
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,685 |
تعداد مقالات | 13,846 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,788,102 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,965,250 |
بررسی تأثیر ویژگی معنایی جانداری و نقشهای موضوعی بر آرایش جمله در بیماران زبانپریش فارسیزبان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نشریه پژوهش های زبان شناسی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 4، دوره 14، شماره 1 - شماره پیاپی 26، اردیبهشت 1401، صفحه 49-68 اصل مقاله (1013.22 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jrl.2022.132975.1645 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
حسین رحمانی1؛ مژگان چگنی* 2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استادیارگروه زبان شناسی، دانشکده ادبیات و زبان های خارجی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2مربی گروه آموزش زبان انگلیسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، واحد خرمآباد، دانشگاه آزاد اسلامی، خرمآباد، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آسیبهای مغزی و زبانپریشی ناشی از آن بسیار شایع بوده و شناخت سریع آنها از اهمیت ویژهای برخوردار است. توصیف توانمندیهای گفتار و زبان در بیماران زبانپریش، به تشخیص اختلالات مربوطه، ارزیابی و غربالگری آنان کمک میکند. از این رو، به منظور تعیین اختلالات زبانی ناشی از آسیب مغزی در بیماران زبانپریش و نیز برای نشان دادن تأثیر تفاوتهای ساختاری زبانها بر ماهیت علائم زبانپریشی این تحقیق انجام گرفته است. روش بررسی در این پژوهش از نوع توصیفی- تحلیلی است. نمونههای مورد مطالعه، هفت بیمار آسیب مغزی بودند که با تشخیص قطعی زبانپریشی در مراکز گفتاردرمانی تهران تحت درمان بودند. گروه شاهد شامل ده فرد سالم بود که ازنظر سن، زبان و میزان تحصیلات با گروه مورد همخوانی داشتند. متغیر مورد بررسی در این مطالعه، آرایش جمله و تأثیر ویژگی معنایی جانداری و نقشهای موضوعی بر ترتیب قرار گرفتن گروه اسمی در جملههای بیماران زبانپریش بود. آزمون شامل دو بخش شفاهی و کتبی بود. بخش شفاهی آزمون توصیف تصاویر و بخش کتبی آزمون جملههای بههم ریخته بود که میبایست توسط بیمار مرتب میشد. دادههای بهدست آمده در دو گروه مورد قضاوت آماری قرار گرفت. در تمامی آزمونها صددرصد افراد شاهد بدون در نظر گرفتن ویژگی جانداری، برای توصیف تصاویر از توالی کنشگر/کنشپذیر استفاده کردند، اما در مورد بیماران، ویژگی جانداری بر ترتیب قرار گرفتن گروههای اسمی مؤثر بود و در برخی موارد سبب پیشی گرفتن کنشپذیر بر کنشگر شد. بر اساس دادههای بهدست آمده به نظر میرسد که افراد دچار آسیب مغزی علاوه بر استفاده از نقشهای معنایی در تعیین توالی گروههای اسمی قادر به درک و تشخیص ویژگی معنایی جانداری در گروههای اسمی نیز بوده و در کنار نقشهای موضوعی از آن به عنوان عاملی مؤثر بر ترتیب قرارگرفتن گروههای اسمی استفاده میکنند. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آسیب مغزی؛ زبانپریشی؛ نقشهای موضوعی؛ جانداری؛ آرایش جمله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
. مقدمه به دلیل ارتباط نزدیک آسیبشناسی گفتار با علم زبانشناسی، بررسی این اختلالات از سوی زبانشناسان میتواند به درک بهتر ماهیت فروپاشی زبان در این بیماران کمک کرده و آسیبشناسان گفتار و زبان را در حل مشکلات این بیماران یاری نماید. از سوی دیگر فرصتی برای زبانشناسان فراهم میکند تا یا به صورت تجربی و بر اساس دادههای عینی به نظریهپردازی پرداخته و یا فرضیات زبانشناختی را به اثبات برسانند. با مقایسه دادههای زبانی در بیماران زبانپریش زبانهای مختلف، میتوان مشاهده کرد که بخشی از این دادهها ویژگیهای عمومی و مشترکی را نشان میدهند که مستقل از نوع زبانی که بیماران به آن تکلم میکنند، در اغلب بیماران مشاهده میشوند که همگانیهای زبانپریشی نامیده میشوند. اما بخشی دیگر از این دادهها در بیماران زبانهای مختلف متفاوت بوده و تنوعات بیشتری را نشان میدهند. علت برخی از این تنوعات، ویژگیهای ساختاری متفاوت بین زبانهاست که سبب تفاوت در علامتشناسی زبانپریشی از یک زبان به زبان دیگر میشود. دسته دیگر از این تنوعات به میزان پیچیدگی ساختهای زبانی در یک زبان و میزان باری که پردازش آنان بر ذهن وارد میسازد، بستگی دارد؛ بهگونهای که ساختهایی که از نظر نحوی و ساختواژی پیچیدهتر هستند، آسیبپذیرتر بوده و سریعتر از بین میروند. از این رو با مطالعه و بررسی این تنوعات میتوان به حقایقی در مورد ساختار و ویژگیهای خاص هر زبان پی برد. این امر سبب شده است که این دسته از دادهها در هر زبانی از اهمیت ویژهای برخوردار بوده و مورد توجه زبانشناسان قرار گیرند. از آنجا که در ایران رابطه بین ویژگیهای ساختاری زبان فارسی و علائم زبانپریشی کمتر مورد توجه قرار گرفته است، ضرورت انجام چنین تحقیقی که به توصیف نشانههای زبانپریشی در زبان فارسی با توجه به ویژگیهای ساختاری این زبان بپردازد، محسوس مینماید. هدف از انجام این پژوهش، توصیف برخی از نابسامانیهای ساختاری در دادههای بیماران زبانپریش فارسی زبان است تا مشخص شود ویژگیهای ساختاری زبان فارسی تا چه اندازه در بروز تنوع دادههای این بیماران نقش دارد. از این رو، آرایش جمله که یکی از جنبههای ساختاری متفاوت در دو زبان فارسی و انگلیسی است، انتخاب شده است تا به کمک آن بتوان تأثیر تفاوت ساختاری زبانها بر ماهیت علائم زبانپریشی را بررسی کرد. همچنین برای بررسی رابطه بین میزان پیچیدگی عناصر زبانی و آسیبپذیری آنها، تأثیر ویژگی جانداری و نقشهای موضوعی نیز بر آرایش جمله بررسی شد، زیرا درک ویژگی جانداری و نقشهای موضوعی، نیازمند شناخت روابط پیچیده معنایی بین گروههای اسمی و نیز اطلاعاتی از جهان خارج است. جزئیات بیشتر در مورد علت انتخاب این متغیرها در بخش چارچوب نظری توضیح داده خواهد شد. بر این اساس، دو فرضیه در این پژوهش مطرح و مورد بررسی قرار گرفتند:
در ادامه، ابتدا به چارچوب نظری که مبنای این پژوهش قرار گرفته است، اشاره خواهد شد و پس از اشاره به پژوهشهای مرتبط در این زمینه، آزمونها و روشهای بهکارگرفته شده توضیح داده خواهد شد. در نهایت، دادههای جمعآوری شده توصیف و مورد بحث قرار میگیرد تا از این طریق صحت و سقم فرضیههای مطرح شده مشخص گردد.
پژوهشهای تطبیقی انجام شده در زمینه زبانپریشی در زبانهای مختلف نشان داده است که علامتشناسی دستورپریشی بهطور عمده بستگی به ویژگیهای ساختاری و نحوی هر زبان دارد. به همین دلیل علیرغم همگانیهایی که در دادههای بیماران زبانپریش وجود دارد، تنوعات بسیاری را نیز میتوان مشاهده کرد. در پی توجیه این تنوعات و الگوهای متفاوت فروپاشی زبانی در بیماران، بیدکر و کارامازا[1] (1985) اصولی را مطرح ساختند که به عنوان چارچوب نظری، مبنای انتخاب متغیرهای زبانی در این تحقیق قرار گرفتند. بیدکر و کارامازا (1985، نقل شده درCaplan, 1995:285) در تحقیق بر روی دادههای زبانی بیماران زبانپریش به این نتیجه رسیدند که اختلالات گفتاری در این بیماران متفاوت است. همچنین پیبردند که الگوی اختلال در بیماران زبانپریش ایتالیایی و انگلیسی نیز مشابه نیست. با بررسی بیشتر این تنوعات، آنان به این نتیجه رسیدند که میتوان این تنوعات را به سه دسته تقسیم کرد: 1- تنوع الگوی اختلالات در بیماران به تفاوتهای ساختاری زبانهای متفاوت مربوط میگردد. 2- علت برخی دیگر از تنوعات، تفاوت در میزان پیچیدگی ساختهای متفاوت در درون یک زبان است. 3- شدت بیماری نیز خود میتواند عاملی در ایجاد تنوع باشد. این اصول، انگیزه انتخاب متغیرهای این پژوهش، یعنی آرایش جمله، ویژگی معنایی جانداری و نیز نقشهای موضوعی هستند. در بخش روش پژوهش، ارتباط این متغیرها با اصول پیشنهادی بیدکر و کارامازا توضیح داده خواهد شد. آرایش جمله به ترتیب حضور گروهها در درون جمله اشاره دارد، و به معنای توالی عناصر دستوری چون فاعل، مفعول و فعل در جمله است. آرایش جمله یک ویژگی نحوی است که در مطالعات ردهشناسی زبانها بسیار مورد توجه قرار گرفته و معیار مهمی برای طبقهبندی زبانها به شمار میآید. بر اساس این ویژگی، دو زبان فارسی و انگلیسی در دو رده متفاوت قرار میگیرند. در سیر مطالعات زبانشناسی به آرایش جمله به صورت پدیدهای با ماهیت دوگانه نگریسته شده است که در تعیین آن اصول دستوری و سبکی هر دو دخالت دارند. به عنوان یک پدیده دستوری، آرایش جمله ابزاری است برای بیان روابط دستوری و نتیجه آن به صورت الگوی غالب توالی ارکان جمله در یک زبان تجلی میکند. پارامتر اساسی ردهشناسی آرایش جمله را ترتیب نسبی سه سازه عمده بند اصلی یعنی فاعل[2]، مفعول[3] و فعل[4] که اصطلاحاً آن را الگوی غالب آرایش جمله مینامیم، تشکیل میدهند. بر این اساس، انگلیسی در زمره زبانهای رده svo قرار میگیرد (Comrie, 1983:81). مطالعات ردهشناسی زبانهای مختلف نشان داده است که از 6 امکان مختلف در ترکیب فاعل، فعل و مفعول، سه ترتیبsvo, sov و vso در زبانها به وفور یافت میشوند و ترکیبات دیگر از بسامد کمتری برخوردارند ( Greenberg, 1980: 76- 77). در مورد ردهبندی زبان فارسی البته اختلاف نظر وجود دارد. ثمره (1369) معتقد است، اگر چه آرایش بند اصلی در زبان فارسی استثناناً ov است، اما از نظر دیگر پارامترها، این زبان بیشتر به رده vo گرایش دارد؛ از این جهت، آرایش جمله در این زبان را vo میداند. اما دبیرمقدم (1392) با انجام بررسیهای درزمانی و همزمانی در این زمینه به این نتیجه رسیده است که زبان فارسی در حال تغییر و گذر از رده ov به رده vo میباشد و اگر چه بخش عظیمی از این تغییر صورت گرفته است، اما کاملاً تثبیت نشده است. از این نظر میتوان گفت این زبان در یک مرحله بینابین بین این دو رده قرار دارد و به همین دلیل تنوعات بیشتری را نشان میدهد. از سوی دیگر آرایش جمله را میتوان یک پدیده سبکی و کاربردی دانست. در آن صورت توالی ارکان جمله، صورتها و توالیهایی را شامل میشود که به دلایل کاربردی از الگوی غالب آرایش جمله در آن زبان تخطی میکنند. در بین عوامل معنایی و کاربردی مؤثر بر آرایش جمله میتوان ساخت سلسله مراتبی جانداری را نام برد. بر اساس این الگو، همواره این گرایش وجود دارد که گروههای اسمی جاندار در آغاز جمله قرار بگیرند. (Asher, 1994: 4633 ) جانداری یک اصل معنایی و دستوری است که مبتنی بر میزان حساس یا زنده بودن مرجع یک اسم است. این مفهوم چیزی فراتر از یک تمایز دوگانه بین یک جاندار ساده و بیجان است. بسیاری از زبانها دارای ساخت سلسله مراتب جانداری هستند. در اغلب زبانها، انسان دارای بالاترین مرتبه جانداری است و پس از آن به ترتیب حیوانات، گیاهان، نیروهای طبیعی، اشیاء مادی و مفاهیم انتزاعی قرار دارند. در مورد خود انسان نیز، زبانها بر اساس ویژگی "شخص" اغلب سلسله مراتبی قائل میشوند، که در آن معمولاً ضمایر اول شخص و دوم شخص در رتبه بالاتری از سوم شخص قرار دارند. در این سلسله مراتب جانداری همچنین اغلب اسامی مفرد در بالای اسامی جمع قرار دارند. (Mutsumi, 1999) از دیگر عواملی که تأثیر آن بر آرایش جمله مورد بحث قرار گرفته است، نقشهای موضوعی است. نقش موضوعی عبارت است از رابطه نحوی و معنایی زیربنایی که بین گروه اسمی و فعل برقرار میشود و البته بیشتر به معنا و سطح معنایی مربوط میگردد. چارلز فیلمور (1968) این نقش را تحت عنوان حالت مطرح میسازد و شش حالت کنشگر، کنشابزار، کنشگیر، کنشنمود، کنشجایگاهی و کنشپذیر برای آن قائل میشود. وی معتقد است که این حالات در هر یک از زبانهای طبیعی دنیا یافت میشوند. هیچ یک از این نقشها با روابط روساختی چون فاعل و مفعول قابل انطباق نیستند و در بافتهای متفاوت میتوانند نقشهای دستوری متفاوتی داشته باشند. (Fillmore, 1968: 24- 25). براین اساس تعریف سه نقش کنشگر، کنشابزار و کنشپذیر که در این پژوهش مورد استفاده قرار خواهند گرفت، چنین خواهد بود: کنشگر نقشی است که به موجود جانداری که سبب انجام عمل است تعلق میگیرد. کنشابزار نقشی است که به نیرو یا شیء بیجانی که بهصورت غیرمستقیم در عمل یا حالت تعیین شده توسط فعل دخالت دارد، اشاره میکند و نهایتاّ کنشپذیر خنثیترین نقش معنایی است که براساس تعبیر معنایی فعل مشخص میشود و این مفهوم به عناصری که از عمل فعل متأثر میشوند، تعلق میگیرد. در مورد جایگاه این عناصر در جمله و تأثیر آنان بر آرایش جمله، پالمر[5] (1366) معتقد است اسامی که در یکی از حالتهای کنشگری، کنشابزاری و کنشپذیری قرار دارند، میتوانند به عنوان فاعل دستوری جمله معرفی شوند و ترتیب این عمل در شرایطی که جمله دارای فعل معلوم باشد، به صورت کنشگر، کنشابزار و کنشپذیر است. به بیان سادهتر، کنشگر همواره فاعل جمله است. کنشابزار در صورت عدم وجود کنشگر میتواند جایگاه فاعل جمله را به خود اختصاص دهد و به همین ترتیب اگر در جملهای کنشگر و کنشابزار وجود نداشته باشد، کنشپذیر جایگاه فاعل را اشغال خواهد نمود. (پالمر، 1366: 227-228). افراد مختلفی به بررسی آرایش جمله در بیماران زبانپریش پرداخته و فرضیههایی را در این زمینه مطرح نمودهاند که از آن جمله میتوان تحقیق انجام شده توسط سافران[6] و همکارانش (1980) بر روی بیماران زبانپریش انگلیسی زبان را نام برد. ایشان در این تحقیق، تأثیر ویژگی جانداری بر نحوه قرار گرفتن اسامی نسبت به فعل را در دادههای پنج بیمار دستورپریش مورد مطالعه قرار دادهاند. در این بررسیها از آزمون توصیف تصاویر استفاده شده است؛ پس از تحلیل دادههای بهدست آمده از بیماران، فرضیات زیر بدست آمده است: الف) هنگامی که یک اسم جاندار بر یک اسم غیر جاندار عمل میکند (تصویر پسری که به یک توپ ضربه میزند) تقریباً همیشه اسم جاندار قبل از فعل قرار میگیرد. ب) در صورت تأثیر یک اسم جاندار بر اسم جانداری دیگر (تصویر دختری که پسری را هل میدهد) در حدود 3/2 موارد، اسم جاندار کنشگر قبل از فعل قرار میگیرد. آزمون جملههای بههمریخته نیز همین نتایج را نشان میدهد. نویسندگان این مقاله معتقدند که نقشهای موضوعی در تعیین الگوی آرایش جمله نقشی ندارند، بلکه در این موارد تنها مشخصه جانداری نقش تعیینکننده دارد. آنان همچنین نتیجه میگیرند که بیماران دستورپریش یا فاقد مفهوم زبانشناختی نقشهای موضوعی کنشگر، کنشپذیر هستند یا نمیتوانند از توالی ارکان اصلی زبان برای بیان این ویژگیهای معنایی بهره ببرند. البته دادههای بهدست آمده از مطالعات سافران و همکاران (1980) نشان میدهد که مفهوم جانداری به تنهایی نمیتواند تعیینکننده توالی ارکان جمله باشد. هنگامی که دو اسم غیرجاندار در یک تصویر وجود داشته باشد (قایقی که یک کامیون را میکشد)، اسمی که نقش کنشابزار را دارد (در این حالت قایق) تقریباً در تمام موارد قبل از فعل قرار میگیرد. علاوه بر این، وقتی یک اسم غیرجاندار بر یک اسم جاندار عمل میکند (تصویر توپی که به یک پسر برخورد میکند) در نیمی از موارد اسم غیرجاندار قبل از اسم جاندار میآید. و در بقیه موارد اسم جاندار قبل از اسم غیرجاندار قرار میگیرد (یعنی نسبت یک به یک). سافران و همکارانش ضمن اشاره به این مشکلات، نتیجه میگیرند که باید از مفهوم کلیتری برای توصیف این توالیها استفاده کرد. ولی همچنان معتقدند که نقشهای موضوعی نقشی در این مسأله ندارند. کاپلان (1995) به بررسی مجدد این دادهها میپردازد و قواعد ساده زیر را برای توصیف این دادهها ارائه میدهد: 1- بیماران از جملههای معلوم برای بیان مقصود خود استفاده میکنند. 2- بیماران گرایش دارند اسامی جاندار را قبل از فعل قرار دهند. 3- بیماران گرایش دارند گروههای اسمی کنشگر یا کنشابزار را قبل از فعل قرار دهند. اصل دو نشان میدهد که بیمار از ویژگی جانداری کلمات آگاه است و اصل سه بیانگر این موضوع است که بیمار میتواند نقشهای موضوعی را به کلمات نسبت دهد؛ این اصول به راحتی این دادهها را توجیه میکنند. در حالت کنشگر جاندار/ کنشپذیر غیرجاندار، اصول 2 و 3 هر دو ایجاب میکند که جاندار کنشگر در آغاز قرار گیرد. در حالت کنشگر جاندار/ کنشپذیر جاندار، اصول 2 و 3 هر دو ایجاب میکندکه کنشگر جاندار در آغاز قرار گیرد، اما اصل دوم همچنین مستلزم این است که موضوع جاندار در اول بیاید (به علت جاندار بودنش). از این جهت کنشگر جاندار در 3/2 موارد اول قرار میگیرد وکنشپذیر جاندار در 3/1 موارد در آغاز قرار میگیرد. این نسبت 2 به 1 به علت تأثیر هر یک از این اصول بر توالی ارکان جمله است. در حالت ابزار غیرجاندار/ کنشپذیر جاندار، اصل 2 مستلزم وقوع موضوع جاندار در آغاز جمله است و بر اساس اصل 3 ابزار غیرجاندار در آغاز قرار میگیرد و این مسئله سبب نسبت یک به یک میشود. سرانجام در حالت ابزار غیرجاندار/ کنشپذیر غیرجاندار، تنها اصل 3 عمل میکند و بر این اساس کنشابزار غیرجاندار قبل از فعل قرار میگیرد (Caplan, 1995: 289- 290).
در سالهای اخیر، توجه پژوهشگران به مقایسۀ اختلالات زبانی بیماران زبانپریش در زبانهای مختلف معطوف گشته است تا از این رهگذر بتوانند به ابهامات مربوط به نحوه سازماندهی زبان در مغز پی ببرند. در راستای نیل به این هدف، ساختها و عناصر مختلف زبانی در بیماران زبانپریش مورد بررسی قرار گرفتهاند. در جستجوهای به عمل آمده مقاله یا اثری که صد درصد همسو با موضوع این مقاله باشد، یافت نشد. با این همه، در این بخش به چند پژوهش خارجی و داخلی که از نظر متغیرهای مورد بررسی و فرضیههای مورد نظر تا حدی همراستا با اهداف این پژوهش است، مختصراً اشاره خواهد شد. از بین مقالات خارجی انجام شده، این مقالات تا حدی به موضوع مورد بررسی ما نزدیکتر بودند: بیتس[7] و همکاران (1988) در مطالعهای، توالی ارکان اصلی جمله در بیماران زبانپریش روان (ورنیکه) و غیرروان (بروکا) انگلیسی زبان را مورد بررسی قرار دادند و به این نتیجه رسیدند که توالی اصلی ارکان جمله در تولیدات این بیماران تا حد زیادی حفظ میشود. از آنجا که زبان انگلیسی از توالی آزاد ارکان جمله برخوردار نیست، شاید این یافتهها خیلی معنادار نباشد، اما نتایج مشابهی که از بیماران زبانپریش آلمانی و ایتالیایی (که از توالی ارکان انعطافپذیرتر و متنوعتری برخوردار هستند) بهدست آمده، ثابت میکند که الگوی غالب ارکان جمله معمولاً در این بیماران حفظ میشود؛ همچنین در این بیماران توالی اسم و حرف اضافه بهدرستی بهکار گرفته میشود. علاوه براین بیماران زبانپریش ایتالیایی توالیهای کاربردی دیگری از ارکان جمله را که از بسامد بالایی در این زبان برخوردار هستند، حفظ نموده بودند. به نظر آنان، مشکلات نحوی در این بیماران، نه به خاطر از دست دادن اصل نظمدهی کلمات بلکه به دلایل زیر میباشد : (1) کاهش پیچیدگی نحوی، (2) استفاده بیش از حد از توالی ارکان غالب و اصلی به عنوان یک ابزار ایمن و مطمئن، (3) خطاهای ترکیبی که در آن یک صورت در موقعیتی مجاز اما نادرست از نظر معنایی ظاهر میشود، (4) دست کشیدن از تلاش برای تولید یک جمله کامل در شرایط استرسزا. در آخر نگارندگان این مقاله در تعریف اختلال نحوی تجدید نظر کرده و آن را به عنوان مشکل در دسترسی به انواع ساختار جمله تعریف میکنند که در نتیجۀ آن بیمار صورتهای پربسامد را ترجیح میدهند. آنها همچنین اشاره میکنند که احتمالاً در بازیابی واژگانی و نیز بازیابی ساختار جمله، مکانیسمهای مشابهی در کار باشد. در پژوهشی دیگر بر بیماران زبانپریش غیرروان، ویسنارت و هاگورت[8] (2007) با استفاده از آزمون آنلاین تطبیق جمله- تصویر[9] توانایی این بیماران را در درک و انتساب نقشهای موضوعی مورد بررسی قرار دادند. در این بررسی به آزمودنیها، تصویری ارائه میشد که با یک جمله شنیداری همراه بود. این جمله میتوانست با اطلاعات دیداری تصویر داده شده مطابقت داشته یا با آن متفاوت باشد. در این آزمایش دادههای به دست آمده از18 بیمار با آسیب مغزی با 15شخص سالم که با این بیماران از نظر سن همسان بودند، مورد بررسی قرار گرفتند. نتایج این مطالعه نشان داد که در افراد فاقد آسیب عصبی، برخلاف بیماران زبانپریش غیرروان ، انتساب نقش موضوعی در زمینه اطلاعات بصری بهسرعت انجام میشد. همچنین مشخص شد که بیماران زبانپریش غیرروان هیچ نشانهای از حساسیت به عدم تطابق تصویر و جمله نشان ندادند. توانایی درک توالیهای مختلف کلمات در جملههای خبری زبان ترکی، موضوع پژوهش دیگری است که توسط ماویس[10] و همکاران (2020) بر روی بیماران زبانپریش روان و غیرروان ترکزبان انجام شده است. لازم به ذکر است که در زبان ترکی الگوهای مختلف توالی کلمات مجاز است. افراد مبتلا به زبانپریشی بهنظر میرسد که در پردازش جملههایی که از ترتیب غالب و اصلی کلمات تبعیت نمیکنند، دچار مشکل میشوند. یافتههای این تحقیق نشان داد که در کل بیماران نسبت به گروه کنترل عملکرد بدتری داشتند، علاوه بر این، اگرچه نتایج برای بیماران زبانپریش روان در تمامی آزمونها تقریباً یکسان بود، ولی عملکرد بیماران زبانپریش غیرروان در جملههایی که با مفعول شروع میشدند (OVS/OSV) ضعیفتر از جملههایی بود که با فاعل شروع میشدند (SOV/SVO). در نهایت دادههای یافت شده در این مطالعه این نظریهها را تایید کردند: (1) ساختارهای مشتق در زبانپریشی تحت تأثیر قرار میگیرند و (2) از نظر واژگانی تعداد کلمات محدودی میتوانند بین مفعول جابهجا شده و جایگاه اصلی آن قرار بگیرند که این مسأله چالشهایی را در درک جملههای آفازی ایجاد میکند. در این پژوهش همچنین نتیجهگیری شد که بسامد ساختاری بالای جملههایی که با فاعل شروع میشوند، ممکن است به نفع بیماران زبانپریش بوده و درک این ساختارها را آسانتر نماید. پژوهش دیگر برگرفته از یک پایاننامه است؛ کابرجاس[11] (2019) به مطالعه تخصیص نقشهای موضوعی در تولیدات زبانی بیماران زبانپریش میپردازد. در این پژوهش آنگونه که نگارنده خود میگوید دوهدف دنبال میشود: نخست بررسی این که آیا بیماران زبانپریش در تخصیص نقشهای موضوعی از الگوی خاصی پیروی میکنند یا خیر؟ و دیگر این که آیا تخصیص نقشهای موضوعی یک مرحلۀ مختل در فرآیند تولید گفتار این بیماران است؟ در غیر این صورت، چه چیزی باعث نقص در تولید گفتار بیماران زبان پریش میشود؟ به این منظور در این تحقیق، انتساب نقشهای موضوعی به گروههای اسمی در گفتار یک بیمار زبانپریش آنومیک و یک بیمار زبانپریش غیرروان تجزیه و تحلیل شد و نتایج زیرحاصل شد: (1) بیماران زبانپریش آنومیک و غیرروان برای تخصیص نقشهای موضوعی برحسب نوع نقش موضوعی و صورت و نقش گروه اسمی پذیرندۀ این نقش از الگوی خاصی پیروی میکنند و (2) فرآیند تخصیص نقشهای موضوعی تغییر نمیکند. همچنین مشخص شد که اختلالات زبانی این بیماران ناشی از مشکلات آنها در دسترسی به نمود واجی کلمات در واژگان است. در بررسی پژوهشهای داخلی ، هیچ مقاله یا اثری که از نظر متغیرهای مورد بررسی همسو با موضوع این پژوهش باشد، یافت نشد. با این حال چند پژوهش زیر از این نظر که به مطالعه تأثیر ویژگیهای دستوری زبان فارسی در بروز علائم زبانپریشی پرداختهاند، تا حدی مرتبط تشخیص داده شده و در اینجا ذکر میشوند. آریایی و همکاران (1380) در تحقیقی جالب بر روی 20 بیمار زبانپریش فارسیزبان که به مراکز گفتاردرمانی تهران مراجعه کردهاند، به بررسی اختلالات زبانی این بیماران پرداختهاند و به این نتیجه رسیدهاند که اسمها و فعلها میتوانند بهطور جداگانه به دنبال ضایعات مغزی گوناگون دچار از همگسیختگی شوند. یافتههای توصیفی و تحلیلی بهدست آمده از این پژوهش نشان میدهد میان توانایی بهکارگیری اسم و ضایعه لوب گیجگاهی[12] نیمکره چپ مغز به سمت شکنج آنگولار[13] و مناطق ارتباطی مغز، ارتباط معناداری وجود دارد و همین رابطه بین توانایی بهکارگیری فعل و ضایعه لوب پیشانی[14] نیمکره چپ مغز نیز وجود دارد. در پژوهشی دیگر، عامری و گلفام (1388) تلاش کردند پاسخی برای این سوال بیابند که آیا بین تواناییهای زبانی و سایر تواناییهای شناختی در ذهن ارتباط وجود دارد یا خیر. برای یافتن این پاسخ، دادههای 10 بیمار زبانپریش که به مراکز گفتاردرمانی تهران مراجعه کرده بودند، بررسی شد. بر اساس نتایج بهدست آمده مشخص گردید که ناتوانی زبانپریشان غیرروان در انتساب درست نقشهای معنایی، به اختلال شناختی کلیتری مربوط میشود که ناشی از ضایعه ساختهای عصبی مشترک در پردازش درک زبانی و توالیشناختی است. این یافته نشان میدهد که تواناییهای زبانی و مهارتهای شناختی غیرزبانی با یکدیگر در تعامل هستند. این یافته برخلاف نظریه حوزهای بودن زبان است که به استقلال حوزۀ پردازش زبانی از سایر مهارتهای شناختی باور دارد. در ایران، پژوهشهای انجام شده بر روی اختلالات زبانی بیماران زبانپریش تنها به بیماران فارسی زبان محدود نمیشود. در این میان به سه پژوهش میتوان اشاره کرد که آزمودنیهای خود را از میان بیماران کرد زبان و ترک زبان انتخاب نموده و به بررسی الگوی فروپاشی زبانی در این زبانها پرداختهاند. در پژوهش اول، که یک پژوهش موردی و مقطعی است، فیلی نژاد و همکاران (1395) اختلال در سه مقوله دستوری مطابقت، زمان و نمود دستوری را در دو بیمار زبانپریش غیرروان کرد زبان مورد بررسی قرار دادند. چارچوب نظری این پژوهش برگرفته از نظریۀ فریدمن و گرودزینسکی[15] (1997نقل شده در فیلی نژاد و همکاران 1395) بود. آزمونهای انجام شده در این بررسی آزمون تکمیل جمله بود که به دو روش شفاهی و کتبی انجام شد. در آزمونهای هر دو بخش نتایج یکسانی حاصل شد که با نظریه ساختاری و سلسلهمراتبی فریدمن و گرودزینسکی (1997) مطابقت داشت. در این بیماران نمود دستوری بیشتر از مطابقت دستوری مختل شده و آسیب دیده بود. پژوهش دوم توسط روحی و همکاران (1395) انجام شده است. هدف از انجام این پژوهش، بررسی الگوی پردازش و فروپاشی زبانی در افراد دوزبانه است. برای رسیدن به پاسخ، دادههای 15 بیمار زبانپریش دوزبانۀ آذری و فارسی زبان بررسی شد و تلاش شد تا غنای واژگان و روانی زبان اول و دوم دراین افراد دوزبانه مقایسه شود. نتایج بهدست آمده حاکی از این بود که الگوی فروپاشی و نیز بهبود زبان اول و دوم در این بیماران متفاوت است. اختلال در روانی گفتار زبان اول و دوم نیز در این بیماران متفاوت بود. با این حال، تفاوت معناداری بین غنای واژگان زبان اول و دوم در زمان بروز زبانپریشی و نیز سه هفته پس از شروع آن در دوزبانههای مبتلا به زبان پریشی مشاهده نگردید. پژوهش سوم نیز که بیماران زبانپریش دوزبانه ترکی- فارسی را مورد مطالعه قرار میدهد توسط رقیبدوست وحاجیلو (1398) انجام شده است. در این پژوهش نیز برگشت زبان در بیماران زبانپریش دوزبانه مورد توجه قرار گرفت. آزمونشوندهها در این بررسی 2 بیمار زبانپریش دوزبانۀ آذری- فارسی با آسیب زیرقشری هستند. از آنجایی که نوع زبانپریشی زبان اول و دوم در این بیماران یکسان نیست، به عقیدۀ نگارندگان این احتمال وجود داردکه آسیب در بخش زیرقشری مغز در افراد دوزبانه، الزاماً به زبانپریشی یکسانی در زبان اول و دوم بیمار منجر نگردد. در پایان، بررسی دادهها نشان میدهند که تفاوت در عملکرد نحوی بیماران با آسیب زیرقشری، با کمک فرضیۀ حافظۀ اخباری و راهبردی و نظریۀ عصبی- زبانشناختی دوزبانگی قابل تبیین است. درتحقیقی دیگر که توسط غنچهپور و همکاران (1398) انجام شده است، نقش شفافیت معنایی در پردازش اسامی ساده و اسامی مرکب غیرفعلی متشکل از سازههای «اسم+ اسم» که پربسامدترین اسامی مرکب در زبان فارسی هستند، بررسی میشود. بیماران مورد بررسی در این پژوهش، 2 بیمار زبانپریش غیرروان و 2 بیمار زبانپریش فراقشری حرکتی هستند. آزمونهای بهکارگرفته شده در این پژوهش، آزمونهای «نامیدن در مواجهه» و «تکرار» هستند. بررسی دادهها نشان داد که پردازش اسامی نیمشفاف راحتتر بوده و بار کمتری را بر ذهن وارد میسازد به همین دلیل، بیشترین میزان خطا در دادههای بیماران مورد بررسی، مربوط به اسامی شفاف بود و بیماران زبانپریش در نامیدن و تکرار اسامی نیم شفاف کمترین میزان خطا را مرتکب شدند. همچنین در این پژوهش معلوم گردید که شفافیت معنایی نقشی در پردازش اسامی مرکب غیرفعلی در این بیماران ندارد.
این پژوهش به روش توصیفی- تحلیلی صورت گرفته است. نمونههای مورد مطالعه، افراد دارای آسیب مغزی بودند که دچار زبانپریشی شده و در مراکز گفتاردرمانی تهران تحت درمان بودند. تشخیص قطعی زبانپریشی گروه مورد از طریق آزمونهای AST و ALPS صورت گرفته بود. آزمون AST یا آزمون غربالگری زبانپریشی هالستد- وپمن[16] از 51 زیرآزمون تشکیل شده است که در آن تواناییهای بیمار در هجی کردن کلمات، نام بردن اشیاء، خواندن، کشیدن تصویر و تشخیص کاربرد اشیاء ارزیابی میشود. در آزمون ALPS یا آزمون مقیاس عملکرد زبانی در زبانپریشی،[17] تواناییهای بیماران در شنیدن، صحبت کردن، خواندن و نوشتار مورد ارزیابی قرار میگیرد ( شاکری و همکاران، 1393). از بین بیماران، 7 بیمار غیرروان که دارای شرایط زیر بودند انتخاب شدند: از نظر شدت بیماری، برونداد زبانی بیمار نباید به طور کامل مختل شده باشد و حداقل قادر به بیان جملههای چندکلمهای باشد. از نظر سایر اختلالات جانبی، دچار کنشپریشی و خوانشپریشی نباشند تا بتوانند کارتهای جملهسازی را خوانده و از آنها برای ساخت جملههای خود استفاده کنند. و از نظر طول مدت بیماری، حداقل سه هفته از آسیب مغزی گذشته باشد، چرا که مطابق نظر متخصصان در آغاز ایجاد ضایعه، وجود لختههای خون و یا التهاب بافتهای مغز سبب ایجاد عوارض جانبی و تشدید علائم در بیماران میگردد. بهاین ترتیب، از بین تمام بیماران زبانپریشی که به مراکز گفتار درمانی تهران مراجعه میکردند، 7 بیمار که شرایط بالا را داشتند در این پژوهش مورد مطالعه قرار گرفتند. این آزمونها همچنین در مورد 10 فرد شاهد نیز به اجرا گذاشته شد. علت انتخاب افراد شاهد دستیابی به معیار و ملاکی جهت سنجش دادههای حاصل از بیماران بود. افراد دو گروه از نظر سن، میزان تحصیلات و زبان مادری تقریباّ مشابه بودند. سن بیماران از 22 تا 77 سال و میانگین سنی آنها 52 سال بود. میانگین سنی گروه شاهد 1/51 سال و سن آنها از 25 تا 72 سال بود. میانگین تحصیلات بیماران 14/10 سال و تحصیلات آنها از 5 تا 16 سال متغیر بود. بر همین اساس، گروه شاهد از افرادی با میزان تحصیلات نسبتاً مشابه 6 تا 16 سال و میانگین 9/10سال انتخاب شدند. زبان مادری همه بیماران و گروه شاهد، زبان فارسی بود. تمامی بیماران راستدست بوده و دچار زبانپریشی غیرروان بودند. اطلاعات مورد نیاز در این پژوهش در دو مرحله گردآوری شد: 1- مرحله آمادهسازی : در این مرحله، ابتدا آزمونگر در یکی از جلسات درمانی بیمار که توسط درمانگران گفتاردرمانی انجام میشد، حضور یافته تا از طریق گفتگوهای دوستانهای که در فواصل جلسه درمانی و یا پس از آن فراهم میآمد با آزمودنی ارتباط برقرار سازد و نیز از میزان بدبینی و نگرانی که معمولاً در این بیماران نسبت به افراد جدید و ناآشنا وجود دارد، کاسته شود. 2- اجرای آزمون : پس از آشنایی با بیمار، در جلسۀ بعد آزمونهای مورد نظر به اجرا گذاشته میشد. وسایل مورد نیاز برای اجرای آزمونها شامل یک دستگاه ضبط صوت، یک زمانسنج، تصاویر و کارتهای جملهسازی میباشد که در آزمونهای شفاهی و کتبی مورد استفاده قرار گرفتند. متغیرهای مورد بررسی در این پژوهش، متغیر آرایش جمله بود. همچنین، تأثیر ویژگی معنایی جانداری و نیز نقش معنایی کنشگری/ کنشابزاری و کنشپذیری بر این متغیر مورد بررسی قرار گرفت. اصل 1 و 2 از اصول سهگانه بیدکر و کارامازا (همان طور که اشاره شد) مبنای انتخاب متغیرهای زبانی در این پژوهش قرار گرفت. شیوه آرایش جمله یا توالی ارکان جمله در زبان فارسی به عنوان یکی از وجوه متمایز زبان فارسی و انگلیسی انتخاب گردید تا بر اساس آن رابطۀ بین تنوعات زبانی بیماران زبانپریش وتفاوت ساختاری زبانها بررسی گردد. از سوی دیگر، تأثیر وِیژگیهای جانداری و نقشهای موضوعی بر توالی ارکان جمله به عنوان عواملی که آرایش جمله را از یک ساختار صرفاً نحوی خارج و با منوط کردن آن به عوامل معنایی و ساختاری بر پیچیدگی آن میافزایند به عنوان متغیرهایی برای سنجش اصل دوم بیدکر و کارامازا در این تحقیق مورد بحث قرار گرفت. از آنجائی که اصل 3 بیشتر در حیطهَ مسائل بالینی و پزشکی قرار میگیرد، از پرداختن به آن در این پژوهش خودداری شده است . آزمون شامل دو بخش شفاهی و کتبی بود. علت تنظیم آزمونهای کتبی، کمک به بیمارانی بود که از مشکلات تولیدی شدیدی رنج میبردند و پاسخگویی به آزمونهای شفاهی حتی در صورت درک آزمون نیز برای آنان مشکل بود. در طراحی آزمونها، از تحقیق انجام شده توسط سافران و همکاران (1980) الگوبرداری شده است. بخش شفاهی شامل چهار تصویر است ( پیوست 1-4) که هر یک به صورت جداگانه در اختیار بیمار قرار میگرفت تا در هر مورد به شرح تصویر موردنظر بپردازد. تصاویر بر مبنای این فرضیه تهیه شده بودند که ویژگی جانداری بر ترتیب قرار گرفتن کنشگر و کنشپذیر در جمله تأثیر میگذارد. آنچه که در این آزمون مورد توجه قرار میگرفت، ترتیب بیان دو نقش معنایی کنشگر/ کنشابزار و کنشپذیر از سوی بیماران بود. از این رو، حتی جملههای ناقص نیز در صورت اشاره به این دو نقش پذیرفته میشد. پس از ارائه تصویر در صورت سکوت بیمار و یا حاصل نشدن هدف آزمون، بیمار با عبارت «دیگه چی؟» مورد خطاب قرار میگرفت که در صورت سکوت مجدد، پس از پانزده ثانیه تصویر بعدی به وی ارائه میشد. پاسخ بیماران در برگه پاسخنامهای که به این منظور تهیه شده بود، ثبت میگردید. برای این منظور سه امکان در نظر گرفته شده بود: گزینه A تقدم کنشگر/ کنشابزار بر کنشپذیر و گزینه B تقدم کنشپذیر بر کنشگر/ کنشابزار را شامل میشد. عدم پاسخ بیمار در گزینۀ C ثبت میشد. از آنجا که بخش کتبی این آزمون نیازمند توانائی خواندن بود، ابتدا اطمینان از عدم اختلالاتی چون خوانشپریشی در بیماران زبانپریش ضروری بود و در انتخاب بیماران این مسئله مورد توجه قرار میگرفت. برای انجام این بخش از آزمون، کارتهای مربع شکلی با ابعاد 2 سانتیمتر تهیه شده و هریک از اجزای جملههای توصیف شده در تصاویر بر روی یکی از کارتها ثبت شده بود. در این آزمون ابتدا کارتهای مربوط به هر تصویر، جداگانه به بیمار ارائه و بعد از اطمینان از توانایی خواندن آنها توسط بیمار، تصویر مربوطه به او نشان داده میشد و از او خواسته میشد که با استفاده از این کارتها، جملهای در توصیف تصویر مربوطه بسازد. این آزمون به ترتیب در مورد هر 4 تصویر انجام میشد و جملههای ساختهشده از نظر توالی کنشگر/ کنشابزار و کنشپذیر بررسی و پاسخ بیمار، مانند آزمون شفاهی در پاسخنامه ثبت میگردید. در نهایت، پس از انجام آزمون، دادههای جمعآوری شده مورد تحلیل آماری قرار گرفت.
گروه شاهد، در هر دو بخش کتبی و شفاهی، در تمامی آزمونها برای توصیف تصاویر از تقدم کنشگر/کنش ابزار بر کنشپذیر استفاده کردند. ازاینرو، دادههای آنها مورد تحلیل آماری قرار نگرفت. اما در مورد بیماران نتایج متفاوتی بهدستآمد. در توصیف شفاهی سه تصویر اول، یعنی تصاویر کنشگر جاندار/ کنشپذیر جاندار، کنشگر جاندار/ کنشپذیر بیجان و کنشابزار بیجان/ کنشپذیر جاندار، 43/71 درصد (5 نفر) از بیماران از توالی کنشگر/ کنشابزار- کنشپذیر استفاده کردند. تنها 57/28 درصد (2 نفر) آنان توالی کنشپذیر- کنشگر/کنشابزار را بهکار بردند. این نسبت در توصیف تصویر آخر که کنشابزار و کنشپذیر هر دو بیجان هستند، به صورت 72/85 درصد (6 نفر) توالی کنشگر/ کنشابزار- کنشپذیر و 28/14 درصد (1 نفر) توالی کنشپذیر- کنشگر/کنشابزار میباشد. این نتایج در جدول زیر ارائه شده است:
جدول 1- توزیع فراوانی میزان استفاده از توالی کنشگر/ کنشابزار- کنشپذیر و کنشپذیر- کنشگر / کنش ابزار در بخش شفاهی آزمون آرایش جمله در بیماران زبانپریش Table 1- Distribution of the frequency of the agent/instrument- theme sequence in oral part of the word order task in aphasia patients
نتایج بخش کتبی این آزمون در بیماران زبانپریش نتایج متفاوتی را نشان داد. در این آزمون به علت مشکلات حرکتی ناشی از ضایعه مغزی تنها 4 نفر از بیماران قادر به استفاده از کارتها بودند و در آزمون شرکت کردند. بر این اساس نتایج بهدست آمده بهقرار زیر است: در توصیف تصویر اول (کنشگر جاندار/ کنشپذیر جاندار) 75% (3 نفر) از بیماران توالی کنشگر- کنشپذیر را بهکار بردند و تنها 25% (1 نفر) آنها از توالی کنشپذیر- کنشگر استفاده کردند. در توصیف تصویر دوم (کنشگر جاندار- کنشپذیر بیجان) تمامی بیماران ابتدا کنشگر و سپس کنشپذیر را ذکر کردند. این نسبت در توصیف تصویر سوم ( کنشابزار بیجان- کنشپذیر جاندار) و چهارم (کنشابزار بیجان- کنشپذیر بیجان) 50 به 50 بود. نتایج این بخش را میتوان در جدول (2) مشاهده کرد:
جدول 2- توزیع فراوانی میزان استفاده از توالی کنشگر/ کنشابزار- کنشپذیر و کنشپذیر- کنشگر / کنش ابزار در بخش کتبی آزمون آرایش جمله در بیماران زبانپریش Table 2- Distribution of the frequency of the agent/instrument- theme sequence in written part of the word order task in aphasia patients
از سوی دیگر، برای بررسی مبزان همبستگی بین ویژگیهای جانداری و نقشهای موضوعی با آرایش جمله، این دادهها در جداول (3) و (4) خلاصه شده و از طریق نرمافزار spss و آزمونهای خیدو و فی مورد تحلیل آماری قرار گرفتند. جداول مربوطه و تحلیل آنها به قرار زیر است: جدول 3- مقایسه تاثیر متغیرهای جانداری و کنشگری بر ترتیب قرار گرفتن گروههای اسمی در بخش کتبی Table 3- Comparison the effect of animacy & thematic roles on order of noun phrases in written tasks
باتوجه به نتایج آزمون خیدو و همچنین آزمون فی در بخش کتبی، بین دو گروه اسمی جاندار و بیجان و ترتیب قرار گرفتن آنها در جمله رابطه معناداری مشاهده نشد. اما براساس همین آزمون، رابطۀ بین کنشگری/ کنشابزاری با جایگاه قرارگرفتن اسامی در جمله معنادار بود. در این مورد، مقدار خیدو، برابر با 5/4 و درجه آزادی برابر با 1 و سطح معناداری برابر با 034/0 بوده و چون کمتر از 05/0 بود، میتوان نتیجه گرفت که از نظر آماری بین دو متغیر همبستگی معناداری برقرار است. همچنین شدت این رابطه با توجه به آزمون فی برابر با 375/0 بوده که در سطح متوسط ارزیابی میشود. نتایج بخش شفاهی نیز که در جدول (4) خلاصه شده است، مورد تحلیل آماری قرار گرفت و نتایج زیر حاصل شد:
جدول 4- مقایسه تاثیر متغیرهای جانداری و کنشگری بر ترتیب قرار گرفتن گروههای اسمی در بخش شفاهی Table 4- Comparison the effect of animacy & thematic roles on order of noun phrases in oral tasks
در این بخش نیز بین متغیر جانداری و جایگاه قرارگرفتن گروه اسمی هیچگونه همبستگی مشاهده نگردید. در این بخش مقدار خیدو برابر با صفر، درجه آزادی برابر با 1 و سطح معناداری برابر با 1 بود. اما تحلیل آماری در مورد تأثیر متغیر کنشگری بر آرایش جمله، حاکی از رابطۀ معنادار و وجود همبستگی بین آنهاست. نتایج آزمون نشان میدهد که وضعیت گروههای اسمی در حالت کنشگری/ کنشابزاری با جایگاه آنان رابطه معناداری دارد. در این مورد، مقدار خیدو برابر با 14، درجه آزادی 1 و سطح معناداری آن برابر با 001 /0 است که در سطح اطمینان 99 درصد نشاندهنده ارتباط معنادار دو متغیر با همدیگر است. شدت این رابطه با توجه به آزمون فی برابر 5/0 است که در سطح نسبتاً بالا برآورد میشود. در نهایت، برای درک بهتر و ارائه تصویری جامع و روشنتر از این دادهها، نتایج کلی هر دو بخش این آزمون، در نمودارهای (1) و (2) با یکدیگر مقایسه شدند. نمودار (1) نتایج بخش شفاهی و نمودار (2) نتایج بخش کتبی را مورد مقایسه قرار میدهد:
نمودار1- مقایسه تأثیر ویژگی جانداری و کنشگری بر آرایش جمله در بخش شفاهی Fig 1- Comparison the effect of animacy & thematic roles on word order in oral tasks
نمودار2- مقایسه تأثیر ویژگی جانداری و کنشگری بر آرایش جمله در بخش کتبی Fig 2- Comparison the effect of animacy & thematic roles on word order in written tasks
فرضیههای این پژوهش بر این اساس تنظیم شده بودند که ترتیب قرارگرفتن گروههای اسمی در دادههای بیماران زبانپریش، تحت تأثیر ویژگی معنایی جانداری و نیز نقشهای موضوعی قرار خواهدگرفت؛ این فرضیهها بر اساس نتایج بهدست آمده مورد تحلیل و بررسی قرار گرفتند. اصول مطرح شده از سوی کاپلان (1995)، توصیف آرایش جمله در گفتههای بیماران را بر اساس دو ویژگی جانداری و نقشهای موضوعی میسر میسازد. همانطور که در چارچوب نظری اشاره شد، کاپلان از دو اصل برای توصیف نسبت موجود بین کاربرد توالی کنشگر/ کنشابزار برکنشپذیر و برعکس در جملههای بیماران استفاده میکند. بر اساس این دو اصل در حالت کنشگرجاندار/ کنشپذیر جاندار به علت تأثیر هر دو اصل انتظار میرود که در 3/2 موارد کنشگر جاندار در آغاز قرار گیرد و در 3/1 موارد کنشپذیر جاندار در جمله قبل از کنشگر آورده شود. در مورد افراد شاهد به نظر میرسد، تنها اصل دوم کاپلان یعنی فرضیۀ دوم پژوهش حاضر، بر آرایش جمله تأثیر دارد و ویژگی جانداری در هیچ یک از بخشهای شفاهی و کتبی تأثیری بر آرایش جمله ندارد. اما در مورد بیماران، نتایج بهدست آمده در بخشهای کتبی و شفاهی متفاوت است. در نتایج مربوط به تصویر اول از بخش شفاهی 3/2 کل بیماران (5 نفر) از توالی کنشگر- کنشپذیر استفاده میکند و 3/1 دیگر (2 نفر) توالی کنشپذیر- کنشگر را بهکار میبرند. و این همان نسبتی است که کاپلان پیشبینی کرده بود. در بخش کتبی بر اساس تعداد کل بیماران که 4 نفر است و نیز با توجه به پیشبینیهای کاپلان انتظار میرود که این مقادیر بهدست آید: 3/2 آزمون شوندهها (یعنی 3 نفر) از توالی کنشگر- کنشپذیر استفاده میکنند و 3/1 از این 4 نفر (یعنی1 نفر) از توالی کنشپدیر- کنشگر/ کنشابزار استفاده میکنند. جدول (3) نشان میدهد که دادههای بیماران، نسبتهای پیشبینی شده کاپلان را تأیید میکنند. در حالت دوم، یعنی زمانی که یک کنشگر جاندار بر یک کنشپذیر بیجان عمل میکند، انتظار میرود که بهعلت تأثیر هر دو اصل در تمامی موارد کنشگر جاندار قبل از کنشپذیر بیجان قرار گیرد. این نسبت در بخش کتبی آزمون به خوبی مشاهده میگردد، ولی در مورد بخش شفاهی باز همان نسبت 2 به 1 دیده میشود. برای حالت سوم، یعنی کنشابزار بیجان/ کنشپذیر جاندار انتظار میرود یک نسبت مساوی یعنی50 به 50 وجود داشته باشد. در این حالت نیز، در بخش کتبی این نسبت مشاهده میشود ولی در بخش شفاهی باز همان نسبت 2 به 1 وجود دارد. و سرانجام دو اصل کاپلان ایجاب میکنند که در حالت چهارم، یعنی کنشابزار بیجان/ کنشپذیر بیجان که تنها اصل دوم عمل میکند، در تمامی موارد کنشابزار بیجان پیش از کنشپذیر بیجان قرار گیرد، اما این نسبت در هیچ یک از دو مرحلۀ آزمون مشاهده نشد. همانگونه که از یافتهها پیداست نتایج بخشهای شفاهی و کتبی آزمونهای مورد بررسی در این پژوهش همه جا یکسان نبوده و گاه حتی نتایج متفاوت و متناقضی را نشان میدهد. علت تنظیم آزمونهای کتبی در کنار آزمونهای شفاهی، مشکلات تولیدی شدید و یا محدودیتهای حرکتی برخی از بیماران و ناتوانی آنها در پاسخگویی به آزمونهای شفاهی و ناتوانی برخی دیگر در استفاده از کارتهاست. از این رو، دو بخش شفاهی و کتبی در واقع به عنوان مکمل در کنار یکدیگر بهکار گرفته شدهاند. نسبتهای بهدست آمده از آرایش جمله در بخش شفاهی، به جز در مورد مرحلۀ اول این آزمون در هیچ یک از موارد دیگر با اصول پیشنهادی کاپلان مطابقت نداشت. در حالی که در بخش کتبی همخوانی بیشتری بین نسبتهای بهدست آمده و پیشبینیهای کاپلان وجود داشت. در این بخش تنها در توصیف آخرین تصویر ( جرثقیلی که یک ماشین را حمل میکند) نتایج بهدست آمده با نسبتهای مورد انتظار مغایرت داشت. یکسان نبودن نتایج این دو بخش البته طبیعی و قابل انتظار است. چرا که گفتار و خواندن دو مهارت متمایز از یکدیگرند و معمولاً در طول زندگی یک فرد بهطور یکسان پرورش نمییابند. در واقع بررسی میزان آسیبپذیری این دو مهارت، به تواناییهای بیمار قبل از بیماری بستگی دارد. نوع و میزان ضایعه و آسیب مغزی تنها یکی از عوامل مؤثر بر بروز نشانههای زبانپریشی است. به عنوان مثال، سن را میتوان عاملی مهم در میزان مقاومت و توان زنده ماندن بافتهای عصبی برای جبران آسیب ایجاد شده دانست که بر شدت و نوع اختلال حاصل از زبانپریشی تأثیر میگذارد. از جمله عوامل مهم دیگر و مؤثر بر ماهیت نشانههای زبانپریشی میتوان هوش، میزان تحصیلات و جنس را نام برد (Lesser, 1981:4). در این پژوهش تأثیر عوامل غیر زبانی چون سن، تحصیلات و زبان مادری بر متغیرهای زبانی در حاشیه مورد بررسی قرار گرفت که البته بهعلت محدود بودن جامعۀ مورد مطالعه، گرایشها و نتایج قابل تعمیمی بهدست نیامد. درواقع میتوان گفت که نتایج دو بخش کتبی و شفاهی به تفاوت ساختار این دو گونۀ زبانی مربوط میگردد و چون گونۀ گفتاری معمولاً هنجارگریزتر است، همانطور که مشاهده شد در بخش شفاهی این آزمون قانونمندیهای کمتری دیده میشود، در حالی که نتایج به دست آمده در بخش کتبی تا حد زیادی با اصول کاپلان مطابقت دارد. از سوی دیگر، همانطور که نتایج تحقیق نشان داد، گروه شاهد همگی برای تنظیم ارکان جمله از نقشهای موضوعی کمک گرفتند و در هیچ یک از دادههای این گروه از ویژگی جانداری برای آرایش جمله استفاده نشد، اما در مورد گروه مورد چنین نبود. اگرچه آزمونهای آماری، حاکی از عدم ارتباط معنادار بین ویژگی جانداری و ترتیب قرارگرفتن گروههای اسمی در دادههای این بیماران است، اما بهراحتی میتوان مشاهده کرد که برخلاف گروه شاهد، نقشهای موضوعی در دادههای این بیماران تنها عامل تعیین کنندۀ آرایش جمله نیست. اگرچه ویژگی جانداری و نقشهای موضوعی هر دو ویژگیهای معنایی گروههای اسمی محسوب میشوند، اما دارای تفاوتی اساسی هستند. ویژگی جانداری ویژگی ذاتی گروههای اسمی است، به این معنا که یک اسم یا یک گروه اسمی فارغ از رابطۀ خود با سایر گروههای اسمی یا فعل در جمله، حتی هنگامی که بهتنهایی بهکار میرود نیز این ویژگی را داراست. حال آنکه نقشهای موضوعی ویژگی اکتسابی گروههای اسمی محسوب شده و یک گروه اسمی در جملههای مختلف میتواند بنابر روابط معنایی خود با سایر گروههای اسمی یا فعل، هر یک از این نقشها را بپذیرد. بهعبارت دیگر، این نقشها در مورد اسامی ثابت نبوده و تشخیص آنها به درک روابط معنایی پیچیدۀ آن اسم با سایر اجزای جمله بستگی دارد. از این رو، همانطور که بیدکر و کارامازا اشاره کرده بودند پیچیدگی ساختهای زبانی بر میزان آسیبپذیری آنها تأثیر خواهد گذاشت. بههمین دلیل، بیماران در مواردی که از درک و تشخیص این روابط پیچیده عاجزند، از ویژگی دیگری که درک آن راحتتر است یعنی ویژگی جانداری برای حل مشکل خود استفاده میکنند و از کاربرد روابط پیچیدهتری چون نقشهای موضوعی پرهیز میکنند. علاوه براین، همانطور که قبلاً گفته شد، آرایش جمله در این پژوهش به عنوان یکی از جنبههای ساختاری متفاوت دو زبان فارسی و انگلیسی انتخاب شده است تا به کمک آن بتوان تأثیر تفاوتهای ساختاری زبانها بر ماهیت علائم زبانپریشی را بررسی کرد. دیدیم اصولی که کاپلان برای توصیف آرایش جمله در بیماران زبانپریش انگلیسی زبان بهکار میگیرد، به طور کامل و قطعی بر دادههای بیماران فارسی زبان قابل انطباق نیست. زبان انگلیسی زبانی است با الگوی غالب svo (vo) در حالی که زبان فارسی اگر چه آرایش sov (ov) بنیادیترین وپربسامدترین آرایش جمله محسوب میشود ، اما این زبان نسبت به آرایش سازههای بند اصلی حساسیتی ندارد و آرایش svo ، یا حتی دیگر آرایشها نیز، بسته به موقعیت، در این زبان دیده میشود ( ثمره، 1369). در نهایت با استفاده از این دادهها و نتایج حاصله میتوان نتیجه گرفت که تفاوتهای ساختاری و نیز پیچیدگی ساختهای زبانی بر بروز علائم زبانپریشی تأثیر دارند. سرانجام میتوان نتیجه گرفت، اگرچه بیماران برخلاف گروه شاهد در کنار نقشهای موضوعی از ویژگی جانداری نیز در آرایش جمله بهره میگیرند، اما آزمونهای آماری نشان میدهد که استفاده از این ویژگی در سطح معناداری نیست. به این صورت فرضیۀ اول این پژوهش، یعنی وجود رابطه معنادار بین ویژگی جانداری و ترتیب قرارگرفتن گروههای اسمی رد میشود. در همان حال، به نظر میرسد تأثیر نقشهای موضوعی بر آرایش جمله از ویژگی جانداری بیشتر است. آزمونهای آماری نیز این مسأله را تأیید میکنند. بر این اساس، فرضیۀ دوم این پژوهش یعنی وجود رابطۀ معنادار بین نقشهای موضوعی کنشگری/ کنشابزاری و ترتیب قرارگرفتن گروههای اسمی در دادههای بیماران زبانپریش ثابت میشود.
[1] Badecker, W. & Caramazza, A. [2] subject [3] object [4] verb [5] Palmer, F. R. [6] Saffran, E. [7] Bates, E.A. [8] Wassenaart, M. & Hagoort, p. [9] On- line sensitivity to the picture- sentences mismatches [10] Mavis, I. [11] Cabrejas, A. s. [12] Temporal lobe [13] Angular gyrus [14] Frontal lobe [15] Friedmann, N. & Grodzinsky, Y. [16] The Halstead-Wepman Aphasia Screening Test [17] Aphasia Language Performance Scales | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آریایی، رابعه؛ نیلیپور، رضا و عشایری، حسن (1380). آسیبپدیری افتراقی اسم و فعل در بیماران زبانپریش. روانپزشکی و روانشناسی بالینی ایران. تابستان و پاییز، شماره 25 و 26، صص.92-99.
پالمر، فرانک (1366). نگاهی تازه به معنیشناسی . ترجمه کوروش صفوی. تهران: نشر مرکز.
ثمره، یدالله (1369). تحلیلی بر ردهشناسی زبان: ویژگیهای ردهشناختی زبان فارسی. مجله زبانشناسی. سال هفتم، شماره اول، صص. 60- 81.
دبیرمقدم، محمد (1392). ردهشناسی زبانهای ایرانی. ج1. تهران: سمت.
رقیبدوست، شهلا؛ حاجیلو، تقی (1398). اختلالات و الگوی بازگشت زبانی بیماران زبانپریش دوزبانه ترکی آذربایجانی- فارسی با آسیب زیرقشری. پژوهشنامه آموزش زبان فارسی به غیر فارسی زبانان، 8(1)، صص91- 108.
روحی، الناز؛ عزبدفتری، بهروز و عشایری، حسن (1395). بررسی غنای واژگان و روانی زبان اول و دوم در دوزبانههای آذری- فارسی مبتلا به زبانپریشی. جستارهای زبانی، 7 (5)، پیاپی34، صص371-389.
شاکری، نویده؛ فعال فرد، حمیده؛ پیران، سید امین؛ طهماسیان، حمید؛ تجدد، مجتبی و جلائی، شهره (1393). مروری بر آزمونهای غربالگری زبانپریشی به دنبال سکته مغزی. توانبخشی نوین، ۸ (۳)، صص۲۰-10.
عامری، حیات؛ گلفام، ارسلان (1388). زبان پریشی، اختلالشناختی: نگاهی تازه به حوزهای بودن زبان. تازههای علوم شناختی. پاییز ، شماره 43، صص 36-24.
غنچهپور، موسی؛ کلانتری خاندانی، عزت اله و فرخی برفه، محمد حسن (1398). شفافیت معنایی و پردازش اسامی مرکب: شواهدی از بیماران زبانپریش ناروان فارسیزبان. پژوهشهای زبانشناسی. پاییز و زمستان، شماره 21، صص 24-1.
فیلینژاد، کژال؛ گوهری، حبیب و خوشبخت، طیبه (1395). بررسی اختلال مطابقه، زمان و نمود دستوری در دو بیمار زبانپریش بروکایی کردزبان. مطالعات زبانها و گویشهای غرب ایران. تابستان، شماره 13، صص 81-61.
Ameri, H., and Golfam, A. (2009). Aphasia and cognitive disorders: a new view on the modularity of language. Advances in Cognetive Sciencse 43 (3), 24-36. [In Persian].
Asher, R.E. (1994). The Encyclopedia of Language and Linguistics (10 Vols). Oxford: Pergamon Press.
Arya`I, R., Nilipour, R., and Ashayeri, H. (2001). Impairment of the ability to discriminate between nouns and verbs in aphasic patients. Iranian Journal of Psychiatry and Clinical Psychology 25 & 26(2), 92-99. [In Persian].
Badecker, W. and Caramazza, A. (1985). On Consideration of method and theory governing the use of clinical categories in neurolinguistics and cognitive neuropsychology: The case against agrammatism. Cognition 20(2), 97-125.
Bates, E.A., Friederici, A.D., Wulfeck, B.B., and Juarez, L. A. (1988). On the preservation of word order in aphasia: cross-linguistic evidence. Brain Lang 33(2), 323-64.
Cabrejas, A.S. (2019). An analysis of theta roles in aphasic speaker's speech. dessertation. Universidad de Valladolid: Facultad de Filosofía y Letras.
Caplan, D. (1995). Neurolinguistics and Linguistic Aphasiology: An Introduction. Cambridge: Cambridge University Press.
Comrie, B. (1983). Language Universals and Linguistic Typology. Oxford: Basil Blackwell.
Dabir-Moghaddam, M. (2013). Typology of Iranian Languages. Vol. 1. Tehran: Samt. [In Persian].
Feilinezhad, K., Gohari, H., and Khoshbskht, T. (2016). Investigating grammatical agreement, tense and aspect in two kurdish-speaking broca’s patients. Research in Weatern Iranian Languages and Dialects 13(2), 61-81. [In Persian].Fillmore, Ch. (1968). The Case for Case, Universals in Linguistic Theory. New York: Holt, Rinehart and Winston Inc.
Friedman, N., and Grodzinsky, Y. (1997). Tense and agreement in agrammatic production. pruning the syntactic tree. Brain & Language 56 (3), 71-90.
Ghonchepour, M., Kalantari Khandani, E., and Farrokhi, M. H. (2019). Semantic transparency and processing compound nouns: evidence from persian non-fluent aphasic patients. Journal of Researches in Linguistics 2(21), 1-24. [In Persian].
Greenberg, J. (1980). Universals of language. Massachusett: The M.I.T. press.
Raghib Doust, Sh., and Hajiloo, T. (2019). Language disorders and recovery pattern in bilingual Azerbaijani turkish- persian aphasics with subcortical brain lesions. Journal of Teaching Persian to Speakers of other Languages 8(1), 91- 108 [In Persian].
Lesser, R. (1981). Linguistic Investigations of Aphasia. London: Edward.
Maviş, I., Arsalan, S., and Aydin, O. (2020). Comprehension of word order in Turkish aphasia. Phasiology 34(8), 999-1015.
Mutsumi, Y. (1999). Animacy and Reference: A Cognitive Approach To Corpus Linguistics. Amesterdam & Philadeiphia: John Benjamin publishing Company.
Palmer, F. R. (1976). Semantics A New Outline. (Translated by K. Safavi). Tehran: Nashr-e-Markaz. [In Persian].
Roohi, E., Azabdaftari, B., and Ashazeri, H. (2016). Exploring L1 and L2 Lexical Richness and Speech Fluency in Aphasic Azari and Persian Bilinguals. Language Related Researches 7(5), 371-389. [In Persian].
Saffran, E.M., Schwartz, M.F., and Marin, O.S.M. (1980). The word order problem in agrammatism II: production. Brain and Language 10, 263- 280.
Samare, Y. (1990). Tahlili bar radeshenasi-e zaban-e Farsi: vijegiha-e radeshenakhti- e zaban-e Farsi [An Analysis of language typology: Typologic characteristics of Persian Language]. Iranian Journal of Linguistics 7(1), 61-80. [In persian].Shakeri, N., Faal Fard, H., Piran Seyed, A., Tahmasian, H., Tajaddod, M., and Jalaei, Sh. (2014). Review of post-stroke aphasia screening tests. Journal of Modern Rehabilitation 8(3), 10-20. [In Persian].Wassenaar, M., and Hagoort, P. (2007). Thematic role assignment in patients with Broca’s aphasia: Sentence – picture matching electrified. Neuropsychologia 45, 716–740.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 619 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 322 |