و بهطریق اولی تفسیر خواهد کرد. اگر هوش مصنوعی را تبدیل خودکار متن مبدأ به متن مقصد در قالب اعداد رمزگذاری شده در نظر بگیریم درمییابیم تا اندازۀ بسیار با تعریف سنخی ترجمه که برگردان نشانهها از یک زبان به زبان دیگر است شباهت دارد؛ اما با این تفاوت که در هوش مصنوعی ماشین است که کار تبدیل را انجام میدهد و در دیگری عامل انسانی. درست همانگونه که در ترجمۀ انسانی بهسبب پارهای محدودیتهای زبانی، امکان برقراری تناظر دقیق میان اقلام دو زبان موجود نیست، در ترجمۀ ماشینی نیز امکان برقراری تمام و کمال این تناظر میسور نیست. بااینحال چنانکه در ترجمۀ متعارف، بسته به نوع و ژانر متن، میتوانیم از تعادل صوری سخن بگوییم در ترجمۀ ماشینی نیز میتوان تا به اندازۀ بسیار در متون باصطلاح علمی به این تعادل صوری دست یافت. بااینهمه، چالش اصلی در ترجمۀ انسانی و ماشینی، هر دو هنگامی بروز میکند که پای متونی غیرعلمی و بهطریق اولی متون ادبی به میان باز میشود. متون ادبی که ویژگیهای خصیصهنمای خود را دارند از متون غیرادبی بازشناختنی هستند. حقشناس (۱۳۷۰) این ویژگی خصیصهنمای متون ادبی را عالم مقال ادبی مینامد و آن را در برابر عالم مقال زبانی قرار میدهد. حقشناس معتقد است زبان و ادبیات موضوعی یکسان دارند؛ اما برخوردی که این دو مقال با هستی دارند برخوردی یگانه نیست: زبان در محدودۀ نظام زبان (Language System) با هستی و ادبیات ضرورتاً در محدودۀ دو نظام: یکی نظام زبان و دیگری نظام ادبیات با هستی برخورد میکند (حقشناس، ۱۳۷۰، ص. 15). حقشناس نظام زبان را همان دستور زبان و نظام ادبیات را همان فنون ادبی میداند. وانگهی به باور حقشناس برخورد زبان با هستی که «بیشاز هرچیز با ابزار حس، اندیشه و آزمون است»، «برونگرایانه، استوار بر منطق و همراستا با هنجارهای زبان است» (همان، ص. 15). برخورد ادبی با هستی که از رهگذر ابزار خیال و ابداع صورت میگیرد و حس و اندیشه و آزمون نیز آزادانه دستاندرکارند، درونگرایانه، منطقگریز و ناهمراستا با هنجارهای زبان است. هدف از این برخورد نیز، کشف و بازسازی تصاویر هستی نیست؛ بلکه هدف، آفرینش جهانهایی دیگر است: جهانهایی نو، بیسابقه و خیالین» (حقشناس، 1370، ص. 17). درنهایت حقشناس معتقد است برخورد زبانی و ادبی با هستی «گوشههایی معین از یک جهان را تصویر میکنند» که وی آن جهانها را بهترتیب، عوالم مقال زبانی (Linguistic Universe of Discourse) و عوالم مقال ادبی (Literary Universe of Discourse) مینامد (حقشناس، 1370، ص. 20)؛ همچنین، بنگرید به (حقشناس، ۱۳۸۲، ص. ۳۸-۴۴). حال، چالش اصلی اینجاست که هوش مصنوعی و هوش انسانی چگونه با این دو مقال زبانی و ادبی کنار میآیند؟ به نظر میرسد هم هوش انسانی و هم هوش مصنوعی که برساختۀ هوش انسانی است میتوانند راههایی کارآمد برای برخورد با عالم مقال زبانی که برونگرایانه، استوار بر منطق و همراستا با هنجارهای زبان است پیدا کنند. مسئله اصلی رویارویی هوش انسانی و هوش مصنوعی با عالم مقال ادبی است. متون ادبی و بهطریق اولی متون شاعرانه ازجمله پیچیدهترین و والاترین عالم مقال ادبی محسوب میشوند و به همین میزان که لایهلایه و پیچیده هستند کار ترجمۀ آنها نیز به زبانی دیگر مشکلآفرین جلوه میکند. بااینحال ازآنجاکه این عالم مقال ادبی با گفتمانی عاطی و احساسی سر و کار دارد به نظر میرسد هوش انسانی که خود واجد این نوع هوش عاطفی و احساسی است بتوانند راههایی برای انتقال این ویژگیهای عاطفی به زبانی دیگر پیدا کند، چنانکه در ترجمۀ غزلوارۀ شکسپیر به دست مترجمان انسانی دیدیم. بااینحال پیشفرض غالب این است که چون هوش مصنوعی فاقد عاطفه و احساس است و درستتر اینکه بگوییم از کمترین میزان عاطفه و احساس انسانی برخوردار است، طبق قاعده باید عالم مقال ادبی و بهویژه گفتمان شاعرانه را که سرشار از زبانی احساسی و مبهم و گاه دو یا چندپهلوست با سختی مضاعف به زبانی دیگر ترجمه کند. برای آنکه دریابیم در عمل هوش مصنوعی چگونه غزلوارۀ شکسپیر را به فارسی ترجمه میکند. این غزلواره را با سه ابزار هوش مصنوعی گوگل ترنسلیت (Google Translate)، بات تلگرامی موسوم به چت جیبیتی و ام جی (Chat GPT & MJ) و تارنمای اوپن آیآ (Open AI) به فارسی ترجمه میکنیم. چنانکه از سه ترجمه پیداست هر سه ابزار هوش مصنوعی، کواترین اول را تا اندازهای مفهومی ترجمه کردهاند: گوگل، عبارت all my eye را به «تمام چشمان من» و دو ابزار دیگر به «چشمان من» و «دیدگانم» برگرداندهاند. هر سه، فعل جمله را به «دربرگرفتن»، حکمفرمابودن» و «مالکبودن» ترجمه کردهاند. گوگل، اندکی دقیقتر و بسندهتر، اما دو ابزار دیگر روانتر و ادبیتر ترجمه کردهاند، بهویژه اینکه اوپن آیآ، بهجای «چشمان» از واژۀ «دیدگان» استفاده کرده که بار ادبی و احساسی پررنگتر دارد. گوگل، «بیدرمانی گناه» را به اشتباه ترجمه کرده و گفته است و این گناه چارهای نیست. دو ابزار دیگر دقیقتر معادلیابی کردهاند «و برای این گناه هیچ درمانی نیست». شاید اگر هوش انسانی در مرحلۀ موسوم به پسا- ویراستاری (post-editing) دخالت کند به این شیوه تصحیح کند «و این گناه را درمانی نیست». مترجمان انسانی پیشگفته این رباعی را اینگونه ترجمه کردهاند: خودپرستی چشم مرا خیره و روح مرا مسخره کرده و سخت در دل من جایگزین گردیده است و این دردی است درمان ناپذیر (ترجمه فرزاد، ۱۳۱۲، ص. ۱۲۴۳) با حفظ رسمالخط خودبینی و خود خواهی چشم و دل مرا انباشته و مرا در میان گرفته است. برای آن چارهای نمیدانم و داروئی نمیشناسم. (ترجمۀ موقر، ۱۳۱۷، ص. ۴۰۳) با حفظ رسمالخط گناه خودپسندی بر دیدگان من، بر روح من، برسراپای من استیلا یافته. چنان در دلم ریشه کرده که داروئی برای درمان این درد نمییابم. (ترجمۀ شفا، 1344، با حفظ رسمالخط) گناه خود پسندی همۀ چشمم، همۀ روحم، همه اجزاء مرا مالک گشته و فراگرفته است برای این گناه هیچ چاره و درمانی نیست (ترجمۀ تفضلی، ۱۳77، ص. ۱۰۴).
(ترجمۀ مقدم، ۱۳۸۰، ص. ۹۸).
در عین اینکه جز گوگل، دو ابزار دیگر، مصرع چهارم را با حرف نتیجهگیری «زیراکه» و «چون» شروع کردهاند که رباعی را مفهومتر میکند، چنانکه مترجمان انسانی نیز بیشوکم چنین کردهاند. به همین ترتیب گوگل خط بعدی را اینگونه ترجمه کرده: «آنقدر درون قلبم جا افتاده است» که دقیق نیست. دو ابزار دیگر، دقیقتر و نزدیک به معادلهای هوش انسانی معادلیابی کردهاند؛ گرچه اوپن آیآ آورده: چون که درون قلبم ریشه دوخته است». در فارسی واژۀ «ریشه» با فعل «دوختن» نمیآید؛ بلکه با «دواندن» یا «گرفتن» همراه میشود. همچنین گوگل به تصور اینکه عبارت methinks، چون نشانۀ سوم شخص دارد پس فعل سوم شخص است، آن را به «فکر نمیکند» برگردانده است که صحیح نیست. دو ابزار دیگر درست ترجمه کردهاند. طرفه اینکه بات تلگرامی صفت so gracious را با افزودن «یت» مصدرساز به «گرامیت» برگردانده است. دو ابزار دیگر به «مهربان» و «نیکوتر» برگرداندهاند که هر دو صفت با صورت یا چهره باهمآیی (collocated) دارند و «نیکو» بار ادبی پررنگتر دارد ... اوپن آیآ. بهسان گوگل face را به «چهره» برگردانده که بار ادبی و عاطفی پررنگتر از واژۀ قاموسی «صورت» در معادلیابی بات تلگرامی دارد. هر سه ابزار هوش مصنوعی نتوانستهاند صنایع بدیعی موجود در خطوط بعدی را تشخیص دهند و ازاینرو نتوانستهاند این صنایع را بهدرستی معادلیابی کنند. در عین اینکه بهسبب ابهامی که در این دو خط موجود است، هر سه ابزار به ذکر معنای تحتاللفظی واژگان اکتفا کردهاند. مترجمان انسانی این ابهام را برطرف کرده و هریک گرچه بهطریقی متفاوت، این دو خط را مفهومیتر و گویاتر ترجمه کردهاند. با اندکی دقت در ترجمۀ گوگل از بقیۀ غزلواره درمییابیم که گوگل ترجمهای نزدیک به متن اصلی ارائه کرده و در معادلیابی واژگان و عبارات بیشتر به معنای اولیه و قاموسی واژگان نظر داشته تا معناهای ثانویه و تلویحی؛ برای نمونه، glass را به «لیوان» و antiquity را به «دوران باستان» برگردانده که صرفاً معنای اولیه و قاموسی این واژگان است. دو ابزار دیگر به «آینه» و «پیری» برگرداندهاند که معادل اول، درست و دومی، نزدیک به معنای اصلی است. در مجموع ازحیث بسندگی و پذیرفتگی ترجمۀ اوپن آیآ. نزدیکترین به متن اصلی است. بات تلگرامی و گوگل در مرتبۀ دوم و سوم قرار دارند.
حال، ضرورت دارد تبیین کنیم این نوع تحلیل و بررسی غزلواره که یکی از مصادیق مقال ادبی است چه چشماندازی را پیشپای ترجمهگری متون ادبی و بهطریق اولی، ترجمهگری شعر ترسیم میکند و چه تبعاتی بر این نوع ترجمهگری هوش انسانی و مصنوعی مترتب است؟ چنانکه نشان دادیم ترجمهگری متون ادبی بهسبب ویژگیهای خصیصهنمای متون ادبی نوعی خاص از ترجمهگری است که استلزامها و محدودیتهای خاص خود را دارد. حال، هنگامی که پای ترجمۀ متون شاعرانه به میان میآید، فرایند ترجمهگری اندکی خاصتر میشود. در این میان، یافت میشوند برخی شاعران که هم در دورۀ زمانی حیات خود و هم در سدههای متعاقب دارای ویژگیهای سبکی خاص در کاربست زبان بهشمار میآیند. ویلیام شکسپیر ازجمله این شاعران است که بهسبب ویژگیهای خصیصهنما در زمرۀ شاعران ادبیات جهان قرار دارد و آثارش به زبانهای مختلف جهان ترجمه شده است. از ترجمۀ آثار شکسپیر به زبان فارسی بیشاز یکصد سال میگذرد و در این میان عمدۀ آثار نمایشی و غیرنمایشی وی به فارسی و گاه به دست چند مترجم ترجمه شده است. غزلوارههای شکسپیر در کنار دو اثر دیگر ازجمله دو منظومۀ ونوس و آدونیس و تجاوز به لوکرس و ققنوس و قمری و شکایت عاشق ازجمله آثار غیرنمایشی شکسپیر بهشمار میآیند که به مباحث و مسائل گوناگون دامن زدهاند. تاکنون چند مترجم ایرانی غزلهایی از این شاعر را به فارسی برگرداندهاند که از ۱۳۱۵ ه. ش بهطور پراکنده در مجلات ادواری یا در قالب کتاب منتشر شدهاند. بهتازگی امید طبیبزاده، ترجمهای فارسی از همۀ غزلوارهها به دست داده است. به نظر میرسد بتوان با بررسی غزلوارههای شکسپیر به راهکار یا راهکارهای مترجمان دست یافت. در این میان به نظر میرسد با پیشرفتهای خیرهکنندهای که در فناوری هوش مصنوعی صورت گرفته است برخی ابزارهای الکترونیکی به بازار راه پیدا کردهاند که ممکن است برای مسائل مرتبط با مطالعات ترجمه و بهطریق اولی مطالعات ترجمۀ ادبی چالشبرانگیز و جذاب باشد. ازاینرو نگارنده به مناسبت انتشار برگردان فارسی غزلوارههای شکسپیر تصمیم گرفت یکی از غزلواره را که چندین مترجم آن را ترجمه کرده بود برای بررسی راهکارهای ترجمه بررسی و تحلیل کند. در عین حال بهسبب ورود تازههنگام برخی ابزارهای ترجمۀ ماشینی ازجمله گوگل ترنسلیت و بهویژه اوپن ایآ. موسوم به چت چیپیتی به نظر میرسد برای ترجمهگری متون شاعرانه چالشی تازه بهشمار آید. چنانکه تبیین شد مترجمان انسانی هریک بهطریقی خاص غزلوارۀ ۶۲ شکسپیر را به فارسی برگرداندهاند که به نظر میرسد متغیر زمان تفاوت معناداری را در نوع و کاربست شگرد ترجمه این غزلواره ایجاد نکرده باشد؛ به دیگر سخن، بازۀ زمانی یکصد سال خیلی تفاوت معناداری را در نوع ترجمهگری مترجمان انسانی نشان نداد، هرچند هنگامی که از اولین ترجمهها که از آن فرزاد و موقر هستند به ترجمههای میانی که از آن شفا هستند، پیش میآییم ترجمۀ غزلواره از بسندگی و پذیرفتگی بیشتری برخوردار میشود. فرزاد ترجمهای روان و موقر ترجمهای بهنسبت آزادانهتر از غزلواره ارائه میکنند. بااینحال شفا میکوشد ترجمهای وفادار به مضمون غزلواره ارائه کند. هر سه مترجم کوشش نمیکنند که شکل غزلواره را به فارسی برگردانند و فقط به انتقال معنای شعر به زبان منثور اکتفا میکنند. چهار دهه پساز ترجمۀ شفا، تفضلی میکوشد ترجمهای بهنسبت دقیق و منثور از گزیدهای از غزلیات شکسپیر ارائه کند. بااینحال، بهنام به صرافت میافتد چندسال پساز تفضلی ترجمهای موزون و مقفی، اما تقریباً نادقیق از گزیدهای از غزلوارهها ارائه کند. البته در این میان برخی مترجمان و شاعران نیز میکوشند غزلوارههایی را از شکسپیر بهصورت پراکنده در نشریات ادواری چاپ کنند. بااینحال در نیمه دوم دهۀ ۹۰ شمسی طبیبزاده به صرافت میافتد همۀ غزلوارهها را به تبعیت از دو اصل بسندگی و پذیرفتگی به فارسی برگرداند که تا به اندازۀ بسیار در این زمینه موفق عمل میکند. در اینجا چند مسئله پیشپای مترجمان ادبی و بهویژه مترجمان شعر قرار میگیرد که در نوع خود چالشبرانگیزند: اگر شعر ترجمهپذیر است، آیا آن را باید به شعر برگرداند یا به نثر یا به هر دو؟ ملاک برگرداندن شعر چیست: آیا ملاک، توجه به ویژگیهای صوری و زبانی است یا ویژگیهای محتوایی؟ اگر توجه به ویژگیهای صوری و زبانی است، چگونه ممکن است یک شعر را از یک زبان به زبانی دیگر برگرداند باتوجه به اینکه زبانها ازحیث صورت و ساختار با یکدیگر یکسان نیستند؟ از یک سو اگر این صورت و ساختار که کلیت / یا شکل اثر ادبی را ایجاد میکند، به زبانی دیگر، بهسبب جبر زبانی انتقال نیابد آیا بخشی مهم از شعر که همان شکل است از دست نمیرود؟ از دیگر سو، اگر توجه به محتوا باشد محتوای بدون شکل را چه لزومی دارد شاعر در قالب شعر بسراید و میتواند آن را به نثر بنویسد یا به شکل نمایش درآورد؟ خب با فرض اینکه مترجمان انسانی بتوانند برای این مسائل راهحلهایی ارائه کنند با ترجمههای مبتنی بر هوش مصنوعی چه باید کرد؟ ابزارهای هوش مصنوعی بهطرزی روزافزون در حال انتشار هستند و گویی گریزی و گزیر نیز از آنها در اختیار نباشد. آیا بهراستی میتوان در ترجمۀ متون ادبی، هوش مصنوعی را جایگزین هوش انسانی کرد؟ آیا بهتمامی میتوان به ترجمههای هوش مصنوعی اعتماد کرد؟ آیا ترجمههای مبتنی بر هوش مصنوعی به هوش انسانی در مرحلۀ پساویراستاری نیاز دارند یا ندارند؟ مسائل و چالشهای پیشروی ترجمهگری از رهگذر هوش مصنوعی کدام است؟ پرداختن به این مسائل خود به بحثی جداگانه نیاز دارد، اما در ارتباط با ترجمهای که هوش مصنوعی از غزلوارۀ شکسپیر ارائه کرد چند نکته شایان ذکر است. چنانکه دیدیم ابزارهای مختلف هوش مصنوعی ترجمههای یکسان و یک اندازه از غزلواره به دست ندادند و هریک به فراخور امکاناتی که بدان مجهز شده بود کوشیدند غزلواره را به فارسی ترجمه کند. گوگل با اینکه گفتهشده پیشرفتهای زیادی به دست آورده در عمل خیلی در ترجمۀ غزلواره موفق نبود و ترجمهای تقریباً نزدیک به متن اصلی و تحتاللفظی به دست داد و در برگردان واژگان و عبارات بیشتر به معنای اولیه و قاموسی نظر داشت تا به معنای ثانویه و تلویحی. در برابر، دو ابزار دیگر ترجمهای دقیقتر و نزدیکتر به هوش انسانی از غزلواره ارائه کردند. ترجمهای که بات تلگرامی ارائه کرد از ترجمۀ گوگل کاملتر و روانتر، اما از ترجمۀ اوپن آیآ، ناکاملتر و نادقیقتر بود. در عین اینکه دو ابزار بات تلگرامی و اوپن آیآ که ظاهراً دو ابزار با خاستگاهی یکسان هستند بهسبب برخورداری از برنامهریزی مختلف غزلواره را به یکسان ترجمه نکردند. در این میان، ترجمۀ اوپن آیآ، ترجمه من حیثالمجموع نزدیکتر به ترجمۀ هوش انسانی و حتی در پارهای مواقع ترجمهای ادبیتر بود. شاید برایناساس بتوان آن پیشفرض اولیه را مبنی بر اینکه هوش مصنوعی نمیتواند متون ادبی را بهسبب برخورداری از عاطفه و احساس به کارآمدی ترجمه کنند تا اندازۀ زیاد به چالش کشاند و حتی شاید بتوان ادعا کرد آن فرض تا اندازهای ابطالپذیر است، چه اوپن آیآ نشان داد بهسبب برخورداری از الگوریتمهای پیچیدهتر بهگونهای تنظیم شده که بتواند معادلهایی ادبیتر برای برخی واژگان دستوپا کند؛ برای نمونه «چهره» بهجای «صورت»، یا «نیکوتر» بهجای «مهربان» یا «گرامیت» در دو ابزار دیگر. همچنین این ابزار نشان داد از خطوط آخر غزلواره برخلاف دو ابزار دیگر برداشت دقیقتر دارد و قادر است ترجمهای مفهومتر ارائه کند. بااینهمه، بحث برگردان یکی دو کیفیت متون ادبی ازجمله صدا و لحن گوینده همچنان مسئلهساز است. نگاهی کلی به ترجمههای غزلواره نشان میدهد ترجمههای ماشینی نتوانستهاند آنگونه که شایسته است لحن غمگنامه و حسرتبار گویندۀ شعر را که بر ایام از دسترفتۀ جوانی حسرت میخورد در ترجمه بازآفرینی کند. بااینحال پرداختن به چالشهای پیشپای ترجمهگری هوش انسانی و مصنوعی نیاز به مجالی فراختر دارد که نگارنده امیدوار است بتواند بدان بپردازد. | |||||||
مراجع | |||||||
ابجدیان، امراله (۱۳۸۷). تاریخ ادبیات انگلیس، (ج. 3: ادبیات رنسانس (بجز نمایشنامه)). دانشگاه شیراز.
ابراهیمی، عباس (۱۳۸۰). نگاهی تازه به دو ترجمۀ فارسی یک غزلواره از شکسپیر. مجله دانشکده ادبیات اصفهان، (25 و ۲۶)، ۱۵۷-۱۶۸. https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/41916
تفضلی، تقی (۱۳۷۷). غزلهای عاشقانۀ ویلیام شکسپیر. نشر ویدا.
حسینی، مصطفی (۱۳۹۶). شکسپیر در آینۀ غزلیاتش. مجلۀ ایرانشهر، 2(3)، ۷۹-۸۵.
حری، ابوالفضل (۱۴۰۰). درسنامۀ ترجمۀ متون ادبی. ترجمهپژوهان.
حقشناس، علیمحمد (۱۳۷۰). عوالم مقال در زبان و ادبیات: یک راز جاودانگی آثار ادبی. در کتاب مقالات ادبی، زبانشناختی. نیلوفر.
حقشناس، علیمحمد (۱۳۸۲). مرز میان زبان و ادبیات کجاست؟. کتاب ماه ادبیات، (65 و 66)، 38–49. https://ensani.ir/fa/article/237300
سعیدپور، سعید (۱۳۷۷). از شکسپیر تا الیوت. نشر آتیه.
شفا، شجاعالدین (۱۳۴۴). منتخبی از زیباترین شاهکارهای شعر جهان. ابن سینا.
شفیعیکدکنی، محمدرضا (۱۳۹۰). با چراغ و آینه: در جستجوی ریشههای تحول شعر معاصر ایران. سخن.
شکسپیر، ویلیام (۱۳۹6). غزلوارهها (ترجمه و تفسیر امید طبیبزاده). نیلوفر.
صالحی، نرگس، طالبیان، یحیی، و حاجیآقا بابایی، محمدرضا (1401). نقد بلاغی؛ چیستی و روشها. فنون ادبی، ۱۴(1)، 35-52.
فرزاد، مسعود (۱۳۱۲). از تغزلات شکسپیر. مجلۀ مهر، (6)، 469.
مقدم، بهنام (۱۳۸۰). غزلهای شکسپیر (شرح اشعار از محمد همایون فر). انتشارات نقش و نگار.
موقر، مجید (۱۳۱۷). غزلیات شکسپیر. مجلۀ مهر، (5)، 412-413.
| |||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 99 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 44 |