تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,652 |
تعداد مقالات | 13,415 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,586,098 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,110,718 |
The application of Garcés’s model in the analysis of Fouladvand’s translation of Surah An’am (case study: semantic-lexical level) | ||
Linguistic Research in the Holy Quran | ||
دوره 11، شماره 2، خرداد 2022، صفحه 111-126 اصل مقاله (1015.65 K) | ||
نوع مقاله: Research Article | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/nrgs.2023.135618.1826 | ||
نویسندگان | ||
Fatemeh Kazemi1؛ Morteza Zare Beromi* 2 | ||
1PhD in Arabic Language and Literature, Faculty of Humanities, Allama Tabatabai University, Tehran, Iran | ||
2Assistant professor, Arabic Language Translation, Faculty of Humanities, Damghan University, Damghan, Iran | ||
چکیده | ||
Garcés’s model in the analysis of interlingual translation includes four levels: semantic-lexical, morphological-syntactic, discourse-functional, and stylistic-practical. Each of the four mentioned levels includes subcategories that provide the possibility of extensive and comprehensive analysis in interlingual translation with a combined approach. In this research, the application of the semantic-lexical level of Garcés’s model is considered, and Fouladvand’s translation of Surah An’am is selected as a research case. The research method is descriptive-analytical. The findings of the research show that Fouladvand has used strategies such as definition or explanation, cultural or functional equivalence, syntactic expansion, syntactic reduction, and translation of a specific word into a general word and a general word into a specific word in the translation of Surah An’am. The semantic-lexical level of Garcés’s model has two other subcategories: ambiguity and adaptation; Fouladvand’s translation of Surah An’am, for example, faces the challenge of creating ambiguity due to the multiple meanings of the words of the Holy Quran in the context of the verses. Adaptation means removing the cultural reference of the source language in the target language and replacing it with an unrelated reference, adaptation is an irrational strategy in interlingual translation; This strategy does not exist in Foladvand’s translation of Surah An’am. | ||
کلیدواژهها | ||
The Holy Quran؛ Translation؛ Fouladvand؛ Garcés’s model؛ Semantic-lexical level | ||
اصل مقاله | ||
1- طرح مسئله کارمن والرو گارسس،1 زبانشناس اسپانیایی، مبتکر یکی از الگوهای مشهور در مطالعات ترجمه است. الگوی پیشنهادی گارسس بر مبنای رعایت اصل تعادل، میان متن مبدأ و ترجمۀ آن به زبان مقصد شکل گرفته است. از دیدگاه وی متن مبدأ و مقصد باید در چهار سطح معنایی-لغوی، صرفی-نحوی، گفتمانی-کاربردی، و سبکی-منظورشناختی تا حد امکان اصل برابری را حفظ کنند؛ هرچند این سطوح گاهی در هم تداخل نیز پیدا میکنند (Garcés, 1994, 79). هر کدام از چهار سطح الگوی گارسس، زیرمجموعههایی دارند که عبارتاند از: الف) سطح معنایی-لغوی: تعریف یا توضیح، معادل فرهنگی یا کارکردی، بسط نحوی، قبض نحوی، ابهام، معادلگزینی واژۀ خاص با واژۀ عام یا بالعکس، اقتباس؛ ب) سطح صرفی-نحوی: ترجمۀ تحتاللفظی یا یکبهیک، تغییر نحو یا دستورگردانی، تغییر مقوله، جبران، بسط معنی، تلویح، تقلیل و حذف، تغییر نوع جمله؛ ج) سطح گفتمانی-کاربردی: حذف یا نادیده گرفتن منظور متن مبدأ، حذف حواشی، تغییر به دلیل اختلافهای فرهنگیاجتماعی، تغییر لحن، تغییر درونساختاری متن مبدأ، تعدیل محاورهای در دو سطح کلمهای و ورای کلمهای؛ د) سطح سبکی-منظورشناختی: بسط خلاقانه، اشتباه مترجم، حفظ اسامی خاص یا اعلام، حفظ ساختار بومی یا ویژۀ متن مبدأ، ترجمۀ نامناسب عناصر متن مبدأ، شرح و بسط به قیمت سادهسازی، تغییر در صنایع ادبی (Ibid, 81-83). الگوی گارسس به سبب ظرفیتی که در تعیین میزان قابلیت و کیفیت متون ترجمهشده و نیز میزان مطابقت آنها با متن مبدأ دارد، بهعنوان چهارچوبی کارآمد، در راستای ارزیابی میزان مقبولیت و کفایت انواع ترجمهها [به ویژه ترجمههای قرآن کریم] در نظر گرفته میشود (امرائی، 1397ش، ص 2). رواج ترجمههای متعدد و متنوع از قرآن کریم به زبانهای مختلف، نشاندهندۀ توجه روزافزون مسلمانان و غیر مسلمانان به شناخت و فهم بیشتر کلام الله است. این فرایند، شاخص مطمئنی است که نشان میدهد میزان توجه به قرآن کریم و مراجعه به آن در فرهنگ اسلامی کشورهای غیر عربزبان، بهویژه در ایران پس از انقلاب اسلامی، بیشتر و بهتر شده است؛ با این همه، از یک نکته نباید غفلت ورزید؛ اینکه اهمیت و ظرافت ترجمۀ متون مقدس با ترجمۀ متون غیر مقدس مقایسهپذیر نیست؛ از این رو، مترجمها و ترجمههای متون مقدس، نیازمند ارزیابی و نقد همیشگی هستند. سنجش ترجمههای فارسی قرآن کریم در قالب نقدها و بررسیهای مکتوب و شفاهی ازجمله رویدادهایی است که دستکم در دو دهۀ اخیر رونق بیشتری گرفته است؛ با این حال، به نظر میرسد هنوز در آغاز راه هستیم و ترجمههای فارسی، برای بهترشدن، نیازمند توجه جدی ترجمهپژوهان است. این سخن به معنای هیچ یا کم انگاشتن کوششهای پژوهشی گذشته نیست؛ زیرا فعالیتهای ذیل در زمرۀ امور اثبات شده است و انجام فعالیتهای علمی جدید با هدف توسعه و تعمیق فعالیتهای سابق صورت میپذیرد: - تهیۀ منابع معتبر آموزش ترجمه و نیز نقد و تحلیل ترجمه همواره مدنظر صاحبنظران ترجمه و ترجمهپژوهان بوده است؛ - نقدها و تحلیلهای صورتگرفته از ترجمههای قرآن کریم در پیشرفت مترجمها و نیز بهبود ترجمههای صورتگرفته از قرآن کریم مؤثر بودهاند؛ - کاربران زبان فارسی بهواسطۀ پژوهشهای صورتگرفته در ترجمههای قرآن کریم بهمرور از ترجمههای بهتری بهرهمند شدهاند که بدون تردید، این موضوع به ترویج دینمداری در جامعۀ اسلامی کمک رسانده است؛ با این حال، مشارکت در فعالیتهای یادشده و همچنین برداشتن گامهای جدید در مسیر نقد و تحلیل نظاممند ترجمههای قرآن کریم، همواره اهمیت و ضرورت ویژه داشته و گذر زمان خدشهای به ماهیت و اهمیت راهبردی این فعالیتها وارد نساخته است. ترجمۀ محمدمهدی فولادوند از قرآن در زمرۀ بهترین ترجمهها به زبان فارسی است و بر همین اساس، ترجمۀ یادشده دارای ویژگیهایی است که آن را شایستۀ بررسی میکند. بخشی از این ویژگیها به شرح ذیلاند: - نوع ترجمه: روش ترجمه آمیختهای از دو روش ترجمۀ محتوایی/معنایی و ترجمۀ تحتاللفظی است؛ یعنی ترجمۀ مترجم از قرآن کریم، روشن و شیوا و نیز مطابق با متن آیات کلام الله است. هدف مترجم از ترجمۀ معنایی انتقال دقیق پیام و محتواى متن مبدأ به زبان معیار متن مقصد است (جواهری، 1395ش، صص 41-40). مترجم در ترجمۀ معنایی میکوشد ساختار معنایی زبان مبدأ را در ساختار دستوری زبان مقصد قرار دهد. به عبارت دیگر، وی از راهیابی ساختارهای دستوری زبان مبدأ به زبان مقصد جلوگیری میکند (جلالی، 1389ش، ص 135). - نثر ترجمه: اسلوب و زبان ترجمه به فارسی امروز، ساده و شیواست؛ - مطابقت با متن: این ترجمه از مطابقت بینظیر با اصل کلام الله برخوردار است و باید آن را مهمترین ویژگی ترجمۀ فولادوند از قرآن کریم دانست؛ - توضیحات: این ترجمه توضیحات مختصری شامل ظاهرکردن مراجع ضمایر، حروف ربط و دیگر افتادگیها دارد که با دقت در قلاب قرار گرفتهاند؛ - هماهنگی شیوۀ ترجمه: روش مترجم بهصورت یکسان در سراسر ترجمه حفظ شده است؛ - هماهنگی در ترجمۀ واژههای مشابه: مترجم به رعایت این موضوع توجه داشته است. بهمنظور محدودساختن دامنۀ پژوهش در ترجمۀ فولادوند از قرآن کریم، سورۀ انعام، انتخاب و از الگوی گارسس، سطح معنایی-لغوی در نظر گرفته شد. سورۀ انعام یکی از مجموع انتخابهای ممکن برای پژوهش بود و انتخاب سطح اول از مجموع چهار سطح الگوی گارسس به دلیل همخوانی زیرمجموعههای این سطح با سبک ترجمۀ فولادوند صورت گرفت. در پژوهش حاضر، دو سؤال کلیدی وجود دارد: - بارزترین مؤلفههای سطح معنایی-لغوی الگوی گارسس در ترجمۀ فولادوند از سورۀ انعام چیست؟ - علت بارزبودن این مؤلفهها در ترجمۀ فولادوند از سورۀ انعام چیست؟
1-1- پیشینۀ پژوهش کاربست سطح معنایی-لغوی الگوی گارسس در تحلیل ترجمۀ فولادوند از سورۀ انعام، یک فعالیت پژوهشی جدید است و درست به همین دلیل، پژوهش حاضر با وجود آثاری که الگوی گارسس را مبنای نقد و تحلیل ترجمههای قرآن کریم قرار دادهاند، همچنان میتواند چشماندازهای بدیعی را از ترجمهپژوهی در قرآن کریم نزد مخاطبان نمایان سازد؛ با این حال، اشارۀ توصیفی به آثار پژوهشی مرتبط با بحث حاضر یک موضوع ضروری است. رحیمی خویگانی در مقالۀ خود با عنوان «نقد واژگانی ترجمه موسوی گرمارودی از قرآن کریم با تکیه بر سطح معنایی-لغوی گارسس» (1396ش)، انتخابهای واژگانی مترجم را در سطح یادشده به نقد گذارده و براساس زیرمجموعههای سطح معنایی-لغوی نتیجه گرفته است که موسوی گرمارودی در فرایند ترجمۀ قرآن کریم از توضیح و تفسیر واژگان و نیز همانندسازی و معادلگزینی استفاده کرده و نیز اقدام به قبض و بسط واژگانی و انتقال ابهام داشته است. رعنا فرهادی در پایاننامۀ خود با عنوان «بررسی ترجمههای قرآن کریم براساس مدل گارسس (مطالعه موردی: سورههای الطور، الحاقه و البلد در ترجمههای بهاءالدین خرمشاهی، طاهره صفارزاده و محمود حسن شیخ الهند)» (1397ش)، موضوع همخوانی ترجمههای مذکور از قرآن کریم با هنجارهای زبان فارسی را به بحث میگذارد تا مقصدگراترین ترجمه را به کاربران زبان فارسی معرفی کند. وی با مراجعه به مؤلفههای الگوی گارسس و ملاک قرار دادن این مؤلفهها نتیجه گرفته است که ترجمۀ خرمشاهی نسبت به ترجمههای صفارزاده و شیخ هند از هماهنگی و همخوانی بیشتری با هنجارهای زبان فارسی برخوردار است. امرایی در مقالۀ خود با عنوان «نقد و ارزیابی ترجمه قرآن آیتالله یزدی براساس نظریه گارسس (1994م) (مطالعه موردی سوره بقره)» (1397ش)، رهآورد گارسس در مطالعات ترجمه را مناسب نقد کیفی ترجمههای قرآن دانسته و از کاربست الگوی گارسس در ترجمۀ یزدی به این نتیجه رسیده است که مترجم در ترجمۀ قرآن، رویکرد مخاطبمحوری دارد. افزون بر این، مترجم در دو سطح سبکی-منظورشناختی و معنایی-لغوی بسیار دقیق است؛ اما در سطح گفتمانی-کاربردی این دقت را ندارد و بنابراین، گاهی سبک و پیام ترجمۀ وی از سبک و پیام زبان مبدأ فاصله میگیرد. آذرشب، ملکی و اسداللهی در مقالۀ خود با عنوان «تطبیق و ارزیابی ترجمههای قرآن کریم فولادوند و الهی قمشهای براساس الگوی گارسس (مطالعه موردی: سوره مبارکه قمر)» (1398ش)، الگوی چهار سطحی مذکور را «مبتنی بر اصل برابری بین متن مبدأ و مقصد دانستهاند» (همان، ص 225). آذرشب و همکارانش از مقایسۀ ترجمههای فولادوند و الهی قمشهای با یکدیگر نتیجه گرفتهاند که در سطح معنایی-لغوی، ترجمۀ فولادوند بسط معنایی بیشتری دارد و ترجمۀ الهی قمشهای با قبض معنایی، ابهام واژگانی و توضیح بیشتری مواجه است. در سطح صرفی-نحوی، ترجمۀ فولادوند با انتقال غیر دقیق ساختارهای صرفی و نحوی مبدأ روبهروست و ترجمۀ الهی قمشهای با جابهجایی ساختارها مواجه است. در سطح گفتمانی-کاربردی، ترجمۀ فولادوند و الهی قمشهای به دلیل تحتاللفظی بودن و نیز معناییبودن با تغییر در لحن و منظور آیات روبهروست. این مقوله در ترجمۀ فولادوند به دلیل گرایش قوی مترجم به ترجمۀ معنایی و نیز با در نظر گرفتن تفاوتهای اجتماعی و فرهنگی زبان مبدأ و مقصد نمود بیشتری یافته است؛ و در سطح سبکی-منظورشناختی، ترجمۀ الهی قمشهای بیش از ترجمۀ فولادوند با تغییر در کاربرد صنایع بلاغی مواجه است. درمجموع، یافتههای مقالۀ آذرشب و همکارانش، دستکم به دو دلیل نیازمند بازنگری است: نخست اینکه الگوی گارسس مبتنی بر اصل تعادل بین زبانهای مبدأ و مقصد است و نه برابری؛ دوم اینکه فولادوند و الهی قمشهای در زمرۀ مترجمان شاخص هستند و نقد منفی ترجمههای این دو باید با احتیاط کامل صورت پذیرد. انسیه سادات هاشمی در رسالۀ خود با عنوان «مطالعه تطبیقی کارآمدی الگوهای گارسس و برمن در نقد ترجمه قرآن» (1398ش)، به موضوع مبدأگرایی و مقصدگرایی ترجمههای قرآن کریم پرداخته است. وی بهمنظور روشمند ساختن پژوهش مذکور از الگوی مبدأمدار برمن2 در ارزیابی ترجمۀ رضایی اصفهانی، از الگوی مقصدمدار گارسس در ارزیابی ترجمۀ مکارم شیرازی و از تلفیق الگوهای برمن و گارسس در ارزیابی ترجمۀ صوفی استفاده کرده است. هاشمی از پژوهش خود به این نتیجه رسیده است که الگوهای برمن و گارسس در ارزیابی ترجمه مفیدند؛ اما با این حال، پژوهشگر باید دقت داشته باشد که الگوهای ترجمه نقدپذیرند و بنابراین، نباید به این الگوها اعتماد کامل داشت.
2- مبانی نظری پژوهش: سطح معنایی-لغوی الگوی گارسس سطح معنایی-لغوی، همانطور که پیشتر اشاره شد، نخستین سطح از الگوی چهار سطحی گارسس در تحلیل ترجمه است. این سطح مجموعهای از عنوانهای مرتبط با مقولههای معنایی و زبانی را در خود دارد که در فارسی با تعداد و نیز نامهای مختلفی به شهرت رسیدهاند؛ اما معمولاً به مسائل مشترکی اشاره دارند.
1-1-2- تعریف یا توضیح تعریف، اشاره به معنا یا معادل مشهور واژۀ زبان مبدأ است که در زبان مقصد قرض گرفته شده و توضیح، افزودن اطلاعات تکمیلی بر ترجمۀ واژۀ زبان مبدأ است که به دنبال اختلافهای فرهنگی با زبان مقصد، ناآشنا یا مبهم به نظر میرسد (نیازی و قاسمیاصل، 1397ش، ص 127). این مورد، بهویژه زمانی کاربرد دارد که واژۀ مدنظر ازنظر معنایی پیچیده باشد (Baker, 2011, 38).
2-1-2- معادل فرهنگی یا کارکردی گارسس در توضیح معادل فرهنگی یا کارکردی که به همانندسازی نیز شناخته میشود از وینی3 و داربلنه4 تأثیر پذیرفته است. وینی و داربلنه این اصطلاح را برای اشاره به مواردی به کار میبرند که زبانها یک موقعیت یکسان را با ابزار ساختاری یا سبکی مختلف توصیف میکنند. تعادل بهویژه در ترجمهکردن [یا معادلیابی] واژگان خاص، اصطلاحات و ضربالمثلها مفید است (1995, 38-39; 2004, 134).
3-1-2- بسط نحوی بسط نحوی، افزایش واژگانی متن مبدأ در فرایند ترجمه است که به دلیل ضرورتهای دستوری و نیز مفهومی صورت میگیرد؛ بنابراین، بسط نحوی یک مقولۀ دستوری/ معنایی است. گارسس دربارۀ بسط نحوی توضیح دقیقی ارائه نداده است؛ زیرا شیوۀ کاربست افزایش نحوی به قابلیتهای زبانی مترجمها بستگی دارد (نیازی و قاسمیاصل، 1397ش، ص 128). دربارۀ بسط نحوی میتوان این توضیح را ارائه داد که معمولاً ترجمهها تمایل دارند از متن اصلی طولانیتر باشند و این تمایل، نتیجۀ دو گرایش خردپروری و شفافسازی است. خردپروری و شفافسازی بر گسترش متنی اصرار میورزند؛ زیرا تصور این است که مقولههایی در متن اصلی «پنهان» ماندهاند (برمان، 2010م، ص 79). خردپروری بر ساختارهای نحوی متن اصلی اعمال میشود و آنها را براساس هنجارهای دستوری زبان مقصد بازنگری میکند (همان، ص 76). شفافسازی به خردپروری پیوسته است. شفافسازی به تعیینکنندگی تمایل دارد؛ یعنی میخواهد محدود و معین را تحمیل کند تا متن اصلی بهصورت شفاف در جامعۀ مقصد درکپذیر شود (همان، ص 78). 4-1-2- قبض نحوی قبض نحوی، عکس روش قبلی است. قبض نحوی یا کاهشیافتگی به معنای برابرساختن یک واژه از زبان مقصد با چند واژه از زبان مبدأ است (نیازی و قاسمیاصل، 1397ش، ص 129).
5-1-2- ابهام از نگاه گارسس، ابهام در متن اصلی ممکن است عمدی یا سهوی باشد. اگر سهوی باشد، باید آن را برطرف کرد و اگر عمدی باشد، باید آن را به زبان مقصد انتقال داد (همان، ص 130). مقولۀ ابهام، اعم از سهوی یا عمدی، دربارۀ قرآن کریم مصداق ندارد و این موضوع تنها در ترجمههای کلام الله مجید به سایر زبانها قابل بررسی است و یکی از نمودهای آن، چندمعنایی برخی از واژگان در بافت زبانی قرآن کریم است. منظور از چندمعنایی در قرآن کریم، برداشتها و تفسیرهای مختلف از واژهای است که در آیات مختلف این کتاب آسمانی تکرار میشود.
6-1-2- معادلگزینی واژۀ خاص با واژۀ عام یا بالعکس از نگاه گارسس، ترجمۀ واژگان خاص زبان مبدأ به واژگان عام زبان مقصد یا بالعکس، یعنی معادلگزینی واژگان عام زبان مبدأ با واژگان خاص زبان مقصد، یکی از راهکارهای متداول ترجمه و برقراری تعادل بین زبانهای مبدأ و مقصد است (نیازی و قاسمیاصل، 1397ش، ص 129). کاربست این راهکار، مشروط به خلأ واژگانی در زبانهای مبدأ و مقصد نیست و اغلب بستگی به سبک و روش مترجمها دارد. در توضیح خلأ واژگانی باید افزود که گرایش زبانها به داشتن واژههای عام معمولاً بیش از واژههای خاص است؛ زیرا محیطهای ویژۀ زبانی، در قیاس با محیطهای عام زبانی، کمتر و محدودترند؛ بنابراین، تولید واژههای خاص نسبت به واژههای عام در زبانها کمتر است. نمونههای بیشماری از این نوع عدم تعادل، بین زبانها وجود دارد؛ برای مثال، زبان انگلیسی، واژههای خاص بسیاری از جمله «feature»، «survey»، «report»، «critique»، «commentary» و «review» را ذیل «article» دارد که پیداکردن معادلهای دقیق آنها در زبانهای دیگر، مشکل و در مواردی غیرممکن است (Baker, 2011, 20).
7-1-2- اقتباس از نگاه گارسس، اقتباس اشاره به معنای نزدیک یا استفاده از معادل جاافتاده است. بهواسطۀ این راهکار، مضمون متن اصلی ازطریق یک موقعیت مشابه انتقال مییابد و معمولاً کارکرد فرهنگی دارد (نیازی و قاسمیاصل، 1397ش، ص 128). به نظر میرسد گارسس در معرفی این راهکار، متأثر از روش اقتباس5 در الگوی وینی و داربلنه (1995, 39-40; 2004, 134-136) است. اقتباس تغییر ارجاع فرهنگی است؛ هنگامی که موقعیت فرهنگ مبدأ در فرهنگ مقصد وجود ندارد. وینی و داربلنه برای مثال پیشنهاد میکنند ارجاع به بازی «کریکت» در متن انگلیسی را به بهترین وجه میتوان با ارجاع به «تور دو فرانس» در زبان فرانسه ترجمه کرد. آنها بر این ادعا هستند که استفادهنکردن از چنین اقتباسی در متن مقصد که از جهاتی «کاملاً صحیح» است، بعضی اوقات «میتواند بهواسطه وجود لحنی تشخیصناپذیر و چیزی که درست به نظر نمیرسد، مشخص شود» (1995, 53). راهکار وینی و داربلنه هرچند درست به نظر میرسد و میتواند در برخی کاربردهای اصطلاحی موفق باشد، درمجموع، عقلایی به نظر نمیرسد (ماندی، 1397ش، ص 115).
3- کاربست سطح معنایی-لغوی الگوی گارسس در ترجمۀ فولادوند از سورۀ انعام مطالعات قرآنی معاصر، علاوه بر افزایش کمی، به لحاظ روشها و رویکردهای پژوهشی، نسبت به سدههای پیشین، تفاوت چشمگیری داشته است. درواقع، به راهبرد مطالعات میانرشتهای که در همۀ حوزههای دانش بهعنوان یک ضرورت مطرح شده، در حوزۀ مطالعات قرآنی نیز توجه شده است و دانشمندان و پژوهشگران قرآنی کوشش کردهاند برای فهم، تفسیر و ترجمۀ آیات قرآن از انواع دانشها و روشها استفاده کنند. زبانشناسی، معناشناسی و ترجمه در شمار دانشهایی هستند که در تعامل عمیق با مباحث قرآنی قرار گرفتهاند و پژوهشهای متعددی را با رویکرد میانرشتهای سامان دادهاند؛ البته بررسی آثار قرآنی از سدههای نخستین اسلامی تا به امروز نشان داده است که مباحث مربوط به زبانشناسی اعم از واژهشناسی، ریشهشناسی و دستور و همچنین، کشف معانی قرآن از سطح واژگان تا ورای سطح واژگان که شامل آیات میشود، همواره در محور و مرکز توجه دانشمندان قرآنی بوده است؛ اما بدون تردید دانشهای مذکور با سازوکارهای امروزی ازجمله مسائلی که در بخش مبانی نظری پژوهش ذکر شدهاند، مدنظر پیشینیان نبوده است.
1-3- تعریف یا توضیح بهاءالدین خرمشاهى معتقد است ترجمۀ فولادوند از قرآن کریم، مهذب، متین، سرراست و فاقد گرایشهاى خاص و افراطى است. همچنین، کمال مطابقت با متن مقدس قرآن کریم را دارد. مترجم ترجمۀ خود را با دیگر ترجمههاى قرآنى به زبانهاى فرانسه، انگلیسى، هندى و اروپایى مطابقت داده و لغات، ضمائر، حروف مؤکده و مقدره و روابط ترکیبى کلمات را در نظر داشته و مساوى با اصل متن، در ترجمه آورده است و الحق والانصاف معنى و مقصود بلند این کتاب آسمانى را باز نموده و منتقل کرده است. وى هرجا که در برگردان فارسى نیاز به توضیح، لازم و ضرورى مىنماید، اشاراتى را داخل کروشه آورده است. در برخى موارد نیز مجبور به پانوشت دربارۀ توضیح و ترجمه آیه و واژههاى آن شده و گویى با این کار، ترجمه را از تفسیر جدا ساخته است. در برخى پانوشتها به وجوه قراءات و معانى آیات بر طبق آن وجوه و براساس تخصص زبانشناسى خویش به معادل لاتین برخى واژهها نیز اشاره کرده است (سلطانی رنانی، 1384ش، صص 108-107)؛ با این حال، مترجم در ترجمۀ سورۀ انعام بهندرت از راهکار تعریف و توضیح استفاده کرده است: ﴿وَهَذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ مُصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حولها وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ یُؤْمِنُونَ بِهِ﴾ (الأنعام: 6/ 92). «و این خجسته کتابى است که ما آن را فرو فرستادیم [و] کتابهایى را که پیش از آن آمده تصدیق میکند و براى اینکه [مردم] امالقرى [= مکه] و کسانى را که پیرامون آنند هشدار دهى و کسانى که به آخرت ایمان مىآورند به آن [قرآن نیز] ایمان میآورند» (فولادوند، 1395ش). مترجم اصطلاح «أُمَّ الْقُرَى» را عیناً و بدون دستکاری در ترجمۀ خود وام گرفته است؛ زیرا اصطلاح مذکور از نامهای مکه و در زمرۀ اعلام مکانی است که ترجمۀ غیرمستقیم یا معنایی آنها معمولاً توصیه نمیشود و بهتر است با حفظ امانتداری در نگارش، وام گرفته شوند؛ با این حال، مترجم ضمن تعهد به راهکار وامگیری، مصمم به شناساندن اصطلاح مذکور است؛ بنابراین، واژۀ «مکه» را که نزد مخاطبان کاملاً شناخته شده، بعد از «أم القری» در کروشه آورده است. ﴿قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذَابًا مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا﴾ (الأنعام: 6/ ۶۵). «بگو او تواناست که از بالاى سرتان یا از زیر پاهایتان عذابى بر شما بفرستد یا شما را گروه گروه به هم اندازد [و دچار تفرقه سازد]» (فولادوند، 1395ش). عبارت ﴿یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا﴾ در آیۀ مذکور ازنظر معنایی و مضمونی پیچیده است؛ بنابراین، مترجم عبارت توضیحی داخل کروشه یعنی «[و دچار تفرقه سازد]» را بر ترجمۀ «شما را گروه گروه به هم اندازد» افزوده است تا ضمن تشریح عبارت قرآنی، علت آن را نیز تبیین کند.
2-3- معادل فرهنگی یا کارکردی راهکار معادل فرهنگی یا کارکردی، شامل جایگزینکردن یک مقوله یا عبارت مختص به فرهنگ مبدأ با معادلی در زبان مقصد است که ممکن است معنای منطقی مشابهی با مبدأ خود نداشته باشد؛ ولی به احتمال زیاد همان تأثیر را بر کاربران زبان مقصد میگذارد. مزیت اصلی استفاده از این راهکار، مفهومی است که مترجم به کاربران زبان مقصد ارائه میدهد تا آنها بتوانند ماهیتی آشنا و خوشایند را تشخیص دهند. تصمیم مترجم در استفاده از این راهکار، اغلب به سه مورد بستگی دارد: نخست اینکه مترجم چقدر از طرف افرادی که ترجمه را به او سفارش دادهاند، آزادی عمل دارد؛ دوم اینکه هدف از ترجمه چیست؛ و سوم اینکه داوری مترجم دربارۀ روشنساختن یا مبهمکردن موارد خاص فرهنگی متن مبدأ چیست (Baker, 2011, 29). فولادوند در مواجهه با واژگان خاص و مقید به فرهنگ قرآن کریم، دو انتخاب متفاوت دارد: نخست وامگیری و دوم معادلگزینی.
1-2-3- وامگیری و صرفنظر از معادلگزینی فرایند وامگیری فولادوند از قرآن کریم، گاهی با حفظ صورت واژگان متن اصلی و گاهی نیز با تغییر صورت آنها ممکن شده است. در توضیح این نکته باید افزود مترجم براساس تفاوتهای آوایی و دستوری (ساختواژی) زبان فارسی از زبان عربی، تغییراتی را در نگارش واژگان وام گرفته شده، صورت داده است. ﴿قُلْ لِلَّهِ کَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ لَا رَیْبَ فِیهِ﴾ (الأنعام: 6/ ۱۲) «بگو از آن خداست که رحمت را بر خویشتن واجب گردانیده است یقیناً شما را در روز قیامت که در آن هیچ شکى نیست گرد خواهد آورد» (فولادوند، 1395ش). فولادوند واژۀ ﴿الْقِیَامَةِ﴾ را بهصورت «قیامت» وام گرفته است. وی به دلیل تفاوتهای ساختواژی و نگارشی زبان مقصد از زبان مبدأ ناگزیر به حذف «آل» و نیز نگارش «ة» به صورت «ت» شده است. ﴿وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ (الأنعام: 6/ ۷۵). «و اینگونه ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم» (فولادوند، 1395ش). فولادوند واژۀ ﴿مَلَکُوت﴾ را با حفظ صورت از سورۀ انعام وام گرفته است؛ واژۀ مذکور به دلیل اضافهشدن به واژۀ ﴿السَّمَاوَات﴾ ضرورتی برای پذیرفتن «آل» ندارد و به همین دلیل، نظام ساختواژی و آوایی آن در زبان فارسی بدون تغییر مانده است. ﴿وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ﴾ (الأنعام: 6/ ۵۹). «و کلیدهاى غیب تنها نزد اوست جز او [کسى] آن را نمیداند و آنچه در خشکى و دریاست مىداند و هیچ برگى فرو نمىافتد مگر [اینکه] آن را مىداند و هیچ دانهاى در تاریکیهاى زمین و هیچتر و خشکى نیست مگر اینکه در کتابى روشن [ثبت] است» (فولادوند، 1395ش). فولادوند واژههای ﴿الْغَیْب﴾ و ﴿کِتَابٍ﴾ را بهصورت «غیب» و «کتابی» وام گرفته است. قوانین متفاوت ساختواژی زبانهای عربی و فارسی در زمینۀ آوانگاری اسامی معرفه (شناس) و نکره (ناشناس)، مترجم را در موقعیتی قرار داده است که نتواند به حفظ صورت واژگان مبدأ در مقصد متعهد بماند. ﴿وَإِنْ کَانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقًا فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِی السَّمَاءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَةٍ﴾ (الأنعام: 6/ ۳۵). «و اگر اعراضکردن آنان [از قرآن] بر تو گران است، اگر میتوانى نقبى در زمین یا نردبانى در آسمان بجویى تا معجزهاى [دیگر] برایشان بیاورى [پس چنین کن]» (فولادوند، 1395ش). فولادوند ﴿إِعْرَاض﴾ را به «اعراضکردن» ترجمه کرده است. صرفنظر از مباحث آوایی و دستوری مرتبط با این تصمیم، به نظر میرسد مترجم میتوانست «اعراض» را معادلگزینی و آن را به «رویبرتافتن» یا «رویبرگرداندن» ترجمه کند.
2-2-3- معادلگزینی «ازنظر سوزان بسنت6 آنچه در فرایند ترجمه مشکلآفرین جلوه میکند، از جایگزینی صرف اقلام واژگانی و دستوری میان دو زبان فراتر میرود» (عبدالرئوف، 1389ش، ص 15). فودلاوند در مواجهه با شرایط مذکور، راهبرد معادلگزینی را مدنظر قرار داده است. ﴿قُلْ أَرَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السَّاعَةُ أَغَیْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ (الأنعام: 6/ ۴۰). «بگو به نظر شما اگر عذاب خدا شما را در رسد یا رستاخیز شما را دریابد اگر راستگویید کسى غیر از خدا را میخوانید» (فولادوند، 1395ش). مترجم واژۀ ﴿السَّاعَةُ﴾ را در راستای مقصدمحوری به «رستاخیز» ترجمه کرده است. براساس بافت آیه، وی میتوانست بهجای معادلگزینی از راهبرد وامگیری نیز استفاده کند. به نظر میرسد ترجیح یک راهبرد بر دیگری، همواره هدفمند نیست. ﴿وَزَکَرِیَّا وَیَحْیَى وَعِیسَى وَإِلْیَاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ (الأنعام: 6/ ۸۵). «و زکریا و یحیى و عیسى و الیاس را که همه از شایستگان بودند» (فولادوند، 1395ش). فولادوند واژۀ «شایستگان» را معادل واژۀ ﴿الصَّالِحِین﴾ در نظر گرفته است. وی در چهارچوب معادلگزینی میتوانست از واژۀ «نیکوکاران» نیز استفاده کند و حتی راهبرد ترجمۀ ﴿الصَّالِحِین﴾ را از معادلگزینی به وامگیری تغییر دهد. ﴿لَهُمْ دَارُ السَّلَامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَهُوَ وَلِیُّهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ (الأنعام: 6/ ۱۲۷). «براى آنان نزد پروردگارشان سراى عافیت است و به [پاداش] آنچه انجام میدادند او یارشان خواهد بود» (فولادوند، 1395ش). مترجم در راستای استفاده از راهبرد معادلگزینی عبارت ﴿دَارُ السَّلَام﴾ را با «سرای عافیت» و واژۀ ﴿وَلِیّ﴾ را با «یار» برابر ساخته است. همانطور که قبل از این اشاره شد، مقولۀ معادلگزینی، انتخابهای مترجم را از فرهنگ واژگانی زبان مقصد توسعه میدهد و بنابراین، وی میتواند نسبت به انتخابهای دیگر یا انتخابهای بهتر درنگ داشته باشد. افزون بر این، تغییر راهبرد ترجمه از معادلگزینی به وامگیری در آیۀ مذکور نیز اجراشدنی است.
3-3- بسط نحوی در ترجمۀ قرآن کریم برای رساندن «مفهوم آیه به مخاطب، مترجم باید واژههایی را به کار ببرد که معانی الفاظ متن اصلی را برساند یا حتی در صورت امکان بر معانی ضمنی الفاظ اصلی هم دلالت کند؛ در غیر این صورت بهوسیله قراین آن معنا را برساند تا معانی آیه، همانگونه که هست، در ترجمه منعکس شود. در برخی موارد، بهمنظور رساندن تمام مراد، واژهای در ترجمه افزوده میشود که این افزودهها تا هنگامی که سلامت معنا حفظ شود، مانعی ندارد» (معرفت، 1391ش، ص 159 در ابراهیمی و دیگران، 1393ش، ص 85). به عبارت دیگر، بسط نحوی متنافزایی را به دنبال دارد و به همین دلیل، مترجم باید در این زمینه آگاهانه عمل کند و از مهارت لازم برخوردار باشد. ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ﴾ (الأنعام: 6/ 1). «ستایش خدایى را که آسمانها و زمین را آفرید و تاریکیها و روشنایى را پدید آورد؛ با این همه کسانى که کفر ورزیدهاند [غیر او را] با پروردگار خود برابر میکنند» (فولادوند، 1395ش). فولادوند بهمنظور نزدیکساختن نظام دستوری/ معنایی آیه به دستور زبان فارسی، عبارت «[غیر او را]» بر ترجمۀ خود افزوده است تا کاربران زبان مقصد، برداشت دقیقی از عبارت ﴿الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ﴾ به دست آورند. ﴿وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکًا لَجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَیْهِمْ مَا یَلْبِسُونَ﴾ (الأنعام: 6/ 9). «و اگر او را فرشتهاى قرار میدادیم، حتماً وى را [بهصورت] مردى درمیآوردیم و امر را همچنان بر آنان مشتبه میساختیم» (فولادوند، 1395ش). فولادوند عبارت «[بهصورت]» را بر ترجمۀ واژۀ ﴿رَجُلًا﴾ افزوده است تا بدینوسیله مفعول دوم فعل «جعل» در زبان فارسی با دریافت بهتر و دقیقتری ازنظر دستوری/ معنایی همراه شود. ﴿قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ﴾ (الأنعام: 6/ 149). «بگو برهان رسا ویژه خداست و اگر [خدا] میخواست قطعاً همه شما را هدایت میکرد» (فولادوند، 1395ش). فولادوند ضمیر فعل ﴿شَاءَ﴾ را با وجود قرینۀ لفظی، اظهار کرده است تا بهواسطۀ بسط نحوی، بتواند ترجمۀ دقیق و صریحی را به مخاطبان ارائه دهد. 4-3- قبض نحوی در قبض نحوی با کاهش متن اصلی در متن مقصد مواجهیم که معمولاً براساس ضرورتهای دستوری/ معنایی صورت میگیرد.
1-4-3- تبدیل جملهواره به اسم فولادوند در ترجمۀ سورۀ انعام، گاهی جملهوارۀ متن اصلی را تا سطح یک واژه در متن مقصد کاهش داده است. ﴿وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَحَاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ﴾ (الأنعام: 6/ 10). «و پیش از تو پیامبرانى به استهزا گرفته شدند؛ پس آنچه را ریشخند میکردند، گریبانگیر ریشخندکنندگان ایشان شد» (فولادوند، 1395ش). مترجم واژۀ «ریشخندکنندگان» را جایگزین جملهوارۀ ﴿الَّذِینَ سَخِرُوا﴾ کرده است. ﴿قُلْ لِمَنْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلْ لِلَّهِ کَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ لَا رَیْبَ فِیهِ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ﴾ (الأنعام: 6/ ۱۲). «بگو آنچه در آسمانها و زمین است از آن کیست. بگو از آن خداست که رحمت را بر خویشتن واجب گردانیده است؛ یقیناً شما را در روز قیامت که در آن هیچ شکى نیست گرد خواهد آورد خودباختگان کسانیاند که ایمان نمیآورند» (فولادوند، 1395ش). فولادوند عبارت ﴿خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ﴾ را به «خودباختگان» ترجمه کرده است. ﴿وَعَلَى الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا کُلَّ ذِی ظُفُرٍ﴾ (الأنعام: 6/ 146). «و بر یهودیان هر [حیوان] چنگالدارى را حرام کردیم» (فولادوند، 1395ش). فولادوند در ترجمۀ جملهوارۀ ﴿الَّذِینَ هَادُوا﴾ واژۀ «یهودیان» را ذکر کرده است.
3-4-2- ترجمۀ جمع به مفرد ترجمهشدن جمع به مفرد، یکی دیگر از نمودهای قبض نحوی در ترجمۀ فولادوند است. موضوع شمار دستوری اگر بیرون از بافت متن بررسی شود، یک مقولۀ صرفی/ ساختواژی است و اگر در بافت متن بررسی شود، یک مقولۀ نحوی/ نقشی خواهد بود. ﴿وَإِنْ یُهْلِکُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ﴾ (الأنعام: 6/ ۲۶). «[ولى] جز خویشتن را به هلاکت نمىافکنند و نمىدانند» (فولادوند، 1395ش). فولادوند در این آیه عبارت ﴿أَنْفُسَهُمْ﴾ را که متشکل از دو اسم جمع است، به «خویشتن» که ساختاری مفرد دارد، ترجمه کرده است. در مواردی نیز مترجم براساس تفاوتهای دستوری/ معنایی زبان فارسی از زبان عربی، ناگزیر است صورتهای جمع را به صورتهای مفرد ترجمه کند. ﴿وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ﴾ (الأنعام: 6/ 29). «و برانگیخته نخواهیم شد» (فولادوند، 1395ش). مترجم واژۀ ﴿مَبْعُوثِین﴾ (برانگیختگان) را براساس ضوابط دستوری و معنایی زبان فارسی بهصورت مفرد، یعنی «برانگیخته» ترجمه کرده است. این امر به تفاوت بین ساختار زبانهای عربی و فارسی بر میگردد؛ زیرا در زبان فارسی، خبر جمع مشتق معمولاً بهصورت مفرد ترجمه میشود؛ همانطور که صفت مثنی و جمع بهصورت مفرد ترجمه میشود؛ اگرچه در زبان عربی مفرد نباشد. ﴿فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ﴾ (الأنعام: 6/ 44). «و یکباره نومید شدند» (فولادوند، 1395ش)؛ ﴿وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ﴾ (الأنعام: 6/ ۴۸). «و ما پیامبران [خود] را جز بشارتگر و هشداردهنده نمیفرستیم» (فولادوند، 1395ش) و ﴿وَإِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ (الأنعام: 6: 68) «و اگر شیطان تو را [در این باره] به فراموشى انداخت، پس از توجه [دیگر] با قوم ستمکار منشین» (فولادوند، 1395ش)، نمونههای دیگری از قبض نحوی به دلیل هنجارهای دستوری زبان فارسی هستند. در توضیح باید افزود در این آیهها ﴿مُبْلِسُون﴾ (نومیدان) به «نومید»؛ ﴿مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِین﴾ (بشارتگران و هشداردهندگان) به «بشارتگر و هشداردهنده»؛ و ﴿الظَّالِمِین﴾ (ستمکاران) به «ستمکار» ترجمه شده است.
5-3- ابهام سابق بر این اشاره شد که مقولۀ ابهام تنها در ترجمههای قرآن کریم درخور بحث و بررسی است و یکی از نمودهای مشهور آن، ترجمهای است که مترجمان از واژگان چندمعنا ارائه دادهاند. زمانی که مبحث چندمعنایی، درون یک فضای زبانی مطرح میشود، سخن از یک واژه است که میتواند در معانی متعدد به کار برده شود. بررسی ترجمۀ فولاوند از سورۀ انعام نشان داد وی واژگان چندمعنا را گاهی براساس بافت آیه و گاهی جدای از بافت ترجمه کرده است. افزون بر این، ترجمۀ متفاوت وی از واژگان تکرارشده در یک آیه نیز گاهی به بازنگری نیاز دارد.
3-5-1- تشخیص معنای واژه در بافت آیه واژۀ «ظلم (ظ لم) در قرآن کریم بر نه وجه است: شرک، گناه غیر از شرک، قتل، کمدادن، ستمکردن به مردم، زیان، ستمکار، انکار کردن قرآن و دزدی» (دامغانی، 1398ش، ص 205). ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ﴾ (الأنعام: 6/ 82). «کسانى که ایمان آورده و ایمان خود را به شرک نیالودهاند، آنان راست ایمنى و ایشان راهیافتگانند» (فولادوند، 1395ش). واژۀ ﴿ظُلْم﴾ در آیۀ یادشده به معنای «شرک» است (دامغانی، 1398ش، ص 205) و مترجم آن را درست تشخیص داده است.
3-5-2- عدم تشخیص معنای واژه در بافت آیه واژۀ «نور (ن و ر) در قرآن کریم بر ده وجه است: دین اسلام، ایمان، هدایت کننده، پیامبر، روشنایی روز، روشنایی ماه، روشنایی مؤمنان بر پل صراط، بیان حلال و حرام و امر و نهی در تورات، بیان حلال و حرام در قرآن و عدالت» (دامغانی، 1398ش، ص 297). ﴿وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ﴾ (الأنعام: 6/ 122). «و براى او نورى پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم راه برود» (فولادوند، 1395ش)؛ ﴿وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ﴾ (الأنعام: 6/ 1). «و تاریکیها و روشنایى را پدید آورد» (فولادوند، 1395ش)؛ ﴿قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتَابَ الَّذِی جَاءَ بِهِ مُوسَى نُورًا وَهُدًى لِلنَّاسِ﴾ (الأنعام: 6/ 91). «بگو چه کسى آن کتابى را که موسى آورده است نازل کرده [همان کتابى که] براى مردم روشنایى و رهنمود است» (فولادوند، 1395ش). واژۀ ﴿نُور﴾ در آیات مذکور بهترتیب به معنای «ایمان» یعنی «إیماناً یهتدی به»، «روشنایی روز» و «بیان حلال و حرام و امر و نهی در تورات» است (دامغانی، 1398ش، ص 297) که مترجم در تشخیص و ترجمۀ دقیق آنها کاملاً ناموفق است. افزون بر این، وی در تشخیص معنای واژۀ ﴿یَمْشِی﴾ نیز موفقیتی ندارد؛ واژۀ «مشی (مشی) در قرآن کریم بر چهار وجه است: گذشتن، هدایت، عبورکردن و راه رفتن» (دامغانی، 1398ش، ص 279). این واژه در آیۀ 122 سورۀ انعام به معنای «هدایت» است (همان).
3-5-3- دو ترجمۀ متفاوت از یک واژه در یک آیه ﴿أَلَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ مَا لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاءَ عَلَیْهِمْ مِدْرَارًا وَجَعَلْنَا الْأَنْهَارَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَکْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَأَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِینَ﴾ (الأنعام: 6/ 6). «آیا ندیدهاند که پیش از آنان چه بسیار امتها را هلاک کردیم [امتهایى که] در زمین به آنان امکاناتى دادیم که براى شما آن امکانات را فراهم نکردهایم و [بارانهاى] آسمان را پیدرپی بر آنان فرو فرستادیم و رودبارها از زیر [شهرهاى] آنان روان ساختیم، پس ایشان را به [سزای] گناهانشان هلاک کردیم و پس از آنان نسلهاى دیگرى پدید آوردیم» (فولادوند، 1395). در این آیه قرن (بر وزن عقل) در اصل به معنى جمعکردن است، «القرن: القوم المقترنون فی زمان واحد» و جمع آن قرون است. قرن، جماعتى را گفتهاند که در یک زمان نزدیک به هم زندگى میکنند؛ یعنى جمعشدهها (قرشی، 1391، ج 6، ص 50). فولادوند واژۀ ﴿قَرْن﴾ در عبارت ﴿أَلَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ﴾ را «امتها» ترجمه کرده و در انتهای آیه، یعنی در عبارت ﴿وَأَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِینَ﴾ آن را به «نسلها» ترجمه کرده است. بر همین اساس، ترجمۀ این واژه دارای ابهام است و بهتر بود فولادوند، واژۀ ﴿قَرْن﴾ را به معنای حقیقی خود که همان «قوم، جماعت یا گروه است» ترجمه میکرد.
6-3- معادلگزینی واژۀ خاص با واژۀ عام یا بالعکس بررسی ترجمۀ فولادوند از سورۀ انعام نشان داد وی در مواردی واژگان با معنای خاص این سوره را در زبان فارسی با واژگان عام برابر ساخته و گاهی نیز بالعکس فرایند مذکور عمل کرده است.
1-6-3- معادلگزینی خاص با عام این یکی از متداولترین راهکارهای ترجمه است و در بیشتر زبانها کاربرد دارد؛ زیرا ساخت سلسلهمراتبی حوزههای معنایی، مختص به یک زبان خاص نیست (Baker, 2011: 23). ﴿وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ کَمَا لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَنَذَرُهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾ (الأنعام: 6/ 110). «و دلها و دیدگانشان را برمیگردانیم [در نتیجه به آیات ما ایمان نمیآورند] چنانکه نخستین بار به آن ایمان نیاوردند و آنان را رها میکنیم تا در طغیانشان سرگردان بمانند» (فولادوند، 1395ش). مترجم واژۀ ﴿یَعْمَهُونَ﴾ به معنای «کور بمانند» یا «کوردل بمانند» را در چهارچوب معادلگزینی واژۀ خاص با واژۀ عام به «سرگردان بمانند» ترجمه کرده است. در توضیح باید افزود دامنۀ معنایی سرگردانماندن، بیشتر از کورماندن یا کوردل ماندن است و بنابراین، به رآس هرم معنایی خود نزدیکتر است.
3-6-2- معادلگزینی عام با خاص ترجمۀ عام به خاص، عکس ترجمۀ خاص به عام است. بر اساس این روش، مترجم واژگان زبان مبدأ را که دارای معانی عام هستند با واژگانی از زبان مقصد که معانی خاص دارند، برابر میسازد. ﴿فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ﴾ (الأنعام: 6/ 44). «پس چون آنچه را که بدان پند داده شده بودند، فراموش کردند، درهاى هر چیزى [از نعمتها] را بر آنان گشودیم تا هنگامى که به آنچه داده شده بودند، شاد گردیدند، ناگهان [گریبان] آنان را گرفتیم و یکباره نومید شدند» (فولادوند، 1395ش). مترجم واژۀ ﴿ ذُکِّرُوا﴾ به معنای «یادآوری شده بودند» یا «تذکر داده شده بودند» را براساس راهبرد معادلگزینی واژۀ عام با خاص به «پند داده شده بودند» ترجمه کرده است. ﴿أَلَا لَهُ الْحُکْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ﴾ (الأنعام: 6/ 62). «آگاه باشید که داورى از آن اوست و او سریعترین حسابرسان است» (فولادوند، 1395ش). مترجمان در ترجمۀ این آیه، اغلب واژۀ ﴿الْحُکْم﴾ را وام گرفتهاند و نیز در مواردی آن را به «فرمانروایی»، «حکومت» و «داوری» معنا کردهاند. داوری در مقایسه با واژۀ حکم و سایر معانی آن، یک واژۀ خاص است و فولادوند ازجمله مترجمانی است که داوری را بهعنوان ترجمۀ حکم انتخاب کرده است.
7-3- اقتباس همانطور که پیش از این اشاره شد اقتباس یک راهبرد غیرعقلایی و افراطی در ترجمه است و منظور از آن، تغییر اساسی ارجاع زبان مبدأ در زبان مقصد است؛ به این دلیل که مقولۀ خاص زبان مبدأ در زبان مقصد شناخته شده نیست. راهبرد مذکور، نمودی در ترجمۀ فولادوند از سورۀ انعام ندارد.
4- نتیجهگیری تحلیل ترجمۀ فولادوند از سورۀ انعام در سطح معنایی-لغوی نشان داد راهبردهای پیشنهادی گارسس در این سطح را نمیتوان بهصورت کامل در ترجمۀ قرآن کریم به کار بست؛ برای مثال، متن قرآن کریم از ابهام خالی است و بنابراین، اگر قرار به تشخیص ابهام باشد، باید این مقوله را نه در متن اصلی، در ترجمههای قرآن کریم به بحث گذارد. افزون بر این، راهبرد اقتباس به این دلیل که به مترجم مجوز تغییر ارجاع خاص زبان مبدأ را در زبان مقصد میدهد، یعنی این امکان را به مترجم میدهد که بهجای ارجاع حذفشده از متن اصلی، ارجاعی متفاوت از زبان مقصد را انتخاب کند که در ترجمههای قرآن کریم نمودی ندارد؛ بهویژه آنکه راهبرد مذکور را یک راهبرد غیر عقلایی و غیر منطقی در مطالعات ترجمه در نظر گرفتهاند. سایر راهبردهای مدنظر گارسس در سطح معنایی-لغوی از قابلیت اجرایی در ترجمههای قرآن کریم برخوردارند؛ برای مثال، فولادوند از راهبرد تعریف یا توضیح با هدف ترجمۀ تفسیری از راهبرد معادلیابی فرهنگی یا کارکردی با هدف انتقال ظرفیت تأثیرگذاری متن اصلی به متن مقصد، از راهبردهای بسط نحوی و قبض نحوی با هدف ترجمه براساس هنجارهای دستوری زبان مقصد و از راهبرد معادلگزینی واژۀ خاص با عام یا بالعکس با هدف دستیابی به یک ترجمۀ متفاوت از دیگران یا چیزی شبیه این استفاده کرده است. دربارۀ توضیح و تفسیر واژهها، فولادوند هر زمان در ترجمۀ سورۀ انعام نیاز به توضیح، لازم و ضرورى بوده، اشاراتى را داخل کروشهها آورده است. علاوه بر این، وی در ترجمۀ واژهها و اصطلاحات خاص فرهنگی، ترجیح داده است آنها را از متن اصلی وام بگیرد یا معادلیابی کند و در صورت لزوم برای توضیح هریک از این موارد، معادل مشهور یا توضیحی را در کروشهها ذکر کند. مترجم در زمینۀ بسط نحوی (افزایش) و قبض نحوی (کاهش) براساس سبک و روش خود در ترجمه و نیز هنجارهای دستوری زبان فارسی عمل کرده است؛ به این معنا که تفاوتهای دستوری زبان فارسی از زبان عربی، بهتنهایی عامل بسط و قبض نحوی در ترجمۀ فولادوند از سورۀ انعام نیست و در این بین باید روش مترجم در ترجمه را نیز مؤثر دانست. در بحث ابهام، فولادوند گاهی در تشخیص معنای واژگان براساس بافت آیات سوره موفق عمل کرده و گاهی نیز در این زمینه ناموفق است. بر این مورد باید ترجمۀ متفاوت و ابهامآفرین مترجم از یک واژۀ تکرارشده در یک آیه را نیز افزود. در مقولۀ ترجمۀ واژگان خاص به عام و نیز عام به خاص، مترجم با خلأ واژگانی در متن مقصد مواجه نیست که اگر چنین بود، میتوانست از راهبرد وامگیری استفاده کند؛ بهویژه آنکه متن مورد ترجمه، قرآن کریم است؛ بنابراین، به نظر میرسد وی در واژهگزینی، بیشتر براساس سبک خاص خود عمل کرده است تا به ساختارها و مضامینی متفاوت از دیگران دست یابد. در تأیید این مورد میتوان گفت مترجم گاهی از معادلیابی فرهنگی صرفنظر کرده و به وامگیری روی آورده است یا در مقولۀ ابهام، واژهای را که در یک آیه تکرار میشود و معنای مشخصی نیز دارد، به دو صورت متفاوت ترجمه کرده است.
پینوشتها:
| ||
مراجع | ||
القرآن الکریم. آذرشب، محمدعلی، ملکی، معصومه و لیلا اسداللهی. (1398ش). تطبیق و ارزیابی ترجمههای قرآن کریم فولادوند و الهی قمشهای براساس الگوی گارسس (مطالعه موردی: سوره مبارکه قمر). مطالعات ترجمه قرآن و حدیث، 6(12)، 260-225. ابراهیمی، ابراهیم، طهماسبی بلداجی، اصغر و بابالله محمدی نبی کندی. (1393ش). تحلیل و بررسی افزودههای تفسیری در شش ترجمۀ معاصر قرآن کریم (با محوریت سورۀ إسراء)». پژوهشهای ترجمه در زبان و ادبیات عربی، 4(11)، 112-83. امرائی، محمدحسن. (1397ش). نقد و ارزیابی کیفیت ترجمه قرآن آیتالله یزدی براساس نظریه گارسس (1994م) (مطالعه موردی: سوره بقره). مطالعات ترجمه قرآن و حدیث، 5(10)، 46-1. برمان، أنطوان. (2010م). الترجمة والحرف أو مقام البعد. ترجمة وتقدیم عزالدین الخطابی. مراجعة جورج کتورة. الطبعة الأولی. بیروت: المنظمة العربیة للترجمة. جلالی، سید لطفالله. (1389ش). ترجمة معنایی از منظر میلدرد لارسون. پژوهش، 2(1)، 119-136. جواهری، سید محمدحسن. (1395ش). روششناسی ترجمه قرآن. قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه. دامغانی، حسین بن محمد. (1398ش). واژهنامۀ وجوه و نظایر در قرآن کریم. تحقیق: طلال سالم الحدیثی و عادل الدرّه. ترجمه: عبدالجبار غوّاصی. مقابله و ویرایش: مجید احمدی. چاپ اول. شیراز: ایلاف. رحیمی خویگانی، محمد. (1396ش). نقد واژگانی ترجمه موسوی گرمارودی از قرآن کریم (با تکیه بر سطح معنایی-لغوی گارسس). مطالعات ترجمه قرآن و حدیث، 4(7)، 94-69. سلطانی رنانی، سیدمهدی. (1384ش). نقد ترجمه استاد فولادوند. پژوهشهای قرآنی، 44، 115-106. عبدالرئوف، حسین. (1389ش). جنبههای فرهنگی در ترجمه قرآن. ترجمۀ ابوالفضل حری و ملیحه بنیفاطمی. حسنا، 1(4)، 33-14. فرهادی، رعنا. (1397ش). بررسی ترجمههای قرآن کریم براساس مدل گارسس (مطالعه موردی: سورههای الطور، الحاقه و البلد در ترجمههای بهاءالدین خرمشاهی، طاهره صفارزاده و محمود حسن شیخ الهند). پایاننامۀ کارشناسی ارشد. تبریز: دانشگاه شهید مدنی آذربایجان. فولادوند، محمدمهدی. (1395ش). ترجمه قرآن کریم. تهران: پیام عدالت. قرشی، سید علیاکبر. (1391ش). تفسیر احسن الحدیث. قم: نوید اسلام. ماندی، جرمی. (1397ش). معرفی مطالعات ترجمه: نظریهها و کاربردها (ویراست چهارم). ترجمۀ علی بهرامی و زینب تاجیک. تهران: رهنما. معرفت، محمدهادی. (1391ش). تفسیر و مفسران. قم: تمهید. نیازی، شهریار، و زینب قاسمی اصل. (1397ش). الگوهای ارزیابی ترجمه (با تکیه بر زبان عربی): ویژۀ دانشجویان کارشناسی ارشد و دکتری مطالعات ترجمۀ عربی. تهران: دانشگاه تهران. هاشمی، انسیه سادات. (1398). مطالعه تطبیقی کارآمدی الگوهای گارسس و برمن در نقد ترجمه قرآن. رسالۀ دکتری. تهران: دانشگاه تهران. Baker, Mona. (2011). In Other Words: A coursebook on translation. Second edition. London and New York: Routledge. Garcés, Carmen Valero. (1994) “A methodological proposal for the assessment of translated literary works: a case study, the scarlet letter by n. hawthorne into spanish”. Babel. 40(2). 77-102. Vinay, Jean-Paul and Darbelnet Jean. (1958/ 1995) Comparative Stylistics of French and English: A Methodology for Translation. Translated and Edited by Juan C. Sager and Marie-J. Hamel. Amsterdam and Philadelphia: John Benjamin’s. Original French published 1958 as Stylistique comparée du Francis et de L’anglois: Methods de traduction. Paris: Didier. Vinay, Jean-Paul and Darbelnet Jean. (1995/ 2004) “A methodology for translation”. Translated by Juan C. Sager and Marie-J. Hamel. in L. Venuti (ed.) (2004). The Translation Studies Reader. London and New York: Routledge. 128-137. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,783 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 283 |