تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,651 |
تعداد مقالات | 13,405 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,240,944 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,084,288 |
نشانهشناسی ادبی شخصیت پیامبر (ص) در نسخۀ خطی مولود النبی ترجمۀ محمدباقر خشتی برمبنای نظریۀ فیلیپ هامون در پیوند با فضیلتهای قرآنی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فنون ادبی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 2، دوره 15، شماره 3 - شماره پیاپی 44، مهر 1402، صفحه 1-22 اصل مقاله (1.07 M) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/liar.2023.138521.2300 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
حسین مهتدی* | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دانشیار گروه زبان و ادبیات عربی، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه خلیج فارس، بوشهر، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نظریۀ فیلیپ هامون نشانهشناس فرانسوی بهدلیل دربرگرفتن آراء نظریهپردازان پیشین، جامعترین نظریه دربارۀ عنصر شخصیت است. او شخصیت را نشانهای میداند که از دال و مدلول و سطوح مختلف تشکیل میشود. آنچه اهمیت دارد این است که با بررسی نشانهشناسی شخصیت و با تکیه بر ویژگیها و صفات به لایههای پنهان شخصیت پیبرده میشود. نسخۀ خطی مولود النبی از مؤلفی ناشناس و ترجمۀ محمدباقر خشتی کتابت در سال 1275 ق. یکی از کتابهایی است که زندگینامۀ پیامبر (ص) را بررسی میکند و توصیف بخشی از ویژگیهای شخصیتی پیامبر (ص) در آن آمده است و به صفات آن حضرت چون جود، مهربانی، شفاعت، علم و عدالت ... توجه شده است. این مولودنامه در یک مقدمه و شش باب تنظیم شده است که وصف نور پیامبر (ص) قبل از تولد و زندگی ایشان بعد از تولد را تا زمان ازدواج ایشان با حضرت خدیجه (س) بررسی میکند. یافتههای پژوهش نشان میدهد در محور دال، نامها و القاب بهکاررفته برای پیامبر (ص) در این کتاب همگی با اوصاف و کنشهای این شخصیت همخوانی دارند و بهگونهای اسامی و القابش دلالت بر تمام خصوصیتهای ذاتی و درونی او دارد. در محور مدلولبودن شخصیت پیامبر (ص)، صفات و ویژگیهای آن حضرت همچون شفاعت، علم، عدل، بخشش و سخاوت، هدایت و رهبری و سبب آفرینش جهان تولد معجزگونۀ آن حضرت بررسی میشود. در محور سطوح شخصیت نیز سه سطح ظاهری، روانی و اجتماعی شخصیت پیامبر (ص) تحلیل میشود؛ بنابراین این پژوهش شخصیت پیامبر (ص) را در کتاب مولود النبی براساس نظریۀ فیلیپ هامون با رویکرد توصیفی تحلیلی ترسیم میکند. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شخصیتشناسی؛ مولود النبی؛ حضرت محمد (ص)؛ فیلیپ هامون | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
امام علی (ع) در نامهای به مالک اشتر او را از شکستن سنّتهاى صالح برحذر مىدارد و مىفرماید: «وَلاَ تَنْقُضْ سُنَّهً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هَذِهِ الأُمَّةِ، وَاجْتَمَعَتْ بِهَا الأُلْفَةُ، وَصَلَحَتْ عَلَیْهَا الرَّعِیَّةُ» (نهج البلاغه، 1414ق: نامۀ 53)؛ هرگز سنّت مفید و پسندیدهاى را که پیشگامان این امت به آن عمل کردهاند و ملت اسلام با آن الفت گرفته و امور رعیت بهوسیلۀ آن اصلاح شده است، مشکن. تاریخ اسلام نیز نشان مىدهد پیغمبر اکرم سنّتهاى صالح پیشین را هرگز نشکست، بلکه آنها را تأیید فرمود. مانند سنّتهایى که از عبدالمطلب به یادگار مانده بود، ولى با سنّتهاى زشت و خرافى سخت مبارزه کرد. یکی از سنتهای حسنه، برگزاری مراسم مولودخوانی پیامبر (ص) و ائمۀ اطهار (ع) برای بزرگداشت آنان است. ذکر و یاد ائمۀ اطهار همواره در توجه ایرانیان بوده است؛ خواه ولادت آن بزرگواران باشد یا شهادت آنان. مردم جنوب ایران بهدلیل عشق و علاقۀ وافری که همواره نسبتبه اهلبیت پیامبر داشتهاند، همواره موقوفاتی برای گرامیداشت یاد امامان خود وقف میکردند. «یکی از جلوههای این کار فرهنگی برگزاری مراسم مولودخوانی برای پیامبر اکرم (ص)؛ اما م علی (ع) و امام زمان (عج) است که این سنت حسنه در شهرستان دشتستان استان بوشهر همچنان پابرجا است. مردم این خطه از کشورمان علاوه بر پیشبینی و تعیین موقوفات مالی برای این کار، ازنظر علمی نیز مقدمات این مراسم را فراهم آوردهاند؛ چراکه در گذشته برای این کار فرهنگی اقدام به نوشتن کتابهایی کردهاند و هرساله چند شب قبل از ولادت آن عزیزان و روز ولادتشان در حسینیهها و اماکن مقدس گرد هم جمع میشوند و یکی از قاریان به سبکی خاص که از روزگاران قدیم برجای مانده است، اقدام به قرائت این کتابها میکند و حاضران با شنیدن نام پیامبر اکرم (ص)، امیرالمؤمنین (ع) و صاحبالزمان (عج) با صدای بلند ذکر «صلّ الله علیه وآله وسلّم» را بر زبان جاری میکنند و قاری کتاب نیز در اثنای قرائت خود عبارت «علی محمّدٍ جَدّ الحسنین الف صلاة و سلام و علیک یا رسول الله» را تکرار میکند و مردم با شنیدن این کلام به تشویق و ابراز شادی میپردازند» (ابومخنف، 1398: 18-19). شخصیت از عناصر کلیدی در شعر روایی و داستان است. «دربارۀ کاربرد نشانهشناسی برای شناخت شخصیت، نخستین تلاشها در آثار صورتگرایان و ساختگرایانی چون پراپ دیده میشود و بعدها فیلیپ هامون نشانهشناس فرانسوی آن را توسعه داد» (تسلیم جهرمی، 1400 ش: 5). از نظر پراپ «آنچه در بررسی حکایت و روایت مهم است پرسش از چیزی است که شخصیتها به انجام میرسانند» (پراپ، 1996: 37)؛ بنابراین آنچه نزد پراپ مهم است عملی است که شخصیت آن را به انجام میرساند نه خود شخصیت. فیلیپ هامون با انتشار کتاب نشانهشناسی شخصیتهای رمان با نگاه جدیدی به عنصر شخصیت توجه کرده است که جامع نظریات پیشین دربارۀ شخصیت است. گونههای شخصیت برای بشر جایگاه بسزایی داشته و الگوی ارزشمندی است. سیمای شخصیتی و ویژگیهای زندگانی پیامبر (ص) و ائمۀ اطهار (ع) که آنان را از دیگران ممتاز میکند، آنان را الگو و اسوهای برای جامعه قرار میدهد که تأثیر مهمی در تربیت فردی و اجتماعی افراد دارد. داستان زندگانی پیامبر (ص) و حوادثی که در طول زندگی آن حضرت اتفاق افتاده است، باعث پیدایش گونههای ادبی و تاریخی مانند داستانها و سرودهها و مولودنامهها شده است. ویژگیهای شخصیتی پیامبر (ص) و دریافت نشانههای آن درک صحیح و مناسبی به همۀ اقشار جامعه میدهد و موجب رشد فکری و تربیتی آنها خواهد شد. بر اساس این، پژوهش پیشرو مهم و ضروری است؛ چون نویسنده عشق و محبت به پیامبر (ص) را با استفاده از تعابیر ادیبانه در افراد، نهادینه میکند. نسخۀ خطی مولود النبی یکی از کتابهایی است که زندگینامۀ پیامبر (ص) را بررسی میکند. توصیف بخشی از ویژگیهای شخصیتی پیامبر (ص) در آن آمده است و به صفات آن حضرت چون جود، مهربانی، شفاعت، علم، عدالت ... توجه شده است. این مولودنامه در یک مقدمه و شش باب تنظیم شده است که وصف نور پیامبر (ص) قبل از تولد و زندگی ایشان بعد از تولد را تا زمان ازدواج ایشان با حضرت خدیجه (س) بررسی میکند. مولودنامهها بخشی از ادبیات و تاریخ مکتوب هستند که تأثیر مهمی در تربیت فکری و رشد فردی و اجتماعی افراد دارند. آنچه مهم است احیا و تصحیح این نسخههای خطی است که از گذشته تاکنون باقی مانده و نسل به نسل منتقل شده است تا به دست ما رسیده است. متأسفانه این نسخههای خطی در معرض نابودی است. همین دلیل ایجاب میکند برای حفظ این آثار باارزش به تصحیح و تعلیق آنها اقدام شود. این پژوهش شخصیت پیامبر (ص) را در کتاب مولود النبی براساس نظریۀ فیلیپ هامون با رویکرد توصیفی تحلیلی ترسیم میکند.
نسخۀ خطی مولود النبی نوشتۀ مؤلفی ناشناس و ترجمۀ محمدباقر خشتی، زندگینامۀ پیامبر (ص) و توصیف بخشی از ویژگیهای شخصیتی آن حضرت (ص) را مانند جود، مهربانی، شفاعت، علم و عدالت ... بررسی کرده است. این مولودنامه در یک مقدمه و شش باب تنظیم شده است که وصف نور پیامبر (ص) قبل از تولد و زندگی ایشان بعد از تولد را تا زمان ازدواج ایشان با حضرت خدیجه (س) بررسی میکند. نشانهشناسی ادبی شخصیت پیامبر (ص) در این نسخۀ خطی برمبنای نظریۀ فیلیپ هامون در سطح توصیف و دال و مدلول شخصیت در پیوند با فضیلتهای قرآنی موضوع پژوهش این مقاله است و به سؤالات زیر پاسخ میدهد: - براساس نظریۀ فیلیپ هامون سطوح وصف شخصیت چگونه در مولود النبی نمود یافته است؟ - مدلولهای شخصیت پیامبر (ص) کدامند و بر چه معیارهایی مبتنی بوده است؟ - اسامی پیامبر (ص) چه دلالتهایی در این مولودنامه دارد؟ 2-1. پیشینۀ پژوهش پژوهشهایی در متون مقدس و ادبی با تکیه بر نظریۀ فیلیپ هامون انجام شده است که در ادامه بیان میشود.
با جستوجو در منابع متعدد کتابهایی دربارۀ مولودنامۀ حضرت محمد (ص) یافت شد که از قرار ذیل است.
این پژوهش مبتنی بر روش توصیفی تحلیلی، شخصیت پیامبر (ص) را در نسخۀ خطی مولود النبی براساس نظریۀ فیلیپ هامون ترسیم میکند. ابتدا مفهوم شخصیت از نگاه فیلیپ هامون و سپس شخصیت پیامبر (ص) ازمنظر مدلول و دال و سطوح شخصیتی بررسی میشود.
2-1. معرفی مترجم و انگیزۀ او در ترجمۀ این مولودنامه با جستوجو در منابع متعدد دربارۀ محمدباقر خشتی مترجم مولود النبی چنین به دست آمده است: «ملا باقر خشتی مردی دانشمند، شاعر، واعظ، خوشصحبت، ظریف و خوشسیما و در روضهخوانی و مرثیهخوانی کمنظیر بود. وی اشعار و مراثی خود را روی منبر با صدای خوش میخواند. تا سال ۱۲۶۰ هجری قمری در قید حیات بود. ملا باقر اشعار زیادی سروده که از میان رفته و تعدادی از آنها در روضهنامههای خطی ذاکرین ثبت شده که چون فاقد نام شاعر است، کسی نمیداند از اوست. ایشان مدتی هم در شیراز به سر برده است» (خسروانی، 1392 ش.: 305). مترجم در مقدمۀ مولودنامه بعد از حمد و سپاس قادر متعال، انگیزۀ خود را از ترجمۀ این اثر چنین بیان میکند: «اما باعث بر تألیف این کتاب این است که عالیجناب مبادی آداب، زبده الطلاب، انجم افروزندۀ اوج کمال، منبع فضل حسن خصال، قدوه الطالبین و عمده الزاهدین شیخ حسن بن زین العابدین خشتی به این فقیر حقیر محمدباقر خشتی امر فرمود که مولودنامۀ عربی را عجمی نماید. این فقیر طاعتاً لأمره بر خود لازم دانست که بیکران زبان را در میدان بیان تازد و به تحریر این امر بپردازد؛ لهذا پای بیادبی در میدان عرصۀ سخنرانی نهاده و آن را مطابق الأصل بر چند باب ترتیب داد. مسمّی به مفتاح الفردوس گردانید و به نستعین» (مولود النبی، 1288ق.: 4). براساس نوشتۀ مترجم، این مولودنامه در اصل به زبان عربی نوشته شده است که مترجم، آن را به سفارش شیخ حسن بن زین العابدین خشتی به فارسی ترجمه کرده است. 2-2. کاتب نسخههای خطی کاتب نسخۀ اساس شخصی بهنام محمد طاهر ابن مقصود ساکن برازجان است. تنها یک کتاب دربارۀ محمد طاهر ابن مقصود سخن گفته است. مرحوم علیمراد فراشبندی در کتاب تاریخ و جغرافیای برازجان (سنگر مجاهدین) در بخش معرفی خطّاطان برازجان چنین مینویسد: «مرحوم کربلایی محمد طاهر بزرگ که پاکی ذاتش از نیکی صفاتش آشکار بود از خطاطان بنام برازجان و خط را در کمال اسلوب به شیوهای مطلوب مینگاشت» (فراشبندی، 1336: 199).
ما در جهان نشانهها زندگی میکنیم. «امروزه نشانهشناسی، به دانشی شناختهشده تبدیل شده است و با ارجاع به خاستگاه یونانی واژۀ نشانه، یعنی σημείον (سمئیون)، عمدتاً با دو تعبیر از آن سخن گفته میشود: 1. Semiology، آنگاه که نشانهشناسی اروپایی یا سوسوری مدنظر باشد؛ 2. Semiotics یا Semeiotics، آنگاه که نشانهشناسی آمریکایی یا پیرسی مدّنظر باشد» (غلامی، 1400: 18). فیلیپ هامون، نشانهشناس فرانسوی، شخصیت را عنصری نشانهای دانسته و مبانی نظری نشانهشناسی شخصیت را تبیین کرده است. وی شخصیت را مفهومی نشانهشناختی و مجموعهای منسجم از رفتارها و ویژگیها میداند و به نشانهشناسی شخصیت توجه نمیکند، مگر اینکه نسبت به متن اشراف کامل داشته باشد و نشانهها را شناسایی کند؛ بنابراین وی شخصیتهای متن را درمقابل همدیگر قرار میدهد و بین آنها ارتباط برقرار میکند تا از این طریق به هویت شخصیت پیببرد. در نظر وی «شخصیت مجموعهای هماهنگ از نظامهای برنامهریزیشده است که پیبردن به هویت او در گرو خوانش متن است» (هامون، 1990: 2). ویژگیهای شخصیت از نظر هامون از قرار ذیل هستند. الف) شخصیت یک مقولۀ فقط ادبی نیست، بلکه اساساً با نقشی در ارتباط است که شخصیت آن را در متن اجرا میکند. نقش ادبیِ شخصیت زمانی است که ناقد با معیارهای فرهنگی و زیباشناسانه بر آن حکم میکند. ب) شخصیت یک مقولۀ مأنوس و آشنا و همیشه انسان نیست، بلکه مفاهیمی انتزاعی مانند فکر و شخصیتهای قراردادی مانند مدیرکل در متون قانونی و آرد و تخممرغ و کره در متون آشپزی نیز شخصیت محسوب میشوند. ج) خواننده شخصیت را میسازد و شکل میدهد (همان، 1990: 18-19). فلیپ هامون نظریۀ خود را بر چهار اصل بنا کرده است: 1. انواع شخصیت (الف. مرجعی: شامل تاریخی، اسطورهای، مجازی و اجتماعی؛ ب. واسطه یا اشارهگر: شامل نشانگر حضور نویسنده و نشانگر حضور خواننده؛ ج. بهیادآورنده یا تکراری)؛ 2. سطوح توصیف شخصیت؛ 3. مدلول شخصیت؛ 4. دال شخصیت. در این مقاله ترسیم شخصیت پیامبر (ص) در مولودنامۀ آن حضرت در سه مقولۀ شخصیت درجایگاه مدلول، شخصیت درجایگاه دال و سطوح تحلیل شخصیت بررسی میشود. در ادامه ضمن تعریف و تبیین این سه مقوله از نگاه هامون در نسخۀ خطی مولود النبی نیز تطبیق داده میشوند.
هامون شخصیت را مدلول ناپایداری میداند که درخور تحلیل و توصیف است. این مدلول عبارت است از جملات و عباراتی که شخصیت بر زبان میآورد یا عباراتی که از زبان شخصیتهای دیگر دربارۀ آن شخصیت گفته میشود (هامون، 1990: 28). هامون شخصیت مدلول را ازطریق بیان ویژگیها و کارکردهای آن توضیح میدهد که به سه دسته تقسیم میشوند: صفات و کارکردهای شخصیت، جنسیت، اصلیت جغرافیایی، جهانبینی، ثروت و کارکردهای ششگانه که عبارتند از: یافتن کمک، سپردن کارها به دیگران، عقد پیمان، دستیافتن به اطلاعات، یافتن آنچه نیاز است و رویارویی موفق، ارتباط شخصیتها با یکدیگر و طبقهبندی شخصیتها (عامری، 1395: 148). همچنین هامون بهمنظور بررسی تردّد و میزان حضور شخصیتها و براساس معیارهای کمّی و کیفی یک تقسیمبندی ارائه میدهد تا به میزان تراکم، تواتر و تکرار شخصیتها پی ببرد. در این تقسیمبندی شخصیت طبق عناوین «صفت واحد، صفت مکرر، احتمال واحد، احتمال متکرر، کنش واحد و کنش مکرر» بررسی میشود (حمداوی، 2015: 62)؛ بنابراین شخصیت بهصورت مدلول ازطریق کارکرد و صفاتی که در متن از آن برخوردار است، بررسی میشود. 1-1-3. شافع روز جزا مهمترین و ارزشمندترین وسایط و وسایل تقرب به خداوند، انبیا و اولیاى خدا هستند و بالاتر از همه، وجود مقدس پیامبر اکرم (ص) است که تمام انسانها در هر مرتبهاى به او نیازمندند. خداوند که رحمت بىنهایت است، به رسول خدا (ص) عالىترین مقامات را عطا کرد و ازجمله او را مظهر تمام و کمال رحمتش قرار داد و مقام شفاعت را به او ارزانى داشت. مقام شفاعت، یکى از ثمرات وجود آن حضرت است و خیل بىشمارى از مؤمنان و موحدان از شفاعت ایشان بهرهمند مىشوند. خداوند دربارۀ مقام شفاعت آن حضرت مى فرماید: «وَلَسَوْفَ یعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى» (ضحى/ 5)؛ در تفاسیر متعدد این آیه به مقام شفاعت پیامبر (ص) ناظر است (طبرسی، بیتا: 10/765؛ قرطبی، 1364ش.: 20/95). در روایتى محمد بن حنفیه از حضرت على (ع) نقل مىکند رسول خدا (ص) فرمودند: «أَشْفَعُ لِأُمَّتِی حَتَّى یُنَادِیَ رَبِّی رَضِیتَ یَا مُحَمَّدُ فَأَقُولُ: رَبِّ رَضِیتُ» (کوفی، 1410 ق: 570)؛ «آنقدر براى امتم شفاعت مىکنم تا خداوند بفرماید: یا محمد! آیا راضى شدى؟ مىگویم: خداوندا! راضى شدم. آیۀ دیگری نیز به مقام شفاعت پیامبر (ص) اشاره میکند: «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً» (اسراء: 79) ؛ در تفاسیر مختلف منظور از مقام محمود را جایگاه ستودنی شفاعت دانستهاند (طبرسی، بیتا: 6/671؛ ابن عاشور، 1420 ق.: 14/147). نکتۀ جالب این است که «محمد» و «محمود» هر دو از ریشۀ (ح م د) به معنی ستوده شده است، اما آنچه مسلم است شفاعت پیامبر (ص) به روز قیامت مربوط است: «لِکُلِّ نَبِیٍ دَعْوَةٌ قَدْ دَعَا بِهَا وَ قَدْ سَأَلَ سُؤْلًا وَ قَدْ خَبَأْتُ دَعْوَتِی لِشَفَاعَتِی لِأُمَّتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ» (ابن بابویه، 1362ش.: 1/29)؛ «هر پیامبرى به درگاه خدا دعایى کرده و از او چیزى خواسته است، اما من خواهش خود [از خدا] را براى شفاعت امّتم در روز قیامت نگه داشتهام».
«یوم التناد» به آیۀ «وَیَا قَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنَادِ» (غافر/ 32) اشاره دارد. «التناد» در اصل «تنادى» مصدر باب تفاعل است. «منظور از یوم التناد، روز قیامت است و تسمیۀ قیامت به این اسم بهخاطر این است که در آن روز، ستمگران یکدیگر را با صداى بلند صدا مىزنند و داد و فریادشان به واویلا بلند مىشود؛ همانطورکه در دنیا به داد و فریاد عادت کرده بودند» (طباطبایی، 1402 ق.: 17/330). بعضى از مفسران گفتهاند: مراد از «تنادى» این است که اهل عذاب یکدیگر را با ویل و هلاکت ندا مىکنند و یا اهل بهشت و جهنم یکدیگر را ندا کنند (آلوسی، 1417ق.: 12/320).
در قسمت منثور این مولودنامه نیز به شافعبودن پیامبر (ص) در روز قیامت اشاره شده است: «جناب باری تعالی فرمود که ای حبیب من! ... تویی و شفیعی بر ایشان در روز محشر» (مولود النبی، 1288 ق.: 8). آنچه در این شواهد مشخص میشود این است که نویسندۀ مولودنامه در این اثر خود برای اشاره به شافعبودن پیامبر (ص) در روز قیامت به اسامی مختلف این روز اشاره میکند، مانند: «یوم التناد، روز جزا و روز قیام»؛ بنابراین این شواهد در تأیید آیات و روایات است. همانطورکه بیان شد هامون شخصیت مدلول را ازطریق بیان ویژگیها توضیح میدهد. یکی از ویژگیهای پیامبر (ص) شافعبودن در روز قیامت است و چون این ویژگی چندین بار در این مولودنامه تکرار شده است، از نوع صفت مکرر به حساب میآید. 3-1-2. سبب آفرینش جهان براساس آیۀ «وَمَا خَلَقْتُ الجِنَّ وَالإِنسَ إِلاَّ لِیعْبُدُونِ» (ذاریات/56)، هدف از خلقت جن و انس عبادت خداوند است و امکان عبادت صحیح یا عبادت کامل بدون وجود رهبر و پیشوا وجود نخواهد داشت؛ بنابراین چون عالیترین وکاملترین مرتبۀ عبادت از پیامبر و امام صادر میشود، پیامبر و امام هدف خلقت به شمار میروند. به همین دلیل است که خداوند خطاب به پیامبر اکرم (ص) میفرماید: «لولاک لما خلقتُ الأفلاکَ» (مجلسی، 1404 ق.: 2/۲۸۶؛ فیض کاشانی، 1406 ق.، 1/۵۲؛ قندوزی، 1422 ق.، 1/۲۴؛ فاضل مسعودی، 1420 ق.: 233). براساس حدیث «لولاک»، علت اصلی آفرینش هستی را وجود پیامبر اکرم (ص) و اهل بیتش معرفی کردهاند که به بهترین شکل در وجود انسان کامل محقق خواهد شد؛ انسانی که از هر نظر بر تمام موجودات و آسمان و زمین برتری دارد. انسان کامل نیز کسی نیست جز حضرت محمد(ص)؛ به همین دلیل خداوند در حدیث «لولاک» او را علت خلقت تمام آفرینش معرفی میکند (طباطبایی، 1402 ق.:10/152). طبق این تحلیل، خلقت تمام عالم مقدمۀ ظهور انسان به طور عام و انسان کامل پیامبر اسلام (ص) به طور خاص است (گرامی، 1385ش.: 31-30). نویسندۀ مولود النبی نیز به همین موضوع اشاره میکند:
«ای بندۀ من تویی مراد و منم مرید، تویی برگزیدۀ من از خلق من، به عزّت و جلال خودم سوگند که اگر نمیبودی وجود تو، نمیآفریدم افلاک را» (مولود النبی، 1288 ق.: 5). همۀ این شواهد به حدیث «لولاک لما خلقتُ الأفلاکَ» اشاره میکند. علت غایی آفرینش افلاک، وجود حضرت محمد (ص) است. این ویژگی پیامبر (ص) یعنی مسبب آفرینش جهان بهصورت یک مدلول، بیانگر شخصیت والای آن حضرت است. چه ویژگیای از این بالاتر که آفرینش جهان به آفرینش آن حضرت گره خورده است. این صفت نیز از نوع صفت مکرر است که در جایجای این مولودنامه تکرار شده است. به همین دلیل براساس نظریۀ فیلیپ هامون ازطریق همین ویژگی پیامبر (ص) بهصورت مدلول بخش دیگری از شخصیت آن حضرت نمایان میشود. 3-1-3. سخاوت و بخشش «سخاوت در لغت از ریشۀ سَخو به معنی جود و بخشش بوده و سَخی بهمعنی بخشنده است» (ابن منظور، 1414 ق.: 14/273)؛ بنابراین «سخاوت» درمقابل بخل است که در اصطلاح دینی به ملکۀ بذل مال به مستحق، بدون درخواست سائل بهمیزان شایسته گفته میشود (طریحی، 1375 ش.: 1/215). «سخاوت یکی از ملکات نفسانی است» (ابن منظور، 14014 ق.: 14/273) که خداوند در انسانها به ودیعه نهاده است؛ بنابراین به بخششهایی که از عواطف انسانی ناشی شده است، اطلاق میشود؛ البته در قرآن ذکری از ریشۀ «سخاوت» نیامده است؛ اما «انفاق» عنوانی است که خداوند آن را بهموازات سخاوت به کار برده و در کاربردهای قرآنی فراوان به کار رفته و سفارش اکید شده است؛ مانند: «یاأَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ ...» (بقره/ 267). قرآن کریم نیز پیامبر (ص) را به سخاوت و بخشش دعوت میکند: «وَلاَ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِکَ وَلاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا» (اسراء/ 29). «دست به گردن بستن» کنایه از خرجنکردن و خسیسبودن و خوددارى از بخشش است. درمقابل آن «بسط ید» قرار دارد که کنایه از بذل و بخشش است و این تعبیر رساترین تعبیر دربارۀ رعایت اعتدال در بخشش است (طباطبایی، 1402 ق.، 13/83). نویسندۀ مولود النبی نیز به سخاوت پیامبر (ص) اشاره میکند:
سخاوت و بخشش پیامبر (ص) بهصورت یک مدلول و شیء ارزشی بیانگر بخش دیگری از شخصیت آن حضرت است. «درنظر پیامبر(ص) سخاوت چنان فضیلتی داشت که آن حضرت آن را پایهای برای جامعۀ دینی ـ سیاسی خود قرار دارد» (کریمی، 1399 ش.: 9/512). این ویژگی زمینه را برای رشد اجتماعی و دستگیری از دیگران فراهم میکند. این ابیات نیز به این مدلول یعنی صفت سخاوت و بخشش پیامبر (ص) اشاره میکند؛ بهطوریکه جود و بخشش دیگران دربرابر دریای بخشش آن حضرت ناچیز است. 3-1-4. عدل عدالت اجتماعى در اندیشۀ دینى از چنان جایگاه ویژهاى برخوردار است که هیچ بحث دیگرى با آن درخور مقایسه نیست. این عدالت برخاسته از عدلى کلى است که بر همهچیز حاکم است. عدل بهمعناى قراردادن هرچیز در جاى خود، مبناى همۀ امور است و خداوند همهچیز را بر عدل استوار کرده است. برپایى همۀ کارها به عدل و استوارى همهچیز به آن است (دلشاد تهرانی، 1385ش.: 2/249). چنانکه در حدیث نبوى آمده است: «بِالْعَدْلِ قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ» (کلینی، 1407ق.: 5/266). پیامبر اعظم (ص) درجایگاه خاتم الانبیاء و برترین پیامبران الهی از سوی خداوند متعال مأمور شد که عدالت را در جامعه برپا دارد. خداوند متعال دربارۀ این مأموریت میفرماید: «وَقُلْ آمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ» (شوری/ 15). در آیهای دیگر چنین آمده است: «قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ» (اعراف/ 29). آن حضرت در عمل به تمام معنا برپادارندۀ قسط و عدالت بود و از همین روست که در زیارت آن حضرت مىخوانیم: «السّلام علیک یا قائما بالقسط» (قمی، 1364 ش.: 576). حساسیت آن حضرت در برپایى عدالت چنان بود که مىفرمود: «أیها الناس إنه لیس فیکم أحد أقوى عندی من الضعیف حتى آخذ الحق له و لا أضعف من القوی حتى آخذ الحق منه» (ابن ابی الحدید، 1404 ق.: 12/9) ؛ «مردم به خدا سوگند که بىگمان کسى از شما نزد من قوىتر از ضعیف نیست تا حقّش را بگیرم و کسى نزد من ضعیفتر از قوى نیست تا حقّ [دیگران] را از او بستانم». رسول خدا (ص) در اجراى حق، همگان را یکسان مىدید و بهمساوات عمل مىکرد: «صَارُوا عِنْدَهُ فِی الْحَقِّ سَوَاءً» (مجلسی، 1403ق.: 16/152). رسول خدا (ص) آنقدر بر رعایت تساوى حقوق تأکید داشت که در نبردها، اهل بیت خود را پیشاپیش لشکر قرار مىداد و آنان بیش از هر کس در راه اسلام تلاش کردند و آسیب دیدند. امیر مؤمنان (ع) در نامهاى به معاویه این واقعیت را به او یادآور شد: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ وَ أَحْجَمَ النَّاسُ قَدَّمَ أَهْلَ بَیْتِهِ، فَوَقَى بِهِمْ أَصْحَابَهُ حَرَّ السُّیُوفِ وَ الْأَسِنَّةِ» (نهج البلاغه، 1414ق.: نامۀ 9). با جستوجو در مولود النبی به ابیاتی در وصف عدالت پیامبر (ص) میرسیم:
بنابراین یکی از ویژگیهای برجستۀ پیامبر (ص) عدالت او است. پیامبر اعظم (ص) با هدف تکمیل و تقسیم مکارم اخلاقی، اجرای عدالت را سرلوحۀ رسالت خویش قرار داد و مساوات و برابری و اخوت را محقق ساخت و در هر شرایطى بر قسط و عدالت پایدارى ورزید و هیچ مرزى از مرزهاى آن را ندرید. تمام دوران رسالت پیامبر اکرم (ص) به مبارزه در راه برپایى عدالت و گسترش آن گذشت. این ویژگی بهصورت یک مدلول و شیء ارزشی، بیانگر شخصیت والای آن حضرت است. 3-1-5. علم یکی از توصیههای خدای متعال به پیامبر (ص) دعا برای زیادشدن علم است: «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً» (طه/ 114). مردم عصر بعثت نیز به توانایى علمى حضرت محمّد (ص) در پاسخگویى به مسائلى اسرارآمیز و ناشناخته معتقد بودند. تواناییهاى عقلى آن اندازه که در محمّد بن عبد اللّه (ص) بالا و فراوان بود، در هیچکس دیگر فراهم نیامده است. «از آن هنگام که محمّد بن عبد اللّه (ص) زندگى را آغاز کرد، عقل کامل او زیور پرارجى بود که او را بر کودکان همسن و سال خود برترى مىداد و از آن زمان که پا به دوران نوجوانى مىنهاد، خردمندى زینتبخش او و این شکوفایى عقلى براى جدّش عبد المطّلب- که وى را تحت کفالت خود در آورده بود تا خلق و خوى مردان کامل را عادت او سازد- آشکار بود» (صابری، 1380: 1/317). ابن کثیر نیز مىگوید: «بر هر صاحبخردى روشن و معلوم است که محمّد (ص) از خردمندترین بلکه انحصاراً خردمندترین و کاملترین آنان به طور مطلق و در عالم واقع و نفس الامر مىباشد» (همان، 1380: 1/322). در مولود النبی نیز به علم پیامبر (ص) اشاره شده است:
علم پیامبر (ص) نیز بهصورت یک مدلول و شیء ارزشی، بیانگر شخصیت برجستۀ آن حضرت است که با دریای علم خود پاسخگوی مردم روزگار خود بود. این صفت نیز از نوع صفت مکرر است. با بررسی نشانهشناسی این ابیات و تشبیه علم پیامبر (ص) به دریا به عظمت شخصیت علمی آن حضرت پیبرده میشود. 6-1-3. هادی و راهنما پیامبر (ص) پیامآور هدایت ازجانب خدا است. همانطورکه در قرآن آمده است: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ» (توبه/ 33). پیامبر (ص) وظیفهدار هدایت مردم به راه خدای عزّتمند و به سوی نور و خارجکردن آنان از ظلمتها (گمراهیها) با تعالیم قرآنی است: «الر کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ» (ابراهیم/ 1). نویسندۀ مولود النبی نیز به هدایتگری پیامبر (ص) اشاره میکند:
یکی دیگر از ویژگیهای شخصیتی پیامبر (ص) هادی و راهنمای مردم است. هدایتگری یک مدلول ارزشمند برای بیان شخصیت آن حضرت است. پیامبر (ص) از تمام روشهای موجود و وسایل ممکن برای هدایت مردم بهره برده است و هدایت آن حضرت هدایتی همگانی بود. او تلاش میکرد همۀ مردم حتی دنیاپرستان رویگردان از خدا و منافقان را نیز هدایت کند. 2-3. شخصیت پیامبر اعظم (ص) درجایگاه دال در اشعار مولودنامه زمانیکه صحبت از مدلول میشود، بهطبع دالی نیز در میان است. اسمها و صفات شخصیت، سطح دلالی شخصیت قلمداد میشود (لحمدانی، 2000: 510). «فلیپ هامون بین اسم شخصیت بهعنوان یک علامت لغوی و مسمّای شخصیت در رمان تفاوت قائل میشود. وی معتقد است اسم، علامتی نیست که بر ارتباطی اتفاقی بین دال و مدلول مبتنی باشد، بلکه بر ارتباطی قراردادی بین دال و مدلول متکی است» (بحراوی، 1990: 247). در شخصیت درجایگاه دال، شخصیت از اهمیت بهسزایی برخوردار است. بهعقیدۀ هامون دال اصلی در شخصیت، اسم خاص (علم) است؛ چراکه اسم خاص ویژگیها و پایههای دلالی و نشانهای شخصیت را آشکار میسازد. همچنین فلیپ هامون شخصیت دال را علاوهبر اسم خاص (علم) ازطریق ضمیر و تأکید بر بُعد بلاغی آن نیز بررسی میکند. ضمایر در تکوین و تشکیل شخصیت داستان، نقش ضعیفتر از اسم خاص (علم) ایفا میکنند؛ چراکه اسم خاص باعث تمایز روشن شخصیتها از یکدیگر در داستان میشود. در بُعد بلاغی نیز اسامی خاص بهمنظور اشاره، رمز و هنجارشکنی استفاده میشوند و بدین ترتیب از بُعدی مجازی، استعاری که خود برپایۀ مجاز، استعاره، کنایه، رمز و ... شکل گرفته است، برخوردار میشوند (عامری، 1395: 149). فلیپ هامون روشهای دستیافتن به دال شخصیت را ازقرار زیر میداند: «1. توجهکردن به علامتهای دیداری: مثلاً حرف انگلیسی (o) دلالت بر شخصیتی تنومند و چاق دارد و حرف انگلیسی (I) بر شخصیتی لاغر و بلند قد دلالت دارد؛ 2. توجهکردن به علامتهای شنیداری ازجمله نرمی یا خشونت ناشی از تلفظ حروف اسامی؛ 3. توجه به ساختار صرفی و اشتقاقی اسامی شخصیتها» (هامون، 1990: 60-61). «در برخى از روایات شش نام براى رسول خدا آوردهاند، ازجمله: محمد، احمد، حاشر، ماحى، عاقب و خاتم. بعضى از دانشمندان گفتهاند نامهاى دیگرى هم در قرآن براى پیامبر آمده است، مانند رسول، نبى، امّى، شاهد، مبشّر، نذیر، داعى الى الله، سراج منیر، رؤف، رحیم، مذکّر، رحمت، نعمت، هادى و عبد» (بیهقی، 1361 ش.: 113-112). «آن حضرت از دوران کودکى دو نام داشت و مردم او را با هر دو نام خطاب مىکردند: یکى محمد که جد بزرگوارش عبدالمطلب براى او انتخاب کرده بود و دیگرى احمد که مادرش آمنه او را به آن نامیده بود» (سبحانی، 1385: 1/153). خدای متعال در سورههای آل عمران، محمد، فتح و احزاب در آیههاى 138، 2، 29 و 40 او را به نام «محمد» و در سورۀ صف، آیۀ 6 به نام «احمد» خوانده است.
احمد «احمد» از صیغۀ افعل، مبالغه در صفت «حمد»، اسمی اسلامی است که در زمان جاهلیت و در دوران پیامبر اکرم (ص) برای کسی جز ایشان به کار نرفته است و آن حضرت نخستین کسی است که این نام بر او نهاده شد (البستانی، بیتا: 2/567). واژهپژوهان در ریشهیابی این نام، آن را برگرفته از ریشۀ «ح م د» بهمعنای «ستایش» دانسته (راغب اصفهانی، 1418ق.: 256؛ الکفوی، 1412 ق.: 58) و گفتهاند وجه نامگذاری پیامبر اکرم (ص) به «احمد» که صفتی تفضیلی است، فراوانی ستایش خداوند (آلوسی، 1417ق.: 15/127؛قاری، بیتا: 2/181) یا ستودهتربودن او بیش از همه در نزد خداوند سبحان است (فیروزآبادی، بیتا: 2/499). برخی «حمد» را ثناگویی شخص به اوصاف نیکویی میدانند که فقط با زبان انجام گیرد (حلبی، 1417 ق.:1/450). گروهی از واژهپژوهان نیز با افعل تفضیل دانستن این واژه، آن را مبالغه در حمد و برگرفته از محمود یا حامد بودن نزد خداوند دانستهاند که بنابر وجه دوم، باید مضافی در تقدیر باشد (الکفوی، 1412 ق.: 58). دربارۀ اینکه آیا این واژه یکی از نامهای پیامبر است یا از اوصاف اوست، اختلافنظر وجود دارد. برخی با تأیید افعل تفضیل بودن احمد، آن را از نامهای پیامبر دانستهاند که به محمودبودن او در فعل و اخلاق دلالت دارد (فیروزآبادی، بیتا: 2/499؛ فراهیدی، 1414 ق.: 423). در قرآن نیز اسم «احمد» آمده است: «وَ إِذْ قالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنِی إِسْرائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِینٌ» (صف/ 6). راغب بشارت این نام را از زبان عیسی (ع) دلیل برجستگی و پسندیدهتر بودن او از عیسی (ع) و همۀ پیامبران پیشین میداند (راغب اصفهانی، 1418ق.: 256). برخی نیز گفتهاند پیامبر نام عام «محمّد» و نام خاص «احمد» داشته و عیسی (ع) با این بشارت از پیامبر با نام خاص او یاد کرده است (حلبی، 1417 ق.: 1/452). دربرابر دیدگاه مشهور دربارۀ ساختار ادبی این واژه که آن را افعل تفضیل شمردهاند، برخی بر صفت مشبهه بودن آن اشاره دارند (اربلی، 1405 ق.: 1/7). دربارۀ تقدم نامگذاری پیامبر به «محمّد» یا «احمد» دیدگاههای گوناگونی مطرح شده است. برخی از مفسران و مورخان با استناد به آیۀ 6 سوره صف که نام «احمد» را یادشده از زبان حضرت عیسی (ع) میداند، بر تقدم نام «احمد» حکم کردهاند (السهیلی، 1412 ق.: 2/152-153). براساس این دیدگاه و با استناد به برخی از منابع یهودی، بسیاری حتی پیش از تولد حضرت محمّد (ص) از نام، ویژگیها و اوصاف او آگاهی داشتهاند (ابن عساکر، 1415 ق.: 3/415؛ ابن هشام، 1414 ق.: 1/204). دربرابر این مورخان و مفسران، برخی دیگر با توجه به این گزارش تاریخی که نام «احمد» پیش از پیامبر اسلام هیچ سابقهای در میان عرب نداشته است (البستانی، بیتا: 2/567)، بر تقدم شهرت «محمّد» بر «احمد» اصرار دارند (الهندی، بیتا: 2/633). براساس نظریۀ دوم، شاید اینگونه نامگذاری نشانهای از حکمت و لطف خداوند بهشمار آید تا کسی با احمدِ بشارت داده شده از زبان حضرت عیسی (ع) اشتباه نشود. البته برخلاف گزارش تاریخی مزبور که بستانی نیز در دائرهالمعارف خود بر آن مهر تأیید زده است، برخی از گزارشهای تاریخی، وجود این نام را در میان قبایل جاهلی پیش از اسلام تأیید میکنند (ابن حزم، 1418 ق.: 400؛ ابن درید، 1411 ق.: 1/9). روایات متعددی در مجامع روایی هست به این مضمون که اسم پیامبر اسلام (ص) در آسمانها «احمد» و در زمین «محمد» است (مجلسی، 1403ق.: 16/96).
محمد «محمد» اسم مفعول از ریشه «حمد» به معنای «ستوده و ستایششده» است. خدا در سورههای آل عمران، محمد، فتح و احزاب در آیههاى 138، 2، 29 و 40 او را به نام «محمد» خوانده است: «ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً» (احزاب/ 40). در حدیث معتبر آمده است گروهی از یهود دربارۀ نام حضرت سؤال کردند و نبی مکرم اسلام (ص) فرمودند: «خداوند مرا محمد نامید؛ فَإِنِّی مَحْمُودٌ فِی الْأَرْض (ابن بابویه، 1385 ش.: 1/127) ؛ زیراکه من ستایششده در زمین هستم». « قِیلَ فَمَا تَأْوِیلُ مُحَمَّدٍ قَالَ إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائِکَتَهُ وَ جَمِیعَ أَنْبِیَائِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جَمِیعَ أُمَمِهِمْ یَحْمَدُونَهُ وَ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ وَ إِنَّ اسْمَهُ الْمَکْتُوبَ عَلَى الْعَرْشِ- مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» (ابن بابویه، 1413ق: 4/178). از امام محمدباقر (ع) روایت شده است که نام حضرت رسول (ص) در قرآن «محمد» است. پس پرسیدند: «تاویل آن چیست؟» حضرت فرمودند: «تأویل محمد آن است که خدا و فرشتگان و جمیع پیغمبران و رسولان و همۀ امتهای ایشان ستایش میکنند وی را و درود میفرستند بر او و نامش بر عرش نوشته است: محمد رسول الله». «نام وی نیست نام شریفش إلّا محمّد الصّادق الأمین» (مولود النبی، 1288 ق: 276) «نام نامی وی در عرش احمد و در زمین محمّد و در بهشت ابوالقاسم است» (مولود النبی، 1288 ق.: 161)؛ «نام نامیاش در تورات و انجیل معروف و ذات مقدّسش به عزّت و کرامت موصوف، اسم سامی وی در سماء احمد و در زمین محمّد و در جنّت ابوالقاسم» (مولود النبی، 1288 ق.: 182).
خاتم الأنبیاء در قرآن کریم نیز به این اسم پیامبر (ص) اشاره شده است: «ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً» (احزاب، 40). «خاتم» از ریشۀ «ختم» بهمعنی «پایان گرفته شده» است. «ختم» یعنی «کاملشدن چیزی و به آخر و انتها رسیدن» (ابن منظور،1414 ق.: ذیل ریشۀ خ ت م). «خاتم» چیزی است که با آن پای نامهها، اسناد و دفاتر را مهر میزدند. ازآنجاکه مهرزدن در خاتمه و پایان قرار میگیرد، نام «خاتم» بر وسیلۀ مهرزدن گذارده شده است؛ بنابراین «خاتم النبیین» بر این دلالت دارد که پیامبر (ص) پایان سلسلۀ انبیاء است. «بشارت باد تو را ای هاشم؛ زیراکه زود باشد که ظاهر گردد از ذرّیّۀ تو بهترین و گرامیترین خلق نزد خدا اَعنی خاتم انبیاء محمّد المصطفی (ص)» (مولود النبی، 1288 ق.: 30). «جناب باری تعالی فرمود که ای حبیب من و ای سیّد رسولان و ای اوّل مخلوقات من و آخر فرستادگان» (مولود النبی، 1288ق.: 8). «بعد از آن پروردگار عالمیان از نور پیغمبر آخر الزمان (ص) بیست و هشت دریا آفرید» (مولود النبی، 1288 ق.: 7).
ابوالقاسم پدر قاسم؛ پیامبر پس از تولد فرزند اولش، قاسم، به این کنیه مشهور شد. همچنین گفته شده است ابوالقاسم به این دلیل است که پیامبر(ص) تقسیمکنندۀ بهشت است (ابن شهر آشوب، 1379 ق.: 1/154). نیز چون پیامبر پدر همه است و پدر امام علی(ع) هم به شمار میرود که او خود تقسیمکنندۀ بهشت و دوزخ است (قسیم الجنه والنار)، پس پدرِ قاسم (ابوالقاسم) است (ابن بابویه، 1403 ق.: 1/52). «نام نامی وی در عرش احمد و در زمین محمّد و در بهشت ابوالقاسم است» (مولود النبی، 1288 ق.: 161).
مصطفی و مختار مصطفی از ریشۀ «ص ف و» و مختار از ریشۀ «خ ی ر» است. «اصطفاء و اختیار و اجتباء» نظیر همند. «اصطفاء» تناول خالص شىء است؛ چنانکه اختیار انتخاب خیر و خوب آن (قرشی، 1371 ش.: 4/136) ؛ بنابراین هردو بهمعنای برگزیده است. خداوند در میان بندگان و انبیاء خود حضرت محمد (ص) را بهعنوان «آخرین پیامبر خود» برگزیده است. «مُخبِر این خبرِ لطیف حبیب المصطفی (ص) و سیّد اهل مکّه و صفا و مُفَرِّق الکتائب ... است؛ پس اول چیزیکه آفرید نور حبیب خود محمّد المصطفی بود» (مولد النبی، 1288 ق.: 5) «محمّد مختار و رسول ملک جبّار» (مولود النبی، 1288 ق.: 193). رسول و نبی «رسول» بر وزن فعول به معنی «فرستادهشده» و «نَبِىّ» بر وزن فعیل اگر بهمعنى فاعل باشد، معنایش «خبردهنده» است؛ زیرا نبىّ ازجانب خدا خبر میدهد و اگر بهمعنى مفعول باشد، معنایش «خبر داده شده» است که نبىّ ازجانب خدا خبر داده میشود (قریشی، 1371 ش.: 7/7). از امام محمدباقر (ع) دربارۀ تفاوت میان رسول و نبی چنین آمده است: «النَّبِیُّ الَّذِی یَرَى فِی مَنَامِهِ وَ یَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ لَا یُعَایِنُ الْمَلَکَ وَ الرَّسُولُ الَّذِی یَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ یَرَى فِی الْمَنَامِ وَ یُعَایِنُ الْمَلَکَ» (کلینی، 1407ق.: 1/176). «نبی کسی است که در خواب میبیند و صدای فرشته را میشنود، ولی فرشته وحی را نمیبیند. ولی رسول کسی است که صدا را میشنود و در خواب میبیند و هم فرشتۀ وحی را در بیداری میبیند. درحقیقت در خواب و بیداری با وحی در ارتباط است». میان رسول و نبى نسبت عموم و خصوص مطلق است و هر رسولی، نبى است و اگر کسى نبى نباشد، رسول هم نیست. «بعد از آن پروردگار عالمیان از نور پیغمبر آخر الزمان (ص) بیست و هشت دریا آفرید» (مولود النبی، 1288 ق.: 7). «جناب باری تعالی فرمود که ای حبیب من و ای سیّد رسولان و ای اول مخلوقات من و آخر فرستادگان» (مولود النبی، 1288 ق.: 8). «السّلامُ علیکَ یا رسولَ اللّهِ» (مولود النبی، 1288 ق.: 346). «النبیّ الظاهر و النور الباهر صاحب البرهان و قاصم الأوثان و مُذِلّ الکَهّان» (مولود النبی، 1288 ق.: 191). اسامی دیگری نیز در این مولودنامه برای پیامبر ذکر شده است که همگی بیانگر دال شخصیت پیامبر است مانند: «الهاشمی الأبطحیّ المدنیّ القرشیّ العربیّ» (مولود النبی، 1288 ق.: 172). «سیّد الانام» (مولود النبی، 1288 ق.: 272). با بررسی آوایی اسامی پیامبر (ص) در این مولودنامه مشخص میشود تمام اسامی آن حضرت بهآرامی و به دور از هرگونه خشونت، تلفظ میشود. ازآنجاکه اسامی آن حضرت عربی است، با توجه به ساختار صرفی و اشتقاقی این اسامی به دال شخصیت آن حضرت پیبرده میشود؛ بنابراین بررسی شخصیت پیامبر (ص) از نظر دال یعنی نامشناسی براساس نظریۀ هامون بیانگر این است که نامها و القاب به کار رفته برای آن حضرت یعنی «احمد، محمد، ابوالقاسم، مصطفی، مختار، رسول الله، نبی الله، خاتم الأنبیاء ....» همگی با اوصاف و کنشهای آن حضرت همخوانی دارند و اسامی و القابش دلالت بر تمام خصوصیتهایی دارد که در این مولود النبی آمده است. به همین دلیل با بررسی صرفی و اشتقاقی اسامی پیامبر (ص) انتخاب اسامی (دال) اتفاقی نبوده و در پی هر اسمی تفکر و اندیشهای نهفته است. 3-3. سطوح توصیف شخصیت فلیپ هامون دربارۀ سطوح توصیف شخصیت بر این باور است: «علاوه بر آنکه میتوان شخصیت را بهعنوان مدلول اعتبار نمود، میتوان آن را علامتی چندپاره و غیرمتصل دانست که میتوان آرا بهصورت تکهتکه و یا مرکب توصیف نمود که این اقدام سطحهای وصف شخصیت نامیده میشود» (هامون، 1990: 25). سطحهای وصف شخصیت در این مولودنامه به ابعاد ظاهر (فیزیولوژیکی)، روانی و اجتماعی تقسیم میشود. 1-3-3. سطح ظاهری در کتب متعدد ویژگیهای ظاهری پیامبر (ص) چنین توصیف شده است: «رسول خدا (ص) بسیار بزرگ و گرانقدر بود. در دیدگان عظیم و موقّر مىنمود و در دلها عزیز و گرامى بود. چهرۀ مبارکش مانند ماه شب چهارده مىتابید و درخشان و نورانى بود. رنگ چهرهاش سفید مایل به سرخى بود. نه از لاغرى در دیدهها حقیر مىنمود، و نه از فربهى انگشتنما بود. چهرهاى سپید و نورانى، دیدگانى درشت و سیاه، ابروانى باریک و کمانى، جمجمهاى بزرگ و قامتى معتدل و میانه داشت. پیشانى مبارکش بلند و بینىاش باریک و کشیده بود. در سفیدى چشمانش اندکى سرخى دیده مىشد. ابروانى پیوسته و گونههایى صاف و هموار داشت. مچهایش درشت، ساقهاى دستش بلند بود. مفصل شانهها بزرگ و خود شانهها پهن بود. کفهاى دست و پایش کلفت و پرگوشت بود. برآمدگىهاى دو طرف سینهاش مو نداشت، گودى کف پایش بیش از حد متعارف [ ...] مژههایش بلند، محاسنش پر پشت و افتاده و شاربش پر پشت بود ...» (طباطبایی، 1381 ش.: 14-13). در این مولودنامه نیز به ویژگیهای ظاهری حضرت محمد (ص) اشاره شده است: «در این کتاب صفات پیغمبری است که نه بسیار بلند است و نه بسیار کوتاه، معتدل القامه، میان دو کتف مبارکش نقش مهر نبوّت مرقوم و در ناف مطهّرش صورتِ خالی به قلم قدرت مرسوم، ذات مقدّسش از تهامه مبعوث خواهد گردید» (مولود النبی، 1288 ق.: 359). «وَرَقه گفت آیا غیر ایشان کسی به خواستگاری تو آمده است؟ خدیجه گفت: آری محمّد بن عبداللّه. خدیجه گفت: عیوب او را از برای من وصف کن. وَرَقه گفت: شخصی است پاکیزه گوهر، زیبا قد، بزرگمنش، بلندقامت، سیاهچشم. ...خدیجه گفت: ای عمّ عیبش را بیان فرما، همچنانکه صفاتش را بیان فرمودی. گفت: ای فرزند بدان که گرانمایه گوهریست گلعذار، ماهرخسار، قمر طلعتی که از رشک جبین مبینش قرص منیر آفتاب پیوسته در اضطراب، شوخچشمی که از حسرت سواد طرف مُکَحَّلش سیهچشمان جهان دایم در پیچ و تاب ...، رعنا قامتی که به اعتدال قامتش سروی در گلشن کون ندیده، نازنینپیکری که از غیرت خورشید جمالش شاهد خلوتخانۀ سپهر بُرقَع فلک بر رُخ کشیده. خدیجه گفت: ای عمّ عیبش بیان فرما. وَرَقه گفت: ای خدیجه بدان که این بزرگوار را جسمی است اعلی ... نه بسیار بلند و نه بسیار کوتاه، معتدل القامه، لاله رخسار، شیرین رفتار، پاکیزه گفتار، ابرو کمان، خُدنگ مژگان، عنبر بوی، مشکین موی، یاقوت لب» (مولود النبی، 1288 ق.: 5-404). در این مولودنامه به نوع لباس پوشیدن پیامبر (ص) نیز اشاره شده است: «رسول خدا (ص) عمّامۀ سفید معطّر به مُشک اَذفَر* بر سر نهاده و جُبّۀ ارجوانی و حلّۀ یمانی در برافکنده» (مولود النبی، 1288 ق.: 298). «چون اکابر عرب این را شنیدند، نظر کردند که محمّد (ص) بر ایشان داخل گردید و عمّامه غالیه فام بر سرگذاشتند و نور از جبین مبین و رخسار نازنینش بر فلک شعشعه بسته و به لباس عبدالمطّلب و برد الیاس ملبّس گردیده و نعلین جدّ خود عبدالمطّلب را به پا فرموده و عصای ابراهیم را در دست گرفته و خاتمی از عقیق سرخ در انگشت مبارک جای داده» (مولود النبی، 1288 ق.: 424). 3-3-2. سطح اجتماعی در اسلام پیغمبر اکرم از بین مستضعفان برخاست و با کمک مستضعفان، مستکبران زمان خودش را آگاه کرد یا شکست داد. پیامبر (ص) فضائل اجتماعی متعددی مانند مبشّر و منذر، جود و بخشش، مهربانی، رحمه للعالمین، پناهگاه مظلومان، اشرف اهل عالم و نسب و حسب خانوادگی ممتاز دارند. از امام محمد بن على باقر (ع) هم روایت شده است که پیامبر (ص) فرمود: «خداوند از خلق خود عرب و از ایشان قبیله کنانه یا نضر بن کنانه و از ایشان قریش و از قریش بنى هاشم و از بنى هاشم مرا برگزید» (بیهقی، 1361 ش.: 114). اشاره به ویژگیهای اجتماعی شخصیت پیامبر (ص): مُخبِر این خبرِ لطیف حبیب المصطفی (ص) و سید اهل مکه و صفا و مُفَرِّق الکتائب ... است» (مولود النبی، 1288 ق.: 5)؛ «بشارت باد تو را ای هاشم! زیراکه زود باشد که ظاهر گردد از ذرّیّۀ تو بهترین و گرامیترین خلق نزد خدا اَعنی خاتم انبیاء محمّد المصطفی (ص)» (مولود النبی، 1288 ق.: 30). توسل مردم در سختیها به پیامبر (ص): «راوی گوید که چون مطّلب و شَیبه وارد حرم شدند، نور رسول خدا (ص) در جبین شَیبه ظاهر و هویدا بود و قریش به آن تبرک میکردند و چون مصیبتی ایشان را روی میداد و یا دشمنی روی به ایشان مینهاد به آن نور متوسّل میشدند و پروردگار عالم آن بلیّه را رفع مینمود» (مولود النبی، 1288 ق.: 75). «راوی گوید: ...خداوند جهان را اراده به ایجاد اشرف اهل عالم و افضل اولاد بنیآدم تعلّق گرفت» (مولود النبی، 1288 ق.: 160). «درِ رحمت حق بر روی خلق گشاید و مرشد و رهنمای ناس، حق را در خلق ظاهر کند. هرطرف روی نماید، حق با وی خواهد بود. احوال کفّار نامهسیاه از شمشیر جانکاهش تباه و سُدّۀ بارگاهِ فلک پایگاهش» (مولود النبی، 1288 ق.: 182). «یتیم ابوطالب چیزی ندارد و نه پدری دارد و نه جدّی. در نزد عمویش ابوطالب به سر میبرد و نیست نام وی در میان قریش مگر اینکه میگویند: یتیم ابوطالب» (مولود النبی، 1288 ق.: 276). «روشنیبخش اهل جهان و مهین و پیغمبر آخر الزمان، سیّد عرب و عجم» (مولود النبی، 1288 ق: 315)؛ «النبیّ الظاهر و النور الباهر صاحب البرهان و قاصم الأوثان و مُذِلّ الکَهّان» (مولود النبی، 1288 ق.: 191)؛ «ای محمّد تویی سید اولین و آخرین» (مولود النبی، 1288 ق.: 236). «خاتم انبیاء اَعنی بشیر النّذیر و ... آنکه جناب باری جلّت عظمته پیش از خلقت آدم (ع) او را بر شما عرضه نمود ... ، در این شب در بطن مادر قرار میگیرد» (مولود النبی، 1288 ق.: 161). در آیات متعدد نیز بر منذر و مبشّر بودن پیامبر (ص) اشاره شده است: «إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحِیمِ» (بقره/ 119). سطح اجتماعی شخصیت پیامبر (ص)
3-3-3. سطح روانی در سطح روانی پیامبر (ص) صفاتی چون صاحب امانت، مالک صیانت، شیرین کلام، صاحب علم، صاحب سکینه و وقار، پاکیزه گوهر، منزّه از فساد، مطهّر از ادناس، خاشع، زاهد و عابد ... دارند. «پس جبرئیل (ع) در میان ملائکۀ مقرّبین و صفوف طایران سَدرهنشین ندا کرد و وعدۀ ظهور خاتم انبیاء اَعنی بشیر النّذیر و سراج المنیر، صاحب امانت و مالک صیانت آنکه جناب باری جلّت عظمته پیش از خلقت آدم (ع) او را بر شما عرضه نمود ... در این شب در بطن مادر قرار میگیرد» (مولود النبی، 1288 ق: 161). «ذی علوم، ذات مقدّسش با صفت امانت و صیانت کَالطلوع الشّمس و وجود النّهار لازم و ملزوم. وی که یاقوت لب را به تبسّم بگشاید، از پرتو لؤلؤ دانش کرۀ زمین چون جرم خورشید مشرق تابان، هنگامیکه لعل نوشین را به تکلّم شیرین نماید، شیرین کلام» (مولود النبی، 1288 ق.: 181). «رحمه للعباد و به جمیع مؤمنان به غایت رؤوف و مهربان، مظلومان را پناه» (مولود النبی، 1288 ق.: 182)؛ «صاحب سکینه و وقار» (مولود النبی، 1288 ق.: 190). «کسی به سلام بر وی سبقت ننماید، مطهّر از ادناس، نمازکننده و زاهد و عابد و بسیار خشوع، بر بزرگ و کوچک به تحیّت سلام مینماید و با اغنی و درویش مصافحه میفرماید، هرآنچه بر زبان معجزبیانش گذر کند، صواب بود و هرچه از وی سؤال کنند، جواب فرماید. پاکیزه گوهر، منزّه از فساد، رحمه للعباد، از فرق تا به قدمش در نور پنهان» (مولود النبی، 1288 ق.: 2-181). «تاجدار کشور جود و احسان، پیغمبر آخر الزمان و شفیع عاصیان» (مولود النبی، 1288 ق.: 315). «السّلامُ علیکَ یا رسولَ اللّهِ، السّلامُ علیکَ یا نورَ عرشِ اللّهِ، السّلامُ علیکَ یا أمینَ اللّه علی وحیه، السّلامُ علیکَ یا أبا القاسمِ یا محمّدُ یا شفیعَ المذنبینَ، السّلامُ علیکَ و رحمةُ اللّه و برکاته» (مولود النبی، 1288 ق.: 346)؛ «نیکو خلق، عمیم الفضل، عظیم الجُود» (مولود النبی، 1288 ق.: 404). سطح روانی شخصیت پیامبر (ص)
نتیجه نتایج حاصل از ترسیم شخصیت پیامبر (ص) در کتاب مولود النبی براساس نظریه فیلیپ هامون نشان میدهد:
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
قرآن کریم
نهج البلاغه (1414ق). تصحیح صبحی صالح. قم: مؤسسة دار الهجرة.
ابن ابی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله. (1404ق.). شرح نهج البلاغة. قم: مکتبة آیة الله المرعشی النجفی.
ابن بابویه، محمد بن علی. (1413 ق.). من لا یحضره الفقیه. قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه.
ابن بابویه، محمد بن علی. (1362 ش.). الخصال. تصحیح علی اکبر غفاری. قم: جامعۀ مدرسین.
ابن بابویه، محمد بن علی. (1385 ش.). علل الشرائع. قم: کتابفروشی داوری.
ابن بابویه، محمد بن علی. (۱۴۰۳ق.). معانی الأخبار. تحقیق و تصحیح علیاکبر غفاری. قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه.
ابن حزم، (1418 ق.). جمهره انساب العرب. بیروت: دار الکتب العلمیه.
ابن درید، محمّد بن حسن. (1411 ق.). الاشقاق. به کوشش عبدالسلام محمّد هارون. بیروت: دارالجلیل.
ابن شهرآشوب، محمد بن علی. (۱۳۷۹ق.). مناقب آل ابیطالب. قم: علامه.
ابن عاشور، محمد طاهر، (1420 ق.). التحریر و التنویر. بیروت: مؤسسة التاریخ العربی.
ابن عساکر، (1415 ق.). تاریخ مدینه دمشق. بیروت: دار الفکر.
ابن منظور، محمد بن مکرم. (1414 ق.). لسان العرب. بیروت: دار صادر.
ابن هشام، (1414 ق.). السیره النبویه. بیروت: المکتبة العلمیة.
ابومخنف ازدی، لوط بن یحیی. (1398 ش.). مولودنامۀ حضرت امیرالمؤمنین علی (ع). مترجم محمدتقی موسوی. تصحیح و تعلیق حسین مهتدی. قم: کلام ماندگار.
اربلى، على بن عیسى. (1405 ق.). کشف الغمه فى معرفه الائمّه. بیروت: دار الاضواء.
آلوسى، سید محمود. (1417ق.). روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم. بیروت: دار الفکر.
بحراوی، حسن. (1990). بنیة الشکل الروائی. بیروت: المرکز الثقافی العربی.
بطرس البستانى. (بیتا). دائره المعارف بستانى. بیروت: دارالمعرفه.
بیهقی، ابوبکر. (1361 ش.). دلائل النبوة. ترجمه محمود مهدوی دامغانی. تهران: علمی و فرهنگی.
تسلیم جهرمی، فاطمه. (1400 ش.). واکاوی شخصیت امام علی (ع) در شعر دورۀ صفوی بر أساس نظریۀ فیلیپ هامون، مجله پژوهشنامۀ علوی. سال 12. شماره 2. صص 30-3.
حلبى، احمد سمین. (1417ق.). عمده الحفاظ فى تفسیر الالفاظ. بیروت: دار الکتب العلمیه.
حمداوی، جمیل. (2015). الاتجاهات السیمیوطیقیة. بیروت: المنظمة العربیّة للترجمة.
خسروانی، ایرج. (1392 ش.). خشت و کمارج گذرگاه خلیجفارس. شیراز: ارات ادیب مصطفوی.
دلشاد تهرانی، مصطفی. (1385ش.). سیرۀ نبوی (منطق عملی). تهران: دریا.
راغب اصفهانى، ابوالقاسم. (1418ق.). مفردات الالفاظ القرآن الکریم. بیروت: دار الاضواء.
سبحانی، جعفر. (1385 ش). فروغ ابدیت. قم: بوستان کتاب.
السهیلى، عبدالرحمن. (1412 ق). الروض الانف. بیروت: داراحیاء التراث العربى.
صابری، حسین. (1380ش). خاتم پیامبران (ص). مشهد: آستان قدس رضوی.
طباطبایی، سید محمد حسین. (1402 ق). المیزان فی تفسیر القرآن. بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات.
طباطبایی، محمد حسین. (1381 ش). سنن النبی. ترجمه حسین استاد ولی. تهران: پیام آزادی.
طبرسی، فضل بن حسن. (بیتا). مجمع البیان. تصحیح فضل الله یزدی طباطبایی. تهران: ناصر خسرو.
طریحى، فخرالدین. (1375 ش). مجمع البحرین. تحقیق سید احمد حسینی. تهران: کتابفروشى مرتضوى.
عامری، علی؛ طاهرینیا، علیباقر. (1395). نشانهشناسی ادبی شخصیت فرعون در قرآن کریم. فصلنامۀ پژوهشهای ادبی قرآنی. سال چهارم. ش 2. صص 144-165.
غلامی، مجاهد. (1400). ساحتهای دلالی و رمزگانی تصویر جلد کتابهای نقد ادبی. فنون ادبی. دانشگاه اصفهان. س13. ش 37. زمستان، صص. 30-13.
فاضل مسعودی، محمد. (1420 ق.). اسرار الفاطمیه. قم: انتشارات زائر.
فراشبندی، علیمراد. (1336 ش.). تاریخ و جغرافیای برازجان (سنگر مجاهدین). شیراز: چاپخانۀ احمدی.
فراهیدى، خلیل بن احمد. (1414 ق.). العین. قم: اسلامى.
فیروزآبادى، محمّد بن یعقوب. (بیتا). بصائر ذوى التمیز فى لطائف الکتاب العزیز. بیروت: المکتبة العلمیه.
فیض کاشانی، محمد محسن بن شاه مرتضی. (1406 ق.). الوافی. أصفهان: کتابخانه امام أمیر المؤمنین علی(ع)- أصفهان.
قارى، على محمّد. (بیتا). جمع الوسایل فى شرح الشمایل، قاهره: (بینا).
قرشی، علی اکبر. (1371 ش.). قاموس قرآن. تهران: دار الکتب الإسلامیة.
قرطبی، محمد بن احمد. (1364 ش.). الجامع لأحکام القرآن الکریم. تهران: ناصر خسرو.
قمّى، عبّاس بن محمدرضا. (1364ش.). مفاتیح الجنان. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى.
قمی، على بن ابراهیم. (1411 ق.). تفسیر قمى. بیروت: دار السرور.
قندوزی، سلیمان بن ابراهیم. (1422 ق.). ینابیع المودة لذوی القربی. قم: دار الأسوه.
الکفوى، ابوالبقاء ایوب. (1412ق.). الکیات معجم فى المصطلحات و الفروق و اللغویه. بیروت: مؤسسه الرساله.
کریمی، محمود. (1399 ش.). مدخل بخل. تهران: دایرة المعارف بزرگ اسلامی.
کلینی، محمد بن یعقوب. (1407ق.). الکافی. تصحیح علی اکبر غفاری و محمد آخوندی. تهران: دار الکتب الإسلامیة.
کوفی، فرات بن ابراهیم. (1410 ق.). تفسیر فرات الکوفی. تصحیح محمد کاظم. تهران: مؤسسة الطبع و النشر فی وزارة الإرشاد الإسلامی.
گرامی، محمد علی. (1385 ش.). حدیث لولا فاطمه. قم: دفتر آیت الله العظمی محمد علی گرامی.
لحمدانی، حمید. (2000). بنیة النص السردی. المرکز الثقافی العربی للطباعه و النشر. ط 2.
مجلسی، محمدباقر. (1403 ق.). بحار الأنوار. بیروت: مؤسسة الوفاء.
مجلسی، محمدباقر. (1404). مرآة العقول. تهران: دارالکتب الإسلامیه.
ناشناس، (1288 ق.). مولود النبی. ترجمه محمدباقر خشتی. دشتستان (روستای خیرآباد): حسینیۀ حاج بهروز حاجی زاده.
هامون، فلیپ. (1990). سیمیولوجیة الشخصیات الروائیة. ترجمة سعید بنکراد. الرباط. المغرب: دار الکلام.
الهندى، رحمة اللّه خلیل الرحمن. (بیتا). الموسوعه الذهبیه. (بیجا): مکتبة الثقافة الدینیه. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 294 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 225 |