تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,658 |
تعداد مقالات | 13,563 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,145,615 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,271,549 |
کیفیت ایجاد و تکامل هیولای اولی در نظام حکمت صدرایی و قیاس آن با گزارههای فیزیکال | ||
الهیات تطبیقی | ||
مقاله 5، دوره 14، شماره 30، دی 1402، صفحه 57-76 اصل مقاله (1.19 M) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/coth.2024.139170.1851 | ||
نویسندگان | ||
میثم مزکاء1؛ مهدی دهباشی* 2؛ محمدرضا شمشیری3 | ||
1دانشجوی دکتری تخصصی فلسفه و کلام اسلامی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد اصفهان(خوراسگان)، اصفهان، ایران | ||
2استاد گروه فلسفه و کلام اسلامی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد اصفهان(خوراسگان)، اصفهان، ایران | ||
3دانشیار گروه فلسفه و کلام اسلامی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد اصفهان(خوراسگان)، اصفهان، ایران | ||
چکیده | ||
توصیف کیفیت ایجاد جهان مادی بایستی در ابتداء بر اساس مدلی پیشینی و سپس انطباق گزارههای پسینی با آن صورت گیرد، بر همین اساس در این نوشتار با تکیه بر آراء صدرایی به روش توصیفی تحلیلی، به این سئوال که کیفیت ایجاد و تکامل جهان مادی چگونه بوده است، پرداخته شده و در نهایت دانسته شد: ماده-المواد جهان مادی، هیولای اولی است که از حیث معقولات اولیه، ادنی مرتبه وجودی و حیثیت بالاجمال شده حقیقت وجودبالتفصیل است و بنحو جعل بسیط ایجاد شده، اما از حیث معقول ثانی منطقی، جنس سافل و از حیث معقول فلسفی جوهری جسمانی است و در ضمنِ بسیط بودن، دارای اطوار متعدده بوده، بگونهای که به محض جعل شدن عاری از هرگونه فصلی بوده و بعد از جعل شدن، بواسطه حرکت جوهریش آناً به نوعی از انواع هیولاهای ثانویه تبدیل شده و بواسطه ترکیب انضمامی همین هیولاهای ثانویه صورت جسمیه مرکبه ایجاد شدهاند؛ ازسوی دیگر بر اساس مدل فریدمان، ماده اولیه حیثیتی لازمانی و لاابعادی داشته و جوهر صرف بوده که با توصیف هیولای اولی صدرایی مطابقت دارد و سیر تکاملی ماده اولیه براساس مدل فریدمان و تبدیلش به ذرات بنیادین، ذرات هادرونی و دیگر عناصر، با تحلیل انجام شده از گزارههای صدرایی مطابقت دارد، بطوری که هرچند بررسی کیفیت ایجاد ماده اولیه موضوع علم فیزیک نیست، اما گزارههای مدل استاندار ذرات و مدل استاندارد کیهانشناسی که مبیّن سیر تکاملی جهان مادی هستند موافق آراء ملاصدرا رأی دادهاند. | ||
کلیدواژهها | ||
هیولای اولی؛ هیولاهای ثانویه؛ حرکت جوهری؛ صور جسمیه؛ ذرات بنیادین | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه و بیان مسئله ترسیم یک مدل جامع کیهانی اعم از کیفیت ایجاد و نحوه تکامل آن، نخست به یک روش جامعالاطرافی نیازمند است که بهواسطة آن بتوان همه متغیرات کیهانی اعم از محسوس و غیرمحسوس را توصیف و تحلیل کرد و دوم باید از حیث هستیشناسی بتوان کیفیت تحقق ماده اولیه جهان مادی و چگونگی تکامل آن و پدیدآمدن متغیرات کیهانی از آن را توضیح داد؛ بر همین اساس، قبل از آنکه به یک مدل پسینی نیاز باشد، نیازمند یک مدل پیشینی برآمده از یک مبانی فلسفی مستحکمی هستیم که مدل ارائهشده از سوی آن را بتوان به مدلی ریاضیاتی و آن مدل ریاضیاتی را به مدلی پسینی (مشاهداتی) تبدیل کرد. فلسفه صدرایی یکی از مکاتب موضوعه در این زمینه است که میتواند هم از حیث معرفتشناختی و هم از حیث هستیشناسی مدلی پیشینی از کیفیت تحقق و تکامل جهان مادی ارائه دهد؛ بر همین اساس، در ترسیم چنین مدل جامعی از کیفیت ایجاد و تکامل جهان مادی باید براساس مبانی هستیشناختی صدرایی پنج مسئله بررسی شوند که عبارتاند از: اول) علت و کیفیت ایجاد ماده اولیه جهان مادی چه بوده است؟ دوم) ذات و ذاتیات ماده اولیه چیست؟ سوم) کیفیت تبدیل ماده اولیه به مواد ثانویه چگونه بوده است؟ چهارم) انواع مواد ثانویه ایجادشده از ماده اولیه چند قسم بودهاند؟ و پنجم) صور جسمیه مرکبه چگونه از هیولاهای ثانویه پدید آمدهاند؟ با تفقه در گزارههای صدرایی دربارة مسئله خلقت جهان مادی، نخستین مسئلهای که مطرح میشود ماهیت هیولای اولی بهعنوان ماده اولیه نظام مادی است که در برخی از این گزارهها هیولای اولی امری عدمی و بالقوه و در برخی دیگر امری وجودی و محقق در عین توصیف شده است که باید درنهایت نظر نهایی او دربارة اینکه هیولای اولی معقول اولیه یا ثانویه است و اگر اولیه است حیثیت ثانویه آن اعم از ثانویه منطقی و فلسفی چیست را به مبانی هستیشناختی وی ارجاع دهیم. سپس با اثبات عینیبودن هیولای اولی، ذات و ذاتیات آن و نحوه تکامل آن تبیین شود و در عرض بیان و تحلیل این مسائل باید نوعی قیاس میان آنچه از مدل صدرایی برآمده است با گزارههای فیزیکال صورت گیرد تا میزان مطابقت مدل پیشینی او با مدل پسینی کیهانشناسان مشخص شود. ضرورت این مسئله در این است که دایره متغیرات کیهانی محدود به متغیرات محسوس نیست؛ بلکه شامل متغیرات غیرمحسوس مادی نیز میشود. پس اگر بخواهیم یک مدل جامع کیهانی داشته باشیم که کیفیت ایجاد و تکامل جهان ماده را توضیح میدهد باید ابتدا یک مدل پیشینی فلسفی ترسیم کنیم که در این مقاله سعی بر همین داریم. سپس آن مدل پیشینی فلسفی باید توسط ریاضیدانان به یک مدل پیشینی ریاضیاتی تبدیل شود و درنهایت، آن مدل ریاضیاتی بهواسطة مشاهدات کیهانشناسان به مدلی پسینی تحویل داده شود تا در آخر به یک مدل جامعی دست یابیم که همه متغیرات و پدیدههای کیهانی را توضیح داده باشد. پیشینه پیدایشی این مقاله به آثاری از ملاصدرا اعم از رساله الحدوثالعالم، اسفارالاربعه و شواهدالربوبیه بازمیگردد که وی در فصولی از این نصوص، طبیعیات و اصول موضوعه پیدایش جهان مادی را توصیف کرده است و در مقابل نصوص فیزیکالی که چنین مدلی را ترسیم کردهاند، کتاب نسبیت و فیزیک و واقعیت انیشتین، جهان تورمی میچیو کاکو، نظریه ریسمان دنیل رابینز و مقاله الکساندر فریدمان بهعنوان اولین مدل کیهانی نوین و آثاری از این دست است. از حیث پیشینه پژوهشی در میان آثار یافتشده، اثری با مدخلیت و اصول موضوعه مقاله مذکور یافت نشد؛ اما برخی از آثار همچون «حدوث و قدم» به تألیف دکتر اسماعیل واعظ جوادی از نشر دانشگاه تهران در سال 1366، «مقدمه حدوث العالم» ملاصدرا به قلم دکتر سید حسین موسوی از نشر بنیاد حکمت صدرایی در سال 1387 و مقالاتی همچون «مطالعات تطبیقی حدوث عالم در حکمت صدرا و نهجالبلاغه» نوشته علی ارشد ریاحی در نشریه اندیشه دینی در تابستان 1390، مقاله «صدرالمتألهین و حدوث جهان» به نوشته علی ربانی در نشریه کلام اسلامی در سال 1380 و مقاله «حدوث ذاتی و نیازمندی به علت» به نگارش محمد سعیدی در نشریه نامه مفید در سال 82 همراستا با مسئله اصلی این نوشتار هستند که برخی از مباحث مذکور در این مقاله وارد شدهاند و نوع نگاه این مقاله به آن مباحث بهگونهای دیگر مطرح شده است؛ مانند مسئله ذاتیات، اطوار و عینیت هیولای اولی و برخی دیگر از مسائل همچون نحوه تکامل هیولای اولی که در هیچیک از آثار فوق مطرح نشدهاند، اما در این مقاله بهطور تفصیلی دربارة آنها بحث شده است. 1) شواهد عینیبودن هیولای اولی براساس گزارههای صدرایی: مساوقت یا عدم مساوقت آن با هیولای اولی یکی از مسائلی است که در تبیین ماده اولیه جهان مادی از منظر ملاصدرا مطرح است؛ زیرا ملاصدرا برخی از گزارههای خود هیولای اولی را در مقام (ماهو) توصیف کرده است و جزء معقولات اولیه لحاظ کرده و بهعنوان ادنی مرتبه وجودی مفروضش قرار داده است؛ اما در برخی از گزارهها هیولای اولی را صرفالقوه و امری عدمی فرض کرده و در مقام معقولات ثانیه قرار داده است که البته این مورد اخیر نفی عینیبودن هیولای اولی نیست؛ زیرا معقولات ثانی متکی بر معقولی اولی هستند؛ بنابراین، تصور قوهبودن هیولای اولی بهمنزلة لاقوهبودن آن نیست: 1-1). شاهد اول؛ هیولای اولی ادنی مرتبه وجودی است: ملاصدرا براساس نظریه وحدت سنخی و براساس قاعده (بسیط الحقیقه کل الاشیاء و لیس بشئ منها) که برآمده از دو نظریه اصالت وجود و تشکیک در مراتب وجود است، حقیقت وجود را یک حقیقت واحد سِعی ذومراتب توصیف کرده و معتقد است: «اعلی مرتبه آن وجود مطلق، و ادنی مرتبهاش هیولای اولی است» (صدرالمتألهین، 1395، ص. 32)؛ بنابراین، هیولای اولی حیثیت بالاجمالشدة حقیقت وجود بالتفصیلی است که از حیث وجودی در وحدت با وجود بالتفصیل بوده است؛ اما از حیث ضعف وجودی، درنهایت بُعد از وجود مطلق است. بنابراین، با توجه به اینکه هیولای اولی انزل مراتب وجودی است، در مقام معقول اولی میتواند خطاب (ماهو) شود و از آنجایی که هرچه مورد خطاب (ماهو) واقع شود، در مقام لابشرط مقسمی موجودی عینی و در مقام بشرط لا، حیثیت بالاجمالشده حقیقت بالتفصیل وجود خواهد بود (صدرالمتألهین، 1434ق، ص. 68). 2-1) هیولای اولی موضوع محمولی وجودی است: ملاصدرا معتقد است: «هیولای اولی ناقصترین مرتبه وجودی است؛ اما به صور کمالیه و مراتب عالیه وجودیه علم دارد» (صدرالمتألهین، 1392، ص. 1/648). حال با توجه به اینکه علم امری وجودی است، اگر هیولای اولی را امری عدمی فرض کنیم، از آنجا که هیولای اولی علم دارد و منشأ فاعلیت جوهری او برای رسیدن به صور برتر، همانا علمی است که دارد، در این صورت علم که امری وجودی است را حمل بر امری عدمی کردهایم و این خلاف است؛ زیرا ممکن نیست محمولی وجودی بر موضوعی عدمی یا امری عدمی حمل شود و تبیین چنین حکمی و نسبت میان این موضوع و محمول محال عقلی است؛ بر همین اساس ملاصدرا معتقد است تا موضوعی در عین محقق نباشد، امکان حمل محمول بر آن ممکن نیست؛ بنابراین، هیولای اولی باید در عین تحقق داشته باشد تا موضوع علم قرار گیرد (صدرالمتألهین، 1392، ص. 1/836)؛ زیرا علم امری وجودی است، پس عالم و معلوم نیز باید محقق در عین و متصف به حیثیت وجودی باشند. 3-1) هیولای اولی متصف به علتی معده است: ملاصدرا در تبیین چگونگی تحقق عینی هیولای اولی معتقد است: «صادر اول هم خود را تعقل میکند و هم شاهد وجود کمالات واجب تعالی است؛ لذا از جهت تعقل ذات خود، موجودی به نام نفس کلی از او صادر شده و از جهت مشاهده واجب تعالی، عقل ثانی از او صادر شده و از جهت ماهیت و امکان ذاتش، جسم از او صادر شده است و سپس هریک از این مصدورات، علت معده برای معلولات همسنخ خود شدهاند تا آنکه این سلسله معلولات موجب ایجاد کثرات شدهاند؛ همچون جسم اولیه (اولین جوهر جسمانی که از واجب تعالی صادر شده) که سلسله معلولات آن به هیولای اولی که نازلترین مرتبه وجودی است ختم شده است» (صدرالمتألهین، 1391، ص. 220). طبق گزاره فوق و براساس قاعده امکان اشرف، علت معده هیولای اولی، جوهری جسمانی است که از حیث مرتبة وجودی اشرف بر هیولای اولی است و آن علت معده، خود معلول جوهر جسمانی دیگر است که از حیث وجودی شدیدتر است تا درنهایت به جوهر جسمانی اولیهای بازگردیم که خود آن نیز علت معده همة اجسام مادون و معلول صادر اول است و اینطور نیست که علت جوهر جسمانی همچون هیولای اولی، مرتبهای عقلی بوده باشد؛ زیرا «اگر از هر عقلی، عقل دیگری صادر شود و سلسله صدور عقول همواره ادامه یابد، هیچگاه نوبت به ایجاد جسم نمیرسد» (صدرالمتألهین، 1391، ص. 219)؛ نتیجه اینکه اثر موجود عینی، تحقق در عین است، پس اثر علت عینی باید معلولی عینی باشد و چون علت معده هیولای اولی حقیقتی وجودی است، معلول آن که خود هیولای اولی است نیز باید حقیقتی وجودی باشد. 2) کیفیت تحقق عینی هیولای اولی (ماده المواد) از منظر ملاصدرا و کیهانشناسان: صدرالمتألهین طبق نظریه «کل شئ زوج ترکیبی»، هریک از موجودات را مرکب از دو حیثیت وجودی و ماهوی تصور کرده است و همچنین براساس نظریه «بسیط الحقیقه کل الاشیاء و لیس بشئ منها» که مشتمل بر دو نظریه اصالت وجود (صدرالمتألهین، 1391، ص. 7) و تشکیک در مراتب وجود است (صدرالمتألهین، 1392، ص. 1/267)، حیثیت وجودی اشیاء را «مجعول بالذات» (صدرالمتألهین، 1392، ص. 1/53) فرض کرده است؛ بنابراین، با توجه به اینکه نفس الامر وجودی اشیاء، حقیقتی وجود است و در مقام تشکیک، اشیاء چیزی بهجز حیثیت بالاجمالشده حقیقت بالتفصیل وجود نیستند، نحوه تحقق وجودی هیولای اولی بهطور جعل بسیط بوده است؛ زیرا ملاصدرا معتقد است: «وجود ممکنات به لحاظ وجود خاصه از وجود واجب قیّوم است و وجود در هر چیزی همان نحوۀ وجودی اوست که مجعول بالذات و محقق به جعل بسیط است» (صدرالمتألهین، 1395، ص. 54) و این جعل بسیط «یا جعل ابداعی، ایجاد شئ به نحو تکوینی است» (صدرالمتألهین، 1392، ص. 1/246)؛ بهطوریکه بدون ماده مدّه محقق شده است. همانطور که قبلاً بیان شد، هیولای اولی در مقام معقول ثانی فلسفی، ادنی جوهر جسمانی است و چون ادنی جوهر جسمانی است در مقام معقول ثانی منطقی، باید جنس سافل باشد و چون لازمه جوهر جسمانی حرکت جوهری است و حرکت جوهری به سبب اشتداد الوجودی که برای شئ حاصل میکند، کمالات فاقد آن شئ را واجد مینماید و این کمالات از آنجا که اولاً مسبوق به عدم الاقتضاء بودهاند و ثانیاً تحققشان بهواسطة حرکت و در زمان بوده است، باید حادث به حدوث زمانی باشد؛ زیرا خود ملاصدرا نیز به این امر اشاره کرده و معتقد است: «تحصیل کمالات برای شئ بهواسطة حرکت جوهری در وعاء زمان، حدوث زمانی است» (صدرالمتألهین، 1392، ص. 1/246). پس شئ بعد از آنکه تعین وجودی مییابد، بهواسطة حرکت درونذاتیش، کمالاتی را تحصیل میکند که تحصیل آنها حادث به حدوث زمانی هستند؛ نتیجه این است که هرچند نحوه خاص وجودی هیولای اولی به نحو جعل بسیط بوده است، تکامل آن بهطور حدوث زمانی واقع شده است. این در حالی است که در مدلهای نظری کیهانشناسان این پرسش که ساختار بزرگ مقیاس جهان چگونه به وجود آمده است، یک مشکل اصلی و حلنشده در کیهانشناسی است (Trefil, 2010, p. 63)؛ زیرا فیزیک کیهانشناسی از حیث روش مطالعاتی مبتنی بر اصول موضوعه پوزیتیویسم منطقی است که از حیث معرفتشناسی نافی متافیزیک و از حیث هستیشناسی منتقد اصل علیت عینی است؛ زیرا کیهانشناسان متأثر از فکرت پوزیتیویست منطقی، علیت را صرفاً فرض و تعاقب ذهنی فاعل شناسا میدانند (حکاک، 1380، ص. 91)؛ اما از آنجا که در تبیین نسبت میان متغیرات مادی نیازمند گزارههای استلزامی بر پایه استدلالهای برهان قطعی و اصل علیت هستند، برخلاف پوزیتیویستهای منطقی نتوانستند اصل علیت را صرفاً انتزاعی ذهنی از تعاقب میان پدیدهها در ذهن قلمداد کنند (Bertg, 2003, p. 220). به همین دلیل، استیوجز (فیزیکدان) با تأکید بر عینیبودن علیت، وجود هر چیزی اعم از انرژی، ذرات مادی و قوانین حاکم را مستلزم علتی میداند که خود واجبالوجود است یا به واجبالوجود دیگری منتهی میشود (Margenau & Varghese, 1992, p. 157)؛ زیرا به گفته میلن (ریاضیدان): «تصور جهان و اثبات قضایای آن بدون تصور علیت عینی ناقص است» (Wilkinson, 1993, p. 108) و به اعتقاد انیشتین «نفی اصل علیت غیرممکن است» (Einstein, 1970, p. 290). از سوی دیگر براساس اصل نسبیت عام، از آنجایی که در نقطه آغازین پیدایش جهان مادی و قبل از پدیده مهبانگ بهدلیل صفربودن فضا، زمان نیز صفر بوده است، قوانین نسبیتی و فیزیکال محقق نشده بودند تا بتوان آن نقطه آغازیت و حتی ماقبل آن را بهواسطة قوانین نسبیتی صورتبندی کرد؛ بنابراین، امکان توضیح کیفیت ایجاد و ذاتیات ماده اولیه بهواسطة قوانین نسبیتی وجود ندارد. 3) ذاتیات هیولای اولی از منظر ملاصدرا و کیهانشناسان: ملاصدرا معتقد است: «وجود به معنی مصدری است - و اولین مفهوم تجریدشده از جزئی عینی که همانا موجودیت است - از معقولات اولیه است» (صدرالمتألهین، 1392، ص. 1/ 326). پس اگر هیولای اولی را ادنی مرتبه وجودی و جزئی حقیقی بدانیم که در مقام (ماهو) متصف به نحوهای خاص از وجود است، باید متصف به معقولات اولیه باشد. حال اگر شیئی مشمول معقول اولی شود باید در تحلیل ذهنی متصف به معقولات ثانویه فلسفی و منطقی نیز باشد. در ادامه، ذات و ذاتیات هیولای اولی را بررسی خواهیم کرد: همانطور که در بحث قبل مطرح شد، هیولای اولی از حیث وجودی، حیثیت بالاجمالشده حقیقت بالتفصیل وجود است. پس در مقام معقولات اولیه، ادنی مرتبه وجودی است؛ اما همین موجودی که انزل مراتب وجود است، انزل جواهر جسمانیه نیز هست. پس در مقام معقولات ثانی فلسفی، جوهر جسمانی ادنی است و چون از حیث جوهری، اسفل است باید در مقام معقولات ثانی منطقی، جنس سافل باشد. ضمن اینکه به تقریر ملاصدرا: «هیولای اولی جوهری ممتد» (صدرالمتألهین، 1392، ص. 2/462) و «بسیط است» (صدرالمتألهین، 1392، ص. 1/289) «که هیچگونه عرضی نداشته و قابل تقسیم هم نبوده» (صدرالمتألهین، 1392، ص. 1/193) و در «نفس خود، شیئی از اشیاء حسی هم نبوده» (صدرالمتألهین، 1391، ص. 16) و متصف به هیچ صورت یا فصلی نیز نبوده است (صدرالمتألهین، 1392، ص. 2/388)؛ درنتیجه، هیولای اولی به محض آنکه به نحو جعل بسیط در مقام انزل مراتب وجودی، تحقق عینی پیدا کرده، چیزی بهجز یک جوهر جسمانی و جنس سافل نبوده و این یعنی هیچگونه صورت یا فصلی نداشته است. پس به محض آنکه تحقق عینی یافته است بهواسطة لازمة جوهر جسمانیاش که حرکت جوهری بوده، اشتداد یافته و نوعی از انواع هیولاهای ثانویه تحویل داده شده است؛ بنابراین، هیولای اولی به حمل شایع در مقام لابشرط مقسمی جوهری جسمانی و جنسی سافل است که به اعتبار فصل و صورتی که پذیرفته است قوه برای هیولای ثانی فرض میشود (صدرالمتألهین، 1391، ص. 98)؛ اما «هیولای اولی، عنصر برای کل موجودات مادی به شمار میرود» (صدرالمتألهین، 1392، ص. 1/636)؛ زیرا از تکامل و اشتداد الوجود هیولای اولی است که هیولاهای ثانویه پدید آمدهاند (در بحث بعد بهطور بالتفصیل دربارة این مسئله بحث خواهیم کرد). شاید مهمترین مدل کیهانی که سیر تطور کیهان از ماده اولیه تاکنون را توضیح داده است، مدل فریدمان باشد. درواقع، اگر جهان مادی را طبق اثر داپلر و ثابت هابل که مؤید انبساط کیهانی است به عقب بازگردانیم و جهان را منقبض کنیم، «براساس نظریه نسبیت عام، نهتنها به یک ابر اتم اولیه با چگال بینهایت میرسیم بلکه فضا زمان نیز در همان ابر اتم اولیه که ماده اولیه کیهانی است درهم پیچیده میشود» (Craig, 1979, p. 37-39) و به زمان صفر میرسیم؛ بنابراین، از آنجا که فضا زمان درهمتنیده هستند و نفی یکی موجد نفی دیگری میشود، اگر زمان صفر باشد باید فضا (ابعاد سهگانه) نیز وجود نداشته باشد؛ این در حالی است که وجود ابر اتم اولیه قابل کتمان نیست، پس ماده اولیه کیهانی وجود داشته است، در آن گاهی که نه زمان و نه فضا وجود داشته است. پس ماده اولیه، مادهای غیرزمانی و بیبُعد بوده است؛ اما چون شیئی مادی است باید جوهری مادی داشته باشد اما متصف به هیچگونه صورت و فصلی نباشد. این تحلیل فلسفی از ماده اولیه جهان مادی، همان تعریفی است که قبلاً براساس تحلیل مبانی صدرایی از هیولای اولی مطرح شد که هیولای اولی به محض آنکه به نحو جعل بسیط ایجاد شده، صرفاً جوهری جسمانی و فاقد هرگونه صورت و فصلی بوده است و بعد آنکه تحقق عینی یافته، بلافاصله بهواسطة حرکت درونذاتی خود اشتداد الوجود یافته و به هیولای ثانویه تبدیل شده است که این را نیز فریدمان در مدل خود مطرح کرده و معتقد است: «ابر اتم اولیه بعد از پدید مهبانگ در کسری از ثانیه بعد از پدیده مهبانگ و طیکردن دوران پلانک که 34-10 بوده به شدت متورم شده است» (Hick, 1989, p. 58) و آن ابر اتم اولیه از اندازة ابتدایی خود به اندازة کنونی جهان مادی تبدیل شده است (Guth, 1981, p. 347) که البته طی این فرایند آنی، ابر اتم اولیه به فضا زمان و ذرات بنیادین و انرژیهای بنیادین تبدیل شده است و این یعنی آن ماده اولیهای که بیزمان و بدون اعراض بوده، هم علت موجده زمان شده و هم بهواسطة اعراضی که پذیرفته، صورت و فصل پیدا کرده است. بنابراین، هرچند تحلیل فلسفی ما از مدل فریدمان نشاندهندة این معنا است که ابر اتم اولیه همانند هیولای صدرایی، جوهری جسمانی و بدون اعراض و صورت و فصل بوده است، کیهانشناسان کوآنتومی در تبیین ماده اولیه جهان مادی دو فرضیه مطرح کردهاند؛ یکی نظریه وحدت فیزیک (GUT) است که در توصیف ذاتیات ماده اولیه کیهانی معتقد است: ماده اولیه ترکیبی از چهار انرژی بنیادین هستهای قوی، هستهای ضعیف، گرانش و الکترومغناطیس بوده است که هرچند عبدالسلام و واینبرگ توانستند میان نیروی هستهای ضیعف و الکترومغناطیس اتحاد حاصل کنند(Hawking, 2001, p. 44) ؛ نتوانستند هر چهار نیرو را با یکدیگر متحد کنند و دیگری مدلی موسوم به مدل اکپیروتیک است که طی آن معتقدند: جهان از برخورد دو غشا با یکدیگر پدید آمده است و این غشاها درواقع صفحههایی از ابر ریسمانها بودهاند و این ابر ریسمانها چیزی بهجز انرژیهای مرتعش نبودهاند (رابینز، 1394، ص. 255) و احتمالاً این ریسمانها از همان انرژیهای بنیادین تشکیل شده بودند که این فرضیه دوم، فرضیه تکاملی است و نتوانسته ماده اولیه کیهانی که همان غشاها باشد را توضیح دهد؛ پس محل بحث ما نخواهد بود. نظریه «GUT»، یعنی مرکببودن ماده اولیه از چهار انرژی بنیادین، علاوه بر اینکه با مدل فریدمان و خصوصیت فلسفی که براساس مدل آن ارائه شد زاویه دارد، با مبانی صدرایی نیز مباینت پیدا خواهد کرد. برای توضیح بیشتر این بینوینت، نسبت ماده اولیه را با چهار انرژی بنیادین در سه صورت مفروض قرار میدهیم و سپس براساس نتیجه فلسفی مدل فریدمان که مطابق با مبانی صدرایی است به تحلیل و تنقید آن دو صورت خواهیم پرداخت: صورت اول). ماده اولیه نوعی انرژی است که مرکب از چهار انرژی بنیادین است؛ بهطوریکه این چهار انرژی به نحو ترکیب انضمامی، ماده واحده اولیه جهان مادی یا همان ابر اتم را تشکیل دادهاند: تنقید: صورت اول صرفاً نوعی تلازم عقلی است که با مفروضاتی بهدستآمده از تحلیل فلسفی ذاتیات ماده اولیه از منظر مدل فریدمان و مبانی صدرایی زاویه دارد؛ زیرا طبق مدل فریدمان، نسبت عام و ثابت هابل، ماده اولیه حیثیتی غیرزمانی و غیرمکانی دارد و چنین پدیدهای ازنظر ملاصدرا همان هیولای اولایی که است در گاه تحقق عینیاش چیزی غیر از یک جوهر جسمانی بسیطِ عاری از هرگونه صورت و فصلی نبوده است؛ بنابراین، مفروض مدل فریدمان و ملاصدرا بر این است که ماده اولیه که مصدر همه انواع مواد و عناصر است، باید اولاً بسیط باشد و ثانیاً عاری از هرگونه اعراض و صور مادی بوده باشد؛ در صورتی که طبق مفروض نظریه GUT ماده اولیه حیثیت مرکب از ترکیب انضمامی چهار نوع انرژی بوده است که هرکدام دارای صورت و فصلی مختص به خود هستند و ترکیب این چهار صورت، صورتی دیگر پدید آمده که همانا ماده اولیه است؛ البته طبق مدل صدرایی و فریدمان، نقیض خود این فرض در خودش است؛ زیرا اگر ماده اولیه از چهار انرژی بنیادین ایجاد شده باشد، منظور این است که ماده اولیه از ترکیب آن چهار انرژی شکل گرفته است و قبل از آنکه ماده اولیه پدید آید آن چهار انرژی منفک از هم وجود داشتند یا منظور این است که ماده اولیه در بدو پیدایش مرکب از آن چهار انرژی پدید آمده است که در هر دو صورت چون فرض واقع طبق مدل فریدمان و ملاصدرا مبتنی بر دارانبودن صورت و فصل برای ماده اولیه است، با فرض مرکببودن ماده اولیه از آن چهار انرژی باید برای آن صورتی فرض کنیم. ضمن اینکه طبق فرض دوم نباید آن چهار انرژی در طبیعت یافت شوند؛ زیرا بعد از مهبانگ همه خصایص ماده اولیه به مواد دیگر تغییر کرده است. صورت دوم). ماده اولیه به محض تحققش در عین به حیثیت یک حقیقت بسیط اما دارای اطوار متعدده ایجاد شده است؛ بهطوریکه هریک از این اطوار، بهواسطة حرکت درونذاتی خود به یکی از انواع انرژیهای چهارگانه بنیادین و ذرات بنیادین تبدیل شدهاند. براساس این، از آنجا که عامل محرک خارجی وجود نداشته است که ماده اولیه به حرکت درآید، باید آن محرک درونی بوده باشد و چون در ابتدای خلقت، از ماده اولیه ذرات بیشماری تحت انواع متعدده به وجود آمده است، آن ماده اولیه نمیتوانسته متفرد بوده باشد؛ بلکه باید دارای اطوار متعدده بوده باشد و این اطوار به محض ایجادشدن بهواسطة عامل حرکت درونی خود به نوعی از انواع ذرات یا انرژیهای بنیادین تبدیل شده است: تنقید: صورت اخیر را میتوان منطبق با مبانی صدرایی دانست؛ زیرا با تحلیل گزارههای هستیشناختی وی دربارة هیولای اولی، میتوان هیولای اولی را جوهری بسیط و ممتد و در عین حال دارای اطوار متعدده فرض کرد؛ بهطوریکه هریک از این اطوار بهواسطة ضرورت جوهری خود که حرکت درونذاتی است به نوعی از انواع هیولاهای ثانویه تبدیل شدهاند. همانطور که قبلاً بیان شد براساس مدل فریدمان و نسبیت عام، ذاتیات ابر اتم اولیه باید همچون هیولای اولای صدرایی، جوهری جسمانی، بسیط و عاری از هرگونه صورت و فصلی فرض شود. در این صورت هریک از اطوار آن بعد از پدید مهبانگ و دوره پلانک به نوعی از انواع انرژیهای بنیادین (هستهای ضعیف، هستهای قوی، گرانش و الکترومغناطیس) و ذرات بنیادین (که عبارتاند از انواع کوآرکها، لیپتونها و هیگزها) تبدیل شدهاند (بازلو، 1372، ص. 8). این ذرات که بهمثابه همان هیولاهای ثانویهاند، تقسیم نمیشوند و از ترکیب ذرات دیگری ایجاد نشدهاند؛ بلکه مصدر آنها همان ماده اولیه یا (هیولای اولی) است (Hehl et al., 1976, p. 393)؛ زیرا مرکب از اجزا نیستند و صرفاً بهواسطة صورتپذیری هیولای اولی است که پدید آمدهاند. 4) کیفیت تبدیل هیولای اولی به انواع هیولاهای ثانویه: همانطور که قبلاً گفته شد، هیولای اولی در مقام معقولات اولی، ادنی مرتبه وجودی و محقق در عین بوده است؛ اما در مقام معقولات ثانی فلسفی و معقولات ثانی منطقی، بهترتیب ادنی جوهر جسمانی و جنس سافل است و در لحظه تحقق عینیاش، صورت یا فصلی نداشته است؛ زیرا هنوز به فعلیت نیامده است و اگر صورت یا فصل میداشت، تحت نوعی خاص قرار میگرفت و نمیتوانست به قول ملاصدرا ماده برای همه متغیرات مادی باشد؛ زیرا اگر تحت نوعی خاص قرار میگرفت، از آنجا که انقلاب او به هر نوعی غیرممکن است، امکان وجود انواع مغایر باهم که در جهان مادی موجودند میسر نمیشد. با توجه به اینکه هیولای اولی متصف به جوهر جسمانی بوده و لازمه جوهر جسمانی، حرکت جوهری است، هیولای اولی به محض تحققش در عین، بهواسطة حرکت درونذاتیاش اشتداد الوجود یافته است و بهواسطة این صورت فعلیاش متصف به فصلی خاص شده و درنهایت تحت نوعی خاص قرار گرفته است. این فرایند را هرچند ملاصدرا بالصراحه بیان نکرده است، میتوان با تحلیل گزارههای خود او اثبات کرد؛ بهطوریکه: ملاصدرا از یک طرف، هیولای اولی را ادنی مرتبه وجودی دانسته و از طرف دیگر، او را محدود به جوهر جسمانی فرض کرده است و از طرف دیگر، فعلیت را از آن ستانده و محدود به قوه کرده است؛ بنابراین، این موجود باید اولاً در خارج تحقق یافته باشد، ثانیاً جوهری جسمانی باشد و ثالثاً چون در حین تحققش صورت نداشته است، نباید فصل هم داشته باشد. پس صورت و فصلی را تحصیل کرده که بهواسطة حرکت جوهریش بوده و چون این فرایند همراه با زمان بوده است، باید به نحو تدریجی بوده باشد؛ بنابراین، اگر هیولای اولی آناً بعد از تحقق عینیش، صورت و فصل پیدا کرده باشد، چون متزمن است، حتی اگر در کسری از ثانیه صورتی را پذیرفته باشد، باز این صورت را باید به نحو تدریجی ظاهر کرده باشد. پس هیولای اولی در همان آنی که تحقق یافته چیزی بهجز یک جوهر جسمانی بدون عرض و یک جنس بدون فصل نبوده است. همچنین، ملاصدرا معتقد است: هیولای اولی به دو گونه متغیر تبدیل شده است؛ یکی متغیرات غیرمحسوس مادی و دیگری متغیرات محسوس مادی هستند (صدرالمتألهین، 1392، ص. 2/391). اثبات فلسفی این تقسیمبندی به این نکته برمیگردد که با معدومشدن ابعاد سهگانه هیولاهای ثانویه محسوس، جوهریت آنها معدوم نخواهد شد (صدرالمتألهین، 1392، ص. 2/321). پس محسوسبودن اشیای ذاتی جوهر جسمانی آنها نیست؛ زیرا «ابعاد سهگانه، اعراض مفارق جسم هستند» (صدرالمتألهین، 1392، ص. 2/322)؛ بنابراین، هیولای اولی که خود غیرحسی و عاری از هرگونه صورت و فصلی بوده، بعد از تحققش در عین به دو دسته کلی متغیرات محسوس و غیرمحسوس تقسیم شده است. این دو دسته باید دارای انواع متعدده باشد و هریک از این انواع نیز باید دارای آحاد کثیره باشند؛ زیرا (متغیرات مادی) «صوری که در عالم ماده وجود دارند کثیر هستند» (صدرالمتألهین، 1391، ص. 235) و این متغیرات هرچند از حیث جوهر جسمانی و جنس متحدند، از حیث «صورت، مغایر و مخالف و گاه مباین با یکدیگر هستند» (صدرالمتألهین، 1391، ص. 235) و چون این تباین به فصل آنها بازمیگردد نه جنس و جوهرشان، باید در نوع، متفاوت باشند؛ زیرا اساساً تفاوت نوع اشیا با یکدیگر به فصل آنها بازمیگردد. بنابراین، میتوان نتیجه گرفت هیولای اولی بعد از تحقق عینیاش، آناً فآناً بهواسطة حرکت درون ذاتیاش، اشتداد الوجود یافته و هیولاهای ثانویه محسوس و غیرمحسوس را از خود ظاهر کرده است که هریک دارای انواع و هر نوع دارای آحاد کثیره است. براساس این، با توجه به گزاره فوق، یک سؤال اساسی مطرح میشود که در گزارههای صدرایی مطرح نشده است؛ اما با توجه به مبانی وی باید به آن پاسخ داد و این است که اگر از هیولای اولی انواع متعددهای از هیولاهای ثانویه صادر شده باشد، آیا هیولای اولی جوهری بسیط و متفرد بوده یا اینکه در عین بسیطبودن دارای اطوار متعدده بوده است؟ همانطورکه پیش از این بحث شد، اولاً هیولای اولی به صور متعدده تبدیل شده است، ثانیاً این صور گاه مخالف و مباین با یکدیگر هستند. بنابراین، امکان ندارد هیولای اولی در عین بسیطبودن، متفرد نیز بوده باشد، بلکه باید عقلاً در عین بسیطبودن دارای اطوار متعدده بوده باشد؛ بهنحویکه بعد از تحققش هریک از اطوارش بهواسطة حرکت درونذاتی و سعه وجودی که داشتهاند، صورتی خاص از خود ظاهر کرده و تحت انواع مختلفه قرار گرفته باشند؛ البته صورتی که اطوار هیولای اولی بدان متصف شده، از خارج بر آنها بارّ نشده است، بلکه اگر صور آنها را عرض ذاتی بدانیم، از آنجایی که «عرض نمود جوهر است و جوهر و عرض با یکدیگر متحدند» (صدرالمتألهین، 1392، ص. 2/476)، باید «وجود جوهر را علت و معلول آن را عرض بدانیم» (صدرالمتألهین، 1392، ص. 2/272). پس صوری که از این اطوار ظاهر شده، نمود اشتداد الوجودی آنها است، باید هریک از این اطوار دارای شدت و ضعف وجودی خاصی بوده باشند و بهواسطة حرکت درونذاتیشان، نمود اشتداد الوجود و سعه وجودیشان تحت فصلی خاص ظاهر شده باشد. اگر هیولای اولی را جوهری متفرد فرض کنیم، از آنجایی که هیولای اولی ماده برای همه عناصر است، امکان ندارد بر موضوعی واحد یعنی هیولای اولی، محمولات کثیره و گاه مغایر و مباین باهم حمل شود، پس باید این موضوع همچون نفس انسان که در عین بسیطبودن دارای اطوار متعدده است، دارای اطوار متعدده بوده باشد و هریک از این اطوار صورتی خاص و فصلی مقتضی از خود ظاهر کرده باشند و تحت نوعی خاص قرار گرفته باشند. 5) مطابقت هیولای ثانویه صدرایی با ذرات بنیادین مدل استاندرد فیزیک ذرات: براساس مبانی صدرایی، هیولای ثانویه باید سه خصیصه شاخص در بر داشته باشند که طبق مدل استاندارد ذرات، انرژیهای بنیادین و ذرات بنیادین این سه خصیصه را دارا هستند که در ادامه به قیاس این ذرات با میانی صدرایی خواهیم پرداخت: خصوصیت اول) هیولاهای ثانویه نباید تقسیمپذیر باشند: این ذرات هرچند در تلازم عقلی و از حیث معقولات ثانی فلسفی و منطقی، قابلیت تقسیم به ماده و صورت یا جنس و فصل را دارند، از حیث معقولات اولیه و تحقق عینی تقسیمپذیر نیستند؛ زیرا این ذرات از تکامل اطوار ماده اولیه ایجاد شدهاند. درواقع همانطور که قبلاً بیان شد، مابه الاتحاد ماده اولیه (ابر اتم اولیه یا همان هیولای اولی) با ذرات ثانویه (ذرات بنیادین یا همان هیولای ثانویه) از حیث معقول ثانی فلسفی در جوهر جسمانی و از حیث معقول ثانی منطقی در جنسشان است؛ اما مابه الافتراقشان در صورت یا فصلی است که اطوار هیولای اولی از خود بهواسطة حرکت درونذاتیشان ظاهر کردهاند؛ بنابراین، ذرات ثانویه (یا همان هیولاهای ثانویه و به تعبیر فیزیکدانان، ذرات بنیادین) همان هیولای اولایی است که متصف به صورت و فصل شده است؛ بنابراین، همانطور که هیولای اولی در قضایای حقیقیه موجودی بسیط و لایتجزا است (صدرالمتألهین، 1392، ص. 1/193)، باید صورت کامله آن نیز که هیولای ثانی است بسیط و لایتجزا باشد. درواقع، هیولای ثانویه از ترکیب چیزی ایجاد نشده است؛ بلکه صورت متکامله هیولای اولای بسیطه است و امکات تقسیم آن به دو جزء عینی وجود ندارد. شاهد فرض اول: «دانشمندان فیزیک ذرات، طبق مدل استاندارد و معادلات دیراک معتقدند بعد از پدیده مهبانگ، ماده اولیه (که معادل هیولای اولی است) به چندین متغیر کیهانی تبدیل شده است که ازجمله آنها انرژیهای بنیادین (هستهای ضعیف، هستهای قوی، گرانش و الکترومغناطیس) و ذرات بنیادین (که عبارتند از انواع کوآرکها، لیپتونها و هیگزها) هستند و این ذرات و انرژیهای بنیادین قابلیت تقسیم ندارند و از ترکیب ذرات دیگر ایجاد نشدهاند؛ زیرا مصدر آنها همان ماده اولیه (یا هیولای اولی) بوده است» (Hehl et al., 1976, p. 393). براساس این، اگر ذرات بنیادین قابل تقسیم عینی نباشند، میتوانند در تطابق با هیولاهای ثانویه قرار گیرند؛ زیرا صرفاً آنچنان که در ادامه بیان خواهد شد، این هیولاهای ثانویهاند که قابلیت تقسیم عینی ندارند. خصوصیت دوم) هیولاهای ثانویه به دو قسم کلی محسوس و غیرمحسوس تقسیم میشوند: با فرض اینکه هیولای اولی دارای اطوار متعدده بوده است و هریک از اطوارش به نوعی از انواع هیولاهای ثانویه تبدیل شده باشد، این انواع باید در دو دسته کلی قرار بگیرند که یکی انواع هیولاهای ثانویه محسوس و دیگری انواع هیولاهای ثانویه غیرمحسوس است؛ زیرا برخی از متغیرات مادی به نحو محسوس و بدون واسطه قابل درکاند و برخی دیگر بدون واسطه درک نمیشوند، بلکه آثارشان درک میشوند یا به نحو پیشینی اعم از فلسفی یا ریاضیاتی مفروض قرار میگیرند؛ اما این انواع هیولاهای ثانویه محسوس و غیرمحسوس هرچند در مقام معقولات ثانی منطقی با یکدیگر اختلاف دارند که به شدت و ضعف وجودیشان بازمیگردد؛ اما در مقام معقولات ثانی فلسفی با یکدیگر مشترکاند و آن وجه اشتراک جوهر آنها است که همگی متصف به جوهر جسمانی هستند. براساس این، یک سؤال مطرح میشود که چه چیز باعث شده است برخی از انواع هیولاهای ثانویه محسوس و برخی دیگر غیرمحسوس باشند. از حیث معرفتشناختی پاسخ به این سؤال در دو ساحت فاعل شناسا و متعلق شناخت بررسی میشود. از منظر فاعل شناسا، شئ غیرمحسوس شئای است که بهواسطة قوای حاسه ادراک نشود و این به منزله مجردبودن شئ نیست؛ زیرا مجردات غیرمحسوس، ادراک حسینشدن آنها به حیثیت هستیشناسی و جوهر عقلیبودن آنها بازمیگردد و ارتباطی به عدم توانایی فاعل شناسا در ادراک آنها ندارد (صدرالمتألهین، 1392، ص. 2/38). شاهد فرض دوم: بازلو معتقد است: «ذرات بنیادین و انرژیهای بنیادین از یک ماده واحده اولیه منبعث شدهاند» (بازلو، 1372، ص. 8). پس صورت تکاملیافته ماده اولیه هستند که بعد از پدیده مهبانگ ایجاد شدهاند (Horsley & Schoenmaker, 1987, p. 716). در این میان، برخی از پدیدههای فیزیکال همچون میدانهای کوآنتومی، ماده تاریک یا انرژی تاریک، امواج الکترومغناطیسی و پدیده سیاهچالهها هرچند جوهری مادی دارند، هیچیک به نحو انطباعپذیری قابل تجربه حسی نیستند (Weinberg, 1992, p. 188) و حیثیتی غیرمحسوس دارند. در فیزیک کوآنتوم، متغیرات غیرمحسوس را ماده یا انرژی پنهان میدانند و چون متأثر از اصل تحقیقپذیری پوزیتیویسمی هستند و آنها گزارههای غیرانطباعپذیر را مهمل فرض کردهاند، دانشمندان کوآنتومی نیز این دسته از متغیرات را از حیث تجربی مهمل میدانند؛ اما از آنجایی که معادلات ریاضیاتی وجود این دسته از متغیرات را تصدیق کردهاند، برای وجود اینگونه از متغیرات احتمال قائل شدهاند؛ بنابراین، توضیح این دسته از متغیرات منوط به مدلهای پیشینی فلسفی و ریاضیاتی است. بوهر معتقد است: «ازجمله پدیدههای غیرمحسوس، میدانهای کوانتومی است که میان دو ذره درهمتنیده وجود دارد» (Boher, 1984, p. 12) یا میدانهای گرانشی و ذرات بنیادین کوآنتیزهشدهای که طبق معادلات دیراک حیثیت ذرهای دارند، چه قبل از جرمدارشدن در میدانهای بوزون و چه بعد از جرمدارشدن ازجمله متغیرات مادی غیرمحسوسی هستند که صرفاً به نحو با واسطه امکان ادراکشان وجود دارد و این امکان، امکانی ریاضیاتی است (Heisenberg, 2000, p. 37)؛ بنابراین، غیرمحسوسبودن این دسته از متغیرات به فاعل شناسا بازمیگردد؛ زیرا این متغیرات همگی جوهر و صوری مادی دارند؛ برای مثال، براساس دو اصل نسبیت خاص، با بهکارگیری تبدیلات لورنتس، دو فاعل شناسا بهعنوان ناظران یک پدیده واحد در چارچوبهای مختلف در اندازهگیری فواصل زمانی و مکانی آن پدیده با یکدیگر اختلاف دارند؛ بنابراین، طول یک جسم و فاصله زمانی دو پدیدار یک کمیت، مطلقاً ثابت نیست؛ درنتیجه، با گذشت از ابعاد و زمانی که یک پدیده دارد، سرعت فاعل شناسا موجب تغییر آنها میشود. همانطور که اگر فاعل شناسا با سرعت C حرکت کند، پدیدههای پیرامونش ابعادشان را از دست میدهند و زمان به نوعی به صفر میل میکند. براساس معادله نسبیت خاص E=mc2، متغیرات کیهانی به دو قسم ماده و انرژی تقسیم میشوند. اولین خصوصیت ماده این است که برخلاف انرژی، فضا اشغال میکند، همچون انرژی بنیادین الکترومغناطیس (فوتون) که طبق معادله ، جرم نسبیتی برابر با صفر دارد؛ البته از حیث هستیشناسی، با تغییر جرم نسبیتی متعلق شناخت، ادراک فاعل شناسا نیز تحتتأثیر قرار میگیرد؛ بهنحویکه: Ek= E-E0= mc2-m0 c2. پس با افزایش انرژی جنبشی یک ذره، سرعت آن نیز بیشتر میشود و با زیادشدن سرعتش، زمان برایش کندتر میشود و اگر به سرعت C برسد ادراکش برای ناظر محال میشود. ملاصدرا معتقد است «هرچه وجود شئ شدیدتر باشد، سرعتش نیز بیشتر خواهد شد و درنتیجه زمان برایش کندتر میشود» (صدرالمتألهین، 1391، ص. 168) تا جایی که طبق نسبیت خاص، این زمان با سرعت C به صفر میل میکند. پس از آنجا که فوتون سرعتی برابر با C دارد، هرچند جوهرش جسمانی است، ثقل مادیت را ندارد، پس جرم آن برابر با m0 خواهد بود و این بدین معنا است که فوتون بیش از دیگر ذرات بنیادین به تجرد نزدیکتر است. پس ادراک حسی آن نباید ممکن باشد و این گزاره صادق است؛ زیرا آنچه ما از فوتون ادراک میکنیم، رنگ است نه نور؛ به این معنا که نور امری عینی اما رنگ پدیدهای ذهنی است که دینامیک بصری ما این توان را دارد (Guyton, 2006, p. 626) که پدیده غیرمحسوسی همچون فوتون که جرم ساکنش برابر با صفر است را بهواسطة فاعلیت نفس فاعل شناسا بهصورت رنگ ادراک کند. خصوصیت سوم) همه عناصر و اجسام از ترکیب انضمامی هیولاهای ثانویه شکل گرفتهاند: بعد از آنکه اطوار هیولای اولی بهواسطة حرکت درونذاتی خود، صورتی را از خود ظاهر کرده و به نوعی از انواع هیولاهای ثانویه (ذرات ثانویه و ذرات بنیادین) تحویل داده شده است، در این صورت سیر تکاملی هیولاهای ثانویه را میتوان دوگونه فرض کرد: فرض اول، همانطور که هیولای ثانویه در اثر تکامل هیولای اولی ایجاد شده است، هیولای اولی نیز بهواسطة حرکت درونذاتیاش اشتداد الوجود یافته و به نوع دیگری از ذرات تبدیل شده که این فرض محتمل است؛ زیرا امکان تبدیل ذرهای با انقلاب در ماهیتش به ذرهای دیگر ممکن است؛ بنابراین، چه بسا ذرات و متغیراتی در کیهان وجود داشته باشند که آنها نیز بسیط هستند، اما هیولای ثانی نیستند بلکه صورت تقلیبشدة هیولای ثانی هستند. فرض دوم هم قابل تصور است و این است که آحاد دو یا چند نوع از انواع هیولاهای ثانویه در ترکیب انضمامی با یکدیگر، صورت جسمیه مرکبهای را پدید آورند که متصف به ذاتیات خاص به خود باشد که ملاصدرا این فرایند را با عنوان «وحدت جسمانی وضعیه» یاد کرده (صدرالمتألهین، 1391، ص. 46) و معتقد است بهواسطة ترکیب انضمانی آحاد هیولاهای ثانویه صورت متکاملهای از متغیرات پدید میآیند. اگر مطلق جسم را چیزی بدانیم که «مرکب از ماده و صورت است» (صدرالمتألهین، 1392، ص. 2/327)، دوگونه صورت جسمیه میتوان تصور کرد: یکی «صور جسمیه بسیطهاند» (صدرالمتألهین، 1392، ص. 2/327) که به نحو تلازم ذهنی از دو حیثیت ماده و صورت تشکیل شدهاند؛ اما به نحو عینی «قابل تقسیم و تجزیه نیستند» (صدرالمتألهین، 1392، ص. 1/193) که بالمصداق همان هیولاهای ثانویه یا ذرات بنیادیناند که حیثیت متکامله هیولای اولی یا ابر اتم اولیه هستند. این قسم از صور جسمیه، از ترکیب انضمامی چیزی با چیزی شکل نگرفته است. قسم دیگر، «صور جسمیه مرکبهاند» (صدرالمتألهین، 1392، ص. 2/461) که از ترکیب انضمامی صور جسمیه بسیطه تشکیل شدهاند و در نازلترین مرتبه، صورت جسمیه جمادات و در بهترین مرتبه، صور جسمیه حیوانیه انسانیه را شکل دادهاند. ملاصدرا این فرایند که صور جسمیه بسیط با یکدیگر ترکیب انضمامی یافته و صور جسمیه مرکبه را پدید آوردهاند را «وحدت وضعیه جسمانیه» توصیف کرده است. علت فاعلی این ترکیب انضمامی یا «وحدت وضعیه جسمانیه»، اولاً و بالذات بهواسطة حرکت جوهری آحاد هیولای ثانویه است و ثانیاً به سبب فاعل خارجی است که در شئ را به هم منضم میکند؛ هرچند «اگر تا جوهری بالذات متحرک نباشد، امکان انضمام آن به جوهر دیگر وجودی ندارد» (صدرالمتألهین، 1434ق، ص. 91). شاهد فرض سوم: دانشمندان فیزیک ذرات معتقدند براساس مدل استاندارد ذرات و نتایج بهدستآمده از «معادلات دیراک و کرودینامیک کوآنتومی (QCD)، بعد از آنکه ماده اولیه بهواسطة پدیده مهبانگ اتساع پیدا کرد و میدانهای تورمی سرد و تجزیه شدند و به چندین نوع ذرات بنیادین تبدیل شدند که ازجمله آنها ذرات کوآرک است» (Horsley & Schoenmaker, 1987, p. 716)، «کوآرکها با انرژی گلئونی (که نوعی انرژی بنیادین است) برهمکنش میکنند و به یکدیگر انضمام میشوند» (کاتینگهام، 1391، ص. 187) و بر اثر این انضمام ذرات بنیادین کوآرکی، ذرات هادرونی پروتون و نوترون ایجاد شدهاند؛ بهطوریکه از ترکیب انضمامی دو کوآرک u با یک کوآرک b پروتون ایجاد شده و در مقابل، از ترکیب انضمامی یک کوآرک u با دو کوآرک b نوترون شکل گرفته است؛ بنابراین، هسته همه اتمهای مرکب از پروتونها و نوترونها، از ترکیب انضمامی همین ذرات بنیادین کوآرکی تشکیل شدهاند. بر همین اساس، طبق نظریه همارزی جرم و انرژی دستگاه مقید، یکی از مهمترین نتایج نسبیت انیشتین توجیه پیوند دو ذره A و B توسط نیروی گرانش و ایجاد یک تک دستگاه است؛ بهطوریکه اگر بخواهیم این دو ذره را از هم جدا کنیم باید Eb (انرژی بستگی) به آن دو ذره داده شود که معادل همان انرژی است که آن دو را به هم پیوند زده است؛ بهنحویکه (Eb+AB→A+B) و اگر این دو ذره با هم ترکیب انضمامی پیدا کنند، حاصل جمع انرژی کل آن ذره جدید برابر با انرژی آن دو ذره خواهد بود و این فرایند که دو شئ با یکدیگر ترکیب انضمامی یابند، اگر قابلیت از هم جدا شدن داشته باشد، ازنظر ملاصدرا ترکیبی عرضی است و شئ پدیدآمده از آن دو شئ، تحقق بالتبع دارد؛ زیرا موجودی مستقل از آن دو ذره نیست. طبق مدل استاندارد «آنچه موجب پیوند پروتونها با هم میشود، نیروی کوتاهبرد هستهای قوی است و در صورتی عمل میکند که دو پروتون در فاصلهای حدود 15-10 قرار گیرند؛ اما چون سدی به نام دافعه الکترواستاتیک مانع پیوند این دو ذره میشود باید انرژی جنبشی آن دو به حدی زیاد باشد که بتوانند در این سد پتانسیلی تونلی ایجاد کند» (آلستیر، 1397، ص. 69). براساس این، ترکیب انضمامی یا همان همجوشی هستهای پروتونها به یکدیگر متوقف بر دو گونه علت موجده است؛ یکی علت فاعلی داخلی است که حرکت جوهری پروتون است و دیگری علت فاعلی خارجی است که میل علت داخلی را محقق میکند و آن محرکی است که باعث حرکت عرضی و سرعت شتابان پروتونها میشود. سؤالی که مطرحی میشود این است که ماهیت انرژی هستهای قوی چیست؛ آیا ماهیتی مستقل از ذرات به هم پیوند خورده دارند یا خصیصهای است که ذرات از خود بروز میدهند. دانشمند اعلام کردهاند این نوع از انرژی هرگز بهطور منفرد در طبیعت یافت نشده است. حال اگر این انرژی از ماده اولیه ایجاد شده باشد، باید ماهیتی مستقل داشته باشد؛ در غیر این صورت اگر جزء هیولاهای ثانویه نباشد به نظر میرسد خصوصیت ذاتی پروتونها است که در حین انضمام با یکدیگر، یک میدانی انرژی از خود ظاهر میکنند و ذره مقابل را در دام خود متوقف میکنند. بنابراین، ابتدا از ترکیب انضمامی «یک پروتون و یک الکترون ابتداییترین عناصر شکل گرفته که دوتریم، هلیم3، هلیم4 و هلیم7 است. سپس همان اتم و عناصر اولیه در ستارگان با یکدیگر واکنش هستهای نشان داده و عناصر سنگینتری را ایجاد کردهاند» (Podolsky et al., 2006, p. 73)؛ بهنحویکه این اتمها با یکدیگر بهواسطة «فروپاشی هستهای بتای مثبت و منفی، پیوند خوردهاند و اتمهای اولیه را شکل دادند و از سنتز اتمهای اولیه اتمهای سنگینتر ایجاد شدند» ((Hoyle, 1960, p. 193 و همین توالی در کیفیت ایجاد مولکولها بهواسطة پیوند مولکولی و ترکیب انضمامی مولکولها با یکدیگر در ایجاد سلولها و در ترکیب انضمامی سلولها برای تولید بافت توالی دارد؛ بنابراین، همانطور که ملاصدرا ایجاد صور جسمیه مرکبه را طی فرایند وحدت وضعیه جسمانیه، از ترکیب انضمامی آحاد انواع هیولاهای ثانویه فرض کرده است، در مدل استاندارد فیزیک نیز تحقق ذرات مرکب، از ترکیب آحاد انواع ذرات بنیادین شکل گرفته است. همانطور که ملاصدرا علت فاعلی این ترکیب را به دو علت خارجی و داخلی (حرکت جوهری) تقسیم کرده است، فیزیکدانان نیز بر همین دو علت متفق هستند. نتیجه گیری ترسیم یک هندسه کیهانی از کیفیت ایجاد و تکامل آن نیازمند یک سیکل ترکیبی از گزارههای پسینی مبتنی بر هستیشناسی و معرفتشناختی و گزارههای پیشینی متکی بر معادلات ریاضیاتی و مشاهدات تجربی است؛ بهگونهایکه باید در ابتدا هندسه پسینی آن ترسیم شود و بهواسطة گزارههای پیشینی، اجزا تحقیق و توجیه شوند. نظریه بسیط الحقیقه کل الاشیاء که برآمده از دو نظریه اصالت وجود و تشکیک در مراتب وجود است، منتج به وحدت سنخی شده و برای موجودات طبق قاعده کل شئ زوج ترکیبی، دو حیثیت وجودی و ماهوی قائل شده است. بر همین اساس، ملاصدرا حقیقت وجود را یک حقیقت واحد سِعی فرض کرده که اعلی مرتبه آن واجب تعالی و ادنی مرتبهاش هیولای اولی است. همچنین، وی هیولای اولی را متصف به احکامی وجودی همچون علمیت و علیت فرض کرده است؛ بهطوریکه هم علم به صور کمالیه داشته و هم اینکه از جوهر جسمانی اول صادر شده است. پس از آنجا که محمول وجودی نیازمند موضوعی وجودی است، هیولای اولی باید امری عینی و محقق در عین بوده باشد؛ درنتیجه، هیولای اولی به حمل اولی و از حیث معقول اولی، ادنی مرتبه وجودی و حیثیت بالاجمالشده حقیقت بالتفصیل وجود است که به نحو جعل بسیط ابداع شده است؛ اما از حیث معقول ثانی فلسفی چون معلول جوهر جسمانی اول است، چیزی بهجز جوهر جسمانی نیست و از حیث معقول ثانی منطقی، چون در جوهریتش، ادنی مرتبه جواهر است، جنس سافل است؛ پس هیولای اولی در حین تحقق عینیاش چیزی بهجز یک جوهر جسمانی بسیط عاری از صورت و فصل نبوده است. این در حالی است که کیهانشناسان در توصیف ماده اولیه براساس مدل فریدمان، نسبیت عام و ثابت هابل، معتقدند فضا زمان و به تبع آن، متغیرات در فضا زمان درحال انبساط است. حال اگر جهان را به عقب برگردانیم، جهان منقبضشده به یک ابر اتم اولیه میرسیم؛ بنابراین، از حیث فلسفی این ابر اتم اولیه باید عاری از بُعد زمانی و ابعادی باشد؛ زیرا زمان و ابعاد بعد از پدیده مهبانگ محقق شدهاند و ابر اتم اولیه قبل از این پدیده تحقق داشته است، پس آنها نیز ماده اولیه را همچون ملاصدرا، عاری از تزمن و اعراض و ابعاد فرض کردهاند، هرچند هیچ گزارهای در چگونگی تحقق ابر اتم اولیه مطرح نکردهاند؛ زیرا موضوع علم فیزیک ماده است و کیفیت تحقق ماده بحثی متافیزیکال است. با تحلیل مبانی صدرایی میتوان ادعا کرد هیولای اولی باید در عین بسیطبودن دارای اطوار متعدده باشد؛ زیرا به محض آنکه به نحو جعل بسیط در عین تحقق یافتند، بهواسطة لازمه جوهرش که حرکت جوهری است، اشتدادالوجود یافته و صوری که فاقدش بوده را از خود ظاهر کرده و واجد شده است و چون این صور گاه مخالف یکدیگر بودهاند و کثیر نیز هستند، نمیتوان فرض کرد هیولای اولی جوهری متفرد و بدون اطوار متعدده بوده است؛ زیرا اولاً در تبدیلشدنش به هیولاهای ثانویه در آن واحد صوری کثیر از خود ظاهر کرده و ثانیاً صوری که از خود ظاهر کرده است گاه مباین و مخالف یکدیگراند؛ بنابراین، از آنجا که فصل و صورت هیولاهای ثانویه نمود جوهر آن یعنی هیولای اولی است، امکان ندارد که از جوهری فرد دو صورت مخالف ظاهر شود؛ پس هیولای اولی نیز باید دارای اطوار متعدده باشد و در آنِ تحقق عینیاش هریک از اطوارش بهواسطة حرکت درونذاتی و سعه وجودی خود به دو دسته کلی هیولاهای ثانویه محسوس یا غیرمحسوس تحویل داده شده و هریک از این دو قسم دارای انواع و هریک از انواع دارای آحاد کثیرهاند. براساس تحلیل دادههای صدرایی، هیولاهای ثانویه دارای خصایصی ازجمله لایتجزابودن، قابل تقسیم به دو قسم محسوس و غیرمحسوس بودن و مصدریت همه متغیرات مادیبودن است و این خصایص براساس مدل استاندارد و معادلات دیراک و کرودینامیک کوآنتومی منطبق با ذرات بنیادین و انرژیهای بنیادین است؛ زیرا معتقدند ماده اولیه بعد از پدیده مهبانگ به دو دسته از متغیرات محسوس و غیرمحسوس تقسیم شدند که همانا ذرات بنیادین و انرژیهای بنیادین و متغیرات مجهولی همچون میدانهای گرانشی، انرژی تاریک و ماده تاریک است؛ بهطوریکه ذرات بنیادین دارای انواع متعدد و هر نوع دارای آحاد کثیره است. در آخر، ملاصدرا تحقق عینی هیولای اولی را به نحو جعل بسیط دانسته است؛ اما سیر تکاملی آن را حادث به حدوث زمانی میداند؛ زیرا آناً بعد از جعلشدن، صوری که فاقد بود را بهواسطة حرکت درونذاتیاش و بهطور زمانمند واجد شده است؛ به این نحو که اطوار هیولای اولی به انواع و آحاد هیولاهای ثانویه تبدیل شدهاند و این آحاد هیولاهای ثانویه به سبب فاعلیت جوهری خود به دیگر آحاد هیولاهای ثانویه ترکیب انضمامی پیدا کرده است و صور جسمیه مرکبه اعم از صور جسمیه جمادی، نباتی و حیوانی را شکل دادهاند؛ این در حالی است که طبق گزارههای فیزیکال، ذرات بنیادین که همان هیولاهای ثانویه هستند، بهواسطة انرژی درونی و وساطت انرژیهای بنیادین با یکدیگر ترکیب انضمامی یافتهاند و ذرات هادرونی اعم از پروتونها و نوترونها را شکل دادهاند. سپس اتمهای اولیه با یکدیگر به نحو همجوشی هستهای ترکیب انضمامی اتمهای سنگینتر را پدید آوردهاند و از ترکیب انضمامی اتمها، مولکولها شکل گرفتند و از ترکیب مولکولها، سلولها ایجاد شدند و سلولها موجبات پدیدآمدن بافت صور جسمیه انسانی را فراهم کردهاند؛ بنابراین، کیهانشناسان بهدلیل حصر موضوع علمیشان که معطوف به ماده است نتوانستند علت موجده و ذاتیات هیولای اولی یا همان ماده اولیه را توضیح دهند؛ اما در توصیف کیفیت تکامل جهان مادی با ملاصدرا همرأی هستند. | ||
مراجع | ||
آلستیر، ای. ام. (1397). فیزیک کوآنتوم (علی آهنج و محمد حسین پورعباس، مترجم). انتشارات سبزان.
بازلو، جان. (1372). جهان هاوکینگ (حبیب الله داد فرما، مترجم). نشر سحاب.
حکاک، سید محمد (1380). تحقیق در آراء معرفتی هیوم. انتشارات حکمت.
رابینز، دنیل (1394). نظریه ریسمان (مریم ذوقی، مترجم). نشر وایلی توسط انتشارات دانش.
صدرالمتألهین قوام شیرازی، محمد. (بیتا)، الحاشیه علی الهیات الشفاء. انتشارات بیدار.
صدرالمتألهین قوام شیرازی، محمد (1391). شواهد الربوبیه (جواد مصلح، مترجم). نشر سروش.
صدرالمتألهین قوام شیرازی، محمد (1392). اسفار اربعه (ترجمه و تحقیق محمد خواجوی). نشر مولی.
صدرالمتألهین قوام شیرازی، محمد (1395). رساله حدوث عالم (محمد خواجوی، مترجم). نشر مولی.
صدرالمتألهین قوام شیرازی، محمد (1434ق). المشاعر (ترجمه و تحقیق غلامحسین آهنی) نشر مولی.
کاتینگهام، دبلیو. (1391). فیزیک ذرات بنیادی (محمد رحیمی، مترجم). نشر دانش نگار. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 138 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 110 |