تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,652 |
تعداد مقالات | 13,415 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,694,106 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,121,268 |
تحلیل الگوی تعاملات فضایی عشایر با تأکید بر جریان مردم (موردمطالعه:زیستبوم بابادی باب ایل بختیاری) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
برنامه ریزی فضایی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 2، دوره 12، شماره 2 - شماره پیاپی 45، شهریور 1401، صفحه 1-26 اصل مقاله (2.93 M) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/sppl.2022.131381.1627 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
وحید ریاحی* 1؛ فرزاد محمودیان2؛ فرهاد عزیزپور1 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشیار جغرافیای انسانی دانشکده علوم جغرافیایی، دانشگاه خوارزمی، تهران، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشجوی دکتری دانشکده علوم جغرافیایی، دانشگاه خوارزمی، تهران، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
طرح مسئله: تعاملات و جریانهای فضایی درون و برون قلمرو بین الگوهای مختلف زیست (بین شهرها - روستاها و کنشگران فضایی عشایری) ازجمله زیستبومهای عشایری در سطح نواحی جغرافیایی است. در این راستا، تعاملات و اثرهای توسعهای آن در دو سوی نواحی ناهمگن، سطحی از یکپارچگی فضایی را شکل داده و بسترهای نوآوری و خلاقیت را برای برنامهریزی توسعۀ فضایی پایدار فراهم کرده است. هدف: پژوهش حاضر، در چارچوب پارادایم شبکه با تأکید بر رویکرد شبکۀ منطقهای، بهدنبال تحلیل الگوهای تعاملات فضایی زیستبوم عشایری طایفۀ بابادی باب ایل بختیاری است. روش: پژوهش حاضر به لحاظ هدف، کاربردی و براساس روش، توصیفی– تحلیلی است. شیوۀ گردآوری دادهها با توجه به ماهیت پژوهش، کتابخانهای و بهصورت بازدید میدانی مبتنی بر تمام شماری کنشگران فضایی (ییلاقی- قشلاقی) در سطح زیستبوم است. دادهها و اطلاعات لازم، از ابزار پرسشنامه و فن پرسشگری جمعآوری و سپس از روش تحلیل شبکۀ فضایی (که اساس آن به روش تحلیل شبکۀ اجتماعی برمیگردد) استفاده شده است. در چارچوب این روش، معیارهای اساسی تحلیل مبتنی بر چارچوب معیارهای اجتماعی- فضایی (مکان، فاصله، مقیاس و قدرت) است. ابزار مورداستفاده برای تحلیل نیز نرمافزار یو سی نت است. یافتهها و نتایج: براساس یافتههای مبتنی بر چهار معیار بررسیشدۀ کنشگران اجتماعی - فضایی زیستبوم، الگوهای تعاملات فضایی، فاقد یکپارچگی است. بدین مفهوم، تقسیم کار فضایی بهصورت خودجوش (بدون برنامهریزی) بهنحوی بوده که مرکزیت جریان مردم محدود به سه شهر اصلی در کنشگران فضایی است. از این رو، کنشگاههای میانی (میانبندها) رتبۀ اول و سه شهر «چلگرد، فارسان و لالی» رتبههای دوم، سوم و چهارم و روستای «شیخ علیخان» رتبۀ پنجم را در الگوهای تعاملات فضایی درون و برون قلمروی اجتماعی– فضایی زیستبوم به خود اختصاص داد. این کنشگاهها متأثر از نوع و ماهیت جریان مردم مبتنی بر جابهجایی روزانۀ کوچندگان، تابع الگوی تعاملات فضایی متمرکز (تک مرکزی) و یکسویه است و مبتنی بر کوچ فصلی کوچندگان، از الگوی تعاملات فضایی غیرمتمرکز (چند مرکزی) و دوسویه تبعیت میکند که فاصلۀ زیادی با الگوی تعاملات فضایی شبکهای دارد؛ زیرا بین بیشتر کنشگران فضایی پیوندهای دوسویه به شکل ظاهری برقرار است. نوآوری: به تحلیل الگوهای تعاملات فضایی متأثر از نوع و ماهیت جریان مردم درون قلمرو زیستبوم عشایری (بین کنشگران ییلاقی، قشلاقی و کنشگاههای میانی بهمثابه اجزای همبستۀ زیستبوم) و ارتباط برون قلمرو کل زیستبوم با شهرها و روستاها، بهصورت یکپارچۀ فضایی توجه شد. علاوه بر این، در پی کشف روابط پیدا و پنهان کنشگران فضایی زیستبوم عشایری، شاخصهای جریان مردم بهصورت طبقهبندیشده در ذیل روابط مفهومی عناصر ترکیبی جغرافیای رابطۀ انسانی و شبکههای اجتماعی در راستای تحلیل الگوهای تعاملات فضایی در شبکهای پویا بههمراه وابستگیهای آن، تجزیهوتحلیل شد. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تعاملات فضایی؛ جریان فضایی؛ زیستبوم عشایری؛ بابادی باب | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه سکونتگاههای انسانی، پدیدهای مکانی- فضایی است که طی فرایند تعامل انسان - محیط در فضای همگرایی جریانها، موضوع اصلی شبکههای جغرافیایی و اجتماعی است. این فرایندها در قالب کنش متقابل و پیوندهای اجتماعی-اقتصادی و محیطی، الگوی تعاملات نظام سهگانۀ زیست شهرها، روستاها و عشایرها را بهصورت همبسته در شبکهای شکل میدهد. بدین ترتیب، در این فعلوانفعالات بین موجودات جغرافیایی (Liu et al., 2014:3) رابطه و جایگاه مکانهای کوچک و پراکندۀ (Lefebvre, 1991: 86-92) همانند کنشگران فضایی[1] زیستبومهای عشایری در فرایند برنامهریزی توسعۀ منطقهای نادیده گرفته نمیشود؛ زیرا در پارادایم جدید توسعه، به الگوی تعاملات فضایی متمرکز (دادههای مکانی) و غیرمتمرکز (دادۀ رابطهای) کنشگران مبتنی بر نگرش کلگرایانه در توپولوژی شبکۀ رابطهای توجه میشود تا منفعت یکسان تمام کنشگران فضایی حاصل شود. درواقع رابطۀ فضایی با اتکا به شبکه، سهم عمدهای در ثبات فضایی دارد (Hetherington, 2000: 128). بهطور معمول، نگرش الگوی تعاملات در شبکهها ( 892-895:Borgatti et al., 2009) نوعی از اشکال الگوهای مختلف فضایی است (Hagget, 1970: 395) که براساس اندیشۀ نوین، الگوی تعاملات اجتماعی- فضایی زیستبومها را نهتنها ارزش موقعیت ثابت یا هویت چند مکانی (اقلیدسی)، ارزشی از فرایندها یا روابط اجتماعی (نا اقلیدسی) در نظر گرفت که در تابآوری استعارۀ شبکه و نظام وابستگی شبکههای جغرافیایی و اجتماعی، به ارتقای عنصرها با یکدیگر منجر میشود. تعامل و کنشهای متقابل موقعیت و روابط هر یک از کنشگران فضایی در هر جایگاه مکانی بر سرنوشت کل زیستبوم اثر میگذارد. همگرایی سنت جریانها و روابط (Latour, 2005: 128-132) آنان بهصورت پیوسته بین درون و برون قلمرو زیستبوم سهم بسزایی دارد (Simonsen, 2004: 1333-1337). بر این اساس، الگوی تعاملات اجتماعی- فضایی مبتنی بر آرایش اجتماعی- مکانی و روابط مفهومی، عناصر و نهادهای همسو (Scott, 2011: 218) را از طریق چگونگی تصمیمات و اختیارات انسان در شبکهها بهعنوان چارچوب پیوندهای همگن کنشگران فضایی، بیشتر میکند ( 1168-1181:Borgatti et al., 2011). این همافزایی روابط جغرافیا و شبکههای اجتماعی باعث میشود در بعضی مواقع از محدودیتهای بالقوه و بالفعل عناصر روابط انسانی (شبکۀ اجتماعی) و غیرانسانی (شبکۀ محیط) عبور کند (Robbins, 2007: 137; Muller & Schurr, 2016: 218)؛ بنابراین شبکهها، ساختارهای باز و پویایی هستند که بدون هیچ محدودیتی گسترش مییابند و نقاط جدیدی را در خود پذیرا هستند. بهعبارتی، مادام که در این مکانها از پیوندهای ریزوموار استفاده شود، آنها توانایی ارتباط را با شبکه داشته و بدون آنکه توازنشان با تهدیدی روبهرو شود، توانایی نوآوری، انعطافپذیری و واسازی دارد (کاستلز، 1384: 545). در این بین سامانه های ییلاقی، قشلاقی و میانبندهای عشایری بهمثابه کل شبکۀ زیستبوم عشایری بابادی باب از این قاعده مستثنا نیست که از سویی، جابهجای روزانه، هفتگی و ... (مانند ارتباطات واحدهای خانوادگی، اداری، آموزشی، خدماتی و ...) با برون قلمرو زیستبوم (ارتباط با شهرها و روستاها) و از سوی دیگر، کوچهای فصلی درون قلمرو زیستبوم (رفت و آمد فصلی بین سامانههای ییلاقی و قشلاقی و اقامت کوتاه میانبندهای مستقر در شبکۀ راههای عشایری حین کوچ پیاده) منجر به شکلگیری الگوی تعاملات فضایی مبتنی بر جریان مردم اجتماعی فضایی زیستبوم عشایر میشود. بر این اساس، تشابهات و تفاوتهای جغرافیایی و ساختار اجتماعی، دو قلمرو واقع در استان چهارمحال و بختیاری و خوزستان است که برای رفع نیازها و ترجیحات، بر تعاملات آنان اثر میگذارد. این تعاملات از نوع روابط متقابل و جریانهای دوسویه بهصورت یکپارچۀ فضایی زمینۀ برنامهریزی پایداری توسعه و در غیر این صورت مبتنی بر تعامل یکسویه و گسسته، توسعۀ ناپایدار و عقبماندگی کل زیستبوم را در پی خواهد داشت. در این میان، شاخصهای جریان مردم در ذیل روابط مفهومی عناصر ترکیبی نقش مهمی در میزان و تشدید تعاملات دارد و با نگرش شبکۀ کلنگر و پویا و انسجام فضایی تعاملات، بسترساز توسعۀ پایدار فضایی زیستبوم است. در چارچوب طرح مسئلۀ انجامگرفته، سؤال اصلی پژوهش به شرح زیر ذکر شده است: 1)الگوی فضایی حاکم بر تعاملات فضایی درون و برون قلمرو زیستبوم بابادی باب مبتنی بر جریان مردم چیست و چه ویژگیهایی دارد؟
پیشینۀ پژوهش در رابطه با ارتباطات زیستبوم عشایری، پژوهشهای محدودی (یا هیچ) فقط مقطعی و جداگانه در کنشگران فضایی ییلاقی و قشلاقی و بدون فهم شبکۀ کلنگری زیستبوم در قالب مقاله، پایاننامه، کتاب، گزارش طرحهای پژوهشی و اجرایی صورت گرفته است. با وجود این، هنوز مطالعات انجامشده (پژوهشهای داخلی و خارجی) دربارۀ روابط و مناسبات الگوی زیست سهگانه (شهری، روستایی و عشایری) فاقد الگوی مشخص و جامع تعاملات فضایی کل زیستبوم عشایری است. با مرور ادبیات، موضوع پژوهش نشاندهندۀ آن است که بخش عمدهای از پژوهشهای انجامشده در ارتباط با مناطق، برای اولین بار ریشه در تفکرات نظریههای مکان مرکزی، بهویژه والتر کریستالر[2] (1993) دارد. درواقع وی سعی داشت علت نبودِ تعادلهای منطقهای را میان مناطق مرکزی تجزیهوتحلیل کند. بعدها کسانی با پایه قراردادن مطالعات کریستالر، سعی کردند به آرایش اجتماعی و فضایی، پیوند نهادها و عناصر شبکهها و شریانهای حیاتی ناحیهای توجه کنند که عبارت است از: «داگلاس»[3] در سال 1998، با پژوهشی تحت عنوان «استراتژی شبکۀ منطقهای برای پیوندهای دوسویۀ روستایی– شهری (در اندونزی)» با نگاهی انتقادی به مباحث پیشین مرتبط با روابط، شهر و روستا را در قالب نگرش «قطب رشد»، با رویکرد شبکۀ منطقهای حمایت کرد که در فرایند توسعۀ منطقهای روستایی بر تغییر ساختاری و توسعۀ روستایی با نقشها و عملکردهای شهری از طریق مجموعهای از جریانهای روستایی– شهری تأکید دارد. سپس «دنیس ریتیله[4]» بین سالهای 1976و 2012 با آزمایشی تجربی، اوضاع بحرانی خشکسالی و پایان کوچنشینی مردم عشایر و دهقانان منطقۀ بولتوم )شرق نیجر( کشور آفریقا را بررسی کرد. وی با انتقاد به تعداد مطالعات جغرافیای کلاسیک دربارۀ تحلیل مکان (از یک مکان ثابت به مکان دیگر) و بررسی جریانها و شبکهها در فضای انتزاعی، خواستار تغییرات در تحلیل فضایی دربارۀ سازماندهی امتداد خطوط مقیاس و سرزمینی و بازنگری در نحوۀ شناسایی اشیا و ذینفعان شد؛ بنابراین براساس تحرک مکانی و فضای جریانی عشایرها در مقیاس فراسرزمینی (همزیستی جهانی) با مطالعۀ تلفیقی رویکردهای جغرافیایی و اجتماعی (پارادایم جغرافیای نوین)، محدودیت و ظرفیتهای (نقاط، خطوط) مناطق مورد بهرهبرداری را در نقشه جانمایی کرد؛ زیرا به کاهش اختلافات درخصوص روابط و مناسبات عشایر و کشاورزان از منابع محیطی (مرتع، آب) کمک کرد؛ همچنین واگرایی، همگرایی و مبادلۀ (یا عبور متقاطع) سطوح مختلف جریانهای حاکم بر منطقه را در راستای برجستگی فضایی، اجتماعی- اقتصادی و محیطی جامعۀ عشایری و دهقانان منطقه به تفکیک مشخص کرد تا دامداران عشایر جنوب صحرا و دهقانان سودانی از اراضی کشاورزی، مراتع و ساحل (رودخانه، دریاچه و دره) بهرهمند شوند (Retaille, 2013: 65-72)؛ همچنین «اورجان بودین»[5] و « بیاتریس کرونا[6]» در سال 2020 با پژوهشی تحت عنوان «نقش شبکههای اجتماعی در مدیریت منابع طبیعی و کدام الگوهای رابطهای تفاوت ایجاد میکند؟» دربارۀ بهرهبرداران حوضۀ رودخانه شیانگ (شمال غربی چین) نشان دادند وجود شبکههای اجتماعی مهمتر از نهادهای رسمی برای اجرای مؤثر و رعایت مقررات زیستمحیطی است. با این حال، تمام شبکههای اجتماعی بهصورت برابر ایجاد نمیشود؛ برعکس. الگوی ساختاری روابطِ (یعنی توپولوژی) شبکهای اجتماعی، تأثیر چشمگیری بر رفتار بازیگران دارد. درنتیجه آنها، ساختار و سیستم فضایی حوضۀ رودخانۀ شیانگ را تحتتأثیر تعاملات فضایی سطحبندی و یک الگوی شبکۀ مدیریت سه سطحی (مانند شهر، شهرستان، شهر کوچک) ارائه کردند که توانایی بازیگران را در فرایندها، مدیریت چالشهای زیستمحیطی و نتایج حاکمیتی افزایش داد. در ایران نیز محققان قاسمی سیانی و همکاران (1398) با تحلیلی بر یکپارچگی فضایی نواحی روستایی مبتنی بر تحلیل شبکهای جریانهای فضایی (مورد شناسی: بخش بن رود و جلگۀ شهرستان اصفهان)، نشان دادند که نبودِ تعادل فضایی در توزیع امکانات و خدمات مختلف در سطح ناحیه باعث افزایش جابهجاییها و شکلگیری پیوندهای گوناگون اجتماعی– فرهنگی شده است. الگوی جریانها، روزانه، منظم و یکسویه در بسیاری از جهتها مطابق با مشخصات نظریۀ قطب رشد با الگوهای شبکهای فاصلۀ زیادی دارد. داداش پور و آراسته (1396) در واکاوی روابط فضایی در بنادر جنوبی ایران و حوزههای پسکرانۀ آن، با ارائۀ یک نظریۀ زمینهای و مطالعۀ موردی مثلث فضایی شیراز، بندرعباس و بوشهر نتیجه گرفتند در صورتی که بتوان الگوی ساختار فضایی پیشکرانه-بندر-پسکرانه را در ایران مشابه الگوی مرکز-پیرامون-مرکز (ساختار هندسی مشابه لوزی) شبیهسازی کرد، در مقیاس بنادر توسعهیافته در سایر نقاط جهان، الگوی فضایی این ساختار اغلب بهصورت پیرامون-بندر-پیرامون (ساختار هندسی مشابه هذ لولی) شکل گرفته است؛ همچنین آذرباد و همکاران (1388) در پژوهش خود با هدف «تبیین شبکهای پیوند شهر و روستا با تأکید بر جریانهای جمعیتی در شهرستان فیروزکوه» نشان دادند که الگوهای شبکهای تابستانه و زمستانه در سطح محلی و منطقهای مطرح است. این الگو در قالب الگوهای نظریهای قطب رشد است و با الگوی نظریههای شبکهای فاصله دارد؛ همچنین در این زمینه شامانیان (1398) در رسالۀ دکتری خود با عنوان «ارائۀ الگوی توسعۀ متوازن نواحی روستایی مبتنی بر رویکرد کارآفرینی در شهرستان دامغان» بر رویکرد شبکۀ منطقهای در چهارچوب تعاملات و پیوندهای معیشت عشایرها، روستاها و شهرها و در مقیاس ناحیۀ راهبردی مناسب بر سیاستگذاری و برنامهریزی یکپارچۀ نظام زیستی سهگانه بهمنظور دستیابی به توسعهای متوازن و آمایش سرزمینی مطلوب در نواحی مختلف کشور تأکید کرد. خلیفه (1391) در پایاننامۀ خود تحت عنوان «روابط و مناسبات شهر، روستا و عشایر با تأکید بر راهبرد شبکۀ منطقهای، ناحیۀ مرودشت» نشان داد جریانهای فضایی (سرمایه، جمعیت، کالا، اطلاعات و فناوری) میان شهر و حوزۀ نفوذ روستایی و عشایری بر مبنای الگویی یکسویه به وجود آمده است؛ از این رو، برخلاف نظریۀ شبکۀ منطقهای و همسو با نظریۀ سرمایهداری بهرهبری، جریانهای شعاعی (الگوی فضایی متمرکز) در منطقه ایجاد شده است که مخالف و متباین با نظام منطقی شبکهای است و سبب انتقال ارزشافزوده و سرمایههای مادی و انسانی به شهرهای مرودشت و شیراز میشود. آنچه گذشت، نشاندهندۀ آن است که علیرغم اعتقاد به ضرورت بهرهگیری از یک تفکر فضایی و توجه به برنامهریزی منطقهای، هنوز اجماع نظری دربارۀ برنامهریزی پایداری توسعۀ زیستبوم با اندیشۀ فضایی روابط وجود ندارد؛ از این رو، در پژوهش با بازاندیشی دیدگاههای مطروحه در چارچوب تحلیل شبکۀ فضایی، الگوهای تعاملات فضایی با توجه شاخصهای طبقهبندیشدۀ جریان مردم در ذیل عناصر و روابط مفهومی، مرکب شبکههای اجتماعی و جغرافیایی در شبکۀ پویا تحلیل شده که این نشاندهندۀ اثرگذاری شبکۀ زیستبوم بهصورت یکپارچه در سطح توسعۀ فضایی است.
مبانی نظری پژوهش با بررسی ادبیات و ردیابی مسئله در رویکردهای نظری، دو رویکرد، قدرت تبیینی بیشتری دارد. این دو رویکرد از نظر مفهومی با هم قرابت دارد. اولـین رویکـرد، پارادایم شبکهای است. برخی معتقدند که ساخت یا ساختار، از مجموعۀ عناصر و اجزایی تشکیل شده است و این اجزا با هم روابط بهنسبت ثابت و پابرجا دارند. در این حالت، مفهوم ساخت در همبستگی با مفهوم نظام (سیستم) به کار میرود و در این معنا نظام، مجموعۀ عناصری با وابستگی متقابل است. از این رو، ساختار، دو وجه نظیر عناصر تشکیلدهندۀ ساختار و عامل ساختار (یعنی نیرو و تصمیمات انسانی که این عناصر را با هم در رابطهای یکنواخت و ثابت نگه میدارد) خواهد داشت (دولفوس، 38:1373؛ شیعه، 1389: 425؛ توسلی، 1380: 125). رادکلیف براون[7] معتقد است ساخت جامعه، شبکۀ ارتباطات اجتماعی موجود است. وحدت آنها در شبکۀ مداومی که پایگاهها و نقشها محور اصلی آن را تشکیل میدهد، شامل فعالیتها و کنشهای متقابل افراد بشری و گروههای سازمانیافتهای است که در آن به هم پیوستهاند. وی ساختار و کارکرد را در جامعۀ ابتدایی در قیاس زندگی اجتماعی با زندگی انداموار بیان میکند که در ارتباط با یکدیگر ترتیب یافته و به زندگی کلی همبسته است. کریستوفر اسمیت[8] (1980) عقیده دارد، ساختار و کارکرد با مرور مجدد ارتباطات بین جغرافیای رابطهای و نظریۀ شبکههای اجتماعی همواره شکل جدیدی را مطرح میکند که بهطور جدی با استعاره از چگونگی روابط اجتماعی برای تشکیل فضاها و مکانها در حاشیههای جغرافیای انسانی مسیرهای جدیدی را برای جغرافیدانان باز میکند (Smit, 1980: 520). شبکهها و نوع آرایش اجتماعی و مکانی متشکل از نهادهای متصل یا عناصر، سابقۀ طولانی در تفکر جغرافیایی دارد که مبتنی بر مفهوم روابطی، عناصر مکان[9]، مقیاس[10]، مسافت (فاصله)[11]، قدرت[12] و ارتباط بین آنها در جغرافیای نوین و رابطهای، فهمیدنی و تحلیلشدنی است (Radil et al., 2018: 12-16). ساختار سکونتگاههای روستایی، تعامل متقابل عوامل و نیروهای گوناگون محیطی- اکولوژیک و اجتماعی- اقتصادی است. این ساختار، نشاندهندۀ بافت، شکل، فرم و الگوی کالبدی آنهاست. اجزای متعارف آن، متشکل از خانهها و واحدهای مسکونی، زمینهای زراعی، باغها و اراضی مرتعی، مکانهای عمومی و میادین، واحدهای خدماتی، تسهیلاتی، تأسیسات عمومی و شبکۀ معابر اعم از راههای ارتباطی درونی و بیرونی روستاست (سعیدی، 1389: 425). نحوۀ تعامل مکانها با یکدیگر و کنش متقابل فضایی بین نواحی، همواره سه پایۀ تعاملات فضایی را (مانند: مکمل یکدیگربودن، فرصتهای بینابینی یا جانشین، قابلیت انتقال و امکان تعامل بین مکانها تابع فاصله و زمان) مطرح میکند (Hagget, 2001: 404). تعامل فضایی[13] برای تعیین میزان وابستگی مناطق جغرافیایی و بررسی روابط میان مناطق در چارچوب واحدی در علم جغرافیا مطرح شد (Gregory, 2009: 713) که اهمیت موضوع تعامل انسان و محیط را بیان کرد (Pitzl, 2004: 235). بهطور کلی، ویژگیهای محیط در سرتاسر جهان با تعامل میان گروهی از نیروهای محیطی، اقتصادی، تکنولوژیکی، اجتماعی و جمعیتشناختی در مقیاسهای مختلف فضایی (محلی تا جهانی) عمل میکند (Pacion, 2005: 3). در این نظم و ترتیب الگوی پیوستگی حاصل از عملکرد عناصر فاصله و جهت، مبادلات در غالب جریان مردم بین قلمرو درونی و بیرونی ناحیهای در شبکه سنجش میشود. این مبادلات، مجموعهای از نقاط اتصال روستاها و شهرها یا گرههای بههمپیوستۀ روستایی– شهری است (کاستلز، 1384: 544؛ شکویی، 1385: 103). براساس تریالکتیک، روابط اجتماعی تولید «هنری لوفور»[14] فضای فیزیکی (طبیعت)، ذهنی (انتزاعهای صوری) و اجتماعی را محصول اجتماعی فضایی میداند .(Lefebvre, 1991: 86-92) درنهایت امروزه سکونتگاهها مانند شبکه به هم متصل هستند؛ زیرا جریانهای فضایی بین روستاها و شهرها، نظامی شبکهای در ناحیه ایجاد میکند که حاصل کنشهای متقابل سکونتگاهی است و در چهار بخش جریانها و شبکهها، گرهها و سلسلهمراتب، سطحها و توزیع فضایی تحت عنوان ساختارهای جغرافیایی آمده است. این نظام، الگویی توأم با نظم را در ساختارهای مکانی فضایی به شکل مناطق گرهای و بهصورت شش اصل هندسی تولید میکند که عبارت است از: حرکت (جابهجایی)، مجاری، گرهها، سلسلهمراتب، سطوح و پراکنش (Hagget, 1970: 395). دومین رویکرد، شبکۀ منطقهای است. داگلاس (1998) نیز در چارچوب فرایند توسعۀ منطقهای روستایی بر تغییر ساختاری و توسعۀ روستایی با نقشها و عملکردهای شهری از طریق مجموعهای از جریانها ازجمله: مردم[15]، تولید[16]، کالا[17]، سرمایه[18] و اطلاعات[19] روستایی– شهری تأکید میکند و اعتقاد دارد اینها باعث پیوند مکمل و دوسویۀ روستایی و شهری میشود (Douglass, 1999: 30). وی در یک بررسی تطبیقی، خصوصیات نظریۀ شبکۀ منطقهای را در سه عرصۀ اصلی مطرح کرده است:
درنتیجه دیدگاه حاکم بر این پژوهش، مبتنی بر اصول دو نظریۀ «شبکهای و شبکۀ منطقهای» براساس شاخصهای جریان مردم، ذیل روابط مفهومی عناصر ترکیبی شبکههای اجتماعی- جغرافیایی و الگوهای تعاملات فضایی میان درون و برون قلمرو زیستبوم عشایری است. در این دو دیدگاه: نوع و ماهیت جریانهای مردم و الگوی تعاملاتی فرا/ میان زیستبوم بین کنشگران فضایی «ییلاقی– قشلاقی» و «شهری– روستایی»، دو نواحی جغرافیایی وجود دارد. زمانی که این جریان بهصورت یکپارچه در نظام وابستگیهای شبکه توسعه یابد و تبدیل به جریانهای همگرایی یا دوسویه شود، منافعی مشترک برای کل زیستبوم ایجاد میشود. این منافع به پیوند در راستای منافع دوطرفه میان آنها منجر میشود که با گسترش آن، تعاملات در ابعاد اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، فیزیکی و ... در راستای ارتقای سطح شاخصهای توسعۀ کنشگران ییلاقی و قشلاقی بهصورت همبسته اتفاق میافتد. این تعاملات و پیوندهای میان اجزای نظاموار شبکه، زمینهساز توسعۀ پایدار اجتماعی فضایی زیستبوم عشایری میشود؛ البته تقویت و ارتقای تعاملات میان کنشگران فضایی زیستبوم به شکل گستردهای به شرایط جغرافیایی، اجتماعی، فضایی و محلی بستگی دارد. وجود روابط اجتماعی– اقتصادی، مشارکت بازیگران شبکۀ زیستبوم و زمینهسازی برای حرکت آزادانۀ مردم نشاندهندۀ بالندگی و پویایی تعاملات میان درون و برون قلمروی اجتماعی– فضایی زیستبوم عشایری و گامنهادن بهسوی یکپارچگی اجتماعی فضایی منطقه است؛ بنابراین این دیدگاههای نظری نوین (بهویژه رویکرد شبکهای و شبکۀ منطقهای) علاوه بر تکمیل دیدگاههای سنتی، قدرت تبیینکنندگی بیشتری دارد. با اقتباس از مدل مفهومی الگوی تعاملات شبکهای پژوهش نظریههای موردبحث، ارائه شده است:
شکل (1) مدل مفهومی پژوهش مبتنی بر پارادایم شبکۀ فضایی (منبع: نگارندگان،1400) Figure (1) Conceptual research model on the spatial network paradigm (Source: Authors, 1400) روششناسی پژوهش الف) قلمرو جغرافیایی محدودۀ پژوهش محدودۀ مدنظر در این پژوهش، زیستبوم عشایری طایفۀ بابادی باب ایل بختیاری است. این زیستبوم با مساحت 1550 کیلومتر مربع، پهنهای از قلمرو ییلاقی دهستان شوراب تنگزی واقع در شمال غربی و شرقی شهرستان کوهرنگ در استان چهارمحال و بختیاری و قلمرو قشلاقی دهستانهای شهرستان (لالی، اندیکا، گتوند، شوشتر و مسجد سلیمان) واقع در شمال شرقی استان خوزستان را به نام زیستبوم بابادی باب ایل بختیاری شامل میشود (برنامهریزی راهبردی عشایر چهارمحال و بختیاری،1390: 25؛ برنامهریزی راهبردی عشایر خوزستان، 1390: 25) که 66 سامانه (39 سامانۀ ییلاقی و 27 سامانۀ قشلاقی) را در خود جای داده است (شکل 1).
شکل (2) نقشۀ محدودۀ پژوهش و روستاها و شهرهای آن Figure (2) Map of the research area and its villages and cities
ب. روش پژوهش پژوهش حاضر به لحاظ هدف، کاربردی و براساس روش، توصیفی- تحلیلی است. شیوۀ گردآوری دادهها با توجه به ماهیت پژوهش، کتابخانهای و میدانی بوده است. این پژوهش مبتنی بر استفاده از روش شبکههای اجتماعی برای تجزیهوتحلیل داده و اطلاعات شاخصهای جریان مردم کنشگران فضایی در زیستبوم عشایری بابادی باب است. گامهای اصلی پژوهش عبارت است از: گام اول، جامعۀ آماری و تعیین حجم نمونه: برای سنجش شاخصهای جریان مردم و تعاملات در زیستبوم موردمطالعه، کل سامانههای ییلاقی و قشلاقی زیستبوم بابادی باب ایل بختیاری، بررسی و بدین ترتیب 66 سامانه تحلیل شده است. سپس فرایند نمونهگیری از سامانههای عشایری انجام شد. برای انتخاب نمونه از جامعۀ آماری، 1632 سرپرست خانوار عشایری سنجیده شد. از این رو، حجم جامعۀ نمونۀ سرپرستان خانوار عشایری با استفاده از روش کوکران، تعداد 269 نفر انتخاب شد. به این ترتیب، با بهرهگیری از حدود اطمینان 95 درصد و ضریب دقت 5 درصد حجم نمونه از طریق فرمول زیر تعیین شده است؛ بنابراین:
جدول (1) میزان حجم نمونۀ سامانههای ییلاقی موردمطالعه Table (1) The sample size of the summer systems studied
منبع: یافتههای پژوهش
گام دوم، تعریف عملیاتی مؤلفههای پژوهش: برای تحلیل و استنتاج رابطۀ بین دو یا چند کنشگر فضایی در یک یا چند شبکه مطرح است که تعاملات و پیوند بین آنها از نظر شکل رابطه و محتوا در سطح بالاتری از تحلیل تغییر مییابد. یک شبکه، متشکل از مجموعهای عناصر با یکدیگر است. نظامهایی که شکل شبکه را به خود میگیرد، در دنیا بیشمار است؛ همانند شبکههای اجتماعی روابط دوستی یا دیگر ارتباطات اجتماعی بین افراد و ...، نمونههایی از انواع شبکه به شمار میرود (Newman, 2003: 168-169). در همۀ انواع شبکهها، رأس، کوچکترین واحد اساسی تشکیلدهندۀ شبکه، در تجزیهوتحلیل شبکههای اجتماعی عنصر «کنشگران»، شبکههای فضایی عنصر «مکانها» و شبکۀ اطلاعاتی «گره» نامیده میشود (Newman, 2003: 173). یک گراف مجموعهای از کنشگران فضایی و خطوط بین هر جفت از آنهاست؛ بهطوری که هرخط یا جریان نشاندهندۀ وجود تعاملات متقابل و جریان متصل به آن در شبکه است که جهتدار (دوسویه) یا بیجهت (یکسویه) است؛ همچنین براساس ماهیت، شاخصهای جریان (مانند مرکزیت درجهای، بینابین، تراکم، نزدیکی، خوشهای، مرکز– پیرامون و قابلیت دسترسی) بین تعاملات کنشگران فضایی مرتبط برای نشاندادن حجم مرکزیت جریانهای کنشگران اجتماعی– فضایی زیستبوم عشایری در طایفۀ بابادی باب است. بنا به اهداف پژوهش، برای تحلیل الگوهای تعاملات فضایی از برنامۀ تحلیل شبکههای اجتماعی و تحلیل شبکهای جریان مردم از تجزیۀ شبکۀ «ماتریس– گراف» در ذیل روابط مفهومی عناصر نظیر: مکان، فاصله، مقیاس و قدرت مبتنی بر نگرش شبکههای جغرافیایی و اجتماعی استفاده شده است. در توپولوژی شبکۀ اجتماعی، به موقعیت و آرایش کل (برآیند) شبکه از طریق تجزیۀ شبکۀ شاخصهای طبقهبندیشدۀ جریان مردم برای تفسیر معیارهای جغرافیایی رابطهای و شبکههای اجتماعی توجه میشود (جدول 2). جدول (2) ارتباط مفهومی معیارهای جغرافیایی تحلیل تعاملات فضایی با شاخصهای سنجش در تحلیل شبکۀ اجتماعی Table (2) Conceptual Relationship between Geographical Criteria of Spatial Interaction Analysis and Measurement Indicators in Social Network Analysis
منبع: ((Radil & Walther, 2018: 12; Douglass, 1999: 14-27 گام سوم، تعیین روش، فنون و ابزار و جمعآوری دادهها: براساس ماهیت، اکتشافی و بر مبنای روش، توصیفی– تحلیلی است. دادهها و اطلاعات اولیۀ لازم با استفاده از روش میدانی، فن پرسشگری و ابزار پرسشنامه (ییلاق-قشلاق) جمعآوری شده است. دادههای ثانویه نیز با مراجعه به سازمانها و نهادهای متولی به دست آمده است. گام چهارم، روش و فنون تجزیهوتحلیل دادهها و اطلاعات: با توجه به سؤال پژوهش مبتنی بر شناسایی و تحلیل شاخصهای جریان مردم و ویژگیهای آن، دادهها و اطلاعات در چارچوب پارادایم شبکهای، با فن تحلیل شبکۀ اجتماعی و از طریق نرمافزار یو سی نت[20] تجزیهوتحلیل شد.
تجزیهوتحلیل یافتههای پژوهش یافتههای توصیفی همانطور که در روششناسی مطرح شد، نمونۀ آماری نشاندهندۀ آن است که 85 درصد را مردان و 15 درصد را زنان تشکیل دادهاند که بیشترین تراکم مربوط به گروه مردان است. بررسی ترکیب پاسخگویان نشاندهندۀ آن است که بیشترین فراوانی اعضای نمونۀ انتخابی بین 60-50 سال قرار دارد؛ علاوه بر این، سطح تحصیلات 35 درصد از پاسخگویان ابتدایی، 30 درصد راهنمایی، 25 درصد دپیلم، 7 درصد لیسانس و 3 درصد فوق لیسانس بوده است. با توجه به این آمار، بیشتر خانوارها در حد ابتدایی سواد داشتهاند. بنا به شرایط آبوهوایی و منابع محیطی، فعالیت گروهی و تولیدی آنان مبنی بر شغل دامداری و اندک فعالیت کشاورزی (دیمکاری) شکل گرفته است که براساس پیشینۀ ایلیاتی و تقویم کوچ سنتی سالانه، گروه کوچندگان بابادی باب بخشی از سال (به مدت 135شبانهروز) را به قلمرو ییلاقیات و بخش دیگر (به مدت 185 شبانهروز) را به قلمرو قشلاقیات کوچ میکنند. فرایند کوچندگی آنان میان سامانههای ییلاقی و قشلاقی (بالعکس) از طریق شبکۀ راههای کوهستانی- پایکوهی و توقف کوتاهمدت در 7 میانبند به مدت 45 شبانهروز (رفتوبرگشت) به طول میانجامد (شکل 2).
شکل (3) جامعۀ آماری پاسخگویان و تقویم کوچ و اقامت (درصد) Figure (3) Statistical population of respondents and migration and residence calendar (percentage) یافتههای تحلیلی تحلیل الگوهای تعاملات فضایی، شاخصهای جریانی و روابط مفهومی معیارها در شبکهها براساس چارچوب رویکرد نظری حاکم بر پژوهش و شرایط شبکههای اجتماعی و فضایی کنشگران زیستبوم، جریان مردم بهعنوان مهمترین جریان انتخاب شده است تا با تحلیل نسبتبه شاخصهای طبقهبندیشدۀ آن در ذیل روابط مفهومی عناصر شبکۀ اجتماعی و جغرافیایی، الگوهای تعاملات فضایی زیستبوم کوچندگان عشایری سنجیده شود؛ زیرا برحسب نوع و ماهیت جریان مردم درون قلمرو زیستبوم (ییلاق/ قشلاق/ میانبندها) و ارتباط آنان با برون قلمرو شبکۀ اجتماعی- فضایی زیستبوم (شهرها/روستاها)، الگوهای متفاوت تعاملات فضایی شبکۀ اجتماعی فضایی را شکل میدهد (جدول 3). جدول (3) نوع جریانهای بررسیشده در زیستبوم موردمطالعه Table (3) Types of streams studied in the ecosystem under study
در بحـث جریان مردم (جمعیـت) در ده سـال گذشـته (مبـدأ و مقصد زیستبوم) در دو زیرمجموعۀ ییلاق بـه قشلاق (کوچ فصلی) بیشترین تعاملات مربوط به کنشگران فضایی قشلاقی لالی و جابهجایی روزانه یا هفتگی کنشگران کل زیستبوم به مناطق شهری (چلگرد، فارسان، لالی) و روستایی (شیخ علیخان) است؛ همچنـین در زمینۀ جریان نیروی کار از زیستبوم به روستا- شـهر و بالعکس مبتنی بر سنت جغرافیای رابطهای و شبکههای اجتماعی مطالعهشده که طی فرایند تحلیلی ماتریس و گراف شبکهای شاخصهای طبقهبندیشدۀ جریان مردم، تحلیل الگوهای تعاملات فضایی زیستبوم عشایری بررسی شده است. شبکهها و مکان[21]: مکان یکی از مهمترین و پیچیدهترین مفاهیم در جغرافیای انسانی است. الگوهای تعامل مکانی و جریانی برای در نظر گرفتن «درجۀ مرکزیت» و «مرکزیت بینابین» کنشگران فضایی نقش دارد. با این ایده، مکانها (با هر جایگاه مکانی) با گذشت زمان همیشه از طریق تصمیمات و اقدامات مردم و فرایندهای چند مقیاسی مکانها در حال بازسازی است (Massey, 1979: 233-243; Pred, 1984: 279-297). در نظام وابستگی و پویای شبکهها، برجستگی موقعیت کنشگران فضایی برحسب میزان مرکزیت درجهای و واسطهگری تعاملات میان مکانها تعیین و بهگونهای به هم متصل شده است تا با توجه به مرکزیت جریانی ایجادشده در شبکه، مزایایی را برای تمامیت مکانها بههمراه داشته باشد یا به نحوی دیگر موقعیت، نفوذ یا قدرت خود را افزایش دهد.
شکل (4) دیاگرام مرکزیت درجهای
دو شاخص دیگر در این تحلیل، مرکزیت درجۀ درونی (ورودی)[23] و مرکزیت درجۀ بیرونی (خروجی)[24] است. مرکزیت درجۀ ورودی نشاندهندۀ میزان یال واردهشده به کنشگر و مرکزیت خروجی، میزان یال خارجشده از کنشگر است. بر این اساس، مرکزیت درجهای ورودی شهرهای «چلگرد، فارسان و لالی»، روستای «شیخ علیخان» و میانبندهای «چما، زرده، خون کشته، لپد و ...» به لحاظ دسترسی، فاصله، موقعیت و عملکرد در قالب جریان جابهجایی (روزانه/ هفتگی) و کوچ فصلی (سالانه) برای زیستبوم اهمیت بیشتری دارد؛ همچنین بیشتر کنشگران فضایی، ضریب مرکزیت درجهای بیرونی پایین دارند و بهطور تقریبی از کنشگران تارکی نشأت نمیگیرند. در ادامه، جدول مربوط به محاسبات مرکزیت در سامانهها ارائه شده است (جدول 3). جدول (4) دستهبندی مقادیر شاخص مرکزیت درجهای، درونی و بیرونی کنشگران فضایی زیستبوم Table (4) Classification of degree values of degree, internal and external centrality of ecosystem space actors
شکل (5) دیاگرام مرکزیت بینابینی Figure (5) Intermediate Center Diagram
شکل (6) دیاگرام تراکم Figure (6) Density diagram
با ایدهپردازی الگوهای تعاملات فضایی متأثر از ماهیت سه شاخص جریان مردم در ذیل معیار شبکهها و مکان، مرکزیت درجهای و ورودی زیستبوم وابسته به مرکزیت جریان (جابهجاییهای روزانه و ...) سه شهر چلگرد، فارسان و لالی است که الگویی از تعاملات فضایی متمرکز (تک مرکزی) را شکل میدهد. کوچ فصلی و تردد سالانۀ گروه کوچندگان بهشدت وابسته به میانبندان است که الگویی از تعاملات فضایی غیرمتمرکز (چند مرکزی) بین کنشگران فضایی شبکۀ زیستبوم شکل گرفته است؛ بنابراین به دلیل حجم زیاد انواع روابط و جریان مردم بدون برنامه میان کنشگران فضایی پراکنده برحسب نیازهای آنان، با شبکۀ بزرگتر روبهرو هستند که بر این اساس شاخص تراکم شبکه کمتر است و از الگوهای فضایی متمرکز (تک مرکزی) تبعیت میکند. شبکهها و فاصله[27]: معیار فاصله یا مسافت در شبکۀ اجتماعی– فضایی زیستبوم برای کنشگران فضایی اهمیت زیادی دارد؛ زیرا فاصلۀ هر کنشگر را از کنشگران دیگر در شبکه برآورد میکند. در مجاورت فضایی به دلیل افزایش احتمال توسعه و حفظ روابط اجتماعی، کنشگر فضایی مجاور شانس بیشتری برای تماس با آنها دارد و یکدیگر را از راه دور بهنوبۀ خود، ادغام میکند و اشتراک فردی را افزایش میدهد. شبکههای اجتماعی نهتنها بهسرعت از راه دور کاهش نمییابد، نسبتبه مرزهای فرهنگی، زبانی، سیاسی و فیزیکی نیز بسیار حساس است (Skillicorn et al., 2018: 87-112) که با تمرکز بر فاصلۀ ژئودزیک از هر کنشگر تا کنشگران، فاصلۀ ژئودزیک جهتدار یا غیرمستقیم بین کنشگران، یکی در نظر گرفته میشود. -مرکزیت نزدیکی[28]: در شکل (6)، شاخص مرکزیت گویای این است یک کنشگر چه اندازه به سایر کنشگران فضایی موجود در شبکه نزدیک و دارای تعاملات است؛ بنابراین فاصله از دیگران، نقش کنشگران را در شبکه تعیین میکند. به بیان سادهتر، میانگین مسافت میان یک کنشگر نسبتبه کنشگران دیگر در شبکه است. درنتیجه عددی میان (1-0) خواهد بود. در شکل زیر براساس اندازۀ نودها بیشترین مرکزیت نزدیکی در سامانههای «گتوند، دروازه شوشتر، تمبل، راهدار و حومه» و سپس در «مسجد سلیمان و فریدون شهر» است که نشاندهندۀ پیروی کنشگران فضایی زیست از الگوی تعاملات غیرمتمرکز (چند مرکزی) است.
شکل (7) دیاگرام مرکزیت نزدیکی Figure (7) Proximity Center Diagram شبکهها و فاصله نشاندهندۀ این امر است. تعداد زیادی از کنشگران به علت وجود ناهمواریها و نیز نبود راههای ارتباطی و فواصل زیاد بین مکانهای برخوردار و نابرخوردار، بهصورت نامنظم از الگوهای تعاملات فضایی غیرمتمرکز (چند مرکزی) تبعیت میکنند؛ بنابراین با توجه به مسافت زیاد بین برخی از کنشگران فضایی تا مرکزیت جریان شبکه، تعاملات از نوع روابط و جریان ضعیف است و منافع آنها حاصل نمیشود. شبکهها و مقیاس[29]: مقیاس در ابتداییترین شکل خود، بهطور معمول به گستردگی جغرافیایی (یا اندازه) برخی پدیدهها و فرایندها اشاره دارد. آن، اغلب از نظر سرزمینی، به سلسلهمراتب تودرتو از فضاها (یا سطوح) تعریف شده است که بهعنوان چارچوبی مشاهدهای و تحلیلی از سوی روابط بین مردم و نهادهای مختلف سیاسی و اقتصادی، زندگی روزمره را شکل میدهد. به این مفهوم بهصورت «حس مقیاس عمودی» معطوف به کانون، سرزمینی و «حس مقیاس افقی یا توپولوژیکی» مبتنی بر چگونگی فرایندهای اجتماعی در شبکهها توجه میشود (Hanson, 2011: 127). مرکز- پیرامون[30]: هدف از تحلیل مرکز پیرامون، استفاده از الگوریتمی ژنتیکی برای سازگاری با مدل مرکز– پیرامون برای دادههاست و مشخص میکند کدام یک از عوامل به مرکز و کدام یک به پیرامون تعلق دارد. درواقع نقاط مرکزی، نقش هدایت حیات اقتصادی-اجتماعی را در منطقه دارد و نقاط پیرامون، وابسته و در حال جذب به مرکز است. الگویی نظاممند دربارۀ توسعۀ نابرابر فعالیتهای انسانی در عرصۀ سرزمین است (Gregory et al., 2009: 115) که در مقیاسهای فضایی (از مقیاس محلی تا مقیاس جهانی) عنوان شده است (سعیدی، 1383: 144). بنیانهای اصلی این شاخص متکی بر دو قلمرو جغرافیایی متفاوت یعنی مرکز و پیرامون در فضایی سلسلهمراتبی است .(Ramirez, 2009: 286) نواحی مرکزی متمرکز بر سرمایۀ انسانی و نواحی پیرامون متمرکز بر جمعیت پراکنده، مهاجر فرستی و ... است (Portnov et al., 1999: 239-308)؛ بنابراین کنشگاههای میانی «چما، زرده، خون کشته، لپد، چلو، شیمبار و منار» درون قلمرو و ارتباط کنشگران فضایی با قلمرو برونی زیست با شهرها و روستای «چلگرد، فارسان، لالی و شیخ علیخان» با بیشترین تراکم بهعنوان نواحی مرکزی و کنشگران فضایی «گتوند، دروازه شوشتر، راهدار، تمبل و ...» با کمترین تراکم در نواحی پیرامون قرار گرفته است. بدین ترتیب، همانطور که در شکل (7) متصور است، الگوی تعاملات فضایی غیر متمرکز (چند مرکزی) نشاندهندۀ کنشگران فضایی مرکزی و پیرامون زیستبوم در مقیاس دهگانۀ اولویتبندی است.
شکل (8) دیاگرام مرکز- پیرامون Figure (8) Center-periphery diagram
شکل (9) دیاگرام خوشهای Figure (9) Cluster diagram براساس نوع مقیاس، نشاندهندۀ قدرت تعاملات کنشگران فضایی زیستبوم و ارتباط آنها با شهرها و روستاها در 10 خوشه است (جدول 3). جدول (5) خوشهبندی کنشگران زیستبوم Table (5) Clustering of ecosystem actors
با توجه به تحلیل شاخصهای جریان مردم در ذیل روابط، مفهوم معیار شبکهها و مقیاس برخی از کنشگران فضایی به دلیل تراکم زیاد روابط، در سطح مقیاس افقی در نواحی مرکزی، دارای روابط متوسط است و سایر کنشگران با تراکم پایین در سطح مقیاس عمودی، در نواحی پیرامون زیستبوم روابط ضعیفی دارند که هر دو دستۀ کنشگران تابع الگوی تعاملات غیرمتمرکز (چند مرکزی، مرکز-پیرامون) هستند و به علت فعالیت و جریان کمحجم بین کنشگران پراکنده مزایای الگوی تعاملات شبکهای ندارند و کنشگران پیرامون موردحمایت نواحی مرکزی قرار نمیگیرند. درنهایت کنشگرانی مشابه که ویژگیهای مشترک و روابط بین آنها وجود دارد، با توجه به ضریب خوشهای آنان برای برنامهریزی الگوی تعاملات شبکهای و تقویت روابط و جریانهای موجود بین آنان اولویتبندی میشوند. شبکهها و قدرت[32]: این معیار در تعاملات شبکههای اجتماعی– فضایی زیستبوم و سایر معیارهای مکانی، فاصله و مقیاس تأثیر بسزایی دارد. قدرت، توانایی اثرگذاری بر دیگران برای به دست آوردن نتایج دلخواه (یکی) که شخص خواهان آن است (Nye, 2008: 94-109)؛ یعنی راﺑﻄﻪای اﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﻨﺸﮕﺮی اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ را ﻗﺎدر میکند بهﮔﻮﻧﻪای ﺧﻮاﺳﺘﻪها، ﻣﻨﺎﻓﻊ و ارزشهای کنشگران صاحب قدرت را ﺑﺮآورده کند، که ﺑﺮ ﺗﺼﻤﯿﻤﺎت ﺳﺎﯾﺮ ﮐﻨﺸﮕﺮان فضایی اثر بگذارد (Castells, 2009: 42-47). درواقع تمایز بین قدرت بهعنوان دسترسی و قدرت بهعنوان کنترل از نظر حیاتی بسیار مهم است. قدرت، چیزی نیست که در گردش یا جریان در شبکهها باشد؛ این تأثیر تعاملات اجتماعی است که شبکهها را کنار هم نگه میدارد و از طریق ایجاد اجماع و تشکیل ائتلاف حاصل میشود (Allen, 2010: 28-98). -قابلیت دسترسی (فاصلۀ ژئودزیک): این شاخص، قدرت را بهصورت نسبی اندازهگیری میکند؛ قدرت بهعنوان وسیلهای برای دستیابی به منابع، نشاندهندۀ درجۀ نزدیکی یا مرکزیت بردار ویژه[33] است که تا چه اندازه یک کنشگر خاص، متراکم است؛ همچنین اتصال یا نزدیکی مرکزیترین کنشگر به کنشگر برجسته در شبکه است. با شناخت اتصال کنشگران فضایی، توانایی دسترسی (کوتاهترین مسافت یا فاصلۀ ژئودزیک) به منابع جدید، شبکۀ زیستبوم را برای کلیۀ کنشگران معرفی میکند؛ بنابراین شکل (9) قدرت تعاملات کنشگران فضایی (مانند چلگرد، فارسان، لالی و اندیکا) و سپس کنشگاههای میانی (چما، خون کشته، زرده، لپد، چلو، شیمبار، منار) است که به دلیل قدرت دسترسی زیاد آنان، از قدرت سایر کنشگران به تبعیت از الگوی تعاملات فضایی غیرمتمرکز (چند مرکزی) در شبکه استفاده میشود.
شکل (10) دیاگرام فاصلۀ ژئودزیک Figure (10) Geodetic distance diagram
در ارزیابی معیار شبکهها و قدرت، برخی از کنشگران فضایی با پیروی از الگوی تعاملات فضایی غیرمتمرکز در موقعیت استراتژیکی، مالکیت قدرت تعاملات را در اختیار دارند و همانند یک شبکه از دوستان، توانایی دسترسی به منابع جدید برای کسانی مهیاست که قدرت تعاملات زیادی دارند. برخی دیگر به علت جایگاه مکانی کنشگران (کوچک، دورافتاده)، همانند شبکهای سیاسی دارای محدودیت هستند و قدرت تعاملات ضعیفی دارند که در روابط، مناسبات و قابلیتهای زیستبوم در تقابلاند و از منابع توزیعی بهطور مساوی بیبهرهاند. براساس اطلاعات گراف فوق، بیشترین فاصلۀ ژئودزیک در «چما، چلگرد و فارسان» و سپس در «خون کشته، زرده، چلو، شیمبار و منار) است؛ بنابراین این نقاط بازیگران قابل دسترس از سوی دیگران هستند. نتیجهگیری در پژوهش حاضر، به گونههای تعاملات فضایی متأثر از نوع و ماهیت شاخصهای مرتبط به جریان مردم در چارچوب رویکرد شبکۀ فضایی توجه شد که مبتنی بر روابط مفهومی و همسویی معیارهای ترکیبی، مسائل جغرافیای رابطهای و شبکههای اجتماعی کنشگران فضایی را بهعنوان شکل جدیدی از الگوی تعاملات فضایی برای جهت، همگنی و اتصال چندگانه در یک شبکۀ پویا و بزرگتر در نظر میگیرد. با توجه به اثرگذاری و تأثیرپذیری موقعیت و روابط عناصر (مانند مکان، فاصله، مقیاس و قدرت) بر فرایند تعاملات و جریانها، کشف و فهم الگوهای فضایی مبتنی بر کشف روابط پیدا و پنهان، بستر لازم را برای برنامهریزی توسعۀ پایداری اجتماعی– فضایی زیستبومهای عشایری ایران در توپولوژی شبکهها بهصورت گسترده فراهم میکند. نتایج نشاندهندۀ آن است که الگوی زیست سنتی گروه کوچندگان عشایری مبتنی بر چرخش و رفتار فضایی گروهی و تولیدی آنان بین عناصر سیستم فضایی (منابع طبیعی) در پهنههای وسیع و پراکندۀ جغرافیایی بدون توجه به فرایند یکپارچۀ اجتماعی و فضایی موجب میشود که منفعت کامل آنان حاصل نشود. درنهایت با پیروی از الگوی تعاملات مکان و جریان مبنایی میان کنشگران ییلاقی و قشلاقی بهصورت مقطعی و گسسته، ناپایداری زیستبوم را بهدنبال خواهد داشت. برای رفع این موانع، در نظر داشتن کنشهای اجتماعی کنشگران فضایی بهعنوان اجزای مرتبط به هم درون قلمرو بهمثابه کل زیستبوم و همچنین ارتباط آنان با قلمروهای بیرونی (شهرها، روستاها) با همپوشانی شبکههای جغرافیایی و اجتماعی اهمیت ویژهای دارد. براساس نگرش شبکهها، قدرت تعاملات و فضای جریانی کنشگران بههمپیوستۀ زیستبوم مبتنی بر مکانها (در هر جایگاه مکانی کوچک و پراکنده) و مقیاسهای مختلف (فراسرزمینی تا جهانیشدن) با حذف (یا کاهش) فاصله، بهصورت دوسویه افزایش مییابد و فارغ از تقسیم فضایی ازپیشتعیینشده (محدودنشدن به مکان) پیوندهای تمام ذینفعان را ترسیم میکند تا با حمایت از همدیگر منفعت تمام کنشگران فضایی حاصل شود؛ بهگونهای که تقویت و ارتقای تعاملات میان کنشگران ییلاقی و قشلاقی و کنشگاههای میانی مبتنی بر یکپارچگی زیستبوم، باعث تغییرات مناسب در قالب الگوهای فضایی شود. نتایج یافتههای تحلیل الگویی تعاملات فضایی با تأکید بر نوع و ماهیت جریان مردم زیستبوم بابادی نشاندهندۀ آن است که: الف) تعامل مکان مبنایی از نوع جابهجایی (روزانه– هفتگی) برای استفاده از خدمات و امکانات با مرکزیت جریانی سه شهر چلگرد، فارسان و لالی شکل گرفته و تابع الگوهای فضایی متمرکز (تک مرکزی) است. ب) تعامل جریان، مبنایی از نوع کوچ فصلی بین عناصر سیستم فضایی محیطی (تأمین علوفۀ دام در فضای چراگاه و دسترسی به منابع آب) و بهرهبرداری از منابع جدید کنشگران فضایی زیستبوم دو ناحیۀ جغرافیایی (استان چهارمحال و بختیاری و خوزستان) تابع الگوهای فضایی غیرمتمرکز (چند مرکزی) است. ج)الگوی سنتی زیستبوم بر مبنای الگوی تعاملات مکانی و جریانی متمرکز بر ظرفیتها و امکانات جغرافیایی میان دو طرف زیستبوم (شمال-جنوب) در مکانهای ییلاقی و قشلاقی بهصورت گسسته است که از الگوی تعاملات شبکهای مبتنی بر جغرافیای رابطهای و شبکۀ اجتماعی شکل نگرفته است و کلیۀ کنشگران فضایی از منابع بالقوه و بالفعل زیستبوم بهصورت همگن و یکپارچه استفاده نمیکنند. براساس این ناهمگنی، روابط از نوع تعاملات مکان مبنایی و واگرایی شاخصهای جریان مردم، برخی از مکانهای زیستبوم بهویژه مکانهای کوچک و دورافتاده محروم ماند.
[8].Christopher Smit
[21]. networks and Place [22].Centrality indegree [26]. Density [27]. Distance and Natworks [28]. Closeness Centrality [29]. Scale and natworks [30]. k-core [31]. cluster [32]. Power and natworks | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع
آذرباد، نسرین و همکاران (1388). تحلیل شبکۀ سکونتگاهی با تأکید بر جریانهای جمعیتی در شهرستان فیروزکوه، رسالۀ دکتری دانشکدۀ جغرافیا، دانشگاه تهران.
قاسمی سیانی، محمد و همکاران (1398). تحلیلی بر یکپارچگی فضایی نواحی روستایی مبتنی بر تحلیل شبکهای جریانهای فضایی در نواحی روستایی (مورد شناسی: بخش بن رود و جلگۀ شهرستان اصفهان)، فصلنامۀ جغرافیا و آمایش شهری– منطقهای، سال نهم، شمارۀ 31، تابستان 1398.
خلیفه، ابراهیم (1391). روابط و مناسبات شهر، روستا و عشایر با تأکید بر راهبرد شبکۀ منطقهای (مطالعات موردی، ناحیۀ مرودشت)، پایاننامۀ کارشناسی ارشد، دانشکدۀ علوم زمین، دانشگاه شهید بهشتی.
داداش پور، هاشم و آراسته، مجتبی (1396). واکاوی روابط فضایی در بنادر جنوبی ایران و حوزههای پسکرانۀ آن؛ ارائۀ یک نظریۀ زمینهای (مطالعۀ موردی مثلث فضایی شیراز، بندرعباس و بوشهر)، فصلنامۀ پژوهش برنامهریزی و آمایش فضا، دورۀ بیست و یکم، شمارۀ 3، پاییز 1396.
دولفوس، اولیویه (1373). تحلیل جغرافیایی، ترجمه: سیروس سهامی، مشهد: نشر نیکا.
سعیدی، عباس (1389). ساختار روستایی، دانشنامۀ مدیریت شهری و روستایی، تهران: انتشارات سازمان شهرداریها و دهیاریهای کشور.
سرشماری اجتماعی اقتصادی کوچندۀ عشایر کشور (1398)، مرکز آمار ایران.
شیعه، اسماعیل (1389). ساختار شهری، دانشنامۀ مدیریت شهری و روستایی، تهران: انتشارات سازمان شهرداریها و دهیاریهای کشور.
شکویی، حسین (1386). اندیشههای نو در فلسفۀ جغرافیا، جلد اول، گیتاشناسی، تهران، چاپ نهم.
شامانیان، مریم (1398). ارائۀ الگوی توسعۀ متوازن نواحی روستایی مبتنی بر رویکرد کارآفرینی (مورد مطالعات: شهرستان دامغان)، رسالۀ دکتری دانشکدۀ علوم زمین دانشگاه شهید بهشتی.
کاستلز، مانوئل (1384). عصر اطلاعات، اقتصاد، جامعه و فرهنگ (ظهور جامعۀ شبکهای)، جلد اول، طرح نو، تهران.
میر محمد صادقی، میلاد (1393). تحلیل شبکههای اجتماعی با Nodexl، تهران: انتشارات دانشگاهی کیان.
References
Allen, J., & Cochrane, A. (2007). Beyond the territorial fix: regional assemblage, politics and power. Journal of Regional Studies, 41(9), 1161–1175.
Anderson, B., & McFarlane, C. (2011). Assemblage and geography. Area, 43(2), 124–127.
Bodin, O., & Crona, B. I. (2009). The role of social networks in natural resource governance: What relational patterns make a difference?. Journal of Global Environmental Change, 19(3), 366–374.
Borgatti, S. P. (2005). Centrality and network flow. Journal of Social Networks, 27(1), 55–71.
Brandes, U., & Erlebach, T. (2005). Network analysis: Methodological foundations. Springer-Verlag Berlin Heidelberg.
Castells, M. (2009). Communication power. UK: Oxford University Press.
Christaller, W. (1933/1966). Die Zentralen Orte in Süddeutschland. Jena: Gustav Fischer Verlag; Translated by Baskin, C. W. Englewood Cliffs, NJ: Prentice-Hall.
Douglass, M. (1998). A regional network strategy for reciprocal rural-urban linkges: An agenda for policy research with refrence to Indonesia. Journal of Third World Planning Review, 20(1), 1–34.
Douglass, M. (1999). Rural-urban integration and regional economic resilience: Strategies for the rural-urban transition in Northeast. (n.p).
Gregory, D., Johnston, R., & Whatmore, S. (2009). The dictionary of human geography. Fifth Edition. West Sussex: A John Wiley & Sons, Ltd.
Hadjimichalis, C., & Hudson, R. (2006). Networks, regional development and democratic control. International Journal of Urban and Regional Research, 30(4), 858–872.
Haggett, P. (2001). Geography: A global synthesis. Pearson Education.
Haggett, P., & Chorley, R. J. (1970). Network analysis in geography. New York: St Martin’s Press.
Hansen, D. L., Shneiderman, B., & Smith, M. A. (2011). Analyzing social media networks with nodeXL: Insights from a connected world. Morgan Kaufmann.
Hetherington, K., & Law, J. (2000). After networks. Environment and Planning D: Society and Space, 18(2), 127–132.
Hudson, R. (2001). Producing places. New York: Guilford Press.
Lefebvre, H. (1991). Critique of everyday life. Translated by John Moore. New York: Verso Books.
Liu, Y., Sui, Z., Kang, C., & Gao, Y. (2014). Uncovering patterns of inter-urban trip and spatial interaction from social media check-in data. Plos One, 9(1), e86026.
Massey, D. (1994). Space, place, and gender. Minneapolis, MN: University of Minnesota Press.
Newman, M. E. J. (2003). The structure and function of complex networks. SIAM Review, 45(2), 167–256.
Nye Jr, J. S. (2008). Public diplomacy and soft power. The Annals of the American Academy of Political and Social Science, 616(1), 94–109.
Pacione, M. (2005). Urban geography: A global perspective. Second Edition. London: Routledge.
Pitzl, G. R. (2004). Encyclopedia of human geography. First Edition. Westport, Connecticut: Greenwood Press.
Portnov, B. A., & Pearlmutter, D. (1999). Sustainable urban growth in peripheral areas. Journal of Progress in Planning, 52(4), 239–308.
Pred, A. (1984). Place as historically contingent process: Structuration and the time-geography of becoming places. Annals of the Association of American Geographers, 74(2), 279–297.
Ramirez, B. (2009). Core-periphery models. In: Kitchin, R., & Thrift, N. (Eds.) International Encyclopedia of Human Geography. Vol. 2. Elsevier Ltd, pp. 286- 291.
Retaille, D. (2013). From nomadic to mobile space: A theoretical experiment (1976–2012). Nomadic and Indigenous Spaces Productions and Cognition, 55-75.
Scott, J. (2011). What is social network analysis?. New York, NY: Bloomsbury Academic.
Simonsen, K. (2004). Networks, flows, and fluids—reimagining spatial analysis?. Environment and Planning A, 36(8), 1333–1337.
Skillicorn, D., Walther, O., Zheng, Q., & Leuprecht, C. (2018). Spatial and temporal diffusion of political violence in North and West Africa. In: Walther O., & Miles W. (Eds.) African Border Disorders. London: Routledge, pp. 87-112.
Smith, C. J. (1980). Social networks as metaphors, models and methods. Journal of Progress in Human Geography, 4(4), 500–524.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 843 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 409 |