
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,705 |
تعداد مقالات | 13,964 |
تعداد مشاهده مقاله | 33,488,195 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,273,014 |
بررسی ظرفیتهای سمک عیار برای اقتباس سریالی پویانمایی با تأکید بر عناصر «شخصیت» و «حادثه» | ||
فنون ادبی | ||
مقاله 8، دوره 15، شماره 2 - شماره پیاپی 43، تیر 1402، صفحه 119-138 اصل مقاله (1.43 M) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/liar.2023.138516.2299 | ||
نویسندگان | ||
طیبه پرتوی راد* 1؛ علیرضا پورشبانان2 | ||
1استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه حضرت معصومه (س)، قم، ایران | ||
2دانشیار گروه عمومی، دانشکده علمی کاربردی، دانشگاه هنر ایران، تهران، ایران | ||
چکیده | ||
از آغاز تاریخ سینما، اقتباس از ادبیات، سهم چشمگیری از آثار نمایشی اعم از فیلمهای سینمایی، تلویزیونی و سریالها را در جهان به خود اختصاص داده است. پس از گذشت بیش از یک قرن، توجه به اقتباس از آثار ادبی در ژانر پویانمایی (انیمیشن) روند رو به گسترشی را در سینما تجربه میکند. در این میان، بهرهمندی از ادبیات عامه روایتمحور برای تولید آثار نمایشی، یکی از بزنگاههای مناسب استفاده از گنجینۀ ادبیات فارسی است. در این پژوهش تلاش میشود به روش توصیفیتحلیلی و با نگاهی میانرشتهای، ظرفیتهای سمک عیار بهعنوان یکی از محبوبترین آثار این نوع ادبی، برای ساخت یک اقتباس سریالی پویانمایی بررسی شود؛ بر این اساس، بهنظر میرسد با توجه به ساختار پرماجرا و درونمایههای متنوع و سرگرمکننده در بستر انواع گرهافکنی و گرهگشاییهای بیشمار داستانی که دربردارنده کشمکشهای عملمحور و تعلیقساز و نقاط بحران، اوج و فرودهای فراوان است، این قابلیت وجود دارد تا با گزینش و پرداخت شخصیتهای متنوع و محبوب این متن و با تکیه بر انواع موقعیتها و صحنهپردازیهای هیجانانگیز، از آن در ساخت سریالی در ژانر پویانمایی استفاده کرد. | ||
کلیدواژهها | ||
ادبیات عامه؛ سمک عیار؛ اقتباس؛ سریال و پویانمایی | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه 1-1-بیان مسئله تجربیاتی که سینما در اختیار مخاطب قرار میدهد، بسیار گسترده است. فیلم، مجموعهای از نشانههای خواسته و ناخواسته است که به خودآگاه یا ناخودآگاه مخاطب ارائه میشود و به همین دلیل اثرش به تناسب آگاهیها و اطلاعات و پیشینههای فکری و فرهنگی فرد متفاوت است (محمدی فشارکی و صفایی، 1393، ص. 125)؛ اما ازآنجاکه دارای روایت خطی و ادبی است، بیش از دیگر هنرها با ادبیات ارتباط دارد (اربابی، 1387، ص. 7) و ارتباطش با ادبیات را میتوان در خیل عظیم فیلمهای اقتباسی ساختهشده در تاریخ سینمای جهان بهخوبی مشاهده کرد. این اقتباس که به روشها و رویکردهای مختلف انجام میشود، این امکان را به فیلمساز میدهد که عمدۀ تلاش خود را نه در انتخاب سوژه، برای بیان داستان از زبان ادبی به زبان سینمایی که ویژگیها و آهنگ بیانی مخصوص به خود را دارد، صرف کند (خیری، 1368، ص. 36). بر این اساس و با توجه به گستردگی ادبیات فارسی و بهویژه ادبیات کلاسیک، در ساختارهای مختلف ارائه و در قالبهای شعر و نثر، میتوان ادعا کرد که حتی یک شعر، یک متن تاریخی یا یک سفرنامه هم ممکن است این ظرفیت را داشته باشد تا اقتباس شود، همانطور که بخش وسیعی از مواد اقتباسشدنی را تاریخهای مکتوب شکل داده است (ابراهیمی، 1374، ص. 74)؛ بهبیان دیگر این نگاه به اقتباس، تحلیل متمرکز بر صرف وجود برخی عناصر نمایشی نیست که در آثار بسیاری اعم از: ادبی و غیرادبی وجود دارد- بلکه سطح کیفی این عناصر در کنار تعدد و تکرار آنهاست که مطلوبیتشان را برای اقتباس مشخص خواهد کرد. از این زاویه و با توجه به اینکه در گسترۀ ادبیات عامۀ کلاسیک فارسی، انواع داستانهای پرمخاطب و مناسب برای اقتباس در قالبهای مختلف نمایشی اعم از: فیلم (زنده و انیمیشن)، سریال، تئاتر و حتی بازیهای رایانهای وجود دارد، میتوان با معرفی و تحلیل آثاری با ویژگیهای شاخص برای اقتباس و بازتولید آن در انواع رسانه، باعث ایجاد امیدواری بیشتر در تقویت روند تعامل سینما و ادبیات بومی و سازگار با فرهنگ ایرانی شد که بسته به مهارت و هنرمندی فیلمسازان، مخاطبان داخلی و بینالمللی فراوانی را مجذوب گرداند؛ زیرا امروزه انیمیشن دیگر فقط محدود به ساخت آثار کودکانه برای سرگرمی نیست و علاوه بر تبلیغات، بازاریابی و آموزش، در بسیاری از فیلمهای پرهزینه و بزرگ زندۀ سینمایی، بهعنوان ابزاری برای هرچه جذابتر کردن محصول، ایجاد جلوههای ویژه و بهرهگیری از شخصیتهای انیمیشنی بهجای عروسکها و گریمهای سنگین پرزحمت، استفاده میشود (پرتویی راد و پورشبانان، 1400، ص. 155). بهاینترتیب در پژوهش پیش رو تلاش میشود به روش توصیفیتحلیلی یکی از انواع این آثار یعنی «سمک عیار» ارجانی، از زاویۀ وجود کمی و کیفی عناصر مناسب اقتباس در قالب یک پویانمایی (انیمیشن) توجه و به این سؤال اصلی پاسخ داده شود که این اثر ادبیات عامه، چه ویژگیهای مطلوبی برای تبدیلشدن به نسخۀ تصویری در مقایسه با آثار مشابه دیگر دارد. 1-2- روش پژوهش در این پژوهش با مطالعۀ اسنادی و کتابخانهای، تاریخچه، تعاریف و ویژگیهای مربوط به حوزۀ ادبیات عامه و ویژگیهای آن با نگاهی میانرشتهای در ارتباط با درام و هنرهای نمایشی خاصه سینما و تلویزیون توجه و با روشی توصیفیتحلیلی داستان سمک عیار در بستر ادبیات عامه و رمانس و با رویکرد تأکید بر شاخصهای مطلوب برای اقتباس در ساخت سریال پویانمایی (انیمیشن)، بررسی و تحلیل شده است. 1-3- پیشینۀ پژوهش درباره سمک عیار کتابها، مقالات و آثار گوناگونی به نگارش درآمده است. از «سمک عیار، ستایشنامه دلیریها و جوانمردیها» محجوب (1339) و «آیین عیاری» از ناتل خانلری (1348)، گرفته تا «در آرزوی جوانمردی (سمک عیار)» از یوسفی (1375) و «تجزیه و تحلیل قصه سمک عیار بر اساس نظریه ولادیمیر پراپ» از خائفی و فیضی (1386)، «قهرمانپردازی در قصههای عامیانه» از مظفریان (1390)، مقالاتی هستند که به موضوع سمک عیار پرداختهاند و «شهر سمک» از ناتل خانلری (1346) و «سمک عیار: جامعه آرمانی مبتنی بر جوانمردی» از گیار (1389)، مهمترین کتابهایی بهشمار میروند که دربارۀ سمک عیار به نگارش درآمدهاند و «آداب و رسوم و اخلاق اجتماعی در سمک عیار» از نیکاندیش (1381) و «بررسی روایتشناختی داستان سمک عیار» از سلیم پور (1388)، پایاننامههایی هستند که با موضوع داستان سمک عیار از آنها در فضای دانشگاهی دفاع شده است. دربارۀ بهرهگیری از ادبیات عامه در نمایش، فهیمیفر و یوسفیان کناری (1392) در مقالۀ «قابلیتهای روایی ادبیات عامیانه ایران در اقتباس نمایشی برای تلویزیون و سینما» با تکیه بر جلوههای نمایشی و ظرفیتهای فرهنگی نهفته در مجموعه آثار ادبیات عامیانه، ظرفیتهای آنها را بهصورت کلی برای بازخوانی و تولید محصولات رسانهای معرفی کردهاند. در عرصۀ عمل نیز د دهه پنجاه سریال «سمک عیار» به کارگردانی محمدرضا اصلانی و واروژ کریم مسیحی و باربد طاهری ساخته شد؛ اما آنچنان که باید و شاید به اصل داستان نزدیک نشده و بیشتر با حالوهوای کلی اثر مشابهتهایی را نشان میدهد. همچنین تولید معدودی نمایش رادیویی، تنها اقتباسهایی بوده که از این اثر صورت گرفته است و با توجه به ارزشهای فرهنگی این داستان، جای آن را دارد که فیلمسازان بیش از پیش به آن توجه کنند. با توجه به اینکه پژوهش مستقلی با رویکردهای تخصصی اقتباسی، به نظر مؤلفان این مقاله نرسیده است، در این پژوهش تلاش میشود به صورتی برجسته، به ظرفیتهای مناسب اقتباسی آن برای ساخت سریال انیمیشن تأکید شود.
2- تعاریف و کلیات 2-1- چارچوب نظری اقتباس و پویانمایی (انیمیشن) در روند تبدیلشدن اثر ادبی به یک نسخۀ نمایشی، رویکردها و روشهای متفاوتی شامل اقتباس لفظ به لفظ، اقتباس وفادار و اقتباس به روش برداشت آزاد وجود دارد (پورشبانان، 1396، ص. 26-22)؛ چنانکه در اقتباس لفظ به لفظ، همۀ متن ادبی بیکموکاست در روند تبدیل به نسخۀ نمایشی قرار گرفته و فارغ از ظرفیتهای درام، به تمامیت متن در قالب تصاویر توجه قرار میشود و مشاهیری چون برسون این روش را در فیلمسازی اقتباسی انتخاب کردهاند (بازن، 1376، ص. 60)؛ اما در روش وفادار، این میزان وابستگی به متن ادبی مطرح نیست و اقتباسکننده خود را مجاز میداند که تنها آنچه را واقعاً تصویری و قابل نمایشیشدن میشمارد، وارد فیلمنامه کند. به نظر کسانی چون کلود کریر که این روش را انتخاب میکنند «اقتباسی که بیش از اندازه به متن رجوع دارد، به سینما خیانت میکند» (وانوا، 1389، ص. 173). در روش سوم نیز اقتباسگر خود را از همۀ قیود متن آزاد کرده و مخاطب در مواجهه با متن، تنها چشماندازی از افقهای اثر ادبی را در ذهن خود تداعی میکند. بااینوصف، ویژگیهای خاصی که میتوان چارچوب نظری منحصر به اقتباس برای انیمیشن را براساس آن شکل داد، شامل دو دسته است: اول، عناصری که در تعامل با ادبیات، از عناصر دوازدهگانۀ دیزنی قابلاستخراج است؛ مانند اغراق، پیشبینی رویداد و جزئیات، و دوم، عناصری که علاوهبر داشتن ویژگیهای بصری؛ مانند جاندارپنداری (تشخیص)، برجستگیهای محتوایی در این ژانر را تحت تأثیر قرار داده و شامل فانتزی و درونمایههای خاص (ایراندوست، 1390، ص. 81-80)، در بستری از انواع کشمکش و حادثه، با محوریت قهرمان/ ابرقهرمان و ماجراها و موجودات خارقالعاده است. با این نگاه، دنیای تخیلی و فانتزی، از ویژگیهای اصلی انیمیشن است، که ساخت آن در برنامههای تلوزیونی به امکانات فنی و اقتصادی بسیاری نیاز دارد؛ اما با اقتباس از آثار ادب عامه- که ظرفیت بالایی برای استفاده در ژانر انیمیشن را دارد- میتوان برنامههای جذاب و کمهزینهتری، تولید و به مخاطبان عرضه کرد. 2-2- سریال پس از پیدایش سینما و تلویزیون یکی از قالبهای نمایشی که مورد توجه هنرمندان و مردم قرار گرفته، سریال تلویزیونی است و اقبال عمومی به آن، درظاهر از ماهیت بیتکلف و آسانگیر آن و پرداختن به دغدغههای روزمره نشئت میگیرد (Livingston, 1990, p. 56) و این اطمینان را به مخاطبان میدهد که تنها تا حدود معینی واقعی است و ضمن ایجاد سرگرمی، در مواردی نیز باعث فکرکردن به زندگی میشود (Brundson, 1984, p. 45). در یک نگاه کلی به چارچوب تعریف سریال باید گفت: سریال در تلویزیون، رادیو و رسانۀ خانگی، یک برنامۀ دامنهدار است که پیدرپی و بهصورت قسمتبهقسمت ارائه میشود و در انواع زنده یا پویانمایی بهطور معمول از قوس داستانی اصلی پیروی میکند و در اساس برمبنای پنهانکردن داستان استوار است تا بتوان با این روش کنجکاوی مخاطبان و درنهایت پیگیری آنها را - که به صورت فصلی و دورهای این مجموعه را پیگیری میکنند- تا پایان آن حفظ کرد. با توجه به اهمیت اقتصادی و فرهنگی سریالسازی، امروزه کشورهایی چون ژاپن، کره جنوبی، ترکیه و بهویژه هالیوود و بالیوود، هزینه و انرژی زیادی صرف تولید سریال و بهویژه سریالهای اقتباسی میکنند و مخاطبان گستردۀ داخلی و بینالمللی نیز بهدست میآورند؛ سریال بازی تاجوتخت، وایکینگها، اسپارتاکوس، افسانه جومونگ، جواهری در قصر، سرزمین بادها و ... سریالهایی هستند که مبتنی بر حادثه و شخصیتهای شبهتاریخی در بستری خیالی و در ترکیب با برخی عناصر فانتزی و ملودرام شکل گرفته و توانستهاند مخاطبان بسیاری را در اقصی نقاط جهان به خود جذب کنند؛ حالآنکه در ایران با وجود منابع کهن ادبی ارزشمند، به دلیل بیتوجهی برخی از هنرمندان به ظرفیتهای این متون، فراهمنبودن بستر لازم برای تولید محصولات نمایشی، سرمایهگذارینکردن تهیهکنندگان، حمایت و تشویقنشدن جدی برخی از فیلمسازان و کارگردانان برای ساخت سریالها و فیلمها و تئاترهایی که بخواهند براساس سرگذشت قهرمانان اسطورهای و حماسه ملی ساخته شوند و عوامل بسیار دیگر، از این گنجینۀ ارزشمند، بهرۀ کافی و وافی گرفته نشده است. داستانها و افسانههای قدیمی جزءِ کهنترین آثاری هستند که از اندیشه و تخیل بشر باقی مانده است. بهطورقطع، قبل از آنکه انسان به دوران تاریخی وارد شود و وقایع زندگی خود را به یاری نقوش و علائم برجای گذارد، افسانهها و قصهها را برای مدتی طولانی در تاریکخانۀ ضمیر و حافظه خود نگاه میداشت و سینهبهسینه به آیندگان میسپرد (محجوب، 1387، ص. 122). درواقع، به تمامی آثاری که در آنها تأکید بر حوادث خارقالعاده بیش از تحول و تکوین شخصیتهاست، قصه میگویند. محور قصه بر حوادث خلقالساعه میچرخد و حوادث، رکن اساسی و بنیادین هر قصه را تشکیل میدهند» (میرصادقی، 1376، ص. 22) و «برای متمایزکردن آثار داستانی گذشته ادبیات فارسی ایران از داستانهای جدید میتوان آنها را با عنوان کلی «قصه» نامید. قصه در مقابل رمان و داستان کوتاه امروز، شامل تمامی آثار داستانی گذشته میشود که به نظم یا نثر با اسامی مختلفی؛ مانند افسانه، حکایت، مثل، واقعه، تمثیل، حسبحال، مقامه، ماجرا، لطیفه، سمر و... معروفاند (عبداللهیان، 1381:، ص. 35). «Folklore» کلمهای انگلیسی و مرکب از دو جزء است: lore به معنی مردم، گروه، توده و Folk به معنی دانش و فرهنگ است که در فارسی آن را به «فرهنگ توده»، «فرهنگ عامه» و «دانش عوام» ترجمه کردهاند (بیهقی، 1367، ص. 18) و دراصطلاح به مجموعۀ افسانهها، قصهها، ضربالمثلها، ترانهها، لغزها، چیستانها، رقصها، پیشگوییها، اعتقادات و مراسم درباره تولد، مرگ، ازدواج، کشاورزی، پیشگیری و معالجه بیماریها و بهطورکلی آداب و رسوم و عقاید رایج در میان جوامع گوناگون که بهصورت شفاهی یا از طریق تقلید و تکرار از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود، اطلاق میشود. قصههای عامیانه به «قصههای کهنی اطلاق میشود که بهصورت شفاهی یا مکتوب در میان یک قوم از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و گونههای متنوعی از اساطیر بدوی، قصههای پریان تا قصههای مکتوبی که موضوعات آن برگرفته از فرهنگ قومی است» (داد، 1380، ص. 234) را دربر میگیرد و در نگاهی دیگر، کلیتی است که «پارهای از میراث ادبی مردم را شکل میدهد و از اصولی پیروی میکند که در تحول و توسعۀ ادبیات نقش دارد و چون در پیوند تنگاتنگ با جامعه خود است، لذا تحولات آن را بازتاب میکند» (موریسن و همکاران، 1380، ص. 246). این نوع از ادبیات «یکی از بارزترین جلوههای فرهنگ غنی ایران و سرشار از مضامین بکر و ایدههای ناب برای اقتباس در سینما و تلویزیون است؛ اما باوجود چنین سرمایۀ عظیم فرهنگی، سینماگران، درامنویسان و سریالسازان ایرانی تاکنون نتوانستهاند بهدرستی از این توان و ظرفیت بالقوه استفاده کنند» (فهیمیفر و یوسفیان، 1392، ص. 129). ازاینمنظر و با رویکرد توجه به ادبیات عامه و خاصه، داستان سمک عیار باید گفت: «درخشندهترین خصیصههای این کتاب تجلی فضایل اخلاقی است در عامه مردم و طبقات متوسط و پایین اجتماع، ارزشهای بشری در میان این گروهِ فراموش شده و گمنام، چهبسا ارجمندتر و بارزتر از کارنامۀ برخی از ناموران بوده است» (یوسفی، 1375، ص. 235-236). ظرفیتی که بیشک احیای آن از نظر فرهنگی میتواند در جامعۀ امروز و عصر حاضر بسیار مغتنم باشد. «درباره رفتار جوانمردان و مقامشان در جامعۀ ایران در زمانهای گذشته سند بسیار جالب و دقیقی مانده است و آن داستان سمک عیار است» (حاکمی، 1382، ص. 127). رفتاری که شاید بتوان ادعا کرد بعدها زمینهساز «درهمآمیزی شوالیهگری معنوی در مسیحیت با آئین فتوت در اسلام» (کربن، 1363، ص. 9) شد. 2-4- معرفی نویسنده و اثر سمک عیار، یکی از کهنترین داستانهای عامیانه و روایات پهلوانی فارسی است که قرنها سینهبهسینه از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و اکنون به ما رسیده است. این متن روایتی از دلباختگی پسر شاه حلب به دختر شاه چین و جنگ او با پادشاه ماچین است که در قرن ششم هجری بهدست فرامرز پسر خداداد پسر عبدالله نویسنده (کاتب) ارجانی از صدقهبنابیالقاسم جمعآوری و در سه مجلد به نگارش درآمده است. این داستان که در اصل نمایشگر توانایی و تیزهوشی پهلوانی نامآور به نام سمکِ عیار است، به تصحیح پرویز ناتل خانلری در پنج جلد طی سالهای ۱۳۳۷ تا ۱۳۵۳ در انتشارات بنیاد فرهنگ ایران منتشر شده است. هسته اصلی سمک عیار به «دوران پارتها و اشکانیان ارتباط دارد و قصهگویان در دورههای بعد خاصه در دوران ساسانی و قرون نخستین اسلامی آن را با رنگآمیزی خاص زمان و مکان و رسوم رایج اجتماعی به مردم عرضه کردهاند» (سلیم، 1356، ص. 1). اثری که «در دورانی از قریحۀ خلاق و ذهن روشن داستانسرایان باذوق و هنرمند ایرانی تراوش کرده است که اروپا در ظلمت جهل قرون وسطایی غوطه میخورد و ادبیات در آن مرزوبوم نخستین گامهای خود را بهسوی رشد و تکامل برمیداشت» (محجوب، 1387، ص. 594-593). برخی با توجه به مضامین عاشقانۀ توأم با حوادث و اعمال قهرمانی (شمیسا، 1373، ص. 59) آن را در نوع ادبی رمانس جای دادهاند (مقدادی، 1378، ص. 260)، برخی آن را در زمرۀ آثار منثور غنایی دستهبندی کردهاند (رزمجو، 1372: 129) و برخی دیگر ازجمله میرصادقی در ادبیات داستانی آن را در نوع پهلوانی و سلحشوری و حماسی بهشمار آوردهاند (میرصادقی، 1376، ص. 37)؛ اما در یک برآیند کلی میتوان گفت این اثر نه حماسه است، نه رمانس و نه رمان؛ بلکه قصۀ پهلوانیتخیلی است که با آرمانها و آرزوهای بشر پیوند خورده است (نوروزی، 1386، ص. 135). درواقع سمک عیار «متکی است بر سنتهای اساطیری- حماسی کهن که توسط گوسانهای پارتی و جانشینان راوی و داستانپرداز آنها بهگونهای شفاهی از سینهای به سینه دیگر منتقل شده است» (حسنآبادی، 1386، ص. 45) در جامعهشناسی ادبیات نیز جایگاهی ویژه دارد؛ زیرا در آن، طبقـات مختلف اجتماعی در داستانها مطرح میشود و آداب و رسوم هر طبقـه اعـم از: اشـراف، درباریان، عیاران، جوانمردان و سایر اقشار جامعه، بهخوبی منعکس شده است (تمدن و فرزاد، 1393، ص. 46). به باور محجوب «سمک عیار رمانی ایرانی است با تمام خصوصیاتی که برای رمان برمیشمرند: دید دقیق و روشن، نظم منطقی و پیوستگی محکم حوادث داستان، تعقیب یک هدف معین در تمام مسیر داستان، خالیبودن از صحنههای زائد و بیفایده و ارائه اشخاص داستان با گفتوگوهای غیرلازم و بیمصرف، پرهیز از ابتذال و احتراز از یکنواختی و ملالخیزی صحنهها و حوادث» (محجوب، 1387، ص. 606). از کتاب سمک عیار نسخهای متعلق به عهد مغول در سه مجلد باقی مانده که در کتابخانۀ بودلیان آکسفورد قرار دارد. بهاحتمال، این کتاب در اصل چهار مجلد یا بیشتر بوده است. مطالب مجلد اول و دوم متوالی است؛ اما در مجلد دوم و سوم صفحات بسیاری مفقود شده؛ زیرا مطالب داستان به ورق آخر مجلد سوم ختم نمیشود (صفا، 1366، ص. 2/988). سمک عیار فقط داستانی عاشقانه نیست (زرینی و همکاران، 1396، ص. 75). بیانگر اخلاقیات و «آداب و رسوم گذشتگان و درواقع کامل کنندۀ تاریخ است» (طغیانی و آزاده، 1396، ص. 46) و داستانی عاطفی و عدالتخواهانه (میرصادقی، 1376، ص. 282) بهشمار میرود. بنمایههای اینچنینی آن، هر یک بهتنهایی میتواند زمینهساز آفرینش اثری درخورتوجه باشد و عشق همراه با کوشش برای رفع نابسامانیهای اجتماعی و دستگیری از ستمدیدگان و تیزهوشی و چالاکی و اعمال سلحشوری و حماسی و پهلوانی و ... در کنار هم در آن، تأثیر بیشتری بر مخاطب میگذارد. «این روایت نمونهای کهن از داستانهای عیاری است و نمودار رفتار مردم در مبارزه با ظلم و ستم و پهلوانی و پشتیبانی جوانمردان از اهل حق است. اینگونه اعمال به جوانمردان سیمایی قهرمانی و حماسی بخشیده است» (صفا، 1366، ص. 2/990) و آیینه تمام نمای زندگی عصر تألیف کتاب است که با صراحت و صداقتی تمام، نیک و بد شاهان و وزیران و درباریان را باز مینماید» (محجوب، 1387، ص. 602). 2-5- خلاصۀ سمک عیار مرزبان شاه، حاکم حلب، در آرزوی به یادگار گذاشتن نسلی از خود، با گلنار، دختر حاکم عراق، ازدواج میکند و صاحب پسری به نام خورشید میشود. خورشید برخلاف میل باطنیاش که از عشق و عاشقی دوری میجست، به عشق مهپری، دختر فغفورشاه، پادشاه چین، گرفتار میشود و با برادرش فرخروز برای بهدستآوردن او به سوی چین حرکت میکند و در راه با عیاران ازجمله «سمک» که مهمترین آنهاست، آشنا میشود. سمک که دارای هوش و ذکاوت فراوانی است، بار اصلی حوادث داستان را به دوش میکشد. او که مردی عیار است با همدستی و همراهی افرادی؛ چون شغال پیلزور، روزافزون، سرخورد (همسر سمک)، روحافزای و چند پهلوان و عیّار دیگر در بیشتر رویدادها به کمک خورشیدشاه میآید و او و فرزندش فرخروز را از بسیاری از حوادث و اتفاقات ناگوار نجات میدهد. خورشیدشاه در طی سالهای زندگی خود بارها معشوقش را از دست میدهد و هر بار پس از جنگهای طولانی با کمک و مساعدت هوشمندانۀ سمک به وصال او میرسد. سرنوشت فرخروز نیز از کودکی دارای تحولات بسیار است؛ او بارها از پدر و مادر خود جدا میافتد و به دفعات معشوقهای خود را از دست میدهد و به کمک سمک آنها را باز مییابد و هشتاد سال بر مناطق وسیعی از جهان آن روز حکومت میکند.
ازآنجاکه شخصیت و حادثه مهمترین عناصر درام بهشمار میآیند، در این بخش، این دو عنصر بهعنوان اصلیترین ظرفیتهای نمایشی متن سمک عیار تحلیل میشوند. 3-1- شخصیت و شخصیتپردازی شخصیت در یک معنای کلی؛ یعنی جنبههای بیهمتا و نسبتاً پایدار درونی و بیرونی منش فرد که در موقعیتهای مختلف بر رفتار وی تأثیر میگذارد (شولتز، 1384، ص. 10)؛ بهعبارتدیگر «قهرمان کسی است که زندگی خود را نثار چیزی بیش از خود کرده است. قهرمانان دو نوع کردار انجام میدهند؛ یکی کردار جسمانی که در آن قهرمان دست به اقدامی شجاعانه در نبرد میزند یا زندگی کسی را نجات میدهد و نوع دیگر، کردار معنوی است که در آن قهرمان یاد میگیرد گسترۀ ماوراءالطبیعی زندگی معنوی انسان را تجربه کند و سپس با پیامی باز میگردد» (کمبل، 1377، ص. 190). شخصیت اساس و پایۀ هر داستان است. بدون شخصیت، هیچ داستانی شکل نمیگیرد و کمتر حادثهای بهوجود میآید و در صورت بهوجود آمدن هم هیچ تأثیر عاطفی روی خواننده نخواهد گذاشت (میرعابدینی، 1383، ص. 308). در سمک عیار اشخاص به «خاصگان، پهلوانان و عامه» تقسیم میشوند (گیار، 1389، ص. 43). بیشتر شخصیتها و قهرمانان نامهای ایرانی دارند و افراد بسیاری را شامل میشوند و در گسترهای وسیع از درونمایههای عیاری، اعمال و رفتارشان به نمایش گذاشته میشوند. «اعمال عجیب و ویژگیهای منحصربهفرد عیاران، بهحدی جذاب و دلنشین بوده که در افسانههای ملی (ابومسلم نامه، رموز حمزه، امیرارسلان رومی، اسکندرنامه و ...)، تاریخها ازجمله تاریخ سیستان و کتابهای اسلامی (قابوسنامه، سیاستنامه و ...) منعکس شده و وصف مردانگیها و اخلاق نیک جوانمردان تا برخی داستانهای امروزی چون داش آکل صادق هدایت نیز ادامه یافته است» (نوروزی، 1386، ص. 137). درخشانترین چهرۀ این داستان، سمک عیار است. او «مظهر دلیری و جوانمردی است و در هوشیاری و تدبیر و طرح نقشههای زیرکانه بینظیر است» (ایرانمنش و هاشمی، 1393، ص. 31). وی پهلوانی دلیر، پرجرأت، آزموده، کاردان، باهوش و بسیار زیرک است. همۀ منشهای نیک انسانی همچون مروت و فروتنی در وجود او جمع شده است و همۀ مشکلات را با تدبیر و خرد خویش حل میکند (ر.ک. مولایی، 1353، ص. ۱۱۲۳-۱۱۲۵). سمک با آن همه دلیری و پهلوانی، هنرپیشهای بینظیر است؛ گاه جامۀ زنان میپوشد و غازه و وسمه به کار میبرد، گاه کلاهی بر سر و طبقی بر دست مینهد و گاه به هیزمکشی و سقایی و شرابداری میپردازد (محجوب، 1387، ص. 607). در کنار عیاری و چابکی در ماجراجویی، سخندانی و زبانآوری، از دیگر ویژگیهای شخصیتی سمک است: «نمیدانی که او چقدر زرنگ و باهوش و دانش است و چقدر زبانآور و سخنگوی و شبرو و عیار است» (ارجانی، 1385، ص. 157). وفاداری و وفای به عهد، راستی و راستگویی، راز پوشیدن و رازداری، امانتداری، فداکاری، نگاهداشت زبان، کمگویی، نرمگویی، عفو و بخشش، سخاوت، خیانتنکردن، مهربانی، پاکی چشم (زرینی و کاردل ایلواری، 1393، ص. 168-192)، از دیگر خصایص بارز سمک و دیگر شخصیتهای اصلی مثبت این قصه است که همگی در قالب داستانها و خرده ماجراهای اصلی و فرعی به شکلی کاملاً عملمحور برای مخاطب درکشدنی است. بهعنوان مثال سمک برای نجات دختر شاه فغفور، او را از قصر خارج میکند و متأسفانه دختر، برخلاف انتظار، بهدست مهران وزیر میافتد. سمک در پاسخ به بازخواست فغفور از شغال، معترف میشود که «ای شاه، جوانمردان دروغ نگویند حتی اگر سر ایشان در آن کار برود. این کار من کردهام. به سرای شاه آمدم و دختر را دست بر وی ننهادم و بر وی نگاه نکردم تا پیشتر به گواهی یزدان به خواهری و برادری با وی گفتم، در آن جهان و درین جهان مرا خواهرست و این کار بهر آن کردم که با خود اندیشه کرده بودم که از مکر مهران وزیر ایمن نبودم، از این جهت میترسیدم» (ارجانی، 1385، ص. 1/48). خورشیدشاه و فرخروز از دیگر قهرمانان اصلی این داستان بهشمار میروند که هر دو در طلب معشوق آرمانی خود به مخاطراتی دچار میشوند. مهران، وزیر فغفورشاه که غالب حوادث و ماجراهای بد قصه ریشه در طینت بد و اعمال و افکار پلید او دارد، همچنین طوطیشاه و دیگر افراد مخالف خورشیدشاه و فرخروز و سمک، از شخصیتهای منفی این قصه بهشمار میروند. «زنان نیز در این داستان عظیم، مقامی مناسب دارند» (محجوب، 1387، ص. 607)؛ چه در نقش معشوق و مادر و چه در نقش زنان تیزهوش و اندیشهورز. در این داستان نقش «عیاران؛ یعنی دستهای که در لشکرکشیها مأمور تهیه اطلاعات و بهکاربردن نیرنگها و اجرای مأموریتهای سری و دشوار برای ربودن یا گمراهکردن سپاه دشمن یا نجات دادن اسرای خود و امثال این کارها بودهاند، بسیار زیاد است» (صفا، 1370، ص. 1/55) حائز اهمیت است. درمجموع میتوان گفت قهرمانان سمک عیار «عموماً از میان مردم کوچه و بازارند» (بهار، 1374، ص. 77). نکتۀ شایانتوجه در پرداخت این شخصیتها این است که، شخصیتپردازی بخشهای مختلف داستان، به شیوههای مختلف انجام میشود و نویسنده براساس شخصیتهای متفاوت، پرداخت خود را متنوع انجام میدهد. برای مثال «درباره شاهان مسن به قدرت ظاهری و جسمی آنان نمیپردازد و بیشتر بر شیوه رفتار و تعامل آنها با مردم تأکید میکند، اوصافی؛ مانند عدل و داد، نیکرفتار و ... وزیران در این اثر معمولاً پیرند و ریشی بلند دارند؛ اما برای شاهزادگان و پهلوانان ظاهر و قدرت جسمی آنها حتماً توصیف میشود» (حسامپور، 1396، ص. 119)، حتی در این کتاب نوع لباس پوشیدن طبقات و اصناف مختلف متفاوت است «لباس هر طبقه و صنفی مشخص بود، هیچکس حق نداشت لباس طبقۀ دیگر را بپوشد حتی اگر بسیار ثروتمند بود؛ ازاینرو، از لباس، شغل افراد مشخص میشد» (شمیسا، 1377، ص. 297): «تاجدخت برخاست با آن لباس مطربی که پوشیده داشت، به سرای گرده بازو آمد» (ارجانی، 1385، ص. 5/225). در وصف موقعیتهای عملمحور نیز موارد بسیار زیادی وجود دارد؛ «سمک گرد دکان گشت. جایی را انتخاب کرد و به دکان نقب زد و داخل شد و ده کیسه زر برداشت و بیهیچ رنجی دوباره به خانه مهرویه نباش رفت» (همان، ص. 3/66). «خادمان به فرمان شاه به سرای دختر آمدند و او را گیسو گرفتند و پیش پدر آوردند. فغفور گفت: ای رعنای خویشکام، ترا رأی آن باشد که گویی من شوهر نمیخواهم» (همان، ص. 1/80). «غور کوهی خشم گرفت و کاردی بر روی قبا بسته داشت، برکشید و گوشی از آن سیاه ببرید» (همان، ص. 2/12). «گرد و غبار برخاسته، چنانکه ایشان در گرد ناپیدا شدند. آن صد کمندانداز درآمدند و کمند درانداختند. شصت کمند در گردن و میان و دست خورشیدشاه و قزلملک افتاد. خواستند که قوت کنند و ایشان را بکشند که از لشکر خورشیدشاه جنگجوی قصاب و عیارگران چوب ... آن حالت بدید» (همان، ص. 3/21-22). این دست نمونهها و موارد بسیار دیگر، در بخشهای مختلف این اثر وجود دارد که سبب شکلگیری فرازوفرودها و تعلیقهای مهمی در داستان شده، بیگمان در نمایش نیز با پرداخت مناسب، ظرفیتهای بالای خود را بیشتر نشان داده و میتواند در یک خوانش نمایشی، در فیلمنامهای سریالی در ژانر پویانمایی در ساختاری استاندارد و حتی مبتنی بر چارچوب ارسطویی، همراه با هیجان و تنش و کشمکش، از جذابیت زیادی برخوردار باشد. یکی دیگر از وجوه برجستۀ این داستان، طولانیبودن روایت و غنای فراوان ماجراهای متنوع است که قدرت گزینش فیلمنامهنویس را برای انتخاب مناسبترین ماجراها برای قالب پویانمایی و بهویژه با در نظرگرفتن مخاطب هدف، تقویت میکند. از این نظر، اگرچه تمام اثر سرشار از حوادث و اتفاقات پرکشش برای بازتولید تصویری است، فیلمساز میتواند با توجه به امکانات، بودجه و ... داستان را در یک یا چند فصل با رویکردهای مختلف و مطابق با استانداردهای بینالمللی با هزینهای بهمراتب کمتر از سریال زنده و با موانع بسیار کمتر در قالب پویانمایی، تولید و عرضه کند. 3-2- حادثه سازی کارکرد باور ارسطو به لزوم وجود آغاز، میانه و پایان در داستان (Aristotle, 1983, p. 12)، پس از قرنها فرایتاگ را بر آن داشت که همسو با نظر او، مفهوم مشابهی را برای ساختار داستان طرحریزی کند و آن را به پنج قسمت تقسیم کند. ساختار او در فیلمنامهنویسی برای انیمیشن، فیلم، تلویزیون، درام و ... معمولاً ساختار ارجاع شده «ساختار سهعمل» (Arnold, 2007, p. 19) نامیده میشود که در آثار شکسپیر هم سابقه دارد (Snuggs, 1960, p. 170) و برای جذب مخاطب و تأثیرگذاری بر او بسیار کاربردی است. بااینرویکرد، یکی از نقاط ضعف ادبیات کهن فارسی برای بهرهمندی از آن در قالب هنرهای نمایشی، کمبود کشمکش و حادثه است؛ زیرا پایۀ ادبیات فارسی مبتنی بر روایت از بالا و دانای کل است و در آن توصیف حوادث متعدد و اوج و فرودهایی که منطبق بر ساختار ارسطویی است، بهجز نوع ادبی حماسی، بسامد زیادی ندارد؛ اما در قصۀ سمک عیار که سرشار از حوادث متعدد و خارقالعاده است و «آفریننده قصه برای اعجاب و تحسین مخاطبان مرزهای طبیعت و ماوراءطبیعت را درهم میشکند» (ایرانمنش و هاشمی، 1393، ص. 37)، اتفاقاً این فراوانی حوادث است که گویی منطبق با ساختار ارسطویی، طرح داستانهای متعدد را یکی پس از دیگری پی میریزد و نویسنده با گرهافکنیها و نقاط اوج و گرهگشاییهای مختلف، تمایل خواننده را در ضمن سرگرمی، برای پیگیری ماجرا تا پایان تحریک میکند و ازاینمنظر داستان کاملی است که حتی میتوان آن را «رمان حوادث در برابر رمان شخصیت بهشمار آورد» (داد، 1380، ص. 149). حوادث در این اثر غالباً در بستری از درونمایههای عاطفی و عاشقانه شکل گرفته و جذابیت آن را تقویت کرده است، چنانکه ماجرای عشق خورشیدشاه، پسر مرزبان، به مهپری، دختر فغفور، شاه چین و ماجراهای عاشقانه فرخروز پسر خورشیدشاه و لشکرکشی به سرزمینهای مختلف که بخش اعظمی از جلدهای اول و دوم کتاب را به خود اختصاص داده است، در کنار اتفاقاتی چون جادوسازی «ماهدرماه» دختر زلزالشاه در برابر «صیحانهجادو» (ارجانی، 1385، ص. 2/328)، نجات سمک از طوفان بهوسیلۀ «سیمرغ» در ماجرای نجات آباندخت (همان، ص. 3/110) و در نهایت تعدد تنشهای عاشقانه و احساسی بین شخصیتهای مختلف داستان و درنتیجه کشمکشهای آنها برای دستیابی به قدرت و ثروت بیشتر، زمینهساز حوادث جذابی است که در فضایی شیرین، لحظاتی دوستداشتنی را در بیشتر بخشهای اثر برای مخاطب شکل داده که بسیار مناسب فضای پویانمایی است و آثاری چون داستانهای سندباد (سریالی و نسخۀ سینمایی) از نمونههای مشابه موفق با این حالوهواست. در این میان تمرکز بر نمایش چند ماجرا و ایجاد تعلیق برای هر قسمت از یک سریال بلند و نشان دادن حوادث بدون محدودیت در قالب ساختار پویانمایی نکتهای است که بهراحتی میتواند اقتباسکننده را در رسیدن به چارچوب طراحی ماجراها برای چند قسمت در یک فصل و تکرار الگوی آن برای فصول بعدی بهخوبی راهنمایی کند. 3-3- کشمکش یکی از مؤلفههای اصلی ایجاد حادثه، کشمکش است و میتوان آن را پایۀ اصلی در شکلگیری درام بهشمار آورد و یکی از مصادیق بارز آن، جنگ است و جنگ نیز یکی از سازههای بنیادین آثار حماسی بهشمار میرود. «جنگ در این آثار، محوری برای شکلگیری شبکۀ درهمتنیدهای از عناصر است که بسته به نوع آثار، دارای بسامد و گستردگیهای متنوعی است و یکی از جنبههای مرتبط با این بنمایه، که در هیچ اثری قابل تقلید و پیروی نیست، جلوۀ وصف پیکارها، آوردگاهها و جنگاوران است. بااینرویکرد، سمک عیار یکی از داستانهای بلند حماسیپهلوانی منثور فارسی و نخستین نمونه از آثار پرتعدد این جریان ادبی است که پیوندی آشکار با شاهنامه دارد» (جعفرپور و علوی مقدم، 1390، ص. 51) و ازآنجاکه قصهای متکی بر اعمال قهرمانی است (رزمجو، 1372، ص. 164)، در فضایی تلفیقی با مکر و نیرنگ و نبرد، بستری گسترده از انواع کشمکشهای حسی و فیزیکی در آن شکل گرفته که در شبکهای از رفتار و افکار، نیاز درام به سطحی غنی از اعمال و عکسالعملها را برطرف خواهد کرد. ازاینزاویه، هر عمل و زیرمجموعۀ آن در این اثر، در تعامل با زمان، مکان و افراد پیش و پس خود، علاوه بر پیشبرد روایت، سطح کنش مبتنی بر تصویر را تقویت کرده و به اقتباسکننده این امکان را میدهد که در هر قسمت از مجموعه (سریال) ضمن حرکتدادن قصۀ اصلی، با انتخاب و گزینش مجموعهای از شخصیتها، روابط و ماجراها، بهتدریج؛ اما با ضرباهنگی تعلیقساز، چارچوب اصلی روایت را با ماجراهای فرعی تقویت کرده و همزمان مخاطب را مجذوب هر دو خط کند. برایناساس، اعمال و رفتاری با پایههای مختلف مضمونی؛ مانند تطمیع و تهدید، مخفیشدن و مخفیکردن، دروغ گفتن، اشتغال به شغلهای مختلف، بوالعجبی (شعبدهبازی، حقهبازی و ...) کردن، شبانی (چوپانی) و کنیزیکردن، تغییر جامه و جنسیت (به شکل زنان درآمدن)، تقلید لهجه و زبان دیگران، تعقیبکردن، کار با ادوات و ابزارهای متفاوت، نقب (دالان و گذرگاه و رخنه و شکاف ایجادکردن) زدن، بهکارگیری انواع دارو، حیلههای مکتوب، سیاستهای مختلف جنگی، استفاده از ادوات جنگی ناشناخته، مکر جادوگران، ترفندهای ساختمانسازی، انواع معماری بناها و راهها، ابداع زبان رمزی، استفاده از زهر و شبگردیکردن (جلالی پنداری و حسینی، 1391، ص. 106-130) و ... ازجمله رفتار و منشهای عیاری این اثر محسوب میشوند که میتوان در چارچوب یک مجموعۀ چندین قسمتی، با تمرکز بر انواع جذاب و تصویری آن در هر قسمت، مخاطبان زیادی را مجذوب کرد: فرخروز برای در امانماندن خورشیدشاه از فریب دایه جادو، خود را بهجای او معرفی میکند و وقتی عیاران با خورشیدشاه واقعی روبهرو میشوند با تکیه بر اصل رازداری، خورشید خود را به آنها شناسانده و شغال میگوید «ای جوان ما در بارگاه شاه بودیم که دایه جادو خورشید را بگرفت و در برابر ما برد و تو میگویی که من خورشید شاهم. ما را در این سخن درستی باید» (ارجانی، 1385، ص. 1/44). تاجاییکه روحافزا ندیم مهپری هم بهواسطۀ همین امانتداری و رازداری به آنها کمک میکند و خورشیدشاه را با روی و موی زنانه به دیدار مهپری میبرد و او را «دلافروز» معرفی میکند (همان، ص. 49). ماجرای عاشقشدن خورشیدشاه و داستان پر کشمکش او برای رسیدن به مهپری تا آشنایی خورشیدشاه با شغال و سمک، پر از حوادثی است که همۀ ابعاد کشمکشهای عاطفی، جسمی و روحی را دربر میگیرد و داستان را بهپیش میکشاند. ابتدای آن با فهمیدن راز انگشتری و تلاش برای از بینبردن دایه جادوگر و ادامه آن با دسیسههای مهران وزیر است و سرانجام پس از افتوخیزهای فراوان به پیروزی خورشیدشاه و وصال او منجر میشود (همان، ص. 340). کشمکشهای سمک عیار با افراد و موقعیتها و حوادث مختلف، مشحون از اتفاقات پیشبینی نشده و غیرمترقبه است، پر از گرهافکنیهایی که همراه با تعلیقهای لذتبخش به اوج و سپس به گرهگشایی منجر میشود. گرهافکنیهایی که با هوشمندیهای این شخصیت به بهترین شکل، اغلب منطقی (برخلاف شاکله قریببهاتفاق حکایتها و داستانهای ایرانی) به پیروزی او ختم میشود و فضای داستان را بهطورکامل برای مخاطب هیجانانگیز میکند: «مهران وزیر دستار از سر فروگرفت یعنی گرم است و دست به ریش فروآورد. غلامان از خانهها بیرون آمدند و دست تیغ بر ایشان گشادند. چون سمک بدید گفت دریغا که در دام افتادیم ... پس کاردی در میان دو ران پنهان کرده بود برآورد و در غلامان افتاد ... میزد و میافکند و خورشیدشاه سر در پیش افکنده بود» (همان، ص. 1/82). مهران که شاهدخت را برای کسب قدرت بیشتر برای پسر خود میخواست، با خورشیدشاه به مبارزۀ پنهان میپردازد و پس از بینتیجه ماندن حیلهاش در میدان کارزار، برای ازبینبردن او و بهدستآوردن حکومت فغفورشاه به دشمن فغفور؛ یعنی ارمنشاه نامه مینویسد و او را به جنگ تحریک میکند: «فغفور در پادشاهی بیرأی و تدبیر شده است و هرچه میکند پسندیده نیست ... شاه جهان ارمنشاه فرزند خویش قزلملک با سپاهی گران بدین ولایت فرستد تا جمله سپاه فغفور در جهان آواره کنیم» (همان، ص. 93) و قزلملک را اینگونه میفریبد: «باید که هر رسول که بیاید او را قهر کنی که اینجا چندان سهم و سیاست تو افتاده است که هیچکس از بیم تو خواب نمییارند کرد. شاه فغفور نامهها خواهدفرستادن و لشکرخواندن و من دفع میکنم ... . همه کاری میسازم تا چون شاهزاده برسد بیرنج کار تمام شده باشد» (همان، ص. 97-98). بخشیدناسیران و گاه جذب آنها به لشکر مخالف با ترفندهای مختلف، یکی دیگر از شگردهای داستانی تعلیقساز و پیشبینینشدنی این اثر است که بارها در طول داستان اتفاق میافتد؛ ازجمله جذب قطران از سوی سرخکافر که خود از سپاه ارمنشاه بوده و اکنون در سپاه خورشیدشاه است یا جذب کاوه و گیل و گیلک و طومار از سپاه قابوس که جزو دشمنان سرسخت فرخروز بهشمار میروند. گاه این تغییر موضعهای ناگهانی به هیجان داستان کمک کرده و مخاطب را با فضایی پیشبینینشدنی روبهرو میکند. بهعنوان مثال قمقام که از لشکر قابوس به لشکر فرخروز گرویده بود با دیدن برادرخواندهاش و دعوت او، دوباره به لشکر قابوس میپیوندد، حالآنکه پسرش علقوم در لشکر فرخروز است و با دیدن رفتار پدر به جنگ با او میپردازد و پس از کشمکشهای بسیار نمایشی در رفتار و گفتار، او را از بین میبرد: «علقوم درآمد و تیغی بزد و سر پدر بینداخت» (همان، ص. 5/124-127). داستان سمک مملو از حیلهها و ذکاوتهای او و دیگر شخصیتها در موقعیتها و در زمانها و مکانهای مختلف است که در ضمن اعمالی؛ چون تغییر چهره، تطمیع، ترغیب و فریب دشمنان و ... به نمایش درآمده و بیشک مخاطب را مجذوب خود میکند؛ چنانکه سمک بارها و بارها به شگردهای گوناگون افراد را از قلعهها و زندانهای دور از دسترس و مستحکم نجات میدهد. یکی از این قلعهها، قلعۀ کلاغ است که فرخروز در آن زندانی است و سمک با دزدیدن ماهرانه انگشتر شروان بشن و تغییر چهره و جعل عنوان موکل به نجات شاه میپردازد «در حال دویت و قلم پیش آورد و نامه نوشت مانند آن خط، به کوتوال قلعه» و «سمک دست در رکاب شروانبشن زد به قلعه درآمد. کلاغ با مردمان قلعه گفتند معتمد شاهزاده است؛ شروانبشن پنداشت که معتمد قلعه است» (همان، ص. 4/289- 291). «عالمافروز گفت داروئی به تو دهم، بازخور و اندیشه مدار که شکم تو بزرگ شود. آنگاه زعفران پارهای بر خود براندای و خود را بیمار ساز و هرچند که طبیبان ترا معالجت کنند تو فریاد بیشتر میکن، تا مادر و پدر را دل بر تو برجوشد» (همان، ص. 3/133). مدار قصه براساس عشق است و عشق؛ مانند بسیاری از حوادث تاریخی منشأ جنگها، کشمکشها و فریبهای بسیار است تاجاییکه حتی سمک برای فریب مخالفان و ازپایدرآوردن آنها گاه از فریب عاشقانه بهره میبرد و ماهدرماه را به از بینبردن جادوی صیحانه و نجات لشکرش وامیدارد. ماهدرماه عاشق خورشیدشاه میشود و به خانواده و کشور خود خیانت میکند؛ شیوهای که برخی دیگر از زنان مؤثر در این متن در برخورد با عشق خود پیش میگیرند. «آباندخت گفت ماهدرماه کیست؟ لالاصالح گفت: دختر زلزال. آنکه بیامد و جادوی صیحانه [را] باطل کرد و بهعاقبت برفت که با ما کینه ورزد ... بر عنوان نامه نوشته بود «از کمترین کنیزکان، ماهدرماه، به خاتون زنان آباندخت» (همان، ص. 3/15)؛ «فرخروز گیتینمای را پیش کرد میرفتند که گیتینمای میتوانست گریخت؛ اما دلش با فرخروز بود» (همان، ص. 4/112) و علیرغم دشمنی و بریدهشدن دست پدر شروانبشن توسط خورشیدشاه، او همچنان عاشق فرخروز است و در قلعۀ کلاغ، پرده از زنبودن و عشقش به فرخروز برمیدارد «با من سوگند خور که دست از گلبوی و چگلماه و گیتینمای بداری که من یقینم که ایشان هر سه به امید تو نشستهاند. ایشان را بگذار و با من یکی باش تا تو را از این بند برهانم و در جهان کس نمیداند که من دخترم» (همان، ص. 4/296). رازهای پوشیده و سربهمهر که کنجکاوی مخاطب را برمیانگیزد و او را به پیگیری داستان وامیدارد در قصه سمک کم نیستند؛ ازجمله راز غور کوهی و زندان او که هیچکس جز او و نگهبانش از وجود آن خبر ندارند: «خورشیدشاه گفت مرا بگوئید که زندان غورکوهی چگونه است؟ آن زندان که دربند آهنین دارد و در پایان دره است و سیاه مردمخوار نگهبان است و بند و چاه پنهان و آشکارا چگونه است؟ گفتند ما ندیدهایم و چگونگی آن ما را معلوم نیست که مدت پنج سال باشد که غور آن جایگاه کرده است و در عالم هیچکس نمیداند که چگونه است و از بهر چه کرده است که چون آنجا میپرداخت بهجز از استادان کار و غورکوهی کسی را زهره نداشت که آن جایگاه گذر کند و چون پرداخته شد، آن سیاه آنجا بنشاند و با خاص و عام عالم هیچ نگفت و آن جماعت استادان را بکشت و آن سیاه را آنجا بگذاشت» (همان، ص. 2/73-72). خیانتهای پهلوانان و دیگر شخصیتهای داستان، وجود پررنگ زنان جنگاور و عیار و عاشقپیشه، جادوی جادوگران و ... نیز از دیگر عوامل کشمکشساز در این اثر است که میتواند در روند اقتباس برای پویانمایی به آن توجه شود. کشمکشهای جسمانی نیز که یکی از مهمترین ارکان تصویرساز در برخی ژانرهای مهم سینما است و در انواع وسترن، ماجراجویی، ابرقهرمانی، حماسی، جنگی، رزمی، سرقت، اکشن و ... اساس ژانر را شکل داده ، در داستان سمک فراوان و متنوع وجود داشته است و این ظرفیت را دارد تا در بخشهای مختلف نسخۀ نمایشی با پرداختی تصویری، بهعنوان یکی از پایههای ایجاد جذابیت، تعلیق و تشدید هیجان استفاده شود.
4- تطابق توصیفات اغراقآمیز و تصویری متن با نیاز درام و پویانمایی اغراق و مبالغه «جوهر حماسه است، بدیهی است که حماسه با پدیدارهای اساطیری و کردارهای پهلوانی سروکار دارد، لذا خالیبودن حماسه از آن، در حکم تهیشدن آن از جوهره خویش است» (حمیدیان، 1372، ص. 41). در قصۀ سمک عیار مبالغه و اغراق در اعمال و اوصاف و وقایع و گفتار وجود دارد و میتواند با خرقعادت و اعمال خارقالعاده و غیرطبیعی، تخیل مخاطب را برانگیخته و ذهن و فکر او را به هیجان وادارد «امور خارقالعاده، اغلب موجب لذت و قبولخاطر است و گواه صادق این دعوی آن است که تمام خلق وقتی میخواهند واقعهای را نقل کنند، از پیش خود چیزی درمیافزایند تا سبب لذت و قبول خاطر گردد» (زرینکوب، 1387، ص. 100). خیالانگیزی، محتوای گمراهکننده و پیشبینینشدنی، شکلگیری مسائل عاطفی و عاشقانه در بطن حوادث بسیار جدی و جنگی و ... اموری هستند که به جذابیت بصری قصۀ سمک میافزایند. 4-1- اغراق در شخصیتپردازی اغراق در شخصیتپردازی در جایجای متن سمک عیار به چشم میخورد و مخاطب در بخشهای مختلف قصه با شخصیتهایی روبهرو میشود که رفتار و گفتار و عملکردی فراتر از واقعیت یا اغراقشده دارند. «سواری اسب در میدان جهانید، بهدست چگلماه کشته شد. سواری دیگر همچنین تا چهل مرد بیفکند که یکی زخم بر چگلماه نزد» (ارجانی، 1385، ص. 3/340). یا شب عروسی فرخروز، خورشیدشاه قاطوس را میبخشد و از خطای او درمیگذرد ولی قدرنشناسی و غرور قاطوس موجب میشود روزافزون عصبانی شود و او را بکشد. «گفت پای وی بگیرید و از بارگاه بیرون کنید تا سگان او را بخورند ... پهلوانان جمله در وی بازمانده بودند که خواهر شاه بود و او را پایگاهی عظیم بود» (همان، ص. 5/11). 4-2- اغراق در ماجراهای عجیب ماجراهای عجیب و شگفت در داستان سمک عیار کم نیست؛ چنانکه از همان ابتدای قصه، عاشقشدن خورشیدشاه در فضایی خاص شکل میگیرد و فهمیدن راز انگشتر و دیدار با سمک اتفاقی معمول و متداول نیست. در طی داستان ارتباط سمک با خضر و الیاس نبی، پریان و پیران دانا که رهآورد دیدنشان میوهها و گیاهان معجزهبخش است و معجزات دیگر، عناصری فانتزی است که به جذابیت بیشتر داستان و توسعۀ آن کمک میکند و بیشک در بیان تصویری، شکوفایی و درخشش بیشتری داشته و با توجه به محدودیتهای کمتر فنی و اقتصادی در پویانمایی، در مقایسه با سایر ژانرها، میتواند باعث تجلی ارزش و اهمیت اقتباس در بازتولید متن ادبی شود: «این بگفت و از خرطوم پیل آتش براند بر میمنه لشکر، چنانکه پانصد مرد با اسب بسوختند» (همان، ص. 2/322)؛ «پیر گفت این ورق درخت بسایه خشک بایدکردن. با دو درمسنگ گرده پیه از آن گوسفند، معجونکردن، بر مثال شافهساختن، در چشم کور مادرزاد نهی به قدرت یزدان چشم او روشن شود» و «عالمافروز بیامد و کمند در پای سیمرغ بست و سوی دیگر در میان خود استوار کرد، تا سیمرغ از جای برآمد و در هوا برفت و عالمافروز را برد» (همان، ص. 3/112)؛ «ملک مرغان بال باز کرد و عالمافروز در کنار گرفت، پیش خود بنشاند. احوال پرسید» (همان: 5/ 85)؛ «یکتاش [پری] گفتگاوی ایستاده است آن گاو را میباید کشتن که آنچه اندر شکم ویست بیرون آوری تا ما بند بگشاییم، عالمافروز گفت رواست» (همان، ص. 5/100)؛ «اژدهایی بود دهان بازکرده تا فرخروز را فروبرد. فرخروز نام یزدان یاد کرد. تیغی بزد و آن سر اژدها بینداخت ... زنگ آتش از دهان رها کرد. پیرامون فرخروز برآمد» (همان، ص. 5/490). 4-3- اغراق در صحنهپردازی برخلاف داستان روایی، مکان در فیلم یا نمایش بهصراحت به نمایش درمیآید (ریمون کنان، 1387، ص. 133) و صحنهپردازی یکی از شاخصههای اصلی در واقعی جلوهدادن فضا و اتفاقات و حوادث برای مخاطب است. اگرچه در قصۀ سمک عیار صحنههای داستان در ایران و سرزمینهای نزدیک آن اتفاق میافتند، راوی برای هیجانانگیزتر نشاندادن داستان، گاه از اسامی خاص مکانها و سرزمینهای دور بهره میبرد که همگی قابلیت به تصویر کشیدهشدن را دارند و میتوان آنها را به شکلی بسیار متنوع و با رویکرد خلق جذابیت بصری باتوجه به قابلیتهای نامحدود پویانمایی در طراحی فضا و مکان، به بهترین شکل برای مخاطب به نمایش درآورد و حتی از ابهام موجود در اسامی برای جذابترکردن فضای نسخۀ تصویری بهره برد: «سرایی دید جمشیدوار ساخته، چهارصد گام در چهارصد گام به چهار لون خشت افکنده و در میان سرای سنگ رخام و فیروزه افکنده و حوضی ماهدان و میان حوض ماه روان کرده. ماهیان زرین و سیمین مجوف ساخته و در برابر صفه تختی از ساج و عاج و آبنوس افکنده و شاه فغفور در میان چهار بالش نشسته و تاج بر سر نهاده» (ارجانی، 1385، ص. 1/23)؛ «ایشان هر سه در آن زنجیر آویختند بکشیدند. آن میل بر مثال چرخی بگشت و بر زمین فرورفت. آب از آن حوض بر سوراخ میل فروشد، چنانکه هیچ آب در آن حوض نماند عجب داشتند. دری آهنین در میان حوض پدید آمد» (همان، ص. 2/328). 4-4- گفتوگو گفتوگو هم، در ادبیات و هم، در سینما یکی از عوامل پیشبرندۀ داستان است که از برخورد و تعامل اشخاص با یکدیگر در روند قصه بهوجود میآید و میتوان متن ادبی را از لحاظ غنای گفتوگو برای بازسازی آن در نسخه نمایشی بررسی و تحلیل کرد. گفتوگو میتواند در اشکال مختلفی ایجاد شود، گفتوگوی شخصیت اصلی با دیگران، اشخاص فرعی با یکدیگر، در قالب رجزخوانی در میدان نبرد، گفتوگوهای تعلیمی و انواع دیگری که همگی ساختار گفتوگوها در یک داستان را شکل میدهند (پورشبانان و پورشبانان، 1398، ص. 74) و بهوجهی عملی در شناخت شخصیت، اطلاع از روند داستان و پیشبرد روایت یا بیان درونمایه کمک میکنند و یکی از نکات مهم درباب پرداخت داستان بر پایۀ عمل و عکسالعمل بهشمار میرود. ازاینرو، گفتار در این داستان بهصورت گفتار یکطرفه (مونولوگ)؛ ازجمله پند و اندرز، حسرتخوردن، مناجات و دوطرفه (دیالوگ یا گفتوشنود) و بهصورت پیامهای شفاهی و نامه است. (ایرانمنش و هاشمی، 1393، ص. 41، 31). «چون غور کوهی این سخن بشنید گفت: ای قراخان، سخن آن است که هیچ ممکن نشود. ایشان بهزینهار پیش من آمدهاند و شاه مرا میشناسد که در زینهارداری جان بدهم و زینهار از دست ندهم. با من در این کار مناظره نبایدکردن. قراخان گفت ای پهلوان، با شاه پنجه میفکن و فرمان شاه وقت بهجای آور، که در پادشاهی عاصیشدن نه نیک باشد ...» (ارجانی، 1385، ص. 1/498). گفتوگوهای زنانهای؛ چون گفتوگوی آباندخت از سر سیاست و فریب قزلملک تا پاکدامن بماند و با مونولوگ همراه است «آباندخت آن سخنها میشنید و با خود میگفت اگر با وی مجادلت کنم نیک نیاید. او را به سخن رام باید کرد که دانم که سمک عیار مرا بیرون تواندآوردن ... گفت ای شاهزاده، تو دانی غورکوهی مرا به برادرزاده خویش داده بود؛ یعنی شاهان. چون عم مرا از دنیا برفت پدر مرا از شاهان بازگرفت و مرا در زندان کرد تا به کس ندهد، اکنون یزدان مرا به تو نمود» (همان، ص. 2/118-119)؛ یا «عدنان وزیر گفت: ای سیهمیل، تو به رسولی آمدهای یا جاسوسی؟ پنداری که ما ترا نمیدانیم که نام همه بازمیپرسی؟ سیهمیل گفت: آمدم و پیغامی آوردم؛ تو اگر خواهی رسول گیر و اگر خواهی جاسوس تو چه کار داری؟ هنوز تمام نگفته بود که گیل تیغ بر سر وی زد، چنانکه تا سینه بشکافت. گفت: اگر به جاسوسی آمدهای، سزای جاسوس این بود» (همان، ص. 5/495). «ای خورشیدشاه، در میان آی. پنداری که در جهان مرد تو آمدی؟ مرد منم نه تو پهلوان جهان منم نه تو» (همان، ص. 2/2-3). این نوع از گفتوگوها ضمن داشتن کارکردی عملمحور و نمایشی، در ایجاد تعلیق و هیجان نیز نقشی تقویتکننده داشته و مخاطب را به پیگیری ماجرا تا آخر آن ترغیب خواهد کرد.
5- نتیجه اگرچه آثار ادبیات کلاسیک فارسی برای نمایش به نگارش درنیامدهاند، آثار درخشانی؛ مانند قصه سمک عیار در این گنجینۀ ادبی وجود دارد که ظرفیتهای بسیاری برای نمایشیشدن دارد و خاصه در بستر ساخت پویانمایی ظرفیتهایش بیشتر نمایان میشود؛ چنانکه این متن با تکیه بر روایت طولانی و پرحادثه و هیجانانگیز، منطبق بر ساختار ارسطویی، ضمن برخورداری از شخصیتپردازیهای نمایشی، تصویرسازیها و صحنهپردازیهای دقیق و متنوع و ... این قابلیت را دارد که در قالب یک سریال چند فصلی با رویکردهای بومی و ملی؛ مانند مجموعۀ پویانمایی پهلوانان به اقتباسی پرمخاطب تبدیل شود؛ برایناساس، انتخاب دقیق درونمایهها، شخصیتها، حوادث و روزآمدکردن چالشهای جسمی و ذهنی در کنار انتخاب لحن، زبان و بیان مناسب و تلفیق تکنیکهای پیشرفتۀ فنی دوبعدی و سهبعدی، همگی از مواردی است که میتوان به آن توجه کرد. همچنین با توجه به اشتراکات پویانمایی و بازیهای رایانهای در ساختار، پیشنهاد ساخت بازی اقتباسی نیز از این اثر، دور از ذهن نخواهد بود و میتواند بهعنوان موضوع پژوهشی مستقل با این رویکرد مد نظر قرار داده شود.
| ||
مراجع | ||
ابراهیمی، منصور (1374). گفتگو با منصور ابراهیمی (حسن گوهرپور، مصاحبهکننده). آیینه خیال، (9)، 74-76.
اربابی، محمود (1387). هماندیشی سینما و ادبیات (چاپ اول). فرهنگستان هنر.
ارجانی، فرامرزبن خداداد (1385). سمک عیار (پرویز خانلری، مصحح). آگاه.
ایراندوست، محمدهادی (1390). عناصر جذابیت در سینمای انیمیشن. شرکت انتشارات سوره مهر.
ایرانمنش، مریم، و هاشمی، سیدمرتضی (1393). شیوه داستانپردازی در سمک عیار. کهن نامه ادب پارسی، 5(1)، 31-43.
بازن، اندره (1376). سینما چیست؟ (ج. 1)، (محمد شهبا، مترجم). بنیاد سینمایی فارابی.
بهار، مهرداد (1374). جستاری چند در فرهنگ ایران زمین. فکر روز.
بیهقی، حسینعلی (1367). پژوهش و بررسی فرهنگ عامیانه ایران. اداره موزههای آستان قدس رضوی.
پرتویی راد، طیبه، و پورشبانان، علیرضا (1400). بررسی ظرفیتهای مناسب ساخت پویانمایی (انیمیشن) اقتباسی از حکایت سرپاتک هندی الهینامه عطار. فنون ادبی، 13(2)، 149-166. 10.22108/LIAR.2020.125773.1939
پورشبانان، علیرضا (1396). سینمای اقتباسی و ادبیات کلاسیک فارسی. سوره مهر- دانشگاه هنر.
پورشبانان، علیرضا، و پورشبانان، امیرحسین (1398). بررسی و تحلیل ویژگیهای سبکی مطلوب فرامرزنامه برای اقتباس انیمیشن. متن شناسی ادب فارسی، 11(4)، 63-78. 10.22108/RPLL.2019.115247.1443
تمدن، محمد و فرزاد، عبدالحسین (1393). همآموزی خورشیدشاه و ریدک: مقایسه آموزش در دو متن خسرو قبادان و ریدکی (پیشا اسلامی) و سمک عیار. پژوهش زبان و ادبیات فارسی، (34)، 45-64.
جعفرپور، میلاد، و علوی مقدم، مهیار (1390). بررسی تطبیقی عناصر آیینی و جنگاوری در شاهنامه و سمک عیار. جستارهای نوین ادبی، 44(4)، 51-84. 10.22067/JLS.V44I4.14572
جلالی پنداری، یدالله، و حسینی، رقیه (1391). بررسی حیلهها و ترفندهای قدیمی در سمک عیار. جستارهای نوین ادبی، 45(2)، 103-132. 10.22067/JLS.V45I2.18915
حاکمی، اسماعیل (1382). آیین فتوت و جوانمردی. اساطیر.
حسام پور، سعید (1396). شیوهقصهگویی در سمک عیار و مقایسه آن با سه داستان عامه عیاری. فرهنگ و ادبیات عامه، 5(12). 138-111.
حسنآبادی، محمود (1386). سمک عیار: افسانه یا حماسه؟ (مقایسه سازهشناختی سمک عیار با شاهنامه فردوسی)، جستارهای نوین ادبی، 40(3)، 37-56. 10.22067/JLS.V40I3.13159
حمیدیان، سعید (1372). درآمدی بر هنر و اندیشه فردوسی. مرکز.
خائفی، عباس، و فیضی گنجین، جعفر (1386). تجزیه و تحلیل قصه سمک عیار بر اساس نظریه ولادیمیر پراپ. پژوهشهای ادبی، 5(18)، 33-51. https://lire.modares.ac.ir/article-41-37449-fa.html
خیری، محمد (1368). اقتباس برای فیلمنامه. صداوسیما.
داد، سیما (1380). فرهنگ اصطلاحات ادبی. مروارید.
رزمجو، حسین (1372). انواع ادبی و آثار آن در زبان فارسی. آستان قدس رضوی.
ریمون کنان، شلومیت (1387). روایت داستانی: بوطیقای معاصر (ابوالفضل حری، مترجم). نیلوفر.
زرینکوب، عبدالحسین (1387). فن شعر ارسطو. امیرکبیر.
زرینی، علی، سمیع زاده، رضا، و قافله باشی، سید اسماعیل (1396). آیینهای عیاری و جوانمردی در داستان سمک عیار. مطالعات ایرانی، 16(32)، 75-95. https://ensani.ir/fa/article/378491/
زرینی، علی، و کاردل ایلواری، رقیه (1393). آیینهای مشترک سمک عیار با فتوتنامه سلطانی. عرفان اسلامی، 11(41)، 196-159. https://ensani.ir/fa/article/548598/
سلیم، عبدالامیر (1356). پند و آزند در داستان سمک عیار. پژوهشنامه بخش زبانشناسی موسسه آسیایی، (1)،1-29.
سلیمپور، سحر (1395). بررسی روایتشناختی داستان سمک عیار [پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه مازندران]. علمنت.
شمیسا، سیروس (1373). انواع ادبی. فردوس.
شمیسا، سیروس (1377). فرهنگ اشارات ادبیات فارسی. فردوسی.
شولتز، دوان (1384). نظریههای شخصیت (یوسف کریمی و همکاران، مترجم). ارسباران.
صفا، ذبیحالله (1366). تاریخ ادبیات ایران (ج. 2). فردوس.
صفا، ذبیحالله (1370). گنجینه سخن (ج. 1). امیرکبیر.
طغیانی، اسحاق، و پوده، آزاده (1396). تأملی در آداب و رسوم داستان سمک عیار. متنشناسی ادب فارسی، 9(3)، 33-47.
عبداللهیان، حمید (1381). شخصیت و شخصیت پردازی در داستان معاصر. آن.
فهیمیفر، اصغر، و محمدجعفر، یوسفیان کناری (1392). قابلیتهای روایی ادبیات عامیانه ایران در اقتباس نمایشی برای تلویزیون و سینما. فرهنگ و ادبیات عامه، 1(2)، 129-155.
کربن، هانری (۱۳۶۳). آئین جوانمردی (احسان نراقی، مترجم). نشر نو.
کمبل، ژوزف (1377). قدرت اسطوره (عباس مخبر، مترجم). مرکز.
گیار، مارینا (1389). سمک عیار: جامعه آرمانی مبتنی بر جوانمردی (عبدالمحمد روحبخشیان، مترجم). کتاب روشن.
محجوب، محمدجعفر (1387). ادبیات عامیانه ایران (به کوشش حسن ذوالفقاری). چشمه.
محجوب، محمدجعفر (1339). سمک عیار ستایشنامه دلیریها و جوانمردیها. سخن، 11(6). 667-677.
محمدی فشارکی، محسن، و صفایی، پانته آ (1393). شیوههای روایت سینمایی در غزل امروز. فنون ادبی، 6(1)، 115-130.
مظفریان، فرزانه (1390). قهرمانپردازی در قصههای عامیانه. اندیشههای ادبی، 3(9)، 43-59.
مقدادی، بهرام (1378). فرهنگ اصطلاحات نقد ادبی. فکر روز.
موریسن، جرج، بالدیک، جولیان، و شفیعی کدکنی، محمدرضا (1380). ادبیات ایران از آغاز تا امروز. (یعقوب آژند، مترجم). نشر گستره.
مولایی، محمدسرور (۱۳۵۳). بحثی دربارۀ داستان سمک عیار. سخن، (1۰)، 277-271.
میرصادقی، جمال (1376). ادبیات داستانی. سخن.
میرعابدینی، حسن (1383). صد سال داستاننویسی. چشمه.
ناتل خانلری، پرویز (1346). شهر سمک: تمدن و فرهنگ، آئین عیاری، لغات، امثال و حکم. آگاه.
ناتل خانلری، پرویز (1348). آئین عیاری. سخن، 19(1-2)، 145-163.
نوروزی، خورشید (1386). تحلیل نوع ادبی سمک عیار. ادبیات عرفانی و اسطورهشناختی، 3(9)، 89-105.
نیکاندیش، هما (1381). آداب و رسوم و اخلاق اجتماعی در سمک عیار [پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی مرکز. تهران]. پایگاه اطلاعرسانی حوزه. https://hawzah.net/fa/Seminar/View/87202
وانوا، فرانسیس (1389). فیلمنامههای الگو، الگوهای فیلمنامه (داریوش مؤدبیان، مترجم). قاب.
یوسفی، غلامحسین (1375). دیداری با اهل قلم. انتشارات علمی. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 443 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 215 |