تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,652 |
تعداد مقالات | 13,408 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,253,563 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,089,977 |
تحلیل داستان پیر چنگی برپایة الگوی روایی گریماس | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دوره 15، شماره 2 - شماره پیاپی 47، اسفند 1400، صفحه 111-130 اصل مقاله (1.08 M) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jpll.2021.128832.1616 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شیرزاد طایفی* 1؛ نصیراحمد آرین2؛ همیلا آرین3 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2استادیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه البیرونی، کاپیسا، افغانستان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3دانشجوی کارشناسی ارشد زبان ادبیات فارسی دانشگاه الزهرا (س)، تهران، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بیان مسئله: داستان پیر چنگی ازجمله داستانهای جذّاب مولوی در دفتر اول مثنوی است که خوانشهای متفاوتی از آن صورت گرفته و هر خوانش، یکی از ابعاد معنایی و وجوه پنهان آن را برکاویده است. در این پژوهش، به تحلیل ساختار روایی این داستان برپایة الگوی روایی گریماس پرداخته میشود. هدف اصلی، ترسیم طرح روایی و فهم موضوع اصلی داستان از راه تشخیص کارکرد و کنش است؛ ضمن اینکه به پرسشهای زیر بهگونهای مشخص پاسخ داده میشود: کارکرد اصلی این داستان که پایة طرح روایی آن را شکل میدهد، چیست؟ داستانهای ضمنیای که درون این داستان آمدهاند و بهنوعی اجزای تشکیلدهندۀ کل نظام روایی هستند، چه مسئلهای را برای کارکرد اصلی در این داستان تقویت میکنند؟ فرض پژوهش بر این است که از میان همۀ کارکردهای شامل در داستان پیر چنگی، دو کارکرد میتواند کارکردهای اصلی باشد؛ این دو کارکرد، دو درونمایة اصلی را در این داستان میپرورد؛ نخست «طلب مال» که پیر چنگی با نواختن چنگ از خداوند میطلبد و دوم، «قضاوت سطحی و آگاهینداشتن از حقیقت اصلی». از میان این دو کارکرد مهم، یکی از آنها را میتوان به کمک تحلیل ارتباطِ معانی پنهان داستانهای ضمنی، با یکی از این دو کارکرد و ترسیم طرح پیرنگ داستان براساس الگوی روایی گریماس، هستۀ اصلی همة کارکردها شناخت. روش: در این پژوهش، ساختار روایی داستان پیر چنگی مثنوی برپایة الگوی روایی گریماس تحلیل میشود. یافتهها و نتایج: نتیجۀ پژوهش نشان میدهد که با دقت در ژرفساخت روایت و عاملهای کنشی در این داستان، کارکرد پایۀ «بیرونشدن پیر چنگی از مکان بسته به بیابان» برای شکلگیری درونمایة اصلی داستان، یعنی «آگاهینداشتن از حقیقت اصلی» است؛ زیرا هم زیرساخت روایی و هم داستانهای ضمنی، نظامی را برای فُرمبخشیدن به این کارکرد و درونمایه شکل میدهند. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پیر چنگی؛ مولوی؛ گریماس؛ روایت؛ پیرنگ | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1ـ مقدمه گریماس (Algirdas Julien Greimas) (1917‑1992) روایتشناس لیتوانیاییالاصل فرانسوی، از برجستهترین چهرههای روایتشناسی و نشانه ـ معناشناسی در نظریۀ ساختارگرایی و پساساختارگرایی است. برخی کارشناسان حوزۀ روایتشناسی و نشانه ـ معناشناسی، حیات علمی گریماس را به دو یا سه مرحله تقسیم کردهاند. 1) روایتشناسی ساختارگرا که بهدنبال دستور زبان روایت بود؛ 2) نشانه ـ معناشناس روایی؛ 3) نشانه ـ معناشناس گفتمانی (گرمس، 1398: 13). داستان پیر چنگی جزو داستانهای دلکش در مثنوی است که خوانشهای متفاوتی از آن ارائه شده و زوایای مختلف و پنهانی در آن کاویده شده است. خوانش داستان پیر چنگی شاید برای هر خوانندهای دو کارکرد پایه داشته باشد که به تولید دو موضوع محتمل در داستان میانجامد: نخست اینکه کارکرد اصلی داستان، رفتن پیر چنگی از خانه (مکان بسته) بهسوی بیابان و نواختن چنگ است که باعث شکلگیری موضوع «طلب مال» میشود. ظاهر داستان بسیار این کارکرد و موضوع را در روایت تقویت میکند؛ زیرا در نخستین بیتهای آن از مشکل فقر پیر چنگی سخن میرود و او برای رفع این بحران (فقر) اقدام میکند؛ در پایان داستان هفتصد دینار به دست میآورد و با حاشیههایی این داستان پایان مییابد؛ اما آنچه از نظر ما مهم است، حاشیههای مهمتر از متن یا به تعبیر واصف باختری، «حاشیههای گریزان از متن» در این داستان است. این حاشیهها، داستانهای فرعیای هستند که در تشخیص و فرمبخشیدن به موضوع اصلی داستان در کنار زیرساخت روایی، ارزش خاص دارند. قضاوت سطحی و نفهمیدن حقیقت اصلیْ بحث دوم، برپایة نظام کنشی و کارکردی روایت، است که میتواند اصلیترین و کلیدیترین موضوع در این داستان باشد. قضاوت سطحی و نفهمیدن اصل حقیقت، ازنظر ساختار روایی و الگوی نظری گریماس میتواند برای موضوع اصلی این داستان مطرح و اثبات شود؛ زیرا برپایة طرح ساختاری گریماس در فرض دوم، همة نقشهای کارکردی یا عاملهای کنشیْ فعال است و ازسوی دیگر همة قصههای ضمنی درون داستان، اجزای سازندۀ کل نظام روایی هستند که فرض دوم را تقویت میکنند؛ بنابراین کارکرد اصلی داستان پیر چنگی، به حیرت افتادن فرستنده (عمر) و بیرونشدن از مکان بسته به بیابان و موضوع اصلی، قضاوت سطحی انسانها و نفهمیدن حقیقت اصلی است. ضمن اینکه رجوع به خدا و رسیدن به هدف را نیز نمیتوان از نظر دور داشت. داستان پیر چنگی بهگونهای نظام یافته است که موضوع اصلی یا کارکرد پایه در آن دو احتمال را فرا راه خواننده قرار میدهد: نخست اینکه آیا موضوع اصلی این داستان رجوع به خدا و رفع نیاز با آن است و یا اینکه موضوع داستان، قضاوت سطحی و نفهمیدن حقیقت اصلی است؟ دوم اینکه قصههای فرعی درون داستان ـ که اجزای سازندۀ نظام کلی روایت هستند ـ کدامیک از احتمالهای دوگانۀ فوق را تقویت میکنند؟ برای رسیدن به این هدف و تشخیص موضوع و کارکرد اصلی داستان بهگونة مستدل و نظریهبنیاد، ضروری دانسته شد تا با استفاده از الگوی کنشی گریماس، کارکرد و موضوع اصلی داستان مشخص شود؛ بنابراین پژوهش حاضر به پرسشهای زیر پاسخ میدهد:
فرضیههای پژوهش عبارت است از: ـ به نظر میرسد موضوع اصلی و کارکرد پایه در داستان پیر چنگی، برخلاف آنچه بیشتر، از این داستان برداشت میشود، قضاوت سطحی و نفهمیدن اصل حقیقت است. ـ فرض این است که برای تشخیص کارکرد پایه و موضوع اصلی داستان پیر چنگی، ضمن تحلیل ساختار روایی داستان، بررسی داستانهای ضمنی ـ که پیرفتها و بنمایههای درونمایۀ اصلی داستان هستند ـ را مهم پنداریم و ببینیم این پیرفتها تا چه میزان به کارکرد اصلی داستان فرم میبخشند. ـ دو دلیل مهم در کنار دلایل موضوعی دیگر، بر تشخیص کارکرد و موضوع اصلی داستان صحّه میگذارد: کاملبودن عاملهای کنشی در زیرساخت روایت؛ حمایت داستانهای ضمنی (اجزای شکلگرفته از موضوع اصلی). 1ـ1 پیشینۀ پژوهش داستان پیر چنگی بهعلت اهمیتی که هم از نظر ساختار روایی و هم ازنظر عرفانی دارد، در چندین مقاله بررسی شده است و پژوهشگران مفاهیم پنهان و گوناگونی را در آن کاویدهاند. سیّد علیاصغر میرباقریفرد و همکاران در مقالهای با عنوان «گناه توبه؛ تحلیل مقام توبه از حسنه تا سیئه در داستان پیر چنگی از مثنوی مولانا» (1390) مسئلۀ توبه را در این داستان تحلیل کردهاند. فرهاد درودگریان در مقالهای با عنوان «تحلیل تولد دوبارۀ پیر چنگی در مثنوی مولوی براساس نظریۀ یونگ» (1393) با نظریۀ کهنالگوی یونگ به این داستان توجه داشته است. در زمینۀ بررسی و تحلیل آثار روایی با استفاده از الگوی کنشی گریماس، کتابها و مقالات بسیاری، هم در زبان فارسی و هم در سایر زبانهای دیگر نوشته شده است. یکی از پژوهشهای مهم و توجهبرانگیزی که برپایة این نظریه در زبان فارسی انجام شده، تحلیل داستان «کچل مم سیا» در فصل دوم کتاب مبانی معناشناسی نوین (1397) اثر حمیدرضا شعیری است. او در این فصل کتاب، زنجیرههای روایی داستان «کچل مم سیاه» را با تفکیک روایت و گفتمان و عاملهای معنایی تحلیل کرده است و بُعد واقعیتسنجی این روایت را برپایة مربع حقیقتسنجی بررسیده و سرانجام پیبرده که یکی از عاملهای تولید و سیر زایش معنا در روایت این داستان، کنش است. دزفولادیان و همکاران (1398) در مقالهای با عنوان «تحلیل الگوی کنشی و زنجیرههای روایی گریماس در روایت مرگ رستم»، عامل اصلی شکلگیری روایت در این داستان را زنجیرههای روایی و تقابلهای دوگانه دانسته و به این نتیجه رسیدهاند که ساختار این داستان با الگوی کنشی گریماس تطابق دارد. پارسا یعقوبی جنبهسرایی و خدیجه محمدی (1394) در مقالۀ «الگوهای ساختارگرایی و روایتهای پسامدرن: تعامل یا تباین...» به تحلیل این مسئله میپردازند که الگوهای ساختاری و ازجمله الگوی کنشی گرماس در روایتهای مرکزگریزی مانند روایتهای پسامدرن علیه خود عمل میکنند و به نوعی واسازی دست میزنند. مسعود روحانی و علیاکبر شوبکلایی (1391) در مقالۀ «تحلیل داستان شیخ صنعان منطقالطیر عطار براساس نظریۀ کنشی گرماس» ـ که در پژوهشهای ادب عرفانی منتشر شده است ـ ساختار و نظام روایی این داستان را برپایة الگوی کنشی بررسی و شناسایی کردهاند؛ آنان به این نتیجه رسیدهاند که هیچ بخشی از حکایت در پیشبرد جریان روایت بیتأثیر نیست و همة اجزای داستان از پیوستگی و هماهنگی لازم برخوردارند؛ نیز نقش خواننده را در تصمیمگیری نهایی برای تعیین نقشهای کنشگر مهم دانستهاند. جلیل مشیدی و راضیه آزاد (1390) در مقالهای با عنوان «الگوی کنشگر در برخی روایتهای کلامی مثنوی معنوی براساس نظریۀ الگوی کنشگر آلژیرداس گرماس» پیبردهاند که درونمایۀ کلامی روایتها در مثنوی، از جفت متقابل انسان و خدا تشکیل شده است. داستانهای بسیاری برپایة الگوی نظری گریماس تحلیل و ساختار روایی آنها بازکاوی شده است؛ اما داستان پیر چنگی تاکنون موضوع چنین پژوهش و رویکردی قرار نگرفته است. ازسوی دیگر در بیشتر پژوهشهایی که برپایة این الگوی نظری انجام شده است، تنها میزان انطباقپذیری نظریه بر داستان بررسی شده است؛ درحالیکه نویسندگان در این مقاله، الگوی کنشی و تحلیل ساختار روایی داستان پیر چنگی را عامل تشخیص بهتر و دقیقتر درونمایۀ اصلی و کارکرد بنیادین روایت در این داستان میدانند.
2ـ مبانی نظری پژوهش 2ـ1 روایت از نظر گریماس گریماس بیشتر با دو الگوی نظری معروف خود، الگوی کنشی و مربع معنایی شناخته میشود. پروپ در الگوی روایی خود اهمیت اصلی را به کارکرد داد و آن را کوچکترین واحد معنایی روایت دانست. از نظر او کارکرد، همان رخدادهای پایه است که از تغییر پارههای یک زنجیرۀ روایی به دست میآید (عباسی، 1395: 27). در ادامۀ کار ریختشناسانۀ پروپ، کلود برمون (قومشناس و منتقد معروف) در اثر مشهورش به نام منطق روایت، از دو منظر، الگوی نظری پروپ را نقد کرد؛ یکی ازنظر اجباریبودن زنجیرۀ کارکردها و دوم، مهمنپنداشتن شخصیت داستانی؛ به این ترتیب برمون معتقد بود که اهمیت بیشتر را باید به نقش داد تا کارکرد؛ بنابراین به کمک عنصر نقش، شخصیت داستانی و روابط میان شخصیتها را تعریف کرد. در ادامۀ این جریان، گریماس دوباره با تأکید بر مفهوم کارکرد پروپی و با فشردهسازی الگوی پروپ به طرح مبانی نظریۀ خویش پرداخت (همان: 39‑40). گریماس از این اختصار و بازترتیب، الگوی کنشی را پیشنهاد کرد. پیش از هر توضیحی دربارۀ الگوی کنشی گریماس، توضیح دو اصطلاح ضروری است:Actant (عامل کنشی، کنشگر انتزاعی) و کنشگر Actor (کنشگر ملموس). یک عامل کنشی همیشه با شخصیت مطابقت نمیکند. عامل کنشی، نخست میتواند یک انسان، یک حیوان یا یک شمشیر ناطق باشد. دوم، میتواند یک عنصر عینی بیجان مثل شمشیر، باد، فاصله و... باشد و سوم میتواند یک چیز ذهنی مثل شجاعت، آرزو، آزادی و... باشد؛ نیز یک عامل کنشگری میتوان مفرد یا جمع باشد (Hebert, 2011: 73). عامل کنشی، نقش است. ظرف کنشگر است؛ انرژیای است که بهشکل بالقوه وجود دارد و نقش در دل آن نهفته است (عباسی، 1395: 102)؛ مثلاً نقش فاعلی، نقش کمکی و غیره. این عامل کنشی منتظر بالفعلشدن است و به محض اینکه این انرژی بالقوه، بالفعل میشود، عامل کنشی به کنشگر تبدیل خواهد شد و یا کنشگری در درون عامل یا نقش کنشی قرار میگیرد. در نظریۀ روایی پروپ هم در کنار کارکرردهای سیویکگانه، از نقشهای هفتگانۀ شخصیتی یا میدانهای عملیاتی سخن رفته است نه شخصیت؛ زیرا شخصیت درواقع نمود و تجسم کنشگر انتزاعی است. میدانهای عملیاتی اصلاً به معنای کنشگر و شخصیت نیست؛ بلکه میدانهایی است که کنشگرها و شخصیتها میتوانند در آن حضور یابند.
نمودار شمارة 1: کنشگرها و عاملهای کنشی (برگرفته از عباسی، 1395: 104)
چنانکه در این نمودار میبینیم، از نظر گریماس، چندین کنشگر میتواند در یک نقش کنشی یا اکتان داخل شود و برعکس یک کشنگر میتواند در چندین عامل کنشی داخل شود. تفاوت میان عامل کنشی و کنشگر این است که عامل کنشی مربوط به گروه عام و بنیادین همۀ روایتها میشود؛ درحالیکه کنشگر با مشخصههای خاصی در روایتهای مختلف به کار میرود. در الگوی کنشی گریماس، تعداد کنشگران بیشمار، اما تعداد عاملهای کنشی شش عامل است. در مثال «طناز و دنیا به الطاف یک کتاب دادند.»، طناز و دنیا دو کنشگر هستند؛ درحالیکه هردوی آنها یک عامل کنشگری هستند؛ یعنی هر دو یک نقش شخصیتی را ایفا کردهاند و هر دو، عامل کنشگری فرستنده هستند؛ الطافْ عامل کنشی گیرنده و کتابْ عامل کنشی مفعول است. ازسوی دیگر در جملۀ «الطاف یک کتاب برای خودش خرید.»، الطاف، کنشگریActor است که کار دو عامل کنشگری را انجام میدهد که فرستنده و گیرنده هستند. گریماس هرچند عامل کنشی را واجد روح نمیداند، بر انسانیبودگی آن تأکید دارد؛ مثلاً انسان، حیوان یا یک شیء ناطق (Hebert, 2011: 71-74). پروپ برای شخصیتهای داستان پریان، هفت نقش یا میدان عملیاتی در نظر گرفته است:
گریماس با یک بازترتیب و اختصار، این هفت نقش را در سه جفت عاملهای کنشی یا Actants متقابل خلاصه کرده است. حاصل این بازنگری و خلاصهسازی به گونۀ زیر است: 1) فاعل در برابر مفعول که نقش قهرمان و شاهزاده خانم پروپ را شامل میشود. قهرمان (فاعل)، شاهزاده خانم (مفعول) و طبق معمول باعث تولید داستانهایی بر محور طلب یا آرزو میشود. به سخن دیگر، در طرح شماتیک الگوی گریماس، محور آرزو را میسازد. 2) فرستنده (شاهزاده خانم) در مقابل گیرنده (گسیلدارنده). 3) یاریگر یا عامل کمکی (بخشنده و یاریگر) در برابر بازدارنده (شریر). احتمالاً از نظر گریماس، قهرمان دروغین با عامل بازدارنده همسان پنداشته شده است که نقشی در مدل سهجفتی او ندارد (hawkes, 2003:72-74). گریماس معتقد است با نگاه دقیق، بازنگرانه و خلاصهسازانه، سی و یک کارکرد پروپ را نیز میتوان برپایۀ تقابلهای دوتایی خلاصه کرد و این کار را هم میکند و کارکردهای پروپ را به بیست کارکرد تقلیل میدهد. بنابراین شناخت عاملهای کنشی و کنشگران از الزامات درک درست تحلیل روایتها برپایة الگوی کنشی گریماس است که مختصر توضیح داده شد. 2ـ2 الگوی کنشی یا Actantial الگوی Actantial گریماس، حاصل بازنگری و خلاصۀ چهار نظریه است: 1) نظریۀ تقابل لوی استروس که در آن، مفهوم یک پدیده مثلاً الف بدون در نظر گرفتن ضد الف فهمیده نمیشود و یا به سخن دیگر، روشنی در تقابل با تاریکی فهمیده میشود، نه به خودی خود؛ 2) کارکرد نحوی گفتمان که گریماس کل طرح ساختار قصه را منتج از سه زنجیرۀ اجرایی، میثاقی و انفصالی میداند و آن را قاعدۀ نحوی تحلیل روایت میداند؛ 3) نظریۀ روایی پروپ؛ 4) نظریۀ Actantial سوریا که برای تئاتر شش کنشگر پیشنهاد کرده بود (kwait, 2008: 43). الگوی کنشی گریماس که گاه آن را الگوی «عاملیت کنش (actantial)» مینامند، در اصل از شش عامل کنشگری تشکیل میشود: 1) فاعل (سوژه) که در جستوجوی مفعول (ابژه) است؛ 2) مفعول که فاعل در جستوجوی اوست؛ 3) گسیلکنندۀ فاعل در جستوجوی مفعول؛ 4) گیرنده؛ 5) یاریگر فاعل؛ 6) رقیب یا بازدارندۀ فاعل. به عقیدۀ گریماس، روایتْ یک کل دلالتکننده است؛ زیرا میتوان آن را در چارچوب ساختار روابط میان عاملهای کنشگری تشخیص داد. در نگاهی کلیتر، گریماس با بهرهگیری از آرای پروپ و لوی استراوس استدلال میکند که روایت برپایۀ چارچوب یا نظامی سازمان یافته است که ازطریق آن پس از آنکه نظم موجود به هم میریزد، قراردادی میان گسیلکننده و فاعل برای برقراری نظم تازه یا بازسازی نظم پیشین بسته میشود. فاعل که در جهت محورهای میل، بصیرت یا قدرت کارآمد شده است، به جستوجو میپردازد و درنتیجۀ سه آزمون اساسی، در به انجامرساندن سهم قراردادی خود، یا پیروز میشود یا ناکام میماند؛ درنتیجه یا پاداش میبیند یا تنبیه میشود (پرینس، 1397: 6). حمیدرضا شعیری این فرایند را چنین ترسیم میکند:
نمودار شمارة 2: فرایند کنشی (برگرفته از شعیری، 1398: 23)
این فرایند کنشی در هرکدام از دو کارکرد مدّنظر در این داستان صدق میکند. پیر چنگی با نقصان یا بحرانی روبهرو میشود و طی فرایند کنشی، روایت و گفتمان پویایی را شکل میدهد که در آن «معنا تابع تغییر و تحولی است که عوامل بشری را از وضعی به وضع ثانوی سوق میدهد» (شعیری، 1397: 79) و سرانجام در یکی از کارکردهای این داستان، ابژۀ ارزشی را با ویژگی کمی و در دیگری با ویژگی کیفی تصاحب میکند. گریماس در این الگو یک کنش را میان شش کنشگر تقسیم میکند: 1) فاعل؛ 2) مفعول؛ 3) فرستنده؛ 4) گیرنده؛ 5) یاریدهنده؛ 6) بازدارنده. شش کنشگر و سه محور
نمودار شمارة 3: شیوة قرارگیری زوجهای تقابلی بر محورهای کنشی
1) محور میل یا خواسته فاعل و مفعول به این محور مربوط میشوند. فاعل آن است که بهسمت مفعول در حرکت است. رابطة برقرارشده میان فاعل و مفعول را اتصال میگویند. این امر بستگی دارد به اینکه آیا مفعول با فاعل وصل میشود؛ مثل: شاه ملکه را میخواهد، یا اینکه از همدیگر جدا میشوند؛ مثل: قاتل موفق میشود که از شرّ جسد مقتول خود رهایی یابد. 2) محور قدرت این محور شامل یاریدهنده و بازدارنده میشود. یاریدهنده به فاعل کمک میکند تا به میل یا خواستۀ خویش برسد و عامل بازدارنده یا رقیب مانع این امر میشود؛ مثلاً شمشیر، اسب، دلیری، جادوگر و... شاه را کمک میکند و ساحره، عفریت، دوری از قصر و ترس، او را از رسیدن به هدف و آرزو بازمیدارد. 3) محور ارسال یا به قول گریماس محور بصیرت شامل فرستنده و گیرنده میشود. فرستنده عنصری است که تأکید بر استقرار اتصال میان فاعل و مفعول دارد و فاعل را برای رسیدن به هدف میفرستد؛ مثلاً شاه از شاهزاده خواست تا شاهزاده خانم را نجات بدهد و گیرنده، عنصری است برای آنکه وظیفۀ بازجویی را به عهده دارد. اکنون که این سه جفت متضاد را با محورهای توضیحی آن شناختیم، به توضیح مختصرِ هرکدام از عاملهای کنشگری ششگانۀ گریماس میپردازیم. 1) فرستنده: کسی یا چیزی که تقاضا یا فرمایش دارد و فعالکنندۀ داستان است. فرستنده مفعولی را که دنبالش است، مشخص میکند و سپس این فرستنده از فاعل میخواهد تا مفعول مدّنظر او را به دست بیاورد. 2) گیرنده: عاملی کنشیای (Actant) است که دریافتکنندۀ مفعولی است که از نتیجۀ مناقشة فاعل به دست آمده است. 3) مفعول: عامل کنشیای (Actant) که هدف فرستنده است؛ مثل عدالت، آزادی و هر چیز دیگر. 4) فاعل یا قهرمان: عامل کنشیای (Actant) است که با درخواست فرستنده ترتیب توافق میدهد و پس از عقد این توافق، فاعل مفعولی را به دست میآورد که هدف فرستنده بوده است. 5) شریر یا حریف: عامل کنشیای (Actant) است که مانع کوششهای فاعل برای به دستآوردن مفعول میشود. 6) یاریگر: عامل کنشیای است که فاعل را در مسیر به دستآوردن مفعول کمک میکند (Hebert, 2011: 71). گریماس بر آن است که فقط شش عامل کنشی، مقولات کلی در زیربنای همۀ روایات است و سه جفت مرتبط با هم را تشکیل میدهند و این شش نقش، کارکرد و وظیفۀ همۀ اشخاص داستان را در بر میگیرد. از نظر گریماس، آنچه اهمیت دارد، رابطۀ ساختاری میان این کنشهای ششگانه است نه هرکدام بهگونۀ منفرد (سجودی، 1388: 85)؛ بنابراین هدف گریماس، گذشتن از نظام و رسیدن به فرایند و تبدیلکردن مفاهیم دوتایی روابط ایستا به آدمها و رویدادهای ملموس و شخصی در روابط پویاست (هارلند، 1388: 366).
نمودار شمارة 4: الگوی کنشی گریماس (برگرفته از Kwait, 2008: 44)
محوری که ازسمت فرستنده بهسوی مفعول در حرکت است، به این معناست که فرستنده قصد دارد، مفعول را به دست بیاورد. محوری که از مفعول بهسمت گیرنده کشیده شده، نشاندهندۀ این است که چیزی را که فاعل بهدنبال آن است، درنهایت به گیرنده میدهد. محور یاریگر بهسوی فاعل، یعنی یاریگر فاعل را کمک میکند که برای به دستآوردن مفعول مبارزه کند و محور بازدارنده بهسوی فاعل نیز به معنای این است که عامل بازدارنده، مانع کوششهای فاعل برای به دستآوردن مفعول میشود؛ محور فاعل بهسوی مفعول به این معناست که فاعل در جستوجوی مفعولی است که فرستنده آن را هدف قرار داده است. بهگونۀ معمول، فرستنده کسی است که نخستین قدم را در کنش برمیدارد. هر چیزی که نقش برانگیزاننده در مسیر تحقق میل و هدف برای انجام عمل اتصال فاعل و مفعول دارد، مشمول گروه یاریدهنده میشود. عین راهکار برای تشخیص ضدفرستنده یا شریر نیز وجود دارد. فرستنده چیزی را هدف قرار داده است که مفعول نامیده میشود و فاعل را برای به دستآوردن آن میفرستد. یاریکننده نیرویی است که فاعل را در امر به دستآوردن مفعول کمک میکند و چهبسا هر دوی این عاملهای کنشی (فرستنده و یاریکننده)، یک کنشگر واحد باشد (Hebert, 2011: 71). 2ـ3 مراحل احداث الگوی کنشی به بیان ساده، مراحل انجام یک تحلیل برپایة الگوی کنشی گریماس، از نظر لوییس هبرت از این قرار است: 1) هدف کلی یا شیء ارزشی یا بهاصطلاح کارکرد اصلی را مشخص کنید؛ 2) کنش را با انتخابِ فاعل و مفعول به یک الگوی کنشی یا اکتانتیال تبدیل کنید؛ 3) نوع اتصال میان فاعل و مفعول را مشخص کنید (اتصالی است یا انفصالی) و بگویید که «چگونه و آیا این اتصال کامل است یا ناقص؟»؛ 4) اکتانها یا عاملهای کنشی دیگر را انتخاب کنید، هرکدام از انتخابها باید موجه و بینقص باشد؛ یعنی این عناصر را در کجای متن میتوان بازیابی کرد؟ چرا این عناصر را فاعل یا یاریگر یا.... شناسایی کردیم؟ یکی از اشتباهات معمول این است که تحلیلگر در تعیین محورهای فاعل و مفعول و تشخیص فرستنده، گیرنده، یاریگر و شریر، بصیرت لازم را از دست میدهد و درنتیجه نمیتواند تحلیل درست ساختاری انجام دهد (Ibid: 72). حادثهای در داستان رخ میدهد و تعادل زندگی را برهم میزند، شخصی (کنشگزار یا فرستنده) به فکر میافتد که برای مقابله با بحران، فردی (کنشگر اصلی یعنی فاعل) را برای رویارویی با آن بفرستد که خود نیز از ارزش آن تاحدودی آگاه است. کنشگر به مأموریت میشتابد و در حین انجام آن به یاری کنشیار یا کنشگر یاریدهنده با دشمن یا رقیب روبهرو میشود. کنشگر به خواستة خود و کنشگزار فرستنده به هدف دست مییابد و بازی تمام میشود و براثر پیروزی نفعی را برای خود و یا دیگران ایجاد میکند (آذر، 1393: 116).
نمودار شمارة 5: الگوی کنشی گریماس
2ـ4 تحلیل برپایة قاعدۀ نحوی گریماس برخلاف پراپ که ساختار طرح روایتها را برپایة نقش ویژۀ آنها بررسی میکرد، کل ساختار طرح قصه را منتج از سه توالی یا زنجیره میداند: 1) زنجیرۀ اجرایی (آزمونها و مبارزهها): بر عمل و یا انجام مأموریتی دلالت میکند؛ 2) زنجیرۀ میثاقی، پیمانی یا قراردادی (بستن و شکستن پیمانها): این زنجیره وظیفهای را که به عهدۀ قصه گذاشته است (مثلاً یافتن شاهزاده خانم)، به سرانجام معهود خود میرساند یا میثاق معهود را به انجام نمیرساند؛ 3) زنجیرۀ انفصالی یا انتقالی (رفتنها و بازگشتنها): زنجیرهای است که دلالت بر تغییر وضعیت یا حالتی میکند و دربرگیرندۀ تغییر شکلهای مختلف قصه است (اسکولز، 1379: 154؛ اخوت، 1371: 66). زنجیرۀ اجرایی، طرح اصلی داستان را میسازد و ساختار روایی هر داستان متکی به آن است؛ اما از دیدگاه روششناسیک، زنجیرۀ پیمانی یا هدفمند مهمتر از آن است؛ زیرا نشان میدهد وضعیتها در خودِ نکتۀ مرکزی طرح نیستند؛ بلکه آنچه ما وضعیت میخوانیم در حکم پذیرش یا رد پیمان است. به گمان گریماس بیشتر داستانها یا از وضعیتی منفی به وضعیت مثبت حرکت میکنند یا از وضعیت مثبت به شکستن پیمان میانجامند (احمدی، 1370: 162). 2ـ5 تحلیل ساختاری داستان پیر چنگی مثنوی برپایة الگوی کنشی گریماس داستان پیر چنگی یکی از داستانهای دلنشین مثنوی است که اصل آن پیش از مثنوی با تفاوتهایی در مصیبتنامۀ عطار و اسرارالتوحید آمده است (شمیسا، 1396: 253؛ فروزانفر، 1381: 86‑88). این داستان همانند همة داستانهای مثنوی، قصهها و داستانهای ضمنی در درون خود دارد و بخش بزرگی از پیکرۀ آن را همان داستانهای ضمنی تشکیل میدهند. داستان پیر چنگی درمجموع حدود 309 بیت است که از توصیف صدا و نوای پیر و چنگ او آغاز میشود (38 بیت)؛ چگونگی ترتیب داستانهای ضمنی در درون این داستان اینگونه است: حدیث ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات... (61 بیت)؛ قصۀ سؤالکردن عایشه از مصطفی که امروز باران بارید و جامههای تو چرا تر نیست (23 بیت)؛ تفسیر بیت حکیم (11 بیت)؛ در معنی حدیث «اغتنمو برد الربیع» (14 بیت)؛ پرسیدن صدیقه از مصطفی که سرّ باران امروزینه چه بود (12 بیت)؛ بقیۀ قصۀ پیر چنگی (32 بیت)؛ خواب دیدن عمر (9 بیت)؛ نالیدن ستون حنانه (41 بیت)؛ معجزۀ به سخن آمدن سنگ در دست ابوجهل (7 بیت)؛ بقیۀ قصۀ مطرب (38 بیت)؛ گردانیدن عمر او را از مقام گریه به استغراق (21 بیت). میزان بسیار بالای قصهها و داستانهای ضمنی در داستان پیر چنگی، تصادفی نیست و این امر در تحلیل روایی داستان دارای معنای ضمنی است که در پایان به آن اشاره خواهیم کرد. قبل از تحلیل ساختار روایی این داستان براساس الگوی کنشی گریماس، خلاصهای از پیرنگ آن به دست میدهیم تا ازطریق آن به شناسایی کارکردهای اصلی و عاملهای کنشی موجود در داستان بپردازیم. 2ـ5ـ1 خلاصۀ داستان این داستان از مطرب پیری حکایت دارد که نوای چنگش در جوانی قیامتی برپا میکرد و از صدای خوش او مرغِ دل پرّان و هوشِ دل حیران و بلبل خوشخوان، بیخود میشد.
مطرب پیر در ایام جوانی از قِبَل صدای اسرافیلوار و نواختن زیبای چنگ، امرار معاش میکرد و صاحب نام و نان بود؛ اما روزگار پیری رسید و پشت او را چون پشت خُم، خم کرد: «پشت او خم گشت همچون پشت خم/ ابروان بر چشم همچون پالدم» و صدایش را همسان صدای خر پیری بیلطف و زشت ساخت: «آن نوای رشک زهره آمده/ همچو آواز خر پیری شده». مطرب پیر دیگر دخل و خرجی از این راه نمیتواند به دست بیاورد و در ادامه، این بیکسبی باعث شد او بدهکار و رهین دیگری و دچار فاقگی شود: «چونکه مطرب پیرتر گشت و ضعیف/ شد ز بی کسبی رهین یک رغیف».
پیر چنگی روزی مجبور میشود برای بحران پیشآمدۀ ناشی از فقر، فکری بکند و چارهای بیندیشد؛ بنابراین از شدت فقر تصمیم میگیرد به گورستانی پناه ببرد و برای خدا چنگ بزند و از او طلب کمک کند.
پیر چنگی در حین چنگزدن، از خستگی بسیار به خواب میرود و همزمان عمر را نیز خواب میبرد و در خواب میبیند که خدا به او میگوید: برو و به پیر، هفتصد دینار کمک کن:
عمر به جستوجوی مرد مدّنظر به گورستان رفت؛ اما بهجز پیر چنگی در گوشۀ گورستان هیچکسی را در دشت ندید. او در یک قضاوت آنی به تردید افتاد و پنداشت که شخص مدّنظر نمیتواند پیر چنگی باشد؛ بیشتر جستوجو کرد که شاید کس دیگری در این گورستان باشد که منظور خداست؛ زیرا اعمال ظاهری این پیر دلالت بر ارتباط او با خدا نداشت؛ اما وقتی هیچکسی را نیافت، به این یقین رسید که شخص منظور، پیر چنگی است:
عمر نزد او میرود و پیام خدا را به میگوید؛ پیر به گریه میافتد و چنگ را از خشم بر زمین میزند و میشکند. در پایان داستان، عمر او را به عبور از مقام گریه و زاری و به مقام استغراق فرامیخواند و به توبهکردن از توبهکردن وامیدارد. 2ـ5ـ2 ساختار روایی برای ترسیم ساختار روایی این داستان برپایة الگوی روایی گریماس، در گام نخست باید کارکرد اصلی داستان مشخص شود. کارکرد از نظر پروپ عبارت از پیرفتهای اصلی داستان است. 1) آیا کارکرد اصلی در این داستان «طلب مال» است که پیر چنگی با نواختن چنگ از خدا مطالبه میکند؟ 2) یا کارکرد اصلی این داستان، قضاوت سطحی ما از حقیقت اصلی است؟ روساخت روایت هر دو احتمال را ممکن میکند؛ اما به کمک الگوی کنشی گریماس هرکدام از این دو امر محتمل را بررسی میکنیم و درنتیجه خواهیم گفت کدام یک از این امکانهای دوگانه ازنظر دستور ساختاری روایت نزدیک به صواب است. با توجه به هرکدام از این دو امکان، عاملهای کنشی (نقشهای شخصیتی) در داستان متفاوت خواهد بود؛ با این حال دو نمودار از الگوی کنشی گریماس برای این دو امکان ترسیم میکنیم و به توضیح هرکدام میپردازیم.
نمودار شمارة 6: الگو و محورهای کنشی
اگر امکان نخست را در نظر بگیریم و کنش اصلی داستان را «طلب مال یا خواستۀ» پیر چنگی از خداوند بدانیم، در این صورت عاملهای کنشی ششگانۀ گریماس همانند نمودار شمارة هفت خواهد بود: فرستنده = پیر چنگی مفعول = متاع/ طلب پیر چنگی یاریگر = . گیرنده = پیر چنگی فاعل = خدا شریر = .
نمودار شمارة 7: الگو و محورهای کنشی
داستان با رفتن پیر چنگی بهسوی گورستان و نواختن چنگ برای خداوند شروع میشود. فرستنده 1) خواهش دارد؛ 2) مفعول منظورش را مشخص میکند؛ 3) آغازگر و فعالکنندۀ داستان است؛ 4) از فاعل میخواهد تا مفعول منظورش را برای او به دست بیاورد. در این داستان بهطور قطع کسی که میتواند فرستنده باشد، پیر چنگی است؛ زیرا نخست، خواهش و خواسته دارد (طلب مال)؛ دوم، مفعول خود را مشخص کرده است (مال)؛ سوم، با اقدام برای حل بحران ناشی از فقر و رفتن بهسوی گورستان، داستان را آغاز کرده است؛ چهارم، از فاعل (خدا) میخواهد تا او را به خواستهاش (پول و مال) برساند. تا اینجا فاعل، مفعول و فرستنده در ساختار روایی این داستان مشخص شد. برپایة دیدگاه گریماس، الگوی کنشی روایت نقطۀ آغاز حرکت عاملهای کنشی از وقوع یک رخداد یا حادثهای شروع میشود که در زندگی اتفاق میافتد و بحران میآفریند و نظم و تعادل زندگی را بر هم میزند. فرستنده (پیر چنگی) برای مدیریت و مقابله با این بحران (فقر)، از فاعل (خدا) میخواهد با این بحران رویارویی کند. در این رویارویی، یا عاملی دیگری فاعل را کمک میکند تا فرستنده به مفعول خویش برسد و یا اینکه عاملی دیگر در جایگاه عامل بازدارنده سد راه او میشود. تصادفی نیست که در طرح شماتیک ساختار این داستان (نمودار شمارة هفت)، عاملهای کنشی، عامل کمکی (یاریگر) و بازدارنده (منعکننده) وجود ندارد. الزام کارکردی باعث شده است این موقعیتها (عاملهای کنشی کمکی و بازدارنده) خالی بماند؛ زیرا در این حکایت، فاعل خداست و خدا نه به یاریگری نیاز دارد و نه کسی در برابر او میتواند ممانعت ایجاد کند؛ ازاینرو این دو اکتان یا عاملهای کنشی در این الگو خالی میماند و کنشگری در درون آنها نقش بازی نمیکند؛ البته در این قسمت، عمر را میتوان یاریگر در نظر گرفت. وقتی نمودار الگوی کنشی گریماس را جدا از مانع و یاریگر فرض کنیم، محور قدرت بدون دخالت این دو عامل کنشی فقط با فاعل شکل میگیرد و این نشان میدهد که فاعلْ واجد قدرت مطلق و بیچون است و آنچه بخواهد انجام بدهد، بدون عیب و نقصی و بدون شک و امید یاری و ترس از ممانعت، در کمال قدرت و توانایی کنش خود را انجام میدهد. با فرضگرفتن «طلب مال» برای کارکرد اصلی داستان، دیدیم که از میان شش عامل کنشی الگوی کنشی گریماس، فقط چهار عامل کنشی آن در این داستان وجود دارد و دو عامل کنشی دیگری که از طرح این الگو منفک شدهاند، در مناسبتِ قاعدهمند و منطقی میان فاعل و کارکرد انجام گرفته است؛ یعنی نوع ارتباطی که میان فاعل و کارکرد وجود دارد، باعث شده است که دو عامل کنشی از الگوی کنشی حذف شوند. دریافت ما از کاربست الگوی کنشی گریماس این است که در یک داستان، ممکن است چندین کارکرد وجود داشته باشد و هر کارکرد موضوع متفاوتی را در داستان بپرورد؛ اما کارکرد بنیادینْ کارکردی است که در زیرساخت روایی آن، کنشگران بیشترین نقشهای کنشی را پر کرده باشند. در تحلیل کارکرد نخست این داستان، دیدیم که دو نقش کنشی بدون کنشگر باقی ماندهاند؛ بنابراین میزان پذیرش قطعی آن کارکرد را در جایگاه کارکرد پایه در این داستان به چالش میکشد. اکنون به ساختار روایی این داستان بر این فرض توجه میکنیم که کارکرد اصلی در آن را «قضاوت سطحی از حقیقت اصلی» بدانیم. در این صورت نظام روایی از منظر کارکرد و عاملهای کنشی متفاوت از فرض نخست خواهد بود؛ زیرا تشخیص عاملهای کنشی در داستان از روی شناخت کارکرد پایه ممکن است؛ بنابراین اگر کارکردهای متفاوت را اصل قرار بدهیم، موقعیت عاملهای کنشی در ساختار روایی داستان متفاوت خواهد بود. حالا که فرض بر این است که کارکرد پایه، قضاوت سطحی از حقیقت اصلی باشد، عاملهای کنشی اینگونه در داستان تشخیص داده خواهند شد: فرستنده (خداوند)؛ مفعول (متاع/ طلب/ 700 دینار)؛ گیرنده (پیر چنگی)؛ فاعل (عمر)؛ یاریگر (یقین) و نیروی بازدارنده (تردید و حجاب دید).
نمودار شمارة 8: نمودار عملی الگو و محور کنشی
برپایة نمودار بالا درمییابیم که عامل اصلی شکلگیری معنا در این داستان، کنش است؛ کنشی که مستلزم رابطۀ دوگانۀ سطوح زبانی است و جریان روایت از تقابل دوتایی داشتن/ نداشتن ناشی میشود. بر فرض این کارکرد، اصل داستان از خوابدیدن و حرکتکردن عمر بهسوی گورستان به فرمان خداوند شروع میشود. خداوند (فرستنده) عُمر (فاعل/ کنشگر) را میفرستد تا متاعی (مفعول) را به پیر چنگی (گیرنده/ کنشپذیر) برساند. در این میان، عاملی (کمکی/ یاریگر) در رساندن مفعول به گیرنده، فاعل (عمر) را همکاری میکند؛ این عامل در داستان پیر چنگی، بصیرت، شهود و یقین است. عاملی دیگری (بازدارنده) در مسیر راه فاعل مشکل ایجاد میکند تا نتواند مفعول را به گیرنده برساند؛ این عامل در داستان، تردید و قضاوت سطحی و مسلحنبودن به چشم حقیقتبین و بصیرت است؛ چشمی که از ظاهر عبور کند و به پشت کالبد تن نفوذ کند و بُعد دیگر اشیا را بنگرد. در این فرض دیده میشود که فاعل برای رساندن مفعول به گیرنده، هم عامل کنشی یاریگر و هم عامل کنشی بازدارنده را دارد. عُمر کنشگر و فاعل در مسیر رساندن مفعول ارزشی به کنشپذیر یا گیرنده است که با مانعی (شک که پیر چنگی شاید شخص منظور نباشد) روبهرو میشود؛ اما عامل کمکی یا یاریگر (یقین و باور) ظهور میکند و او را در رسیدن به پیر چنگی کمک میکند. در قسمت بالا، طرح چگونگی آمدن داستانها و قصههای ضمنی در میان داستان پیر چنگی با تفکیک تعداد ابیات ذکر شده است. دلیل آن این بود که اگر کارکرد اصلی داستان را «طلب مال» بدانیم، آیا داستانهای ضمنیای که در داخل این داستان آمدهاند، در جایگاه پیرفتهای فرعی، در تشکل و فرم کارکرد اصلی نقشی دارند یا خیر؟ یا به سخن دیگر، داستانهای ضمنی که اجزای یک ساختار کلی در داستان پیر چنگی هستند، کدام یک از فرضهای دوگانه را برای انتخاب کارکرد اصلی داستان حمایت و تقویت میکند؟ اینجا به تحلیل ساختار هرکدام از قصههای ضمنی درون داستان نمیپردازیم و فقط نقش موضوعی این قصهها را در تشکل فرم کارکرد اصلی داستان بررسی میکنیم. نخستین مسئلۀ ضمنی در درون این داستان، توضیح حدیث «ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها» است. مهمترین حرف مولانا در این قسمت این است که در زندگی لحظههایی وجود دارد که سرنوشتسازند؛ لحظههای وصال، لحظههای حق و اینکه برای لقمهای لقمانی را نباید گرو کرد و حرص را مانع تمییز خار و خرما نگردانیم.
قصۀ ضمنی دوم، «قصۀ سؤالکردن عایشه از مصطفی (ع) است که امروز باران بارید؛ چون تو سوی گورستان رفتی جامههای تو چرا تر نیست؟» است. در این داستان نیز مسئلۀ اصلی حجاب دید برای عام و بصیرت معنوی برای خواص است. باران رحمتی که هنگام به خاک سپردن یکی از اصحاب پیغمبر باریده بود، از چشم همگان پنهان بود و باران آن جهانی و باران غیبی بود و عایشه بهسبب اینکه عبای پیغمبر را بر سر انداخته بود، این بصیرت و شهود را دریافته بود که باران غیبی را ببیند. مسئلۀ اصلی این است که باز هم مولانا تأکید دارد چشم ظاهر از دیدن حقیقتهای بسیاری عاجز است و چهبسا دربارۀ اشخاص و پدیدهها، قضاوتهای نادرست داریم. موضوع ضمنی دیگر «تفسیر بیت حکیم» است که در آن نیز تأکید مولانا بر عالم غیب و حجاب دید بشر است:
به همین ترتیب در معنی حدیث «اغتنموا برد الربیع» از پیغمبر نقل میکند که هر سردیای زیانآور نیست و در قصۀ استن حنانه و به سخن آمدن سنگریزه بر دست ابوجهل نیز توجه خواننده را به نیروی نامرئیای فرامیخواند که همگان از شهود آن عاجزاند. مفهوم کلی همة این قصههای ضمنی که پیرفتهای یک کارکرد اصلی و کمینههای معنایی هستند، دال بر این است که کارکرد اصلی داستان پیر چنگی، «قضاوت سطحی ما از حقیقت اصلی» است. این حقیقت در داستان پیر چنگی، حضور پیر در مرکز دید خداست. حقیقت این است که پیر چنگی در مقام آن حضور و خلسۀ لطف قرار گرفته است و چشمهای ظاهربین، این حقیقت را نمیتواند ببیند؛ حتی چشم عمر از دید حقیقتهای پنهان عاجز است و این عجز باعث نبودِ دید و بصیرت او در شناخت پیر چنگی در مرتبة نقطۀ لطف خدا شده است. طرح روایی این داستان مبتنی بر هر دو فرض کارکردی، بهگونهای بسیار واضح با تعریف پروپ از روایت اثباتپذیر است. از نظر پروپ روایت متنی است که «تغییر از حالت متعادل به غیرمتعادل و دوباره بازگشت به حالت متعادل را بیان کند» (عباسی و یارمند، 1390: 142). با توجه به این تعریف، داستان پیر چنگی را میتوان روایت دانست؟ پاسخ مثبت است؛ زیرا در این داستان نیز پیر چنگی از یک حالت متعادل (جوانی و چنگزدن و نام و نان) به حالت نامتعادل (پیری و از دست دادن صدا و فقر) و دوباره به حالت متعادل (رسیدن عمر و به دست آوردن ششصد دینار) میرسد و دیده میشود که میتوان وضعیت آغازین و پایانی را در این داستان شناسایی کرد. تغییر در پیرنگ باعث زایش معنا میشود و همة روایتها بر یک ابرساختار پایهریزی شدهاند که به آن طرح کلی روایت یا طرح پنجتایی میگویند (عباسی و کریمی، 1391: 167).
نمودار شمارة 9: وضعیتهای سهگانۀ روایت
اگر کارکرد اصلی روایت برپایة فرض نخست، رسیدن پیر چنگی به خواسته و مال باشد، مطابق این طرح، جوانی و روبهراهبودن زندگی پیر چنگی وضعیت متعادل آغازین، پیری و فقر او وضعیت نامتعادل میانی و رسیدن عُمر و به دست آوردن ششصد دینار، وضعیت متعادل پایانی در این روایت است؛ اما اگر کارکرد اصلی روایت این داستان را طبق فرض دوم، قضاوت سطحی و ندیدن حقیقت اصلی بدانیم، باز هم طرح بسیار سادۀ این روایت براساس نظر پروپ این است که خوابیدن عُمر وضعیت متعادل آغازین، رفتن به گورستان، جستوجوی پیر و به شک و یقین افتادن عُمر، وضعیت نامتعادل میانی و دریافتن پیر و گفتن پیام خدا به او، وضعیت متعادل پایانی روایت داستان را تشکیل میدهد. در نمودار زیر نیز میتوان طرح کلی پیرنگ داستان پیر چنگی را مشخص کرد، با این تفاوت که در فرض اول نیروی تخریبکننده و نیروی ساماندهنده نداریم و در فرض دوم همۀ مراحل نمودار موجود است.
نمودار شمارة 10: پیرنگ داستان (به نقل از عباسی و کریمی، 1391: 167)
3ـ نتیجهگیری روایتشناسان بهدنبال بررسی این موضوع هستند که چگونه معنای یک داستان از ساختار فراگیر آن، لانگ ـ نه از مضمون و محتوای جداگانۀ هر داستان منفرد ـ ریشه میگیرد. بررسی ما از داستان پیر چنگی برپایة تحلیل ساختار روایی آن نشان میدهد که نظام ساختاری فراگیر و لانگ روایت بر کارکرد دوم صحّه میگذارد؛ ازسوی دیگر، محتوای کلیت داستانهای ضمنی در درون این داستان نیز دریافت ما را از کارکرد اصلی داستان تأیید میکند؛ بنابراین با تحلیل و کشف ساختار روایی داستانها، میتوان موضوع اصلی و کارکرد پایه را در آنها مشخص کرد. ساختار روایی، طرح پیرنگ و الگوی کنشی گریماس، بهگونهای دقیق و مستدل و با تحلیل عاملهای کنشی و نقش داستانهای ضمنی در درون این داستان، بهخوبی توانسته است موضوع اصلی و کارکرد پایه را در داستان ترسیم کند. شاید یک یا هر دوی این احتمالها با خوانش داستان پیرچنگی به ذهن خواننده خطور کند؛ اما برای مستدلکردن و پذیرش دلالتمندِ یکی از این دو احتمال، تحلیل ساختارهای روایی داستان و مناسبت عاملهای کنشی و میزان حضور نقشهای روایی از نظر گریماس، میتواند عامل تشخیصدهندۀ خوبی باشد. این پژوهش بهگونهای مشخص و مستدل و بر مبنای الگوی روایی گریماس به پرسشهای طرحشده پاسخ میدهد؛ نیز با خوانش داستان پیر چنگی برپایة نظریۀ کنشی گریماس با تشخیص ساختارهای روایی و عاملهای کنشی این نظام میتوان پیبرد که ضمن رجوع به خدا و رسیدن به هدف در جایگاه یک کارکرد و موضوع فرعی، کارکرد و موضوع اصلی داستان پیر چنگی، قضاوت سطحی و نداشتن درک حقیقت اصلی است. این دریافت به چند دلیل در این پژوهش مستندسازی شده است؛ نخست بهدلیل اینکه ساختار روایت برپایة الگوی کنشی گریماس نتیجۀ پژوهش را تقویت میکند؛ زیرا فرضگرفتن این امکان باعث میشود که در الگوی کنشی گریماس همة عاملهای کنشی حضور فعال داشته باشند؛ درحالیکه اگر رجوع به خدا و رسیدن به مال یا هدف را موضوع یا کارکرد اصلی در نظر بگیریم، نظام ساختاریِ الگوی گریماس دچار نقص ساختاری میشود و دو عامل کنشی آن از درون این نظام میافتد؛ حال آنکه با فرضگرفتن احتمال دوم، یعنی اینکه موضوع و کارکرد اصلی داستان، قضاوت سطحی و نداشتن درک حقیقت اصلی است، طرح روایی و الگوی کنشی گریماس بهگونهای کامل ترسیم میشود و هیچ نقصی در نظام ساختاری روایت باقی نمیماند. ازسوی دیگر همة قصههای ضمنیای که در درون این داستان آمدهاند، اجزای سازندۀ کل نظام روایی هستند که فرضیۀ مدّنظر این پژوهش را تأیید میکنند و نشان میدهند کارکرد و موضوع اصلی این داستان، قضاوت سطحی و نداشتن درک حقیقت اصلی است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
هارلند، ریچاردز (1388). درآمدی تاریخی بر نظریۀ ادبی از افلاتون تا بارت، ترجمۀ گروه مترجمان، تهران: چشمه، چ سوم. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 846 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 302 |