
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,685 |
تعداد مقالات | 13,846 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,750,766 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,947,144 |
بازنمایی روان ادراکی نوستالژی تصعیدی مولانا در ساحت گفتمان روایی نینامه | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دوره 16، شماره 2 - شماره پیاپی 49، اسفند 1401، صفحه 1-14 اصل مقاله (654.77 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jpll.2023.127837.1601 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اسماعیل نرماشیری* | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دانشیار زبان و ادبیات فارسی، دانشکدة علوم انسانی و مدیریت، دانشگاه ولایت، ایرانشهر، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بیان مسئله: مطالعات جدید روانشناختی بهطور اقناعکنندهای اثبات میکنند که متغیر نوستالژی با میزان آگاهی و گسترة شناختی افراد رابطهای بسیار عمیق دارد؛ ازهمینرو، نباید نوستالژی را فقط مفهوم و برایندی حسی و حسرتآور از یادکرد گذشتههای خاطرهانگیز دانست که پیامدی فروکاسته و انفعالی درپی دارد. نوستالژی در فهم واقعی، کارکردی عقلانی و کنشی فعال تلقی میشود که میتوان با ایجاد زمینة گفتهپردازی و بهرهگیری از شریک گفتمانی به مبانی خلاقانه و مولد آن دست یافت. روش: این مقاله درپی پاسخدادن به این پرسشها بهروش مطالعة کتابخانهای بهشیوهای تحلیلی است: 1) آیا میتوان نینامه را یک متن نوستالژیکی عالی متفکرانه و کدهای زبانی آن را نوعی زبان رفتاری تصعیدی دانست؟ 2) آیا میتوان رابطهای معنادار از امتزاج نوستالژی و تصعید در نینامه به دست آورد؟ یافتهها و نتایج: تمایلات واپسزده و تصعیدی به هیچ شکلی در روند زندگی انسان فراموش نخواهند شد و پیوسته به هر طریقی فرد را در چنبره و مخمصة فشار نیروهای درونی قرار میدهد؛ بنابراین، این نیروها یا از مجاری زبان و یا از رهگذر ارگانیسم، خود را بروز میدهند؛ از اینجاست که شعر و شاعر در مطالعات روانشناختی بسیار مهم و جدّی به شمار میروند. قدر مسلم با اتکای همین مفاهیم، مولانا توانسته است نینامه را با ساحتی گفتمانی روایی برای تبیین جهانی متفکرانه نوستالژی و زبانی تصعیدی مدبرانه فراهم آورد. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نینامه؛ گفتمانسازی؛ نوستالژی تصعیدی زبانرفتاری | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ـ مقدمه برپایة درک نشانهشناختی معنایی و زبانشناختی ساختگرا میتوان گفت بین ادبیات و روانکاوی، پیوندی منسجم و درپیوسته حاکم است. پس با تکیه به همین اعتقاد، میتوان اذعان داشت که شعر، بخشی مهم و بسیار تأملبرانگیز از کلیت ادبیات، «کیفیتی کاهشناپذیر است» (بارت، 1378: 65). این ماهیت کاهشناپذیری و کیفیبودن شعر، اصولاً برایندی ذهنی ـ روانی است. اساساً در شعر، دیالکتیکی پیوسته بین دو عنصر ذهن و روان با جنبههای ژرفشناختی و دریافتی برقرار است. شعر بهدلیل توانش ذاتی «زبان را به مقام ظهور میرساند» (باشلار، 1377: 138)؛ بنابراین، در پس آن، ذهن را به تلاشی خلاقانه برای ایجاد جنبههای روانی عقلانی برمیانگیزاند. بر همین اصل، دیگر نمیتوان گفت شعر صرفاً مقولهای حسی و دور از ابعاد تجربة زیستة عقلانی مدرکانه است. البته این همان نکتة مغفولی است که در مطالعات متون و آثار ادبی، کمتر مدّنظر قرار میگیرد؛ ازاینرو «هر تفکری تأملی شاعرانه است، شعر نیز تفکر است» (گری، 1377: 89). با الزام توجه به این نگرش است که گفته شده است: «شاعران و متفکران به ما معنای واقعی اندیشیدن را آموختهاند» (همان: 84)؛ بنابراین مهم است تا از یاد نبریم که «میان عناصر روشنفکرانه و خودآگاه و عناصر ناخودآگاه در شعر روابط خاصی برقرار است» (اسپندر، 1377: 208). اگر در جهان ذهنی ـ زبانی شاعر، این عناصر در شاکله و ساختی عاطفی نمایان میشوند، باید بدانیم این عاطفة شاعرانه همان اندیشة شعری است؛ چون عاطفه درحقیقتِ وجودیاش بدون اندیشه و کارکرد ذهنی، ماهیتپذیر نیست. به هرحال، آنگاه که در جستارهای ادبی امروز از زبان عاطفی شاعرانه سخن گفته میشود، مقصود و منظور همین عاطفهای است که برشمرده شد. این عاطفه متغیری از زبان مدرکانه و اندیشه است. اگر هانری مشونیک شعر را «واژه ـ مایه» میداند (احمدی، 1380: 88) سخنی عالمانه و محققانهای است؛ زیرا اصالت شعر زبانی متخیلانه است که انگارة روان با همة ابعاد معنایی در کانون و گسترة آن جای دارد. همین منزلت و والایی است که باید تصریح کرد شاعر نهتنها تأملات بلکه تصرف و اظهارش، متعلق به شعر است و شعر زندگی حقیقی و بیان استدراک و حیطة جهانشمول ذهن و روان وی است. قدر مسلم از اینجاست که امروزه شعر سخن جدی و مابازای خود شاعر تلقی میشود و واژگان ذخیرهگاه ضمیر ناخودآگاه و تبلورخواستهای واپسزدة وی است. حال اگر قصد پدیدارشناختی در کار باشد، روانشناختی یکی از مدخلهای مطالعاتی است که میتواند ابعاد ذهنی زبانی و رابطة استوار عمیق این دو را تبیین کمد؛ درواقع به تبیین بعد شناختشناسی روان ادراکی شاعر ازمنظر شعر میپردازد. این جستار با تکیه به همین مبانی علمی کوشیده است تا با بهرهجویی از دو اصطلاح روانشناختی، نوستالژی و تصعید، چگونگی ظهور و تبلور یکی در دیگری را در نینامة مولانا بررسی کند. همه میدانیم که مولانا در خلق آثار ادبی ـ عرفانی خود از دستگاه اندیشگانی و روانی ویژهای سود برده است. در آثار او ازجمله مثنوی معرفتهای شهودی به موازات معرفتهای عقلانی حضوری انگیخته دارند. وی بسیارکوشیده است تا آموختهها و تجارب زیستی آفاقی و انفسیاش را در لایههای متنی مثنوی و بهویژه در نینامه بگنجاند؛ به طوری که نقش و کارکرد هرکدام از آنها در مواقع خاص بتوانند سرشت احوال و جهان متعالی افکار و روان وی را تبیین کنند. قدر مسلم، این نوع نگرش و طرز عمل موجب شده است تا بگویند او «شاعری بوده است که رو به آینده داشت و دنبال آفرینش موجودات نو و اندیشههای تازه بود» (سروش، 1388: 44) و مثنویاش نیز «ذخایری تمامنشدنی است» (همان: 55). به ملازمت سنجیدگی و دقیقبودن همة این مطالب میتوان گفت یکی از مشخصههای تأملبرانگیز در نینامه شیوة ساختار گفتمانی ـ روایی آن است. چهبسا مولانا با ایجاد این شیوه موفق شده است تا افکار و حالات فیاضانهاش را بهشکلی هوشمندانه و مؤثر ساماندهی کند. بنابراین، اهداف شاخص این پژوهش اعمال مؤلفههای مطالعات نو روانادارکی با تمرکز به تعاریف علمی جدید نوستالژی و انتقال و جابهجایی فشارهای متراکم روحی تصعیدی به زبان در مرتبة یک مکانیسم است؛ نیز چون پژوهشهای صورتگرفته به چنین خوانشی نپرداختهاند، این پژوهش در اصالت خود میتواند در دستیابی خواننده به چندوچون اضلاع و روابط ساختاری اندیشیدهشدة نینامه و همچنین به حیطة افکار خلاقانة مولانا در این مبحث کمک کند. به هرحال این پژوهش بهروش مطالعة کتابخانهای بهشیوة تحلیلی، کوشیده است تا به این سه مسئلة علمی پاسخ دهد: 1) آیا میتوان نینامه را متنی نوستالژیک متفکرانه و کدهای زبانی آن را نوعی زبان رفتاری تصعیدی دانست؟ 2) آیا میتوان رابطة معنادار از امتزاج نوستالژی و تصعید در نینامه به دست آورد؟ 3) ساختار گفتمان ـ روایی نینامه چه تأثیری در کارکرد و مفهومشناختی نوستالژی و تصعید دارد؟ 1ـ1 پیشینة پژوهش تاکنون پژوهشی با چنین ماهیت و رویکردی نوشته نشده؛ فقط دو عنوان مقاله با موضوع تصعید و نوستالژی تدوین شده است که بهطور اجمال معرفی میشوند: «بررسی حس نوستالژی در مثنوی مولانا با نگرش به توابع شوق بازگشت» نوشتة حوا مرغوب و قدمعلی سرامی که در سال 1397 در فصلنامة عرفان اسلامی چاپ شده است. نتیجة مقاله مبتنی بر این است که غم غربت و دوری، میل به تجدید وضعیت و شوق و حال و بازگشت به اصل است. همچنین گفته شده است که مولانا با بیان حس نوستالژیک میل به بازگشت را در توابعی جسته که از آن جمله است: آرزو، طلب، درد فراق، تابع علاقة جز به کل، تابع جذب جنسیت (اتحاد جنسی)، جمال و جدال حق و... . «فرایند تصعید روانی از دیدگاه مولوی» نوشتة کورس کریمپسند که در سال 1398 در مجلة عرفانیات در ادب فارسی چاپ شده است. نویسنده معتقد است مولوی مکانیسم تصعید را موجب شکوفایی نیروهای بالقوة درونی انسان، بهشکل مطلوب در جامعه میداند که سبب پیشرفت و تعالی انسان میشود. ازسویی مولوی به کمک فرایند تصعید، امیال درونی انسان، ازجمله میل جنسی را کانالیزه کرده است و با تغییر شکل و هدف، به مجراهای مقبول و مطلوب در جامعه ازجمله ازدواج هدایت میکند.
2ـ مبانی نظری و چارچوب فکری دو اصطلاح نوستالژی و تصعید از مبانی علم روانشناسی در حوزة مطالعات بینرشتهای وارد ادبیات شدهاند. نخستینبار، یوهانس هوفر، دانشجوی پزشکی، نوستالژی را در سال 1688 همانند نوعی بیماری مطرح کرد. وی قصد داشت تا با آن، حالت غمگینشدن ناشی از آرزوی بازگشت به سرزمین را توضیح دهد (رک. تقیزاده، 1381: 202)؛ اما در حوزة روانشناختی کارل گوستاویونگ در سال 1906 آنگاه که مشغول مطالعة بیمار خود بود، موضوع روان انسان با گذشته را از منشأ ناخودآگاه فردی مطرح کرد (رک. فوردهام، 1390: 113) و گذشته از این، عمیقاً اعتقاد داشت که «شخصیت هر فرد به گذشته مرتبط است» (شولتز، 1396: 255). پس از تبیین این نظریه، محققان فراوانی در روند مطالعات علمیشان دربارة مفهوم شناختی نوستالژی مطالبی را مطرح کردهاند که ازجمله میتوان به هیتای چو اشاره کرد. ایشان «نوستالژی را در بهترین حالت بهعنوان آرزوهای تلخ، شیرین و عاطفی برای گذشته، مثبت و خوش تعریف میکند و بهویژه زمانی که آیندة نامطمئن و زمان حال ناراضی کنار هم باشند» (محمودی و دیگران، 1395: 64). همچنین هلنیک و اسپورت از روی بازخوانیشناختی دربارة نوستالژی به «تفکر فردی و جوابهای نگرشی تأکید دارند و بیان کردند که احساسات نوستالژیک میتواند نگرش و ذهن افراد را بهطور مثبت تغییر دهد» (همان: 65). ناگفته نماند حتی فایرلی آن را «بهعنوان احساس و میل برتری، میل کلی، نگرش مثبت با تأثیر مطلوب با موضوعهای افراد، مکان، تجارب و چیزها از زمانی که فردْ جوان بوده یا از زمانی که دربارة فردی ازطریق جامعهپذیری یا رسانه بهصورت نیابتی یاد گرفته است» (همان: 68)، میداند. فهم اساسی مطالب اخیر، این است که نوستالژی در مطالعات نو فقط بیان و اظهار روانی حسرت و غم و تداعی روزهای نیک و داشتههای خوش گذشته نیست؛ بلکه فرد در چنین حالتی به میزان نوع نگرش و وسعت ابعاد شناختی و درک موقعیت اجتماعی فعالانه میاندیشد و عاقلانه عمل میکند؛ البته با وجود حفظ حال و لحن حس نوستالژیکی؛ اما هرگز جنبة انفعالی و تحلیل روانی ـ ذهنی در خود ایجاد نمیکند. این درک صحیح از نوستالژی، همان نکتة عمیقی است که هلینیک و اسپورت با دقت علمی به آن پرداختهاند؛ پس بر همین پایه میتوان نوستالژی را به دو بخش مجزا تقسیم کرد: 1) نوستالژی حسی منفعل؛ 2) نوستالژی عقلانی فعال. دربارة تصعید یا والایش باید گفت این مقوله در روانکاوی به زیگموند فروید نسبت داده شده است. درواقع «والایش عملی است که به کمک آن میتوان احساسات هیجانانگیز غریزی را از حالت اولیة خود بهسوی موارد دیگر سوق داد» (هدفیلد، 1351: 330)؛ همچنین گفته شده است که «آخرین پیامد سرکوب هیجانی، تصعید است که طی آن، انرژی هیجانی سرکوبشدة فرد بهصورت مفید و با قصد انجام کارهای خلاقانه بروز مییابد» (هارلوک، 1394: 346). تکوین زندگی انسان امری یکنواخت نیست و همواره بهدلیل اقتضائات محیطی، اجتماعی و فرهنگی نمیتواند مطابق میل و خواست وی پیش رود؛ بنابراین خواستها، امیال و احساسات به سرانجام نرسیده در ضمیر ناهشیار انباشت میشود. ماهیت و سرشت انسانی بهگونهای است که هیچیک از «تمایلات واپسزده به هیچرو به فراموشی نمیگرایند و یا بدون فعالیت در عمق ناخودآگاه باقی نمیمانند؛ بلکه شامل دگرگونی و یا تبدیل میشوند. بدین معنا که برای راهیافتن به خودآگاه و فریقتن او به اشکالی دیگر و صوری دگرباره میگردند» (فروید، 1357: 88) که این تغییر وضعیت و تبدیل همان نقطة تلاقی بعد ناخودآگاهی به جنبة تصعیدی روان انسان است. پس این مفاهیم تصریح میکنند که «یکی از صور تبدیل مکانیسم تصعید برترنمودن و تجلی است. بدین معنا که ناکامیها و امیال واپسزده و متراکم در ضمیر ناخودآگاه با تغییر شکل و هدف بهصورت هنر و ادبیات و عقاید لاهوتی و مذهبی و فلسفی و سرانجام دیگر تجلیات ارزنده ظهور میکنند» (فروید، 1357: 155). اصولاً «فروید تمام کوششهای فرهنگی و موفقیتها را بهعنوان نتایج تحریکات اولیه والایش یافته میداند» (راس، 1373: 102). افزونبر این، تصعید «ازسویی تمایلات انسانی را بهسمت مجاری خلاق فرهنگی و اجتماعی میکشاند و باعث پیشرفت فرهنگی در سطح عالیتر میشود» (شکرشکن، 1380: 308). بر همین اساس «انسان قادر خواهد شد تا به یاری ساختوکارها یا مکانیسم روانی، غرایز طبیعیاش را بهشکلهایی پویا تبدیل کند که مولّد کار هستند» (یونگ، 1394: 55) و از جهتی «با حفظ تمایل غریزی ولی با هدایت آن به طرف مقاصد و موضوعهای دیگر بهگونهای در مقابل رنج از خود دفاع نماید» (اروین، 1393: 68). به هر ترتیب، آنچه از این مفروضات فکری درکشدنی است، چگونگی نسبت توانهای فکری فرد و نوع بروز و ظهور نیروها و تمایلات واپسزده است. بیتردید نمود این تمایلات برای یک فرد شاعر نسبتبه یک فرد هنرمند و یک اندیشمند در همة رستههای دانشی و فنی و حتی یک فرد عادی، کاملاً متفاوت و متمایز است. بدیهی است مکانیسم شاعر زبان و اندیشة اوست. آنگاه که از اندیشة شاعرانه سخن گفته میشود، هم بُعد عاطفی و هم بُعد توانش تخیلی مدّنظر است. پس زبان و چگونگی تولید و کارکرد آن در زمان گفتمانهای شاعرانه بسیار مهم است. از یاد نبریم در آفرینشهای شاعرانه علاوهبر اندیشهمحوری، زبان جنبة اشتیاقی ـ تسکینی دارد. چنین نمودی از کارکرد در خلق مثنوی بهویژه نینامه فهمیده میشود. 2ـ1 چگونگی تبلور روان نوستالژیکی مولانا در نینامه اگرچه میدانیم و آنگونه که تاکنون تبیین شده است، نینامه عصارهای از حقیقتجویی و سیر استکمالی مولاناست. به تعبیری، نینامه «بازتابی عینی از تکامل مستمر و تحّول بیوقفة اوست» (زرینکوب، 1390: 377). ضمن اتقان مطالب، برایند این دو عبارت با ارجاع درونمتنی، تصریح دو موضوع متمایز مرجع احوالی و اندیشگانی مولاناست. حضور همزمان و ملازم یکدیگر این دو، مسلماً میتواند در درک صحیح روان ادراکی مولانا و نوع نوستالژی وی بسیار مفید و راهگشا باشد. اکنون اگر با استفاده از دانش و روش ساختارگرایی به روابط همپوشان و همپیوند عناصر دالی در نینامه از ابتدا تا انتها دقت کنیم، درخواهیم یافت که مولانا در بیان مفاهیم و مبانی عرفانیاش در قالبی خاص از نوستالژیک عقلانی و فعال و نه منفعلانه و حسی رفتار کرده است. بارها گفته شده است که «عرفان تماماً نوستالژی است» (مرغوب و سرامی، 1397: 305)؛ اما نباید فراموش کرد که کارکرد و نوع نوستالژی عرفانی و اشراقی مولانا نهتنها در نینامه، بلکه در همة مثنوی کاملاً متفاوت است و اصولاً نوستالژی حسی و رمانتیکی نیست؛ اگرچه ممکن است برای کسانی ایجاد شبهه کند که این لحن و نوع زبان اساساً عنصر ذاتی عرفان است. با وجود بیان اصالتاندیشیِ چنین برداشتی، عامل تفاوت و توجه، جنبههای ادراکی فردی و فرافردی مولاناست که دقیقاً همین موضوع روانرفتاری مولانا را از بُعد نوستالژیکی با دیگران کاملاً متمایز کرده است. به یاد داشته باشیم که ظرفیتها و موقعیتهای احوالی روانرفتاری ادراکی با موقعیتهای حالی کاملاً متفاوت است:
ازمنظر روانشناختیهای نو، موقعیتهای حالی، لحظهای، پریشیده و زودگذر است؛ ولی موقعیتهای احوالی، عمیق، متفکرانه، مستمر و پایدار است. این بیتها عینیتی دقیق از احوال نوستالژیکی متفکرانة مولاناست. اوج و فرود و لحن افتان و خیزان بهترتیب در مصراع های اول و دوم، تأییدکنندة این نگاه است. اندیشه و غلیان روان تصعیدی با عنصر و سازة زبان، منطبق و مساعد است. بهیقین چنین انسجام و نظامی درپیوسته از نوستالژِی منفعل برنمیآید و به هیچوجه مقدور نیست. ما در نینامه اصولاً با چنین توانش و موقعیتهایی روبهرو هستیم؛ ازهمینرو، برای درک دقیق این اقتضائات فکری و درونی باید به کنش و نسبت یکبهیک نشانگان زبانی در ساختار نینامه توجه کرد. موضوع بسیار مهم و جدّی در نینامه اصولاً چگونگی بازنمود و بازنمایی دلالتهای احوالی و بروز ماهیت ادراکی تجربههای زیستی و شناختی است. مولانا با انتخاب اولین گزارة زبانی «بشنو» در مطلع:
عمیقترین کارکرد روان ادراکی و شناختی خود را برای خوانندة آگاه به موضوع آشکار کرده است. در اینجا نباید همة اهتمام دانش معناشناختی و مفهوماندیشی فقط در گشتار «شنیدن» و یا «گوشکردن» و «گوشدادن» محدود شود؛ زیرا «بشنو» مقولهای تبیینی است نه تعبیری؛ یعنی اینکه مولانا بهطور کامل نخواسته است تا قاموسی و دستوری عمل کند؛ بلکه در لایههای ژرف این گزاره مجموعهای از ادراکات تأثیری و تأثری به همراه مجموعهای از تجارب و ذهنیتهای مفروض پنهان است. با قطع و یقین میتوان گفت «بشنو» ادراکی از روان رفتار است و دقیقاً فحوایی نوستالژیکی دارد و یادکردی از تجربههای احوالی و تحولات نگرشی است و نه بیان اندوهی فروکاستة صرف. رابطة دالی «بشنو» با مقولة «این نی»، رابطهای سنجیده دلالتگرایانة رفتاری و ادراکی است. ممکن است گمان کنیم در محور افقی بیت یادشده، واژة جدایی با معنا و مفاهیم متعارف و عرفی نوستالژیک یکی باشد. شاید در نگاه اول چنین به نظر برسد؛ اما اگر کاربست این واژه را در محورهمنشینی و زنجیرة ساختاری بسنجیم، سطح اندیشگانی و معنادهی آن با آنچه پیشتر گفته شده است، کاملاً متفاوت خواهد بود؛ زیرا درهمتنیدگی دیالکتیکی نی و جدایی، نهتنها باعث رخوت و خمودگی نوستالژیکی منفعل مولانا نشده است، بلکه مجالی را تمهید کرده است تا با ایجاد حالت شوشی کنش کلامی، ساحت رفتاری وی کاملاً متمایز از گذشته و متفکرانه جلوه کند. تولید خلاقانه و استفادة آگاهانة عنصر واژگانی نی همراستا با تبیین مفهوم عملکردی آن از نظرگاه تخلیة فشارة نیروی متراکم درونی با تمرکز به استنباط مفهوم تصعیدی، تأملبرانگیز است. با قدری کنجکاوی و تأمل میتوان فهمید معمولاً افراد از جداییها شکایت میکنند؛ نه از حکایت. البته حکایت زمینة معنایی و انگارههای فکری گستردهای ازلحاظ استفهامی و کنش فردی کاملاً متمایز از شکایت دارد. حالا فرض کنیم که در بعضی از نسخ جای واژة حکایت با شکایت عوض شده باشد:
بار دیگر از دیدگاه اتقان علمی، هیچ اشکالی موضوعی پیش نمیآید؛ زیرا غرضْ شناخت استدراکی است، نه صرف بیان حال. گزارة «چون» در مصراع اول گزارهای نشانهمحور و مرجع موقعیتی ـ کیفی است و نه حرف ارتباطدهنده. استقرار مرکزی «چون» در سطح ساختاری مصرع اول و انتقال توانش زبانی و معنایی آن به مصرع دوم، بیانگر محور کانونشدگی برای شکایت و حکایت و مدار بار مفهومی برونریزی است. جالب است بدانیم حتی در همین واژة «چون» در پیوستگی با واژگان «نی، شکایت، جدایی و حکایت»، نوعی بینش ادراکی همراه با ویژگی نوستالژیکی فعال عقلانی فهمیده میشود. صرفنظر از این، بسیار دیده شده است که وقتی سازمایههای زبانی هدایت نشده باشد و فقط در معرض تخلیه و سبکشدگی فشار درونی باشد، چندان سخته و طرحواره نیست؛ اما آنگاه که زبان با پیشآگاهی عقلانی همراه شود، هم ازنظر ساخت، توازن، تقارن و همکردی و هم ازنظر غنای معنا و مفهوم کاملاً متبلور و متفاوت خواهد بود. همین توجه و اهمیت، ما را بر آن میدارد تا بپذیریم مولانا در این بیت، خلاقانه و سخته عمل کرده است. توجه به هریک از مقولهها، از اولین تا آخرین، در نینامه بی تقلا و جانبداری همین الگوی ساخت و مفهوم دقیقاً مراعات شده است. 2ـ2 اسلوب گفتمانی نینامه و اهمیت ابعاد نوستالژیکی و تصعیدی آن براساس ضرورت، در همین ابتدا لازم است بدانیم «گفتمان چیست و چه رویکردی دارد؟» گفتمان «به مجموعهای سازمانیافته از جملاتی اطلاق میشود که یک کل منسجم و یکپارچه را تشکیل میدهند» (کهنمویی پور، خطاط و افخمی، 1381: 234). همچنین گفتمان «بیان اندیشة عقلانی بهشکل یک سلسله قضاوتها و داوریهاست که بر عملکردها و مفهومات جزئی بنا شده است» (همان: 235). به عبارتی صریحتر «متن را از معنایی هدفمند و منسجم بهرهمند میسازد. درواقع متن هویّت محتوایی و معنایی خود را که در جهت هدف خاص و منسجم شکل گرفته است مدیون گفتمان است» (شعیری، 1389: 44). کلیت این عبارتها، بیانگر این است که اصولاً متنها و آثاری که در درون، نمودهایی متنی دارند، ناگزیر از گفتمانسازی و گفتمانآفرینی هستند؛ زیرا گذشته از استحکامبخشی و هویتیابی، نیازمند معناپردازی و نقش تعاملی و بینافردیاند. درواقع استنباط همین بنیانهای روششناختی فکری است که نینامه متنی گفتمانی تلقی میشود. نینامه گزارههای نوستالژیکی تصعیدی خود را که قاعدتاً همه برآمده از نبوغ و تجربههای زیستة مولاناست، در ظرفیتی انگیزشی و غایتی عقلانی مولد صورتبندی کرده است؛ نیز چنین ترتیب و کاربستی این امکان را برای مولانا فراهم کرده است تا نظامی پویا و جهانشمول برای قوامسازی مبانی نوع نوستالژی مدّنظر در شاکلة نینامه پدید آورد؛ همچنین این فرصت را ایجاد کرده است تا بهشیوهای متفکرانه، ارتباطی همکنشانه برای انسجامبخشی گفتمانی نینامه پدید آورد. درحقیقت ابداع و خلاقیت اسلوب گفتمانی نینامه یکی از روشهای تخلیة تنشهای درونی مولاناست که وی بهشکلی دانسته و آگاهانه کوشیده است تا به موازات این گونة تصعیدی، ادراکات روانرفتاری نوستالژیکی خود را بروز دهد. بیتردید، چنین روند و سیاقی از توانش ذهنی و خلاقههای زبانی مولانا در تمام هجده بیت نینامه با اندکی شکیبایی علمی و تمرکز درون متنی دیده میشود؛ برای نمونه به این چند بیت توجه میشود:
چنین درک میشود که مولانا در استدراج انگارههای عقلانی نوستالژیکی در گزینش گزارههای «یار من ، اسرار من، سّر من، نالة من»، بهطریقی اندیشیده اقدام کرده است. نقش تعاملی معناپردازانه و سیال این ساختهای زبانی ضمن سازمانبخشی گفتمانی نینامه، مبیّن هجوم گسترة فشارهای درونی است که تسلسل زبانی و خوانشی آنها سبکی و تطهیرشدگی والایی را درپی دارند. گزارة آتش در هویّت محتوایی و بیانی ازمنظر گفتمانی و شخصی، تأملبرانگیز و درخور اتکاست؛ زیرا مشخصترین عملکرد مفهومی و فروگرفتهترین و درگیرترین حالت و وضعیت درونی را در شاکلهسازی گفتمانی نینامه تفسیر کرده است. این درهمتنیدگی نشانهها از آغاز تا پایان بیتها، بهدرستی هرچه تمامتر، حجم تراکم و گسترة فشارهای درونی را اثبات میکند و نشان میدهد که مولانا با چه توانایی و ظرافتی آنها را در اختیار گرفته و با چه سازواری آنها را در سطح زبانی تصعیدی و روحی نوستالژیکی فعال تدوین کرده است. تناسبانگاری نوآورانه و بهظاهر غیرپیچیدة هریک از سازمایههای زبانی نینامه درواقع تبلور نمودهای تصعیدی احوال درون و مبانی اندیشهورزانة نوستالژیکی مولد مولاناست. گفتنی است ما در نینامه با روشی نو از گفتمانسازی روبهرو هستیم. معمولاً در گفتمانها، گفتهپرداز و گفتهشنو حضوری فعال و حسشدنی دارند؛ اما در نینامه ظاهراً در دو قسمت، یعنی ابتدا و انتها میتوان حضوری ملموستر از گفتهشنو را درک کرد:
در قسمتهای دیگر نینامه در نگاه اول انگار «گفتهشنو» حضوری محسوس ندارد؛ اما اگر بیتها را با تأنی و ضربآهنگی متفکرانه و با روند ماهیت گفتمانی بخوانیم، ناخودآگاه درمییابیم که گفتهشنویی بیآنکه خود را ظهور دهد، میتوان بودنش را در نظامی غیابی متعامل درک کرد؛ زیرا در نینامه وقتی از یکیدو بیت اول فاصله میگیریم، مولانا قلمرو ذهن و زبانش را دیگرگونه میکند و برای تفهیم نگرش و تصریح افکارش به تمثیلسازی متوسل میشود.
به این ترتیب، نوعی عملکرد استنتاجی را برای گفتهشنو بیان میکند تا ابعاد مجابسازی عقلانی و نه صرفاً حسی انفعالی را فراهم آورد. از نگاهی دیگر، همواره میکوشد تا بهشیوهای متداوم او را متفکر، عمیق، فعال و همراه نگه دارد تا با این سیاق بتواند از یکسو مکانیسم سبکشدگی درونیاش را و ازسوی دیگر زمینة انتقال عنصر نوستالژیکی سازندهاش را با زبانی مؤثر و در قالبی متوازن و سنجیده بازگو کند.
این نوع ابتکار در گفتمانسازی بی آنکه گفتمان را دچار گسست ساختاری یا شناختی کند، روندی دیالکتیکی بهشکلی منسجم و قوامیافته به آن میدهد. البته نباید در این بیت:
فرض کنیم که این گفتمان انحصاراً گفتهپردازمحور بوده است. به زبانی دیگر، اینکه، خود گفته، خود شنیده و خود تصمیمسازی کرده و سرانجام هم با حالتی خسته و رخوتزده آن را پایان داده است. حال اگر با دیدی علمی و براساس قواعد و اصول گفتمانی به نینامه بپردازیم، این بیت در قالبی برانگیزاننده و دراصطلاح راهاندازی دوبارة گفتمانی طراحی شده است. بدیهی است اگر غیر این میبود، بیتهای بعد و درکل، مثنوی سروده نمیشد. پس باید این بیت را شگردی از نوع گفتمانسازی ویژة مولانا در نینامه تلقی کرد که توانسته است هم روند گفتمانی و هم نوستالژی عقلانی را به موازات حالات روحی و روانی تصعیدی در قالب زبانی بیانگر شکلدهی کند و بیافریند. 2ـ3 ساختار روایی نینامه و اهمیت نوستالژیکی تصعیدی آن ممکن است برخی بهدلیل نبودِ انطباق و نمود همة شاخصهای روایتشناسی نو نسبتبه رواییبودن نینامه تردید کنند. در روایتشناسی نو گفته شده است «متن روایی بهواسطة تعامل پویایی بین وجوه مختلفی که همواره بر چهار محور استوارند، مشخص میشوند. این وجوه عبارتاند از: 1) نویسندة ملموس ـ خوانندة ملموس؛ 2) نویسندة انتزاعی ـ خواننده انتزاعی؛ 3) راوی تخیلی ـ مخاطب تخیلی؛ 4) کنشگر» (عباسی، 1393: 45). با وجود اثبات اهمیت و جنبة تعاملی و همبستة سایر عناصر با این وجوه چهارگانه در متن روایی، آنچه به لزوم ضرورت روایت مرتبط است «مسئلة مفهومسازی است» (مکوئیلان، 1395: 4). مسلماً همین مسئلة مفهومسازی است که امروزه توجه به روایت را امری جدی تلقی کرده است. گذشته از این، بایسته است بدانیم که روایتپژوهان روایت را اینگونه تعریف میکنند: «توالی ادراکشدهای از وقایع بهصورت غیراتفاقی [که] با هم مرتبط باشند» (تولان، 1386: 16). نکتة اساسی برای درک این مفاهیم، این است که روایت خارج از ذهنیت انسان و چگونگی ظهور آن نیست. نباید توقع داشت که مبانی ذهنی با رویکرد رواییسازی بدون ادراک قواعد زیربنایی و بهویژه عامل اصلی کنش کلامی متن دریافتنی باشد. دقیقاً نینامه با درنظرگرفتن این قواعد در صورتبندیهایی متون روایی جای میگیرد؛ هرچند انطباقی یکبهیک با شاخصهای جدید علم روایتشناسی نداشته باشد. اگر با استفاده از روایت «ارتباط ممکن میشود» (مکوئیلان، 1395: 21)، پس چنین امکانی از ابتدا تا انتهای نینامه کاملاً مشهود است و تمام نینامه برپایة همین اصل پیش میرود. اگر فضاسازی و تمهیدآفرینی مقولهای مهم برای ایجاد ارتباط و رواییسازی به همراه انسجامبخشی متون روایی دانسته میشود، پس نینامه در چنین شالوده و شاکلهای قرار دارد؛ اما آنچه متن روایی نینامه را از دیگر متون روایی بهشکلی مشخص متفاوت کرده است، نقش ذهنی و شیوة برایند روانکرداری زبان مولانا در نینامه است که مطلقاً در مجاری نوستالژیکی متفکرانه و والایششدگی تثبیت شده است. برای تصریح و اتقان علمی بیشتر باید گفت وقتی که «انسان برحسب زبان خود را مینمایاند» (صفوی، 1368: 183)، پس «اساساً زبان، بنیاد بسیاری از فعالیتهای عالی ذهن است: فعالیتهایی چون تفکر، استدلال، تخیل، قضاوت و حتی ادراک و عواطف» (باطنی، 1380: 126). این گسترة مفاهیم، عیناً مشخص میکنند که ما در متون ادبی ـ روایی و ازجمله نینامه با روایت سادة برونی روبهرو نیستیم تا با کمترین تمرکز و دقت بتوان به اضلاع درونی و کارکرد ذهنی آن پی برد. به نظر میرسد دوباره یادآوری شود که ماهیت و چگونگی تفسیر متون ادبی ـ روایی با گفتمانها یا حتی روایتهای عادی کاملاً متفاوت است. «چون تفاوت در تفسیر متون بهاصطلاح ادبی و نیز گفتمان روزمره تا اندازة زیادی ناشی از تفاوت در قطعیت اطلاعات تلویحی است. البته دو برداشت متفاوت از آنچه متن به تلویح ارائه میدهد شاید کمابیش معتبر و کمابیش منطقی باشد» (پرینس، 1395: 42). همین تفاوت و نوع برداشت از اطلاعات تلویحی است که به نویسابودن متون ادبی و خوانشهای عقلانیمحور کمک کرده است. به هر ترتیب، نظام روایی نینامه و ملازمت آن با نظام گفتمانی باعث شده است تا مولانا دو قضیة نوستالژیکی و تصعیدی را همزمان به دور از هرگونه گسست زبانی و مضمونی، متلازم و همبسته پیش برد. بپذیریم که مولانا برپایة اقتضائات ذهنی و روانی در نینامه به دو نوع روایتگری مبادرت جسته است؛ گونة اول، روایتگری مستقیم که میتوان حضوری عینی و برجسته از او را دید:
و گونة دوم روایتگری غیرمستقیم:
این دو طریقة روایتگری مبین این است که مولانا بیهیچوجه درپی بروز صرف حالتهای حسی ـ لحظهای نیست و اگر همین میبود، دیگر ضرورتی برای این همه نوسانپردازی در روایتآفرینی نبود. مداخلهگری گاهوبیگاه در روند نینامه ـ آنگونه که در بیت اول مشخص است ـ و همچنین اهمیتزدایی از زمان و تمرکز به تمایزسازی در این بیت:
بیانگر دو اصل احوالمحوری و عملمحوری مولاناست. احوالمحوری وی کارکردی تصعیدی دارد و عملمحوریاش به ابعاد نوستالژیکی فعال مرتبط است. استراتژی روایی مولانا در نینامه کاملاً هدفدار و در مسیری اندیشیدهشده سیر میکند و برای روایتشنو هم اندیشسازی و هم فعالکننده است؛ ازهمینرو، در همة نینامه تباین وگسستی تعاملی بین گفتهشنو وگفتهپرداز نمیتوان دید. نتیجة این جریان درواقع امکانی را فراهم آورده است تا مولانا از رهگذر رواییسازی، به والایش درون برسد و نوستالژی فعال خود را نیز به وجهی آگاهانه و دانسته ظهور دهد. همة ساختواژهها از مطلع تا مقطع نینامه بهویژه بیتهای اخیر، در طیفی همپوشان و در محوری مساعد واقع شدهاند. هرجا نشانی از روانپالایی و اصطلاحاً کاتارسیس وی در شورانگیزترین و انفجاریترین حالت که بهتمامی حول نی، مرکز ثقل دروناندیشی، تجمیع شدهاند، البته با وجود واژگانی همانند آتش، بانگ، عشق، جوشش، حریف، یار و پرده:
بلافاصله مسئلهای عمیق فلسفی از وجودشناختی با روحی نوستالژیکی دریافت میشود:
تداوم مسئلة پرسشانگیزی آگاهانه از نی و ابعاد تفسیری آن در این بیتها تبلوری دیگر از اثباتگری روانتحلیلی مولاناست. توجه به خلق هریک از این نمونه و شخصیسازیهای زبانی و برونتابی معنایی اندیشیدهشدة هریک از آنها ـ ازجمله زهر، تریاق، دمساز، مشتاق، حدیث، خون، قصه، مجنون، محرم، هوش، بیهوش، زبان، مشتری، گوش، ماهی، آب، روزی و روز ـ برایندی متناسب و درخور احوال پرازدحام نیروی درونی مولاناست. کاملا تصورپذیر است که با ذکر و یادآوری هریک از آنها بخشی از فشار درونی تخلیه، و تسکینی مشعوف و معقول حاصل میشود. از این نکتة اساسی نباید غافل شد که در کلیت ساخت واژگان، سازگاری نوستالژیکی فعال و متفکرانه نیز انگیخته و تثبیتشده است.
3ـ نتیجهگیری یافتههای این پژوهش با اتکای به شواهد درونمتنی بهصراحت و مستدل نشان میدهند نینامه که با ساختاری گفتمانی ـ روایی و با شالوده و اساسی نوستالژیکی ـ تصعیدی فراهم آمده است، درحقیقت عصارة روانادراکی و روانتحلیلی مولاناست. همانگونه که بهتفصیل بیان شد، مطالعات و پژوهشهای نو روانشناختی بهشیوة استدلالی و استنتاجی اثبات کردهاند که کارکرد نوستالژی فقط در حد و حیطة حسرت یا دورافتادگی و غربتزدگی و معانی و مفاهیمی از این نوع، متوقف و مقصور نمیشود؛ بلکه در مبانی آن رویکردی از گسترههای فعال عقلانی و اندیشهورزانه وجود دارد. وقتی عملاً باور داریم مولانا عارفی متفکر و مستدرک است، پس بهیقین نوع نوستالژی وی عقلانی فعال است، نه همانند رمانتیکها حسی منفعل. گفته شده است عرفان اصولاً در ذات خود نوستالژی است؛ ولی آنچه در نینامه متبلور و تأملبرانگیز است درآمیختگی مدرکانهای از نوستالژی و تصعید است. ساختواژههای متناسب و شخصیسازیشدة خلاقانه ازجمله «یار من، اسرار من، سّر من و نالة من» و یا «زهر، تریاق، دمساز، مشتاق، حدیث، خون، قصه، مجنون، محرم، هوش، بیهوش، زبان، مشتری، گوش، ماهی، آب، روزی و روز» بهشکلی دلالتگرایانه این دو کارکرد را در سلسلهمراتبی همزمان اثبات کردهاند. شیوة کاربست همبسته و انضمامی گزارههای زبانی بهدرستی نقش تعاملی معناپردازانة نوستالژیکی متفکرانه و عملکرد مفهومی تصعیدی را در نینامه پدید آوردهاند. همین طریقة تولید خلاقانه و تدوین سازمایههای زبانی شاکلة نینامه را به عرصه و امکانی برای انتقال فشارة نیروهای روانی درونی به سطح مقولات و سرانجام تخلیه و تسکین تبدیل کرده است. صورتبندیهای عالمانه در نینامه این مجال و فرصت را برای مولانا فراهم کرده است تا بتواند از ساحت روایتگری نینامه با دو شیوة روایتگری مستقیم و مداخلهگرایانه و غیرمستقیم، همراستا با گفتمانآفرینی بهشیوة شریکگفتمانی غیابی، گفتهشنو را از ابتدا تا انتهای نینامه کاملاً متفکر، مهیا، همراه و همنظر نگاه دارد؛ بیآنکه گسستی ازنظر گفتمانی و اندیشگانی پدید آید. کاملاً واضح است چنین طریق عمل و شیوهای آنگونه که در نینامه مشهود است، کاملاً خاص و مرتبط با خود مولاناست. اصولاً روایتگری نینامه برایندی روانکرداری دارد تا به این صورت مولانا از رهگذر فضاسازی گفتمانی به والایش و سبکشدگی دست یابد و درضمن مبانی نوستالژیکی فعال و عقلانی را با رعایت چارچوب ساختاراندیشی و عناصر زبانی مدرکانه حفظ کند. بخشی دیگر از یافتههای این پژوهش مبین این است که مولانا در نینامه روندی احوالی داشته است، نه حالی؛ زیرا روند حالی لحظهای ناپایدار و غیرمستدرک است. احوالمحوری وی کارکردی تصعیدی دارد که گزارههای زبانی و فراخورسنجی و متناسبسازی هریک از آنها، معرفیکنندة همین جریان و مبانی احوالی است. صرفنظر از این، سیر احوالمحوری مولانا سرانجام به مولد محوری نوستالژیکی انجامیده است؛ بنابراین، آنچه در نینامه در نگاهی شاخص و کلی، بیانشدنی است این است که نینامه سیری هدفدار و بنیانی نوستالژیکی ـ تصعیدی است. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
احمدی، بابک (1380). ساختار و تأویل متن، تهران: مرکز.
اروین، ادوارد (1393). مقدمهای بر روانشناختی فروید، ترجمة بهروز سلطانی، تهران: جامی.
اسپندر، استیون (1377). «اندیشههای شعرتی. اس. الیوت»، ترجمة محمدرضاپور جعفری، فصلنامه ارغنون، شمارة 14، 207‑220.
بارت، رولان (1387). درجة صفرنوشتار، ترجمة شیریندخت دقیقیان، تهران: هرمس.
باشلار، گاستون (1377). «پدیدارشناسی شعر»، ترجمة علی مرتضویان، فصلنامة ارغنون، شمارة 14، 130‑142.
باطنی، محمدرضا (1380). زبان و تفکر (مجموعه مقالات زبانشناسی)، تهران: آبانگاه.
بلخی، جلالالدین (1369). مثنوی، تصحیح و توضیح محمد استعلامی، تهران: زوار.
پرینس، جرالد (1395). روایتشناسی شکل و کارکرد روایت، ترجمة محمد شهبا، تهران: مینوی خرد.
تولان، مایکل (1386). روایتشناسی درآمدی زبانشناختی ـ انتقادی، ترجمة سیده فاطمه علوی و فاطمه نعمتی، تهران: سمت.
تقیزاده، صفدر (1381). «نوستالژی»، بخارا، شمارة 24، 202‑205.
راس، آلن. ا. (1373). روانشناسی شخصیت (نظریهها و فرایندها)، ترجمة سیاوش جمالفر، تهران: بعثت.
سروش، عبدالکریم (1388). قمار عاشقانه، تهران: صراط.
شعیری، حمیدرضا (1389). تجزیه و تحلیل نشانه ـ معناشناختی گفتمان، تهران: سمت.
شکرشکن، حسین و دیگران (1380). مکتبهای روانشناختی و نقد آن، تهران: سمت.
شولتز، دوآن (1396). نظریههای شخصیت، ترجمة یحیی سیّدمحمدی، تهران: ویرایش.
صفوی، کوروش (1368). زبانشناسی و ادبیات، تهران: هرمس.
عباسی، علی (1393). روایتشناسی کاربردی، تهران: دانشگاه شهید بهشتی.
فروید، زیگموند (1357). آیندة یک پندار، ترجمه، تحشیه و مقدمه هاشم رضی، تهران: کاوه.
فوردهام، فریدا (1390). مقدمهای بر روانشناسی یونگ، ترجمة مسعود میربها، تهران: جامی.
گری، جان گلن (1377). «شاعران و متفکران جایگاهشناسی در فلسفة مارتین هایدگر»، ترجمة محمدسعید حنایی کاشانی، فصل نامة ارغنون، شمارة 14، 81‑98.
محمودی، احمد؛ کروبی، مهدی؛ حسینی، مجید (1395). «بررسی نقش نوستالژی بر مقاصد رفتاری گراش گران ورزشی پیستهای اسکی»، پژوهشهای کاربردی در مدیریت ورزشی، سال پنجم، شمارة 3، 65‑78.
مرغوب، حوا؛ سرامی، قدمعلی (1397). «بررسی حس نوستالژی در مثنوی مولانا با نگرش به توابع (میانجیهای) شوق بازگشت»، فصلنامة عرفان اسلامی، سال چهاردهم، شمارة 56، 305‑322.
مکوئیلان، مارتین (1395). گزیدة مقالات روایت، ترجمة فتاح محمدی، تهران: مینوی خرد.
هارلوک، الیزابت. بی. (1394). روانشناسی شخصیت با تأکید بر تحلیل عوامل مؤثر بر شخصیت، ترجمة پرویز شریفی درآمدی و محبوبه حاجنوروزی، تهران: آوای نور.
هدفیلد. ژ. آ. (1351). روانشناسی و اخلاق، ترجمة علی پریور، تهران: بنگاه ترجمه.
یحیایی ایلهی، احمد (1390). «تحلیل گفتمان چیست»، تحقیقات روابط عمومی، سال دهم، 58‑64.
یونگ، کارل گوستاو (1394). ماهیت روان و انرژی آن، ترجمة پرویز امیدوار، تهران: بهجت. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 422 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 310 |