تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,652 |
تعداد مقالات | 13,423 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,845,068 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,141,721 |
بررسی تأثیر بلاغی بازتاب شخصیتهای اساطیر یونانیرومی در شعر معاصر افغانستان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فنون ادبی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 4، دوره 16، شماره 1 - شماره پیاپی 46، فروردین 1403، صفحه 37-56 اصل مقاله (1.53 M) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/liar.2024.140331.2342 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محمد دانشگر1؛ سید علی قاسم زاده* 2؛ رضا چهرقانی3 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دری، دانشکده تعلیم و تربیه، دانشگاه جوزجان، جوزجان، افغانستان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2استاد گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره)، قزوین، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره)، قزوین، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اسطوره، توصیفِ شاعرانۀ مناظر سترگ طبیعت و گردانندگان مرموز پدیدههای طبیعی و فراطبیعی است که خاستگاه عواطف آدمی را با بینش شاعرانه توجیه میکند و با کنش خیالانگیزی ارزش بلاغی دارد. به همین دلیل اسطوره با ماهیت بینامتنی همواره در آثار ادبی بازتولید شده و در توسعۀ معنایی، بلاغی و زیباشناختی آثار ادبی نقش بارز و برجسته داشته است. شاعران فارسی زبان از گذشتههای دور تا کنون به انواع عناصر اسطورهای ملل مختلف ازجمله به اساطیر یونانی-رومی توجه کرده و از کارکردهای متنوع این اسطورهها در کاربست مفاهیم مختلف سود بردهاند. شاعران معاصر افغانستان نیز باتوجه به بازتولید اساطیر یونانی- رومی، مفاهیم مختلف را بازتاب داده و از ظرفیتِ این گونههای اساطیری بهره بردهاند. پژوهش حاضر به روش توصیفیتحلیلی مبتنی بر آرای بینامتنیت «ژرار ژنت»، تأثیر بلاغی بازتاب اساطیر یونانی-رومی را در شعر فارسی معاصر افغانستان بررسی و تحلیل میکند. یافتههای این پژوهش نشان میدهد که شاعران معاصر افغانستان اساطیر یونانی-رومی را به صورتهای تلمیحی و اشاری بینامتنیت ضمنی، در جملات خبری و امری با اغراض ثانوی هشدار، تحذیر، تأسف، توبیخ، ستایش، توصیف، ترحم، بزرگنمایی و قباحتزدایی بهواسطۀ آرایههای اغراق، تلمیح، اسلوب معادله، تشبیه و استعاره بازآفرینی کردهاند. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شعر معاصر افغانستان؛ اساطیر یونانی رومی؛ بینامتنیت؛ ژرار ژنت | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدّمه ادبیات خانۀ پنهان اساطیر و اساطیر از مهمترین منابع و سرچشمههای الهام و زایایی در آفرینشهای ادبیاند که با داشتن رابطۀ دوسویه با کنش و کارکردهای مختلف در بقا، تداوم و توسعۀ همدیگر یاری میرسانند. به همین علت آثار ادبی بهلحاظ بلاغت اساطیری، گنج بیپایان و مملو از مایههای اساطیر کهن است که اساطیر در طی زمان در لایههای مختلف آن به زندگی و حیات خود ادامه داده و با فراز و فرودهایی به تعمیر، تغییر و دگردیسی هم یاری رساندهاند (شمیسا، 1400، ص. 113- 116). از سوی دیگر اسطوره از مؤلفههای فرهنگ جهانی است که در آثار مکتوب و شفاهی باتوجه به ارزش نمادین آن در خیالانگیزی، بهصورت نمادین، روایی و تصویری، در پیوند به بازتاب مفاهیم مختلف بهدلیل برخورداری از ویژگی تکرارشوندگی و ماهیت بینامتنی بازتولید و بازآفرینی میشود و شاعران باتوجه به ظرفیتهای مختلف این نمادِ روایتدارِ فرهنگیشده، مضمونپردازی و تصویرآفرینی کردهاند. اساطیر یونان-رومی بهعنوان بخش برجستهای از عناصر اساطیری جهان، در شعر فاخر فارسی همواره با فراز و فرودهایی بازآفرینی شدهاند و شاعران به یاری ظرفیتهای ادبی، بلاغی و زیباشناختی این عناصر، مفاهیم گوناگون را بازتاب داده و از نقش و کارکرد اسطورههای یونان-رومی با تفاوت بسامد و رویکرد استفاده کردهاند. شاعران معاصر افغانستان نیز باتوجه به این گونههای اساطیری تصویرهای مختلفی ترسیم کرده و از ظرفیت اسطورههای یونانی-رومی در توسعۀ معنایی، زیباشناختی، ادبی و بلاغی اشعار خود سود بردهاند. به همین دلیل پژوهش حاضر تلاش میکند تا به روش توصیفیتحلیلی بر آرای بینامتنیت ژرار ژنت تأثیر بلاغی بازتاب شخصیتهای اساطیر یونانی-رومی را در شعر فارسی معاصر افغانستان با تکیه بر اشعار «عبدالرحمن پژواک، بارق شفیعی، عبدالحی آرینپور، اسدالله حبیب، سرور آذرخش، عبدالقیوم قویم و عظیم شهبال» بررسی و تحلیل کند. مقالۀ حاضر پژوهشی است روشمند و علمی برای پاسخدادن به پرسشهای زیر:
۱-۱. پیشینة پژوهش اسطوره به دلیل ماهیت بینامتنی در آثار ادبی بهگونههای مختلف بازتابیافته و بازتولید شده است. به همین علت در حوزۀ بررسی و تحلیل نمادهای اساطیری در آثار منظوم و منثور فارسی تحقیقات فراوان و گستردهای بهصورت کتاب، مقاله و پایاننامه انجام شده است که یادآوری از همۀ آنها در این مجال ممکن نیست. در این بخش به مواردی که با موضوع این نوشتار ارتباط نزدیکتر دارد بهصورت موجز اشاره میشود:
اما تا آنجا که بررسی شده است دربارۀ موضوع «بررسی تأثیر بلاغی بازتاب شخصیتهای اساطیر یونانی-رومی در شعر معاصر افغانستان» تاکنون پژوهشی بهصورت کتاب و یا مقاله انجام نشده است. به همین دلیل گسترۀ بازتولید عناصر اساطیر یونانی-رومی در شعر معاصر افغانستان ایجاب میکند تا دراینباره پژوهشی شایسته انجام شود. پژوهش حاضر تلاش دارد بهصورت روشمند تأثیر بلاغی بازتاب شخصیتهای اساطیری یونانی-رومی را در شعر معاصر افغانستان بررسی و تحلیل کند تا کیفیت نقش و کارکرد عناصر اسطورههای یونانی و رومی در توسعۀ معنایی، بلاغی و زیباشناختی شعر فارسی معاصر افغانستان مطالعه شود. ۲-۱. مبانی نظری پژوهش اسطوره با برخورداری از ویژگیهای تکرارشوندگی ماهیتی بینامتنی دارد. به همین دلیل در طول تاریخ در آثار مختلف هنری و ادبی بازآفرینی میشود. شاعرانِ پارسیگوی معاصر افغانستان نیز با آگاهی از این ظرفیتِ اسطوره، در بازتاب مسائل مختلف از جلوههای نمادین زیباشناختی و بلاغی اسطوره سود برده و از نقش و کارکرد متنوع اساطیر بهگونۀ چشمگیر یاری جستهاند. اینگونه بهرهگیریها دراساس نشاندهندۀ ماهیت بینامتنی اسطوره در کاربست مفاهیم سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، عرفانی و عاطفی است. بنابراین، لازم است پیش از ورود به مبحث اصلی نگاهی اگرچه گذرا به نظریه بینامتنیت داشته باشیم. 2-1-1. بینامتنیت- ترامتنیت در حوزۀ مطالعات علوم انسانی بینامتنیت از رویکردهای نوینِ نقد ادبی است که در سدۀ بیستم میلادی پایهگذاری شده و کیفیتِ پیوند متنها را بررسی و مطالعه میکند. این رهیافت جدید را «یولیا کریستوا» ابداع کرد، «رولان بارت» آن را از طرحی ساده به نظریهای درخور توجه گسترش داد و با نظرات «لورانژنی» و «میکائیل رفاتر» بهروش تحلیل کاربردی مبدل گشت و از مباحثِ نظری به حوزۀ کاربردی گسترش یافت (نامورمطلق، 1394، ص. 11-14، 185، 206). «ژرار ژنت» این رویکرد را با دستهبندی و گونهشناسی، دربارۀ هرگونه ارتباط یک متن با دیگر متنها بهکار بست و این رابطه و پیوند را «ترامتنیت» نامید. ترامتنیت گونههای مختلف ارتباط میانمتنی را بررسی میکند و از دید ژرار ژنت هر پدیدهای که بهطور آشکارا یا پنهانی متنی را در پیوند با متون دیگر قرار دهد ترامتنیت نامیده میشود. در این رویکرد، روابط متنها بهگونههای بینامتنیت، پیرامتنیت، فرامتنیت، سرمتنیت و بیشمتنیت دستهبندی میشود که هریک برمبنای رابطهای پیوندِ متنها را بررسی و تحلیل میکند (نامورمطلق، 1386، ص. 84- 94). 2-1-1. بینامتنیت در بوطیقای ژنت بینامتنیت از گونههای مهمِ روابط ترامتنی است که برمبنای رابطۀ همحضوری عناصر دو یا چند متن شکل میگیرد. این رابطه برتأثیری دلالت میکند که حضور متن تأثیرگذار در هستییابی وشکلگیری متن تأثیرپذیر را بررسی میکند آنگونه که اگر متن تأثیرگذار نمیبود، متن تأثیرپذیر میتوانست وجود داشته باشد (نامورمطلق، 1395، ص. 29، 31). بینامتنیت ژنت ازنظر حضورِ پنهان یا آشکار عناصر بینامتنی بهگونههای صریح و ضمنی تقسیم میشود. در بینامتنیت صریح حضور یک متن در متنی دیگر واضح و آشکار است که نقلقول و ارجاع از گونههای مهم آن محسوب میشوند. بینامتنیت ضمنی گونههای سرقت ادبی، کنایات، اشارات، تلمیحات، استعارات و ... را شامل میشود. در این گونههای بینامتنی بهدلایل ادبی و فراادبی از افشا و بازنمایی پیشمتن خودداری میشود (صباغی، 1391، ص. 64-67). از این میان «سرقت ادبی» یکی از مهمترین انواع بینامتنیت غیرصریح است که مؤلف بهدلایل فراادبی سعی در پنهانسازی مرجع خود دارد و میکوشد تا بهصورت تعمدی از آشکارکردن پیشمتن پرهیز کند (اجیه و قادری، 1400، ص. 69). 2-1-2. پیرامتنیت ازنظر ژنت پیرامتنیت دریافت خوانندگان یک متن را توجیه میکند و برپایۀ رابطۀ آستانگی و تبلیغی شکل میگیرد. پیرامتن آستانگی عنوان اثر، نام مؤلف، اسامی دستاندرکاران، نام ناشر، پیشکشنامه، پانوشت و ... و پیرامتن تبلیغی پوستر تبلیغی، تیزر تبلیغی و نشستهای رونمایی اثر را دربرمیگیرد (نامورمطلق، 1386، ص. 90). 2-1-3. فرامتنیت: از دید ژرار ژنت فرامتنیت براساس رابطۀ تفسیری، تأویلی و انتقادی پدید میآید و با بینامتنیت از دو جهت تفاوت دارد «نخست اینکه رابطۀ فرامتنی رابطۀ انتقادی و تفسیری است نه خَلقی ... دوم اینکه فرامتنیت از آن جهت که براساس رابطۀ برگرفتگی استوار میشود به بیشمتنیت نزدیکتر است تا به بینامتنیت» (نامورمطلق، 1395، ص. 27). دراصل در فرامتنیت عناصر ترامتنی برپایۀ تفسیر یا انتقاد رابطه دارند. یعنی «هرگاه متن1 به نقد و تفسیر متن2 اقدام کند رابطۀ آنها رابطهای فرامتنی خواهد بود؛ زیرا متن 2 که به تفسیر و تشریح یا نقد میپردازد نسبت به متن1 یک فرامتن محسوب میشود. رابطۀ فرامتنی میتواند در تشریح، انکار یا تأیید متن1 عمل کند؛ مثلا انواع تفاسیر کتب مقدس به نوعی تفسیر، تشریح و توضیحند؛ اما بسیاری از آثار فلسفی همچون تهافت التهافۀ ابن رشد در رد و انکار تهافت الفلاسفۀ غزالی نوشته شده است» (نامور مطلق، 1386، ص. 93). 2-1-4. سرمتنیت در نظریۀ ژنت سرمتنیت رابطۀ گونهشناسانۀ یک اثر نسبت به نوع ادبی را که متن به آن تعلق دارد بررسی میکند؛ مثلاً رابطۀ گونههایی از نوع کمدی، تراژدی، حماسه و ... با سایر ژانرها و خردهژانرها در این گونۀ ترامتنی بررسی میشود (نامورمطلق، 1395، ص. 28). سرمتنیت از موضوعات مهم و کهن در ادبیات و هنر محسوب میشود و گاهی نه فقط یک نظام طبقهبندی برای آثار خلقشده، یک قالب و چهارچوب برای خلق آثار استفاده میشده است. ژنت به نخستین گونهشناسیهایی که بهطور عمده به سهگانههای تغزلی، حماسی و نمایشی میانجامید اشاره میکند. سهگانههایی که قدمت آنها به نخستین نقدهای ادبی، یعنی به آثار ارسطو بازمیگردد. این سهگانهها نزد افلاطون و ارسطو باتوجه به محاکات از یکدیگر متمایز میشوند. ادبیات تغزلی شخصیت خود شاعر است در صورتیکه حماسه یک روایت تلفیقی است که شاعر بهعنوان روایتگر از دیگران سخن میگوید و در نمایش، شاعر پشت شخصیتهای خود پنهان میشود. این سه تاییهای گونهشناسی به شکلها و با استدلالهای گوناگونی در طول تاریخ تکرار شده است. چنین تمایزی از دیدگاه روایتشناسی نیز توجه شده است؛ زیرا هنر یا بهطور انحصاری نقل روایت یا بهطور انحصاری اجرای روایت است و یا تلفیق این دو باهم. در این ارتباط حماسه بهطور انحصاری نقل روایت و نمایش بهطور انحصاری تقلید یا اجرای آن و در نهایت برخی روایتها گاهی نقل و گاهی تقلید (گفتگو) هستند (نامورمطلق، 1386، ص. 93-94). 2-1-5. بیشمتنیت بیشمتنیت به چگونگی تکثیر و گسترش متنها میپردازد و براساس نظریۀ ژرار ژنت در این گونۀ ترامتنی رابطۀ متون براساس اقتباس و برگرفتگی شکل میگیرد نه برپایۀ رابطۀ همحضوری یعنی در بیشمتنیت تأثیر یک متن بر متن دیگر بررسی میشود تا حضور عناصر بینامتن. به بیان دیگر هرگاه متن «ب» از متن «الف» برگرفته شود، رابطۀ آن دو بیشمتنی خواهد بود. اینگونه نزدیکترین نوع ترامتنیت به بینامتنیت است، طوریکه هردو به موضوع رابطۀ میان دو متن ادبیهنری میپردازد. با این تفاوت که بینامتنیت براساس رابطۀ همحضوری و بیشمتنیت برپایۀ رابطۀ اشتقاق و برگرفتی شکل مییابد. به بیان بهتر در بینامتنیت اگر متن نخست نباشد، متن دوم میتواند شکل گیرد؛ اما بدون بخشهای وام گرفته شده از متن نخست. درحالیکه در بیشمتنیت اگر متن نخست نبود متن دوم نمیتوانست هستییابد؛ مثلاً رابطۀ گلستان و شاهنامه رابطهای بینامتنی است در صورتیکه رابطۀ میان خسرو شیرین نظامی و شاهنامه بیشمتنی است؛ زیرا خسرو شیرین از شاهنامه برگرفته شده است، ولی گلستان سعدی بخشهایی از شاهنامه را به عاریه گرفته است آنگونه که اگر شاهنامه سروده نمیشد ممکن بود که گلستان تألیف شود، در حالیکه در صورت سرودهنشدن شاهنامه، آفرینش خسرو شیرین نظامی نه ممکن بود و نه متصور (نامورمطلق، 1395، ص. 29). رابطۀ بیشمتنی براساس شاخصههایی به انواعی تقسیم میشود. این انواع ازنظر کارکرد، به طنز و بدون طنز ازلحاظ ارتباط میان متنها، به تراگونگی (تغییر) و همانگونگی (تقلید) و ازنظر گونه، به پارودی، تراوستیسمان، شارژ، فورژری، پاستیش و ترانسپوزیسون صورتبندی میشود. در ادامه این گونهها بهصورت مختصر بررسی میشود: 2-1-5-1. پاستیش ژنت دربارۀ معنای تفننی پاستیش گفته است که ابداع کنندۀ پاستیش ناب، افلاطون است که این رابطه در بیشمتنیت از تلاقی دو مؤلفۀ «همانگونگی و تفننی» ایجاد میشود. بنابراین پاستیش برمبنای شاخص همانگونگی، تقلید سبکی بیش متن از پیشمتن به میان میآید؛ اما بهعلت اینکه دارای کارکرد تفننی است، نسبتش با بیشمتن با تفنن و شوخی همراه است (آذر، 1395، ص. 28). 2-1-5-2. شارژ دومین گونۀ رابطۀ همانگونگی است که «غلو» معنی میدهد. در رابطۀ همانگونگی شارژ، غلو همراه با نوعی طنز است. زیرا در این رابطۀ بیشمتنی، شاررژ برپایۀ غلوکردن بیشمتن نسبت به پیشمتن شکل میگیرد و در آن کوشش میشود تغییرات سبکی تقلید شود تا نسبت به پیشمتن، طنز و نقد را با خود داشته باشد. شارژکردن ویژگیهایی دارد که داشتن ویژگی قابلیت شارژ و شناختهشده بودن شارژشونده از عمدهترین شرایط شارژ بهشمار میآید؛ مثلاً کاریکاتور از گونههای شارژ است که با غلوکردن یکی از صفات و ویژگیهای پیشمتن مانند شخصیت، شکل مییابد (نامورمطلق، 1391، ص. 149). 2-1-5-3. فورژری فورژری سومین گونۀ بیشمتنیت است که بهنوعی تقلید جدی بیشمتن از پیشمتن بهشمار میآید. فورژری تقلیدی کامل است که کپیکاری و کار تقلبی زیرمجموعههای آن محسوب میشوند. ژنت، فورژری را سادهترین و نابترین گونۀ تقلید میداند که از اثر تقلید جدی بیشمتن از پیشمتن به وجود میآید؛ مثلاً «فرهاد و شیرین» وحشی بافقی که با مرگ شاعر ناقص مانده بود در دورههای پسین توسط وصال شیرازی تکمیلتر شد و شخص دیگری در دورۀ قاجار آن را کامل کرد (آذر، 1395، ص 28). 2-1-5-4. پارودی پارودی هم تراگونگی سبکی بیشمتن از پیشمتن است و هم دارای کارکرد فنی، یعنی در این فرایند مؤلف میخواهد با پیشمتن شوخی کند تا متن تازهای بیافریند. بنابراین پارودی آفرینش متنهایی است تازه و اغلب سرگرمکننده که بیشتر با شوخی نسبت به خود و خودی همراه است نه تخریب و تحقیر (نامورمطلق، 1391، ص. 149). 2-1-5-5. تراوستیسمان تراوستیسمان یا دگرپوشی، دومین گونۀ تراگونگی است که در تقابل با پارودی قرار دارد و در آن علاوهبر حفظ رابطۀ تراگونگی براساس کارکرد طنزی به تخریب و تحقیر پیشمتن پرداخته میشود. ژنت دو گونه تراوستیسمان را مطرح کرده است، گونۀ اول «بورلسک» نامیده شده است که به شوخیگرفتن چیزی مانند شوخی کوچهبازاری یا شوخی با آثار حماسی مشابهت دارد و گونۀ دوم آن به تراوستیسمان مدرن مسما شده است (آذر، 1395، ص. 29). 2-1-5-6. ترانسپوزیسون جایگشت، رایجترین و متنوعترین نوع بیشمتنیت است که به تغییر سبک و تکثیر متن میپردازد. نقش جایگشت در تکثیر متنی بیشاز دیگر گونههای بیشمتنیت است؛ زیرا تمام انواع تکثیر ترامتنی که برپایۀ اصول بینانشانهای و بینارسانهای صورت گرفته باشد و کارکرد جدی داشته باشد، جایگشت بهشمار میرود. اقتباسهای بیناهنری اغلب از این دستاند؛ مثلاً تبدیل یک رمان به فیلم سینمایی جایگشت بیشمتنی محسوب میشود. همچنین ترجمه از یک زبان به زبان دیگر نیز در زمرۀ جایگشت قرار میگیرد؛ زیرا ترجمه تکثیر جدید پیشمتن در یک فضای فرهنگیزبانی تازه در کارکرد جدی است. تبدیل نظم به نثر و برعکس که از انواع رایج تکثیر متنی تلقی میشود نیز در گونۀ جایگشت جای میگیرد. همینطور تغییر سِنّی متن نیز جایگشت بهشمار میرود؛ برای مثال کتاب شاهنامه برای کودکان که اقتباسی بیناسنی محسوب میشود و بسیاری دیگر از این ترجمهها و اقتباسها در گونۀ جایگشت مطالعه میشوند (نامورمطلق، 1391، ص. 150). ۲. بحث و بررسی ۱-۲. بازتاب اساطیر یونانی-رومی در شعر عبدالرحمن پژواک عبدالرحمن پژواک از چهرههای شاخصِ شعر معاصر افغانستان است که با وجود علاقۀ فراوان به سبک خراسانی و عراقی بهعلت گذشتنِ بخشی از زندگی شاعر در بیرون از کشور اشعارش از فرهنگ و ادبیات سایر ملل جهان بسیار تأثیر پذیرفته است (ثروتی، 1386، ص. 130). به همین دلیل پژواک، ضمن توجه به اسطورههای ملی گاهی برخی از نمادهای اساطیر یونانی-رومی را در منظومههای خود بازآفرینی کرده و از ظرفیت نقش و کارکردِ تصویرسازی و مضمونپردازی فراخوانی اسطورههای یونانی-رومی در غنای اندیشگانی اشعار خود سود برده است. عبدالرحمن پژواک در شعر «اکو و پان» با استفاده از فرم و تصویرهای شعر کهن فارسی و با زبانی آرکائیک، روایت اسطورهای وفای اکو به نارسیس و خواست اهریمنی و غیراخلاقی پان از اکو را در پیوند به ستایش وفای زنان در ساختار تلمیحی با ژرفساخت تناسب بهصورت روایی و با تصرفات شاعرانه به نظم کشیده است. در این منظومه اکو نماد زنان وفادار و پایبند ارزشهای اخلاقی و پان مظهر مردان خودخواه و خیانتکار است که شاعر به یاری بازآفرینیهای هنری سرگذشت این دو عاشق نامدار را با سرگذشت «پان» ایزد چوپانان، گلهها، حیات وحش و طبیعت که در اساطیر یونان باستان نمادی از قدرت، شجاعت و پیروزی است پیوند داده و به یاری عنصر تخیل مضمونآفرینی کرده است.
ابیات فوق از شعر «اکو و پان» نقل شده است. این منظومه با توصیف و فضاسازی بهصورت روایی در صد و پنجاه و چهار بیت سروده شده است. عبدالرحمن پژواک این سروده را باتوجه به مشخصات و ویژگیهای زبانی، ادبی و فکری شعر کهن فارسی از پیوند سرگذشت «اکو، پان و نارسیس» به یاری تخیل پویا و بازآفرینیهای هنری بازتولید کرده است. این منظومه ازنظر شکل مثنوی و ازلحاظ نوع ادبی حماسۀ مصنوعِ بلند است که براساس شاخص آشکارشدگی و پنهانسازی بینامتنیت ژنت رابطۀ همحضوری سرگذشتهای اسطورهای در آن تکگونهای و از گونۀ تلمیحی بینامتنیت ضمنی است؛ زیرا شاعر باتوجه به ژرفساخت تناسب در آرایۀ تلمیح بهکمک سرگذشت اساطیری «اکو، پان و نارسیس» تعهد و وفای زنان را ستایش و خیانت مردان خودکامه را نکوهش کرده است. «پان» در شعر هومر بهعنوان ایزد شگفتانگیز و فولکلوریک گلهها و رمهها مطرح و به خنیاگری و آوازخوانی پریهای کوهی هنگام تولدش اشاره شده است؛ اما «اکو» از پریهای پرحرفی بوده است که ایزد «پان» شیفتهاش میشود و سپس بر او خشم میبرد و به یاری شبانان او را قطعهقطعه میکنند که تنها صدا از او میماند (وارنر، 1389، ص. 306-307، 323). باتوجه به نشانههای بینامتنی عبدالرحمن پژواک در شعر «وای بر آدم اگر پیرو شیطان باشد» به یاری مفاهیم عرفانی و اجتماعی، استحکام نظام سیاسی کشور برپایۀ مداخلات نیروی متجاوز را نکوهش کرده و در بیتهایی ضمن توصیة زمامداران رژیم دستنشاندة مارکسیستی به تواضع و فروتنی، سرگذشت اسطورهای مرگ «نارسیس» در اثر غرور و خودخواهی را در پیوند به نکوهش خودکامگی در جملۀ خبری با غرض ثانوی تحذیر و هشدار بازآفرینی کرده است؛ زیرا نارسیس پسر جوانی بوده است که چیزی از عشق نمیفهمیده و همه دختران دلباختۀ خود را مسخره میکرده است. به همین دلیل دختران از خدایان یونان میخواهند تا نارسیس را تنبیه کنند و خدایان نیز کاری میکنند تا نارسیس صورت خود را در آب چشمهای میبیند و عاشق خود میشود و براثر همین عشق و ازآنجاکه امکان وصال برای نارسیس فراهم نبوده است روزبهروز ضعیف میشود و جان میسپارد (گریمال، بیتا، ج. 2/605-607). پژواک با استفاده از این سرگذشت اساطیری از دولتمردان خواسته است که با عبرتگرفتن از سرنوشت نارسیس از غرور و خودخواهی پرهیز کرده و با تکیه بر عقل، اخلاق و خودشناسی، برای زندگی معنادار و پایدار و تشکیل نظام مبتنی بر ارزشهای انسانی و اسلامی از وابستگی به نیروی متجاوز شوروی بپرهیزند.
ابیات فوق از شعر «وای بر آدم اگر پیرو شیطان باشد» نقل شده است. این منظومه ازنظر شکل غزل و ازنظر سرمتنیت غناییِ چندصدایی است که شاعر در آن مفاهیم اجتماعی-پایداری را با مسائل اخلاقی-تربیتی درآمیخته است. باتوجه به پیرامتنیت آستانگی و نشانههای بینامتنی پژواک، این غزل را به استقبال غزل صائب تبریزی با مطلع «نقد جان را لب خاموش نگهبان باشد/ رخنۀ مملکت دل لب خندان باشد» (تبریزی، 1367، ص. 1666) در هشت بیت سروده است و در بیتی از این منظومه سرگذشت اسطورهای «مرگ نارسیس» را در نکوهش وابستگی زمامداران رژیم سوسیالیستی افغانستان به نیروی مهاجم شوروی بازتولید کرده است. برپایۀ شاخص آشکارشدگی و پنهانسازی بینامتنیت ژرار ژنت رابطۀ حضور اسطوره در این منظومه با پیشمتن، تکگونهای و از گونۀ تلمیحی بینامتنیت ضمنی است؛ زیرا شاعر سرگذشت مرگ «نارسیس» را در ساختار تلمیحی با ژرفساخت تشبیه تمثیل بهکاربسته و از بازنمایی روایت اساطیری بهدلیل ادبی و استفاده از ابهام هنری خودداری کرده است؛ اما رابطۀ بینامتنی مقطع غزل فوق با پیشمتن به دلیل استفاده از تضمین و ارجاع به غزل صائب تبریزی چندگونهای و از گونههای ارجاع و نقلقول بینامتنیت صریح است؛ زیرا شاعر آن غزل را با مقطعِ زیر پایان داده است:
پژواک در غزل «خودنگری» به تبیین ارزشها و آموزههای اخلاقی پرداخته و مفاهیمی را درباره خودنگری، شرم، حیا، نخوت، ناموس، وفا، و ریا را بازتاب داده است. شاعر برای توصیۀ مخاطبان به پرهیز از تکبر و خودبینی از سرگذشت «نارسیس» سود برده و با این روش مردم را از عواقب غرور و خودنگری هشدار داده است؛ زیرا برمبنای اساطیر یونانی نارسیس از غرور به زیبایی خود جان میسپارد و در محلی که این اسطورۀ زیبایی میمیرد نخستین گل نارسیس میروید. پژواک این شخصیت اسطورهای را بهعنوان نماد غرور و خودخواهی بازآفرینی کرده و به یاری سرگذشت این اسطورۀ یونانی به مخاطبان هشدار داده است که زیبایی و اراده به خود ممکن است به نابودی و پایانی تلخ منجر شود:
باتوجه به نشانههای سرمتنی و بینامتنی شعر «خودنگری» از غزلهای چندصدایی عبدالرحمن پژواک است که در پاییز 1359 خورشیدی با درونمایههای اجتماعی و عرفانی سروده شده است. شاعر در این منظومه سرگذشت اسطورهای «مرگ نارسیس» را در پیوند به نکوهش غرور و خودبینی بازتولید کرده است. برمبنای شاخص آشکارشدگی و پنهانسازی بینامتنیت ژرار ژنت رابطۀ همحضوری روایت اساطیری در منظومۀ فوق با پیشمتن، تکگونهای و از گونۀ تلمیحی بینامتنیت ضمنی است؛ زیرا شاعر روایت «روییدن گل نرگس پساز مرگ نارسیس» را بدون افشای پیشمتن یونانی-رومی آن بهدلیل استفاده از نقش و کارکرد تعلیمی و اخلاقی اسطوره در ساختار تلمیحی با ژرفساخت تناسب و تشبیه بهصورت اسلوب معادله بهعنوان الگوی غرور، خودشیفتگی و خودخواهی بازپروری کرده است. ۲-۲. بازتاب اساطیر یونانی-رومی در شعر بارق شفیعی بارقشفیعی از طلایهداران شعر نو افغانستان و از شاعرانی است که در سرودههای خود از ضرورت همسویی با اوضاع و شرایط سیاسی-اجتماعی روزگار سخن گفته است. به همین دلیل شعرهایش چشماندازی است از زندگی اجتماعی مردم افغانستان که با لحنی غنایی بیانی رمانتیک و رویکردی سوسیالیستی به وضعیت اجتماعی توجه کرده است (ثروتی، 1386، ص. 146). او در اشعار خود از عناصر اساطیری نیز بهره برده است و با استفاده از نمادهای اساطیری مفاهیم مختلف و متنوع را بازتاب داده است. بخشی از تصویرهای اساطیری اشعار شفیعی را اسطورههای یونانیرومی شکل میدهد که شاعر با بهکاربستن آنها عواطف انسانی خود را در پیوند به مفاهیم مختلف بیان کرده است. «ونوس» ایزدبانوی عشق، زیبایی و باروری در اسطورههای روم باستان است که در شعر بارق شفیعی در پیوند به بازتاب مفاهیم مختلف بازتولید شده و شاعر به یاری ظرفیتهای مختلف این عنصر فرهنگیشده، تصویرسازی و مضمونپردازی کرده است. شفیعی در بندی از شعر «صدای تو!»، سیمای اساطیری «ونوس» را در جملۀ خبری با غرض ثانوی بیان عظمت و اهمیت، بازآفرینی کرده و به یاری سرگذشت این نماد اساطیر یونانی ضمن بیان غرایز و خواستههای سرکوبشدۀ خود، معشوق را ازنظر زیبایی به ونوس مانند کرده است. این ایزدبانوی اساطیری «در شمار خدایان بزرگ روم نبود و از قرن دوم پیشاز میلادی با آفرودیت یونانی یکسان شناخته شد و شخصیت و داستانهای مربوط به آفرودیت را به وی نسبت دادند» (گریمال، بیتا، ج. 2/930). بارقشفیعی باتوجه به جنبۀ رمانتیک و عاشقانۀ سیمای فراسویی «ونوس» این ایزدبانو را بازآفرینی کرده و به یاری فراخوانی این اسطورۀ زیبایی و حُسن، زیباییهای معشوق خود را وصفنشدنی خوانده است:
ابیات فوق از شعر «صدای تو!» نقل شده است. بارقشفیعی این منظومه را با هنجارشکنی در قالب چهارپاره و بهکاربستن برخی از تصاویر، تعابیر، ترکیبات و واژگان شعرِ «بتتراش» نادرپور در بحر مضارع اخرب مکفوف محذوف/ مقصور سروده است. این منظومه ازنظر سرمتنیت، در ژانر غنایی با درونمایۀ عاشقانه آفریده شده که شفیعی در بندی از آن برای توصیف زیبایی معشوق سیمای اساطیری «ونوس» را بازتولید کرده است. برپایۀ شاخص آشکارشدگی و پنهانسازی بینامتنیت ژرار ژنت، رابطۀ همحضوری عنصر فراسویی «ونوس» در سرودۀ مزبور با پیشمتن، تکگونهای و از گونۀ استعاری بینامتنیت ضمنی است؛ زیرا شاعر بهیاری کارکرد تشبیهی اسطوره، ونوس را در ساختار استعاری با ژرفساخت مبالغه بهصورت استعارۀ مصرحۀ مرشحه با الگوی زیبایی بازآفرینی کرده و با پیوند میان «ونوس» و معشوق سرگذشت زیبایی «ونوس» را بهگونۀ نمادین بازخوانی کرده است. در بسیاری از روایتهای اساطیری جهان، زن نماد نور، نوآوری، عشق و آزادگی و مظهر مروت، دانایی و بینایی بهشمار میآید. به همین دلیل بارقشفیعی در شعر «شبهای آشنا» باتوجه به جنبههای نمادین سیمای اساطیری «ونوس» این شخصیت اساطیر روم باستان را با رویکرد رُمانتیک اجتماعی در پیوند به توصیف مفاهیم اجتماعی در بازتاب بیارزشبودن زن، زیبایی و زندگی، و توجهنکردن حُکام و زمامداران دهۀ چهل افغانستان به حقوق مدنی زنان در جملۀ خبری با غرض ثانوی برانگیختن ترحم و دلسوزی مخاطب بهکاربسته است و بهیاری بازآفرینی سرگذشت این ایزدبانوی عشق و زیبایی وضعیت اجتماعی زنان افغانستان را توصیف کرده است: «اینجا که باد زندگیانگیز نوبهار/ بر سنگ لاله کارد و گل پرورد ز خار/ اینجا که هر بهار/ مشاطهگیش را/ در حسن نو عروس طبیعت بَرَد به کار/ وینوس عشق در دل تابوت روزگار/ بیجان فتاده است ... » (بارقشفیعی، 1358، ص. 122). باتوجه به نشانههای سرمتنی، شعر«شبهای آشنا» از منظومههای نیمایی بارق شفیعی است که در فروردین 1343 خورشیدی در کابل سروده شده است. این شعر در چهار بند با درونمایۀ رمانتیک اجتماعی آفریده شده است که در بند نخست آن سیمای اساطیری «وینوس»، یعنی ونوس بازآفرینی شده است. براساس شاخص آشکارشدگی و پنهانسازی بینامتنیت ژنت رابطۀ همحضوری ونوس در منظومۀ فوق با پیشمتن از گونۀ تشبیهی بینامتنیت ضمنی است؛ زیرا شاعر با استفاده از اضافۀ تشبیهی «وینوس عشق» عشق را ازنظر زیبایی به «ونوس» مانند کرده و اسطوره را در ساختار تشبیهی بهکاربسته است. ۳-۲. بازتاب اساطیر یونانی-رومی در شعر عبدالحی آرینپور عبدالحی آرینپور از چهرههای شاخصِ شعر معاصر افغانستان است که نخستین تجربههای شعری خود را با غزل آغاز کرده و نخستینبار در قالبهای کلاسیک طبع آزموده است و سپس در قالبهای نو بهویژه چهارپاره سخن آفریده و مانند محمد یوسف آیینه، محمود فارانی، ضیاء قاریزاده و عدهای دیگر بهشیوۀ نیما یوشیج گرایش یافته است. شعر آرینپور از صلابت کلام فردوسی و رنگینی شعر نظامی با رویکرد رمانتیک مایه گرفته است و شاعر با طبعی وقاد و ذهنی پُرسنده و پویا مضامین ارزنده و مفاهیم ارزشمند را از مظاهر طبیعت، اجتماع، عشق و ... برگزیده و با عواطف رقیق و کاربرد آرایشهای لفظی و معنوی بازتاب داده است. بنابراین آرینپور از نخستین شاعران نوگرای دهۀ چهل خورشیدی است که از مدت چهلواند سال بدینسو در راستای شکوفایی شعر فارسی معاصر افغانستان رهپوییده و در این زمینه تاکنون خوش درخشیده است (قویم، 1387، ص. 83). آرینپور در تصویرسازی و مضمونپردازی گاهی به سراغ نمادهای اساطیری رفته و بهیاری نقش و کارکرد اسطوره ظرفیت اشعار خود را ازنظر معنایی توسعه بخشیده است. او در مجموعۀ شعری «نهال» یکبار به سراغ اساطیر رومی رفته و در شعرِ «ونوس» با حس و عاطفۀ رمانتیک و بهیاری واژهها و ترکیبات زیبا و خوشآهنگ و تشبیهات ساده و بلیغ، زیبایی معشوق را توصیف کرده و در مقطعِ این منظومۀ روایی نام الهۀ عشق، جمال و زیبایی، یعنی «ونوس» را به معشوق داده است و با این وصف، معشوق را بالاتر از همه زیباییهای مادی و صوری توصیف کرده است:
باتوجه به نشانههای سرمتنی، شعر «ونوس» از چهارپارههای رمانتیک عبدالحی آرینپور است که با تصاویر رؤیاگونه، خیالی و انتزاعی، باتوجه به احساسات فردی و عشق زمینی در بهار 1341 خورشیدی سروده شده است. شاعر در پیرامتنِ آستانگی و در آخرین بند این منظومه سیمای اسطورهای «ونوس» را برای توصیف زیبایی معشوق بهکاربسته و تصویری آکنده از عشقِ اروتیک ارائه کرده است. براساس شاخص آشکارشدگی و پنهانسازی بینامتنیت ژرار ژنت رابطۀ همحضوری اسطوره در این منظومه با پیشمتن آن در اساطیر روم باستان، تکگونهای و از گونۀ اشاری بینامتنیت ضمنی است؛ زیرا شاعر بدون بازنمایی پیشمتن، معشوق خود را «ونوس» خوانده و شخصیت اسطورهای ونوس را در جملۀ خبری با غرض ثانوی توأمِ توصیف، فضاسازی و اغراق، در پاسخ به جملۀ پرسشی با معنای ثانوی غلو و اغراق بهکاربرده است. ۴-۲. بازتاب اساطیر یونانی- رومی در شعر اسدالله حبیب اسدالله حبیب از شاعرانی است که با تأثر از رئالیسم سوسیالیستی مضامین متنوعی برای تبیین زمینههای عاطفی خود آفریده است و با آنکه به تعهد هنری پایبندتر از تعهد سیاسی-ایدئولوژیک است، اما تصویرها و مضامین اشعارش اغلب شعارگونه و بهندرت با رنگینی طیف تخیل همراه است (قویم، 1387، ص. 87- 88). این تصویرها و مضامین گاهی از نمادهای اساطیر یونانی برگرفته شده و شاعر بهکمک آنها اندیشههای سیاسی-اجتماعی خود را بازتاب داده است. باتوجه به نشانههای فرامتنی و بینامتنی حبیب در شعر «چه در ترانه چه در قصه» ضمن اشارهای کوتاه به کهنالگوی رویینتنیجاودانگی، سرگذشت جانبداری «پرومته» از انسان و نافرمانی این تایتان اسطورههای یونانی از دستور «زئوس» (یاحقی، 1398، ص. 244) را در جملۀ امری با غرض ثانوی مدح و ستایش بازتولید کرده و با خوشباشی، رژیم سوسیالیستی افغانستان را مانند «پرومته» مایۀ رفاه و رستگاری مردم افغانستان اعاده کنندۀ حقوق کارگران، نجاتدهندۀ ملت از فقر و تنگدستی و نابودکنندۀ اختلاف طبقاتی عنوان کرده است؛ زیرا پرومته نماد مبارزه، ایستادگی و عصیان است که با تمرد از فرمان «زئوس» از دستورات او مخالفت کرده و از بشریت محافظت و حمایت میکند و آتش را به انسان میبخشد. به همین دلیل خشم زئوس را برانگیخته و مجازات میشود. حبیب باتوجه به این جنبۀ نمادین سرگذشت فراسویی پرومته، رژیم سوسیالیستی افغانستان را پرومتهای خوانده است که با عصیان در برابر نظامهای گذشتۀ پیشاکودتا برای رفاه مردمش تلاش کرده و تفاوتهای طبقاتی را از بین برده است: ... تو آتشی آور بی مثل یک سیاهشبی/ پرومته! مشتِ پر از نور خویش را بگشای/ زمین ما چقدر با تموز غصه خورد/ و با تفأل پاییز آرزو بندد و در سکوت زمستان/ تمام حرف بهارانه را ز یاد برد/ تو آمدی و مگر سخت بینشاط و ملول/ لب از حکایت آشوب ره فروبسته/ و چشمهای تو آیینههای محو سکوت/ ز عکس دست به شمشیر و دست بر زه و تیر/ ز عکس مشت بلند/ ز شکل «نه» مجسم/ چو حفرهها خالی ... (حبیب، 1362، ص. 51- 54). برمبنای نشانۀ پیرامتنیت آستانگی، شعر «چه در ترانه چه در قصه» به کارگران افغانستان اهدا شده است. این منظومه از اشعار نیمایی، نمادین و اسطورهای اسدالله حبیب در مهرماه 1357 خورشیدی است که شاعر با محتوای غنایی و زبانی چندپهلو و سمبلیک اوضاع اجتماعی افغانستانِ پیش از کودتای هفتم ثور 1357 را با دیدِ منفی توصیف کرده و جانبدارانه به ستایش نظام حاکمِ پساکودتای هفتم ثور 1357 خورشیدی پرداخته است. شاعر در این منظومه ضمن بیان اوضاع اجتماعی و ستایش رژیم دستنشانده سرگذشت اساطیری پرومته را بازتولید کرده و نظام را بهگونۀ ضمنی به پرومته تشبیه کرده است. برمبنای شاخص آشکارشدگی و پنهانسازی بینامتنیت ژرار ژنت حضور بینامتنی اسطوره در سرودۀ فوق چندگونهای و از گونههای تلمیحی و تشبیهی بینامتنیت ضمنی است؛ زیرا شاعر بهدلیل استفاده از ابهام هنری و زبان نمادین اسطوره سرگذشت پرومته را در ساختار تلمیحی با ژرفساخت تشبیه بازآفرینی کرده و نظام حاکم سوسیالیستی افغانستان را به پرومته مانند کرده است. ۵-۲. بازتاب اساطیر یونانی-رومی در شعر سرور آذرخش سرور آذرخش شاعری است که منظومههایش «بیشتر رنگ اجتماعی دارد و گاهی از گلوی اشعارش صدای شِکوه و پرخاش بلند میشود» (قویم، 1387، ص. 249). به همین علت و بهدلیل اختناق سیاسی حاکم، آذرخش مفاهیم سیاسی و اجتماعی را بهیاری عناصر نمادین بازتاب داده و در نمادپردازیهای خود گاهی از نمادهای اساطیری استفاده کرده است. آذرخش در شعر «تا آستان آتش» به مسائل رمانتیک و عاشقانه پرداخته است و در پیوند به بازتاب عواطف عاشقانه سیمای اسطورهای «پرومته» را بازآفرینی کرده و بهیاری سرگذشت به زنجیر کشیدهشدنِ این تایتان اسطورههای یونانی تصویری عاشقانه و رمانتیک آفریده است. «... شب لبریز است-/ از بینهایت/ و من لبریزم-/ از انتقام/ با من بیا عزیز!/ - شب زمهریر تیره و دلگیر است/ تا بر قله فرازآییم/ کانجا پرومته/ در زیر آفتاب به زنجیر است» (آذرخش، 1378، ص. 16). باتوجه به نشانۀ سرمتنی شعر «تا آستان آتش»، منظومهای است نیمایی با درونمایۀ غنایی که آذرخش در آن مفاهیم عاشقانه را با زبانِ نمادین بیان کرده و در پیوند به بازتاب عواطف عاشقانه از سیمای اساطیری «پرومته» در جملۀ خبری با غرض ثانوی توصیف و فضاسازی یاری جسته است؛ زیرا درنظر آذرخش پرومته مظهر عشق و ایثار است که عاشقانه آتش را به بشر ارزانی داشته و از دستور «زئوس» سرپیچی کرده و با سرگذشت تراژیک خود درس عشق و ایثار داده است. بنابراین براساس شاخص آشکارشدگی و پنهانسازی بینامتنیت ژرار ژنت رابطۀ فراخوانی «پرومته» در منظومۀ فوق با پیشمتن تکگونهای و از گونۀ تلمیحی بینامتنیت ضمنی است؛ زیرا شاعر داستان مجازات پرومته توسط زئوس را بهدلیل بهرهگیری از ظرفیت نمادین و زیباشناختی اسطوره بدون افشا و بازنمایی پیشمتن در ساختار تلمیحی با ژرفساخت تناسب بازآفرینی کرده است. ۶-۲. بازتاب اساطیر یونانی-رومی در شعر عبدالقیوم قویم عبدالقیوم قویم از شاعران و ادبپژوهان مطرح افغانستان است که در شعر «کارگر» از حقوق کارگران و کشاورزان دفاع کرده و با رویکرد سوسیالیستی به نکوهش اختلاف طبقاتی پرداخته است. او برای توصیف و ستایش ایثار و فداکاری طبقۀ فرودست جامعه سرگذشت فداکاری پرومته و عصیان این «تایتان» از فرمان «زئوس» را با نماد اعتراضِ نور و نیکوکاری در جملۀ امری با غرض ثانوی ستایش و تعظیم بازتولید کرده است. «ای هستی تو رونق دنیای زندگی/ پیکار تو کشندۀ اهریمن ستم/ از آسمان خشم فرود آر بیامان/ باران انتقام پیاپی ز حد فزون/ بر فرق دشمنان تبهکار خویشتن *** برخیز با شتاب/ برگیر پتک رزم/ بستیز با عدو/ مردانه و دلیر/ در گوش خصم خلق/ بر خوان تو قصههای نبرد ستمکشان/ از قصۀ سپر تک نامآور زمان/ از کاوه وز پرومتۀ پر ز افتخار ... » (درکوچههای سرخ شفق، 1360، ص. 31- 32 ). شعر «کارگر» ازنظر شکل نیمایی و باتوجه به نشانههای سرمتنی، غنایی با درونمایۀ اجتماعی-سوسیالیستی است که در اردیبهشت 1360 خورشیدی در توصیف کارگران و نکوهش اختلاف طبقاتی سروده شده و در بندی از آن سرگذشت اساطیری «پرومته و کاوه» بازآفرینی شده است. براساس مؤلفۀ آشکارشدگی و پنهانسازی بینامتنیت ژرار ژنت رابطۀ همحضوری اسطوره با پیشمتن، تکگونهای و از گونۀ تلمیحی بینامتنیت ضمنی است؛ زیرا شاعر روایتهای «قیام کاوه و نافرمانی پرومته از دستور زئوس» را بهصورت ضمنی بدون افشا و بازنمایی پیشمتن در پیوند به مسائل ایدئولوژیک در ساختار تلمیحی با ژرفساخت تناسب بهعنوان نماد و الگوی طبقۀ کارگر بهکاربسته است. ۷-۲. بازتاب اساطیر یونانی-رومی در شعر عظیم شهبال شهبال از شاعران کمتر شناختهشده، اما پیشگام در شعر سوسیالیستی افغانستان است که در تصویرپردازی و مضمونسازی گاهی از اساطیر یونانی-رومی یاری جسته و با کاربست نمادین اسطوره اندیشههای سوسیالیستی خود را آفتابی کرده است. او در اشعار پیشاز کودتای هفتم ثورش به بهانۀ مبارزه و انتقاد از فقر حاکم بر قشر کارگر و کشاورز جامعه به نکوهش نظامهای حاکم پیشاکودتای مارکسیستی افغانستان پرداخته است و در سرودههای پساز پیروزی کودتا نظام سوسیالیستی حاکم و نیروی مهاجم شوروی را ستایش کرده و با قباحتزدایی از فجایع آن روزگار به دفاع از رژیم دستنشاندۀ مزدور پرداخته است (دانشگر و همکاران، 1401ب، ص. 64). شهبال در شعر «آرزو» با زبانی نمادین و چندپهلو و با چشمپوشی از ضعف و ناتوانی حکومت سوسیالیستی افغانستان کاستیهای رژیم حاکم را توجیه کرده و در این راستا از روایتِ نقطهضعف رویینتنی آشیل و اسفندیار در جملۀ خبری با غرض ثانوی بزگنمایی سود برده است؛ زیرا آشیل از قهرمانان اساطیری یونان باستان در جنگ تروا بهشمار میآید که تمام بدن جز پاشنۀ پاهایش رویین بوده است و در نبرد تروا از همین نقطه توسط «پاریس» زخم برمیدارد و نابود میشود (دیکسونکندی، 1385، ص. 40). اسفندیار از شخصیتهای اساطیر ملی است که هنگام آبتنی در چشمهای معروف چشمش بسته میماند و تنها همین عضوش آسیبپذیر میشود تا سرانجام بهدست رستم و باچارهگری سیمرغ با تیر گز از پای در میآید و میمیرد (یاحقی، 1398، ص. 404). عظیم شهبال در شعر «آرزو» هنگام تبیین روایت نقطهضعف «آشیل و اسفندیار» در گفتگو با شخصیت اسطورهای-حماسی رستم، نسبت به ضعف رویینتنان اسطورهای ابراز تأسف میکند و با بازخوانی کهنالگوی جاودانگی در اساطیر یونانی و ایرانی بهصورت ضمنی ضعف و ناتوانی رژیم را توجیه میکند. «رویینتنان/ آسیبپذیرترند/ که آنان را نیز/ ضعفی است در وجود/ ضعفی/ عظیم/ عظیم/ چونان پاشنۀ آشیل/ چونان چشمان اسفندیار *** رویینتنان/ بیشکیبترند/ آه ... ای رستم!/ کاش رویینهتن نبودند/ آنان/ کاش/ کاش» (شهبال، 1369، ص. 89-90). باتوجه به نشانۀ سرمتنی، شعر «آرزو» منظومهای است سپید، روایی و ایدئولوژیک که در 1364 خورشیدی با زبان نمادین و اسطورهای سروده شده و شاعر در آن سرگذشت ضعف رویینتنی «آشیل و اسفندیار» را در توجیه کاستیهای نظام حاکمِ بهکاربسته است. برمبنای شاخص آشکارشدگی و پنهانسازی بینامتنیت ژنت رابطۀ حضور بینامتنی سرگذشت اساطیری در منظومۀ فوق با پیشمتن، چندگونهای و از گونههای تلمیحی و اشاری بینامتنیت ضمنی است؛ زیرا شاعر ضمن مخاطبساختن «رستم»، سرگذشت رویینتنی آشیل و اسفندیار را بدون بازنمایی پیشمتن بهدلیل ادبی، زیباییشناختی و ایدئولوژیک در ساختار تلمیحی با ژرفساخت تشبیه و تناسب همچون نماد و الگوی قهرمانان آرمانی و کاریزماتیک بازآفرینی کرده و بهیاری بازتولید روایات اساطیری مزبور ضعف و ناتوانی نظام حاکم را توجیه کرده است. برمبنای نشانههای بینامتنی، شهبال در شعر «آتش پرومته»، سیمای اساطیری پرومته از تایتانهای اساطیر یونانی (یاحقی، 1398، ص. 244) را در جملۀ خبری با غرض ثانوی توصیف و فضاسازی، بازآفرینی کرده است و ضمن بههمآمیختن عواطف عاشقانه و درونمایههای اجتماعی پیرامون عشق به میهن و توجیه جنگ و صلح با دشمنان میهن و مردم ابراز نظر کرده است. او با استفاده از ظرفیت تصویرسازی و مضمونآفرینی فراخوانی شخصیت اسطورهای پرومته عواطف انسانی و مفاهیم سیاسیایدئولوژیک را بازتاب داده است:
ازنظر سرمتنیت، شعر «آتش پرومته» غزل چندصدایی با درونمایۀ عاشقانه و اجتماعی است که عظیم شهبال آن را در آذر 1364 خورشیدی با رویکرد سوسیالیستی سروده است و در بیتی از این منظومه روایت اساطیری «آتشِ پرومته» را بازتولید کرده است. برمبنای شاخصههای بینامتنیت ژنت رابطۀ حضور عنصر اسطورهای در سرودۀ فوق با پیشمتن، چندگونهای و از گونۀ تلمیحی و تشبیهی بینامتینت ضمنی است؛ زیرا شاعر سرگذشت پرومته را در ساختار تلمیحی با ژرفساخت تشبیه و تناسب بدون بازنمایی پیشمتن بهدلیل بهرهگیری از ابهام هنری باز تولید کرده و سوز سینۀ خود در عشق به میهن را به «آتش پرومته» مانند کرده است. جدول کیفیت تأثیر بلاغی و کارکرد مفهومسازی اساطیر یونانی-رومی در شعر معاصر افغانستان
یافتهها یافتههای این پژوهش با موضوع «بررسی تأثیر بلاغی بازتاب شخصیتهای اساطیر یونانی-رومی در شعر معاصر افغانستان» به شرح زیر است:
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آرینپور، عبدالحی (1343). نهال (مجموعۀ اشعار). مطبعۀ دولتی.
آذر، اسماعیل (1395). تحلیلی بر نظریههای بینامتنیت ژنتی. فصلنامۀ پژوهشهای نقد ادبی و سبکشناسی، 7(24)، 11- 31.
آذرخش، سرور (1378). در التقای رگ و خنجر (مجموعۀ شعر). میوند.
اجیه، تقی، و قادری، فاطمه (1400). کارکرد بلاغی و ساختاری آیۀ 17 سورۀ انفال در شرح التعرف و مرصاد العباد با رویکرد بینامتینت. فنون ادبی، 13(1)، 59- 76. 10.22108/LIAR.2020.121464.1795
بارق شفیعی، محمد حسن (1342). ستاک (دفتر شعر). مطبعۀ دولتی.
بارق شفیعی، محمد حسن (1358). شهر حماسه (دفتر شعر). بیهقی.
پژواک، عبدالرحمن (1379). بانوی بلخ (مجموعۀ اشعار). پژواک.
پژواک، عبدالرحمن (1398). پژواک خاموشی (گزیدۀ شعرهای عبدالرحمن پژواک) (به انتخاب نورمحمد نورنیا). آمو.
تبریزی، صائب (1367). دیوان صائب تبریزی (ج. 4، به کوشش محمد قهرمان). علمی و فرهنگی.
ثروتی، بهروز (1386). مویههای پامیر: شعر فارسی در افغانستان امروز. الهدی.
حبیب، اسدالله (1362). خط سرخ (مجموعۀ شعری). اتحادیۀ نویسندگان افغانستان.
دانشگر، محمد، قاسمزاده، سیدعلی، و چهرقانی، رضا (1401الف). بازخوانی نقش و کارکرد فراخوانی شخصیتهای اسطورهای در شعر پایداری افغانستان (مطالعۀ موردی اشعار واصف باختری بر اساس نظریۀ ژرار ژنت). ادبیات پایداری، 14(26)، 127-152. https://ensani.ir/fa/article/517056
دانشگر، محمد، قاسمزاده، سیدعلی، و چهرقانی، رضا (1401ب). تحلیل بینامتنی مضامین و روایات اساطیری- حماسی در شعر پیشگامان رئالیسم سوسیالیستی افغانستان (با تکیه بر نظریۀ ژرار ژنت). ادبیات پارسی معاصر، 12(2)، 69-47.
در کوچههای سرخ شفق (گزینۀ شعر امروز) (1360). مطبعۀ پوهنتون کابل.
دیکسونکندی، مایک (1385). دانشنامۀ اساطیر یونان و روم (رقیه بهزادی، مترجم). طهوری.
ذوالقدر، محجوبه، چهرقانی، رضا، و قاسمزاده، سیّدعلی (1398). تحلیل بینامتنی تلمیحات در شعر محمدکاظم کاظمی. کاوشنامه، 20(41)، 195-219و https://ensani.ir/fa/article/536072
شمیسا، سیروس (1400). اساطیر و اساطیروارهها. هرمس.
شهبال، عظیم (1369). عقابان خیبر (دفتر شعر). مطبعۀ دولتی.
شهیر، سیدهاشم، و چهرقانی، رضا (1400). بررسی سنت استقبال در دیوان واصل کابلی. فنون ادبی، 13(2)، 105-124.
صباغی، علی (1391). بررسی تطبیقی محورهای سهگانه بینامتنیت ژنت و بخشهایی از نظریۀ بلاغت اسلامی، پژوهشهای ادبی ، 9(38)، 59-71. https://lire.modares.ac.ir/article-41-1522-fa.html
قویم، عبدالقیوم (1387). مروری بر ادبیات معاصر دری. سعید.
گریمال، پیر (بیتا). فرهنگ اساطیر یونان و رُم (ج. 2، احمد بهمنش، مترجم). دانشگاه تهران
نامورمطلق، بهمن (1386). ترامتنیت مطالعۀ روابط یک متن با دیگر متنها. پژوهشنامه علوم انسانی. (56)، 83-98.
نامورمطلق، بهمن (1395). بینامتنیت (از ساختارگرایی تا پسامدرنیسم). سخن.
نامورمطلق، بهمن (1394). درآمدی بر بینامتنیت: نظریهها و کاربردها. سخن.
نامورمطلق، بهمن (1391). گونهشناسی بیشمتنی. پژوهشهای ادبی، 9(38)، 152-139.
وارنر، رکس (1389). دانشنامۀ اساطیر جهان (ابوالقاسم اسماعیلپور، مترجم). نشر اسطوره.
یاحقی، محمدجعفر (1398). فرهنگ اساطیر و داستانوارهها. فرهنگ معاصر. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 157 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 116 |