تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,682 |
تعداد مقالات | 13,758 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,168,308 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,735,979 |
سخن دستور گریزِ مؤثر در تاریخ جهانگشای جوینی | ||||||||||
متن شناسی ادب فارسی | ||||||||||
مقاله 4، دوره 16، شماره 1 - شماره پیاپی 61، فروردین 1403، صفحه 37-54 اصل مقاله (1.28 M) | ||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/rpll.2023.138282.2255 | ||||||||||
نویسنده | ||||||||||
علیرضا محمودی* | ||||||||||
دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه زابل، زابل، ایران | ||||||||||
چکیده | ||||||||||
کتاب تاریخ جهانگشای جوینی (658 ق)، از مهمترین کتب تاریخی دورۀ مغول است که شاید بتوان آن را از نظر زمان، مرتبه و ارزش تاریخی و ادبی بر دیگر آثار مشابه متقدّم دانست. از جمله علل اصلی این برتری را بیشک، میباید در ادبیّت متن بررسی کرد. ادبیّت متن به عوامل گوناگونی وابسته است که از جملۀ آنها میتوان به نظم هنری (ساختِ نحویِ دستورگریز) اشاره کرد. نظم هنری، با نظم پایه (ساختِ نحویِ دستورمند)، متفاوت است. نظم نحوی دستورگریز، به کیفیت زیباشناختی در نحو سخن اختصاص دارد که در فرآیند هنریشدن سخن و شکلگیریِ ادبیّت آن نقش مهمی را ایفا میکند. این دستورگریزی هنری، از رهگذر فرایند هنجارگریزی نحوی شکل میگیرد و مبتنی بر چهار اصلِ جابهجایی، جانشینی، کاهش و افزایش است. این پژوهش با هدف شناخت هرچه بیشتر و بهتر ویژگیهای نثر فنی و با بررسی چهار اصل مذکور در کتاب تاریخجهانگشا به این نتایج دست یافت که هنجارگریزی نحوی، گرچه سبب دستورگریزی شده، باعث برجستگی سخن و تأثیر زیباشناختی آن شده است. همچنین نتیجۀ این بررسی نشان از آن دارد که عطاملک جوینی در این دستوریگریزی مؤثر در کتاب تاریخجهانگشا، از اصلِ «افزایش»، در قالب جملات معترضه، بهوجهی هنرمندانهتر بهره برده و آن را به یک ویژگی برجستۀ سبکی و رفتار ویژۀ زبانی بدل کرده است. | ||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||
تاریخجهانگشای جوینی؛ نظم هنری؛ ساخت نحوی دستورگریز؛ زبان معیار | ||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||
عطاملک جوینی (623-681 ق)، از برجستهترین تاریخنگاران قرن هفت هجری است. اثر مشهور او یعنی تاریخ جهانگشای، از جملة کتب بسیار معتبر در تاریخ ایران و مغول بهشمار میرود که هم از حیث درستی مطالب و هم از باب فصاحت و بلاغت انشاء مشهور است (صفا، 1363، 4/49). از این کتاب با عنوان «تاریخ چنگیز» و نیز مفصلترین و دقیقترین تاریخی که از دورۀ استیلای مغولان و احوال آنان برجایمانده، یاد شده است (اقبالآشتیانی، 1365، ص. 485). اشتغال جوینی و وابستگانش در دربار مغولان، سبب شده که «اطلاع او در باب تاریخ این قوم معتبر و دقیق شناخته آید» (زرینکوب، 1368، ص. 49). کتاب تاریخجهانگشا، افزونبر اهمیت تاریخی از حیث ادبی و هنری نیز ارزشمند است. جوینی نویسندهای بوده است که در عین رعایت جانب صنعت و علاقهبه آراستگی کلام، جانب زیبایی سخن و اصالت معنی را نیز فرونگذاشته است (صفا، 1378، 2-3/1213). او در دورهای که هنر سخنپردازی، کاربرد کلمات و ترکیبات عربی به نهایت کمال رسیده بود، «خبرهترین و فاضلترین نمایندۀ این هنر بهشمار میرفت» (آربری، 1958/1371، ص. 167). برخلاف بسیاری از آثار دیگر، این کتاب دارای نثری فنی - تاریخی، غیر ملالآور و بهعبارات سادهتر، روان و در عینحال بیپیرایه است. در بین آثار تاریخی که به شیوه و یا به تقلید از تاریخجهانگشا نوشته شدهاند، هیچیک به درجۀ شهرت و ماندگاری تاریخجهانگشای جوینی نرسیدند. بیشک بخش مهمی از این شهرت را باید در «ادبیّت سخن» جستوجو کرد. ادبیِّتی که ریشه در هنجارگریزی از سخن معمول دارد. مسئله شایان توجه در بررسی جنبههای ادبی تاریخجهانگشا، جدا از آرایشهای لفظی و معنوی کلام، ساختار نحوی جملات است. این ساختار را به دو شکل دستورمند (نظم عادی سخن مطابق با ساختهای دستوری) و نادستورمند (نظم نحویِ بهظاهر غیردستوری؛ ولی مؤثر و زیبا) میتوان مشاهده کرد. در این ساختار، ادبیّت سخن ریشه در هنجارگریزی نحوی و توجه نویسنده به نظم هنری، یا همان «ساخت نحویِ دستورگریز در سخن» دارد. از اینرو با توجه به اهمیت بررسی ساختار نحویِ نادستورمند در ایجاد کلام مؤثر، این پژوهش با هدف شناخت هرچه بهتر ویژگیهای تاریخجهانگشا، تلاش دارد تا با پاسخ به این دو پرسش که؛ دستورگریزی مؤثر در تاریخجهانگشا در چه اشکالی انجام شده است؟ و مهمترین نوع دستورگریزی مؤثر در ساختار نحوی تاریخجهانگشا کدام است؟ به بررسی «فرآیندهای دستکاری هنری در نحو» تاریخجهانگشای جوینی بپردازد. این دستکاریهای پرکاربرد که در ساختار جمله یا تغییر در نظم عادی سخن صورت میگیرد و سبب تازگی معنا و جلبتوجه مخاطبان میشود، «از دیرباز مورد توجه علمای بلاغت و نحو بوده است و با نام صناعات دستوری بررسی و سازماندهی شده است» (فتوحی، 1397، ص. 277). صناعات دستوری طی چهار فرایند: جابجایی (تقدّم و تأخّر و پیشوپس کردن اجزای جمله)، جانشینی (مانند نشستن صفت بهجای موصوف)، کاهش (حذف) و افزایش (جملات معترضه) بهوجود میآیند و دستورگریزی هنری را سبب میشوند (همانجا). گفتنی است که بررسی صناعات دستوری در تاریخجهانگشا، بدان معنی نیست که این نوع دستورگریزی صرفاً در این اثر تاریخی- ادبی بهوقوع پیوسته است و دیگر آثار برجستۀ ادبی قرون قبل و بعد، از آن بیبهره بودهاند. بیشک دستورگریزی مؤثر را میتوان از عوامل مهم برجستگی سخن در متون مهم ادبی و بهویژه آثار حیطۀ نثر فنّی برشمرد.
دربارۀ این پژوهش و با موضوع «دستورگریزی مؤثر در تاریخ جهانگشایجوینی»، تاکنون تحقیق مستقلی انجام نشده است و بیشتر تحقیقات و مقالات به مباحث صرفاً دستوری تاریخجهانگشا پرداختهاند. ازجملۀ این پژوهشها، مقالههای عباسی و انزابینژاد (1382) با عنوان «متمم فعل و افعال متممپذیر در تاریخجهانگشای جوینی» و عباسی (1385) با عنوان «بررسی صفت و گروه وصفی در تاریخجهانگشا» است. جعفری و مهدیپور (1397) در مقالة «بررسی و مقایسه سبکشناسی اسمهای اشخاص در جلدهای اول تاریخ بیهقی و تاریخ جهانگشای جوینی با استفاده از بسامدهای آماری»، با بررسی کاربرد اسامی خاص براساس اطلاعات آماری و نرمافزارهای رایانهای، بدیننتیجه دست یافتند که ابوالفضل بیهقی بهسبب سبک خاص و تلاش برای مستند کردن نوشتههایش، بیش از جوینی از اسامی اشخاص بهره برده است. در پایاننامههای پورموسی (1396) و حیدری (1395) نیز صرفاً به بررسی و مقایسۀ برخی از مباحث دستوری تاریخجهانگشا با دیگر آثار ادبی پرداخته شده است. دو پژوهش نیز با موضوع دستورگریزی مؤثر انجام یافته است؛ فتوحی(1397) در مقالۀ «نظم نحوی و نقش آن در ادبیّت سخن» بهطور مفصل به بررسی نظم نحوی یا هنری پرداخته و تعاریف و ویژگیهای آن را برشمرده است، فتوحی (1390) در مقالۀ دیگری با بررسی نحوِ دستورگریز مؤثر در غزلیات سعدی بیان میدارد که گرچه سخن سعدی در بسیاری از موارد به نحو معیار نزدیک است، آنچه زبان او را در غزلیّات مؤثرتر و دلنشینتر کرده، نظم هنری و دستکاری هنری در نحو بوده است.
پژوهش حاضر به شیوۀ توصیفی- تحلیلی انجام شده و مبنای نظری آن در بررسی مشخصات نحوی مؤثر در سبک عطاملکجوینی در تاریخجهانگشا، براساس تقسیمبندی دکتر فتوحی (1397) از فرآیندهای ایجاد صناعت دستوری انجام یافته است. هدف اصلی این مقاله، مطرحکردن «فرآیندهای دستکاری هنری در نحو» یا همان صناعات دستوری است و از پرداختن به صناعات بدیعی و صناعات معنوی تا حدّ ممکن پرهیز شده است. در مباحثِ «کاهش و افزایش»، تغییرات نحوی مؤثر در داخل قلاب مشخص شده است. برای یافتن دستورگریزیهای مؤثر، هر سه جلد تاریخجهانگشا (1375)، بهطور سطربهسطر و دقیق بررسی شده است. دستورگریزیهای مؤثر، در مقدمۀ فصلهای کتاب و توصیفها – که نشان از قدرت و هنر مؤلف و تأثیر کلام او بر مخاطب دارد - بهوفور مشاهده شد. از آنجا که بررسی این نوع از دستورگریزیهای مؤثر، با دقت بیشتر در متن و تجزیه و تحلیل شواهد امکانپذیر است، بنا به محدودیتهای مربوط به حجم مقاله، از آوردن شاهد مثالهای بیشتر و شرح صناعات دستوری خودداری شد. همچنین بهسبب آنکه ذکر شاهدمثالهای بیشتر، بدون ارائه توضیحات لازم دربارة اینکه چه نوع اتفاق نحوی در آن رخ داده است، کاری عبث مینمود، از ارجاع به شاهد مثالهای بیشتر در متن خودداری شد؛ با اینحال در پایان هر مبحث، به صفحاتی از کتاب تاریخجهانگشا که صناعات دستوری بیشتر در آنها مشاهده شد، ارجاع داده شده است.
مسئلۀ نظم در سخن از دیرباز مورد توجه سخنوران پارسیگوی بوده است. «اصطلاح نظم در دو معنی بهکار رفته است: معنای نخست و رایجتر نظم عبارت است از وزن و ضربآهنگ آوایی در سخن، در این معنی، صفت «منظوم» را برای سخنی میآورند که دارای تناسب آوایی، وزن عروضی، قافیه و ردیف باشد. نظم در معنای دوم، کیفیتی است نحوی در سخن که حاصل پیوستگی و چینش کلمات در جمله است، نظم در این معنی، کیفیتی معنایی است که به درونۀ زبان و ساخت و معنا مربوط است و کاملاً از آهنگِ صوتی حاصل از وزن و قافیه جداست» (فتوحی، 1397، ص. 262). شاعران یا نویسندگان در قواعد دستوری و الگوهای زبانی با هدف ایجادِ معنا و کیفیتی مؤثر در سخن، تغییراتی ایجاد میکنند که به این تغییرات «نظم نحوی» میگویند. «نظم نحوی، کیفیتی است حاصل از دستکاری در نظم عادی کلمهها در جمله که سبب تغییر مقصود و ایجاد تازگی و ظرافت در معنای جمله میشود» (همان، ص. 264). جرجانی «نظم نحوی» را «معنای نحوی» نامیده است (جرجانی، 1422ق، ص. 276). این معنا افزونتر از معنای الفاظ عادی است. «معنای نحوی» در نتیجۀ تغییر در جایگاه اجزای جمله و دستکاری در ساخت معمولی جمله است و نظم پایه و معیار را درهم میریزد. این نوع از نظم که عبارت است از چینشِ کیفیتمند واژهها در جمله و نشاندارسازی نحو در سخن، «صفت هنری و خلاقۀ سخن» محسوب میشود و موجبات برتری اثر ادبی را فراهم میسازد. چیدمان نامأنوس نحوی در فرایند مطالعه، سبب ایجاد وقفه شده، توجه خواننده را به ظاهر و شکل پیام جلب میکند. در «نظم نحوی»، دیگر، اصول دستوری و الگوهای صحیح زبانی معیار شمرده نمیشوند و علاوهبر فرم ادبی، همۀ علوم ادبی نظیر معانی و بیان و بدیع، با نظم جمله در ارتباط هستند. در حالت عادی سخن، کلام ترکیبی از پیوستگی و وابستگی کلمات با همدیگر است که براساس الگوها و قوانین دستوری شناخته شده در کنار هم قرار گرفتهاند. در اینچنین چینشی از کلمات، جایگاه نحوی هریک از اجزای جمله، بر پایۀ وابستگی آنها به اسم یا فعل مشخص میشود. وابستگی و تعلّق کلمات به یکدیگر، از حرکتِ آزاد و کاربرد بیقاعدۀ واژه در جمله جلوگیری میکند؛ زیرا واژهها در جمله، هریک در جایگاهِ قراردادی خود قرار دارند. این جایگاه قراردادی، اساس قواعد نحوی را بنا نهاده، ما را متوجه تغییرات و جابهجاییها در چیدمان عادی جمله میسازد. «نظم خود بر دو گونه است: یکی نظمِ عادی سخن که مطابق با ساختهای دستوری است و به آن سخن دستورمند میگوییم. دیگری، نظم هنری که دارای تأثیرات ویژه و مقاصد خاص است و گرچه نادستورمند مینماید، زیبا و مؤثّر است. در تحلیل بلاغی نحو باید این دو گونه نظم را از هم جدا کنیم» (فتوحی، 1397، ص. 270). 1-4. سخن دستورمند (نظم عادی) انواع کلمه در زبانهای مختلف به گونههایی تقسیم میشود. «در زبان فارسی هفت نوع کلمه وجود دارد: فعل، اسم، ضمیر، صفت، قید، حرف و شبهجمله» (احمدیگیوی و انوری، 1397، ص. 2). این اجزاء را در جمله به دو شیوۀ عادی و بلاغی میتوان در کنار هم قرار داد. «شیوۀ عادی در نوشتههای خبری، علمی، اداری و آموزشی معمول است (وحیدیانکامیار و عمرانی، 1379، ص. 32). کلمات در ساخت پایۀ جملۀ فارسی، هریک در جایگاه مخصوص به خود و در تناسب با واژههای دیگر در جمله، به نظمی خطی و افقی در کنار هم قرار میگیرند و زبان تولید میشود. در زبان فارسی، هشت قالب یا الگو برای طرح جمله برشمرده شده است (انوری و احمدیگیوی، 1385، ص. 301). شکل اصلی این نظم خطی را میتوان بدینگونه در نظر گرفت: فاعل+ مفعول+ فعل متعدی در نظم دستورمند، کار ذهن در این نظم افقی، حرکت منظم از یک واژه به واژۀ بعدی است. اگر این روند خطی، براساسِ قواعدِ وابستگیِ دستوری واژهها باشد، نظمی طبیعی شکل میگیرد که به آن «نظم پایه» میگویند. نظم پایه عبارت است از چیدمان قاعدهمند واژهها در جایگاه اصلیشان در ساختمان جمله. جایگاه نحوی واژه در جمله، دلبخواهی نیست، بلکه تابع قواعد نحو پایۀ زبان است (فتوحی، 1397، ص. 270). در این قواعد نحو پایه، فعل هستۀ جمله است و در پایان جمله میآید. ضمیر باید پس از مرجع خود بیاید. حرف اضافه پیش از اسم میآید (اگر پیش از فعل بیاید، حرف اضافه نیست). حرف ربط میان دو هم پایه (عطف) میآید. مضافٌالیه و صفت، وابسته به اسم هستند و جایگاه اصلی آنها پس از اسم است. ادات پرسش در آغاز جمله میآیند. «نظم پایه یا ساختِ معیار، براساس شکلهای پرکاربرد واژهچینی در کلام کاربران زبان شناسایی میشود» (همان، ص. 271). نظم پایه، براساس «الگوهای ثابت نحوی زبان» است و میتوان «ساختارهای نادستورمند» را براساس این الگوهای ثابت، مرتب ساخت و جملات پیچیده را به ساخت عادی آنها برگرداند. شناخت خطاهای نحوی و سنجش اندازۀ دستورمندی سخن، تنها از راه مقایسۀ آن با «نظمِ پایه» ممکن میشود. 2-4. سخن نادستورمند (نظم هنری) ترتیب اجزاء جمله در «نظم هنری»، با جنبههای عاطفی و اهمیت اجزاء و گاهی به شیوه و سبک نویسندگان مرتبط است. «در این شیوۀ معمولاً اجزاء کلام بهمنظور تأثیر بیشتر و برحسب مجوزهای دستوری جابهجا میشوند؛ این جابهجایی نهتنها لطمهای به اصل پیام نمیزند، بلکه حوزۀ تأثیر و رسایی آن را افزون میسازد» (وحیدیانکامیار و عمرانی، 1379، ص. 33). «سخن»، در نظم هنری، از قواعد پایۀ نحوی، که معیار درستی و سلامتِ سخن بهشمار میرود، دور میشود و بهاصطلاح «نادستورمند» میگردد. این «هنجارگریزی نحوی» تأثیرات و جزئیات زیباشناختی دارد و با دستکاری در حرکت خطی و افقی سخن و جابهجایی اجزای جمله، مخاطب را وادار به تأمل کرده و حتی ممکن است او را غافلگیر سازد. درهمریختن نظم پایه، آنگونه که در ارسال معنی اختلالی بهوجود نیاورد، اسباب صناعتمندی سخن و بازآرایی نحوی آن را فراهم میسازد و نظم دستورمند را از حالتی خنثی و بیروح، به نظم مؤثر مبدل میکند و در نهایت، ادبیّت کلام را سبب میشود. گاه دستکاری در ساخت دستوری و نظم طبیعی جمله، زیبایی سخن را با خود به همراه دارد. از این دستکاریها با نام «صناعات دستوری» و «آرایۀ نحوی» یاد کردهاند. «صناعات دستوری با دستکاری هنرمندانه یا بازی زیباشناسانه با ساخت دستوری جمله پدید میآید. دستکاریهای پرکاربرد در ساخت جمله یا تغییر نظم عادی سخن که سبب نوسازی معنا و جلبتوجه مخاطب میشود، از دیرباز مورد توجه علمای بلاغت و نحو بوده است و با نام صناعات دستوری بررسی و سازماندهی شده است» (فتوحی، 1397، ص. 276-277). در «نظم هنری» یا نادستورمند، چینش نامأنوس کلماتِ ساختار سخن به شکلی است که در جریانِ خواندن عادی ایجاد وقفه کرده، موجب جلبتوجه مخاطب به شکل و صورت میشود. این خروج از هنجارهای نحوی و نظم پایۀ زبان، نیروی عاطفی و جذابیت بیشتر سخن را درپی دارد و اسباب صناعتمندی کلام را فراهم میسازد بهطوری که مخاطب، حتی میتواند از نحو سخن لذّت هنری ببرد. در این حالت، «صناعت دستوری» یک تمهید دستوری است که موجب تأثیر بلاغی سخن میشود. این صناعات دستوری یا همان «دستورگریزیهای هنری»، طی چهار فرآیند: جابهجایی(تقدّم و تأخّر و پسوپیش کردن اجزای جمله)؛ جانشینی (مانند: نشستن صفت بهجای موصوف)؛ کاهش (حذف)؛ و افزایش (جملات معترضه). از رهگذر هنجارگریزی نحوی، با انجام این فرایندهای چهارگانه، دستورگریزی هنری بهوجود میآیند (همان، ص. 277). به این صناعات دستوری، معانی نحوی نیز گفتهاند. منظور از دستورگریزی سخن ادبی، خطای نحوی و سخن گفتن برخلاف الگوهای دستوری نیست؛ بلکه به معنی بازی در محدودۀ قواعد زبان است و نوعی صناعت و فضیلت، شمرده میشود.
ساختار کلام در تاریخجهانگشایجوینی، بنا به رویکرد و تناسب موضوع کتاب، انطباق آن با ساختار نحوی معیار است. این انطباق را نه در هنگام ذکر وقایع تاریخی، که در بیان ادبی کلام نیز میتوان مشاهده کرد؛ برای مثال، در عبارت زیر که جوینی آن را «در بیان فرا رسیدن فصل بهار» آورده است، گرچه سخن او تصویری است، با دستور پایه و معیار منطبق است، یعنی جای فاعل، مفعول و فعل منطبق با الگوی نظم دستورمند است: «چون صبح نهار بهار از شب یلدای زمستان بدمید و سبزة بهار و ازهار از لبان صحرای مرغزار بجوشید و ربیع رباع آراست و دنیا دیبای هفترنگ پوشید و بستان پستان میغ نوشید ...» (جوینی، 1375، 3/101). از اینرو هنر جوینی از جهت قطبهای مجازی سخن، در محور همنشینی و چینش هنرمندانۀ کلمات در کنار یکدیگر است. این چینش هنری، براساسِ «صناعات دستوری» یا همان «قصدهای نحوی» با افزایش، کاهش، جابهجایی و جانشینی عناصر جمله صورت گرفته است: 5-1. جابهجایی (تقدّم و تأخّر و پیشوپسکردن اجزای جمله) جابهجایی از جملۀ مهمترین اجزاء صناعات دستوری است. در وارونهگویی نحوی یا وارون نحوی، معمولاً تعلیقی نحوی (دستوری) ایجاد میشود که با تقدّم یا تأخّر هر قسمت از سخن، اهمیت و جایگاه آن به وجهی زیاد یا کم میشود. در نظم هنری یا نادستورمند، کلماتِ ساختارِ سخن چینش نامأنوسی دارند، به شکلی که در جریانِ خواندن عادی با ایجاد وقفه، توجه مخاطبان را به شکل و صورت سخن جلب میکنند. جابهجایی یا تقدم وتأخر سخن، از شیوههای مطلوب جوینی در آفرینش نثری زیبا و خلاقانه بوده است. وی تعلیق نحوی را به شیوههای گوناگونی در تاریخجهانگشا انجام داده است؛ چنانکه با جابهجایی ارکان فعل مرکب و صفات بر زیبایی و تأثیر کلام او افزوده شده است. این جابهجایی موجب شکست دستور خطی شده است (کلمات جابهجا شده، برجستهتر شده است): «سپاس و آفرین خدای راست، آنک اختران رخشان به پرتو روشنی و پاکی اواند تابنده و چرخ گردان به خواست و فرمان اوست پاینده، پرستیدن او راست سزاوار، دهندة که خواستن ازو بیش نیست خوشگوار. هستکنندة از نیستی، نیستکنندة پس از هستی» (جوینی، 1375، ص. 3/2). در عبارت زیر نیز که در «ستایش پیامبر (ص)» آمده، جابهجایی صفات و ایجاد تغییر نحوی در ساختار ترکیبهای وصفی در خلق نثری ادبی مؤثر بوده است. در جملات زیر تقدیم صفات فاعلی «پیشرو، گرهگشا و آموزنده» نظم هنری سخن را درپی داشته است: «درود بر پیمبر باز پسین، پیشرو پیمبران پیشین، گرهگشای هر بندی، آموزندة هر پندی، گمراهان را راه نماینده» (همانجا). در عبارت فوق، ترتیب اصلی سخن در لَختهای دوم تا پنجم براساس ساختار دستوری معیار، اینچنین میتوانست باشد: «او پیمبران پیشین را پیشرو است، او هر بندی را گرهگشای است، و او هر پندی را آموزنده است.»؛ اما جوینی با تقدیم این صفات فاعلی، هم بر پیشرو بودن، گرهگشای بودن و آموزنده بودن پیامبر اسلام (ص) تأکید بیشتری داشته است و هم با ایجاد نوعی تقابل در جایگاه مکانی صفات فاعلی با لَختِ آخر سخن یعنی: «گمراهان را راه نماینده»، که صفت فاعلی در آخر جمله آمده، نوعی برجستگی در متن را ایجاد کرده است. همچنین در جملات زیر که در «ذکر فتحنامة الموت» آمده است، جابهجایی و تأخیر در کاربرد صفت «پر زستاره» پس از فعل «میپنداشتند» و قرینه قرار دادن آن با کلمۀ «کتاره»، در کنار حذف به قرینۀ لفظی فعل «میپنداشتند»، سبب ایجاد نوعی نظم هنری و زبانی مؤثر و موسیقیایی شده است: «و در شب از کثرت آتش زمین را آسمانی میپنداشتند پر زستاره و جهانی پر از شمشیر و کتاره پیدا نبود میان و کناره...» (همان، ص. 124). در عبارت زیر که در توصیف صحرا در هنگام طلوع خورشید و در «ذکر استخلاص بخارا» ذکر شده است، جوینی با کاربرد مؤخّرِ صفت مرکب «پر از خون» برای «طشت»، احساس لمس و تصور حقیقت حال مردم بخارا را که بهراستی نه در طشتی از خون، بلکه در صحرایی از خون، غوطهور بودند، با زبانی غیرمستقیم به تصویر کشیده است: «و روز دیگر را که صحرا از عکس خرشید طشتی نمود پر از خون، دروازه بگشادند...» (همان، ص. 1/80). کاربرد مؤخر صفت «پر از خون» از موصوف آن یعنی «تشت»، ذهن مخاطب را بهجای اینکه مستقیماً به جانب موصوف متوجه سازد، آن را بیشتر به «صحرا» رهنمون میشود. در حقیقت این صحرا است که پر از خون شده است و نه تشتی کوچک. در جملات زیر که جوینی آنها را در «ذکر توجّه چنگیزخان به حرب سلطان جلالالدّین» آورده، گرچه بیشتر جملات سیاق خبری داشته، کمابیش منطبق با نظم دستوری است، نویسنده فقط با تأخیر «بر مثال کمان»، پس از فعل «بایستادند»، در این ساخت دستورمند شکست ایجاد کرده است: «خویشتن چون باد که میغ راند، بر عقب او میرفت تا به کنار سند بدو رسید، لشکر پسوپیش او در گرفتند و از جوانب او محیط شدند و چند حلقه در پس یکدیگر بایستادند، بر مثال کمان و آب سند چون زه ساختند...» (همان، ص. 1/106). در صورتی که اصل جمله چنین میتوانست باشد: «چند حلقه در پس یکدیگر بر مثال کمان بایستادند». جوینی با مقدّم ساختن فعل «بایستادند» و نزدیکی کلمات «کمان، آب و زه» بر جنبۀ تصویری و ارتباطی این کلمات با یکدیگر افزوده است. به عبارت زیر که در «ذکر نوحۀ مصنف بر جوانان کشتهشده» بیان شده است، توجه کنید. باز هم مطابق با منطق نثر، جملات غالباً دستورمند هستند. در جملۀ سوم، تأخیر در کاربرد فاعل یعنی «بلبلان» پس از قید زمان و متمم و نیز تقدیم جملۀ معترضۀ «و بر یاد جوانانی... بودندی»، که فاعل آن «سحاب» در جملۀ بعدتر است، منطق خطی نثر را بر هم زده، بر توجه بیشتر به شکل نوشتار و بار عاطفی آن افزوده است: «سبزه چون دل مغمومان از جای برخاست و هنگام اسحار بر اغصان اشجار بلبلان بر موافقت فاختگان و قماری شیون و نوحه آغاز کردند، و بر یاد جوانانی که هر بهار بر چهرة انوار و ازهار در بساتین و متنزّهات مِیکش و غمگسار بودندی، سحاب از دیده ها اشک میبارید و میگفت: باران است...» (همان، ص. 1/109). در عبارت زیر که در «ذکر حرکت قاآن به جانب ختای» آمده، ذکر مؤخّر صفات «دریا» در جملۀ دوم و کاربرد دیگر صفات «دریا» در قالب جملات چهارم و پنجم، نوعی جابهجایی و دستورگریزی مؤثر است که جوینی آن را در جهت افزودن بر اغراق و غلوّ قدرت و کثرت لشکریان مغولان انجام داده است: «برادران او، جغاتای و الغنوین و دیگر پسران در خدمت او برفتند و با چندان مرد نهنگآسای که اطراف بیابان از لمعان سلاحها و تصادم خیول دریائی مینمود در تموّج و تلاطم، طول و عرض آن مدرک نه و کنار و میان محسوس نه...» (همان، ص. 1/150). گاه دستورگریزی مؤثر در تاریخجهانگشا با جابهجایی فقط یک کلمه صورت گرفته است؛ بهعنوان مثال در جملات زیر که در «ذکر استخلاص سمرقند»، بیان شده، تنها تأخیر در ذکر ادات شرط «اگر»، که مطابق با قواعد دستوری، جای آن اول جمله است، نوعی تأکید بر باورداشتِ نویسنده در قدرتمندی خانان مغول و خوارداشت «اسفندیار روئینتن» را القا میکند: «شست هزار ترکان بودند، با خانانی که وجوه اعیان سلطان بودند که اسفندیار رویین تن اگر زخم تیر و گزاردِ سنان ایشان دیدی، جز عجز و امان حیلة دیگر نداشتی...» (همان، ص. 1/91). دستورگریزی مؤثر با جابهجایی کلمات در تاریخجهانگشا،گاهی با تأخیر و جابهجاییادات پرسشی صورت گرفته است. بهطور مثال، در عبارت زیر که در «ذکر احوال سلطان جلالالدّین» بیان شده، دو جملۀ: «درمان چه؟» و «گرهگشای کو؟» جملات را به زبان مخاطب نزدیک کرده است و منطق گفتاری دارد. در دستور معیار میبایست بهصورتِ: «چه درمانی برای این درد است؟» و «که گره گشایندۀ این عقده است؟» آورده میشدند: «این درد را که دُردی کأس روزگارست، درمان چه و این عقده را که گنبد دّوار زده بُوَد،گرهگشای کو» (همان، ص. 1/134). عبارت زیر توصیفی کوتاه، خبری و در عینحال دردناک از احوال مردم در «تسخیر شهر سمرقند بهوسیلة مغولان» است، نوع زبان خبری- توصیفی بوده و جملاتِ سخن، کوتاهکوتاه بیان شده است: «و از مفردان و پهلوانان، مردی هزار تمسّک به مسجد جامع کردند و کارزاری سخت بر دست گرفتند، از استعمال نفط و تیر چرخ، حشم چنگیزخان نیز قرابات نفط کار بستند... و هرکس که در حصار بود به صحرا آوردند و اتراک را از تازیکان جدا کردند و همه را دهه و صده و ترکان را مویها بر شبه مغولان از پیش سر حلق کردند. استقرار و تسکین ایشان را چندانک آفتاب به مغرب رسید، نهار حیات ایشان به زوال کشید و در آن شب تمامت قنقلیان مردینه، غریق بحار بوار و حریق نار دمار شدند ...» (همان، ص. 1/94-95). شکل صحیح جملات اول و دوم چنین است: هزار مرد از مفردان و پهلوانان، به مسجد جامع تمسّک کردند و کارزاری سخت از استعمال نفط و تیر چرخ بر دست گرفتند. تقدیم «از مفردان وپهلوانان» که تأویل آن چنین میشود: هزار مردِ مفردِ پهلوان» و تأخیر «از استعمال نفط و تیر چرخ». در جملۀ دوم، در بین جملات خبری، نوعی تأکید بر قهرمانی هزار مرد سمرقندی و شیوۀ جنگجویی آنها دارد. در جملات بعدی، مغولان، «اتراک را از تازیکان جدا کردند و همه را دهه و صده»؛ ذکر «همه را دهه و صده» پس از جملۀ ماقبل آن، هنجارگریزی دستوری و با هدف بیان دقت در ذکر مطالب بوده است. نیز جابهجایی صفت و موصوف در ترکیبِ: «قنقلیانِ مردینه»، تأکید بر جنسیت کشتهشدگان واقعۀ سمرقند دارد. در انجام این بررسی، مشخص شد که جابهجایی در فرآیند ایجاد نحو مؤثر در تاریخجهانگشا، نقش مؤثری دارد. برای مشاهدۀ موارد بیشتر در این مبحث رک: (جوینی، 1375، ج1، ص. 3، 5، 75، 76، 93، 94، 95، 97، 113)، (همان، ج2، ص. 94، 95، 117، 119، 129، 130)، (همان، ج3، ص. 2، 17، 24، 25، 26، 95، 114، 115، 139، 140). 5-2. جانشینی از دیگر «صناعات دستوری» یا همان «قصدهای نحوی» که منجر به درهم شکستن هنجارهای ثابت قواعد پایه میشود، جانشینی عناصر جمله است. تشخیص این جانشینیها، براساس مقایسۀ آن با ساخت معیار صورت میگیرد. در کتاب تاریخجهانگشا، که منطق نثری دارد و نثر آن از جنسِ فنی و مصنوع است، نوع این جانشینیها با شعر تفاوت دارد. بهطور مثال، در عبارت زیر که در «ذکر جلوس منکوقاآن» آمده، عبارتِ عربی «وَ جَعَلْناکُمْ مُلُوکاً» مأخوذ از آیۀ 20 سورۀ مائده (جَعَلَکُم مُلوُکاً)، برخلاف معیار دستوری، بهجای «تأیید الهی»، صفت برای جویبار قرار داده شده، تأکیدی مجدد بر این است که مسند حکومت فقط از جانب خدا به شخص واگذار میشود و سامیبودن فرع است: «چون صنایع بدایع الهی نهال پادشاهی را در جویبارِ وَ جَعَلْنَاکُمْ مُلُوکاً ثابت اصل و سامی فرع گردانیده...» (همان، ص. 1/21). جانشینی بهقصد دستورگریزی مؤثر در تاریخجهانگشا گاه بهصورت جانشینی صفت بهجای موصوف است. بهعنوان مثال در عبارت زیر که در «توصیف لشکریان ختای و لشکریان اوکتای قاآن» آمده، موصوف یعنی سپاهیان یا مردمان ختای حذف شده و صفاتِ «آهوگردن، جَوْذَرْچشم، کبکرفتار، و طاوسوش» جانشین آن شده است. حذف موصوف، بر جنبۀ تصویری سخن افزوده و کلام را موجز و مؤثرتر کرده است: «بلکه مانند شیران که بر رمة آهو تاختن آورند، روی بآهو گردنان جَوْذَرْچشمان کبکرفتاران طاوسوشان نهادند...» (همان، ص. 1/153). در عبارت زیر نیز که جوینی آن را در «ذکر استخلاص سمرقند» آورده، باز هم در وی در جهت شکستن نثر خطی، با کاربرد استعارۀ مکنیۀ «روزگار»، که در اینجا موصوف محذوف است، چنین آورده است: «و تمامت باره را با ره برابر کردند و از جوانب پیاده و سوار را رهگذر، چون روز سیّم که مهرهباز بیمهر سیاهدل کبودچهر، آینة سختروئی را در روی کشید، بیشتر مغولان به اندرون شهر آمدند...» (همان، ص. 1/94). منظور از «مهرهبازِ بیمهرِ سیاهدلِ کبودچهر» روزگار است که موصوف محذوف میباشد. یا در عبارت زیر که در ذکر «نوحۀ مصنّف بر جوانان کشتهشده بهدست مغولان» آمده است، موصوف یعنی «جوانان» حذف شده و صفاتِ «گلرُخ و بنفشهعذار و سروقامتِ خوشرفتار» جانشین آن شده است؛ امری که عاطفی شدن بیشتر متن را در کنار دیگر صنایع ادبی سبب شده است: «گل بر تأسّف گلرخانِ بنفشهعذار جامه چاک میکرد و میگفت: شکفتهام، سوسن در کسوت سوکواران ازرق میپوشید و اغلوطه* میداد که آسمان رنگم، سرو آزاد از تلهّف هر سروقامتی خوشرفتار، به مدد آه سردی که صباح هر سحرگاه بر میکشید...» (همان، ص. 1/109). در عبارت زیر که برای بیان «احوال مردم بلخ در هنگام حملة سپاه چنگیز» آمده است، جابهجایی صفت و موصوف در «خوشعیش» (عیشِ خوش) جالب بهنظر میرسد و بهشکل ناملموس تأکید بیشتر بر نهایت خوشیِ وحوش از خوردن گوشت کشتهشدگان رسانده میشود: «بفرمود تا اهالی بلخ صغیر و کبیر، قلیل و کثیر را از مرد تا زن به صحرا راندند... از مدّتها وحوش از لحوم ایشان خوشعیشی میراندند، سباع بینزاع با ذئاب درساختند...» (همان، ص. 1/104). نیز در نمونۀ دیگر در «ذکر جلوس کیوکخان بر مسند پادشاهی»، موصوف یعنی «زنان زیبارو» حذف شده و صفاتِ تشبیهی «پریوشِ آفتابپیکر» جانشین آن شده است: «زهرة زهرا به مطالعة آن مجلس با نوا بر سقف گنبد خضرا نظارهگر گشته و ماه و مشتری در غیرت پریوشان آفتابپیکران در میان خاکستر نشسته» (همان، ص. 1/207). همچنین در این عبارت که در «ذکر استخلاص سمرقند» آورده شده، موصوف یعنی «خورشید» حذف و صفتِ «سپردارِ مکّار» جانشین آن شده است: «هر کس روی به مقرّ خود آوردند، چندانک دگر باره سپردارِ مکّار تیغ در میغ شب زد، چنگزخان بنفس خویش سوار گشت» (همان، ص. 1/93). در انجام این بررسی، مشخص شد که جانشینی در صناعات دستوری تاریخجهانگشا، نقش فراوان و مؤثری ندارد. نیز برای مشاهدۀ موارد بیشتر رک: (جوینی، 1375، ج1، ص. 5، 17، 19، 84، 110، 119، 94، 93، 13)، (همان، ج2، ص. 114، 118، 77)، (همان، ج3، ص. 2، 18، 24، 29، 128، 139). 5-3. کاهش (حذف) از راههای دیگر ایجاد «نظم دستوری» یا همان «دستورگریزی مؤثر» در سخن، کاهش یا حذف است. سخنسنجان در زمان قدیم در اینباره از واژۀ «تقدیر» استفاده میکردند. «تقدیر را عبارت میدانستند از حذف چیزی از سخن که در ذهن و نیّت است. امروزه زبانشناسان در اینباره اصطلاح ژرفساخت را بهکار میبرند» (انوری و احمدیگیوی، 1385، ص. 15). برای کشفِ حذف و تفسیر آن، ابتدا میباید که به بازسازی ساختار جمله برپایۀ نظم معیار یا دستورمند پرداخت. بدینصورت که مطابق با معیارهای دستوری، اجزای جمله را به جایگاه اصلی آنها برگرداند. حذف از جملۀ روشهایی است که خواننده را در قرائت متن سهیم میکند و حتی میتواند بخش عمدۀ سبک یک شاعر یا نویسنده را بسازد. در بررسی بهعملآمده از تاریخجهانگشا مشخص شد که وجه غالب کاهش یا حذف در آن بهشکلِ حذف فعل و فاعل میباشد. حذف در تاریخجهانگشا گاهی با حذف افعال صورت گرفته است. بهعنوان مثال درعبارت زیر که در «سبب تألیف کتاب» بیان شده، سخن جوینی گرچه در بیشتر جملات منطبق با دستور معیار است (سوای ازحذف افعال به قرینۀ لفظی و معنوی)، هم بهدلیل گزینش کلمات زبان گفتار (قحط سال، روزبازار، تافته، بیزاد، راد، مردود) و هم در ساخت نحوی، زبان او را به بافت گفتار نزدیک ساخته است. گویی که او بر منبر خطابه نشسته و برای دیگران از احوال روزگار خود حکایت و شکایت کرده است – حذفیات در قلاب [] مشخص شده است-: «در چنین سالی که قحطسال مروّت و فتوّت باشد و روزبازار ضلالت و جهالت [باشد]، اخیار ممتحن و خوار [گشتهاند] و اشرار ممکّن و در کار [گشتهاند]، کریمِ فاضل تافتة دام محنت [گشته است]، و لئیم جاهل یافتة کام نعمت [گشته است]، هر آزادی بیزادی [گشته است] و هر رادی مردودی [گشته است]» (جوینی، 1375، ص. 1/5). حذف افعالِ «باشد، گشتهاند و گشته است»، به قرینۀ لفظی و معنوی در جملات فوقالذکر [در قلاب مشخص شدهاند]، ضمن کوتاهکردن صورت سخن، ذهن مخاطب را با متن بیشتر مرتبط کرده، لذت کشف نهانیِ حذفیات سخن را بدو میبخشند. در عبارت زیر که در «ذکر خاتمة کار سلطان جلالالدّین» آورده شده، حذف افعالِ «کردند» و «است»، به قرینۀ لفظی ساختار این جملات متقارن را موجزتر و به هم نزدیکتر ساخته است: «کُردان طمع در استلاب لباس او کردند ... و ندانستند که چه کار کردند و چه صید را شکار [کردند]، و این عجب نیست، هر کجا همائی است، در چنگال جغدی ممتهن است و هر کجا شیری [است] از پیکار کلبی ممتحن [است] ...» (همان، ص. 2/191). از جملۀ سرآمدترین و چشمگیرترین انواع کاهش که در تاریخجهانگشا بهچشم میخورد و سخن را به لحن تخاطب و روایتگری نزدیکتر کرده است، به حذف افعال وصفی میتوان اشاره کرد. «فعل وصفی آن است که فعل را با ساخت صفت مفعولی بهکار ببرند. در این صورت فعل دیگری در آخر عبارت میآورند. فعل دیگری که میآورند، از جهت شخص، زمان و وجه، ارزش فعل وصفی را مشخص میسازد» (احمدیگیوی و انوری، 1397، ص. 56). این حذف فعل در انتهای جمله گرچه از نظر دستورمندی، در ظاهر به سیاق سخن لطمه میزند؛ تکرار حاصل از همآوایی و همهجایی فعلهای وصفی، بهنوعی ساختار نحوی جملات فارسی را دچار تغییر میکند و نیز سبب ایجاد موسیقی کناری در جملهها میشود. بهعنوان مثال جوینی در جملات زیر با کاربرد پیدرپی فعلهای وصفی و حذف شناسۀ فعلی یا فعلِاصلی، دربارۀ «خوارشدن علما و بزرگان و تکیهبر مسند قدرتزدنِ افراد پست و لئیم» بیان میدارد: «در چنین زمانی که قحطسال مروّت و فتوّت باشد، و روزبازار ضلالت و جهالت باشد، اخیار ممتحن و خوار شده[اند] و اشرار ممکّن و در کار شده[اند]، کریم فاضل تافتة دام محنت شده [است] و لئیم جاهل یافتة کام نعمت شده [است]، هر آزادی بیزادی گشته [است] و هر رادی مردودی گشته [است]، و هر نسیبی بینصیبی گشته [است] و هر حسیبی نه در حسابی گشته [است] ...» (جوینی، 1375، ص. 1/5). یا در جایی دیگر در مدح «منکوقاآن» با کاربرد افعال وصفی و حذف فعل «است» و شناسۀ فعلی «اند» در دو جملۀ پایانی به سخنان خود لحن خطابه داده است: «نفحات شمالِ شمایلِ انصافِ شاملِ او اطراف عالم را معطّر گردانیده [است]، و آفتاب عواطف پادشاهانة او اصناف بنیآدم را منوّر کرده [است]، باد شمشیر آبدارش آتش در خرمن دشمن خاکسار انداخته [است]، مطیعان و بندگان حضرتش سریر خیمه بر ثریّا* افراخته[اند]، مخالفان از خوف بأس و سطوت او شراب وَبیل چشیده[اند]» (همان، ص. 1/2). کاهش در تاریخجهانگشا، گاه به شکل «حذف فاعل» صورت گرفته است؛ بهعنوان مثال در عبارت زیر که در «ذکر نسخة فتحنامة الموت» آمده است، در این جملات مشخص نیست که فاعل چه کسی است؟ و چه کسانی «نَهَنبُنِ شب» را از تنور زمین برمیدارند و چه کسی «قرصِخور» را از معدۀ شام برکشید؟ یا (برکشیدند؟)، عبارت زیر را مخیّلتر کرده و با نوعی ابهام هنری همراه ساخته است: «روز دیگر که نَهَنْبُن شب از تنور زمین برداشتند و قرصخور از معدة شام برکشید...» (همان، ص. 3/126). فاعل محذوف در این جملات میتواند که روزگار، زمانه، چرخ، فلک دوّار و نظایر آن باشد. حذف فاعل در تاریخجهانگشا بنا به دلایل مختلفی است. حذف فاعل گاه بنا بهدلیل پوشیدهگویی و ایجاد نوعی ابهام در سخن بوده است. نظیر این عبارت که در «سبب تألیف کتاب» آورده شده است: «کذب و تزویر را وعظ و تذکیر دانند و تحرمز و نمیمت را صرامت و شهامت نام کنند» (همان، ص. 1/4). در این عبارت جوینی فاعل را مشخص نکرده است. فاعل ظاهراً «فرصتطلبان نادان و افراد دونهمتی بودهاند که در آن دوره بر صدر نشسته بودند» و یا شاید هم منظور جوینی «حاکمان مغول» بوده که بنا به کراهت از ذکر نام فاعل، یا حفظ جان و موقعیت خود، از ذکر آن خودداری کرده است. جوینی از گزینۀ حذف فاعل، گاه برای ایجاد درنگ و تأمل بیشتر مخاطب و مشارکت وی در تکمیل ذهنی جملات بهره برده است؛ بهعنوان مثال در جملات خبری زیر که جوینی آنها را در «ذکر استخلاص ماوراءالنهر» بیان کرده، کاهش در جملۀ اول از طریق حذف فاعل یعنی «سپاهیان» و در دیگر جملات حذف فعلهایِ «گشت» و «بود» به قرینۀ معنوی است؛ البته حذف فاعل میتواند بهدلیل مشخصبودن صورت گرفته باشد: «و [سپاهیان] بر آن مدابیر حمله کردند، به یکبار قوم خطا، اَیْدیِ سَبَا گشتند، یکی از لشکر منصور [گشت] و هزار از دشمن مقهور [گشت]، شیری [بود] و هزار آهو، بازی [بود] و هزار تیهو...» (همان، ص. 2/78). جلوگیری از تکرار و اطالۀ کلام از دیگر دلایل حذف فاعل در تاریخجهانگشا است؛ بهعنوان مثال در عبارت زیر که در «ذکر فتحنامة الموت» آمده، فاعل یعنی «سهم خدنگ هریک» در جملۀ دوم حذف شده است: «تیراندازانی که سهم خدنگ هریک قوس را وبال تیر کند و [سهم خدنگ هریک] ابنای زین و رخش را بنات نعش گرداند ...» (همان، ص. 3/118). در عبارت زیر شکستِ سخن دستورمند، به دستورگریزِ مؤثر که در «ذکر احوال سلطان جلالالدین» آمده است و با حذف فاعل، مفعول، شناسۀ فعلی و فعل، انجام شده، جالب توجه است و بر حسن تأثیر این جملات افزوده است (حذفیات در قلاب مشخص شده است): «[لشکریان] بازگشتند و [لشکریان] به بنگاه آمدند و [لشکریان] اعیان و اجناد و ارکان ملک را بر شمشیر گذرانیدند، و [لشکریان] [اجسادِ اعیان و اجناد و ارکان ملک را] طعمة ذباب و لقمة ذئاب گردانید[ند]، عنقای کبریا که در دماغ خُیَلای هریک بیضه نهاده بود، [آن عنقایِ کبریا] از فَرْخِ فَرَح پی ادراک بیضۀالدّیک شد و هر امانی که [اعیان و اجناد و ارکان ملک] از این جهان توقّع کردند، [آن امانی] خاک گشت و لباس حیاۀ به دندان فنا چاک [گشت]» (همان، ص. 2/189). در عبارت زیر جوینی با حذف حرف نشانۀ مفعولی «را»، فعل اسنادی «بود» و ادات تشبیهیِ «ماننده»، ضمن جلوگیری از تکرار، کلام را موجزتر و مخیّلتر کرده، ذهن خواننده را در خلق کلمات محذوف سهیم ساخته است: «و روز دیگر که نور پیکر آفتاب سر از گریبان افق بر زد، طبل رحلت [را] بکوفتند و از آنجا بر راه هزارچم که چون زلف دلبران خم در خم بود، بلک مانندة صراط قیامت باریک [بود] و [مانندۀ] راه دوزخ تاریک [بود] ...» (همان، ص. 3/119). نمونة زیر که در ذکر «اشتغال سلطان جلالالدّین به عیش و عشرت و مساهلة وی در امور» بیان شده، بهخوبی نشاندهندۀ هنر جوینی در کاربرد حذف در شیوایی سخن میباشد: «... [لشکریان سلطان] بطون اناث [را] بر متون فحول اختیار کردند، و [آنان] مبَطّنات دِقاق را بر مُرهَفَاتِ عِتاق برگزید [ند]. از صُراحی خون و صراح جوشید و ایشان [آن را] راح پنداشتند. از رگِ چنگ نالة زار میآمد، [ایشان]، [آن نالۀ زار را] بم و زیر میخواندند، همان شاه بود که از زین [برای خود] تخت ساخته بود و [همان شاه بود که] از نمدِ زین [ برای خود]، بستر [ساخته بود] و [همان شاه بود که] از جوشن [برای خود] قبا [ساخته بود] و [همان شاه بود که] از خود [برای خود] افسر کرده [بود]. [همان شاه که] اَبکار و عَونِ حرب قتال را عوض اَبْکار و عُون رَبَّات الْحِجَال گرفته [بود]، اکنون [همان شاه] برخلاف معهود بزم بر رزم برگزیده [بود]، [اکنون] [همان شاه] زخم ایّام را مرهم از مُدام کرده [بود]، [اکنون] [همان شاه] نیش دشمنکامی را از نوش دوستکامی فراموش کرده [بود]، [اکنون] [همان شاه] طَرَب اَوْتار بر طَلَبِ اَوْتار ترجیح نهاده [بود]، [اکنون] [همان شاه] کُمیْتِ عَتیق بر کُمْیتِ عتیق اختیار کرده [بود] ...» (همان، ص. 2/187). کاربرد حذف در دستورگریزیهای مؤثر تاریخجهانگشا بسیار زیاد است. برای مشاهدۀ موارد بیشتر دربارۀ این مبحث رک: (جوینی، 1375، ج1، ص. 21، 91، 93، 95، 106،107، 126، 150) و (همان، ج2، ص. 57، 103، 137، 140، 165) و (همان، ج3، ص. 128، 131، 44،114،116،128). 5-4. افزایش افزایش از طریق کاربرد کلمات یا جملات و عبارات مترادفالمعنی از ویژگیهای نثر فنّی است. افزایش در تاریخجهانگشا، غالباً به شکل حشو یا همان جملات معترضه است. ویژگی کاربرد اینگونه جملات ایجاد حالت تعلیق در کلام است. جملۀ معترضه را زمانی میتوان صنعت قلمداد کرد که از نوع «حشو ملیح» باشد. کاربرد جملات معترضه اغلب بهشیوهای کاملاً هنری بوده، برجستهسازی در متن را با خود به همراه دارد. بهعنوان مثال در عبارت زیر که در مدح پیامبر اسلام (ص) آمده است، سیاق سخن بدون عباراتی که در قلاب مشخص شده، کامل بوده؛ ولی جوینی برای برجستهسازی متن، آنها را اضافه کرده است: «و وفود درود آفرینش بر [نَوْر حدیقة آفرینش و نُورِ حَدَقة اهل بینش] خاتم انبیا محمّد مصطفی باد، درودی که از توی آن بوی اخلاص به مشامّ رسد و از رایحة آن ملأ اعلی [بر موافقت ساکنان روضة رضا] نثار صلوات طیّبات به روح مطهّر مکرّم او ایثار کند ...» (جوینی، 1375، ص. 1/1-2). در تاریخجهانگشا، افزایش از طریق بدل گاه بهسبب ایضاح بیشتر مطلوب بوده است؛ بهعنوان مثال جوینی در «ذکر استیصال سلطان عثمان و سبب آن» و دستگیری «اوتکین» آورده: «و فرمود تا برادر او اوتکین را [که در باب او نظر عنایت داشت و بر آنک اقلیمی را در کف او نهد]، در خوارزم محبوس کردند» (همان، ص. 2/125). در صورتی که امکان داشت که عبارت داخل قلاب حذف شود و هیچ خللی در بیان معنی ایجاد نمیشد. همچنین در عبارت زیر که در «ذکر فتحنامة اخلاط» آمده، افزایش جملات دوم و سوم فقط برای تأکید بر در پیشگرفتن راهِ سلامت و دوری از «خشمِ حشمِ پادشاه» و تلمیح به داستان کوه جودی و حضرت نوح (ع) بوده است: «تا باشد که راه سلامت خویش به دیدة بصیرت بینند [و از رهگذر عَوَاصِفِ قهر و صواعقِ سَخَط که کوه طاقت آن ندارد، برخیزند] و از تلاطم امواج خشمِ حَشَمِ جهانگیر با جودیِ طاعت و عبودیّت گریزند...» (همان، ص. 2/177). گاهی افزایش در تاریخجهانگشا، بهسببِ تزیین سخن و کاربرد زبان تصویری بوده، این امر گرچه بر شیوایی سخن افزوده، موجب اطناب شده است. در عبارت زیر که در ذکر «اشتغال سلطانجلالالدّین خوارزمشاه به عیش و عشرت و سهلانگاری وی در امور» آمده، این عبارت را میشد که در سه جملۀ کوتاه ِ «سلطان، عقل را به یک سوی نهاد و هوای نفس بر او مستولی شد و به غفلت دچار شد»، خلاصه کرد. جوینی با افزایش جملات داخل قلاب در قالب استعارات مکنیه و اضافات تشبیهی بر زیبایی و ادبیّت سخن افزوده است: «دو سه روز در غرور سرور بگذشت، ناگاه [آبستنانِ شبان، بَچّگان طوارقِ حدثان بزادند، و در نیمشبی که محلّ سلطان عقل، مرحل شیطان جهل گشته بود و سویدای دل مرکز سودای انسانی شده، و مرکب آرای جهان مُلْجَم به لجام هوای نفسانی گشته و لشکر خواب عالم دماغ فرو گرفته] ...» (همان، ص. 2/187). افزایش در تاریخجهانگشا گاه بهشکل کاربرد ابیات و اشعار فارسی در میانۀ سخن روی داده است. اینچنین افزایشهایی نهتنها ملالآور نیستند؛ بلکه زیبایی و حسن تأثیر و درنگ بیشتر مخاطب را با خود بههمراه دارند؛ برای مثال در جملات زیر که در «مدح منکوقاآن» بیان شده، این افزایش نوعی فراهنجاری از سخن معمول است: «سامعة حقیقت به ندای:
مشنَّف، اخبارِ عدل نوشروانی در حِذای آن مکتوم بود، و آثار عقل فریدونی در ازای آن معدوم نمود» (همان، ص. 1/2). نیز افزایش بیت فارسی در میانۀ کلام و مصراع در قسمت پایانی سخن به جهت تتمیم و تکمیل کلام، در جملات زیر که در «احوال قُداق نوین» بیان شده، بر زیبایی و حسن کلام افزوده است: «و روز و شب درین اندیشه و تفکّر بود و فرجة فَرَج و خلاصی و رخنة امانی در مناصی میاندیشید و روزگار از حسرت و رنّت و گریة او میخندید و به زفان معنی میگفت که:
ناگاه موکّلان حضرت چون مالکان و قابضان ارواح در رسیدند و گفت که، [یاران همه رفتند کنون نوبت توست]» (همان، ص. 3/52). این نوع از افزایش گاهی از طریق کاربرد مصراع فارسی در دنبالۀ سخن است. مانند عبارت زیر که در «توصیف لشکریان ختای» آمده: « لشکر ختای را دیدند چون رمة گوسفند ع، [یکی را سر اندر دم دیگریست...]» (همان، ص. 1/153). افزایش در قالب جملات معترضه در تاریخجهانگشا گاه از طریق آوردن ابیات اشعار عربی صورت گرفته است. بهعنوان مثال او در «ذکر جلوس اوکتای قاآن در مسند خانی و توصیف فصل بهار» با افزایش بیت عربی چنین آورده: «و چون جهان از حلول غزاله به منزل حَمَل خندان شده بود و هو از چشم سحاب مدرارگریان،
ریاحین و گلها در مرغزارها شکفته...» (همان، ص. 1/145). افزایش تاریخجهانگشا در برخی از موارد با کاربرد توأمانِ مصراع فارسی و آیۀ قرآنی است؛ چنانکه جوینی در «ذکر سبب تألیف کتاب» آورده است: «آنچ اسرارست، کسی را خود بدان اطلاع و وقوف نیست که در آن دریا غوّاصی کند، کدام طایفه را در آن افق پرواز تواند بود، یا کدام فهم و وهم را از آن وادی گذر و جواز ع، [من از کجا سخن سرّ مملکت زکجا، وَ مَا یَعلَمُ الْغَیْبِ اِلَّا الله]ُ» (همان، ص. 1/8). تمسّک جستن به آیات قرآنی، از دیگر شیوههای تعالی بخشیدن به کلام، تزیین، تأکید و یا تکمیل سخن است و نوعی افزایش دستوری محسوب میشود. در «ذکر واقعة نیشابور» با افزایش آیۀ قرآنی آمده است: «و چون اجل دست در دامن ایشان زده بود، بلک با ایشان سر از گریبان بر کرده [وَ هُوَ اَقرَبُ اِلَیْکُمْ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ] به تفرقه رضا ندادند...» (همان، ص. 1/135). افزایش آیۀ قرآنی در ساختار نحویِ جملات، در نمونة زیر که در «ذکر سبب تألیف» آورده شده، در توضیح بیشترِ صفتِ «حجریصفت» برای «دل» بوده است: «و جماعتی آنند که چون پرتو انوار هُدی در دلِ حجریصفت [فَهِیَ کَالْحِجَارَۀُ اَوْ اَشَدُّ قَسْوَۀٌ] تأثیر نمودست...» (همان، ص. 1/10). کاربرد احادیث نیز از دیگر شیوههای افزایش در سخن به شکل جملۀ معترضه است. این افزایش معمولاً در تأیید یا تتمیم سخن صورت گرفته است. بهعنوان مثال جوینی در «ذکر علاءالدین محمّدالختنی» و احوال او با افزایش حدیث در سخن بهصورتِ بدل، آورده است: «و این امام محمدی چون صالح در قوم ثمود و یعقوب حزن مبتلی و به عذاب جرجیس ممتحن بود، [قال النبیّ علیهالسّلامُ اَلْبَلاءُ مُوَکَّلٌ بِالانبیاءِ ثُمَّ الاَولِیاءِ ثُمَّ الاَمْثَلِ فَالاَمْثَلِ] ایوبوار صبر مینمود...» (همان، ص. 1/54). از دیگر شیوههای افزایش در ساختار نحوی کلام در تاریخجهانگشا، کاربرد ضربالمثلهای فارسی و عربی بهصورت حشو ملیح، در دنبالة کلام است. بهعنوان مثال آمده است: «الغ نوین چون دانست که نطاق مقاومت تنگ شد و به مکر و خداع با ایشان مقابلی توان کرد، [وَ الْحَرْبُ خُدْعَهٌ]...» (همان، ص. 1/152). افزایش در عبارت زیر که در «توصیف لشکریان مغول» آمده، در قالب دو تشبیه و نیز افزایش مصراع فارسی، به جهت اغراق و توصیف بیشتر بوده است: «تا روز دیگر که غرّة محرّم سنۀ ثمان عشره و ستّمایه بود و سلخ عمر اکثر اهالی مرو، تولی آن ضرغام مقتحم با لشکری [چون شب مدلهمّ و دریای ملتطم، از کثرت فزون از ریگ بیابان ع، همه رزمجویان نامآوران]، برسید» (همان، ص. 1/125). تنسیقالصّفاتهای پیاپی در تاریخجهانگشا از دیگر افزایشهای نحوی در کلام است که بیشتر بهسبب توصیف و هنرنمایی صورت گرفته است. در عبارت زیر که در «ذکر جلوس کیوکخان» بیان شده، در توصیف ساقیان آن مجلس با توالی صفات مرکب چنین آمده است: «و پادشاه زادگان در یمین و خواتین بر یسار، از غایت لطافت هریک چون درّ ثمین بر کرسیها نشستند و در موضع سُقاۀ، هر خوشپسری [ظریفمنظری بنفشهعذاری گلرخساری غالیهجعدی سروقدّی شکوفهدهانی لؤلؤدندانی خجستهلقائی]...» (همان، ص. 1/207). در انجام این بررسی، مشخص شد که انواع افزایش در تاریخجهانگشا، بنا به سبک و ماهیت نثر فنی، مؤثرترین نقش را در ایجاد صناعات دستوری متن داشته است. نیز برای مشاهدۀ موارد بیشتر دربارۀ این مبحث رک: (جوینی، 1375، ج1، ص. 26، 92، 100، 109، 110، 155، 193، 204) و (همان، ج2، ص. 98، 137، 140) و (همان، ج3، ص. 26، 46، 95، 101، 119، 126).
نتیجۀ این بررسی نشان از آن دارد که نحوِ جوینی در نقل بسیاری از حوادث تاریخی، به نحو معیار یا همان نظم پایۀ زبان فارسی کاملاً نزدیک است؛ اما وی در راه آفرینش یک اثر تاریخی ماندگار، بهکمک ترفندهایی بر جنبۀ ادبی تاریخجهانگشا افزوده است که از آنجمله میتوان به دستورگریزیهای مؤثر او اشاره کرد. جوینی در نگارش تاریخجهانگشا، به ارزش فرایند دستکاری در نحو آگاهی داشته، بهخوبی میدانسته است که در کلام خود به چه کاری باید بپردازد. وی در اثنای این نحو روان که بهخوبی در سخن او همواره جریان دارد، گاه به کاربرد عبارات و جملاتی پرداختهاست که جابهجاییهای نحوی پیچیدهای دارند و منجر به «ادبیّت» بیشتر متن و آفرینش زیباییهای هنری در آن شده است. دستکاریهای نحوی، عمدتاً طی چهار فرایند: جانشینی، جابهجایی، کاهش و افزایش صورت گرفته است که بیشترین نوع این دستورگریزیهای هنری بهشکل «افزایش» بوده است. این دستورگریزیهای هنری در ایجاد ارزشهای زیباشناختی تاریخجهانگشا تأثیر مستقیم داشته، موجبات شهرت و ماندگاری آن را در طول تاریخ فراهم ساخته است. | ||||||||||
مراجع | ||||||||||
آربری، آرتور (1371). ادبیات کلاسیک فارسی (اسداله آزاد، مترجم). آستان قدسرضوی. (اثر اصلی منتشرشده در 1958) احمدیگیوی، حسن، و انوری، حسن (1397). دستور زبان فارسی (1) (چ. 7). فاطمی. انوری، حسن، و احمدیگیوی، حسن (1385). دستور زبان فارسی (2) (چ. 25). فاطمی. اقبال آشتیانی، عباس (1365)، تاریخ مغول (چ. 6). امیرکبیر. پورموسی، مهدی (1396). بررسی کارکرد فعل در تاریخ بیهقی و تطبیق مبانی دستور زبانی آن با تاریخ جهانگشای جوینی [پایاننامۀ کارشناسیارشد، دانشگاه ارومیه]. گنج. https://ganj.irandoc.ac.ir/#/articles/daa1ce8caae7887b4398af9cb5eb4ebb جرجانی، أبوبکر عبدالقاهر بن عبدالرحمن، (1422ق). دلائل الاعجاز (عبدالحمید هنداوی، محقق). دارالکتب العلمیه. جعفری، ناهید، و مهدیپور، مهدی (1397). بررسی و مقایسه سبکشناسی اسمهای اشخاص در جلدهای اول تاریخ بیهقی و تاریخجهانگشای جوینی با استفاده از بسامدهای آماری. مجله متنشناسی ادب فارسی دانشگاه اصفهان، 10(1)، 143-129. جوینی، علاءالدّین عطاملک بهاءالدّین محمد (1375). تاریخ جهانگشای (3 ج، محمد قزوینی، مصحح). دنیای کتاب. حیدری، جبرائیل (1395). بررسی تفاوت سبکهای نثر فنی دبیرانه و مرسل علمی در سطح ساختمان نحوی جملات مرکب، با تکیه بر تاریخجهانگشای جوینی و اخلاق ناصری خواجه نصیرالدین طوسی [پایاننامۀ کارشناسی ارشد، دانشگاه زنجان]. گنج. https://ganj.irandoc.ac.ir/#/articles/7d74c4301ec6a21ba8336df3a3ae5f7f زرینکوب، عبدالحسین (1368). تاریخ ایران بعد از اسلام (چ. 5). امیرکبیر. صفا، ذبیحالله (1363). گنجینۀ سخن (6 ج). دانشگاه تهران. صفا، ذبیحالله (1378). تاریخ ادبیات در ایران (5 ج). دانشگاه تهران. عباسی، محمود، و انزابینژاد، رضا (1382). متمم فعل و افعال متممپذیر در تاریخجهانگشای جوینی. مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، 36(3)، 41-61. https://ensani.ir/fa/article/97379/ عباسی، محمود (1385). بررسی صفت و گروه وصفی در تاریخجهانگشا. پژوهشنامه ادب غنایی، (6)، 97-118. https://ensani.ir/fa/article/220190/ فتوحی، محمود (1397). نظم نحوی و نقش آن در ادبیّت سخن. مطالعات زبانی و بلاغی، 9(18)،261-286. https://doi.org/10.22075/jlrs.2018.15391.1265 فتوحی، محمود (1390). جادوی نحو در غزل سعدی. مجلۀ سعدیشناسی، (14)، 159-170. https://ensani.ir/fa/article/321709/ وحیدیانکامیار، تقی، و عمرانی، غلامرضا (1379). دستور زبان فارسی (1). سمت. | ||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 208 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 297 |