تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,649 |
تعداد مقالات | 13,393 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,186,536 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,069,489 |
تأثیرگذاری صوفیان و سادات در گسترش اسلام در ماوراءالنهر طی چهار قرن اول هجری | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 7، دوره 15، شماره 3 - شماره پیاپی 59، مهر 1402، صفحه 111-126 اصل مقاله (997.49 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2023.137463.2520 | ||
نویسندگان | ||
مهین امیر شاهکرمی* 1؛ اصغر منتظرالقائم2؛ مصطفی پیرمرادیان3 | ||
1مربی-گروه تاریخ-ادبیات-دانشگاه پیام نور-اصفهان-ایران | ||
2استاد -گروه تاریخ-دانشکده ادبیات-دانشگاه اصفهان-اصفهان-ایران . | ||
3دانشیار-گروه تاریخ-ادبیات-دانشگاه اصفهان- اصفهان-ایران | ||
چکیده | ||
مسلمانشدن ترکان ماوراءالنهر، تحت تأثیر عواملی چند ازجمله فتوحات، تجارت و مهاجرت گروههای مختلف انجام شد. قبل از پیروزی مسلمانان بر ترکان در سال 652م/32ه، آیین پرستش ارواح نیاکان، روح آسمان و مظاهر طبیعی بین ترکان رواج داشت و البته قبایلی از ترکان هم پیروِ آیین بودایی، دین مسیحی، یهودی و برخی زرتشتی بودند، بنابراین با ادیان توحیدی آشنایی داشتند؛ اما بهتدریج و تحت تأثیر عواملی، پس از مقاومتهای اولیه مقابل سپاه مسلمانان، دین بیشتر ترکان اسلام شد و در این مهم، گروههایی مانند صوفیان، زهاد و سادات هم نقش داشتند. با توجه به اهمیت نهادینهشدن اسلام در بین ترکان، مقالۀ پیش رو با روش تحلیلی-توصیفی در پی پاسخ به این سؤال است که آیا در اسلامپذیری ترکان، نقش پررنگتری برای سادات نسبتبه صوفیان قائل میشوند؟ براساس یافتههای پژوهش، عمدهترین دلیل مهاجرت سادات به ماوراءالنهر، دوری آن از مرکز خلافت بود. درواقع با توجه به اینکه سادات، خلفا را غاصب حکومت میدانستند، همواره باعث غضب خلفا میشدند، برای حفظ امنیت خود بهاجبار مهاجرت میکردند و ضمن مجاورت با قبایل ترک، با آنها پیوند مییافتند، حتی در حراست از ثغور شرکت میکردند. همچنین با اشتغال به حرفههای مختلف مانند تجارت و صنعت، بهتدریج جزئی از جامعۀ آنها میشدند و با فعالیتهای فرهنگی بزرگان سادات که بیشتر ازطریق آموزش تعالیم اسلام و ذکر اخبار و شرححال پیامبر و بزرگان صدر اسلام انجام میشد، در شناخت کاملتری از اسلام بسیار مؤثر بودند.صوفیان که بیشتر از خراسان به این نواحی وارد میشدند، تحتفشار گروهی از منتقدان مسالک صوفیه در جهت یافتن مناطق امن برای ترویج افکار خود، راهی مناطق مذبور میشدند و چون تعالیم آنها خالی از رنگ عتاب و عذاب بود، برای عدهای جذابیت بیشتری داشت. درنتیجه با توجه به حسن شهرت و نفوذی که سادات در اثر دیانت داشتند و نیز بهعلت رفتار حسنۀ آنها با مردم، همچنین بهعنوان منسوبان به پیامبر(ص)، با برگزاری کلاسهای درس و حل معضلات شرعی، ذکر احادیث و تألیف کتب در منطقه، حضور بسیار تأثیرگذاری داشتند؛ بنابراین باید پذیرفت که نسبتبه صوفیان نقش مؤثرتری در نهادینهشدن اسلام بین ترکان داشتند. | ||
کلیدواژهها | ||
صوفیان؛ سادات؛ گسترش اسلام؛ ماوراءالنهر | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه موضوع مسلمانشدن ترکان در ماوراءالنهر، براساس اخباری که در منابع تاریخی ثبت شده است، در اثر مجموعه حوادثی چون ورود سپاه مسلمانان و فتح منطقه با وقوع جنگ، تردد کاروانهای تجاری در منطقه و ورود گروهها و دستههای متعدد مهاجران مسلمان انجام شد. براساس گزارشهای منابع تاریخی، ترکان پیش از اسلام جامعۀ مذهبی داشتند، بهطوری که برخی قبایل به آیین بودا اعتقاد داشتند و بعضی با پذیرش ادیان مسیحی و یهودی، با یکتاپرستی آشنا بودند و البته تا حد کمی هم معتقد به زرتشتی در بین آنها گزارش شده است. پس از یک دوره مقاومت ترکان در مقابل مسلمان، بهتدریج اسلام در منطقه پذیرفته و نهادینه شد، تا حدی که ترکان در قرن پنجم، سهم بسزایی در ترویج اسلام و حراست از ثغور، چه در نقش امیران سپاه و چه در کسوت سرباز، ایفا کردند. اما در نشر اسلام میان آنان، بهجز فتوحات، حضور و فعالیت گروههای غیرنظامی مانند صوفیان و سادات، بسیار مؤثر بود، البته هرکدام به روش مخصوص به خود آن را ایفا کردند. هرچند دربارۀ موضوع گسترش اسلام در ماوراءالنهر، پژوهشهای متعددی در قالب کتاب و مقاله انجام شده است، اما چون در طول چهار قرن اول هجری و همچنین ذیل عنوان مقاله نبوده است، بررسی موضوع برای یافتن پاسخ به این سؤال که «آیا میتوان در اسلامپذیری ترکان ماوراءالنهر در بازۀ زمانی مذکور، نقش پررنگتری نسبتبه صوفیان قائل شد یا خیر؟» ضروری به نظر میرسد. ازجمله تحقیقات انجامشده در ارتباط با موضوع مسلمانشدن ترکان، مقالۀ «اسلام و گسترش علوم اسلامی» نوشتۀ تاباق و برسیم (1397) است که بر نقش سامانیان در گسترش اسلام تأکید دارد و نقش صوفیان و سادات در آن بررسی نشده است، همچنین مقالۀ «اسلامپذیری اغوزها شمالی سیحون» نوشتۀ رحمتی (1394) که بهطور بسیار موجز در 13 صفحه و طی یک سطر به فعالیت شیعیان و در صفحۀ یازده نیز طی یک سطر، به فعالیت مبلغان اشاره شده است. مورد دیگر، مقالۀ «ورود ترکان به سرزمینهای اسلامی» نوشتۀ دکتر شعبانی و فخاری (1391) است که باز بهطور مختصر اشارهای به صوفیان داشته است. مقالهای دیگر، «نقش سادات علوی را در تحولات سیاسی ماوراءالنهر در قرن ششم ه.» نوشتۀ رحمتی (1393) است که طبق عنوان، موضوع را در قرن ششم بررسی کرده است و با محدودۀ زمانی مقالۀ پیش رو تفاوت دارد. همچنین مقالۀ «ترکان از شمنیسم تا اسلام»، نوشتۀ مخبر دزفولی )1384) نیز دیده شده است که البته ضمن بررسی دو جنبۀ تبلیغی و نظامی گسترش اسلام در میان ترکان و ذکر انتشار گرایشهای تسنن و تشیع (اسماعیلیه و امامیه)، هیچ توضیحی دربارۀ چگونگی آن داده نشده است. ماوراءالنهر ماوراءالنهر یا منطقهای که امروزه آسیای مرکزی خوانده میشود، بخشی از قارۀ آسیا شامل کشورهای مغولستان، قزاقستان، تاجیکستان، قرقیزستان، ترکمنستان و سرزمین تبت است (لسترنج، 1386، ص. 400). در شمال شرقی آن، رشتهکوهی قرار گرفته است که کوههای آلتایی، تیانشان و استانووئی دارد و رشتهکوه جنوبی آن هم هیمالیاست که قلههایی با بیش از 7000متر ارتفاع، ازجمله اورست آن را در بر گرفتهاند. ازنظر آبوهوایی، آسیای میانه هوایی خشک و صحرایی با بارانهای کم دارد، تابستانهایی بسیار گرم و زمستانهایی بهشدت سرد دارد، پس جمعیت کمی هم دارد، دو صحرا به نامهای قراقوم و قزل قوم و دو رودخانۀ سیحون و جیحون هم از پدیدههای طبیعی آناند. رودخانههای مزبور در قدیم آمودریا و سیردریا نامیده میشدند، البته از هرکدام از این رودها، شعب متعددی جدا میشود که ایالات ساحلی را سیراب میکنند. اعراب حوضۀ این دو رود را ماوراءالنهر خواندند. از قرن 10م/4ه، ماوراءالنهر تحت حاکمیت اقوام آسیای میانه درآمد و جیحون مرز میان کشورهای توران و ایران، قرار گرفت. پیش از ترکان، آریاییها در این منطقه سکونت داشتند و بعد بهتدریج ترکان وارد شدند (ورهرام، 1372، ص. 40-43) از دیگر منابع آبی در آسیای میانه، دریاچههای آرال، بالخاش، ایسیق گول وتوتونور را هم نام میبرند. آبگیر اصلی رودهای سیحون و جیحون، کوههای تیان شان و پامیر است. ایالات سغد، خوارزم ،ایالت چغانیان، فرغانه، چاچ، خوارزم، اشروسنه، ایلاق و اسبیجاب مهمترین مناطق آسیای مرکزیاند و مهمترین قبایل ساکن در آن هم، اویغور، غوریان، قرلقان، ترکان کوک و موچو، توقوزها و قرقیزهایند. اولین حملۀ جدی اعراب در آسیای مرکزی، با فرماندهی عبدا...بن عامر از سوی خراسان بود و بعد از آن سپاهیان مسلمان بهکرات با فرماندهی افراد مختلف و بهصورت مرحله به مرحله فتح شد که بررسی آن هدف مقالۀ حاضر نیست. ترکستان منظور از ترکستان، مناطقی است که اقوام ترک در آن سکونت دارند و البته در طول زمان گذشته تا به امروز، در اثر مهاجرتهای مکرر ترکان متغیر بوده است. امروزه ترکستان به بخشهای غربی، شرقی، مرکزی یا میانه تقسیم شده است، اما آنچه منظور ما در این نوشتار است، شامل مأمن ترکان در مناطقی میشد که پیش از اسلام، فرارود خوانده میشد و بین اعراب ماوراءالنهر بود و ایلات سواحل سیحون (جکسارتس) اعم از ولایت چاچ، خرلخ، ایلاق، قبچاق، بلاساغون از مهمترین آن بودند. تصوف اولین بار واژۀ تصوف دربارۀ غوث بن مره گفته شد؛ زیرا در مجاورت کعبه عزلت گزید و به لقب صوفه مشهور شد (غنی، 1340، ص. 38). اما گروهی هم عبارت تصوف را به اهل صفه منسوب داشتهاند که البته مردود دانسته شده است، ابونصر سراج هم در اللمع، پشمینهپوشیدنشان را دلیل نامگذاریشان میخواند؛ چون در زبان عربی، کلمۀ صوف به معنی پشم است و کسانی که عبای پشمی به تن داشتند، صوفی خوانده میشدند (سراج، 1382، ص. 230). ابن تیمیه نیز ظهور اولیه کلمۀ صوفیه را در بصره دانسته است که به پیروان عبدالواحدبن زید از اصحاب حسن بصری اطلاق میشود (همان، ص. 44). به هر حال تصوف یک حرکت اجتماعی بود که از قرن دوم هجری در بلاد اسلامی ریشه گرفت (ابن خلدون، 1385، ص. 968) و در قرن هفتم هم، تفضیل و شاخ و برگ یافت. براساس تحقیقات انجامشده تا امروز، بهطور کلی آنچه دربارۀ تصوف متوجه شدیم، این بود که بررسی وضعیت صوفیه و تأثیرگذاری آن در آسیای میانه طی سدههای نخستین اسلامی، نشاندهندۀ مجموعهای سازمانیافته نیست که متشکل از آموزشهای نظری و عملی در قالب یک نهاد باشد. نظامهای آموزشی اعم از فقه و کلام در سدههای اول و دوم هجری تدوین یافت، اما تصوف با ویژگیهای چند جانبهاش در ساختاری نهادی، به زمان درازتری برای شکلگرفتن نیاز داشت. ظهور مبلغهای منفرد در درون و بیرون دیار اسلام، بهطور مستقیم با گسترش عرفان اسلامی همراه بود که در زندگینامۀ صوفیان معروف، گاهی ذکری از مسلمانشدن پیروان دیگر ادیان به دست عُرفا آمده است. صوفیان برای تبلیغ اسلام، گاهی به درون استپها میرفتند و افراد را به اسلام فرامیخواندند، این کار با توجه به ماهیت غنی و کامل اسلام انجام میشد. درواقع در تحلیل نقش صوفیان و عرفا در نشر اسلام میان ترکان آسیای میانه، چنانکه گفته شد چند عامل وجود داشت، مجموعهای از مؤلفهها شامل مهاجرت عرفا و پیروان صحابه، حمایت حکام محلی و بهویژه سامانیان، وجود تسامح و تساهل مذهبی، اندیشۀ مدارا و محبت در منشهای صوفیانه، وجود اختلاف عقاید در مذاهب اسلامی، وجود اندیشههای باشد، بودایی و زیارتگاههای آنان در منطقه، هرکدام بهنوعی در این امر تأثیرگذار بود. نقش تصوف در ورود اسلام به ماوراءالنهر در سدۀ نخستین اسلام، پس از ورود ثروتهای سرشار به بیتالمال در اثر فتوحات اولیه، با ظهور فرهنگ تجملپرستی و زندگی شاهانۀ دربار خلفا و امرا و تقویت مجدد گرایشهای قومی و نژادی که در پیش از اسلام مرسوم بود و مجدداً با شعار برتری عرب بر عجم، رواج یافته بود، عدهای از اهل تقوا گوشهنشینی و عزلت گزینند تا با آرامش روحی در پیروی از مشی صحابۀ پیامبر(ص) زندگی بگذرانند، تا حدی که نهضتی در این سبک و سیاق در سوریه و عراق شکل گرفت و رفتهرفته به دیگر بلاد اسلام، بهخصوص خراسان وارد شد که در نیمۀ اول قرن دوم هـ. کانون تحرکات و اقدامات ضد اموی بود. در اصل پیروان این نهضت ضد اشرافی، زاهدان و عابدانی بودند که هنوز به نام صوفی یا عارف شهرت نداشتند و حتی دارای تشکل خاصی هم نبودند. این نام در قرن دوم هـ. ابداع شد (ابن خلدون، 1385، ص. 948) و قشیری (1361) نیز زمان رواج واژۀ تصوف را پس از اعلام ادعاهای قبایل و اقوام بر حضورداشتن زهاد و عباد در میان خود ذکر کرده است، اما سراج (1382) با استناد به تاریخ مکه، اثر محمد بن اسحاق بن یسار، کلمۀ «صوفی» را متعلق به دوران پیش از اسلام میداند. در قرن سوم و چهارم، تصوف دارای ساختار فرقهای شد، مقررات و رسوم و آداب حزبی با سرپرستی مرشد و پیر یا شیخ در صدر تشکیلات پدیدار شدند که بر مریدان مسلط بودند و آنها را راهنمایی میکردند؛ ازجمله نتایج مهم تشکیل این ساختار، رواج ساخت خانقاهها بود که با آموزههای اسرارگونۀ گردهماییهای فرقه، از چشم نامحرمان سامان میبخشید (غنی، 1340، ص. 58). صوفیان در ماوراءالنهر هرچند نشر اسلام در آسیای مرکزی، به دست مطوعه و متشرعه انجام میگرفت، سفرهای مکرر فقها و مبلغان مذهبی هم، آن را تقویت میکرد. اما پیش از آن هم اسلام ازطریق فتوحات و همچنین بهوسیلۀ عرفا و زهاد به مناطق مزبور، وارد شده بود. درواقع زاهدان و عارفانی که با کنارهگیری از اختلافات و جنگهای قبیلهای، برای تبلیغ دین مسلک در میان مردمان منطقه زندگی میکردند، با منش ساده و بیآلایش خود، عملاً موفق به جلب اهالی میشدند. کثرت زاهدان و صوفیان خراسان و وسعت حوزۀ طریقتهای صوفیانه در این خطه، در مراکز فرهنگی مهمی چون بلخ، ترمذ، مرو و بخارا، که پذیرای عارفانی چون حکیم ترمذی و ابوالعباس سیاری و... بود (زرینکوب، 1357، ص. 49)، در ورود مسالمتآمیز اسلام در میان ترکان بسیار مؤثر بود، زاهدان با شمشیر و ارعاب وارد نمیشدند و رفتارهای عابدانۀ آنان، چهرۀ بسیار متفاوتی را از مسلمانی نشان میداد که برای بسیاری از مردمان، معتمد و احترام بودند. البته صوفیان تا پیش از اواسط قرن سوم هجری، تشکیلات مکتبی نداشتند، اما با ظهور عرفایی چون ابوالقاسم جنید بغدادی، ابوالحسن نوری و ابوبکر شبلی، تصوف بهتدریج دارای تشکیلات اجتماعی شد و در پی آن با نگارش رسالات و کتب دربارۀ مباحث نظری، طریقت صوفیه، مکتب فکری و عرفانی پدید آمد، هرچند تصوف در هر منطقهای از ویژگیهای خلقی، فکری و معنوی شیخ مشهور آن ناحیه تأثیر میگرفت، درنهایت تعدد مکاتب صوفیه پدید آمد که از مکتب فقهی واحدی پیروی نمیکردند. گروهی از صوفیان که همواره در سفر بودند، مانند ابراهیم ادهم و ابوعلی دقاق در نشر اندیشههای دینی در قالب عرفان نقش پررنگتری داشتند. هرچند روشهای متفاوتی را به کار میبردند که از شیوههای تربیتی و آرای مختلف نشئت میگرفت. در قرن چهارم هجری با کمترشدن اختلافات اهل حدیث و نفوذ اندیشههای صوفیانۀ بغداد در خراسان که دروازۀ ورود به آسیای میانه بود، تصوف بغدادی به دیگر بلاد ماوراءالنهر هم سرایت بیشتری یافت و تعالیم صوفیانه بیشتر رواج پیدا کرد. تحول دیگر در قرن چهارم در رابطه با تصوف، تألیف آثار ادبی خاصی بود که به «دستینه» یا کتابهای جامع معروف شد، هرچند پیش از این زمان مکتوبکردن آرای صوفیه به دست برخی مشایخ بغداد انجام شده بود، اما در حد رسالات کوتاه و مختصر نوشته شده بودند، در حالی که دستینههای قرن چهارم حکم دایرهالمعارف صوفیانه را داشتند که از این نوع، به قوت القلوب نوشتۀ ابوطالب مکی، اللمع فی تصوف تألیف ابونصر سراج طوسی و تهذیب الاسرار اثر ابوسعد خرگوشی اشاره میشود. پس در خلال دورۀ فتوحات اندیشههای اسلامی که در خراسان شکل میگرفت، مرو پایگاه جهادی در سدۀ اول هجری شناخته شد که مهاجرانی از صحابه و تابعین به آن توجه کردند، اولین مهاجران در 115 هجری به سرکردگی عبداله بن بریده به آسیای مرکزی وارد شدند. در بین آنها، مکرمه مولای ابن عباس یحی بن معمر قاضی مرو هم بودند (ابن سعد، 1365، ص. 214، 101). از بین صحابۀ پیامبر(ص)، ابو برزۀ اسلمی، بریدۀ اسلمی و حکم بن عمرو غفاری به آسیای مرکزی وارد شدند، از دیگر مبلغان زهد اسلامی در مرو، لاحق بن محمد مشهور به «ابو مجلز سدوسی» بود. او نیز بین سالهای 106-100 از مهاجران بصره بود که در مرو به مصاحبت عمر بن عبد عزیز درآمد (همان، ص. 7/102؛ ابن اثیر، 1348، ص. 4/52). از دیگر شخصیتهای علمی در این رابطه، یحیی بن یعمر لیثی بود که آموزشهای او بر پایۀ نظریۀ رجا و جبر براساس گفتارهای امام علی(ع) در تعلیم زهاد و صوفیان، چند نسل بعد در آسیای میانه نقش پررنگی ایفا کرد (پاکتچی، 1392، ص. 26). بهجز مرو و بخارا، سمرقند هم شاهد حضور عارفان و صوفیان بهنامی بود که بیشتر از بصره و بغداد به خراسان مهاجرت میکردند و با تعالیم فکری و عملی خود، زمینههای لازم برای رواج اخلاق و زهد صوفیانه را در مناطق همجوار فراهم کردند؛ ازجملۀ آنها ابوالعالیه ریاحی، محمد بن واسع و عطا خراسانی بودند. تصوف تا قرون پنجم و ششم، مذهبی مقبول بود و در خراسان از سدۀ سوم تا ششم رواج داشت. در این زمان مشایخ خراسان به ماوراءالنهر هم راه یافتند، درواقع ماوراءالنهر مرکز تلاقی فرهنگهای مهم آسیایی بود. ویژگی مهم تصوف در ماوراءالنهر، آن بود که علاوه بر داشتن وجوه مشترک با تصوف در خراسان، از بودائیسم هم تأثیر گرفته بود. بخارا یا بخارای شریف، مهمترین مرکز تصوف در ماوراءالنهر، بود (وامبری، 1347، ص. 244-248). تصوف در سمرقند و خوارزم هم، در میان طبقات پیشهور رواج داشت، اما دارای رنگی غیر حماسی بود. در اصل تصوف در ماوراءالنهر تا قبل از قرن هشتم هـ. فاقد تشکیلات و ساختارهای یک مکتب بود. همچنین در قرون اول و دوم هجری هم، فاقد استقلال بود، یعنی بهعنوان مجموعهای سازمانیافته از دیگر نهادهای آموزشی موجودیت نداشت، بلکه در دل نظامهای آموزشی پدید میآمد که ظاهر میشدند. اولین گروه مهاجران عرب در ماوراءالنهر در سال 450ه. در زمان حکومت امیر بن احمر حاکم مرو، از سوی زیادبن ابوسفیان حاکم بصره اتفاق افتاد که البته به اتفاق خانوادههایشان در مرو ساکن شدند (بلاذری، 1347، ص. 400-409). از بین صحابۀ پیامبر(ص) که در پس اندیشۀ گسترش فتوحات و انجام جهاد به مشرق روانه شدند، تنها سه تن به نامهای ابوبرزه اسلمی، بریره حصیب اسلمی و حکم ابن عمر و غفاری به آسیای مرکزی رفتند و بر فرهنگ بومی آن منطقه تأثیر گذاشتند. همچنین برخی از شاگردان ابوحنیفه، تعالیم اعتقادی او را در خراسان و ماوراءالنهر ترویج دادند، مانند مسلم بن سالم بلخی که علاوه بر نشر اعتقادات حنفی، فعالیتهای سیاسی علیه هارون را نیز ترتیب داد (ابن سعد، 1365، ص. 7/106). ابراهیم ادهم، یکی از شخصیتهای برجستۀ قرن دوم هجری است که در عرفان بسیار شهرت یافت. او در اثر تحولات روحی بلخ را ترک کرد و تعالیمش را در حال سفر به نقاط مختلف، به شاگردانش میآموخت و اینچنین در نشر اندیشههای دینی بسیار تأثیرگذار بود (سلمی، 1386، ص. 30-38؛ حموی، 1380، ص. 3/196). زهد و تصوف در عصر طاهریان و سامانیان هرچند طبق اخبار، هیئتهایی در قرن سوم برای تبلیغ اسلام از طرف المقتدر به مناطق ترکنشین اعزام شدند که از آن جمله به هیئت ابن فضلان اشاره میشود (مخبر دزفولی، 1384، ص. 57)، اما وزرای طاهریان و سامانیان در قرن سوم هجری، از مهمترین مشوقان فعالیتهای علمی در ماوراءالنهر بودند. تأسیس مراکز علمی، شامل مدارس و مراکز آموزشی و ساخت رباطها و ترویج اندیشههای صوفیانه در مناطق نامبرده و انتقال آن به آسیای میانه به دستور آنان انجام میشد. تعالیم حسن بصری از این جمله بود که در مراکز نامبرده جریان داشت. در دوران حکومت سامانیان، بیشتر حکومتهای نامسلمان ترک از میان رفتند. با ریشهگرفتن اسلام در آن بلاد، شرایط مناسب برای ثبات اسلام فراهم آمد. مذاهب حنفی و شافعی در ماوراءالنهر، بیش از مذاهب دیگر نفوذ و گسترش یافته بود و البته از بین این دو نیز، مذهب حنفی رشد و رواج بیشتری داشت، بهطوری که مذهب شافعی فقط در نواحی چاچ، ایلاق و سواد بخارا، رایج شده بود (مقدسی، 1361، ص. 323). در اواخر قرن سوم هـ. امرای سامانی، مذهب حنفی را مذهب رسمی خود اعلام کردند. از بزرگان مکتب حنفی در این زمان، ابوحفص کبیر نجاری است. سمرقند و بخارا، مهمترین کانون رواج مکتب حنفی در ماوراءالنهر بودند که بخارا در این هنگام «قبه الاسلام» خوانده میشد. صالح ذوالنون مصری- فضیل بن عیاض انطاکی و بایزید بسطامی، از پیشگامان مکتب حنفی بودند که حلقۀ اتصال زهد و تصوف شدند و در ماوراءالنهر هم از ابوبکر وراق ترمزی احمدبن خضرویه، ابوبکر واسطی ابن فرغانی، ابراهیم بن ادهم، شقیق بلخی، حاتم اصم معاذ نسفی، ابوالقاسم حکیم ترمذی و ابولیث سمرقندی یاد میشود (نرشخی، 1363، ص. 77-80). بهجز مذهب فقهی حنفی، در این دوره مذاهب کرامیه و «ماتریدیه» هم در ماوراءالنهر و شمال خراسان نیز مریدان زیادی داشتند (فخر رازی، 1364، ص. 68؛ شهرستانی، 1325، ص. 95-104). فرقۀ ماتریدیه در ماوراءالنهر، در میان حنفیمذهبان گسترش یافت. مؤسس آن ابومنصور ما تریدی انصار حنفی از مشاهیر زادۀ ما ترید، از آبادیهای مجاور سمرقند بود. او در زمان متوکل عباسی متولد شد، مذهبش مؤید کلام معتزله بود و در کلام، اختلافهایی با ابوالحسن اشعری داشت (صابری، 1384، ص. 293). ما تریدی در علم فقه از پیروان ابوحنیفه بود (مشکور، 1337، ص. 389). این فرقه تا حد زیادی موفقیتهای خود را مدیون تأثیرپذیری از فقه حنفی بود، چون مذهب غالب حکام منطقه قلمداد میشد. ابومنصور بانی این مذهب، نظریۀ حنفیان را به شکل یک نظام کلامی تنظیم کرد. یکی از دلایل مهم رواج مذهب حنفی در این مناطق، حنفیبودن سلاطین سامانی بود و همچنین عامل اصلی موفقیت ما تریدیه در ماوراءالنهر، آن بود که «فقه حنفی» در میان مردم وارد شده بود، فقهای حنفی نیز در دل توده نفوذ داشتند و مذهب کلامی ما تریدی در بین آنها رواج داشت. در تبلیغ برای گسترش اسلام در آسیای میانه، تأسیس مدارس عالی الهیات نقش بسزایی ایفا کرد. البته تشکیل این مدارس، تقلیدی از «ویهارای» بودائی بود (بارتولد، 1376، ص. 75). نخستین ناقلان تعالیم صوفیه اولین محافل صوفیه در آسیای مرکزی، مانند حلقههای واسطه میان محافل اصحاب حدیث و مکاتب صوفیه عمل میکردند. آنها تنها نقش انتقالدهندۀ اندیشههای صوفیانه را ایفا میکردند و صاحب و مؤسس افکار خاص تصوف نبودند. اشخاصی همچون ابراهیم بن شماس سمرقندی (22ق)، عبدالله ابیوردی، محمد بن علی شقیق، علی بن خشرم، فتح بن شخرف کش (273ق)، حسین بن عبدالله بن شاکر سمرقندی، عبدالقدوس چاچی و محمد بن یحیی مروزی، این امر را بر عهده داشتند. همۀ افراد نامبرده در خطۀ خراسان پا به عرصۀ وجود گذاردند و برخی از آنها مانند محمد بن علی شقیق، بر جهاد و غزا هم مداومت ورزیدند (پاکتچی، 1392، ص. 123) و به همین دلیل به مطوعه شهرت یافتند. بهجز افراد نامبرده، شخصیتهای دیگری هم در ماوراءالنهر طی قرن سوم هجری ظهور کردند که بعید نیست اندیشههای آنان به آسیای مرکزی هم وارد شده باشد. از این گروه، به افراد زیر اشاره میشود. اشخاصی چون ابوتراب محمدبن حصین نخشبی (245 ه) که از اولین نظریهپردازان صوفیه در شرق قلمداد میشود و البته شیوۀ صوفیانۀ او همراه با ریاضت و پرهیز سخت بود. او فقر به معنای رهایی را میستود. ابوعبدالله محمد بن علی بن حسن ترمذی مشهور به حکیم ترمذی (285 ق) نیز، از مهمترین مشایخ و دانشمندان حوزۀ تصوف در ماوراءالنهر بود. او در سال 285 هـ و زمانی که لیث صفاری به ماوراءالنهر تاخت و امیر سامانی را عزل کرد، به نیشابور رفت و در آنجا کلاس نقل حدیث را تشکیل داد. ازجمله شاگردان او در این جلسات درس، یحیی بن منصور و حسن بن علی نیشابوری بودند (همان، ص. 153). ابوسعید بن ابی الخیر نیز از مشاهیر صوفیه در این قرن است. افکار ابوالفضل سرخسی در اندیشهها و آری ابوسعید کاملاً مشهود بود. سرخسی خود تعلیمیافتۀ «مکتب عراق» بود، چون ازجمله شاگردان «طریقت ابونصر سراج از مشایخ» جنید بغدادی محسوب میشد. البته ابونصر با چند واسطه به جنید میرسید (همان، ص. 294). بهطور کلی تعالیم ابوسعید در دو بعد «روش سلوک بنده و خداوند» و «انسان و مخلوقات» مطرح شد. او موفق شد مکتبی را در خراسان بنا نهد که عمدۀ ویژگیاش، استناد به احادیث پیامبر(ص) بود. «رباطها» یکی از مراکزی بودند که صوفیان آنها را پدید آوردند و برای تبلیغ اسلام تأثیر بسزایی در ماوراءالنهر داشتند. این مراکز ابتدا برای اسکان مرزداران ساخته و از طرفی زهاد و صوفیانی هم ساکن آن شدند، اما «اشرس بن عبدالله السمی» جانشین «اسدبن عبدالله القسری» حاکم این منطقه، اولین کسی بود که اقدام به احداث رباط در ماوراءالنهر کرد و در سال 109 ه/ 729- 727 م حکومت را بر عهده داشت (سمعانی، 1368، ص. 57). از رباطهای مهم، به رباطی در «دارزنجی» اشاره میشود که پارچههای پشمی و الیاف از کالاهای عمدۀ آن بود. در جنوب همین شهر و نزدیک رود «زامل»، شهر دیگری به نام «صرمنجی» وجود داشت که در قرن چهارم، رباط مهمی در آن ساخته شده بود، روزانه در آن نان صدقه میدادند و این امر در ترویج اسلام میان اهالی و فقرا بسیار اهمیت داشت. این رباط را حسن بن حسن، امیر آن دیار ساخته بود (لسترنج، 1386، ص. 469). «ترمذ»، مهمترین شهر در ایالت چغانیان بود که بازارهای مهمی داشت، این بازارها بیشتر با آجر ساخته شده بودند. در این شهر کالاهای نواحی شمالی خراسان بهوفور یافت میشد، علاوه بر ترمذ، تنگۀ باب الحدید نیز در این نواحی قرار داشت و از نقاط مهم و دارای مراکز تجاری و اجتماعی بود که رباطی هم در آنجا ساخته بودند (ابن حوقل، 1366، ص. 349-350، 400-401). در گزارشهای تاریخی از وجود رباطی در نزدیکی «مرکی» نام برده شده است که در نیمۀ دوم قرن چهارم ه/ دهم به فرمان «فائق» بنا شده بود. وجود این رباط حاکی از نفوذ سامانیان مسلمان در میان ترکان بود (مقدسی، 1361، ص. 275). درواقع نتیجه این است که وجود رباطها باعث رواج اسلام در بین اهالی صحرا و شهرهای مرزی میشد، شهرهای «ینی کت»، «جند» و «خوواره» از این جمله بودند (بارتولد، 1376، ص. 396). ترکان غز که در غرب و جنوب غربی اسفیجاب سکونت داشتند و همچنین آن دسته از ترکمنهایی که تحت ریاست سلجوق بودند و با مسلمانشدن او اسلام آوردند هم، از همین دستۀ مرزداران شمرده میشدند (کاشغری، 1375، ص. 1/397؛ ابن اثیر، 1348، ص. 1/322). نقش رباطها و خانقاههای صوفیه در ایجاد تشکیل اجتماعات آنها و وضع آداب و مقررات خاص برای حضور در این اماکن اهمیت مییافت، همچنین الحاق موقوفات و اموالی که برای تأمین مخارج این مراکز لازم بود نیز، بحث اقتصادی-اجتماعی جدیدی را در این رابطه به میان میآورد. صوفیه در طول تاریخ در برقراری و حفظ ارتباط با پیامبر ازطریق صحابه و تابعان کوشید؛ زیرا تنها از این طریق از تهمت بدعتگذاری مبرا میشد، بنابراین در تحکیم این هدف هم برای تدوین «فرقهای تاریخی» همت گمارد و هم دربارۀ تدوین طبقات صوفیه مبادرت ورزید. به نظر میرسد همین ویژگی خاص تصوف در مناطق ترکنشین آسیای میانه تأثیر گذاشت؛ چون صوفیه اسلام را مکتب عشق و محبت خدای واحد معرفی میکرد و تساهل و مدارای آنان باعث جذب ترکان به اسلام میشد، بهخصوص در ارائۀ الگوهای رفتاری در دو بعد فردی و اجتماعی، بیش از مکاتب تنها علمی و فقهی نقش داشتند؛ پس روند پیشروی و تأثیر تشکیلات آنها تدریجی، آرام و البته فراگیر بود. آثار هنرمندان و فلاسفه و شعرای بسیاری، معرف تأثیر بسزای تبلور روح اسلام ازطریق تصوف و عرفان در آسیای مرکزی است؛ چون کمتر از ارعاب و عذاب، در باورکردن توحید سخن گفته میشد و در اصل صوفیان و عرفا با استناد به عشق الهی، چهرۀ مهربانتر و جذابتری از اسلام را برای غیرمسلمانان ترسیم میکردند. تشکیل سلسلههای صوفی از قرن ششم هجری به بعد، باعث ماندگاری طریقتهای صوفیه شد. نسبتدادن کرامات به مشایخ صوفیه، بهشدت در جذب ترکان به اسلام مؤثر بود و چون بیشتر صوفیان از پیشهوران و روستاییان بودند، بین اصناف و صوفیه همبستگی عمیقی برقرار بود. شیوۀ سادۀ زندگی عرفا و صوفیان که به دور از تکلف روزگار میگذراندند، با سبک زندگی بیابانگردی سادۀ ترکان شباهتهایی داشت و این خود برای ترکان جالبتوجه بود. از دیگر شیوههای تبلیغی میان صوفیان و عرفا، مسافرت و رفتن به نقاط دور و نزدیک برای تبلیغ اندیشههای خود بود و یا شاید در میان خودشان، بهجهت فرار و دوری از لذت شهرت بود. یکی از دلایل رواج آموزههای تصوف میان مردم، عادی زندگی کردن عدۀ زیادی از صوفیان بود، بهنحوی که تشکیل خانواده میدادند و این باعث دوام ارتباط آنان با مردم میشد. نقش سادات در ورود اسلام به ماوراءالنهر نگرش سادات به خلفا، بهعنوان غاصب حق امام علی بر خلافت، غضب خلفای اموی و عباسی را نسبتبه آنها برانگیخت؛ بنابراین آنها مجبور به مهاجرت به مناطق هرچه دورتر، مانند ماوراءالنهر شدند. موقعیت جغرافیایی این منطقه، باعث جلبتوجه سادات شد، بهنحوی که تا پایان قرن چهارم.ه، به یکی از مراکز تجمع سادات تبدیل شد. این گروه مهاجران برای تأمین معاش خود در همۀ حرفهها و اصناف و از همه بیشتر در کشاورزی مشغول شدند، عدهای هم به پیشهوری و همچنین تعلیم و انتشار علوم دینی و حدیث اهتمام ورزیدند، حتی گروهی از آنها با شرکت در جنگها به مناصبی چون امیری لشکر، سرهنگی، سپهسالاری و قضاوت لشکر هم دست یافتند. این نبردها بیشتر با هدف حراست از مرزهای شرقی امپراتوری اسلامی در مقابل یورشهای قبایل قپچاق، اویغور، یبغو و باسمیل، شکل گرفته بود (کاشغری، 1375، ص. 1/377). سادات ضمن همجواری با ایلات ساکن در منطقه، مانند قرلقها، با آنان پیوندهای محکمی برقرارکردند. سادات در نواحی شرقی قلمروی سامانی و فرغانه مستقر و در مجاورت با ایلات و عشایر ترک با ایجاد ارتباطات تجاری در معاملات، باعث آشنایی آنها با اسلام شدند. این ایلات که خود اهل سیر بین مناطق مختلف بودند، بهنوعی اخبار اسلام را به اطراف میپراکندند و باعث انتشار آن میشدند (رحمتی، 1387، ص. 78). به مرور زمان، سادات در شهرهای مهم منطقه مانند بخارا، سمرقند و کش مستقر شدند. بنا به گزارش منابع در قرن سوم ه، بخارا در اوج پیشرفت در علوم اسلامی بود، بهنحوی که تنها400 فقیه در آن زندگی میکردند. سمرقند نیز در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم، مسکن جمعی از شیعیان بود. تلاشهای محمدبن مسعود عیاشی در برگزاری کلاسهای عمومی و خصوصی درس حدیث، شاهدی بر این موضوع بود. همچنین از محدثان مشهور دیگر شیعه در منطقه، ابوعمرو محمدبن عبدالعزیز کشی در کش و استادان او، ابراهیم بن نصیر کشی، حمدویه بن نصیر کشی، عثمان بن حامد کشی، سعدبن جناح کشی، محمدبن حسن برنانی کشی بودند که با آموزش نظاممند تعالیم اسلام و نقل احادیث، نقش پررنگی در نهادینهشدن اسلام در منطقه داشتند. گرایش شیعی در این مناطق، با طیف امامی دورۀ سامانیان وجود داشت، در میانۀ قرن سوم هجری، مکتب امامی حسین بن شکیب متکلم مروزی در انتقال اعتقادات امامی به عراق و خراسان و ازطریق خراسان به ماوراءالنهر، اهمیت بسزایی داشت، همچنین ابن بابویه از علمای امامی در قرن چهارم، برای تعلیم به نواحی فرغانه و ایلاق سفر کرد (مخبر دزفولی، 1384، ص. 58). کرامیان با مراسم مناقبخواهی بهشدت دشمنی کردند که شیعیان دربارۀ کرامت امام علی(ع) در کوی و برزن اجرا میکردند، این موجب معرفی آنها در بین مردم میشد و مخاطبان و علاقهمندان زیادی را جذب میکرد (همان، ص. 192) اخبار ورود تعدادی از این سادات مناطق مختلف، در گزارشهای کتب تاریخی آمده است که مهمترین آنها ذکر میشود: اولین شهر، «اشروسنه» از نواحی فرغانه بود که شمار درخور توجهی از علویان و طالبیان به آن مهاجرت کردند که از مشهورترینشان علی بن قاسم بن احمدبن عیسی رومی، فرزند محمد ازرق بن عیسی اکبر بن علی عریضی فرزند امام جعفر صادق (ع) بود (ابن طباطبا، 1373، ص. 117). اخسیکت از نواحی ترکنشین نیز پذیرای اولاد امام حسین(ع)، ازجمله فرزندان حسین اصغر بن علی بن حسین و برخی از اولاد عبیدا... اعرج بود. همچنین احمدبن ابراهیم بن محمدبن حمزة بن عبید ا... اعرج بن حسین اصغر فرزند علی بن حسین (ع) که خود پسری به نام علی داشت نیز، به این منطقه وارد شده بود، ولی براساس گزارش شریف نسبشناس که ادعای ملاقات با ایشان را در سال 458 در اصفهان داشته است، پس از چندی به اَخسیکَت مهاجرت کرده است، گویا مدتی را در اصفهان مقام گرفته بود (همان). از فرزندان ائمۀ بکرات، مهاجرانی به بلخ و بخارا وارد شدهاند که از اولاد امام حسن(ع) افرادی نظیر علی بن قاسم بن عبدالله بن حسن اعوربن محمدکابلی بن عبدالله اشتر و فرزند محمدنفس زکیه بودند؛ مانند ابوالفرج محمدبن هارون بن هارون بن محمد بن عیسی بن ادریسی اصغر فرزند عبدالله بن حسن بن حسن (همان، ص. 163-164). بهجز بلخ، از نواحی بسیار مهم دیگر در خراسان، که پذیرای مهاجران علوی مکی یا مدنی بودند، باید بخارا را در نظر داشت که همچون بلخ از اولاد حسن بن علی(ع)، اولاد جعفربن حسن بن حسن، اولاد زیدبن حسن بن حسن (از همدان به بخارا)، فرزندان اسماعیل جالب الحجاره فرزند حسن بن زید، اولاد حسین بن علی(ع)، فرزندان امام محمدباقر(ع) و امام موسی کاظم(ع)، اولاد علی عریضی فرزند امام جعفر صادق(ع)، اولاد حسین اصغر فرزند امام زینالعابدین (ع)، اولاد علی بن حسین اصغر، فرزندان جعفر طیار را هم نام برده میشود (ابن طباطبا، 1373، ص. 168-173). ترکستان نیز از زید بن حسن بن علی(ع) اولاد قاسم بن حسن بن زید و تعدادی از فرزندان محمد بطحانی، پسر قاسم بن حسن به ترکستان مهاجرت کردند، شامل علی بن هارون بن محمد بطحانی و حسین بن هارون که به گزارش شریف نسبشناس، حسین بن هارون در کوفه پسری به نام ابوعیسی علی داشت و فرزندانش به بنی عزیز شهرت یافتند (همان، ص. 179). نقش کرامیه در گسترش اسلام در ماوراءالنهر کلام کرامیه در سدۀ سوم هـ، با آموزههای ابوعبدالله محمد بن کرام سیستانی آغاز و از همان ابتدا، با مخالفت دیگر مذاهب اسلامی روبهرو شد، اما تا اوایل سدۀ هفتم هجری در خراسان فعال بود و در دورۀ غزنوی، ازجمله فرق تأثیرگذار در اوضاع اجتماعی خراسان محسوب میشد که با یورش مغول بهطور کامل نابود شد. کرامیان با تأسیس مدارس و خانقاهها، در بخش عمدهای از جهان اسلام، از فسطاط در مصر تا سیحون در ماوراءالنهر، بهخصوص طی قرن چهارم هـ با حمایت غزنویان در گسترش اسلام، در بین نامسلمانان و ازجمله ترکان نقش داشتند. البته تمرکز آنها در نیشابور، بهعنوان کرسی خراسان و هم مرکز فرهنگی این خطه بیشتر بود و پس از نیشابور، هرات مرکز آنها شد (مقدسی، 1361، ص. 252-253). مؤسس فرقۀ کرامی با تسامح دربارۀ قواعد دستوری و گفتاری زبان عربی در عبادات و مناسک مذهبی، موفق به جلب پیروانی در بین افراد بیسواد یا کمسواد ایرانی شد، بهطوری که اسفراینی نقل کرده است برای اولین بار عدۀ زیادی از مردم بادغیس در نواحی شومین و افشین به محمد بن کرام گرویدند، عدهای از آنها همراه او به نیشابور رفتند و هستۀ اولیۀ کرامیه را تشکیل دادند (رحمتی، 1387، ص. 177). همچنین آنها به فقرا مشهور شدند، هرچند نفوذ این عده در میان صنعتگران که ازجمله پایینترین طبقات شهری بودند، باعث ورودشان به جامعۀ شهری شد. تا نیمۀ دوم قرن چهارم هجری، کرامیان موفق به جلب گروهی از اقلیتهای یهودی و مسیحی شدند؛ زیرا خود نیز منشی زاهدانه را در زندگی عملی کردند. ازجمله راههای تبلیغی کرامیان، اقدام علمای آنها به روش فصالی بود که بعدها به صوفیان و دراویش هم انتقال یافت. در این روش، فصال در کوی و برزن میگردد و ضمن بیان موعظه و اندرز در قالب شعر، دیگران را ارشاد میکند که این کار بیشتر از هر مکان دیگری، در بازارها و ازجمله بازار نیشابور انجام میشد (همان، ص. 181). علاوه بر مدارس، خانقاهها هم محل آموزش کرامیه بود. البته اولین خانقاه متعلق به محمد بن کرام بود که گویا قبل از 237 هـ ساخته و خانقاه دیگری به دست ابومحمد عبدا... بن محمد بن سلیمان سجزی از یاران محمدبن کرام در سمرقند بنا شد. اما معروفترین خانقاه کرامی در بیت المقدس نامبرده شده است (رحمتی، 1387، ص. 181). با توجه به مناقشات مداوم و دامنهداری که در قرون اولیۀ اسلامی در نقاط مختلف امپراتوری اسلامی و ازجمله خراسان برپا بود، رقابت برای کسب امتیازات سیاسی – اجتماعی گروهها و دستههای متعدد مسلمانان شدید شد و این امر برای افرادی که خواهان آرامش و عبادت بودند، فرصتی را برای مهاجرت به بلاد دورتر فراهم میکرد. نیشابور و هرات ازجمله مهمترین شهرهای خراسان بزرگ در قرون سوم و چهارم هـ بودند که شاهد اختلافات مذهبی و غیرمذهبی فرق و گروههای اجتماعی بودند. رقابتهای مزبور در نیشابور، به تفکیک محلات شهری به دو قسمت حیره و منیشک منجر شد که اولی مسکن اعیان، علما و تجار بود و مابقی در منیشک سکونت داشتند (مقدسی، 1361، ص. 153). براساس تحقیقات انجامشده، کرامیان هم در قسمت دوم ساکن بودند، به همین دلیل با شیعیان ساکن حیره رقابت میکردند. در این رهگذر، کرامیان در جلب فقرا میکوشیدند، البته به نظر میرسد اختلافات آنها با شیعیان باید از نوع مذهبی باشد؛ زیرا بزرگان شیعه خود حامی ستمدیدگان و ضعفا بودند و از این رهگذر، مروج اسلام در میان طبقۀ ضعیف محسوب میشدند و نباید اختلاف این دو را از نوع رقابت کرامیان با اعیان و اشراف قلمداد کرد. اوضاع شهر مهم دیگر خراسان در هرات هم، به همین منوال بود، یعنی کرامیان با گروهی موسوم به «عملیه» کشمکش داشتند. البته شاید این گروه پیروان مذهب حنفی بودند (رحمتی، 1387، ص. 181). نتیجه گیری اکنون طبق بررسیهای انجامشده در مقاله، سادات در تحولات سیاسی ماوراءالنهر که بیشتر مردمانشان پیروی مذاهب حنفی و شافعی بودند، اما حضور افرادی چون محمد بن مسعود کشی و دیگر سادات مشهور، موجب مهاجرت و اسکان جمع درخور توجهی از شیعیان و سادات به منطقه شد، حضور وکلا و نواب امام زمان(ع) برای این منطقه که مأمور رسیدگی به امور شیعیان بودند، این مطلب را تأیید میکند که اگر جمعیت شیعه و سادات حضور نداشتند، بهتبع وکیلی هم برایشان معین نمیشد. در این میان، از نواب معروفی چون جعفربن معروف کشی نام برده میشود. گرایش به شیعه در این مناطق با دو مذهب امامی و اسماعیلی در دورۀ سامانیان وجود داشت و البته گسترش اسلام در آسیای میانه، تا حدی هم ازطریق فعالیتهای تبلیغاتی عرفا و صوفیه انجام شد، تبلیغات صوفیان در این امر از آن رو موفقیتآمیز بود که کمتر عقاب و عذاب را در تعالیم دینی بررسی میکردند. در اصل صوفیان با استناد به عشق الهی، چهرۀ مهربانتر و جذابتری از اسلام را برای غیرمسلمانان ترسیم میکردند، اما توان پاسخگویی به شبهات و ابهامات مختلفی را هم نداشتند که در انجام عبادات یا مسائل اعتقادی پیش میآمد. در حالی که سادات کار تعلیم علوم دینی را بیشتر با استناد به آیات قرآن و ذکر احادیث به شکلی نظاممند اجرا میکردند و به این طریق سیمای جدیتری از اسلام با لزوم اطاعت در ذهن مخاطب ترسیم میکردند. رفع نیازها و الزامات زندگی عادی در سفارشهای اسلامی، نسبتبه عقایدی که قبل از اسلام در میان ترکان رواج داشت، خیلی بهتر و جامعتر طراحی و برنامهریزی شده بود، حتی میبایست داد و ستدها و تجارت تحت قوانین مشخص و معینی در اسلام انجام میگرفت؛ بهخصوص چون طریقتهای صوفیه بسیار دیرتر از دیگر مکاتب و مذاهب اسلامی در یک ساختار مشخص شکل گرفت، نقش صوفیان در نهادینهکردن اسلام در ماوراءالنهر بسیار کمرنگ بود. سلسلههایی که به نام صوفیان خوانده شدهاند، از قرن ششم هجری به بعد شکل گرفتند و هرکدام در پی ساخت شجرهنامه برای خود بودند تا به ترتیبی بهواسطۀ صوفیان متقدم به صحابه و پیامبر(ص) نسب برسانند. در فاصلۀ سالهای 450-350 هـ، هرج و مرجهای مذهبی در خراسان و ماوراءالنهر وجود داشت تا حدی که گاهی مشاجرات ارباب مذاهب به قتل و ناهنجاریهایی منجر میشد. بیشتر مذاهب اسلامی در زمان بنیعباس ظهور یافتند که بسیاری از آنها در فروع و برخی از اصول دین با هم اختلافنظر داشتند. در داخل ایران هم مانند دیگر نقاط امپراتوری اسلامی، اختلافات مذهبی بهشدت جریان داشت. همچنین نسبتدادن کرامات به اولیاءالله و طبقات مشایخ صوفیه بهشدت در این زمان رواج یافته بود. همانگونه که گفته شد، چون زهد و ریاضت صوفیه با عشق و محبت درآمیخته بود، بیش از اهل مدرسه، دلهای ساده و پرشور را جذب میکرد که کمتر به خود زحمت التزام به دستورات و انجام وظایف عبادی یک مسلمان را میدادند؛ بهخصوص پیشهوران و روستاییان به آنان روی میآوردند و برخلاف زمان قدیم که بیشتر فقیه و محدث و اهل قرآن بودند، صوفیان بیشتر از پیشهوران بودند که بین اصناف و صوفیه همبستگی عمیق برقرار میکردند. قشر عظیمی از اهالی آسیای مرکزی که در اثر حملات و فتوحات با چهرۀ سختی از مسلمانان روبهرو شده بودند و چهبسا به همین دلیل هم، به اسلام تمایلی نداشتند و دربارۀ شناخت آن دچار خطا و سردرگمی میشدند، با رؤیت نحوۀ زندگی ساده و سالکانۀ عرفایی چون ابراهیم و شقیق و رابعه، چهرۀ دیگری از اسلام را دیدند که در آن حرص و ستم و بیعدالتی حکام ولایات وجود نداشت. اینکه هرکس با ورود به جرگۀ عشق به خداوند برسد و معیار محک ایمان و کفر فقط خداوند باشد، باعث جلب عدۀ بیشتری از ترکان و اهالی آسیای مرکزی به اسلام میشد. تصوف در بلاد ترکنشین، بهواسطۀ دو دلیل شارح اسلام بود، یکی حمایت دولتها و حکومتها از مکاتب عرفانی و دیگری رواج زندگی قبیلهای که در آن تعصبات قبیلهای و پیروی شدید از بزرگ قبیله، اساس همۀ روابط درون قبیلهای را تشکیل میداد، اما در ایران، وابستگی میان صوفیان و حکام وجود نداشت و زندگی قبیلهای هم مرسوم نبود؛ بنابراین ملامتیه در خراسان بیش از همۀ طریقتهای تصوف رشد کردند، بهویژه در قرون چهار و پنجم که شاگردان بایزید و جنید به این خطه وارد شدند. در ترکستان در فرغانه، مشایخ بزرگ را «باب» مینامیدند، «باب عمر» یکی از مشایخ صوفیۀ این شهر بود که در قرن پنجم هـ میزیست. کرامیان هم دستهای دیگر از مبلغان بودند که در قرن سوم هجری در خراسان پدید آمدند، اما چون از همان آغاز با مخالفت دیگر مذاهب اسلامی روبهرو شدند، تا اوایل قرن هفتم هجری فقط در خراسان فعالیت میکردند. این گروه با تأسیس مدارس و خانقاهها در بخش عمدهای از جهان اسلام، از فسطاط در مصر تا سیحون در ماوراءالنهر، بهخصوص طی قرن چهارم هـ با حمایت غزنویان در گسترش اسلام در بین نامسلمانان و ازجمله ترکان نقش داشتند و البته تمرکز آنها در نیشابور بهعنوان کرسی خراسان و هم مرکز فرهنگی این خطه بیشتر بود؛ پس از نیشابور، هرات مرکز آنها شد. به هر حال با همۀ تنشهایی که فرقۀ کرامیه در میان گروههای مذهبی دیگر ایجاد کردند، نقش آنها را در ترویج اسلام با روش فصالی و تأسیس نهادهای آموزشی مانند مدرسه و خانقاه، نباید فراموش کرد. این گروه در همۀ طبقات طرفدارانی یافت و از این طریق، قشربندی اجتماعی را به هم ریخت و چالشهای جدید اجتماعی را در راستای عدالتخواهی فراهم کرد. درواقع در تحلیل نشر اسلام میان ترکان ماوراءالنهر، چنانکه گفته شد چند عامل و طریق وجود داشت. مجموعهای از مؤلفهها شامل 1- مهاجرت عرفا و پیروان صحابه؛ 2- حمایت حکام محلی و بهویژه سامانیان؛ 3- وجود تسامح و تساهل مذهبی؛ 4- اندیشۀ مدارا و محبت در منشهای صوفیانه؛ 5- وجود اختلاف عقاید در مذاهب اسلامی. اما با توجه به بررسیهای انجامشده در مقاله، اکنون در پاسخ به سؤال مقاله باید گفت، با توجه به اینکه بیشتر فعالیتهای سازمانیافته ازطریق نقل احادیث پیامبر، تعلیم کلام و دیگر علوم اسلامی، ایفای نقشهای اجتماعی، اقتصادی و نظامی در ماوراءالنهر را سادات انجام میدادند، پس در نهادینهشدن و بومیسازی اسلام در منطقۀ مذکور، نقش سادات پررنگتر از دیگران بود. این مقاله انگیزۀ جدیدی برای بررسی موضوع چگونگی پذیرش اسلام در پاسخ به این ادعاست که مردمان غیر عرب ساکن در مناطق تازه فتح شده بهوسیلۀ اعراب، مجبور به مسلمانشدن بودند. | ||
مراجع | ||
ابن سعد، محمد (1365). الطبقات (محمود مهدوی دامغانی، مترجم). نشر نو.
ابن طباطبا، ابراهیم بن ناصر (1373). مهاجران آل ابوطالب (محمدرضا عطائی، مترجم). انتشارات آستان قدس رضوی.
بارتولد، واسیلی ولادیمیرویج (1376). تاریخ ترکهای آسیای میانه (غفار حسینی، مترجم). انتشارات توس.
بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر (1347). فتوحالبلدان (محمد توکل، مترجم). انتشارات نقره.
پاکتچی، احمد (1392). جریانهای تصوف در آسیای میانه. انتشارات بینالمللی المهدی.
تاباق، مریم و برسیم، زهرا (1397). گسترش اسلام و علوم اسلامی در ماوراءالنهر. روزگاران، 13(13)، 85-106.
حموی، یاقوت بن عبدالله (1380). معجمالبلدان (علینقی منزوی، مترجم). سازمان میراث فرهنگی.
رحمتی، محسن (1393). نقش سادات علوی در تحولات سیاسی ماوراءالنهر در قرن ششم هجری. فصلنامه مطالعات تاریخ فرهنگی، 6(21)، 97-120.
رحمتی، محسن (1394). اسلامپذیری اغوزهای شمال سیحون. پژوهشنامۀ تاریخ اسلام، 1(18)، 35-59.
رحمتی، محمدکاظم (1387). فرقههای اسلامی در ایران سدههای میانه. نشر بصیرت.
زرینکوب، عبدالحسین (1357). جستوجو در تصوف ایران. امیر کبیر.
سراج، ابونصر (1382). اللمع فی التصوف (مهدی محبتی، مترجم). اساطیر.
سلمی، عبدالرحمن (1386). رسالة الملامیته. نشر عفیفی.
سمعانی، شهابالدین احمد (1368). کتاب الانساب والاشراف (به اهتمام نجیب مایل هروی). انتشارات علمی و فرهنگی.
شعبانی، رضا، و فخاری، علی (1391). ورود ترکان به سرزمینهای اسلامی. مسکویه، 7(21)، 81-110.
شهرستانی، محمد بن عبدالکریم (1325). ملل و نحل (افضلالدین صدر ترکۀ اصفهانی، مترجم). بیجا.
صابری، حسین (1384). تاریخ فرق اسلامی. سمت.
غنی، قاسم (1340). تاریخ تصوف در اسلام. انتشارات ذورا.
فخر رازی، محمد بن عمر (1364). شجره مبارکه فی النساب الطالبیه. انتشارات مکتب آیه ا... مرعشی.
قشیری، عبدالکریم بن هوازه (1361). ترجمۀ رساله قشیریه (بدیعالزمان فروزانفر، مصحح). انتشارات علمی و فرهنگی.
کاشغری، محمود بن حسین (1375). دیواناللغات ترک (محمد دبیرسیاقی، مترجم). پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
لسترنج، گی (1386). جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی (محمود عرفان، مترجم). بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
مخبر دزفولی، فهیمه (1384). ترکان از شمنیسم تا اسلام. نشریۀ تاریخ تمدن اسلامی، 1(1)، 49-61.
مشکور، محمدجواد (1337). هفتاد و سه ملت یا اعتقادات دولت مذاهب. عطائی.
مقدسی، محمد بن احمد (1361). احسنالتقاسیم فی المعرفه الاقالیم (علینقی منزوی، مترجم). شرکت مؤلفان و مترجمان ایران.
نرشخی، ابوبکر محمد بن جعفر (1363). تاریخ بخارا (مدرس رضوی، مصحح). نشر توس.
وامبری، آرمین (1347). سیاحت در خانات آسیای میانه (فتحعلی خواجه سوزیان، مترجم). انتشارات علمی.
ورهرام، غلامرضا (1372). تاریخ آسیای مرکزی در دوران اسلامی. آستان قدس رضوی.
References Bartold, V. V. (1997). The history of Turks in Central Asia (Gh. Hosseini, Trans). Tous Publication. [In Persian]. Belazari, A. Y. J. (1968). Fotuh Al-Boldan (M. Tavakkol, Trans). Noghreh Publication. [In Persian]. Fakhr Razi, M. U. (1986). Shajara Mobaraka Fi Al-Nesab Al-Talebiya. Ayatullah Mar’ashi Publication. [In Persian]. Ghani, Gh. (1961). The history of Sufism in Islam. Zora Publication. [In Persian]. Ghashiri, A. H. (1988). Ghashirya Treatise (B. Z. Forouzanfar, Trans). Scientific and Cultural Publication. [In Persian]. Hemavi, Y. A. (2001). Mo’jam Al-Boldan (A. Monzavi, Trans). Cultural Heritage Organization. [In Persian]. Ibn Asir, E. A. A. (1969). Al-Kamil Fi Al-Tarikh (A. Khalili, Trans). Scientific Publication. [In Persian]. Ibn Houghal, M. H. (1987). Sura Al-Arz (J. Shoar, Trans). Amir Kabir Publication. [In Persian]. Ibn Khaldoun, A. M. (2066). Moghaddama (M. P. Gonabadi, Trans). Institute for Book Translation and Publication. [In Persian]. Ibn Sa’d, M. (1986). Al-Tabaghat (M. Mahdavi Damghani, Trans). Now Publication. [In Persian]. Ibn Tabataba, I. N. (1994). Migrants of Abu Taleb Tribe (M. R. Ataei, Trans). Astan Ghods Razavi Publication. [In Persian]. Kashghari, M. H. (1996). Encyclopedia of Turkish terms (M. Dabir Siaghi, Trans). Research Institute for Humanities and Cultural Studies. [In Persian]. La strange, G. (2007). Historical Geography of Eastern Caliphate Land (M. Erfan, Trans). Institute for Book Translation and Publication. [In Persian]. Mashkur, M. J. (1958). Seventy-three nations or doctrines of the state of religions. Ataei Publication. [In Persian]. Moghaddsi, M. A. (1982). Ahsan Al-Taghasim Fi Al-Ma’refa Al-Aghalim (A. Monzavi, Trans). Iran’s Translators and Authors Company. [In Persian]. Mokhber, F. A. (2006). Turks from Shamanism to Islam. Journal of Islamic civilization History, 1(1), 49-61. https://journals.srbiau.ac.ir/article_4832.html [In Persian]. Narshakhi, A. M. J. (1984). The history of Bukhara. Tous Publication. [In Persian]. Pakatchi, A. (2013). Sufism movements in Central Asia. International Publications of Al-Mehdi. [In Persian]. Rahmati, M. H. (2014). The role of Sadat Alavi in political developments beyond the Nile in the sixth century. Journal of the Iranian History Association, 6(21), 97-120. http://chistorys.ir/article-1-381-fa.html [In Persian]. Rahmati, M. H. (2015). The coversion to Islam by Aghoozes of North Seihoon. Journal of Researches in Islamic History, 1(18), 35-59. https://journal.isihistory.ir/article-1-163-fa.html [In Persian]. Rahmati, M. K. (2008). Islamic sects in Iran of middle centuries. Basirat Publication. [In Persian]. Saberi, H. (2005). The history of Islamic sects. Samt Publication. [In Persian]. Salmi, A. (2007). Rezalah Al-Malamitah. Afifi Publication. [In Persian]. Samani, S. A. (1987). Al-Ansab Wa Al-Ashraf. Scientific and Cultural Publication. [In Persian]. Seraj, A. N. (2003). Al-Lam’ Fi Al-Tasawof (M. Mohabati, Trans). Asatir Publication. [In Persian]. Shabani, R. Z., & Fakhari, A. (2012). The entry of the Turks to the Islamic lands. Journal of Moskveh, 7(21), 81-110. https://www.sid.ir/paper/177633/fa [In Persian]. Shahrestani, M. A. (1946). Melal wa Nahl. (A. S. Turkeh Isfahani, Trans). (n.p). [In Persian]. Tabagh, M., & Barsim, Z. (2018). The spread of Islam and Islamic sciences beyond the Nile. Journal of Roozgaran, 13(13), 85-106. https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/1473157/ [In Persian]. Vambari, A. (1968). Touring the tribes of Central Asia (F. A. Khaje Suzian, Trans). Scientific Publication. [In Persian]. Varharam, Gh. (1993). The history of Central Asia in the Islamic Era. Astan Quds Razavi Publication. [In Persian]. Zarrinkub, A. (1978). Search for Sufism in Iran. Amir Kabir Publication. [In Persian]. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 304 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 190 |