تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,652 |
تعداد مقالات | 13,408 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,255,463 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,090,694 |
معرفی «ادبیات تاریخی» به عنوان یکی از انواع ادبی فارسی (با تکیه بر تاریخ بلعمی، تاریخ بیهقی، تاریخ جهانگشای جوینی، تاریخ وصاف) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
متن شناسی ادب فارسی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 3، دوره 16، شماره 1 - شماره پیاپی 61، فروردین 1403، صفحه 17-35 اصل مقاله (1.14 M) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/rpll.2023.136235.2177 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پریسا صالحی* 1؛ قدرت اله طاهری2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی و عرب، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات، تهران، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
یکی از مـسائلی کـه ناقدان ادبی از قدیم به آن توجه داشتهاند تقسیمبندی آثار ادبی براساس انواع ادبی است. در تعاریف انواع ادبی، آثار را به گروههای مشخص طبقهبندی میکنند. از این طریق، به خوبی مـیتوان ماهیّت آثار ادبی را شناخت، ارزش هر اثر ادبی را نسبت به سازگاری آن با ویژگیهای نوعیِ از پیش مقرر شده تعیین کرد، عـلل و عوامل بروز و ظهور انواع را پیبرد و نیرو یافتن یا ضعف و از بین رفتن آنها را در دورههـای ادبی و تاریخی مختلف، بـررسی کـرد. متون ادب فارسی را نیز به انواع گوناگونی تقسیم کردهاند مانند: ادبیات حماسی، ادبیات تعلیمی، ادبیات غنایی؛ البته محققان دربارۀ معرفی برخی از انواع ادبی دیگر هم، تحقیقات مستقلی انجام دادهاند. در پژوهشهای انجام شده، تاکنون تکلیف متونی همچون تاریخ بلعمی، تاریخ بیهقی، تاریخ جهانگشای جوینی، تاریخ وصاف و آثاری از این دست که تمییز صبغۀ تاریخی آنها از رنگ و ارزش ادبیشان دشوار و حتی غیر ممکن است، روشن نشده است و هیچگاه این متون به عنوان یک مجموعۀ واحد بررسی نشدهاند تا هم ویژگیهای کلی و مشترکشان بررسی شود و هم دستهبندی دقیقی از شاخهها و زیرشاخههای گوناگون آن به عنوان «نوع ادبی مستقل» ارائه گردد. به نظر میرسد به دلیل وجود برخی ویژگیهای مشترک بین متنهای تاریخی و همچنین به دلیل تمایزهای این متون با آثار دیگر انواع ادبی، میتوان آنها را یک نوع ادبی مستقل به حساب آورد و نام آن نوع را «ادبیات تاریخی» نهاد، هم چنین ویژگیهای این نوع ادبی جدید را مشخص کرد و تعریفی از آن ارائه داد. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ادبیات؛ تاریخ؛ متون تاریخی زبان فارسی؛ انواع ادبی(ژانر)؛ ادبیات تاریخی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تقسیمبندی آثـار ادبـی، یکی از مسائلی است که ناقدان اروپائی از قـدیم بـه آن تـوجه داشتهاند و از خلال فن شعر ارسطو و آثار مشابه آن میتوان قدمت آن را دریافت. در فن شعر، ارسطو، آثار ادبی را به سه نوع کمدی، تراژدی و حماسیتقسیم کرده است. (زرینکوب، 1387، ص. 120) انواع ارسطویی به مثابۀ نقطۀ عطف در میان منتقدان و مورخان ادبی مخالفان و موافقانی داشت (ولک و وارن، 1377، ص. 1/274) بعدها رمانتیکها نوع ادبی غنایی را نیز قائل شدند(زرقانی و صباغ، 1395، ص. 210-212) در آغاز قـرن بیستم، فرمالیستهای روسی مباحث مربوط به نگرش نـوعی ادبیّات را گسترش دادند. به دنبال فرمالیستها، ولادیمر پراپ در کتاب ریختشناسی حکایات عامیانه روسی بـا دیدی ساختگرایانه به موضوع انواع ادبی نگریست و سعی در مشخص کردن نقشها و متغیّرهای مربوط به هر نوع ادبی کرد. فرای نیز در تحلیل نـقد تلاش کرد نوع ادبی را تبیین و تعریفی از آن ارائه دهد (فرای، 1377، ص. 191) بعدها در میان ساختگرایان، مباحث ژرار ژانت دربارۀ نظریۀ انواع ادبی اهمیت پیدا کرد.
متون ادبیات فارسی را نیز از نظر محتوا و ساختاری که دارند به انواع گوناگونی تقسیم کردهاند مانند: ادبیات حماسی، ادبیات تعلیمی، ادبیات غنایی. تا کنون محققان دربارۀ برخی از انواع ادبی اشاره شده و هم چنین برخی از انواع ادبی دیگر هم، تحقیقات مستقلی انجام دادهاند که یکی از نمونههای خوب آن حماسهسرایی در ایران اثر ذبیح الله صفا است. اما تاکنون تکلیف متونی همچون تاریخ بلعمی، تاریخ بیهقی، تاریخ جهانگشای جوینی، تاریخ وصاف و آثاری از این دست که تمییز صبغۀ تاریخی آنها از رنگ و ارزش ادبیشان دشوار بوده، روشن نشده است. متونی که ویژگیهایی دارند که شبیه به هیچ یک از انواع ادبی موجود، نیستند. این آثار، مؤلفههایی ادبی دارند که فرم آنها را به ادبیات نزدیک کرده و مبتنی بر محتوای تاریخی هستند به این ترتیب، نه کاملاً تاریخیاند و نه صرفاً ادبی به عبارتی، ذات این آثار بینارشتهای است و تحلیل و طبقهبندی این متون از منظر ادبیات مانع از بررسی و تقسیم بندی آنها در علوم دیگر، بویژه تاریخ نیست. در این مقاله، با بررسی جریانشناسانۀ آثار ادبی– تاریخی منتخب از آغاز تا قرن هشتم هجری(که اوج تحولات نثر فارسی و تاریخنگاری است) و و با تکیه بر تاریخ بلعمی، تاریخ بیهقی، تاریخ جهانگشای جوینی و تاریخ وصاف به عنوان اصلیترین متون تاریخی در دورههای مختلف، به بررسی تحولاتی که این آثار در هر دوره از نظر فرم و محتوا داشتهاند پرداخته میشود به نظر میرسد، میتوان عواملی را که در آفرینش این آثار مؤثر بوده و موجب گسترش یا انحطاط آنها شده، شناخته شود. این پژوهش در پی معرفی یک نوع ادبی جدیدی به نام «ادبیات تاریخی» است به نظر میرسد که چون متون تاریخی فارسی (تاریخ بلعمی، تاریخ بیهقی، تاریخ جهانگشای جوینی و تاریخ وصاف) اشتراکاتی در ویژگیهای صوری، ساختاردرونمایهای دارند؛ پس میتوانند به عنوان یک مجموعۀ واحد بررسی شوند تا دیگر وجوه مشترک آنها یافته شود و دستهبندی دقیقی از شاخهها و زیرشاخه های گوناگون آن به عنوان «نوع ادبی مستقل» موسوم به «ادبیات تاریخی» ارائه گردد و با ارائۀ مشابهتها و تفاوتهای این نوع ادبی در ارتباط با انواع دیگر جایگاه آن در بین انواع ادبی فارسی مشخص شود.
نقطه شروع این پژوهش توجه به رویکرد ژانرشناسانه و بنا کردن روشی در تبیین نوعی آثار فارسی است. روش کلی این پژوهش توصیفی – تحلیلی و مبتنی بر نظریۀ انواع است، اما کاملاً به مدلی غربی تکیه نکرده و برای همین به سراغ خود پژوهشهای فارسی رفته تا بتوان با آن ویژگیهای این نوع را از دل متون ادبیات فارسی استخراج کرد. یکی از جامعترین پژوهشها دربارۀ یک نوع ادبی، تحقیقی است که ذبیح الله صفا در حماسهسرایی در ایران انجام داده است و مفصّل، به ماهیّت و تکوین نوعی ادبی به نام ادبیّات حماسی پرداخته است. ساختار این کتاب ارزنده، روشی دقیق برای بررسی یک نوع ادبی را ارائه میدهد که شباهت زیادی به روشهایی دارد که در کتب مربوط به انواع ادبی غربی نیز، گفته شده است. صفا مطالب کتابش را در چهار گفتار بیان کرده که هر کدام فصلهای مربوط به خود دارند و در آنها ویژگیهای صوری- فرمی(سبکی، روایی)، ویژگیهای محتوایی(درونمایه و مضامین)، زمینۀ گفتمانی تولید و مصرف این آثار و کارکرد و انگیزۀ تألیف نوع ادبی حماسی را بررسی کرده است. نگارنده با وام گرفتن از روش صفا، در حماسه سرایی در ایران و توجه به بحثهای نظری و روششناسانۀ موجود در کتاب نظریۀ ژانر زرقانی (1395)، کتاب ژانر فروُ (1392)، کتاب ژانر هدر دوبرو (1389) و برخی مقالات فارسی و انگلیسی، همین روش را به عنوان راهبردی بهینه در راستاری رسیدن به هدف پژوهش خود، مشخص کرده است. با پیاده کردن این روش در متون تاریخی منتخب در این پژوهش، میتوان شاخصههای آثار یک نوع ادبی را تشخیص داده و با بررسی مؤلفههایی دیگر، ادبیات تاریخی را به عنوان یک نوع ادبی در زبان فارسی معرفی کرد. در ادامه به تشریح هر کدام از این مؤلفهها به اختصار و در حد ظرفیت یک مقاله پرداخته میشود.
تحقیقات ارزشمندی در زمینۀ انواع ادبی و همچنین بررسی متون تاریخی- ادبی زبان فارسی انجام گرفته است اول پژوهشهایی که مربوط به طبقه بندی و تقسیمبندی آثار تاریخی است دوم پژوهشهایی که مربوط به انواع ادبی است که از نظر روششناسی میتوانند به این پژوهش یاری برسانند. نکتۀ مهم اینست که تاکنون تحقیق جامعی دربارۀ ادبیات تاریخی به عنوان یک نوع ادبی و جایگاه آن در زبان و ادبیات فارسی صورت نگرفته است از اینرو، این پژوهش از دیدگاه مذکور کاملاً جدید و نو است و پیشنیۀ چندانی ندارد. از اینرو در این قسمت به ناگزیر به مطالعات کلی در حوزۀ انواع ادبی اشاره میکنیم بدیهی است که در بادی امر شاید چنین پژوهشهایی ارتباط مستقیمی به این موضوع نداشته باشداما هدف اینست که خواننده محترم را در میدان مطالعاتی انواع ادبی قرار دهیم. در ابتدا باید به کتابهای سبکشناسی نثر پرداخت «سبک شناسی یا تاریخ تطور نثر فارسی» از بهار که با رویکردی تاریخ ادبیاتی و سبکشناسانه به نثر فارسی پرداخته است. تقریباً همین روش در «فن نثر در ادب پارسی» حسین خطیبی هم مشاهده میشود. اما «انواع نثر فارسی» از رستگار فسایی به طرح مباحث تازهای دربارۀ ادوار و اقسام نثر فارسی میپردازد و در نهایت سبکشناسی نثر شمیساست که با روشی جدید به دورههای مختلف نثر فارسی میپردازد. در حوزۀ انواع ادبی پژوهشها عموماً برگرفته از مقالاتی است که در دهه پنجاه شمسی نوشتهاند و میتوان گفت که تا اوایل دهه هفتاد تألیف مستقلی در قالب کتاب دربارۀ انواع ادبی و انطباق آن با ادبیات فارسی نوشته نشده بود؛ حسین رزمجو در کتاب «انواع ادبی و آثار آن در زبان فارسی» هم متوجه فرم است و هم محتوا. تقسیمبندی انواع ادبی در اثر « انواع ادبی» سیروس شمیسا به روشی دیگر است. او آثار نظم و نثر را بر مبنای انواع ارسطویی است، تقسیم میکند. اما در سالهای اخیر، دو کتاب با عناوین تاریخ ادبی ایران و قلمرو زبان فارسی و نظریۀ ژانر از سید مهدی زرقانی منتشر شد که با نگاهی جدیدتر و با رویکردی تحلیلی– تاریخی، به تطور و دگردیسی انواع ادبی در ادبیات فارسی پرداخته است و به شکلی مفصل و مبسوط به موضوعاتی پرداخته است که میتواند برای شناخت گونههای مختلف ادب فارسی و زمینه پیدایش و نیز علل گوناگونی آنها راهگشا باشد؛ همین نویسنده کتابی چهارجلدی با عنوان تاریخ ادبیات ایران دارد. در این اثر که کتب ادبی براساس ژانرها طبقهبندی شده، به کتابهای تاریخی – ادبی با عنوان ژانر تاریخ توجه میکند. کتاب ژانر از هدر دوبرو و ترجمۀ فرزانه طاهری و کتاب ژانر نوشتۀ جان فروُ و ترجمۀ لیلا میرصفیان از کتب ترجمهای مفید در این حوزه است. کتاب دیگر در این حوزه اما بخش سوم پیشنه، پژوهشهاییست که تاکنون دربارۀ بعضی از متون تاریخی بهخصوص تاریخ بیهقی، تاریخ جهانگشا و تا حدودی تاریخ وصاف است که شامل کتابها و پایاننامهها و مقالات میشود که به دلیل زیاد بودنشان در این بخش، به دلیل حجم بالای آنها از آوردن نامشان خودداری کردهایم.
تاریخنویسی از دورانهای بسیار کهن در ایران معمول بـوده اسـت، پادشـاهان ایران، چه در دورۀ هخامنشیان و یا در عصر اشکانیان و بـعد در دورۀ ساسانیان، پیوسته به ثبت وقایع مهم مملکتی و ضبط اسناد دولتی اهمیّت میدادهاند. آثاری هم از کـتابهای تاریخی- ایرانی این دوره به مسلمانان رسیده و به عربی ترجمه شده است که به اعتبارآنان میتوان گفت فنّ تاریخنویسی در دوران پیش از اسلام در ایران مورد توجه بوده است. مؤید این سخن، وجود خداینامهها است که از مآخذ اصلی تاریخنگاری فارسی و عربی و یادگار همین دوران میباشد. اولین گام برای مشخص کردن ماهیّت نوع ادبی «ادبیّات تاریخی»، بررسی پیشینه و خاستگاه این نوع در طول زمان است که در ادامه به آن میپردازیم 5-1 خاستگاه نوع ادبی ادبیات تاریخی اگر بخواهیم در بررسی این تبارشناسی خط سیری جغرافیایی، از روند نگارش متون تاریخی تا قرن هشتم (پررونقترین دوره تاریخنویسی در زبان فارسی) را ترسیم کنیم به نقشۀ زیر میرسیم: شکل 1 نقشه سیر جغرافیایی متون تاریخی فارسی تا قرن دهم ( پیش از اسلام) ( پس از اسلام) جدول 5-1: لیست متون تاریخی پیش از اسلام
جدول 5-2: لیست متون تاریخی پس از اسلام تا قرن دهم
این نقشه، یک نکته را برجسته میکند و آن تراکم عمدۀ این کتب در منطقۀ جغرافیایی شرق ایرانزمین است. مهمترین منطقه در این ناحیه، خراسان بزرگ میباشد. همچنانکه دیده میشود، اکثر آثار تاریخی زبان فارسی نیز در شهرهای مختلف همین خراسان بزرگ تدوین شدهاند. به این ترتیب میتوان گفت متون تاریخی خاستگاه تبارشناسانۀ مشترکی دارند و آن خاستگاهی جغرافیایی است. عوامل زیادی، این منطقه از ایران را برجسته و نقش آن را در تاریخنگاری فارسی مهم کرده است: اولین عامل، اهمیت سیاسی این منطقه است. در این ناحیه حکومتهای نیمه مستقل ایرانی وجود داشتند. هر کدام از این حکومتها برای تثبیت قدرت و استقلال خود در منطقه هم به مشروعیّت از سوی خلیفه و و هم به مقبولیت از جانب ایرانیان نیاز داشتند آنها برای جلب نظر مردم، به اقدامات مهمی همّت میگماردند، یکی از این اقدامات توجه به مؤلفههای هویّتی ایرانیان، یعنی زبان فارسی و تاریخ کهن آنان بود. در این راستا اولین شاهنامهها تحریر شد و بعد از آن تاریخهای فارسی در این منطقه تولد یافتند. این اقدام نه تنها به خوشآمد ایرانیان منجر میشد بلکه با نگارش تاریخ شاهان اساطیری ایران، برخی سلسلهها هم مدعی شدند که از تبار پادشاهان و فرمانروایان کهن ایراناند؛ (صفا، 1389، ص. 22-28) این اقدام یکی از مهمترین عواملی بود که منجر به شکلگیری اولین تاریخنگاریهای زبان فارسی شد. (میثمی، 1391، ص. 41) به تعبیری شروع تاریخنگاری فارسی و گسترش اندیشۀ تاریخی در شرق ایران و بویژه در خراسان، با اوضاع سیاسی و اهداف سیاسی حکام پیوند میخورد. عوامل فرهنگی نیز این به این منطقه از ایران اهمیّت داده و سبب نگارش اوّلین تاریخهای زبان فارسی در این منطقه شده است. از دورۀ پیش از اسلام در شرق ایران و بخصوص خراسان، آثار فارسی به دست ما رسیده است. وجود منابع مکتوب تاریخی از دوران باستان در این منطقه، پیشینۀ تاریخنگاری ایرانی پیش از اسلام را امری غیرقابل انکار میکند. بخش عظیمی از اهمیت فرهنگی این منطقه و توجه به زبان فارسی در کتابت در این ناحیه بخصوص نگارش تاریخ به زبان فاسی، از نتایج و تأثیرات نهضت ادبی- سیاسی شعوبیّه است که با هدف حفظ و تداوم زبان فارسی و تاریخ ایران در مقابل زبان عربی و فرهنگ عرب انجام میگرفته است و در این قسمت نباید از آن غافل باشیم (اقبال آشتیانی، 1306، ص. 13). عوامل اجتماعی در شرق ایران نیز در تاریخ نگاری فارسی تأثیر داشته است. زیرا نویسندگان کتب تاریخی از ابتدا از مهمترین طبقات اجتماعی این خطه به حساب میآمدند؛ شاهنامهها که تاریخ حماسی- ملّی ایرانیان است توسط دهقانان نوشته شدند، از آن گذشته خاندانهای اصیل ایرانی، در دربارها مشغول به کار شده بودند که اکثر آنان در نگارش تواریخ فارسی نیز تأثیرگذار بودند از آن میان به دبیران باید توجه ویژه داشت زیرا تواریخ فارسی عموماً توسط دبیران نوشته شدهاند و این دبیران هم از اقشار اجتماعی مهم در این سرزمین محسوب میشدند. به همین دلیل پیشینه، روش و نقش عمدهای که دهقانان و دبیران در شکلگیری تواریخ فارسی داشتند اهمیت ویژه دارد (صفا، 1389، ص. 64). اما نکتۀ مهم در مورد خاستگاه ادبیات تاریخی این است مشرق ایران از دیرباز خاستگاه تاریخنگاری ملّی ایرانیان بوده است به این ترتیب، شرق ایران خاستگاه جغرافیایی مشترک، بین آثار تاریخی و حماسی است. از سویی دیگر، این آثار ارتباط بسیار نزدیکی یا به تعبیر پژوهشگران بینامتنیت«رابطۀ خویشاوندی» با متون تاریخی دارند و اساساً نخستین الگویی که مسلمانان برای تاریخ نگاری در اختیار داشتهاند خداینامههای پهلوی بوده است (زرینکوب، ۱۳۸۷، ص. ۸۴-۸۵). نه تنها خداینامهها بلکه آییننامهها، اندرزنامهها و تاجنامهها همچنین کتب روایی- تاریخی همچون کارنامۀ اردشیر بابکان، یادگار زریران، داستان بهرام چوبین و امثال آن که رویدادهای تاریخی در قالبی روایی را بیان میکنند، آثاری هستند که در آنها ردّپای وجود یک سنت تاریخنگاری مشخص و متکامل دیده میشود و اطمینان از وجود سنّت تاریخنگاری ایران پیش از اسلام در میان پژوهشگران، از آنها نشأت میگیرد (تفضلی، 1376، ص. 262-281).حتی گرایش به شکل روایی- داستانی هم که در متون تاریخی وجود دارد از تأثیرات تاریخنگاری ساسانی و کتب حماسی پیش از اسلام است(سواژ، 1366، ص. 37). «ترجمۀ این آثار، مأخذ عمدۀ تاریخ نویسان دورۀ اسلامی بوده است یعنی افرادی چون: طبری، مسعودی، ابن قتیبه، بلاذری، حمزه اصفهانی، ثعالبی و دیگران (آموزگار، ۱۳۷۹، ص. ۱۲) آنچنان که کاهن هم اشاره کرده است «نویسندگان دورۀ اسلامی حتی برای نگارش تاریخ روزگار پیش از اسلام هم از تاریخهای ایرانی بهرهگرفتهاند (کاهن، ۱۳۷9، ص. 148). به این ترتیب میتوان گفت متون حماسی و تاریخی، از منابع و آبشخورهای واحد نیز سرچشمه گرفتهاند و پیشینهای در روایات شفاهی دارند و سابقۀ پیدایش هر دو، متعلّق به پیش از اسلام یا آغاز گسترش اسلام در ایران است. جدای از آن، دهقانان و خاندانهای اصیل ایرانی هم در نگارش تواریخ و هم در تدوین حماسهها نقش داشتند و هر دو نوع با هدفی واحد، یعنی زنده نگهداشتن هویت و انتقال آن به نسلهای دیگر و در راستای اهداف سیاسی حکام شکل گرفتهاند. این بررسی بینامتنی بین متون تاریخی و متون حماسی و قرابت بسیار آنها بیانگر ارتباط تباری عمیقی است که متون با یکدیگر داشتهاند. با توجه به این رابطۀ خاستگاهی و تباری معنادار بین متون حماسی و متون تاریخی و با توجه به تقسیمبندی که برای متون حماسی تاکنون ارائه شده است، بهتر است بگوییم ما کلان ژانری به نام ادبیات روایی داشتهایم که به شاخههای گوناگون تقسیم میشود، دو شاخه از آن در پژوهش حاضر اهمیت دارد، یکی از آن دو را شاخۀ ادبیات روایی واقعبنیاد مینامیم و شاخۀ دیگر را ادبیات روایی اسطوره بنیاد. از شاخۀ ادبیات روایی واقعبنیاد همین ادبیات تاریخی بوجود میآید و از ادبیات روایی اسطوره بنیاد، ادبیّات حماسی تولید میشود. در این راستا برای خاستگاه ادبیات تاریخی و پیشینۀ تباری این نوع ادبی، میتوان مدلی نیز طراحی شود: شکل 2: ادبیات روایی؛ خاستگاه ادبیات تاریخی این خاستگاه مأخذی، هم به اصلیترین دلیل پیدایش تواریخ فارسی پاسخ میدهد که آن حفظ هویت و گذشتۀ باشکوه است و هم زمینۀ شکلگیری و پیدایش نوع ادبی ادبیات تاریخی را معین میکند. به اعتبار این سابقه، میتوان گفت که نوع ادبیِ ادبیات تاریخی قدمتی کهن دارد که پیشزمینۀ ساختاری و فکری آن به قبل از اسلام برمیگردد، در دو قرن نخست هجری تحت تأثیر عوامل سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و حتی جغرافیایی شکل گرفته و از قرن سوم به بعد با تاریخ بلعمی زمینۀ ظهور یافت، تاریخی که مبنای خود را بر همان روش تاریخنگاری اساطیری ایران نهاد و در واقع در تداوم سنّت و روش خداینامههای پیش از اسلام، بود. فردوسی در همان دوره نیز با اتکا به همان روش، شاهنامۀ خود را مینویسد و تاریخنگاری ملی را تکمیل میکند. برای بررسی دقیقتر چگونگی شکلگیری ژانر ادبیات تاریخی، باید به آغاز تاریخنویسی در ایران توجه کنیم، که برای جلوگیری از اطالۀ کلام از پرداختن به این موضوع خودداری میکنیم (صالحی، 1397، ص. 92-115) در ادامه باید به عواملی توجه کرد که در تکوین و تداوم آن ژانر نقش داشتهاند. عوامل بسیاری در مسیر تکوین و تداوم ژانر ادبیات تاریخی مؤثر بودهاند، عامل مهم دیگری که در پیوند با عامل سیاسی در تداوم ژانر ادبیات تاریخی تأثیر داشته، نویسندگان متون تاریخی هستند که اغلب از دبیران و دیوانسالاران بودند و اغلب به دستور و زیر نظر دربار و و با انگیزههای سیاسی به نگارش تواریخ پرداختهاند (صفا، 1375، ص. 40-43) اهداف هویتجویانۀ ایرانیان بخصوص تلاشهای خاندانهای اصیل ایرانی(بخصوص تلاشهای طبقۀ دهقانان و برخی دبیران و وزیران) نیز عامل مؤثری در گسترش ژانر ادبیات تاریخی بوده است. رواج جریانهای خردگرایانه در قرون چهارم و پنجم هجری، نیز از عوامل اصلی در روایت حوادث تاریخی و گسترش تاریخنگاری شده است. تمام این عوامل سبب شد که اواخر قرن پنجم تا اوایل قرن هفتم، دورۀ تسلط نثر نویسی بویژه تاریخنگاری باشد و این دوره نقطۀ اوج ژانر ادبیات تاریخی است. از منظر ژانر شناسانه، وقتی ژانری به نقطۀ اوج خود میرسد تبدیل عنصر غالب میشود از این زملان باید کم کم دچار دگردیسی شده جای خود را به ژانرهای جدیدتر بدهد (زرقانی، 1395، ص. 353). «عنصر غالب»، مفهومی است که تحولات سبکی و ژانری در تاریخ ادبیات را مشخص میکند. در هر دورهای از تاریخ ادبیات، یک ژانر ادبی، غالب است که سایر ژانرها تابع آن هستند، این ژانر غالب، جریان کلی ادبیات را در آن دوره رقم میزند (پاینده، 1390، ص. 3/332-335). به این ترتیب، عنصر غالب تاریخ ادبیات فارسی در قرن ششم و هفتم هجری، نثر نویسی و تاریخنگاری است و بعد از این شاهد تحول در ژانر ادبیات تاریخی هستیم، این تحولات نیز تابع عواملی بیرونی بوده است. از مهمترین عوامل در ایجاد این تحولات، حملۀ خونبار مغول به ایران است. با اینکه تاریخنگاری فارسی در این دوره از نظر تعدد آثار به اوج خود رسید اما در این دوره زبان تواریخ رفته رفته به قالبی تهی از جان تبدیل شد. دلیل این امر را میتوان در عوامل مختلف جستجو کرد از جمله: رواج مدارس نظامیه و تعالیم آن زیرا آموزههای آنان، نثرفارسی را متحول کرد و سبک را از ساده به مصنوع کشاند(کسایی، 1351، ص. 236)؛ ورود بحثهای خطابی- دینی به تواریخ که به تدریج تأمل فلسفی در تاریخ را به تقدیرگرایی بدل ساخت؛ چیرگی تکلفات منشیانه و تفاخرات مترسلانه بر اندیشۀ تاریخنگاری که نتیجه آن کاربرد بازیهای زبانی در گزارش وقایع به جای تبیینهای خردمندانه از حوادث تاریخی شد و در آخر تغییرات زبانی در شیوۀ کار دبیران است. به این ترتیب ژانر ادبیات تاریخی هم از نظر فرم و هم از منظر محتوا تغییر کرد که نتیجه آن ساختار متفاوت نوع ادبی ادبیات تاریخی در دورههای مختلف است. 2-5 دوره بندی ساختاری (فرم و محتوا) نوع ادبی ادبیّات تاریخی برای بررسی جنبههای ساختاری یک ژانر باید دورههای مختلف تولید آثار آن را بررسی کرد و فراز و فرود آن را تحلیل کرد. در بررسی نوعی ادبیات تاریخی، اولین خصوصیت فرمی، نحوۀ بیان و قالب آثار است و ویژگی بعدی محتوای آثار این نوع است. اکثر متون تاریخی فارسی، آثاری منثور هستند که موضوع و هدف اصلی آنها، بیان تاریخ و شرح ماجراهای گذشتگان است؛ به این ترتیب در این نوع ادبی با نثری با موضوع معین و مخاطبمدار مواجه هستیم که طبیعتاً برای انتقال اخبار، اصل رسانا بودن در آن شرط است. با این توضیح نثر تاریخی باید نثری ساده و روان، نزدیک به نثری علمی باشد و در آن از کاربرد تکلفّات و صناعات ادبی که موجب تعقید است، خودداری شود. اما اینگونه نیست و این نثر، دورههای مختلفِ تغییر و تحوّل از ساده به ادبی و پر ابهام را طی کرده است. قالب بیانی در نوع ادبی ادبیات تاریخی(نثر) و در مسیر تحول خود، همپای نثر، دورههای مختلفِ تغییر و تحول از سبک مرسل به سبک مصنوع را طی میکند. نویسندگان تواریخ با به کارگیری عناصر شعری مانند، عاطفه، خیال و وزن از مرز ادبیت هم گذشته و به شعریت رسیدهاند. با توجه به کتب انتخاب شده در این پژوهش (تاریخ بلعمی، تاریخ بیهقی، تاریخ جهانگشای جوینی و تاریخ وصاف) ,ادوار مختلف نثر فارسی،میتوان چهار دوره به عنوان دورهبندی نوع ادبی ادبیات تاریخی در نظر گرفت: دورۀ اول که از نظر تاریخی، با تشکیل دولتهای مستقل ایرانی در سدۀ چهارم آغاز میشود؛ دورهای است که آن را نثر مرسل نامیدهاند. از مهمترین آثار این دوره باید از نخستین تاریخ زبان فارسی یعنی تاریخ بلعمی (356 ﻫ.ق) نام برد. با بررسی تاریخ بلعمی باید گفت از ویژگیهای متن تاریخی این دوره، اول از همه باید به سادگی و رسانا بودن آن اشاره کرد. این ویژگی سبب میشود که انتقال اطلاعات تاریخی به سادگی انجام گردد. مورخ این دوره، برای ادبیکردن نثرش نه به علم بیان و نه به بدیع، بلکه فقط به علم معانی توجه دارد، کاربرد مناسب واژگان در جمله و جابهجاییهای نحوی در سبک این دوره اهمیت داشته است. نویسنده با همین ابزار و بدون کاربرد صورخیال و موسیقی توانستهاست متن تاریخی را به متن ادبی تبدیل کند و سخنی ساده، سلیس، روان و دلنشین را بوجود آورد. بلاغت نثر این دوره به نحوی است که آثار آن را در موضعی بین علم و ادبیات قرار دادهاست. برخی از محققان به صراحت میگویند که «این نوع از تاریخها را در مرز نثر شاعرانه و نثر علمی زبان قرار میدهند» (اته، 1356، ص. 280). نکتۀ مهم در این دوره آن چیزی است که بهار به آن توجه کرده است: «این شیوه و طرز که با نهایت پختگی و سلامت و روان تحریر یافته است، باید مسبوق به سابقۀ طولانی باشد؛ زیرا با وجود شباهتی که به نثر پهلوی دارد و اثر مستقیمی که نثر عربی در آن کرده است، باز از خود مزایا و اختصاصاتی دارد که آن را از هر دو نثر پهلوی و عربی کاملاً جدا میسازد و آن را مستقل مینماید و این استقلال باید مسبوق به سابقه لااقل یک قرن یا زیادتر بوده باشد و شک نیست که در عصر طاهریان و آل لیث و اوایل سامانیان در خراسان و ماوراءالنهر کتابهایی به زبان فارسی دری وجود داشته است و تحریرات داخلی ممالک نیز به زبان فارسی جریان داشته و بین امرای محلی و دربار شاهنشاهی مراسلامت فارسی رد و بدل میشده است» (بهار، 1384، ص. 1/284-285). محتوای این تاریخ، اساطیریست. تعدد و تکرار شخصیّتهای پیامبران و شاهان تبدیل به موتیف شده و ساختار روایی این بنمایهها (موتیفها)، پیکرۀ مفهومی از اسطورهها را در سراسر متن بوجود آورده است. علل بوجود آمدن بسیاری از پدیدهها، برگرفته از همین پیکرۀ اساطیری است. بلعمی تاریخ را از روی حافظه جمعی ایرانیان باستان طرحریزی میکند و اعتقادات دیرین ایرانیان را در مورد شاهان و پیامبران در گیتی ارائه میکند به نحوی که انگار تمام پندارها و باورهای اسطورههای بندهشنی را مشاهده میکنیم امابه گونهای دیگر و در آرایشی تاریخی. او آگاهانه از ظرفیتهای اسطورهای در نظام زبانی متون تاریخی برای بیان جهان ایرانی خود استفاده میکند و همان ساخت اساطیری که در حماسۀ ملّی ایران وجود داشته است در تاریخنگاری بلعمی نیز مشاهده میشود «این کتاب جهاننگری ایرانی در بودباش اسلامی را به ایرانیان نشان داده است» (اشپولر،1380، ص. 13) به این ترتیب ساختار(فرم و محتوا) این نوع تاریخنویسی که در آن دوره نیز رواج داشته، میراث دورۀ باستان است. دورۀ دوم مصادف با انتقال حکومت از غزنویان به سلجوقیان است. متون تاریخی این دوره با نوشتههای بونصر مشکان مسیر جدیدی را آغاز میکنند، با تاریخ بیهقی به تاریخنویسی این دوره وجهۀ خاص میبخشد و با قابوسنامه و سیاستنامه مسیری جدید در نگارش مطالب تاریخی باز میکند. البته «شیوۀ این کتب پس از طی شدن قرن پنجم به تدریج فراموش میشود و نثر فنی بوجود میآید» (بهار، 1384، ص. 2/62) آنچه در این دوره به اوج خود میرسد و تواریخ این دروۀ ادبیات تاریخی را از دورۀ قبل متمایز میکند، نحوۀ روایتگری مورخان این دوره است که سرآمد آنان بیهقی میباشد. ساختار روایی تاریخ بیهقی آنقدر ماهرانه و منسجم شکل گرفته است که خواننده در حین خواندن لذت برده و در نظرش داستانی از گذشته جلوه میکند. روایتپردازی بیهقی، روایت غیر خطی است. روایت غیرخطی منطق علّی وقایع را با استفاده از تمهیدهایی نظیر روایت در روایت، خطوط داستانی موازی و تداعیهای رؤیاگون دستخوش دگرگونی میکند. بیهقی با این شیوه به شرح ماجراها میپردازد با تقدیم و تأخیر زمانی آنها، داستان را به اوج و فرود می کشاند، در آن گره میافکند، آن را به نقطه اوج میرساند و سرانجام گرهها را میگشاید تا از آنها نتیجۀ اخلاقی بگیرد و به این ترتیب، علت تمام اعمال، برای خواننده نمایان میشود. مدل طرح روایت این اثر به این شکل است که دو خط سیر روایی داریم؛ یکی روایت اصلی در دربار غزنویان و دیگری روایات فرعی که برای توضیح و گسترش پیرنگ در خلال روایت اصلی میآیند و مدام شکستهای روایی ایجاد میکنند. شکل 2: طرح روایی تاریخ بیهقی دورۀ سوم در سبکشناسی نثر فارسی، به دورۀ نثر فنی معروف است. یعنی «نثری که میخواهد تشبّه به شعر کند» (شمیسا، 1384، ص. 76). این نثر ابتدا توسط منشیان درباری نوشته میشد و از این نظر ارتباط تنگاتنگ با تاریخنگاری در آن دوره پیدا میکند زیرا تواریخ هم در همین دربارها و توسط همین منشیان و دبیران درباری نوشته میشده است. از تجلیات این نوع نثر درتاریخ جهانگشای جوینی است. این دوره از ژانر ادبیات تاریخی، تواریخی را دربر میگیرد که شباهت به شعر و ادبیات دارند. متن تاریخی این دوره مخیّل، با زبانی ایماژگونه و پر از صنایع ادبی است. در این تاریخ در با جملات کوتاه و مستقل از هم در ارتباط نیستیم بلکه جملات به صورت مرکب و طولانی میآید و در بیشتر مواقع روابط جملات، روابطی مبتنی بر پایه و پیرو و یا شرط است و از این نظر چه از نظر معنا و چه از نظر نحو به یکدیگر مرتبط اند.از نظر تعدد آثار تاریخی، این دوره از پربسامدترین دورههای ادبیات تاریخی است. نکتۀ مهم در این دوره، تغییر جغرافیایی تاریخنگاری از شرق به غرب ایران است که از پیامدهای اوضاعی سیاسی پس از مغولان تا تیموریان است. دورۀ چهارم ژانر ادبیات تاریخی دورۀ سبک مصنوع استکه مهمترین تاریخ این دوره تاریخ وصاف است. تودرتویی جملات، در همتنیدگی آنها با انواع صنایع ادبی، پیچیدگی نظام روایی آن و در نتیجه ابهام معنایی جملات و مفاهیم تاریخ وصاف، ما را به تصویری شبیه شکل زیر میرساند. تاریخنگاری، که با گسترش مرزهای سیاسی امپراتوری ایلخانی، تغییر جغرافیایی داده و از شرق به غرب و مرکز ایران آمده بود؛ در دورۀ تیموریان، دوباره به شرق باز میگردد و این تغییر جغرافیایی، به دلیل اهمیت یافتن مراکز شرقی ایران همچون سمرقند و هرات با انگیزههای سیاسی- اجتماعی در دورۀ تیموری بود. (ر.ک. تصویر1) شخصیت تیمور و علاقۀ شخصی او به تاریخ، جغرافیا و انساب و تشویق او به تاریخنگاری سبب تحولاتی در تاریخنگاری شد. زبان تواریخ کم کم از شیوۀ مصنوع دورۀ مغول و ایلخانان به شیوهای مرسل- فنی گرایید. این تحول نه فقط در زبان تاریخنگاری، بلکه در قالب بیانی تاریخنویسی هم صورت گرفت، که پیامد آن بوجود آمدن زیرژانرهای فرعی متعدد، بعد از ایلخانیان تا دورۀ معاصر، در ژانر ادبیات تاریخی میشود. به این ترتیب در این دوره هم امتزاج در شکل و ساختار ژانر ادبیات تاریخی مشاهده میشود و هم قالب بیانی دچار تحول میگردد و از روند و سیر منظم خارج میشود. بنابراین، همچنانکه مشخص شد، ساختار ژانر ادبیات تاریخی، در دورههای مختلف تاریخی، همپای نثر نویسی فارسی، دگرگون شده است. این دگرگونیهای ساختاری در کارکرد ژانر ادبیات تاریخی هم دگردیسیهایی ایجاد میکند. 3-5 کارکردهای نوع ادبی ادبیات تاریخی هر کدام از ژانرهای ادبی کارکرد و نقش خاص خود را دارند. در نوع ادبی ادبیات تاریخی، با متونی سروکار داریم که بنا به ضرورتِ دورههای مختلف تاریخی، تولید شدهاند؛ پس این متون در آن دورهها، نقشی را برعهده داشتهاند. یافتن این نقشها، کارکرد ژانر ادبیات تاریخی را ظاهر میسازد. همانطور که گفته شد، تاریخنگاری در ایران با حماسهسرایی و شاهنامهنویسی پیوندی خاستگاهی و ریشهای دارد. به این ترتیب برای یافتن اولین کارکردها در ژانر ادبیات تاریخی باید ابتدا به اهداف نگارش این کتب و نقش آنها در جامعه توجه کرد.تاریخنگاری در مراحل اولیۀ پیدایش با کتابت روایات شفاهی گذشتگان، برای زنده نگهداشتن حافظۀ تاریخی ایرانیان، یادآوری شکوه گذشتۀ آنان، ایجاد همبستگی ملّی، تقویت آگاهی تاریخی در بازسازی هویّت ایرانی و برتریجویی نسبت به اعراب بوجود آمد در نتیجه تاریخنگاری ملّی در این دوره کارکردی کاملاً هویتی- فرهنگی داشته است (طباطبایی، 1395، ص. 1/382). تأسیس سلسلههای نیمه مستقل ایرانی، در قرون سوم و چهارم هجری در ایران، سرآغاز رویکرد تاریخنگاری با پشتیبانی و حتی به سفارش دربار بود. اینان برای کسب مقبولیت بین ایرانیان نیاز به تبار و اصالتی ایرانی داشتند. برای رسیدن به این هدف به تاریخنگاری روی آوردند تا از طریق آن برای خود تبارنامه و نسبنامهای متصل به شاهان اساطیری ایران باستان بوجود آورند. بر این مبنا، اولین تاریخ فارسی، یعنی تاریخ بلعمی، در دورۀ سامانیان و در راستای اهداف سیاسی آنان شکل گرفت، پس کارکرد آن سیاسی- هویتی است (صفا، 1389، ص. 22-28). رفته رفته تاریخنگاری فارسی، با بسیاری از ویژگیهای سازگار تاریخنگاری اسلامی ممزوج شد. با روی کار آمدن سلسلۀ ترک زبان غزنوی، گذشتۀ ایرانی در قالب تاریخنگاری منحصراً اسلامی، منعکس شد. در پی این رویکرد دینی، از جمله موضوعاتی که در قرن پنجم و ششم اهمیت بسیار یافت، وعظ و اندرز بود، که ابتدا به دلایل اخلاقی و کمکم با مقاصد شخصی و تعصبات دینی، در متون مختلف بسامد پیدا کرد. این ویژگی، به تاریخنگاری نیز راه یافت. تواریخی مانند تاریخ بیهقی در آن دوره مبتنی بر وعظ و پند بودند، بیهقی در پایان تمام حکایات و روایات تاریخی خود به پند و موعظه میپردازد. نگاه مذهبی او نیز در کل تاریخ آشکارا واضح است، این اندیشه حتی بر تحلیل بسیاری از وقایع تاریخی نیز تأثیر میگذارد تکیه بر تقدیرگرایی و مشیت الهی در تاریخ بیهقی ناشی از همین نگاه مذهبی است. به این ترتیب تاریخنگاری فارسی در این دوره عربگرا و در خدمت اهداف مذهبی است و کارکرد این تواریخ نیز مذهبی- اخلاقی است. با حملۀ مغول به ایران و خرابیهای ناشی از آن، روند تاریخنگاری تغییر کرد. مغولان و بعد از آن ایلخانان، به عنوان قومی بیگانه درصدد کسب مشروعیّت در سرزمینی با فرهنگی غنی و افسانهها و اساطیر کهن بودند. یکی از راههای مرسومِ کسبِ مشروعیت در بین پادشاهان ایرانی، نگارش تاریخ بود که حکم نسَبنامه را داشت و روزگار آنان را جاودانه میساخت. مغولان پیوندی با زبان عربی هم نداشتند، اما برای جذب ایرانیان به حمایت از تاریخنگاری به زبان فارسی پرداختند. مورخانی چون جوینی هم، همان هدفی را دنبال کردند که در قرون آغازین اسلامی، دهقانان به آن توجه کرده بودند. در مقابل هجوم قومی بیگانه، راهی جز غلبۀ فرهنگی برای ایرانیان نبود. آنان با بازسازی گذشتۀ باشکوه در مقابل این قوم غالب، در پی نمایش هویت ملّیشان بودند و از عناصر این هویت ملّی، اساطیر هستند که در تواریخ این دوره دوباره تجلی مییابند. جوینی برپایۀ دو محور عمده، یعنی آیات دینی و روایات اساطیری، به نگارش تاریخ میپردازد او در صدد تمرکز قدرت از طریق اتحاد عناصر بیگانۀ مغول با ایرانیان برآمده است. این راهکار، نوعی عبور از مانع(مغول) در مسیر تکامل(ایران) است او به بازسازی گذشته برای ایجاد همبستگی و اتحاد برای تقویت امید به آیندۀ بهتر میپردازد. به این ترتیب تاریخنگاری در این دوره، کارکردی اجتماعی- هویتی داشته است. عنصر عاطفه و احساس که با تاریخ جهانگشای جوینی، در تاریخ نویسی رواج مییابد، با گسترش نثر مصنوع در اواخر قرن هفتم، همراه شده و مسیر تازهای را در تاریخنویسی بوجود میآورد. شاعرانی امثال وصاف تاریخنگار میشوند و از صورخیال در تمام اثر خود استفاده میکنند. اینان حتی به صراحت بیان میکنند که هدف ثانوی آنان نگارش تاریخ بوده است و قصد اصلیشان اظهار بلاغت و قدرتنمایی در سجعگویی و لغت پردازی بوده نه بیان اخبار و احوال (شیرازی، 1338، ص. 147) به این ترتیب، تاریخنگاری از اهداف اصلی خود خارج شده و تبدیل به پوستهای روایی- نقلی و و تقریباً تهی از تحلیل و آگاهی تاریخی میشود. اگرچه بسیاری از مطالب تاریخی در لابهلای صورخیال این تواریخ یافت میشود اما نگارش تاریخ و پرداختن به تحلیل آن از اهداف ثانوی نویسندگان و مورخان این دوره است (دالوند، 1382، ص. 5) کارکرد ژانر ادبیات تاریخی در این دوره، کارکردی ادبی برای تفاخر به مهارت نویسندگی است. بعد از قرن هشتم تاریخنویسی دچار تحول و دگردیسی میشود و این تحول در کارکردهای آن هم ایجاد میشود. کارکرد و نقش تاریخها در دورههای مختلف، متفاوت بوده است. اما نکتۀ مهم اینجاست در این تحول کارکرد نیز عوامل بسیاری دخیل بودهاند: اولین عامل تغییر نقشهای زبانی در متون تاریخی است، به تعبیر یاکوبسن در هر ارتباطی، پیامی از سوی گوینده (نویسنده) رمزگذاری میشود و به مخاطب (رمزگردان) انتقال مییابد. او از این منظر زبان را دارای نقشهای عاطفی، ترغیبی، ارجاعی، فرازبانی، همدلی و ادبی میداند.[1] (صفوی، 1382، ص. 21-25) زبان ممکن است در موقعیتهای مختلف، نقشهای متفاوتی به خود بگیرد. با توجه به تغییرات زبانی در دورههای مختلف باید گفت نقشهای زبان در ژانر ادبیات تاریخی در طول دورههای مختلف، تغییر کارکرد داده است. این ژانر در ابتدا با پذیرش نقش ارجاعی، به انتقال خبر میپردازد که نمونهاش در تاریخ بلعمی است. با تاریخ بیهقی نقش زبان علاوه بر خبردهی و ارجاع، همدلانه نیز میشود، بسیاری از صحنه و شخصیتهای تاریخ بیهقی به گونهای مجسم توصیف شدهانده که از راه تداعی، احساسات مخاطب را بر میانگیزد. این ویژگی در اثر جوینی، یعنی تاریخ جهانگشا، بسیار برجستهتر شده و نقش عاطفی زبان را بعهده میگیرد. سراسر تاریخ جهانگشای جوینی سوگنامهای بر ایران ویران شده است. در تاریخ وصاف نیز با تغییر و تحول نقش زبانی مواجه هستیم و اینبار زبان، نقش ادبی به خود میگیرد. پیچیدگی زبان در تاریخ وصاف به حدی است که نه انتقال خبری واضح میکند، نه برانگیزانندۀ احساسات است و نه عاطفه را تحریک میکند. زبان در این اثر، نقشی ادبی را ایفا میکند و در جهت تفاخر نویسنده به مهارتش به کار گرفته میشود. اظهار فضل نویسندگان(مورخان) در کاربرد علوم بلاغی و تغییر در شیوۀ نگارش دبیران در تغییرات کارکرد این نوع ادبی اهمیت دارد از آن گذشته مورخان ادب آموخته همچون ابوعلی بلعمی و ابوالفضل بیهقی، جای خود را به ادیبان و شاعرانی چون وصافالحضره میدهند.این عوامل در زمره عوامل درون متنی در تحول کارکرد نوع ادبی ادبیات تاریخی به حساب میآیند اما عوامل بیرونی نیز در این تغییر کارکرد مؤثر بودند که از همه مهمتر تغییر و تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است. همچنانکه نیروی محرکۀ تغییر و تحولات سبکی، تغییر و تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است؛ این مسأله در تاریخنگاری و روند تغییرات کارکرد ژانر ادبیات تاریخی نیز ظاهر میشود. هرگاه در تاریخ با تغییر دولتها و حکومتها و زیرو رو شدن نظام اجتماعی-سیاسی روبه رو میشویم، پیامدهای آن را در تغییر کارکرد تاریخنویسی مشاهده میکنیم و این نشان داد که کارکرد این نوع ادبی در جامعه نه تنها تابع عناصر درونمتن، بلکه متأثر از مؤلفههای برون متن نیز هست. این تغییرات کارکردی سبب بوجود آمدن انواع تاریخنگاری در دورههای مختلف شده است که میتوان از آنها به عنوان انواع فرعی (زیرژانرهای) ادبیات تاریخی نام برد 5-4 بوجود آمدن انواع فرعی در نوع ادبی ادبیّات تاریخی به طورکلی از مسائلی که در انواع ادبی اهمیت دارد، یافتن طبقهای از متون است که ویژگیهای مشترکی با هم دارند (زرقانی و قربان صباغ، 1395، ص. 288- 289). در این طبقهبندی و ردهبندی برخی از متون، صورتهای اصلی و متون کانونی یک نوع به حساب میآیند و برخی دیگر متون فرعی آن نوع ادبی محسوب میشوند که نه همۀ ویژگیها اما باید میزان قابل توجهی از ویژگیهای مشترک در طبقۀ متون خود را دارا باشند، به این ترتیب، هر نوع ادبی اصلی شامل دستهها و انواعی میشود، که به این دستۀ دوم نوع فرعی(زیرژانر)میگویند. در مسیر تحول ژانر ادبیات تاریخی، بواسطۀ دگرگونیهایی که در تاریخنویسی فارسی ایجاد شده، قالبهای تاریخنگارانه متفاوتی شکل گرفته است. شاخههای مختلفی که میتوان آنها را انواع فرعی (زیرژانرها) در طول حیات این ژانر به حساب آورد. این انواع فرعی،گاهی جنبۀ ادبیتشان بیشتر میشود و گاهی وجه تاریخی بیشتری به خود میگیرند. اما به هر روی، این آثار، به دلیل داشتن برخی ویژگیهای مشترک، به عنوان نوع فرعی، در طبقهبندی نوع ادبی، ادبیات تاریخی قرار میگیرند. نکته مهم اینست که، این انواع فرعی سیری خطی و منظم ندارند یعنی اینگونه نبوده که در دورهای خاص، نوع فرعی خاصیّ استفاده شده باشد. به این ترتیب، این نوع ادبی، متناسب با تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در جریانهای مختلف، فراز و فرودهایی را طی کرده و انواع فرعی را بوجود آورده است که در شکل زیر نمایان است: شکل 2: انواع فرعی ادبیات تاریخی 5-4 جایگاه نوع ادبی ادبیات تاریخی بین سایر انواع ادبی نمیتوان برای ژانرها مرزبندی دقیقی قائل شد. زیرا «ژانرها در تطور تاریخی خود وارد قلمرو یکدیگر میشوند» (زرقانی و قربان صباغ، 1395، ص. 374) و نمیتوان «در دورههای تحول هر ژانر، پیکربندی صورت و کارکرد آن را از رابطهاش با ژانرهای دیگر جدا دانست» (فروُ، 1392، ص. 114) اما میتوان به بیان تشابهات و اختلافات انواع مختلف ادبی پرداخت. دراین پژوهش نیز برای نشان دادن استقلال ماهیّتی نوع ادبی ادبیات تاریخی، باید به وجوه اشتراک و افتراق آن با سایر انواع ادبی اشاره کرد تا بتوان به جایگاه ادبیات تاریخی در بین دیگر انواع پیبرد. اولین و مهمترین نوع ادبی که با ادبیات تاریخی اشتراکات بسیار دارد، ادبیات حماسی است، شباهتهای تبارشناسانۀ این دو نوع متون که قبلاً بیان شد، به اشتراکات فراوانی بین آنها منجر شده که عبارتند از: اشتراک در زمان خلق که اغلب در دورۀ ساسانیان و صدر اسلام بوجود آمدند، مکان تولید هر دونوع که شرق ایران است و منابع و آبشخورهای واحد و مشترک آنها که همان روایات شفاهی باشد استفاده کردهاند؛ نویسندگان این کتب اغلب از خاندانهای اصیل ایرانی و دهقانان یا دبیران بودند و کارکرد مشترک در جامعه داشتند و آن حفظ هویت و شکوه گذشته در برابر اقوام دیگر بوده است. اما جدای از اینها اشتراکات دیگری نیز دارند؛ مثلاً عنصر فرمایشی بودن تحریر این کتب، شباهت آنها در تقسیمبندی ادوار تاریخی داشتن ساختار روایی مشترک و کاربرد اسطوره در هر دو نوع از متون (سرکاراتی، 1385، ص. 71-112). اما با این شباهتهای فراوان و اساسی، تفاوتهای بنیادینی نیز بین این دو نوع وجود دارد که سبب استقلال هر یک از این دو نوع گردیده است. اولین و مهمترین وجه افتراق آنها در اینست که در حماسهها با تاریخ آرمانی یک ملت مواجهیم و در متون تاریخی با دنیای واقعی. این مسأله دربارۀ اشخاص حماسه و تاریخ هم صدق میکند (امیدسالار، 1389، ص. 511-512) و اختلاف آخر، بیزمانی و بی مکانی حماسهها است که اساطیری بودنشان را توجیهپذیر میکند در حالیکه زمان و دورهها و تفکیک آنها در تواریخ عنصری مهم به حساب میآید. به این ترتیب مرز حماسه و تاریخ از یکدیگر مشخص میشود. نوع ادبی دیگر که روابط بینامتنی با ادبیات تاریخی برقرار میکند، ادبیات تعلیمی است. تاریخ به سبب ماهیت عبرتآموزی که دارد متضمن نکات تعلیمی است و سهم مهمی در کسب فضیلت دارد، عمدهترین شباهت این دو نوع در مـوضوع و درونمایۀ آنهاست که تعلیم و تربیت و پیوند اخلاق و دین است. اما مهمترین وجه افتراق آنها در اصلی و فرعی بودن این عناصر مشترک در این دو نوع ادبی است. این موضوعات در ادبیات تعلیمی، عنصر اصلی در راستای اهداف نگارش است اما این موضوعات تعلیمی، هدف تاریخی- سیاسی در دل متون تاریخی جای گرفته است. تفاوت دوم آنها در نوع مخاطبانشان است، در ادبیات تعلیمی، هدف آموزش، تربیت و اندرز همگان است و مخاطب عام دارد اما مخاطب متون تاریخی اول از همه درباریان و رجال سیاسی بودهاند و این دو تفاوت استقلال این دو نوع را نشان میدهد. از آنجا که مورخان به طور سنّتی، دادههای تاریخی خود را به شکل روایت عرضه میکنند. روایت، عامل اصلی در تداخل دو نوع ادبیات تاریخی و ادبیات داستانی میشود. تمام عناصر یک روایت در متون تاریخی وجود دارد و جدای از آن بسیاری از عناصر داستانی همچون صحنهپردازی، گفتگو، حقیقتمانندی و امثال آن هم در متون تاریخی یافت میشود. اما اصلیترین وجه تفاوت این دو نوع ادبی، در جنبۀ واقعگرایی تواریخ در ادبیات تاریخی و وجه تخیّلی داستانها در ادبیات داستانی میباشد. آخرین مناسبت نوعی، مربوط به ادبیات تاریخی و ادبیات غنایی است که در آغاز تـصور میشـود میان گزارش وقایع تاریخی با عواطف و احساسات ادبیات غـنایی ارتـباط چندانی وجود ندارد، حال آنکه رویدادهای تاریخی توسط مورخین، انتخاب و روایت میشوند و طبیعتاً خالی از ذهنیت و عواطف آنان نیستند، پس آثار تاریخی نیز می تـواند محل ّ ظهور موضوعات غـنایی بـاشد. در کتب زیرمجموعۀ ادبیات تاریخی، گاه وقایع تاریخی متضمن معانی احساسی میشود. به این معنی که بُعد عاطفی بر دیگر ابعاد متن غلبه یافته و درروند وقایع تاریخ و بیان آنها نقش بسزایی ایفا میکند. این شیوه در آثار تاریخی دورۀ مغول بسامد بیشتری دارد زیرا بُعد عاطفی این تواریخ بر سایر عناصر متن آنها تأثیر داشته است. منظور از بعد عاطفی در تواریخ این دوره، این نیست که مورخ صرفاً به بیان احساسات شخصی خود بپردازد و از تاریخنگاری خارج شود؛ بلکه حضورمورخ در فجایع آن دوره، به دخالت احساسات او در روایت تاریخ انجامیده است که میتوان آن را عاطفۀ اجتماعی یا ملّی نامید. مورد دیگر اینکه متون غنایی ارتباط نزدیکی با شعر دارند و از آنجا که آثار تاریخی عهد مغول به نثر فنی، نگاشته شدهاند و نثر فنی فارسی به سبب آهنگین بودن، قرابت زیادی به شعر دارد، به این ترتیب، ادبیات تاریخی در این آثار، هم از منظر محتوا و هم در فرم، با ادبیات غنایی آمیخته شده است. اما باید گفت در هر کدام از این آثار، اصل و فرع بودن جایگاه این عناصر سبب بروز تفاوتهایی شده است. عاطفه، خیال، موسیقی و فرم ادبی از اصلیترین عناصر ژانر غنایی است اما در ژانر تاریخی، به مرور، در پی اهدافی خاص و بنا به عواملی بوجود آمده است که نبودشان در متون شاید به آن اهداف لطمه وارد کند، اما آنها را از دایرۀ نوع ادبی ادبیات تاریخی خارج نمیکند. این تفاوتها، استقلال هر کدام از این انواع را مشخص میکند.
با بررسیهای انجام شده باید گفت، نوع ادبی ادبیات تاریخی، مجموعۀ روایتهای داستانگون است با زمینۀ تاریخی- سیاسی، صبغۀ ادبی- اسطورهای و کارکردهای معین، که در آنها مورخان، به بازنمایی نسبتاً عینی از حوادث و وقایع عموماً درباری میپردازند. نویسندگان این آثار اغلب از دبیران و صاحبمنصبان دربار بودهاند و مخاطبان این نوع ادبی نیز ابتدا درباریان بوده و بعدها عموم مردم را شامل شده است. در ادبیات تاریخی، مجموعهای از حوادث وجود دارد که این حوادث برای سیر خود نیاز به قالبی دارند؛ این قالب، روایت است، قالب روایی- داستانی، اصلیترین ویژگی ادبیات تاریخی است. مورّخ با استفاده از این قالب به بیان رشتهای از حوادث میپردازد و با توالی رویدادها نوعی پیرنگ بوجود میآورد و از این طریق، تاریخ هم مانند داستان روایتمند، دارای طرح منطقی و منظم(پیرنگ) و ساختار و قالب میشود؛ به نحوی که میتوان براساس قواعد روایت برای آن شروع، میانه و پایان متصور شد که راوی(مورخان) از طریق بررسی اسناد تاریخی و حذف و گزینش آنها روایت میکند و تاریخ را به داستانی روایی از گذشته تبدیل میکند. این نوع ادبی زمینهای تاریخی- سیاسی دارد و بیشترین بخش از محتوای نوع ادبی ادبیات تاریخی مختصّ اشخاص و حوادث با محوریت دربار است؛ هر چه از هرم قدرت به سمت گروههای پایین اجتماعی حرکت میکنیم توجّه مورخان به این گروهها نیز کمتر میشود. این نگرش در تمام آثار مورخان از بلعمی تا وصاف دیده میشود. در واقع آنچه از نگاه مورخان ارزش توجّه و ثبت و ضبط را داشته نه تاریخ تودههای مردم یا تحولّات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه، بلکه تاریخ ملوک و انبیا و تحولّات سیاسی متأثر از اقدامات آنان بوده است. این نوع ادبی، صبغۀ ادبی- اساطیری دارد، با توجه به ویژگیهای سبک ادبی هر کدام از آثار تاریخی چه از منظر روایی و چه در حوزۀ زبان در دورههای مختلف نثر فارسی، صبغۀ ادبی آنها مسلّم است. اسطورهها نیز روایتهایی از رخدادهای نخستینه هستند که در تاریخها موجودند. در بطن اسطوره رخداد است که آن را با روایت تاریخی مرتبط میکند و ادبیت کلام را غنا میبخشد. مؤلفۀ دیگر این نوع ادبی، نویسندگان کتب آن هستند، این مورخان اغلب در حکم راویان حاضر هستند که شاهد وقایع میباشند؛ زیرا اغلب مورخان، از طبقۀ دبیران و وزیران وابسته به حکومت بودند. این موضوع در ابتدا واقعنمایی این آثار را بیشتر میکند اما در اصل اینگونه نیست، روایات این تواریخ از سوی مورخ گزینش و بیان میشد از این جهت برساختۀ ذهن مورخ است. از این رو دربردارندۀ ایدئولوژیهای مورخ هستند و متونی خنثی نیستند. پس ما در این نوع ادبی با بازنماییهای برساختۀ مورخ سروکار داریم که نباید آنها را حقایق عینی گذشته دانست، بلکه باید با ابزار ادبی به عمق لایههای معنایی آنها نفوذ کنیم تا از این طریق به کشف واقعیّت از دل این متون نائل آییم. آخرین ویژگی این نوع ادبی به مخاطبان آن اختصاص دارد که در زمان تألیف کتب تاریخی، بسیار محدود بوده و معمولاً به گروه اجتماعی حاکم محدود میشده است. به این ترتیب مخاطبان این ژانر در آغاز، عموماً، شاهان، شاهزادگان و درباریان بودند زیرا تودۀ مردم یا سواد نداشتند یا توان تهیۀ آثار مورخان را نداشتند. اما به مرور این مخاطبان عامتر شدند.
[1]. . به ترتیب emotive, contative, referential, metalinguistic, phatic, poetic . | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اته، هرمان (1356). تاریخ ادبیات ایران (رضازاده شفق، مترجم). بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
اشپولر، برتولد (1380). ایران در قرن نخستین اسلامی (جواد فلاطوری، مترجم). بنگاه ترجمه و نشر کتاب. (اثر اصلی منتشر شده در 1952م).
اقبال آشتیانی، عباس (1306). شرح ابن مقفع. چاپخانه ایران شهر.
آموزگار، ژاله (1379). تاریخ روایی تاریخ واقعی. بخارا، (16)، 11-21.
امیدسالار، محمود (1389). حماسه در سی و دو مقاله در نقد و تصحیح متون ادبی. موقوفات افشار.
بلعمی، ابوعلی محمد بن محمد (1380). تاریخ بلعمی (محمد تقی بهار، مصحح. به کوشش محمد پروین گنابادی). زوار.
بهار، محمدتقی (1384). سبکشناسی. امیرکبیر.
بیهقی، ابوالفضل محمد بن حسین (1356). تاریخ بیهقی (علی اکبر فیاض، مصحح). انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد.
پاینده، حسین (1390). گفتمان نقد، مقالاتی در نقد ادبی. روزنگار.
تفضلی، احمد (1376). تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام. سخن.
جوینی، عطاملک بن بهاءالدّین محمد بن محمد (1331). تاریخ جهانگشای جوینی (محمد عبدالوهاب قزوینی، مصحح). بامداد.
خطیبی، حسین (1366). فن نثر در ادب پارسی. زوار.
دالوند، حمیدرضا (1382). تاریخ وصاف و دو الگوی پیشنهادی برای چاپ آن. آینه میراث، 1(4)، 55-69.
دوبرو، هدر (1389). ژانر/ نوع ادبی (فرزانه طاهری، مترجم). نشر مرکز. (اثر اصلی منتشر شده در 1982م).
رزمجو، حسین (1370). انواع ادبی. مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی.
رستگار فسایی، منصور (1380). انواع نثر فارسی (چاپ اول). سمت.
زرقانی، مهدی، و قربان صباغ، محمودرضا (1395). ژانر. سخن.
زرینکوب، عبدالحسین (1387). تاریخ مردم ایران (پیش از اسلام). امیرکبیر.
سرکاراتی، بهمن (1385). بنیان اساطیری حماسه ملی ایران، در سایه های شکار شده. طهوری.
سوآژ، جان (1366). مدخل تاریخ شرق اسلامی (نوش آفرین انصاری، مترجم). مرکز نشر دانشگاهی. (اثر اصلی منتشر شده در 1943م).
شمیسا، سیروس (1384). سبک شناسی نثر. میترا.
شیرازی، فضل بن عبد اللّه (1338). تاریخ وصاف الحضره. ابنسینا.
صالحی، پریسا (1397). بررسی جایگاه ادبیات تاریخی در انواع ادبی فارسی [پایان نامه دکترای منتشرنشده]، دانشگاه شهید بهشتی.
صفا، ذبیح الله (1375). تاریخ ادبیات ایران (ج. 1-6). دانشگاه تهران.
صفا، ذبیح الله (1389). حماسه سرایی در ایران. امیرکبیر.
صفوی، کوروش (1382). معنیشناسی کاربردی. همشهری.
طباطبایی، جواد (1395). تأملی دربارۀ ایران، (ج. 1. دیباچهای بر نظریۀ انحطاط ایران با ملاحظات مقدماتی در مفهوم ایران). انتشارات مینوی خرد.
فرای، نورتروپ (1377). تحلیل نقد (صالح حسینی، مترجم). نیلوفر. (اثر اصلی منتشر شده در 1957م).
فرو، جان (1392). ژانر (لیلا میرصفیان، مترجم). حوزۀ هنری اصفهان. (اثر اصلی منتشر شده در 2005م)
کاهن، کلود (1379). تاریخ و مورخان اسلامی تا پایان دوران عباسی (شهلا بختیاری، مترجم). تاریخ اسلام، 1(1)، 141-195.
کسایی، نورالله (1351). مدارس نظامیه و تأثیرات علمی و اجتماعی آن. دانشگاه تهران.
میثمی، جولی اسکات (1391). تاریخ نگاری فارسی (محمد دهقانی، مترجم). نشر ماهی. (اثر اصلی منتشر شده در 1999م).
ولک، رنه، و وارن، آستین (1377). نظریۀ ادبیات (ضیاء موحد و پرویز مهاجر، مترجم). انتشارات علمی و فرهنگی. (اثر اصلی منتشر شده در 1949م). | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 648 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 233 |