تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,649 |
تعداد مقالات | 13,393 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,186,178 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,069,403 |
توصیف تجربۀ زیستۀ فرزندان والدین دچار طلاق عاطفی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش های راهبردی مسائل اجتماعی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 7، دوره 10، شماره 4 - شماره پیاپی 35، دی 1400، صفحه 117-140 اصل مقاله (2.09 M) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/srspi.2022.128286.1693 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دنیا جعفرزاده1؛ آسیه شریعتمدار* 2؛ علی قرهداغی3 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1کارشناسی ارشد مشاوره خانواده، گروه مشاوره، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2استادیار، گروه مشاوره، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3استادیار، گروه علوم تربیتی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه تبریز، تبریز، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
طلاق عاطفی نوعی از نابهنجاری است که درسطح کوچک، اساس خانواده و دربُعد وسیعتر، جامعه را درگیر میکند؛ از این رو، بررسی و توصیف تجربۀ زیستۀ فرزندان طلاق عاطفی ضرورت خاصی دارد. هدف پژوهش حاضر توصیف تجربۀ زیستۀ فرزندان والدین دچار طلاق عاطفی است. در این پژوهش از رویکرد پژوهش کیفی با روش پدیدارشناسی توصیفی استفاده شده است. ۱۲ نفر از نوجوانان و جوانان واجد شرایط بهروش هدفمند و گلولهبرفی انتخاب شدند. جمعآوری اطلاعات با مصاحبههای نیمهساختاریافته و تجزیهوتحلیل آنها بهروش تحلیلمضمون صورت گرفت. یافتهها به استخراج ۹۶ مضمون فرعی و ۱۳ مضمون اصلی ازجمله: خلأ ارتباطی و عاطفی فرزندان، غوطهوربودن خانواده در هیجانهای منفی، آشفتگیهای روانی فرزندان، مشکلات الگوپذیری و شیوههای مقابلۀ فرزندان با فشار روانی منجر شد. نتایج بیانگر آن است که دراثر کارکرد ناسالم خانوادههای دچار طلاق عاطفی، فرزندان بهجای اینکه خانواده را پناهگاهی آرامشبخش بدانند، آن را عامل آشفتگی و تنش قلمداد میکنند؛ بنابراین توصیه میشود ضمن آگاهیبخشی به والدین از اثرهای سمی طلاق عاطفی در راستای توانمندسازی و ارتقای سرمایههای روانشناختی فرزندان طلاق عاطفی نیز اقدام شود. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
طلاق عاطفی؛ تجربههای زیسته؛ نوجوانان؛ فرزندان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه و بیان مسئله بیشتر روانشناسان، جامعهشناسان و آسیبشناسان به کارکرد خانواده و اهمیت سلامت آن در بهداشت روانی و بهروزی جامعه تأکید داشتهاند (Bastaits et al., 2018:100). اثرهای کارکرد خانواده بر رفتارها، باورها و احساسهای اعضای خود باثبات است (آماتون و کیت، ۲۰۱۱؛ بهنقل از خدادادی و کلائی، ۱۳۹۹: ۶۲). نحوۀ نگرشها، بازخوردهای اجتماعی، آمادگی و توسعۀ مهارتهای اجتماعی اعضای خانواده درسایۀ کیفیت روابط درون خانواده شکل میگیرد که پایه و اساس آن رابطۀ زنوشوهری است (افروز، ۱۳۸۹: ۲). پیشدرآمد و سنگبنای یک خانوادۀ تعالیبخش بر پیوندهای عاطفی و اعتماد متقابل زوجین استوار است که چنین رابطهای آرامش را نهتنها برای زنوشوهر، برای کل خانواده به ارمغان میآورد (Weibe & Johnson, 2017:67)؛ بنابراین نهاد خانواده نقش پراهمیتی در شکلگیری و پرورش شخصیت فرزندان و سازگاریهای بعدی آنها دارد (D'Onofrio & Emery, 2019: 100). اگرچه بیشتر زوجین با قصدداشتن زندگی بادوام پا به عرصۀ ازدواج میگذارند، اهداف فردی، رابطهای، علایق و رویاهای آنها میتواند بهطرز چشمگیری تغییر کند و منجر به انحلال رابطه شود که بیشتر به آن طلاق گفته میشود (Roper et al., 2020:250)؛ البته ناکامی همسران در زندگی زناشویی تنها در آمار طلاق رسمی منعکس نمیشود (بخارایی، ۱۳۸۶: ۶۴). طلاق به به دو دسته تقسیم میشود: طلاق آشکار یا قانونی که در آن زوجین بهطور رسمی از یکدیگر جدا میشوند و طلاق پنهان یا عاطفی که زوجین در آن بنابه ضرورت و اجبار، باهم زندگی میکنند. به این گونه طلاق، طلاق خاموش هم گفته میشود و تعدادی از صاحبنظران آن را اولین مرحله در فرآیند طلاق قانونی دانستهاند (پروین و همکاران، ۱۳۹۱: ۱۲۰)؛ بنابراین بهخاطر ثبتنشدن آن، آمار دقیقی از آن در کشور وجود ندارد؛ گرچه در برخی از متون میزان آن دوبرابر طلاق قانونی برآورد شده است (بخارایی، ۱۳۸۶: ۶۴). طلاق عاطفی[1] از دو واژۀ عاطفی و طلاق بهمعنای لفظی رهاشدن و جدایی ترکیب شده است (بهرهگیر، ۱۳۹۸: ۴۰) و بهطور کامل، نامحسوس، تدریجی و بدون آگاهی زنوشوهر باعث نابودی رابطه میشود (Hashemi & Homayuni, 2017: 632). طلاق عاطفی بیانگر رابطهای است که در آن زنوشوهر بهجای حمایت از همسر بهدنبال یافتن دلیل برای متهمکردن یکدیگر به کوتاهی، ناکامکردن و نابودی عزتنفس یکدیگر هستند (Silveira, 2016: 23) و چهبسا شاید مهمترین نوع طلاق باشد؛ زیرا نشاندهندۀ اختلال دررابطۀ زنوشوهری است که فاقد عشق و علاقه به یکدیگرند. این نوع طلاق زمانی شروع میشود که پیوند و وابستگی عاطفی گسسته شده است و زوجها منگویی را به مابودن ترجیح میدهند (بهرهگیر، ۱۳۹۸: ۱۷) و جاذبه و اعتمادشان را به یکدیگر از دست میدهند (لعلزادهکندکلی و همکاران، ۱۳۹۴: ۱۰۲). سردی روابط احساسی و عاطفی بر تمام ابعاد، اعم از رابطۀ جسمی، روحی و کلامی اثر میگذارد (غلامرضایی، ۱۳۹۷: ۶۲۰). در این صورت، هماتاقیها جای خود را به تکاتاقیها میدهند. ارتباط کلامیشان کوتاه میشود و چهبسا در مواردی جای خود را به یادداشتهای کوتاه میدهند و هرچند در محیطهای اجتماعی میکوشند بهموضع مهربانانهای تظاهر کنند، در خلوت، هریک در عالم بیکسی به سر میبرد. احساس عاطفی همگرایی جای خود را به دگرگرایی، سکوت و ارتباطی غمزده میدهد (شیخاوندی، ۱۳۹۰). در این زندگیهای خاموش کمشدن بدهبستانهای عاطفی و سردی روابط به حدی است که زوجین احساسهایی چون ناامیدی و نارضایتی را تجربه میکنند (De jong Gierveld et al., 2009: 498 ). این نوع از نابهنجاری در نظام خانواده به جدایی مکانی زوجین منجر نمیشود؛ چون بنابه دلایل و ملاحظههای فردی و اجتماعی، زنوشوهر همچنان در یک محیط و در زیر یک سقف به اجبار درکنار هم به زندگی میکنند؛ اما خلاء عاطفی موجود باعث احساس انزوا در زوجین میشود؛ زیرا بین زندگی با همسر و تنها زندگیکردن تفاوت آنچنانی وجود ندارد (صفاییراد و وارستهفر، ۱۳۹۰: ۸۸). در خانوادههای دچار طلاق عاطفی تنها ساختار بیرونی خانوادهای حفظ میشود که از درون تهی است. فرزندان خانواده نیز متحمل آسیبهایی میشوند. درواقع، دامنۀ اثرهای طلاق بر فرزندان بهحدی است که فرزندان با تجربۀ طلاق، والدین را «قربانیان بیوکیل» مینامند (Stokkebekk, 2019: 108) طبق نتایج پژوهشهای متعدّد، طلاق عاطفی خطرناکتر و آسیبزنندهتر از طلاق رسمی است. به عبارتی، آثار و عوارض منفی جسمی، روانی، اخلاقی و اجتماعی ناسازگاری زوجین دچار طلاق عاطفی بیشتر از خانوادههایی است که در آنها زوجین بهطور رسمی از یکدیگر جدا شدهاند (دهقانیتفتی و همکاران، ۱۳۹۸: ۱۰۱). اثر مستقیم این جنس از تعاملهای منفی عاطفی برروی کودکان بهصورت سبکهای فرزندپروری غلط، ارتباطهای نامتعارف و مسموم، تعارضهای درونفردی و عملکرد ناکارآمد خانواده نمایان میشود (Yaghoubi et al.‚ 2019: 111). مفهوم طلاق عاطفی با اختلافها، ناسازگاریها و تعارضهای زناشویی گره خورده است (Mousavi & Rahiminejad‚ 2015: 13). تعداد بسیار معدودی از زوجین ناسازگار درصدد درمان و دریافت کمک حرفهای برمیآیند که نتیجۀ آن پرورش کودکان آسیبدیدهای با تکرار روابط کجدار و مریض و شبیه والدینشان هستند. روابطی که در آن مکانیزمهای ناپخته، رفتارهای بیمارگون و نامنعطف را از خود به نمایش میگذارند (Straus, 2019: 6). بهطور خلاصه، محققان بیشتر بهدنبال اثرهای طلاق رسمی بودند و علل و پیامدهای آن را بررسی کردهاند؛ برای نمونه، نتایج بهدستآمده از واکاوی مشکلات روانی-تربیتی فرزندان طلاق رسمی حاکی از آن بود که مشارکتکنندگان مشکلاتی ازقبیل پرخاشگری، احساس تنهایی، استرس و اضطراب، حس حسادت، وسواس، آشفتگی فکری، تجربۀ تروما روانی، ناکامی، خودکشی، احساس گناه، افسردگی، بیتوجهی، ضعف درسی، افت تحصیلی، نابهنجاریهای رفتاری، محیط نامناسب، و دغدغه مالی را تجربه کردهاند (شیخله، ۱۴۰۰: ۱). در تحقیقی کیفی با هدف شناسایی واکنشهای روانشناختی پسران به طلاق رسمی والدینشان، تجزیهوتحلیل مصاحبهها به دو طبقۀ اصلی شامل واکنشهای عاطفی (احساس تسکین، اندوه، خشم) و رفتاری (پختگی، عملکرد تحصیلی و مشکلات رفتاری) انجامید (حاجیحسنی و همکاران، ۱۳۹۴: ۳۱۴). همچنین، محققان در مطالعهای کیفیِ مصاحبه با نوجوانان آفریقایی درزمان طلاق والدینشان به این نتیجه رسیدند که آنها احساسهایی ازقبیل شوک، حیرت و سردرگمی، ناراحتی، خشم، فقدان، خیانت، طرد و رهاشدگی و احساس حقارت را تجربه کردهاند. ازطرفی، این مطالعه نشان داد که برخی از این نوجوانان پس از جدایی والدینشان نوعی احساس راحتی و آسودگی داشتند؛ زیرا طلاق بهمنزلۀ پایان تعارضها و خلاصییافتن از وضعیت نابسامان فعلی بود (Bojuwoye & Akpan‚ 2009). در مطالعات خارجی باتوجه به فضای اجتماعی و فرهنگی حاکم بر آن جوامع، پژوهشگران به موضوع طلاق عاطفی کمتر و بیشتر به نارضایتی زناشویی و اثر آن بر انسجام خانواده یا پیامدهای طلاق قانونی برروی زوجین و فرزندان توجه کردهاند. این در حالی است که هر نابهنجاری که کارکرد خانواده و اعضای آن را هدف قرار دهد، حائز اهمیت و نیازمند تأمل و بررسی است و طلاق عاطفی هم یکی از این آسیبهاست (Kooshki et al.‚ 2019: 1) که در تحقیق فراتحلیلی اسفندیاریفر (1397) میزان شیوع آن دربین زوجین ایرانی ۳۹.۶ درصد برآورد شده است. یکی از دلایل اصلی که خانوادهها طلاق عاطفی را به طلاق رسمی ترجیح میدهند، ترس و نگرانی از آسیبهای طلاق رسمی برای فرزندانشان است. این در حالی است که نخستین قربانیان خانوادههای دچار طلاق عاطفی هم فرزندان به شمار میآیند؛ اما خانوادهها از این حقیقت غافل هستند که طلاق عاطفی آسیبهایی زیانبارتر از طلاق رسمی و قانونی دارد. با این حال، در ایران تا حدودی هیچ پژوهش مکتوب و منتشرشدهای وجود ندارد که در آن طلاق عاطفی از نگاه فرزندان بررسی شده باشد. فرزندانی که مسائلشان از جوانب مختلف ازدید پنهان مانده است و خلأ شناخت در مسائل آنها وجود دارد. با درنظرگرفتن مطالب فوق اهمیت و ضرورت پژوهش حاضر از چند زاویه بررسی میشود. نخست اینکه که بهکمک شناسایی نقاط ضعف، مسائل و خلاءهای احتمالی در لابهلای تجربههای گفتهنشدۀ فرزندان والدین دچار طلاق عاطفی، مشاوران و متولیان امر پرورش قادر خواهند بود، علاوهبرآگاهی از مسائل این افراد، در مدرسه و دانشگاه نیز از مشکلات فردی مانند افسردگی، اضطراب و گرایش به مصرف مواد بکاهند. در راستای پیشگیری از مشکلات درسطحهای اجتماعی و خانوادگی، پژوهش حاضر مانند چراغراهی برای مداخلههای بههنگام است تا از ورود نوجوانان و جوانان به روابط و ازدواجهای زودهنگام و طلاقهای احتمالی بعدی جلوگیری شود. با شناسایی نوجوانان و جوانان خانوادههای دچار طلاق عاطفی در مدرسه و دانشگاه و با اتکا به نظریههای سیستمی میتوان وضعیت خانواده و اعضای آن را بهبود بخشید. درنهایت، تلاشگران حوزۀ سلامت با شناخت عمیقتر این موضوع میتوانند سرمایههای روانشناختی این افراد را ارتقا دهند تا علاوهبر رشد توانمندیهای درونیشان درغلبه بر مشکلات و بهبود مناسبات اجتماعی و خانوادگی آرامش و کیفیت زندگی سالم را داشته باشند و کمتر تحتتأثیر وقایع بیرونی و تغییرناپذیر قرار بگیرند. باتوجه به درگیری خانوادههای ایرانی با این پدیده و شایعبودن دوبرابری آن درمقایسه با طلاق قانونی، بررسی جهان درونی افراد و تحقیقهای کیفی در این زمینه لازم و ضروری آمد. تجربههای فرزندان طلاق عاطفی از وضعیتشان وابسته به فرد و اختصاصی است؛ بنابراین با پژوهش کمّی نمیتوان ابعاد گوناگون مسئله را بررسی کرد. درواقع، جای خالی تحقیقهای کیفی با رویکرد اکتشافی بیشتر احساس میشود که مستلزم مصاحبههای عمیق برای شناخت ابعاد پیدا و پنهان طلاق عاطفی است. از آنجا که سازهگراهای اجتماعی برخلاف عینیگراها بر این باورند که هیچ واقعیت عینی وجود ندارد و آنچه موجود است، فقط سازۀ ذهنی افراد است؛ بنابراین در پژوهش حاضر کوشش شده است، درک هرفرزند که ممکن است متفاوت از دیگری باشد، بهلحاظ پدیدارشناختی بررسی شود. در پدیدارشناسی آگاهی و تجربۀ یک یا چندفرد از یک پدیده با تمرکز بر ویژگیهای منحصربهفرد تجربۀ شخص توصیف میشود؛ بنابراین هدف در پژوهش حاضر آن است که با مطالعۀ دنیای درونی فرزندان یا به بیانی دیگر، تجربۀ زیستهشان، طلاق عاطفی از دریچۀ نگاه آنها شناسایی شود تا بهدنبال آن به درکی عمیقی از معنای ذهنی آنها رسید. بر همین اساس محقق در پژوهش حاضر با هدف غنابخشیدن به دانش موجود بهدنبال پاسخ به این سؤال است که تجربۀ زیستۀ نوجوانان و جوانان از فرآیند طلاق عاطفی والدینشان چگونه است؟
نظریۀ مثلث عشق رابرت استرنبرگ[2] (1986)، برای عشق سه مؤلفۀ تعهد (بُعد شناختی)، صمیمیت (بُعد عاطفی)، شور و اشتیاق (بُعد انگیزشی و فیزیولوژی) قائل است. بنابر ترکیب این سه مؤلفه هشت نوع رابطه مشخص میشود. استنبرگ، دو نوع رابطه از هشت نوع رابطۀ تعریفشده، یعنی عشق تهی (تعهد بدون صمیمیت و اشتیاق جنسی) و عشق ابلهانه (تعهد و اشتیاق جنسی فاقد صمیمیت) را طلاق عاطفی میخواند (نوکس و اسکاچ، 1385: ۱۰۳).
نظریۀ سیستمی کیفیت زناشویی مارکز (1989) با نگرش سیستمی معتقد است یک فرد متأهل زاویۀ درونی، زاویۀ همسر و زاویۀ سوم دارد. زاویۀ درونی توجه به خود و خواستههای فردی مانند دستیابی به ارتقا شغلی و تحصیلی و درکل، اولویت قراردادن موفقیت و پیشرفت فردی را در برمیگیرد. زاویۀ دوم شامل توجه به همسر، علایق، نیازها و خواستههای اوست؛ اما نقطۀ تمرکز زاویۀ سوم اهمیتداشتن هرچیزی یا شخصی بهجزء همسر است؛ بنابراین کیفیت زندگی زناشویی بهنحوۀ سازماندهی این سه زاویه ازسوی فرد متأهل بستگی دارد؛ یعنی اگر سازماندهی به قدری منظم باشد که فرد متأهل به هر سه زاویه اشراف و توجه یکسان داشته باشد، زندگی متعادل است و کیفیت زناشویی بالایی دارد؛ اما اگر تمام توجه فرد معطوف به یک زاویه و بیتوجه به سایر زوایا باشد، فرد کیفیت زناشویی پایینی دارد. مارکز هفت الگوی کیفیت زناشویی را معین میکند که شامل سه الگوی کیفیت زناشویی پایین و چهار الگوی کیفیت زناشویی بالاست. یکی ازالگوهای کیفیت زناشویی پایین الگوی جدایی است که در آن افراد با زاویۀ سومشان درآمیخته و از زاویۀ همسری فاصله میگیرند. درحالت طلاق عاطفی دو زاویۀ درونی و سوم برجسته میشود و اهمیت پیدا میکند که از پیامدهای آن میتوان توجه به خود، شغل، موقعیتها و نیازها، فرزند، دوستان و اطرافیان به استثنا همسر اشارهکرد. زناشوییهای جدا، باوجود پایینبودن کیفیت میتوانند بسیار باثبات و طولانی باشند (مارکز، ۱۹۸۹ به نقل از دهقانیتفتی و همکاران، ۱۳۹۸).
نظریۀ طلاق عاطفی کسلر ازدیدگاه کسلر[3] (1975) مرحلۀ اول جدایی زوجین با دلسردی و سرخوردگی آنها از رابطۀ زناشویی است که با تداوم این روند زوجین احساسها و عواطفشان را به یکدیگر انکار و از انجامدادن وظایف و تعهدهای زناشویی به یکدیگر امتناع میکنند که این امر باعث جدایی محل خواب و یا صرف غذا بهصورت انفرادی میشود. در مراحل بعد زنوشوهر به یاد خاطرههای شیرین گذشتۀ خود درصدد بهبود شرایط زندگی خود بر میآیند؛ اما نکتۀ مهم اینجاست که زوجین با ورود به مرحلۀ همبسترنشدن و امتناع از تعهدهای زناشویی به یکدیگر رشتههای عشق و محبت بین آنها گسسته میشود و درنهایت، قطع رابطۀ عاطفی و وقوع طلاق عاطفی صورت میپذیرد (طیارپور، ۱۳۹۵).
پیشینۀ پژوهشی یافتههای تحقیق توصیفی-مقایسهای انجامشده ازسوی مددی و همکاران (۱۳۹۹) با هدف مقایسۀ سلامت عمومی و اختلال در فرزندان دختر خانوادههای طلاق رسمی، طلاق عاطفی و همتایان عادی برروی ۲۰۹ دختر مقطع متوسطه در تهران نشان دادند که فرزندان دختر با والدین دچار طلاق عاطفی سلامت عمومی کمتری دارند. اختلال در فرزندان دختر با والدین طلاق عاطفی بیشتر است. نتیجۀ پژوهش همبستگی دیندار و همکاران (۱۳۹۷) باعنوان «بررسی رابطۀ بین مهارتهای زندگی و طلاق عاطفی» برروی ۳۸۴ نفر نشاندادند که بین مهارتهای زندگی و ابعاد آن با طلاق عاطفی ارتباط معنادار معکوس وجود دارد و ازبین ابعاد مهارتهای زندگی، مهارتهای حل مسئله، ارتباط مؤثر و همدلی بیشترین اثر را در پیشبینی طلاق عاطفی داشتند. یافتههای حاصل از پژوهش کیفی صادقی (۱۳۹۵) دربارۀ طلاق عاطفی و کودکان مقطع ابتدایی بیانگر آن است که ادراک کودکان از طلاق عاطفی والدینشان در پنج مقولۀ اصلی شامل علاقهمندنبودن پدرومادر به یکدیگر، تعاملنداشتن با یکدیگر، بیتوجهی به حلوفصل مشکل، توجه ناکافی به فرزند و نداشتن تعامل مناسب با وی و آسیبهای بهجامانده از کمرنگشدن روابط جای میگیرد. انرژی منفی حاکم بر فضای خانه و خانواده، احساس تنهایی، ترس، امنیت عاطفی متزلزل، بیاعتمادی و یا اعتماد افراطی را در آنها نهادینه میکند. این کودکان بهجای تمرکز بر فرآیند آموزشیشان، دربارۀ زندگی آیندۀ والدین و خودشان دچار تشویش و نگرانی میشوند. این جنس از اضطراب و نگرانی و نامشخصبودن بهشکلهای مختلف در سراسر زندگیشان نمایان میشود. کودکان بهدنبال چرایی رابطۀ غیرصمیمانۀ پدرومادرشان هستند. حاکمی (۱۳۹۴) در پژوهشی پیمایشی باعنوان «بررسی رابطۀ طلاق عاطفی والدین با اختلالهای رفتاری-هیجانی دختران ۷ الی ۱۲ سال دامغان» با نمونهای بالغ بر ۳۸۶ نفر در دامغان به این نتیجه رسید که رفتار پرخاشگرانه و نمرۀ کل اختلالهای رفتاری-هیجانی بهترین پیشبینیکنندۀ طلاق عاطفی است. همچنین، نتایج نشان داد که بین متغیرهای کنارهگیری با طلاق عاطفی ارتباط معنادار وجود ندارد؛ اما بین سایر مؤلفههای اختلالهای رفتاری-هیجانی با طلاق عاطفی ارتباط معنادار بود. نتایج مطالعۀ جاروان و آل-فرهات[4] (2020) برروی ۱۰۰ دانشجوی زن متأهل دانشگاه یارموک واقع در کشور اردن حاکی از آن است که ارتباط منفی آماری معنیداری بین سطح طلاق عاطفی و میزان سرسختی روانشناختی دانشجویان وجود دارد. هرچه سرسختی روانشناختی بالاتر باشد، سطح طلاق عاطفی نیز پایینتر است و بالعکس. افرادی که سرسختی روانشناختی بالایی دارند، با خوشبینی و آرامش عاطفی، تواناییهای شناختی، رفتار سازگارانه و خودکارآمدی بالا شناخته میشوند. مواردی که باعث کاهش اثرگذاری ابعاد طلاق عاطفی میشود. برانر و همکاران[5] (2020) مطالعهای طولی باعنوان «کیفیت روابط زناشویی والدین و دورۀ انتقال کودکان به بزرگسالی» در کشور نپال برروی والدین و فرزندانشان انجام دادند. یافتههای حاصل از مصاحبه با پدرومادرها و بررسی طولی پیشرفت تحصیلی و ازدواج فرزندانشان نشانداد که پویاییهای عاطفی موجود در روابط والدینی، حوزههای متعدد زندگی فرزاندانشان را ازقبیل زندگی اجتماعی، شغلی، خانوادگی و تفریحی تحتتأثیر قرار میدهد. روابط غیرصمیمانه و پرتنش والدین منجر به ازدواج زودهنگام، افت و ترک تحصیل فرزندانشان میشود. ازسویی، فرزندان این خانوادهها بهاحتمال به یک ازدواج اجباری عاری از هرگونه عشق و علاقه تن میدهند و در رابطه با همسر خود توقعهای عاطفی کمتری دارند. هاشمی و همایونی (2017)[6] در پژوهشی ۸۱ کودک ۱۰ الی ۱۲ سالۀ ایرانی را در دو گروه والدین دچار طلاق عاطفی و طلاق قرار دادند. نتایج بهدستآمده حاکی از آن است که فرزندان خانوادههای دچار طلاق عاطفی درمقایسه با همتایان خود در طلاق قانونی ناسازگارترند و متحمل آسیبهای روانی و عواطف منفی بیشتری میشوند. تعارضهای حلنشدنی و مزمن خانوادههای دچار طلاق عاطفی ضمن ایجاد فضایی سرشار از تشویش، تنش و ناسازگاری با افزایش حجم نگرانی به مرور زمان، مهارتهای فرزندپروری سازندۀ پدرومادر را مختل میکند و درنهایت، اثر منفی روی فرزندان خواهد داشت. فرزندان بهاحتمال از مشکلات و وضعیت نابسامان خود و والدینشان آگاهاند. بهخصوص اگر بزرگتر باشند، طلاق قانونی را برای بهبود زندگی خود و پدرومادرشان ضروری میدانند. حیرتآور است اگر اذعان کنیم که چهبسیار والدینی که طلاق قانونی را بهخاطر اثرهای سوء آن روی فرزندانشان قبول نمیکنند. غافل از آنکه نتایج این پژوهش از دلایل و توجیههای آنها پشتیبانی نمیکند. گزارش تحقیقها، اشاره بر این واقعیت دارد که موجود انسان بهخصوص بچهها درحالت کلی، انعطافپذیری و سازگاری بالایی دارند و قادرند خودشان را با شرایط دشوار مثل طلاق والدین وفق دهند. آنچه برای بچهها بهلحاظ روانی دردناک و آسیبزننده است، تحمل جرّوبحثهای حلنشدنی، ناتمام و تلخ والدینشان است؛ چه درکنار هم یا دور از هم زندگی کنند. برزوکی و همکاران[7] (2015) در مطالعهای کیفی با مصاحبۀ ۲۲ زن متأهل در ایران به این نتیجه رسیدند که پدرسالاری (نگرش مردسالارانه به روابط جنسیتی در زندگی روزمره)، تقلیل اهمیت نقش پدر بعد از ازدواج دختر، انفعال زنان (ناشی از هویت وابسته زنان) و تصویر اجتماعی منفی از طلاق از علل اجتماعی طلاق عاطفی محسوب میشوند. چنین مواردی به فرهنگ درون جوامع مختلف وابسته هستند. شیخاوندی[8] (2011) درطی پژوهشی، فراریشدن فرزندان از محیط خانواده، کاهش تعاملهای سازندۀ اعضا و فردگرایی را از عواقب دردناک زندگیهای خاموش و خانوادههای عاری از محبت و صمیمیت میداند که زنوشوهر تقاضای طلاق قانونی نمیکنند. در این راستا فاین[9] (1997) معتقد است که فرزندان در چنین خانوادههایی اغلب خودشان را باعث مجادلههای ناتمام و رابطۀ ناخوشایند والدینشان میدانند و ازین بابت خود را سرزنش میکنند. این قضیه زمانی بیشتر صادق است که بحثوجدل والدین دربارۀ موضوعهایی چون مسائل درسی و مالی بچهها باشد. احساس گناه ناشی از این امر، فشار روانی را برروی بچهها تشدید میکند و باعث عزتنفس پایین، افسردگی و اضطراب میشود.
روششناسی پژوهش رویکرد پژوهش حاضر کیفی است و روش استفادهشده پدیدارشناسی توصیفی است. هدف روش پدیدارشناختی، رسیدن به ادراک و تجربههای افراد از جهانی است که در آن زندگی میکنند (Kafle‚ 2011). پژوهشگر در این نوع از پژوهش، درپی این است که اشخاص مختلف پدیدۀ مدنظر را چگونه درک کنند و معنا بخشند (واله، کینگ ۱۹۷۸ بهنقل از بیابانگرد، ۱۳۹۳). در تحقیق پدیدارشناسی به گفتههای مشارکت کنندگان بهعنوان یک منبع اعتباری دانش توجهشده؛ زیرا ارائه کنندۀ تجربههایشان از پدیدۀ مطالعه شده است و برای رسیدن به تجربۀ ذهنی مشارکتکنندگان مناسب است. مشارکتکنندگان پژوهش شامل نوجوانان و جوانانی است که تجربۀ طلاق عاطفی والدینشان را دارند. محقق در نمونهگیری هدفمند، مختار است نمونهها را بهنحوی برگزیند که مطابق موضوع و هدفهای مدنظر وی باشد. درابتدا، فراخوانی متضمن هدف، شرایط تحقیق و معیارهای مشارکت تنظیم و در شبکههای مجازی (اینستاگرام، گروهها و کانالهای تلگرام و واتسآپ) قرار داده شد. سپس توضیحهای لازم دربارۀ مصاحبهها به مشارکتکنندگانی داده شد که به شناسۀ شخصی محقق مراجعه کرده بودند و باتوجه به شرایط مدنظر آنها محل و زمان مصاحبه (مجازی) تعیین شد. مصاحبهها بهصورت زنده و آنلاین با دو نرمافزار اسکایپ و واتسآپ براساس انتخاب مشارکتکنندگان صورت گرفت. باتوجه به خاصبودن موضوع، دردسترسنبودن آمار دقیق و بیتمایلی افراد به صحبت دربارۀ مسائل خصوصیشان، نمونۀ مدنظر و جمعآوری دادهها، بهشیوۀ گلولهبرفی انجام شد. بدین صورت که مشارکتکنندگانی که با فراخوان مصاحبه شدند، درصورت تمایل، سایر افراد را معرفی میکردند. پایان نمونهگیری نیز با قاعدۀ اشباع نظری صورت گرفت. براساس همین قاعده نمونهها و تحلیل دادهها تا جایی ادامه پیدا کرد که مصاحبه با افراد جدید دربرگیرندۀ اطلاعات تازهای نبود و تا حدودی تکراری بود. پس از اشباع برای اطمینان، مصاحبه تا دو نفر دیگر ادامه یافت. درنهایت، تعداد مشارکتکنندگان در پژوهش به ۱۲ نفر رسید و مصاحبه با هر فرد بهطور میانگین، ۹۰ دقیقه طول کشید. تعداد مشارکتکنندگان شامل ۱۰ دختر و ۲ پسر و میانگین سنی آنها ۰۸۸/۲۴ و بازه سنی آنها بین ۱۸ تا ۳۰ بود. اطلاعات جمعیتشناختی مشارکتکنندگان در جدول 1 آمده است.
جدول 1- اطلاعات جمعیتشناختی Table 1- Demographic information
معیارهای ورود به نمونه شامل موارد ذیل است: ۱- دختران و پسران نوجوان (در سنین آخر نوجوانی، یعنی ۲۱-۱۸ سال) و جوان (۲۱-۳۰ سال) که تجربۀ مرتبط با هدف پژوهش را داشتند. گفتنی است، انتخاب سن انتهایی نوجوانی، بهدلیل ملاحظههای اخلاقی در احتمال ایجاد آسیب عاطفی دراثر مصاحبه دربارۀ روابط والدین، پیشبینی موافقتنکردن احتمالی والدین و مشکل در گرفتن رضایت آگاهانه از آنان بوده است. ۲- مجردبودن مشارکتکنندگان ۳- باهم زندگیکردن والدینشان ۴- پاسخ مثبت مشارکتکنندگان بالقوه در تحقیق به سؤالهای اولیه سرندکردن خانوادههای دچار طلاق عاطفی والدین در وهله نخست برای سرندکردن مشارکتکنندگان، مصاحبۀ اولیهای براساس پیشینۀ پژوهشی و نشانگان و ابعاد طلاق عاطفی اشارهشده در پرسشنامۀ ایرانی طلاق عاطفی هنجارشده ازسوی محمدی و همکاران (۱۳۹۵) صورت گرفت. به دو نمونه از سؤالهای مصاحبۀ سرند در ذیل شده است.
ابزار اصلی استفادهشده برای گردآوری دادهها، مصاحبۀ نیمهساختاریافته بود که براساس هدف مشخص و برای کسب اطلاعات معینی از مصاحبهکننده شروع شد و متمرکز بر محتوایی بود که ازسوی اهداف تحقیق مشخص شده بود. محقق براساس این روش با انعطافپذیری سؤالها را براساس پاسخهای مصاحبهشونده، تدوین کرد. برخی از سؤالهای اصلی مصاحبه عبارت است از:
بهدنبال سؤالهای اصلی و برای توضیح بیشتر مشارکتکنندگان از ادراک خود، سؤالهای تکمیلی پرسیده شد. برای تجزیهوتحلیل دادهها روش تحلیل تماتیک (مضمون) براون و کلارک به کار گرفته شد. این نوع تحلیل علاوهبر اینکه خود یک روش مستقل تحلیلی است، میتواند در روشهای تحلیلی دیگر نیز به کار رود (فلدینگ و فلدینگ، 198۶؛ گابریو، 1998 به نقل از محمدپور، ۱۳۹2). مراحل تحلیل تماتیک شامل شش مرحلۀ نزدیکشدن به دادهها، تولید کدهای اولیه، جستوجوی تمها، مرور و بازبینی تمها، تعریف و نامگذاری تمها و تهیۀ گزارش است. همچنین، برای دستیابی به پایایی دادهها پس از کدگذاری، از دو نفر از استادان صاحبنظر خواسته شد که بعد از بررسی صحت فرآیند کدگذاری، متنهای اجراشده را تأیید کنند.
ملاحظههای اخلاقی در پژوهش حاضر پژوهش حاضر با شناسۀ اخلاق IR.ATU.REC.1399.069 در پژوهشکدۀ دانشگاه علامهطباطبائی تهران به ثبت رسیده است. در مطالعۀ حاضر برای رعایت اخلاق، محقق موارد ذیل در اجرای پژوهش مدنظر قرار داده شد. ۱- درابتدا، رضایت آگاهانه از مشارکتکنندگان برای حضور در تحقیق گرفته شد. ۲- به مشارکتکنندگان برای حفظ رازداری توضیح و اطمینانخاطر داده شد. ۳- به مشارکتکنندگان توضیح داده شد که حق کنارهگیری از پژوهش را در هرزمان دلخواه درآغاز و حین مصاحبه دارند. ۴- رضایت آنها برای ضبط محتوای مصاحبه جلب و حق مطالبۀ نوار و متن اجراشدۀ آن به مشارکتکنندگان داده شد. ۵- محقق برای حفظ اسرار مشارکتکنندگان و محرمانه نگهداشتن اطلاعات متعهد شد که جزئیات دربرگیرندۀ اطلاعات افشاکنندۀ هویت مشارکتکننده را حذف یا تغییر دهد.
یافتهها سؤال پژوهش: تجربه و معنای درکشدۀ افراد از فرآیند طلاق عاطفی والدینشان چگونه است؟ دادههای حاصل از مصاحبهها درزمینۀ تجربۀ زیستۀ فرزندان والدین دچار طلاق عاطفی منجر به شناسایی ۹۶ مضمون فرعی شد که در طبقهبندی به ۱۳ مضمون اصلی تقلیل یافت. مضامین استخراجشده از مصاحبهها در پاسخ به سؤال فوق در جدول 2 گزارش شده است. گفتنی است که در تبیین یافتهها ارتباط علت و معلولی حاکم نیست؛زیرا باتوجه به چندعاملیبودن پدیدۀ طلاق عاطفی اثرهای متقابل آنها بر یکدیگر مشهود است. جدولهای مربوط به کدهای فرعی، اصلی و هستهای و تجزیهوتحلیل و تبیین یافتههای بهدستآمده از مصاحبهها درادامه آمده است.
جدول 2- تجربۀ زیستۀ فرزندان والدین دچار طلاق عاطفی: مضامین اصلی Table 2- Children’s lived experiences of parents with emotional divorce
کمشدن همبستگی در خانواده یکی از مضامین اصلی بهدستآمده از مصاحبهها کمشدن همبستگی در خانواده بود که همۀ مشارکتکنندگان حداقل به یکی از مضامین فرعی آن اشاره داشتهاند. از بررسیهای بهعملآمده در تبیین یافتۀ فوق میتوان گفت، زمانی که حلقۀ مفقودۀ پیوند زناشویی، یعنی «صمیمت» جای خود را به شکاف عمیق عاطفی میدهد، زنوشوهر به ایفای نقشهای مکانیکی اکتفا میکنند. این امر علاوهبر تضعیف نقش همسری، باعث دلمردگی فرزندان نیز میشود. بهنحوی که آنها طلاق رسمی را نوعی رهایی از فضای تلخی میدانند که ناخواسته محکوم به تحمل آن تا زمانی نامعلوم هستند. درنتیجه، نقش همسری، نقش پدریومادری هم بهدرستی ایفا نمیشود؛ بنابراین پویاییهای ناکارآمد این خانوادهها اعضا را از داشتن تعاملهای ثمربخش مبتنی بر حمایت محروم میکند. در فرهنگهای جمعگرا بسیاری از زنان هویت مادری را مهمتر از هویت همسری میدانند و به این باور خود ارج مینهند؛ اما این سؤال به ذهن میرسد که کارکرد سالم نقش و هویت مادری بدون ایفای موفق نقش همسری تا چه اندازه امکانپذیر است؟ کد ۳: «انتخابم طلاق میتونه باشه. میتونه که نه حتما. به این خاطر که بهراحتی هرکدومشون میتونن مسیرشونو ادامه بدن. بدون اینکه اعصاب خوردیباشه و بچهها هم مجبور نمیشن بههمراه اونا این خشم و آسیب رو تحمل کنن و این چرخۀ باطل که دو نفر که آسیبی دیدن، ادامه پیدا نمیکنه که حالا دو نفر دیگه هم آسیب ببینن و اون دو نفر دوباره به یه سری دیگه آسیب بزنن؛ یعنی از یهجایی بهبعد این روند باطل متوقف میشه». کد ۸: «بهخاطر شرایط رابطهشون، خودشون رو ایزولهکردن از همه؛ یعنی فاصلهگرفتن … . این ایزولیشن باعثشده ما تنها باشیم و این خیلی آزاردهنده هست. هم داخل خونه، هم بیرون خونه؛ یعنی توی خونه ما انگار ۴ تا آدمیم که تو چهار تا اتاق مختلف زندگی میکنیم و ارتباطه وجود نداره». کد ۲: «روحشون میمیره. آدم تو اینجور خانوادهها واقعاً روحوروانی برا آدم باقی نمیمونه؛ چون آدم خودش رو هم نمیتونه تغییربده. چهبرسه به دیگران .دیگه اصلاً کلهم یه ادم بیتفاوت و یخمیشه و چارهای جزء اینم نمیمونه». کد ۱: «تو عکسهای یادگاری مراسم و تحویل سال من بودم با پدرم یا من با برادرم. تو عکسها سه تایی بودیم، نه چهارتایی. تو تحویل سال هم خیلی کم پیش میومد، هر چهارتاییمون دور میز باشیم. روزای تولدم هم بهظاهر میخندیدم؛ اما خودگویی میکردم که کاش این کیک جلوم نبود. با این خندۀ مضحک و تصنعی، میگفتم کاش دلمون خوش بود؛ اما تولدی نبود».
ناکارآمدیهای ارتباطی والدین مشارکتکنندگان در ۱۴ مضمون فرعی ویژگیهای ارتباطی والدینشان را توصیف کردند که هریک بهتنهایی تأملکردنی است. زنوشوهر دچار طلاق عاطفی با غرقشدن در رابطهای بیتفاوت و خشک از تأمین نیازها و خواستههای هم سر بازمیزنند. زنجیرهای از خطاهای ارتباطی دستبهدست ناآگاهی زوجین میدهد تا رابطه را به ورطۀ نابودی بکشانند. درجریان تجزیهوتحلیل دادهها پژوهشگر به این بینش رسید که خلأ بهکارگیری مهارتهای زندگی بهویژه مهارت حلمسئله، همدلی، پذیرش و مدیریت رابطه و احساسها در زوجینِ دچار طلاق عاطفی بهشدت احساس میشود. کد ۱۰: «نمیتونن همدیگه رو درک کنن. بهنظرم این درککردن خیلی مهمه؛ چون اگه همدیگه رو درک نکنی، همین اتفاقها میفته دیگه. خودخواه بودنشون، کوتاه نیومدنشون، گذشتنکردنشون، دلسوزینکردنشون، حرف همدیگه رو نفهمیدن. درک متقابل خیلی مهمه». کد ۶: «اینکه دوست ندارن همدیگه رو بفهمن و صرفاً میخوان قدرت و دیکتاتوربودن خودشونو نشون بدن». کد ۸: «دیشب که مناقشه اینارو داشتم، گوش میدادم. توی حرفاش این بود که من اکیام، همه بدن. میدونی؟ این پذیرشه وجود نداره. اصلاً حاضر نیس بپذیره که آقا من یهسری مشکلاتی دارم». کد ۱۲: «خیلی حسرتهای دیگه مثلاً اگه عکس دستهجمعی داریم تو اون عکسه انگار خیلی مصنوعی کنارهم وایستادیم، داریم میخندیم؛ ولی خب واقعیتش اینه که من میدونم چهخبره یا خوببودنهایی که برای ظاهرسازیبوده. کل زندگیمون به این گذشته که جلوی دیگران چطور رفتار کنیم که نفهمن چطوربوده یا مثلاً اگه تو فلان مهمونی من گریه کردم، چی بگیم و چه دروغی بگیم که نفهمن چه خبربوده یا چیزهایی که یادم میاد دوباره خیلی اذیتام میکنه».
خلأ ارتباطی و عاطفی فرزندان تعداد فراوانی از مشارکتکنندگان بهنحو مستقیم و غیرمستقیم به مشکلات تعاملی و عاطفی با والدینشان اشاره کردند که دربین ۱۰ مضمون فرعی طبقهبندیشده در این بخش، دو مضمون احساس بیتفاوتی و بیتعلقی به والدین / خانواده و تمایل به جدایی از والدین بیشترین تکرار را بهخود اختصاص دادهاند. در تبیین این یافته میتوان اینگونه اذعان داشت، زمانی که در اساسیترین زیرمنظومۀ خانواده نشانی از درک متقابل وجود نداشته باشد و هریک با اقدامهای تلافیجویانه «منگویی» را به مابودن ترجیح دهند، احساس بیتعلقی و دلبستگینداشتن در وجود فرزندان ریشه میکند که آسیبهای پرکردن یا نکردن این خلأ ازسوی افرادی جایگزین هدف تحقیق حاضر نیست؛ اما زنگخطری است برای والدین تا برای آگاهشدن بکوشند. یافتههای حاصل از این بخش را میتوان براساس نظریۀ اریکسون نیز تبیین کرد. افسردگی، تنهایی و انزوای عاطفی ثمرۀ ناخوشایند برای افرادی است که در مرحلۀ جوانی از تجربۀ صمیمت حقیقی در خانواده محروم بودهاند و بهناچار به آن سوی طیف، یعنی گوشهگیری تمایل پیدا کردهاند. کد ۷: «یهوقتایی خودم رو تو ارتباط با دیگران میبینم، همش نگران اینم که نادیدهم بگیرن، کمرنگ ببینمن منو یا حرفم مهم نباشه براشون، همون حسهایی که اونجا تجربه میکردم رو آوردم با خودم». کد ۹: «به مستقلشدنم فکر میکنم تا خودم زندگیمو جوری که میخوام بسازم». کد ۲: «دیگه الان کاریشون ندارم، بی تفاوتم و شاید در روز یک کلمه بیشتر درحد آره یا نه بیشتر صحبت نکنم باهاشون». کد ۷: «دوستامم که میومدن خونمون یه چیزه عجیب سکوت مطلقیه که تو خونس و بهشدت احساس تنهایی منتقل میکنه به آدم ... . منظورم اینه که اون پذیرفتهنشدن احساس یا اینکه تو خانواده احساس کلاً جایی نداشت منو خیلی بهسمتی سوق داده بود که بهشکل اغراقشدهای منطقی فکر کنم. منطقی که ازجنس بدبینی هست. مثل اینکه انسانها ذاتاً خوب نیستن یا اینکه تولیدمثلکردن کار اشتباهی هست یا اینکه ماها به ذاته تنهاییم و باهم کنار نمیآیم».
جابهجایی مشکلات والدین به فرزندان مضمون فوق براساس دو مضمون فرعی القای احساس گناه و سرباربودن به فرزندان و جابهجایی نارضایتی والدین با خشونت به فرزندان ایجاد شده است. احساس دین به والدین و خشونت جذبشده در خانه، نشاط و شادمانی را از فرزندان میگیرد؛ بنابراین این افراد مبتدیترین کاندیدای بیماریهای روحی مانند افسردگی و پرخاشگری منفعل هستند. برای تبیین این یافته میتوان بدین نکته نیز اشاره کرد که والدین بهویژه مادران برای کاهش امواج اضطراب و تنش ناشی از رابطۀ زناشویی ناکام و بیروح خود، به مکانیزمهای ناپختهای مانند جابهجایی، انکار و دلیلتراشی پناه میبرند و با گفتن جملههایی نظیر«من این زندگی رو بهخاطر تو دارم تحمل میکنم» خواستهناخواسته فرزندانشان را متحمل رنجهای روحی متعدّدی میکنند. به عبارت دیگر، والدین از مسئولیت تصمیم و انتخاب خود مبنی بر ادامهدادن زندگیِ فلجکننده فرار میکنند. کد ۱: «ازینکه مدام این جملۀ تکراری رو شنیدیم که بهخاطر شما (من و برادرم) این زندگی تمومنشده و همین باعث احساس گناهشده که اگه نبودیم، ایناهم راحتبودن و تبدیل به خودسرزنشیهای عاصیکنندهشده».
اغتشاش مرزهای خانوادگی اغتشاش مرزهای خانوادگی را میتوان در مواردی مثل سکوت و کنارهگیری فرزندان، واردکردن خانوادۀ گسترده به مرزهای زوجی، ائتلاف فرزندان با یک والد و دخالت خانوادۀ پدری رؤیت کرد. زنوشوهر در رابطه زوجی از درونپاشیده؛ اما بهظاهر سالم، غافل از آنند که با دادن اجازۀ دخالت به افراد ناآگاه و غیرمتخصص و یا واردکردن فرزندان به کشمکشهای خود، آسیبهای برآمده از چنین شرایطی را دو چندان میکنند. یکی از دلایل این درهمتنیدگی را شاید بتوان به احساس درکنشدن و حمایتنکردن متقابل مرتبط دانست که زوجین تلاش میکنند با یارکشی و تضعیف جبهۀ مقابل، پاسخگوی این دو نیاز خود باشند. کد ۸: «اگر هم کمکی گرفتهشده، فامیلی دوستی کسی اومده یا مثلاً بزرگ فامیل. اینها پسرخاله دخترخالهان. کمکهایی هم که بهشونشده، یکی به میخ یکی به نعلبوده». کد ۹: «میخوام بهشون بگم، نذارین بچههاتون بهخاطر روابط دو نفرهتون آسیب ببینن و بچهها رو قاطی دعوا نکنین».
غوطهوربودن خانواده در هیجانهای منفی توصیفهای بیش از نیمی از مشارکتکنندگان دال بر وجود هیجانهای منفی فردی و خانوادگی بود. در تبیین این نتیجه میتوان افزود، زمانی که رشتۀ پیونددهندۀ زنوشوهر، یعنی مهر و عاطفه پاره شود، احترام و درک متقابل، فداکاری و رضایتمندی رنگباخته و آرامش از اعضا سلب میشود. در چنین شرایطی، عواطف ناخوشایند و هیجانهای سمی در لایهلایه زندگی خانواده رسوخ میکند و دیگر جایی برای تجربۀ احساسهای مثبت و انتقال آنها باقی نمیگذارد. بیمهری و خشم والدین از یکدیگر بهخصوص در بروز مشکلات نمایانترشده و مانند بیماریای مسری به فرزندان هم سرایت میکند. آنها نیز این حجم از عفونتهای روانی را بهناچار درونریزی میکنند یا دوباره والدین خود را آماج این عواطف منفی قرار میدهند؛ اما این چرخۀ معیوب بهمدتی نامعلوم و شاید تا ابد به عمر خود ادامه دهد. کد ۱۲: «مثلاً به این فکر میکنم که این دو نفری که اینقدر از همدیگه کینه دارن و ازهم بدشون میاد؛ چون از حرفهاشون معلومه دیگه؛ یعنی اگه بابام نباشه، مادرم پشتسرش حرف میزنه و اگه مامانم نباشه، بابام پشتسرش حرف میزنه. شاید یه بار هم منو داداشم ندیدیم اینا اصلاً از یه چیز همدیگه تعریف کنن یا مثلاً بگن با همۀ این بدیها، مامانت این خوبی رو همداره یا مثلاً بابات این چیزش خوبه». کد ۲: «برخوردشون تو مشکلات بسیار خشن و بیرحمانه هست. با سرزنش و کنایههای وحشتناک بدون پاسخ و جواب خواستن منطقی از آدم ...؛ چون بیمنطق واهل قضاوتن و شعورشون بالا نیست متأسفانه».
منشهای آسیبزنندۀ مادروپدر مضامین فرعی این بخش ازسوی تعداد فراوانی از مشارکتکنندگان تحقیق گزارش شده است. داشتن شخصیت رشدیافته، ضمن کمک به مدیریت رابطه، آرامش فردی و خانوادگی را به ارمغان میآورد؛ اما زمانی که افراد ازمجموعه افکار مخرب و رفتارهای پرنقص خود آگاه نباشند یا با وجودداشتن آگاهی، تغییر رویه ندهند، خواستهناخواسته همسر و فرزندانشان را متحمل زخمهای روحیای میکنند که گاهی اثرهای ناشی از آنها در همۀ عرصههای زندگی مشهود است. گفتنی است که بسیاری از یافتههای بهدستآمده در این بخش، ممکن است برآیند یک رابطۀ معیوب نه علت آن باشد. کد ۱۰: «مادرم زنانگینداره؛ یعنی اون ظرافتها یا عشوههایی که واسه همسرش باید بیاد، مادر من انجامنمیده و من هیچوقت دوست ندارم شبیه مادرم باشم؛ چون باعثمیشه که پدرم دورتر بشه». کد ۴: «اگه میتونستم تغییری ایجاد کنم، طرز فکر جفتشون رو تغییر میدادم. مامانم آنقد به فکر حرف مردمنباشه، به فکر خودش باشه». کد ۱۱: «اگه بخوام تغییری در مورد پدرم ایجاد کنم، میزان توجه به مادرم رو تغییر میدادم که بیشتر باشه». کد ۹: «مورد بعدی روراستنبودن بابام تو رابطهست .چه با همسر چه با بچهها ... ازطرف بابامبوده این دورویی مثلاً وقتی پولداره، میگه ندارم. وقتی میخواد کاریکنه یا چیزیبگه، حرف دلشو اول نمیزنه».
آشفتگیهای روانی فرزندان بیش از نیمی از مشارکتکنندگان در این پژوهش اشارههایی دال بر آشفتگیهای روحی خود داشتهاند. ازنظر پژوهشگر رابطۀ والد-فرزندی ناکارآمد درسایه تعاملهای زناشویی عاری از عطوفت، همراهی، حمایت کافی و امنیت روانی مانعی برای رشد هویت سالم و درنهایت، شکلگیری شخصیت سالم فرزندان محسوب میشود. درنتیجۀ تعارضهای حلنشدنی و تکراری، امنیت روانی فرزندان متزلزل میشود که این امر نقش بسزایی در ناتوانی آنها در مدیریت هیجاناتشان دارد. بدیهی است که سپریکردن زندگی درفضایی فرسایشی و سرشار از هیجانهای ناخوشایند با اثرگذاری نامطلوب روی خلقوخوی فرزندان، بهزیستی روانشناختی آنها را با تهدیدی جدی مواجه میکند. کد ۱۲: «اعتمادبهنفس کمی که دارم یا استرس و اضطرابی که دارم، احتمالاً بهخاطر مشکلات خونهبوده دیگه». کد ۱: «بهنظرم عمدهترین مشکل بچهها، حس فقدان و خلأهاشونه که نمیتونن شادی پدرومادر رو کنارهم ببینن و لذت ببرن. اذیتن ازینکه پدرومادرشون طعم زندگی رو نچشیده». کد ۴: «به کارای شخصی خودم دیگه تمرکز ندارم که برسم ... . انگیزمو برای کارایی که کلی براش نقشه و ایده داشتم، کاملاًگرفته». کد ۶: «اما اگه بخوام در مورد کسای دیگهای با شرایط خودم صحبت کنم، احساس میکنم یکم بهلحاظ احساسی شکننده میشن». کد ۳: «بهنظرم اینکه مسائلمون رو درون خودمون نگه میداریم، منجر به آسیب روحی و جسمی میشه ... . سرکوب احساسات، من به شدت عشق رو درون خودم سرکوب میکردم». کد ۷: «توی دورههایی بهخصوص نوجوانی (دورۀ راهنمای و دبیرستان) بهشدت وضعیتام رو به تخریب بود و یادم میاد چندسال درگیر افکار خودکشی و اینجور چیزها بودم و خیلی فضای خانواده رو تاریک میدیدم. همون اتفاق تو همون سنوسال برای برادرم هم افتاد و باز به این دلیل».
مشکلات الگوپذیری هریک از مضامین فرعی طبقهبندیشده در این بخش به مشکلات الگوپذیری فرزندان خانوادههای دچار طلاق عاطفی اختصاص پیدا کرده است. والدین، اولین آموزگاران و الگوهای اخلاقی، ارتباطی و جنسیتی فرزندانشان محسوب میشوند؛ اما در خانوادههای دچار طلاق عاطفی پویاییهای منفی، عملکرد بزرگ زوجین را بهعنوان والد را تحتتأثیر قرار میدهد. درنتیجه، فرزندان با الگوبرداری از والدین خود، خواهناخواه همان بدکارکردیهای رفتاری و عاطفی را تکرار و یا با فاصلهگرفتن از تکرار آنها تعارضهای درونی مانند احساس خلأ و ازدست دادن الگویابی مناسب را تجربه میکنند. کد ۷: «احساس ترس دارم ازینکه نتونم یهنمونۀ کامل نه یهنمونۀ قابل قبول از یک زنی بشم که میتونه زندگی خوبی داشتهباشه. میتونم بگم مادر من الگوی خوبی برای یادگرفتن جنسیتم نبود. اون ارتباطی که آدمها با جنسیتشون میگیرن، خیلی تو رابطهشون میتونه تأثیربذاره ... و اینکه نهایتاً یه جایخالی برای ارتباط احساس میکنی». کد ۳: «زمانی که من کوچیکتر بودم، از سمت پدر آسیب و آزار جسمانی بود. به مرور زمان کمتر شد و میتونم بگم خیلی سال هست که ندیدم. الان کلامی خشمشونرو ابراز میکنن. مامان با دادوبیداد و بابا با اعتراضهایی که به مامانداره». کد ۶: «ممکنه اینجور افراد مثل خانوادههاشون پرخاشگر بشن و نتونن خشمشون رو کنترل کنن ... . سعی میکنم رفتار اونهارو انجام ندم ... . احتمالش شاید ۳۰٪ یا ۴۰٪ اینها باشه که من هم در آینده همچین کارهایی رو بخوام کنم؛ ولی خودم میدونم غلطه یا بعدش عذرخواهی میکنم یا همون لحظه مکالمه رو قطع میکنم و بعداً صحبت میکنم». دغدغههای فرزندان به والدین برای تبیین این یافته میتوان اینگونه اظهار کرد که دراثر سردشدن کانون گرم خانواده و تلاشنکردن زنوشوهر برای بهبود رابطۀ روبهزوال خود، شورواشتیاقشان را از دست میدهند و به سلامت جسمی و روحی خود نیز بیتفاوت میشوند؛ بنابراین نگرانی و حساسیت فرزندان نوجوان و جوان به رفاه حال والدینشان تنش و فشارهای درونی آنها را تشدید میکند. کد ۱۲: «حسرتهای من خیلی زیاده ... اگه پدرومادر من باهم صمیمیبودن و همدیگه رو دوستداشتن، ما همین دوستداشتن اونها رو میدیدیم. چقدر میتونست رو ما تأثیر داشتهباشه و چقدر همهچی عوض میشد». کد ۴: «حس میکنم، دارن عمرشونو هدرمیدن. نگران سلامتیشون میشم؛ چون بالاخره این همه فشار و مشکل روحی باعث بیماریمیشه».
شیوههای مقابلۀ فرزندان با فشار روانی اجتناب / خزیدن در لاک تنهایی، عقلانیسازی، تصور مصونبودن از آسیب والدین و والایش بهشیوههای مقابلۀ فرزندان با فشار روانی اشاره دارد. زمانی که فرزندان طلاق عاطفی تلاشهای کموزیاد خود را برای کاهش فشارهای فیزیکی و احساسی حاکم و تغییر اوضاع بیثمر مییابند، این کوششهای نافرجام بیرونی را به جرّوبحثهای ذهنی و درونی تبدیل میکنند تا بهزعم خود با فاصلهگرفتن و پناهبردن به تنهایی توضیحهای متقاعدکنندهای برای شرایط حاضر بیابند. گزارشهای مشارکتکنندگان حاکی از آن است که راهبردهای مقابلهای آنان دربرابر فشارهای روانی اغلب آسیبزننده است. در تحقیقات پیشین شیوههای مقابلۀ فرزندان طلاق رسمی بررسی شده بود. شیوههای مقابلۀ فرزندان طلاق عاطفی با فشارهای روانی یکی از نوآوریهای تحقیق پیشرو به شمار میآید. کد ۱: «خیلی خودمو درگیر اختلافاتشون نکردم. بهتنهایی پناه میبردم و دخالت نمیکردم. درونم ناآروم بود؛ اما حفظ ظاهر میکردم». کد ۱۱: «کاملاً تونستم قبول کنم که همچین حالتی وجودداره و سعی میکنم، بهش فکر هم نکنم و خودمو ناراحت هم نکنم؛ چون این مشکل فقط مختص من نیس؛ یعنی تو دوروبر و فامیل، پسرخالههای من همشون و دخترخالههام همشون بهنوعی، خالههام همشون با شوهرهاشون مشکل دارن. ۴ تا خواهرن و هر ۴ تا با شوهرهاشون مشکل دارن ... . فکر مثبتام اینه که یه زندگی خیلی آروم خواهم داشت که این دغدغههای فکری برام وجودنداره و راحتم».
پیامدهای طلاق عاطفی با تحلیل حاصل از مصاحبهها، گسترۀ پیامدهای طلاق عاطفی در ۸ مضمون فرعی قرار گرفت که ۱۱ نفر از مشارکتکنندگان تحقیق به آنها اشاره داشتند. رشد آگاهی پرتکرارترین مضمون فرعی در این بخش بود. در تبیین این یافته از بررسیهای بهعملآمده میتوان گفت فروپاشی ساختار درونی خانواده موضوعی است که فلسفه و جهانبینی فرزندان را درزمینۀ ارتباطهای فردی، میانفردی و تشکیل خانواده دستخوش تغییرات اساسی میکند. منشأ پیامدهای منفی طلاق عاطفی نظیر بیرغبتی، دوسوگرایی و کمالگرایی دربارۀ ازدواج و فرزندآوری را باید در هیجانی ابرازنشده ازجنس «واهمه» یا «ترس» از تکرار تلخیها جستوجو کرد. شاید بتوان نقطۀعطف پژوهش حاضر را در دل این مضمون انتهایی یافت. «رشد آگاهی» درزمینۀ روابط، ازدواج و آینده مصداق بارز ادب از که آموختی، از بیادبان است. از این رو، بهنظر میرسد با سرمایهگذاری زمانی، علمی و مالی در یافتۀ حاصلشده بتوان رویدادهای شیرینی را رقم زد. کد ۵: «تقریباً حساس شدم و دنبال مطالعاتی رفتم که بتونه تو سازگاری و قبول تفاوتها و آگاهی ویژگیهای جنس مخالف کمککنه؛ یعنی درمورد خانواده و ازدواج موفق بتونم آگاهی پیدا کنم». کد ۸: «این برا من همیشه مسئلۀ بزرگیبوده، میدونم اشتباهه، صحبت هم کردم با مشاور؛ اما همیشه این مسئله رو داشتم که به دوستام یا پارتنرم در آینده بگم که پدرومادرم همچین وضعیتی دارن». کد ۶: «احساس میکنم افرادی با این شرایط یه دیوار دفاعی جلو خودشون درست میکنن که نذارن آدمهای دیگه وارد زندگیشون بشن». کد ۲: «اگه یه زمانی ازدواج کنم، کاملاً برعکس مادرم رفتار میکنم، هم با همسرم هم با بچه م ... . از ازدواج فراریم. واقعأ از بچه آوردن از مادر شدنا».
نتیجه سؤال پژوهش: تجربههای زیستۀ نوجوانان و جوانان از فرآیند طلاق عاطفی والدینشان چگونه است؟ در بسیاری از خانوادهها بهدلایل مختلف فرهنگی و اجتماعی مراحل طلاق تا انتها انجام نمیشود. در پژوهش حاضر کوشش شده است، تجربههای زیستۀ نوجوانان و جوانان والدین دچار طلاقعاطفی بررسی شود. از بررسی و تحلیل مصاحبههای انجامشده در پاسخ به این سؤال ۹۶ مضمون فرعی حاصل شد که در ۱۳ مضمون اصلی طبقهبندی شدند و درنهایت، مضمون اصلی ذیل به دست آمد. آرزوی جدایی والدین و رهایی از آشفتگی و بیپناهی ناشی از طلاق عاطفی. درحقیقت، فرزندان خانوادههای دچار طلاق عاطفی والدین، بهجای آنکه خانواده را پناهی امن و سرشار از آرامش برای خود بدانند، آن را عامل آشفتگی و فشار تلقی میکنند. بهنحوی که غالب آنها یا آرزوی جدایی پدرومادر یا جدایی خود از خانواده را دارند. والدین، اولین آموزگاران و الگوهای فرزندانشان محسوب میشوند؛ بنابراین در خانهای که پدرومادر تنها بهحضور فیزیکی یکدیگر بسنده کردهاند، نمیتوانند فضای غنی را برای رشد روحی و امنیت عاطفی کودکان فراهم آورند. از این رو، بچهها نهتنها از رابطۀ سالم والدین خود محروم میشوند، فداکاری، صمیمیت، عشق، ایثار و فداکاری و در یک کلام درس زندگی را نمیآموزند. درواقع، زمانی که چارچوبهای فکری و رفتاری پدرومادر بهعلاوه خطاهای ارتباطی آنها دستبهدست هم دهد، فضای مسمومی را برای فرزندان تحمیل میکنند که تجربه و انتقال هیجانهای مثبت بهندرت رخ میدهد. درنتیجه، نوجوانان و جوانان دچار مشکلات ارتباطی فراوانی با والدینشان میشوند و دراثر محرومشدن از الگوهای مناسب رفتاری و اخلاقی، از آشفتگیهای روحی مختلفی رنج میبرند و با پنابردن به راهبردهای مقابلهای ناسالم از تصورهای مثبت به آیندۀ خود ناتوان میشوند. اگر بادقت تأمل شود، بررسی تجربههای زیستۀ مشارکتکنندگان نشانداد که آسیبهایی با منشأ طلاق عاطفی در مواردی نظیر کمشدن همبستگی در خانواده، آشفتگیهای متعدّد روانی، راهبردهای ناسالم مقابلهای، وجود هیجانهای منفی، مشکلات و ناکارآمدیهای ارتباطی و مشکلات الگوپذیری با صدمههای ناشی از طلاق رسمی همپوشانی دارند و حتی در مواردی جدیترند. در طلاق رسمی چنانچه رابطۀ والد-فرزندی استحکام کافی داشته باشد، فرزندان متحمل آسیبهای کمتری میشوند؛ اما در طلاق عاطفی کارکرد رابطۀ زناشویی به نابودی کشیده میشود و درزمینۀ والدگری نیز با چالشهای اساسی روبهرو میشوند؛ بنابراین رابطۀ والد-فرزندی ناسالم، باعث افزایش وخامت وضعیت روحی فرزندان میشود. در فرآیند طلاق رسمی، غیبت فیزیکی یا روانی یکی از والدین، فرزندان را با خلأهای عاطفی مواجه میکند؛ اما در خانوادههای دچار طلاق عاطفی، پدرومادر هر دو دراثر تعارضهای منفعل و فعال درونی و بیرونی، از پرکردن خلأهای یادشده عاجزند. در طلاق رسمی نقش زمان در تسلیخاطر، بازیافت روحیه، توجه برگردانی از مشکل به پیشرفت وجود دارد. برخلاف طلاق عاطفی که فرزندانِ زیرسلطۀ عواطف منفی با روانی مملو از آشفتگی نقطۀ پایانی را برای تلخیها نمیبینند. درادامه، یافتههای پژوهش حاضر با سایر پژوهشهای مرتبط مقایسه خواهد شد. بار روحی واردشده به اعضای خانواده دراثر فضای روانی حاکم با نتیجۀ پژوهش حامد (۱۳۹۵) همسوست که ادراک فرزندان بزرگتر از طلاق را «رهایی» توصیف میکند. همچنین، با تحقیق اکبری (۱۳۹۳) مبنی بر ارتباط معکوس طلاق عاطفی با ارتباطهای اعضای خانواده، منطبق است. ناکارآمدیهای ارتباطی والدین در راستای نتایج پژوهش دیندار و همکاران (۱۳۹۷) مبتنی بر وجود ارتباط معنادار بین مهارتهای زندگی و طلاق عاطفی است. نتایج این پژوهش با مطالعات ابوالقاسمی (۱۳۹۷) مبنی بر اثرهای جو مخرب خانه بر ایجاد احساس تنهایی، ترس، ناامنی، طرد و نادیدهانگاری و همچنین با نتیجۀ تحقیق یارنوز-یابن و گارمندیا[10] (2016) هموست. مبتنی بر اینکه نسل فعلی مایل به زندگی دور از اختلافهای والدین است. براساس گزارش مشارکتکنندگان القای احساس گناه به فرزندان از زجرآورترین مسائل درونروانی بود که فرزندان والدین طلاق عاطفی با آن درگیر بودند که با نتیجۀ مطالعه فاین (1997) در یک راستا قرار دارند. همچنین، با تحقیق رضوانی و صائمی (۱۳۹۷) مبنی بر همبستگی منفی تمایزیافتگی با طلاق عاطفی همسوست و با پژوهش دافی[11] (2015) مبنی بر احساس خشم فرزندان طلاق و تحقیق صادقی (۱۳۹۵) مبنی بر تعامل نامناسب با فرزند و علاقهمند نبودن بههم منطبق است. «نگرش مردسالارانه» از علل اجتماعی طلاق عاطفی با تحقیق برزوکی و همکاران (2015) همسوست. همچنین، با پژوهش هاشمی و همایونی (2017) مبنی بر وجود عواطف منفی (استرس، اضطراب، افسردگی) در فرزندان طلاق عاطفی و تکرار الگوهای مخرب والدین ازسوی فرزندان و پژوهش کارتیکا[12] (2017) مبتنی بر احساس تنهایی و عزتنفس ضعیف درنتیجۀ کمشدن حمایت والدین منطبق است. درزمینۀ نگرانی کودکان طلاق عاطفی بهخاطر آیندۀ والدین خود با نتیجۀ پژوهش صادقی (۱۳۹۵) و با پژوهش استراس (2019)[13] مبنی بر به کارگیری مکانیزمهای ناپخته ازسوی فرزندان والدین ناسازگار و پرتنش منطبق است. نفرت از والدین از پیامدهای طلاق عاطفی با پژوهش روپر و همکاران (2020)[14] همسوست؛ اما با نتایج پژوهش برانر و همکاران (2020) درزمینۀ ازدواج ناهمسوست. یافتههای پژوهش وی حاکی از آن است که فرزندان والدین صمیمی بهعلت تجربۀ صمیمیت و محبت در خانۀ پدری با تأخیر ازدواج میکنند؛ اما در پژوهش حاضر جوانان و نوجوانان علیرغم زندگی در جوی غیرصمیمانه و سرد تمایلی به ازدواج ندارند.
محدودیتهای تحقیق ۱- بهدلیل حساسیت موضوع پژوهششده، تعداد پسرهای مشارکتکننده پایینتر از حد انتظار بود؛ بنابراین برای کشف تجربههای پدیداری پسران باید تحقیقهای بیشتری صورت گیرد. ۲- بهدلیل نبودن پرسشنامه مختص فرزندان طلاق عاطفی، محقق برای غربالگری این افراد با محدودیت مواجه بود. پیشنهادهای پژوهشی ۱- باتوجه به این یافته که برخی از فرزندان تجربۀ رشد آگاهی را داشتند، پیشنهاد میشود در تحقیقهای بعدی عوامل منجر به رشد آگاهی در این فرزندان بررسی شود. ۲- همچنین، پیشنهاد میشود متخصصان یاریرسان درحوزۀ سلامت پرسشنامۀ هنجارشدهای برای غربالگری فرزندان طلاق عاطفی طراحی کنند. ۳- پیشنهاد میشود پژوهشگران تجربههای زیستۀ فرزندان طلاق عاطفی را در نوجوانان ردۀ سنی ۱۳ الی ۱۸ بررسی کنند. ۴- پیشنهاد میشود در تحقیقی تفاوت تجربههای فرزندانی که تجربۀ رشد آگاهی را داشتند، با افرادی که به ازدواج دیدگاهی منفی پیدا کردهاند، مطالعه شود. ۵- ازآنجا که بررسی یافتهها نشاندهندۀ آسیبهای جدی به نوجوانان و جوانان والدین دچار طلاق عاطفی است، پیشنهاد میشود یک پژوهش مستقل به تعارضهای درونروانی آنها اختصاص داده شود.
[1] Emotional Divorce [2] Robert Sternberg [3] Kessler [4] Jarwan & Al-frehat [5] Brauner et al. [6] Hashemi & Homayuni [7] Barzoki et al. [8] Shaikhavandi [9] Fine [10] Yárnoz-Yaben & Garmendia [11] Duffey [12] Kartika [13] Straus [14] Roper et al. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ابوالقاسمی، ب. (۱۳۹۷). بررسی تجارب زیستۀ فرزندان طلاق و نحوۀ مواجهۀ آنها در مدرسه، پایاننامۀ کارشناسیارشد، تهران: دانشگاه علامهطباطبائی.
اسفندیاریفر، م. (۱۳۹۷). شیوع طلاق عاطفی در خانوادهها، پایاننامۀ کارشناسیارشد، شاهرود: دانشگاه آزاد اسلامی.
افروز، غ.ع. (۱۳۸۹). روانشناسی رابطهها، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
اکبری، ف. (۱۳۹۳). بررسی میزان طلاق عاطفی و پیامدهای اجتماعی و روانی آن: مطالعۀ موردی زوجین شهر سنندج، پایاننامۀ کارشناسیارشد، تبریز: دانشگاه تبریز.
بخارایی، ا. (۱۳۸۶). جامعهشناسی زندگیهای خاموش در ایران (طلاق عاطفی)، تهران: پژواک جامعه.
بهرهگیر، ن. (۱۳۹۸). تجربۀ زیستۀ زنان از طلاق عاطفی، پایاننامۀ کارشناسیارشد، تهران: دانشگاه علامهطباطبائی.
بیابانگرد، ا. (۱۳۹۳). روشهای تحقیق در روانشناسی و علومتربیتی، تهران: نشر دوران.
پروین، س.؛ داوودی، م. و محمدی، ف. (۱۳۹۱). «عوامل جامعهشناختی موثر بر طلاق عاطفی دربین خانوادههای تهرانی»، فصلنامۀ شورای فرهنگی اجتماعی زنان و خانواده، 4 (56)، ۱53-۱19.
حامد، م. (۱۳۹۵). طراحی مدل مداخله در بحران براساس تجارب زیستۀ فرزندان طلاق، پایاننامۀ کارشناسیارشد، تهران: دانشگاه علامهطباطبائی.
حاجیحسنی، م.؛ فرحبخش، ک.؛ فلسفینژاد، م. و کلانترکوشه، م. (۱۳۹۴). «شناسایی واکنشهای روانشناختی پسران به طلاق والدین»، تحقیقات کیفی در علوم سلامت، 4 (3)، ۳۱۴-۳۲۵.
حاکمی، ن. (۱۳۹۴). بررسی رابطۀ طلاق عاطفی والدین با اختلالهای رفتاری-هیجانی دختران ۷ تا ۱۲ سال دامغان، پایاننامۀ کارشناسیارشد، تهران: دانشگاه آزاد علوم تحقیقات شاهرود.
خدادادی، ج. و کلائی، ا. (۱۳۹۹). «تدوین الگوی مفهومی رضایت از ازدواج در بستر خانوادۀ سالم مبتنی بر بافت فرهنگی»، فصلنامۀ فرهنگ مشاوره و رواندرمانی، 11 (41)، 27-60.
دهقانیتفتی، ز.؛ محمدی، ا. و حقیقتیان، م. (۱۳۹۸). «بررسی جامعهشناختی پیامدهای اجتماعی طلاق عاطفی زنان شهر تهران طی سالهای۹۶-۹۷ براساس معادلات ساختاری»، پژوهشهای راهبردی مسائل اجتماعی ایران، 8 (24)، ۹۷-۱۱۵.
دیندار، ا.؛ مهدوی، م.ص. و سیدمیرزایی، م. (۱۳۹۷). «بررسی رابطۀ بین مهارتهای زندگی و طلاق عاطفی»، فصلنامۀ زن و جامع، 4 (36)، ۱۵۳-۱۷۶.
رضوانی، ح. و صائمی، ح. (۱۳۹۷). «همبستگی تمایزیافتگی خود و نوروزگرایی با طلاق عاطفی در دانشجویان متأهل دانشگاه آزاد اسلامی واحد آزادشهر»، مدیریت ارتقای سلامت، 8 (2)، ۲۲-۳۰.
شیخله، خ. (۱۴۰۰). واکاوی مشکلات روانی-تربیتی فرزندان طلاق ازمنظر والدین، پایاننامۀ کارشناسیارشد، سنندج: دانشگاه پیام نور.
شیخاوندی، د. (۱۳۹۰). طلاق عاطفی، سایت www.hamsharionline/news-110141.aspx، (30/5/99).
صادقی، ف. (۱۳۹۵). طلاق عاطفی و فرزندان مطالعه به روش نظریۀ زمینهای، پایاننامۀ کارشناسیارشد، تهران: دانشگاه الزهرا.
صفائیراد، س. و وارستهفر، ا. (۱۳۹۰).«رابطۀ بین تعارضهای زناشویی با طلاق عاطفی زنان مراجعهکننده به دادگاههای شرق تهران»، فصلنامۀ پژوهش اجتماعی، 5 (20)، 85-106.
طیارپور، م. (۱۳۹۵). تبیین صمیمیت زناشویی براساس سبکهای مقابلهای و سرسختی روانشناختی در زنان مبتلا به طلاق عاطفی، پایاننامۀ کارشناسیارشد، رشت: دانشگاه آزاد.
غلامرضایی، ح. (۱۳۹۷). معجزۀ صمیمیت، راز موفقیت انتخاب و رابطه با همسر، تهران: انتشارات نسل نو اندیش.
نوکس، د. و اسکاچ، ک. (1385). مقدمهای بر ازدواج و خانواده، ترجمۀ کیومرث فرحبخش و زهرا جهانبخشی و یاسر آزاد فارسانی و سهیلا پزشکزاد و ...، تهران: انتشارات آواینور.
لعلزادهکندکلی، ا.؛ اصغری ابراهیمآباد، م.ج. و حصارسرخی، ر. (۱۳۹۴). «بررسی نقش طرحوارههای ناسازگار اولیه در پیشبینی طلاق عاطفی»، روانشناسی بالینی، 7 (2)، ۱۰1-۱۰8.
محمدپور، ا. (۱۳۹۲). روش تحقیق کیفی ضد روش، تهران: انتشارات جامعهشناسان.
مددی طائمه، ز.؛ آقاجانی، ط. و صلاحیان، ا. (۱۳۹۹). «مقایسۀ سلامت عمومی و اختلال خوردن در فرزندان دختر خانوادههای طلاق رسمی، طلاق عاطفی و همتایان عادی»، مدیریت ارتقای سلامت، 9 (2)، ۲۲-۳۰.
Barzoki, M. H., Tavakoll, M., & Burrage, H. (2015). Rational-emotional divorce in Iran‚ Applied Research in Quality of Life, 10 (1), 107-122.
Bastaits, K., Pasteels, I., & Mortelmans, D. (2018). How do post-divorce paternal and maternal family trajectories relate to adolescents subjective well-being? Journal of Adolescence, 64 (1), 98-108.
Bojuwoye, O., & Akpan, O. (2009). Personal familial and environmental perspectives in children’s reactions to parental divorce in South Africa‚ Journal of Family Studies, 15 (3), 260-273.
Brauner-Otto, S. R., Axinn, W. G., & Ghimire, D. J. (2020). Parents’ marital quality and children’s transition to adulthood‚ Demography, 57 (1), 195-220.
De Jong Gierveld, J., Broese van Groenou, M., Hoogendoorn, A. W., & Smit, J. H. (2009). Quality of marriages in later life and emotional and social loneliness‚ Journals of Gerontology Series B: Psychological Sciences and Social Sciences, 64 (4), 497-506.
D'Onofrio, B., & Emery, R. (2019). Parental divorce or separation and children's mental health‚ World Psychiatry, 18 (1), 100.101.
Duffey, T. (2015). Divorce and other loss issues in family therapy‚ Foundations of Couples, Marriage, and Family Counseling, 449-82.
Fine, M. A. (1997). Helping children cope with marital conflict: divorce and remarriage‚ In Session: Psychotherapy in Practice: Psychotherapy in Practice, 3 (1), 55-67.
Hashemi, L., & Homayuni, H. (2017). Emotional divorce: child’s well-being‚ Journal of Divorce & Remarriage, 58 (8), 631-644.
Jasa Silveira, G. (2016). Challenging the centralist doctrine in mexican family law: an analysis of the evolution of state authority over civil law matters and its impact on the regulation of cohabitation and divorce‚ Mexican Law Review, 9 (1), 45-79.
Jarwan, A. S., & Al-frehat, B. M. (2020). Emotional divorce and Its relationship with psychological hardiness‚ International Journal of Education and Practice, 8 (1), 72-85.
Kafle, N. P. (2011). Hermeneutic phenomenological research method simplified‚ Bodhi: An Interdisciplinary Journal, 5 (1), 181-200.
Kartika, Y. (2017). Resilience: phenomenological study on the child of parental divorce and the death of parents‚ International E-Journal of Advances in Social Sciences, 3 (9), 1035-1042.
Kooshki, S., Ghanbari Panah, A., & Farzad, V. (2019). Modeling the psychological capital of male adolescents in NAJA forces families with emotional divorce based on personality traits‚ Journal of Police Medicine, 8 (1), 33-40.
Mousavi, S. F., & Rahiminejad, A. (2015). The comparison of interpersonal identity statuses in married people with regards to emotional divorce‚ Applied Psychological Research Quarterly, 6 (1), 11-23.
Roper, S. W., Fife, S. T., & Seedall, R. B. (2020). The intergenerational effects of parental divorce on young adult relationships‚ Journal of Divorce & Remarriage, 61 (4), 249-266.
Silveira, G. (2016). Challenging the centralist doctrine in mexican family law: an analysis of the evolution of state authority over civil law matters and its impact on the regulation of cohabitation and divorce‚ Mexican Law Review, 9 (1), 45-79.
Shaikhavandi D. (2011). Sociology of iran's social deviations and issues. Tehran: Ghatre publication. [Persian]
Stokkebekk, J. (2019). Keeping balance, keeping distance and keeping on with life: child positions in divorced families with prolonged conflicts‚ Children and Youth Services Review, 102 (1), 108-119.
Straus, R. B. (2019). Discussion, part II: psychoanalytic reflections on the impact of separation and divorce: high-conflict parents and their children: the inside story‚ The Psychoanalytic Study of the Child, 72 (1), 51-55.
Wiebe, S. A., & Johnson, S. M. (2017). Creating relationships that foster resilience in emotionally focused therapy‚ Current Opinion in Psychology, 13, 65-69.
Yaghoubi, G., Homayoni, A. R., Yarahmadi, Y., & Moradi, O. (2019). Structural modeling relations of temperament and character mediated by social network dependence with the amount of emotional divorce of women referred to counseling centers in babol‚ Sociological Studies of Youth, 10 (35), 107-124.
Yárnoz-Yaben, S., & Garmendia, A. (2016). Parental divorce and emerging adults subjective well-being: the role of carrying messages‚ Journal of Child and Family Studies, 25 (2), 638–646.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 6,233 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,398 |