تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,657 |
تعداد مقالات | 13,549 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,077,200 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,239,075 |
بررسی مقایسهای کارکردهای اشه و ماعت | ||
الهیات تطبیقی | ||
مقاله 6، دوره 13، شماره 27، خرداد 1401، صفحه 71-84 اصل مقاله (1.42 M) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/coth.2022.131095.1654 | ||
نویسندگان | ||
سید سعید رضا منتظری* 1؛ مجید طامه2؛ سعیده شریفی3 | ||
1استادیار گروه ادیان و عرفان، دانشکده الهیات، پردیس فارابی، دانشگاه تهران، تهران، ایران | ||
2استادیار فرهنگستان زبان و ادب فارسی، تهران، ایران | ||
3کارشناسی ارشد گروه ادیان و عرفان، دانشکده الهیات، پردیس فارابی، دانشگاه تهران، تهران، ایران | ||
چکیده | ||
یکی از اشتراکات غالب تمدنهای کهن، اعتقاد به وجود نوعی نظم مقدس کیهانی بوده است. این اعتقاد و باور، مردمان را ناگزیر و ملزم میساخت تا حیات خویش را اعم از مادی و معنوی با اصول و قوانین ثابت ازلی و ابدی نظام مقدس کیهانی همسو سازند. طبیعتاً سرپیچی از این نظام مقدس نیز ناروا و غیرمجاز بود. نمونههایی از واژگان ناظر به مفهوم نظم کیهانی عبارتاند از: در سنت هندی رِته (ṛta) که بعدها به دهرمه (dharma) تبدیل شد، در باورهای زرتشتی اَشه، در مصر باستان ماعت (Maʽat)، در آیین بودایی دهرمه، در مسیحیت لوگوس، در یونان باستان دایکو یا منوس، در خاور دور تائو یا دائو و در اسلام وحدت. این یکپارچگی و نظم، عالم تکوین و تشریع را در بر میگیرد و به حیات انسانی در ابعاد فردی و اجتماعی در تنظیم روابط با خود، با دیگر موجودات و با آفریدگار هویّتی اصیل و ماندگار میبخشد. در این سنتها ضمن تأکید بر اهمیّت نظم و راستی و درستی در انتظام امور هستی و تعاملات بشری، بر رابطۀ تنگاتنگ نظم و راستی با سعادت و نجات تصریح شده است. همچنین، درک وجود نظم کیهانی و اخلاقی در فهم عمیقتر نسبت به حقایق هستی نقشی بیبدیل و ارزنده دارد. از ویژگیهای مشترک اسطورههای ایران باستان و مصر باستان، مفهوم نظم کیهانی است که در تجلیات گوناگون شخصیتهای آنها نمودار شده است. تجلی این مفهوم نهتنها در جلوۀ بصری، از نظر اعمال و جایگاه وجه نمادین آنها نیز تأملپذیر است. هرچند به ظاهر اشخاص و اعمال اساطیری این دو تمدن کاملاً با یکدیگر منطبق نیستند، با دقت در بین ایزدان میتوان میان ایزد اشه در ایران و ماعت در مصر، که هر دو به معانی «راستی، عدالت» و «نظم اخلاقی» اشاره دارند، وجه مشترکی یافت. | ||
کلیدواژهها | ||
اشه؛ اخلاق؛ عدالت اجتماعی؛ ماعت؛ نظم کیهانی | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه بشر از اعصار کهن به مسئلۀ نظم کیهانی توجه داشته است. مقصود از نظم کیهانی، نظم غیرشخصی فراگیری است که همۀ امور جهان بر اساس آن سامان مییابد و نظم اخلاقی و نظم طبیعی را شامل میشود. دغدغۀ شناخت این نظم، فهم ماهیت و کیفیت عملکرد آن در قالب تبیینهای اسطورهای، دینی و عملی، نمایانده شده است. متون مقدس نیز بهعنوان ظرفی که محتوی کلیات و صورت اجمالی الهیات ادیاناند، درصدد پاسخگویی به این دغدغۀ انسانی برآمدهاند. ازجملۀ این متون مقدس اوستا، کتاب دینی زردشتیان و پاپیروسنوشتههایی به خط هیروگلیف در مصر هستند. یکی از آموزههای محوری مطرحشده در اندیشۀ شرق باستان، بهویژه ایران، آموزۀ نظم کیهانی یا ناموس طبیعت است. اصطلاح دال بر این نظم، در زبان اوستایی اشه (aša) است. این اصطلاح در وداهای هندی با عنوان رته (ṛta) و در کتیبههای فارسی باستان بهصورت (ṛta) در نامهای خاص (مانند Ṛtaxšaҫa «اردشیر») بهکار رفته است (Bartholomae, 1904: 229; Schmitt, 2014: 240; Mayrhofer 1992: 1/ 254)؛ البته با وجود همسانیهای معنایی در زمینۀ این مفهوم، بهویژه در دو تمدن ایران و هند، دگرگونیهای در آن پدید آمده است؛ چنانکه در آیینهای بعدی هندو مفهوم رته با کلمۀ دهرمه (dharma) بیان شد (پیادۀ کوهسار، 1386: 60). در ادیان و آیینهای دیگر نیز از این نظم کیهانی میتوان سراغ گرفت. در مسیحیت لوگوس، در یونان باستان دیکه (dike)، در خاور دور تائو یا دائو و در اسلام وحدت. این یکپارچگی و نظم، عالم تکوین و تشریع را در بر میگیرد و به حیات انسانی در ابعاد فردی و اجتماعی در تنظیم روابط با خود، با دیگر موجودات و با آفریدگار هویّتی اصیل و ماندگار میبخشد. در این سنتها ضمن تأکید بر اهمیّت نظم و راستی و درستی در انتظام امور هستی و تعاملات بشری، بر رابطۀ تنگاتنگ نظم و راستی با سعادت و نجات تصریح شده است. همچنین، درک وجود نظم کیهانی و اخلاقی در فهم عمیقتر نسبت به حقایق هستی نقشی بیبدیل و ارزنده دارد (میرزاپور آل هاشم و محمودی، 1399: 177). درواقع، مفهوم نظم الهی در حکم واسطهای اخلاقی و معنوی بهشمار آمده که در راه نزدیکی به خداوند، جای واسطههایی عینی و فیزیکی همچون کاهنان، کشیشان، قدیسها و رهبران مذهبی را گرفته است تا وجوب به فضایل الهی در آن برجستهتر شود (Schlerath, 1987: 694). اهمیت نظم کیهانی یا اشه از منظر پژوهش حاضر، بر مجموعه صفاتی ازقبیل دادگری، اعتدال، عدالت، راستی و اقدام به حقوق فردی و در اصل قانون ازلی و ابدی اهورایی است که حوزۀ تأثیر آن، کیهان و اخلاق را در بر میگیرد. براساس اشه، هر کنشی واکنشی خاص خود اعم از خوب و بد، پاداش یا پادافره در پی خواهد داشت (Dhalla, 1938: 75). اشه علاوهبر اینکه به معنی «راستی آرمانی» است، وظیفه دارد قانون ایزدان را به منصۀ ظهور برساند تا عدالت را در جامعه برقرار کند (رضی، 1376: 25). اشه در اصل قانونی کیهانی و ازلی است که علاوهبر کیهان حوزۀ اخلاق فردی و اجتماعی انسان را نیز در بر میگیرد (میرزاپور آل هاشم و محمودی، 1399: 178). مفهوم نظم کیهانی در دین و فرهنگ مصر باستان نیز نمود چشمگیری دارد. اشه هم در گاهان و هم در اوستای متأخر با بسامد زیادی به کار رفته است که نشان از اهمیت این مفهوم در اندیشههای زردشتی دارد. اشه در اندیشۀ زردشتی تنها نظم ظاهر نیست؛ بلکه تحقق نظم کیهانی و ازلی است که آفرینش در پرتوی آن شکل گرفته است. درواقع نظم موجود در طبیعت یا همین نظم ظاهری را باید نتیجۀ نظم حاکم بر عالم معنا دانست (Bhattacharji, 1981: 26). بنابر قانون اشه، هر کنشی واکنشی به دنبال دارد و هر عملی پاداش و جزای خود را میطلبد. در باورهای مصریان، میان وقایع کیهانی که ماهیت زندگی الهی را آشکار میساختند، با مفهوم ماعت (Ma‘at) ارتباط تنگاتنگی وجود داشت. ماعت همان نظامی بود که خدای خورشید (رع:Ra ) بهعنوان آفریدگار جهان در آغاز زمان و برای همیشه خلق کرده بود. نتیجۀ این امر، سلطۀ تصوری ایستا از جهان، بر اندیشۀ مصریان جهان باستان بود. برخلاف انسانهای عصر جدید، آنان خود را از بدو تولد درگیر جریانهای پیوسته و پویایی از پیوندها و گسستهای گوناگون نمییافتند. مصریان بهطور کامل، فاقد هر نوع معادشناسی بودند و اعتقاد داشتند در آشفتگیهای اجتماعی و تباهی اخلاقی، ماعت همواره حاکم خواهد ماند (بهجو، 1387: 65). ماعت بیانکنندۀ حقیقت، صداقت و عدالت است. او به شکل بانویی سرپوشیده تصویر شده است که پر شترمرغ بر سر دارد. او بخش جداییناپذیر از وجود رع و اوزیریس (Osiris) است. ماعت، الههای است که رسیدن به بهشت را برای فرد مصری رقم میزند (Hart, 2005: 89). پیشینۀ تحقیق دربارۀ موضوع این مقاله، یعنی وجوه مشترک میان اشه و ماعت، نگارندگان مطلب مستقلی نیافتند؛ اما دربارۀ اشه و ماعت بهطور مستقل تحقیقاتی انجام شده است. دربارۀ مفهوم نظم کیهانی نیز نوشتههای متعددی موجود است. فتحالله مجتبایی (1352) در کتاب شهر زیبای افلاطون و شاهی آرمانی در ایران باستان، به بررسی باورها و عقاید ایرانیان باستان پرداخته است و کارکردهای گوناگون اشه را که نماد راستی و عدالت بهشمار میآیند، بیان کرده است. محمد کریمی زنجانی اصل (1383) در کتاب اندیشۀ سیاسی ایران از حلاج تا سجستانی به موضوع «حق» در سایر ادیان پرداخته است. درواقع، انگارۀ نظم کیهانی در باورهای ایرانیان باستان ریشه در اندیشهای هندوایرانی دارد که در زبان اوستایی با عنوان اشه بیان شده و یکی از اصول اخلاقی مهم در فرهنگ و سنت زرتشتی است. همچنین، این مفهوم یکی از اصول خمسۀ مکتب معتزلیان ایرانی و مذهب شیعیان دنیا است. بهجو و همکاران (1387) در کتاب ادیان جهان باستان در قسمت ادیان و مذاهب مصر باستان اشاره کردهاند که در مصر باستان خدایان فراوانی با شیوهها و روشهای خاص خود پرستش میشدند. در مصر باستان بنیان جامعه بر پایۀ یکی از این خدایان یعنی ماعت، خدای عدالت و راستی بود. او خدایی بود که نظم را چه در جهان مینوی و چه در جهان دنیوی برقرار میساخت. در دانشنامۀ ایرانیکا نیز در دو مدخل جداگانه به واژههای اشه اوستایی و ارته فارسی باستان و مفهوم آنها پرداخته شده است (Schlerath, 1987; Skjærvø, 1987). یکی از آخرین نوشتهها دربارۀ اشه به قلم امیر احمدی (2015) است که در آن به سابقۀ این مفهوم هندوایرانی و کارکردهای آن در متون اوستایی پرداخته و درنهایت، معانی «راستی» و «نظم» را برای آن مناسب ندانسته و معنی کلی «نظم کیهانی» را برای آن پیشنهاد داده است. ژ. ویو (1385) در کتاب اساطیر مصر، اسطورههای مصری را از زمرۀ کهنترین داستانهای اساطیری جهان میداند و نام تمام خدایان مصری و نحوۀ پیدایش و خویشکاری آنها را بیان کرده است. در فصول بسیاری راجع به ماعت سخن گفته و نقش آن را در ارتباط با خدایان، جامعه و انسان بیان کرده است. سارا ایلز جانستون (1394) در کتاب درآمدی بر دینهای دنیای باستان به تاریخ دینهای باستان و خدایان، فرهنگ و سنتهای دینی موجود در مصر باستان پرداخته است. همچنین نگارندگان این مقاله در اثری جداگانه در سال 1401 با عنوان «جایگاه و مفهوم ماعت در مصر باستان» توضیحاتی را در باب ماعت در مصر باستان مطرح کرده اند. او در بین این خدایان به مفهوم ماعت بهمنزلۀ معیار سنجش اعمال بشری و محکمۀ الهی در جهان بعدی و ادامۀ محکمۀ زمینی اشاره میکند؛ ازاینرو، همین امر موجب اعتقاد به معاد در مصر باستان شد. اشه، نظم کیهانی در مزدیسنا بنابر نظر برخی از دانشمندان، باور به قانون اشه بسیار پیشتر از رواج دین مزدیسنی در ایران شکل گرفته است؛ یعنی آن زمان که هندوان و ایرانیان در نواحی آسیای مرکزی میزیستند و زندگی شبانی داشتند؛ ازاینرو، ممکن است مفهوم اشه برگرفته از آگاهیهای این چوپانان از ضربآهنگهای تکرارشوندۀ زندگی باشد (بویس، 1393: 99). زردشت در گاهان از اشه بسیار یاد کرده است؛ اما اصطلاح اشهوهیشته (Aša-vahišta) «بهترین راستی» نیز در گاهان به کار رفته است که در دین زردشتی دومین فروزۀ مزدااهوره تلقی شده و در گروه امشاسپندان پس از وهومنه (Vohu-manah) قرار گرفته است (Boyce, 1998: 389). اشه تجلی خرد و برنامۀ ازلی اهورهمزاد در آفرینش جهان در نظر گرفته میشود که در آن نگاهداری و حفظ جهان نیز با اشه ممکن و میسر میشود؛ در عین حال، بقای انسان و سایر موجودات جهان نیز با وجود اشه تضمین میشود. در باب معنای واژگانی اشه مباحث بسیاری موجود است؛ اما هنوز معنای دقیقی برای این واژه ارائه نشده است که همۀ پژوهشگران در آن اتفاقنظر داشته باشند. بارتولومه در فرهنگ ایرانی باستان برای واژۀ اشه این معانی را ذکر کرده است: درستی، راستی، حقیقت (1904: 229). چنانکه مشهود است بارتولومه و به تأسی از او دیگر محققان غربی، در هنگام مواجه با کلمۀ اشه، یا به معنی لفظی آن اکتفا کردهاند یا خود واژه را به کار بردهاند. در میان پژوهشگران ایرانی نیز همین رسم معمول بوده است و برخی از آنها کوشیدهاند توضیحاتی را برای این واژه بیاورند؛ برای مثال، جلیل دوستخواه (دوستخواه، 1389: 919) در باب اشه چنین نوشته است: «معنای اشه را در گزارشهای مختلف گاهان در هند، اروپا و ایران، راستی، حق، حقیقت، دادگری، سامان آفاق، قانون ابدی آفرینش، نظم و تربیت کامل و تعبیرهای دیگری از این دست نوشتهاند؛ با این حال، هنوز کسی حرف آخر را نزده و نتوانسته است تعریف جامع و مانعی از این اصل و اصطلاح گاهانی به دست دهد ... اشه بهصورت آهیخته، یکی از اصول اساسی و مهم دین مزداپرستی است که در سراسر اوستا (بهویژه در گاهان پنجگانه) همواره بدان اشاره میرود و میتوان گفت همۀ راههای رستگاری به اشه میپیوندد». بنابر این نظر، اشه در مفهوم خود دربردارندۀ همۀ صفات نیک است که در گوهری مینوی تجلی مییابد. درمجموع، این صفات نیک همواره یک امر قطعی است و آن رستگاری است. همچنین، اشه یکی از فروزههای اهورهمزداست و چنانکه از عنوان فروزه بر میآید، نور و روشنایی است. جدا از این تعبیر، در همۀ آیینهایی که در طول تاریخ بشریت وجود داشتهاند، نماد نیکی، ایزدان، کنشها و اعمال نیک در قالب ذهنی و اخلاقی، نور و روشنایی بوده است. بر پایۀ چنین استدلالی، به نظر میرسد معادل «روشنایی رستگاری» برای واژۀ اشه مناسب باشد. مردمانی که با اشه همراه شوند (اَشوَن)، بهترین پاداشها را خواهند یافت و راه درستی را در پرتو او در خواهند یافت و وظیفۀ آنها مقابله با دروغ است که در مقابل اشه قرار دارد. اَشوَن (پیرو اشه) نیایشها را به جا میآورد تا بتواند این فرمانروایی بهشتی را ببیند و راهش را ادامه دهد (هینلز، 1398: 72-73). در سرودهای زرتشت اشارۀ مستقیم به این نکته وجود دارد که مزدا پدر است و این گویای ماهیت وجودی اشه است که برآمدۀ بخشی از گوهر مزدا، یعنی خرد بینقص اوست. این رابطۀ پدر و فرزندی، بیانکنندۀ ارتباط آفریننده و آفریده و همگوهری آنهاست. با توجه به اینکه اهورهمزدا ریشه و اصل «راستی» و خود «حق مطلق» است، اشه نیز که آفریدۀ اوست، بهترین راستی به معنای «حق ظاهرشده در عالم» خواهد بود. از این منظر، اگر وهومنه تجلی خرد اهورهمزدا در عالم پیدایی و انفس است، پس اشه تجلی اهورهمزدا در گیتی و پیدایی او در آفاق بهشمار میرود. به بیان دیگر، همانگونه که نقش وهومنه نقشی در پیوند با انفس است، اشه نقشی در رابطه با آفاق دارد؛ یعنی میانجی آفرینش عالم، نگهدارنده و پرورندۀ آن است؛ ازاینرو، اشه ظاهرکنندۀ دو صفت ربوبیت و خالقیت خداوند است (Mills, 1899: 38-39). اشه جلوۀ داد اهورایی است؛ یعنی آنچه باید به مشیت خداوندی تعبیر شود. محتوای مشیت اهورایی این است که هر کس سود و زیان و نتیجۀ کارهای خود را میبیند. اهورهمزدا به مردم آزادی گزینش یا اختیار داده است که هر کس با انتخاب خرد و وجدان، راه خود را برگزیند و هشدار داده است هر اندیشه، گفتار و کرداری برابری با قانون اشه، نتیجهای را به دنبال خواهد داشت و این نتیجۀ اعمال تغییرپذیر نیست؛ ولی گزینش و تصمیمگیری به افراد ارتباط دارد و ارزشهای اخلاق را بهصورت مطلق به دست میدهد (Boyce, 1986: 389-390). اشه و دروج؛ اشهوهیشته و دیو ایندره «Indra» ایندره یکی از خدایان هندوایرانی است که هم در سنت ودایی و هم در سنت زرتشتی اعتبار خود را حفظ کرده و از جایگاه بسیار والایی برخودار است. ایندره در سنت ودایی به خدای پرصلابت جنگ بدل شد؛ در حالی که در سنت زرتشتی، او از سَردیوان یا دیوان سرکردهای است که نظم و سامان زندگی را مختل میکند (آموزگار، 1391: 339). در دین زردشتی، دروج یا دروغ نقطۀ مقابلِ اشه تلقی شده است؛ اما در هند در مقابلِ رِته (ṛta-) «راستی، نظم» صورت منفی آن، یعنی anṛta- «ناراستی، بینظمی» قرار میگیرد. علاوهبر معنی سادۀ دروج، برای آن قائل به معنی کلی «انکار نظم آسمانی» و «انکار آن چیزی که نیروی مقدس را در خود دارد» نیز هستند (جعفری، 1383: 177). در متون زردشتی، ایندره هماورد اشهوهیشته بهشمار آمده است. نقش اصلی ایندره آن است که اندیشه و فکر آفریدگان اهورهمزدا را از انجام کارهای نیک بازدارد؛ حتی مانع کُستی بستن آنها بشود. همانطور که اردیبهشت نماد نظم و راستی است، ایندره نماد ضد نظم و تربیت و راستی است. ایندره اندیشۀ آفریدگان را از رفتارهای پرهیزکارانه باز میدارد و هنگامیکه افراد در وظایف دینی خود اهمال و غفلت میکنند، شاد میشود و بیشتر بهعنوان روح ارتداد دینی توصیف شده است. در آخر، اردیبهشت، ایندره را در نبرد نهایی شکست میدهد (بندهشن، بند 182). کاربرد و کارکردهای اشه اشه و ایزدان ایزدان، نام یک دسته از فرشتههای آیین زرتشتاند که به فرشتگان کهین شهرت دارند. معادل واژۀ فارسی ایزد در اوستای یزته (yazata) به معنای «درخور ستایش» و در پهلوی یَزد (yazad) است. در فارسی این واژه به معنای خداوند و آفریدگار است و معنی فرشته ندارد. دربارۀ جایگاه ایزدان یا فرشتگان در آیین زرتشتی، اعتقاد این است که اینها موجوداتی آسمانیاند که بعد از امشاسپندان مقام دوم را در نزد اهورهمزدا دارند. تعداد آنها پرشمار است و به دو بخش مینوی و جهانی تقسیم میشوند. اهورهمزدا در رأس ایزدان مینوی قرار دارد. درواقع، اعتقاد به این ایزدان مختلف، نگرش سادۀ مردمان به نمودهای طبیعت است. بدین ترتیب، هر یک از نمودهای طبیعت دارای ایزد ویژه است؛ البته پندار تودۀ مردم از حقیقت این کیش جداست؛ چون در گاهان سخنی از ایزدان به میان نیامده است. در گاهان فقط از یک خدا نام برده میشود و آن «اهورهمزدا»ی هستیبخش و دانای بزرگ است (Kent, 1952: 115). در گاهان، اشه به دفعات زیادی با آتر (ātar) ایزد آتش همراه میشود. زرتشت از آذر بهعنوان نجاتدهندۀ جهان هستی نام میبرد و از او میخواهد در برابر شهریاران دروغپرست حامی و پناه او باشد. این تفکر که اشه و آذر را در ارتباط میدانستهاند، شاید از ارتباط آتش و خورشید ناشی شده باشد. با توجه به اینکه آتش را نمایندۀ مستقیم خورشید روی زمین میدانستند و طلوع و غروب خورشید را براساس نظم اشه متصور بودند، طبیعی بود آتش را نیز با نیروی کیهانی مرتبط بدانند (بویس، 1393: 91). همچنین، ارتباط ویژهای بین اشه و اَیریَمن (Airyaman) ایزد دوستی و شفابخشی، وجود دارد که در اردیبهشتیشت از آن سخن رفته است. غیر از ایَریَمن، ایزدانی همچون سروش (Sraoša)، بهرام یا ورثرغنه (VṛƟraγna)، نَیریوسنگهه (Nairyōsangha)، چیستا (Čistā) و مهر پیوندهایی با اشه داشتند. این ایزدان بهعنوان یاوران اشه یاد شدهاند (پیادۀ کوهسار، 1386: 82-83؛ Boyce, 1998: 189-390). اشه و آفرینش در هستیشناسی زرتشت، سلسلهمراتبی از عوالم وجود دارد. امشاسپندان در حکم آیینهای هستند که تصویر هرآنچه در عالم بالاست را منعکس میکنند و درواقع محل تجلی آن تصویرند. در سلسلهمراتب عالم با فاصله گرفتن از منشأ ازلی و حقیقت مطلق نورالانوار، سیر نزولی به گونهای طی میشود که رفتهرفته از نورانیت عوالم، کاسته و درمقابل، بر ظلمانیت و مادیت افزوده میشود. بدین ترتیب، هر عالمی که در مرتبۀ بالاتری از نور قرار گرفته، به دلیل نزدیکی بیشتر به منبع نور، شفافیت بیشتر حقایق امور در آن مثالی برای عالم پایینتر است که با پیروی و منطبقساختن خود با آن میتواند به مرتبۀ عالم بالاتر صعود و تعالی داشته باشد؛ ازاینرو، غایت و هدف زندگی و حیات موقت دنیوی هر انسانی، هماهنگساختن نظم حاکم بر این عالم با نظم مقدس کیهانی اشه در عالم بالاتر خواهد بود. نفوذ نیروهای اهریمنی و سپاه شر در این عالم با تخریب و بر هم زدن نظم حاکم بر گیتی همراه است. آفرییندۀ نظم و راستی اهورهمزدا بوده و این نظم در سرتاسر هستی انتشار یافته است. درمقابل، اهریمن برای پیکار و نابودی نیروهای خیر و راستی، «دروغ» را میآفریند که همانا برهمزنندۀ نظم و ازبینبرندۀ آن است. انسان زرتشتی در پیکار دائمی میان نیروهای خیر و شر، با دفاع و استقرار نظم و راستی و مبارزه با دروغ و شکست اهریمن، نظم و حقیقت جاویدان کیهانی را بر سراسر هستی حاکم میکند. درواقع، این تلاش در استقرار نظم، دستیابی به آرمانشهری خواهد بود که پیونددهندۀ زمین و آسمان است و بدینسان، فرجام آفرینش، یعنی بازیابی حیات ازلی و مینوی محقق میشود (مجتبایی، 1352: 30-31). اشه و آرمانشهر همانطور که اشه مفاهیم نظم جهانی، اخلاق، قانون و راستی را در بر میگیرد، در ایجاد مملکت آرمانی هم کارکرد فراوانی دارد (مجتبایی، 1352: 96). چنانکه گفته شد کیهانشناسی دو مطلب را در بر میگیرد: نخست، منشأ آفرینش و دوم، نسبت میان دو جهان مشروط و نامشروط. تلفیق این دو مطلب خواهناخواه مسئلۀ آفرینندگی و ابداع در عرصۀ نظام اجتماعی را به میان میآورد و در پی آن، ساختن واقعیت به آن صورت مینوی که در جهان وجود داشته است. بدین ترتیب، در اندیشۀ ایرانشهری، پس از آنکه جایگاه انسان در هستی تبیین شد، بهعنوان موجودی مادی باید دست به آفرینندگی در نظام اجتماعی زد؛ به طوری که با سلسلهمراتب جهان مینوی سازگاری تام داشته باشد. ابزاری که در اندیشۀ ایرانشهری برای چنین اقدامی در نظر گرفته شده، مفهوم عدالت است. عدالت، در این مسیر، خصلتی کیهانی مییابد که باید با تحقق مراتب خویشکاری، جامعۀ سیاسی عادل به ارمغان بیاورد. انگارۀ خویشکاری در مرکز مفهوم عدالت قرار دارد؛ زیرا کارکردهای اجتماعی عادلانه را مشخص میکند و اعضای جامعۀ سیاسی نشان میدهند در کدام سلسلهمراتب جای دارند (مجتبائی، 1352: 50). اساساً نظریۀ عدالت در ایران باستان را باید در مفهوم اشه جستوجو کرد. این نظم کیهانی، اجتماع انسانها را نیز به طبقاتی تقسیم کرده است؛ زیرا سامانمندی جهان براساس الگوی اشه باید نمودی عینی و واقعی داشته باشد. درواقع، طبقات اجتماعی، عینیترین جلوهگاه نگاه سلسلهمراتبی به جهان قلمداد میشوند که بر اساس آن، جامعه به سه طبقه تقسیم میشود: 1. فرمانروایان و دینمردان؛ 2. سپاهیان و 3. برزیگران. در نظام طبقاتی جامعۀ ایرانی و براساس قانون الهی اشه، شاه در رأس هرم طبقات اجتماعی و اصلیترین کارگزار اندیشۀ ایرانشهری و نمونۀ عینی و زمینی اهورهمزدا در جهان مینوی است. این شخص همان پادشاه آرمانی ایرانیان است که بهوسیلۀ او پیوند میان آسمان و زمین برقرار میشود و حکومت الهی روی زمین تحقق مییابد. او موظف است نظم زمینی را با نظم کیهانی تطبیق دهد و جامعه را به جلوهای از آرمانشهر تبدیل کند (رستموندی، 1388: 53-55). با توجه به اینکه تمام خلقت و کائنات بر مبانی اشه و قانون ازلی و ابدی اهورایی تنظیم شده است و با توجه به اینکه پادشاه بنابر طبع آتشین لاهوتیاش، صاحب فر ایزدی شده و بهواسطۀ پیکر دوگانهای که کسب کرده، واسطۀ فیض میان زمین و آسمان است، تبدل احوال شاه، به تغییر و دگرگونی در نظم کائنات خواهد انجامید؛ تا آنجا که حتی با تغییر نیت شاه، آسمان بخیل میشود و شِکر، تلخ و حیوانات بیتأثیر میشوند. براساس تعالیم زردشتی، شاه آرمانی باید به لحاظ صفات انسانی و مینوی بهترین شخص روی زمین باشد و افزونبر آن، در به عهده گرفتن این رسالت دشوار توانا باشد. بدین ترتیب شاه باید برخوردار از فضلیتهای معنوی (اندیشۀ نیک، گفتار نیک و کردار نیک) و نیز برخوردار از الزامات و مبانی و اسباب شهریاری باشد. بدین ترتیب، ساحت کبریایی اهورایی، با منزلت خدایگانی نمایندۀ او در زمین، به حکومتی آرمانی میتواند ختم شود. با توجه به اینکه شاه آرمانی کسی است که بر پایۀ اشه و در چارچوب نظم اخلاقی حاکم بر کیهان حکومت میکند، عالیترین مرجع حفظ اشه در زمین بهشمار میآید (یوسفی، 1385: 302-303 و 308). از روزگار پیش از هخامنشیان، در انتخاب نام شاه یا شاهزادگان، واژۀ اشه/ ارته برای نامگذاری به کار میرفته است. در کتیبهای از شَلمنسر سوم (Shalmaneser III؛ حکومت: 859-824پ.م.) از شاهزادهای مادی از پدیرا (Paddira) با نام Artasari نام برده شده که جزء نخست این نام همان اَرته یا اشه است. با توجه به بسامد بالای واژۀ اشه در نامهای دوران هخامنشیان و سلسلههای بعد از آن، میتوان بر اهمیت اشه در نامگذاری شاهان صحه گذاشت. گذشته از نامهای مشهوری مانند اردشیر (*Ṛta-xšaҫa)، از نامهای رایج دیگر که با واژۀ اشه/ ارته ساخته شده است، به این موارد اشاره میشود: Artaios (Ṛtaya «کسی که عملش مطابق ارته است»)، Artembares (Ṛtam-bara «برندۀ/ حامل ارته») (Nichols, 2016: 66-67). اشه و اختیار نخستین مبنا در شکلگیری اخلاق، مختاربودن انسان است. خودسازی و تزکیۀ نفس و تهذیب اخلاقی وقتی برای انسان میسر است که معتقد به توانایی خود در به دست آوردن کمال و ارزشهای اخلاقی باشد و گمان نکند تلاشهایش بیفایده است و در تکامل و تغییر سرنوشتش بیتأثیر است؛ زیرا برای انسانی که مجبور به انجام امری باشد و اختیاری در ساختن سرنوشت خود نداشته باشد، امر و نهی و مطرحکردن باید و نباید بیمعناست. پس نخستین ویژگی که زرتشت بر آن تأکید داشت، رابطۀ شخصی میان انسان و خداست. همۀ انسانها نسبت به اعمال خود مسئولاند که میان خوب و بد یکی را برگزینند و بر پایۀ همین گزینش است که پیروی از نیکی یا بدی به اختیار انسان گذاشته شده است (زنر، 1378: 7). همچنین، تمام مخلوقات، بهجز انسان، طبیعت اخلاقیشان همان طبیعت اخلاقی اهورهمزداست و بر همین اساس نیز انتخاب خود را انجام دادهاند. انسان تنها مخلوق در جهان است که انتخاب شخصی و کنونی او میتواند تعادل بین نیروهای اهریمنی را بر هم زند و شکست شر را سرعت بخشد یا آن را به تأخیر بیندازد. پس انتخاب اشه متضمن تلاش آگاهانۀ شخص است تا از این طریق، بتواند قوای اخلاقی را که در امشاسپندان گاهانی تشخص یافتهاند، در خود محقق کند (بویس، 1388: 91). اشه و فرشگرد «رستاخیز» محور آیین زرتشت آدمی نیست، بلکه این اندیشه و انگاره است که همۀ آفریدگان دانسته یا ندانسته و مشتاقانه جویای یک هدف شکوهمند یعنی «فرشگرد»ند. فردی که خود را بخش یا عضوی از این تقلای عظیم مشترک میبیند و خود را متحد یا متفقی، هرچند ناچیز و بیمقدار با اهورهمزدا خدای توانا میپندارد، به اینجا میرسد که زندگانی و حیات او صاحب اهمیت و کیفیت و معناست و این خودبهخود احساس رضایتمندی و سعادتمندی میآورد که انگیزهای است نیرومند و دلپذیر برای زندگی هدفدار. زرتشتیان بر این اعتقادند که در روز واپسین تمامی اعمال انسان سنجیده میشود. در آن هنگام اهورهمزدا داوری نهایی را برعهده دارد. اگر خوبی و اعمال نیک انسان بیشتر از اعمال بد و زشت او باشد، کفۀ ترازوی خوبی سنگینتر میشود و درنتیجۀ آن، عبور از پل چینود «پل صراط» و رسیدن به سرای اهورهمزدا ممکن میشود؛ اما اگر اعمال بد او بیشتر باشد، از پل سقوط خواهد کرد. اگر خوبی و بدی یکسان باشد، در برزخ به سر خواهد برد. در تعالیم زرتشت هر فرد زرتشتی بر این باور است که طبق اندیشه و گفتار و کردار نیکش پاداش خواهد دید. بنابر فرمان اهورهمزدا بدکاران در زشتترین مکان جای خواهند گرفت و پیروان اشه به بهترین جایگاه و منزلت خواهند رسید و کسانی که کارهای خیر و شر آنها یکسان است، در عالم هَمِستگان «عالم برزخ یا اعراف» خواهند ماند. روح و روان آدمی پیوسته صعود میکند تا به عالیترین مرتبه، یعنی گروتمان «عرش خداوند» برسد (بویس، 1377: -150-151-149). ماعت، ایزد بانوی نظم در مصر باستان نظم در فرهنگ مصر باستان بسیار ارزشمند و مقدس بود؛ به طوری که حفظ و ایجاد نظم به عهدۀ جامعه و تمام اعضای آن بود و نظم در همۀ اشکال و ایدئولوژیهای فرعی ظاهر میشد. این عنصر اساسی فراگیر و پایدار در تمدن مصر باستان ماعت نام داشت و از چنان جایگاه والایی برخوردار بود که همۀ چیزهای جسمی و معنوی را نمایان میکرد. نخستینبار به ماعت در داستانهای دهقانان اشاره شده است؛ زیرا ماعت روستاییان را قادر میساخت تا به دنبال دستیابی به عدالت در موقعیتهای خود باشند (Assmann, 1990: 65-70). کلمه ماعت در اصل به معنای «باید اوضاع اینگونه باشد» تفسیر میشد که این امر به نظم طبیعی جهان اشاره داشت و مفهومی بود که تفسیر دقیق آن با یک واژه بسیار دشوار است؛ اما بارزترین معنی که به ماعت اختصاص داده شده، مفهوم «عدالت» است (Shaker, 2018: 9-10). این مفهوم در چهار زمینۀ اساسی کاربرد داشته است: الف) هماهنگی در همه چیز؛ ب) تمرکز در امور اجتماعی؛ ج) حوزۀ سیاسی و مخالفت با بیعدالتی و د) حوزۀ شخصی که در آن باید از اصول و قوانین ماعت پیروی کرد (Karnega, 2004: 4-5). در اسطورهشناسی مصر باستان ماعت دارای دو بعد است: زمینی و الهی. در بعد نخست، ماعت نماد هنجار جهانی و زمینی است، تعادلی است که خالق هستی بر تمام جهان حاکم کرده است، عدالتی است که امکان درستکاری را فراهم میآورد، نظمی است که معیار سنجش اعمال انسانهاست. در بعد دیگر یا بُعد الهی، ماعت هم مادر رع است، هم دختر و هم همسر او و خواهر روحانی فرعون نیز است. او ملزم به برقراری تعادل در کیهان است و به لطف اوست که دنیا با هماهنگی و انسجام اداره میشود. با توجه به اینکه نخستین وظیفۀ فرعون، رعایت «قانون ماعت» در سراسر سرزمین مصر است، او جزء جدانشدنی نهاد فراعنه بهشمار میرود؛ ازاینرو، در تصاویر و نقوش، فرعون را در حال اعطای پیشکشش و هدایا به ماعت و خدایان میبینیم. این بدان معناست که فرعون باید در تمام اعمالش خود را با خواستههای ماعت منطبق کند؛ بنابراین، دومین بعد وجودی ماعت هم جنبۀ زمینی دارد و عبارت است از حفظ نظم اجتماعی و قضایی و نماد عدالت و برابری در جهان؛ حتی در دنیای پس از مرگ، به هنگام توزین قلب متوفی، تنها کسانی میتوانند به بهشت رستگاران وارد شوند که سنگینی قلبشان از وزن پر الهۀ ماعت بیشتر نباشد (Doamas, 1965: 167). کاربرد و کارکرهای ماعت در مصر باستان ماعت و آفرینش مصریان همواره به این موضوع علاقهمند بودند تا بدانند چه کسی جهان را و چگونه آفریده است. براساس سنتها سه شهر باستانی هلیوپلیس (Heliopolis)، هرموپلیس (Hermapolis) و ممفیس (Memphis) بر پایۀ سه نوع کیهانآفرینی تدوین شده بود. منابع اصلی بازگونندۀ این اسطورهها عبارتاند از: ستونهایی با نقوش و خطوط هیروگلیف، دیوارۀ دهلیزها، تابوتها، تالارها و هرم شاه در سقّاره (Saqqara) که هدف از برپایی آن تعیین جایی برای جهان آخرت و پادشاه است که در جوار خدای خورشید قرار گرفته است (معصومی، 1388: 222). براساس آنچه دربارۀ آغاز جهان در اساطیر مصر گفته شده، همهچیز در تاریکی بوده است و نخست، اقیانوسی بیکرانه از آب ساکن وجود داشت. هیچ موجود زندهای وجود نداشته و هیچ حرکتی از هیچ جنبندهای دیده نشده است. گمان مصریان بر این بود که حتی پس از آفرینش، این آب راکد در اطراف آسمان وجود داشته و خورشید، ماه و ستارگان و جهان زیرین را دربرگرفته بوده است. در این بیحرکتی، ناگهان ویرانی بزرگی رخ میدهد و زوال خدایان به وجود میآید. در این اتفاق، تنها دو خدا باقی میمانند؛ آتوم (Atum) و اوزیریس که به شکل مار بودند. درنهایت، خدای آتوم بینظمی را نابود میکند (Remler, 2000: 24). بر اساس این، تمام عالم بر دو گونه است: همراه با نظم یا با بینظمی و هرجومرج. وجود نظم، ماعت و وجود بینظمی، که هرج و مرج بر آن حاکم است، آپوفیس (Apophis) نامیده میشود. این دو در تقابل با یکدیگر قرار میگیرند و ریشۀ این تقابل را باید در خلقت جستوجو کرد (Miniaci, 2014: 100). با آغاز خلقت هرجومرج و بینظمی بهطور کامل از بین نمیرود؛ بلکه مقداری از این بینظمی در عالم باقی میماند و اصلاً جهان عرصۀ درهمآمیختگی ماعت و آپوفیس است (Uzdavinys, 2008: 36). ماعت و ایزدان آنچه امروزه دین مصریان باستان معرفی میشود، بهتر است آن را بهعنوان نظامی درک کرد که بر پایۀ آن، مصریان به دنبال ساماندهی و کنترل جهان خود بودند. وجود خدایان مختلف در مصر سبب شده است نقشها و صفات را به اشتراک بگذارند و تأثیرگذار باشند. بسیاری از خدایان بهصورت حیوان یا سر حیوان به تصویر کشیده میشدند تا ارتباط خدایان را با قدرت طبیعی بیان کنند. برخی خدایان به مکانهای خاص مرتبط میشدند و برخی دیگر اجرام آسمانی مانند خورشید بودند. مصریها پیشکشهایی تقدیم خدایان میکردند تا آنها را راضی نگه دارند که نتیجۀ آن، حفظ ثبات کیهانی «ماعت» بود. همچنین، ماعت با سایر خدایان نقشهای ویژهای را ایفا میکرد؛ برای مثال، همراه با ایزیس (Isis) با نماد تخت سلطنت پیوند مییافت. در مصر، اوزیریس بهواسطۀ ماعت، پادشاهی خدایان جهان زیرین را بر عهده دارد و بهوسیلۀ ماعت به جاودانگی میرسد. ماعت و ایزیس هر دو در تبرئۀ اوزیریس در دادگاه خدایان نقش داشتند. هوروس (Horus) را نیز خدایان بهواسطۀ ماعت تبرئه کردند و سپس او به سلطنت میرسد. آنوبیس (Anubis) حامی و تدفین مومیاییگران است و بر حنوط و مومیایی کردن اموات نظارت میکرد. او ماعت را به تالار مردگان راهنمایی میکند. همچنین، خدایان در رویدادن اتفاقات یا ترسها تأثیرگذار بودند و این باعث میشد تا مردم با آنها ارتباط شخصی برقرار کنند ( Mack, 1973: 91- Bleeker,1963: 3). ماعت بینظمی «آپوفیس» مار در فرهنگ مصر باستان نهتنها موجودی است که جهان را خلق کرد، کارکرد اهریمنی نیز یافته است؛ از این منظر، باعت بینظمی در جهان میشود. در جهان زیرین (Duot) مار علاوهبر اینکه نقش نگهبانی دارد، مار نابودکننده نیز هست که در قالب نام آپوفیس پیکر میگیرد. مصریان میپنداشتند آپوفیس آوایش بسیار بلند و ترسناک است و گاهی او به آسمان رخنه میکند. هنگامی که آذرخشها در آسمان ابری پدیدار میشوند، آپوفیس به جهان بالا یورش برده و در نبرد با خورشید است و هنگامی که خورشیدگرفتگی رخ میداد، بر این باور بودند که آپوفیس به پیروزی دست یافته و پس از پایان خورشیدگرفتگی، خورشید دوباره بر آپوفیس چیره شده است. کاهنان در هنگام رویدادن آذرخش در آسمان و نیز خورشیدگرفتگی، طلسمهای جادویی به کار میبردند و مردم با هم فریاد میزدند تا آپوفیس را از آسمان برانند (Remler, 2010: 173). آپوفیس دشمن رع و بهعنوان تجسم خاصی از ایسفت (Isfet) ظاهر میشود. آپوفیس سعی در نفوذ به جهان نظم را دارد؛ در حالی که رع به همراه خادم خود «ماعت» جهان را از او محافظت میکند. در تصاویر خورشیدی نشانههایی وجود دارد که ماعت در جلوی قایق روبهروی رع ایستاده و آپوفیس را محاصره کرده است. این تصاویر نشان میدهد ماعت بر دشمنان پیروز میشود و از خورشید و طلوع آفتاب محافظت میکند. آپوفیس را خدای هننسو (Henen su) میکشد که خود را به شکل گربه در میآورد (Shaker, 2018: 8-10). ماعت و داوری مردگان دیدگاه مصریان باستان دربارۀ مرگ کاملاً متفاوت با سایر ادیان است. مصریان بر این باورند که زندگی پس از مرگ میتواند یک مکان خوشایند در کنار دیگران یا حالتی از انزوا و تنهایی وحشتناک باشد. درواقع، این امر انعکاسی است از تجربۀ زندگی نیکش. زندگی پس از مرگ پر از خطرات و مشکلاتی بود که فرد باید بر آن غلبه میکرد (Pinch, 2002: 93). همچنین، بر این باور بودند که سرانجامِ مرده تبدیل به خداشدن است. در این تبدیلشدن هر بخش از بدن مرده شبیه بخشی از بدن یک خدا میشود؛ صورتش به رع، گونههایش ایزیس، شکمش سَخمِنت (Sekhment) و پاهایش به پتاح تبدیل میشود. بدین ترتیب، مرده خدایی میشود که میتواند با خدایان زندگی کند و از حمایت ایزیس و نِفتیس مهربان برخوردار شود (غیاثی، 1391: 25). قضاوت و داوری ارواح مردگان در تالار عظیمی انجام میگیرد که «متعلق به دو ماعت» خوانده میشود. قلب فرد متوفی روی یک کفۀ ترازو قرار میگیرد و روی کفۀ دیگر یک پَر؛ یعنی نماد ماعت، گذاشته میشود. در جریان اجرای عدالت، فرد متوفی دعایی را میخواند که از قلبش درخواست میکند بر ضد او شهادت ندهد (الیاده، 1394: 164). بعد از داوری، روح آزاد مرده مجبور بود از دروازهای خدایان عبور کند تا به قرارگاه اوزیریس در راهروی ماعت برسد. با توجه به اینکه در هر دروازه، خدایان نگهبانی وجود داشت، فرد باید ثابت میکرد در طول زندگی چه کارهایی در حق خدایان و فرزندان آنها «فراعنه» انجام داده است تا اجازۀ عبور از دروازهها را به دست آورد. با عبور از دروازههای خدایان، مرده به آخرین و مهمترین دروازه، یعنی راهروی ماعت، میرسید. در آنجا آنوبیس دست متوفی را میگرفت و داخل راهروی ماعت میآورد. پس از آن، خدایان قلب مرده را در میآوردند و روی یکی از کفههای ترازوی ماعت میگذاشتند. بالای این ترازو الهۀ ماعت ایستاده است که روی یکی از کفههایش یک پَر، یعنی نماد راستی و عدالت، قرار داشت. سمت راست ترازو هم خدای تحوت (Thoth) در حال اندازهگیری و مقایسۀ قلب مرده با وزنۀ ماعت بود. در اینجا، اگر قلب مرده سبکتر از پَر باشد، یعنی در زندگی کارهای خوبی انجام داده و تمام عمر در خدمت فرعون و خدایان بوده است، پس لیاقت آن را دارد که نزد اوزیریس برود؛ اما اگر قلبش از پَر سنگینتر باشد، یعنی در دنیای زندهها کارهای ناشایست و زشت زیادی انجام داده و به پسر خدایان «فرعون» خدمت نکرده است، پس مستوجب عذاب و نابودی است و باید شیطان آموت، او را ببلعد (محمدپناه، 1386: 23-24). ماعت و فراعنه با توجه به اینکه نظم اجتماعی در مصر باستان نمایانگر جنبهای از نظم کیهانی است. تصور میشده است که سلطنت از ابتدای جهان وجود داشته است. ایزدِ آفریدگار «آتوم»، نخستین پادشاه بود. او این کارکردش را به پسر و جانشینش، نخستین فرعون، منتقل میکند. این واگذاری، سلطنت را بهعنوان نهادی الوهی تقدیس کردند. درواقع، حالات و حرکات و کارهای فرعون با همان واژگان و اصطلاحاتی توصیف شده که برای اعمال رع با تجلیهای خورشیدی استفاده شده است. همچنین، آفرینش رع در یک دستورالعمل دقیق، ماعت را جایگزین آشوب ازلی «خائوس» یعنی بینظمی کرد (الیاده، 1394: 137)؛ بنابراین، مصریان بر این اعتقاد بودند که فراعنه خدایان زندهای هستند و از قدرت مطلق برخودارند که میتوانند جریان رود نیل را کنترل و موفقیت کشور را تعیین کنند و در زندگی پس از مرگ نقش اساسی دارند. آنها تصور میکردند ارواح خدایان در معابدی وجود دارد که فرعون را در آنجا به خاک سپردهاند. ورود به این معابد فقط برای فرعون و روحانی اعظم مجاز بود. فرعون، رئیس کاهنان تمام مصر بهشمار میآمد. اصولاً فرعون را خدایان بر میگزیدند تا از پیکرهای آنها که در داخلیترین بخش معابد با عنوان «قدیس مقدسین» نگهداری میشد، مراقبت کند. درعوض، خدایان در پیکرههایشان میماندهاند و برکتشان را بر فرعون و مصر نازل میکردند (اسمیت، 1384: 29). فراعنه ماعت را به نشانۀ اقتدار خود برای حکومت و تأکید بر چگونگی حمایت از قوانین جهان، با اشاره به دو کارکرد اصلی او، یعنی تجسم و دیدن، بزرگ میداشتند. ماعت دو جنبه را در جامعه در بر میگرفت: نخست، نمایندۀ نظم کیهانی و برقراری تعادل و دوم، نمایندۀ مقیاس و قضاوت بود (Shaker, 2018: 40-44)؛ بنابراین، در بین مصریان، جریان مدون نیروی زندگی که کیهان و قدرت سیاسی را حفظ میکرد، ارتباط بین فرعون و ماعت بود. در تصاویر اینگونه آمده است که فرعون ماعت را به طرف پدرش، یعنی خدای خورشید، بالا میبرد و نقش خود را در حمایت از ماعت انجام میدهد و نیروی زندگی و کیهانی ازطریق ماعت به خورشید باز میگشت و در این حین، نوری ساطع میشد که برای همیشه روشنایی و عدالت را در جامعه ایجاد میکرد (Elawar, 2011: 151). ماعت و مختاربودن انسان در انسانشناسی اخلاقی، خوبیِ نهفته در سرشت انسان، ریشه در جوهرۀ مشترک خالق توانا دارد که انسانها را بهصورت خویش خلق کرده است. شخص راه خود را ازطریق ناتوانی اخلاقی از دست میدهد. همچنین، فراموشکردن ماهیت الهی و فقدان خویشتنداری سبب میشود فرد این راه را انتخاب کند. هر فردی باید مسئولیت اخلاقی برای انتخاب اشتباه خود را بپذیرد؛ بنابراین، عدم انتخاب اشتباه در برابر ماعت وجود ندارد. خدای رع میگوید «من چه کسی را دوست داشته باشم و چه دوست نداشته باشم، به بدی دستور ندادهام. این قلب و ذهن شخص است که باعث شده از آنچه گفتم، نافرمانی کند؛ یعنی به ماعت عمل نکند» (Karenga, 2018: 323). اشتراکات و افتراقات اشه و ماعت اشتراکات:
افتراقات:
نتیجه یکی از بنیادیترین مفاهیم اندیشۀ مزدایی و مصریان، مفهوم اشه و ماعت است. این دو باوجود آنکه معانی بسیار وسیعی دارند، به وجود نظم کیهانی در کل هستی اشاره دارند. مطابق این قانون، هستی از سامان پیشتعیینشدهای برخوردار است که همۀ اجزای عالم را در بر میگیرد و خروج هر یک از عوالم هستی از مسیر آن، نشان نابسامانی و بینظمی است. اعتقاد به اشه و ماعت، بیش از هر چیز باور به وجود نظم و سامانی ازلی در هستی و کیهان است که سرلوحۀ زندگی بشری قرار میگیرد. ریشۀ اشه و ماعت بهترتیب به اهورهمزدا و رع بر میگردد؛ چون آن دو هستند که ازلی و ابدیاند و آفرینندۀ همهچیز ازجمله اشه و ماعتاند که فرمانروایی آنها بر کل هستی نیز با این قانون تحقق میپذیرد. تأکید بر اهمیت آزادی، اراده و اختیار انسان با آگاهی نسبت به خیر و شر و آموزش آن، تأکید بر اصل بااهمیتی همچون حرکت در مسیر قانون الهی، یعنی اشه و ماعت است. اشه و ماعت ابعاد فردی و اجتماعی گستردهای دارند که عمل بدان، گویی چکیدهای از کل نظم جهانی در دین زرتشتی و مصری بهشمار میرود. | ||
مراجع | ||
آموزگار، ژاله، (1391)، تاریخ اساطیری ایران، تهران، نشر سمت، چاپ هفدهم.
اباذری، یوسف، بهجو، زهره و ولی وهاب، (1387)، ادیان جهان باستان، تهران، مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی، جلد دوم.
اسمیت، برندا، (1394)، مصر باستان، ترجمۀ آزیتا یاسائی، تهران، نشر ققنوس، چاپ دهم.
الیاده، میرچا، (1394)، تاریخ اندیشۀ دینی، ترجمۀ مانی صالحی علامه، تهران، نشر نیلوفر، چاپ اول.
بویس، مری، (1377)، چکیده تاریخ کیش زرتشت، ترجمۀ همایون صنعتیزاده، تهران، نشر صفیعلیشاه، چاپ اول.
بویس، مری، (1385)، زرتشتیان باورها و آداب و رسوم، ترجمۀ عسکر بهرامی، تهران، نشر ققنوس.
بویس، مری، (1393)، تاریخ کیش زرتشت، ترجمۀ همایون صنعتیزاده، تهران، نشر توس، چاپ اول.
بویس، مری، ویلیامز، آلن، کرین بروک، فلیپ جی و جان هیلنز، (1388)، جستاری در فلسفه زرتشتی، ترجمۀ سعیدرضا منتظری، سعید زارع، نیلوفر السادات نواب، قم، نشر بوستان کتب.
پیادۀ کوهسار، ابوالقاسم، (1386)، «بررسی تطبیقی ریته و اشه در هند و ایران»، نیمسالنامۀ تخصصی پژوهشنامۀ ادیان، شماره 2، صص 59-89.
جعفری، ابوالقاسم، (1384)، «دانشنامۀ دین، اشه، (اشا)»، هفت آسمان، شماره 23، صص 175-177.
دوستخواه، جلیل، (1389)، اوستا، کهنترین سرودها و منتهای ایرانی، تهران، نشر مروارید، چاپ پانزدهم.
رستموندی، تقی، (1388)، اندیشه ایرانشهر در عصر اسلامی، تهران، امیرکبیر.
زنر، آرسی، (1378)، تعالیم مغان، گفتاری چند در معتقدات زرتشتیان، ترجمۀ فریدون بدرهای، تهران، نشر توس، چاپ اول.
غیاثی، ناهید، (1391)، باورهای رستاخیزی در مصر باستان و ادیان ابراهیمی، تهران، نشر اساطیر.
معصومی، غلامرضا، (1388)، دائرهالمعارف اساطیر و آیینهای باستانی جهان، تهران، سوره مهر، چاپ اول.
محمدپناه، بهنام، (1386)، اسرار تمدن مصر باستان، تهران، نشر سیزان، چاپ دوم.
مجتبایی، فتحالله، (1352)، شهر زیبایی افلاطون و شاه آرمانی در ایران باستان، تهران، انجمن فرهنگ ایران باستان.
منتظری، سید سعید رضا، شریفی، سعیده(1401)، «بررسی و جایگاه ماعت درمصر باستان»، مجله معرفت ادیان، سال سیزدهم، شماره دوم، صص(135-150).
میرزاپور آلهاشم، صدیقهسادات و ابوالفضل محمودی، (1399)، «اَشه در متون اوستایی»، پژوهشهای هستیشناختی، شماره 17، صص 171-195.
هینلز، جان، (1398)، شناخت اساطیر ایران، ترجمۀ ژاله آموزگار، احمد تفضلی، تهران، نشر چشمه، چاپ بیستودوم.
یوسفی، ماشاالله، (1385)، «بازنمایی گفتار نظم الهیات اخلاقی زرتشت در بایستههای شاهی آرمانی ایران باستان»، فصلنامۀ سیاست، شماره 2، صص 299-321. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 661 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 385 |