
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,705 |
تعداد مقالات | 13,964 |
تعداد مشاهده مقاله | 33,489,244 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,273,110 |
نگاهی دیگر به مثنوی دولرانی خضرخان امیرخسرو دهلوی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
متن شناسی ادب فارسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 2، دوره 14، شماره 4 - شماره پیاپی 56، دی 1401، صفحه 1-18 اصل مقاله (895.85 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/rpll.2022.133086.2041 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مهدیه اسدی1؛ بیژن ظهیری ناو* 2؛ شکرالله پورالخاص2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدة ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه محقق، اردبیل، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2استاد زبان و ادبیات فارسی، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدة ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه محقق، اردبیل، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مثنوی بزمی ـ تاریخی دولرانی خضرخان روایتگر عشق شاهزاده خضرخان، پسر سلطان علاءالدین محمد خلجی، و دیولدی، دختر راجه گجرات، است. این منظومه از آثار دهة پایانی عمر امیرخسرو دهلوی است که بخش نخست آن را به درخواست شاهزاده خلجی در سال 715 ق. سرود؛ در فاصلة میان سالهای 720 و 721 ق. تکملهای مشتمل بر 319 بیت بدان افزود و در آن به ماجرای قتل خضرخان و برادرانش پرداخت. این منظومه که از برجستهترین آثار امیرخسرو است، بیش از هر اثر دیگری چهرة واقعی او و اندیشههایش را به ما نشان میدهد. شروع منظومه در زمان حیات علاءالدین خلجی و پایان آن در زمانهای است که دیگر نه خضرخان زنده است و نه سلسلة خلجیان وجود دارد. زبان شاعر در این مثنوی پخته، ساده و دلنشین و بدون محافظهکاریهای مرسوم است. بسیاری ترکیبات بدیع و تصویرسازیهای ساده و در عین حال ماهرانه، سرعنوانهای خسروانه و پیروی از سنت دهنامهنویسی بهشیوهای تازه تأملبرانگیز است. هیچیک از مثنویهای تاریخی خسرو بهاندازة منظومة دولرانی، نامهای خاص ندارد؛ این اثر دربردارندة اطلاعات فراوان تاریخی، فرهنگی، سیاسی، جغرافیایی، اجتماعی، ازجمله تاریخ پادشاهان هند، روش حکمرانی خلجیان، مناسبات درباری، انتخاب ولیعهد، کیفیت جهیز عروس، اسامی افراد، اماکن، جایگاهها و مقامهای درباری و دیوانی، و مانند آن است و تنها اثر امیرخسرو است که نسخهای متعلق به زمان حیات شاعر دارد که با شمارة 178 در کتابخانة ارگ جمهوری افغانستان نگهداری میشود. از دیگر ویژگیهای منظومه روشنکردن زوایای تازهای از زندگی و اندیشههای شاعر، همچنین ذکر نام فرزندش، عینالدین مبارک و ماجرای رهایی شاعر از دست مغول است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
امیرخسرو دهلوی؛ مثنوی دولرانی خضرخان؛ خضرخان؛ دیولدی؛ خلجیان؛ اطلاعات ادبی؛ فرهنگی؛ اجتماعی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1ـ مقدمه امیرخسرو دهلوی (651‑725 ق.) صوفی، نویسنده، شاعر، منتقد ادبی، تاریخنگار و موسیقیدان مشهور شبهقارة هند است. او از مریدان شیخ نظامالدین اولیا، از نامورترین مشایخ طریقت چشتیه، بوده است (رک. علوی کرمانی، 1885: 301‑305). ضیاءالدین برنی، نویسندة تاریخ فیروزشاهی، که از دوستان خسرو بوده دربارة مقام او در تصوف نوشته است: «صوفی مستقیمالحال بود و بیشتری عمر او در صیام و قیام و تعبد و قرآنخوانی گذشت و به طاعات متعینه و لازمه یگانه شده بود و دائم روزه داشت و از مریدان خاصة شیخ بود. و آنچنان مریدی معتقد من دیگری را ندیدهام. و از عشق و محبت نصیبی تمام داشت و صاحب سماع و صاحب وجد و صاحب حال بود...» (برنی، 2005، ج 2: 359). خسرو با زبانهای فارسی، عربی، ترکی، هندی و سانسکریت آشنا بود و از نخستین ادیبان فارسیزبان است که به زبان هندی شعر سروده است (امیرخسرو، 1343: نه). مجموعهای از اشعار هندی امیرخسرو نیز براساس نسخة خطی کتابخانة اشپرنگر آلمان منتشر شده است (رک. چندنارنگ، 2008). خسرو از پیشتازان حوزة نقد ادبی نیز هست. این مزیت نقادی، به گفتة زرینکوب، «او را در بین شاعران معروف جهان، در ردیف کالریج و وردزورث و شیلر و گوته، ازجمله کسانی ساخته که با قریحة آفرینندگی، استعداد انتقادی را نیز واجد بودهاند... مقدمة غرة الکمال او از این حیث یک اثر انتقادی تمامعیار است و در عین حال، از بعضی جهات، حیات ادبی اثر کالریج، شاعر انگلیسی، را به خاطر میآورد» (زرینکوب، 1354: 19‑22). ازنظر بعد ادبی، امیرخسرو «بیتردید بزرگترین شاعر پارسیگوی هند» و «اشعر شعرای هند» است که اثری ژرف بر شاعران پس از خود گذاشت و از این نظر، یکی از مهمترین افراد در تاریخ ادبیات فارسی به شمار میرود (مشایخ فریدنی، 1338: 81؛ صفا 1369، ج 2‑3: 785؛ امیرخسرو، 1343: هفت). شبلی نعمانی معتقد است «در هند، از ششصد سال پیش تاکنون شخصیتی دارای کمالات مختلف مثل امیرخسرو چشم به جهان نگشوده است» (شبلی نعمانی، 1922: 33). برنینیز دربارة او نوشته است: «در عصر علائی شعرایی بودند که بعد از ایشان بلکه پیش از ایشان چشم روزگار مثل ایشان ندیده است، لاسیما امیرخسرو که خسرو شاعران سلف و خلف بوده است و در اختراع معانی و کثرت تصنیفات و کشف رموز غریب، نظیر خود نداشت.... و در علم موسیقی گفتن و ساختن کمالی داشت و هرچه نسبت به طبع لطیف و موزون کنند باریتعالی او را در این هنر سرآمد گردانیده بود» (برنی 2005، ج 2: 359). او نخستین کسی است که خمسة نظامی را به سبک و زبان خاص خود استقبال کرده است. همچنین یکی از پرکارترین نویسندگان در طول تاریخ بوده و «در این باب حقاً کمنظیر است» (صفا، 1369، ج 2‑3: 779). مشهورترین آثار خسرو عبارتاند از: سه اثر منثور به نامهای خزاینالفتوح، اعجاز خسروی، افضلالفوائد؛ دیوان: شامل پنج دفتر با نامهای تحفةالصّغر، وسطالحیاة، غرّةالکمال، بقیةالنقیة، و نهایةالکمال؛ خمسه: شامل پنج مثنوی مطلعالأنوار، شیرین و خسرو، مجنون و لیلی، آیینه اسکندری و هشت بهشت؛ و مثنویهای تاریخی شامل مفتاحالفتوح، نه سپهر، تغلقنامه، قرانالسّعدین، و دولرانی خضرخان (حبیب، 1948: 206‑320). تمرکز پژوهش حاضر بر منظومة دولرانی خضرخان شاعر است که از آثار دوران پختگی خسرو و از زیباترین مثنویهای اوست. زندگی و عشق نافرجام شاهزادة خلجی به ناکامی منظومهای ختم شد که داستان زندگی او را روایت میکرد. سبب این بود که در دربار خلجیان و بعد از آن در دربار تغلقیان کسی علاقهای به یادآوری خاطرات ولیعهد پیشین یا شاهزادة عاشقی نداشت که ناکام، رو در حجاب خاک کشید. به نظر میرسد این تنها منظومة خسرو است که هرگز جایی در کتابخانة دربار دهلی نیافته است. این نوشتار با ذکر تاریخ خلجیان ـ که به مناسبت شاهزاده خضرخان و شرح وقایع زندگی او به آن پرداخته میشود ـ سعی دارد تصویر جامعی از ارزشهای ادبی، تاریخی، فرهنگی و اجتماعی منظومه ارائه کند تا از این رهگذر به این اثر مغفولماندة باارزش توجه شود. 1ـ1 پیشینة پژوهش دربارة منظومة دولرانی خضرخان امیرخسرو چند پژوهش به شرح زیر انجام شده است: 1) «بررسی برخی از عناصر داستان در منظومة دولرانی و خضرخان امیرخسرو دهلوی» (محمدصادقی، 1395) که روایت منظومه را تحلیل کرده و عناصر داستانی آن را برشمرده است. 2) «نصیحتنامة امیرخسرو دهلوی در دیباچة مثنوی دِوَلرانی و خضرخان» (دولتشاهی و نوریان، 1398: 107‑135) که در آن، صراحت لهجه و بیپروایی شاعر در نصیحتگویی سلطان علاءالدین بررسی و ویژگیهای شخصیتی شاعر و جایگاه والای او در دربار سلطان تبیین شده است. 3) «بررسی رویکرد عرفانی امیرخسرو دهلوی در منظومة دولرانی و خضرخان براساس دیدگاه هوش معنوی رابرت ایمونز» (کارگر و ذبیحینیا، 1399: 107‑135) که در آن، مؤلفههای بارز هوش معنوی در ادبیات عرفانی و اندیشة امیرخسرو مطرح و اثبات شده که امیرخسرو در این منظومه، عرفان و هوش معنوی را ترکیب کرده است. 4) «فواید لغوی و تازگیهای ترکیبی "مثنوی دِوَلرانی و خضرخان" امیرخسرو دهلوی» که نویسندگان با گزینش و معرفی واژگان نادر منظومة دولرانی و خضرخان و شیوههای ترکیبسازی بدیع آن در چهار بخش کوشیدهاند تا نشان دهند که شاعر تا چه حد در حوزة ساخت ترکیبهای تازه توانمند بوده است: ترکیبات تازهای که در لغتنامة دهخدا مدخل ندارد؛ ترکیباتی که در فرهنگ دهخدا آمده است، ولی شاهدمثال ندارد؛ آنهایی که از منظومة دولرانی و خضرخان شاهدمثال دارد؛ واژههایی که در لغتنامه معنی شده است، اما از این منظومه شاهدمثال ندارد (دولتشاهی و نوریان، 1400: 1‑30). 5) «علل رویکرد تعلیمی در منظومة دولرانی و خضرخان امیرخسرو دهلوی» (ذبیحنیا عمران، 1400: 113‑128) که تنبه و عبرت را اصلیترین انگیزة انعکاس مضامین تعلیمی در داستان دولرانی و خضرخان بیان کرده است؛ گویا به نظر شاعر، توجه به آموزههای تعلیمی برای رسیدن به کمال در یک رابطة عاشقانه، جایگاه مهم و بلندی دارد. 6) «تأملی در اندیشههای اجتماعی ـ جمعیتی امیرخسرو دهلوی در روایتی واقعگرایانه» که بر مبنای تخصص نگارندة مقاله، اقتصاد و جمعیتشناسی، به تحولات اجتماعی تحت تأثیر گسترش اسلام، حیات اجتماعی و جمعیتشناختی اثر پرداخته و از این نظر منظومه را منحصربهفرد و مهم دانسته است (کیانی، 1400: 337‑350). همچنین در کتاب یکصد منظومة عاشقانة فارسی از این منظومه یاد شده و انتساب نام «عشقیه» به منظومه از دلایل نفوذ و اهمیت آن دانسته شده است: «... خسرو داستان دولرانی و خضرخان را به تأثیر از داستانهای هندی ساخت و بعدها همین روش او بود که مورد استقبال شعرای شبهقاره، چون فیض دکنی در نظم نل و دمن شد» (ذوالفقاری، 1392: 132). در میان پژوهشهای یادشده جای تحقیقی خالی است که با نگاه چندبعدی به منظومه بپردازد و به کمک آن، جایگاه ادبی اثر را به خواننده ارزانی دارد. توجه به بستر تاریخی، آن هم در منظومهای که برگرفته از داستان عشق واقعی شاهزادهای از یک سلسلة تاریخی است، اهمیت فراوان دارد؛ نکتهای که در اغلب پژوهشهای ذکرشده مغفول مانده است. نگاه ادبی به متون فقط با توجه به بستر تاریخی آنها و دقت در بُعد ویژگیهای ادبی آن کامل میشود. ضمن اینکه این نگاه، جایگاه مؤلف و متن در بستر تاریخ ادبیات، فرهنگ و اجتماع حاکم بر آن را نیز توصیف میکند. چیزی که در این مقاله به آن میپردازیم.
2ـ نگاه تاریخی به منظومة دولرانی خضرخان سلسلة خلجیان و شرایط ویژة حاکمیت دینی آنها علت اصلی پایان تلخ ماجرای دو دلداده است که بدون تبیین آن، سیر شاعری امیرخسرو و شیوة خاص سرایش منظومه برای توجه به نکات ادبی آن ناممکن است. پس نگاهی تاریخی به شاعر و اثر منظور لازم به نظر میرسد. 2ـ1 تاریخنگاری امیرخسرو دهلوی وجه مهم شخصیت امیرخسرو تاریخنگاری اوست که حاصل حضور تقریباً همیشگیاش از سال 671 تا 725 ق. در دستگاه پادشاهان سه سلسلة «ممالیک»، «خلجیه» و «تغلقیه» هند است (رک. امیرخسرو 2، 1975: 67‑68؛ صفا، 1369، ج 2‑3: 775). بخش عمدة زندگی ادبی خسرو در دورة خلجیان ـ که سلسلهای متشکل از پنج پادشاه بود و از سال 689 ق. تا 720 ق. بر دهلی حکومت کردند ـ سپری شد؛ عمدة آثار او نیز متعلق به این دوران است:
نزدیکی شاعر به دربار، سبب شد تا آثارش اطلاعات فراوانی از موضوعات تاریخی، سیاسی، جغرافیایی، اجتماعی، و فرهنگی داشته باشد و مستند دیگر تاریخنویسان قرار بگیرد. اهمیت تاریخنگاری خسرو، با آنکه هرگز مورخ رسمی نبوده، بهحدّی است که اگر برخی گزارشهای او نبود، بخشی از تاریخ سلاطین هند از میان میرفت (شاه، 1341: 18‑28؛ یاری و سلیمانیان، 1395: 125‑151). چنانکه خواهیم گفت، منظومة دولرانی شاهد این مدعاست. منظومه با ستایش خداوند (ابیات 1‑101)، مدح پیامبر و صفت معراج او (ابیات 102‑193)، مدح نظامالدین اولیا و علاءالدین خلجی (ابیات 194‑261)، خطاب زمینبوس (ابیات 262‑287)، نصیحت به پادشاه عصر (ابیات 288‑527)، در سبب نظم کتاب (ابیات 528‑658) و معرفی پادشاهان مسلمان دهلی (ابیات 659‑822) آغاز میشود و به ذکر پادشاهی سلطان علاءالدین محمد خلجی و کشورگشاییهای او (ابیات 823‑1137) میرسد که ازنظر تاریخی بسیار اهمیت دارد. 2ـ2 سلسلة خلجیان و زمینههای تاریخی منظومه از آنجا که موضوع منظومه، داستان عشق شاهزاده خضرخان، پسر علاءالدین خلجی، است و وقایع آن در زمینة تاریخی آن ایام رخ داده است، باید به اختصار به معرفی این سلسله با استفاده از مطالب مندرج در خود منظومه و منابع دیگر پرداخته شود. مؤسس سلسلة خلجیان، جلالالدین فیروزشاه نام دارد. او با بیماری و مرگ معزالدین کیقباد، به نیابت سلطنت سلطان شمسالدین رسید و چند ماه بعد با مرگ شاه خردسال بر تخت نشست (برنی 2005، ج 1: 172‑173). امیرخسرو که مدتی پیش از به سلطنت رسیدن جلالالدین به او پیوسته و ندیم او شده بود، از این پادشاه به نیکی یاد کرده و ناموری خود را حاصل تربیت و مرحمت او دانسته است (امیرخسرو 2، 1975: 71). تصریح برنی نیز روشن میکند که خسرو در دربار او از مرتبة ندیمی به مصحفداری و امیری رسیده است (برنی، 2005: 197‑198). برنی فیروزشاه را با صفاتی مانند شجاعت، انصاف، دلرحمی، ادب، شکیبایی، و هنرشناسی ستوده است (همان: 188‑196)؛ گرچه دنیادوستی و سادهلوحیاش را سبب اصلی کشتهشدنش به دست علاءالدین محمد، داماد و برادرزادهاش، در ۱6 رمضان ۶۹۵ ق. دانسته است (همان، 208‑212 و 230‑231؛ امیرخسرو، 1976: 11). پس از مرگ فیروزشاه، «ملکه جهان» (همسر او) بهجای آنکه سلطنت را به پسرش «ارکلیخان» واگذارد که حاکم ملتان و «رستم زمان» خود بود (جعفری، 1923: 34؛ برنی، 2005: 243)، آن را به پسر کوچکش «رکنالدین ابراهیم» سپرد که جوانی خام بود. علاءالدین نیز «اختلاف خانة دشمن را غنیمت شمرد» و ضمن لشکرکشی بهسوی پایتخت با دادن طلا و مال فراوان، سران سپاه و بزرگان دهلی را خرید. ملکه جهان و رکنالدین ابراهیم که دیگر امکان مقابله با لشکر او را نداشتند، شبانه بهسوی ملتان گریختند و علاءالدین محمد در 22 ذیحجه سال 695 ق. وارد دهلی شد و بر تخت نشست (همان: 246؛ امیرخسرو، 1976: 12). دو ماه بعد (محرم سال 696 ق.)، او لشکر خود را به ملتان فرستاد و پس از دو ماه محاصره، فرزندان سلطان جلالالدین و یارانش را با دادن اماننامه تسلیم کرد؛ اما دستور داد در میانة راه ملتان به دهلی، میل در چشم ارکلیخان و رکنالدین ابراهیم بکشند و آنان را در قلعة هانسی زندانی کنند. همچنین، فرزندان خردسال ارکلیخان را به قتل برسانند و ملکه جهان و دیگر زنان حرم را به حرمسرای دهلی بفرستند (برنی، 2005: 277‑278). او پس از نابودی وارثان فیروزشاه، به تعقیب بزرگان دورة جلالی و کسانی پرداخت که با ستاندن زر به سلطان رکنالدین خیانت کرده بودند. بهجز مصادرة اموال، مرگ، نابینایی، یا زندان در انتظار این افراد بود. علاءالدین سپس لشکر مغول را که به هند حمله کرده بودند، درهم شکست و پایههای حکومت خود را استوار کرد. او خود را «سکندر ثانی» نامید و بر آن شد تا دست به جهانگشایی بزند و با کفار هند به جهاد بپردازد (همان: 250‑251 و 263). او در دورة حکومت بیستسالهاش، با جنگهای دائمی همة ایالتهای جنوبی هند و اکثر ایالات شمالی آن را به تصرف درآورد و مناطق تحت سیطرة خلجیان را به چهار برابر رسانید. علاءالدین در بیستم جمادیالاول سال 698 ق. به قصد تخریب بتخانة سومنات به ایالت گجرات حمله برد (امیرخسرو، 1976: 47). رای کرن، راجة مقتدر گجرات، نتوانست در برابر لشکر دهلی مقاومت کند و به والی دیوگیر پناه برد؛ در عوض همسر او «کنولادی رانی» و جمعی از اهالی حرم به اسارت درآمدند و به دهلی برده شدند (امیرخسرو 1، 1975: 1171‑1190). 1 امیرخسرو، کنولادی را به زیبایی، نیکسیرتی و خوشسلیقگی ستوده است؛ ویژگیهایی که سبب شد نزد علاءالدین منزلتی والا بیابد. شبی از شبها، کنولادی از سلطان خواست دخترش «دیولدی» را که همراه پدرش در دیوگیر بود نزد او بیاورد. سلطان پذیرفت و پیامی بهمنظور خواستگاری دیولدی برای فرزندش خضرخان به رای کَرَن فرستاد. خضرخان پسر بزرگ سلطان علاءالدین از همسر دومش ماهرو (خواهر الپخان) بود که با فتح ایالت چیتور در سال 702 ق. به ولایتعهدی منصوب و آن سرزمین نیز به افتخار او، «خضرآباد» نامیده شد (امیرخسرو 1، 1975: 964‑973). رای از این پیشنهاد استقبال کرد و خواست تا دیولدی را با جهیزی شاهانه راهی دهلی کند؛ اما علاءالدین ناگهان تغییر عقیده داد و تصمیم به فتح دیوگیر گرفت. این لشکرکشی به فتح کامل آن سرزمین و اسارت دیولدی انجامید. بدین ترتیب، دختر رای نیز به مادرش در قصر دهلی پیوست (همان: 1197‑1274). این واقعه در سال 707 ق. روی داده است (جعفری، 1923: 110‑111). در آن وقت خضرخان دهساله و دیولدی هشتساله بودند. این دو بیشتر اوقات در قصر به بازیهای کودکانه مشغول بودند و عشق آنان از همینجا آغاز شد. سلطان و ملکه نیز که از ابتدا این دو را برای ازدواج با هم در نظر گرفته بودند، خضرخان را در جریان این تصمیم گذاردند (همان: ابیات 1340‑1352)؛ اما سپس او را بهسبب برخی ملاحظات سیاسی و خانوادگی، در 23 رمضان سال 711 ق. به ازدواج با دختر الپخان، دخترداییاش، وادار کردند (همان: 1384‑1391 و 2321‑2322). با آنکه خضرخان در این ازدواج برخلاف نظر سلطان و ملکه رفتار نکرد، همچنان با دیولدی نرد عشق میباخت؛ ازاینرو، ملکه دیولدی را از قصر شاهی به قصر لعل فرستاد. این جدایی اثرات سوئی بر دل و جان خضرخان گذاشت. ملکه که نگران حال فرزند خود بود، موضوع را با سلطان در میان نهاد. شاه نیز اجازه داد مخفیانه خضرخان و دیولدی را به عقد هم درآورند (همان: 3130‑3170). خضرخان به شکرانة رسیدن به مقصود، از کارهای ناشایست خود توبه کرد و در حلقة مریدان نظامالدین اولیا درآمد (همان: 3262‑3302)؛ اما دوران خوشی او چندان دیر نپایید. برنی «مبتلاشدن علاءالدین به بدبینی، شیفتگی او به جمال ملک کافور هزار دیناری؛ گرفتاری به بیماری استسقا؛ و غفلت از تربیت شاهزادگان» را چهار عامل مهم در انحطاط سلسله خلجیان شمرده است (برنی، 2005: 401). بدبینی سبب شد علاءالدین خادمان واقعی حکومت را از خود دور کند و افراد پست را بهجای آنان بگمارد؛ ابتلا به بیماری استسقا موجب بدخلقتر شدن او شد؛ غفلت از تربیت پسران موجب شد آنان ناخردمند و هوسباز شوند و ارزش میراث پدر را ندانند؛ و سرانجام عشق او به کافور هزاردیناری ـ غلامی که از فتح کپهایت برای سلطان آورده شده بود ـ سبب شد او به مقام سرلشکری و وزیری برسد و ملک نایب نام بگیرد و محرم راز و مشاور مخصوص سلطان باشد. ملک نایب با سوءاستفاده از این موقعیت و روان آشفتة شاه، الپخان را که یکی از چهار رکن اصلی حکومت علاءالدین بود، بهطور وحشیانه به قتل رساند و با بدبینکردن شاه نسبتبه خضرخان سبب شد نشانههای ولایتعهدی را از او بگیرند و او و برادرش «شادیخان» را در قلعة گوالیار زندانی کنند (بدایونی، 1380، ج 1: 137‑138). به گفتة برنی «در روز قتل الپخان و جلا و بند خضرخان، خانمان سلطان علاءالدین برافتاد» (برنی، 2005: 252 و 369). مدتی کوتاه پس از این ماجرا، در روز هفتم شوال سال 715 ق. «قضای اجل درآمد و سلطان علاءالدین از دار فنا به دار بقا رحلت کرد» (همان: 369) و روزگار تیرة خضرخان آغاز شد. دو روز پس از مرگ سلطان، ملک کافور فرمانی را که طی آن خضرخان از ولیعهدی عزل و برادر ناتنی و خردسالش «عمر» به سلطنت منصوب شده بود، به بزرگان و امرا نشان داد. شاه خردسال که پنج ـ شش سال بیشتر نداشت، با لقب «شهابالدین» بر تخت نشست و ملک کافور نایبالسلطنه شد و ادارة امور را به دست گرفت (همان: 372). روز بعد، ملک کافور دستور داد میل در چشمان خضرخان و شادیخان بکشند و هر دو را کور کنند. همچنین، به مصادرة اموال و حبس مادر آن دو یعنی ملکه جهان فرمان داد. او شاهزاده مبارکخان پسر دیگر سلطان علاءالدین را نیز زندانی کرد و قصد داشت او را هم کور کند که در سیوپنجمین روز حکومتش، گروهی از مخالفان، شبانه وارد قصر شدند و او و اطرافیانش را به قتل رساندند. آنان شاهزاده مبارکخان را از زندان بیرون آوردند و نایب سلطان شهابالدین قرار دادند (همان: 373‑374). کمتر از سه ماه بعد، مبارکخان که در آن زمان جوانی هفده ـ هجده ساله بود، سلطان شهابالدین را از سلطنت برکنار کرد و او را نیز به قلعه گوالیار فرستاد و نابینا کرد (همان: 377). سپس با نام قطبالدین مبارکشاه در روز یکشنبه بیستوچهارم محرم سال 716 ق. بر تخت نشست (امیرخسرو، 1948: 51). او برای جلب رضایت مردم که سالها تحت فشار و ترس زندگی میکردند، با جداکردن راه خود از پدرش، در روز نخست سلطنتش بسیاری از قوانین و جزاهای سخت دوران علاءالدین را لغو کرد؛ همة زندانیان و تبعیدیان را بخشید؛ خراجهای سنگین را برانداخت و خود «به شرابخوردن و سماعشنیدن و عیش و عشرت راندن و داد هواپرستی دادن» مشغول شد (برنی، 2005: 382‑387). او کمکم رفتارهای خلاف شرع خود را علنی کرد و «زبان را با مقربان و نزدیکان به فحش و دشنام بگشاد و هواپرستی را یکی به صد مراعات نمود» (همان: 394). ازجمله اینکه «اکثر اوقات به لباس زنان و زر و زیور ایشان آراسته در مجلس حاضر میشد و شرابخواری و دیگر اقسام فسق علانیه میکرد و مذکر و مؤنّث نسبتبه وی یکسان بود» (بدایونی، 1380، ج 1: 144‑146). همچنین، با وجود احترام و عزتی که نظامالدین اولیا در نظر مردم داشت، «با شیخ بنیاد عداوت نهاد و زبان به بدگفتن از شیخ بگشاد» (برنی، 2005: 394 و 396). او در ادارة کشور نیز راه بدبینی و خونریزی در پیش گرفت و «دست به قتلهای ناحق زد». حاصل آن شد که «هیچ آفریده را از درونیان و برونیان مجال نماند که آنچه صلاح ملک و دولت او باشد، پوستبازکرده پیش او بگوید» (همان: 394 و 395). همچنین، او شیفتة پسری هندوتبار از اهالی گجرات به نام «حسن برادو بچه» شد. وی حسن را «خسرو خان» نامید و او را به نیابت تخت، وزارت و حکومت دیوگیر منصوب کرد و امور مملکت را به او سپرد و خود به عیاشی مشغول شد (امیرخسرو، 1933: 18). خضرخان و برادرانش نیز از این تباهیها بینصیب نماندند؛ زیرا مبارکشاه بهدلیل ترس از وارثان حکومت، تصمیم گرفت «انبازان ملک» را نابود کند. تنها منبع تاریخی مشروح بهجامانده از این ماجرا ابیاتی است که امیرخسرو در منظومة دولرانی از خود به یادگار گذاشته است:
خضرخان در برابر خواستة نامشروع شاه از سر خشم و ناراحتی پاسخ داد:
شاه با شنیدن پاسخ خضرخان در خشم شد و فرمان داد «سر شیران ملک» را از تن جدا کنند. به فرمان شاه مأموران بهسرعت بهسوی گوالیار حرکت کردند. آنان شاهزادگان نابینا را پس از کمی مقاومت در بند کشیدند و هر سه را گردن زدند (همان: 3942‑3965). سپس، جسد آنان را در دخمهای انداختند و زنان و مادران آنان را به دهلی و حرم مبارکشاه بردند (برنی، 2005: 393‑394). تاریخ دقیق رویدادن این حادثه روشن نیست؛ منظومة دولرانی در این باره خاموش است؛ بدایونی آن را مربوط به سال 718 و در زمان بازگشت شاه از فتح دوبارة دیوگیر دانسته است (بدایونی، 1380: 145)؛ اما در مثنوی «نه سپهر» که خسرو آن را در تاریخ سلطنت و فتوحات مبارکشاه نوشته و در آخر جمادیالثانی ۷۱۸ ق. به پایان رسیده (امیرخسرو، 1948: 457)، بعد از ماجرای فتح دیوگیر سخنی در این باره نیامده است؛ ازاینرو، به احتمال زیاد قتل خضرخان پس از تاریخ اتمام منظومه روی داده است. پس از این جنایت، زندگی مبارکشاه نیز چندان به درازا نکشید؛ زیرا خسرو خان که رؤیای نشستن بر تختگاه دهلی را در سر میپرورد، با همکاری افراد قبیلة خود، در شب اول ماه جمادیالثانی سال 720 ق. مبارکشاه را به قتل رساندند و دو پسر دیگر سلطان علاءالدین (فریدخان و ابوبکرخان) را سر بریدند و سه پسر کوچکتر (علیخان، بهاءالدین، عثمانخان) را کور کردند (امیرخسرو، 1933: 23‑36). بدین ترتیب، پس از شکست خسروخان از غیاثالدین تغلق کسی از خاندان علائی باقی نماند تا عهدهدار مقام سلطنت شود و سلسلة خلجیان از میان رفت (بدایونی، 1380، ج 1: 149). برنی سرانجام خاندان علائی را ناشی از شومی قتل سلطان جلالالدین و ستمی که بر خاندان او رفت میداند: «از شئومت ریختن ولینعمت چندان خونهای ناحق از سلطان علاءالدین ریخته شد که از فرعون ریخته نشده بود... و آنچه از کسان او و پروردگان او به مکافات کشتن سلطان جلالالدین بر خانومان او گذشت در هیچ گبرستانی و کفرستانی و مغلستانی نگذشته است و نگذرد» (برنی، 2005: 237). 2ـ3 سبب تألیف، تاریخ تألیف و نام منظومه به گفتة امیرخسرو، مثنوی دولرانی به خواهش خضرخان (امیرخسرو 1، 1975: 570‑581) و براساس داستان واقعی عشق او و دیولدی، در 4519 بیت در بحر هزج مسدس محذوف/ مقصور سروده شده است. خسرو تحریر نخست این مثنوی را در ششم ذیالقعده سال 715 ق. در 4200 بیت به پایان رساند و برای سرودن آن چهار ماه و چند روز وقت صرف کرد (همان: 4383‑4405)؛ بنابراین سرایش منظومه باید در ماه شعبان سال 715 ق. (دو ماه آخر زندگی علاءالدین محمد خلجی) آغاز و دو ماه پس از خلع خضرخان از ولیعهدی پایانیافته باشد. او پس از ماجرای قتل خضرخان نیز، 319 بیت (به عدد ابجدی کلمة «شهید») بر مثنوی افزود که از بخشهای غمانگیز و پراحساس منظومه است:
خسرو به تاریخ افزودن این تکمله تصریح نکرده است؛ اما یک اشاره و چند قرینة نشاندهندة سرایش آن بین جمادیالثانی 720 ق. (مرگ مبارکشاه) تا اوایل سال 721 ق. است. اشاره، مربوط به سخن امیرخسرو در بیت 4432 دال بر هفتادسالهشدنش است: «بنا در خانة هفتاد پیوست» که سال 721 را نشان میدهد؛ زیرا امیرخسرو متولد ماه محرم سال 651 ق. است (امیرخسرو 2، 1975: 80؛ همان، 1948: 245‑246). قرینة نخست، کاربرد اوصافی مانند «سلطان مبارکشاه بیمهر»، «بهانهجوی» و مانند آن و لحن تلخ، بیپروا، و منتقد امیرخسرو است که طبیعتاً مربوط به دورهای است که خطری او را از این ناحیه تهدید نمیکرده است (امیرخسرو 1، 1975: 3915‑3918). قرینة دیگر، ذکر پیشنهاد بیشرمانة شاه به برادرش است؛ زیرا نقل چنین سخنی در زمان سلطنت مبارکشاه از احتیاط بسیار دور بوده است. قرینة سوم در شهیدخواندن کشتهشدگان و ظالمخواندن قاتلان آنهاست. قرینة چهارم نیز در بیان سخنانی است که از خضرخان شخصیتی غیور و شجاع میسازد و نشاندهندة محبت امیرخسرو به او و خشمش از مبارکشاه است. خسرو به وجه نامگذاری کتاب نیز اشاره کرده و گفته است: چون در نام معشوقه واژه «دیو» وجود داشت، دیول را به واژه دُوَل (جمع واژه دولت) بدل کردم و واژة «رانی» به معنای صاحب و دارنده را نیز بدان افزودم و بدین ترتیب، نام این کتاب عاشقی را دولرانی خضرخان نهادم (همان: 631‑639).
3ـ ارزشهای منظومه 3ـ1 ارزشهای ادبی منظومه امیرخسرو بهسبب پرورشیافتن در فرهنگ هندوستان و محیط جدیدی از ادب فارسی، «لهجهای نو و ترکیباتی تازه و اندیشههایی خاص نصیبش گردیده بود و بسی مضامین نو و ابیات منتخب در آثارش ملاحظه میگردد و مسلماً به همین سبب است که شاعران و نویسندگان بعد از او بارها و بارها از او به استادی یاد کردهاند» (صفا، 1369، ج 3-2: 787‑788). برخی ارزشهای ادبی منظومة حاضر، عبارت است از:
همین موضوع سبب شده است دولرانی نزدیکترین اثر به خود امیرخسرو و واقعیات پیرامونش باشد و بیش از هر اثر دیگری چهرة واقعی شاعر و زمانهاش را به ما نشان دهد.
داوری کوتاه او دربارة سه زبان هندی و فارسی و عربی در منظومة دولرانی خضرخان نشانة آشنایی کامل او با هر سه زبان است (همان: 590‑610).
(اغراق، تضاد بین کوژ و راست)
(تلمیح به داستان گلستانشدن آتش برای ابراهیم، ایهام در کلمة خلیل به معنی دوست و مجازاً به معنی عاشقان و دوستداران، آتش با خلیل و ابراهیم مراعاتالنظیر، بت سیم استعاره از معشوق)
این بیت به بازیهای کودکانة دیولدی و خضرخان اشاره دارد؛ تکرار کلمة بازی در معانی متفاوت بازی کودکان و عشقبازی سبب زیبایی بیت شده است.
زیبایی بیت در سپردن شمشیر به دست کرشمه برای دورکردن عاشق و عذرخواهی آب دیدگان از پس آن است. مصرع نخست استعاره از نازکردن دو دلداده برای هم و دورباشدادن آنان به یکدیگر است.
شاعر صدای برخاسته از ارهکردن چوب، تراشدادن سنگ و بریدن فولاد را به فریادی ناشی از جدایی تشبیه کرده است تا لحظة جدایی دو دلداده را توصیف کند.
نمکریزشدن مژه استعاره از ریزش اشک است. تصویر سادهای که شاعر در بیت ترسیم کرده، تأملبرانگیز است.
خسرو در مطلع الانوار گفته است: «ژفت و ترشروست هلیله و لیک/ روشنی چشم شد از خوی نیک» هلیله هندی یا هلیله سیاه به قول حکیم مؤمن ثمر درختی است به قدر مویز که سیاه و صلب است و مسهل سودا و منقّی خون و روح از خلط سوداوی است. پوست آن چروک خورده و سفت و مزه آن بسیار تلخ است، ولی در ترکیب با عسل در زمره داروهایی قرار میگیرد که در طب سنتی برای درمان بیماریهای بلغمی و سوداوی و صفراوی استفاده میشود (حکیم مؤمن، 1390، ج 1: 159). این بیت نشانة اطلاعات طبی خسرو از خواص هلیله است؛ زیرا خون دل خوردن نشانة غمخوردن فراوان است که سبب افزایش سودای خون میشود و هلیله برای پاکسازی آن مفید است.
شاعر با تمثیل ماهی ـ که درون پر تیغ و بیرون پر از فلس (تشبیه به درم نقره) دارد ـ میکوشد به فرزندش پند دهد تا مراقب اعمال درونی و برونیاش باشد.
3ـ2 ارزشهای تاریخی منظومه
3ـ3 ارزشهای منظومه ازنظر تاریخ ادبیات منظومة دولرانی خضرخان اطلاعاتی از زندگی و اندیشههای امیرخسرو میدهد که به ما در تکمیل شناخت زندگی او یاری میرساند:
امیرخسرو اشاره میکند که سوار همراهش که ظاهراً مغولی بوده است، از چشمة بین راه آب زیادی مینوشد و هلاک میشود و او نجات مییابد.
3ـ4 ارزشهای فرهنگی منظومه ذکر مسائل فرهنگی و اجتماعی در آثار ادبی به غنای متن داستان میافزاید و سبب ماندگاری و اثرگذاری کلام نویسنده میشود. علاوهبر یادآوریهای ارزشمندی که رضا کیانی در مقالهاش آورده است (رک. کیانی، 1400: 337‑350)، منظومة دولرانی خضرخان سرشار از نکات متنوع دیگری هم هست که در مقالة یادشده نیامده است:
4ـ نتیجهگیری
شاعر با سادهنویسی، سنت دهنامهنویسی، بهرهگیری از براعت استهلال و غیره فضای دلچسبی بر روایت داستان حاکم کرده است. پینوشت
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1. امیرخسرو 1 (1975). خضرخان و دولرانی، تصحیح محمدوفا بقایف، با مقدمة عبدالغنی میرزایف، دوشنبه: دانش.
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 877 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 407 |