تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,637 |
تعداد مقالات | 13,313 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,870,238 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,944,723 |
نمود و تحمیل در کردی: از سطح محمول تا لایۀ بند | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نشریه پژوهش های زبان شناسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دوره 17، شماره 1 - شماره پیاپی 32، فروردین 1404، صفحه 117-142 اصل مقاله (1.55 M) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jrl.2024.140180.1826 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
رحمان ویسی* | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دانشیار زبانشناسی، گروه زبان و ادبیات انگلیسی و زبانشناسی، دانشکده زبان و ادبیات، دانشگاه کردستان، سنندج، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقالۀ حاضر در صدد بررسی پدیدار نمود و تحمیل در سطح محمول و همچنین لایههای هسته، مرکز و بند در زبان کردی است. رویکرد مورد استفاده در این تحقیق بر اساس دستور نقش و ارجاع میباشد. در سطح محمول نمودهای واژگانی قرار دارند که حاوی ویژگیهایی ذاتی میباشند. محمولها بر اساس این ویژگیها عمدتاً به پنج گونۀ فعالیتی، تحققی، دستاوردی، لمحهای و ایستا تقسیم میشوند. این محمولها عمدتاً گونۀ سببی نیز دارند. اما سه لایۀ دیگر، بیانگر لایههای متفاوت جمله بوده، و عمدتاً میزبان نمودهای اشتقاقی (ترکیبی) و یا عملگرهای نمودی هستند. نتایج تحلیل نشان میدهد که در زبان کردی، لایۀ هسته میزبان سه عملگر ناقص و یک عملگر کامل است که هر کدام ساختار رخدادی خاصی را بر پنج نمود واژگانی مذکور تحمیل میکنند. در این لایه هر محمول با نمود واژگانی خاص خود در اثر ترکیب با یکی از این عملگرها دچار فرایند تحمیل یا نمودگردانی میشود. تمام نمودگردانیها تابع ابعاد معناشناختی عملگرهای چهارگانه در سطح هسته میباشند. همچنین در لایۀ مرکز، محمولها در اثر ترکیب با افزودههای قیدی (قیدهای جهتی) و یا موضوعات درونی با ویژگیهای ارجاعی ویژه (موضوع خاص یا غیرخاص) ممکن است دچار نمودگردانی شوند. محمولهای اشتقاقی (از جمله تحققی فعالیتی) عمدتاً در این لایه (مرکز) پدید میآیند. در نهایت نتایج نشان میدهد که عملگر زمان در لایۀ بند نیز تاثیر چشمگیری بر ساختار رخدادی محمولها داشته، و افعال در این لایه برای هماهنگی با ملزومات معناشناختی عملگر زمان ممکن است دچار نمودگردانی شوند. در پایان، تحقیق حاضر نظریهای را دربارۀ دامنۀ سلسلهمراتبی عملگرهای جمله در راستای تولید و تفسیر ساختار رخدادی یک جمله پیشنهاد میدهد. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کردی؛ نمود؛ نمودگردانی؛ نقش و ارجاع؛ زمان؛ جمله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نمود[1] و تحمیل نمودی[2] در معناشناسی دو بعد لاینفک هستند، اگر اولی به خصایص نمودی افعال به عنوان عناصر واژگانی انتزاعی اشاره دارد، دومی به ماهیت ترکیبی خصایص نمودی افعال در سطح جمله اشاره دارد (De Swart, 1998; Michaelis, 2004; Cortés-Rodriguez, 2014). به عبارت دیگر، نمود به خصایص ذاتی یک رخداد بدون در نظر گرفتن وضعیت آن در جمله اشاره دارد، اما تحمیل (یا نمودگردانی) به تغییرات و تحولات نمودی یک فعل به دلیل ترکیب آن فعل با عناصر دیگر در سطح جمله اشاره دارد. در رویکردهای واژه بنیاد به نمود، هر فعل به عنوان یک مدخل انتزاعی در واژگان بالنفسه حاوی یک سری ویژگیهای نمودی ذاتی است که ساختار و ماهیت رخدادی آن فعل را نشان میدهد. این خصایص به تعبیری زمان درونی افعال را نشان میدهند. منظور از زمان درونی فعل این است که فعل در این مرحله هنوز به عنوان یک مدخل واژگانی وارد جمله نشده و بر روی محور زمان بیرونی (گذشته، حال و آینده) قرار نگرفته است. لذا این خصایص ماهیت درونی و ذاتی رخداد را جدای از محور زمان بیرونی نشان میدهند. خصایص نمودی افعال عمدتاً بر اساس سه مولفۀ پویایی،[3] تداوم[4] و اتمامپذیری[5] تعریف میشود (Vendler, 1967; Smith, 1997; Frawley, 1999; Van Valin, 2005). ویژگی اول به این نکته اشاره دارد که آیا فعل مورد نظر برای انجام گرفتن به صرف انرژی و انجام کار نیاز دارد یا خیر. لذا برخی از افعال مبتنی بر کار و صرف انرژی هستند (دویدن، رفتن)، و برخی دیگر نیز صرفاً یک حالت هستند و مستلزم صرف انرژی نیستند (داشتن، بودن). از سوی دیگر خصوصیت دوم به این امر اشاره دارد آیا رخداد مورد نظر در یک لحظه انجام میگیرد (مانند سرفه کردن) یا اینکه مستلزم گذر زمان (ولو اندک) است (مانند قدم زدن). در نهایت خصوصیت اتمامپذیری به این واقعیت اشاره دارد که آیا رخداد مورد نظر یک نقطۀ پایان ذاتی دارد (بازی را بردن یا خانۀ خاصی را ساختن) یا اینکه پایان و مرحلۀ تکمیل شدن ندارد (مانند قدم زدن). نقطه پایان در اینجا مستلزم نوعی تغییر حالت است، به عبارت دیگر رخداد از نقطهای شروع شده، و در نقطهای دیگر به اتمام رسیده و کامل میشود. کمال یا اتمام آن رخداد بدین معناست که تغییر حالت رخداد در آن نقطه کامل شده است. اما رخدادهایی که مستلزم تغییر حالت نیستند لزوماً نقطۀ پایان خاصی هم ندارند. با توجه به این مقدمه پنج طبقۀ نمودی اصلی به صورت زیر پیشنهاد میشود (Smith, 1997):
البته باید متذکر شد که طبقهبندی فوق لزوماً مورد توافق تمام نظریهپردازان حوزۀ نمود نیست. برای مثال در رویکرد نقش و ارجاع (Van Valin and LaPolla, 1997: 101; Pavey, 2010: 106; Cortés-Rodríguez, 2014:26) اگر چه طبقات نمودی شش مورد هستند، اما هر کدام یک نسخۀ سببی نیز دارند (بنگرید به بخش 3). همچنین ورکول[11] (2005) اطلاعات نمودی قبل از ترکیب نحوی را منحصر در برخی ویژگیهای بنیادی (مانند ADD TO و SQA ) میداند. لذا او ماهیت نمودی افعال را نتیجۀ ترکیب نهایی این ویژگیها در سطح جمله میداند. همچنین موون[12] و استیدمان[13] (1988) نیز با تکیه بر دو خصیصۀ لحظهای[14] بودن و نتیجهداشتن[15] افعال را به شیوۀ دیگری تقسیمبندی (عمل انباشتی:[16] لحظهای و با نتیجه، فرایند انباشتی:[17] تداومی و با نتیجۀ انباشتی، عمل نقطهای:[18] لحظهای و بدون نتیجه، فرایند:[19] تداومی و بدون نتیجه) میکنند. به این فهرست میتوان طبقهبندیهای متفاوتی از جمله کرافت[20] (2012) را نیز اضافه کرد که تقسیمبندی کاملاً متفاوتی ارائه میدهد؛ اما علی رغم این تنوعات ردهشناختی، طبقهبندی اسمیت (1997) هنوز متداولترین طبقهبندی رخدادی است. اما باید متذکر شد که در صورت اتخاذ هر رویکردی، محقق باید ترجیحاً همان طبقهبندی را مدنظر داشته باشد که در رویکرد مورد استفاده بکار میرود. از سوی دیگر، تحمیل یا نمودگردانی نیز به فرایندی اشاره دارد که در آن خصایص نمودی افعال تحت تاثیر عناصر جمله دچار تحولاتی میشوند. در این حالت ساختار رخدادی یک فعل به خاطر هماهنگی با الزامات معنایی عناصر دیگر تغییراتی میکند (De Swart, 1998). این تغییرات میتواند ابعاد متفاوتی داشته باشد، برای مثال کمترین نوع آن کمرنگ شدن یا حذف شدن یک خصیصۀ ذاتی فعل است، و بیشترین مقدار این تغییرات تغییر کامل طبقۀ نمودی فعل است. برای مثال در جملۀ 6 یک رخداد لمحهای تحت تاثیر نمود ناقص به فعل تکراری بدل شده است و لذا ماهیت لحظهای آن به تداومی تغییر پیدا کرده است، اما در جملۀ 7 یک فعل فعالیتی تحت تاثیر قید جهتمند به فعل تحققی بدل شده است.
اسمیت (1997: 56) فرایند تحمیل را با توجه به قاعدۀ آلفا به صورت زیر تعریف میکند: verb constellation [a,b, fα] + [fβ] derived verb constellation [a, b, fβ] بر طبق این قاعده، همیشه بیرونیترین عنصر جمله نمود نهایی منظومۀ فعلی را در حین فرایند ترکیب فعل با دیگر عناصر جمله (با ویژگیهای نمودی مختص به خود) تعیین میکند. برای مثال، در جملۀ 7 قید جهتی بدین دلیل که نقطه و غایت خاصی را نشان میدهد فعل را وادار میکند که تفسیری تحققی به خود بگیرد. لذا عنصر بیرونی بر فعل در تعیین تفسیر نهایی نمود جمله غالب است. اما باید متذکر شد که رویکردهای بسیار متفاوتی برای پدیدار نمودگردانی ارائه شده است (Pustejovsky, 1995; Dowty, 1979; Michaelis, 2004; Verkuyl, 1972, 2005; MacDonald, 2008; Travis, 2010). در تحقیق حاضر ما بر رویکرد دستور نقش و ارجاع[21] به نمود و نمود گردانی تمرکز خواهیم کرد. در این راستا در مقالۀ حاضر تلاش خواهیم کرد با تکیه بر رویکرد دستور نقش و ارجاع نمود و نمودگردانی را در زبان کردی[22] مورد بررسی قرار دهیم. به عبارت دیگر، تلاش خواهیم کرد که اولاً ماهیت نمودی افعال را در کردی به صورت مختصر تبیین کرده، و سپس رویههایی که باعث نمودگردانی این افعال در لایههای هسته، مرکز و بند میشوند را معرفی نماییم. لذا در بخش دو، ابتدا به مرور مختصر تحقیقات در زبان کردی در این رابطه خواهیم پرداخت، و در بخش سه نیز به ارائه چهارچوب نظری میپردازیم. سپس در بخش چهار به تحلیل دادهها در کردی بر اساس رویکرد مذکور میپردازیم. در نهایت در بخش چهار نتایج و فرایندهای متفاوت نمودگردانی را در کردی ارائه خواهیم داد.
مطالعات موجود در باب نمود در کردی به دو گروه مطالعات سنتی و جدید تقسیم میشوند. بدیهی است که در مطالعات سنتی باب خاص و مستقلی در باب نمود وجود نداشته است. در واقع عمدۀ مباحث مربوط به نمود واژگانی در این مطالعات غایب است. اما مباحث مربوط به نمود دستوری به صورت محدودی ذیل مباحث مربط به زمان دستوری مورد بحث قرار گرفته است. عمدتاً در این منابع، نمود استمراری در کنار عملگرهای دیگر به عنوان اجزایی از یک زمان دستوری (مانند حال استمراری و یا گذشتۀ استمراری) در نظر گرفته شده است. در اولین نسخۀ دستور زبان کردی (1976) که توسط انجمن علمی کردی عراق چاپ شده است مجموعهای از نظرات متفاوت متخصصان دربارۀ زمان افعال در کردی ثبت شده است. اما نکتۀ مشترک تمام این نظرات این است که نمود ناقص (استمراری) نه به عنوان عملگری مستقل بلکه به عنوان بخشی از یک ساخت زمانی لحاظ شده است. در این میان رخزادی (1379) به تبع مطالعات سنتی نمود را تنها ذیل ساختهای زمانی بررسی میکند. اما او برخلاف محققان قبل از خود به دو گونه ساخت استمراری در کردی قائل است. او بین دو نوع ساخت زمانی مبتنی بر پیشوند ناقص -da و عملگر ناقصساز xarik در کردی تفاوت قائل شده، و ساختهای مبتنی بر عملگر اولی را استمراری صرف (گذشتۀ استمراری) و ساختهای مبتنی بر دومی را استمراری ناتمام (گذشتۀ استمراری ناتمام) میداند (رخزادی، 1379: 173، 180، 194 و 199). از دیگر تحقیقات در حوزۀ سنتی مطالعات دستوری حاجی مارف[23] (2000) است. حاجی مارف ابتدا زمان در کردی را به دو بخش گذشته و غیرگذشته تقسیم میکند، و سپس انواع آنها را بررسی میکند. حاجی مارف (2000: 191-208) ابتدا گذشته را به گذشتۀ نزدیک (ساده)، گذشتۀ استمراری (با پیشوند -da)، گذشتۀ کامل و گذشتۀ بعید تقسیم میکند. مثالهای زیر این چهار گونه را نشان میدهد:
1ش/م.گذشته-افتادن افتادم
1ش/م.گذشته-افتادن-ناقص میافتادم.
اش/م.کامل-گذشته-افتادن افتادهام.
اش/م.بودن-گذشته-افتادن افتاده بودم. در تقسیمبندی فوق او حال کامل را ذیل گذشته تعریف میکند. او سپس بیان میکند که زمان غیرگذشته در هر حال پیوسته با پیشوند -da ظاهر شده، و لذا همیشه به نوعی معنای استمرار دارد. عمدۀ تحقیقات سنتی دیگر نیز (نبز 1976؛ امینی، 1377) از همین مسیر پیروی میکنند. اما حال اجازه دهید به تحقیقات جدیدتر بپردازیم. در تحقیقات نوین با تکیه بر روشهای زبانشناختی عمدتاً انواع نمود واژگانی و دستوری در کردی توصیف شده، و پدیدار نمودگردانی نیز ذیل آن بررسی شده است. برای مثال ویسی (1394) در تحقیقی به بررسی زمان و نمودهای دستوری (کامل و ناقص) در کردی میپردازد. او زمان در کردی را یک زمان دوشقی دانسته (گذشته و غیرگذشته)، و سپس بیان میکند که زمان گذشته میتواند میزبان نمود ناقص و تام باشد اما زمان حال در کردی همیشه ناقص است. او در نهایت به صورتی مختصر به پدیدار نمودگردانی متاثر از ترکیب افعال دستاوردی و لمحهای با نمود ناقص اشاره میکند سپس او (1396) در تحقیقی دیگر با اتخاذ رویکرد اسمیت (1997) سعی در توصیف انواع نمود واژگانی در کردی داشته، و سپس با توجه به قاعدۀ آلفا به بررسی ترکیب افعال (با نمودهای واژگانی متفاوت) با قیدهای زمانی و یا عملگرهای نمودی (استمراری) پرداخته و تغییرات بوجود آمده در ساختار رخدادی افعال را در نتیجۀ این ترکیبات تشریح میکند. او سعی میکند قیدها و عناصری که در جمله باعث نمودگردانی این افعال میشوند را معرفی کند. اگر چه این تحقیق اولین مطالعه در حوزۀ نمودگردانی در کردی است اما پدیدار نمودگردانی تنها در ذیل طبقۀ نمودی افعال مورد بررسی قرار میگیرد. به عبارت دیگر ابتدا افعال با توجه به طبقۀ نمودی خود طبقه بندی شده و سپس عناصری که باعث تغییر خصایص نمودی در آنها میشوند (نسخههای اشتقاقی افعال) فهرست میشوند. مشکل اصلی این تحقیق این است که پدیدار نمودگردانی در رابطه با لایههای سلسلهمراتبی نحوی (سطح محمول و لایههای دستوری هسته، مرکز و بند) تبیین نمیشود، و با تبعیت از اسمیت (1997) ترکیبات نحوی تنها به صورت ساختهای منظومهای فعلی[25] ارائه میشوند. این در حالی است که نشان خواهیم داد حداقل سه لایۀ نمودی در زبان کردی قابل تصور است. از سوی دیگر تحقیق مورد نظر، دامنه و سلسلسه مراتب بین عملگرهای نمودی (زمان، نمود دستوری، قید، متمم ها و غیره) در تعامل با نمود واژگانی را تبیین نمیکند. همچنین نجفیفر و دیگران (1395) نیز به بررسی پدیدار نمودگردانی متاثر از نمودهای ناقصساز و افعال پنج گانه میپردازند. آنها (1395) تغییرات نمودی را در این افعال بررسی کرده و نشان میدهند هر ناقصساز به چه شیوهای باعث تغییر ساختار نمودی افعال میشود. اما آنها نیز تنها به این نوع از نمودگردانی پرداخته و دامنۀ عملگرهای نمودی و همچنین لایههای متفاوت نحوی (و نمودی) را در این تحقیق مدنظر قرار نمیدهند. همچنین تابعی و همکاران (1399) نیز در تحقیقی به بررسی نمود دستوری xarik در کردی سورانی پرداخته و آن را از سنخ افعال الحاقی میدانند که در راستای القای نمود استمراری و تقریبی بکار میرود. آنها ظهور این عملگر را به صورت ادات و متصل به گروه نمودی اصلی جمله تبیین میکنند که موجب تکرار سطح نمود بیرونی فعلی میشوند. کریم[26] (2016: 24) نیز در تحقیقی پیرامون نظام تصریف کردی اشاراتی پراکنده به پدیدار نمود در کردی دارد. او ابتدا در تقابل با مطالعات پیشین بیان میکند که پیشوند -da در کردی لزوماً یک نشانگر نمود ناقص نبوده، و نقش اصلی آن وجهنمایی (نشانگر وجه خبری) میباشد. به همین دلیل او این پیشوند را در تقابل با پیشوند -bǝ (نشانگر وجه التزامی) میداند. او به صورتی نقیضنما بیان میکند که پیشوند -da در زمان حال وجه نما است اما در گذشته میتواند استمراری باشد. در واقع کریم اعتقاد دارد این پیشوند اساساً برای نشان دادن وجه خبری غیرگذشته است اما سپس به صورت وند استمراری هم دستوری شده است. سپس او (2016: 24) بیان میکند که پسوند u/w تنها نشانگر نمود بوده و نمود کامل[27] را نشان میدهد. او بیان میکند که این نمود کامل در تقابل با نمودهای ناقص در کردی است که توسط پیشوند -da ساخته میشود. در نقد تبیین او میتوان استدلال کرد که پسوند مذکور (به تعبیر او نمود کامل) در واقع تنها برای نشان دادن زمانهای نسبی کامل بکار میرود، و نمیتوان آن را به عنوان نمودنما نشان داد. این پسوند استقلالی از خود نداشته و فقط در ساختهای زمانی نسبی (در تقابل با زمانهای مطلق) ظاهر میشود. همچنین باید گفت که نمود کامل در کردی تنها با ساخت گذشتۀ ساده نشان داده شده، و هیچ وند و عملگر مخصوصی مربوط به آن در زبان کردی وجود ندارد. از سوی دیگر، پیشوند -da در حال حاضر تنها کارکرد نمودنمایی داشته، و جملات با وجه خبری به راحتی در غیاب این وند نیز ظاهر میشوند.
دستور نقش و ارجاع یکی از گونههای رویکرد نقشگراست که زبان را اساساً ابزار ارتباط بین زبانمندان میداند. در این رویکرد صورت، معنا و بافت در رابطه با هم تبیین میشوند. این نظریه برای تبیین دستور زبان از یک نقطۀ معناشناختی شروع میکند: تفکیک محمول[28] و موضوع[29] (Van Valin and LaPolla, 1997:25; Van Valin, 2005: 4; Pavey, 2010: 53). محمول عمدتاً رخداد و یا موقعیتی را نشان داده، و موضوعها به عناصری اشاره دارند که همیشه و به صورت ذاتی در آن رخداد دخیل هستند. عناصر غیرموضوع[30] عناصری هستند که به صورت ذاتی لزوماً داخل در فرایند محمول نیستند، اما میتوان آنها را برای بیان برخی اطلاعات اضافی در بارۀ محمول به جمله اضافه کرد. بر حسب این تمایز، لایههای ابتدایی یک بند قابل تصور است. در واقع مرکزیترین بخش یک بند از ترکیب محمول و موضوعات تشکیل شده، و ابعاد حاشیهای و الحاقی جمله محصول اضافه شدن عناصر غیرموضوع است. در زیر عناصر بنیادی یک بند را میبینیم:
نمودار 1- عناصر بنیادی بند Diagram 1- The basic elements of a clause
در دستور نقش و ارجاع، بنیادیترین عنصر جمله یعنی محمول، هستۀ[31] بند نامیده میشود. همچنین ترکیب هسته با موضوع(ها) نیز مرکز[32] بند را پدید میآورد. مرکز مرکزیترین بخش بند است، و به نوعی قلب معنایی و نحوی آن حساب میشود. بخش حاشیه[33] نیز حاوی عناصر غیرموضوع است. این ترکیب حاشیه و مرکز است که ساخت یک بند[34] را میسازد (Van Valin 1993:5; Van Valin and LaPolla, 1997: 26; Pavey, 2010: 54). در زیر نمودار کلی یک بند را مشاهده میکنیم. بند
نمودار 2- ساختار بند Diagram 2- The structure of a clause
این ساخت لایهای مبنای ساختار سلسله مراتبی یک بند را شکل میدهد. در این رویکرد، عناصر یک بند حول هسته (محمول)، سپس مرکز (محمول به اضافۀ موضوع) و در نهایت در سطح بند (موضوع به اضافۀ غیرموضوع) سازمان مییابند. در زیر نمودار درختی یک جملۀ انگلیسی را مشاهده میکنیم:
نمودار 3- نمودار درختی یک جمله در انگلیسی Diagram 3- The tree diagram of a sentence in English
این نمودار البته بر حسب پارامتر ترتیب کلمات در جمله ممکن است دچار تنوعاتی شود. برای مثال در زبان کردی، عنصر حاشیه ممکن است قبل از عنصر محمول ظاهر شود، اما باز هم در این حالت، این عنصر به بخش بیرونی مرکز متصل میگردد. برای مثال نمودار زیر ساختار یک جمله را در کردی نشان میدهد:
1ش/م.حال-خریدن-ناق بازار در مع-کتاب علی علی کتاب را در بازار میخرد.
نمودار 4- نمودار درختی یک جمله در کردی Diagram 4- The diagram of a sentence in Kurdish
این ساختار کلی به نسبت محمولهای متفاوت، ترتیب واژگان و الحاقات گوناگون میتواند به اشکال متعدد درآید که به طرحوارههای نحوی بند معروف هستند (Van Valin and LaPolla, 1997: 74, 174; Pavey, 2010: 61). در این رویکرد، زبانها به دو گروه هسته نشان[35] و وابسته نشان[36] تقسیم میشوند. در زبانهای وابسته نشان، رابطۀ بین محمول و موضوعات به صورت ساختواژی بر روی وابستهها (به صورت حالت یا غیره) نشان داده میشود. اما در زبانهای هسته نشان، رابطۀ بین محمول و موضوع به صورت علایمی روی هسته نشان داده میشود (Van Valin, 2005: 16)، لذا گروههای اسمی نشانگر موضوعات اختیاری بوده و قابلیت حذف را دارند. به همین دلیل در این زبانها علایم مطابقه روی فعل به عنوان موضوعات در بخش مرکز ظاهر میشوند و گروههای اسمی اختیاری به صورت خواهران شاخۀ بند در نمودار ظاهر میشوند. برای مثال در زبان کردی وند نشانگر فاعل نحوی میتواند روی محمول ظاهر شود، لذا این وند در لایۀ مرکز قرار گرفته، و گروه اسمی فاعلی به عنوان عنصر اختیاری در لایۀ بند قرار میگیرد. لذا ساختار یک بند ساده متعدی در کردی به صورت زیر است:
2ش=خریدن-ناقص بازار در مع-کتاب تو تو کتاب را در بازار میخری.
نمودار 5- نمودار درختی یک جمله در کردی Diagram 5- The diagram of a sentence in Kurdish
بدین دلیل که کردی در زمان گذشته کنایی بوده، و الگوی مطابقه تغییر میکند، نمودار فوق در گذشته دچار تغییراتی میشود. اما چون موضوع این جستار مطابقه نیست از تبیین این بحث میگذریم. ساختار فوق تنها بر اساس ساختار موضوعی ترسیم شده است، اما عملگرهای متفاوت جمله (زمان، نمود، وجهیت و ...) نیز باید در همین ساختار کلی قرار گیرند. این عملگرها بخشی از ساختار موضوعی جمله نیستند، بلکه به جهت اضافه کردن اطلاعات نحوی به ساختار بند متصل میگردند. آنها عمدتاً تکواژهایی نقشی هستند که اطلاعات دستوری را بیان میکنند. در مجموع دوازده عملگر وجود دارد، اما نکتۀ مهم این است که هر عملگر جمله بر لایۀ خاصی از جمله اعمال میشود. اتحاد عملگرها و ساختار لایهای بند طرحواۀ معنایی/دستوری بند را تولید میکند. عملگرهای نمود (تام و ناقص)، نفی[37] (علامت نفی فعل یا اسم که فقط بر محمول اعمال میشود) و جهتیها (بیانگر جهت حرکت رخداد) تکواژهایی دستوری هستند که بر لایۀ هسته اعمال میشوند. از سوی دیگر تکواژهای کمیت رخدادی (تعداد انجام گرفتن فعل)، وجهیت (تکلیفی)، نفی (نفی درونی که موضوعات را نفی میکند)، و جهتیها (بیانگر جهت حرکت موضوع) بر لایۀ مرکز اعمال میشوند. از سوی دیگر، عملگرهای منزلت[38] (نفی بیرونی (نافی کل جمله)، وجهیت معرفتی، وجه دستوری)، زمان دستوری (گذشته وحال)، گواه نماها (منبع اطلاعاتی) و توان منظوری (خبری، پرسشی و امری) نیز بر لایۀ بند اعمال میشوند. این سلسله مراتب بر اساس دامنۀ نفوذ و تاثیر این عملگرها بر شکل نهایی جمله و تفسیر نهایی آن است (Van Valin and LaPolla, 1997: 40-52; Pavey, 2010: 76). در زیر نمودار مربوط به امتزاج لایههای بند را با عملگرهای جمله میبینیم. در این نمودار دو بخش ساختار موضوعی و بخش عملگرها با هم منطبق شدهاند: بند
مرکز هسته محمول فعل
هسته
مرکز
بند نمودار 6- لایهها و عملگرهای بند Diagram 6- The layers and operators of the clause
در زیر نمودار یک جمله با نمود ناقص و منفی را در کردی میبینیم. در این جمله فقط سه عملگر را نشان میدهیم.
گذش=رفتن-ناقص-نف بازار برای مع-پسر آن پسر (به) بازار نمیرفت.
نمودار 7- عملگرهای یک بند در کردی Diagram 7- The operators of a clause in Kurdish
همانگونه که از تصویر فوق مشهود است چندین عملگر میتوانند به صورت همزمان بر لایۀ یکسانی عمل کنند. دامنۀ عملگرها در تعیین تفسیر نهایی یک جمله مبتنی بر اصل زیر است (Van Valin and LaPolla, 1997: 46; Pavey, 2010: 78):
طبق این اصل، عملگرهای بند آخرین لایهای هستند که برای تعیین تفسیر نهایی جمله عمل میکنند. همچنین آنها دورتر از هسته قرار دارند. از سوی دیگر، عملگرهای مربوط به هسته اولین عناصری هستند که در تعیین تفسیر معنایی جمله نقش داشته و به همین دلیل به هسته نزدیکتر هستند. عناصر مربوط به مرکز بین این دو گروه قرار میگیرد. ترتیب خطی وندهای بیانگر عملگرها نیز مبتنی بر همین اصل است. به عبارت دیگر وندهای مربوط به عملگر هسته، به هسته بسیار نزدیک میباشند. سپس وندهای مرکزی و در نهایت وندهای مربوط به بند در این ترتیب خطی ظاهر میشوند. این سلسه مراتب هم دامنۀ معنایی عملگرها را تعیین میکند، و هم نظم ساختواژی آنها را مشخص میسازد. از سوی دیگر بین عناصر در یک لایه نیز سلسله مراتبی قابل پیش بینی است اگر چه تفاوتهای ردهشناختی زیادی بین آنها قرار دارد:
For core: deontic modality/core directionals ⊃ negation For nucleus: directionals/derivational negation ⊃ aspect قواعد فوق که البته در زبانهای متفاوت ممکن است متنوع باشد رابطۀ سلسلهمراتبی بین عملگرها را نشان میدهد. برای مثال در قاعدۀ اول بیان شده است که توان منظوری بر گواهنما و زمان دستوری دامنه دارد. از سوی دیگر، در سطح مرکز وجهیت تکلیفی بر دیگر عملگرها دامنه دارد. به همین صورت در سطح هسته، عملگر جهتی و نفی اشتقاقی بر عملگر نمود دامنه دارند. مفهوم دامنه داشتن بدین معناست که آن عنصر در لایۀ بالاتری اعمال شده و پس از عناصر زیردست خود بر ساختار نهایی جمله اعمال میشود. ون ولین و لاپولا (1997: 62) همچنین بیان میکنند که اگرچه قیدها ترجیحاً در موقعیت یک عنصر حاشیهای قرار دارند و لایۀ بند را توصیف میکنند، اما برخی از قیدها ممکن است در لایۀ های نزدیکتر نیز رخ دهند. برای مثالهای قیدهای زمانی (در فردا) و مکانی (در خانه) همراه با موضوعات عمدتاً بر لایۀ مرکز اعمال میشوند. همچنین قیدهای شاهدنما (به وضوح) و یا معرفتی (احتمالاً) نیز بر همین لایه اعمال میگردند. به همین قیاس قیدهای حالت (به سختی) و سرعت (به آهستگی و به سرعت) عمدتاً مانند یک موضوع بر مرکز اعمال میشوند، اما قیدهای نمودی (به کاملی، به تمامه، به صورت مستمر، به صورت پیوسته) ممکن است بر عنصر محمول اعمال میشوند. در کل آنها ( Van Valin and LaPolla, 1997: 164-5) معتقدند که اگر چه قیدها در موقعیت حاشیهای قرار دارند، اما دامنۀ معنایی آنها و اثر آنها بر تفسیر معنایی عناصر جمله متفاوت است. شاید بتوان گفت قیدهای نمودی بیشترین نزدیکی را به هسته داشته و قیدهای حالت، وجهی و شاهدنمایی در مراحل بعد قرار دارند. در واقع، قیدهای نمودی محمول را در سطح هسته توصیف کرده، اما قیدهای حالت و سرعت با بخش مرکز مرتبط هستند. از سوی دیگر، قید شاهدنمایی با سطح بند رابطه برقرار میکند. لذا جایگاه قیدها نیز بر حسب لایه و عملگری که به آن مربوط هستند میتواند متفاوت باشد. در رویکرد دستور نقش و ارجاع، با تبعیت از مطالعات پیشین، انوع محمول ابتدا به پنج طبقۀ ایستا، فعالیتی، دستاوردی، تحققی، و لمحهای تقسیم میشود، اگر چه باید متذکر شد که این رویکرد نکات متفاوتی را نیز در رابطه با انواع و تعداد مقولات نمودی ارائه میدهد (Van Valin and LaPolla, 1997: 101, 107; Van Valin, 2005: 45; Pavey, 2010: 102). در این رویکرد، افعال ایستا (داشتن، بودن) به فرایندهای احساسی، حالات و بیان صفات چیزی میپردازند. آنها بیانگر رخداد یا فعالیتی پویا نیستند. اما افعال فعالیتی (قدم زدن) به افعالی پویا و تداومی اشاره دارند که نقطۀ پایان و یا اتمام نداشته، و همچنین در آنها تغییر حالتی اتفاق نمی افتد. بعلاوه، افعال دستاوردی افعالی هستند که به یک تغییر حالت دفعتی و لحظهای اشاره دارند که نقطه پایان و تحول خاصی دارند. در این رویکرد، دستاوردی به عنوان محمولی غیرپویا در نظر گرفته میشود (ترکیدن، بردن). محمولهای تحققی نیز محولاتی شبیه به دستاوردی هستند با این تفاوت که آنها تداومی میباشند (ذوب شدن، خوب شدن). همچنین، افعال لمحهای افعالی هستند که اولاً یک رخداد لحظهای میباشند، و همچنین فاقد نقطۀ پایان و یا نقطۀ تحول خاصی هستند (سرفه کردن). اما آنها دو طبقۀ نمودی دیگر را به محمولات اضافه میکنند که به نوعی محمولات اشتقاقی هستند. اشتقاقی به این معناست که این محمول احیاناً ساده نبوده و به دلیل ترکیب شدن محمول با برخی عناصر دیگر ساخته شده است. اولین نوع از این محمول تحققی فعالیتی[39] میباشد که در اصل یک رخداد فعالیتی است که به آن نقطه پایان و غایت اضافه شده است. البته این مقوله گاهی با نام دستاوردی فعالیتی[40] نیز شناخته میشود. برای مثال فعل قدم زدن فعالیتی است اما وقتی با یک قید جهتی ترکیب شود به تحققی فعالیتی بدل میگردد بدین دلیل که قید مذکور نقطه پایانی را برای آن فراهم میسازد. افعال جهتمند (قدم زدن به سوی، رفتن به سوی) و افعال پدید آوردن چیزی به شرط داشتن متمم خاص (خوردن غذا، ساختن خانه) از این نوع هستند. اما گروه دیگری که به طبقات متعارف نمود اضافه میشود نسخۀ سببی محمولات فوقالذکر است. به عبارت دیگر تمام شش محمول فوق، هر کدام نسخۀ سببی هم دارند. با احتساب نسخۀ سببی محمولات، در نهایت میتوان گفت دوازده طبقۀ نمودی قابل محاسبه است. در ادامه مثالهایی برای محمولهای فوق ذکر میشود و در نهایت جدول این طبقات ارائه میگردد.
جدول 1- جدول طبقات نمودی Table 1-The table of aspectual classes
طبقات فوق رفتارهای نحوی و معنایی متفاوتی دارند که با کمک آزمونهایی مشخص میشود. اما به دلیل محدودیت فضا از بیان آنها صرفنظر میکنیم. این طبقات در رویکرد نقش و ارجاع بازنمایی خاصی را مبتنی بر منطق محمولات دریافت میکنند. هر طبقه حاوی اطلاعاتی در بارۀ ساختار یک محمول است، و همچنین دارای برخی عملگرهای منطقی خاص است که مخصوص آن طبقه است. در ادامه بازنمایی منطقی هر طبقه را میبینیم: State: predicate (x), predicate (x, y) Activity: do (x, [predicate (x, y)]) Achievement: INGR predicate (x), INGR do′ (x, [predicate′ (x) or (x,y)] Semelfactive: SEML predicate (x, y) Accomplishment: BECOME predicate (x, y) Active achievement: do′ (x, [predicate1′ (x, (y))] & INGR predicate2′ (z,x) or (y) Causative: α CAUSES β where α, β are LS of any type ین محمولات در واقع تنها نمود ذاتی افعال را نشان میدهند. در این رویکرد، این نوع نمود نمود واژگانی نامیده میشود. اما دیگر ابعاد نمود (مثل نمود دستوری) در لایههای نحوی جمله تجلی پیدا میکنند. در ادامه، برای توضیح مفهوم نمودگردانی و شرح لایههای نمود در رویکرد نقش و ارجاع به رویکرد کورتس رودریگز (2014) تکیه میکنیم. کورتس رودریگز (2014) قبل از هر چیز بین دو رویکرد کاملاً واژگانی و ترکیبی به نمود تفکیک قائل میشود. رویکرد اول، نمود را مندرج در اطلاعات واژگانی افعال میداند، اما رویکرد دوم نمود را محصول ترکیب بین عناصر در سطح جمله میداند. اما او رویکردی مابین این دو رویکرد متضاد اتخاذ میکند (Cortés-Rodriguez, 2014: 35). به عبارت دیگر، او اطلاعات نمودی را بین بخشهای واژگان و دستور تقسیم میکند. او سپس سه سطح متفاوت نمود را از هم تفکیک میکند: سطح نوعکنشنوع[41]، سطح نمود[42] و سطح نمودیت[43]. به اعتقاد او این اطلاعات متفاوت نمودی، در سطوح متفاوت ساختار بند عمل میکنند. او (Cortés-Rodriguez, 2014: 32) نمودار زیر را در راستای تفکیک این سه لایه ارائه میدهد:
جدول 2- لایههای نمودی در بند Table 2- The aspectual layers in the clause
برای توضیح مختصر رویکرد کورتس رودریگز (2014) باید جدول فوق را تشریح کنیم. دامنه و سطح محمول در این رویکرد به اطلاعات واژگانی محمولها بازمیگردد. بازنمایی این محمولها را قبلاً نشان دادیم. محمولها در این لایه عبارتند از ایستا، فعالیتی، تحققی، دستاوردی و لمحهای. اما محمول تحققی فعالیتی در این لایه قرار داده نمیشود بدین دلیل که کورتس رودریگز (2014) این محمول را یک محمول اشتقاقی و ترکیبی دانسته و آن را محصول ترکیب افعال فعالیتی با برخی متممها (مفعول خاص یا معرفه) و قیدهای جهتی (به سوی) میداند. به همین دلیل او این محمول را در لایۀ مرکز قرار میدهد. به اعتقاد کورتس رودریگز (2014: 34) محمولهای واژگانی در سطح محمول و هسته هستند و عناصری انتزاعی بوده و ماهیت ارجاعی ندارند بدین دلیل که مستقیماً از واژگان میآیند. اما محمولها در لایههای بعدی ماهیت ارجاعی پیدا کرده و به رخداد خاصی در بافت خاصی اشاره میکنند. اما نمود (دستوری) به سطح مرکز ارتباط دارد (Cortés-Rodriguez, 2014: 36). در واقع در این سطح است که نمودهای دستوری (تام و ناقص) بر محمولهای انتزاعی اعمال شده و تغییراتی را در آنها ایجاد میکنند. برای مثال در این سطح نمود استمراری با محمولها ترکیب شده و تغییرات معناداری را در ابعاد نمودی آنها ایجاد میکند. حتی ممکن است برخی از این ترکیبات منجر به ساختهای غیردستوری شود. این تعاملات منجر به تغییرانی در ساختار نمودی محمولها شده و طبقۀ نو و بسط یافتهای از محمولها را میسازد که به رخدادنوع بسط یافته معروف است. برای مثال در ترکیب محمول لمحهای با نمود استمراری نوعی ساخت تکراری درست میشود که از سنخ همین رخداد بسط یافته میباشد. اما سطح نمودیت به لایۀ دوم یعنی لایۀ مرکز ارتباط دارد. این سطح به اطلاعاتی نمودی اشاره دارد که محصول ترکیب محمولها با برخی از متممها و قیدهای جهتی است (Cortés-Rodriguez, 2014: 38). رخدادهای اشتقاقی مانند تحققی فعالیتی در این سطح قرار میگیرند. برای توضیح این امر به دو مثال زیر دقت میکنیم:
در بخش اول هر مثال یک فعل فعالیتی وجود دارد، اما اضافه شدن قید جهتی و متمم خاص باعث شده دو فعل غیراتمامپذیر به افعال اتمامپذیر بدل شوند. لذا این نوع محمول محصول ترکیب محمول با قید و متمها در سطح مرکز است. این نوع نمود به نمودیت معروف است. همین امر باعث شد که کورتس رودریگز (2014: 42) بین دو نوع اتمامپذیری یعنی اتمامپذیریL و اتمامپذیری S تفاوت قائل شود. نوع اول به آن خصیصۀ اتمامپذیری اشاره دارد که مندرج در ساختار فعل است، لذا متعلق به سطح واژگان است. اما نوع دوم به آن خصیصه اشاره دارد که متعلق به سطح مرکز بوده و در این سطح به یک محول اضافه میشود. لذا نوع اول به سطح نمود واژگانی ارتباط دارد و نوع دوم به سطح نمودیت. حال با این مقدمه به بررسی لایههای نمودی در زبان کردی میپردازیم.
در این بخش تلاش خواهیم کرد که ابتدا طبقات نمودی واژگانی را در کردی به اختصار شرح داده، و سپس سعی میکنیم سه لایۀ نمودی را در این زبان تبیین کنیم. زبان کردی نیز چون دیگر زبانها داری شش طبقۀ نمودی و همچنین شکل سببی آنها میباشد. در مثالهای زیر تبلور این طبقات را در این زبان میبینیم. ماهیت نمودی هر فعل روبروی معادل فارسی آن جمله ارائه شده است:
3ش/م.گذ-رقص-پیشوند حیاط در هیمن هیمن در حیاط رقصید. فعالیتی
رقصاندن-پیشوند حیاط در شان-هیمن آنها هیمن را در حیاط وادار به رقص کردند.
خانه 3ش/م.گذ-رسید کریم کریم به خانه رسید. دستاوردی
خانه رساندن شان-کریم کریم را به خانه رساندند.
3ش/م.گذ-سرفه سعید سعید سرفه کرد. لمحهای
سببی-سرفه شان-سعید باعث سرفه سعید شدند.
کا-3ش-ذوب مع-یخ یخ ذوب شد. تحققی
کامل-سببی-ذوب شان-مع-یخ یخ را ذوب کردند.
کرد اش-پیاده خانه به سمت حسن حسن به سمت خانه پیاده روی کرد. تحققی فعالیتی نوع اول
کرد به پیاده خانه به سمت شان-حسن حسن را وادار کردند به سمت خانه پیاده روی کند.
کرد ساختن اش-مع-خانه حسن حسن آن خانه را بنا کرد. تحققی فعالیتی نوع دوم
کرد خوب حسن به شان-مع-خانه حسن را وادار کردند خانه را بسازد.
3ش-کا-ترس هیوا هیوا ترسیده است. ایستا
3ش-کا-سببی-ترس هیوا هیوا ترسانده شده است. البته باید متذکر شد که همۀ افعال لزوماً صورت سببی اشتقاقی ندارند، لذا ممکن است صورت مستقیم سببی برخی از افعال نشاندار به نظر برسد. اما بدیهی است که افعال ممکن است یکی از صورتهای سببی (نحوی یا اشتقاقی) را داشته باشند. ذکر این نکته لازم است که تنها صورتهای سببی اشتقاقی جزو طبقات نمودی محمولی هستند، و محمولهای سببی غیراشتقاقی در سطوح بالاتر وجود دارند. با توجه به رویکرد مورد نظر، افعال در جملات 28 تا 35 و همچنین 40 و 41 به ترتیب محمولهای فعالیتی، دستاوردی، لمحهای، تحققی و ایستا را نشان میدهند. این افعال (غیر از افعال تحققی فعالیتی در 36 و 38) ویژگیهای نمودی خود را از واژگان گرفته و در سطح محمول متحقق میشوند. آنچه که این طبقات را از هم تفکیک میکند ویژگیهای پویایی، تداومی و اتمام پذیری است. ویژگی اتمام پذیری در این افعال از نوع اتمام پذیری واژگانی است، به عبارت دیگر این ویژگی محصول ماهیت ذاتی این افعال بوده و بر اثر ترکیب ساخته نشده است. این ویژگیها در ساختار رخدادی افعال در مخزن واژگانی به صورت ذاتی موجود هستند. اما افعال اشتقاقی (تحققی فعالیتی) در لایۀ مرکز قرار دارند، چرا که در این سطح اضافه شدن قیدهای جهتی و یا موضوع درونی خاص (و یا معرفه) باعث تغییر نمود فعل شده و فعل به اتمام پذیری جملهای میرسد. حال به سطح دوم نمود در زبان کردی میپردازیم. این سطح متعلق به لایۀ هسته میباشد. عملگرهای متفاوتی از جمله عملگرهای ناقص[44]، تام[45] و یا کامل زمانی[46] در این سطح بر محمول در سطح هسته اعمال میشوند. اما قبل از توضیح این امر بیان تفاوت هسته و محمول مهم است. هسته در واقع محمولی است که اکنون در سطح ترکیب نحوی قرار داشته و به صورتی ترتیبی و سلسله مراتبی با عناصر ترکیب میشود. هسته ابتداییترین سطح جمله است که در آن محمول قرار دارد. عملگرهای جمله برای تغییر و تبدیل ویژگیهای محمول در سطح هسته با فعل ترکیب میشوند. اولین عملگری که در این سطح مورد بررسی قرار میگیرد عملگر استمراری است. ترکیب این عملگر با افعال، رخدادهای بسط داده شده را پدید میآورد. ترکیب نمود استمراری با طبقات نمودی فوق منجر به تغییراتی معنادار در ساختار رخدادی آنها میشود. اما در کردی سه نوع عملگر استمراری داریم که در زیر برای هر کدام یک مثال ارائه میدهیم[47]. قبل از تبیین مثالها ذکر این نکته ظروری است که برخی از ترکیبات به لحاظ معنایی نشاندار است، اما هدف این تحلیل صرفاً تبیین دامنۀ عملگرها و ترسیم محدودۀ معنایی آنهاست. لذا با مقولۀ نشانداری در این تحلیل کمی با تساهل برخورد میشود، هر چند موارد تا حدی نشاندار یا کم کاربرد با علامت ستاره مشخص میشوند. در مثالهای زیر، هر فعل با سه عملگر مذکور ترکیب شده است و همچنین مقولۀ هر فعل روبروی معادل فارسی آن ارائه شده است:
کرد اش-پیاده روی حیاط در حسن حسن در حیاط پیاده روی کرد. فعالیتی
کرد-ناق اش-پیاده روی حیاط در حسن حسن در حیاط پیاده روی میکرد.
3ش/م.گذ-آمدن کریم که حیاط در بود کردن پیاده روی اض-خریک حسن حسن در حیاط مشغول پیاده روی بود که کریم آمد.
3ش/م.گذ-باریدن باران که 3ش/م-گذ-کردن-التز پیاده روی حیاط در بود خریک حسن حسن در شرف پیاده روی در حیاط بود که باران بارید.
3ش/م.کا-گذ-ذوب مع-یخ یخ ذوب شد. تحققی
3ش/م.گذ-ذوب-ناق مع-یخ یخ ذوب میشد.
3ش/م.گذ-بودن ذوب اض-خریک مع-یخ یخ مشغول ذوب شدن بود.
3ش/م.گذ-آمدن برق که 3ش/م-گذش-ذوب-التز بود خریک مع-یخ یخ نزدیک بود که ذوب شود که برق آمد.
3ش/م.گذش-شدن ریاضی اض-یاد حسن حسن ریاضی را یاد گرفت. تحققی
3ش/م.گذ-شدن-ناق ریاضی اض-یاد حسن حسن ریاضی یاد میگرفت.
3ش.گذ-افتادن بیمار که بود ریاض اض-بودن یاد اضافه-خریک حسن حسن مشغول یاد گرفتن ریاضی بود که مریض شد.
3ش.گذش-افتاد بیمار که 3ش.گذ-شدن ریاضی اض-یاد بودن خریک حسن حسن در شرف یاد گرفتن ریاضی بود که مریض شد.
3ش/م.گذ-ترکیدن مع-توپ توپ ترکید. دستاوردی
3ش/م. گذ-شدن-ناق-نفی تمام مع-بازی اگر 3ش/م.گذش-ترکیدن-ناق مع-توپ توپ میترکید اگر بازی تمام نمیشد.
3ش/م. گذ-شدن تمام مع-بازی که بود ترکیدن اض-خریک مع-توپ توپ مشغول ترکیدن بود که بازی تمام شد.
3ش/م. گذ-ترکیدن-التزامی بود خریک مع-توپ توپ نزدیک بود بترکد.
3ش/م.گذ-بردن اش-مع-بازی کریم. کریم بازی را برد. دستاوردی
3ش/م.گذ-شدن تمام زمان اما 3ش/م. گذ-بردن-ناق اش-مع-بازی کریم کریم بازی را میبرد اما زمان تمام شد.
3ش/م. گذ-شدن تمام زمان که شد مع-بازی بردن اض-خریک کریم کریم مشغول بردن بازی بود که زمان تمام شد.
3ش/م. گذ-باریدن باران که 3ش/م.گذ-بردن-التز مع-بازی بود خریک کریم کریم در شرف بردن بازی بود که باران بارید.
3ش/م.گذ-سرفه سعید سعید سرفه کرد. لمحهای
3ش/م.گذ-سرفه-ناق سعید سعید سرفه میکرد.
3ش/م.گذ-بودن سرفه کردن اض-خریک سعید سعید مشغول سرفه کردن بود.
3ش/م. گذ-شدن خوب که 3ش/م. گذ-سرفه-التز بود خریک سعید سعید نزدیک بود سرفه کنه که خوب شد.
3ش/م.گذ-بود بیمار هیوا هیوا بیمار بود.
3ش/م.گذ-بودن-ناق بیمار هیوا
3ش/م.گذ-بودن بیماری مشغول هیوا
3ض/م.گذ-بودن معلم بود مشغول هیوا بدون اینکه به بحث نشانداری برخی از ترکیبات فوق بپردازیم میتوان به صورت خلاصه کارکرد این سه عملگر نمودی را در رابطه با طبقات نمودی بدین صورت تبیین کرد: عملگر اول پیشوند ناقصساز -da است که به افعال متفاوت میچسبد. عملگر دوم و سوم دو صورت متفاوت از عملگر xarik (خریک: مشغول) هستند. در حالت اول این عملگر با کسرۀ اضافه ظاهر شده، و در حالت دوم[48] با فعل بودن ظاهر میشود. اگر چه این سه عملگر همه جزو عملگرهای ناقص ساز هستند اما تفاوتهایی هم در نوع ناقصسازی دارند. هر کدام از این سه عملکرد برای هر کدام از محمولها تفاوتهای خاصی را ایجاد میکنند. در حالت اول، زمانی که افعال فعالیتی با عملگرهای نوع اول (-da) و نوع دوم (xarik-i) ترکیب میشوند، عملگرهای ناقصساز مراحل میانی رخداد فعالیتی را برجسته کرده و مراحل پایانی عمل را حذف میکنند. اما در ترکیب فعل فعالیتی با عملگر سوم (xarik bu)، عملگر مذکور مرحلۀ مقدماتی رخداد را برجسته کرده، و کل ساختار رخدادی را از فرایند نمایه سازی حذف میکند. همچنین این عملگرها در ترکیب با افعال تحققی ساختار متفاوتی می سازند. در این مورد عملگرهای اول و دوم مراحل میانی عمل را برجسته ساخته، و عملگر سوم مراحل مقدماتی عمل را برجسته میسازد. لذا تا اینجا میتوان نتیجه گرفت که عملگر اول و دوم در افعال فرایندی بر مراحل میانی رخداد تمرکز کرده، و عملگر سوم بر مراحل مقدماتی. اما تفاوت عملگر اول و دوم در این است که در عملگر دوم مرحلۀ میانی نقطهای تر و محدودتر از عملگر اول است. این امر را در پایان بیشتر شرح خواهیم داد. همچنین ذکر این نکته ظروری است که بدین دلیل که افعال تحققی اتمامپذیر هستند، و محقق نشدن مرزهای پایانی عمل به معنای ناتمام بودن عمل مذکور است، لذا در این ساخت عملگرهای ناقصساز عملاً ناتمامی و نقصان این عملها را نشان میدهند. اما چون رخدادهای فعالیتی اتمامپذیر نیستند، این عملگرها اگرچه مرز میانی را نشان میدهند ولی لزوماً معنای نقصان و ناتمامی را بیان نمیکنند. به عبارت دیگر عمل فعالیتی حتی در مرز میانی نیز انجام میگیرد، اما متحقق شدن عمل تحققی تنها در مرز پایانی عمل ممکن میشود. اما ترکیب این سه عملگر با افعال دستاوردی ترکیبات متفاوتی بدست میدهد. در واقع در هر سه حالت تنها مراحل مقدماتی عمل بازنمایی شده و مراحل پایانی عمل نمایه سازی نمیشود. این امر بدین دلیل است که رخداد دستاوردی مراحل میانی نداشته، لذا تمام ناقصسازها ناگزیر تنها بر مراحل مقدماتی تمرکز میکنند. همچنین چون فعل دستاوردی اتمامپذیر است، و عملگرهای مذکور تنها مراحل مقدماتی را برجسته میکنند، افعال در این ترکیبات به صورت ناقص و ناتمام بازنمایی میشوند. اما این سه عملگر در ترکیب با رخداد لمحهای کارکرد متفاوت دارند. عملگر اول و دوم رخداد لمحهای را به تکراری بدل کرده، و عملگر سوم کل ساختار رخداد را از نمایه سازی حذف کرده و بر مرحلۀ مقدماتی تمرکز می کند. در تبیین این رفتارهای معناشناختی باید گفت که چون رخداد لمحهای اولاً لحظهای میباشد، لذا مراحل میانی ندارد، از سوی دیگر چون نقطۀ اتمامپذیری نیز ندارد، لذا مراحل مقدماتی نیز ندارد (چرا که مرحلۀ مقدماتی مخصوص افعال اتمامپذیر است). به همین دلیل این عملگرها (ساخت اول و دوم) رخداد مذکور را به تکراری بدل میسازند. این امر بدین دلیل است که افعال لمحهای غیراتمامپذیر مرزهای میانی و مقدماتی ندارند، به همین در ترکیب مذکور فعل به صورت تکراری ظاهر شده، و اپیزودهای میانی این تکرار بازنمایی میشود. از سوی دیگر، ترکیب عملگر سوم با رخداد لمحهای بدین دلیل به آن مرحلۀ مقدماتی اضافه میکند که رخداد لمحهای در جوار عملگر سوم به رخداد دستاوردی بدل میشود. این مورد سوم از نوع نمودگردانی میباشد. در پایان باید گفت که عملگرهای استمراری به هیچ وجه قابلیت ترکیب با هستۀ ایستا را ندارند چرا که این افعال به لحاظ معناشناختی با این عملگرها سازگاری معنایی ندارند. این امر بدین دلیل است که این افعال ساختار پویا و مرزهای میانی، پایانی و آغازی ندارند، لذا آنها قابلیت همگونی معنایی با این عملگرهای فازنما را ندارند. ترکیب این عملگرها با این گونه از افعال یا نشاندار بوده و یا باعث تغییر معنای آنها میشود. حال در ادامه به عملگر کامل زمانی میپردازیم.
کامل-3ش/م.گذ-کردن اش-پیاده روی حیاط در حسن حسن در حیاط پیاده روی کرده است. فعالیتی
کا-3ش/م-ذوب مع-یخ یخ ذوب شده است. تحققی
کامل-3ش/م-بردن اش-مع-بازی کریم کریم بازی را برده است. دستاوردی
کامل-اش-سرفه سعید سعید سرفه کرده است. لمحهای
کا-3ش/م-ترس هیوا هیوا ترسیده است. ایستا آنچه که مبرهن است این است که عملگر کامل زمانی تغییری در ساختار رخدادی افعال فوق ایجاد نمیکند، اما همۀ آنها را به نسبت محور زمان مقید میکند. به عبارت دیگر، این عملگر مرز پایانی (نقطۀ تکمیل) را در افعال اتمامپذیر برجسته کرده، و در افعال غیراتمام پذیر مرز توقف را برجسته میسازد. در رابطه با این دو اصطلاح باید گفت که افعال اتمامپذیر چون نقطۀ کامل و تمام شدن دارند، همان نقطه توسط عملگر کامل برجسته میشود. اما افعال غیراتمامپذیر چون نقطه پایان خاصی ندارند، لذا پایان آنها فقط بستگی به ارادۀ کنشگر رخداد دارد. آن نقطهای که در آن کنشگر، رخداد را متوقف میکند نقطۀ توقف خواهد بود. لذا عملگر کامل این نقطۀ توقف را در این افعال برجسته میسازد. پس باید گفت که ماهیت عملگر کامل در مقید کردن رخداد است، هر چند تغییری در ساختار رخدادی ایجاد نمیکند. حال به طبقات نمودی در سطح نمودیت میپردازیم. نمود در این سطح متعلق به سطح مرکز است و عناصری مانند موضوعات و افزودهها باعث تغییرات نمودی میشود. عمدتاً وضعیت موضوعهای فعل و قیدها در این سطح تاثیر معناداری بر نمود نهایی فعل در جمله دارد. نمود تحققی فعالیتی به این لایه تعلق دارد. در واقع، گاهی موضوع درونی افعال متعدی فعالیتی در جمله حالت معرفه و یا خاص بودن را دریافت کرده و همین امر باعث میشود که فعل فعالیتی مذکور بدل به تحققی فعالیتی شود. مثال زیر این مورد را به خوبی نشان میدهد.
3ش.گذ-گفتن اش-آواز او او آواز خواند.
3ش/م.گذ-گفتن اش-مع-آواز او او یک آواز را خواند. در واقع فعل آواز خواندن یک فعل فعالیتی است، اما وقتی موضوع این فعل به صورت معرفه و یا خاص ظاهر میشود فعل به تحققی فعالیتی بدل میشود. از سوی دیگر گاهی اضافه شدن یک قید به فعل فعالیتی نیز باعث میشود که فعل مذکور به فعل تحققی فعالیتی بدل شود.
کرد اش-پیاده خانه به سوی حسن حسن به سوی خانه پیاده روی کرد. لذا باید گفت که ویژگیهای معرفگی و قیدهای جهتی که باعث اتمامپذیری فعل میشوند در سطح مرکز عمل میکنند. همچنین انواع قیدهای دیگری هم هستند که بر ساختار رخداد فعل اثر میگذارند که عمدتاً در این سطح عمل میکنند. حال به عملگر زمان و تاثیر آن بر محمولهای پنج گانه میپردازیم. در زبان کردی زمان گذشتۀ ساده همیشه بیانگر نمود کامل دستوری بوده، و زمان حال ساده نیز همیشه بیانگر نمود ناقص است. در واقع هر زمان که فعلی در زمان حال ظاهر میشود میبایست به صورت ناقص بیان گردد. به عبارت دیگر، هر گاه فعلی در زمان حال بیان شود، لاجرم با پیشوند ناقصساز -da ظاهر میشود. در زیر با ارائۀ چند مثال این مورد را نشان میدهیم.
کرد ات-پیاده روی تو تو پیاده روی کردی. فعالیتی
2ش/م.حال-کردن-ناق پیاده روی تو تو پیاده روی میکنی.
کرد ساختن اش-مع-خانه حسن حسن آن خانه را ساخت. تحققی فعالیتی
3ش/م.حال-کردن-ناقص ساختن مع-خانه حسن حسن خانه را میسازد.
3ش/م.گذ-شد خوب مع-بیمار بیمار خوب شد. تحققی
3ش/م.حال-شد-ناق خوب مع-بیمار بیمار خوب میشود.
3ش/م.گذ.شد ریاضی اض-یاد حسن حسن ریاضی یاد گرفت. تحققی
31/م.حال.شدن-ناق ریاضی اض-یاد حسن حسن ریاضی یاد میگیرد.
3ش/م.گذ-ترکیدن مع-توپ توپ ترکید. دستاوردی
3ش/م. حال-ترکیدن-ناق مع-توپ توپ میترکد.
3ش/م.گذ-رسیدن کریم کریم رسید. دستاوردی
3ش/م.حال-رسیدن-ناق کریم کریم میرسد.
3ش/م.گذ-سرفه کریم کریم سرفه کرد. لمحهای
3ش/م.حال-ناق سرفه کریم کریم سرفه میکند.
3ش/م.حال.هستن-دانشجو حسن حسن دانشجو است. همانگونه که از مثالهای فوق مشخص است تمام افعال در زمان گذشته ساده با نمود کامل بیان شده، و در این ساخت مرز اتمام در افعال اتمامپذیر و نقطۀ توقف در افعال غیراتمام پذیر نمایهسازی شده است. اما تمام افعال نمودی در زمان حال به صورت ناقص با پیشوند ناقص ظاهر شدهاند و مرزهای پایانی رخداد در همۀ آنها حذف شده است. ترکیب افعال متفاوت با عمگر ناقصساز -da قبلا شرح شده، و از تکرار آن در اینجا خودداری میکنیم. اما باید بیان کرد که علت حضور این عملگر در واقع به دلیل ماهیت ناقصساز خود زمان حال است که ذاتاً مراحل میانی رخدادهای تداومی (فعالیتی، تحققی و فعالیتی تحققی) را برجسته کرده، و مرحلۀ مقدماتی رخدادهای دستاوردی (و گاهی تحققی) را نمایهسازی میکند. همچنین این عملگر باعث مکرر شدن رخداد لمحهای میشود. همچنین بیان شد که این عملگر عمدتاً با افعال ایستا ظاهر نمیشود، به همین دلیل افعال ایستا در زمان حال بدون این عملگر ظاهر میشوند چرا که آنها ذاتاً خود ناقص هستند. لذا میتوان گفت عملگر زمان به عنوان یک عملگر نمودی نیز در لایۀ بند ظاهر میشود. حال در نهایت با توجه به مباحث مطرح شده، اولاً لایههای نمودی را در کردی تشریح کرده، و سپس سلسه مراتب عملگرها را در این زبان تبیین میکنیم. همانگونه که نشان دادیم در زبان کردی چهار سطح نمودی وجود دارد. در سطح اول که مربوط به محمولها میباشد، هر فعل به صورت ذاتی برخی ویژگیهای نمودی را از خود نشان میدهد. با بررسی دادهها نشان دادیم تمام طبقات کنشنوع در کردی وجود دارند. سپس نشان دادیم که در لایۀ هسته محمولها با نمودهای استمراری و کامل ترکیب میشوند. بررسی دادهها نشان داد در کردی سه عملگر استمراری و یک عملگر کامل بر لایۀ هسته اعمال میشوند. با بررسی دادهها روشن شد که محمولها در سطح هسته به دلیل ترکیب با این عملگرها دچار تغییرات معنایی میشوند. همین امر ضرورت تفکیک محمول و هسته را نشان میدهد. همچنین بیان شد که این عملگرها هر کدام به شکلی خاصی ساختار رخدادی افعال را تغییر میدهند. در نهایت نشان دادیم که در لایۀ مرکز برخی محمولهای اشتقاقی (تحققی فعالیتی) ظاهر میگردند. این محمولهای اشتقاقی به دلیل ترکیب برخی قیدهای خاص با افعال فعالیتی و یا به دلیل فعال شدن ویژگی معرفگی یا خاص بودن موضوع درونی این افعال پدیدار میشوند. همچنین نشان دادیم که عملگر زمان در کردی نیز منجر به تغییرات نمودی در طبقۀ نمودی افعال در جمله میشود. در واقع زمان آخرین عملگری است که بعد از دیگر عملگرها تغییرات معنایی را در ساختار رخدادی افعال ایجاد میکند. حال با این مقدمه نمودار مربوط به لایههای نمودی و دامنۀ عملگرها در زبان کردی را به صورت زیر ارائه میدهیم:
نمودار 8- لایههای نمودی در کردی Diagram 8- The aspectual layers in Kurdish
نتایج مطالعۀ حاضر نشان داد که در زبان کردی سطوح محمول، هسته، مرکز و بند حاوی اطلاعات نمودی هستند. سطح محمول که بیانگر ویژگیهای نمودی افعال است مستقیماً مبتنی بر مقدورات معنایی واژگان است. در این سطح کنشنوعهایی از جمله فعالیتی، تحققی، دستاوردی، لمحهای و ایستا وجود دارد. این محمولها ساختار رخدادی متفاوتی دارند. اما نمود در لایههای هسته و مرکز محصول برخی رویههای ترکیبی است. در لایۀ هسته، محمولهای مذکور با سه عملگر ناقصساز متفاوت ترکیب شده و این ترکیبها ساختارهای رخدادی نوینی را پدید میآورند. برای مثال نشان دادیم که عملگرهای مذکور بر حسب ماهیت معناشناختی خود نمایهسازی خاصی را از رخدادهای متفاوت ارائه میدهند. سه عملگر مورد نظر عبارت بودند از پیشوند -da (عملگر اول) و دو صورت متفاوت (همراه با کسرۀ اضافه (عملگر دوم) و یا همراه با فعل بودن (عملگر سوم)) از عملگر xarik. نتایج تحقیق نشان داد که عملگر اول و دوم در ترکیب با افعال فرایندی (فعالیتی و تحققی) مراحل میانی را برجسته کرده، و در صورت ترکیب عملگر سوم با این افعال مراحل مقدماتی رخدادها برجسته میشود. همچنین نشان دادیم که در این ترکیب افعال تحققی به صورت افعال ناتمام و ناقص ظاهر شده، اما افعال فعالیتی لزوماً معنای ناتمامی را القا نمیکنند. همچنین بیان شد که این امر به دلیل ویژگی اتمامپذیری افعال تحققی است. از سوی دیگر نشان دادیم که در ترکیب این سه عملگر با یک رخداد لحظهای دستاوردی تنها مراحل مقدماتی عمل برجسته میشود. همچنین چون فعل دستاوردی اتمامپذیر است، و عملگرهای مذکور تنها مراحل مقدماتی را برجسته میکنند، افعال در این ترکیبات به صورت ناقص و ناتمام بازنمایی میشوند. در ادامه نشان دادیم که ترکیب عملگرهای ناقصساز اول و دوم با افعال لمحهای، باعث تبدیل این افعال به فعل تکراری میشود. این امر بدین دلیل است که افعال لمحهای غیراتمامپذیر مرزهای میانی و مقدماتی ندارند، به همین دلیل در ترکیب مذکور فعل به صورت تکراری ظاهر شده، و اپیزودهای میانی این تکرار بازنمایی میشود. از سوی دیگر عملگر سوم باعث نمودگردانی فعل لمحهای شده و آن را به یک فعل دستاوردی با مراحل مقدماتی بدل میکند. در پایان نشان دادیم که سه عملگر مذکور با افعال ایستا ترکیب نمیشوند، مگر اینکه این افعال دچار نمودگردانی گردند. در همین بخش نشان دادیم که ترکیب عملگر کامل با افعال مذکور دو ساخت مجزا را پدید میآورد: این عملگر در ترکیب با افعال اتمامپذیر مرز پایانی و اتمامپذیری رخداد را نشان داده، و در ترکیب با افعال غیراتمامپذیر تنها لحظۀ توقف آن را برجسته میکند. سپس تحلیل دادهها نشان داد که در سطح مرکز، با اضافه شدن موضوع درونی خاص و یا قید جهتی رخداد اشتقاقی تحققی فعالیتی ظاهر میشود. این محمول یک محمول ترکیبی بوده و در لایۀ مرکز پدید میآید. در نهایت نشان دادیم که عنصر زمان نیز در لایۀ بند تاثیر چشمگیری بر ویژگیهای نمودی افعال دارد؛ بدین شیوه که رخدادهای متفاوت را ناقص سازی کرده و ساختار رخدادی آنها را تغییر میدهد. لذا با احتساب لایۀ بند (زمان) میتوان گفت که ماهیت نمودی محمولها در زبان کردی در چهار سطح متفاوت محمول و لایههای هسته، مرکز و بند شکل میگیرد. هر چه که عملگری در این لایهها بالاتر باشد نقش پررنگتری در تعیین معنای نهایی نمود محمول و تفسیر نمودی جملۀ مورد نظر دارد.
[1] Aspect [2] Aspectual coercion [3] Dynamicity [4] Duration [5] Telicity [6] State [7] Activity [8] Accomplishment [9] Achievement [10] Semelfactive [11] H. Verkuyl [12] M. Moens [13] M. Steedman [14] Punctuality [15] Consequent state [16] Culmination [17] Culminated process [18] point [19] process [20] W. Croft [21] Role and reference grammar [22] گویش مورد نظر در این تحقیق، گویش سورانی رایج در مناطق موکریان (بوکان و مهاباد) است. [23] A. Haji-Maref [24] علائم اختصاری: ش: شخص؛ م: مفرد؛ ج: جمع؛ مع: معرفه؛ ناق: نمود ناقص؛ حال: زمان حال؛ گذ: زمان گذشته؛ نف: نفی؛ کامل: کا؛ اض: اضافه؛ التز: التزامی [25] Verbal constellation [26] R. Kareem [27] Perfect aspect [28] Predicate [29] Argument [30] Non-argument [31] Nucleus [32] Core [33] Periphery [34] Clause [35] Head-marking [36] Dependent-marking [37] negation [38] Status [39] Active accomplishment [40] Active achievement [41] Aktionsart [42] Aspect [43] aspectuality [44] Imperfective [45] Perfective [46] perfect [47] چون زمان گذشتۀ ساده در زبان کردی به لحاظ نمودی خنثی بوده، و تاثیری بر ماهیت نمودی عناصر ندارد، لذا مثالها در این زمان ارائه میشوند. همچنین چون برخی مقولات نمودی قابلیت باهمایی کمتری به نسبت دیگر نمودهای واژگانی دارند، لذا جهت اطمینان از طبیعیبودن ساخت ترکیبی آنها، از این نمودهای واژگانی مثالهای بیشتری ارائه شده است. [48] ذکر این نکته ضروری است که در این مقاله، ساخت xarik bu در ترکیب با فعلی با وجه التزامی در نظر گرفته شده است، این در حالی است که ممکن است همین عملگر با فعلی با وجه خبری هم ترکیب شود، لذا در این حالت این ساخت نیز دقیقا مانند ساخت دوم xarik-i عمل میکند. به علت محدودیت کلمه امکان ارائۀ مثالهای مربوط به این مورد وجود نداشت. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
امینی، امیر. (1377). تحقیقی پیرامون زبان کردی. تهران: هدف. تابعی، رویا؛ تفکری رضایی، شجاع و قیطوری، عامر. (1399). نمود مستمر در کردی سورانی: رویکردی کمینهگرا. فصلنامۀ مطالعات زبانها و گویشهای غرب ایران (33)9، 43-63. رخزادی، علی. (1379). آواشناسی و دستور زبان کردی. تهران: ترفند. نجفی فر، شرمین؛ ویسی حصار، رحمان و بدخشان، ابراهیم. (1395) بررسی نمود ناقص در زبان کردی بر اساس دستور ساختمدار نشانه محور. فصلنامۀ مطالعات زبانها و گویشهای غرب ایران (13)3، 105-126. ویسی حصار، رحمان. (1394). زمان و نمود در کردی موکریانی. فصلنامۀ مطالعات زبانها و گویشهای غرب ایران (8)2، 101-124. ویسی حصار، رحمان. (1396). نمود در کردی: از هستی شناسی تا دستور. جستارهای زبانی (8)3، 135-158.
References Amini, A. (1998). A study on the Kurdish language. Tehran: Hadaf. [In Persian] Cortés-Rodriguez, F. (2014). Aspectual features in Role and Reference Grammar: A layered proposal. Revista Espanola de Lingüistica Aplicada 27(1), 23-53. Croft, William. (2012). Verbs: Aspect and causal structure. Oxford: Oxford University Press. De Swart, H. (1998). Aspect shift and coercion. Natural Language & Linguistic Theory 16(2), 347-385. Dowty, D. (1979). Word meaning and montague grammar. Boston and London: D. Reidel Publishing Company. Frawley, W. (1999). Linguistic semantics. New York and London: Routledge. Haji-Marf, R. (2000). The syntax of kurdish language: Verb. Sulaymaniyah: Sardam. [In Kurdish] Iraqi Kurdish Scientific Association. (1976). The grammar of kurdish language. Baghdad: Iraqi Scientific Association Printing House. [In Kurdish] Kareem, R. (2016). The syntax of verbal inflection in central kurdish. PhD thesis. Newcastle University. MacDonald, J. E. (2008). The syntactic nature of inner aspect: A minimalist perspective. Amsterdam/Philadelphia: John Benjamins Publishing Company. Michaelis, L. A. (2004). Type shifting in construction grammar: An integrated approach to aspectual coercion. Cognitive Linguistics 15(1), 1-68. Moens, M., & Steedman, M. (1988). Temporal ontology and temporal reference. Computational Linguistics 14(2), 15–28. Nabz, J. (1976). Standard Kurdish language. Bamberg: Union of Kurdish Students in Europe. [In Kurdish] Najafi far, Sh., Veisi Hasar, R., & Badakhshan, I. (2016). Investigation of imperfect aspect in kurdish dialect based on sign-base construction grammar. Research in Western Iranian Languages and Dialects 3(13), 105-126. [In Persian] Pavey, E. (2010). The structure of language: An introduction to grammatical analysis. Cambridge and New York: Cambridge University press. Pustejovsky, J. (1995). The generative lexicon. Cambridge: Cambridge University Press. Rokhzadi, A. (2000). Kurdish phonetics and grammar. Tehran: Tarfand. [In Persian] Smith, C. S. (1997). The parameter of aspect. Dordrecht, Boston, London: Kluwer Academic Publishers. Tabei, R., Rezaei, Sh., & Gheitouri, A. (2020). Progressive aspect in sourani kurdish: A minimalist approach. Research in Western Iranian Languages and Dialects 9(33), 43-63. [In Persian] Travis, L. D. (2010). Inner aspect. London and New York: Springer. Veisi Hasar, R. (2015). Tense and aspect in kurdish. Research in Western Iranian Languages and Dialects 2(8), 101-124. [In Persian] Veisi Hasar, R. (2017). Aspect in kurdish. from ontology to grammar. Language Related Research 8(3), 135-158. [In Persian] Van Valin, R. (1993). A synopsis of role and reference grammar. In R. Van Valin (Ed.), Advanced in Role and Reference Grammar (pp. 1-164). Amsterdam/Philadelphia: John Benjamin Publishing Company. Van Valin, R., & LaPolla, R. (1997). Syntax: Structure, meaning, and function. Cambridge and New York: Cambridge University Press. Van Valin, R. (2005). Exploring the syntax–semantics interface. Cambridge and New York: Cambridge University Press. Vendler, Z. (1967). Linguistics in philosophy. Ithaca and London: Cornell University Press. Verkuyl, H. J. (1972). On the compositional nature of the aspect. Dordrecht: Springer-Science and Business Media. Verkuyl, H. J. (2005). Aspectual composition: surveying the ingredients. In H. Verkuyl; H. De-Swart and A. Van-Hout (Eds.), Perspectives on Aspects (pp. 19-41). Dordrecht: Springer.
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 92 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 36 |