تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,640 |
تعداد مقالات | 13,343 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,984,699 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,003,591 |
برچسبدهی نحوی خردهجملۀ متممی در زبان فارسی | ||
نشریه پژوهش های زبان شناسی | ||
دوره 15، شماره 1 - شماره پیاپی 28، فروردین 1402، صفحه 199-219 اصل مقاله (1.41 M) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jrl.2023.138859.1792 | ||
نویسندگان | ||
مریم خمسه عشری1؛ رضوان متولیان* 2؛ والی رضایی2 | ||
1دانشجوی دکتری گروه زبانشناسی، دانشکده زبانهای خارجی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایرا | ||
2دانشیار گروه زبانشناسی، دانشکده زبانهای خارجی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | ||
چکیده | ||
مقالۀ پیشرو درصدد است تا با نقد و بررسی رویکردهای مختلف پیرامون مقولۀ ساخت خردهجمله تحلیلی کمینهگرا از این ساخت در زبان فارسی به دست دهد. با ظهور نظریۀ حاکمیت و مرجع گزینی از سال 1981 تا کنون بررسی مقولۀ نحوی ساخت خردهجمله به عنوان یکی از موضوعات بحث برانگیز مورد توجه بسیاری از زبانشناسان واقع شده و نظرات متفاوتی از سوی آنان مطرح گردیده است. در این راستا، در پژوهش حاضر ابتدا نظرات مختلف پیرامون ماهیت مقولۀ ساخت خردهجمله مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. پس از آن براساس نظریۀ برچسبدهی برون مرکزی از ساختار گروهی چامسکی (2013, 2015) تلاش شده است تا تحلیلی کمینهگرا از ماهیت مقولۀ خردهجملۀ متممی در زبان فارسی، ساختار درونی و طریقۀ بازبینی حالت آن ارائه شود. در نهایت، بر پایۀ چارچوب مذکور نشان دادیم از آنجا که فاعل ساخت خردهجملۀ متممی برای بازبینی حالت خود مجبور به حرکت به جایگاه بالاتر از درون سازۀ خود است و مشخصههای رونوشت برجاماندۀ آن برای الگوریتم برچسبدهی غیرقابل رؤیت است، تنها گروه نحوی درجامانده که قابل رؤیت است بهعنوان برچسب نحوی انتخاب میگردد. بنابراین، مشخصههای نحوی محمول خردهجمله در زبان فارسی تعیینکنندۀ برچسب نحوی این سازه است. | ||
کلیدواژهها | ||
خردهجملۀ متممی؛ الگوریتم برچسبدهی؛ حرکت نحوی؛ نظریۀ برون مرکزی؛ برچسب نحوی | ||
اصل مقاله | ||
. مقدمه ساخت خردهجمله[1] بهعنوان یکی از مباحث بسیار چالشبرانگیز در حوزۀ نحو همواره مورد توجه زبانشناسان واقع گردیده و تحلیلهای متنوعی برای این ساخت ارائه شده است. ساخت خردهجمله به ساختهایی اطلاق میشود که در آن بدون وجود زمان رابطهای گزارهای میان فاعل و محمول برقرار میشود (Carreira et al., 2017: 384). بهطور کلی سه رویکرد اساسی تحت عنوان نظریۀ خردهجمله،[2] نظریۀ محمولسازی[3] و نظریۀ محمول مرکب[4] در ارتباط با ساخت خردهجمله مطرح میشود که در خصوص این ساخت در زبان فارسی، براساس استدلالهای مختلف از نظریۀ خردهجمله حمایت میشود[5] (خمسه عشری و همکاران، 1402). ایدۀ اصلی نظریۀ خردهجمله در نظر گرفتن ساخت شبهبندی برای ساخت خردهجمله است. طرفداران نظریۀ خردهجمله توالی صورتهای زنجیرۀ [NP XP] مشابه عبارت [John silly] در نمونۀ (1) را بهعنوان سازهای مستقل تحت عنوان ساخت خردهجمله مطرح مینمایند. (1) a. I consider [SC John silly]]. مطابق دیدگاه خردهجمله فعل بند پایه بهجای اعطای دو نقش معنایی به دو موضوع [John] و [silly] به کل زنجیرۀ [John silly] نقش معنایی گزارهای[6] اعطا مینماید (Chomsky 1986a:71). از طرفداران این نظریه میتوان به استوول[7] (1981)، ردفورد (1988)، چامسکی (1981, 1986b)، بوورز[8] (1993, 2002)، آرتس[9] (1992)، هاکسترا[10] (1992) و دن دیکن[11] (2006) اشاره نمود. در پژوهش حاضر به پیروی از نظریۀ خردهجمله و با پذیرش سازۀ درون قلاب در نمونۀ (2) بهعنوان سازۀ مستقل تلاش می شود تا ماهیت برچسب نحوی این سازه تعیین گردد.
زبانشناسانی که ساخت خردهجمله را بهعنوان سازهای مستقل میپذیرند، عقاید متفاوتی را در مورد وضعیت مقوله و ساختار درونی خردهجمله مطرح مینمایند.سازۀ درون قلاب در نمونۀ (2) از طرفی فاقد زمان، تصریف و فعل است و از طرف دیگر، میان فاعل «سارا» و محمول «باهوش» رابطهای گزارهای وجود دارد و زنجیرۀ مورد بحث رفتاری مشابه بند از خود بروز نشان میدهد. مقالۀ حاضر در صدد یافتن پاسخ به این پرسش است که تحلیل ساخت خردهجمله براساس کدام یک از مقولات نحوی بهینهتر و کمینهتر است. در جستار حاضر ابتدا تأثیرگذارترین پیشنهادات مربوط به ماهیت مقولۀ سازۀ خردهجمله بهعنوان فرافکن واژگانی (Stowell, 1981;Contreras, 1987)، گروه زمان ( Alhorais, 2013 ; Asada, 2012)، گروهتصریف( Hornstein and Lightfoot, 1987; Aarts, 1992; Staudinger, 1997) ، گروه اسناد ( Bowers, 1993 ; Balazs, 2012 )، گروه مطابقه Haegeman, 1994 ; Guéron and Hoekstra, 1995))، گروه متممنما ( Kitagawa, 1985 ; Starke, 1995) و بند مرکب (Rafel, 2001) مورد نقد و بررسی قرار میگیرد. پس از آن با معرفی الگوریتم برچسبدهی[12] چامسکی (2013, 2015) تلاش میشود تا تحلیلی کمینه و کارآمد از ساختار درونی خردهجملۀ متممی در زبان فارسی ارائه گردد. الگوریتم برچسبدهی «یک مورد خاص از جستجوی کمینه[13] است» که هستۀ H را درون حوزۀ جستجوی خود بررسی میکند (Chomsky, 2015: 4). براساس نظریۀ برچسبدهی برون مرکزی ساختار گروهی، عناصر نحوی باید برچسبگذاری شوند تا به خوانش کامل در سطح رابط دست یابیم؛ لذا بررسی ماهیت مقولۀ سازۀ خردهجمله حائز اهمیت است. هر عنصر نحوی برای اینکه در سطح رابط تفسیر شود، باید نوع مقولۀ عنصرنحوی آن مشخص گردد. بنابراین، اگر عنصرنحوی بدون برچسب منفرد در سطح رابط ظاهر شود، اصل خوانش کامل[14] نقض میگردد (Epstein, Kitahara & Seely, 2014: 3). از آنجا که هر عنصر نحوی باید برچسبگذاری شود تا اشتقاق نحوی فرو نریزد. پس سؤال مهمی که در این پژوهش با آن مواجه هستیم این است که برچسب نحوی ساخت خردهجملۀ متممی چیست. براساس آنچه چامسکی تحت عنوان عملیات ادغام آزاد[15] مطرح مینماید، مشخصههای نحوی منجر به حرکت نحوی نمیگردد و «فرافکن»[16] از عملیات ادغام مجزا است. فرافکن از الگوریتم برچسبدهی منتج میشود که برچسب عناصر نحوی حاصل از فرایند ادغام را مشخص میکند. در چند سال اخیر زبانشناسان بسیاری تلاش نمودهاند تا در چارچوب الگوریتم برچسبدهی چامسکی ساختارهای زبانی و بهویژه ساخت بحثبرانگیز خردهجمله را در زبانهای مختلف به شیوهای کمینهتر و دقیقتر تحلیل کنند
براساس اصل درون مرکزی بودن[17] که زیربنای نظریۀ ایکستیره است، هر سازهای باید دارای یک هسته باشد که مقولۀ گروه نحوی را نشان میدهد. بر مبنای این اصل و نظریاتی که از این اصل پیروی میکنند ساخت خردهجمله از طریق هسته فرافکن میشود. بنابراین، براساس این اصل مشخصههای نحوی هسته تعیینکنندۀ ماهیت مقولۀ فرافکن بیشینه است. در این میان در خصوص ساخت خردهجمله، برخی از زبانشناسان نظیر استوول (1981) و ماتوشانسکی[18] (2019) این ساخت را بر مبنای هستۀ واژگانی فرافکن مینمایند و برخی دیگر از زبانشناسان به هستۀ نقشی قائل میشوند. در میان زبانشناسانی که ساخت خردهجمله را به عنوان فرافکن مقولۀ نقشی در نظر میگیرند، مقولات نحوی متفاوتی برای ساخت خردهجمله در نظر گرفته میشود. زبانشناسانی مانند آرتس(1992)، هورنشتین ولایت فوت (1987) و استادینگر[1] (1997) خردهجمله را بهعنوان گروه تصریف (IP)، زبانشناسانی چون گوئرون و هاکسترا (1995) و چامسکی(1995) این ساخت را بهعنوان گروه مطابقه (AgrP) و زبانشناسانی چون بایلین و سیتکو[19] (1999)، بوورز(1993, 2001) آن را بهعنوان گروه اسنادی (PrP) در نظر میگیرند. در ادامه به مشکلات هریک از این تحلیلها خواهیم پرداخت.
1-2 ساخت خردهجمله به عنوان فرافکن واژگانی محمول (XP) ابتداییترین پیشنهاد در ارتباط با مقولۀ ساخت خردهجمله توسط استوول (1981, 1983) مطرح شده است. وی معتقد است که خردهجمله فرافکن بیشینۀ مقولۀ واژگانی محمول است که بهصورت XP در نظر گرفته میشود و هستۀ این ساخت محمول X است که مقولۀ ساخت خردهجمله را تعیین میکند. برای مثال، در نمونۀ (3a) هستۀ خردهجمله صفت very stupid میباشد، در نتیجه مقولۀ ساخت خردهجمله را بهعنوان گروه صفتی باید در نظر گرفت. استوول (1981) معتقد است که فعل بند پایه محدودیتهای زیرمقولهای[20] بر روی خردهجملۀ متممی اعمال میکند به این معنا که افعال مختلف انواع متفاوتی از متممها را بهعنوان خردهجمله گزینش میکنند. با فرض خردهجمله بهعنوان فرافکن هستۀ واژگانی میتوان علت بدساختی جملات (3b) و (4b) را در مقابل خوشساختی (3a) و (4a) توضیح داد؛ فعل consider با خردهجملۀ متممی از نوع گروه حرف اضافهای بدساخت و با متمم گروه صفتی خوشساخت و فعل expect با متمم گروهصفتی بدساخت و در مقابل با متمم گروهحرف اضافهای خوشساخت خواهد بود. استوول (1983) معتقد است مقولۀ خردهجمله فرافکن بیشینهای از نوع AP، PP، NP، VP است و چنانچه مقولۀ ساخت خردهجمله از نوع جمله بود، فعل بند پایه در تعیین محمول خردهجمله بی اثر بود.
b.*I consider [PP John off the ship].
*I expect [AP that sailor very stupid]. B. از این رو، ساخت خردهجمله در این دیدگاه سازهای درونمرکز[21] در نظر گرفته میشود که نمودار آن در (1) ارائه شده است:
نمودار 1- بازنمایی ساخت خردهجمله بهعنوان فرافکن بیشینه Diagram 1- The representation of small clause as a maximal projection
پیشنهاد استوول اگرچه مورد توجه بسیاری از زبانشناسان قرار گرفت؛ اما از سوی بسیاری از دستوریان زایشی مورد انتقاد قرار گرفت. کیتاگاوا (1985:211) نشان داد علت بدساختی جملات (3b) و (4b) از محدودیتهای مقولهای افعال بند اصلی بر روی متمم ناشی نمیشود، بلکه این محدودیتها حاصل معنیشناسی این افعال است؛ بر این اساس فعل consider به متممی نیاز دارد که بیانگر «وضعیت امور» باشد، در حالی که فعل expect متممی را انتخاب میکند که بیانگر «تغییر وضعیت» باشد. در نتیجه، کاربرد فعل consider با متمم حرف اضافهای و فعل expect با گروه صفتی در نمونههای ذیر بیانگر این موضوع است. (5) a. Unfortunately, our pilot considers [that island off the route].
اما مهمترین ایراد بر پیشنهاد استوول (1981, 1983) این است که طبق ادعای وی محمول خردهجمله از جنس فرافکن بیشینه نیست. اما در بسیاری از موارد محمول خردهجمله خود به همراه وابسته به کار میرود که نشان میدهد این مقوله باید بهعنوان فرافکن بیشینه در نظر گرفته شود. در نمونۀ (6) محمول به همراه وابستۀ اسم به کار رفته است که نقش آن بسط X´ به X” (فرافکن بیشینه) است (Radford, 1988: 517) . (6) I ´ve always considered [SC John [NP the best friend]].
2-2 خردهجمله بهعنوان فرافکن هستۀ نقشی بسیاری از زبانشناسان خردهجمله را بهعنوان هستۀ نقشی در نظر میگیرند؛ اما نظرات متفاوتی پیرامون ماهیت مقولۀ این سازه مطرح مینمایند که در ادامه آنها را مورد نقد و بررسی قرار میدهیم.
2-2-1 ساخت خردهجمله بهعنوان گروه زمان (TP) آسادا (2012)، الهرایس (2013) و برخی دیگر از زبانشناسان مقولۀ نحوی ساخت خردهجمله را بهعنوان بند، گروه زمان در نظر میگیرند. برای تلقی ساخت نحوی بهعنوان بند، آن ساخت باید ویژگیهای بند را داشته باشد و ویژگی بارز یک بند، حضور مقولۀ زمان در آن است؛ در صورت عدم وجود زمان، اطلاق سازۀ مذکور بهعنوان بند خودایستا یا ناخودایستا با الزامات نحوی بندها مغایرت دارد. الهرایس (2013) بر این باور است که در یک بند، مطابقه میان محمول و فاعل، بهطور ضمنی، بیانگر حضور گروه زمان در درون بند است. این در حالی است که اکثر زبانشناسان بر سر اینکه ساخت خردهجمله فاقد فرافکن نقشیزمان است، اتفاقنظر دارند (Saurenbach, 2004: 113). به این دلیل که خردهجملهها نه با تکواژ بیانگر زمان به کار میروند و نه کاربرد قیود زمانی را مجاز میدانند (Cardinaletti and Guasti, 1995: 14). در نمونۀ (7a) قید yesterdayمیتواند برای توصیف that-clause به کار رود و از سوی دیگر بدون آنکه به خوشساختی جمله لطمه وارد نماید در تقابل با قید بند اصلی today است. در حالی که ساخت خردهجمله در نمونۀ (7b) به هیچ توصیفگر زمانی مستقلی مجوز کاربرد نمیدهد. (7) a. Today I believe that he was sick yesterday.
به عقیدۀ ژانگ[22] (2001) نیز ساخت خردهجمله به مشخصۀ زمان و مطابقه حساس نیست. پس نیازی به در نظر گرفتن فرافکنهای بیشینه زمان و تصریف، با هستههای تهی، نیست.
2-2-2 ساخت خردهجمله بهعنوان گروه تصریف (IP) برخی دیگر از نظریهپردازان چون هورنشتین و لایتفوت (1987)، آرتس (1992)، استادینگر (1997) ساخت خردهجمله را نوعی گروهتصریف در نظر میگیرند که البته هر کدام دیدگاههای متفاوتی را در این زمینه مطرح میسازند. هورنشتین و لایتفوت (1987) در راستای نقد استوول (1981, 1983) معتقدند که ساخت خردهجمله نه تنها صورتی از XP نیست، بلکه جملهای است دارای گرۀ تصریف صفر[23] که هستۀ خردهجمله است. تحلیل آنها در (8) نشان داده شده است: (8) [SC (=S) NP INFL0 XP] Where X = N, A or P بهطورکلی از نظر هورنشتین و لایتفوت (1987) دو نوع گرۀ تصریف وجود دارد: نخست تصریف معیار،[24] زمانی که متمم از نوع گروه فعلی VP باشد و در آن هستۀ تصریف INFL برای مشخصۀ زمان نشانهگذاری شود (مثال9). نوع دیگر، تصریف صفر است زمانی که متمم از نوع گروه اسمی، گروه صفتی یا گروه حرف اضافهای باشد مشابه ساختهای خردهجمله. (9) John INFL [VP ate the meat]. اما انتقادی که آرتس (1992) به هورنشتین و لایتفوت (1987) وارد میکند؛ در نظر گرفتن دو هستۀ تصریف متفاوت برای دو نوع متمم مختلف یا به عبارت دیگر، قائل شدن به نوع جدیدی از تصریف، تحت عنوان تصریف صفر است که سبب مشکل مضاعف در این ساختها میگردد؛ چرا که هستههای نقشی تنها برای یک نوع متمم طبقهبندی میشوند. مشکل دیگری که آرتس به تحلیل آنها وارد میکند؛ اشاره به این مسئله است که در تحلیل هورنشتین و لایت فوت خردهجملهها نه خودایستا هستند و نه ناخودایستا. در حالی که بندها باید دارای یکی از این دو مشخصه باشند. ایراد سومی که وی بیان میکند این است که هستۀ تصریف تهی نمیتواند هیچ مطابقهای میان فاعل خردهجمله و محمول آن برقرار کند. از نظر آرتس (1992) خردهجمله را باید بهعنوان جمله در نظر گرفت که با مشخصۀ [tense±] نشانهگذاری میشود؛ چرا که بندها یا خودایستا هستند و یا ناخودایستا. وی خردهجملهها را IP میداند؛ ساختهایی که حتما باید گرۀ تصریف داشته باشند و دارای be ناملفوظ باشند. آرتس (1992) ساخت خردهجمله را بهصورت نمودار (2) تحلیل مینماید:
نمودار 2- نمودار درختی ساخت خردهجمله بهعنوان گروه تصریف Diagram 2- Tree Diagram of Small clause as an IP
یکی از ایراداتی که مورو[25] (1995) به این دیدگاه وارد مینماید عدم امکان جابجایی NP و XP در ساخت خردهجمله است (11) در حالی که این امکان در بندهای مصدری وجود دارد (10). (10) a. I consider the chairman to be John.
(11) a. *I consider the chairman John.
استارک (1995:265) این تفاوت را براساس عدم وجود فعل آشکار در ساخت خردهجمله توجیه میکند؛ اما در هر صورت اگر بند ناخودایستا و ساخت خردهجمله هر دو براساس فعل to be ساخت یکسانی داشته باشند این مسئله مطرح میگردد که چرا این دو ساخت در جمله از توزیع یکسانی برخوردار نیستند. برای نمونه بند ناخودایستا میتواند در جایگاه فاعل بعد از حرف اضافه قرار گیرد (12a)؛ اما این امکان برای ساخت خردهجمله وجود ندارد(12b). For John to lose would be a pity. a.(12)
2-2-3 ساخت خردهجمله بهعنوان گروه مطابقه (AgrP) زبانشناسانی نظیر هگمن (1994)، چامسکی (1995)، گوئرون و هاکسترا (1995) ساختار خردهجمله را بهعنوان گروه مطابقه در نظر میگیرند. هگمن (1994) خردهجملهها را حاصل فرافکن هستۀ نقشی میداند و با ارائۀ شواهدی از زبان فرانسه این ساختها را بهعنوان AgrP مطرح مینماید که فاعل آنها در جایگاه مشخصگر گروه مطابقه قرار دارد. اما مهمترین نقطۀ ضعف تحلیل هگمن این نکته است که وی در تحلیلهای خود تنها خردهجملههای صفتی را مورد توجه قرار داده و به خردهجملههای اسمی و حرف اضافهای اعتنایی نداشته است، در حالی که پیشنهاد وی برای تحلیل تمام خردهجملهها بسط داده شده است و این تعمیم صحیحی نیست. از همین رو برخی زبانشناسان تحلیل هگمن (1994) را تنها برای خردهجملههای صفتی مناسب میدانند) Tomacsek, 2014: 152). از طرفی تحلیل ساخت خردهجمله بهعنوان گروه مطابقه شاید از برخی جهات در دستور زایشی برتری داشته باشد؛ اما گره مطابقه نمیتواند مسئول رابطۀ گزارهای میان NP2 و XP باشد. مورو (1995:114) نشان میدهد در زبان ایتالیایی تعدادی از ساختهای خردهجمله فاقد مطابقه میان NP و XP است و نتیجه میگیرد که اگر رابطۀ گزارهای شامل صورتی از مطابقه باشد، این امر نمیتواند شرط لازم برای رابطۀ ایجاد شده باشد. در زبان انگلیسی نیز گرچه در بسیاری از جملات مطابقه میان NP و XP وجود دارد؛ اما گاهی با نمونههایی (13) مواجه میشویم که نشان میدهد این مطابقه صرفاً از نوع معنایی است و میان این دو سازه مطابقۀ نحوی وجود ندارد.(Huddleston and Pullum, 2002: 255) (13) a. I consider these people (pl.) a nuisance (sg.).
(sg.) (BNC AJR: 538).
به عقیدۀ کاردینالتی و گائوستی (1993:56) نیز خردهجملهها فاقد گرۀ مطابقه هستند؛ به این دلیل که مشابه فاعل و محمول بند خودایستا میان XP وNP در ساخت خردهجمله، مطابقه در شخص برقرار نمیشود. کریر (2019: 231) نشان میدهد در زبان آلمانی تنها در خوانش وصفی میان فاعل و محمول در شمار و جنس و حالت تطابق برقرار میشود (14b)؛ اما در خوانش گزارهای این مطابقه وجود ندارد (14a). (14) a. João aβ das Fleisch roh João ate the[NEU-ACC] meat[NEU] raw[BARE] ‘The meat was raw when John ate it’
John ate the[NEU-ACC] raw[NEU-ACC] meat[NEU] ‘Within the pieces of meat available, John ate the raw one. از آنجا که ساخت خردهجمله دارای خوانش گزارهای است میتوان استدلال کرد که علیرغم وجود تطابق در ساخت متناظر در خوانش وصفی، عدم تطابق در خوانش گزارهای زبان آلمانی خود دلیل دیگری است برای رد ادعایی که براساس آن خردهجمله گروه مطابقه فرض میشود.
2-2-4 ساخت خردهجمله بهعنوان گروه اسناد یکی دیگر از دیدگاههای مهم پیرامون ساختار خردهجمله توسط بوورز (1993) مطرح گردیده که مورد حمایت بسیاری از زبانشناسان قرار گرفته است ( Bailyn and Rubin 1991 ; Bailyn and Citko 1999 ). در این رویکرد ساختار خردهجمله بهعنوان فرافکن نقشی (PredP ) در نظر گرفته میشود و بازنمایی نحوی جملۀ (15a) به صورت (15b) ترسیم میگردد. (15) a. [TP I [PredP [ti considerj [VP himk tj [PredP tk Pred [NP a fool]]]]]]
نمودار 3- ساخت خردهجمله بهعنوان گروه اسناد Diagram 3- Small clause as a PredP
اما بر پایۀ برنامۀ کمینهگرا، ساختار (15a) و (15b) اصلاً کمینه نیستند و از اصول همگانی مذکور پیروی نمیکنند؛ چرا که آنها حاوی گرههای تهی (Pr) هستند که امکان اعطای نقش معنایی ندارند و نیز در جایگاه اولیه نمیتوانند حالت اعطا نمایند. از طرف دیگر، کاربرد مقولات نحوی انتزاعی مانند PrP مبتنی بر شواهد تجربی نیست و با اصول کمینگی در تناقض است. مهمترین استدلالی که بوورز در حمایت از وجود هستۀ نقشی در ساخت خردهجمله مطرح میکند، همپایگی است. بر این اساس اگرچه همپایگی فرافکنهای بیشینه از هستههای واژگانی مختلف غیر ممکن است (محدودیتی که چامسکی (1957) آن را مطرح مینماید)؛ اما همپایگی محمولهای خردهجملهها امکانپذیر است (16). (16) a. I consider Fred crazy and a fool.
بوورز پیشنهاد میدهد که قانون همپایگی مقولات مشابه، غیرممکن بودن همپایگی دو فرافکن X° و Y° را نشان میدهد. این حقیقت که محمول خردهجملهها میتوانند با یکدیگر همپایه شوند، نشان میدهد که خردهجملهها به مقولۀ یکسانی تعلق دارند و لزوم وجود هستۀ نقشی در این ساختها تنها راهحل ممکن میباشد. اما براساس نظریۀ اخیر مسئلۀ فرافکن[26] از سوی چامسکی (2013, 2015) این مشکل را میتوان با این فرض حل کرد که برچسبنحوی براساس عنصر همپایهساز تعیین میشود. ماتوشانسکی (2019) نیز دو ایراد به استدلال بوورز (1993) وارد مینماید: نخست آنکه در فرضیات اخیر بحث همپایگی، سازهای که درون آن همپایگی دو مقولۀ نحوی صورت میگیرد بهعنوان فرافکن گروههمپایه (CoordP) مطرح میشود که امکان بازبینی حالت را در مقولۀ همپایۀ دوم فراهم مینماید. ایراد دوم آنکه طبق دیدگاه مالینگ[27] (1983) همپایگی هستههای فرافکنهای واژگانی مختلف در نمونههای دارای توصیفگر قیدی حاکی از ممنوعیت معنایی است (17). همان طور که ویتمن[28] (2004) بهدرستی نشان میدهد، این بعد معنیشناسی سازههای همپایه است که محدودیتهای همپایگی را شکل میدهد که بر این اساس سازههای همپایه باید معنایی مشابه داشته باشند. (17) The surgeon operated slowly and with great care. ماتوشانسکی (2019) بسیاری از شواهدی را که بوورز در حمایت از وجود هستۀ اسناد در ساخت خردهجمله مطرح مینماید، مورد تردید قرار داده و نشان میدهد که شواهد حاکی از آن است که تحلیل خردهجمله بهعنوان گروه اسناد در زبانهای انگلیسی، روسی، صربی و کرواتی نیز پذیرفتنی نیست . از نظر وی وجود اجباری هستۀ نقشی اسناد در ساخت خردهجمله منسوخ و غیر قابل کاربرد است و میتوان تحلیلهای دیگر را جایگزین آن کرد.
2-2-5 ساخت خردهجمله بهعنوان بند کامل (CPs) زبانشناسانی چون کیتاگاوا (1985)، اسپورتیچ[29] (1995) و استارک (1995) ساخت خردهجمله را بهعنوان بند کامل در نظر میگیرند. به عقیدۀ استارک (1995:248) وجود تکواژ as در ساخت خردهجمله شاهد مستندی است که باید خردهجمله را بهعنوان گروه متممنما (CP) در نظر گرفت که در آن as مشابه عنصر متممنمای that در بند خودایستا و for در بند ناخودایستا عمل میکند. براساس نظر استارک (1995) نه تنها بندهای ناخودایستا و خردهجمله، بلکه تمام بندهای خودایستا از ساختار یکسانی در ژرفساخت برخوردارند. در نگاه استارک (1995:238) ساخت خردهجمله تمایزی با بند کامل ندارد: (18) a. John believes [CP that [IP Mary [VP is [AP intelligent]]]].
پیشنهاد وی دو پیامد نسبتاً جامع دربرداشت: نخست اینکه تمام موضوعاتی که نقش معنایی گزارهای دریافت میکنند بهطور یکسان میتوانند بهعنوان بند کامل (CP) رفتار نمایند. دیگر آنکه اگر فرض شود تمام بندها (صرف نظر از اینکه خودایستا هستند یا ناخودایستا یا خردهجمله) دارای ساختار درونی مشابه هستند و بهعنوان بند کامل (CP) در نظر گرفته میشوند در این صورت میتوان تنوعات ساختاری خاص را کنار گذاشت (Starke, 1995: 265). اما دیدگاه استارک از نظر آزمون و شهود تجربی موفق نبوده است. از جمله مشکلات این دیدگاه آن است که در بندهای ناخودایستا دارای حرف اضافۀ نقشی for، حرف اضافه میتواند به فاعل بند، حالت اعطا کند (19)؛ اما در مورد ساخت خردهجمله (20) امکان اعطای حالت به فاعل وجود ندارد.
20.*He took [for him a fool]. کیتاگاوا (1985) نیز ساختار درونی خردهجملۀ متممی طبقۀ گروه افعالی مانند consider را بهعنوان گروه متممنما تحلیل مینماید که دربردارندۀ گرۀ تصریف است و این گره، حاوی فعل ربطی تهی Be است. تحلیل وی از ساخت خردهجمله در نمودار زیر نشان داده شده است:
نمودار4- تحلیل ساخت خردهجمله بهعنوان گروه متممنما Diagram 4- Small clause as a CP
اما کیتاگاوا در تحلیل خود به این سؤال که فاعل خردهجمله چگونه حالت مفعولی دریافت میکند، پاسخی نمیدهد. اگر پاسخ فعل بند قبلی باشد این خود مشکلساز است چرا که در مدل کیتاگاوا، CP خود به عنوان مانع عمل میکند و مقولۀ مانع سبب عدم اعطای حالت مفعولی میشود و از سوی دیگر فاعل نیز نمیتواند حالت خود را از هستۀ زمان دریافت کند، چرا که هستۀ زمان T در ساخت خردهجمله فاقد ارزش زمان است. نقد دیگری که بر تحلیل کیتاگاوا وارد است، تحلیل پیچیدۀ وی از ساخت خردهجمله است که با اصل سادگی[30] مغایرت دارد.
2-2-6 ساخت خردهجمله بهعنوان بند مرکب رافل (2001:481) به پیروی از تحلیل استارک (1995) که ساخت خردهجمله را بهعنوان گروه متممنما در نظر میگرفت، نظریهای نوین مطرح میکند که براساس آن ساخت خردهجمله را به دلیل داشتن متممنمای آشکار دارای ساختی پیچیدهتر از بندهای بنیادی در نظر میگیرد. در نمودار (5) تحلیل ساخت خردهجمله براساس دیدگاه وی نشان داده شده است:
نمودار 5- تحلیل ساخت خردهجمله بهعنوان محمول مرکب Diagram 5- Small clause as a complex predicate
رافل از طرفداران فرضیۀ فاعل درون گروه XP است و معتقد است که جایگاه اولیۀ فاعل ساخت خردهجمله در جایگاه [SPEC,XP] قرار دارد. ایدۀ اصلی دیدگاه رافل، در نظر گرفتن دو خردهجمله برای زنجیرۀ [NP2 as XP] است که در هریک از آنها رابطۀ گزارهای میان فاعل و محمول برقرار میشود. فاعل ساخت خردهجملۀ بالاتر یا همان خردهجملۀ مرکب گروه اسمی نظیر John است که در اشتقاق پایه در شاخص متممنما [SPEC,CP] قرار دارد و محمول این گروه اسمی خردهجملۀ بند پایینتر یعنی [PRO a fool] است. بنابراین، ساخت خردهجملۀ مرکب از دو محمول تشکیل شده است که بایکدیگر همنمایه میشوند و فاعل خردهجمله در بند پایینتر نیز ضمیر مستتر است که باید با فاعل گروه اسمی خردهجملۀ بند بالاتر هممرجع باشد. دیدگاه رافل بهطور کلی از اصول تجربی و معنایی صحیح فاصله گرفته و با شهود زبانی همخوانی ندارد. ایراد نخست اینکه هیچ دلیل معنایی برای این فرض که زنجیرۀ [NP2 as XP] دارای دو محمول است وجود ندارد. در حقیقت محمول جملۀ (21) در مقایسه با جملۀ (22) هیچ ویژگی یا نقشی را به جمله اضافه نمیکند و اگر تفاوت معنایی بین خردهجملههایی با عنصر متمنمای آشکار (21) و خردهجملههایی با عنصر متمنمای غیرآشکار (22) وجود نداشته باشد در این صورت دو بازنمایی متفاوت از ساخت خردهجمله موجه نیست. (21) I regard you as a fool. (22) I consider you a fool. ایراد دیگر اینکه رابطۀ کنترلی که به موجب آن همنمایگی بین فاعل گروه اسمی بند بالاتر و فاعل PRO وجود دارد بهلحاظ تجربی غیر قابل آزمون و از نظر نحوی نادرست است. رابطۀ کنترلی معمولاً زمانی برقرار میشود که فاعل دو خردهجمله درون بند مرکب مرجع یکسانی داشته باشند و عبارت فاعل بهلحاظ نحوی در یکی از بندها قابل پیشبینی نباشد مشابه نمونۀ (23). شاهد تجربی نشان میدهد که فاعل دوم در ساخت کنترلی زمانی بهصورت آشکارا درک میشود که فاعل دوم با فاعل نخست هممرجع نباشد (24). (23) I want PROi to come I want John to come. (24) بدیهی است که درون بند خردهجملۀ مورد بحث رافل نیز بهلحاظ نحوی رابطۀ کنترلی برقرار نمیشود؛ چرا که حالتی وجود ندارد که فاعل مفروض دوم بتواند از فاعل نخست متفاوت باشد (25). بنابراین، در خردهجمله، رابطۀ گزارهای بین NP2 و XP بهصورت مستقیم برقرار میشود و نیازی نیست که به فاعل PRO قائل شویم. (25)*I regard Johni as Maryj a fool.
برنامۀ کمینهگرا بهطور جدی در راستای کاهش پیچیدگیها و اقتصادی کردن مفاهیم دستور همگانی تلاش نموده است. یکی از عملگرهای مهم در این برنامه عملیات ادغام است. چامسکی (2015: 1, 3) با بررسی مسئلۀ فرافکن درساختارهای نحوی بر اهمیت دو مفهوم اساسی اهتمام میورزد: مسئلۀ نخست کنار گذاشتن شرط درون مرکزی در نظریۀ ایکس تیره است که به موجب آن هر سازهای باید دارای هسته باشد. چامسکی با بررسی مسئلۀ فرافکن در مقالۀ خود نشان میدهد آنچه پیشتر بهعنوان شرط درون مرکزی برای ساختارهای زبانی مطرح میگشت به دلیل پیچیدگیهای قابل ملاحظه و مسئله فرافکن تنها یک خطا بوده است؛ چرا که ادغام درونی و شواهد مختلف نشان میدهد که زبانها از اصل برون مرکزیت پیروی مینمایند. به عقیدۀ چامسکی (2013:43) ادغام در سادهترین صورت به کار میرود و بنابراین، مفهوم شاخص وجود ندارد و هیچ الزامی وجود ندارد که ساختارهای زبانی درونمرکز باشند. مفهوم اساسی دیگر که چامسکی بر اهمیت آن اهتمام میورزد مجزا نمودن برچسبدهی نحوی (فرافکن) از ادغام (اصول تشکیل ساخت نحوی) است. چامسکی (1995) پیشتر برچسبگذاری عناصر نحوی را بخشی از عملگر ادغام میدانست؛ اما وی (2013, 2015) با بازنگری دیدگاه خود عنوان کرد که عناصر نحوی که از طریق عملیات ادغام حاصل میشوند فاقد برچسب نحوی هستند و لازم است در سطح نظام مفهومی-نیتی[31] دارای برچسب باشند. بدیهی است که هر عبارتی تنها یک برچسب نحوی باید داشته باشد که براساس آن در سطح رابط تفسیر شود. شیم[32] (2014:463) از این اصل بهعنوان شرط برچسب منفرد در تفسیر[33] یاد کرده است. چامسکی و همکاران (2019) و ناریتا[34] و فوکو[35] (2020) نیز بر اهمیت این اصل تأکید میورزند. براساس این اصل پس از حاصل شدن عنصر نحوی از رهگذر عملیات ادغام، طی عمل برچسبگذاری هر عنصرنحوی دارای برچسب نحوی مجزایی میگردد. چامسکی (2013, 2015) نشان داده است که برچسبهای نحوی براساس جستجوی کمینهای که الگوریتم برچسبدهی بر عناصر نحوی اعمال میکنند تعیین میگردند. برچسبگذاری برای خوانش کامل در سطح رابط لازم است. سازوکارهای اساسی الگوریتم برچسبدهی چامسکی (2013, 2015) بهطور خلاصه در قسمت زیر ارائه شده است. (26) a. {H, βP}
در بافت (26a) یک هستۀ واژگانی با فرافکن بیشینه ادغام میگردد. در بافت (26b) ادغام میان دو گروه فرافکن بیشینه و در نهایت در (26c) ادغام میان دو هستۀ واژگانی صورت میگیرد. در مقالۀ حاضر دو بافت نخست مورد توجه و بررسی قرار میگیرد. در بافت نخست همان طور که در نمودار (27) نمایان است، هستۀ واژگانی «a» بهعنوان فرافکن بیشنۀ حاصل از ادغام هسته- گروه برچسبدهی میشود. 27.
در بافت (b) زمانی که عنصر نحوی مجموعهای از ادغام دو فرافکن بیشینه {αP, βP} است که هیچکدام هسته نیستند، جستجوی کمینه مبهم است، در این صورت تعیین برچسب نحوی براساس یکی از دو مورد زیرخواهد بود (Chomsky, 2013: 42): نخست زمانی که توصیف عناصر نحوی از طریق ادغام درونی امکانپذیر میگردد. در این مورد یکی از دو فرافکن بیشینه در فرایند ادغام به جایگاه بالاتر حرکت مینماید و رونوشت[36] برجامانده از آن برای الگوریتم برچسبدهی (LA) غیرقابل رؤیت میگردد، در نتیجه مشخصههای فرافکنی که در جای خود باقی مانده است، برای الگوریتم برچسبدهی (LA) قابل رؤیت میگردد و بهعنوان برچسب نحوی انتخاب میشود. در نمودار زیر در نتیجۀ ادغام دو فرافکن αP و βP، فرافکن αP دستخوش فرایند حرکت گردیده و لذا مشخصههای کپی آن برای LA غیرقابل رؤیت میشود و فرافکنی که در جای خود باقی مانده است (βP) بهعنوان برچسب نحوی حاصل از ادغام این دو فرافکن بیشینه انتخاب میگردد. 28.
پیشنهاد دیگری که چامسکی برای تعیین برچسبدهی گرۀ حاصل از ادغام دو فرافکن بیشینه مطرح مینماید، مواردی است که در آن هیچیک از دو گروه نحوی نیازی به حرکت نداشته باشند. در این صورت دو فرافکن بیشینه مشخصههای یکسانی را با یکدیگر به اشتراک میگذارند که این اشتراک مشخصهها[37] از طریق رابطۀ مطابقه برقرار میگردد. در این صورت برچسب نحوی حاصل از ادغام دو فرافکن بیشینه باید با گرۀ فای ϕ برچسبگذاری شود که مطابقه را نشان دهد ( Sibaldo, 2022: 190). 29.
برای مثال، در زبان پرتغالی فاعل و محمول خردهجمله در مشخصههای فای و جنسیت رابطۀ تطابق دارند (30). در زبان روسی نیز تطابق مشخصههای فای و حالت میان فاعل و محمول ساخت خردهجمله برقرار میشود (31). لذا در این زبانها مشخصۀ فای (ϕ) بهعنوان برچسب نحوی خردهجمله فرافکن میشود (Sibaldo, 2022). (30) a. As meninas estão bonitas. thepl/fem girls areestar prettypl/fem (31) Ivan byl xrabrym soldatom. Ivan was brave.INSTR soldier.INSTR “Ivan was a brave soldier.” در مقابل، در زبان انگلیسی حرکت فاعل خردهجمله از درون سازه اتفاق میافتد، در نتیجه مشخصههای نحوی محمول بهعنوان عنصر نحوی درجا مانده برای الگوریتم برچسبدهی قابل رؤیت میگردد و بهعنوان برچسب نحوی خردهجمله فرافکن میشود (Lee, 2014:28). در اشتقاق نحوی جملۀ (32) از زبان انگلیسی با خروج گروه اسمی فاعل از درون سازۀ خردهجمله، گروه صفتی که در جای خود باقی مانده است بهعنوان برچسب نحوی خردهجمله انتخاب میشود. (32). I consider [β John happy]. (β =SC)
همان طور که ملاحظه شد دیدگاههای زبانشناسان دربارۀ ساختار درونی و مقولۀ نحوی ساخت خردهجمله بسیار متنوع و پیچیده است و هریک از دیدگاههای زبانشناسان توسط برخی دیگر مورد نقد و بررسی واقع شده است. لذا تاکنون هیچ دیدگاه واحدی که دربارۀ مقولۀ نحوی ساخت خردهجمله مورد توافق زبانشناسان باشد، ارائه نشده است. حتی در میان پژوهشهایی که در چارچوب تئوری مشابه برای ساخت خردهجمله صورت گرفته است، اتفاق نظر وجود ندارد. در میان زبانشناسان ایرانی که در زبان فارسی به ساخت خردهجمله قائل میشوند (شاهسواری و دبیرمقدم، 1397؛ انوشه، 1400؛ Darzi, 1996, 2006;) نیز اختلاف نظرات چشمگیری دربارۀ مقولۀ ساخت خردهجمله به چشم میخورد. شاهسواری و دبیر مقدم (1397) به پیروی از بوورز (1993, 2001) ساخت خرده جمله را در زبان فارسی به منزلۀ فرافکن نقشی اسناد (PrP) در نظر میگیرند و معتقدند که ساخت مذکور را در زبان فارسی باید بهعنوان گروه اسناد در نظر گرفت که ممکن است مشابه زبان انگلیسی دارای هستۀ نقشی آشکار as باشد یا تهی باشد. در زبان فارسی در صورت قائل شدن به هستۀ نقشی آشکار (بهعنوان) بسیاری از جملات دارای ساخت خرده جمله بدساخت میگردد.
از طرف دیگر، اگر مشابه نظر دبیرمقدم و شاهسواری و به پیروی از نظر بوورز (1993, 2001) به هستۀ اسناد تهی قائل شویم در اینصورت لایۀ نقشی دیگری (PredP) را به لیست مقولات نقشی اضافه کردیم که این اصل کمینگی اقتصاد را نادیده میگیرد. براساس شرط اقتصاد که روح حاکم بر رویکردهای زایشی و بهویژه برنامۀ کمینهگرا است، ساخت نحوی باید کمترین گرههای ممکن را دربرگیرد و فرایندهای نحوی نیز تا حد امکان بر کمترین گرههای موجود اثر بگذارند. به بیانی دیگر، قائل گردیدن به هستۀ نقشی که در اغلب موارد تهی و فاقد مشخصههای نحوی است و امکان اعطای نقش معنایی و حالت دهی ندارد، رویکرد کمینگی و اصل اقتصاد زبانی را زیر سؤال میبرد. بنابراین، لزوم وجود هستۀ نقشی بیآوا در ساخت خردهبند در نحو کمینهگرا بهلحاظ نظری فاقد ضرورت، بهلحاظ معنیشناختی فاقد انگیزه و بهلحاظ تجربی نیز هستۀ اسناد معادل با هیچ عنصر آشکاری نیست که منجر به تحلیلهای قابل قبول گردد.[38] درزی (2006) و انوشه (1400) به پیروی از هگمن (1994) سازۀ خردهجمله را در زبان فارسی بهعنوان گروه مطابقه در نظر میگیرند. علاوهبر مشکلاتی که پیشتر مطرح گردید، در بسیاری از خردهجملههای زبان فارسی بین فاعل و محمول رابطۀ تطابق برقرار نمیشود. در نمونۀ (36) هیچگونه رابطۀ تطابقی میان شخص و شمار فاعل و محمول سازۀ خردهجمله صورت نگرفته است. در نمونۀ (37) نیز فاعل جمع با محمول مفرد به کار رفته است و به محض برقراری رابطۀ تطابق میان فاعل و محمول خردهجمله، جملۀ بدساخت (37ب) حاصل شده است. اگرچه در موارد معدودی رابطۀ مطابقه میان فاعل و محمول ساخت خردهجمله در زبان فارسی برقرار میشود و آن زمانی است که مشابه نمونۀ (38) محمول خردهجمله از نوع گروه اسمی ارجاعی باشد؛ در بسیاری از موارد تطابق میان فاعل و محمول برقرار نمیشود. هر چند نبود بازنمود آوایی رابطه تطابق بین فاعل و محمول در خردهجمله را نمیتوان شاهدی مبنی بر عدم وجود هسته مطابقه در ساخت خردهجمله دانست، همان طور که قبلاً اشاره شده قائل شدن به هسته نقشی که امکان اعطای نقش معنایی و حالت ندارد، هیچ کفایت تبیینی ندارد.
ب. * ما ]آنها را دشمنان[ پنداشتیم.
از سوی دیگر، شواهد مختلف حاکی از آن است فعل بند پایه بر روی محمول خردهجملههای متممی محدودیت گزینش مقولهای اعمال می کند؛ به این معنا که افعال مختلف انواع متفاوتی از خردهجملههارا بهعنوان متمم انتخاب میکنند. برای نمونه، افعالی مانند «ارزیابی کردن » تنها با متمم صفتی به کار میروند. از این رو، واضح است که فعل اصلی به سازۀ درون خردهجمله حساس است . حال آنکه اگر برچسب نحوی خردهجمله فرافکن نقشی تلقی گردد، انتظار میرود فعل بند اصلی تأثیری بر مقولۀ محمول خردهجمله نداشته باشد. در این مقاله تلاش میکنیم براساس الگوریتم برچسبدهی چامسکی (2013, 2015) تحلیلی کمینه از ساخت خردهجمله در زبان فارسی ارائه کنیم. شواهد مختلف حاکی از آن است که برخلاف نظر استوول (1981, 1983) که محمول خردهجمله را بهعنوان هستۀ یک فرافکن بیشینه و فاعل را شاخص این فرافکن میداند، بر مبنای الگوریتم برچسبدهی چامسکی محمول خردهجمله را باید نوعی فرافکن بیشینه در نظر گرفت. با توجه به اینکه حرکت تنها برای فرافکنهای بیشینه امکانپذیر است، امکان پیشایند سازی محمول در مثالهای (39-40) خود دلیلی بر این امر فراهم می کند.
از سوی دیگر، همراهی محمول با شاخص در مثالهای (41-43) نشان میدهد که برخلاف نظریۀ درون مرکزی استوول، ساخت خردهجمله حاصل ادغام دو فرافکن بیشینه است، چرا که در غیر این صورت باید خلاف واقع قائل به دو جایگاه شاخص و در نتیجه، دو جایگاه فاعل برای خردهجمله شویم.
بنابراین، براساس الگوریتم برچسبدهی چامسکی ساخت خردهجمله همان طور که در نمودار (6) نشان داده شده است حاصل ادغام دو فرافکن بیشینه است که برچسب نحوی آن مبهم است.
نمودار6- برچسب نحوی مبهم در سازۀ خردهجمله Diagram 6- Ambiguous syntactic label in small clause
برای تعیین برچسب نحوی سازۀ مذکور طبق الگوریتم چامسکی دو راه حل مطرح گردید: نخست آنکه یکی از دو عنصر نحوی از درون سازه به جایگاه بالاتر حرکت مینماید و لذا عنصری که درجا میماند بهعنوان برچسب نحوی برگزیده میشود. مورد دیگر آنکه دو فرافکن بیشینه دارای مشخصههای یکسانی باشند و میان آنها رابطۀ تطابق برقرار گردد و اشتراک مشخصهها بهعنوان برچسب نحوی برگزیده شود. براساس آنچه پیشتر اشاره گردید حتی در زبانهایی که نظام مطابقه قوی دارند در ساختهای مورد بررسی مطابقه ضعیف است. در ادامه با استناد به شواهد مختلف نشان میدهیم که در زبان فارسی فاعل خردهجمله الزاماً به جایگاه بالاتر حرکت مینماید. به این ترتیب، تنها مشخصههای عنصر بهجامانده در جایگاه خود، یعنی محمول ساخت خردهجمله، قابل رؤیت است و در نتیجه بهعنوان برچسب نحوی سازۀ خردهجمله در نظر گرفته میشود. یکی از شواهدی که از حرکت فاعل خردهجمله در زبان فارسی حمایت مینماید کاربرد همیشگی نشانۀ «را» با فاعل خردهجمله در زبان فارسی است. دادههای زبان فارسی(47-45) نشان میدهد در صورتی که فاعل ساخت خردهجمله بدون نشانۀ «را» به کار رود، با جملهای بدساخت مواجه خواهیم گردید.
در نمونههای فوق حذف نشانۀ «را» از درون سازۀ خردهجمله منجر به بدساختی جملات فوق گردیده است. طبق نظر کریمی (2005:108) و (انوشه1400: 160) تنها برای مفعول صریح دارای نشانۀ «را»، حرکت مفعول به جایگاه شاخص گروه فعلی کوچک امکانپذیر است، در حالی که مفعول فاقد نشانۀ «را» حرکت نمیکند و در جای خود حالت دریافت مینماید. بنابراین، همراهی اجباری نشانۀ «را» با فاعل خردهجمله دلیلی در تأیید حرکت فاعل این بند به جایگاه بالاتر است.. شاهد دیگری که میتوان در بحث حمایت از حرکت فاعل خردهجمله به جایگاه بالاتر مطرح نمود، امکان دوگانسازی مضاعف[39] در چنین ساختهایی است. پیشتر انوشه (1400) این استدلال را در تأیید حرکت مفعول در زبان فارسی مطرح کرده است. انوشه (1400: 158) نشان میدهد که حضور واژهبست مضاعف در مفعولهای مستقیم فارسی مانند زبان اسپانیایی تنها محدود به گروههای اسمی مشخص است و این عنصر نمیتواند به مفعول مستقیم نامشخص ارجاع یابد. در نمونههای زیر فاعل ساخت خردهجمله بهصورت واژهبست مضاعف بر روی فعل مشاهده میشود و جمله کاملاً خوشساخت است. از آنجا که واژهبست مضاعف محصول حرکت یک سازه است؛ بنابراین، میتوان ادعا کرد که فاعل خردهجمله در جملات زیر در جایگاه تولید خود قرار ندارند و در اشتقاق دستخوش جابجایی شدهاند.
از طرفی، حذف مفعول و کاربرد آن بهصورت واژهبست بر روی محمول ساخت خردهجمله خود دلیل دیگری در حمایت از فراگشت مفعول در ساخت خردهجمله فراهم میکند. در نمونههای (ب) از موارد زیر فاعل خردهجمله بهصورت واژهبست بر روی محمول به کار رفته است که میتواند خروج فاعل خردهجمله از درون سازه را تأیید کند.
ب. آدمت فرض کردم. 51.الف. من او را بیادب شناختم. ب. بیادبش شناختم.
ب. بی مرامش خواندیم. از شاهد فرایند پیشایندسازی و مجهولسازی نیز میتوان در حمایت از حرکت فاعل خردهجمله به جایگاه شاخص گروه فعلی بهره گرفت. کالینز[40] و ترانسون[41] (1996:413) معتقدند که در زبان ایسلندی حرکت مفعول از درون سازۀ خردهجمله امکان پذیر نیست. مهمترین استدلالی که آنها در حمایت از دیدگاه خود مطرح میکنند براساس فرایند پیشایندسازی است. آنها معتقدند که سازۀ خردهجمله در زبان ایسلندی هرگز نمیتواند در فرایند پیشایندسازی شرکت کند (53) و این را دلیلی در تأیید عدم حرکت مفعول از درون سازۀ خردهجمله میدانند. (53) a. Ég tel [Jόn fifl]. I believe John(ACC) fool(ACC) .'I believe John to be a fool'
John fool believe I. برخلاف زبان ایسلندی در زبان فارسی امکان پیشایندسازی سازۀ خردهجمله و حرکت آن به جایگاه غیر موضوع امکانپذیر است. در نمونۀ (54) سازۀ خردهجمله «امتحان را دشوار» به جایگاه شاخص گروه مبتدا حرکت کرده و جمله کاملاً خوشساخت است.
ب. امتحان را دشوار، دانشجویان ارزیابی کردند. امکان خروج فاعل خردهجمله و مبتداسازی آن نیز خود دلیل دیگری مبنی بر حرکت این عنصر نحوی است که در زبان فارسی کاملاً خوشساخت است (55).
به عقیدۀ کالینز و ترانسون (1996:413) اگر حرکت مفعول از درون سازۀ خردهجمله میسر باشد در این صورت خردهجملهها قادر هستند در ساخت مجهول شرکت کنند، چرا که در این صورت در هر دو حرکت به جایگاه موضوع صورت میگیرد.[42] در زبان فارسی نیز مجهولسازی ساخت خردهجمله امکان پذیر است (56ب، 57ب، 58ب). بنابراین، حرکت فاعل خردهجمله به جایگاه فاعل بند اصلی در ساخت مجهول خود شاهدی مستدل در حمایت از حرکت فاعل خردهجمله است. 56) الف. زبانشناسان ]چامسکی را پدر زبانشناسی مدرن[ نامیدند. ب. چامسکی پدر زبانشناسی مدرن نامیده میشود. 57) الف. ایرانیان ]دکتر محمود حسابی را پدر علم فیزیک[ میخوانند. ب. دکتر محمود حسابی پدر علم فیزیک در ایران خوانده میشود. 58) الف. دادگاه ]امیر را مقصر[ شناخت. ب. امیر مقصر شناخته شد. شاهد دیگری که میتوان برمبنای آن حرکت فاعل خردهجمله به جایگاه شاخص بیرونی گروه فعلیکوچک را توجیه کرد، امکان کاربرد عناصر قیدی در میان فاعل و محمول ساخت خردهجمله است.[43] در نمونۀ (59) از زبان فارسی قید جمله دارای خوانشی مبهم است و میتواند در دو خوانش «الف» و «ب» به کار رود. در خوانش (59 الف) «فعلاً» بهعنوان توصیفگر بند پایه و در خوانش (59ب) بهعنوان توصیفگر خردهجمله به کار رفته است. در خوانش (ب) که قید توصیفگر خردهجمله (فعلاً) بین فاعل و محمول خردهجمله کار رفته است، باید به حرکت فاعل به جایگاه شاخص بیرونی گروه فعلی کوچک قائل گردیم تا بتوانیم وجود قید خردهجمله را (که در جایگاه شاخص بیرونی گروه فعلی کوچک قرار گرفته است) در این ساخت توجیه کنیم. لذا «امیر را» به جایگاه شاخص بیرونی گروه فعلی کوچک حرکت کرده است تا مشخصۀ قوی حالت آن در رابطۀ موضعی با هستۀ v بازبینی شود.
الف. فعلاً دادگاه امیر را متهم اصلی پرونده تشخیص داد. ب. دادگاه امیر را فعلاً متهم اصلی پرونده تشخیص داد.
براساس استدلالهایی که ذکر شد در ساخت خردهجمله زبان فارسی فاعل خردهجمله به جایگاه شاخص بیرونی گروه فعلی کوچک حرکت میکند. بنابراین، براساس الگوریتم برچسبدهی چامسکی بازنمایی درختی جملۀ (60) بهصورت زیر خواهد بود:
]] شایان را بیگناه[ دانست[[ Merge V, Merge β ] دادگاه ] v ] VP ] شایان را بیگناه[ دانست[[[ Merge v, Merge subj ] شایان را ] دادگاه ] v ] VP ] APشایان را بیگناه[ دانست[[[[ Move <Shayan ra>, Label SC as AP
نمودار 7- برچسبدهی ساخت خردهجمله متممی در زبان فارسی براساس الگوریتم چامسکی (2013, 2015) Diagram 7- Labeling complement small clause based on Chomsky's algorithm (2013, 2015) in Persian در نمودار فوق ابتدا سازۀ خردهجمله با فعل «دانست» ادغام میشود و گروه فعلی بزرگ برچسبگذاری میشود. فاعل خردهجمله براساس ادغام درونی به جایگاه شاخص بیرونی گروه فعلی کوچک حرکت نموده و براساس ایدۀ ذاتی رونوشت که توسط چامسکی (2013:44) مطرح شد از خود رونوشتی برجای میگذارد که مشخصههای نحوی آن دیگر قابل رؤیت نیست و لذا تنها فرافکن بیشینهای که در جای خود باقی مانده است، مشخصههای آن قابل رؤیت است و باید بهعنوان برچسب نحوی سازۀ بحثبرانگیز خردهجمله انتخاب شود. با توجه به حرکت گروه اسمی «شایان را» به جایگاه شاخص بیرونی فعل کوچکتر، و عدم حرکت فرافکن بیشینۀ گروه صفتی «بیگناه»، در نتیجه برچسب نحوی AP بهعنوان مقولۀ ساخت خردهجمله «شایان را بیگناه» انتخاب میشود. براساس الگوریتم مربوط محمول خردهجمله به فاعل خود نقش معنایی اعطا میکند. فاعل بند اصلی نیز همسو با نظر انوشه (1400) از جایگاه اولیۀ شاخص گروه فعلی کوچک به جایگاه شاخص گروه زمان ارتقا مییابد تا مشخصۀ فرافکن گسترده را بازبینی نماید. طبق الگوریتم چامسکی (2013:45) تنها در صورتی مشخصههای فای بهعنوان برچسب نحوی برگزیده میشود که رابطۀ قوی مانند مطابقۀ شاخص-هسته میان فاعل و محمول وجود داشته باشد. در حالی که مشخصههای فای در میان فاعل و محمول ساخت خردهجمله از نوع قوی نیست پس نمیتوان برچسب نحوی سازۀ خردهجمله را در زبان فارسی ϕ در نظر گرفت. چامسکی (2013, Cited in Lee, 2014:26) نیز معتقد است که دو عنصر نحوی a و B در ساخت خردهجمله، نمیتواند رابطۀ مطابقه را نشان دهد، چرا که مشخصههای اصلی آن به اندازۀ کافی قوی نیست که بتواند بهعنوان برچسب نحوی برگزیده شود. از آنجا که در زبان فارسی همواره فاعل ساخت خردهجمله متممی با حرکت همراه است، لذا برچسب نحوی سازۀ خردهجمله برحسب محمول خردهجمله انتخاب میشود که میتواند گروه صفتی (61)، گروه اسمی (62) و یا گروه حرف اضافهای (63) باشد.
در اشتقاق نحوی جملات فوق به محض حرکت فاعل خردهجمله به شاخص بالاتر، مشخصههای نحوی رونوشت آن غیرقابلرؤیت میشودو در نتیجه فرافکن بیشینهای که در جای خود باقی مانده است مشخصههای آن بازبینی و در نهایت، بهعنوان مقولۀ نحوی سازۀ خردهجمله برچسبگذاری میشود. شاهد دیگری که می توان در حمایت از رویکرد اتخاذشده در مقاله حاضر مطرح کرد این است که همان طور که قبلاً نیز اشاره شد فعل بند پایه بر روی محمول خردهجمله متممی محدودیت گزینش مقولهای اعمال میکند. برای مثال، در زبان فارسی متمم ساخت خردهجمله برخی از افعال مانند «دانستن و پنداشتن» میتواند به هر سه صورت گروه اسمی، صفتی و حرف اضافهای باشد، در حالی که افعالی مانند «صدا زدن، نامیدن، تصور کردن و...» نمیتوانند با متمم حرف اضافهای به کار روند. با اتخاذ رویکرد الگوریتم برچسبدهی چامسکی دربارۀ خردهجملۀ متممی، از آنجا که در این ساخت مشخصههای فرافکن محمول که در جای خود باقی مانده است برای الگوریتم برچسبدهی (LA) قابل رؤیت میگردد و بهعنوان برچسب نحوی انتخاب میشود مقولۀ سازۀ خردهجمله براساس محمول آن تعیین میشود. به این ترتیب، محدودیت گزینش مقولهای اعمالشده بر محمول خردهجمله تبیین می شود. در صورتی که اگر مقولۀ نحوی سازۀ خردهجمله فرافکن نقشی تلقی شود، انتظار میرود که فعل بند اصلی تأثیری بر وضعیت مقولۀ محمول خردهجمله نداشته باشد. در نتیجه، محدودیتهای زیرمقولهای که فعل بند پایه بر روی سازۀ خرده جملههای متممی اعمال میکند خود صحه ای بر رویکرد اتخاذشده میگذارد.
در این پژوهش با هدف تعیین برچسب نحوی ساخت خردهجمله در زبان فارسی، دیدگاههای مختلف زبانشناسان دربارۀ ساختار درونی و مقولۀ نحوی ساخت خردهجمله بهعنوان گروه زمان (TP)، گروه تصریف (IP)، گروه اسناد (PredP)، گروه مطابقه (AgrP)، بند کامل (CP) و بند مرکب مورد نقد و بررسی قرار گرفت و نشان داده شد تصمیمگیری دربارۀ ماهیت مقولۀ نحوی خردهجمله موضوع بسیار چالش برانگیزی است. سپس، تلاش شد براساس الگوریتم برچسبدهی چامسکی تحلیلی کارآمد از مقولۀ سازۀ خردهجمله در زبان فارسی ارائه شود. الگوریتم برچسبدهی چامسکی روشی برای تخصیص برچسبهای نحوی به گرهها در نمودار درختی براساس ویژگیهای گرهها و بافت آنهاست که تفاوت بینزبانی ماهیت مقوله خردهجمله را نیز تبیین میکند. در پژوهش حاضر با استناد به استدلالهای مختلف نشان داده شد که در زبان فارسی فاعل خردهجمله از درون سازۀ خود خارج میشود و به جایگاه شاخص ثانویۀ گروه فعلی کوچک حرکت میکند و از خود رونوشتی برجای میگذارد که مشخصههای نحوی آن دیگر قابل رؤیت نیست. لذا تنها مشخصههای عنصر بجامانده در جایگاه خود، یعنی محمول ساخت خردهجمله، برای الگوریتم برچسبدهی قابل رؤیت است و در نتیجه بهعنوان برچسب .نحوی سازۀ خردهجمله در نظر گرفته میشود.
[1] Small Clause [2] Small Clause Theory [3] Predication Theory [4] complex predicate theory [5] برای اطلاعات بیشتر از دلایل اتخاذ این رویکرد رجوع شود به خمسه عشری و همکاران (1402). در این پژوهش ضمن ارائۀ مشکلات رویکرد محمولسازی و محمول مرکب، با استناد به استدلالهای متعدد از نظریۀ خردهجمله در زبان فارسی حمایت میگردد. [6] propositional theta role [7] T. Stowell [8] J. Bowers [9] B. Aarts [10] T. Hoekstra [11] M. Den Dikken [12] Labeling Algorithm (LA) [13] minimal search [14] Principle of Full Interpretation (PFI) [15] Free Merge [16] projection [17] endocentricity [18] O. Matushansky [19] J. Bailyn & B. Citko [20] subcategorisation restrictions [21] endocentric [22] N. Zhang [23] zero INFL [24] ordinary infelection [25] A. Moro [26] Projection problem [27] J. Maling [28] J. Whitman [29] D. Sportiche [30] simplicity principal [31] Conceptual-Intentional (C-I) [32] J. Y. Shim [33] Single Label Condition on Interpretation [34] H. Narita [35] N. Fukui [36] copy [37] feature sharing (FS) تابعی و تفکری رضایی (1399) به پیروی از الهرایس (2013) و با استناد به نظر مطابقه چندگانۀ هیرایوا (2001) ساخت خردهجمله را در زبان کردی )گونۀ موکریانی( بهعنوان گروه زمان (TP) در نظر گرفتهاند. در بخش پیشینه به ایراداتی که براین نظر وارد است، اشاره شد. [39] Doubled clitic [40] C. Collins [41] H. Thráinsson [42] انوشه (1400: 229) چنین ساختهایی را مجهول نمیداند، بلکه آنها را نوعی محمول مرکب نامفعولی در نظر میگیرد؛ ولی به هرحال امکان ارتقای فاعل خردهجمله به جایگاه فاعل بند اصلی در مثالهای مورد بررسی مشهود است. | ||
مراجع | ||
انوشه، مزدک. (1400). صرف در نحو: از کمینهگرایی تا صرف توزیعی. تهران: دانشگاه تهران.
تابعی، رؤیا و تفکری رضایی، شجاع. (1399). بررسی ساخت نحوی خردهجمله در کردی (گونۀ موکریانی) رویکردی کمینهگرا. پژوهشهای زبان شناسی 12، 64-43 .
خمسه عشری، مریم؛ متولیان، رضوان؛ رضایی، والی. (1402، زیرچاپ). متمم مفعول در زبان فارسی. زبانشناسی و گویش های خراسان. DOI: 10.22067/jlkd.2023.82778.1168
شاهسواری، اعظم و دبیر مقدم، محمد. (1397). ساختهای اسنادی ثانویه در زبان فارسی. جستارهای زبانی 9، 200-181.
References
Aarts, B. (1992). Small clauses in English: The non-verbal types. Berlin: Mouton de Gruyter.
Alhorais, N. (2013). A minimalist approach to the internal structure of SC. The Linguistics Journal 7(1), 320- 347.
Anoushe, M. (2021). Morphology in syntax: from minimalist program to distributed morphology. Tehran: University of Tehran. [In Persian]
Asada, Y. (2012). Against the complex predicate analysis of secondary predication. Proceedings of ConSOLE XVII 17, 53-76.
Bailyn, J., & Rubin, E. J. (1991). The unification of instrumental case assignment in Russian. Cornell working papers in linguistics 9(1), 99-126.
Bailyn, J., & Citko, B. (1999). Case and agreement in Slavic predicates. In K. Dziwirek, H. S. Coats, C. Vakareliyska (Eds.), Formal approaches to Slavic linguistics 7: The Seattle meeting (pp. 17-37). Michigan: Michigan Slavic Publications.
Balazs, J. E. (2012). The syntax of small clauses. M.A dissertation, Cornell University.
Bowers, J. (1993). The syntax of predication. Linguistic Inquiry 24, 591-652.
Bowers, J. (2001). Predication. In M. Baltin and C. Collins (Eds.), The Handbook of contemporary Syntactic Theory (pp. 299-333). Malden: Blackwell Publishers.
Bowers, J. (2002). Transitivity. Linguistic Inquiry 33, 283–224.
Cardinaletti, A., & Guasti, M. T. (1993). Negation in epistemic small clauses. Probus 5, 39-61.
Cardinaletti, A., & Guasti, M. T. (1995). Syntax and semantics: Small clauses. London: Academic Press.
Carreira, M. B. (2019). The ambiguity of projection and the Chomskyan adjunction as a formal way of approaching predication in small clauses and secondary predication. Revista Diadorim 21(3), 227-250.
Carreira, M., Foltran, M. J., & Knöpfle, A. (2017). Small clauses: Origins and state of affairs. Revista Linguíʃtica 13(2), 383-401.
Chen, J., & Wang, Y. (2020). Labeling small clauses in taiwanese southern min. Language and Linguistics 21(1), 109-143.
Chomsky, N. (1957). Syntactic structures. The Hague: Mouton & Co.
Chomsky, N. (1981). Lectures on government and binding. Dordrecht: Foris.
Chomsky, N. (1986a). Knowledge of language: Its nature, origin and structure. New York: Praeger.
Chomsky, N. (1986b). Barriers. Cambridge: M.I.T. Press.
Chomsky, N. (1995). The minimalist program. Cambridge, Mass.: MIT Press.
Chomsky, N. (2013). Problems of Projection. Lingua 130, 33-49.
Chomsky, N. (2015). Problems of projection: Extensions, structures, strategies and beyond. In C. Hamann and S. Matteini (Eds.), Studies in honour of Adriana Belletti (pp. 3-16). Amsterdam: John Benjamins.
Chomsky, N., Gallego, Á. J., & Ott, D. (2019). Generative grammar and the faculty of language: Insights, questions, and challenges. Catalan Journal of Linguistics 0, 229-261.
Collins, C., & Thráinsson, H. (1996). VP-internal structure and object shift in Icelandic. Linguistic Inquiry 27(3), 391-444.
Contreras, H. (1987). Small clauses in spanish and english. Natural Language & Linguistic Theory 5(2), 225-243.
Darzi, A. (1996). Word order, NP movement and opacity conditions in Persian. Ph.D Dissertation, University of Illinois at Urbana- Champaign.
Darzi, A. (2006). Small clauses in Persian. Journal of Humanities 13(1), 13–30.
Den Dikken, M. (2006). The syntax of predication, predicate inversion, and copulas. Cambridge, MA: MIT Press.
Epstein, S. D., Kitahara, H., & Seely, D. (2014). Labeling by minimal search: Implications for successive-cyclic A-movement and the conception of the postulate “Phase”. Linguistic Inquiry 45(3), 463-481.
Guéron, J., & Hoekstra, T. (1995). The temporal interpretation of predication. In A. Cardinaletti & M. Guasti (Eds.), Syntax and semantics 28: Small clauses (pp. 77-107). San Diego: Academic Publishers.
Haegeman, L. (1994). Introduction to government & binding theory, Oxford: Blackwell Publishing.
Hiraiwa, K. (2001). Multiple agree and the defective intervention constraint in Japanese. MIT working papers in linguistics 40(40), 67-80.
Hoekstra, T. (1992). Small clause theory. Belgian Journal of Linguistics 7(1), 125-151.
Hornstein, N., & Lightfoot, D. (1987). Predication and Pro. Linguistic Inquiry 63, 23–52.
Huddleston, R. D., & Pullum, G. K. (2002). The cambridge grammar of the english language. Cambridge: Cambridge University Press.
Karimi, S. (2005). A minimalist approach to scrambling: Evidence from Persian. Berlin: Mouton de Gruyter.
Khamse Ashari, M., Motavallian, R., & Rezai, V. (2023, In press). Object complement in the Persian language. Journal of Linguistics & Khorasan Dialects. DOI: 10.22067/jlkd.2023.82778.1168. [In Persian]
Kitagawa, Y. (1985). Small but clausal. Chicago Linguistic Society 21, 210-220.
Lee, J. S. (2014). Labeling small clauses. Linguistics 22(4), 21-37.
López, L., Mendoza, E., & Caballero, G. (2019). The syntax of small clauses in Spanish: A unified analysis. Probus 31(1), 1-32.
Maling, J. (1983). Transitive adjectives: A case of categorial reanalysis. In N. Frank & B. Richards (Eds.), Linguistic categories: Auxiliaries and related puzzles (pp. 253-289). Dordrecht: D. Reidel.
Matushansky, O. (2019). Against the PredP theory of small clauses. Linguistic Inquiry 50(1),63-104.
Moro, A. (1995). Small clauses with predicative nominals. In A. Cardinaletti and M. Guasti (Eds.), Syntax and semantics 28: Small clauses (pp. 109-132). San Diego: Academic Publishers.
Narita, H., & Fukui, N. (2020). Symmetry-driven syntax: An inquiry into endocentricity and symmetry in human language. London: Routledge.
Sibaldo, M. A. (2022). Labeling small clauses. Linguistica 18, 182-200.
Shahssavari, A., & Dabirmoghadam M. (2018). Secondary predicative structures in Persian. Language Related Research 9, 181-200. [In Persian]
Shim, J.Y. (2014). Phase-head initiated structure building: Its implications for feature-inheritance, transfer and internal Merge. Studies in Generative Grammar 24(2), 455-474.
Sportiche, D. (1995). French predicate clitics and clause structure. In A. Cardinaletti and M. Guasti (Eds.), Syntax and semantics 28: Small clauses (pp. 287-324). San Diego: Academic Publishers.
Staudinger, B. (1997). Sätzchen: Small clauses im Deutschen. Tübingen: Niemeyer.
Starke, M. (1995). On the format for small clauses In A. Cardinaletti and M. Guasti (Eds.), Syntax and semantics 28: Small clauses (pp. 237-269). San Diego: Academic Publishers.
Saurenbach, H. (2004). Challenging discrete approaches to secondary-predicate constructions. Ph.D. Dissertation, University of Regensburg.
Radford, A. (1988). Transformational grammar. Cambridge: Cambridge University Press.
Rafel, J. (2001). As for as/for, they are semi-lexical heads. In N. Corver & H. Riemsdijk (Eds.), Semi-lexical categories: The function of content words and the content of function words (pp. 475-504). Berlin and New York: Mouton de Gruyter.
Stowell, T. (1981). Origins of phrase structure. Ph.D. Dissertation. Massachusetts: MIT.
Stowell, T. (1983). Subjects across Categories. The Linguistic Review, 2, 285–312.
Tabei, R., & Tafakori Rezaei, S. (2020). Investigating the syntactic structure of small clauses in Kurdish (Mokryani Variant): A minimalist approach. Journal of Researches in Linguistics 12, 43-64. [In Persian]
Tomacsek, V. (2014). Approaches to the structure of English small clauses. In M. Kucsera, P. Őri, I. E. Szabó, T. Szalay & C. Tatár (Eds.), The ʻODDʼ Yearbook 9 (pp. 128-154). Hungary: Eötvös Loránd University Press.
Whitman, J. (2004). Semantics and pragmatics of English verbal dependent coordination. Language 80, 403-434.
Yang, S., & Lee, S. (2021). Labeling small clauses in Mandarin Chinese. Lingua 25, 102-147.
Yoon, J. (2020). Labeling small clauses in Korean. Journal of East Asian Linguistics 29(4), 335-362.
Zhang, N. (2001). The structures of depictive and resultative constructions in Chinese. ZAS Papers in Linguistics 22, 191-221. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 194 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 121 |