تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,639 |
تعداد مقالات | 13,330 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,903,505 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,959,831 |
تحلیل و واکاوی تأثیرپذیری اعراب از آداب و رسوم ایرانی (مطالعۀ موردی: تفریح، خوراک و پوشاک) | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 5، دوره 14، شماره 2، تیر 1401، صفحه 57-74 اصل مقاله (3.9 M) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2022.132096.2304 | ||
نویسندگان | ||
حاتم موسایی1؛ غفار پوربختیار* 2؛ عبدالعزیز موحد2 | ||
1دانشجوی دکتری تاریخ اسلام، دانشگاه آزاد اسلامی واحد شوشتر، شوشتر، ایران | ||
2استادیار گروه تاریخ، دانشگاه آزاد اسلامی واحد شوشتر، شوشتر، ایران | ||
چکیده | ||
ایران با پیشینۀ فرهنگی و تمدنی غنی، همیشه با فرهنگها تعامل داشته و تأثیر بسزایی بر سرزمینها، فرهنگها و تمدنهای دیگر گذاشته است. در همین راستا آداب و سنن ایرانی به شیوههای گوناگون بر فرهنگ، سنن و آداب اعراب تأثیرگذار بوده است. بنابراین این پژوهش با رویکرد توصیفی-تحلیلی، مبتنی بر دادههای کتابخانهای و براساس مفهوم اشاعۀ فرهنگی ویلهم اشمیت، در پی یافتن پاسخی به این سؤال است که چگونه اعراب، آداب ایرانی را اقتباس و تحت تأثیر آداب و سنن ایرانی بهویژه در حوزۀ تفریح و سرگرمی، خوراک و پوشاک قرار گرفتند؟ یافتههای این پژوهش نشان میدهد غنای فرهنگ ایرانی، مجاورت جغرافیایی، مراودۀ دیوانی و گاهی جنگ باعث میشود اعراب بهطور عام و خلفا بهطور خاص مواردی ازجمله، تفریح، خوراک و پوشاک را از آداب و سنن ایرانیان اقتباس کنند. این اشاعۀ فرهنگی که همراه با ارتباط و تمایل بود، بهتدریج باعث میشد که آداب و سنن جدید جایگزین آداب و سنن قدیمیتر شود و ممکن بود عناصر مفید فرهنگ وامگیرنده نیز از بین برود و فرهنگ اقتباسکننده، قوت فرهنگ غالب را اقتباس و ضعف خود را اصلاح کند. | ||
کلیدواژهها | ||
خوراک؛ پوشاک؛ تفریح؛ اعراب؛ اشاعۀ فرهنگ؛ ایرانیان | ||
اصل مقاله | ||
- مقدمه جامعۀ عرب پس از فتح ایران با یک مجموعۀ نظاممند و پیچیدۀ حکومتی مواجه شد که خوی و عادت زندگی بیاباننوردی آنها با حکومت، آداب و تشریفات درباری موافق نبود؛ اما پس از فتح سرزمینهای متمدن، بهویژه ایران، تحت تأثیر آداب خاص پادشاهان ایران قرار گرفتند؛ بهطوری که از سبک زندگی سادهزیستی روزگار شیخین عبور کردند و به شکوه و جلال دربار خسروان ایران روی آوردند. دستگاه خلافت چه ازلحاظ آداب و فرهنگ و چه ازلحاظ دیوانی به ایرانیان شباهت یافت تا جایی که عناوین و القاب، آداب و فرهنگ ایرانی در زندگانی آنها رسوخ کرد. همین امر نویسنده را بر آن داشته است که با روش پژوهشی توصیفی-تحلیلی، با استفاده از دادههای کتابخانه -با تیکه بر منابع دستهاول و دوم_ چگونگی اقتباس آداب و سنن ایرانی اعراب را کاوش کند که مبتنی بر نظریۀ اشاعۀ فرهنگی ویلهم اشمیت، مردمشناس آلمانی، است؛ بنابراین مهمترین پرسش فراروی این پژوهش عبارت است از: چگونه اعراب تحت تأثیر آداب و سنن مردم ایران بهویژه در حوزههای تفریح و سرگرمی، خوراک و پوشاک قرار گرفتهاند؟ غنای فرهنگ ایرانی، مجاورت جغرافیایی، داد و ستد، مراودۀ دیوانی و گاهی جنگ باعث شد این اشاعۀ فرهنگی با تمایل و بهتدریج صورت گیرد. 1-2- پیشینۀ تحقیق در زمینۀ تأثیر فرهنگ و سنن ایرانی بر اعراب و نحوۀ اشاعه و اقتباس آن، تحقیقات چندانی براساس نظریۀ اشاعه فرهنگی انجامنشده است؛ دری نجمه (1386) در مقالۀ «تأثیرپذیری اعراب از ایرانیان در آداب حکومتداری» تأثیر شیوههای حکومتداری ایرانیان بر اعراب و آداب خاص شاهان را بررسی کرده و به چگونگی اشاعۀ دیگر آداب ایرانی نپرداخته است. آذرتاش آذرنوش (1388) درکتاب «راههای نفوذ فارسی در زبان و فرهنگ جاهلی»، واژههای فارسی را در شعر عصر جاهلیت نقل کرده است. «جشنهای ایرانی در دورة اول عباسی» خاکرند (1393) و «نقش خراج و هدیه در استمرار جشنهای ایرانی در قرون نخستین اسلامی» اشرفی حمید (1393)، بیشتر اعیاد نوروز و مهرگان و اثر جشنهای ایرانی را بر اعراب بررسی کردهاند نه آداب و سنن دیگر. رمضان رضایی و همکاران (1389) در مقالۀ «نقش دبیران ایرانی در تأسیس و تکوین دیوانسالاری اسلامی»، بیشتر نقش دبیران را در شکلگیری حکومت اسلامی کانون توجه قرار داده و از توجه به چگونکی و اشاعۀ فرهنگی دریغ ورزیدهاند. مهناز عباسی و همکاران (1391) با نوشتن مقالۀ «فرایند اسلامیشدن الگوی فرهنگی-اجتماعی تغذیه در ایران تا پایان سدۀ چهارم هجری قمری»، به چگونگی اسلامیشدن شیوۀ زندگی مردم بهویژه فرهنگ تغذیه و چگونگی تعامل ایرانیان ازجمله پذیرش و طرد در این فرایند اسلامیشدن میپردازدند. مقالۀ «بررسی مسئلۀ ورزش در عصر عباسی و نقش ایرانیان» اثر آلبوعلی (1395)، چگونگی ترویج ورزش را در عصر عباسیان بررسی کرده است. «عقلانیت اخلاق عربی و تأثیر سنت خسروانی» اثر جابری (1396)، با بررسی میراث ارزشهای اخلاقی چند فرهنگ متفاوت، عقلانیت اخلاق عربی را نقد میکند و نتیجه میگیرد که چنین ارزشهای اخلاقی در میراث خسروانی یافت میشدند، بنابراین ارزشهای اخلاقی را بررسی کرده است، نه اشاعۀ آداب و سنن ایرانی که وارد فرهنگ اعراب شده است. کتاب «زندگی اجتماعی در حکومت عباسیان» اثر مناظر احسن (1383) نیز اختصار اشتراکات آداب و سنن ایرانی و عربی را بررسی میکند و بیشتر یک کتاب توصیفی است. اگرچه این آثار، اثرگذاری فرهنگ ایرانی بر اعراب را نشان دادهاند، اما هیچکدام از این پژوهشها شیوه و چگونگی آداب و سنن ایرانی را بر اعراب با تأکید بر مفهوم اشاعۀ فرهنگی و اقتباس اعراب از آداب و رسوم پادشاهان ایرانی، ازجمله درحوزههای تفریح و سرگرمی، خوراک و پوشاک بررسی نکردهاند. 1-3 - مفاهیم و تعریف نظریۀ اشاعۀ فرهنگی صاحبنظران اشاعۀ آلمان که به«فرهنگ ترکیبی[1]» و « فرهنگ تاریخی[2]» معروفاند، معتقدند نهادها و قسمتهایی که فرهنگ یک جامعه را میسازد، ترکیبی است که از فرهنگهای متفاوت گرفته شده است و برای شناخت خصوصیات یک جامعه باید تاریخ فرهنگ آن جامعه را با توجه به روابطش با جوامع دیگر جستوجو کرد. با بررسی توزیع جغرافیا، مهاجرت و داد و ستد و... مشخص میشود که فرهنگها دارای خاستگاه گوناگوناند، در این نظریه فرض بر این است که چون ابداعات فرهنگها محدودند، اشاعه ازطریق چند فرهنگ صورت میگیرد (هیلند و همکاران، 1387: 77). درکلیۀ جوامع، اشاعۀ فرهنگ تحت تأثیر دو عامل «تمایل» و «ارتباط» بوده است و مردم هیچ خصیصهای را بهتنهایی و بدون آنکه تغییری در آن به وجود آورند، أخذ نمیکنند (آدامسون،296:1390). بنابراین اقتباس اعراب از آداب ایرانی بر مبنای همین ارتباط و تمایل تحلیل میشود. به تأثیر فرهنگها بر یکدیگر که در زمان گذشته رخ داده باشد، اشاعۀ فرهنگی میگویند یا به مجموعۀ تأثیرات فرهنگی گفته میشود که در رویاروی فرهنگ با یکدیگر، بهصورت تأثیرپذیری و تأثیرگذاری باشد (فکوهی،171:1381). اشاعۀ فرهنگی بهطور کلی به سه دسته تقسیم میشود: 1- اشاعۀ مستقیم: زمانی رخ میدهد که فرهنگها در قرابت و مجاورت یکدیگر قرار گیرند، مانند تجارت، ازدواج، مراودۀ دیوانی و گاهی جنگ؛ 2- اشاعۀ اجباری: زمانی است که یک فرهنگ، فرهنگ دیگر را مطیع خود کند و آداب و رسوم خود را نیز به فرهنگ تحمیل کند؛ 3- اشاعۀ غیرمستقیم: این نوع اشاعه در جوامع پیشرفته بسیار گسترده است. افراد برای برقراری ارتباط با یکدیگر و با محیط زندگی خود و برای کسب اطلاعات از دیگر نقاط، دست به ارتباط با واسطه میزنند؛ یعنی ازطریق روزنامهها، مجلات، تلفن و ... ارتباط برقرار میکنند (صالحیامیری، 1395: 44). 1-3-1- اثرهای مثبت و منفی نظریۀ اشاعه ازجمله آثار مثبت نظریۀ اشاعۀ فرهنگی این است که بهتدریج اشاعه موجب جایگزینی شیوههای قدیمیتر با شیوههای جدید میشود و همۀ انسانها از اخترعات و دستاوردهای یکدیگر استفاده میکنند. اگر هر ملتی ضعف و قدرت فرهنگ خود را بشناسد، ضعف خود را اصلاح میکند و نقاط مثبت فرهنگ دیگر را میپذیرد. آثار منفی این نظریه این است که وامگرفتن از یک فرهنگ باعث از بینرفتن عناصر فرهنگی مفید و فرهنگ وامگیرنده میشود. «فریتزگربنز[3]» و «ویلهم اشمیت[4]» از پایهگذاران جریان فکری اشاعه، اعتقاد داشتند که فرهنگ اولیه از سرزمین آسیا نشأت گرفته و عواملی مانند مهاجرت، داد و ستد، جغرافیا و همجواری سبب انتقال آن به سرزمینهای دیگر شده است (فرید،117:1381). اندیشمندان نظریۀ اشاعۀ فرهنگی، جغرافیا، مهاجرت، همجواری و ویژگیهای فرهنگی را بررسی میکنند و بر این باورند که فرهنگها، چهلتکههایی از ویژگیها و دارای خاستگاه و تاریخ گوناگوناند. چون نوآوری در فرهنگها محدود است، یک فرهنگ تحت تأثیر و اشاعۀ چند فرهنگ دیگر قرار میگیرد (هیلند، 1387: 77). 2- بحث 2-1- ورزش و تفریحها هر انسانی برای تأمین نیازهای اولیه و اساسی خود، بخشی از شبانهروز را به کار مشغول میشود و بخشی دیگر را صرف اموری میکند که جنبۀ تفریح، شادی و سرگرمی جذاب دارد و آدمی از سر اشتیاق به آن میپردازد. در این حالت انسان بهدنبال شادی،آرامش و تجدید قوا و گذراندن اوقات بیکاری و بهدنبال بازیها و ورزشهای جدید است. بنابراین باید پی برد که ریشۀ این بازیها در کدام سرزمین بوده و چگونه اشاعۀ پیدا کرده است. با آشنایی جهان اسلام با تمدنهای بزرگ بهخصوص ایران، ورزشهای شاد به جامعۀ مسلمانان اشاعه پیداکرد. 2-1-1- چوگان دیرینگی بازی چوگان در ایران از حدو600 . ق م. است که در زمان هخامنشیان بازی موردعلاقۀ ایرانیان بوده و در عصر ساسانیان، بخشی از فرهنگ بازیهای این دوره بوده است (غلامی هوجقان و همکاران، 1396: 64) و آنها برای بهتر برگزار شدن آن قوانینی وضع و بهصورت کتاب تألیف کرده بودند، ازجمله در«الفهرست» از کتابی بهعنوان«آیین چوگانبازی» نام برده میشود (ابن ندیم،197:1381). فردوسی داستان و علاقۀ چوگانبازی سیاوش و افراسیاب را بیان میکند: همه کودکان را به چوگان فرست به دلیل اینکه بازی چوگان آمادگی سوار و اسب را با هم نیاز داشت و این دو در این بازی مشق رزم میکردند، همین مشق نظامیگری بازی چوگان باعث علاقۀ بیشتر پادشاهان به آن میشد. زمانی که دو فرهنگ در مجاورت هم قراردارند، اشاعۀ مستقیم فرهنگها صورت میگیرد (صالحی امیری، 1395: 44). اعراب پیش از اسلام بهدلیل همجواری و داد و ستد با ایرانیان، با بازیچوگان آشنا بودند، اما پس از اسلام آنها بازی چوگان را بهصورت کامل از ایرانیان آموختند و آن را «صولجان[5]» نامیدند (عنصرالمعالی، 96:1352-97). با ورود مسلمانان به ایران علاقه و گرایش آنها به چوگان بیشتر شد، اگرچه در عصر امویان این ورزش درخور توجه بود، اما در عصر عباسیان به اوج خود رسید (طبری، 1394، 493؛ حتی، 1366: 428). چون عباسیان تحت تأثیر فرهنگ ایرانی قرار داشتند، گرایش اعراب در این دوره به بازی چوگان بیشتر و متأثر از حضور ایرانیان در دیوانها و ترویج بازی چوگان توسط آنها بود و باعث شد بعد از آن به یکی از تفریحات خلفا، امرا و اشراف عرب درآید (یعقوبی، 1389: 22). با آنکه چوگان از بازیهایی بود که بزرگان برای اوقات فراغت، لذتبردن و تفریح و سرگرمی به آن میپرداختند، اما این بازی در اصل تمرکز، هدفگیری، هماهنگی و قدرت مبارزۀ افراد را تقویت میکرد. با اشاعۀ بازی چوگان، دانش و ابزار این بازی نیز منتقل شد (ابن ندیم، 1381: 55). در همین راستا امویان برای فراگیری این بازی در مکه، یک باشگاه ایجاد کردند که وسایل شطرنج و تاس داشت (مسعودی، 1381، 296؛ مناظر احسن، 1383 :319). ازجمله کارکردهای این بازی در بین حکام عرب این بود که برای شادمانی از فتح یا پیروزی در جنگ به بازی چوگان میپرداختند و هنگام بازی به افراد خاص هدایا و خلعت میبخشیدند (ابن اثیر: 1383: 6054). شرایط جغرافیایی و ساختار اجتماعی جامعۀ عرب باعث میشد که سرگرمی آنها بیشتر دربارۀ شعر و مسائل قومیقبیلهای باشد؛ اما قرابت سرزمینی و مراودات تجاری باعث شد آنها پیش از اسلام با این سرگرمی آشنا شوند، بعد از فتح ایران و ارتباط مستقیم با ایرانیان، شوق و علاقۀ آنها به بازی و سرگرمی چوگان بیشتر شد، در دورۀ عباسیان با ایفای نقش کارگزاران ایرانی در دستگاه اداری خلافت، ابتدا درخور توجه اشراف و امرای عرب قرار گرفت و بعد مردم عام نیز به این بازی روی آورند؛ بنابراین بعد سرگرمی و تفریحی آن از جنبۀ نظامی آن بیشتر درخور توجه قرار گرفت. 2-1-2- شطرنج شطرنج از وسایل سرگرمی در حرمسراها بود، این بازی از هند به ایران و از ایرانیان به اعراب منتقل شد. اگرچه اعراب در صدر اسلام با آن آشنا شده بودند؛ اما شطرنج از بازیهای محبوب عباسیان شد، بهطوری که هارونالرشید، اولین خلیفهای بود که شطرنج بازی کرد (مسعودی، 1374: 296). بنابراین دریافت بازی شطرنج هندی و تغییر آن براساس آداب مردم ایران، مبتنی بر همین اصل اشاعۀ فرهنگی است، که مردم هیچ خصیصهای را بهتنهایی و بدون آنکه تغییری در آن به وجود آورند، أخذ نمیکنند (آدامسون، 1390: 297). شطرنج از سرگرمیهای خلفا بود، بهطوری که معتضد خود یکی از شطرنجبازان ماهر بود. همچنین، ازجمله شطرنج بازان ماهر آن روزگار، العولی بود که برای بازی شطرنج کتاب نوشت (ابن ندیم، 1381: 221). این تألیفات نشان میدهد بازی شطرنج در جامعۀ آن زمان میان مردم طرفدار داشت و نویسندگان براساس نیاز و ضرورت جامعۀ خویش نوشته بودند، او تا مدتها در مقام نخست شطرنج بود تا اینکه رازی در حضور متوکّل او را مغلوب کرد و مسابقاتی میان شطرنج بازان برگزار می شد که در آن افراد ماهر از تمام سرزمین های اسلامی به این مسابقات میآمدند (مکی، 1383، 164؛ نوایی، 1381: 17). طبق نظریۀ اشاعۀ فرهنگی، همۀ انسانها از ابداعات و دستاوردهای همدیگر استفاده میکنند (روح الامینی، 1382: 110). بنابراین شرکت افراد ماهر از همۀ بلاد اسلامی در این مسابقات، ضمن بهرهمندی از تبحر شطرنج بازان دیگر، این بازی را همین افراد به سرزمینهای دیگر انتقال میدادند. هرچند فقها شطرنج را حرام میدانستند، اما دربارۀ آن سختگیری نمیکردند. شافعی بازی شطرنج را مباح میدانست و در خفا شطرنجبازی میکرد (ابن ادریس، 1390: 215؛ اسماعیل، 1395ش: 15). طبق تعریف اشاعۀ فرهنگی، وقتی فرهنگها رویاروی همدیگر قرار میگیرند، هم تأثیرپذیرند و هم تأثیرگذار (فکوهی، 1381: 171). بنابراین با ورود مسلمانان به ایران، آدابی پذیرفته نمیشد که با آیین اسلامی همخوانی نداشت یا ایرانیان با احتیاط به آن گرایش پیدا میکردند. هنگام اشاعۀ یک بازی یا سرگرمی در جایی، ممکن است بهصورت ناقص از آن استفاده کنند و ممکن است در جایی به منشأ احترام تبدیل شود (ریویر، 1379: 63). بنابراین حضور دبیران ایرانی در حکومت عباسی و علاقۀ آنها به ترویج آداب و سنن خود و ارتباط مستقیم اعراب مسلمان با بازی جذاب و فکری ایرانی، باعث شد این بازی به خانۀ خلفا و امرا رخنه کند و آنچنان اهمیت پیدا کرد که هارون، یکی از هدایایی که برای شارلمانی فرستاد، شطرنج بود (مسعودی، 1374: 157-158). ارزش بهای کنیزان وابسته به این بود که شطرنجبازیکردن آنها در چه حدی است؛ بنابراین نخستین مسابقۀ مشهور شطرنج در سال ۲۰۴ه.ق. در خراسان، میان جابربنالکوفی و زریابالقطان در حضور مأمون انجام شد (مناظر احسن، 1383: 317). در زمان هارونالرشید آنقدر بازی شطرنج اهمیت داشت که از آن بهعنوان تمایز اجتماعی استفاده میکردند و شطرنجبازان را کارمند در دولت منصوب و برای آنها مقرری مشخص میکردند (مسعودی، 1374: 270). در این عصر به بازی شطرنج بهعنوان یک دانش توجه و کتابهایی دربارۀ این بازی تألیف کردند (یاقوت حموی، 1347 :253) و به مرور زمان، شطرنج وارد ادبیات عرب شد و شعرا در وصف آن شعر سرودند (ثغابلی، 1974م: 343- 348؛ مکی، 1383: 65). بهدلیل خوی قبیلهای شبهجزیرۀ عربستان، مردم سرگرمیهای اندرونی چندانی نداشتند و برای پرکردن اوقات فراغت خود بهسمت بازی جذاب شطرنج گرایش پیدا کردند. بنابراین همجواری جغرافیایی و رفت و آمدهای تجاری باعث شد که اعراب پیش از اسلام با بازی شطرنج آشنا شوند. اما با فتح ایران، تحت تأثیر دربار پادشاهان ایران و سرگرمیهای اندرونی آنها قرار گرفتند و با گسترش اسلام، چون حکومت عباسیان ارتباط دیوانی بیشتری داشتند، شطرنج در این عصر در بین اعراب به اوج شکوفایی رسید. 2-1-3- تاس پیشینۀ تاریخی تاس به زمان پادشاهی خسرو انوشیروان میرسد. براساس یک نوشتۀ پهلوی به نام«چترنگنامک[6]» (شطرنج نامه)، « این بازی را بزرگمهر در پاسخ به بازی شطرنج دابشلم[7] (پادشاه هندوان) برای انوشیروان میفرستد و ابداع میکند و نام آن را به افتخار اردشیر بابکان، بنیانگذارسلسلۀ ساسانی، «نیوارد شیر میگذارد» (176:2010،Daryaee). نام عربی- فارسی این بازی (نرده شیر)، پیوندی با مخترع افسانهای اردشیر ابن بابک دارد (مسعودی، 1374: ۳۱۹). اندیشمندان نظریۀ اشاعۀ فرهنگی بر این باورند که فرهنگها، چهلتکههایی از ابداعات فرهنگهای گوناگوناند (هیلند،1387 :77)؛ بنابراین بر همین اساس، بزرگمهر متأثر از شطرنج هندیها تاس را ابداع کرد. طبق شواهد باستانشناسی، تاس نخستین نمونۀ بازیهای فکری است که صفحاتی از این بازی مربوط به نیمۀ هزارۀ سوم پیش از میلاد است و از جنوب شرق ایران پیدا شده است (نودهی و همکاران،164:1394). آثار قرون میانۀ اسلام هم تأکید بر این دارند که ریشۀ تاس ایرانی است، در همین راستا امویان در مکه یک باشگاه را ایجاد کردند که وسایل شطرنج، نرد و تاس داشت (مسعودی، 1381: 296؛ مناظر احسن، 1383: 319). اما حضور کارگزاران ایرانی در تشکیلات دیوانی خلافت عباسی باعث شد، ابتدا این بازی اشرافی را خلفا و امرای عرب اقتباس کنند و سپس به مرور زمان عامۀ مردم هم به این سرگرمی جذاب روی آوردند. اما در بین خواص، اولین خلیفه هارونالرشید بود که به این بازی ایرانی علاقهمند شد و آن را انجام داد. در میان خلفای دیگر، امین و وزیرش فضل، با همدیگر تاسبازی میکردند، آنها یکبار شرط بستند که هرکس ببازد، باید انگشت خود را بدهد و وزیر انگشت خود را از دست داد (ابنطقطقی، 1360: ۳۸؛ الجهشیاری،289:1348). به باور وایلسر، نظریهپرداز انسانشناسی در اشاعۀ فرهنگی، وامگرفتن ممکن است معنای آغازین خود را از دست بدهد و به شکل و شیوهای استفاده شود که به منافع وامگیرنده باشد (ریویر، 1379: 63). بر همین اساس در زمان معتضد در بغداد، بعضی از افراد خوشگذران و عشرتطلب، کارکرد تفریح و سرگرمی تاس را به قمار برای درآمدزایی تبدیل کرده بودند (مناظر احسن، 1383: 319). با توجه به اینکه از تاس برای قماربازی استفاده میکردند، برد و باخت در آن زیان مالی برای بازیگر داشت، همین عامل و نهی فقها باعث شد عقلایی جامعۀ عرب چندان به آن توجه نکنند. همیشه ابزار و سرگرمیهای زینتی متعلق به فرادستان است که از فرهنگ ابداعکننده توسط اشراف و صاحبمنصبان برای رفاه و سرگرمی اقتباس میشود. بنابراین ارتباطات اقتصادی و قرابت جغرافیایی در انتقال ابزار و بازیهای سرگرمکننده نقش تعیینکنندهای داشته است. با گسترش اسلام، خلفای اسلام برای ادارۀ دیوانهای عریض و طویل به دبیران متبحر ایرانی نیازمند بودند. این حضور دبیران و ارتباط مستقیم با طبقۀ ممتاز عرب، باعث انتقال بازیهایی امثال تاس به جامعۀ عرب شد. 2-1-4- شکار محبوبیت و توجه به عرصة شکار، بیشتر مختص شاهان و طبقة حاکم بود. بنابراین دانستن آداب مربوط به آن از الزامات و از صفات لازم برای پادشاهان به شمار میآمد. مناصبی چون میرشکار، سگبانباشی، طاووسخان و ... در تاریخ ایران، نشان از اهمیت و اعتبار شکاردارد (بریان، 1381: 515). بنابراین در ایران قبل از اسلام، شکار یک نیاز و نوعی مهارت رسمی به شمار میآمد که هم از طرف شاهان و هم از طرف مردم عادی انجام میشد. چون شکار و تیراندازی از افتخارات و کارهای شایستة پادشاهان و حکام تلقی میشد، مقارن با بخشش و دانش به شمار میآمد (گزنفون، 1342: 28). یکی از شگردهای شکار ایرانیان، به جز شکار در بیابان و کوهها، ایجاد حیات وحش مخصوص برای شکار پادشاهان بود که انواع حیوانات در آن نگهداری میشد؛ درواقع شکارگاه پادشاهان جرگههای بزرگی بود که گرد آن دیوار کشیده بودند و در آنجا شیر و گراز و خرس نگهداری میکردند (نفیسی، 1331: ۲۴). بنابراین پذیرش یک فرهنگ را باید در وجود حوزههای فرهنگی نابرابر در همجوار با یکدیگر دانست (ماناگن، 1393: 102). شکار از قدیم از سنت رایج اعراب بود، اما خلفای اموی با پیروی از سبک و سیاق ایرانیان، برای تفریح و سرگرمی، شکارگاههای مخصوصی در حاشیۀ صحرای سوریه ایجاد کردند، با استفاده از همین شگردِ پادشاهان ساسانی، معتصم خلیفۀ عباسی دیواری به شکل نعل اسب بر پا کرده بود که انتهای آن به رود دجله پیوسته بود و به کمک جرگهدارانِ خود، شکار را به داخل آن میراند تا بین دجله و دیوار محصور و به آسانی شکار شود (قرمانی، 1412ق:135؛ ابن طقطقی، همان: 73-74؛ حتی، 1366: 293). براساس دو اصل تمایل و ارتباط نظریۀ اشاعۀ فرهنگی، کلیۀ جوامع هیچ ویژگی یک فرهنگ دیگر را بدون تغییر نمیپذیرند (آدامسون، 1390: 296). در همین راستا اعراب مسلمان وقتی انواع شکار و شگرد شکارکردن را از ایرانیان اقتباس میکردند، آن را با آیین اسلام تطبیق میدانند و از شکار بعضی حیوانها امتناع میورزیدند. درواقع شکار در بین اعراب پیش از اسلام بیشتر منحصر به پرندگان و آهو بود که بهوسیلۀ پهنکردن دام و با تیر انجام میگرفت، ولی شیوۀ شکارکردن حیوانات دیگر مانند شیر، پلنگ، خرس را بعد از اسلام از ایرانیان آموختند (ابن خلکان، 1256ق: 172). در بین حکام ایرانی، هرچه شکار قویتر و درندهتر بود، نشان از اقتدار و قدرت شکارگر و به نحوی این اقتدار بیانگر مشروعیت و اثبات دلاوریهای او بود. بنابراین بعد اسلام خلفا و اشراف عرب، شکار حیواناتی مانند شیر و پلنگ را با این کارکرد اقتباس کردند. 2-1-4-1- شکار با یوز، سگ و ببر یکی از روشهای شکار پادشاهان ایران، به کار گرفتن حیواناتی مانند یوز، سگ و ببر بود که هم برای تفریح و سرگرمی و هم شیوۀ متفاوتی برای شکار بود. ایرانیان این حیوانات را برای شکار پرورش میدادند و برای این کار، مربیان مخصوص را به خدمت میگرفتند. همجواری و ارتباط تنگاتنگ حیره با دولت ساسانیان باعث شد که با آیینهای ایرانی آشنا شوند و چون حیره بر حیات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی عربستان پیش از اسلام تأثیر بسزایی داشت، اعراب ازطریق حیره با دستاوردهای فرهنگی ملل متمدنی چون ایران آشنا شدند. همین ارتباط باعث شد که شاهان حیره، شیوۀ جدید شکار با یوز، ببر و سگ را آموختند و پس از آنها، خلفای اموی و عباسی نیز از شگرد شاهان ایرانی برای شکار بهره بردند (ابن منقذ، 1930: 191-226). در بین اعراب کلیب بن ربیعه، قهرمان جنگ سبوس، نخستین کسی بود که با تأسی از ایرانیان برای شکار از یوز استفاده کرد (ابن طقطقی، 1360: 76). ارزشهای نمادین مانند شکار شیر و یا شکارکردن با ببر در پدیدههای فرهنگی، سبب جایگاه اجتماعی و نشانهای برای وجه تمایز اجتماعی بودند (کخ، 1382: 42). اگرچه شکار راهی برای تفریح و خوشگذرانی بود، اما نزد پادشاهان ابزاری برای کسب مقبولیت و مشروعیت بود و هرچه شکار درندهتر و قویتر بود، نشان از اقتدار پادشاه بود. هرچند اعراب خود اهل شکار بودند، اما حکام عرب شکارکردن با ببر و یا شکارکردن شیر را با این کارکرد از ایرانیان اقتباس کردند. شکار پیش از اسلام هم سرگرمی رایج عربستان به شمار میرفت. آنها از بین حیوانات درنده تنها از سگهای سلوقی[8] برای شکار استفاده میکردند. در زمان امویان، معاویه، سگهای شکاری را برای شکار نگهداری میکرد و آنها را با خلخالهای طلا زینت میداد و غلامی را برای خدمت به هریک میگماشت. نخستین کسی که یوز را تعلیم داد تا بر پشت اسب بنشیند، یزید اول، پسر معاویه شکارچی بزرگ اسلام بود. در دورۀ عباسی، این سنت شکار نیز رایج شد؛ بهطوری که پسر مقتدر خلیفۀ عباسی، بعضی از سگها و یوزها را برای شکار دستآموز کرد (ابنطقطقی، 1360: 76- 77). ابداع روشهای جدید شکار توسط ایرانیها، بهخصوص توسط حیوانات درنده، مانند ببر و یوز، هم یک شگردی جذاب و هم یک سرگرمی مفرح بود، جامعۀ عرب چون به شکار علاقۀ وافر و با ایرانیان ارتباط مستقیم داشتند و هممرز بودند، تحت تأثیر روشهای جدید و مفرح شکار ایرانی قرار گرفتند. 2-1-4-2- شکار با قوش و باز شکار با قوش و باز، یکی از شگردهای ایرانیان بوده است. منصب قوشچیباشی در دربار ایرانیان رایج بود که قوشداران زیر نظر او آمادۀ خدمت بودند و حیوانات شکارشده را تقدیم میکردند (مارکو، 1350 : 144). کارکرد اقتصادی شکار در این روش نمود پیدا میکرد؛ زیرا هزاران قوشدار از این راه امرار معاش میکردند،کارکرد اقتصادی این روش شکار برای عموم مردم و جنبۀ تفریحی آن برای خلفا و اشراف جذاب بود. چنانچه از کلمات مربوط به آن استنباط میشود، این روش شکار از ایران به عربستان منتقل شده است. دلبستگی به این شیوۀ متفاوت و مفرح شکار با نوع شکار سنتی در بین اعراب، در دوران خلافت امویان و عباسیان افزایش پیدا کرد. جاحظ معتقد است: «که باز، پرندهای عجمی و چرغ، پرندهای عربی است» (جاحظ، 1392: 478). تغییراتی فرهنگی همیشه یا از طریق ابداع و اختراع یا از طریق اشاعه انجام میشود (ریویر، 1379: 252). جامعۀ عرب هرچند علاقۀ وافری به شکار داشتند، اما شیوۀ شکار با قوش و باز از ایران به اعراب اشاعه پیدا کرد؛ بهطوری که عبدالعزیز سالم مینویسد: «مردم طائف علاوه برکشاورزی به سه کار دیگر نیز اشتغال داشتند ... شکارچیان گروه گروه از مکه به همراه سگها و بازها و قوشهای شکاری برای شکار انواع پلنگ به آنجا میآمدند» (سالم، ۱۳۸۰: ۲۲۷). دربارۀ شیوۀ شکار در زمان امویان، مسعودی مینویسد: «یزید بن معاویه، مردی عیاش بود که سگ و میمون و یوز و حیوانات شکاری مانند قوش و باز را نگه میداشت» (مسعودی، 1381: 71). در فرهنگ ایران باستان، تفکر شادزیستن را میآموختند و شادی و تفریح، یکی از ویژگیهای هویت ایرانی بود؛ از این رو شکار با پرندگانی همچون قوش و باز، بهجز کارکرد اقتصادی، کارکردی سرگرمکننده و فرحبخش داشت. شادی و تفریح در فرهنگ مفرح ایرانی بر فرهنگ قبیلهای و بدوی اعراب برتری داشت؛ بنابراین همجواری و ارتباط اعراب با ایران و نوآوری در روشهای شکار، علاقۀ اعراب شکارچی را با این شیوههای شکار بیشتر میکرد. 2-1-5- تیراندازی ایرانیان، خاصه حاکمان و پادشاهان به تیراندازی و روشهای گوناگون آن علاقهمند بودند و آن را سنتی ارزشمند و پسندیده میدانستند. ازجمله تیراندازیهایی که در بین ایرانیان مرسوم بود، تیراندازی با نشاب[9]و برجاس[10]بود (مسعودی، 1381: 100). نشاب به تیرهای ایرانی گفته میشود که با تیرهای عربی، که آن را سهم میگفتند، متفاوت بود و برجاس، کلمهای فارسی و معرب «برگاس» است و به نشانهای گفته میشود که در هوا و یا در بالایی و یا جای دیگر قرار میدادند و به آن تیراندازی میکردند (دهخدا ، 1368: 241). تیراندازی از آداب مرسوم اعراب بود؛ اما هارونالرشید نخستین کسی بود که از خلفا با نشاب به برجاس تیر انداخت (مسعودی، 1374: 100). در زمان معتضد، سپاهیان سوارنظام برای یادگرفتن این روش جدید تیراندازی آموزش داده میشدند و ناگریز بودند برای نشاندادن شایستگی خود در این آموزش شرکت کنند (صابی، 1424ق: 17-18). در بحث اشاعۀ فرهنگها گاهی جنگها و مراودههای نظامی باعث ارتباط مستقیم بین ملتها میشود (صالحی امیری، 1395: 44). ارتباط نظامی بین ایرانیان و مسلمانان عرب باعث الگوبرداری اعراب از ابزار و شیوۀ نظامی نوین ایرانی شد و ازطریق همین نظامیان بعد سرگرمی شکار به میان مردم انتقال پیدا کرد. در عصر ساسانیان، تیراندازی غیر از کارکرد نظامی، کارکرد دیگری نیز داشت، هنگامی که در جنگ قلاعها یا شهرها توسط نظامیان محاصره میشدند، برای انتقال پیام جهت تسلیمشدن یا تهدید و صلح، از تیر استفاده میکردند. برای به دست آوردن آمار کشتههای جنگ نیز از تیر کمک میگرفتند؛ بهطوری که قبل از شروع جنگ هرکدام از سربازها تیری را در سبدی میگذاشتند و سبد را مهر و لاک میکردند، وقتی جنگ خاتمه مییافت، هرکدام از سبد تیری را برمیداشت و از روی تیرهای باقیمانده، شمار کشتهشدگان معین میشد (اینوسترانتسیف ،64:1348-74). در اشاعۀ فرهنگی، وامگرفتن از فرهنگ دیگر ممکن است کارکرد اولیۀ خود را از دست بدهد و به شکل و شیوهای استفاده شود که با منافع وامگیرنده باشد (ریویر، 1379، 63). بر همین اساس بین اعراب جاهلی، از تیر برای امور دیگری استفاده میشد که جنبۀ قمار و سرگرمی داشت (شکری آلوسی، 1314ق: 55). با گسترش اسلام و فتح ایران، حضور نظامیان ایرانی در لشکر مسلمانان باعث شد اعراب با ابزار و آلات جنگی و شیوۀ تیراندازی ایرانیان که نسبت به نوع و شگرد آن در جامعۀ اعراب متفاوت بود، آشنا شوند و از آن برای پیشبرد اهداف خود نیز استفاده کنند. یکی دیگر از فنون ایرانیان در تیراندازی، پرتاب گلوله بود که با کمان پرتاب میشد و در عربی به آن«بندق[11]» میگفتند. بندق که معرب گلولۀ گرد بود و اعراب به آن«جلاهق[12]» نیز میگفتند که با سرب یا سنگ درست میشد، آنها آین شیوۀ تیراندازی ایرانیان را که مانند کمان پرتاب میکردند در اواخر روزگار عثمانی آموختند، هرچند در ابتدا بهخصوص در مدینه از این بازی دوری میکردند، اما بعدها به آن علاقهمند و این روش تیراندازی را به سپاهیان خود تعلیم میدادند (ابن اثیر، 1383: 90). در تأثیرات فرهنگی، اشاعه بهتدریج شیوههای جدید را جایگزین شیوههای قدیم میکند. بر همین اساس چون اعراب به شیوۀ پرتاب گلوله با کمان نیاز داشتند، ابتدا برای بهرمندی از آن مقاومت میکردند، ولی درنهایت برای رفع نیاز خود آن را پذیرفتند. 2-2- غذاها و آداب غذاخوردن غذاخوردن در بین ایرانیان بهسبب اهمیت آن در سلامت فرد و جامعه همیشه حائز اهمیت بود، تنوع محصولات کشاورزی و دسترسی به مواد اولیۀ خوراکی و شرایط جغرافیایی باعث تولید انواع غذاها میشد. اما شرایط اقلیمی و آبوهوای نامساعد عربستان باعث میشد که برای فراهمکردن غذایی لذیذ و مواد اولیۀ آن با مشکل مواجه شوند و به غذاهای نامناسب در بین آنها منجر شود؛ در حالی که ایرانیان از مواد اولیۀ گوناگون و غذاهای لذیذ و مطبوع بهرهمند بودند، اعراب عقرب، سوسک و راسو را غذای عالی، برنج را زهرآگین میشمردند و نان نازک را برای نوشتن استفاده میکردند (ابن خلدون، 1393: 170-114). در فرهنگها اشاعه هنگامی صورت میگیرد که یک امر مثبت فرهنگی سبب غنیشدن فرهنگ دیگر شود (ریویر، 1379: 252). با فتح سرزمین ایران و فتح دیگرکشورها توسط اعراب مسلمان، آنها با غذاهای لذیذ و متنوع روبهرو شدند و ذائقۀ آنها با خورشهای ایرانی آشنا شد، پس از جنگ اِلّیس، اعراب با دیدن حلواشکری و نان تٌنٌک (رقاق) تعجب کردند (زرینکوب، 1365ش:11). نحوۀ برخورد اعراب با خوراکیهای ایرانی درخور توجه بود، آنها در آغاز نان لواش را کاغذ تصور میکردند، اما با گسترش اسلام از زمان بنیامیه متوجه خوراکها و شربتهای گوارای ایرانی شدند (زیدان، 1394: ۱۰۴)، بعدها با اشتهای تمام، انواع غذاهای معمول ایرانی چون یخنی[13]، سکباج[14] و حلوای عالی را میخورند (حتی، 1366: 424). همیشه ضرورتهای جنگی باعث آغاز ارتباط میان دو گروه -که در حال جنگاند- میشد، برای نمونه به رفتار خالدبن ولید در سال ۱۲هجری در حاشیۀ رود فرات اشاره میشود که خالد به سربازان خود در آغاز فرمان داد غذایی را بخورند که ایرانیان تدارک دیده بودند (چوکسی، 1381: 159). یکی از آثار مستقیم فرهنگها که در زمان جنگها انجام میشود، همین ارتباط جنگی منجر به اقتباس اعراب از غذای مطبوع و لذیذ ایرانیان براساس نیاز شد. این ارتباط غذایی ممکن است با چرخش نظر نخبگان و دانشمندان برای تسهیل روابط اجتماعی ایجاد شود. براساس روایت منسوب به سلمان فارسی-که نوعی از زندگی دو فرهنگ را به هم مرتبط کرده بود-او در زمان اشاعۀ اسلام به مسلمانان تأکید میکند، هنگامی که در بین ایرانیانِ غیرمسلمانید، اگر کسی را در میان آنها دارید در غذای او سهیم شوید و همراه با او سواری کنید، بدون اینکه از تعالیم او پیرویکنید یا در سدۀ سوم هجری، احمد بن حنبل، غذاهای تهیهشده به دست اعضای جوامع ذمی- ازجمله زرتشتیان- را برای مصرف مسلمانان مناسب دانست (ابن حنبل، 1416: 302- 305؛ یعقوبی، 1389: 82-87). هریک از حوزههای همجوار در بخشهایی نفوذ فرهنگی اعمال میکنند و برعکس در بخشهای دیگر، تحت نفوذ فرهنگی قرار میگیرند. مسلمانان تنها در صورتی مُجاز به خوردن گوشت حیوانی بودند که حتماً به روش اسلامی ذبح شده باشد؛ در حالی که بهدلیل پاکدانستن دریا، مسلمانان ماهیان صیدشده توسط زرتشتیان را نیز مباح میدانستند (چوکسی، 1381:161). یکی از نکات مثبت اثر یک فرهنگ بر فرهنگ دیگر، پذیرش نکات مفید و قوی آداب و سنن آن فرهنگ است. با توجه به همین اصل، اعراب وقتی با غذاها و نوشیدنیهای ایرانی آشنا شدند، از سختگیری اعتقادی و عرفی آنها کاسته شد. وجود شرایط اقلیمی مناسب و پرورش انبوه درختهای تاک در ایران، به علاوۀ میل طبیعی انسان به افراط و خوشگذرانی از یکسو و سابقهنداشتن اعراب در پرورش درخت تاک، کیفیت پایین شراب آنها و ﻧﮕﺎه اﺑﺰاری ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﻮﺷﻴﺪﻧﻲ ﺑﺮای ﺣﻔﻆ ﺳﻼﻣﺖ اﻧﺴﺎن از سوی دیگر، باعث ترویج بیشتر آن در جامعۀ عرب شد (جوادعلی، 1369:165-162 ؛ تفضلی، 1398: 31-34) و در انتقال سنتها از یک جامعه به جامعۀ دیگر، وقتی که از طریق مسائل اعتقادی و عرف اجتماعی با مانع روبهرو شود، بهصورت مختلف استفاده میشود (ریویر، 1379: 129). به این گونه، با وجود اعلام مجازات برای تظاهر به مشروبخواری، فعالیت زیرزمینی و پنهان برخی افراد در قلمرو اسلام همچنان ادامه داشت؛ بنابراین از مواد نوشیدنی مانند شراب، غیر از تفریح و خوشگذرانی، از آن برای درمان و درآمدزایی نیز بهره میبردند. الگوی غذای اعراب بسیار ساده و بیتکلف و شامل خرما، لبنیات و گاهی گوشت بود؛ اما پس از فتح ایران، ذائقۀ اعراب با غذاها و نوشیدنیهای با کیفیت ایرانی آشنا شد؛ بنابراین تنوع خوراکیها در ایران محصول شرایط آبوهوایی متنوع است (زرین کوب، 1365: 10). آنچه بهطور خلاصه دربارۀ نحوۀ تعامل در فرهنگ تغذیه بین ایران و اعراب رخ داده است، نوعی تأثیر و تأثر است. در بدو ورود اعراب مسلمان نیز میل طبیعی به خوشی و سرمستی از پیروزی بر ایرانیان، از سوی برخی فاتحان، زمینۀ تقاضای این فرآورده را ایجاد کرد و از طرفی مجازدانستن فروش شراب به اعراب ازنظر موبدان و انگیزۀ قوی اقتصادی برای ایرانیان مغلوب، باعث شد پس از تثبیت خلافت اسلامی در ایران، دربار خلافت اموی و سپس عباسی، محلی برای عرضۀ بهترین شراب ایرانی شود. چنانچه یزید بن معاویه در میانخلفا، اولین کسی بود که مستی را پیشه کرد (ابن عبدربه، 1407ق: 403). دربار عباسیان که تحت تأثیر فرهنگ ایرانی قرار داشتند، نوشیدن شراب را ازجمله لذایذ زندگی میدانستند (بیهقی، 1420ق: 321-322). از سوی دیگر، بهرهگیری اعراب از غذاهای ایرانی تا حدی بود که شمار زیادی از لغات فارسی مرتبط با غذا و سفره در فرهنگ و زبان عربی وارد شده بود، مانند لوزینج، فالوذج، پزماورد، اسفیدباج، طست، ابریق و سکباج (مناظر احسن، همان: 110). در رسالۀ «التبصر بالتجاره» اثر جاحظ، با آنکه متن کتاب دربارۀ بازرگانی و کالاهای قیمتی و سنگهای گرانبها و محصولات شهرها بوده است (جاحظ،17:1403)، به تعدادی از واژگان فارسی موجود در متنعربی آن اشاره میشود، مانند ترنج (اترج)، گاومیش (جاموس)، دارچین دارصین (آذرتاش، 1388: 75؛ عباسی، 1391: 130). از این رو حضور دبیران ایرانی در بین تشکیلات اعراب و تنوع غذایی ایرانیان باعث شد که غیر از نوع غذا، اصطلاحات غذایی هم وارد منابع اعراب شود، در این تأثیرگذاری، سنت و فرهنگ جدید جایگزین سنت قدیمی شده است؛ البته آن را از بین نبرد، بلکه گسترده و متنوع کرد و در این بدهبستان غذایی، یک تعامل دو سویه وجود داشت. 2-2-1- آداب غذاخوردن پادشاهی در ایران اقتضا میکرد که آداب و آیینهای خاصی هنگام غذاخوردن وضع کنند. این آداب پادشاهی با ورود تغذیۀ ایرانی به میان اعراب نیز تقلید شد که به نمونهای از آنها اشاره میشود. مسعودی مینویسد: «کیومرث نخستین کسی بود که بفرمود هنگام غذاخوردن آرام گیرند تا طبیعت،کام خود بگیرد و تن را با غذایی که بدان میرسد، اصلاح کند و جان آرام گیرد؛ زیرا وقتی انسان در ضمن غذاخوردن به چیزی اشتغال ورزد، قسمتی از تدبیر او متوجه جایی شود که خاطر به آن داده و این نقوس حیوانی و قوای انسانی را زیان رساند» (مسعودی،1381: 216- 217). ایرانیها هنگام صرف طعام سکوت را رعایت و از پرخوری دوری میجستند، این شیوۀ غذاخوردن در بین اعراب و بعد از ظهور اسلام نیز رایج شد (نیکنام، 1385: 170). سفرۀ شاهانۀ ایران رنگین و تجملاتی بود و آداب سفرهداری آنها راحت به نظر نمیرسید. این شیوۀ زندگی پُرتجمل بعد از دورۀ کوتاه خلفای راشدین، که حکومت اسلامی به دست امویان و عباسیان افتاد، در دربار آنها رایج شد (مسعودی، 1374 :37-34 ). بنابراین هنر آشپزی ایرانیان باعث شد که عباسیان به این هنر ایرانی دلبستگی پیدا کنند و برای پختن غذا از انواع گوشت، سبزیجات، نان و حبوبات استفاده کنند (فقیهی، 1373: 684). آشپزی بسیار پیشرفتۀ دربار خلفا، بهخصوص امویان و عباسیان، از مکتب غذای ایران قدیم سرچشمه میگرفت که مواد و مصالح و اصطلاحات آن در میان اعراب سابقه نداشت، بلکه مختص ایرانیان بود (ابن طقطقی، 1360: 312). ارتباط به اشاعۀ فرهنگ غذایی منجر میشد؛ بنابراین یکی از آداب غذاخوردن پادشاهان ایرانی این بود که قبل از غذاخوردن دستها را میشستند (لندور، 1388: 314). هرچه اسلام بیشتر گسترش مییافت، زندگی اعراب بیشتر تحت تأثیر تمدنهای همجوار قرار میگرفت؛ بنابراین سنت دستشستن قبل و بعد از غذاخوردن ایرانیان از طرف اعراب پسندیده شد؛ بهطوری که اعراب غالباً در دورۀ عباسیان پیش از دستبردن به طعام، دستها را در لگن میشستند. «گویند در ضیافتی به افتخار مأمون، یکی از مهمانان دست خود را پس از شستن به چیزی زد و مأمون از او خواست تا بار دیگر دستش را بشوید» (مناظر احسن، 1383: ۱۶۴). ایرانیان دست آلوده به خوراک را زشت میدانستند و از ابزاری مانند کارد، قاشق و چنگال استفاده میکردند. به هنگام غذاخوردن اصلاً حرف نمیزدند و یا دستانشان را در نوشیدنی فرو نمیبردند (دینکرد، 56:1396-52). بهطوری که در بین زرتشتیان جنس ظروف غذاخوری باید از طلا، نقره، آهن، سنگ و گل با لعاب میبود (نودهی، 387:1392). اگرچه اعراب سبک و ابزار غذاخوردنِ ایرانیان را تقلید کردند، اما درباریان و اشراف عرب چون توانایی لازم در انجام امور دیوانی و تشریفات درباری را نداشتند، این امر باعث اعتراض و نارضایتی برخی از حکمای مسلمان میشد. از سلیمان بن عبدالملک نقل شده است که ایرانیان بعد از هزارسال حکومت یکساعت به ما نیازمند نیستند، ولی اعراب بعد از یکصدسال حکومت هنوز به آنها نیاز دارند (رضایی و همکاران، 1389: 50). ایرانیان باستان برای غذاخوردن مبنا و اصول اخلاقی داشتند، این آداب بهواسطۀ ارتباط بین دو جامعه موردپذیرش اعراب قرار گرفت و تأثیر دوطرفه داشت؛ بهطوری که در جاهایی نیز ایرانیان تحت تأثیر آداب اعراب مسلمان قرار گرفتند. این ارتباط و تبادل فرهنگی، بیانگر آن است که یک فرهنگ و تمدن برای شکوفایی خود از چند فرهنگ اشاعه میشود. 2-3-1- لباسپوشیدن لباسپوشیدن و ظاهری آراسته نزد ایرانیان از دیرباز اهمیت ویژهای داشت و همیشه دارای سبک و اسلوب خاصی بود. همجواری و ارتباطی که بین اعراب و ایرانیان بود، باعث شد که پوشش ایرانی از طرف اعراب اقتباس شود؛ بهطوری که در سالهای نخست اسلام ازجمله تنپوش ایرانی، «مستقه[15]» بود که حضرت رسول اکرم (ص) مستقهای داشت و بعد از ایشان، عمر خلیفۀ مسلمانان هنگام اقامۀ نماز نیز مستقهای بر دوش میانداخت (جوالیقی، 1960: 3). شلوار و تنبان ازجمله البسهایاند که خواستگاه آنها ایرانی است. هرچند اشراف و حکام عرب از پوشیدن آن امتناع میکردند، اما هنگام جنگ از این نوع لباس استفاده میکردند (زرینکوب، 1363: 59). چون جنگها بین دو جامعۀ درگیر جنگ ارتباط برقرار میکند، این ارتباط باعث اشاعۀ فرهنگها میشود که ممکن بود این اقتباس بر اثر نیاز باشد (صالحی امیری، 1395: 44-47). شاهان و امرای عصر ساسانی، اغلب سر خود را با نیمتاج زینت میبخشیدند و کلاهی سیاهرنگ به نام «قلنسوه[16]» بر سر مینهادند. این کلاه نزد مردم ایران اهمیت ویژهای داشت و نزد شخصیتهای برجستۀ کشوری و لشکری بسیار با ارزش بود (بلاذری، 1397: 212 ؛ اصطخری،138:1397؛ اشپولر، 1386: 416-415). عدهای اعتقاد دارند که تغییر فرهنگی با انتقال پوشاک شکل میگیرد و با تغییر فرهنگ پوشاک مردم یک جامعه، زندگی اجتماعی نیز تغییر میکند (شریعتزاده، 1369: 41). از این رو در بین خلفای عباسی، منصور به سبک لباسپوشیدن ایرانیان علاقۀ وافری داشت .او نخستین خلیفۀ عباسی بود که کلاه ایرانی بر سرگذاشت )طبری، 1394 :371). جانشینان و رعایا از او سرمشق گرفتند و به سبک ایرانی کلاه میپوشیدند، او به دربار و تمام کارگزاران خود در سراسرحکومت اسلامی دستور داد ملبس به لباس ایرانی باشند (ضیاپور، 1343: 162-167؛ امین1377: ۱۱۲). به عقیدۀ کاریک، لباس جنبۀ پویا از یک فرهنگ است و تحولات در عرصۀ لباس، متأثر از شرایط پیرامونی و اجتماعی است ((CraiK:1994:46 . نیروهای نظامی وقتی به سرزمین دیگر تهاجم و با مردمان سرزمین مغلوب ارتباط برقرار میکردند، بهدلیل نیاز به بعضی از آداب، نوع لباس را اقتباس میکردند و بعدها این پوشش توسط همین نظامیان به جامعه تسری پیدا میکرد. بنابراین خفتان ازجمله جامۀ جنگی معمول ایران بود که از جنس پشم یا از پارچۀ نازک ابریشمی بود (فقیهی، 1373: 341). این سبک و سیاق لباسپوشیدن دربار ایرانیان، بین خلفا نیز تداوم یافت؛ بهطور مثال، «خفتان» در بین خلفای و امرای عباسی رایج بود (ابن جوزی، 1412ق: 136). عربها با الگویبرداری از ایرانیان بهخصوص اشراف و درباریان، شلوار، جوراب و «طیلسان[17]» و چکمه میپوشیدند (طبری، 1394: 627). همچنین، دربارۀ زیاد بن ابیه، نقل شده است که «به عادت و رسوم ایرانیان قبای حریر میپوشید و چکمههای ساخت بصره به پا میکرد» (جاحظ، 1392: 115). پوشش بارزترین عنصر و نماد فرهنگ هر جامعه است. با توجه به همین اصل، پادشاهان و اشراف ایرانی برای آراستگی ظاهر همیشه لباسهای پرزرق و برق گرانقیمت و گلدوزیشده میپوشیدند. سلیمان بن عبدالملک به تقلید از پادشاهان ایرانی، خود را به لباسهای گرانقیمت و پر زرق و برق آراسته میکرد، حتی اجازه نمیداد که خدمتگزاران و حتی مأموران آبدارخانه در دربار خلافت با لباس عادی نزد او حاضر شوند و میبایست به شیوۀ ایرانیان آراسته و هنگام شرفیابی، لباس مخصوص و رنگین میپوشیدند؛ از این رو تجملپرستی در دربار خلافت کمکم به دیگر شهرها سرایت کرد و پوشیدن این لباسها در یمن، کوفه و اسکندریه نیز معمول شد (مسعودی، 1381،175). وقتی جامعۀ عرب نوع و آداب لباسپوشیدن ایرانیان را اقتباس کردند، این پوشش و شکل و بها و نمادهای آن نهتنها برای مصرف، یکی از شاخصهای جایگاه اجتماعی و نشانهای برای وجه تمایز اجتماعی نیز شد ) 2005: 324،(Veblen . با مطالعۀ تاریخ هر منطقه، به تغییری پی خواهیم برد که در لباس و پوشش بر اثر اشاعه و تأثیرپذیری ایجاد شده است، البته این تغییرات در فرهنگی بیشتر نمود پیدا میکند که ضعیفتر است. به باور بوآس، انسانشناس آمریکایی، هرچه یک فرهنگ قدمت و انسجام فرهنگی بیشتری داشته باشد، عناصر آن فرهنگ بیشتر اشاعه پیدا میکند (ریویر، 1391: 149). بر این اساس، فرهنگ جامعۀ ایرانی به دلیل داشتن تنوع و آداب پوشش درخور توجه بود. اعراب چون ارتباط مستقیم با جامعۀ ایرانی داشتند، به فرهنگ لباسپوشیدن ایرانیان گرایش پیدا کردند و این تبادل فرهنگی در جاهای دوسویه بود و با گسترش اسلام، بعضی از آیینهای پوشش اسلامی هم وارد فرهنگ جامۀ ایران شد. نتیجهگیری درکلیۀ جوامع اشاعۀ فرهنگ تحت تأثیر دو عامل«تمایل» و «ارتباط» بوده است که هرگاه فرهنگها در مجاورت جغرافیایی، تجارت، مراودۀ دیوانی و جنگ با هم قرارگیرند، بیشتر تحت تأثیر یکدیگر قرار میگیرند. هر فرهنگی که راهحل بهتری را برای حل مسائل و دستیافتن به ابزار بهتر فرهنگی ارائه دهد، بیشتر اقتباس میشود. یافتههای این پژوهش نشان میدهد که تأثیر فرهنگ و سنن ایرانی بر اعراب و چگونگی اقتباس آنها از این آداب و سنن براساس اشاعۀ فرهنگها، بهدلیل همجواری جغرافیایی و ارتباط مستقیم بهبهخصوص و داد و ستد باعث شد که اعراب پیش از اسلام با آداب و سنتهای ایرانی ازجمله: تفریح وسرگرمی، خوراک وپوشاک آشنا شوند و ضعف فرهنگ خود را با اقتباس از فرهنگ دیگر اصلاح کنند. با گسترش اسلام، ارتباط مستقیم آنها ازطریق جنگ و حضور دبیران ایرانی در دیوانها بیشتر و تنگاتنگ شد. این ارتباطها منجر شد که خلفا و اشراف بهطور خاص و اعراب بهطور عام، تحت تأثیر وسایل و شیوههای سرگرمی، پوشش و غذای اندرونی حکام ایرانی قرارگیرند؛ بهطوری که از سبک زندگی مبتنی بر سادهزیستی خلفای راشدین فاصله گرفتند. این علاقه به تجملات و اشرافیگری از عصر امویان شروع و در دورۀ عباسیان بیشتر شد که در تضاد با اعدالت اجتماعی و مشی سادهزیستی مکتب اسلام و پیشوایان دینی بود و خود از آثار منفی اشاعۀ فرهنگی است. حضور دبیران ایرانی در دیوانهای عصر عباسی، رابطۀ دوستی بین تشکیلات خلافت و طبقۀ متماز ایرانی و همزیستی مشترک بین دو فرهنگ باعث شد که آدابی ازجمله: تفریح و سرگرمی، خوراک و پوشاک و آداب مربوط به آنها بیشتر از هر زمان دیگر اقتباس شود. [1]. Kultur Complex [2]. Kultur Historische [3]. fritz Craebner [4]. Wilhelm Schmidt [5]. Suljan [6]. chatrang nemak [7]. Dabshlm [9]. Nassab [10]. Barjas [11]. Bandagh [12]. Jalaiq [13]. Cold cuts یخنی: گوشت پختۀ سردشده، آبگوشت ساده یا غذای پخته که آن را برای روز مبادا ذخیره میکردند. [14] . Skebaj سکباج: معرب سکبا و نوعی از آش است که از سرکه و گوشت و ادویۀ خوشبو و نبات درست میشود. گاهی میوۀ خشک را هم به آن اضافه میکنند. [15]. Mastageمستقه: پوستین آستیندراز. [16]. qalanasuh [17]- Tilsan طیلسان: ردا، جامۀ بلند و گشاد | ||
مراجع | ||
. آدامسون، هوبل؛ جیمزپیپلز؛ گریگ بایلی؛ جان بتی؛ رالف گریلو (1390)، انسانشناسی فرهنگی، ترجمۀ نعمتالله فاضلی، تهران: آراسته.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,632 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 658 |