
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,705 |
تعداد مقالات | 13,969 |
تعداد مشاهده مقاله | 33,509,456 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,276,060 |
مؤلفههای تاریخنگاری محمد بن اسحاق حموی در کتاب انیسالمؤمنین | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 4، دوره 14، شماره 4 - شماره پیاپی 56، دی 1401، صفحه 33-52 اصل مقاله (2 M) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2022.134096.2371 | ||
نویسندگان | ||
مصطفی داوری1؛ زینب امیدیان* 2؛ یعقوب تابش2 | ||
1دانش آموخته کارشناسی ارشد گروه تاریخ تشیع، دانشکده الهیات، دانشگاه حکیم سبزواری، سبزوار، ایران | ||
2استادیار گروه تاریخ تشیع، دانشکده الهیات، دانشگاه حکیم سبزواری، سبزوار، ایران | ||
چکیده | ||
«انیسالمؤمنین» عنوان کتابی کهن و کمتر شناختهشده از محمد بن اسحاق حموی (زنده در 938ق) است؛ همو که به «فاضلالدین ابهری» نامبردار است. این کتاب از نمونههای شاخصِ شرححالنویسی ائمه در اوایل دورۀ صفویه است که مؤلف در آن به سان مورخ-متکلمی توانمند ظاهر شده و متناسب با نیازهای زمانهاش، تاریخ زندگانی ائمه(ع) را نگارش کرده است؛ از این رو مقالۀ حاضر تلاش میکند تا با خوانش متن انیسالمؤمنین، با روش توصیفی-تحلیلی به فهم مؤلفههای تاریخنگاری فاضلالدین بپردازد و به این پرسش پاسخ دهد که چه ارتباطی بین تاریخنگاری او در کتاب انیسالمؤمنین با شرایط سیاسی-فرهنگی زمانۀ نگارش متن وجود دارد؟ نتایج این واکاوی نشان میدهد متن انیسالمؤمنین بر سه مؤلفۀ تثبیت حقانیت امامت ائمه(ع) بهواسطۀ تمرکز بر اثبات حقانیت جانشینی امام علی(ع)، غیریتسازی اهل تسنن با حاشیهرانی خلفا، بهویژه خلفای سهگانه و نیز مؤلفۀ غیریتسازی اهل تصوف با حاشیهرانی ابومسلم و قصهخوانان آن استوار بوده است. این مؤلفهها بهشدت متأثر از زمانۀ حموی یعنی سیاست یکپارچهسازی مذهبی صفویان، ضرورت احساس نیاز جامعۀ ایرانی به شناخت فضائل و مناقب ائمه(ع)، تقابل گفتمان تشیع و تسنن و نیز رقابت علما و فقهای تشیع با صوفیان قزلباش یا به عبارت دیگر تقابل شیعۀ فقاهتی با شیعۀ عامیانه یا صوفیانه در نیمۀ اول سدۀ دهم هجری بوده است. | ||
کلیدواژهها | ||
انیسالمؤمنین حموی؛ حقانیت امامان(ع)؛ خلفا؛ شیعه؛ ابومسلم | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه یکی از فعالیتهای اصلی شیعیان در حوزۀ تاریخنگاری، نگارش شرححال ائمه بوده است. نخستین اثر جامع دربارۀ زندگانی ائمه(ع)، الارشادفیمعرفهحججاللهعلیالعباد شیخ مفید (م413ق) است (نک به: ناجی و دیگران، 1393: 88). شرححالنگاری ائمه(ع) در قرون بعدی نیز تداوم یافت. یکی از دورههایی که ثبت تراجم ائمه(ع) در آن بسیار رونق گرفت، دورۀ صفویه بود که با وجود اهمیتش، دربارۀ آن تحقیق نشده است. از نمونههای برجستۀ این آثار در اوان دورۀ صفویه، کتاب انیسالمؤمنین است که در سال 938ق، به قلم محمد بن اسحاق حموی (زنده در 938ق)، ملقب به فاضلالدین، به رشتۀ تحریر درآمد. در نگاه اول، به نظر میرسد این متن نیز مانند فراوان کتابهایی باشد که در زمینۀ زندگانی ائمۀ معصومین(ع) نگاشته شده بود و احتمالاً تفاوت چندانی با دیگر آثار مشابه گذشته نداشته باشد؛ اما مطالعۀ آن تفاوتهای ویژۀ آن را با آثار گذشته آشکار میکند. براساس شناخت فعلی از عصر صفوی، اگرچه حموی در ساختار نهاد دینیِ دیوانی فعالیت داشته است، در گروه علمای نامدار و درجهیک قرار نداشته است؛ با وجود این، مطالعۀ آثار او و ازجمله أنیسالمؤمنین از چند جهت حائز اهمیت و ضرورت است. نخست آنکه بررسی مؤلفههای متون شرححالنگاری اهلبیت علیهمالسلام در دورههای مختلف تاریخی، درنهایت به ما کمک میکند که در یک نگاه طولی و روندی، تأثیر شرایط زمانه و مکان را بر نوع اهلبیتنگاری شیعیان فهم کنیم. دوم آنکه در دورۀ شاهطهماسب یکم (حک:930-984ق)، برنامۀ تثبیت عقاید امامی و حذف گفتمانهای دینی دیگر در رأس اهداف حکومت وقت بود؛ پس پژوهش دربارۀ هر کتاب نگاشتهشده در این زمان، قسمتی از روند نحوۀ کوشش ساختار سیاسی و دینی را برای تحقق این هدف روشن میکند؛ امری که تاکنون دربارۀ تألیفات علمای درجهدوم عصر صفوی مغفول مانده است. سوم آنکه تودۀ مردم بهویژه در عصر پیشامدرن با متون صرفاً فقهی، کلامی و فلسفی ارتباط چندانی برقرار نمیکنند؛ از این رو، کتب ادبی و تاریخی ازجمله یک متن شرححالنگاری دربارۀ ائمۀ شیعی(ع)، که با حکایت، روایت و تاریخ درآمیخته است، فهمپذیری آسانتر، مقبولیت بیشتر و درنتیجه اثرگذاری بیشتری دارد. هرچند اطلاعات فعلی دربارۀ جایگاه دقیق اجتماعی حموی در بین تودۀ مردم روشن نیست، دانسته است که او بهعنوان یک عالم ایرانی فارسیزبان، حلقۀ اتصال میان نهاد دیوانیِ دینی و در رأس آنها علمای درجهاول با تودۀ مردم بوده است. میتوان حدس زد که حمایت حکومتی از او، داشتن تریبون مذهبی در مساجد (یک رسانۀ جمعی) و تولید آثار او چه نقش مهمی در افزایش شهرت و اثرگذاری او در عامه از یکسو و عملیکردن برنامههای دینی عصر شاهطهماسب از سوی دیگر ایفا میکرده است؛ بنابراین، مطالعۀ انیسالمؤمنین به ما یاری میرساند تا بخشی از دغدغهها و شیوههای نهاد دینی تازه تأسیس شیعی را در عصر صفوی، برای تثبیت و تغییر عقاید عامه، مبتنی بر عقاید ویژۀ آن نهاد آشکار کنیم؛ بنابراین فهم چرایی نگارش کتاب انیسالمؤمنین ازطریق شناخت ویژگیهای تاریخنگاری اثر، مسئلۀ پژوهش حاضر است. با وجود اهمیت متن انیسالمؤمنین در دورۀ صفویه، چنانکه عالمی همچون محقق کرکى (م940ق) در سال 939ق بر آن تقریظ نوشته است (جعفریان، 1379: 3/1104)، اما این متن درخور توجه محققان معاصر واقع نشده و تاکنون هیچ پژوهشی دربارۀ مؤلفههای تاریخنگاری آن صورت نگرفته است؛ تنها در برخی پژوهشها زمانی که بحث از تقابل شریعت و تصوف به میان آمده است، به کتاب انیسالمؤمنین استناد شده است (نک به: جعفریان، 1379: 520 تا 521، 862 تا 866؛ ابیصعب، 1396: 119؛ ناصری و دیگران، 1399: 35 تا 52). در این آثار تلاشی در جهت فهم نگاه ویژۀ حموی به تاریخ ائمه و چرایی خوانش او از حیات ایشان صورت نگرفته است؛ بهدلیل آنکه موضوع پژوهشهایشان متن انیسالمؤمنین نبوده است. این در حالی است که مقالۀ حاضر قصد دارد چرایی خوانش ویژۀ صاحب انیسالمؤمنین را از حیات ائمه(ع) استخراج و شیوۀ بازنمایی حموی را از تاریخ ائمه تبیین کند. بهمنظور فهم تاریخنگاری حموی، تلاش میشود ارتباط میان متن با نویسنده و اوضاع تاریخی-فرهنگی و سیاسی زمانهاش شناسایی شود؛ درک این ارتباط، مؤلفههای تاریخنگاری او را روشن میکند. درواقع، هیچ اثری در خلأ نوشته نمیشود و در چرایی تولید یک متن، همزمان سه عامل متن، نویسنده و بافت و زمانۀ او تأثیر دارد (ساسانی، 1389: 119، 189، 197،216)؛ از این رو پس از معرفی اجمالی از زندگی حموی، ابتدا نحوۀ چینش و سازماندهی انیسالمؤمنین بررسی شده و در ادامه، با توجه به زمانۀ حموی، عناصر و مفاهیمی تحلیل شده است که چینش متن، دربارۀ آنها انجام یافته است. این تحلیل را فاضلالدین، ازطریق توضیح همزمان ارتباط و تأثیر فضای سیاسی-فرهنگی بر نحوۀ گزارش زندگانی ائمه انجام میدهد. تحلیل متن، تمام مناسبات حموی را با بافت کلان سیاسی-فرهنگی زمانهاش روشن میکند. شناسایی این مناسبات نیز، مؤلفههای تاریخنگاری متن انیسالمؤمنین را آشکار میکند که این مؤلفهها عبارتند از: تثبیت مؤلفۀ حقانیت امامت ائمه(ع)، غیریتسازی اهل تسنن با حاشیهرانی خلفا و غیریتسازی طریقت تصوف با حاشیهرانی شخصیت ابومسلم؛ این موارد در ادامه تحلیل میشود. محمد بن اسحاق حموی و محتوای کتاب انیسالمؤمنین او محمد بن اسحاق (زنده در 938ق)، ملقب به حموی، که گاهی از او با عنوان حموئی خراسانی یا حموینی خراسانی یاد میشود، به فاضلالدین یا فاضلالدین ابهری نیز شهرت داشته است (حموی، 1389: 17، 46). تاریخ تولد و وفات او مشخص نیست؛ اما با توجه به اینکه تألیف دو اثر او سال 937ق و 938ق ذکر شده است (آقابزرگ تهرانى، 1430: 7/174؛ سبحانى تبریزى، 1424: 3/365)، میتوان تخمین زد که در سال 938ق، به بلوغ علمی رسیده و عالمی صاحب تألیف بوده است. روشن نیست که اهل کجاست، ولی با توجه به پسوند القابش، شاید بتوان او را اهل خراسان دانست؛ زیرا حموئی نام روستایی است از توابع نیشابور (بیهقى، 1361: 332) و ابهرشهر (ابرشهر) نیز نام قدیم منطقۀ نیشابور بوده است (یاقوت حموى، 1995: 5/331). هرچند که گفته شده است حموئی نام روستایی از توابع بوشهر (فسایی، 1382: 2/1340) و ابهر، نام شهری در میانۀ سه شهر قزوین، زنجان و همدان (یاقوت حموى، 1995: 1/82) و نیز نام شهرکی از شهرکهای اطراف اصفهان بوده است (بروسوى، 1427: 129)، اما با پذیرش خراسانیبودن او، اطلاق سه عنوان حموئی، خراسانی و ابهری به ایشان صحیحتر به نظر میرسد. حموی در زمرۀ واعظان، محدثان و مورخان شیعیمذهب در سدۀ دهم هجری است. دربارۀ استادان او نیز همین قدر میدانیم که حموی بنابر اذعان خودش از شاگردان فقیه مشهور شیعه، شیخ على بن عبدالعالى مشهور به محقق ثانی و محقق کرکى (870-940ق) بوده است (حموی، 1363: 136)، همچنین گفته شده است که کرکی دیدگاههایش را بیشتر ازطریق ترجمۀ آثارش از عربی به فارسی، توسط فاضلالدین، به فرهیختگان و جامعۀ ایرانی میداده است (ابیصعب، 1396: 119)؛ برای نمونه اصل رسالۀ «مطاعن المجرمیه» نوشتۀ کرکی، که تاکنون به دست ما نرسیده است، به همت حموی در بخش ابومسلم ِ کتاب انیسالمؤمنین ترجمه شده است (نک به: حموی، 1363: 136و142و147و152و...). سه اثر به فاضلالدین نسبت دادهاند که عبارتند از: منهاجالفاضلینفیمعرفهائمهالکاملین، که مشتمل بر امامت امامان شیعه و بطلان امامت غیر آنان است و انیسالمؤمنین که موضوع پژوهش حاضر است، در شرححال دوازده امام است (افندی، 1389: 7/217؛ آقابزرگ طهرانی، 1403: 23/194-195؛ همو، 1430: 7/174؛ رفاعی، 1371: 9/357؛ جعفریان، 1379: 3/1104) و کتاب منهجالنجاه که در فهارس معرفی نشده است؛ اما خود حموی آورده است که این کتاب دربارۀ معجزات ائمه است و در کتاب انیسالمؤمنین بارها به آن اشاره کرده است (نک به: حموی، 1363: 1، 25، 27، 50، 97، 140 و...). فاضلالدین در کتاب انیسالمؤمنین از منابع متعدد بهویژه منابع شیعی و نیز بهطور گسترده از قرآن در بازنمایی تاریخ ائمه(ع) بهره گرفته است. این اثر تحت تأثیر مستقیم باورها و اعتقادات شیعی نویسندۀ آن فراهم شده است. حموی ابتدا مقدمهای مفصل و طولانی از زندگی پیامبر(ص) و وقایع مهم دوران ایشان نقل میکند و این بخش را با روایت خلقت نوری پیامبر(ص) و ائمه علیهمالسلام آغاز میکند، سپس به سراغ تاریخ دورۀ پیامبر(ص) میرود و حوادث را با تأکید بر نقش امام علی(ع) و رشادتها و فداکاریهای ایشان برای پیامبر(ص) و اسلام به نگارش درمیآورد و نقش خلفا را چون ابوبکر و عمر به حاشیه میبرد. در این تصویرسازی، او تأکید میکند که خداوند علی(ع) را به جانشینی انتخاب کرده و پیامبر(ص) این را در غدیر اعلام کرده است (همان: 31-34). میتوان گفت چینش این فصل نشانهای بر اعتقاد مؤلف به حقانیت جانشینی امام علی(ع) است. سپس مؤلف در دوازده باب، زندگی و شرححال ائمۀ معصومین(ع) را بررسی کرده و در ضمن آن به اخبار قیامها و شورشهای همزمان با دورۀ زندگانی ایشان نیز توجه داشته است. حجم مطالب هر باب تقریباً یکی است، بهجز باب اول و ششم. حموی باب اول را که دربارۀ امام علی(ع) است، با تفصیل بیشتری بیان کرده است تا حقانیت امام علی(ع) را اثبات کند (حموی، 1363: 41تا85)؛ زیرا در آن جامعۀ تسنن، اگر مؤلف میتوانست حقانیت و افضلبودن امام علی(ع) را بر بقیۀ رقبا و صحابه اثبات کند، دیگر پذیرش دیگر ائمه علیهمالسلام در نظر مخاطبانش کار دشواری نبوده است. حموی در این باب به حقانیت امام علی(ع) در جانشینی پیامبر با «دلایل عقلیه» (عبارتند از: عصمت، علم، نص و افضلبودن امام) و «ادلّه عقلیّه مؤکّد به براهین نقلیّه» تأکید کرده است. نکتۀ درخور تأمل این است که فاضلالدین از همان دلایل برای رد خلافت خلفای سهگانه و غاصببودن آنها استفاده میکند (همان: 45تا64). حموی همچنین در باب ششم، بهصورت مبسوط ابومسلم خراسانی و ابومسلمنامهها را بررسی کرده است. پاسخ به چراییِ این موضوع و پرداختن به طرح اخباری غیرمرتبط با سازمان کلی کتاب چون ابومسلم و قصهخوانی، نیازمند واکاوی و تحلیل دقیقتر انیسالمؤمنین از یکسو و یافتن نحوۀ ارتباط آن با بافت کلان سیاسی-فرهنگی زمانۀ حموی است. در ادامه، مؤلفههای تاریخنگاری حموی ازطریق روشنشدن این ارتباط، معرفی و تحلیل میشود. تثبیت مؤلفۀ حقانیت امامت ائمه(ع) در متن انیسالمؤمنین توجه به نحوۀ کاربست واژگان و جملات و چگونگی چیدمان آنها در گزارشهای متن انیسالمؤمنین، برجستهسازیها و حاشیهرانیهای کتاب را روشن میکند که ازطریق این موارد میتوان به مؤلفههای محوری متن پی برد و سپس در مقایسه با بافت سیاسی-فرهنگی زمانۀ تألیف کتاب، به هدف نگارش آن نزدیک شد. براساس این شیوه، نخستین مؤلفهای که در متن انیسالمؤمینین آشکار میشود، مفهوم حقانیت ائمه(ع)، بهویژه امام علی(ع) است. فاضلالدین در سراسر متن بر پایۀ این مفهوم، دست به انتخاب واژگان، عبارات و گزینش روایتها زده و با ادغام آنها، قسمت عمدهای از متن را سازماندهی کرده است. چرایی توجه ویژۀ نویسنده به این مؤلفه با بافت سیاسی-فرهنگی حاکم بر جامعۀ ایران در آغاز سدۀ دهم هجری در پیوند است. حموی کتاب خود را در 938ق به رشتۀ تحریر درآورد. در این زمان شاهطهماسب (حک:930-984ق) بر تخت سلطنت تکیه داشت و در فضای جامعۀ آن زمان دست به اقدامات مختلفی در راستای حاکمیت نگرش شیعی در جامعۀ ایرانی زد. همانطور که میدانیم رسمیتیافتن تشیع در 907ق در پی غلبۀ صفویان بر ایران، به رهبری شاهاسماعیل (حک:906-930) تحقق یافت. هرچند شاه اسماعیل در آغاز برای گسترش تشیع به قدرت نظامی متوسل شد (خواندمیر، 1370: 126؛ والۀ اصفهانی، 1372: 122 تا 123؛ میچل، 1397: 47)، اما پس از مدتی شاهاسماعیل و بهویژه شاهطهماسب فهمیدند برای نفوذ مذهب شیعه در تاروپود جامعۀ اغلب سنی ایران[1]، به اقدامات گستردۀ فرهنگی و تشکیلاتی نیاز است؛ ازجمله این اقدامات تشکیل یک ساختار دینی شیعی با همکاری علما و فقهای شیعه بود (نک به: صفتگل: 1381: 143تا151). از دلایل داخلی این اقدام میتوان به همکاری علمای شیعه برای واداشتن اهل تسنن به پذیرش تشیع، مقابله با خودمحوری و طغیان سران صوفیان قزلباشان و تعدیل عقاید و باورهای غالیانۀ آنان، تقویت مبانی فقهی مذهب تشیع برای پاسخگویی و مقاومت در برابر علمای اهل تسنن، ادارۀ امور شرعی قلمروِ خویش و نیز کسب مشروعیت سیاسی و دینی اشاره کرد. از دلایل خارجی نیز میتوان به وجود همسایگان سنی مذهب اشاره کرد که در رویارویی مذهبی با صفویان از تشکیلات مذهبی خود بهره میجستند؛ از این رو یک نهاد رسمی شیعی که توانایی پاسخ به اتهامات مذهبی رقیبان را داشته باشد، برای حکومت صفوی بسیار مهم بود (برای اطلاعات بیشتر نک به: لاپیدوس، 1376: 396-397؛ آقاجری، 1380: 21؛ شیخ نوری و پرغو، 1389: 22). بنابر دلایل پیشین، واردکردن عالمان شیعه در حاکمیت، بهویژه علمای جبل عامل در دورۀ حکومت طهماسب اول شدت بیشتری به خود گرفت. شاه با واگذاری مناصب و تخصیص منابع مالی، بهرهبردن از دانش فقهی و ارتقای منزلت علمای شیعی را توسعه داد و موجبات تثبیت موقعیت و هویت نهاد دینی را در دورۀ طولانی خود فراهم آورد (نک به: آقاجری، 1389: 108، 163 و 605). از علمایی که نقش برجستهای در ساختار جدید دینی صفوی داشت، محقق کرکی (865-940ق) است. او به دعوت شاه اسماعیل اول به ایران آمد؛ اما چندان در قلمروِ صفویان نماند و به عتبات برگشت (صفتگل، 1381: 153تا154). در دورۀ حکومت شاهطهماسب، به تقاضای او دوباره به ایران آمد. شاه صفوی مقام شیخالاسلامی را به او داد که بالاترین مقام دینی به شمار میرفت و دستش را در امور مملکت باز گذاشت (برای اطلاعات بیشتر نک به: صفتگل، 1381: 153 تا 168)؛ بهطوری که توضیحات روملو از اقدامات او، نشان میدهد اختیارات او اختیاراتی فراتر از منصب شیخالاسلام در قرن دهم قمری بوده است (روملو، ۱۳۵۷: 249؛ برای اطلاعات بیشتر دربارۀ کرکی نک به: منشی قمی، 1383: ج1/ ص236-237؛ افندی، 1389: 3/519تا544). از اقدامات مهمی که محقق کرکی در راستای گسترش تشیع در ایران انجام داد، شاگردان بسیاری بود که او تربیت کرد (جعفریان، 1379: 2/520؛ جعفری هرندی، 1368: 227-226)؛ ازجملۀ این شاگردان فاضلالدین حموی است. همانطور که از متن کتاب انیسالمؤمنین پیداست، محققکرکی جایگاه بالایی در اندیشه و زیست جهان حموی داشته است. متأثر از این بستر رشد، حموی از استادش، با عبارت باشکوهی چون «نوّاب مستطاب مرتضى ممالکالاسلام، خاتمةالمجتهدین- خلّداللّه ظلّهالعالى على مفارق المسلمین الى یومالدّین-» یاد میکند (حموی، 1363: 152). با توجه به توضیحاتی که در بالا داده شد، حموی نیز باید همچون دیگر علما و فقهای شیعه بهعنوان مبلغان تشیع در گسترۀ جغرافیایی ایرانِ غالباً سنی، تشیع را در جامعه ترویج و نشر میکرد. او مسیری را که برای تحقق این هدف انتخاب کرد، نگارش تاریخ ائمه علیهمالسلام بود. فاضلالدین درصدد بود با برجستهسازی باورهای شیعی بهویژه حقانیت ائمه در امامت و بهطور خاص حقانیت جانشینی امام علی(ع)، با توجه به سابقۀ ذهنی مردمِ سنی جامعۀ ایران در آن زمان و جایگاه ویژۀ خلفای راشدین در نزد آنان، هم به حاشیهرانی باورها و اعتقادات اهل تسنن بپردازد و هم با تأکید بر اینکه شیعه دین حق است، ائمه حقاند و پیروان آنان سعادتمند میشوند، باعث تقویت و گسترش اندیشۀ شیعه در بطن جامعه شود؛ چنانکه نویسنده «شیعیان» را با عناوین «فرقۀ ناجیه» (همان: 144)، «مؤمن پاکیزهاعتقاد» (همان: 182)، «سعادتمند» (همان: 7) و «مؤمن» (همان: 160) تمجید میکند. تلاش فاضلالدین در این زمینه، با تأکید و برجستهسازی موارد زیر دستهبندی میشود: خلقت نوری ائمه(ع)، برجستهسازی نقش امام علی(ع) در ضمن بیان زندگانی پیامبر(ص)، قرابت و نزدیکی با پیامبر(ص)، عصمت ائمه(ع)، علم ائمه(ع)، نص و وصایت ائمه(ع)، معجزات و کرامات ائمه(ع) و نیز فضایل و مناقب ائمۀ معصومین(ع). در ادامه شیوههای او را در تثبیت حقانیت ائمه، با آوردن مصادیق و مثالها شرح میدهیم. 1- استناد به آیات و روایات خلقت نوری فاضلالدین از همان مقدمۀ کتاب با یادکرد از روایت خلقت نوری پیامبر(ص) و ائمه(ع) با استناد به آیات و احادیث، برتری ائمه(ع) را اثبات میکند (حموی، 1363: 3-4). همچنین او با اشاره به انتقال نور ولایت و حصر امامت در عدد دوازده، بهدنبال اثبات حقانیّت تشیع امامیه نسبتبه دیگر فرق شیعه و درواقع، به حاشیهرانی غیرهای داخلی همچون زیدیه و اسماعیلیه است. حموی با این جملات «این دلیلى است از دلایل نبوّت احمد مختار و امامت دوازده امام عالىمقدار» (همان: 4)، این مبحث را خاتمه میدهد. اینچنین فاضلالدین با گزینش آگاهانۀ گزارشهای مرتبط با «خلقت نوری» بین نبوت پیامبر و امامت ائمه پیوند برقرار میکند و در بازنمایی مؤلفۀ حقانیت امامت ائمه و تأیید الهی ایشان میکوشد. واژۀ نور (امامت) دربارۀ ائمه(ع) در انیسالمؤمنین «9بار» تکرار شده است (همان: 18، 31، 79، 86، 91، 127، 131، 222 و 230) که نشان از تأکید مؤلف بر برتری خلقت ائمه(ع) دارد. 2- برجستهسازی جایگاه امام علی(ع) در رویدادهای زمان پیامبر(ص) برجستهسازی نقش امام علی(ع) در روایات مربوط به دورۀ حیات پیامبر اسلام(ص) از دیگر مواردی است که حموی برای اثبات حقانیت ایشان بهره میبرد؛ چنانکه با یادکرد از روایاتی چون شکستن بتها (همان: 7)، پیشیگرفتن امام علی(ع) در ایمانآوردن به دین اسلام، خواندن اولین نماز پیامبر(ص) با ایشان (همان: 9 و 10؛ برای دیدن نمونههای بیشتر نک به: همان: 13، 14، 18، 22، 24، 25، 26، 28 و 29) به برجستهسازی نقش اولین امام شیعیان میپردازد. 3- قرابت با پیامبر(ص) تأکید بر نزدیکی با پیامبر(ص)، عنصر دیگری است که حموی از آن در جهت نشاندادن حقانیت جانشینی امام(ع) و دیگر معصومین استفاده میکند. فاضلالدین با یادکرد از حدیث پیامبر(ص) «أنا و علىّ من نور واحد» (همان: 3 و 127) در آغاز و میانۀ متن خود، قرابت علی (ع) را با پیامبر(ص) از همان آغاز خلقت به رخ میکشد. میتوان گفت که حموی با ذکر حدیث مذکور، این خلقت را تنها به قرابت جسمی یعنی بحث نَسَب ارتباط نمیدهد، به امر ماورائی نیز پیوند میدهد؛ موضوعی که فقط خاص ائمه(ع) میشود و هیچ رقیب دیگری از صحابه نمیتواند این خلأ را پُر کند. مؤلف همچنین ضمن بهرهبردن از آیات قرآنی (همان: 50 و 53) و احادیث پیامبر(ص) (همان: 8، 16، 49، 50، 51 و 127)، با کاربست مداوم واژهها و عبارات «یابن رسولالله» (15مرتبه) (همان: 97، 100، 113، 124، 205 و...)، «اهلالبیت» (32مرتبه) (همان: 136، 139، 179، 182، 184 و...)، «سبط رسولالله» (5مرتبه) (همان: 89، 95، 96، 98 و 99) و «اولاد پیامبر» (همان: 19-20) بر نزدیکی امامان شیعه با پیامبر(ص) تأکید دارد. 4- عصمت عصمت از عناصر دیگری است که حموی در جهت اثبات حقانیت ائمه(ع) از آن بهره برده و در کلام او بیشترین تأکید را برای برجستهسازی به خود اختصاص داده است. حموی زمانی که به ولادت حضرت فاطمه(س) به کمک فرستادگان خداوند اشاره کرده است، بر پاکی نسل ایشان با این جملات «حقتعالی برکت فرموده در نسل او و اولاد او را پاک و پاکیزه گردانیده است از جمیع معایب» (همان: 12)، تأکید کرده است؛ همچنین آورده است «اهلبیت آن سرور که برده است خداى تعالى از ایشان رجس را و پاک گردانیده است ایشان را پاک گردانیدنى» (همان: 160). از سوی دیگر، نویسنده اولین دلیل از دلایل عقلی امامت حضرت علی(ع) را به موضوع عصمت تخصیص میدهد و نبود آن را در سه خلیفۀ اول از عوامل اصلی زیر سؤال بردن جانشینی آنها میداند (همان: 47)؛ افزون بر این از واژۀ «معصوم» و «ائمّۀ معصومین» دربارۀ ائمه(ع) بارها استفاده کرده است (نک به: همان: 4، 29، 38، 43، 126، 138، 132، 141، 147، 159، 165، 189، 200 و 213). 5- علم امام تأکید بر «علم امام» و توجهدادن مخاطبان به این موضوع با استفاده از کلام و مستندات تاریخی از دیگر عناصر مورد استفادۀ حموی در جهت اثبات حقانیت ائمه است؛ چنانکه آورده است: «...واجب است که امام اعلم اهل زمان خود و حافظ شریعت باشد. از براى آنکه وحى به سبب فوت پیغمبر- صلّىاللّه علیه و آله و سلّم- منقطع شد و کتاب و سنّت از تفاصیل احکام جزئیّه که تا روز قیامت واقع مىشود قاصر است..» (همان: 47). حموی از روایتهای مختلفی در متن انیسالمؤمنین برای برجستهسازی علم امامان استفاده میکند. گاهی این روایات بهنوعی اعترافاتی شگفتانگیز از زبان دشمنان اهلبیت است که در کنار برجستهسازی ائمۀ معصومین باعث طرد و حاشیهرانی مخالفان و خلفای زمانهشان هم میشود؛ ازجمله روایت مأمون به نقل از پدرش هارونالرّشید که «موسى بن جعفر وارث علوم جمیع انبیا و خازن علم خداست، اگر علم صحیح خواهى، از او بخواه» (همان: 197؛ برای دیدن نمونههای بیشتر نک به: همان: 31، 59، 86، 125، 193 و 238). 6- نص و وصایت حموی همچنین با تأکید بر نص و وصایت، حقانیت امامت ائمه را اثبات میکند و «منصوصبودن» امام را بنابر دلایل عقلی واجب میداند (همان: 46 تا 47). مؤلف در متن خود بهطور گسترده منصوصبودن امامت همۀ ائمه و تعیین هر امام توسط امام پیش از خود را ازطریق اشاره و وصایت، با استناد به آیات قرآنی و روایات متنوع تأکید میکند؛ ازجمله مصداقهای این امر میتوان به این موارد اشاره کرد: قادربودن خدا بر نصب امام معصوم (همان: 47)، بیان حدیث یومالدار، منزلت و ثقلین (همان: 29)، بیان واقعۀ غدیر خم و تفویضکردن امامت به حضرت علی(ع) (همان: 31 تا 34) و حدیث جابر و اسامی دوازده امام(ع) (همان: 30؛ برای دیدن مثالهای بیشتر نک به: همان: 46 تا 47 و 78 تا 79، 112 و 238). 7- معجزات و کرامات عنصر مهم دیگر، که حموی برای شناساندن و نشاندادن برتری امامان معصوم(ع) بهوفور از آن استفاده کرده است، بیان معجزات و کرامات ایشان است. حموی درمجموع 61 معجزه و کرامت را برای ایشان ذکر (نک به: همان: 25-26، 35، 69-70، 79، 88، 96، 97، 110 و...) و تأکید میکند که تعداد این معجزات و کرامات بیشمار است و او به شرح مختصری بسنده میکند و خواننده را برای تفصیل بیشتر به کتاب «منهجالنّجات» ارجاع میدهد (همان: 97). شایان توجه است که مؤلف با ذکر معجزات پیامبر(ص) و معجزات ائمه(ع) درصدد است تأیید الهی امامان را همانند پیامبر(ص) نشان دهد. 8- برشمردن فضائل امامان یادکرد از فضائل ائمۀ معصومین(ع)، بهویژه امام علی(ع)، روش دیگر حموی در جهت اثبات حقانیت ایشان است؛ چنانکه در این باره آورده است: «کتابهاى هفتاد و سه مذهب، جملۀ مملو است از فضایل و مناقب امیرالمؤمنین- علیهالسلام- و اولاد آن حضرت- علیهمالسلام...» (همان: 48). او با گزینش و نقل روایاتی دربارۀ فضایل ائمه در کنار آیات قرآن، فضایل و مناقب ایشان را نمایان میکند. از فضائل دیگری که حموی بسیار به آن توجه داشته است، گنجاندن موضوع جایگاه زیارت قبور ائمه و اجر آن برای برجستهسازی منزلت ائمه(ع) است؛ برای نمونه آوردهاند که حضرت رسول(ص) بشارت دادهاند در روز قیامت از کسانی دیدار میکنند که قبور ائمه را زیارت کردهاند و آنها را از سختیهای آن روز نجات میدهند (همان: 93؛ برای دیدن نمونههای بیشتر نک به: همان: 81، 105، 106، 113، 107، 115، 191، 192، 200، 201، 212 و 211). نقل روایاتی از این دست بهخوبی نشان میدهد که چگونه حموی با گنجاندن روایاتی دربارۀ فضایل و مناقب ائمه در متن خود، کوشیده است تا به تثبیت حقانیت ائمه یاری برساند. مؤلفۀ غیریتسازی اهل تسنن با حاشیهرانی خلفا بیشتر نویسندگان متون برای امر هویتسازی، دست به غیریتسازی میزنند. روایت این اثر همانند دیگر متون، میان دو قطب مرزبندی میشود، قطب ما (خودی) و آنها (غیرخودی) (هوراث، 1377: 165 تا 166؛ ضمیران، 1370: 104)؛ بهگونهای که برخی از نظریهپردازان تحلیل گفتمان نشان دادهاند این امر به تشکیل سازهای مفهومی میانجامد و چهار وجه دارد که عبارتند از: 1- بیان و تأکید بر اطلاعات مثبت مربوط به ما؛ 2- بیان و تأکید بر اطلاعات منفی مربوط به آنها؛ 3- سرپوشگذاشتن و تأکیدنکردن بر اطلاعات مثبت مربوط به آنها و 4- سرپوشگذاشتن و تأکیدنکردن بر اطلاعات منفی مربوط به ما (Van Dijk, 2003: 44). به تعبیر سادهتر این سازۀ مفهومی مبتنی بر برجستهسازی نکتههای مثبت خود و نکتههای منفی دیگری و نیز به حاشیهرانی نکتههای منفی خود و نکتههای مثبت دیگری است. در متن انیسالمؤمنین، غیریتسازی اهل تسنن در دو زاویۀ همجهت دنبال میشود؛ یکی غیریتسازی خودِ اهل تسنن و دیگری غیریتسازی خلفاست. هرچند حموی، «اهلتسنن» را با کاربست واژگان و عبارتهایی چون «نواصب» (همان: 142، 182 و 185)، «ملعون» (همان: 185 تا 186)، «جهنمی» (همان: 125تا 126) و «اهل نار و دور از رحمت پروردگار» (همان: 144) به حاشیه میراند و بدون هیچ تسامحی غیر شیعۀ امامیه را کافر دانسته است (همان: 151 و 186)، اما غیریتسازی اصلیِ اهل تسنن ازطریق اثبات بیکفایتی خلفا و حاشیهرانی آنان انجام میشود؛ چنانکه تضعیف و تردید در اعتقادات اهل تسنن ازطریق طرد و حاشیهرانی خلفا و در رأس آن خلفای سهگانه بهعنوان مرکز گفتمان تسنن صورت میگیرد. درواقع حموی با غیریتسازی خلفا، هویت اهل تسنن را خدشهدار میکند و با برجستهسازی حقانیت امامان، امکانِ هویتیابی جدیدِ اهلسنت با باورها و اعتقادات شیعیان را فراهم میآورد. شایان ذکر است که در قیاس با متون اهلبیتنگاری پیشاصفوی، این غیریتسازی در متن حموی تفاوت آشکاری با متون پیشین دارد؛ بهطوری که طرد و حاشیهرانی خلفا و بزرگان اهل سنت از متون قبلی با شدت بیشتر ابراز شده است. برای درک این موضوع برخی از تفاوتهای سه اثر مهم و سترگ شرححالنگاری ائمه، یعنی الارشاد فیمعرفه حجج الله علیالعباد تألیف شیخ مفید (م413)، إعلامالوری بأعلامالهدى تألیف امینالاسلام طبرسی (م548) و کشفالغمهفیمعرفهالأئمه تألیف على بن عیسى اربلى (م693)، که در قرون پنجم، ششم و هفتم هجری به رشته تحریر درآمدند، در اینجا بیان میشود؛ شیخ مفید بهصراحت به بزرگان اهل سنت، ازجمله شیخین و اصحاب جمل میتازد و مکرر بر حقانیت ائمه(ع) و غاصببودن دشمنانشان تأکید میکند (نک به: مفید، 1413: 1/84، 122، 123، 15 و 154)؛ زیرا او در دورهای اثر خویش را نگارش کرد که دولت شیعیمذهب آلبویه در قدرت بود؛ به عبارت دیگر استیلای یک دولت شیعی بر امور، بیگمان بر نوع نگارش او مؤثر بوده است. این در حالی است که امینالاسلام و علی بن عیسی چون در دورهای زندگی میکنند که شیعیان قدرت را در دست ندارند، از توهین و طعنه به مخالفان خودداری کردهاند و شیوۀ اعتدالی را در کتابهایشان پیش میگیرند؛ درواقع آنان برای اثبات جایگاه اهلبیت(ع) در بین اهل سنت بسیار محتاطاند. این احتیاط در کتاب طبرسی نمود بیشتری دارد و زندگی در توس تحت سیطرۀ سلجوقیان سنی مذهب، چنین شرایطی را برای او رقم زده است؛ چنانکه او از پرداختن به وقایع تاریخی مرتبط با فدک و ناراحتیهای حضرت فاطمه(س) از برخورد خلفا اجتناب کرده است (نک به: طبرسی، 1390: 147-153). در حالی که صاحب کشفالغمه با توجه به بستر مناسبی که پس از سقوط عباسیان و در پناه تساهل دینی مغولان در بغداد فراهم شده است، در کتاب خود مسئلۀ فدک را طرح و با جملاتی نرم و به دور از طعنه، رفتار خلفا را نقد میکند (اربلی، 1381: 1/475 و 477-479). هرچند او از ذکر شدت عمل خلفا در بیعتگرفتن از امام علی(ع) و یورش آنان به خانۀ حضرت زهرا(س) خودداری کرده است (نک به: همان، 1/506). همانطور که در ادامه خواهیم دید، این موضوع در متن حموی شدت و حدت بیشتری پیدا میکند. در ذیل برای درک چرایی این تفاوتها به بافت و زمانۀ تولید متن حموی میپردازیم. ابتدا لازم است گفته شود صاحب انیسالمؤمنین بر این باور بود که تثبیت باورهای تشیع در جامعۀ در حال گذار ایرانی در قرن دهم هجری میسر نیست، مگر با عقبزدن و طرد و حاشیهرانی شاخصههای مذهب تسنن و در رأس آن رهبران اعتقادی این مذهب در ذهن مردم سنی که با رسمیتیافتن مذهب تشیع توسط حاکمان جدید سرزمینشان، خودشان را در برابر چالشی بزرگ میدیدند. حموی با درک این موضوع در کنار برجستهسازی ائمۀ معصومین(ع) و تقویت گفتمان تشیع امامیه به روشهای مختلف به طرد و حاشیهرانی خلفای سهگانۀ اهل سنت میپردازد و قصد دارد موجبات تضعیف و تردید در باورهای اهل تسنن را فراهم آورد. او بهخوبی میداند برای این تغییر سخت و بزرگ مذهبی در بین مردم سنی ایران، به پیروزی باورهای تشیع در ذهن و قلب آنها نیاز دارد و این زمانی محقق میشود که تقدس و مقبولیت رهبران سهگانهیشان و نیز دیگر خلفا مورد تردید واقع شود. حتی حموی در جهت طرد و حاشیهرانی خلفا، مستقیم اهل سنت را مخاطب خود قرار میدهد و از اهل سنت میخواهد تا با رعایت انصاف و دوری از تعصب مذهبی و تقلید کورکورانه از آموزشهای مذهبی والدین و معلمانشان، در پیروی از خلفای سهگانه دست بردارند (همان: 49). به نظر میرسد که یکی از دلایل اصلی نگارش انیسالمؤمنین این بوده است که مؤلف، تحت تأثیر تعالیم محقق کرکی قرار داشته و رویکرد فرهنگی را برای تثبیت تشیع در ایران کارآمدتر از مواجهۀ سیاسی و نظامی دانسته است؛ برای نمونه، محققکرکی به قتل شیخالاسلام هراتی توسط قزلباشها در حملۀ شاهاسماعیل به هرات اعتراض میکند؛ چون میخواست با مناظرۀ علمی باعث پذیرش تشیع او و به تبع آن اهالی سنی ماورءالنهر شود (نک به: ابیصعب، 1396: 35 تا 36؛ صفتگل، 1381: 151). همچنین محقق کرکی تألیفات زیادی برای تثبیت تشیع در ایران انجام میدهد و شاگردانش را تشویق میکند که به زبان فارسی این آثار را به جامعۀ ایرانی انتقال دهند (ابیصعب، 1396: 119)؛ از این رو یکی از اهداف محقق کرکی را فاضلالدین در کتاب انیسالمؤمنین دنبال میکند و در این کتاب در راستای تثبیت تشیع و اقناعکردن ایرانیان گام برمیدارد. همانگونه که آمد، حموی برای تثبیت تشیع و حقانیت امامت ائمه(ع)، به حاشیهرانی دیگری/غیر/دشمن، یعنی اهل سنت ازطریق حاشیهرانی خلفا بهویژه خلفای سهگانه میپردازد. این تلاش او را میتوان در این موارد تقسیمبندی کرد: حاشیهرانی خلفا در دورۀ رسولالله(ص)، مردوددانستن شایستگی خلفا در جانشینی پیامبر، تأکید بر ضعف علمی خلفا، نشاندادن ظلم خلفا در حق اهلبیت، استفاده از واژهها و عبارتهایی با بار معنایی منفی دربارۀ خلفا. در ادامه برای درک روشنتر از چگونگی حاشیهرانی و غیریتسازی، با ذکر مثالهایی از متن انیسالمؤمنین، این موارد شرح داده میشود. 1- حاشیهرانی خلفای سهگانه در دورۀ حیات پیامبر(ص) یکی از مواردی که حموی بهمنظور غیریتسازی خلفا و حاشیهرانی آنان در زمان پیامبر(ص) تأکید میکند، برشمردن اقدامات منفی و ضعفهای خلفا در دورۀ رسولالله(ص) است؛ برای نمونه میتوان به این رویدادها اشاره کرد: گریختن ابوبکر و عمر در فتح قلعۀ قموص از قلاع خیبر (حموی، 1363: 24)، گریختن از جنگ اُحد (همان: 19)[2]، اجتناب عمر از آوردن «دوات و کاغذ» برای پیامبر(ص) (همان: 37). حموی حتی در بازنماییاش، نقش ابوبکر را در همراهی پیامبر(ص) در زمان هجرت، که با عبارت «یار غار» مورد تأکید اهل سنت است، به حاشیه میبرد و اینگونه بیان میکند که پیامبر(ص) «به جهت آنکه سرّ آن حضرت را ظاهر نکند، او را با خود ببرد» (همان: 13). 2- مردوددانستن شایستگی خلفا در جانشینی پیامبر(ص) یکی دیگر از عناصر غیریتسازی حموی، تأکید بر شایستگینداشتن جانشینی خلفای سهگانه است. از روشهای او برای اثبات این امر، بیان دلایل امامت امام علی(ع)، بــرای بـهتـر نـمـودیـافـتن ارزشهـای منفـی خلفای نخستین است؛ درواقع با دو قطبی کردن ذهن مخاطب، بر صلاحیتنداشتن خلفای مورد قبول اهل سنت تأکید میکند. او زمانی که دلایل عقلی امامت امام علی(ع) را بیان میکند (همان: 46 تا 47)، در ذیل همین دلایل هر دفعه با ذکر جملاتی نظیرِ «و غیر از على و اولاد على- علیهمالسلام- بعد از پیغمبر- صلّىاللّه علیه و آله و سلّم- هیچکس به این صفت که مذکور شد، متّصف نبود» (همان: 47)؛ «أبوبکر و عمر و عثمان معصوم نبودهاند» (همان: 46)، به مخاطب یادآور میشود که خلفای سهگانه فاقد این ویژگی بودند؛ سپس در بخش «ادلّۀ عقلیّۀ مؤکّد به براهین نقلیّه»، با بیان آیات قرآنی و احادیث پیامبر(ص) به رد خلافت خلفای راشدین و وجودنداشتن شرایط لازم امامت آنان برای جانشینی پیامبر(ص) میپردازد (نک به: همان: 45-64) و به اینگونه با تأکید بر غاصببودن خلفا، به طرد و حاشیهرانی کانون باورهای اهلسنت اقدام میکند. 3- تأکید بر ضعف علمی خلفا تأکید بر آشنایینداشتن خلفا بهویژه خلفای سهگانه با علوم دینی و اشتباهات آنان در اجرای احکام شرع در جامعه بهعنوان جانشینان پیامبر(ص)، از دیگر شیوههای حموی برای طرد آنهاست؛ چنانکه حموی در ابتدا با اشاره و استناد به روایات تاریخی مبنی بر چند حکم شرعی اشتباه از سوی ابوبکر و عمر تلاش میکند تا معنای ارائهشده توسط اهل تسنن را به حاشیه براند و ضعف آنها را بهعنوان خلفای مسلمین آشکار کند. در مقابل با نشاندادن اعلمیت امام علی(ع) و احاطۀ کامل ایشان به احکام شرع، بهواسطۀ داشتن علم امامت این ضعف را با اصلاحی نمایانتر میکند که از سوی امام علی(ع) انجام میگیرد (همان: 59). مؤلف بارها به این ضعف علمی خلفا تأکید میکند، برای نمونه با جملات و عبارات «اکثر احکام شریعت بر وى پوشیده بود» و «اخبار بسیار است که دالّ است بر آنکه ابىبکر در علم قاصر بوده»، ضعف علمی خلیفه را نخست برملا کرده است تا با این شیوه به طرد و حاشیهرانی کانون گفتمان رقیب (اهل تسنن) در اذهان مخاطبان اثر خود بپردازد (همان: 56؛ برای دیدن نمونههای بیشتر نک به: همان: 37، 56، 57، 58، 59، 60 و 63). فاضلالدین با این روش، علاوه بر طرد و حاشیهرانی خلفا، باورهای شیعی را تقویت میکند. 4- نشاندادن ظلم خلفا در حق اهلبیت یکی دیگر از روشهای حموی در غیریتسازی خلفا، نشاندادن ظلمهای آنان در حق اهلبیت و یارانشان است و با کاربست عبارت «ارباب جور و جفا» (همان: 54)، به حاشیهرانی آنان میپردازد. در این بخش نیز امری که بیشتر بر آن تأکید میشود، باز در دورۀ خلفای نخستین است و این امر مرتبط با حیات دختر پیامبر(ص)، یعنی حضرت فاطمه(س) است. حموی با یادکرد از اقدام ابوبکر برای باز پس گرفتن فدک، در حالی که فدک را پیامبر(ص) به امرِ خداوند به فاطمه(س) داده بود (همان: 25)؛ یادکرد از آتشزدن در خانۀ حضرت فاطمه(س) توسط عمر؛ سخننگفتن فاطمه(س) با ابوبکر و عمر تا پایان عمر و شکایت آنان به پیامبر(ص)[3] (نک به: همان: 54 تا 57 و 59 و 92)، بر این امر تأکید دارد که دختر پیامبر(ص) تا پایان عمر از دو خلیفۀ محوری اهل تسنن ناراضی بوده است (همان). حال با توجه به اینکه شرط مسلمانشدن شهادتین است و یکی از ارکان شهادتین اقرار به پیامبری حضرت محمد(ص) است، اهمیت محوری پیامبر نزد همۀ مسلمانان آشکار میشود؛ درنتیجه، اگر حموی بتواند نشان بدهد که کسی عزیزان پیامبر(ص) را آزرده است، همین اقدام او برای طرد و حاشیهرانیاش کافی است. حموی احادیث و آیات مختلف را برای اثبات حرفش آورده است، برای نمونه آورده است که «فاطمه پارهاى است از من، هرکه او را برنجاند، پس به تحقیق که مرا رنجانیده و هرکه مرا برنجاند، پس به تحقیق که خداى تعالى را رنجانیده» (همان: 55). میتوان گفت اگر حموی بتواند ظلم به دختر رسولالله(ص) را در اذهان مخاطبان تثبیت کند، نهتنها نشان میدهد که خلفا حائز احراز مقام خلافت پیامبر(ص) نیستند، در مسلمان بودنشان هم تردید ایجاد میکند. همچنین نویسنده با معرفی دیگر خلفای معاصر با هر امام، ظلمهای آنان و طرد و حاشیهرانی آنان را بیان میکند. میتوان گفت حموی با برملاکردن ظلم و ستمگریهای امویان و عباسیان، قصد دارد آنان را غاصبان حقیقی حقوق و حکومت علویان معرفی کند (نک به: همان: 19-20، 98، 122، 124، 184، 185، 191، 206 و 227). 5- استفاده از عبارات و واژگان منفی دربارۀ خلفا استفاده از عبارات و واژگان منفی یکی دیگر از شیوههای غیرتسازی حموی است. حموی در گزینش روایات خود با استفاده از واژگانی با بار معنایی منفی و بیان جملاتی هدفمند، ذهنیت مخاطبان اثر خویش را دوقطبی و با شیوهی تاریخنگاری خود، باورهای شیعه را در زمانۀ خود تثبیت میکند. کاربست واژگان و عبارات منفی چون: «اصحاب شقاوت و ارباب غوایت» (همان: 128)، «ملعون» (همان:62، 63، 70، 74، 77، 78، 85 و...)، «لعین» (همان: 65، 68، 74، 78، 79، 98، 103، 112 و 227 و...)، «پلید» (همان: 98، 116، 199، 205 و 227) و «حرامزاده» (همان: 120 و 206) در کنار نام خلفای عباسی و اموی بهخوبی نشان از این امر دارد (برای اطلاع از دیگر موارد واژگان و روایات حاشیهرانی موجود در کتاب، نک به: همان: 63، 116، 126، 197، 198، 206 و 226). از نکات بارز دیگر در متن انیسالمؤمنین در زمینۀ حاشیهرانی خلفا، به کار بردن جملات منفی در هنگام وفات آنان است که در این بخش نیز تمرکز نویسنده بر خلفای سهگانه است؛ چنانکه در گزارش مرگ خلفای نخستین، اهل تسنن با کاربست واژگان و جملات تحقیرآمیزی از زبان خودشان و ماننددانستن گفتار آنان با گفتار «کافران» در هنگام مرگ، به طرد و حاشیهرانی اعتقادات تسنن پرداخته است (نک به: 56-57 و 61-62)؛ این در حالی است که این روایتها و واژگان منفی در متون اصلی شرححالنگاری ائمه همچون الارشاد، اعلامالوری و کشفالغمه ذکر نشده است (نک به: مفید، 1413؛ طبرسی، 1390؛ اربلی، 1381). مؤلفۀ تثبیت غیریتسازی طریقت تصوف با حاشیهرانی شخصیت ابومسلم یکی دیگر از مرزبندیهای فاضلالدین میان خودی و غیرخودی، که بر پایۀ منظومۀ عقیدتی او پدید آمده است، تقابل با صوفیان است. حموی، یکی از مهمترین ابزار صوفیان یعنی ابومسلمنامهها و قهرمان قصۀ آن ابومسلم را هدف قرار میدهد و در متن خود به شیوههای گوناگون آنها را غیریتسازی میکند. پـیش از بیان و تحلیل این شیوهها، ضروری است دربارۀ روند داستانسرایی ابومسلم و ارتباط آن با صوفیان توضیحاتی بـهطــور مـختصـر داده شـود تـا چارچوب تاریخی بحث واضحتر شود. قصه و داستان ابومسلم از زمان تکوین، یعنی دورۀ غـزنوی تـا پایان دورۀ صفوی، صحنۀ رویارویی گروهها و جریانهای مذهبی، فکری، فرهنگی و سیاسی بوده است. مـیتـوان گفت کـه عصر غزنوی سرآغاز شکوفایی ابومسلمنامه بوده اسـت. از دلایـل این ادعا، تعداد درخور توجهی از نسخههای این داستان اسـت که نام سلطان محمود غزنوی در آنها ذکر شده است که ازجملۀ آنان نسخۀ ابومسلمنامۀ طرسوسی است (طرسوسی، 1380: 36-39). در این قصه، ابومسلم یک شیعۀ متعصب و وفادار به امام پنجم شیعیان معرفی میشود که ارادت و وفاداری خود را به امامان بارها اعلام میکند (طرسوسی، 1380: 1/43، 4/259، 261، 262، 264 و...) در دورۀ سلجوقی یعنی قرن 5 و 6 هجری این داستان مشهور بوده است و شیعیان بهدلیل نقش ابومسلم در نابودی امویان دشمن امامان و برداشتن لعن امام علی(ع)، بهعنوان یک قهرمان شیعه، از آن تمجید میکنند (قزوینی رازی، 1358: ص ٢١٥-٢١٦ و ١٥٩؛ حسنی رازی، ١٣١٣: ١٠١). در سدۀ هفتم تا دهم هجری، یعنی دورۀ مغولان و تیموریان، که تشیع عامیانه در ایران در حال رشد و گسترش است، براساس شواهدی که در متون این دوره انعکاس یافته است، قصۀ ابومسلم همچنان در بین مردم محبوبیت داشته است (نک به: نخجـوانی، 1313: ص ٧٩، ٨٤ و 86؛ واصفی، 1961: 626 و 632). در دورۀ صفویه نیز، نقالی و قصهخوانی ابومسلم در ابتدای حکومت صفوی همچنان در بین عموم مردم ایران و بهویژه صوفیان قزلباش رواج داشته است (جعفریان، 1379: 1176تا 1177). گفته شده است که سلطان حیدر و نیز شاهاسماعیل از این قصهخوانان در اردبیل استفاده میکردند تا قصۀ ابومسلم را برای مردم بخوانند و همانندیهای روشنی میان طریقت صفوی و خاطرۀ تاریخی آن رهبر شجاع، یعنی ابومسلم برقرار کنند (میچل، 1397: 58)؛ بهطوری که با توجه به رویکرد انتقامجویانۀ ابومسلم نسبتبه دشمنان اهلبیت، قصهخوانی سرگذشت ابومسلم خراسانی، موجب تقویت روحیۀ شجاعت و انتقامجویی میشد. صوفیان وابسته به طریقت صفوی، برای تحریک مردم، قصۀ ابومسلم را با شور و هیجان میخواندند؛ زیرا دشمنی انکارناشدنی او با امویان و نیز حیات جاویدش برای تودههای مردم خوشایند بود (زرینکوب، 1362: 228 تا 229). درواقع، خوانش جدید از قصههای کهن و متناسبسازی آنان با نیازهای زمانه، یکی از مسائل مهمی بود که حکومت صفوی در تکوین سلسلۀ خود و برای پیشبرد اهدافشان از آن استفاده کردند (همان)؛ اما با تثبیت سلسلۀ صفویه این قصه با بیمهری مواجه شد. ورود علما و فقهای شیعه به دربار صفوی از دلایل این بیمهری بود؛ زیرا آنان توانسـتند صـوفیان را از کانون و مرکز قدرت به حاشیه برانند و خود ادارۀ امور را بر عهده گیرند. با ورود علما به دربار صفوی، تغییرات مهمی در فضای فرهنگی جامعۀ ایران نیز رخ داد. از مهمترین این تغییرات این بود که تشیع فقاهتی جایِ عقاید و مفاهیم شیعۀ عامیانه را گرفت و علما با باورهایی مبارزه کردند که با معیارها و ملاکهای شریعت همخوانی نداشت. این رویارویی را میتوان تقابل تشیع فقاهتی و رسمی با تشیع عامیانه یا تقابل علما و صوفیان دانست. به سخن دیگر، علما بهعنوان رقیب باورهای تندروانۀ صوفیان قزلباش، علاوه بر کوشش برای گرواندن تعداد زیادی از ایرانیان از تسنن به تشیع، میبایست مفاهیم عامیانۀ شیعی و شعائر صوفیانه را بیاعتبار میکردند؛ مفاهیمی که در بین ایرانیان و صوفیان ریشه داشت (ابیصعب، 1396: 118 تا 119)؛ از این رو، قصهخوانی و نقالی، بهویژه ابومسلمنامه بهعنوان ابزار مهم صوفیان و جایگاه برتر آن در بین عامه مردم، مورد انکار جدی علمای شیعه قرار گرفت. پادشاهان صفوی نیز که این زمان دیگر نیازی به تصوف نداشتند، از صوفیه حمایت نکردند، بلکه در سرکوب آنان، با عالمان شریعت همداستان شدند (جعفریان، 1379: 2/860 تا 861). ازجمله علمایی که بهجِد، تلاش میکنند که ابومسلمنامهها را حذف کنند، فاضلالدینحموی است؛ بهطوری که بیش از یکچهارم حجم کتاب انیسالمؤمنین را به ابومسلم اختصاص داده است. تحلیل گزارشهای متن کتاب ما را به فهم چگونگی روش حموی برای غیریتسازی و حاشیهرانی ابومسلم نزدیک میکند. این تلاش فاضلالدین را میتوان در پنج دسته تقسیمبندی کرد: خارجکردن ابومسلم از دایرۀ تشیع؛ بهکارگیری صفات توهینآمیز و منفی برای ابومسلم، قصهخوانها و مخاطبان آنها؛ حاشیهرانی با ذکر فتوای تحریم قصهخوانی و جایزبودن لعن ابومسلم؛ حاشیهرانی با ذکر مبارزات شاهاسماعیل و شاهطهماسب علیه قصهخوانی و ابومسلمخوانی؛ موثقدانستن منابع خودی. در ادامه برای درک انضمامیتر از چگونگی غیریتسازی ابومسلمنامهها، با آوردن مثالهایی از متن در چند دستۀ مذکور، روشهای او را شرح و تحلیل میکنیم. 1- تأکید بر شیعهنبودن ابومسلم فاضلالدین برای تخریب قهرمان صوفیان قزلباش و تضعیف جایگاه ابومسلم در بین مردم، به شیوههای مختلف ابومسلم را فردی غیرشیعی معرفی کرده است؛ چنانکه مستقیم دربارۀ او آورده است: «ابومسلم مردى بود فاجر، نبود از شیعۀ امامان ما، اعتراف نکرد به امامت ایشان و از سختترین مخالفان ایشان بود» (حموی، 1363: 143-144). همچنین بارها ابومسلم را طرفدار عباسیان نشان میدهد و به اقدامات او در جهت به خلافت رسیدن عباسیان اشاره میکند تا او را فردی خارج از دایرۀ تشیع نشان دهد (برای نمونه نک: همان: 156). حموی برای تأکید بیشتر بر این امر، او را فردی دمدمیمزاج نشان داده است که هیچگاه در عقیدهاش استوار نبوده و نهتنها هیچوقت شیعه و طرفدار اهلبیت نبوده است، حامی دشمنان اهلبیت، مشرک و مدعی حلول نیز بوده است (همان: 139؛ برای دیدن مصداقهای بیشتر نک به: همان: 138-139و 145-147 و 159-160 و 165- 166 و 171). حموی قصۀ ابومسلم را بهدلیل دروغهایی که بر امامان نسبت داده و تلاشی که برای تطهیر ابومسلم انجام داده است، چیزی جز پارهای افترا و تهمت علیه مذهب شیعه ندانسته است. به نظر او مطالبی مانند اجازۀ ابومسلم از امام باقر(ع) برای قیام و خروج علیه حکومت اموی یا امام علی(ع) «از در خیبر آهن از براى تبر او (ابومسلم) مفروز ساخت»، تهمت و افترا به ائمه است (حموی، 1363: 159). 2- بهکارگیری صفات توهینآمیز و منفی برای ابومسلم، قصهخوانها و مخاطبان آنها از روشهای متداول در حاشیهرانی و طرد مخالفان، استفاده از واژگان و جملات منفی است. در متن انیسالمؤمنین، واژگان و عبارات منفی به کار گرفته شده برای طرد و حاشیهرانی ابومسلم و طرفدارنش، گستردگی زیادی دارد. برخلاف ابومسلمنامهها که ابومسلم را یک اَبَرقهرمان و یک شیعۀ کامل معرفی میکنند و حتی با نسبتدادن معجزات و کرامات، او را به یک انسان ماورائی تبدیل میکنند (نک به: طرسوسی، 1380: 1/101 و 558؛ 2/29، 65، 241 و 277؛ 4/252، 259، 261 و...)، حموی با استفادۀ فراوان از واژگان و عبارات منفی دربارۀ ابومسلم، نهتنها او را به مقام یک انسان عادی، به یک نامسلمان و کافر در جامعۀ مسلمان تبدیل میکند. این واژگان نشان میدهد حاشیهرانی ابومسلم در سه جهت اجتماعی، اخلاقی و اعتقادی انجام میشود. بهلحاظ اجتماعی، حموی با زیر سؤال بردن اصل و نسب ابومسلم، قصد دارد قهرمان ﻗﺼﮥ محبوب قزلباشها و طریقت صوفیان را فردی بیهویت و بیریشه نشان دهد؛ چنانکه با اشاره به پدر ابومسلم به نام «احمد» که در ملازمت معقل حداد و مادر او که کنیزک معقل حداد بوده است، در نشاندادن مرتبۀ پایین اجتماعی خانوادۀ ابومسلم و فرومایهبودن آنان میکوشد (حموی، 1363: 152 تا 153). همچنین با کاربرد واژگانی چون «هجینی»[4] (حموی، 1363: 152)، «لقیط» و سر راهی و بنده (برده) خواندن ابومسلم (همان: 153 و 154)، «مولود مردود» ،«غلام»، «ابنالخبیثه»، «ابناللخناء»[5]، «جثه خبیثه» به تضعیف و اصالتزدایی و بیهویتسازی ابومسلم میپردازد (نک به: همان: 140 تا 190). فاضلالدین برای هویتزدایی از خراسانی و ایرانیبودن ابومسلم، با قطعیت از کوفیبودن ابومسلم سخن میگوید (همان: 152). حموی ابومسلم را به یک بردۀ فرومایه تنزل میدهد که در زمرۀ «ارازل و اوباش» و پایینترین طبقات اجتماعی است که هیچ خیری به مردم نمیرسانند. درواقع حموی میکوشد دو عامل ثروت و نسب را، که باعث منزلت اجتماعی افراد میشدند، از پیرامون شخصیت ابومسلم بِزُداید. ازلحاظ اخلاقی نیز نویسنده با بهکارگیری واژههایی چون حیلهگر، سر دفتر نفاق، خبیث، فاجر، ظالم و فرومایه نشان میدهد ابومسلم به هیچ مبانی اخلاقی پایبند نبوده است (نک به: همان: 140 تا 190). حتی فاضلالدین، ابومسلم را خائنِ فرصتطبی معرفی میکند که موقتاً با علویان روابط دوستانه برقرار میکند تا حمایت آنان را در مبارزۀ عباسیان علیه امویان جلب کند (همان: 136، 142-143). به این ترتیب در روایت حموی، شخصیت ابومسلم نهتنها بهعنوان قهرمان حماسی حفظ نمیشود، به پستترین انسانها نیز تبدیل میشود. ازلحاظ اعتقادی، فاضلالدین با بهکارگیری واژههایی چون کافر، ملحد، ناصبی، دشمن خدا، اهل جهنم، اهل نار، مدعی الوهیت، ملعون، لعین، خارجی پرکین به حاشیهرانی او میپردازد. همچنین از قرآن کریم و احادیث برای حاشیهرانی طرد ابومسلم و ابومسلمنامه کمک گرفته شده است؛ چنانکه با استناد به آیۀ «إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ»[6]، ابومسلم را در زمرۀ «کافرین» و «منافقین» و «اصحاب نار» قرار داده است (همان: 147). حموی پس از آنکه ابومسلم را بهلحاظ اعتقادی و دینی «کافر» قلمداد کرده است، با دروغ و کذبخواندن ابومسلمنامه، با کاربست واژگان و عبارات منفی چون: «ارباب شقاوت»، «افسانهخوانان سنّى سیرت و یاوهگویان ناصبى سریرت»، دروغپیشه، دروغگو، بدبختان، فریبندۀ گروهی، زیانکاران گمراهکنندۀ طایفه، شیطانصفتان، بادپیمایان کجاندیش، افسانهخوانان بیحیای یاوهگو... (همان: 140-190)، به حاشهرانی قصهخوانان ابومسلم میپردازد. حموی تلاش دارد آنان را نماد تزویر و فریب نشان دهد و اعتبار آنان را بهعنوان عناصر طریقت تصوف از بین ببرد. حموی همچنین از گوشدهندگان ابومسلمنامه با عبارات توهینآمیز یاد میکند؛ چنانکه از آنان با عناوینی چون: عوام کالانعام، زیانکاران گمراه، مستضعفان متفکر و حیران، کوتهنظران، پرستندۀ قصهخوانان، بندگان شیطان، جهّال، ملاحده، اهل جهنم، جایز لعن یاد میکند (همان: 140-190). حموی تلاش دارد که آنان را نیز مانند قهرمان حماسی گفتمانشان به حاشیه براند. استفاده از کلمات و جملات منفی فوق از سوی حموی برای ابومسلم و یاران و دوستدارانش، سعیِ او برای باطل و گمراه نشان دادن و بیهویتکردن و نهایتاً تضعیف و به حاشیه راندن گفتمان صوفیان است. 3- حاشیهرانی با ذکر فتوای تحریم قصهخوانی و جایزبودن لعن ابومسلم حموی با دروغ و کذبخواندن ابومسلمنامه، قصهخوانان را سرزنش میکند که وقایع تاریخی را دستکاری کردهاند و با استناد به برخورد ائمه با قصهخوانان، با آنان مقابله میکند؛ چنانکه به نقل از امام صادق(ع)، مؤمنان را از گوشدادن به قصهخوانان بر حذر میدارد و گوشدهندگان این قصهها را بندگان شیطان معرفی میکند (همان: 142 تا 143). همچنین حموی با تفسیر آیۀ 113 سورۀ هود، خواندن و شنیدن قصّۀ ابومسلم را سبب گرفتاری در آتش جهنم میداند (همان: 186)؛ درواقع او میخواهد بگوید که گوشدادن به قصۀ فردی که ازلحاظ اخلاقی و اجتماعی و دینی مطرود است، نهتنها عمرش را تلف میکند و فایدهای به او نمیرساند، حرام است. به بیان دیگر بعد از اینکه حموی با کمک واژهها و عبارتها ابومسلم را کافر نشان میدهد، با کمک احادیث و آیات قرآن جایگاه او را در آتش میداند و کسی را که به داستان زندگی او گوش دهد، در زمرۀ مرتکبین فعل حرام قلمداد میکند (نک به: همان: 143، 145، 147، 148، 149، 150، 179، 186 و 187-188). یادکرد از فتوای کرکی، بزرگترین شخصیت مذهبی زمانهاش، در حرامدانستن قصهخوانی و گوشدادن به آن و نیز جایزبودن لعن ابومسلم از دیگر شیوههای حاشیهرانی صوفیان است و درواقع با این شیوه تیر خلاص را بر پیکرۀ باورهای اهل تصوف میزند (همان: 188-189). همچنین حموی برای مقبولیت این فتوای کرکی قبل از بیان فتوای او، با صفات برجستهای چون «وارث علوم الأنبیاء والمرسلین» و «أستاد أهلالحقّ والیقین» (همان: 188) از او یاد میکند؛ درواقع به عالمبودن او گواهی میدهد تا سخنان او از سوی همه پذیرفته شود. 4- حاشیهرانی با ذکر مبارزات شاهاسماعیل و شاهطهماسب علیه قصهخوانی و ابومسلمخوانی یادکرد از مبارزه و اقدامات شاهاسماعیل و شاهطهماسب با قصهخوانی و ابومسلمخوانی از دیگر روشهای غیریتسازی بنیاد اندیشهای صوفیان است. حموی با یادکرد صفات برجستهای چون «تنفیذ احکام شریعت و اعلاى اعلام ملّت و ترویج مذهب حقّ امامیّه و استمالت قلوب طایفه ناجیه» (همان: 140)، دربارۀ شاهاسماعیل و صفات «حضرت شاه شیعهپرور، ناصب رایات ائمّۀ اثنىعشر، مؤیّد دین مبین...» دربارۀ شاهطهماسب، از اقدام آنان در تخریب آرامگاه ابومسلم و منع قصهخوانان آن تقدیر میکند (همان: 141). به نظر میرسد حموی با تأیید شاهان صفوی با صفات برجسته، درواقع آنان را معیار حق و راستی معرفی میکند و میخواهد بگوید اگر ابومسلم و قصهخوانان آنان حق بودند، اینچنین شاهان آرامگاه را نابود و قصهخوانان آن را مجازات نمیکردند. شایان ذکر است که در متون شرححالنگاری پیشین، نویسندگان به دورۀ معاصر با خودشان نمیپردازند؛ از این نظر کار حموی را میتوان متفاوت و نوآورانه دانست (نک به: مفید، 1413؛ طبرسی، 1390؛ اربلی، 1381). توجه به زمانۀ خویش که از سوی صاحب انیسالمؤمنین انجام شده است، حتی از سوی نویسندۀ بزرگ شیعی یعنی شیخ مفید، که تا حدی با سیاستهای آلبویه همگرایی داشت، انجام نشده است. او در کتاب خود اسمی از سلاطین آلبویه به میان نمیآورد و یا حتی از مراسم عزاداری محرم، که سلاطین آلبویه از آن حمایت میکردند، سخنی به میان نمیآورد (نک به: مفید، 1413). 5- موثقدانستن منابع خودی حموی برای حاشیهرانی ابومسلمنامه ادعا دارد که اخبار خود را مستند به منابع درست آورده است و بر درستی اخباری تأکید میکند که آورده شده است؛ مثلاً میگوید: «به دلایل قاطعه و اخبار متواتره» (همان: 187-188)، «امّا آنچه نزد اصحاب ما امامیّه به صحّت رسیده ...» (همان: 152). همچنین، برای تأیید درستی منابع خود از نویسندگان آن با صفات برجسته یاد میکند؛ برای مثال دربارۀ سید مرتضی آورده است: «سندالمجتهدین، علّامةالورى، السیّدالمرتضى علمالهدى» (همان: 151؛ برای دیدن مثالهای بیشتر نک به: همان: 137، 138، 142 و 151). نتیجهگیری همانطور که در متن مقاله گفته شد، حموی کتاب انیسالمؤمنین خود را در 938ق، یعنی در زمان شاهطهماسب نگاشت. این شاه صفوی در جهت حاکمیت نگرش شیعی در جامعۀ ایرانی، به تشکیل یک ساختار دینی شیعی با همکاری علما و فقهای شیعه اقدام کرد. از علمایی که نقش برجستهای در این ساختار جدید و یکپارچهسازی مذهب تشیع در جامعۀ ایران و حاکمیت نگرش شیعۀ شریعتی داشت، محقق کرکی بود که برای تثبیت تشیع در ایران، رویکرد فرهنگی را کارآمدتر از مواجهۀ سیاسی و نظامی میدانست. در این روند فرهنگی برای تغییر مذهب در ایران، شاگردان کرکی ازجمله فاضلالدین حموی به او یاری رساندند. در راستای این هدف فرهنگی است که حموی، متن انیسالمؤمنین را مینویسد. اولین مؤلفۀ محوری متن، اثبات حقانیت امامت دوازده امام شیعه است؛ درواقع این اثبات، اثبات حقانیت تشیع را به دنبال دارد. حموی برای اثبات حقانیت امامت ائمه(ع) از مؤلفۀ دوم متن، یعنی غیریتسازی اهل تسنن نیز کمک میگیرد. در تثبیت مؤلفۀ امامت، تمرکز بر حقانیت امام علی(ع) بوده و در تثبیت مؤلفۀ غیریتسازی اهل تسنن نیز تمرکز بر طرد و حاشیهرانی سه خلیفۀ نخست بوده است. با توجه به زمانۀ مؤلف، در متن انیسالمؤمنین بحث حاشیهرانی خلفا در مقایسه با متون اهلبیتنگاری کسانی چون شیخ مفید، طبرسی و اربلی نمود بیشتری پیدا میکند. مؤلفۀ سوم متن، غیریتسازی اهل تصوف است که با حاشیهرانی ابومسلم صورت میگیرد؛ زیرا هدف دیگری که حموی در متن خود دنبال میکند، بیاعتبارکردن مفاهیم عامیانۀ شیعی و شعائر صوفیانه است؛ از این رو در متن انیسالمؤمنین، ابومسلم بهعنوان قهرمان صوفیان و ابومسلمنامه بهعنوان ابزار مهم آنان به شیوههای گوناگون طرد و حاشیهرانی میشوند. این امر نیز در متون اهلبیتنگاری سابقهای ندارد و برای اولینبار است که در این متون وارد میشود. درواقع هدف اصلی تألیف کتاب انیسالمؤمنین، اثبات حقانیت امامت شیعی براساس خوانش شیعۀ فقاهتی است، نه شیعۀ صوفیانه و عامیانه؛ از این رو حموی در این متن با رقبا و اندیشههای رقیب مبارزه میکند. خلاصه اینکه این اندیشههای رقیب خود را در دو ساحت نشان میدهد: مؤلفۀ طرد تسنن با تأکید بر حاشیهرانی خلفا و مؤلفۀ خیلی مهم طرد تصوف براساس حاشیهرانی ابومسلم. پس میتوان گفت، حموی از این دو مؤلفۀ اخیر در جهت اثبات حقانیت امامت شیعی کمک میگیرد. [1] . با این حال، با توجه به تحولات قرون گذشته، باید به این نکته توجه داشت که در جامعۀ ایرانی اواخر قرن نهم، آمادگی برای پذیرش تشیع وجود داشت (نک به: صفتگل، 1381: 136-139). [2] . شیخ مفید این خبر را نقل کرده است (مفید، 1413: 1/84 و 63)؛ اما طبرسی و اربلی این خبر را ذکر نکردهاند. [3] . این موضوع را طبرسی و اربلی بهدلیل شرایط زمانه نقل نکردهاند (طبرسی، 1390؛ اربلی، 1381). [4] . هجین در لغت به کسی گفته میشود که پدرش آزاد و مادرش کنیز بوده باشد. | ||
مراجع | ||
1 . ابیصعب، رولاجردی (1396)، تغییر مذهب در ایران، دین و قدرت در ایران عصر صفوی، ترجمۀ منصور صفتگل، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 585 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 273 |