تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,675 |
تعداد مقالات | 13,674 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,690,104 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,519,841 |
معانی ثانویۀ امر در اشعار اقبال لاهوری | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فنون ادبی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 7، دوره 14، شماره 3 - شماره پیاپی 40، مهر 1401، صفحه 99-122 اصل مقاله (1.25 M) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/liar.2022.134004.2154 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محمدصادق بصیری1؛ نجمه حسینی سروری* 2؛ علی جهانشاهی افشار2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استاد گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهید باهنر کرمان، کرمان، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهید باهنر کرمان، کرمان، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
علامه اقبال لاهوری، شاعر اندیشمند مسلمان، شاعری را همسنگ و همپایۀ پیامبری میداند؛ او شاعر را پیشوا و راهنما و شعر را وسیلهای برای بیان حقیقت، هدایت انسانها و ترغیب آنها به بیداری و حرکت به شمار میآورد. بهسبب تأکید اقبال بر وجه ارشادی و ترغیبی کلام، در عین توجه به فصاحت و بلاغت الفاظ و معانی شعر و از آنجا که آشکارترین نمود نقش ترغیبی زبان در وجه امری کلام است، در این پژوهش به چگونگی کارکرد معانی ثانویۀ امر در شعر اقبال توجه شد. روش کار، شناسایی معانی ثانویۀ امر در شعر شاعر، دستهبندی بسامدی و تحلیل شواهد بر مبنای ارتباط دوسویۀ گوینده و مخاطب است. اهمیت پژوهش در توجه به کارکرد زبان و شیوههای ابلاغ پیام در شعر اقبال لاهوری، با توجه به مناسبات دوسویۀ شاعر و مخاطبان اوست. نتایج حاصل از این پژوهش نشان میدهد از مجموع هفتصد و هفتاد کاربرد امر در معانی ثانویه، در پنجاه درصد شواهد، امر در معنی تحذیر و تنبّه و ارشاد مخاطب آمده و شاعر ازنظر دانش و آگاهی در جایگاه برتری نسبتبه مخاطب قرار گرفته است. در سی و پنج درصد شواهد، شاعر با مخاطب همپایۀ خود سخن میگوید و بیشترین معنای ثانویۀ جملات امر در این ارتباطِ برابر، ترغیب مخاطب است. جایگاه فرودست شاعر در مقابل مخاطب، فقط آنجا دیده میشود که روی سخن شاعر با خداوند یا مخاطب غایب و مجازی است و امر در معنای دعا یا تمنّا به کار رفته است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اقبال لاهوری؛ علم معانی؛ معانی ثانویۀ امر؛ سلسلهمراتب گوینده و مخاطب | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1ـ مقدمه علامه اقبال لاهوری (1317‑1256 ش.) ـ فیلسوف، سیاستمدار، شاعر و اندیشمند مسلمان ـ از پیشروان احیای اندیشۀ دینی و تلاش برای اتحاد و پیشرفت مسلمانان جهان است. تحصیلات او در دانشگاههای اروپا و تسلط او بر زبانهای اردو، فارسی، انگلیسی، عربی و سانسکریت و نیز آشنایی او با دیدگاههای فیلسوفانی مانند هگل، شوپنهاور، نیچه و... همراه با نقد افکار بعضی از آنها، از وی متفکری صاحبنظر ساخته است؛ متفکر مبارزی که «شور و شوق مردم هند به آزادی و سعی مسلمین هند در راه تشکیل یک دولت اسلامی در هند، تاحد زیادی مرهون تعلیمات سیاسی اوست» (مینوی، 1327: 9). به نظر کاسمی، رسالت عظیم سیاسی اقبال، ایجاد پاکستانی بزرگ و مسلمان بوده و شعر او، وسیلۀ تبلیغ این رسالت است (نک. حقیقت، 1357: هیجده)؛ اما اقبال، رسالت شاعر را فراتر از این و همسنگ و همپایۀ پیامبری میداند:
به نظر او «کائنات هرگز زحمت آشکارساختن خود را برای ما بر خود هموار نمیسازد. این سهم بر عهدۀ شاعر است که مفاهیم را دریابد و بشناساند و بر بشریّت آشکار سازد» (همان، 1368: 78)؛ بنابر همین عقیده، شاعرانی را که حقیقت و رسالت شعر را فدای جادوی کلمات و سحر هنر میکنند، مایۀ انحطاط و رهزن قلب میداند. 1 او این معنی را در مقالهای به زبان انگلیسی، با عنوان «نقدی بر شعر و شاعری عربی معاصر حضرت رسول اکرم (ص)» چنین شرح میدهد: «شاعری میتواند اشعار زیبایی بسراید؛ اما جامعۀ خود را بهسوی جهنم ببرد و حقیقت شعر را در خدمت انحطاط دربیاورد و ملّت خود را بهسوی نیستی و تباهی سوق دهد. آخرین هدف هنر و همۀ اعمال انسان، بهدستآوردن قدرت و شوکت و زندگی پر از هیجان و ولوله است و معیار ارزش هرچیز هم همین است؛ اینکه چقدر صلاحیت زندگیبخش در آن وجود دارد. هنر والا و باارزش باید نیروی خفتۀ ارادۀ ما را بیدار سازد و ما را برای مقابله با آزمایشها و سختیهای زندگی، ترغیب و تشویق و آماده کند» (نک. اقبال، 1372: 291‑290). اقبال معتقد است «ملّتها نمیتوانند بدون معجزه قیام کنند و هنری که خاصیت عصای موسی در آن نباشد، فاقد ارزش است» (سعیدی، 1370: 60). او در نامهای به سیّد سلیمان ندوی مینویسد: «در شاعری نظریۀ ادب برای ادب، هیچوقت هدف من نبوده است؛ مقصود تنها این است که در افکار انقلاب به وجود بیاید و بس» 2 (نک. اکرم، 1982: 79)؛ ازاینرو، شعر او القای پویایی و نهضت و جنبش و تپش است... و وقتی همگان را به نهضت و کوشش و همّت دعوت میکند، شعرش ازنظر مضمون و ترکیب الفاظ و موسیقی کلام، زنده و پرتوان و هیجانانگیز میشود (یوسفی، 1369: 406‑407). او برای بیان این اندیشههای پرشور خود، با وجود آشناییاش با دیگر زبانها، زبان فارسی را انتخاب کرده است و «چنانکه خود در مکتوبی نوشته است، در یادگرفتن این زبان زحمات بسیار متحمل شده است» (ریاض، 1397: 5). به گفتۀ جاوید اقبال (1372: 132)، فرزند او، علامه اقبال زبانهای اردو، عربی و فارسی را نزد سیّد میرحسن آموخته بود؛ اما در لندن و پس از آشنایی با عطیه فیضی که او را بیشازپیش با زبان و شعر فارسی آشنا کرد، از ستایشگران حافظ شد و به گفتۀ عبدالقادر گرامی، اولین شعرهای فارسی خود را در لندن سرود؛ پس از آن، اگرچه گاهوبیگاه شعری به زبان اردو میسرود، فارسیسرایی بر او غلبه کرد (نک. همان: 170‑181). اقبال دربارۀ انتخاب و ترجیحنهادن سرودن شعر به زبان فارسی، در نامهای به عبدالقادر گرامی نوشته است: «میل دارم به فارسی شعر بگویم چون که حرف دلم را نمیتوانم به اردو بزنم» (اقبال، 1372: 209)؛ علاوهبر این، «پیام اقبال در قالب زبان فارسی، در میان ایرانیان، درسخواندگان و فارسیزبانان شبهقاره و دریزبانان تاجیکستان و افغانستان، شنوندگان و خوانندگان بیشتری داشت» (ساکت، 1385: چهارده). اقبال خود دربارۀ سرودن مثنوی «اسرار خودی» به زبان فارسی چنین گفته است: «در ابتدا، اسرار خودی را فقط برای هندوستان گفته بودم. در هندوستان اشخاصی که بتوانند زبان فارسی را خوب متوجه شوند، بسیار اندک هستند؛ غرض این بود که نظرم را تا آنجا که میتوانم به مردم دوردست برسانم. هنگامی نیز من در این اندیشه بودم که این مثنوی از مرزهای هندوستان خواهد گذشت و سینۀ دریاها را خواهد شکافت و به اروپا خواهد رسید. بدون شک فکر میکنم پس از این مسئله بود که علاقۀ من نسبتبه زبان فارسی افزایش یافت و شعر به زبان فارسی گفتم» (اقبال، 1372: 297‑298). به گفتۀ علامه دهخدا، اقبال هنگامی زبان فارسی را برای بیان اندیشههای خود در قالب شعر انتخاب کرد که نفوذ سیاسی، فرهنگی، نظامی و اقتصادی بیگانگان بر هندوستان گسترده شده و ستیز بیامان آنها با زبان و فرهنگ ایرانی رواج یافته بود؛ درنتیجه افزونبر اینکه زبان فارسی از رواج افتاده بود، کاربردش کهنهپرستی و محافظهکاری نیز مینمود (نک. ساکت، 1385: پانزده). اقبال در این انتخاب، تا بدانجا پیش رفت که او را «آخرین نقطۀ تکامل فکر اسلامی هندی در ادبیات فارسی» (صفا، به نقل از حقیقت، 1357: پنجاه و هفت) و «مهمان بزرگ زبان فارسی» دانستهاند (نک. اسلامی ندوشن، 1381: 26). فروزانفر او را تجلّی روح مولوی نامیده که در این عصر طلوع کرده است (نک. ریاض، 1397: 40). به عقیدۀ نفیسی «اقبال سبک امپرسیونیسم شعر فارسی را که در هند کمکم فرسوده و مندرس شده بود، بهروش سمبولیسم مشایخ بزرگ تصوف ایران، مانند سنایی، عطار، عراقی، مولانا و محمود شبستری برگرداند (به نقل از عرفانی، 1332: الف). ملکالشعرای بهار، اقبال را خلاصه و نقاوه و میوۀ رسیدۀ مجاهدات و مساعی جاویدان نهصدسالۀ عالمان و ادیبان ایرانی و اسلامی (نک. عرفانی، 1332: 111) و در مثنویِ «سلام به هند بزرگ»، او را وارث بیدل میداند:
کلیات اقبال به زبان اردو، بالغ بر 6000 بیت و اشعار فارسی او، تقریباً 9000 بیت است؛ اما جالب اینکه اشعار اردوی او نیز ازنظر نوع کلمات، ترکیب، وزن، قافیه و ردیف به فارسی بسیار نزدیک است (سعیدی، 1370: 13). او در همۀ قالبها و سبکهای شعر فارسی، شعر سروده؛ 3 اما شعرش در بند تقلید نمانده و «با آنکه به سبک گذشتگان شعر سروده است، شاعری نوپرداز است» (اسلامی ندوشن، 1381: 22). «اسلوب تازۀ اقبال در بازسازی هنرمندانۀ مضامین ازپیشموجود و نیز ابداع مضامین تازه، تأثیر شعر او را دوچندان ساخته است» (مینوی، 1327: 15‑18). وی با آنکه قصد شاعری نداشته، مضامین تازه و اندیشههای سازنده را در قالب اوزان عروضی و الفاظ منسجم و فصیح بیان کرده و بهسبب فصاحت الفاظ و بلاغت معانی و مردمیبودن شعرش، در مقام بزرگترین شاعر متفکر جای گرفته است (شیمل، 1383: 222). توجه و تأکید اقبال بر وجه ارشادی و ترغیبی کلام، در عین توجه به فصاحت و بلاغت الفاظ و معانی شعر، باعث شده است به شعر او دقت و توجه شود. از آنجا که جملات امری، آشکارترین نمود نقش ترغیبی زبان هستند، توجه به کاربرد امر و معانی ثانویۀ آن میتواند شگردها و تمهیدات هنرمندانۀ شاعر را در ترغیب و برانگیختن مخاطب آشکار کند. هدف این مقاله، تحلیل معانی ثانویۀ امر در اشعار اقبال لاهوری است. به این منظور، همة جملات امری اشعار اقبال لاهوری از متن کلیّات اشعار فارسی او استخراج و ازنظر معانی ثانویۀ امر، شناسایی و تحلیل شدهاند. اهمیت پژوهش در آشکارکردن جنبههای مضمونی و توضیح اندیشههای اقبال نیست؛ درواقع دربارة این امر، پژوهشگران بسیاری در مقالات و نشستهای مختلف، به دقت به شرح آنها پرداختهاند؛ بلکه اهمیت کار، در توجه به کارکرد زبان و شیوههای ابلاغ پیام در شعر اقبال لاهوری، با توجه به مناسبات دوسویۀ شاعر و مخاطبان او و چگونگی استفاده از معانی ثانویۀ امر در بیان اندیشهها و مضامین اندیشیدهشدۀ اوست؛ در مقام شاعر متفکر و نه در مقام فیلسوف، اندیشمند و سیاستمدار مسلمان. 1ـ1 پیشینۀ پژوهش دربارۀ زندگی، آثار و اندیشههای اقبال لاهوریْ کتابها و مقالههای متعددی نوشته شده است؛ از آن جمله میتوان به منابع استنادشدة این پژوهش و مجموعه مقالههای «همایش بینالمللی یکصدوسیودومین سال تولد علامه اقبال لاهوری» با عنوان موج ازخودرسته اشاره کرد. پیشینۀ نظری این پژوهش، شامل همة کتابها و پژوهشهایی است که موضوع آنها علم معانی و معانی ثانویۀ امر است و به تعدادی از آنها در این مقاله استناد شده است. علاوهبر اینها، ماهیار و افضلیراد (1393) سی و دو غرض ثانویه را در غزلیات سعدی برشمردهاند؛ کاردانی و مالمیر (1388) در بررسی معانی ثانویۀ امر در شعر خاقانی، نوزده غرض، و هاتفی اردکانی و ایزدیار (1399) در بررسی غزلیّات کلیم کاشانی، نه غرض از اغراض ثانویۀ امر را یافتهاند. محمّدی (1390) نقش ده غرض از اغراض ثانویۀ امر و نهی را در آثار فارسی عینالقضات همدانی شرح داده است. ذبیحپور و همکاران (1400) هشت غرض از کاربرد معانی ثانویۀ امر را در اشعار اجتماعی مجموعة آیینهای برای صداها یافته و بررسی کردهاند؛ نیز شهبازی (1400) به بسامد یازده غرض از اغراض ثانویۀ امر در شعر حافظ و ارتباط آنها با سبک فردی شاعر توجه کرده است.
2ـ امر و معانی ثانویۀ آن عبدالقاهر جرجانی را پایهگذار علم معانی میدانند. او در دلائلالاعجاز علم معنی را «علم نظم» یاد میکند و «برخلاف کسانی که بلاغت را امری لفظی میپنداشتند، معتقد است که فصاحت و بلاغت الفاظ، به نظم و ویژگیهای نهفته در نظم کلام ارتباط دارد» (نک. شوقیضیف، 1383: 216‑218)؛ مدار نظم، برپایۀ مقاصد نحوی و براساس وجوه و اشکال کلامی است که آن مقاصد نحوی در آن کلام تحقّق مییابد... ؛ نیز مقاصد نحوی، فینفسه و بهطور مطلق موجب مزیّت نمیشود؛ بلکه مزیّت بهسبب اغراض و مقاصدی است که کلام به لحاظ آن منظّم میشود (جرجانی، 1383: 93). عبدالقاهر در توضیح اغراض و مقاصد کلام، مبحث خبر و انشا را نیز بررسی کرده؛ اما انواع انشا و معانی آن را کاملاً توضیح نداده است (نک. شوقیضیف، 1383: 315). زمخشری نوشتههای جرجانی را بهترین روش برای به تصویرکشیدن بلاغت اعجازی قرآن یافته بود و با مطالعه و دقتنظر در آنها تبحر و استادی بینظیری به دست آورده بود؛ وی در تفسیر خود، بهصورتی عمیق و بدیع، آرای عبدالقاهر را با آیات قرآن تطبیق داده و این تطبیق را با دیدگاههای فراوانی از خود همراه کرده است؛ ازجمله به معانی باب انشا نیز پرداخته و در شرح استفهام، اوامر و نواهی موجود در آیات قرآن، معانی دیگری را توضیح داده است که از قراین حالیه فهمیده میشود (نک. همان: 324‑328). زمخشری نظریات عبدالقاهر جرجانی را کامل کرد؛ ولی عالمان بعدی بلاغت چیز زیادی به سخنان او نیفزودهاند؛ حتی افزودههای او را چنانکه باید و شاید، درک نکردهاند (همان: 345)؛ کسانی مثل فخر رازی، سکاکی، تفتازانی، ابن عربشاه و... که فقط به شرح و تلخیص و شرح تلخیص پرداختند، یک سلسله قواعد خشک در کتابهای خود گنجاندند و متون خود را به فروع و شعوب تقسیم کردند؛ حتی از فروع، شاخهها ساختند 4 (نک. علویمقدم، 1372: 319). به همین ترتیب، تعریف امر نیز در کتابهای بلاغی کمابیش یکسان است؛ عالمان بعدی بلاغت، در تعریف امر نیز چیزی بر سخنان زمخشری نیفزوده و همه این جمله را تکرار کردهاند: «الأمر، هو طَلَب حصول الفعل مِن المخاطَب عَلی وَجه الأِستعلاء مَع الأِلزام» (الهاشمی، 1960 م: 71) 5 و انواعی را با اختلاف، برای معناهای ثانویۀ امر برشمردهاند؛ برای مثال، سیوطی (1974 م: 276‑278) بیست، سکاکی (1978 م: 318‑319) پنج، تفتازانی (2013 م: 425‑427) و قزوینی (1993 م: 81‑87) نه و هاشمی (1960: 72‑71) هجده غرض را برای امر ذکر کردهاند. دیباجی (1385: 42‑45) پانزده معنای ثانویه را برای امر برشمرده و در آخر اضافه کرده است که نباید معانی امر را محدود کرد؛ بلکه با توجه به خارجشدن امر از معنای حقیقی خود، میتوان معناهای دیگری را نیز برای آن ذکر کرد. در اغلب کتابهای بلاغت فارسی نیز جملات مشابهی در تعریف امر آمده 6 و با اختلاف در تعداد، معانی و اغراضی برای امر ذکر شده است؛ برای مثال، مازندرانی(1376: 82‑83) هفت، صاحب دررالادب (ناشر، 1315: 21‑23) چهارده، همایی (1373: 101‑104) و رجایی (1359: 150‑154) ده و علویمقدم و اشرفزاده (1376: 58‑61) و کزّازی (1373: 225‑218) نه معنی از معانی ثانویۀ امر را ذکر کردهاند. شمیسا با توجه به موقعیت گوینده نسبتبه مخاطب، غرض اصلی امر را تقاضا یا دستور دانسته و به نقل از اسپربر و ویلسون آورده است: «در جملات امری مفاهیم ممکنبودن و مطلوببودن هست و لذا اگر جملۀ امری غیرممکن باشد یا امر نامطلوبی را بخواهد، با معنای ضمنی سروکار داریم.» وی در ادامه، به سیزده مورد از اغراض مجازی امر اشاره کردهاست» (نک. شمیسا، 1386: 149‑152). صفوی (1373: 31‑32) در توضیح نمودار فرایند ارتباطی یاکوبسن، ساختهای ندایی و امری را بارزترین نمونههای نقش ترغیبی زبان یاد کرده است؛ نقشی که در آن، جهتگیری پیام بهسوی مخاطب است؛ بنابراین، در هر حال، هدف از کاربرد ساخت امری، برانگیختن و ترغیب مخاطب است؛ اما اگر در بافت متناسب با جریانیافتن سخن «برآوردن امر ازسوی مخاطب غیرممکن یا نامطلوب باشد، امر به معنای خبری یا عاطفی بدل میشود» (نک. شمیسا، 1386: 49) و در معانی مجازی و ثانویه فهمیده خواهد شد. همچنین، چگونگی رابطۀ دوسویۀ گوینده و مخاطب، تعیینکنندۀ معانی مختلف امر است؛ یعنی رابطۀ مبتنی بر برابری یا فرادستی و فرودستی دو سوی ارتباط کلامی، تعیینکنندۀ غرض و هدف گوینده از کاربرد جملات امری است. به این نکته نیز باید توجه کرد که فقط سلسلهمراتب قدرت عملی، مبنای برابری یا برتری گوینده و مخاطب نیست بلکه تفاوت سلسلهمراتب آگاهی و دانایی نیز میتواند به فرایند ارتباط میان گوینده و مخاطب معنا بدهد. بر همین مبنا، در این پژوهش، همة جملات امری کلیّات اقبال، شناسایی و براساس اغراض ثانویۀ جملات دستهبندی شدهاند. توضیح وجه معنایی جملات بر مبنای ارتباط دوسویۀ «گوینده/ شاعر» و «شنونده/ خواننده» و سرانجام تحلیل و شرح بسامدی کاربرد جملات، موقعیت و نقش گویندۀ سخن را در ارتباط با خواننده توضیح میدهد و پاسخگوی این پرسش است که دیدگاه اقبال دربارۀ نقش و وظیفۀ شاعر متفکر مسلمان و پیشرو، چگونه در اشعار او بازتاب یافته است؟ 2ـ1 ارشاد و ترغیب نحله (1990 م: 84) در معنی امر، تعریف عام همۀ کتابهای بلاغت را تکرار کرده است: «الأمر، هو طَلَب الفعل مِن المخاطَب عَلی وَجه الأِستعلاء مَع الأِلزام»؛ اما دربارۀ مفهوم استعلا و برتری توضیح بیشتری داده است: «و المقصود بالاستعلاء، صدور الامر ممّن یکون ارفع منزله و مقاماً او ممّن یدعی لنفسه منزله الاعلی و مقاماً ارفع، سواء اَ کانت تلک حقیقه امره ام لم تکن.» بنابر این تعریف، برتری گوینده نسبتبه مخاطب میتواند حقیقی یا ادعایی یاشد؛ یعنی در جریان سخن، گوینده میتواند به هر دلیلی، ازجمله برتری در مراتب دانش و فهم، جایگاه و مرتبهای برتر از خواننده برای خود قائل باشد. دیباجی (1385: 41) نیز در تعریف امر همان جملۀ نحله و دیگران را تکرار کرده و در معنی ارشاد آورده است: «الارشاد، و هو طلب خلا من کلّ تکلیف و الزام. یحمل بین طیّاته معنی النصیحه و الارشاد» (همان: 42-43)؛ 7 بنابراین، تفاوت امر با ارشاد و ترغیب، در بود یا نبود الزام مخاطب در اقدام به عمل است. اگرچه ازنظر الزام مخاطب به انجام عمل، کارکرد ارشاد و ترغیب یکسان است، ازنظر مناسبات میان گوینده و شنونده و میزان اطمینان گوینده از آگاهی و پذیرش مخاطب، این دو معنا با هم تفاوت دارند. از میان 770 بیت از اشعار اقبال که در آنها امر در معنای ثانویه است، در 445 بیت، فعل امر در معنی ارشاد و ترغیب آمده است. در هر دو معنا، روی سخن شاعر با مخاطب خاصی است که عقاید و دیدگاههای مشترکی با او دارد. در 320 بیتی که هدفْ برانگیختن مخاطب ازطریق ارشاد اوست، شاعر خود را ازلحاظ برخورداری از دانش و آگاهی در جایگاهی برتر از مخاطب قرار میدهد. ازسوی دیگر، چنین گمان میرود که اطلاع مخاطب خالیالذهن از موضوع، بسیار اندک است و جای تردید است که موضوع را بپذیرد؛ بنابراین، شاعر میکوشد تا با آوردن دلیل یا توضیحی مبتنی بر عقاید مشترک خود و مخاطب، بر تأثیر کلام بیفزاید:
در 125 بیت، اقبال امر را در معنای ترغیب به کار برده است. در این معنی، مخاطب ازنظر دانش و اطلاع نسبتبه موضوع، همپایۀ گوینده است و یا دستکم خالیالذهن نیست؛ بنابراین، کلام جنبۀ اقناعی ندارد و هدف، تهییج و برانگیختن مخاطب است:
2ـ2 دعا زمخشری (2009 م، ج 1: 15) در توضیح آیۀ شریفۀ «اهدنا الصراط المستقیم» به موقعیت گوینده و مخاطب در تحقق معنای امر توجه کرده و آورده است: «و صیغة الأمر والدعاء واحدة، لأنّ کل واحد منهما طلب، وإنما یتفاوتان فی الرتبه». منظور این است که «امر، فرمان شخص بالادست به فرودست خویش است و در غیر این صورت، آن را دعا میخوانند» (شوقیضیف، 1383: 344). کزّازی (1373: 218) قید لابه و زاری، نحله (1990 م: 86) شرط زاری و توسّل، و رجایی، خضوع را به تعریف زمخشری اضافه کردهاند: «دعا، طلب دانی باشد بهطور خضوع از عالی» (رجایی، 1359: 150) دیباجی (1385: 42) در تعریف دعا آورده است: «الدعاء و هو طلب الادنی من الاعلی و الصغیر من الکبیر و الضعیف من القوی و المخلوق من الخالق»؛ اما این نکته را هم اضافه کرده است که امر در معنی دعا، همراه با فروتنی، ترس، اظهار عجز و طلب رحمت است. از تعریف او چنین برمیآید که منظور او از دعا، صرفاً طلب همراه با فروتنی و توسّل از خداوند نیست؛ اما اگر قید «توانایی مخاطب در برآوردن دعا» (نک. همان) را به تعریف او اضافه کنیم، میتوان نتیجه گرفت اگر درخواست از خداوند، پیامبر (ص) و دیگر بزرگان دین باشد، فعل امر در معنی دعا و در غیر این صورت در معنی تمنّی و ترجّی به کار رفته است. در 72 بیت از اشعار اقبال، فعل امر در معنی دعاست. در سه بیت (نک. اقبال، 1382: 593‑594) روی سخن و نیاز شاعر با حضرت پیامبر (ص) و در بقیۀ ابیات با خداوند است؛ از آن جمله است:
در جاویدنامه که «مسافرت تخیّلی شاعر افلاک و آن سوی عالم علوی است» (نک. شادروان، 1371: 61)، مناجات شیطان با خداوند و روح ابوجهل با بتهای مکه را اینگونه روایت میکند:
2ـ3 تمنّی و ترجّی این معنی نیز مثل دعا، درخواست فرودست از فرادست است؛ با این تفاوت که گویندۀ سخن امیدوار نیست که درخواستش برآورده شود؛ زیرا یا درخواست امر محال است یا فرادست قادر به برآوردن آن نیست (نک. دیباجی، 1385: 43) 8 در 111 بیت از اشعار اقبال، امر در معنای تمنّا آمده است؛ از آن جمله است:
2ـ4 درخواست (التماس) کاربرد امر در معنای درخواست، مستلزم برابری و همسنگبودن رتبۀ گوینده و مخاطب است؛ 9 یعنی همپایهای کاری را از دوست یا همپایهای بخواهد (نک. کزّازی، 1373: 219). «علمای تازی این را التماس میگویند؛ اما در محاورۀ فارسی، التماس ازجانب خردان باشد به بزرگان» (سراجالدین آرزو، 1381: 167)؛ بنابراین، لفظ درخواست برای این معنی مناسبتر به نظر میرسد. در اشعار اقبال، تعداد ابیاتی که در آنها امر در معنای درخواست آمده، 25 بیت و نسبتاً اندک است. در مثنوی جاویدنامه که در 1931 تکمیل شده است، اقبال با راهنمایی مولانا جلالالدین، در سیر و سلوکی روحانی، عالم افلاک را درمینوردد و مولانا، او را «زندهرود» خطاب میکند؛ ذرّهای گردوننورد و تندسیر در فراخنای وجود و آزادهای دردمند و همسنگ سیّد جمالالدین اسدآبادی و سعید حلیم پاشا، رهبر اسلامگرای ترک عثمانی 10 (نک. اقبال، 1382: 452‑453). نمونههایی از معنای ثانویۀ درخواست را در این مثنوی و در گفتوگوی اقبال با ارواح این دو متفکر اسلامگرا میتوان دید. سیّد جمالالدین از او درخواست میکند:
و سعید حلیم پاشا، در جایگاه دوست و همسنگ شاعر، از او میخواهد:
2ـ5 استرحام در استرحام نیز کاربرد امر به معنی درخواست از مخاطب همسنگ و همپایه است؛ اما با این قید که هدف «بر سر مهر آوردن شنونده و برانگیختن دلسوزی اوست» (نک. کزّازی، 1373: 53). در 10 بیت از اشعار اقبال، معنای امر، استرحام است؛ ازجمله:
2ـ6 تعریض و ریشخند زمخشری (2009 م، ج 2: 282) در توضیح معنای امر در آیۀ شریفۀ 50 سورۀ مبارکۀ دخان ـ «ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ» ـ آورده است که این جمله برسبیل تهکم و ریشخند است، برای کسی که به قوم خودش تکبر میورزد. 11 در این معنی، کاربرد امر به قصد خوارکردن و تحقیر مخاطب یا سرزنش و تهمتزدن به اوست (نک. عبدالعزیز عتیق، 2009 م: 81). لازمۀ این شکل سخنگفتن، این است که «شأن و مرتبۀ مخاطب فروتر از گویندۀ سخن باشد» (نک. نحله، 1990: 88) یا گوینده بر این گمان باشد که شأن و جایگاهی برتر از مخاطب دارد.
در اشعار اقبال، کاربرد امر در این معنا فقط در شش بیت دیده میشود و در پنج شاهد روی سخن شاعر با ریاکاران است. 2ـ7 تهدید و تحذیر به نظر رجایی، تهدید «یعنی ترساندن فاعل بر سوءعاقبت و نتیجۀ مترتب بر فعل» (رجایی، 1373: 151). کزّازی معتقد است که تهدید با تحذیر همراه است؛ یعنی «تهدید آن است که به یاری فرمان، شنونده را از فرجام و پیآمد کاری بترسانند و برحذر دارند» (کزازّی، 1373: 221). به نظر دیباجی (1385: 44)، این معنی الزامآور و مستلزم برتری گوینده بر مخاطب نیست؛ 12 اما کاربرد فعل امر در این معنی، اگرچه برای مخاطب الزامآور نیست، مستلزم برتری حقیقی یا ادعایی گوینده بر مخاطب است. منظور از برتری، نه برتری شأن و منزلت مبتنی بر قدرت، بلکه برخورداری گویندۀ سخن از دانش افزونتر در موضوعی خاص یا تصوّر و اعتقاد او نسبتبه فزونی دانایی یا تجربۀ زیستۀ خود است؛ یعنی گوینده به مناسبت پیشآگاهی و تجربهای که از عواقب انجام عمل دارد، در مرتبۀ برتری از آگاهی نسبتبه مخاطب قرار میگیرد. در 48 بیت از اشعار اقبال، امر در معنای تهدید و تحذیر آمده است؛ از آن جمله است:
تنبّه و هشدار نیز از لحاظ رابطۀ دو طرف سخن و مرتبه و جایگاه آنها، شبیه به تحذیر است؛ با این تفاوت که منظور از تحذیر و تهدید، بازداشتن مخاطب از انجام کار و مقصود از تنبّه و هشدار، ترغیب و برانگیختن اوست:
این معنی در ده بیت از اشعار اقبال دیده میشود. 2ـ8 برانگیختن شگفتی هاشمی (1960: 72) و سیوطی (1974: 277) در مبحث امر، برای معنای ثانویۀ تعجب، بخشی از آیۀ چهل و هشت سورۀ مبارکۀ اسراء را آوردهاند: «انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُواْ لَکَ الأَمْثَالَ» و رجایی (1359: 154) بخشی از آیۀ 51 سورۀ مبارکۀ نسا را برای شاهد ذکر کرده است: «انْظُرْ کَیْفَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ». در اغلب کتابهای فارسی بلاغت، توضیحی برای معنای تعجب آورده نشده است؛ شمیسا (1386: 152) و کزّازی (1373: 225) فقط به این نکته اشاره کردهاند که این وجه در فارسی بیشتر در فعلهایی در معنی دیدن، مثل نگریستن، کاربرد دارد. مثالهایی که برای این وجه فعل امر آوردهاند نیز اغلب بیتی از سعدی یا خاقانی است. 13 از این شواهد چنین برمیآید که در هرحال، جهتگیری زبان در کاربرد فعل امر بهسوی مخاطب است و در این معنی نیز هدف، برانگیختن شگفتی مخاطب است:
در 30 بیت از اشعار اقبال، امر در معنی برانگیختن شگفتی مخاطب آمده است. در غالب این ابیات، بیان شگفتی مخاطب با نوعی بیان حال یا مفاخره همراه است؛ به عبارت دیگر، در کنار نقش ترغیبی امر، نقش عاطفی زبان نیز برجسته است و «کلام، هم بهسوی مخاطب است و هم بهسوی گوینده» (صفوی، 1373: 40) در بیت:
وجه غالب کلام، بیان حال و حدیث نفس شاعر است؛ اما اگر این حال مایۀ شادمانی اوست، مخاطب ناآشنا با این احوال را به شگفتی وامیدارد. در این حال، مخاطب میتواند همپایه و همرتبه یا دوست شاعر باشد؛ اما در هرحال، تجربۀ معنوی شاعر را از سر نگذرانده است؛ بنابراین، شاعر ازنظر آگاهی و تجربه در جایگاه برتری نسبتبه مخاطب قرار دارد و از رویدادی خبر میدهد که مخاطب با آن بیگانه است. در ابیاتی که اظهار فخر شاعر موجب شگفتی مخاطب است نیز همین سازوکار جهتگیری توأمان سخن بهسوی گوینده و شنونده تکرار میشود. به عقیدۀ ابنرشیق «فخر مدحی است که شاعر دربارۀ خودش و قومش میسراید» (نک. ابنرشیق، 1981 م: 143)؛ بنابراین، «در تمام فخریّهها، جهت ستایشی سخن بهسوی گوینده است؛ بهطوری که این ساخت دستوری، یعنی نحو متکلّم در هر گونهای غالب باشد، آن را تا اندازهای مستعد تبدیل به فخر میکند... و بعضاً این خودستایی غیرمستقیم است؛ به این معنی که صراحتاً ستایش ذاتی قائل نیست» (شفیعیون، 1400: 5). در هرحال، آنچه شاعر در شرف و نسب و کمال خود میگوید، در مراتب فضل و کمال و سخندانیاش، تخلّق به اخلاق ستوده، علوّ طبع و عزت نفس و شجاعت و سخاوت و امثال اینها یا دربارۀ افتخارات قومی و خانوادگیاش (نک. مؤتمن، 1364: 166)، بیانگر آن است که گویندۀ سخن، برای خود نسبتبه مخاطب، فضل و برتری قائل است؛ تا به آن حد که برتری او، مخاطب را به شگفتی وامیدارد:
2ـ9 تسویه و تخییر شمیسا (1386: 151) فرقی میان تسویه و تخییر قائل نشده است؛ اما به عقیدۀ همایی (1373: 102‑103) تخییر به معنی تحریض و واگذاردن امری به خود شخص در انتخاب مابین دو امر متضاد، و تسویه به معنی برابردانستن دو امر ازسوی گویندۀ سخن است. عتیق (2009 م: 79‑81) نیز بین تسویه و تخییر تفاوت قائل شده است؛ 14 در معنای تسویه گمان بر این است که احتمال وقوع یک امر بیش از دیگری است 15 و تخییر، دادن فرصت انتخاب به مخاطب است؛ بهطوری که از میان دو یا چند چیز فقط یکی را انتخاب کند: 16
در جملات امری که به این معنی آمدهاند، هرگاه که طرف خطاب شاعر خداوند است، سخن او معنی دعا دارد؛ اما آنجا که شاعر رو به مخاطب همپایه یا فرودست سخن میگوید، هدف ارشاد و ترغیب است. 2ـ10 تسخیر اغلب منابع عربی و فارسی، برای این معنی به قسمتی از آیۀ 65 سورۀ مبارکه بقره استناد کردهاند. 17 نحله این معنا را به مسخّرشدن به اراده و مشیّت خداوند منحصر کرده است: «و یکون حیث یکون المأمور مسخّراً لاراده الله، منقاداً لمشیئته و امره» (نحله، 1990 م: 88) رجایی (1395: 152) ضمن تکرار این آیه، توضیح داده است که منظور از این معنی، مسخّر و منقاد قراردادن مخاطب نسبتبه فعلی است که به او امر شده است و نسبتبه آن قدرتی ندارد و «مأمورٌبه در عقب امر بلافاصله واقع خواهد شد» (نک. رجایی، 1359: 152) و برای مثال فارسی، دو بیت سنایی را آورده است:
کزّازی (1373: 222) نیز همین ابیات را ذیل عنوان «چیرگی بر شنونده» آورده است. در اشعار اقبال، فقط یک بیت شبیه به ابیات سنایی دیدهمیشود:
با توجه به شاهدی که از سورۀ مبارکۀ بقره در کتابهای بلاغت آمده است، به نظر میرسد ازنظر شیوۀ جاریشدن سخن و ارتباط میان گوینده و مخاطب، میان معنای امر در این آیه و ابیات سنایی و اقبال تفاوتی اساسی وجود دارد. شاهدی که برای معنای ثانویۀ تسخیر در بعضی کتابهای بلاغت آمده است، مبتنی بر صدور فرمان آشکار خداوند و مسخّرشدن بلافاصله و بلاواسطۀ گیرندۀ امر است؛ اما در مثالهای برگرفته از اشعار فارسی، گویندهای که صدای آن از خلال متن شنیده میشود، راوی و واسطۀ نقل رویدادی است که از امر پروردگار و مسخّرشدن طرف خطاب حکایت میکند. بر این اساس، دقتنظر نحله مبنی بر منحصربودن معنای تسخیر به حکم، اراده و مشیّت خداوند، صحیح به نظر میرسد و دربارۀ بازتاب معنی تسخیر در کلامی جز کلام خداوند و ازجمله شعر فارسی باید با احتیاط سخن گفت.
3ـ نتیجه موضوع این پژوهش بررسی معانی ثانویۀ امر در اشعار علامه اقبال لاهوری است. به این منظور 770 بیت از اشعار اقبال که در آنها امر در معانی ثانویه به کار رفته، شناسایی و ازنظر ارتباط پایگانی میان شاعر و مخاطب، تحلیل و دستهبندی شده است. نتایج حاصل از این پژوهش نشان میدهد که از مجموع 770 بیت بررسیشده:
تحلیل معانی ثانویۀ امر در شعر اقبال نشان میدهد که اقبال، فقط در برابر خداوند و مخاطب مجازی و غایب، از مرتبۀ فرودست با مخاطب سخن میگوید و در دیگر شواهد، روی سخن او همواره با مخاطبی است که در مرتبۀ برابر یا فرودست قرار دارد. در شعر اقبال، روال سخنگفتن با مخاطب از جایگاه برتر، با مجموع پنجاه درصد، بیشترین بسامد را در کاربرد معناهای ثانویۀ امر دارد. جریان برابر سخن بین گوینده و مخاطب، با مجموع سی و پنج درصد، دومین شیوۀ پرکاربرد امر در شعر اقبال است. این شکل ارتباط میان گوینده و شنونده، بیش از همه در جملاتی دیده میشود که امر در معنای ترغیب آمده است. انتخاب وجه کاربرد امر در معنای ارشاد و ترغیب و پرهیز از تحقیر و تمسخر مخاطب، بیانگر این است که اقبال، شاعر و متفکّری مسلمان، بیش از هرچیز به رسالت و نقش شعر و شاعر در راهنمایی و هدایت انسان و بهویژه انسان مسلمان اهمیّت میدهد و به این منظور، به اقتضای حال و محل، از جایگاه برتر یا برابر با مخاطب سخن میگوید؛ اما جایگاه فرادست و مرتبۀ برتر شاعر هم دستاورد دانایی و آگاهی بیشتر او نسبتبه مخاطبانی است که وظیفۀ هدایت و راهنمایی آنها را بر دوش گرفته است.
پینوشتها
نمودارها نمودار شمارة 1: نمودار عددی معانی ثانویۀ امر
نمودار شمارة 2: نمودار درصدی معانی ثانویۀ امر نمودار شمارة 3. نمودار عددی شیوههای ارتباط کلامی
نمودار شمارة 4. نمودار درصدی شیوههای ارتباط کلامی
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 458 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 206 |