تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,649 |
تعداد مقالات | 13,393 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,186,788 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,069,572 |
بازنمایی ذهنیت قبیلهگرایی سیاسی در توسعهنیافتگی: استان کهگیلویه و بویر احمد | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش های راهبردی مسائل اجتماعی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 7، دوره 11، شماره 1 - شماره پیاپی 36، اردیبهشت 1401، صفحه 137-160 اصل مقاله (1.2 M) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/srspi.2022.131900.1761 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
منصور طبیعی* 1؛ صادق پناهی نسب2؛ جهانگیر جهانگیری3؛ اصغر میرفردی4 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استادیار گروه جامعه شناسی، دانشکده اقتصاد، مدیریت و علوم اجتماعی، دانشگاه شیراز، شیراز. ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشجوی دکتری جامعه شناسی سیاسی، دانشکده اقتصاد، مدیریت و علوم اجتماعی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
3دانشیار، گروه جامعه شناسی، دانشکده اقتصاد، مدیریت و علوم اجتماعی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
4دانشیار، گروه جامعهشناسی، دانشکده اقتصاد، مدیریت و علوم اجتماعی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
امروزه توسعه جزء ضرورتهای نظام جهانی است تا جایی که نیل به پیشرفت و توسعه ازجمله دغدغۀ عمدۀ حکمرانهای کشورهاست. برای ورود به توسعه باید افکار و ساختارهای ذهنیِ مانع توسعه اصلاح شوند و بر این مبناست که توسعه درتعارض با ذهنیت قبیلهای است. پژوهش حاضر با هدف کاوش فرآیند قبیلهگرایی سیاسی و توسعهنیافتگی در استان کهگیلویه و بویر احمد صورتگرفته و از این رو از نظریۀ زمینهای استفاده شده است. در این پژوهش مصاحبهشوندگان دوازده نفر از نخبگان علمی و پژوهشگران این حوزه در استان هستند. دادهها بهصورت مصاحبۀ عمیق نیمهساختاریافته به دست آمد و تا رسیدن به اشباع نظری ادامه یافت. تحلیل دادهها با استفاده از کدگذاری باز، محوری و انتخابی انجام شد که نتیجۀ تحلیل آنها رسیدن به چهار مقولۀ محوری و یک هستۀ مرکزی است. مقولههای محوری عبارت است از: برجستگی ذهنیت قبیلهگرایی، سیاستهای ساختاری نامطلوب و بازتولید ذهنیت قبیلهگرایی سیاسی، تضعیف مرزهای سیاسی و ظهور قبیلهگرایی سیاسی، نقش متناقضگونۀ نخبگان سیاسی در فرایند توسعه. مقولۀ هسته عبارت است از: قبیلهگرایی سیاسی، دافع و بازدارندۀ توسعه. یافتههای پژوهش نشان داد بین قبیلهگرایی سیاسی و توسعهیافتگی استان کهگیلویه و بویر احمد پارادوکسها و کشمکشهای متعدّدی وجود دارد و افزایش تمایل به قبیلهگرایی سیاسی، موجب کاهش توسعهیافتگی در استان میشود؛ اما توسعه و افزایش آن در جامعه اثرهای قبیلهگرایی سیاسی را کمرنگ میکند و موجب ازبینرفتن روحیۀ قبیلهگرایی سیاسی میشود. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
قبیلهگرایی سیاسی؛ توسعهنیافتگی؛ نخبگان سیاسی؛ مرزهای سیاسی؛ ذهنیت قبیلهای | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه و بیان مسئله ارتقای کیفیت زندگی، رفاه انسانها و نیل به پیشرفت و توسعه ازجمله دغدغۀ عمدۀ حکمرانها و زمامداران کشورهاست. در بیشتر کشورهای درحال توسعه، بیشتر بر توسعۀ اقتصادی، فنی و فنّاورانه تأکید میشود. اقتصاددانان توسعه ازجمله: شوماخر، محبوب الحق و دادلی سیرز بر این باورند: هرجامعهای که بتواند فقر، نابرابری و بیکاری را کاهش دهد، به همان میزان که در این امر موفقبوده، توسعهیافته است (, Seers, 1979 Schumacher, 1973)؛ اما تودارو توسعه را فرآیندی چندبُعدی میداند که متضمن ارتقای دائم کل جامعه در همۀ ابعاد زندگی انسان اعم از مادی و غیرمادی و بهبود مستمر بنیانهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است که درنهایت، زندگی بهتر و انسانیتری را درپی خواهد داشت (Todaro, 1989: 136). توسعه دراصل باید نشان دهد که مجموعۀ نظام اجتماعی، هماهنگ با نیازهای متنوع اساسی و خواستههای افراد و گروههای اجتماعی در داخل نظام، از حالت نامطلوب گذشته خارجشده و بهسوی وضع یا حالتی از زندگی که ازنظر مادی و معنوی بهتر است، سوق داده شده است. شکلگیری توسعه در غرب و گذار از جامعۀ سنتی در بستر فضای دولت-ملت مدرن موجب توجه دیگر کشورها به این مسئله شد. در این میان، روشنفکرانی که خود تحصیلکردۀ غرب بودند با مقایسۀ کشورهای خود با غرب این سؤال را مطرح کردند که چرا عقب افتادیم؟ کشور ایران نیز از این قاعده مستثنا نبود. در ایران برخی راه پیشرفت را در بازگشت به ایران باستان میدانستند و بهدنبال آن عامل عقبماندگی را در پذیرش اسلام جستوجو میکردند و عدهای نیز راه برونرفت را در سرتاپا غربیشدن میدانستند. از دل این تفکرها، حکومتی با محوریت تشکیل دولت مدرن بر سرکار آمد. حکومتی که قصد داشت با زور سرنیزه جامعۀ ایران که ازنظر بافت جمعیتی همانند اروپای قرن پانزدهم و گاهی شانزدهم بود، به قرن بیستم وارد کند. این پروژه از ابتدا شکستخورده بود؛ زیرا ساختار قدرت از ساختار اجتماعی منفک بود. بعد از انقلاب اسلامی نیز هرچند برای پیشرفت و خروج از عقبماندگی تلاش شد، پارامترهای خارجی و داخلی مانع حرکت بهسمت توسعه و پیشرفت شد. چالشی که باعث شد عدهای راه پیشرفت با دنیای بیرون و عدهای راه برونرفت از عقبافتادگی در داخل را بدانند؛ برای مثال، ایزدی، عامل عقبماندگی ایران را در خلقوخوی ایرانیان میداند (ایزدی، 1385). زیباکلام عامل عقبماندگی را در افول علم جستوجو میکند (زیباکلام، 1385). علمداری علت عقبماندگی را خود ایرانیان و سرزمین آنها میداند (علمداری، 1378) و رضا قلی بر عامل فرهنگی تأکید دارد که مانع شکلگیری تفکر خلاق و سازنده میشود (رضاقلی، 1389). بررسی عوامل عقبماندگی ازدیدگاه افراد صاحبنظر در این حوزه نشان میدهد که هرکدام با بررسی سیر تاریخ جامعۀ ایران، بخشی از عوامل را مانع توسعه دانستهاند. همانگونه که اشاره شد ازدیدگاه اندیشمندان مختلف متغیرهای متفاوتی برای موانع توسعه درنظر گرفته شده است؛ اما متغیری که در این پژوهش بررسیشده، قبیلهگرایی سیاسی است. قبیلهگرایی درعرصههای مختلف، تجلیهای گوناگونی دارد. درعرصۀ اجتماعی به یک سبک و سیاق خود را نشان میدهد. درعرصۀ دین به نحوی دیگر، درعرصه زندگی معیشتی و سیاست نیز به انحا مختلف ظهور و بروز پیدا میکند. ازآنجا که نمیتوان بدون توجه به ساختارهای اجتماعی موجود در یک جامعه تحلیلی ارائه داد، پژوهش حاضر ناظر به توسعهنیافتگی در استانکهگیلویه و بویر احمد است. در این استان قبیلهگرایی حاکمیت دارد؛ زیرا باوجود شکلگیری دولت-ملت و گذار از ساختارهای عشیرهای، در استان مذکور هنوز بافت جمعیتی مبتنی بر بافت قبیلهای است و قبیلهگرایی درعرصههای مختلف خود را نشان میدهد تا جایی که فرهنگ سیاسی زیرسلطۀ فرهنگ قبیلهگرایی قرار گرفته است. در این جامعه ازسویی مبانی بینش مدرن مبتنی بر دنیای مدرن در بخش مدعی مدرنیسم جامعه نهادینه و به فرهنگ تبدیل نشده بود. ازسوی دیگر، شعارها و آرمانهای مذهبی و انقلابی که در اوایل انقلاب بهعنوان طرحی نو و فراگیر از مدرنیسم و تجدد مطرح شده بود و پیشبینی میشد که هردو بخش سنتی و مدرن جامعه را پوشش بدهد و بر عناصر قومیتی سنتی غلبه کند و مبنای فرهنگی رفتار اجتماعی افراد و جریانهای سیاسی قرار بگیرد، به علتهای مختلف کمرنگ شدند و دربرابر عناصر سنتی قومی رنگ باختند. بدین گونه فرهنگ سنتی مبتنی بر هویت قومی و منطقهای بهعنوان بستر ذهنی و عامل عینی نیرومندتر، تعیینکننده و هدایتگر کنش فعالان اجتماعی و سیاسی شد؛ درنتیجه، بخش مدرن یا شبهمدرن در دامن فرهنگ سنتی غلطید و در میدان رقابتهای قومیتی سنتی نقش ایفا کرد. اگرچه در مواردی احزاب و تشکّلهایی با عناوین سیاسی و مذهبی و غیرقومیتی شکل گرفت، بهطور عمده، علایق قومیتی در رفتار افراد تحصیلکرده و نخبگان سیاسی آنها حضور و ظهور یافت و نمود پیدا کرد. این رویکرد آنها در فعالیتهای انتخاباتی و یا استخدامها و عزل و نصبهای سیاسی و اداری بازتاب مییافت. حال باتوجه به مباحث مطرحشده دغدغۀ محقق کاوش فرآیند ذهنیت قبیلهگرایی و توسعهنیافتگی در استانکهگیلویه بویر احمد است.
پیشینۀ تجربی تحقیق تاکنون در این زمینه پژوهشی بهصورت مستقیم انجام نشده است؛ اما درادامه به پژوهشهایی اشاره میشود که دربارۀ قبیلهگرایی و توسعه بهصورت تفکیکشده بحث شده است. آزاد ارمکی و ایار (1399) در پژوهشی با عنوان «بازپیکربندی مسئلۀ قبیلهگرایی در ایران امروز» این موضوع را بررسی کردند که در استان ایلام باوجود تجربۀ تغییرات درحوزههای مختلف مانند افزایش میزان رشد شهرنشینی، تحصیلات، میزان درآمد و سایر شاخصهای اجتماعی-فرهنگی در این استان، قبیله و ایل بهمثابۀ یک نهاد اجتماعی، همچنان در مناسبتهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی عاملی مسلط است. نفوذ و اثر پارامترهای ایلی-قبیلهای و طایفهای بر تصمیمها، راهبردهای سیاسی و اقتصادی و مناسبتهای اجتماعی چنان گسترده و عمیق است که در زندگی روزمره و تجربههای زیستۀ شهروندان، کنشهای سطح خرد مانند تعاملهای روزانه و خریدوفروش و کنشهای سطح کلان مانند شرکت در انتخابات محلی شوراهای شهر، روستا و مجلس، براساس آن تحلیل و تفسیر میشود. یافتههای تحقیق سیاسی سجاسی قیداری و همکاران (1395) با عنوان «تحلیل رابطۀ طایفهگرایی اجتماعات محلی با توسعۀ سیاسی در شرایط انتخاباتی در شهرستان نورآباد» نشان دادند که بین دو متغیر طایفهگرایی و توسعۀ سیاسی در شهرستان نورآباد ارتباط معناداری وجود دارد. در این شهرستان بهدلیل غلبۀ بافت سنتی و عناصر متأثر از این بافت بر عناصر مدرن و تلفیق آن با برخی موانع چالشبرانگیز، فرآیند توسعۀ سیاسی با موانعی مواجه بوده است. یوسفوند (1395) در پایاننامۀ دکتری خود پدیدار شناختی فهم کنشگران محلی از مداخلههای توسعه با هدف فهم تجربۀ زیستۀ مردم محلی از مداخلههای توسعهای مطالعه کرده است و با اتخاذ بینش پدیداری درپی کشف ماهیت و معنای توسعه ازمنظر کنشگران محلی بوده است. این پژوهش با روش کیفی و بهصورت مصاحبۀ عمیق، بحث گروهی، مشاهدۀ همراه با مشارکت و ... انجام شد. نویسنده در این رساله توسعه را عملی مداخلهگرایانه میداند که موفقیت یا شکست آن درگرو چگونگی مداخله و ایفای نقش بازیگران توسعه است. الوان[1] (2020) در پژوهشی با عنوان «تحلیل جامعهشناختی قدرت قبیلهای در عراق معاصر» قدرت قبیلهای در عراق و پیامدهای آن را بر سیستم سیاسی-اجتماعی بررسی کرده است. نتایج این پژوهش نشان داد که دولت ضعیف و فاسد نقش مهمی در تشویق قبیله به تسلط دارد. مردم عراق صرف نظر از اینکه به آن قبیله اعتقاد دارند یا خیر، به این قبیله چسبیدهاند. اگرچه آنها میدانند که این قبیله یک سازمان پیش از دولت و شکل مخدوش جامعۀ مدنی است، هیچ جایگزینی ندارند؛ زیرا دولت ضعیف قادر به برقراری نظم و قانون نیست. دولت ضعیف عامل اصلی قدرت قبیلهای است و نظم قبیله، بهسهم خود، جای خالی قدرت دولت را پر و قانون و نظم خود را اعمال میکند. لوید[2] (2019) در پژوهشی با عنوان «تأثیر قبیلهگرایی بر احزاب سیاسی» این موضوع را بررسی میکند که قبیلهگرایی برای هزاران سال واحد سازمانی اساسی جامعۀ خاورمیانه بوده است. یافتههای پژوهش نشان داد که قبیلهگرایی ذاتی با دموکراسی در تضاد نیست و فقط هنگامی مانع سیستمهای دموکراتیک مانند احزاب سیاسی میشود که وفاداریهای قبیلهای بر سیستمهای ملی غلبه میکنند.
ملاحظههای نظری تالکوت پارسونز پارسونز برای مقایسۀ جوامع سنتی و نوگرا متغیرهای الگویی را مطرح میکند. متغیرهای الگویی روابط اجتماعی مهمی هستند که در بستر نظام فرهنگی، یعنی متعالیترین و مهمترین سیستم چارچوب نظری پارسونز قرار دارند. در نظام فکری پارسونز پنج دسته متغیر الگویی قرار دارد؛ مانند 1- عامگرایی-خاصگرایی؛ 2- یک کنشگر میتواند یک موضوع را براساس کارآیی یا کیفیت آن ارزیابی کند؛ 3- بیطرفی انفعالی-واکنش عاطفی؛ 4- میزان تمایز-اشاعه؛ 5- جهتگیری شخصی-جمعی (Parsons, 1966:126). پارسونز معتقد است در جوامعی که موقعیت خانوادگی مبنایی برای ردهبندی و پیشرفت افراد باشد و روابط بیولوژیکی، پایگاه اجتماعی افراد آن جامعه را مشخص کند، موقعیت اجتماعی افراد وابسته به میزان تخصص و توانمندی آنها نخواهد بود؛ اما در وضعیتی که کسب امتیاز شخصی، نفوذ پایگاه خویشاوندی را به همراه داشته باشد، تکامل بهسوی نظامی از ردهها آغاز میشود که بهگونهای غیرشخصی ردهبندی شده باشند. در چنین شرایطی شکلگیری یک «مای» جدید، اساسِ هنجاری وسیعتری را مطرح میکند و تمایل بهسوی قواعد هنجاری شکل میگیرد که بیانکنندۀ تعلق شهروندی است. زمانی که این قواعد پایهریزی شود، الزامهای ملموس خاص برای رسیدن به یکپارچگی اجتماعی جای خود را به زمینههای هنجاری عام خواهند داد (اسکیدمور، 1392: 200).
هوزلیتز هوزلیتز ازجمله اقتصاددانهایی است که به اقتصاد رشد انتقاد کرد و بیشتر به اثر رشد بر معیارهای زندگی علاقه داشت. وی تغییر فرهنگی را شرط لازم برای توسعۀ اقتصادی میدانست. هوزلیتز برای بررسی تفاوتهای رفتاری میان افراد جوامع مدرن و سنتی از متغیرهای الگویی پارسونز وام گرفته است. استدلال او این بود که در جوامع سنتی (اقتصادهای توسعهنیافته) در توزیع نقشهای اقتصادی، خاصگرایی حاکم است؛ درحالی که در جوامع پیچیدهتر (اقتصادهای توسعهیافته) عامگرایی اساس تخصیص کارآمد کار و منابع را تشکیل میدهد. هوزلیتز معتقد است که در جوامع سنتی بیاعتمادی به دستاورد فردی مشهود است و این جوامع بر انتساب (روابط خویشاوندی) بهعنوان اساس توزیع کالاهای اقتصادی تأکید میکنند. در جوامع سنتی عملکرد وظایف اقتصادی بیشتر پراکنده و آمیخته بود؛ درحالی که در جوامع پیشرفته مشخصۀ وظایف اقتصادی، خاصبودن یا تفکیک نقشها بود. در جوامع توسعهنیافته، نخبگان خودمحور بودند؛ درحالی که در کشورهای پیشرفته نخبگان نظرها و نگرشهای جمعمحوری داشتند (پیت و هارت ویک، 1384: 116).
دانیل لرنر لرنر معتقد است که با نشر و بسط عناصر فرهنگی کشورهای غربی در کشورهای جهان سوم، نوسازی و تجدد به وقوع میپیوندد. وی چگونگی گذار از جامعۀ سنتی به مرحلۀ انتقالی و سرانجام، تبدیل آن به جامعهای مدرن و نو را بررسی کرد. وی مهمترین عواملی که برای آمادگی روانی انسانها برای نوسازی مفید است، بهصورت یک رابطۀ خطی میان متغیرها بیان میکند (اینگلهارت و ولزل، 1388: 48). شهرنشینی گسترش سواد گسترش وسایل ارتباط جمعی مشارکت سیاسی نتیجۀ این تحرکها تبدیل جامعۀ سنتی به جامعۀ مدرن است. برمبنای اندیشۀ لرنر، فرد نوگرا که در بستر شهر زندگی کند و سواد، وسایل ارتباط جمعی و مشارکت سیاسی داشته باشد، صاحب بالاترین میزان فکر و اندیشۀ نوگرایی است و بالعکس فرد سنتی که فاقد هریک از متغیرهای اشارهشده، باشد کمترین میزان فکر و اندیشۀ نوگرایی را دارد. درواقع، شخص و شخصیت متحرک، کلید محوری برای رسیدن به نوسازی است که طی آن شخص برای یافتن وضعی بهتر، از روستا به شهر نقل مکان و در این فرآیند یکدلی و مشارکت را تجربه میکند. پیدایش این انسان ناشی از ورود جامعۀ سنتی به عصر صنعتی، شهرنشینی، آموزش همگانی و بیشترشدن سطح سواد است (Lerner, 1964: 143). بهطور کلی تأکید لرنر بر ابعاد روانی نوسازی است و بر عوامل فردی و درونی هرجامعه تمرکز دارد و بر این باور است که عواملی باید از بیرون وارد جامعۀ سنتی شوند تا زمینۀ حرکت را بهسمت تجدد فراهم کنند.
اورت هیگن تفکرهای هیگن درقالب نوسازی روانی طرحکردنی است؛ زیرا وی تحولهای جوامع سنتی و مدرن را برحسب ساختار شخصیتی افراد آن جامعه تبیین کرده است. درنگاه هیگن یک ارتباط دوسویه میان شخصیت و ساختار اقتصادی-اجتماعی هرجامعه وجود دارد. هیچتغییر اجتماعی رخ نخواهد داد، مگر اینکه در شخصیتهای افراد جامعه دگرگونی حاصل شده باشد. او شخصیت در جامعۀ سنتی را شخصیتی اقتدارطلب میداند. برخلاف جوامع مدرن و پیشرفته که افراد شخصیتی نوآور دارند (Hagen‚ 1967: 31). درنگاه هیگن شرط لازم برای رسیدن به رشد اقتصادی این است که شخصیت سنتی استبدادگر، جایگاه خود را به شخصیت نوآور دهد (مولانا، 1371: 25).
نظریۀ رشد اقتصادی روستو روستو جریان تاریخی توسعه را به پنج مرحلۀ تاریخی تقسیم کرد که از مراحل جامعۀ سنتی پیش از خیز، جهش و بلوغ میگذرد و درنتیجه، به مرحلۀ مصرف انبوه میرسد. این مرحله آخرین مرحلۀ رشد اقتصادی است (Rostow‚ 1960: 6). مراحل رشد روستو، سیر حرکت جامعۀ عقبمانده به توسعهیافته را طی پنج مرحله نشان میدهد که در هرمرحله وضعیت و مناسبتهایی از آن جامعۀ آرمانی ایجاد میشود (مظفرینیا و همکاران، 1395: 160). 1- جوامع سنتی: این جوامع توابع تولیدی محدود است. تولید پایین از مهمترین واقعیات اقتصادی این جوامع است. در این جوامع کشاورزی رایجترین فعالیت و مهمترین منبع درآمد برای دولت و مردم است و تولید بیشتر در حد یک اقتصاد معیشتی و خودمصرفی است (پیت و هارت ویک، 1384: 121). 2- مرحلۀ پیش از خیر: روستو معتقد است که در این مرحله، رشد همآغوش جامعه میشود. مرحلهای که برای گذار از جامعۀ سنتی و بهرهمندی از ثمرههای جامعۀ مدرن ضروری است (Rostow‚ 1960: 5). 3- مرحلۀ جهش: مرحلهای است که انباشت سرمایه درسطحی مناسب صورت میگیرد و زمینه برای صنعتیشدن اقتصاد فراهم میشود (پیت و هارت ویک، 1384: 122). درواقع، درطی یک یا دو دهه ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به وضعیتی منتقل میشوند که درنهایت، میزان ثابت رشد بهگونهای منظم پایدار شود (Rostow‚ 1960: 7). 4- مرحلۀ بلوغ: سطح بالای درآمد سرانه و کاربرد تکنولوژیها و پیشرفتهای فنی جدید در بیشتر فعالیتهای اقتصادی از مهمترین ویژگیهای این مرحله از مراحل رشد اقتصادی روستوست. همچنین، در این مرحله بر تعداد کارگران و یقهسفیدان افزوده میشود. این نیروی انسانی تازه، خود را در زندگی سیاسی جامعه نشان میدهد. مشخصۀ رهبری صنعتی نیز تغییر میکند و مدیران حرفهای (هیئتمدیرۀ محتاط، مرفه و گمنام) مهمتر میشوند (زنتس، 1358: 8). در این مرحله است که اقتصاد کشور از مرحلۀ جهش فراتر میرود و فعالیتهای صنعتی، بانکداری و آموزش در آن رونق میگیرد (عنبری، 1390: 62). 5- مصرف انبوه: این امر منجر به مرحلۀ نهایی مصرف انبوه میشود. جایی که بخشهای صنعتی عمده به کالاها و خدمات مصرفی بادوام تبدیل میشوند. درآمد واقعی تا سطحی افزایش مییابد که تعداد زیادی از مردم بتوانند درسطحهای بیش از نیازشان مصرف کنند؛ درنتیجه، ساختار نیروی کار بهطرف انواع مشاغل اداری و کارهای تخصصی تغییر میکند. در این سطح جوامع غربی ممکن است منابع بیشتری را به رفاه و تأمین اجتماعی تخصیص بدهند (Rostow‚ 1960: 11). درواقع، در این مرحله است که کشورها بیشتر بهسمت رفاه اجتماعی سوق پیدا میکنند و متناسب با آن بخش خدمت و تأمین اجتماعی نیز رونق مییابد. بهطور کلی در الگوی مراحل رشد روستو، توسعه بهمثابۀ رشد تلقی میشود که روستو عامل ریشهکنی فقر را در رشد میبیند. پایینبودن میزان رشد در جوامع توسعهنیافته به کمبود سرمایه و پایینبودن بازدۀ سرمایهگذاری بازمیگشت (Streeten‚ 1995: 333). باتوجه به مباحث مطرحشده دربارۀ نوسازی و براساس دیدگاه نظریهپردازان مکتب نوسازی میتوان گفت رویکرد نوسازی که از دو مکتب کارکردگرایی و تکاملگرایی متأثر است، از دهۀ 1950 شکل گرفت. این دیدگاه درپی تبیین موانع داخلی و درونی کشورهای جهان سوم است. به تعبیری، این نظریه معتقد است که باید ساختارهای درونی و داخلی جوامع را آماده و مستعد پذیرش پویشهای نوسازی کرد. الگوی عملی این نظریه، تجربۀ تاریخی مغربزمین، کشورهای پیشرفته و توسعهیافتۀ غربی است که برمبنای دیدگاه تطوری که دارد و نیز با ایدهآل و کمال مطلوبشمردن آنچه در مغربزمین محقق شده است، بهنوعی، الگوی توسعه و متجددشدن غربی را پذیرفته است و باتوجه به سازوکارهای درونی کشورهای توسعهیافته که زمینهساز توسعهیافتگی و متجددشدن آنها شده است، کمشدن تحقق این سازوکارها را در کشورهای غیرغربی و توسعهیافته جستوجو میکند (ازکیا و غفاری، 1390: 174). بهطور کلی رویکرد نوسازی به توسعه، وضعیت توسعهنیافتگی کشورهای جهان سوم را برمبنای عوامل و موانع درونی آنها تبیین میکند و بر این باور است که با اصلاح و ازبینبردن این موانع به کمک نیروهای خارجی، وضعیت مناسب برای توسعه فراهم خواهد شد.
روششناسی پژوهش رویکرد پژوهش حاضر کیفی و سیستماتیک است. میدان پژوهش، استان کهگیلویه و بویر احمد است که نخبگان علمی و سیاسی این استان بهعنوان جامعۀ آماری درنظر گرفته شدند. پس از حضور محقق در میدان پژوهش و براساس دادههای بهدستآمده از میدان، مصاحبههای عمیق با افراد مدنظر صورت گرفت. مشارکتکنندگان تحقیق حاضر شامل همۀ نخبگان علمی و سیاسی استان کهگیلویه و بویر احمد است که در استانهای کهگیلویه و بویر احمد، فارس و تهران ساکن بودند. مهمترین پارامتر برای انتخاب این افراد میزان تأمل و دغدغهمندی آنها دربارۀ هرکدام از دو متغیر در سالهای اخیر بود؛ یعنی برای محقق انتخاب هرنخبهای ملاک نبود، بلکه مشارکتکنندگان باید علاوهبر داشتن پارامتر نخبهبودن دربارۀ موضوع نیز مطالعه و دغدغه داشته باشند. درمجموع، دوازده نفر مصاحبه شدند. در تحقیق حاضر برای انتخاب مشارکتکنندگان و مفاهیم از دو روش نمونهگیری هدفمند و نظری استفاده شد. دادههای جمعآوریشده برای ساخت نظریه از سه مرحلۀ کدگذاری عبور کردند. در اولین مرحله برای تدوین نظریه، محقق کار خود را با کدگذاری باز آغاز کرد. هدف این است که دادهها و پدیدهها درقالب مفاهیم عرضه شوند. براساس کدگذاری باز، کدگذاری محوری انجام میشود. بدین معنا که محقق، یک مقولۀ کدگذاری باز را شناسایی میکند و در آن بهعنوان پدیدۀ مرکزی متمرکز میشود. مرحلۀ سوم، کدگذاری انتخابی است. محقق در این مرحلۀ کدگذاری اقدام به الگوسازی و توسعۀ قضایی یا فرضیهها میکند. در کدگذاری انتخابی، مقولهها با یکدیگر، درقالب یک الگو عرضه و ارتباط آنها توصیف میشود. در پژوهش حاضر برای اعتباریابی دادهها از چند تکنیک استفاده شده است. کنترل یا اعتباریابی ازسوی اعضا: در این روش، یافتههای پژوهش در اختیار مصاحبهشوندگان قرارداده و از آنها خواسته شد تا نظر خود را دربارۀ یافتههای کلی و صحت و سقم تحلیلها ارائه دهند. استفاده از تکنیک ممیزی: برمبنای این روش چند متخصص درحوزۀ روش کیفی و گرندد تئوری، بر جمعآوری و تحلیل دادهها نظارت دارند. این نظارت تمام مراحل کدگذاری، مفهومسازی و استخراج مقولهها را دربرمیگیرد. مقایسههای تحلیلی: در این روش به دادههای خام رجوع شد تا ساختبندی نظریه با دادههای خام مقایسه و ارزیابی شود. محقق در این مرحله فرآیند رفتوبرگشتی میان مصاحبههای خام و کدگذاریشده را انجام داد که براساس مقایسۀ مداوم، مصاحبهها، فرآیند کدگذاری و ساخت نظریه صورت گرفت.
یافتههای تحقیق در این بخش، نتایج تحلیل دادهها براساس مراحل سهگانۀ کدگذاری ارائه شده است. دادهها به روش تحلیل خرد و سطربهسطر تحلیل و در مرحلۀ بعد پس از انتزاع مفاهیم از گزارهها با یکدیگر مقایسه و مفاهیم مرتبط باعنوان مفهوم کلیتر بهنام مقوله یکپارچه شد. تمامی مفاهیم بهدستآمده در پوشش چهار مقوله قرار گرفت. با یکپارچهکردن، مقایسۀ مقولهها و تعمق دربارۀ آنها، مقولۀ هسته بهنام قبیلهگرایی دافع و بازدارندۀ توسعه حاصل شد که مقولهها و مفاهیم جزئی را پوشش میدهد. درادامه، نتایج دادهها در مراحل سهگانۀ کدگذاری باز، محوری و انتخابی آمده است.
جدول1- نتایج مراحل سهگانۀ کدگذاری باز، محوری و انتخابی Table 1- Results of three stages of open, axial and selective coding
درادامه، مقولههای هرکدام از کدگذاریها تحلیل و بررسی شده است.
شرایط علّی شرایط علّی به آن شرایطی گفته میشود که نقش و اثر مستقیمی در بروز پدیدۀ مرکزی دارد؛ یعنی پدیدۀ مرکزی بهصورت مستقیم تحتتأثیر این شرایط قرار دارد. شرایط علّی متعدّدی موجب بروز ناسازگاری بین قبیلهگرایی سیاسی و توسعهنیافتگی شده است. آنچه در پژوهش حاضر بهعنوان شرایط علّی پدیدۀ حاضر شناساییشده است، عبارت است از: برجستگی ذهنیت قبیلهگرایی سیاسی در ساختار کلان قدرت، تضعیف مرزهای سیاسی و ظهور قبیلهگرایی سیاسی، سیاستهای ساختاری نامطلوب، بازتولید ذهنیت قبیلهگرایی سیاسی و نقش متناقض نخبگان سیاسی در فرایند توسعه.
برجستگی ذهنیت قبیلهگرایی سیاسی در ساختار کلان قدرت یکی از مقولههای محوری استخراجشده دربارۀ وضعیت و حاکمیت، ذهنیت قبیلهگرایی سیاسی در ساختار قدرت و در کل کشور است. این مفهوم با عنوان برجستگی ذهنیت قبیلهگرایی سیاسی در ساختار کلان قدرت مقولهبندی شده است. در اینجا نشان داده میشود که در ساختار کلان و در مرکز قدرت کشور، روحیۀ قبیلهگرایی سیاسی برجسته و برجستگی این قبیلهگرایی در ساختار قدرت بسیار مشهود است.
برساخت گفتمان قبیلهگرایی در ساختار کلان به عقیدۀ یکی از مشارکتکنندگان، ذهنیت قبیلهگرایی مفهومی عام است که درسطح کلان و مرکز کشور نیز از فرمولهای قبیلهگرایی استفاده میشود. براساس نظر مشارکتکننده، افراد و گروههای مختلف برای بهرهمندی از قدرت بیشتر به این شیوههای قومی و قبیلهای متوسل میشوند. این مشارکتکننده نظر خود را بدین نحو بیان میکند: «ما در کلان کشور نیز از فرمول قبیلهگرایی سیاسی پیروی میکنیم. اگر در کلان ساختار قدرت گروههای سیاسی شکلگرفته و سهیم در ساختار قدرت را تحلیل کنیم، میبینیم که درسطح کلان، فراتر از کلونیهای سیاسی بهمعنای حزبی و جناحی یک کلونی پنهانی وجود دارد به نام نسبتهای سببی که این کلونیها، کلونی اصلی است که دایرۀ قدرت را در کلان محدود میکند و امکان گردش نخبگی را حتی در کلونیهای سیاسی و جناحی محدود میکند و اجازه نمیدهد سقفها خیلی بالا بروند».
دولتِ رانتی بهمثابۀ برآیند قبیلهگرایی برخی از مشارکتکنندگان اعتقاد دارند که حاصل و ثمرۀ اصلی قبیلهگرایی، شکلگیری دولتِ رانتی است. یکی از مشارکتکنندگان در این زمینه اعتقاد دارد که ترجیح ارزش و ذهنیت قومی و قبیلهای سبب شکلگیری وضعیتهای تبعیضآمیز میشود و مدیریت رانتی بهتبع آن ظهور پیدا میکند. مشارکتکنندۀ مذکور به این صورت نظر خود را بیان میدارد. «نگاه قبیلهمحوری، یعنی سمپادی ما با قبیلهمان است. معنایش این است که در شرایط همسان و غیرهمسان قبیلۀ خودمان را ترجیح میدهیم. مولود این تبعیض است که درنهایت، یک مدیریت رانتی شکل میگیرد. یک دولت رانتیر شکل میگیرد».
تولید و بازتولید رانت بهعنوان مهمترین آفت نگاه قبیلهمحوری یکی دیگر از مشارکتکنندگان مهمترین آفت نگاه قبیلهمحوری را تولید و بازتولید رانت میداند. این مشارکتکننده نظر خود را به این صورت بیان میکند: «آفت ذهنیت قبیلهای تولید و بازتولید رانت است». تحلیل و واکاوی دادهها نشان میدهد که نوعی قبیلهگرایی سیاسی در ساختار کلان و مرکزی کشور وجود دارد. ذهنیت قبیلهای بهمثابۀ نوعی گفتمان هژمونیک در ساختار کلان در جریان و درحال تولید و بازتولید خود در این فرایند است. ازنظر مشارکتکنندگان، فرایند بازتولید ذهنیت قبیلهگرایی سیاسی نوعی قدرت بیرقیب است و یکهتاز این عرصه به حساب میآید. بر این اساس، جریان اصلی و مسلط در ساختار قدرت کشور، جریان وگرایش قومی و قبیلهای است. بهگونهای که این ذهنیت قبیلهای تا حدی در افراد ریشه دوانیده است که با وجود اینکه افراد و نخبگان سیاسی در ساختار کلان، قدرت خود را دموکراتیک و وابسته به جریانهای سیاسی معرفی میکنند، در بزنگاهها و در هنگام تصمیمگیریها مبنا را قومیت و قبیله یا منطقۀ جغرافیایی قرار میدهند؛ بنابراین ساختار قدرت قومی و قبیلهای در اشکال جدید درحال تولید و بازتولید خود است.
سیاستهای ساختاری نامطلوب و بازتولید ذهنیت قبیلهگرایی سیاسی برخی از سیاستهای اتخاذشده پیامدهای متعدّدی دارد که یکی از مقولههای محوری در همین راستا و با عنوان سیاستهای ساختاری نامطلوب و بازتولید ذهنیت قبیلهگرایی سیاسی مقولهبندی شده است. در این مقوله به این موضوع اشاره میشود که سیاستهای کلان و سیاستهایی که در مرکز اتخاذ میشود، چگونه روح تازهای بر قبیلهگرایی سیاسی میدمند و طی چه فرایندی ذهنیت و روحیۀ قبیلهگرایی سیاسی را در کشور و بهصورت خاص در استان بازتولید کرده است؟
سیاستهای ساختاری حکومت پهلوی و بازتولید روحیۀ قبیلهگرایی مشارکتکنندگان به سیاستهای ساختاری اتخاذشده در دوران پهلوی اشاره میکنند. یکی از مشارکتکنندگان اعتقاد دارد سیاستهایی که در زمان رضاهشاه دربارۀ عشایر و قبایل اتخاذ شد ازجمله: سیاست اسکان منجر به بازتولید ذهنیت قبیلهای شده است و درحال حاضر نیز پیامدهای آن وجود دارد. این مشارکتکننده دیدگاه خود را بدین صورت بیان میکند: «رضاشاه از زمان قدرتگیری تا اضمحلال آن، همۀ کانونهای قدرت و مقاومت را ازبینبرد و خود را صرفاً در چندتا پروژۀ عمرانی و جادهسازی خلاصه کرد و این باعث شد که بعد از رضاشاه مناسبات قبیلهای دوباره درقالب ذهنیت قبیلهای بازتولید شود. عشایر دوباره برگشتند. سیاست اسکان دوباره برچیده شد».
اعمال سیاستهای قهری و نظامی دربرابر عشایر و قبایل و شکست این سیاستها مشارکتکنندۀ دیگری نیز به سیاستهای اتخاذشده دربارۀ عشایر و قبایل اشاره میکند و بر این باور است که تلاشهای نافرجام پهلوی اول نشاندهندۀ آن است که با توسل به سیاستهای زور، شیوه و سبک زندگی این گروهها را نمیتوان تغییر داد. تمام تلاش پهلوی اول برای تغییر سبک زندگی این گروهها بود که هرگز اتفاق نیفتاد. این مشارکتکننده دیدگاه خود را بدین صورت شرح و بسط میدهد: «در دورۀ پهلوی اول تا حدودی تلاش شد که مناسبات ایلی و قبیلهای برای اولویتی بهم بزند (ساخت دولت مدرن) که قدرت را مهمتر میدانست؛ یعنی مناسبات ایلی، سبک زندگی و اساساً شکل زندگی عوض شود و آدمها پیش و بیش از آنکه بهوسیلۀ وابستگیهای قومی و قبیلهای متمایز شوند، بهوسیلۀ عوامل دیگری متمایز شوند، این اتفاق نیفتاد».
مقاومت قومی و قبیلهای دربرابر سیاستهای ساختاری و بازتولید ذهنیت قبیلهای یکی دیگر از مشارکتکنندگان به سیاست سرکوب عشایر و تقویت ذهنیت قبیلهگرایی در دوران پهلوی اشاره میکند و اعتقاد دارد که رضاخان بهدنبال سرکوب این عشایر بوده است؛ اما سیاستهای اتخاذشده بهجای حذف عشایر، منجر به نوع مقاومت قومی و قبیلهای و بهتبع آن موجب بازتولید ذهنیت قبیلهگرایی سیاسی شده است. این مشارکتکننده نظر خود را دربارۀ سیاست سرکوب عشایر ازسوی رضاخان به این صورت بیان میکند: «سیاست سرکوب عشایر توسط رضاخان که در واکنش به آن مقاومت بود، به حذف رؤسای ایلات برخلاف شعاری که میداد برای ساختن دولت مطلقۀ مدرن، دقیقاً منجر به تقویت مناسبات قبیلهای منجر شد».
تجربۀ سیاستهای ساختاری دوران پهلوی بهعنوان تجربۀ آموزنده در اتخاذ سیاستها درقبال عشایر مشارکتکنندۀ دیگری به تجربۀ سیاستهای ساختاری دوران پهلوی اشاره میکند و اعتقاد دارد باید از این تجربهها آموخت که نمیتوان مناسبتهای قبیلهای و طایفهای را محو کرد، بلکه برعکس اگر سیاستهای نامطلوبی اتخاذ شود، سبب بازتولید و تقویت ذهنیت و مناسبتهای قبیلهای میشود. این مشارکتکننده در این باره نظر خود را به این صورت بیان میکند: «تجربۀ پهلوی به ما میگوید که یکسری مناسبات طایفهای در ابعاد مختلف میماند و این مناسبات حداقل در استان ما نهتنها ازبیننرفته، بلکه تشدید هم شده است؛ برای مثال، درحوزۀ اجتماعی درشیوه عروسی، مراودات عمومی و ... هنوز این مناسبات قبیلهای را میبینیم». تحلیل و واکاوی مصاحبهها نشاندهندۀ آن است که سیاستهای ساختاری حکومتهای مرکزی بهخصوص حکومت پهلوی در بازتولید روحیۀ قبیلهگرایی سیاسی بسیار اثرگذار بوده است. ازنظر این پاسخگویان بیشتر سیاستهای ساختاری که این حکومتها درقبال اقوام و قبیلهها اعمال میکردند، سیاستهای نامرتبط و نامطلوبی بوده است و به همین خاطر، تضعیف روحیۀ قبیلهگرایی، سبب برجستهترشدن ذهنیات قبیلهگرایی و افزایش میزان تمایل به قبیلهگرایی شده است. براساس نظر مشارکتکنندگان، دورۀ رضاخان دوران متفاوتی در برخورد با قبیلهها، ایلها، عشایر و گروههای قومی در بیشتر مناطق کشورمان بوده است. در این دوران سیاستهای که اتخاذ شد، در راستای کنترل عشایر و قبیلهها بوده است؛ اما اعمال این سیاستها که سیاستهای قهری و نظامی دربرابر عشایر و قبیلهها بود، نتایج و عاقبت آنها بهجای تضعیف روحیۀ قبیلهگرایی، سبب افزایش تمسک این افراد به این قبیلهها و عشایر و بهتبع آن افزایش روحیۀ قبیلهگرایی سیاسی دربین اهالی مناطق مختلف شد؛ بنابراین سیاستهای ساختاری اتخاذشدۀ حکومتها و بهخصوص حکومت پهلوی دربرابر قبیلهها و عشایر لر این شواهد و قراین را نشان میدهد. سیاستهایی همانند اسکان اجباری عشایر، تختهقاپوکردن ایلها و طایفههای لر، شیوۀ برخورد خشونتآمیز، ایجاد پیوندهای سببی و مصلحتی و ارزیابی این سیاستها و بهخصوص سیاست قهری، نظامی نشان میدهد که با آنچه رضاشاه انتظار داشت، فرسنگها فاصله دارد. بر این اساس، سیاستهای ساختاری حکومت پهلوی سبب بروز تضادهای قومی و افزایش روحیۀ قبیلهگرایی سیاسی در این استان شده است.
تضعیف مرزهای سیاسی و ظهور قبیلهگرایی سیاسی یکی از مقولههای استخراجشده، نقش تضعیف مرزهای سیاسی و ظهور قبیلهگرایی سیاسی است. در این مقوله شرح داده میشود که بین تضعیف مرزهای سیاسی و ظهور قبیلهگرایی چه پیوندی وجود دارد و درصورتی که مرزهای سیاسی در کشور تضعیف شود، قبیلهگرایی و تمایل به قبیلهگرایی با چه تحولاتی روبهرو میشود؟
گسترش روحیۀ قبیلهگرایی بهمثابۀ یکی از پیامدهای تضعیف نهاد سیاست مشارکتکنندگان اعتقاد دارند وضعیت موجود کشور نشان میدهد که مرزهای سیاسی بسیار تضعیف شده است و تضعیف مرزهای سیاسی سببشده که مرزهای قومی و قبیلهای جایگزین آنها شود. این مشارکتکننده به این صورت دیدگاه خود را بیان میدارد: «وقتی مرزهای سیاسی بهدلیل تضعیف نهاد سیاست در ایران کمرنگ میشوند، این مرزهای قومی-قبیله جایگزین میشوند».
تضعیف مرزهای سیاسی و نقشآفرینینکردن در جامعه مشارکتکنندۀ دیگری نیز دربارۀ تضعیف مرزهای سیاسی اعتقاد دارد که مرزهای سیاسی و در دسترسنبودن این مرزها در تقسیم جامعه، منجر به تقسیم جامعه با توسل به مرزهای قومی و قبیلهای میشود و افراد احساس میکنند که تنها خطکشیِ در دسترس، همین خطکشیهای قومی و قبیلهای است. این مشارکتکننده دیدگاه خود را در این باره به این صورت شرح میدهد: «وقتی مرزهای متمایز سیاسی دردسترس نیست، ما اولین خطکشی در دسترس را انتخاب میکنیم. خطکشی دردسترسی که اتفاقاً نهاد سیاست مدرن برای جایگزینی آن آمده بود، خطکشی قومی-قبیلهای است». به عقیدۀ یکی از مشارکتکنندگان باتوجه به اینکه مرزهای قومی و قبیلهای بسیار تعیینکننده و سرنوشتساز هستند و همچنین عامل تعیینکنندۀ مرزهای سیاسی محسوب میشوند، این وضعیت منجر به توسعهنیافتگی جامعه میشود. مشارکتکنندۀ مذکور ادراک خود را به این شکل بیان میکند: «در این فضا مرزهای قومی-قبیلهای عامل تعیینکننده در مرزهای سیاسی میشوند و نقش مخربی در توسعهیافتگی جامعه دارند».
مرزهای قومی-قبیلهای و نقش مخرب آن در توسعهنیافتگی یکی دیگر از مشارکتکنندگان اعتقاد دارد اگر مرزهای قومی و قبیلهای جایگزین مرزهای سیاسی شوند و در نهاد سیاست نقش پررنگی داشته باشند، بهعنوان یک نیروی مخرب و ضدتوسعه تعریف میشوند. این مشارکتکننده دیدگاه خود را بدین نحو بیان میدارد: «اینکه مرزهای قومی-قبیلهای جایگزین نهاد سیاست شدهاند، یک امر ضدتوسعه است». واکاوی عمیق دادههای پژوهش نشان میدهد که نهاد سیاست بهصورت مطلوب در جامعه نقشآفرینی نمیکند و نقشهای محولشده به این نهاد بهنحو احسن در جامعه انجام نمیشود و بر این اساس است که نهاد سیاست در کشورمان بسیار تضعیف شده است و نقش کمرنگی در جامعه دارد. یکی از نیروهای تضعیفکنندۀ نهاد سیاست در کشور، گسترش روحیۀ قبیلهگرایی در جامعه که مانع و دافع این نهاد در انجامدادن وظایف خود است. در این وضعیت این ذهنیت و روحیۀ قبیلهگرایی بهعنوان جایگزین و بدیل نهاد سیاست عمل میکند و وظایف نهاد سیاست را بهصورت کامل انجام نمیدهد. بر این اساس، مشارکتکنندگان اعتقاد دارند که بهعلت تضعیف نهاد سیاست، ذهنیت و روحیۀ قبیلهگرایی سیاسی جایگزین آن شده است و مرزهای قومی و قبیلهای در جامعه نقش برجستهای دارند و به همین خاطر مرزهای سیاسی و خطکشیهای سیاسی و سیاست مدرن در ساختار جامعه جایگزین شده است. بر این اساس، ازنظر مشارکتکنندگان این وضعیت باعث شده است که فرایند توسعه با مسائل و چالشهای متعدّدی روبهرو شود و نیل به توسعه بهصورت کامل امری محال و دستنیافتنی فرض شود.
نقش متناقض نخبگان سیاسی در فرایند توسعۀ استان یکی از مقولههای محوری کشفشده، نقش نخبگان و بهخصوص نخبگان سیاسی در فرایند توسعه است که با عنوان نقش متناقض نخبگان سیاسی در فرایند توسعۀ استان مقولهبندی شده است.
غلبۀ تفکرهای سنتی بر نخبگان استان به اعتقاد یکی از مشارکتکنندگان، نخبگان استان کهگیلویه و بویر احمد مغلوب تفکرهای سنتی شدهاند و نقش خود را بهعنوان نخبه در بحث چشمپوشی از تفکرهای سنتی و اقناع سایر افراد نتوانستهاند بهدرستی انجام دهند. این مشارکتکننده نظر خود را بدین نحو شرح میدهد: «نخبگانی که برای شورای شهر درسطح استان خود را درمعرض رأی عموم قرار میدهند، درابتدا با شعارهای قومی، قبیلهای و سنتی خود را به بدنۀ جامعه عرضه میکنند و درنتیجه، ما میبینیم که از یک طایفه سه نفر کاندیدای شورای شهر میشود».
کینۀ نخبگان سیاسی و وجود این روحیه دربین نخبگان مشارکتکنندۀ دیگری به موضوع کینۀ نخبگان سیاسی اشاره میکند و اعتقاد دارد وجود این روحیه دربین نخبگان چالشهای متعدّدی را به وجود آورده است و موجب توسعهنیافتگی استان شده است. این مشارکتکننده دیدگاه خود را به این صورت بیان میکند: «با وجود گذشت سالیان، هنوز نخبگان سیاسی ما چه در نخبگان سنتی و چه در نخبگان مدرن این ذهنیت در آنها وجود دارد؛ یعنی یک کینهای نخبگان سیاسی از هم دارند. بدین معنا که مثلاً در فلان جنگ فلان افراد همکاری نکردند یا کمکاری کردند. این باعث میشود که توسعۀ استان هم با چالش روبهرو شود».
نبود نگاه و ذهنیت مبتنی بر توسعۀ استان دربین نخبگان سیاسی مشارکتکنندۀ دیگری به نبود نگاه و ذهنیت مبتنی بر توسعۀ استان دربین نخبگان سیاسی استان اشاره میکند و اعتقاد دارد که این نخبگان به فکر توسعۀ استان نیستند، بلکه همۀ آنها درگیر مناسبتهای شخصی و ملاحظههای فردی خودشان هستند. این مشارکتکننده نظر خود را در این باره بدین نحو بیان میدارد: «نخبگان سیاسی ما و کسانی که مسئولیت داشتند، مقصرند؛ چرا که نگاه و ذهنیت آنها مبتنی بر نگاه توسعهای نبود. اینها همه درگیر مناسبات شخصی، ملاحظات فردی و باندی هستن».
گفتمان حاکم قبیلهای در استان بهعنوان گفتمان مرکزی به عقیدۀ یکی از مشارکتکنندگان، قبیلهگرایی به گفتمان مرکزی در استان تبدیل شده است تا جایی که این گفتمان نقش برجستهای در جامعه دارد و گفتمان نخبگان با استقبال چندانی روبهرو نیست. این مشارکتکننده در این باره به این صورت ادراک خود را بیان میکند: «گفتمان قبیلهای به گفتمان مسلط در استان تبدیل شده است. بهگونهای که بیشترین نقش را در توزیع منابع و فرصتها دارد. درواقع، این گفتمان ضد توسعه است». مشارکتکنندگان به نقش برجستۀ نخبگان و بهخصوص نخبگان سیاسی در بازتولید ذهنیت قبیلهگرایی در استان و نقش بسیار پررنگ آنها در توسعهنیافتگی سیاسی اشاره میکنند و اعتقاد دارند این نخبگان در فرایند نیل به توسعهیافتگی سیاسی نقش پررنگی دارند و نقش آنها و نوع بازیگری که این نخبگان انجام میدهند، از عهدۀ سایر گروهها خارج است. بر این اساس، مشارکتکنندگان با علم و آگاهی به نقش پررنگ نخبگان سیاسی در توسعهیافتگی سیاسی، معتقدند که در این استان وضعیت بهطور کامل متفاوت است و نخبگان سیاسی و نقشهایی که برعهده دارند، مانع توسعهیافتگی سیاسی شده است؛ زیرا نخبگان سیاسی نتوانستهاند از ذهنیت و گرایشهای قومی و قبیلهای و شخصی خودشان عبور کنند و در منجلاب این گرایشها و ذهنیتهای قبیلهای گرفتار هستند.
شرایط زمینهای (بستر اجتماعی) شرایط زمینهای یا بستر نشاندهندۀ یک سلسله شرایط خاصی است که در آن راهبردهای کنش و کنش متقابل صورت میگیرد. در جوامع سنتی، بسته به نوع فرهنگ و محیط، ساختارهای متفاوتی شکل گرفته است که بر پیوند خونی و خویشاوندی استوار و یک اجتماع کلی با اجزای متفاوت است. درسطح فرد، پیوند خونی میان افراد و درسطحهای بالاتر پیوند قومی و سیاسی استوار است. از آنجایی که ساختار اجتماعی استان کهگیلویه و بویر احمد برپایۀ ساختارهای عشیرهای بناشده، بستر مناسبی برای بازنمایی ذهنیت قبیلهگرایی است. بهگونهای که بخشی از این ذهنیت ریشۀ تاریخی دارد. این بازنمایی درحدی است که به عقیدۀ یکی از مشارکت کنندگان «یک نوعی عقدۀ (جنگ و منازعۀ قبیلهای) تاریخی در این منطقه وجود دارد. این تفکر که مثلاً فلان طایفه پرجمعیتترین هست، شاید چندان موضوعیت نداشته باشد، بلکه این مهم است که قبل از انقلاب در چارچوب منازعات طایفهای چه دعواهایی شکلگرفته و بحث غارت، دزدی از طوایف مورد عقده مطرح است»؛ بنابراین برخلاف سالهای گذشته که رقابت ایلی بین ایلها و قبیلههای استان بهشکل جنگاوری و تلاش برای استیلا بر دیگر مناطق بود، امروزه با رشد و گسترش نهادهای مدنی و قانونی و حاکمشدن ساختار دیوانسالاری این رقابت به سطح ادارهها، گزینش مدیران، داشتن نگرش محلیگرایی و جغرافیایی و ... تسرّی پیدا کرده است. درواقع، نگرش و ذهنیت مناسبتهای قبیلهای درقالب حافظۀ جمعی در ساختارهای رسمی و غیررسمی تولید و بازتولید میشود. به عقیدۀ یکی از مشارکتکنندگان «مناسبات قبیلهای در استان چه نسبی چه سببی، چه خویشاوندی و چه منطقهای (سردسیر، گرمسیر و اولیا و سفلیهایی که وجود دارد) اینها از موارد تأثیرگذار در ساختار اداری استاناند». بر این مبنا چنانچه مدیری از یک منطقۀ خاص در مصدر ساختار تصمیمسازی قرار گیرد، نگاه ویژهای به آن منطقه دارد که ممکن است این نگاه منجر به خارجشدن توسعه از مسیر اصلی خود شود. نگرش منطقه و جغرافیایی حتی در میزان تخصیص بودجه به مناطق مختلف نیز اثرگذار است. نگرش منطقه و جغرافیایی حتی در میزان تخصیص بودجه به مناطق مختلف نیز اثرگذار است. تا جایی که برای مثال اگر بودجهای قرار است برای توسعۀ عمومی درنظر گرفته شود، این بودجه برای توسعۀ یک منطقۀ خاص اختصاص داده میشود. درواقع، این مسئله بهدلیل موقعیت اجتماعی و فرهنگی حاکم بر جامعه با استقبال مواجه میشود؛ زیرا فرهنگ سیاسی توسعهگرای شایستهسالار رشد نکرده است و همچنین مبنای این فرهنگ قبیلهسالاری است. مردم نیز از این نوع نگاه استقبال میکنند. به عقیدۀ یکی از مشارکتکنندگان «مردم هم بحث قبیلهای و اینکه یک فرد مسئول به قبیلۀ آنها توجه کند را میپسندند. به نوعی این در فرهنگ سیاسی مردم قابل پذیرش است و اگر مسئولی چنین نگاهی داشته باشد، مورد استقبال مردم قرار میگیرد»؛ بنابراین استان بسته به اینکه درسطح کلان کشوری یا استان چه اندازه نیروهایی با نگرش قبیلهای حاکم باشند، در توسعه یا توسعهنیافتگی اثرگذار است. اگر نیروهایی که درسطح تصمیمسازی و تصمیمگیری استان قرار میگیرند، نگاههای قبیلهای داشته باشند این نوع نگاه ضمن بازتولید نگرش قبیلهای، زمینه را برای توسعهنیافتگی در استان فراهم میکند.
شرایط مداخلهگر شرایط مداخلهگر یا میانجی به شرایطی گفته میشود که بر پدیدۀ مرکزی، استراتژیهای مشارکتکنندگان بهصورت غیرمستقیم و بر راهبردهای کنشهای مشارکتکنندگان اثرگذار است. شرایط میانجی یا مداخلهگر در این پژوهش نیز بهصورت غیرمستقیم سبب بروز ناسازگاری بین قبیلهگرایی سیاسی و توسعهنیافتگی شده است. یکی از راههای مقابله با چالشها و مدیریت آنها، شناخت و آگاهی برنامهریزان و سیاستگذاران به اکولوژی فرهنگی مناطق مختلف است؛ بنابراین اگر برنامهریزان و سیاستگذاران با بستر و اکولوژی مناطقی که خدمت میکنند، آشنایی داشته باشند، نهتنها مانع بازتولید قبیلهگرایی سیاسی خواهند شد، از پتانسیل مثبت آن برای توسعه و پیشرفت استان استفاده خواهند کرد. به عقیدۀ یکی از مشارکتکنندگان «بافت اجتماعی، یعنی ساختارهای مشخص ایلی، قومی، قبیلهای و عشیرهای و ... بهعنوان یک مانیتور کامل اجتماعی برای شخصی است که میخواهد در این استان تصمیمسازی کند. از این جهت یک کار خیلی خوبی است». در این راستا یک زیستبوم ممکن است هرتوسعهای را برنتابد؛ بنابراین بافت اجتماعی در استان کهگیلویه و بویر احمد دو وجهی است؛ زیرا ازسویی کمککننده و ازسوی دیگر مانع توسعه میشود. در جایی که ساختار اجتماعی (قبیلهگرایی) شناسایی و از ظرفیتهای آن بهدرستی استفاده شود، این ظرفیت در خدمت توسعه قرار میگیرد؛ بنابراین درصورت شناسایینکردن و برخورد سلبی، این بافت خود در توسعه اخلال ایجاد میکند و درنهایت، باعث بروز چالشهایی خواهد شد. همچنین شناخت بافت طبیعی و اکولوژی استان علاوهبر فراهمکردن موقعیت مناسب برای تصمیمگیری و تصمیمسازی، منجر به پیوند و درهمتنیدگی توسعه و اکولوژی هرمنطقه خواهد شد. به عقیدۀ یکی از مشارکتکنندگان «استان ما یک بافت طبیعی دارد که میشود از این بافت برای گسترش گردشگری استفاده کرد. دارای منابع زیرزمینی مانند نفت و گاز، منابع آبی سطحی و زیرسطحی و همچنین منبع و منشأ گیاهان دارویی است». علاوهبر استفادۀ درستنکردن از این منابع ازسوی مسئولان، اولویتبندی و حجم دیگر ابعاد محرومیت و توسعه باعث میشود که این پتانسیلها بهدلیل فوران مشکلات در استان در اولویت بعدی قرار بگیرد. هرچند نگرش و ذهنیت قبیلهای حاکم بر رفتار تصمیمگیران و داشتن نگاه محلیگرایی نیز مزید بر علت بوده است. علاوهبر ساخت اجتماعی، زیستبوم و کنشگران یا متنفذان محلی نیز نقش مهمی در توسعه یا توسعهنیافتگی دارند. به اعتقاد مشارکتکنندگان «کنشگران محلی درسطوح خرد نقش مثبت یا منفی دارند. کنشگران را باید درجای خودش، متناسب با زیستبوم منطقه و .. با آنها برخورد کرد و این عمل به توسعه کمک میکند؛ اما اگر حالت تقابلی با آنها داشته باشیم، مانع توسعه میشوند». بهطور کلی، متنفذان محلی درسطح کلان نقش کمرنگتری دارند و نمیتوانند بازیگران بزرگ درسطح کلان توسعه باشند؛ اما درسطح خرد این افراد نقش بسیار بیشتری دارند. اگر بتوان برای این کنشگران متناسب با ذائقه و زیستبومشان برنامهریزی کرد، شاهد توسعه محلی خواهیم بود.
راهبردها و استراتژیها استراتژیها و راهبردها مبتنی بر بازخوردهای مقتضی برای کنترل، اداره و برخورد با پدیدۀ مرکزی هستند. این استراتژیها و راهبردها هدفمند هستند و بهدلیل یا دلایلی صورت میگیرند. استراتژی مشارکتکنندگان به دو بخش تقسیم میشود. گروهی که بهدنبال تلطیف قبیلهگرایی در جامعه هستند و گروهی دیگر که استراتژی محو و سرکوب قبیلهگرایی را دنبال میکنند. قبیلهگرایی ظرفیتها و پتانسیلهای بالقوۀ متعدّدی درعرصههای مختلف قضایی، اجتماعی و فرهنگی دارد. به عقیدۀ یکی از مشارکتکنندگان «ساختارهای قبیلهای در گذشته یک نهاد بسیار تعیینکننده و پرنفوذی بودند. بهگونهای که علاوهبر ساختار اجتماعی، بهعنوان شورای حل و اختلاف، ساختار قضایی ما را هم میچرخاندند. همچنین، در قدیم اگر قتلی رخ میداد، بهجای اینکه وارد مرحلۀ قضایی شود، متنفذان این مشکل را در چارچوب ساختار تعریفشده و متناسب با عرف حاکم حل میکردند و پدیدۀ خون بس رواج پیدا میکرد». درواقع، ساختارهای قبیلهای اِن جی اُ های بسیار قوی و فراگیری هستند که به حل بحرانهایی کمک میکنند که نهاد رسمی قدرت قادر به حلکردن آن نیست. علاوهبر نقشی که قبیلهگرایی در ساختار قضایی و حلوفصل آن دارد در ساختار اقتصادی نیز بهعنوان پیشران توسعه در استان است. شکلگیری کلونیهای خانوادگی دربخش خصوصی اقتصاد، منجر به توسعۀ این بخش خواهد شد تا جایی که یکی از مشارکتکنندگان معتقد است که «اگر قبیلهگرایی دربخش خصوصی غیردولتی همانند شرکتهای خانوادگی، کارآفرینیهای خانوادگی یا مثلاً تعاونیهای فامیلی، وارد شود و به رقابت سازندۀ اقتصادی بپردازد، مفید است و منجر به توسعه ولو جزئی و ناچیز دربخش اقتصاد میشود»؛ بنابراین بازنمایی این کارکرد قبیلهگرایی (نقشآفرینی درعرصه های قضایی، اجتماعی و اقتصادی) مانع کژکارکردی آن خواهد شد. درواقع، علت تضاد و کشمکش بین قبیلهگرایی و توسعهنیافتگی منوط به نقشآفرینی قبیلهگرایی درعرصههای مختلف سیاسی است. اگر قبیلهگرایی، مناسبتها و ذهنیت قبیلهای به عرصههای سیاسی چندان ورود پیدا نکند، ممکن است بسیار مفید باشد و بر همین اساس است که این مناسبتها ذهنیتهای قبیله را تلطیف و محدود به عرصههای غیرسیاسی و فرهنگی کرده است.
پیامدها نگرش و ذهنیت قبیلهگرایی درسطح کلان و خرد (جایی که ساختار قبیلهای و عشیرهای حاکم است) منجر به بیچرخشی نخبگان و بازپروری قبیلهسالاری خواهد شد. بهطور کلی، قبیلهگرایی تنها در ساختار عشیرهای تعریف نمی شود، ما در کلانکشور نیز از فرمول قبیلهگرایی سیاسی پیروی میکنیم. یکی از اصلیترین پیامدهای این وضعیت، حکمفرمایی قبیلهگرایی سیاسی بهمثابۀ گفتمان اصلی و محوری است. در وضعیتی که قبیلهگرایی سیاسی بهمثابۀ گفتمان مرکزی حاکم میشود، امکان شکلگیری و تأسیس احزاب نیز وجود ندارد و همچنین امکان دستیابی به توسعه بدون گسترش احزاب، امری محال است. در این وضعیت احزابی که تأسیس میشوند، کارکرد قبیلهای دارند و نفع قوم و قبیله را بر نفع جمع ترجیح میدهند. به اعتقاد مشارکت کنندگان «در کلانکشور هم وقتی احزابی که شکل گرفتهاند را تحلیل میکنیم، میبینیم که احزاب هم از یک مدل قبیلهای پیروی میکنند؛ یعنی هرکس تلاش کرده است پسرخاله، پسرعمه، دختردایی، پسر عموی خود را جمع کند و یک شورای مرکزی تشکیل دهد و یک حزب سیاسی را به وجود آورند که مانع گردش نخبگان میشوند»؛ درحالی که حزب، پلی برای گردش نخبگان است؛ اما در ایران کارکرد احزاب بهگونهای است که درحقیقت، احزاب مانع گردش نخبگی هستند و درواقع، نوعی رانتخواهی و سهمخواهی محفلی بر احزاب حاکم است. در شرایط قبیلهگرایی سیاسی و در جامعهای که قبیلهمحور باشد، امکان شایستهسالاری و گردش نخبگان نیز وجود ندارد و در گزینشِ مدیران بهجای توجه به ویژگیها و صلاحیتهای فردی به ویژگیهای قومی و قبیلهای توجه میشود. این وضعیت سبب نخبهگریزی در جامعه و استفادهنکردن از ظرفیتهای بالقوه این نخبگان میشود؛ درنتیجه، جامعه نیز از دستاوردهای فکری و مدیریتی این نخبگان نیز محروم میشود. به اعتقاد یکی از مشارکت کنندگان «ما در بُعد منابع انسانی دارای نیروهای نخبهای هستیم که در استانهای دیگر اینها توانستهاند خوب عمل کنند و خوب تصمیمگیری کنند؛ اما همین افراد وقتی وارد استان میشوند، بهخاطر حاکمبودن بافت قومی و قبیلهای بازدهی و خروجی کمتری نسبت به عملکردشان در دیگر استانها دارند». بهطور کلی، نگاه قبیلهمحوری بهمعنای قبیلهخواهی یا ویژهخواهی، مانع توسعۀ استان خواهد شد؛ ولی اگر قبیلهمحوری به این معنا باشد که تصمیمگیرندگان استان با نگاه عدالت اجتماعی قبیله را در توسعۀ استان به کار گیرند، باعث توسعۀ استان میشوند؛ بنابراین بستگی به این دارد که قبیلهمحوری، قبیلهخواهی یا قبیلهخوانی باشد؛ یعنی مسئولان همۀ قبیلهها را در مکان، زمان و در فرصت مناسب در توسعۀ استان مشارکت دهند که این نتیجۀ مثبتی در توسعه دارد؛ یعنی از قبیله بهرهکشی یا بهرهبرداری کنیم. اگر بهرهکشی باشد، مانع توسعه میشود؛ اما اگر نگاه بهرهبرداری باشد، منجر به توسعه خواهد شد. اگر همۀ قبیلهها را بخواهیم و بخوانیم و آنها را بهصورت متوازن مشارکت دهیم، خود باعث کمک به توسعۀ استان میشود؛ اما اگر تنها برای قبیلۀ خود تلاش شود، این خود مانع توسعه است.
مقولۀ هسته قبیلهگرایی سیاسی، دافع و بازدارندۀ توسعه استراوس و کوربین معتقدند که مقولۀ هستۀ نهایی، نشاندهندۀ مضمون اصلی پژوهش است. مقولۀ مرکزی از درون پژوهش بیرون میآید؛ اما بهصورت یک مفهوم انتزاعی است. با قدری اغراق، مقولۀ مرکزی حاصل همۀ تحلیل را درقالب چند کلمه ارائه میکند. این چند کلمه به ما میگوید که کل پژوهش دربارۀ چیست (استراوس و کوربین، 1397: 167). به همین دلیل، مقولۀ هستۀ نهایی تحقیق، براساس راهنماییهای استراوس و کوربین طراحی شد (استراوس و کوربین، 1397: 168). برای طراحی مقولۀ هستۀ نهایی، همۀ مقولهها بررسی شد. در این مسیر همانطور که گفته شد، براساس راهنمایی استراوس و کوربین مقولۀ هستۀ نهایی تحقیق استخراج شد که بهصورت قبیلهگرایی سیاسی، دافع و بازدارندۀ توسعه است. باتوجه به تحلیل دادههای حوزۀ پژوهش، قبیلهگرایی سیاسی باوجود اینکه در استان کهگیلویه و بویر احمد نقش تسریعکنندهای بر توسعۀ فرهنگی، شاخصها و مؤلفههای آن دارد اگر درعرصۀ سیاست ورود پیدا کند و کارکرد سیاسی داشته باشد و نقشآفرینی خود را از عرصۀ فرهنگی به عرصۀ سیاسی تغییر دهد، بهعنوان یک عامل بازدارنده در نیل به توسعه تعریف میشود. بر این اساس، پیوند قبیلهگرایی با سیاست و عرصۀ سیاسی و میدان سیاست بهعنوان یک عامل بازدارنده در استان کهگیلویه و بویر احمد تعریف میشود؛ یعنی قبیلهگرایی سیاسی زمانی که شکل گیرد و وظایف قبیلهگرایی درعرصۀ سیاست و گفتمان قدرت درنظر گرفته شود، موانع متعدّدی بر فرایند توسعهیافتگی جامعه ایجاد میکند. بر این اساس، بین قبیلهگرایی سیاسی و توسعهیافتگی تضاد و ناسازگاری متعدّدی وجود دارد و دستیابی همزمان به توسعهیافتگی و قبیلهگرایی سیاسی ممکن نیست، بلکه با ظهور قبیلهگرایی سیاسی، فرایند توسعهیافتگی با چالشهای متعدّدی روبهرو میشود که این چالشها برآیند و ثمرۀ اصلی قبیلهگرایی سیاسی است. بر این اساس، قبیلهگرایی سیاسی ارتباط متضاد و متناقضی با توسعه دارد و توسعه زمانی در جامعه گسترش پیدا میکند که تفکرهای سنتی در آن جامعه نقشآفرینی محدودی داشته باشد. مشارکتکنندگان اعتقاد دارند که در کشور ما، یکی از اصلیترین عامل دافع توسعه، رشد و گسترش مناسبتهای قبیلهای و بهخصوص نقشآفرینی قبیلهگرایی درعرصۀ سیاسی است. مناسبتها و ذهنیت قبیلهای در تصمیمگیری و تصمیمسازیها نقش اصلی را دارند و حوزۀ گفتمانی خارج از این مناسبتهای قبیلهای را طرد میکنند؛ یعنی اینکه خارج از گفتمان قبیلهای، گفتمان قدرتمندی وجود ندارد که بتواند درحوزۀ عمومی جامعه نقشآفرینی کند. براساس ادراک مشارکتکنندگان، توسعه و فرایند آن زمانی در جامعه میسر میشود و امکان گسترش پیدا میکند که بسترهای آن مهیا شده باشد و مناسبتهای قبیلهگرایی سیاسی این شرایط اولیه را که بهعنوان پیشنیاز توسعه لحاظ میشود، ازبین میبرد؛ زیرا در جامعهای که قبیلهگرایی و قبیلهمحوری سیاسی حکمفرما باشد، افراد نمیتوانند بهصورت داوطلبانه درعرصههای مختلف مشارکت کنند، امکان رشد آزادانۀ احزاب سیاسی سلب میشود، قانونمندی در این فضا به حداقل ممکن میرسد و گردش نخبگان با چالشهای زیادی روبهرو میشود. مشارکتکنندگان از تمایل به قبیلهگرایی سیاسی بهعنوان یکی از اصلیترین نیروهای بازدارندۀ توسعه در کل کشور و بهگونهای خاص در استان کهگیلویه و بویر احمد یاد میکنند. از این منظر، بین قبیلهگرایی سیاسی و توسعه، تضاد و کشمکشهای متعدّدی وجود دارد. هرچند نیل به توسعه و توسعهیافتگی در استان، اثرهای قبیلهگرایی سیاسی را کمرنگ میکند و موجب ازبینرفتن روحیۀ قبیلهگرایی سیاسی میشود، مشارکت کنندگان به نقش برجستۀ نخبگان سیاسی در این فرایند تأکید میکنند و اعتقاد دارند که نخبگان بهخصوص نخبگان سیاسی میتوانند ضمن کمک شایان به توسعه در استان کهگیلویه و بویر احمد، در انتقال جامعه از تفکرهای سنتی به تفکرهای مدرن نقشآفرینی متعدّدی داشته باشند؛ اما آنها اعتقاد دارند که در وضعیت موجود، این نخبگان سیاسی بهمثابۀ عامل بازداندۀ توسعه و بهخصوص توسعۀ سیاسی عمل میکنند. این مشارکتکنندگان با علم و آگاهی به نقش پررنگ نخبگان سیاسی در توسعهیافتگی معتقدند که نقشآفرینی این نخبگان در وضعیت موجود بهطور کامل متفاوت است و نخبگان سیاسی و نقشهایی که این نخبگان سیاسی برعهده دارند، مانع توسعهیافتگی جامعه شده است؛ زیرا نتوانستهاند از ذهنیت و گرایشهای قومی و قبیلهای و شخصی خودشان عبور کنند و در منجلاب این گرایشها و ذهنیتهای قبیلهای گرفتار هستند. نخبگان سیاسی بهمثابۀ نیروهایی عمل میکنند که مناسبتهای قومی و قبیلهگرایی سیاسی را تقویت میکنند و سبب تولید و بازتولید مناسبتها و ذهنیتهای قبیلهای-سیاسی در جامعه شدهاند. باتوجه به نتایج پژوهش، این نخبگان در جامعه به افزایش روحیۀ قبیلهگرایی سیاسی کمک شایانی کردهاند و بر این اساس، بهمثابۀ یک نیروی بازدارندۀ توسعهیافتگی در جامعه عمل میکنند.کاوش در میدان تحقیق و تحلیل دادههای بهدستآمده از پژوهش نشان میدهد که قبیلهگرایی سیاسی با وضعیت موجود کشور و ساختار کلان قدرت نیز پیوند دارد و رفتارهای قبیلهگرایی سیاسی در این ساختار کلان و در قدرت مرکزی نیز مشهود است. مشارکتکنندگان اعتقاد دارند که ذهنیت و مناسبتهای قبیلهگرایی سیاسی بهمثابۀ نوعی گفتمان حاکم در ساختار کلان و در قدرت مرکزی درجریان و درحال تولید و بازتولید خود در این فرایند است. ازنظر مشارکتکنندگان فرایند بازتولید ذهنیت قبیلهگرایی سیاسی در ساختار مرکزی کشور نوعی قدرت بیرقیب است و یکهتاز این عرصه به حساب میآید. بر این اساس، جریان اصلی و مسلط در ساختار قدرت کشور، جریان و گرایش قومی و قبیلهای است و ذهنیت قبیلهای ریشهدواندهشده مبنا را در افراد و نخبگان سیاسی، ساختار کلان، بزنگاهها، تصمیمگیری و تصمیمسازیهای اصلی قومیت و قبیله قرار میدهد و دنبال نیل به هدفهای قومی و قبیلهای است. ازنظر مشارکتکنندگان باتوجه به توان و ظرفیت محدود قبیلهگرایی درحوزۀ سیاسی، امکان دستیابی به توسعه امری محال و غیرممکن است. براساس مفاهیم، مقولههای محوری و مقولۀ هسته، الگوی پارادایمی استخراج شده است.
.
شکل 1- الگوی پارادایمی تحقیق Paradigm model of research Fig 1-
خط داستان پژوهش در خلأ شکل نمیگیرد. محقق بسته به شرایط و مسئلۀ حاکم بر یک محیط یا جامعه شروع به تحقیق و پژوهش میکند. آنچه باعث شد نویسنده در این پژوهش مسئلۀ ذهنیت قبیلهگرایی و توسعهنیافتگی را در استان کهگیلویه و بویر احمد بهعنوان یک دغدغۀ علمی بررسی کند، تجربۀ زیستۀ محقق و داشتن صبغۀ قبیلهای بود که باعث میشد محقق درطی سالیان از نزدیک شاهد اثرها و ورود این پارامتر به مباحث توسعه و توسعهنیافتگی در استان باشد. درواقع، نظام اجتماعی همواره برمبنای یکسری رقابت است که میدان اجتماعی را تعریف میکند. این رقابت یا براساس نزاع اجتماعی و یا درحالت مدرن رقابت بین احزاب است. در نظام سنتی، میدان براساس رقابت میانطایفهای و میانقبیلهای است. این بازی فقط سنتی و مدرن نیست. شکل بازی بهظاهر مدرن است؛ اما محتوای انتخاب، مدرن است. بهجای شایستهسالاری، فرهنگ سیاسی قبیلهای حاکم است. بافت اجتماعی استان کهگیلویه و بویر احمد میدان را برای رقابت قبیلهای فراهم میکند. در این استان قبیلهگرایی حاکمیت دارد؛ زیرا باوجود شکلگیری دولت-ملت و گذار از ساختارهای عشیرهای، در استان مذکور هنوز بافت جمعیتی مبتنی بر بافت قبیلهای است و قبیلهگرایی درعرصههای مختلف خود را نشان میدهد تا جایی که فرهنگ سیاسی زیرسلطۀ فرهنگ قبیلهگرایی قرار گرفته است. برمبنای موارد ذکرشده ذهنیت قبیلهگرایی و توسعهنیافتگی به مسئلۀ اصلی پژوهش تبدیل شد. باتوجه به مسئلۀ تحقیق و نبود یک نظریۀ بومی متناسب با مسئلۀ تحقیق و بافت جمعیتی حاکم بر استان، گرندد تئوری بهعنوان مبنای کار خود برای استخراج، کدگذاری و درنهایت، ارائۀ یک الگوی پژوهشی انتخاب شد. در این پژوهش مصاحبه با دوازده نفر از نخبگان علمی و پژوهشگران این حوزه در استان تا رسیدن به اشباع نظری در یک حالت رفتوبرگشت میان محقق و مصاحبهشوندگان انجام شد. تحلیل دادهها با استفاده از کدگذاری باز، محوری و انتخابی انجام شد که نتیجۀ تحلیل آنها رسیدن به چهار مقولۀ محوری و یک هستۀ مرکزی است. مقولههای محوری عبارت است از: برجستگی ذهنیت قبیلهگرایی، سیاستهای ساختاری نامطلوب و بازتولید ذهنیت قبیلهگرایی سیاسی، تضعیف مرزهای سیاسی و ظهور قبیلهگرایی سیاسی و نقش متناقضگونۀ نخبگان سیاسی در فرایند توسعه. مقولۀ هسته عبارت است از: قبیلهگرایی سیاسی، دافع و بازدارندۀ توسعه. یافتههای پژوهش نشان داد که قبیلهگرایی کارکردها و کژکارکردهایی دارد. قبیلهگرایی درحوزۀ حل آسیبهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، کنترل اجتماعی و حلوفصل نزاعهای اجتماعی کارکردهای مثبت دارد و درفضایی که بیسازمانی اجتماعی حاکم باشد، قبیلهگرایی منجر به نظم اجتماعی خواهد شد؛ اما ورود قبیلهگرایی به عرصۀ سیاسی خود مانع توسعه است؛ بنابراین براساس دیدگاه و ادراک مشارکتکنندگان قبیلهگرایی سیاسی بهمثابۀ نیرویی عمل میکند که مانع توسعهیافتگی در استان شده است؛ بنابراین امکان دستیابی به توسعه در جوامع قبیلهگرا و قبیلهمحور سیاسی، امری محال و غیرممکن است؛ درنتیجه، در این جامعه امکان رشد و گسترش مؤلفهها و شاخصهای توسعه به حداقل ممکن میرسد. باتوجه به نوع نظریۀ انتخابشده، خروجی براساس الگوی پارادایمی طراحی شد. این الگوی تحقیق نشاندهندۀ جریان فرایندها و فعالیتهایی است که در بستر مطالعه اتفاق افتاده است. در این الگو مقولهها، شرایط علّی، شرایط زمینهای، شرایط مداخلهگر، مقولۀ هسته یا مرکزی، راهبردها و پیامدها استخراج و هرکدام متناسب با نوع کدگذاری تجزیهو تحلیل شد.
نتیجه در تاریخ تحولهای ایران شاهدیم که یا حکومتها مبتنی بر قبیلهها و ساختارهای ایلی شکلگرفتهاند؛ مانند افشار، زندیه و قاجار یا اینکه با راندن قبیلهها از ساختار حاکمیتی و شکلگیری دولتها و حکومتهایی بدون صبغۀ قبیلهای، این قبیلهها در ساختار مدیریتی کشور خود را تولید و بازتولید کردهاند و ما با نوع جدیدی از قبیلهگرایی با عنوان پیوندهای شبکهای و خانوادگی روبهرو شدیم که بیشترین نقش را در ساختار مدیریتی کشور داشتهاند. افرادی که با حضور در یک بخش از قدرت برای خود شبکه تشکیل میدهند، این شبکهها یا برخواسته از پیوندهای خویشاندی و یا برمبنای همجناحیبودن است. بهگونهای که حضور افراد در ساختار قدرت بیشتر برمبنای همین دو پارامتر، یعنی خویشاوندی و همفکربودن است که از آن بهعنوان قبیلهگرایی سیاسی یاد شده است. در این صورت، اعتقاد بر آن است که این نوع تفکر، یعنی قبیلهگرایی سیاسی منجر به اتخاذ سیاستهای قبیلهای میشود؛ یعنی چنانچه تصمیمی اتخاذ شود، درابتدا بهجای منفعت جمعی (ملی)، منافع قبیله دیده میشود؛ بنابراین در این بستر امکان توسعه و پیشرفت دور از انتظار است. باوجود شکلگیری ساختارها و نهادهای مدرن و واردشدن به فضای مدرنیته، استان کهگیلویه و بویر احمد در یک دو راهی سنت و مدرن قرار دارد. هرچند در گذشته سنت (قبیلهگرایی) بیشترین نقش را در ساماندهی به عهده داشت و همچنین کارکردهای متعدّد درزمینههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی داشت، امروز بخشی از این کارکردها تبدیل به کژکارکرد شده است. باتوجه به موارد ذکرشده، در این پژوهش دغدغۀ محقق بازنمایی ذهنیت قبیلهگرایی سیاسی و توسعهنیافتگی در استان کهگیلویه و بویر احمد است تا با کاوش مقولههای قبیلهگرایی چالشهای آن را با توسعهنیافتگی بررسی کند. بر این اساس، نوع روش انتخابشده برای پژوهش کیفی ازنوع گرندد تئوری و مصاحبه با نخبگان و متخصصان حوزۀ توسعه و ساختارهای ایلی-قبیلهای است. بعد از مصاحبه، دادههای خام استخراج و براساس سه نوع کدگذاری باز، محوری و انتخابی تجزیهوتحلیل شد. در این پژوهش ذهنیت قبیلهگرایی به چهار مقولۀ محوری مانند برجستگی ذهنیت قبیلهگرایی، سیاستهای ساختاری نامطلوب و بازتولید ذهنیت قبیلهگرایی سیاسی، تضعیف مرزهای سیاسی و ظهور قبیلهگرایی سیاسی، نقش متناقضگونۀ نخبگان سیاسی در فرایند توسعه و یک مقولۀ هسته، یعنی قبیلهگرایی سیاسی و دافع و بازدارندۀ توسعه تقسیم شد. براساس مفاهیم استخراجشده برمبنای تحلیل و کدگذاری دادهها شرایط علّی، یعنی برجستگی ذهنیت قبیلهگرایی سیاسی در ساختار کلان قدرت، نقش متناقضگونۀ نخبگان سیاسی در فرایند توسعه، تضعیف مرزهای سیاسی و ظهور قبیلهگرایی سیاسی، سیاستهای ساختاری نامطلوب و بازتولید ذهنیت قبیلهگرایی سیاسی و شرایط زمینهای فراهمشده برمبنای شرایط محیطی و جغرافیای جامعه، شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعه، وضعیت اجتماعی گروهها در جامعه، ساختار ایلی در جامعه و پیشینۀ آن و همچنین نقش مداخلهگرایانۀ استفادۀ نامطلوب از سازوکارها و ظرفیتهای مثبت قبیلهگرایی، تطبیقنداشتن برنامههای توسعه با اکولوژی و زیستبوم جامعه، نداشتن شایستهسالاری در جامعه، گسترش پیدانکردن عدالت اجتماعی در جامعه منجر به سهمخواهی قبیلهای و تبدیل قبیلهگرایی بهعنوان یک گفتمان هژمونیک درسطح استان کهگیلویه و بویر احمد شده است. باتوجه به اینکه شکلگیری ذهنیت قبیلهای ریشه در یک تاریخ و بسترهای منحصر به فرد حاکم بر ساختار اجتماعی استان داشته است و این ذهنیت درطی یک فرایند و بستری شکل میگیرد، نظریههای نوسازی و پارامترهای حاکم بر آن جامعۀ سنتی همراه با ذهنیت قبیلهگرایی در استان را تحلیل و تببین نمیکنند؛ اما الگوی پارادایمی پژوهش که منتج از مصاحبه با نخبگان حوزۀ قومیت و تاریخ اجتماعی در استان بود، نشاندهندۀ آن است که قبیلهگرایی سازوکار و کارکردهای مثبت متعدّدی دارد که از این ظرفیتها و پتانسیلها بهنحو مطلوبی استفاده نمیشود. بر این اساس، ازنظر مشارکتکنندگان این ویژگیهای قبیلهگرایی مثل حل مسائل قومی، نیروی کنترلکننده و کاهش برخی از آسیبهای اجتماعی، نیرویی برای نظارت و ارتقای سطح عمومی و ... باید در جامعه برجسته و بزرگنمایی شود و همچنین قبیلهگرایی و استفاده از مناسبتهای قبیلهای باید بر این محورها برنامهریزی و کارکردهای آن در این موضوعها در جامعه و نه در عرصههای سیاسی برجسته شود. این درحالی است که در استان کهگیلویه و بویر احمد بهنحو مطلوبی از این کارکردهای مثبت قبیلهگرایی استفاده نمیشود؛ زیرا قبیلهگرایی وارد عرصههای سیاسی شده است که همین موضوع سب تضاد و چالش بین قبیلهگرایی و توسعهیافتگی جامعه میشود. بر این اساس، در موقعیت قبیلهمحوری و قبیلهگرایی سیاسی امکان شایستهسالاری وجود ندارد و عدالت اجتماعی نیز در جامعه رشد و گسترش پیدا نمیکند. پدیدۀ مرکزی در پژوهش حاضر قبیلهگرایی سیاسی، دافع و بازدارندۀ توسعهیافتگی در استان کهگیلویه و بویر احمد بوده است. براساس دیدگاه و ادراک مشارکتکنندگان قبیلهگرایی سیاسی بهمثابۀ نیرویی عمل میکند که مانع توسعهیافتگی در استان شده است؛ بنابراین امکان دستیابی به توسعه در جوامع قبیلهگرا و قبیلهمحور سیاسی، امری محال و غیرممکن است؛ درنتیجه، در این جامعه امکان رشد و گسترش مؤلفهها و شاخصهای توسعه به حداقل ممکن میرسد. این یافته با نتایج پژوهش آزاد ارمکی و ایار (1399) و یوسفوند (1395) همسویی دارد. این مسئله گویای آن است که بین قبیلهگرایی سیاسی و توسعهیافتگی استان کهگیلویه و بویر احمد پارادوکسها و تضاد و کشمکشهای متعدّدی وجود دارد و افزایش تمایل به قبیلهگرایی سیاسی، موجب کاهش توسعهیافتگی در استان میشود؛ اما توسعه و افزایش آن در جامعه اثرهای قبیلهگرایی سیاسی را کمرنگ میکند و موجب ازبینرفتن روحیۀ قبیلهگرایی سیاسی میشود.
[1] Alwan [2] Lioyd | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||
آزاد ارمکی، ت. و ایار، ع. (1399). «بازپیکربندی مسئلۀ قبیلهگرایی در ایران امروز»، بررسی مسائل اجتماعی ایران، 11 (1)، 68-37.
استراوس، ا. و کوربین، ج. (1397). مبانی پژوهش کیفی، فنون و مراحل تولید نظریۀ زمینهای، ترجمۀ ابراهیم افشار، تهران: نشر نی، چاپ هفتم.
اسکیدمور، و. (1392). تفکر نظری در جامعهشناسی، ترجمۀ محمد مقدس، احمد رجبزاده، سعید معیدفر، علی هاشمی گیلانی، علی محمد حاضری، تهران: نشر سفیر.
ازکیا، م. و غفاری، غ. (1390). جامعهشناسی توسعه، تهران: شرکت انتشارات کیهان.
اینگلهارت، ر. و ولزل، ک. (1388). نوسازی، تغییر فرهنگی و دموکراسی، ترجمۀ یعقوب احمدی، تهران: انتشارات کویر.
ایزدی، ع.م. (1385). چرا «عقب» افتادیم؟ جامعهشناسی مردم ایران، تهران: نشر علم.
پیت، ر. و هارتویک، ا. (1384). نظریههای توسعه، ترجمۀ مصطفی ازکیا، رضا صفری شالی، اسماعیل رحمانپور، تهران: نشر لویه.
رضاقلی، ع. (1389). جامعهشناسی نخبهکشی، قائممقام، امیرکبیر، مصدق: تحلیل جامعهشناختی برخی از ریشههای تاریخی استبداد و عقب ماندگی در ایران، تهران: نشر نی.
زنتس، ت. (1358). تفسیرهایی بر توسعهنیافتگی اقتصادی، ترجمۀ کیومرث پریانی، تهران: انتشارات توس، چاپ اول.
زیباکلام، ص. (1385). ما چگونه ما شدیم؟، تهران: نشر روزنه.
سجاسیقیداری، ح.؛ پورطاهری، م.؛ صادقی، و. و حسینی، س.م.ح. (1395). «تحلیل رابطۀ طایفهگرایی اجتماعات محلی با توسعۀ سیاسی در شرایط انتخاباتی: شهرستان نورآباد»، جغرافیا و توسعۀ ناحیهای، 14 (1)، 19-46.
علمداری، ک. (1378). چرا ایران عقب افتاد و غرب پیش رفت؟، تهران: نشر توسعه.
عنبری، م. (1390). جامعهشناسی توسعه از اقتصاد تا فرهنگ، تهران: انتشارات سمت، چاپ دوم.
فراستخواه، م. (1395). روش تحقیق در علوماجتماعی با تأکید بر نظریۀ پایه: گراندد تئوری GTM، تهران: نشر آگاه.
محمدی، ف.؛ خالقپناه، ک.؛ نوغانی دخت بهمنی، م. و کرمانی، م. (1398). «تکوین تکثر تمایز در میدان، عادتواره و سرمایه: صورتبندی نظریۀ توسعه ازدیدگاه توسعه»، فصلنامۀ توسعۀ اجتماعی، 13 (4)، 55-90.
مظفرینیا، م.؛ منوچهری، ع.؛ غفاری، م. و مؤمنی، ف. (1395). «اندیشۀ سیاسی مراحل رشد اقتصادی روستو»، مطالعات میانرشته ای در علومانسانی، 8 (2)، 157-176.
مولانا، ح. (1371). گذر از نوگرایی: ارتباطات و دگرگونی جامعه، ترجمۀ یونس شکرخواه، تهران: دفتر مطالعات و توسعۀ رسانهها.
یوسفوند، س. (1395). مطالعۀ پدیدارشناختی فهم کنشگران محلی از مداخلات توسعه ای: مورد مطالعه شهرستان سلسله، رسالۀ دکتری، تهران: دانشگاه تهران.
Alwan, F.J. (2020). The tribal power in contemporary iraq: a sociological analysis, Journal of College of Education for Women, 31 (2), 1-16.
Asongu, S., & Kodila-Tedika, O. (2017). Tribalism and government effectiveness, Economics Bulletin, 37 (1), 156-167.
Frank, A.G. (1975). Capitalism and underdevelopment in latin america, Monthly review press: New York.
Glaser, B.G. (2003). The grounded theory perspective II: descriptions remodeling of grounded theory methodology mill valley, CA: Sociology press.
Hagen, E. (1967). On the theory of social change, how economic growth begins (The Dorsey series in anthropology and sociology). Homewood: Dorsey press.Lioyd, C. (2019). The effect of tribalism on political parties‚ Independent Study Project (ISJ) Collection‚ 1-43
Lerner, D. (1964). Moderninzing the middle east, London: Collier macmillan limited.
Okogu, J. O., & Umudjere, S. O. (2016). Tribalism as a foiled factor of africa nation-building‚ Journal of Education and Practice‚ 7 (7)‚ 92-94.
Parsons, T. (1966). Societies: evolutionary and comparative perspective‚ Publisher: Prentice- Hall.
Seers‚ D. (1979). The meaning of Development: in david lehmann development theory: four critical studies, Cass: London.
Schumacher‚ E.F. (1973). Small is beautiful: economic as if people mattered blond and briggs‚ Originally published: London.
Streeten, P. P. (1995). Human development: means and ends‚ Pakistan Development Review‚ 34 (4), 333–372.
Todaro, M. (1989). Economic development in the third world, Translator: Gholamali Frajadi, Tehran: Baztab (Persian).
Rostow, W.W. (1960). The stage of economic growth: a non- communist manifesto. cambridge‚ Cambridge University Press.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,109 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 363 |