تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,676 |
تعداد مقالات | 13,678 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,705,598 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,527,190 |
اصول اثر دوگانه و تماس شخصی: سازوکارهای شهودی تصمیمگیری اخلاقی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش های علوم شناختی و رفتاری | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دوره 12، شماره 2 - شماره پیاپی 23، دی 1401، صفحه 187-210 اصل مقاله (887.62 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/cbs.2023.135790.1707 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
عادل بذرام1؛ مهدی خانجانی* 2؛ آراد حصاری3 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1کارشناس ارشد روانشناسی عمومی. دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی. دانشگاه علامه طباطبائی. تهران. ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2استادیار. عضو هیئت علمی گروه روانشناسی بالینی و عمومی. دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی. دانشگاه علامه طباطبائی. تهران. ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3دانشجوی کارشناسی ارشد روان شناسی عمومی. دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی. دانشگاه علامه طباطبائی. تهران. ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
هدف پژوهش حاضر، بررسی سازوکارهای ذهنی تصمیمگیری در دوراهیهای اخلاقی بوده است. اهداف موردنظر در پژوهش عبارت بودند از: 1. تأثیر دو اصل اخلاقی اثر دوگانه و تماس شخصی بر تصمیمگیری شرکتکنندهها؛ 2. رابطۀ هیجان فوری با تصمیمگیری اخلاقی و ۳. بررسی میزان آگاهی افراد از اصول زیربنایی تصمیمگیریهای اخلاقی خود در شرایط محدودیت زمانی. این پژوهش ازجمله طرحهای ترکیبی بوده است. ابزار پژوهش شامل سه سناریو بود که از پژوهشهای مشابه اقتباس شد. جامعۀ آماری شامل دانشجویان فعال در شبکههای مجازی مربوط به دانشگاههای سراسری شهر تهران بود. حجم نمونه 129 نفر بود و ازطریق روش دردسترس نمونهگیری انجام شد. برای تجزیهوتحلیل آماری نیز از آزمون تحلیل واریانس، آزمون تعقیبی توکی و ضریب همبستگی پیرسون استفاده شد. براساس نتایج پژوهش، تأثیر هر دو اصل مذکور بر تصمیمگیری اخلاقی آزمودنیها بهطور معنیداری (001/0 p ) تأیید شد. همچنین، مشخص شد که آزمودنیها از اصول مذکور آگاهی ندارند. همچنین، میان میزان پذیرفتنیبودن بهلحاظ اخلاقی و هیجان خوشایندی دربارۀ واقعۀ اخلاقی رخ داده، در سناریوها در شرایط محدودیت زمانی همبستگی مثبت (01/0 p ) وجود داشته است. از یافتههای پژوهش میتوان نتیجه گرفت که تصمیمگیری اخلاقی تابع سیستمی دوگانه است که عبارتاند از: 1. سیستمی شهودی، خودکار، فوری، جهانشمول و مبتنی بر هیجان که تابع سازوکارهای ذهنی بنیادین و حاصل فرایند انتخاب طبیعی است و فرد نسبت به آنها آگاهی چندانی ندارد و 2. سیستم منطقی که حاصل تقکر آگاهانه است و مسبب ارائۀ توجیهاتی برای تصمیمگیریهای اخلاقی فوری میشود. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل اثر دوگانه؛ اصل تماس شخصی؛ اخلاقی شهودی؛ تصمیمگیری اخلاقی؛ علم اخلاق فرگشتی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
معمای چگونگی تصمیمگیری از قدیمیترین معماهای ذهن است. رایجترین نظریه دراینباب، درقالب اصطلاحات حماسی مانند جنگ بین عقل و هیجانات است که اغلب عقل پیروز میدان میشود (لرر، 1399/2009). در همین راستا، برای چند دهه نگاه غالب در روانشناسی اخلاق[1] مبتنی بر این دیدگاه بوده است که قضاوتهای اخلاقی[2] افراد و تصمیمات مبتنی بر آن، محصول استدلال منطقی[3] و تصمیمات هشیار[4] است (Dworkin, 1998؛ Kaplow & Shavel, 2002؛ Kohlberg, 1981؛ koresgaard, 1996، بهنقل از Hauser et al., 2007). دیدگاه مذکور منطبق با مدل عقلگرایی قضاوت اخلاقی[5] است (Haidt, 2001). براساس این مدل، زمانی که افراد در یک موقعیت اخلاقی قرار میگیرند، بهواسطۀ استدلال منطقی، اقدام به قضاوت و تصمیمگیری اخلاقی میکنند. البته در این فرایند، عواطف[6] نیز میتوانند بهطور غیرمستقیم بر استدلال تأثیرگذار باشند (Haidt, 2001)؛ اما درمقابل دیدگاه عقلگرایانه دربارۀ قضاوتها و تصمیمات اخلاقی، مدل شهودگرای اجتماعی قضاوت اخلاقی[7] با ترکیب تحقیقات دربارۀ واکنشهای خودکار و فوری[8]، یافتههای علوم اعصاب[9] و نظریات روانشناسی فرگشتی[10] مطرح شده است (Greene & Haidt, 2002; Haidt, 2001; Haidt, 2007). براساس این دیدگاه، افراد در قضاوتهای اخلاقی خود ابتدا بهطور شهودی[11] تصمیم میگیرند و سپس برای تصمیم خود استدلال[12] و یا بهنوعی توجیه[13] میآورند و در بسیاری از موارد نیز دچار پدیدهای با عنوان ابهام اخلاقی[14] میشوند؛ بهاینمعنی که نمیتوانند دلیل پاسخهایشان را توضیح دهند (Haidt, 2001; Haidt, 2007). در دیدگاه مذکور، اگرچه شهود اخلاقی[15] ارتباطی به استدلال ندارد و از هیجانات، عواطف و احساسات درونی افراد تأثیر میپذیرد، نوعی از شناخت[16] در نظر گرفته میشود (Haidt, 2001; Haidt & Greene, 2002). برهمیناساس، جاناتان هایت پنج بنیاد اخلاقی[17] را مطرح کرد و معتقد بود که بنیادهای اخلاقی موردنظر او حاصل تاریخچۀ فرگشت[18] انسان هستند و کارکرد اجتماعی دارند و بنابراین، جهانشمول[19] هستند؛ اما تا حدی از فرهنگ نیز تأثیر میپذیرند (Haidt & Joseph, 2004؛ Graham et al., 2009؛ نجات و همکاران، 1395؛ هایت، 1398). پیرو دیدگاه هایت (Haidt, 2001) پژوهشهایی را گرین و همکاران (Greene et al., 2001; Greene et al., 2004) بهمنظور بررسی فعالیت سیستم عصبی مرکزی[20] هنگام تصمیمگیری اخلاقی طراحی کردند. آنها درنتیجۀ پژوهشهای خود، به دو سیستم متفاوت اخلاقی پی بردند که با ساختارهای متفاوتی از سیستم عصبی مرکزی مرتبط بودند و عبارت بودند از: 1) «سیستم گرم هیجانی[21]» و 2) «سیستم سرد منطقی[22]». «سیستم گرم هیجانی» مسئول پاسخهایی فوری، خودکار و مبتنی بر هیجان بود و به نواحی از مغز مرتبط بود که بهلحاظ فرگشتی از قدمت بیشتری برخوردار بودند. «سیستم سرد منطقی» نیز مسئول پاسخهایی بود که حاصل تفکر و بهکارگیری منطق بودند و با نواحی از مغز مرتبط بود که بهلحاظ فرگشتی قدمت کمتری داشتند. در راستای دیدگاه شهودگرایی اخلاقی[23] هایت (Haidt, 2001) که مبتنی بر تأثیر فوری و خودکار هیجانات بر تصمیمات اخلاقی است، کوشمان و همکاران (Cushman et al., 2006) و هاوزر و همکاران (Hauser et al., 2007) با استفاده از دوراهیهای واگن قطار[24] که نخستین بار فوت (Foot, 1967) آن را ایجاد کرده بود و تامسون (Thamson, 1985) آن را توسعه داده بود، سه اصل اخلاقی «عملکردن[25]»، «تماس شخصی[26]» و «اثر دوگانه[27]» را در فرهنگهای مختلف بررسی کردند. براساس اصل عملکردن که از اندیشههای فلسفی فوت (Foot, 1967) و تامسون (Thamson, 1985) برآمده است، اگر آسیبی به فردی وارد شود و آسیب مذکور درنتیجۀ عملنکردن فرد تصمیمگیرنده باشد، پذیرفتنیتر از آسیبی است که درنتیجۀ عملکردن فرد تصمیمگیرنده باشد (Cushman et al., 2006). براساس اصل تماس شخصی، آسیبرساندنی که درنتیجۀ عدمتماس شخصی یا فیزیکی بین قربانی و فاعل باشد، پذیرفتنیتر از آسیبرساندنی است که درنتیجۀ تماس شخصی یا فیزیکی بین قربانی و فاعل باشد (Cushman et al., 2006) و درنهایت، براساس اصل اثر دوگانه که نخستین بار توماس آکوئیناس[28] آن را مطرح کرده بود (Andrade, 2019)، اگر آسیبرساندن به فردی پیامد جانبی یا اصطلاحاً پیامد پیشبینیشدۀ عملی باشد که به خیر بیشتر میانجامد، پذیرفتنیتر از حالتی است که آسیبرساندن به یک فرد وسیلهای برای رسیدن به خیر بیشتر است یا اصطلاحاً آسیب وارده عامدانه باشد (Hauser et al., 2007 ;Cushman et al., 2006 ;Andrade, 2019). کوشمان و همکاران (Cushman et al., 2006) و هاوزر و همکاران (Hauser et al., 2007) اصول فوق را بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند که هر سه اصل مذکور بهطور برجستهای بر تصمیمات و قضاوت اخلاقی شرکتکنندهها در دوراهیهای واگن قطار تأثیرگذار هستند؛ اما نکتۀ جالبتوجه پژوهش آنها این موضوع بوده است که وقتی از شرکتکنندهها دلیل پاسخهایشان را میپرسیدند، یا دچار ابهام اخلاقی میشدند و یا استدلالی ارائه میدادند که با اصول مذکور هیچگونه ارتباطی نداشت. کوشمان و همکاران (Cushman et al., 2006) و هاوزر و همکاران (Hauser et al., 2007) به این نتیجه رسیدند که اصول فوق، بهویژه اصل اثر دوگانه بهطور جهانشمول[29] و شهودی[30] بر تصمیمات اخلاقی افراد حاکم هستند و استدلال آگاهانه نقش کمرنگی در تعیین تصمیمات اخلاقی دارد. در همین راستا، هاوزر و همکاران (Hauser et al., 2009) قضاوت اخلاقی شرکتکنندههایی از کشور هلند[31] را در دوراهیهای اخلاقی مربوط به موضوع اوتانازی[32] مورد بررسی قرار دادند و مشاهده کردند که شرکتکنندهها بهسمت عملنکردن سوگیری دارند. بانرجی و همکاران (Banerjee et al., 2010) تأثیر چهار عامل جنسیت، تحصیلات، سیاست و مذهب را بر قضاوتهای اخلاقی شهودی بیش از هشتهزار شرکتکننده و با استفاده از دوراهیهای اخلاقی بررسی کردند و به این نتیجه دست یافتند که متغیرهای فوق که بهنوعی متغیرهای فرهنگی[33] محسوب میشوند، تأثیر ناچیزی بر قضاوتهای اخلاقی افراد دارند و بر وجود یک شهود جهانشمول اخلاقی تأکید کردند. آروتیونووا و هاوزر (Arutyunova & Hauser, 2013) و آروتیونوا و همکاران (Arutyunova et al., 2016) تأثیر سه اصل عملکردن، تماس شخصی و اثر دوگانه را در فرهنگ شرقی مردم روسیه[34] بررسی کردند و اثرگذاری هر سه اصل مذکور بر قضاوتهای اخلاقی شرکتکنندهها را تأیید کردند. در ایران نیز حاتمی و آقابابایی (۱۳۹۰)، آقابابایی و حاتمی (۱۳۹۱) تأثیر عامل قصد را که فاکتور بنیادی اصل اثر دوگانه محسوب میشود، بر قضاوت اخلاقی شرکتکنندهها بررسی کردند و بار دیگر تأثیر اصل مذکور تأیید قرار گرفت. بذرام (۱۴۰۱) تأثیر سه اصل عملکردن، تماس شخصی و اثر دوگانه را بر قضاوتهای اخلاقی شرکتکنندهها و در شرایط متفاوتی از اشتراک ژنتیکی، سن و جنسیت فرد در معرض خطر بررسی کردند و به این نتیجه دست یافتند که اصول تماس شخصی و اثر دوگانه در تمامی شرایط اثر معنیداری بر قضاوت اخلاقی شرکتکنندهها میگذارند؛ اما اصل عملکردن تحتتأثیر برخی از متغیرها قرار میگیرد. برای مثال، در شرایطی که فرد در معرض خطر، یک مرد 75ساله بوده است، اصل عملکردن نتایجی کاملاً متفاوت به دست داد؛ بهطوریکه شرکتکنندهها، عملکردن و گرفتن جان یک مرد 75ساله را برای نجات جان پنج نفر، پذیرفتنیتر از عملنکردن و گرفتهشدن جان یک مرد 75ساله برای نجات جان پنج نفر میدانستند. برهمین اساس، نتیجۀ بهدستآمده در پژوهش بذرام (۱۴۰۱) دربارۀ اصل عملکردن همسو با نتایج آباربانل و هاوزر (Abarbanell & Hauser, 2010) و همینطور پترینوویچ و همکاران (Petrinovich et al., 1993) بوده است. در پژوهش پترینوویچ و همکاران (Petrinovich et al., 1993) «اصل عملکردن» تأثیر ناچیزی نشان داد. در پژوهش آباربانل و هاوزر که بر روی آزمودنیهایی از قوم مایا[35] (سرخپوستان آمریکای مرکزی) انجام شده بود، هیچگونه تأثیری دربارۀ اصل عملکردن بر قضاوت اخلاقی و تصمیمگیری اخلاقی آزمودنیها دیده نشد (Abarbanell & Hauser, 2010). همچنین، احمدی (۱۳۹۸) در پژوهشی تأثیر دلایل منطقی بر تغییر تصمیمهای اخلاقی را در میان 765 نفر از ساکنان شهر تهران بررسی کرد و به این نتیجه رسید که دلایل منطقی به تغییر تصمیمهای اخلاقی افراد کمکی نمیکنند. براساس آنچه بیان شد، ادعای گرین و هایت (Greene & Haidt, 2002)، هاوزر و همکاران (Hauser et al., 2007) و هایت (Haidt, 2001) و بسیاری دیگر از اندیشمندان فرگشتی، علوم شناختی و علوم اعصاب بر این است که تصمیمات اخلاقی بهمیزان زیادی متاثر از نوعی شهود درونی و همینطور سازوکارهای ذهنی جهانشمول و فرگشتیافتهای هستند که برای صدها هزار سال بهدلیل کارکرد اجتماعی که داشتهاند، انتخاب طبیعی[36] شدهاند و تا به امروز نیز در سیستم روانشناختی و عصبشناختی انسان حفظ شدهاند. پژوهشهایی که درجهت بررسی ادعای مذکور انجام شدهاند، عموماً در کشورهای غربی بودهاند و ازآنجاکه یکی از راههای اصلی برای مشخصکردن اینکه آیا یک پدیدۀ روانشناختی ریشهای فرگشتی دارد یا خیر، مطالعاتی در فرهنگهای گوناگون بهمنظور بررسی جهانشمولبودن آن پدیده است، زیرا سه راه معتبر دربارۀ بررسی سازوکارهای فرگشتی، عبارتاند از 1) مطالعات ژنتیکی و رابطۀ ژنهایی خاص با رفتارها و سازوکارهایی که ادعا میشود ریشۀ فرگشتی دارند؛ 2) مطالعات عصبشناختی دربارۀ کشف فرایندهای خاصی که به رفتار یا سازوکار ذهنی خاصی میانجامند که ادعا میشود ریشۀ فرگشتی دارند و 3) مطالعۀ سازوکارهای و رفتارهایی که ادعا میشود ریشۀ فرگشتی دارند در فرهنگهای مختلف بهمنظور کشف جهانشمول و ناوابسته به فرهنگبودن رفتارها و سازوکارهای ذهنی ادعاشده. ازآنجاکه رابطۀ ژنها و رفتارها و سازوکارهای ذهنی به نظر میرسد رابطهای بسیار پیچیده باشد؛ بهطوریکه جزئیات نحوۀ رابطۀ آنها چندان روشن نیست و باتوجهبه اینکه برای انجام مطالعات عصبشناختی بهتر است شواهد ابتدایی مبنی بر احتمال جهانشمولبودن و فرگشتیبودن رفتار و سازوکار ذهنی موردنظر به دست آید تا با مطالعاتی دقیقتر به جستوجوی فرایندها و نواحی عصبی دخیل در رفتارها و سازوکارهای ذهنی موردنظر پرداخته شود (چرچلند، 1400/2011)، به نظر میرسد مطالعه دربارۀ موضوع موردبحث در کشور ایران میتواند نتایج مفیدی داشته باشد. همچنین، در پژوهشهای گذشته، عموماً اثر هریک از اصول عملکردن، تماس شخصی و اثر دوگانه بهتنهایی بررسی شده است و بررسی اثر تراکمی اصول فوق بر تصمیمات اخلاقی مغفول واقع شده است. ازاینجهت، در پژوهش حاضر اثر تراکمی دو اصل تماس شخصی و اثر دوگانه بر تصمیمات اخلاقی بررسی شد. دلیل بررسینشدن اصل عملکردن، نتایجی است که از بررسیهای آباربانل و هاوزر (Abarbanell & Hauser, 2010)، پترینوویچ و همکاران (Petrinovich et al., 1993) و بذرام (۱۴۰۱) دربارۀ وابستگی به فرهنگ اصل مذکور به دست آمده است؛ بنابراین، چندان نمیتوان ادعای فرگشتیبودن اصل عملکردن را در نظر گرفت. همچنین، در هیچکدام از پژوهشهای فوق، رابطۀ بین احساسات درونی یا هیجانات فوری، با قضاوت اخلاقی آزمودنیها بررسی نشده است. براساس این ایده که تصمیمات آزمودنیها مبتنی بر شهودی درونی و براساس هیجانات و احساسات فوری در هنگام مواجهه با دوراهیهای اخلاقی ایجاد میشود، طراحی پژوهشی که رابطۀ میان قضاوت اخلاقی فوری با احساسات، عواطف و هیجانات فوری شرکتکنندهها را بررسی کند، میتواند بینش خوبی دربارۀ ایدۀ مذکور ایجاد کند. برهمیناساس، در پژوهش حاضر رابطۀ میان حس درونی آزمودنیها دربارۀ سناریوهای مطروحه و نظرشان دربارۀ میزان پذیرفتنیبودن هریک از دوراهیهای اخلاقی نیز بررسی شده است. همچنین، در پژوهش آقابابایی و حاتمی (۱۳۹۰) و آقابابایی و حاتمی(۱۳۹۱) تنها تأثیر اصل اثر دوگانه و با وجود فرصت برای فکرکردن برای شرکتکنندهها بررسی شده است. ازاینجهت، در پژوهش حاضر سعی شده است با ایجاد محدودیت زمانی برای پاسخگویی، پاسخ فوری شرکتکنندهها به دست آید. همچنین، در ایران پژوهشی پیرامون بررسی استدلال شرکتکنندهها دربارۀ تصمیمات اخلاقیشان صورت نگرفته است. برهمیناساس، در پژوهش حاضر از شرکتکنندهها خواسته میشود تا بعد از پاسخگویی فوری در شرایط محدودیت زمانی به دوراهیهای اخلاقی، بدون محدودیت زمانی به بیان دلایل منطقی پاسخ خود بپردازند. بهطور کلی، پژوهش حاضر در پی چند هدف بوده است که عبارتاند از: 1) تعیین نقش دو اصل تماس شخصی و اثر دوگانه بر قضاوت اخلاقی فوری آزمودنیها در شرایط محدودیت زمانی؛ 2) تعیین نقش تراکمی دو اصل تماس شخصی و اثر دوگانه بر قضاوت اخلاقی آزمودنیها؛ 3) بررسی رابطۀ بین قضاوت اخلاقی آزمودنیها دربارۀ میزان پذیرفتنیبودن رخداد شرحدادهشده در سناریو با میزان حس خوشایندی آزمودنیها دربارۀ سناریوهای موردنظر و 4) بررسی استدلالهای آزمودنیها دربارۀ پاسخهایی که ارائه دادهاند، بدون محدودیت زمانی. براساس آنچه بیان شد، پژوهش حاضر در پی پاسخگویی به سه پرسش است: 1) آیا میان میزان پذیرفتنیبودن یک عمل اخلاقی و میزان خوشایندی بهعنوان نمایندۀ حس درونی شرکتکنندهها در شرایط محدودیت زمانی رابطه وجود دارد؟؛ 2) آیا اصول تماس شخصی و اثر دوگانه بر میزان خوشایندی و پذیرفتنیبودن ازنظر شرکتکنندهها در شرایط محدودیت زمانی تأثیر دارند؟ و 3) آیا شرکتکنندهها به اصول زیربنایی پاسخهای خود آگاه هستند؟
روش پژوهش جامعه، روش نمونهگیری و حجم نمونه جامعۀ موردپژوهش، دانشجویان دانشگاههای تهران، علامه طباطبایی، خوارزمی، بهشتی و تربیتمدرس فعال در شبکۀ مجازی اینستاگرام و حاضر در پیج اینستاگرام دانشگاههای مذکور بوده است. باتوجهبه اینکه در آزمایشهای مرسوم در حیطۀ موردمطالعۀ پژوهش حاضر برای بررسی تأثیر موقعیت، بررسی حداقل 30 نفر در هر موقعیت کافی است (فاندر[37]، بهنقل از آقابابایی و حاتمی، ۱۳۹۰). همچنین، باتوجهبه میانگین حجم نمونۀ پژوهشهای مشابه آقابابایی (۱۳۹۰)، آقابابایی و حاتمی (۱۳۹۰) و آقابابایی و حاتمی (۱۳۹۱)، تعداد 129 نفر نمونه بهروش در دسترس و ازطریق لینک ساختهشده در سایت https://epoll.pro/ جمعآوری شد که از این تعداد 90 (8/69درصد) نفر زن و 39 (2/30درصد) نفر مرد بودند. میانگین و انحراف استاندارد سن زنان در این پژوهش بهترتیب برابر 46/25 (31/9) و برای گروه مردان برابر 26/30 (30/14) است.
ابزار پژوهش ابزار جمعآوری دادهها در پژوهش حاضر، سناریوهای اقتباسشده از آندراد (Andrade, 2019)، کوشمان و همکاران (Cushman et al., 2006)، فوت (Foot, 1967)، هاوزر و همکاران (Hauser et al., 2007) و تامسون (Thomson, 1985) و با تغییری جزئی در ساختار سؤال مطرحشده از آن است که بهشرح زیر است: سناریو «الف») واگنی که کنترل خود را از دست داده و سرعتِ آن هر لحظه در حال افزایش است، بهسمت پنج نفر در حرکت است. اگر واگن ادامۀ مسیر دهد، این پنج نفر جانشان را از دست خواهند داد. سامان در کنار ریل ایستاده است؛ اما دورتر از آن است که بتواند این خطر را به آنها اطلاع دهد. در کنار او یک اهرم کنترل وجود دارد که میتواند واگن را به مسیر دیگری که در آن، تنها یک نفر حضور دارد، منحرف کند. اگر سامان اهرم را فشار دهد، واگن به مسیری منحرف خواهد شد که آن یک نفر در آن حضور دارد و دیگر بهسمت پنج نفر ادامۀ مسیر نخواهد داد. این کار، جان آن یک نفر را خواهد گرفت؛ اما جان آن پنج نفر را حفظ خواهد کرد. سامان در آخرین لحظات اهرم را میکشد و قطار را به ریل فرعی منتقل میکند. درنتیجه، جان آن پنج نفر نجات داده میشود؛ ولی آن یک نفری که بر روی ریل فرعی ایستاده است، جانش را از دست میدهد.
شکل1: تصویر مربوط به سناریو «الف» Figure 2- the image related to scenario A سناریو «ب») واگنی که کنترل خود را از دست داده و سرعتِ آن هر لحظه در حال افزایش است، بهسمت پنج نفر که بر روی ریل قرار دارند در حرکت است. اگر واگن ادامۀ مسیر دهد، این پنج نفر جانشان را از دست خواهند داد. واگن قطار در مسیر خود و قبل از اینکه با آن پنج نفر برخورد کند، از زیر یک پل عابر رد میشود. بر روی پل عابر یک نفر ایستاده است. سامان نیز در کنار ریل ایستاده است و این اتفاق را مشاهده میکند؛ اما دورتر از آن است که بتواند این خطر را به آن پنج نفر اطلاع دهد. در کنار سامان یک اهرم کنترل وجود دارد که میتواند با فشاردادن آن دریچهای را که زیر پای فردی که بر روی پل عابر قرار دارد باز کند و او بر روی ریل سقوط کند. اگر سامان اهرم را فشار دهد، آن فرد از بالای پل عابر بر روی ریل سقوط میکند و واگن با او برخورد میکند و متوقف میشود. در این شرایط آن فرد جانش را از دست میدهد؛ اما جان آن پنج نفر حفظ میشود. سامان در آخرین لحظات اهرم را میکشد و دریچۀ پل عابر پیاده را باز میکند. درنتیجه، جان آن پنج نفر حفظ میشود؛ ولی آن فردی که بالای پل عابر قرار داشت، جانش را از دست میدهد.
شکل2: تصویر مربوط به سناریو «ب» Figure 2- the image related to scenario B سناریو «ج») واگنی که کنترل خود را از دست داده و سرعتِ آن هر لحظه در حال افزایش است، بهسمت پنج نفر که بر روی ریل قرار دارند در حرکت است. اگر واگن ادامۀ مسیر دهد، این پنج نفر جانشان را از دست خواهند داد. سامان در کنار ریل ایستاده است؛ اما او دورتر از آن است که بتواند این خطر را به آنها اطلاع دهد. در کنار سامان یک نفر ایستاده است که اگر سامان این یک نفر را بر روی ریل هل بدهد، واگن به این فرد برخورد خواهد کرد و متوقف خواهد شد و دیگر بهسمت آن پنج نفر نخواهد رفت. این کار باعث میشود که آن فرد جانش را از دست بدهد؛ اما جان آن پنج نفر حفظ خواهد شد. سامان در آخرین لحظات فردی را که کنارش ایستاده است، به روی ریل هل میدهد و واگن به او برخورد میکند. درنتیجه، جان آن پنج نفر حفظ میشود؛ ولی آن فردی که کنار سامان ایستاده بود، جانش را از دست میدهد.
شکل3: تصویر مربوط به سناریو «ج» Figure 3- the image related to scenario C سه سناریو فوق شامل سه اصل عملکردن، اثر دوگانه و تماس شخصی هستند؛ بهاینشکل که در سناریو «الف»، فرد تصمیمگیرنده در سناریو (سامان) عملی را بدون تماس شخصی با فرد قربانی انجام میدهد که پیامد جانبی عمل او کشتهشدن فرد قربانی و نجات جان پنج نفر است؛ بنابراین، در سناریو «الف»، عملکردن، عدم تماس شخصی یا فیزیکی و بهاصطلاح، آسیب پیشبینیشده دخیل هستند. در سناریو «ب»، فرد تصمیمگیرنده در سناریو (سامان) عملی را بدون تماس شخصی با فرد قربانی انجام میدهد که در آن از جان فرد قربانی بهعنوان ابزاری برای نجات جان پنج نفر استفاده میکند. بهعبارتی، در سناریو «ب»، عملکردن، عدم تماس شخصی یا فیزیکی و آسیب عامدانه دخیل است. در سناریو «ج»، فرد تصمیمگیرنده در سناریو (سامان) عملی را بهصورت تماس فیزیکی با فرد قربانی انجام میدهد که در آن از جان فرد قربانی بهعنوان ابزاری برای نجات جان پنج نفر استفاده میشود. برایناساس، در سناریو «ج»، عملکردن، تماس شخصی و آسیب عامدانه دخیلاند.
روش اجرا و تحلیل دادهها پژوهش حاضر از نوع طرحهای آمیخته است؛ بهاینشکل که ازطریق روشهای همبستگی و تحلیل واریانس و آزمون تعقیبی توکی پاسخهای شرکتکنندهها بهصورت کمّی مطالعه شد و دلایل و استدلال شرکتکنندهها بهصورت کیفی و توصیفی بررسی شد. روش اجرای پژوهش بهاینترتیب بوده است که ابتدا شرکتکنندهها شرایط پژوهش را ازطریق لینک ارسالی مطالعه میکردند و پس از رضایت از شرایط اجرای آزمون، وارد پژوهش میشدند. در پژوهش حاضر سه سناریو بههمراه شکل مربوط به هر سناریو به شرکتکنندهها ارائه شد. همچنین، برای پاسخگویی به سؤالات مطرحشده دربارۀ هر سناریو محدودیت زمانی در نظر گرفته شد. بهصورتیکه 90 ثانیه فرصت برای خواندن متن، خواندن دو سؤال مربوط به هر سناریو و سپس پاسخ به آن دو سؤال برای هریک از سناریوها در نظر گرفته شد. دلیل محدودیت زمانی این بوده است که شرکتکنندهها اولین پاسخی را که به ذهنشان خطور میکند، ارائه دهند. مدتزمان 90 ثانیه ازطریق چندین بار زمانسنجی حداقل مدت لازم برای خواندن متن، مشاهدۀ شکل و پاسخ به دو سؤال در افراد مختلف تعیین شد. شرکتکنندهها پس از خواندن متن سناریو با دو سؤال مواجه میشدند: الف) میزان پذیرش خود دربارۀ عمل انجامشده در سناریو را در یک طیف 10درجهای مشخص کنید و ب) احساس خوشایندی خود را دربارۀ عمل انجامشده در سناریو در یک طیف 10درجهای مشخص کنید. طیف استفادهشده بهاینصورت بوده است که عدد 1 بیانگر کمترین میزان پذیرش و خوشایندی و عدد 10 بیانگر بیشترین میزان پذیرش و خوشایندی بوده است. دلیل استفاده از عبارت «میزان پذیرفتنیبودن»، بررسی قضاوت اخلاقی فوری شرکتکنندهها بوده است و دلیل استفاده از عبارت «میزان خوشایندی» بررسی هیجان، عواطف و احساسات درونی شرکتکننده در لحظۀ پاسخگویی بوده است. همچنین، استفاده از واژۀ «خوشایندی» براساس لارسن و باس (1400/2009) بوده است که هیجانات را در طیفی از میزان خوشایندی و میزان انگیختگی قرار میدادند و علاوه بر تقسیمبندی مقولهای هیجانات، این دو طیف را نوع دیگری از تقسیمبندی هیجانات در نظر میگرفتند. پس از پاسخگویی شرکتکنندهها به سؤالات مطرحشده درمورد هر سناریو، از شرکتکنندهها خواسته شد که دلایل پاسخهای خود را بهاختصار توضیح دهند. برای پاسخگویی شرکتکنندهها به سؤال مذکور محدودیت زمانی در نظر گرفته نشد تا شرکتکنندهها در زمان کافی به تفکر و استدلال دربارۀ پاسخهایشان بپردازند. پاسخهای تشریحی شرکتکنندهها دربارۀ استدلالهایشان براساس ملاکهایی بررسی شد که بهشرح جداول ۱، ۲ است:
جدول 1: تعریف هریک از اصول موردنظر در پاسخهای تشریحی آزمودنیها دربارۀ دلیل پاسخهایشان به سؤالات Table 1- The definition of each of the desired principles in the descriptive answers of the subjects about the reason for their answers to the questions
جدول 2: ملاکهای نمرهدهی به استدلالهای آزمودنیها Table 2- Scoring criteria for subjects' arguments
همچنین، تعداد کلمات بهکاررفته در سناریو نیز با دقت و براساس پژوهشهای انجامشده (Petrinovich & ONeil, 1996; Christensen et al., 2010) طراحی شد تا پاسخ شرکتکنندهها تحتتأثیر مبهمبودن یا طولانیبودن سناریو و همچنین، تحتتأثیر معنای برخی از کلمات قرار نگیرد؛ بههمیندلیل، از بهکاربردن کلمات «کشتن»، «نجاتدادن» اجتناب شد و بهجای آن از کلمات «ازدستدادن جان» و «حفظ جان» استفاده شد. همچنین، بهمنظور کاهش بار روانی واردشده بر شرکتکنندهها، فردی در سناریو با نام «سامان» بهعنوان تصمیمگیرنده قرار داده شد تا شرکتکننده مستقیم مورد خطاب قرار نگیرد و صرفاً دربارۀ تصمیمی که سامان باید بگیرد، نظر خود را مطرح کند.
یافتهها جدول 3: میانگین و انحراف استاندارد متغیرهای پژوهش Table 3- mean and standard deviation of research variables
جدول 3 میانگین و انحراف استاندارد متغیرهای پژوهش را نشان میدهد. در سناریو «الف» میانگین پذیرش و خوشایندی بهترتیب برابر 76/6 و 21/5 است. در سناریو «ب» میانگین هر دو حالت پذیرش و خوشایندی بهترتیب برابر 15/5 و 84/3 است. درنهایت، در سناریو «ج» میانگین پذیرش وخوشایندی بهترتیب برابر 97/2 و 57/2 است.
جدول 4: آزمون تحلیل واریانس Table 4- Variance test analysis
جدول 4 نتایج آزمون تحلیل واریانس یکراهه را نشان میدهد. نتایج بهدستآمده نشان میدهد بین هر سه سناریو اخلاقی در متغیر «پذیرش» (001/0, p 20/66 F=) و «خوشایندی» (001/0, p 285/41 F=) تفاوت معناداری وجود دارد. در ادامه، برای مشخصکردن تفاوت بین سناریوها در هر متغیر از آزمون تعقیبی توکی استفاده شد که نتایج آن در جدول 5 ارائه شده است.
جدول 5: آزمون تعقیبی توکی Table 5- tukeys pos hoc test
جدول 5 نتایج آزمون تعقیبی توکی را نشان میدهد. نتایج بهدستآمده نشان میدهد برای متغیر «پذیرش» در هر سه سناریو تفاوت معناداری وجود دارد و بیشترین تفاوت هم مربوط به سناریو «الف» و «ج» (79/3) است که نشان میدهد سناریو «الف» پذیرفتنیتر از سناریو «ب» (001/0 p ) و سناریو «ب» پذیرفتنیتر از سناریو «ج» (001/0 p ) است. همچنین، نتایج آزمون توکی برای متغیر «خوشایندی» نیز نشان میدهد برای این متغیر نیز در هر سه سناریو تفاوت معناداری وجود دارد و بیشترین تفاوت بین سناریو «الف» و «ج» (64/2) است؛ برایناساس، سناریو «الف» خوشایندتر از سناریو «ب» (001/0 p ) و سناریو «ب» خوشایندتر از سناریو «ج» (001/0 p ) است.
جدول 6: همبستگی سؤالات در هر سناریو Table 6- correlation of questions in each scenario
جدول 6 همبستگی بین میزان پذیرش و میزان خوشایندی در هر سناریو را نشان میدهد. نتایج نشان میدهد که در هر سه سناریو همبستگی مثبت و معناداری بین دو متغیر مذکور وجود دارد. در سناریو «الف» همبستگی بین میزان خوشایندی و میزان پذیرش برابر (01/0, p 448/0 r=)، در سناریو «ب» همبستگی بین میزان خوشایندی و میزان پذیرش برابر (01/0, p 531/0 r=) و در سناریو «ج» هم همبستگی بین میزان خوشایندی و میزان پذیرش برابر (01/0, p 668/0 r=) است؛ برایناساس، هر سه همبستگی معنادار شده است. بهعبارتی، در پاسخ شرکتکنندهها به سؤالات مربوط به هر سناریو، همبستگی مثبتی میان متغیر «میزان خوشایندی» و متغیر «میزان پذیرش» وجود دارد. بهبیانی دیگر، هرچه در لحظۀ پاسخگویی، شرکتکننده احساس خوشایندی بیشتری از عمل فرد تصمیمگیرنده در سناریو (سامان) داشته است، میزان پذیرفتنیبودن عمل سامان برای او بیشتر بوده است. این یافته که درمورد هر سه سناریو صادق است، بیانگر رابطه بین هیجانات فوری و تصمیمات اخلاقی شهودی و فوری است.
جدول 7: فراوانی پاسخهای آزمودنیها Table 7- the frequency of subjects answers
باتوجهبه جدول 7 از بین 128 شرکتکننده، 15 نفر توانستند بهطور مستقیم یا غیرمستقیم و براساس ملاکهای جداول 1 و 2 که موردنظر بوده است، به «اصل اثر دوگانه» اشاره کنند که با آزمون خیدو[38] به عمل آمده، این تعداد بهطور معنیداری (001/0p ) کمتر از افرادی است که به این اصل آگاه نبودهاند. تعداد 28 نفر از شرکتکنندهها به اصل تماس شخصی اشاره کردهاند که براساس آزمون خیدو به عمل آمده این تعداد بهطور معنیداری (001/0p ) کمتر از افرادی است که به این اصل اشاره نکردهاند. تعداد 11 نفر از شرکتکنندهها به اصل عملکردن اشاره کردهاند که این تعداد نیز براساس آزمون خیدو به عمل آمده بهطور معنیداری (001/0p ) کمتر از تعداد افرادی است که به این اصل آگاه نبودهاند. تعداد 31 نفر از شرکتکنندهها توانستند «توجیه منطقی جدیدی» را ارائه دهند. همچنین، 59 نفر از شرکتکنندهها دچار «ابهام اخلاقی» شدند. برایناساس، نزدیک به نیمی از شرکتکنندهها دچار «ابهام اخلاقی» شدهاند؛ بهاینمعنی که دلیل واضحی برای پاسخهایشان نتوانستند ذکر کنند. براساس آزمون خیدو به عمل آمده تفاوت معنیداری میان افرادی که دچار «ابهام اخلاقی» شده بودند و افرادی که دچار «ابهام اخلاقی» نشدند وجود ندارد. نتایج جدول 7 نشان میدهد که شرکتکنندهها بهطور معنیداری (001/0p ) به زیربنای منطقی تصمیمات خود آگاه نبودهاند و اصول مذکور بهطور جبری بر تصمیمات اخلاقی آنها تأثیرگذار هستند.
بحث و نتیجهگیری هدف پژوهش حاضر، بررسی تأثیر دو اصل اخلاقی «تماس شخصی» و «اثر دوگانه» بر قضاوت اخلاقی شرکتکنندهها، بررسی رابطۀ بین قضاوت اخلاقی و هیجانات درونی فوری و تحلیل استدلال شرکتکنندهها درمورد قضاوتهای اخلاقیشان بوده است تا شناخت عمیقتر و دقیقتری از موضوع اخلاق ایجاد شود. بهمنظور بررسی اهداف فوق، از سه سناریو سنتی در حیطۀ روانشناسی اخلاق از دیدگاه فرگشت استفاده شد. براساس جداول 3، 4 و 5 نتایج نشان داد که رخداد سناریو «الف» «خوشایندتر» و «پذیرفتنیتر» از سناریو «ب» (001/0p ) و سناریو «ب» خوشایندتر و پذیرفتنیتر از سناریو «ج» (001/0 p ) بوده است. بهعبارتی، در سناریو «الف» که رخداد صورتگرفته و تصمیم سامان (فرد تصمیمگیرنده در سناریو) براساس عملکردن، عدم تماس شخصی و آسیب پیشبینیشده یا آسیب غیرعامدانه بوده است، هم بهلحاظ هیجان لحظهای، خوشایندتر از سناریو «ب» ادراک شد و هم بهلحاظ اخلاقی بیشتر از سناریو «ب» مورد پذیرش شرکتکنندهها بوده است. اصول درگیر در سناریو «ب» شامل عملکردن، عدم تماس شخصی و آسیب عامدانه بوده است. مقایسۀ اصول درگیر در دو سناریو «الف» و «ب»، بیانگر تفاوت دو سناریو دراصل اثر دوگانه است؛ بهاینترتیب که در سناریو «الف» سامان عملی را بدون تماس شخصی و فیزیکی با فرد قربانی انجام میدهد که درنتیجۀ عمل او جان پنج نفر حفظ میشود؛ ولی پیامد جانبی عمل او کشتهشدن یک نفر است. در اینجا بهاصطلاح گفته میشود که مرگ یک نفر اثر پیشبینیشدۀ عمل سامان است، نه اثر قصدشده و عامدانۀ عمل سامان؛ اما در سناریو «ب»، سامان عملی را بدون تماس شخصی و فیزیکی با قربانی انجام میدهد که درنتیجۀ عمل او، جان پنج نفر حفظ میشود؛ ولی برای نجات جان پنج نفر، یک فرد را بهعنوان ابزاری برای نجات آن پنج نفر قربانی میکند. در اینجا بهاصطلاح گفته میشود که سامان بهصورت عامدانه و قصدشده جان آن فرد را گرفته است؛ بنابراین، تفاوت دو سناریو در اصل اثر دوگانه یا بهعبارتی تمایز میان آسیب پیشبینیشده و آسیب عامدانه بوده است. همسو با نتایج آروتیونوا و هاوزر (Arutyunova & Hauser, 2013)، آروتیونوا و همکاران (Arutyunova et al., 2016)، کوشمان و همکاران (Cushman et al., 2006)، هاوزر و همکاران (Hauser et al., 2007)، آقابابایی و حاتمی (۱۳۹۰) و حاتمی و آقابابایی (۱۳۹۱) در پژوهش حاضر نیز مشخص شده است که آسیب پیشبینیشده پذیرفتنیتر از آسیب عامدانه است و بهاینترتیب، تأثیر اصل اثر دوگانه بر قضاوت اخلاقی آزمودنیها تأیید شد. همچنین، براساس جداول ۳، ۴ و ۵ مشخص شده است که رخداد صورتگرفته در سناریو «ب» که حاصل تصمیم سامان (فرد تصمیمگیرنده در سناریو) بوده است، خوشایندتر و پذیرفتنیتر از سناریو «ج» (001/0p ) ادراک شده است. همانطور که ذکر شد، اصول درگیر در سناریو «ب» شامل عملکردن، عدم تماس شخصی و آسیب عامدانه بوده است؛ اما اصول درگیر در سناریو «ج» شامل عملکردن، تماس شخصی و آسیب عامدانه بوده است. درنتیجه، مقایسۀ دو رخداد صورتگرفته در دو سناریو «ب» و «ج» بیانگر تفاوت دو سناریو در اصل تماس شخصی است؛ بهاینترتیب که در سناریو «ب»، سامان عملی را بدون تماس شخصی و فیزیکی با فرد قربانی انجام میدهد که درنتیجۀ عمل او جان پنج نفر حفظ میشود؛ ولی برای نجات جان پنج نفر، یک فرد را بهعنوان ابزاری برای نجات آن پنج نفر قربانی میکند. در اینجا بهاصطلاح گفته میشود که سامان بهصورت عامدانه و قصدشده، ولی بدون تماس فیزیکی با قربانی، جان او را گرفته است تا پنج نفر نجات یابند؛ اما در سناریو «ج»، سامان عملی را با تماس شخصی و فیزیکی با فرد قربانی انجام میدهد که درنتیجۀ عمل او جان پنج نفر حفظ میشود؛ ولی برای نجات جان پنج نفر، یک فرد را بهعنوان ابزاری برای نجات آن پنج نفر قربانی میکند. در اینجا بهاصطلاح گفته میشود که سامان بهصورت عامدانه یا قصدشده و همینطور با تماس فیزیکی یا شخصی با فرد قربانی، جان او را گرفته است تا پنج نفر نجات یابند؛ بنابراین، مشخص میشود که تمایز دو سناریو در تماس فیزیکی یا عدم تماس فیزیکی سامان با فرد قربانی است. نتیجۀ مقایسۀ دو سناریو «ب» و «ج» نیز همسو با نتایج آروتیونوا و هاوزر (Arutyunova & Hauser, 2013)، آروتیونوا و همکاران (Arutyunova et al., 2016)، کوشمان و همکاران (Cushman et al., 2006)، هاوزر و همکاران (Hauser et al., 2007) تأییدکنندۀ اثر اصل تماس شخصی بر قضاوت اخلاقی شرکتکنندهها است؛ بهاینترتیب که عدم تماس شخصی، پذیرفتنیتر از تماس شخصی است؛ بنابراین، براساس جداول ۳، ۴ و ۵ مشخص شده است که اصول تماس شخصی و اثر دوگانه، اثر تراکمی بر قضاوت اخلاقی دارند؛ بهطوریکه با اضافهشدن هر اصل اخلاقی به اصل اخلاقی دیگر، تغییر معنیداری (001/0p ) در قضاوت اخلاقی شرکتکنندهها دربارۀ میزان پذیرش رخداد شرحدادهشده در سناریو ایجاد میشود. در تبیین این نتیجه، با فرض اینکه سازوکارهای روانی متأثر از دو اصل تماس شخصی و اثر دوگانه حاصل تاریخچۀ فرگشت انسان باشند، میتوان این فرضیه را مطرح کرد که سازوکارهای مذکور کارکردی اجتماعی دارند و در حفظ زندگی گروهی نقش داشتهاند که مورد انتخاب طبیعی قرار گرفتهاند. همانطور که در تبیین فایدهگرابودن شرکتکنندهها از دیدگاه زیستشناسی فرد میتواند تناسب فرگشتی[39] را با افزایش تعداد همراهانش افزایش دهد، با این فرض که آن دسته افرادی که فرد با آنها ارتباطات اجتماعی دارد احتمال تبدیل به قوم و خویش را دارند و بدینطریق میتوانند ژنهایشان را انتقال دهند (Petrinovich et al., 1993)، میتوان این فرض را مطرح کرد که در سناریوهای مطالعهشده در پژوهش حاضر، هرچه فرد عاملیت کمتری در قتل یک فرد جهت نجات افراد بیشتری داشته باشد، هم از اصل فایدهگرایی تبعیت میکند و هم از دیدگاه دیگران کمتر مسئول شناخته میشود و درنتیجه، احتمالاً میزان حمایت اجتماعی از او به مخاطره نمیافتد. درنتیجه، افرادی که در طول تاریخ فرگشت انسان درنتیجۀ ساختار ژنتیکی و نورولوژیکی خود بهاینگونه رفتار میکردند، شانس بیشتری برای بقا و تولیدمثل داشتهاند و درنتیجه، در طول صدها هزار سال، چنین سیستم محاسباتی در تصمیمات اخلاقی افراد مورد انتخاب طبیعی قرار گرفته و باقی مانده است. درمورد بررسی رابطۀ بین قضاوت اخلاقی و هیجانات درونی، رابطۀ میان میزان پذیرفتنیبودن عمل سامان (فرد تصمیمگیرنده در سناریوها) ازنظر شرکتکنندهها با میزان حس خوشایندی شرکتکنندهها دربارۀ عمل سامان در سناریوها بررسی شد. نتایج بهدستآمده در جدول 6 بیانگر همبستگی مثبت میان میزان پذیرفتنیبودن و میزان خوشایندی در هر سه سناریو «الف» (01/0, p 448/0 r=)، «ب» (01/0, p 531/0 r=) و «ج» (01/0, p 668/0 r=) بوده است؛ برایناساس، همانطور که در جدول 5 آمده است، متناسب با افزایش میزان پذیرفتنیبودن از سناریو «ج» به سناریو «الف»، حس خوشایندی نیز افزایش یافته است. بهاینترتیب، به نظر میرسد همانطور که کوشمان و همکاران (Cushman et al., 2006)، گرین و همکاران (Greene et al., 2001; Greene et al., 2004)، هایت (Haidt, 2001)، هایت و گرین (Haidt & Greene, 2002) و هاوزر و همکاران (Hauser et al., 2007) مدعی هستند، تصمیمات اخلاقی فوری افراد از نوعی شهود درونی یا هیجان و احساس درکشده در لحظۀ مواجهه با دوراهی اخلاقی تأثیر میپذیرد و براساس آن فرد تصمیم خود را اتخاذ میکند و در این فرایند استدلال آگاهانۀ افراد نقش برجستهای ندارد. در تبیین این پدیده و با نگاه فرگشتی به آن میتوان این فرضیه را مطرح کرد که تصمیمات افراد در لحظات بحرانی، بهنوعی از یک سیستم محاسباتی تأثیر میپذیرد که فرد نسبت به آن آگاهی ندارد و صرفاً برمبنای احساس لحظهای خود دست به تصمیمگیری میزند. به نظر میرسد که سیستمهای محاسباتی موردنظر حاصل تاریخچۀ فرگشت انسان هستند و احتمال شانس بقا و تولیدمثل را افزایش میدهند و بههمیندلیل، مورد انتخاب طبیعی قرار گرفتهاند. درمورد بررسی این نکته که آیا قضاوت اخلاقی شرکتکنندهها متأثر از هیجانات لحظهای است یا متأثر از استدلال منطقی، باتوجهبه نتایج جداول 3، 4، 5 و 6 که بیانگر تأثیر اصل تماس شخصی و اثر دوگانه بر قضاوتهای اخلاقی و همینطور بیانگر رابطۀ معنیدار بین حس خوشایندی و میزان پذیرفتنیبودن رخداد شرحدادهشده در سناریو در شرایط محدودیت زمانی بوده است، براساس جدول 7 مشاهده میشود که تنها 71/11درصد شرکتکنندهها توانستند بهطور مستقیم و غیرمستقیم به اصل اثر دوگانه اشاره کنند و 87/21درصد شرکتکنندهها نیز توانستند بهطور مستقیم یا غیرمستقیم به اصل تماس شخصی اشاره کنند. براساس آزمون خیدو، شرکتکنندهها بهطور معنیداری (001/0 p )، به اصل تماس شخصی و اثر دوگانه آگاه نبودند؛ درحالیکه براساس جداول 3، 4 و 5 مبتنی بر دو اصل مذکور به سناریوها پاسخ دادهاند. درعینحال، 09/46درصد شرکتکنندهها در توجیه پاسخهای خود دچار پدیدۀ ابهام اخلاقی شدند و براساس آزمون خیدو، تفاوت میان افرادی که دچار ابهام اخلاقی شدند با افرادی که دچار ابهام اخلاقی نشدند معنیدار(377/0 p ) نبوده است. در تبیین این پدیده همانطور که گرین و همکاران (Greene et al., 2001; Greene et al., 2004) بیان کردند، به نظر میرسد دو سیستم جداگانۀ اخلاقی وجود داشته باشد: «سیستم گرم هیجانی» که مسئول تصمیات فوری و خودکار و ناآگاهانه است و «سیستم سرد منطقی» که مسئول تصمیمات آگاهانه و مبتنی بر استدلال است که با اندکی تأخیر و تفکر اتخاذ میشوند. همچنین، براساس آنچه گرین و همکاران (Greene et al., 2001; Greene et al., 2004) ادعا میکنند، سیستم گرم هیجانی مربوط به نواحیای از مغز است که در فرایند فرگشت انسان متقدمتر از سیستم سرد منطقی هستند. در توضیح پدیدۀ هیجان، گفتنی است که هیجانها پدیدهای مرتبط با سیستم نورولوژیک انسان هستند و بهدلیل کارکردهایی که در روند فرگشت انسان داشتهاند، به بقای گونۀ انسان منجر شدهاند (گرینبرگ، 1400/2015). بهطور کلی، هیجانها را میتوان براساس سه مؤلفه تعریف کرد: 1) هیجانها با احساسات ذهنی مشخص و متمایزی موسوم به عواطف همراه هستند؛ 2) هیجانها سبب بروز تغییراتی در سیستم فیزیولوژیک و جلوههای چهره میشوند و 3) هیجانها با خود گرایشهایی مشخص جهت عملکردن به همراه دارند. بهعبارتی، احتمال وقوع رفتارهای معیّنی را افزایش میدهند. از دید آنتونیو داماسیو[40] هیجانات بخش مهمی از فرایند تصمیمگیری هستند؛ بهطوری که برای انسان بدون هیجان، سادهترین تصمیمات، غیرممکن میشوند (لرر، 1399/2009). بهعبارت دیگر، هیجانات در تصمیمات شهودی تأثیرگذار هستند. تصمیماتی که در آنها شخص بدون اینکه از تمامی سلسلهمراتب منطق بهکاربردهشده در ذهنش آگاهی پیدا کند، به نتیجۀ خاصی میرسد (داماسیو، 1393/2005). براساس یافتههای پژوهش حاضر نیز که همسو با یافتههای آباربانل و هاوزر (Abarbanell & Hauser, 2010)، آروتیونوا و هاوزر (Arutyunova & Hauser, 2013)، آروتیونوا و همکاران (Arutyunova et al., 2016)، کوشمان و همکاران (Cushman et al., 2006)، گرین و همکاران (Greene et al., 2001; Greene et al., 2004)، هایت (Haidt, 2001)، هایت و گرین (Haidt & Greene, 2002)، هاوزر و همکاران (Hauser et al., 2007)، پترینوویچ و همکاران (Petrinovich et al., 1993)، آقابابایی و حاتمی (۱۳۹۰)، حاتمی و آقابابایی (۱۳۹۱) و بذرام (۱۴۰۱) بوده است، پدیدۀ اخلاق در انسان متأثر از سازوکارهای ذهنی و محاسباتی است که متأثر از هیجانات لحظهای جهانشمول و ناوابسته به فرهنگ هستند. به نظر میرسد که چنین پدیدهای در طول تاریخ فرگشت انسان دلیلی بر افزایش شانس بقا و تولیدمثل بوده و مورد انتخاب طبیعی واقع شده است و امروزه نیز تصمیات انسان را هدایت میکنند. پژوهش حاضر بهعنوان پژوهشی بنیادی، قدمی درجهت درک و فهم موضوع پیچیدۀ اخلاق در انسان و تلاشی برای مطالعۀ علمی موضوع مذکور است. درحالیکه تلاشهای پیشین در حیطۀ موردنظر پژوهش حاضر عمدتاً برای قرنها در چهارچوب فلسفۀ اخلاق قرار داشت و باتوجهبه اینکه تا پیش از این، عمدتاً به بخش استدلال آگاهانه در تصمیمات اخلاقی توجه میشد و همینطور باتوجهبه اینکه در طول سه دهۀ گذشته در کشورهای غربی تلاشهایی درجهت شناخت ابعاد گوناگون تصمیمات اخلاقی در انسان صورت گرفته است (بهویژه تلاشهایی برای شناخت سازوکارهای شهودی که تصور میشود حاصل فرگشت انسان باشند) چنین مطالعاتی میتواند برای شناخت هرچه بیشتر موضوع اخلاق مفید باشد. یکی از محدودیتهای موجود در پژوهش، در بحث جمعآوری نمونه ازطریق شبکههای مجازی و بهروش دردسترس بوده است. دلیل محدودیت مذکور، تعطیلی دانشگاههای موردنظر که جامعۀ آماری پژوهش را تشکیل میدادند، در فصل تابستان بوده است و همچنین، وجود مشکل همهگیری ویروس کووید-19 که میتوانست در جمعآوری فیزیکی دادهها موجب افزایش احتمال خطر بیماری برای پژوهشگران و همینطور شرکتکنندگان شود. براساس محدودیت فوق، پیشنهاد میشود که در پژوهشهای آتی، نمونهگیری از طیف وسیعتری از افراد جامعه، از سنین و قومیتهای گوناگون و همینطور بهصورت فیزیکی و بهروش تصادفی انجام پذیرد تا علاوه بر افزایش قابلیت تعمیمپذیری نتایج، برخی متغیرهای فرهنگی را نیز بتوان بررسی کرد. همچنین، بهمنظور انجام پژوهشهایی دقیقتر درزمینۀ موردنظر و بهمنظور نزدیکتر به واقعیت شدن سناریوها، پیشنهاد میشود که رویداد در حال وقوع در سناریوها توسط سیستمهای واقعیت مجازی[41] به شرکتکنندهها ارائه شود تا آنها در شرایطی ملموستر با رویدادهای شرحدادهشده در سناریوها مواجه شوند. همچنین، ساختار سناریوهای استفادهشده در پژوهش حاضر بهگونهای است که میتوان با کنترل دقیق متغیرهای دیگر، برخی از متغیرهایی را بررسی کرد که تصور میشود بر تصمیمات اخلاقی اثرگذار باشند. بهمنظور درک جامعتر دربارۀ متغیرهای تأثیرگذار بر تصمیمات اخلاقی، پیشنهاد میشود که در پژوهشهای آتی در چهارچوب سناریوهای پژوهش حاضر، به بررسی نقش متغیرهایی مانند رنگ لباس افراد در معرض خطر توجه شود.
[1]. Morality Psychology [2]. Moral Judgment [3]. Logical Reasoning [4]. Conscious Decisions [5]. Rationalist Model of Moral Judgment [6]. Affect [7]. Social Intuitionist Model of Moral Judgment [8]. Automatic and immediate reaction [9]. Neuroscience [10]. Evolutionary psychology [11]. Intuitive [12]. Reasoning [13]. Justification [14]. Moral Dumbfounding [15]. Moral Intuition [16]. Cognition [17]. Moral foundation [18]. Evolution [19]. Universal [20]. Central Nervous System(CNS) [21]. Emotional hot system [22]. Rational cold system [23]. Moral Intuitionism [24]. Trolley Dilemma [25].Principle of action or action-inaction or action-omission [26]. Principle of personal contact [27]. Principle of double effect [28]. Thomas Aquinas [29]. Universal [30]. Intuitive [31]. Netherland [32]. Uthanasia [33]. Cultural [34]. Russia [35]. Maya [36]. Natural Selection [37]. Funder, DC. [38] Chi-squared test [39] Fitness [40] Antonio Domasio [41] Virtual Reality | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
احمدی، ا. (۱۳۹۸). اثرناپذیری تصمیمهای اخلاقی از دلیلهای منطقی. شناخت اجتماعی، ۸(۲)، ۶۸-۵۵.
آقابابایی، ن.، حاتمی، ج. (۱۳۹۰). بررسی آموزۀ اثر دوگانه و نقش قصد در قضاوت اخلاقی. اخلاق و تاریخ پزشکی، ۴(۳)، ۸۷-۷۹. https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/1055991
آقابابایی، ن.، حاتمی، ج. (۱۳۹۱). نقش فرد و موقعیت در قضاوت اخلاقی. معرفت اخلاقی، ۳(۱۰)، ۸۷-۷۳. https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/952682
بذرام، ع. (۱۴۰۱). اصل اثر دوگانه: نقش عامل قصد، تناسب فراگیر و نوع دوستی متقابل بر تصمیم گیری مبتنی بر قضاوت اخلاقی. پایاننامۀ کارشناسی ارشد. دانشگاه علامه طباطبایی. دانشکدۀ روانشناسی و علوم تربیتی.
چرچلند، پی. اس. (1400). اخلاق و مغز مشاور: علم اعصاب دربارۀ اخلاق چه میگوید؟. (م. ملکیان، مترجم). انتشارات سایلاو.
داماسیو، ای. (۱۳۹۳). خطای دکارت: هیجان، استدلال و مغز انسان. (ت. کیمیایی اسدی، مترجم). انتشارات نگاه معاصر.
گرینبرگ، ال. (۱۴۰۰). مربیگری در درمان هیجانمدار، هدایت مراجعان در کار با هیجاناتشان. (م. آ. رمضانی، ز. باقری، ا. همتیار، مترجمان). نشر روان.
لارسن، آر.، باس، دی. (۱۴۰۰). روانشناسی شخصیت: حوزههای دانش دربارۀ ماهیت انسان. (ف. جمهری، ب. نجاریان، ه. آوادیس یانس، م. دهقانی، ف. براتی سده، د. عرب قهستانی، مترجمان). انتشارات رشد.
لرر، جی. (۱۳۹۹). چگونه تصمیم میگیریم. (ن. مولایی، س. توتونچیان، مترجمان). انتشارات بینش نو.
نجات، پ.، باقریان، ف.، شکری، ا. و حاتمی، ج. (۱۳۹۵). الگوی تکیه بر بنیادهای اخلاقی در بازنمایی ذهنی یک نمونۀ ایرانی از جامعۀ آرمانی و رفتارهای اخلاقی و غیراخلاقی. تازههای علوم شناختی، ۱۸(۳)، ۳۹-۲۷. https://www.sid.ir/fa/journal/ViewPaper.aspx?id=348888
هایت، ج. (۱۳۹۸). ذهن درستکار: چرا سیاست و مذهب، افراد خوب را از هم جدا میکند. (ا. یزدانی، ه. بهمنی، مترجمان). انتشارات نوین توسعه.
References
Abarbanell, L., & Hauser, M. D. (2010). Mayan morality: An exploration of permissible harms. Cognition, 115(2), 207-24. DOI: 10.1016/j.cognition.2009.12.007.
Arutyunova K, R., Alexandrov Y. I., & Hauser M. D. (2016). Sociocultural Influences on Moral Judgments: East–West, Male–Female, and Young–Old. Frontiers in Psychology. 7(e94842), P:1334. DOI: 10.3389/fpsyg.2016.01334
Arutyunova, K., & Hauser, M. (2013). Moral Judgments in Russian Culture: Universality and Cultural Specificity. Journal of cognition and culture, 13(3/4), 255-285.
Andrade, G. (2019). Medical ethics and the trolley problem. Journal of Medical Ethics and History of Medicine, 12, DOI:https://doi.org/10.18502/jmehm.v12i3.766.
Aghababai, N., & Hatami, J. (2011). Examining the doctrine of double effect and the role of intention in moral judgment. Ethics and history of medicine, 2011, (4)3, 79-87. [In Persian]
Aghababai, N., & Hatami, J. (2012). The role of the individual and the situation in moral judgment. Moral knowledge, 2012, (3)10, 73-88. [In Persian]
Ahmady, E. (2019). The ineffectiveness of moral decisions from logical reasons. Social cognition, 8(2), 55-68. [In Persian]
Bazram, A. (1401). The Principle of double effect: influence of intention factor, Inclusive fitness, and Reciprocal altruism, on Decision making based on moral judgment. Allameh Tabataba’I University. Faculty of Psychology and Educational Sciences. [In Persian]
Buss, D. M,. & Larsen, R. J. (2021), Personality Psychology: Domains of Knowledge About Human Nature, 4rd ed, (F. Jamhary, B. Najarian, H. Avadisyans, M. Dehghani, and F. Baraty sade, trans.). Roshd Press. (Original work published 2009). [In Persian]
Banerjee, K., Huebner, B., & Hauser, M. (2010). Intuitive Moral Judgments are Robust across Variation in Gender, Education, Politics and Religion: A Large-Scale Web-Based Study, Journal of Cognition and Culture, 10(3-4), 253-281. doi: https://doi.org/10.1163/156853710X531186
Cushman, F., Young, L., & Hauser, M. (2006). The Role of Conscious Reasoning and Intuition in Moral Judgment: Testing Three Principles of Harm. Psychological Science, 17(12), 1082–1089. https://doi.org/10.1111/j.1467-9280.2006.01834.x
Christensen JF, Flexas A, Calabrese M, Gut NK, Gomila A. (2014). Moral judgment reloaded: a moral dilemma validation study. Front Psychol, 5(607), doi:10.3389/fpsyg.2014.00607
Churchland, P. S. (2021). Braintrust: What Neuroscience Tells Us About Morality?. (M. malekian, trans.). Sailav Press. (Original Work Published 2011). [In Persian]
Domasio, A. R., (2014), Descarte's Error: Emotion, Reason, and the Human brain. (T. kimiaii asady, trans.). Negahe Moaser Press. (Original Work Published 2005). [In Persian]
Foot, P. (1967). The Problem of abortion and the doctrine of the double effect. Oxford Review. 5, 5-15.
Graham, J., Haidt, J., & Nosek, B. A. (2009). Liberals and Conservatives Rely on Different Sets of Moral Foundations. Personality and Social Psychology, 96(5), 1029-1046. DOI: 10.1037/a0015141
Greene, J., & Haidt, J. (2002). How (and where) does moral judgment work?. Trends in cognitive sciences, 6(12), 517–523. https://doi.org/10.1016/s1364-6613(02)02011-9
Greene, J. D., Nystrom, L. E., Engell, A. D., Darley, J. M., & Cohen, J. D. (2004). The neural bases of cognitive conflict and control in moral judgment. Neuron, 44(2), 389-400. https://doi.org/10.1016/j.neuron.2004.09.027
Greene, J. D., Sommerville, R. B., Nystrom, L. E., Darley, J. M., & Cohen, J. D. (2001). An fMRI investigation of emotional engagement in moral judgment. Science (New York, N.Y.), 293(5537), 2105-2108. https://doi.org/10.1126/science.1062872
Greenberg, L. S., (2021), Emotion-Focused Therapy: Coaching Clients to Work Through Their Feelings. (M. A. ramezani, Z. baghery and I. hemmatyar, trans.). Nashre Ravan Press. (Original Work Published 2002). [In Persian]
Haidt, J. (2001). The emotional dog and its rational tail: A social intuitionist approach to moral judgment. Psychological Review, 108(4), 814-834. https://doi.org/10.1037/0033-295X.108.4.814
Haidt, J., Joseph, C., (2004). Intuitive ethics: how innately prepared intuitions generate culturally variable virtues. Daedalus, 133(4), 55-66. doi: https://doi.org/10.1162/0011526042365555
Haidt J. (2007). The new synthesis in moral psychology. Science (New York, N.Y.), 316(5827), 998-1002. https://doi.org/10.1126/science.1137651
Haidt, J. (2019). The Righteous Mind. (A. Yazdani and H. Bahmani, trans.). Novin Tosee Press. [In Persian]
Hauser, M., Cushman, F., Young, L., Kang‐Xing Jin, R. & Mikhail, J. (2007), A Dissociation Between Moral Judgments and Justifications. Mind & Language, 22, 1-21. https://doi.org/10.1111/j.1468-0017.2006.00297.x
Hauser. M. , Cima. E., & Tonnaer. (2009). When Moral Intuitions Are Immune to the Law: A Case Study of Euthanasia and the Act-Omission Distinction in The Netherlands, Journal of Cognition and Culture, 9(3-4), 149-169. doi: https://doi.org/10.1163/156770909X12489459066147
Petrinovich, L., O'Neill, P., & Jorgensen, M. (1993). An empirical study of moral intuitions: Toward an evolutionary ethics. Journal of Personality and Social Psychology, 64(3), 467–478. https://doi.org/10.1037/0022-3514.64.3.467
Petrinovich, L., O'Neill, P. (1996). Influence of wording and framing effects on moral intuitions. Ethology and Sociobiology, 17(3), 145-171.https://doi.org/10.1016/0162-3095(96)00041-6.
Thomson J.J. (1985) The trolley problem. Yale Law Journal. 94(6): 1395-415.
Lehrer, J. (2020), How We Decide. (N. molaei and S. totonchian, trans.). Binesh No Press. (Original Work Published 2009) [In Persian]
Nejat, P., Bagherian, F., Shokri, A., and Hatami, J. (2016). The model of relying on moral foundations in the mental representation of an Iranian example of an ideal society and moral and immoral behaviors. Cognitives science news, 18(3), 27-39. [In Persian]
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 547 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 299 |