مقدمه
امروزه دانش نقد ادبی جایگاهی مقتدر در میان دانشهای ادبی و علوم انسانی دارد و هیچ متفکری چنانکه خود را بینیاز از ادبیات ملتِ خود نمیداند، برای فهم و تحلیل متون ادبی، از نقد و نظریۀ ادبی نیز غافل نیست.
تعریف نقد ادبی همانند بسیاری از مفاهیم علوم انسانی در طول تاریخ با تغییر و پراکندگی آرا همراه بود است؛ اما با تسامح میتوان گفت نقد ادبی اصطلاحی کلی برای مطالعات مربوط به تعریف، طبقهبندی، تجزیه و تحلیل، تفسیر و ارزیابی آثار ادبی است که نظریهای را به همراه اصول کلی و مجموعهای از اصطلاحات، تمایزها و دستهها و همچنین معیارها برای شناسایی و تجزیه و تحلیل آثار ادبی ارائه میدهد (آبرامز، 1387: 50).؛ همانطور که در این تعریف نیز میبینیم، وجود نقد ادبی کاملاً وابسته به داشتن نظامی از اصطلاحات و تعاریف است.
چارلز اس. پیرس (1998)، زبانشناس بزرگ معاصر، بر این باور است که هر حوزۀ علمی، نخست باید دایرهای از واژگان مجهز به لغات همخانواده، برای هر مفهوم علمی داشته باشد و هر واژه باید دارای معنایی دقیق باشد؛ تا آنجا که معانی مختلف آن به بخشهایی از طبقههای مختلف اطلاق شود و هیچکدام با دیگری اشتباه گرفته نشود (پیرس، 1998: 263). نقد ادبی نیز مانند سایر حوزههای مطالعاتی بشر، برای ارتباط مؤثر، انتقال، گردآوری و دستهبندی و ثبت و ضبط یافتههای خود به زبان و اصطلاحات مخصوص نیازمند است.
زبان فارسی مانند سایر زبانها ویژگیهایی دارد که بسیاری از شگردها و ظرفیتهای ادبی و نگارشی متون ادبی، بر مبنای آنها خلق شدهاند؛ ازاینرو دانشهای ادبی وابسته به این زبان، ازجمله نقد ادبی، باید در تناسب با زیباییشناسی و بوطیقای این زبان و برای ارزیابی قابلیتهای خاص آن شکل بگیرند؛ بنابرین «فقط اهل زبان ـ آنها که تمام ابعاد و ساحتهای کلمه را احساس میکنند ـ میتوانند درباب نیک و بد یک شعر اظهارنظر کنند. یک غیر اهل زبان، هر قدر خوب جوانب تاریخی و اجتماعی و زمینههای فکری و محتوایی یک شعر را بررسی کند، به زمینههای علمالجمالی و نکاتی که به ساختمان زبان و نظم کلام ارتباط دارد، نمیتواند بپردازد و اگر بپردازد رجم به غیب کرده است و بهتر است در این زمینه از خبرگان اهل زبان یاری بجوید» (شفیعی کدکنی، 1387 الف: 21).
زبان ادبی با گونههای دیگر زبانی متفاوت است و همین مسئله، تفاوت عمدۀ پژوهشهای ادبی را با شاخههایی از دانش آشکار میکند که صرفاً با ترجمه میتوانند اصطلاحات و مفاهیم خود را به زبان و فرهنگ دیگری منتقل کنند. برای تولید دانش نقد ادبی در هر زبان، تاحد بسیاری به نظریههایی مستخرج از آثار ادبی آن فرهنگ، یا تطبیق و بومیسازی اصطلاحات نقد ادبی دیگر زبانها با زبان و ادب بومی، نیاز است؛ زیرا چنانکه تجربۀ دهههای اخیر در زبان فارسی نشان داده است، تکیۀ صرف بر کاربرد مفاهیم و اصطلاحات نقد ادبی غربی با همان چهارچوب و ساختار، دستاورد باروری برای دانش نقد ادبی ایران فراهم نیاورده و لازم است ضمن تعامل با دستاوردهای نقد ادبی جهانی با تکیه بر ویژگیهای زبان و فرهنگ فارسی، تاحد امکان به دانش نقد ادبی بومی نزدیک شد. با توجه به وجود سنّت دیرپای تحقیق و تألیف در زمینۀ ادبیات و دانشهای ادبی و همچینین گستردگی و فربهی تحقیقات، تألیفات، مکاتب و رویکردهای جدید غیربومی در نقد ادبی جدید، نظریهپردازی و تمهید بنای نقد ادبی بومی کار دشوار و وقتگیری به نظر میرسد و به محققان جامعالاطرافی نیازمند است که بر متون و سنن ادبی و دانشهای ادبی کهن و نو اشراف کافی داشته باشند. کوشش برخی محققان ادبی صدسالۀ اخیر، از آخوندزاده تا خانلری، برای دستیابی به ملاکهای بومی داوری آثار ادبی، بیگمان تأملبرانگیز است (در این باره نک. آثار انتقادی ایرج پارسینژاد). با این حال به نظر نگارندگان، توفیقنیافتن آنها در خلق نظام منسجم اصطلاحات نقد ادبی بهنحوی که بهشکل گسترده وارد گفتمان نقد ادبی معاصر شود، نقطۀ ضعف اصلی عموم این پژوهشها به شمار میرود؛ نقصانی که شفیعی کدکنی کاملاً بدان آگاه است: «یکی از مشکلات اساسی در تاریخ نقد ادبی ما چیزی است که از آن میتوان به "فقر ترمینولوژی" تعبیر کرد» (همان: 219).
شفیعی کدکنی در بیش از پنجاه سال تحقیق، تتبع و تألیف آثار متعدد و نظریهپردازی و اصطلاحسازی در حیطۀ نقد ادبی توانسته است بهشکل چشمگیری به رشد نقد ادبی بومی کمک کند. رواج بسیاری از اصطلاحات ابداعی، اقتباسی و برابرنهادۀ او در گفتمان نقد ادبی و تحقیقات دانشگاهی و حتی ژورنالیستی، نشانة توفیق وی در جامۀ عمل پوشاندن به ایدهآل نقد ادبی بومی است. بر همین مبنا بسیاری از اصطلاحات شفیعی در نقد ادبی برپایۀ ساختار ویژۀ زبان فارسی استوار شدهاند؛ اصطلاحات مرتبط با تصویر شعری و صور خیال مانند «محور عمودی و افقی خیال»، «حرکت و ایستایی تصاویر»، «تزاحم تصویر»، «رنگ تصویر» یا اصطلاح مرتبط با موسیقی شعر مثل «موسیقی معنوی»، «موسیقی درونی»، «اوزان خیزابی و جویباری»، «اوزان شفاف و کدر»، «جادوی مجاورت»، «دسته کلید قافیه» و دیگر اصطلاحات مانند «نمودار شعر فارسی»، «شناوری زبان»، «شعر مغانه»، «کاریکراماتور» و... نیاز ضروری زبان و ادبیات فارسی است و پژوهشگران ادبی را از «گردابی عمیق از تکرار، تداخل، سطحینگری، ندانمکاری و بعضاً نظریهزدگی و گاه احساس استغنای کاذب و کلیگویی دربارة میراث خودی» (فتوحی، 1396: 12) میرهاند.
1ـ1 روش پژوهش
در این پژوهش تلاش شده است با روشی توصیفی ـ تحلیلی و نگرشی تطبیقی به بررسی اصطلاحات انتقادی در آثار و نظریات شفیعی در ادبیات فارسی بپردازیم. این مقاله برگرفته از رسالة دکتری درحال انجام است که به گردآوری فرهنگ اصطلاحات نقد ادبی در آثار شفیعی کدکنی اختصاص دارد.
1ـ2 فرضیه و اهداف پژوهش
این مقاله میکوشد با حرکت بر مبنای این پیشفرض که ایجاد دانش نقد ادبی بومی در هر زبانی، در گرو پیدایش اصطلاحات نقد ادبی متناسب با متون ادبی آن زبان است، اثبات کند که شفیعی کدکنی با علم به این نقصان کوشیده است در آثار متعدد خود با تلفیق دانشهای ادبی کهن و نظریات جدید، اصطلاحاتی کاربردی متناسب با زیباییشناسی، بوطیقا و ساخت زبان و ادب فارسی وضع و پیشنهاد کند که تاحد زیادی در ایجاد نظام اصطلاحی نقد ادبی بومی توفیق داشتهاند. بدین منظور نگارندگان با مطالعة کامل آثار انتقادی او و استخراج انواع اصطلاحات ابداعی یا اقتباسی و برابرنهاده کوشیدهاند تا وجوه علمی، انسجام، تناسب، کاربردیبودن و بومیگرایی این اصطلاحات را نشان دهند و طرح تدوین فرهنگ جامعی از آنها را برای پیشبرد گفتمانسازی نقد ادبی بومی و رسیدن به نظام اصطلاحی مشترک میان منتقدان ادبی پیشنهاد کنند. بدین منظور در پژوهش حاضر بهسبب اهمیت ضرورت اصطلاحسازی در نقد ادبی، ابتدا به بحثهای نظری در این باب پرداخته میشود و سپس به جایگاه اصطلاحات شفیعی در این میان توجه خواهد شد.
1ـ3 ضرورت اصطلاحسازی در خلق و توسعة نظریه و نقد ادبی
نقد ادبی پیش از هرچیز، ازجمله بومی یا اقتباسیبودن، یک نظام نشانهای یا گفتمان است که از مجموعهای اصطلاحات و معانی تشکیل شده است؛ بنابراین بدون نظامی از اصطلاحات، دانش نقد ادبی وجود نخواهد داشت؛ چنانکه فلبر میگوید پیشرفت در همة حوزههای بشری نیازمند وضع اصطلاحات جدید یا بازتعریف اصطلاحات موجود در زبان است (فلبر، 1381: 21). پیشرفت یک دانش وابسته به تبادل افکار متخصصان و عامل این تبادل، وجود اصطلاحات تخصصی است که به عقیدۀ کابره (1988) بازتاب ساختار مفهومی هر رشته و سازندۀ پایههای ارتباط تخصصیاند؛ «ساختار مفهومی و دانش مفهومی در رشتهای تخصصی، مقدمۀ تبادل اطلاعات تخصصی است. در این کاربرد، واژهنامهها، فرهنگها، سرعنوانهای موضوعی و اصطلاحنامهها بهعنوان ابزار مستندسازی و اطلاعرسانی، غیرمستقیم، کلید دانش فنی در سطح مفهومی و دیگر سطوح پیچیدة آن میشوند و استفاده از آنها برای برقراری ارتباط در دانش تخصصی اجتنابناپذیر است» (حسینی بهشتی، 1393: 160)؛ بنابراین تدوین اصطلاح نامهها و فرهنگ اصطلاحات از مقدمات بعدی خلق و گسترش دانش تخصصی خواهد بود؛ زیرا «علم و توسعة علمی در خلأ اتفاق نمیافتد و به یک محیط زبانی احتیاج دارد تا بتواند میان دال و مدلول ارتباطی روشن و شفاف برقرار سازد» (یعقوبنژاد، 1394: 9).
2ـ سابقة اصطلاحسازی و نظریهپردازی در نقد ادبی فارسی
برپایة سخن محققان، از ایران پیش از اسلام «آثار ادبی بسیاری باقی نمانده است تا از روی آن بتوان قواعد و مبانی سخنسنجی و نقادی قدیم ایران و سیر و تحول آن را در طی قرون گذشته، استنباط کرد» (زرینکوب، 1361: 181). پس از اسلام نیز نگاههای انتقادی بیشتر «در کتابهایی ازقبیل تذکرههایی امثال لبابالألباب عوفی، تذکرة دولتشاه سمرقندی و آتشکدة آذر... مطرح شده است که بسیاری از آنان فاقد آرایی استوار و سنجیده در این حوزه هستند و سخنان آنان غالباً کلی و همراه با انشاپردازی و سخنان تعارفآمیز است» (فتوحی، 1385: 20). از منابع دیگر نقد ادبی کلاسیک، متون بلاغی هستند که از متون فارسی آن میتوان به سه کتاب ترجمان البلاغة، حدائق السحر و المعجم اشاره کرد. اصطلاحسازی در اینگونه آثار، از ابتدا تا پیش از سبک هندی، با تقلید و ترجمة اصطلاحات موجود در زبان عربی همراه است (نک. محبتی، 1396: 26). با پیگیری این روند، مشخص میشود تلاش تأملبرانگیزی در زمینة ابداع و استخراج اصطلاحات انتقادی برپایة متون ادبی فارسی صورت نپذیرفته است. شاید بتوان دلیل عمدة این رکود را، بهویژه تا اوایل قرن دهم، پذیرش زبان عربی برای زبان علمی در میان ایرانیان دانست. این فرضیه زمانی محکمتر میشود که میبینیم بسیاری از آثار در نقد و حتی فراتر از آن و تقریباً در همة شاخههای علمی و ادبی که با زبان عربی پیگیری میشود، با پیشگامی و سردمداری ایرانیان صورت میپذیرد (همان: 21).
با ظهور سبک هندی، کانون نقد ادبی رونق میگیرد. اصطلاحاتی که در این دوره برای مفاهیم ادبی ساخته میشود، از زوایای مختلف بررسیپذیر است؛ «اینان مفاهیم تازهای را وارد نقد شعر فارسی کردهاند که ناقدان عصر ما هماکنون نیز به بعضی از آنها نیاز دارند؛ ازقبیل «ابتذال» که نقطة مقابل آن «غریب» است یا «حسن اسلوب» و «ندرت معنی» و «ریختگی عبارت» و «لزوم مالایلزم» (در معنای دیگری بهجز آنچه در فن قافیه رواج دارد) یا «لفظ لازم» و «مدعا مثل» و «تراشدادگی» و «طرف وقوع» و «سکتة حرکتی» و «سکتة حرفی» و «سکتة خفیف» و «شعر دو لخت» و... (شفیعی کدکنی، 1390: 44 45). خواننده با این اصطلاحات درمییابد که ادبیان و منتقدان عصر به چه عناصری در سخن و سخنوری توجه داشتهاند.
نقد ادبی بهشیوۀ نو در ایران برای «نخستینبار در مقالۀ "قریتیکا" از میرزا فتحعلی آخوندزاده ظاهر شد» (پارسینژاد: 1380: 26 27). این شیوة نقد ادبی خط سیر تحقیق و تدقیق علمی خود را در تغییر و تحولات ناشی از انقلاب مشروطه پررنگتر کرد و «در فاصلۀ انقلاب مشروطه تا شهریور بیست (یک دورۀ سیوپنجساله) دوران طلایی خود را طی کرد. دانشمندانی چون قزوینی، تقیزاده، کسروی، بهار و فروزانفر که در نقد و تحقیق ادبی سخت اثباتگرا بودند، همگی در همین دورۀ سیوپنجساله ظهور کردند. البته در این دورۀ کوتاه نقد ادبی با دیگر علوم ادبی همچون لغت، تاریخ ادبیات، نقد متون و تحقیق ادبی درآمیخته و هنوز فرصت نیافته بود که به استقلال سر بلند کند» (دهقانی، 1380: 10). حاصل این کوششها با تکاپوی طبری و خانلری برای ساخت اصطلاحات متناسب با مفاهیم زبان فارسی ادامه مییابد.
احسان طبری توانست «صدها واژۀ مفهوم و آسان را در مقابل اصطلاحات بیگانه در علوم سیاسی و اجتماعی و همچنین ادبیات و هنر پیشنهاد کند که برخی مانند "نماد" (symbol)، "دستاورد"، "دگراندیش" و بسیاری دیگر جا افتاده و بعضی دیگر مانند "برونرفت" و "تاریکاندیشی" معمول نشده است» (پارسینژاد، 1388: 306).
خانلری نیز ضمن به نگارش درآوردن مقالههای بیسابقة انتقادی مانند «زبان شعر»، «ساختمان شعر» و «موسیقی شعر» (پارسینژاد، 1387: 199)، در عروض فارسی نیز «برای وزنها و بحرهای شعر فارسی طرح تازهای با روش علمی، ابداع کرد... . او قوانین عروض فارسی را از عروض عربی جدا کرد و آن را به وضع قوانین مستقل از زبان عربی، که مناسب روح زبان و شعر فارسی باشد، پرداخت و علائم و اصطلاحات تازه در این باب وضع کرد و نامهای فارسی زیبایی چون نوا، آوا و ترانه را بهجای اسامی غریب و طویل و زمخت عربی چون «هزج مثمن اخرم اشتر ازل» نشاند» (همان: 81 82)؛ البته این کار او بهدلیل تازگی، با واکنش منفی و متعصبانۀ سنتگرایان روبهرو شد؛ اما با وجود این احساس نیاز و تلاشهای درخور توجه در میان متخصصان فاضل و مشرف به جنبههای مختلف متون ادبی، به هیچوجه نمیتوان ادعای وجود دانشی مستقل (مانند بیان و بدیع و عروض و...) در ادبیات فارسی داشت. کمبودی که بیش از هرچیز از نبودن نظامی اصطلاحی نشأت میگیرد.
3ـ اهمیت و ضروت نقد ادبی بومی
دانش بومی، مهارتها و روشهای علمی است که جوامع علمی برای مدیریت منابع خود از آنها استفاده میکنند (Eyzaguirre, 2001؛ به نقل از زمانی، 1382: 55)؛ به عبارت دیگر «بومیگرایی را در گستردهترین معنا میتوان بهعنوان آموزهای تعریف کرد که خواستار بازآمدن، بازآوردن یا ادامۀ رسوم، باورها و ارزشهای فرهنگی بومی است» (بروجردی، 1377: 30).
ضرورت توجه به دانشهای بومی به ویژه در علومی که به مؤلفههای اختصاصی مانند تاریخ، فرهنگ، زبان و زیستبوم وابستگی دارند، اهمیت خاصی مییابند. دادههای چنین علومی زمانی کاربردی خواهند بود که به این وابستگیها توجه شود. بر همین اساس و با توجه به اینکه ادبیات و شگردهای ادبی وابستگی ویژهای به نوع زبان و فرهنگ ملتها دارد، اهمیت و ضرورت توجه به دانش بومی نقد ادبی بیشتر آشکار میشود.
شفیعی کدکنی مانند بسیاری از منتقدان معاصر معتقد است پیشینة نقد ادبی بومی در ادبیات ما، چندان پربار نیست و هنوز دانشی بومی به نام نقد ادبی نداریم؛ بنابراین «برای رسیدن به مرحلة نقدِ درست ناگزیریم از پذیرفتن بسیاری از راه و رسمهای نقد ادبی که در زبانهای دیگر رواج دارد. ما امروز در مرحلة اقتباس هستیم. تا برسیم به مرحلهای که از خود نیز ملاکهای نقد و بررسی به وجود بیاوریم» (شفیعی کدکنی، 1352: 96)؛ با این حال چنانکه شفیعی یادآور میشود، شعر فارسی از جوانب مختلف معنی، ساخت و صورت در ادبیات جهان بیمانند است؛ مفاهیم سرشار عرفانی، امکانات ترکیبپذیری زبان، هنرسازههای خاصی مانند ردیف نمونههای این فردیتاند (نک. شفیعی کدکنی، 1382: 47؛ همان، 1387 ب: 30؛ همان، 1387 ج: 93؛ همان، 1389: 124 150). وی همچنین برای نشاندادن ضرورت توجه به این اختصاصات ادبی و مرعوبنشدن در مقابل نظریات مشهور ادبی اشاره میکند که یاکوبسن از برجستهترین ناقدان فرمالیسم ساختارگرا خاستگاه شعر را استعاره میداند؛ در حالیکه در زبان فارسی «سعدی و هنر سعدی و معجزۀ کلام او، ردّی است بر فرمایشات یاکوبسن، با همۀ احترامی که برای او قائلیم و بسیار نکتهها از او آموختهایم» (شفیعی کدکنی، 1391: 356)؛ بنابراین با آگاهی و شناخت مباحث جدید و تطبیق و سنجش آن با معیارها و بنیانهای دیرپای بومی است که میتوان از کارکردهای نقد ادبی در عمل و بهگونهای سودمند بهره جست. برای رسیدن به این هدف، نقد ادبی پیش از هر چیز به یک گفتمان ویژه نیاز دارد و بدون این نظام نشانهشناختی، نظم و انتقال یافتههای آن مشوش و ناکارآمد خواهد بود؛ به عبارت دیگر گفتمان نقد ادبی بومی درواقع باید از نظام اصطلاحی دقیق، علمی، تخصصی و متناسب با آثار زبان فارسی برخوردار باشد و تاحد ممکن خلأهای زیر را جبران کند:
دستهبندی و نظمبخشی به مفاهیم کلی در نقد ادبی؛
رفع تشتت آرا و همپوشانی تعابیر؛
کمک به اقتصاد زبانی؛
کاهش آفت کلیگویی و انشانویسی؛
کاهش نقدهای ذوقی و استحسانی؛
پدیدآوردن امکان بحث و بررسی و تسهیل همفکری علمی بین متخصصان؛
داشتن ملاکهای مشخص برای ارزیابی هدفمند اثر؛
انتقال دانش تخصصی؛
ارتباط متخصصان با نوآموزان هر حوزة تخصصی؛
عینی و مطالعه پذیرکردن پدیدارها (بهویژه شعر)؛
عمیقکردن دانش و گفتمان تخصصی.
4ـ تحلیل اصطلاحات انتقادی بومیسازیشده در آثار شفیعی کدکنی
بررسی همهجانبۀ دلایل رواج یک اصطلاحْ به مطالعه در جنبههای مختلف زبانی، زیباییشناسی، روانشناسی، بافتی (زمینههای تاریخی، اجتماعی، فرهنگی) نیاز دارد؛ در این مقاله کوشیدهایم با بررسی عواملی که به نظر نگارندگان اهمیت بیشتری دارند، به اصطلاحات انتقادی شفیعی در آثار او توجه شود.
4ـ1 مبنای علمی
با تغییری که پس از رنسانس در مفهوم صفت علمی به وجود آمد، میتوان گفت اصطلاحات علمی در این دوره از مبانی مشترکی پیروی میکنند که وحدتی نسبی به شاخههای مختلف علوم میبخشند. مهمترین شاخصۀ علمیبودن در عصر جدید مبتنی بر تجربه و منطق بودن مسئله است. در علوم ادبی، بیش از همه، زبانشناسی زمینۀ علمیشدن ادبیات را فراهم آورده است و به همین علت نظریههای ادبی عمدتاً مبتنی بر مطالعات و یافتههای زبانشناسی هستند. در درجههای بعد، نزدیکشدن مطالعات ادبی ازجمله نقد به جامعهشناسی، روانشناسی و فلسفههای قارهای و تحلیلی نیز در صبغة علمی آن نقش داشته است. در نگاهی کلی به آثار شفیعی، غالب اصطلاحات بر مبانی زبانشناسی استوارند و از صافی ذهن زبانشناسی جدید گذشتهاند و در کنار آن از مبانی علمی شاخههای دیگر علوم انسانی مانند جامعهشناسی، روانشناسی و فلسفۀ تحلیلی نیز غفلت نشده است.
اصطلاحات بر مبنای زبانشناسی آشناییزدایی؛ دشوارسازی؛ هنرسازه؛ متن پنهان؛ جادوی مجاورت؛ رستاخیز کلمات؛ اصالت موسیقی در شعر؛ انسجام؛ محور عمودی و افقی خیال؛ گروه زبانشناسیک؛ خوشههای صوتی؛ دلالت موسیقایی؛ ساختار والادی؛ تصاویر مادر؛ اصل رسانگی
اصطلاحات بر مبنای جامعهشناسی نقش تاریخی هنرمند؛ تعدی ادبی؛ جریانهای ذهنی شاعر؛ دو صدایی شعر فارسی؛ رسالت واژه؛ نمودار شعر فارسی؛ شناوری زبان و رشد خودکامگی؛ صبغۀ اشرافی صور خیال؛ سنت ادبی؛ ساحت عصری و ساحت تاریخی زبان؛ ساختار ساختارها؛ ارادۀ معطوف به عدالت؛ دیالکتیک زبان و تجربه
اصطلاحات بر مبنای فلسفی ارادۀ معطوف به آزادی؛ عبور بهسوی ناممکن از روی پل زبان؛ حافظۀ متن؛ شکوه و زیبایی؛ کلام نفسی؛ اقناع؛ اقناع ابلاغی؛ شبکههای حاضر و غایب متن
اصطلاحات بر مبنای روانشناسی شناخت عاطفی و هنری؛ حرکت و ایستایی در صور خیال؛ فراعبارت؛ قدرت احضار کلمات
برخی از عوامل مؤثر دیگر در علمیشدن و عمومیّت یافتن اصلاحات شفیعی کدکنی عبارتاند از:
الف) سکولار یا عرفیکردن مفاهیم
به نظر میرسد غلبۀ نگاه پوزیتویستی در دانشهای جدید باعث شده است شفیعی تاحد ممکن نظریات و اصطلاحات خود را بر مبنای محسوسات و مدرکات سنجشپذیر استوار کند. وی شاید نخستین منتقدی است که در بررسی انتزاعیترین متون ادبی، یعنی متون عرفانی نیز از منظری فرمالیستی توجه خود را به صورت و ساخت آنها معطوف میکند و عرفان را فرمی هنری از الهیات در نظر میگیرد؛ «عرفان چیزی نیست جز نگاه هنری و جمالشناسانه نسبتبه دین و الاهیات و تجربۀ دینی. این "نگاه هنری" فقط و فقط در "زبان عارف" قابل مشاهده است» (شفیعی کدکنی، 1399: سی و سه)؛ این تعریف علاوهبر اینکه بر همة صورتهای عرفان، در همۀ ادیان منطبق است، «نسبیبودن مفهوم عرفان را نیز توضیح میدهد... . با این تعریف، سبکشناسی عرفان به همان آسانی امکانپذیر میشود که سبکشناسی شعر یا نقاشی. براساس این تعریف، پست و بلند تاریخ عرفان نیز قابل تبیین است... . در همینجاست که نقش زبان، به مفهوم سوسوری زبان، در ارزیابی عارفان و آثار آنان آشکار میشود» (شفیعی کدکنی، 1392 الف: 86).
او برپایة کتاب معنی معنی ریچاردز، با تمایز گذاشتن بین «زبان علمی» و «زبان عاطفی»، دریجهای به روی محقق ادبی در عرفان و شعر میگشاید و آنچه تا پیش از این فقط از رهگذر تفاسیر و تأویلاتِ باری به هر جهت قابل توضیح بود، بر گرد مغناطیس تعریف زبانشناسانه از عرفان، اصول و چارچوب تحلیلپذیر میبخشد.؛ «عرفان اصیل جز در یک زبان هنری و جمالشناسانه امکان تحقق ندارد و زبان هنری حتی اگر از واژههای ارجاعی شکل گرفته باشد به آن واژههای ارجاعی حالت عاطفی میبخشد، درست به مانند شعر، هم در شعر و هم در گفتار اصیل عارفان، ما با ساحت عاطفی زبان سروکار داریم» (همان: 39). بدین ترتیب اصطلاحاتی که او برای نقد و تحلیل متون عرفانی به کار میبرد عمدتاً صبغهای زبانشناسانه دارند؛ او معتقد است که میان تجربۀ صوفی و زبان صوفی رابطهای استوار وجود دارد «و هم از این طریق میتوان دریافت که راهیافتن به جهان عارف جز از تحلیل ساختارهای زبان او و ژرفکاوی در زوایای "معانی اوّلی" و "معانی ثانوی" موجود در ذهن او امکانپذیر نیست» (همان: 553).
وجه دیگر این سکولارکردن، تاریخمندکردن متون ادبی است؛ او در جایی مینویسد: «تردیدی نیست که تمام مباحثی که تاریخ جمالشناسی در پیرامون آنها حرکت کرده است، بر محور تخیّل و رمز و عاطفه و چندمعناییبودن آثار هنری است» (همان: 78 100).
ردپای تاریخگرایی و حتی برخی مفاهیم مارکسیستی نیز در اصطلاحات او تأملبرانگیز است؛ ازجمله اصطلاح «دیالکتیک زبان و تجربه» که با تکیه بر آن، مفاهیم را زادۀ مادۀ زبان میداند: «هرچه زبان گستردهتر شود، عرصههای "مفاهیم" و "خواطر" و "معنی"ها گستردهتر میشود و این سخن حکمتگونۀ پیشینیان را، که گویا مثلی است از عصر ساسانی، به یاد میآورد که "زبان، ماده است، هر ساعتی فرزندی زاید"» (همان: 181 182).
ب) تعریف و تبیین دقیق
یکی از گامهای اساسی برای طرح یک نظریه یا پیشنهاد یک اصطلاح، برخورداری آن از تعریفی است که حدود مفهوم مدّنظر را پوشش دهد؛ «تعریف عبارت است از توصیف مفهوم با استفاده از سایر مفاهیم شناختهشده، عمدتاً در قالب کلمات و اصطلاحات. تعریف موقعیت مفهوم را در نظامی از سایر مفاهیم مرتبط تعیین میکند» (فلبر، 1381: 209). در تاریخ نقد ادبی ما، به این اصل اولیه چندان توجه نشد و ناقدان ما یا از مقولهای تعریفی ارائه ندادهاند یا این تعریف بر گزارههایی استوار است که ماهیتی حد و مرزدار ندارد. شفیعی در بحثی با عنوان «تلقی قدما از جمالشناسی» به این مسئله توجه نشان میدهد و میگوید: «با اینکه نقد ادبی آدمی را به فلسفۀ زیبایی و به تعبیری "علم الجمالی" میکشاند و قدمای ما هم از این مقوله جدا نیستند ولی هیچگاه در میان قدما کسی به این نپرداخته است که زیبایی چیست... هیچکس نپرسیده است این جمالی که اینقدر درباب آن سخن میگویند چیست» (شفیعی کدکنی، 1392 ب: 484). همچنین است تعریف ادب و پیوند آن با زندگی که بنیاد اصلی نقد ادبی به شمار میرود (همان: 104). در بسیاری مباحث دیگر هم اگر تعریفی از مفهوم خاصی ارائه کردهاند چندان درخور اتکا نیست؛ زیرا از واژههایی در تعریف استفاده شده است که خود بر مفاهیم شناوری دلالت دارند (رک. همان، 1389: 170 171). بر این اساس، اگر نکات مهمی هم در تاریخ نقد ادبی زبان فارسی مطرح شده است، چون تعریف و تبیین دقیقی از آن وجود نداشته، هیچ وقت بهصورت عمومی به آن توجه نشده است؛ مثلاً «نقطۀ تعجب در گفتار جاحظ همان «آشناییزدایی» در چشمانداز صورتگرایان روس است. آنچه در کار صورتگرایان روس اهمیت دارد، تئوریزهکردن اینگونه اندیشههاست و ایجاد یک نظام جامع جمالشناسیک؛ وگرنه اجزای سخن ایشان را در گفتار قدمای شرق و غرب، بیش و کم، میتوان یافت» (همان، 1391: 312).
شفیعی کدکنی در تعریف هر اصطلاح به وجه منطقی و علمی (جامعیّت و مانعیّت) و جنس و فصل و اجزا و مصادیق و احیاناً ریشهشناسی آن توجه میکند؛ مثلاً در تعریف طنز چنین میگوید: «من در این یادداشت براساس تعریفی که خودم از طنز دارم، این مسئله را بررسی میکنم و معتقدم تا این لحظه تعریفی جامعتر و دقیقتر از این تعریف، در باب طنز، در هیچ زبانی نیافتهام». او طنز را «تصویر هنری اجتماع نقیضین» معرفی میکند و معتقد است که این تعریف محور همۀ طنزهای واقعی است (همان، 1381: صد و چهار) و میافزاید: «تمام طنزهای جاودانۀ تاریخ، آنهایی هستند که هنرمند ضمن تصویر هنری اجتماع نقیضین، در خدمت تجاوز به تابوها، به ساختن یک "تیپ" موفّق شود؛ تیپی که در تاریخ قابل تکرار باشد؛ نمونهاش طنز عبید، منجیک، بعضی طنزهای انوری و طنزهای شگفتآور حضرت مولانا و سنایی و عطار و در متأخرین ایرج» (همان، 1392 ب: 469).
در این زمینه تعریف او از شعر و محورهای پنجگانۀ آن نیز تأملبرانگیز است؛ همچنین است تعریف «جادوی مجاورت»، «شعر جدولی»، «تزاحم و هماهنگی تصاویر»، «شعر مغانه» بازتعریف «نظریة نظم»، «تعریف هجو وهزل» و... . وجه اشتراک تعریف در همۀ این اصطلاحات رعایت جنبۀ علمی، یعنی روشنی در کلام و جامع و کامل بودن در انتقال مفهوم است.
ج) الگوپذیری و نظاممندی
رشد و توسعة هر دانشی در گرو انسجام و روشمندی یافتههای آن است «به هرحال عالمان درپی حصول معرفت هنجارمند یا معرفت طبیعیشده هستند. معرفتی که سنجشپذیر و نظاممند باشد» (فتوحی، 1369: 96)؛ بنابراین از ویژگیهای مهم هر یافتۀ علمی این است که روشمند، هنجاربنیاد و الگوپذیر باشد؛ یعنی بتوان با تکیه بر آن، آثار ادبی را ارزیابی و نقد کرد. در تعریف هنجار میتوان گفت: «هنجار یا معیار یعنی یک قاعده یا الگو که دستهای از پدیدهها و رخدادها از آن تبعیت میکنند و نظمی را شکل میدهند» (همان: 116).
شفیعی پس از تعریف هر اصطلاح، به نقد نمونههایی از آثار ادبی شاخص در ادبیات فارسی میپردازد و در قالب یک الگو، روش نقد سایر متون براساس این پارادایم را روشن میکند؛ در این زمینه برای مثال میتوان به بررسی اصطلاح «محور عمودی و افقی خیال» پرداخت که مقتبس از آثار قدما (مرزوقی در شرح حماسه) و احتمالاً نظریات یاکوبسن است؛ اما با تکیه بر تأثیر و اهمیت آن در آثار ادبی فارسی، بومی و کاربردی شده است؛ مقولهای که «یکی از عمدهترین مباحث نقد شعر فارسی است که مطلقاً مورد توجه قرار نگرفته است» (شفیعی کدکنی، 1389: 126). شفیعی پس از تعریف اصطلاح (رک. همان: 169)، مفصلاً به بررسی و نقد شاعران برجستة ایرانی تا پایان قرن پنجم از این منظر میپردازد (همان: 176 186) و الگویی عملی و کاملاً بومی برای محققان شعر فارسی فراهم میکند. چنین رویکردی را میتوان با بررسی آرای انتقادی و غالب اصطلاحات او مشاهده کرد؛ ازجمله در تعریف «شعر»، ارائۀ «الگوی شعر فارسی»، تعریف و تحلیل نقش انواع و ابعاد «موسیقی در شعر»، اصطلاح «شعر جدولی»، «جادوی مجاورت»، «ادارک بیچگونۀ هنر» و... .
د) طبقهبندی مفاهیم
طبقهبندی یکی از اصول علمی در تعریف مفاهیم و اصطلاحات است. با این شیوه، ترسیم مفهوم در ذهن مخاطب دارای نظم و چارچوب میشود. قسمتی از کار شفیعی در حیطۀ نقد ادبی بومی، به طبقهبندی برخی مفاهیم پراکندۀ تاریخ ادبیات و دانشهای ادبی اختصاص دارد؛ ازجمله تقسیم اساطیر به اسطورههای غنایی، حماسی و پهلوانی (شفیعی کدکنی، 1375: 85). کارکرد این تقسیمبندی این است که چون «هرکدام از این انواع اساطیر، در شعر فارسی، تلقیهای مختلف داشتهاند و تحولات تاریخی در پسند یا رد این عناصر اساطیری تأثیرها داشته است» (همان) میتوان از این زاویه به بررسی دلایل مختلف انتخاب و رواج هر دسته از آنها در ادوار مختلف پرداخت.
او صور خیال را نیز به دو دسته تقسیم میکند؛ دستة اول صور خیالی است که میزان ابداعی آنان از بین رفته است و باید آنها را جزو لغات غیرشعری به شمار آورد و آنها را «کلیشه» دانست؛ دستۀ دیگر خیالهایی هستند که تا حدودی برخاسته از ساختار ذهنی و نیروی تخیل شاعرند (همان: 163). براساس این تقسیمبندی میتوان به درجۀ اهمیت هریک از آثار هنری پی برد. همچنین در این باره میتوان از دستهای از صور خیال نام برد که شفیعی آنان را «تصاویر مادر» مینامد؛ «تصویری که برای اولینبار شاعر میان عناصر آن ارتباط ذهنی برقرار کرده باشد» (همان: 149) او در کتاب صور خیال در شعر فارسی در حوزۀ تصاویر، اصطلاحات کاربردی و تأملبرانگیزی را به نقد ادبی فارسی وارد میکند که میتوان آنها را بهصورت خلاصه در نمودار زیر دید.
همچنین در یک تقسیمبندی کلی صنایع بدیعی را نیز به این شکل دستهبندی میکند:
این دستهبندی را در تعریف شعر و عوامل پنجگانة آن نیز میتوان دید؛ او براساس همین دستهبندی به تحلیل تاریخی شعر فارسی میپردازد و با روشهای کیفی و کمی، مباحثی را بررسی میکند که پیشتر بهصورت مبهم و کلی به آنها پرداخته میشد. نمونهای از این نوع بررسی در مقدمه کتاب گزیدۀ غزلیات شمس بیان شده است (رک. شفیعی کدکنی، 1360: پانزده ـ سی).
در این مبحث میتوان به تعریف موسیقی و انواع آن نیز اشاره کرد. موسیقی شعر در این چشمانداز در چهار دستۀ موسیقی بیرونی، درونی، کناری و اصطلاح بدیع و نو «موسیقی معنوی» جای میگیرد (همان، 1388: 114). این تقسیمبندی در بررسی دلایل برتری آثاری راهگشاست که در اوج و اعتلای هنری هستند و استدلال در این زمینه را عینی و سنجشپذیر و آماری میکند.
از دیگر نمونههای تقسیم موسیقایی میتوان به دستهبندی وی از اوزان شعر فارسی در قالب دو اصطلاح اوزان «خیزابی» و «جویباری» براساس طنین موسیقی وزنها و ضربآهنگ موجود در آنها (همان، 1389: 395) اشاره کرد.
ه) پرهیز از سوگیری ایدئولوژیک و عطف توجه به متن
یکی از بایستگیهای نگاه علمی در نقد ادبی، پرهیز از سوگیریهای ایدئولوژیک است. عموماً نگاه ایدئولوژیکِ صرف نسبتبه هر پدیدهای مانعی در برابر انعطافپذیری و استقلال ذهنی است و اگر ذهنی مستقل نباشد نمیتواند در راه درست تحلیل بماند. این موضوع بهویژه در آغاز راه نقد ادبی جدید در دورة معاصر یکی از آفتهای نقد به شمار میرود و میتوان رد آن را در آثار کسانی مانند احسان طبری، فاطمه سیاح و... دید که چگونه در آن برهه از تاریخ «نقد ادبی جولانگاه کشمکشهای اعتقادی و تصفیه حسابهای سیاسی» میشود (دهقانی، 1380: 10).
اگر به نظریات و اصطلاحاتی که با پشتوانههایی ایدئولوژیکی ایجاد میشود، مدت زمانی هم توجه شود، باز گذرا خواهد بود؛ بهاصطلاح، نظریات و اصطلاحات «تاریخ مصرفداری» هستند که با گذر زمان از رونق و اعتبار میافتند. توجه شفیعی به متن و زمینههای زیباشناختی و زبانشناسیک متون ادبی و پرهیز از درافتادن در مغالطههای نیّت مؤلف و تأثیر متن، تاحد بسیاری اصطلاحات او را از رنگ ایدئولوژیک دور کرده است و این حساسیّت آگاهانه حتی در زمینههای پژوهشی اصیل مانند تصحیح متون نیز در این منتقد دیده میشود (نک. مقالة «نقش ایدئولوژیک نسخهبدلها» در مجلة نامۀ بهارستان، سال پنجم، شمارة 9 و 10). بررسی جامعۀ آماری در زمینۀ میزان پذیرش اصطلاحات شفیعی در میان پژوهشگران و ناقدان ادبی نشان میدهد که با گذر زمان، توجه به این اصطلاحات و استفاده از آنها در تحلیل متون ادبی رو به فزونی نهاده و یکی از عوامل این رواج پرهیز از تأثیر احساسات امپسرسیونسیستی، ناسیونالیستی، ارزشگذارانه و اغراقگونه در نظریات و وضع اصطلاحات است.
4ـ2 بلاغت اصطلاح
جدا از زمینههای فنی فوق، همواره خلاقیّت و ذوق مؤلف در استفاده از زبان، نقش مهمی در پذیرش یک اصطلاح در جامعة گستردهتر مخاطبان دارد. قریحۀ شعری و ذوق هنری شفیعی و تلفیق آن با نگاه علمی، به ساخت اصطلاحات مناسبی در نقد ادبی جدید فارسی انجامیده است؛ برای مثال وی در انتخاب نام اصطلاح «جادوی مجاورت» که گویای مفهوم اصطلاح نیز هست، میگوید: «اگر گفته بودم "افسون مجاورت" یا "جادوی همنشینی" یا "افسون همنشینی" بنابر گفتۀ بسیاری از اهل ادب و حتی علمای اصول و جمعی از اربابان منطق، هرکدام از این ترکیبات، میتوانست بدل از دیگری بیاید و همان معنی را که ترکیب نخستین در ذهن ایجاد کرده بود، ایجاد کند؛ اما اندکی تأمل درین نمونهها و مقایسۀ آنها با "جادوی مجاورت" این اندیشه را به ذهن میآورد که در "جادوی مجاورت" نوعی تأثیر یا سایهروشن معنایی وجود دارد که در "جادوی همنشینی" نیست» (شفیعی کدکنی، 1377: 16). ساخت بسیاری از اصطلاحات شفیعی مبتنی بر تشبیه و استعاره یا حسآمیزی است که هم به زیبایی و هم به دریافت روشنتر معنی اصطلاح یاری میرساند. نمونههای آن را میتوان در جدول زیر دید.
5ـ بررسی نقاط ضعف و قوت اصطلاحات انتقادی شفیعی کدکنی در نقد ادبی
5ـ1 کاربردیبودن و شیوع اصطلاح
یکی از ملاکهای مفیدبودن یک نظریه یا اصطلاح آن است که متخصصان آن دانش، آن اصطلاحات یا نظریه را بپذیرند. رواج عملی نظریه و اصطلاح، از این نظر، نوعی آزمون نیز به شمار میآید. در بررسی اصطلاحات شفیعی از این زاویه میتوان به این نتیجه رسید که بسیاری از این اصطلاحات راه خود را به تحلیل متون ادبی زبان فارسی گشودهاند. شمار فراوان پایاننامهها، رسالههای دکتری و مقالاتی که بر مبنای این نظریات به نگارش درآمدهاند، خود گواهی بر کاربردیبودن این آرا در نقد است. اصطلاحاتی مانند «صور خیال»، «جادوی مجاورت»، «محور عمودی و افقی خیال»، «هماهنگی و تزاحم تصویر»، «عناصر تعریف شعر»، «جلوههای موسیقی؛ درونی بیرونی، کناری و معنوی» از جمله اصطلاحاتی هستند که تحلیلگران از آنها بسیار استفاده کردهاند.
5ـ2 کمک به بومیسازی نقد ادبی
پیشتر به علل و اهمیت بومیسازی در نقد ادبی پرداختیم و گفتیم در ریشهیابی «بحران نقد ادبی» در زبان فارسی با دو مشکل عمده روبهرو هستیم: الف) نارسایی اصطلاحات نقد سنتی بهدلیل نبودِ راه و روش جدید نقد و همچنین تکیه بر زبان عربی؛ ب) نگاه صرفاً اقتباسی به نظریههای جدید غیربومی. راه حل برونرفت از این بحران، پیشگرفتن راه سومی است که از گذر تلفیق سنّت و مدرنیته به بومیسازی نقد ادبی میانجامد و دستیابی به آن مستلزم وجود پژوهشگرانی است که هم بر متون تحقیقی کهن فارسی اشراف داشته باشند و هم با نظریات نو نقد در تعامل باشند. شفیعی کدکنی از منتقدانی است که با درک درست این نقیصه و در پاسخ به این نیاز و ضرورت، عمدۀ همتش را بر بهروزرسانی دانشهای قدیمی ادبی براساس مبانی علمی و رویکردهای تازۀ نقد قرار داده است. او با توجه به دانش بومی، بوطیقای ادب فارسی و ظرفیتهای زبان فارسی، از شیوههای مختلف در اصطلاحسازی استفاده میکند. بخش تأملبرانگیزی از اصطلاحات او اقتباسهای سازگارشده از اصطلاحات نظریات جدید نقد بهویژه نقد فرمالیستی، ساختارگرا و هرمنوتیک هستند؛ مانند اصطلاح «ساختار ساختارها»، «شبکههای حاضر و غایب متن»، «آشناییزدایی»، «ساحت عصری و تاریخی» و... که با تمهید مقدمات نظری با ساختار زبان فارسی سازگار میشوند و گاهی نیز با وضع اصطلاحات نو و بیسابقه که باز هم مبتنی بر نظریهپردازی دقیقاند، خلأهای تأملبرانگیزی را در نقد ادبی پر میکند؛ «جادوی مجاورت»، «محور عمودی و افقی خیال»، «موسیقی معنوی»، «شعر جدولی»، «سنّت ادبی»، «منظومۀ فکری»، «نمودار شعر فارسی»، «زبان شعر در نثر»، «هماهنگی و تزاحم تصویر»، «کاریکراماتور» و... از این اصطلاحات هستند. اهمیّت این اصطلاحات در این است که از بطن متون ادبی فارسی برآمدهاند و بر بوطیقا و فرم زیباییشناسی و ذائقة ادبی شعر فارسی مطابقاند.
5ـ3 صورتبندی جدید از مباحث قدیم
در تاریخ نقد ادب فارسی مفاهیم و اصطلاحاتی وجود دارند که با وجود اهمیت اساسی، بهدلیل فقر نظریهپردازی، در دورۀ معاصر کارایی لازم را ندارند. یکی از کارهای مؤثر شفیعی در نقد ادبی، کاربردیکردن این اصطلاحات و مفاهیم ازطریق تطبیق آنها بر مفاهیم جدید است؛ برای مثال اصطلاح «توخی» جرجانی را بهصورت «قدرت احضار کلمات» بهروزرسانی میکند (شفیعی کدکنی، 1391: 78)؛ «آنچه هنر اصلی یک نویسنده را تشکیل میدهد تنها گستردگی واژگان به معنی عام کلمه نیست؛ زیرا با در دست داشتن یک کتاب لغت، بسیاری کسان میتوانند دایرۀ لغوی نگارش خویش را گسترش دهند؛ آنچه درین مقام اهمیّت دارد، "قدرت احضار کلمههاست" به تناسب نیاز بلاغی مؤلف در ادای مقصود خویش با تمام حواشی و سایهروشنهای معنای کلمه، که در آن مقام جایی برای مقولۀ ترادف وجود ندارد» (همان، 1378: صد و هفتاد و دو)؛ یا پیشنهاد اصطلاح «انسجام» برای برابرنهاد «فرم»؛ «با همۀ اهمیتی که فرم در نقد معاصر دارد؛ ما از کلمة فرم در زبان این دسته از نظریهپردازان ادبی، همان انسجام خودمان را میفهمیم» (همان، 1391: 83)؛ یا طرح واژة «خیال» بهجای «ایماژ»: «از این پس خیال میگوییم بهجای ایماژ. اگرچه تصویر را جایگزین ایماژ کردهاند، باید کلمهای جست که استعاره و کنایه و تشبیه و... را مجموعاً برساند» (همان، 1392 ب: 456) و نمونههای دیگر؛ «آنچه "آشناییزدایی" خوانده میشود، درواقع همان چیزی است که ناقدان سبک هندی پیش از اینها از آن بهعنوان "معنی بیگانه" یاد کردهاند؛ در دورۀ سبک هندی، شاعران فعالکردن هنرسازهها را "معنی بیگانه" میخواندهاند و در جوهر اندیشۀ ایشان هم چیزی از نوع آشناییزدایی وجود داشته است که بهصورت "معنی بیگانه" خود را نشان میداده است» (همان، 1391: 98).
6ـ تقسیمبندی اصطلاحات
اصطلاحات شفیعی کدکنی را میتوان در سه دسته جای داد: الف) اصطلاحات ابداعی؛ ب) اصطلاحات اقتباسی؛ ج) اصطلاحات برابرنهاده.
6ـ1 اصطلاحات ابداعی
اصطلاحاتی هستند که تاحد زیادی بر مبنای ایدهپردازی، تحلیل و قریحۀ فردی ساخته شدهاند و بر نظام منسجم تئوریک و نمونهها و شواهد تجربی و کاربردی متعدد استوارند: «تصویرهای پارادوکسی»، «دستهکلید قافیه»، «شعر جدولی»، «جادوی مجاورت»، «کاریکراماتور»، «محور عمودی و افقی خیال»، «هماهنگی و تزاحم تصویر»، «حرکت و ایستایی در صور خیال»، «موسیقی معنوی»، «اوزان خیزابی و جویباری»، «اوزان شفاف و کدر» و... از جملۀ این اصطلاحات هستند.
6ـ2 اصطلاحات اقتباسی
اصطلاحات اقتباسی شفیعی عموماً از جریانهای مهم نقد ادبی در دورۀ معاصر بهویژه فرمالیسم، ساختارگرایی، جامعهشناسی ادبیات، هرمنوتیک و همچنین نقد ادبی کلاسیک فارسی و عربی ازجمله آرا و نظریات کسانی مانند جرجانی و جاحظ و تاحدی منتقدان سبک هندی گرفته شدهاند. در این اقتباس، یا آن اصطلاحات با ساختار زبان فارسی منطبق شده و یا با بازتعریف و بهروزرسانی، آنها را دوباره به حوزۀ نقد وارد کرده است؛ «ارادۀ معطوف به آزادی» که میتوان آن را اقتباسی از نظریۀ «ارادۀ معطوف به قدرت» نیچه دانست، «دوصدایی شعر» و اقتباس آن از باختین، «بوطیقای شعر» و تأثیرپذیری از تودوروف، «شعر؛ رستاخیز کلمات» برگرفته از تعریف شکلوفسکی از شعر، «نظریۀ نظم» بازتعریف از جرجانی، بازتعریف «خیال»، بازتعریف «انسجام»، تعریف «عرفان»، «طنز»، «شطح»، «شعر مغانه» و اصطلاحاتی از نقد ادبی سبک هندی ازجمله: «زمین»، «معنیداد»، «معنی بیگانه»، «معنی و یعنی» و... .
6ـ3 اصطلاحات برابرنهاده
دستة سوم اصطلاحات در حوزۀ ترجمه قرار میگیرند؛ یعنی برای اصطلاحات نقد ادبی بیگانه معادلهایی پیشنهاد دادهاند؛ ازجملة این اصطلاحات عبارتاند از: «آشناییزدایی»، فاوامیزی؛ hybridization، متن پنهان، intertextuality، هنرسازه؛ priem، درشم؛ characteristic، گزارگان؛ Phraseological Units، فراعبارت؛ supra-phrasal entities، واگفت؛ phraseology، ساختار والادی؛ Stratified Structure. در اصطلاحات ترجمهشده، اهالی نقد از «آشناییزدایی»، «هنرسازه» و «رستاخیز کلمات» بیش از دیگر اصطلاحات استقبال کردهاند. بررسیها نشان میدهد معادلهای برابرنهادة شفیعی در مقایسه با دیگر اصطلاحات او با استقبال کمتری روبهرو شدهاند. گاهی غرابت معنایی، ثقیلبودن و نارسایی از دلایل این جانیفتادگی اصطلاحات هستند.
7ـ بوطیقای ساخت اصطلاح
7ـ1 وامگیری از حوزههای دیگر
یکی از روشهای شفیعی در ساخت اصطلاح، مانند بسیاری از نظریهپردازان دیگر، وامگیری اصطلاح از حوزههای دیگر دانش است؛ مثلاً اصطلاح «ساختار والادی» که مربوط به حوزۀ کشاورزی است؛ یا اصطلاح «دُرُشم» که اصطلاحی در حوزۀ زبان عامیانه است و اصطلاح «فاوامیزی» که از حوزۀ علوم طبیعی و گیاهشناسی گرفته شده است. این اصطلاحات بیشتر برای برابرنهادن اصطلاحات ترجمه استفاده شدهاند.
7ـ2 استفاده از صنایع ادبی
چنانکه پیشتر اشاره شد، ساختار مجازی (تشبیهی، استعاری) فراوانی چشمگیری در اصطلاحات شفیعی دارد. به نظر میرسد مهمترین کارکرد این ساخت، علاوهبر زیباییشناسی، وضوحبخشیدن به فهم اصطلاح در کمال اختصار است؛ گاه با یک اضافة تشبیهی معنای یک اصطلاح کاملاً برای مخاطب روشن میشود؛ از اصطلاحات تشبیهمحور میتوان به «شعر جدولی»، «منظومۀ فکری»، «تصاویر مادر» و «نمودار شعر فارسی» اشاره کرد. از نمونههای استعاری آن به «محور عمودی و افقی خیال»، «تزاحم تصویر»، «جریانهای ذهنی شاعر»، «حرکت و ایستایی صور خیال»، «موسیقی بیرونی، درونی، میانی و کناری»، «اوزان کدر و شفاف»، «رنگ سپاهی»، «ساحت عصری و ساحت تاریخی»، «ایماژهای آشنا»، «دوصدایی شعر»، «شبکههای حاضر و غایب متن»، «متن پنهان»، «هنرسازه»، «ساختار والادی»، «کنسرو کلمات» و... میتوان اشاره داشت.
در ساخت برخی اصطلاحات دیگر نیز از صنایع بدیعی بهره گرفته شده است؛ برای نمونه «ادراک بیچگونگی هنر»، «صور خیال»، «جادوی مجاورت»، «شعر منثور»، «موسیقی معنوی» براساس صنعت حسآمیزی و متناقضنمایی ساخته شدهاند.
7ـ3 تلفیق سنّت و مدرنیته
یکی از روشهای شفیعی در ساخت اصطلاحات، اقتباس از اصطلاحات جدید در نقد ادبی و تزریق مفاهیم بومی در آنهاست. بدین روش خوانندۀ آشنا با مباحث جدید میتواند مفاهیم کهن را بهتر و امروزی دریابد؛ اصطلاحاتی مانند ارادۀ معطوف به آزادی یا عدالت، ادراک بیچگونگی هنر، تصویر مادر، حرکت و ایستایی در صور خیال، دیالکتیک زبان و تجربه، محور عمودی و افقی خیال از این جمله است.
3. تلفیق سنّت و مدرنیته
8ـ نتیجه
در این مقاله تلاش شد با این پیشفرض که داشتن دانش نقد ادبی بومی، مستلزم خلق نظام و گفتمان اصطلاحی منسجم و همهگیری در میان متخصصان و پژوهشگران ادبیات است، نشان داده شود که شفیعی از معدود نظریهپردازان معاصر است که توانسته با خلق این نظام اصطلاحی مبتنی بر روشهای علمی و جاانداختن آنها در گفتمان نقد ادبی فارسی، سهم مهمی در بومیسازی نقد ادبی داشته باشد. براساس بررسیهای این پژوهش، اصطلاحات شفیعی در سه دستة ابداعی، بازتعریفشده یا اقتباسی و ترجمه جای میگیرند که در عین تلاش برای زندهکردن نظریههای مغفول نقد و بلاغت قدیم تاحد زیادی براساس روشهای علمی جدید بهویژه زباشناسی، فلسفه و جامعهشناسی ادبیات شکل گرفتهاند؛ بنابراین بر منظومۀ ذهنی منسجمی متکی هستند؛ همچنین در ساخت آنها به بلاغت در عین اختصار توجه شده و استفاده از صنایع ادبی مانند تشبیه و استعاره وضوح، سادگی و فهمپذیری بیشتری به آنها بخشیده است. تعریف دقیق اصطلاح، به دست دادن شواهد متعدد و الگوپذیرکردن، رعایت بیطرفی و نگاه صرفاً ادبی و طبقهبندیهای کاربردی از چیزهای دیگری است که این اصطلاحات را هرچه بیشتر نزد متخصصان محبوب کرده است؛ چنانکه بهطور انکارناپذیری در پژوهشهای ادبی معاصر بهویژه پژوهشهای دانشگاهی و علمی جا بازکردهاند. اهمیّت این اصطلاحات بیش از هرچیز در این است که چون مسبوق بر مطالعة آثار زبان فارسی و تسلط بر آنها هستند، از قابلیت انطباق کامل با ساختار زبان فارسی بهرهمندند و براساس سنجش دقیق و بهواسطة به دست دادن ملاکهای شفاف در این زمینه طرحریزی شدهاند؛ بنابراین با تدوین این اصطلاحات میتوان به شکلگیری نقد ادبی بومی آکادمیک در ایران امیدوار بود.