
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,685 |
تعداد مقالات | 13,846 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,767,974 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,957,712 |
سنخشناسی قبایل عرب ساکن شام در دوران خلافت امام علی(ع) | |||||||||||||
پژوهش های تاریخی | |||||||||||||
مقاله 3، دوره 16، شماره 1 - شماره پیاپی 61، فروردین 1403، صفحه 21-43 اصل مقاله (1.94 M) | |||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2024.138359.2550 | |||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||
اکرم السادات حسینی1؛ یحیی میرحسینی* 2 | |||||||||||||
1دانشجوی دکتری رشته علوم قرآن و حدیث، دانشگاه میبد، میبد، ایران | |||||||||||||
2دانشیار گروه علوم قرآن و حدیث، دانشکدۀ الهیات، دانشگاه میبد، میبد، ایران | |||||||||||||
چکیده | |||||||||||||
معاویه، خونخواهِ خودخواندۀ عثمان، شام را به پایگاه سیاستهای خویش تبدیل کرد؛ تا جایی که تمام شامات در برابر حکومت حضرت علی(ع)، عَلَم مخالفت برافراشتند و شامات سرزمینی یکپارچه اموی معرفی شد؛ اما گزارههایی در تاریخ موجود است که این انسجام را تشکیک میکند. سؤالی در این بین وجود دارد: اجتماع شامیان چه ترکیبی داشت و در اختلاف علوی ـ اموی، چه موضعی گرفتند؟ این پژوهش که به روش توصیفیتحلیلی با تمرکز بر تقسیم قبایل به دو گروه قحطانی ـ عدنانی سامان یافته است، شیوۀ رفتاری شامیان را در چهار سنخ دستهبندی کرده است: همراه، نیمههمراه، بیطرف/ خنثی و غیرهمراه. ازجمله نتایج این پژوهش، شناسایی گروههایی است که یا از ابتدا مطیع معاویه نبودند و یا آنکه پس از همراهی آغازین، در ادامۀ راه خود را از معاویه جدا کردند؛ امری که گزارۀ مشهور یکپارچگی و انسجام شامیان را زیر سؤال میبرد! این تقسیمبندی در تحلیل عملکرد شامیان و گزارههای متشتت و متعارض متون تاریخی یاری میرساند و مورد استناد پژوهشهای پسین دربارۀ رفتارشناسی شامیان، سیاستهای معاویه و اموری از این قبیل است. نتیجۀ دیگر این پژوهش این است که در تمامی سنخها، چیرگی با قبایل قحطانی است. | |||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||
امام علی (ع)؛ سنخشناسی؛ قبایل شام.قحطانیان؛ عدنانیان.معاویه | |||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||
مقدمهگزارههای بهثبتآمده، سرسپردگی مردم شام را بهنحوی توصیف کردهاند که از انسجام کامل و یکپارچگی فکری و سیاسی این منطقه حکایت میکند؛ برای نمونهای از این دست، باید به نقلی اشاره کرد که معاویه از شامیان دربارۀ چگونگی رویارویی با سپاه کوفه سؤال کرد. عملکرد شامیان درخور دقت است: «همگی چانهها را به سینههای خود سائیده، حتی نگاه خود را نیز بهسمت معاویه ندوخته، گفتند: رأی از آنِ تو و ما کنندۀ آن هستیم» (برای گزارش کامل، ر.ک. ذهبی، 1413ق، ج3/540). اما در گذر از این عبارات و با عطف توجه به گزارههای رقیب، درمییابیم که بوم شام، یکپارچگی کامل نداشت و تودۀ مردم، در یک دسته جای نمیگیرند. امروزه شیوههای جدیدی برای طبقهبندی و شناسایی یک جامعه وجود دارد؛ مانند ابزارها و روشهایی که از آن به «سنخشناسی» تعبیر میشود. سنخ (Tayp) دستهای از اﻓرادند که در چند صفت مهم، همانند و مشترک باشند؛ سنخشناسی (Typology/Taxonomy) نیز به معنای مطالعه و طبقهبندی منظم و نظاممند اﻓراد براساس وجوه مشترکشان است (ر.ک. ابنمنظور، 1414ق، ج3/26). پژوهش حاضر، با بررسی گزارههای تاریخی و بررسی نمونۀ جامعۀ قبایلی، 80 قبیلۀ عرب در شام را شناسایی کرد؛ آنگاه نسب، این قبایل را به قحطانی و عدنانی مورد مداقه قرار داده و با توجه به رفتار و عملکرد این قبایل در فرمانبری یا مخالفت با معاویه، دستهبندیهای مختلفی ارائه شده است. به عبارت دیگر، با بازسازی اطلاعات (Deconstruction) و استفاده و بهرهگیری از روشهای تطبیقی خُرد و کلان، کوشش میشود نمود بیرونی و رفتارهای پیچیدۀ اعراب ساکن شامات به عناصر خردتر تبدیل و تحلیل شود؛ با این توضیح که در پژوهش تطبیقی خرد، دو سوژۀ بررسیشده، بهطور مستقیم به ساختار بزرگ تعلق دارند و میان ترکیب، ساختار و کارکردهای عناصر ساختار، مشابهتهای اساسی وجود دارد (ر.ک. پاکتچی، 1397، ص. 61-63). مطالعۀ حاضر نیز تنها ساکنان عرب جامعۀ شام را باهم مقایسه کرده است که از یک تبارند و به یکجا تعلق دارند و تنها به تفاوتهای کارکردی، رفتاری و تفاوتهای ترکیببندی آنها توجه کرده است؛ اما یک نکته را اصل گرفته است که اینها ساکنان عربتبار شاماند. بر این مبنا و در مطالعۀ موردی این پژوهش، 80 قبیلۀ تازی ساکن شام براساس عملکردی که در قبال دعوت معاویه به خونخواهی عثمان، شرکت در جنگ صفین و رویارویی با امام علی(ع) داشتند، ابتدا به دو دستۀ عدنانی و قحطانی تقسیم و سپس در چهار سنخ دستهبندی شدهاند: «همراه، نیمههمراه، بیطرف/ خنثی و غیرهمراه». از همین رو پرسشهایی که این پژوهش بهدنبال پاسخ آنهاست، عبارتاند از: چه قبایل و طوایف عربی مقارن با خلافت امام علی(ع)، در شام سکونت داشتند و واکنش آنان در مقابله با خلافت حضرت علی(ع) چگونه بود؟ ساختار و گرایشهای قبیلهای در همراهی یا همراهینکردن با معاویه، چه اثری داشت؟ فرضیههای بررسیشده عبارتاند از: 1- بسیاری از قبایل عربی در شام، به قحطانی نسب میبردند. ساختار قبیلهای در انتساب به قحطانیان یا عدنانیان و باورهای مردم شام، در همراهی یا ناهمراهی قبایل و طوایف با معاویه و شرکت در جنگ صفین، نقش مهمی داشت؛ 2- عوامل محیطی و اجتماعی در اتحاد و تبعیت قبایل شام با معاویه، تأثیرگذار بود. دربارۀ پیشینه به پژوهشهایی چون مقالۀ بهرامیان و همکاران (1397) با عنوان «جایگاه قبیله و ساختار شهری در همسازگری اجتماعی شام و عراق در عصر امویان» اشاره میشود. در این مقاله تنها تأثیر عوامل قبیلهای و سازمان شهری در همسازگری اجتماعی عصر اموی بررسی شده و به این نتیجه رسیده است که درایت برخی خلفا در ایجاد توازن قبیلهای و جذب قبایل پرنفوذ در انسجام شامیان نقش مهمی داشته است. تمرکز مقالۀ ذکرشده بیشتر بر عملکرد خلفای اموی در اتحاد مردم شام است. در مقالۀ «تحلیل فرمانبرداری شامیان از معاویه با تکیه بر روایات مدح و ذم» (۱۴۰۲الف)، تنها بر روایات مدح و ذم دربارۀ سنخ همراه در شام تأکید شده است. همچنین از مقالۀ حبیبی کیان و اسماعیلی (1400) با عنوان «بررسی مواجهۀ نظامی قبیلۀ کلب با جنبشهای اعتقادی و چالشهای سیاسی و اقتصادی دورۀ اموی» نام برده میشود. در این پژوهش، تنها به جنبۀ نظامی قبیلۀ کلب در ساختار قدرت امویان اشاره شده و نویسنده اقدامات و جایگاه قبیلۀ کلب را در حمایت از معاویه و پسرش یزید، تا اواخر دورۀ امویان بررسی کرده است. در پایاننامۀ امیری (1391) با عنوان «تعامل و تقابل قبایل عرب در شام و تأثیر آن بر تحولات سیاسی عصر اموی»، توجه و تمرکز نویسنده بر دو قبیلۀ کلب و قیس، رقابتهای این دو قبیله در شام و حمایتهای آنان از امویان است. همچنین در پایاننامة نضارتیزاده (1401) «تأثیر نهاد خلافت بر همگرایی و واگرایی شام و عراق در عصر سفیانی»، تمرکز به تأثیر نهاد خلافت در همگرایی و واگرایی شام و عراق است و سخنی از سنخشناسی قبایل شام به میان نیامده است. در مقاله «نقش دین و حَمیّت در رفتارشناسی شامیان با تکیه بر گزارههای نهجالبلاغه» (۱۴۰۲)، نقش عوامل دین و حمیّت در انسجام شامیان بررسی و این نتیجه حاصل شده است که دین و حمیّت نیز در سنخبندی قبایل شام بدون تأثیر نبوده است. همچنین در پژوهش «واکاوی تاریخی مفهوم «الجفاة الطغام» که توصیفی از حضرت علی(ع) دربارۀ شامیان» (۱۴۰۲ب) است هم، تنها یک سنخ به نام جفاة طغام در شام هویتیابی و رفتارشناسی شدها است. در کتاب العصبیۀ القبلیة وأثرها فی الشعر الأموی، اثر النص (1392)، بررسی و اهمیت نسب نزد اعراب و تأثیر آن در تقسیمبندی و امتیازات قبیلهای ذکر شده است. در فصل سوم کتاب قبیلۀ نخع در تاریخ اسلام و تشیع، اثر منتظرقائم (1380) بحثی دربارۀ تعامل نخع با دستگاه خلافت اموی آمده است؛ اما تمرکز این مباحث نیز بر افراد متمایل به امویان تا عصر عباسیان در سرزمین عراق است و سخن چندانی دربارۀ قبایل ساکن در شام، نقش آنان در حکومت شام و فعالیت در جنگ صفین به میان نرفته است. در مقالۀ «تحلیل مواضع سیاسی شامیان عربتبار همزمان با دورۀ خلافت امام علی(ع)» (1402)، تنها اعراب قحطانی و عدنانی رفتارشناسی شدهاند. در این پژوهشها چنانکه از عنوانهایش هویداست، گزارههای پراکندهای دربارۀ قبایل عرب در شام ذکر شده است، اما سخنی از دستهبندی یا سنخشناسی قبایل شام به میان نیامده است. پژوهش حاضر با رویکرد توصیفی و با الگوبرداری از شیوههای سنخشناسانه، هشتاد قبیلۀ عربتبار شام و تیره و طوایف آنها را مقارن با خلافت حضرت علی(ع) شناسایی کرده است، سپس کوشیده است تا با بررسی واکنشهای رفتاری آنان در مقابله با حکومت حضرت علی(ع)، ابتدا بر حسب نَسَب، قبایل را به دو دستۀ عدنانی-قحطانی تقسیم و با نمایشدادن جدول و نمودارهای آماری، دلایل و عوامل همراهی یا ناهمراهی آنان را با معاویه بررسی کند. در سالهای اخیر، نظریهپردازان برجستهای براساس مبنا و چارچوب خاص، گونههایی از جامعه را مطالعه و بررسی کردهاند. وبر(weber)، دورکیم (Durkheim)، پارسونز (Parsons)، مرتون (Merton)، هانس گرث (Hans Gert) و سی رایت میلز (Mills Wright Charles)، ازجمله این اندیشمنداناند. نمونهای از این دست سنخشناسی، در مطالعات مرتن (Merton) (1376) یافت میشود. او یک نوعشناسی از تعصب قومی را به نمایش گذاشته است که حاصل تقابل نگرشها و رفتارها در یک گروه قومی است و گروهها را با توجه به اختلاط، تعصب و تبعیض، اینچنین دستهبندی کرده است:
وِبر (1374) نیز یک مدل سنخشناسانه از کنشهای جهتدار انسان را به نمایش گذاشته است که در آن جامعه به چهار سنخ تقسیم میشود؛
بنابراین پژوهش حاضر با توجه به چنین مدلهای سنخشناسانه و با استفاده از الگوهای مطرح امروز، الگوی نویی از سنخشناسی طوایف و قبایل ساکن شام را به نمایش گذاشته و براساس عملکرد و رفتار ساکنان شام در مقابل حکومت امام علی(ع) و همراهی یا ناهمراهی با معاویه، آنان را به چهار سنخ دستهبندی کرده است؛ همراه، نیمههمراه، بیطرف/ خنثی و غیرهمراه. شایان ذکر است که بحث تبعیت و اطاعت از معاویه، کسب مقام و ثروت، انسجام در خونخواهی عثمان و شرکت انبوه آنان در نبرد صفین، از عواملی است که در تعیین وضعیت همراهی شامیان با معاویه در نظر گرفته شده است. در مقابل، سنخ ناهمراه در بر گیرندۀ آن گروه از قبایل و طوایفی است که در زمان حکومت امام علی(ع) بهنوعی رفتار متفاوتی را از دیگر قبایل در پیش گرفتند. بنابراین سنخ ناهمراه، اشخاص و قبایلیاند که با توجه به جو همگون شام، نقش فرهنگی و سیاسی و نظامی بارزی در محدودۀ زمانی جنگ صفین داشتند. در این میان گروهی حق و باطل را معیار خود قرار دادند و در مقابل معاویه، قد عَلَم کردند، گروهی برای حفظ منافع و مصالح شخصی و قبیلهای، حاضر به همراهی با معاویه نشدند، طیفی نیز براساس مصلحت وقت منتظر ماندند تا ببینند پیروزی با کدام جبهه است تا به آن بپیوندند. این تفاوت رفتاری، موجب شده است تا این گروهها از سنخ همراه جدا و براساس ویژگیهای همسان خود در سنخهای نیمههمراه، بیطرف یا غیرهمراه، جایابی شوند. با توجه به اینکه دسترسی به جامعۀ مطالعهشده ممکن نیست، به هنگام تعدد اقوال به آمار مندرج در منابع تاریخی اشاره شده است. تلاش این پژوهش بر آن است تا به گزارههای تاریخی دربارۀ آمار و ارقام قبایل و طوایف عربتبار شام، به میزان همراهی یا ناهمراهی با معاویه و منتسببودن آنها به قحطان یا عدنان توجه و آنها را کنکاش و با توجه به ویژگیهای رفتاری، آنان را سنخبندی کند. این امر با بهرهگیری از روش معمول در مطالعههای تاریخی، یعنی روش گردآوری اطلاعات با کمک منابع کتابخانهای و روش پژوهش توصیفی- تحلیلی، با آزمون فرضیهها مقدور شده است. 1. اجناد اربعۀ شاماستقرار تازیان در شهرهای شام، براساس ساختار قبیلهای و محلههای مختص به هر قبیله بود. اماکن نظامی و نواحی قبایل به عکس ناحیۀ عراق، جُند (سپاه) نامیده میشد. در هر جند، نظام توزیع حقوق اداری برگرفته از عهد رومیان وجود داشت (دسوقی، 1418ق، ص. 201) که قبیلهها در این جندها، برای لشکرکشیهای فصلی یا درازمدت بسیج میشدند. اگرچه کل سپاه آمیزهای از قبایل گوناگون بود، در ردههای پایینتر، سربازان در گروههایی با بنیاد اجتماعی قبیلهای باقی مانده بودند (عبد دیکسون، ۱۳۸۱، ص. 237). الف) جُند حُمص: مردم این شهر، همگى از اهالى یمن از قبیلههای طَىء، کنِده، حِمیر، کَلب، هَمدان، سَکون، بَلَی، بَها و جُذامیان بودند. مَقدسی (1361)، شهر حمص را بزرگترین شهر شام میداند و میگوید: «هنگامى که مسلمانان حمص را گشودند، کلیسا را گرفته، نیم آن را مسجد کردند؛ هم گنبد دارد و هم بر سرگاه آن تندیس مردى از مس که بر پشت یک ماهى ایستاده... مردم حمص، احمق هستند». حمص وسیعترین منطقۀ شام، با تمامیت عربی-قحطانی، قبیلۀ کِنده را در خود جای داده بود. درخور توجه است که اشراف شهر حمص، نفوذیترین افراد در تحریک مردم بر خونخواهی عثمان بودند. دلایل چندی بر اتحاد حمصیان وجود دارد؛ سِمط از رؤسای قبیلۀ کنده و صاحب اجتهاد بود. او جزء اولین اعرابی بود که وارد حمص شد و این شهر را برای قبایل، مرزبندی کرد. در سالهای بعد نیز، پسرش شُرَحبیل بن سِمط به اعتبار پدر بر منطقۀ حمص تسلط داشت و نهتنها قومش، قبایل دیگر نیز در اطاعتش بودند (دسوقی، 1418ق، ص. 117، 299). ب) جند دِمَشق: اهلی این منطقه بیشتر قبایل یمانی از «قُضاعه، غَسان و حِمیَر» بودند. دمشق بهعنوان مرکز شام، بیشترین جمعیت قحطانیان را با اقلیتی از قیسیان در خود جای داده بود. معاویه مقیم دمشق، در میان قبیلۀ کلب و مَقَر ملوک سابق اسکان داشت. حفاظت از جایگاه او بر عهدۀ گروه ضربت لشکر دمشق بود (طبری، ۱۳۸۷، ج. 4/10؛ دسوقی، 1418ق، ص. 203). ج) جند اُردن: از مردم اردن بهجز ناحیۀ طبریه که اشعریان در آنجا سکونت داشتند، بقیۀ نواحی قبایلی درهم از قحطانیان بودند؛ چون غسان، مَذحِج، قُضاعه، هَمدان، کَلب و عَکّ. د) جند فلسطین: آمیختگانى از عرب، عجم، لَخم، جُذام، عامله، کِنده، قِیس، طیء و بطونی از کلب و کنانه در این منطقه زندگی میکردند (مقدسی، 1361، ص. 217). دربارۀ پراکندگی تیرهها باید گفت که قبایل بانفوذ، مهمترین مناطق جغرافیایی را در تملک خود داشتند؛ برای مثال کلبیان در منطقۀ دومةالجندل، تبوک و بادیهالسماوه زندگی میکردند (دسوقی، 1418ق، ص. 201). قضاعه از قبایل اصلی شام، پیرامون حَوران و جَولان مستقر بودند (زیدان، ۱۳۷۲، ص. 228-233). قحطانیان نیز بیشتر در جنوب شام مستقر بودند و در مناطق شمالی بهجز عدۀ کمی از عرب عدنانی، ازجمله «تَغلَب، اَیاد و النَمَر» خبری از حضور مُضریان نبود (دینوری، 1368، ص. 112؛ دسوقی، 1418ق، ص. 116-200). بعضی از قبایل چنان پرجمعیت بودند که آن قبیله را به نام بطن اصلی میشناختند؛ برای مثال قبیلۀ کلب که رهبری قبایل یمنی را عهدهدار بود، نمونۀ قحطانیان و قبیلۀ قیس را نمونۀ عدنانیان مینامیدند (طقوش، ۱۳۸۰، ص. 118) یا قبیلۀ طیء ساکنان شام مرکزی، دامنۀ گسترششان آنقدر سریع بود که مؤلفان سریانی، عنوان طایی را مترادف عرب به کار میبردند (ابوعزالدین، ۱۳۷۲، ص. 123). جدول 1- چینش جمعیتی قبایل در اجناد شام (مقدسی، ۱۳۶۱ ، ص. 167). Table1. Population structure of tribes in Junds Sham
2. گونههای آماری قبایل شامتازیان از عصر جاهلیت، به دو گروه عدنانی و قحطانی تقسیم میشدند (مقدسی، بیتا، ج. 4/ 106). مردمی که در قلب شبهجزیره و حجاز و نجد زندگی میکردند، اعراب شمالی و بهواسطۀ انتساب به عدنان یا معد یا نزار یا مضر، اجداد بیستم تا هفدهم رسولالله به عدنانی، معدی، نزاری یا مضری مشهور بودند (ابنهشام، بیتا، ج. 1/ 73). دستۀ دیگری با نام قحطانیان، ساکنان جنوب جزیرۀالعرب بودند که نسبشناسان به شیوۀ تورات، نسبت آنها را به سام بن نوح میرساندند و آنها را فرزندان یعرب بن قحطان میدانستند که یمن، شحر، حضرموت و عمان سکونتگاه آنان بود؛ به این جهت یمانی نیز خوانده میشدند (ابنحزم، ۱۴۰۳ق، ص. 8-13). بهطور کلی، جامعۀ عرب اعم از قحطانی، عدنانی، عشایری و شهری بر پایۀ بنیادهای قبیلهای سازمانیافته و در همۀ گروههای اجتماعی، روحیۀ گروهی و پیوندهای عشیرهای (عصبیتها) همراه با دیگر جنبههای قبیلهای، مهمترین جنبههای حیات اجتماعی عرب بود (محمدجعفری، ۱۳۸۲، ص. 18). نَسب نزد عرب جایگاه بلند و ارزشی بسیار داشت و حقوق یک انسان در بیشتر اوقات، به نسب او وابسته بود (النص، 1392، ص. 84). افراد یک قبیله برای حفظ منافع و موجودیت خویش و مقاومت در مقابل دیگران، با یکدیگر متفق و متحد میشدند (ابراهیم حسن، 1398، ص. 38). شایان ذکر است که تعصبات قومی و قبیلهای افراد محدود بود و حدود آن از چهارچوب یک قبیله و مصالح آن و سخن بزرگان قبیله تجاوز نمیکرد (عالمزاده،1372، ص. 68). با توجه به این موارد، افرادی که در خانوادهای با اصل و نسب متولد میشدند، از همان زمان جایگاهی بالاتر از افراد معمولی داشتند. شرافت طایفهای و رهبری قبیلهای، ازجمله مواردی بود که موجب کسب موقعیت و شرافت در میان اعراب میشد و البته همین مسئله سبب ایجاد مشکلات و اختلافات بسیاری میان قبایل مختلف و فخرفروشی میان آنها بود؛ برای نمونه، دو قبیلۀ مضر و ربیعه که هر دو عدنانی بودند، بیشتر دشمنیها و اختلافات سختی داشتند، اما جز در موارد معدودی که در مقابل یمنیها قرار میگرفتند، اختلافها را کنار میگذاشتند و بهشدت با یمانیها در منازعه بودند (النص، 1392، ص. 97؛ زرینکوب، 1386، ص. 211). رقابت و دشمنی در میان عدنانیان و قحطانیان، از زمان پیشااسلام وجود داشت. این تعصبات قبیلهای مشکلات عدیدهای را برای آنان به وجود آورده بود. شاهدی بر این مطلب، پیماننامهای است که حضرت علی(ع) بین قبیلۀ ربیعه از عدنانیان و قبایل یمنی منعقد و آنان را به اتحاد و کنارگذاشتن درگیریها و جنگها دعوت میکند: «هَذَا مَا اِجْتَمَعَ عَلَیْهِ أَهْلُ الْیَمَنِ حَاضِرُهَا وَ بَادِیهَا وَ رَبِیعَةُ حَاضِرُهَا وَ بَادِیهَا أَنَّهُمْ عَلَى کِتَابِ اَللَّهِ یَدْعُونَ إِلَیْهِ وَ یَأْمُرُونَ بِهِ وَ یُجِیبُونَ مَنْ دَعَا إِلَیْهِ وَ أَمَرَ بِهِ لاَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً وَ لاَ یَرْضَوْنَ بِهِ بَدَلاً وَ أَنَّهُمْ یَدٌ وَاحِدَةٌ عَلَى مَنْ خَالَفَ ذَلِکَ وَ تَرَکَهُ أَنْصَارٌ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ دَعْوَتُهُمْ وَاحِدَةٌ لاَ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ... وَ کَتَبَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ»[*] (نهجالبلاغه، نامۀ 74). این پیماننامه بهیقین براى پایاندادن به اختلافاتى است که در میان آنها وجود داشته است (مکارم شیرازی، 1375، ج. 11/410). مورخان منازعات عدنانی- قحطانی را تنها مربوط به زمان جاهلیت میدانند که اسلام تألیف قلوب کرد و به آنها پایان داد (مغنیه، 1387، ج. 4/ 196)؛ اما نوشتن چنین پیماننامهای، ادامهداربودن درگیرىها بین این دو قبیلۀ بزرگ را نشان میدهد. در سالهای قبل از اسلام، عنصر غالب بر قبایل عرب در شام، قبایل قحطانی چون قُضاعه، کَلب، بَهراء، جُهَینه، بَلَی، سَلیح، تَغلب، تَنوخ، نَهد و... بود. رومیان بهنوعی به این قبایل باج میدادند تا از آنان در برابر حملۀ اعراب جلوگیری کنند (دسوقی، 1418ق، ص. 134-125). در سالهای نزدیک به ظهور اسلام، حضور برجستۀ اعراب در شام آنچنان زیاد بود که به رومالعرب شهرت داشت (ابنعساکر، 1407ق، ج. 80/380؛ جوادعلی، ۱۳۹۱، ج. 6/594). در زمان فتوحات، اعزام اولیۀ سپاهیان به شام، از قبایل نزاری بود، اما خلیفۀ دوم از ابوبکر خواست که یمنیان را نیز به شام اعزام کند (ابناعثم، ۱۴۱۱ق، ج. 1/82)؛ از این رو بشارت غنائم و ثروت شام، خیل عظیمی از قبایل عرب را به این ناحیه سوق داد (ابنخلدون، 1408ق، ج. 3/168). برخی بر این نظرند که ویژگی منفعتطلبی در طول تاریخ بدویان، ثابت بوده است؛ از همین رو نمود منفعتطلبی اعراب بدوی در تضمین کسب غنائم جنگی، بهوضوح مشاهده میشود (Heidemann, 2005, p.3). پس بسیار طبیعی است که شاهد کوچ وسیعی از اعراب بدوی بهسوی منطقۀ ثروتمند شامات باشیم. اعراب یمانی که رگههایی از آنان در شام بود، در قالب قبایلی بزرگ و متجانس و در گروههایی سازمانیافته به همقبیلههای خود پیوستند (دسوقی، 1418ق، ص. 202). به عبارت دیگر چیدمان قبایل در شامِ پس از فتوحات، همان الگوی سنتی عربی سازمان قبیلهای قبل از اسلام بود (جواد علی، ۱۳۹۱، ج. 4/321)؛ بنابراین اگرچه بزرگترین قبایل در جامعۀ عرب حجاز، مُضَریها بودند، بزرگترین قبایل عرب در بلاد شام را یمنیها تشکیل میدادند (جواد علی، ۱۳۹۱، ج. 4/326). البته این نکته را باید توضیح داد که در انتساب برخی از قبایل به قحطان و یا عدنان، تشکیک شده است و اقوال متعددی وجود دارد؛ برای نمونه در انتساب قبیلۀ نخع به قحطانیان، اقوال متعددی بیان شده است. بلاذری و ابوالفرج اصفهانی و... قبیلۀ نخع را از ایاد و نزاریان میدانند و یاقوت حموی و دیگران، این قبیله را به یمنیان منسوب میکنند (نک: سعیدیانجزی، 1399، ص. 21-39). به این ترتیب در این مقاله، به قول مشهور در انتساب قبایل به قحطان یا عدنان اعتماد شده است. بروز این نکته در سیاهۀ اسامی قبایل حاضر در جنگ صفین نشان داده میشود که در برابر 15 قبیلۀ یمنی با نامهای «حِمیَر، قُضاعه، کَلب، تَنوخ، لَخم، جُذام غَسان، مَذحِج، اَشعر، عکّ، کِنده، اَزد، بَجیله، طَیّ و عاملة»، تنها 4 قبیلۀ «هَوازَن، غَطفان، سَلَیم و اَیاد» از قیسیها در سپاه معاویه قرار داشتند (نصر بن مزاحم، ۱۴۰۴ق، ص. 99-233). نخستین نیروهای یمنی که برای جهاد اسلامی تجهیز شدند تا بهسوی شام روانه شوند، عمدتاً از طوایف مختلف مذحج بودند (ابناعثم، 1411ق، ج. 1/94-95). این گروه که به گفتۀ هشام کلبی 2500 تن بودند، تمایل داشتند در شام رحلت و اقامت افکنند (ابن کلبی، 1407ق، ج. 1/293). معاویه قریب به 80 هزار نفر از این قبایل را برای جنگ با امیرالمؤمنین علی(ع) جمع کرد (ابنعدیم، بیتا، ج. 1/311). با توجه به اینکه در این پژوهش، تقسیمبندی قبایل عرب به دو دستۀ عدنانی و قحطانی است، در ادامه همراهی یا کنارهگیری قبایل و طوایف از معاویه، در چهار سنخ آمده است. 1-1. سنخ همراهدر سنخ همراه قبایل و طوایفی قرار میگیرند که از زمان جاهلیت، ساکن شام بوده و همتایی در سپاه عراق نداشتند. این قبایل در جنگ صفین حضور داشته و از آنجایی که به دلایل متفاوت معاویه را مشایعت میکردند در سنخ همراه جایابی شدهاند. این طوایف مدتها تحت تربیت معاویه رشد یافته و امام علی(ع) را از رهگذر تعالیم معاویه شناخته بودند. همچنین قبایلی که از ابتدای خلافت امام علی(ع) از هیچ کوششی علیه ایشان و یارانشان خودداری نکرده و پرچمدار مخالفت و عناد بودند (حسینی همکاران، 1402ب، سراسر اثر). همچنین قبایلی که از ابتدای خلافت امام علی(ع) از هیچ کوششی علیه ایشان و یارانشان خودداری نکرده و پرچمدار مخالفت و عناد بودند. لازم به ذکر است همۀ قبایل در سنخ همراه، برای اعتقاد و خون عثمان با علی(ع) مقابله نکردند، بلکه برخی برای گرفتن پول و عطا، معاویه را همراهی میکردند. سرزمین شامات از ابتدا پایگاهی برای امویان بود و اینگونه فعالیت میکرد. وجود گرایش عثمانی شامیان قبل از قتل خلیفۀ سوم، در ماجرای محاصرۀ منزل او نشان داده میشود. زمانی که شورش علیه عثمان گسترده شد، خلیفه نامهاى برای گسیل نیرو به معاویه نوشت؛ اما معاویه از اطلاعرسانی به شامیان و خواندن خبر شورش اصحاب بر عثمان اکراه داشت؛ سپس عثمان شخصاً نامهاى به شامیان نوشت و با شرح اوضاع مدینه، آنان را به یارى فراخواند. انبوهی از شامیان به سرکردگی یَزید بن اسد بن کُرز بَجَلی که از هواداران معاویه بود، به پا خاستند و مردم شام را به یارى عثمان دعوت کردند. انبوه کثیری از جمعیت شام، دعوت یزید بن اسد را لبیک گفتند و بهسوی مدینه شتافتند که در نیمۀ راه (وادی القری)، خبر قتل خلیفه، آنها را بازگرداند (طبری، 1387، ج. 4/368). این گزارش، نشاندهندۀ نفوذ امویان در میان شامیان است. قبیله قریش و بطن بنیامیه از این قبیله که در رأس آنان معاویه قرار داشت، از ابتدا خلافت امام را به رسمیت نشناخت و دست به هر خدعهای زد تا سلطنت خود را بر شام تثبیت کند. بنیامیه به هر طریق ممکن، اعراب شام را بر ضد امام شوراند؛ زیرا نحوۀ حکومتداری علی(ع)، تمام داشتههای آنان را از بُعد اجتماعی، سیاسی و اقتصادی زیر سؤال میبرد و موجودیت آنان را در جایگاه مهمترین قبیله در شام، به خطر میانداخت. امام(ع) در خطبۀ 172 نهجالبلاغه در برابر ظلم قریش در محو فضائل و غصب خلافتشان شِکوه کرده و از آزارهای آنان سخن گفتهاند: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَعْدِیکَ عَلَى قُرَیْشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِی وَ صَغَّرُوا عَظِیمَ مَنْزِلَتِیَ وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِی أَمْراً هُوَ لِی»[†]. حضور اندک قریشیان نسبتبه یمنیان در شام، معاویه را بر آن داشت تا تبلیغات گستردهای را در برجستهکردن قریش به راه اندازد. چنانچه معاویه با در نظر گرفتن باورهای پیشااسلامی شامیان، حکومت خود را عطیهای الهی دانست (عطوان، 1371، ص. 215) و در برابر صحابیان تبعیدشده گفت: «لَو لَم تَکُن قُرَیشاً کُنتُم أذلةً» (ابناثیر، 1385، ج. 3/139)، اگر قریش نبود شما ذلیل بودید و جایگاهی نداشتید. همچنین در سخنی دیگر گفت: «عزت قریش در جاهلیت و اسلام از جانب خدا بوده است» (همان، ص.140). با این حساب، شامیان خود را وامدار بنیامیه و حمایت از منافع آنان را مانند حمایت از داشتههای خود میدانستند. از دیگر قبایل هوادار معاویه، به قبایل کهن شام ازجمله جُذام، لَخم، عامله و غَسان اشاره میشود که در روایتی از ابن عباس، به قبایل شوم تفسیر شدهاند (مجلسی، 1363، ج. 14/117). از تیرۀ لَخم، بنی عباد و از بطون جُذام، غَطفان، أفصی، بنیحَرَام، بنو ضَبة، بنی مجریه، بنی نُفَاثه، بنی بحجه نسبتبه دیگر تیرهها مشهور بود. در این میان از بطن بنی نُفاثه، شاخۀ «بنی النافره» و «بنی عائد» ارتباط تنگاتنگی با بنی امیه داشتند. این دو قبیله در فلسطین ساکن و پیش از فتوحات، نگهبانی کاروانهای تجاری شام و حجاز را عهدهدار بودند (جواد علی، 1391، ج. 4/462). بطنهایی چون قبایل سَکون، سَکاسک، بَجَیله، هَوازن، غَطفان، سَلَیما نیز در جنگ صفین شرکت کردند و از این رو که نامشان در سپاه شام مشهور است، در سنخ همراه جایابی شدهاند (دسوقی، 1418ق، ص. 241). شاخۀ ازد از قبیلههای بزرگ قحطانی بودند که به سه بطن اَزد غسان یا شَنُوئه، ازد سَرات، ازد عمان تقسیم میشدند. تیرۀ شَنوئه ساکن شام و هواخواه معاویه بودند (ابنخلدون، 1408ق، ج. 1/295؛ کحاله، ۱۴۱۴ق، ج. 1/216). قبیلۀ شنوئه کوتاهی و سستی تیرۀ ازد عمان در جنگ جمل را مایۀ سرافکندگی ازدیان میدانستند و برای برگرداندن حیثیت گمشدۀ این قبیله، دلیرانه در جنگ صفین میجنگیدند. آنها به اهل عراق میگفتند: «ما از تیرۀ -ازد شنوئة- هستیم و با بنى ازد عمان، که شما بر آنها در جنگ جمل پیروز شدهاید، تفاوت داریم. ما برای پول و مال نمیجنگیم. هدف ما تنها خونخواهی عثمان است» (نصربن مزاحم، 1404ق، ص. 169). حامیان معاویه از هر طریق ممکن، خواهان تفرقه و تشنج در سپاه امام بودند. در گزارشی چنین آمده است که مردی از تیرۀ قبیلۀ عَبَس، بهمنظور اضطرابافکندن در سپاه عراق، اخبار خونخواهی 60 هزار پیرمرد شامی را برای علی(ع) آورد تا ستونهای سپاه امام را متزلزل کند. حضرت او را نفرین کردند و فرمودند اگر کشتن فرستاده جایز بود، تو را زنده نگه نمیداشتم (ابنقتیبه، ۱۴۱۰ق، ص. 114). نمونهای دیگر، قبایل عَکّ و أشعَر یا به قول معاویه «شیران شام» هستند (نصر بن مزاحم، ۱۴۰۴ق، ص. 231؛ طبری، ۱۳۸۷، ج. 5/30). این قبایل بیعت بر مرگ بستند و چون همتایی در سپاه عراق نداشتند که بهسبب تعصبات قومی در برابرش پایداری کنند، عکّیان پاهای خود را با سنگ بسته و اشعریان خود را با عمامه بستند تا فرار نکنند (دسوقی، 1418ق، ص. 241). بستن با زنجیر، عمامه و سنگ برای دلنبستن به فرار، رسمی دیرینه بود که اعراب شام از رومیان فرا گرفته بودند (طبری، 1387، ج. 3/394). تیرۀ دیگر بنوضَبّه، شاخهای از عدنانیان، بهسبب انتقام خون مشاهیر خود و کینهای که از محمد بن حنفیه در جنگ جمل داشتند، در سپاه شام چنان ایستادگی کردند که دیگر کسی را پروای جنگ نبود (تتوی، ۱۳۸۲، ص. ج. 1/503). قبیلۀ سَکون نیز در شمار قبایل همراه بود؛ مانند همراهی آنان در بستن آب فرات بر لشکریان کوفه، در آنجا که شَّلِیلِ (سَلّیل) بن عمرو از این قبیله، با سرودن شعر، شامیان را بر بستن آب به قصاص خون عثمان تشویق میکرد: «امْـنَـعِ الْـمَـاءَ مِـنْ صِـحَـابِ عَـلِـیٍّ *** أَنْ یَـذُوقُـوهُ فَـالـذَّلِـیلُ ذَلِیلٌ» آب را بر یاران علی ببندید/ تا تشنگی و ذلت را بچشند (نصربن مزاحم، 1404ق، ص. 162؛ ابن ابی الحدید، بیتا، ج. 3/319؛ برای واکنش امام، نک: خطبۀ 106). امام علی(ع) این سنخ را در نهجالبلاغه با نام «جفاةطغام» -اراذل و اوباش- نامیدهاند (نک: حسینی و همکاران، 1402، سراسر اثر). از دیگر همراهان معاویه، به بزرگان شام، حَوشب ذوظَلیم و ذی کَلاع از قبیلۀ بزرگ حِمیَر بههمراه چهار هزار قاری اشاره میشود که جملگی بیعت بر مرگ بسته بودند (دسوقی، 1418ق، ص. 252)، همچنین به یزید بن اسد بن کرز بجلی از نیروهای وفادار به معاویه اشاره میشود که نقش مهمی در سوقدادن شرحبیل بهسوی معاویه داشت (ابنعساکر، 1407ق، ج. 59/134). دیگر قبیلۀ بزرگ کِنده به رهبری شُرَحبیل بن سِمط و قبیلۀ سَلَمی به رهبری مَعن بن یزید، در رکاب معاویه بودند که امام علی (ع) دربارهشان فرمودند: «إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتیَ وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاّ مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (آیههای 80 و 81 سورۀ نمل)» (نصر بن مزاحم، ۱۴۰۴ق، ص. 202)؛ تو نمىتوانى سخن خود را به گوش مردگان و صداى خود را به گوش کران برسانى، در آن هنگام که پشت مىکنند و از سخنان تو مىگریزند و نیز نمىتوانى کوران را از گمراهىشان برهانى. تو فقط مىتوانى سخن خود را به گوش کسانى برسانى که آمادۀ پذیرش ایمان به آیات ما هستند و در برابر حق تسلیماند! نکتۀ درخور توجه آن است که شُرَحبیل چنان عثمانی بود که به معاویه گفت: «اگر با علی (ع) بیعت کنی، تو را میکشیم و یا از شام اخراج میکنیم». زمانی هم که شرحبیل، مردم حمص را به خونخواهی عثمان دعوت کرد، مردم یکپارچه دعوت او را پذیرفتند: «فَاَجَابَهُمُ النَاسُ کُلُهُم»، «فَاَجابُوهُ وَ لَم یَختَلِف مِنهُ أحداً» (ابنقتیبه، 1410ق، ج. 1/100). شاید در اثر تلاشهای او بود که گفته شده است از اهل شام، هیچ قومی مانند حمصیان در دشمنى امیرالمؤمنین على(ع) تلاش نکردند (دینوری، 1368، ص. 68). گفتنی است که علت همراهی برخی از قبایل، دریافت صله و مواجب بوده است؛ برای نمونه، قبیلۀ قضاعه به رهبری نُعمان بن جَبله که تمایلی به مقابله با علی (ع) نداشت، با این تهدید معاویه مواجه شد که در صورت کنارهگیری از جنگ، از رهبری قبیله خلع خواهد شد. در این حال، نعمان حمایت خود و قبیلهاش را مشروط به دریافت عطا کرد: «و إنا أختَرنَا النَار عَلى هَوَاک طَلبَاً لِلدُنیا» و ما آتش را بر آرزوهای تو برای طلب دنیا برگزیدیم (دسوقی، 1418ق، ص. 262[‡]). نمونۀ دیگر قبیلۀ عَکّ است که معاویه مجبور شد برای حمایت آنان، دو میلیون درهم به مَسروق عکی بپردازد (دینوری، ۱۳68، ج. 2/229). برخی مدعیاند شش هزار نفر از فرزندان مهاجر و انصار، معاویه را یاری میدادند (تتوی، ۱۳۸۲، ج. 1/386)؛ اما در برشمردن انصار، تنها نام دو فرد ـ نُعمان بن بَشیر و مَسلَمة بن مُخلِّد ـ دیده میشود (یعقوبی، ۱۳۷۱، ص. 281). از میان قبایل قحطانی نام برده شده، پشت امویان به قبیلۀ عظیم و پرهیبت کلب محکم بود. اولین ارتباط کلبیان با قریش، ازدواج عبدالرحمن بن عوف با تماضر، دختری از اشراف تیرۀ بنیعَدی بود (ابونعیم، 1442ق، ج. 1/136)؛ سپس عثمان خلیفۀ سوم، نائله را از تیرۀ بنیحصن گرفت (ابنخلدون، 1408ق، ج. 1/293)، مَیسون، زن معاویه، از بطن بنیعُلَیم (طبری، ۱۳۸۷، ج. 5/329) و همسر یزید بن معاویه نیز از تیرههای کلب بودند (زرکلی، 1389، ج. 7/339). در پایان باید به برخی گزارشهای تاریخی اشاره کرد که در آنها تلاش شده است تا قبایلی را در جنگ صفین برشمرند که با معاویه همراهی کامل داشتند؛ الأخبار الطوال 31 قبیله (دینوری، 1368، ص. 172) و در وقعة صفین 27 قبیله (نصربن مزاحم، 1404ق، ص. 206)، در الامامة و السیاسة، همراهان معاویه در 6 دسته جایابی شده است که هر دسته بین 3 هزار تا 80 هزار نفر جمعیت داشت (ابنقتیبه،1410ق، ج. 1/123) و در مروجالذهب، تعداد همراهان معاویه به 85 هزار نفر رسانده شده است (مسعودی، 1409ق، ج. 2/416). با حذف نتایج تکراری از منابع برشمردهشدۀ فوق، جمع قبایلی که در سنخ همراه کامل جای میگیرند، به عدد 61 میرسد. البته دسوقی (1418ق) در کتاب القبائل العربیه، اعراب شام را در جنگ صفین حدود 83 هزار نفر و در 27 دسته ذکر کرده است. نکتۀ شایان توجه آن است که گرچه بیشتر قبایل همراه از قحطانیان بودند، فرماندهی و ریاست بر عهدۀ عدنانیان بوده است؛ بنا به گزارش دینوری از 29 دستۀ بزرگ سپاه شام، فرماندهی دو سوم آنها در اختیار عدنانیان بوده است (دینوری، 1368، ص. 195). 1-2. سنخ نیمههمراهدر این سنخ، قبایلی قرار میگیرند که بیشترشان در خدمت معاویه بودند، اما گروههایی از آنها دوستدار حضرت علی(ع) بودند و خود را از صف شامیان جدا کردند. بهعبارتی افرادی که از روی ناآگاهی، ابتدا معاویه را مشایعت میکردند، اما با اطلاع از وقایع، گرچه تظاهر به همراهی معاویه داشتند، در اصل فعالیتهایشان در حمایت از علی(ع) بود. برخی از آنان جویای احوال امام بودند و در جهت تقویت جناج حضرت، حتی اخبار شام را به کوفه میرساندند. تعدادی نیز براساس مصلحت، رقابت، تعصب و... جانب علی(ع) را گرفتند و تعدادی هم در این راه ترور شدند. نمونهای از این سنخ، عبدالله بن حارثه از قبیلۀ بنی عَکَّه است. او در جنگ صفین، رو به امام حسین(ع) کرد و گفت: «لعنت الهى و شقاوت نامتناهى بر کسی باد که قدمى در طریق عداوت شما بردارد یا دمى بیمحبت شما باشد، ولی از دوستى من چه فایده! که در صحبت اعدا هستم؟» او همۀ اموالش را رها کرد و به سپاه علی(ع) پیوست (تتوی، ۱۳۸۲، ج. 1/503). نمونۀ دیگر عقیل بن مالک از معارف قبیلۀ بنیعَبَس است. غیبت این قبیله در سپاه شام، حساسیت معاویه را برانگیخت. زمانی که معاویه جویای علت شد، عقیل گفت: «از آن روز که جریان حضور عمار یاسر را شنیدم، شکى در دلم پدید آمده که على(ع) را بر حق میبینم». معاویه کینۀ او را در دل گرفت، او را پنهانی کشت و وانمود کرد که خودکشی کرده است (ابناعثم، ۱۴۱۱ق، ص. 582). عبدالرحمن بن عُدَیس بَلوی نیز بهسبب حضور در قتل عثمان و مخالفت با معاویه، در زندان فلسطین به سر میبرد. بعد از فرار او، مأموران معاویه در نزدیکی شهر حمص دستگیرش کردند و او را کشتند (تمیمی سمعانی، 1382، ج. 2/234). نمونۀ درخور توجه دیگر، خواهرزادۀ شرحبیل، بزرگ قبیلۀ کِنده و مردى پارسا از اهالى بارق است. او در جریان بیعت شامیان بر خونخواهی عثمان، شعری در رثای حضرت علی(ع) و هجو معاویه سرود. شعر او که به قصیدۀ بارقی مشهور است، تشتتی در شام انداخت. شرحبیل سوگند یاد کرد که سرایندۀ این قصیده را مجازات کند. او در گریزی شبانه، به امام پیوست (شوشتری، ۱۳۷۶، ج. 10/269). نمونهای دیگر، معاویة بن ضحاک است. گرچه او پرچمدار بنىسُلَیم در سپاه معاویه بود، با شامیان دشمنی و به عراقیان و حضرت على(ع) گرایش داشت. این نکته بهصراحت در گزارش وقعة صفین به ثبت آمده است: «کانَ مُعَاویة بنِ الضَحاکِ بن سُفیان صَاحِب رَایة بَنیسُلَیم مَعَ مُعاویة وَ کان مُبغِضاً لِمُعاویة وَ أهل الشَام و لَهُ هَوى مَع أهل العَراق وَ علی بن أبیطالب (ع)» (نصر بنمزاحم، 1404ق، ص. 468). افزون بر این، خبرهایی را از اوضاع شام برای حضرت علی(ع) ارسال میکرد (همانجا). حتی از او شعری بر جای مانده است که با سرودنش، شامیان و معاویه را تخریب و بر شجاعت و دلیری حضرت تصریح کرده است؛ امری که به تبعید او انجامید (همان، ص. 468-469). شاهدی دیگر، بزرگ قبیلۀ سَکاسک، أسود بن عُرفجه است که با سخنان خود به دفاع از امیرالمومنین علی(ع) برخاست. او از ترس تهدیدهای معاویه، به سپاه امام(ع) ملحق شد (ابناعثم، ۱۴۱۱ق، ج. 2/523). مروری بر رفتار قبیلۀ حمیر، نشان میدهد آنان از حامیان معاویه بودند؛ اما تیرهای از این قبیله بههمراه گروهی از قاریان شامی که رهبری آنان را شِمر بن أبرهه بر عهده داشت، در ماجرای بستن آب بر سپاه امام، رفتار معاویه را ناجوانمردانه دانستند و به على(ع) پیوستند (نصربن مزاحم، 1404ق، ص. 162؛ شوشتری، ۱۳۷۶، ج. 10/269). بزرگی دیگر چون حابس بن سعد طائى، زعیم قبیلۀ طَیئ، اگرچه ابتدا در جنگ صفین حضور داشت، بعد از گفتوگو با پسرعمویش عدی بن حاتم، متحول شد و فضائل حضرت علی(ع) را در شام بیان کرد. فعالیت حابس به اخراج او از شام منجر شد (ابنقتیبه، ۱۴۱۰ق، ج. 1/105). همۀ این گزارهها نشان میدهد تمام افراد قبایل برشمرده در همراهی معاویه، دیدگاه سیاسی یکسانی نداشتند و تشتت آرا در سپاه شام نیز، به مانند کوفه وجود داشته است. 1-3. سنخ بیطرف و خنثیدر این سنخ، افراد و قبایلی جای دارند که با در نظر گرفتن مواضع خود، به هر صورت در جنگ صفین شرکت نکرده و جانب بیطرفی گرفتهاند. افرادی که باور به همراهی حضرت علی(ع) داشتند، اما با شرایطی که بنیامیه در شام به وجود آورده بود، ترجیح دادند جایگاه خود را به خطر نیندازند. تفاوت این سنخ با سنخ نیمههمراه، در این است که سنخ نیمههمراه بهسبب ناآگاهی، ابتدا با معاویه بودند و بعد جدا شدند و برخی از آنان حتی حمایت خود از علی(ع)، با خبررسانی اوضاع شام به حضرت علنی کردند و در آخر به امام پیوستند. اما سنخ بیطرف از ابتدا حاضر به حمایت هیچیک از جناح علوی یا اموی نشدند و براساس مصلحت خود، کنارهگیری کردند. در همین دسته، گروههای منفعتطلبی قرار داشتند که سیاست بیطرفی را اتخاذ کردند تا در آینده براساس مصلحت زمانه، به معاویه یا علی(ع) بپیوندند. در توضیح این عبارت، دیدگاه جالبی طرح شده است. نهتنها ویژگی منفعتطلبی در طول تاریخ بدویان قبل از اسلام ثابت بوده است، تا سالهای متوالی پس از اسلام نیز ادامه داشته است که این مسئله در دنبالکردن غنائم دیده میشود. این نکته با مصادیق متعدد تاریخی تأییدشدنی است. با پذیرش این فرض، سنخ بیطرف یا خنثی در گرایش سیاسی بدویان، تا حدود زیادی تابع مسئلۀ غنیمت و کسب ثروت بوده است (Heidemann, 2001, p. 3). در ابتدا اشاره شد که کسب غنائم و ثروت، خیل عظیمی از اعراب بدوی را به منطقۀ شام روانه کرد (ابنخلدون، 1408ق، ج. 3/168). در محدودۀ زمانی جنگ صفین نیز، شاهد چنین رفتارهایی از اعراب شام هستیم؛ برای نمونه قبیلۀ قضاعه به رهبری نُعمان بن جَبله، در رفتاری نادر، دریافت پول و غنائم را شرط همراهی با معاویه قرار داد (دسوقی، 1418ق، ص. 262) نمونۀ دیگر، قبیلۀ عَکّ است که برای شرکت در جنگ صفین، از معاویه درخواست کرد دو میلیون درهم به آنان بپردازد (دینوری، ۱۳68، ج. 2/229). شاهدی دیگر، شماری از زهاد شامیاند. این طیف، پای خود را از اختلاف کوفه و شام کنار کشیدند و در جنگ صفین، حضور به هم نرساندند. مشهورترین آنها شَدّاد بن اوس بود. او در حیات امیرالمؤمنین(ع)، حضرت را بر معاویه مقدم میداشت، اما در جنگ صفین، حاضر به همراهی هیچ جناحی نشد و بعد از شهادت حضرت، به معاویه گفت: «امروز چشم امید و طمع من به تو، بیش از علی(ع) است: «وَ أما الحُب فَقد مَضى علیّ و أنتَ الیَوم عِند الناسِ أرجى مِنه» (ابنعساکر، ۱۴۰۷ق، ج. 3/293). در نمونۀ دیگر از سنخ بیطرفان، باید به حارث بن عوف سَکسَکى اشاره کرد که گرچه از بطن کندۀ شام بود و متناسب با قبیلهاش، انتظار میرفت با معاویه در یک جبهه باشد، رویکرد خنثی را در پیش گرفت و به سپاه حضرت نیز کمک نکرد (تتوی، 1382، ص. 474). قبیلۀ حمیر نیز در جبهۀ شام قرار داشت، اما فردی از آن تیره به نام حَصین بن مالک، دل با علی(ع) داشت، جویای اخبار ایشان بود. حصین رویبرگرداندن از معاویه را ننگ و با او بودن را آتش دانست؛ بنابراین بیطرفی را برگزید (ابناعثم، 1411ق، ص. 568). نمونۀ دیگر، عبدالله بن حَنش، رئیس قبیلۀ خَثعَم شام است که به رهبر خثعمیان عراق پیام فرستاد بیا تا با ارجنهادن حق خویشاوندی، از جنگ عزلت گزینیم تا هرکس پیروز شد، او را همراهی کنیم! استدلال او این بود که چرا باید برای بازی قریش، همدیگر را بکشیم؟ او حتی به شامیان نیز دستور داد حق شروع جنگ را ندارند. عبدالله بعد از کشتهشدن رهبر خثعمیان عراق، ناراحتی خود را با گریه ابراز داشت: «لا أرى الشَیطان إلا قَد فَتَننا و لا أرى قُریشاً إلا قَد لَعُبَت بِنا» شیطان را نمیبینم! ولی ما را وسوسه کرده است و قریش را نمیبینم! مگر اینکه ما را بازی داده است (نصر بن مزاحم، 1404ق، ص. 257). مثال دیگر، بطنی از قبیلۀ اَزد به نام بنوثُّمَالِه است. عَیاض اَلثُّمَالِی از بزرگان این قبیله، اشعارى در مدح و تمجید على (ع) سروده است. او حاکم حمص را به داخلشدن در امرى بیم داد که از آن آگاهى ندارد (نصربن مزاحم، 1404ق، ص. 45؛ صفوت، بیتا، ج. 1/348). در این میان گوشهنشینی فقیهان شام، درخور توجه است. عبدالرحمن بن غَنَم ازدی، نهتنها خود را از درگیریها کنار کشید، از رفتن شرحبیل فقیه حمص به جانب معاویه و به خطر افتادن او نیز ابراز نگرانی کرد (نصر بن مزاحم، ۱۴۰۴ق، ص. 45). 1-4. سنخ غیرهمراهدر سنخ غیرهمراه، قبایل و طوایفی قرار میگیرند که گرچه شامنشیناند، اما بهطور کامل خود را از معرکه جنگ کنار میکشند یا در آن محدودۀ زمانی، جزء مخالفان معاویه محسوب میشدند. عملکرد این قبایل در شام اموی و در فضای خفقانزایی بسیار حائز اهمیت است که بعد از قتل عثمان ایجاد شده بود،. در بررسی گزارههای تاریخی، تنها نام 3 قبیلۀ «همدان، ربیعه و عامله» آمده است که در جنگ صفین حاضر به همراهی معاویه نشدند. دربارۀ قبیلۀ همدان، نخست باید به این مقدمه اشاره کرد که همدانیان، در شمار نیروهای فاتح شام بودند؛ حتی تعداد زیادی از آنان، پیش از اسلام به آنجا هجرت کردند (معصومی جشنی، ۱۳۸۸، ص. 69) و در مناطق شمالی شام، سکنی گزیدند (دسوقی، 1418ق، ص. 200). دو طایفۀ حاشد و بَکیل از این قبیلهاند که حاشد به تیرههای خارف، سَبیع، یام، الجُندَع، شَبام، یریم، حَجور، فائش، قابض، وادعه و قبیلۀ بکیل به تیرههای أرحب، صَهبان، مرهبه و شاکر تقسیم میشدند. مسکن اصلی این تیرهها، مناطق حمص، لاذقیه و جبله در شام بود (ابنحزم، 1403ق، ص. 475-476). با وجود این، هیچیک معاویه را همراهی نکردند: «وَ لَم یَکُن بِصِفین مِن هَمدان، أحد مَع معاویة وَ أهل الشام» (مسعودی، 1409ق، ج. 3/85). در مقابل، 4 هزار سپاهى على(ع) را از همدان مشایعت میکردند که به رَجراجه (موج آسا) معروف بودند و چون همتایی در سپاه شام نداشتند، در مقابل سپاه خضَریّه (سبزینهپوش) از قبیله اَزد قرار گرفتند (نصربن مزاحم، ۱۴۰۴ق، ص. 622). همدان عراق چنان از خود دلیری نشان دادند که معاویه میگفت: «اگر همراه علی(ع) قبیلۀ دیگری چون همدان بودند، هر آینه نیستی و نابودی بود» (دینوری، 1368، ص. 176). همدانیان افزون بر اینکه در سپاه معاویه حضوری نداشتند، حتی در شام، مخالفت خود را علنی میکردند. شاهدی از آن، مَعرّى بن أقبل از تیرۀ همدان است که فضائل علی(ع) را در شام بیان میکرد. او پس از تهدیدهای معاویه، شبانه شام را ترک کرد و به حضرت علی(ع) پیوست (نصر بن مزاحم، ۱۴۰۴ق، ص. 164). قبیلۀ غیرهمراه دیگر، عامله بود. این قبیله از اهالی جبل عامل بود که در مناطق صور و صَیدا سکونت داشتند و بهواسطۀ روشنگریهای ابوذر، از شیعیان علی(ع) شناخته میشدند (امینالعاملی، 1403ق، ج. 1/199). فعالیتهای ابوذر در مناطق شام، ازجمله جبل عامل، افراد زیادی را تحت تأثیر خود قرار داد و آنها را از سپاه شام جدا کرد. در کتاب خطط الشام آمده است: «روى الحر العاملی فی کتابه أمل الآمل أن أبا ذر لما أخرج إلى الشام تشیع فیها جماعة ثم أخرجه معاویة إلى القرى فوقع فی جبل عامل فتشیعوا من ذلک الیوم» (کردعلی، 1403ق، ص. 246). بیشترین شکایتها و منازعاتی که به گوش معاویه میرسید، در گرایش عاملیان به ابوذر ریشه داشت. شیفتگی و تمایل اهل جبلعامل به پیروی از علی(ع)، معاویه را به وحشت انداخت و لحظهای او را رها نمیکرد (جابر، 1426ق، ص. 57). دیگر قبیلهای که نامی از آنان در سپاه معاویه نیست، ربیعۀ شام است. در گزارشی، قبیلۀ ربیعه بر معاویه شوریده بودند (امینی، ۱۳۵۹، ص. 43). از وقعة صفین نیز شاهد آورده میشود. در آنجا به این نکته اشاره شده است که معاویه چنان کینۀ ربیعه را به دل داشت و از آنان خشمگین بود که سوگند یاد کرد در صورت پیروزی، زنان آنها را به اسارت گیرد و رزمآورانشان را بکشد: «وَ قَدْ کَانَ مُعَاوِیَةُ نَذَرَ فِی سَبْیِ نِسَاءِ رَبِیعَةَ وَ قَتْلِ اَلْمُقَاتِلَة» (نصر بن مزاحم، 1404ق، ص. 294). همچنین در گزارشی دیگر آمده است که سپاه معاویه بهطور عمده از یمنیها، با اقلیتی از قیسیها، ولی بدون هیچ ربیعی تشکیل شده بود. در این جنگ که قبایل همنام در مقابل هم قرار داشتند، چون ربیعۀ عراق در سپاه شام همتایی نداشت، معاویه به قید قرعه حمیر شام را در مقابل آنان قرار داد: «فَلَمْ یَجِدْ فِی أَهْلِ الشَّامِ رَبِیعَةَ فَجَاءَ بِحِمْیَرٍ»؛ گویا قبایل شام از قرارگرفتن در مقابل ربیعه خودداری میکردند که کار به قرعه میافتد. ذوالکلاع فرماندۀ حمیران شام که از رویارویی با ربیعۀ عراق اکراه داشت و نتیجۀ قرعه برایش رضایتبخش نبود، گفت: «قُبحکَ الله بِاسْتِکَ مِنْ سَهْمٍ لَمْ تَبْغِ اَلضِّرَابَ: خدا رویت را سیاه کند. ای تیر قرعهاى که چنین ناهنجار درآمدی و چهره هماوردی را کریه کردی (همان، ص. 227)». پس ربیعه شام نیز مانند دو قبیلۀ همدان و عامله، حاضر به همراهی معاویه نشدند. نتیجهگیرییکی از دادههای ضروری در مطالعات تاریخی و حتی فهم برخی گزارههای دینی، اطلاع از دستهبندی افراد و گونهشناسی جریانهاست. ابزار مهم آن «سنخشناسی» است و بدون این دادههای آماری، تحلیلهای عمیق تاریخی دردسترس نخواهند بود. در تحلیل زندگانی حضرت علی(ع)، تفرق و تشتت کوفیان، گزارهای مشهور است و در مقابل، وحدت و یکدستی کامل شامیان، گزارهای مسلم انگاشته میشود. اما در تحلیل هشتاد قبیله از قبایل تازی ساکن شام، با مروری بر رفتارها و عملکردهای افراد و قبایل، چهار جریان مختلف «همراه، نیمههمراه، بیطرف/خنثی و غیرهمراه» شناسایی شد. سنخ همراه بیشترین آمار را به خود اختصاص داد و در مقابل سنخ غیرهمراه، با جامعۀ آماری سه قبیله، کمترین تعداد را در گروه خود قرار داده است. نکتۀ پایانی آن است که در نسبشناسی قحطانی و عدنانی، مشخص شد بیشترین جمعیت قبایل به قحطانی نسب میبردند، اما فرماندهی و ریاست بر عهدۀ عدنانیان است. در ضمن عدنانیان با آنکه در اقلیت به سر میبردند، ولی نسبتاً همراهی بیشتری با معاویه داشتند. در بررسی جامعۀ شام و تفکیک سنخها، گونهها و مصداقهای رفتاری هریک از سنخها، در بعد قول و فعل، در حکم معیار قرار گرفت که درنتیجه گزارشی از آن ارائه شده است. شکل 1- فراوانی قبایل عرب ساکن شام در هریک از سنخها Fig1. The abundance of the Arab Tribes Living in the Levant in the te
شکل 2- همبستگی میزان همراهی قبایل منسوب به عدنانیان Fig2. Correlation of the degree of companionship of Tribes attributed to Adnanians
شکل3- همبستگی میزان همراهی قبایل منسوب به قحطانیان Fig3. Correlation of the degree of companionship of the tribes attributed to the Qahtanians شکل4- قبایل عدنانی – قحطانی در چهار سنخ Fig4. Adnani-Qahtani tribes in four Teyp با توجه به نمودارهای ارائهشده و بررسی جامعه و دستهبندی قبایل، 80 قبیله در شام شناسایی شدند که از بین آنها، 18 قبیله عدنانی و 62 قبیله قحطانیاند. در بررسی سنخها، سنخ همراه در بالاترین شاخص که 61 قبیله را در خود جای داده است، با 16 قبیلۀ از عدنانیان و 45 قبیلۀ قحطانی در رأس قرار دارد. در سنخ نیمههمراه، تنها یک قبیلۀ عدنانی و 8 قبیله از قحطان حضور دارند. سنخ بیطرف / خنثی، تنها 7 قبیله از قحطانیان را در بر میگیرد و اثری از حضور نزاریها در این سنخ دیده نمیشود. در سنخ غیرهمراه که پایینترین آمار را به خود اختصاص داده است، تنها 3 قبیله دیده میشود که 2 قبیلۀ آن را قحطانیان تشکیل میدهند و باز، چیرگی با قحطانیان است. [*] . این پیمانى است که اهل «یمن»، شهریان و بیاباننشینهاى آن و «ربیعه» اعم از شهرنشین و بادیهنشین، بر آن اتفاق کردهاند که بر کتاب قرآن پایبند باشند و بهسوی آن دعوت و به آن امر کنند. هرکس آنها را به قرآن دعوت کرد، دعوت او را اجابت کنند و آن را به هیچ بهایى نفروشند. بر ضد کسی که آن را ترک کند، متحد و یاور همدیگر باشند... این پیماننامه را علیبن ابی طالب نوشته است. [†] . خدایا من از تو بر قریش و آن کس که به یارىشان برخاست، فریادرسى و یارى مىجویم! زیرا ایشان پیوند خویشاوندی مرا بریدند، جایگاه عظیم مرا کوچک شمردند و بر جنگ و مخالفت با من بر سر کارى همدستى کردند که از آن من است. [‡]. با وجود این، هنگام کشتهشدن نعمان، معاویه در ظاهر اظهار تأسف کرد، اما در باطن خوشحال بود (تتوی، ۱۳۸۲، ج. 1/500). | |||||||||||||
مراجع | |||||||||||||
قرآن کریم
نهجالبلاغه
ابراهیم حسن، حسن (1398). تاریخ سیاسی اسلام (ابوالقاسم پاینده، مترجم). انتشارات بدرقۀ جاویدان.
ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبةالله (بیتا). شرح (ابن أبی الحدید). مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی(ره).
ابناثیر، عزالدین علی بن ابی المکرم (1385). الکامل فی التاریخ. دارالصادر.
ابناعثم کوفی، ابومحمد (۱۴۱۱ق). الفتوح. دارالاضواء.
ابن حزم، علی بن احمد (۱۴۰۳ق). جمهرة أنساب العرب. دارالکتب العلمیة.
ابنخلدون، عبدالرحمن بن محمد (1408ق). تاریخ ابن خلدون. دارالفکر.
https://lib.eshia.ir/22037/1/0
ابنعدیم، عمربن احمد (بیتا). بغیة الطلب فی تاریخ حلب. دارالفکر.
ابنعساکر، علی بن بدران (۱۴۰۷ق). تهذیب تاریخ دمشق الکبیر. داراحیاء التراث العربیه. https://lib.eshia.ir/40314/1/0
ابن قتیبه، ابومحمد (۱۴۱۰ق). الإمامة و السیاسة (تحقیق علی شیری). دارالاضواء.
ابن کلبی، هشام بن محمد (1407ق). جمهره النسب. عالم الکتب.
ابنمنظور، محمد بن مکرم (1414ق). لسانالعرب. دارالصادر. https://lib.eshia.ir/40707/1/1
ابنهشام، عبدالملک (بیتا). السیرة النبویة. دارالمعرفة.
ابوعزالدین، نجلا (۱۳۷۲). تحقیقی در مذهب و جامعه دروزیان (احمد نمایی، مترجم). آستان قدس رضوی.
ابونعیم، احمدبن عبدالله (1442ق). معرفهالصحابه. دارالکتب العلمیه.
احسان، النص (1392). العصبیة القبلیة و أثرها فی الشعر الأموی. دارالفکر.
امیری، زینب (1391). تعامل و تقابل قبایل عرب در شام و تأثیر آن بر تحولات سیاسی عصر اموی [پایان نامۀ کارشناسی ارشد، دانشگاه سیستان و بلوچستان].
امینالعاملی، محسن (1403ق). اعیان الشیعة. دارالتعارف للمطبوعات.
امینی، محمدهادی (۱۳۵۹). ترجمه اعلام نهجالبلاغه. بنیاد نهجالبلاغه.
بهرامیان، مسعود، رضوی، سیدابوالفضل، و قریشی، حسن (1397). جایگاه قبیله و ساختار شهری در همسازگری اجتماعی شام و عراق در عصر امویان. پژوهشنامۀ تاریخ اسلام، 8(29)، 75-94.
پاکتچی، احمد (1397). روش تحقیق تخصصی. دانشگاه امام صادق(ع).
تتوی، احمدبن نصرالله (۱۳۸۲). تاریخ اَلفی (غلامرضا طباطبایی مجد، مصحح). شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
تمیمی سمعانی، عبدالله بن منصور (1382). الأنساب. مجلس دایرهالمعارف العثمانیه.
جابر، علی داود (1426ق). الحلقة الضائعة من تاریخ جبل عامل من الفتح الإسلامی حتی السیطرة العثمانیة. دارالهادی.
جوادعلی. (۱۳۹۱). المفصل فی تاریخ العرب قبل الإسلام. دارالعلم للملایین.
حبیبی کیان، میثم، و اسماعیلی، مهران (1400). بررسی مواجهۀ نظامی قبیلۀ کلب با جنبشهای اعتقادی و چالشهای سیاسی و اقتصادی دورۀ اموی (41-132هجری). مطالعات تاریخی جنگ، 5(3)، 75-98.
حسینی، اکرمالسادات و میرحسینی، یحیی (1402). «نقش دین و حَمیّت در رفتارشناسی شامیان، با تکیه بر گزارههای نهجالبلاغه». فصلنامۀ پژوهشنامۀ نهجالبلاغه. 11 (41)، 97-119.
حسینی، اکرمالسادات و میرحسینی، یحیی (۱۴۰۲الف). «مواضع سیاسی عربتباران شام همزمان با دورۀ خلافت امام علی(ع)». فصلنامۀ تاریخ و تمدن اسلامی، https://sanad.iau.ir/Journal/jhcin/Article/1122560
حسینی، اکرمالسادات؛ میرحسینی، یحیی و صحرایی، کمال (۱۴۰۲الف). «تحلیل فرمانبرداری شامیان از معاویه (با تمرکز بر تحلیل روایات مدح و ذم آنان در نهجالبلاغه)». مطالعات تاریخی قرآن و حدیث، 29(75)، 53-75.
حسینی، اکرمالسادات؛ میرحسینی، یحیی و صحرایی، کمال (1402ب). «واکاوی تاریخی مفهوم «الجفاة الطغام»؛ توصیفی از حضرت علی (ع) درباره شامیان». پژوهشنامه علوی, (14).
دسوقی، محمد عزب (1418ق). القبائل العربیه فی بلاد شام منذ ظهور الاسلام الی نهایه العصر الاموی. الهیئه المصریه.
دینوری، احمدبن داوود (۱۳68). أخبار الطوال. تحقیق جمال شیال. منشورات رضی.
ذهبی، محمدبن احمد (۱۴۱3ق). تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام. دار الکتب العربی.
زرکلی، خیرالدین (۱۳۸۹). الأعلام. دارالعلم للملایین.
زرینکوب، عبدالحسین (1386). بامداد اسلام. امیرکبیر. https://fa.wikishia.net/view
زیدان، جرجی (۱۳۷۲). تاریخ تمدن اسلام (علی جواهرکلام، مترجم). امیرکبیر.
سعیدیانجزی، مریم، و منتظرقائم، اصغر (1399). قبیلۀ نخع در تاریخ اسلام و تشیع تا پایان قرن سوم هجری. پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
شوشتری، محمدتقی (۱۳۷۶). بهج الصباغه. تهران: امیرکبیر. https://noo.rs/KpImb
صفوت، احمد زکی (بیتا). جمهرة رسائل العرب فی عصور العربیة الزاهرة. المکتبة العلمیة.
طبری، محمدبن جریر (۱۳۸۷). تاریخ الأمم و الملوک (محمد ابوالفضل ابراهیمف محقق). دارالتراث.
طقوش، محمدسهیل (۱۳۸۰). دولت امویان (حجتالله جودکی، مترجم). پژوهشکدۀ حوزه و دانشگاه.
عالمزاده، هادی (1372). تحقیقی در نژاد، انساب و طبقات عرب. مشکاه، (3۸)، 49-74.
عبد دیکسون، عبدالامیر (۱۳۸۱). بررسی سیاسی خلافت اموی (گیتی شکری، مترجم). انتشارات طهوری.
عطوان، حسین (۱۳۷۱). الفرق الاسلامیه فى بلاد الشام فى العصر الاموى (حمیدرضا شیخی، مترجم). آستان قدس رضوی.
کحاله، عمررضا (۱۴۱۴ق). معجم قبائل العرب. مؤسسة الرسالة.
کردعلی، محمد (1403ق). خطط الشام. مکتبة النوری.
وبر، ماکس (1374). اقتصاد و جامعه (عباس منوچهری، مهرداد ترابینژاد، و مصطفی عمادزاده، مترجمان). مولی.
مجلسى، محمدباقر. (1363). بحارالأنوار. إسلامیة.
محمدجعفری، سیدحسین (۱۳۸۲). تشیع در مسیر تاریخ. انتشارات فرهنگ اسلامی.
مرتن، رابرت (1376). مشکلات اجتماعی و نظریۀ جامعهشناسی (فرهنگ ارشاد، مترجم). نشر نی.
مسعودی، علی بن حسین (1409ق). مروج الذهب. مؤسسۀ دارالهجره. https://noo.rs/wVuYb
معصومی جشنی، عبدالله (۱۳۸۸). قبیلۀ همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع. دلیل ما.
مغنیه، محمدجواد (۱۳۸۷). فی ظلال نهجالبلاغة (مغنیه). دارالکتب الاسلامیه.
مقدسی، مطهربن طاهر (بیتا). البدء و التاریخ. مکتبة الثقافة الدینیة.
مقدسی، ابوعبدالله (۱۳۶۱). أحسن التقاسیم فى معرفة الأقالیم. دار الصادر.
https://lib.eshia.ir/40523/1/1
مکارم شیرازی، ناصر (۱۳۷۵). پیام امام امیر المؤمنین علیه السلام. دارالکتب الاسلامیه.
منتظرقائم، اصغر (۱۳۸۰). نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت (ع) در قرن اول هجری. بوستان کتاب. https://noo.rs/KWaA2
نصر بن مزاحم (۱۴۰۴ق). وقعة صفین. تحقیق عبدالسلام محمدهارون. المؤسسة العربیة الحدیثة. https://lib.eshia.ir/22035/1/0
نضارتیزاده، احمد (1401). تأثیر نهاد خلافت بر همگرایی و واگرایی شام و عراق در عصر سفیانی [پایاننامۀ ارشد، دانشگاه مذاهب اسلامی].
ولوی، علیمحمد، و سهرابزاده، خدیجه (1390). تأثیر وضعیت اقتصادی اصحاب شاخص بر میزان همراهی آنان در غزوات. مطالعات تاریخ فرهنگی، 3(10)، 133-157.
یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب (۱۳۷۱). تاریخ یعقوبى. انتشارات علمی فرهنگی.
| |||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 187 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 78 |