تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,639 |
تعداد مقالات | 13,334 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,914,925 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,968,926 |
ناهمسانی در حل مسئله، رفتارهای پاندولیک: یک نظریۀ زمینهای از چگونگی حل مسئله در بین زوجین یزدی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
جامعه شناسی کاربردی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 8، دوره 33، شماره 3 - شماره پیاپی 87، مهر 1401، صفحه 153-178 اصل مقاله (1.64 M) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jas.2022.130272.2162 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
لیدا هاتفی راد1؛ مهربان پارسامهر* 2؛ علی روحانی2؛ اکبر زارع شاه آبادی3 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشجوی دکتری جامعهشناسی مسائل اجتماعی ایران، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه یزد، یزد، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشیار، گروه تعاون و رفاه اجتماعی، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه یزد، یزد، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3دانشیار، گروه جامعه شناسی، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه یزد، یزد، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
باتوجه به اینکه نحوۀ برقراری تعاملها در خانوادهها در حل مسائل و تعارضهای آنها نیز نقش مهمی دارد، در پژوهش حاضر کوشش شده است فرآیند و چگونگی حل مسائل با تأکید بر حل مسئله و گفتوگو درمیان زوجین یزدی بررسی شود. بدین منظور، از رویکرد کیفی، روش نظریۀ زمینهای و همچنین نمونهگیری نظری استفاده شد. در این پژوهش 31 نفر از زوجین خانوادههای متعارف شهر یزد انتخاب شدند و با آنها مصاحبۀ عمیق انجام شد. سپس اطلاعات گردآوریشده با استفاده از کدگذاری باز، محوری و گزینشی درقالب 67 مقولۀ فرعی و 18 مقولۀ اصلی دستهبندی شد و درقالب یک مقولۀ هستهای با عنوان «ناهمسانی در حل مسئله، رفتارهای پاندولیک» و درنهایت، الگوی پارادایمی و طرحوارۀ نظری پژوهش نیز ارائه شد. نتایج پژوهش بهطور کلی، بیانگر ناهمسانی زوجین در حل مسئله با خانواده است که در زیستجهانی جنسیتی و اقتداگرایانه شکلگرفته و دو راهبرد سازش و خشونت / اجتناب را درمقابل یکدیگر قرار میدهند که باعث میشود افراد برای حل مسئله در خانواده از استراتژیهایی گفتوگویانه یا ضدگفتوگویانه استفاده کنند. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تعاملها؛ خانواده؛ زوجین؛ گفتوگو؛ حل مسئله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه و بیان مسئله آنچه بهعنوان «خانواده» درنظر گرفته میشود، ازنظر فرهنگی، اجتماعی و سیاسی متفاوت است؛ اما تصاویر مشترکی که افراد از خانواده دارند، این است که خانواده مبتنی بر ارتباطات است و با آن شکلگرفته و حفظ میشود. ارتباطات را میتوان بهعنوان یک روند نمادین و متقابل برای ایجاد و هماهنگکردن معانی تعریف کرد که شامل کدهای کلامی و غیرکلامی در یک زمینه است (Miller‚ 2017:1-2)؛ بنابراین دربارۀ خانواده تعاریف متفاوتی است و یک تعریف جهانی پذیرفتهشده برای آن وجود ندارد و بیشتر تعاریف درزمینۀ تعیین معیارهای لازم و کافی برای ایجاد خانواده است که اغلب مواردی چون فرم خانواده، کارکردهای خانواده و روابط متقابل خانواده بررسی میشود. در موارد مربوط به فرم خانواده موضوعهایی چون چهکسی در خانواده هست و با چه اهدافی باهم ارتباط برقرار میکنند، مطرح میشود (ازدواج، خون و ...). در تعاریف مربوط به کارکرد، بر انجام وظایف و عملکردهای مورد انتظار خانواده تأکید میشود. تعاریف مربوط به تعامل، نشاندهندۀ چگونگی ارتباط افراد خانواده و همچنین فرآیندهای ارتباطی است که افراد را بهعنوان اعضای خانواده بههم پیوند میدهد (Segrin & Flora, 2011:4). در پژوهش حاضر به بُعد سوم تعریف از خانواده توجهشده که بر دو بُعد دیگر نیز اثرگذار است و نقش مهمی در شکلگیری معنای مشترک در خانواده دارد. طی سالهای اخیر، تغییر و تحولهای اجتماعی-فرهنگی باعث تغییر و تحول خانواده و افزایش توقعها و نیازهای زوجین از یکدیگر بهویژه در ابعاد عاطفی و روانی شده است. امروزه زوجین بیش از هر زمان دیگری نیازمند ارضای عواطف خود بهویژه صمیمیت هستند و مطالعات نیز نشان میدهد که منبع بسیاری از مشکلات زوجین کمشدن صمیمیت و مشکلات ارتباطی آنهاست (Bagarozzi, 2001)؛ بنابراین ارتباطات و تعاملهای مطلوب یکی از مهمترین ارکان شکلگیری خانوادۀ سالم است و باتوجه به اهمیت نقش خانواده بهعنوان بنیادیترین نهاد اجتماعی که به سهم خود سلامت جامعه را تضمین میکند، یکی از بهترین راهها برای ایجاد روابط زناشویی مطلوب، آموزش مهارتهای ارتباطی به زوجین است تا به آنها برای حلوفصل درگیریها و تعارضهای زناشویی خود کمک کند (Yalcin & Karahan, 2007: 37). مهارتهای ارتباطی شامل رفتارهای کلامی و غیرکلامی است که خانواده را درکنار هم نگه میدارد. بررسیها نشان میدهد که مهارتهای ارتباطی با متغیرهایی مانند درک برابری در رابطه، ابراز عشق و صمیمیت، نزدیکی و ارتباط، حل تعارضها و تنشهای موجود در مذاکرهها بهروشی منطقی و متفکرانه، تعهد و اعتماد به یکدیگر، همکاری و اختصاص زمان به یکدیگر، ارائۀ انتقاد واقعی و انعطافپذیری تعریف میشود (Asoodeh et al.‚ 2011:367). درواقع، افراد در خانواده از روشهای مختلفی برای مواجهه و حل مسائل خانوادگی استفاده میکنند که برخی از آنها به ایجاد بسترهای تعاملی و برخی به تخریب آنها میانجامد. گفتوگو بهعنوان یکی از مهمترین عناصر مهارتهای ارتباطی و یک کنش اجتماعی در خانوادهها اهمیت زیادی دارد و براساس آن روشهای حل مسائل در خانواده را میتوان درقالب روشهای گفتوگویانه یا ضدگفتوگویانه درنظر گرفت. دیوید بوهم[1] دیالوگ را فرآیندی میداند که در ارتباط خود با خود یا با افراد دیگر و یا محیط او شکل میگیرد و هیچ هدفی را دنبال نمیکند؛ اما نتیجهای به بار میآورد که حاصل آن درک و فهم تازه برای کسانی است که درجریان این فرآیند قرار میگیرند. جریانی از معنی است که درجمع ما، دربین ما و درون ما وجود دارد. مفهوم آن است که جریانی از معنی در همۀ گروههاست و منجر به پیدایش نوعی فهم تازه میشود. چیزی که بدیع و خلاقانه و همین معنای مشترک است که چسب یا سیمانی میشود که افراد و جوامع را به یکدیگر میچسباند (پایا، 1381: 32). درواقع، هر فرد نه فقط با بیان خویش، با کلیت حضور خود شامل عواطف و احساسات، نوع نگاه، حالات و حرکات بدن، لحن صدا و ... در گفتوگو شرکت میکند و حتی سکوت نیز عنصری در گفتوگوست. به عبارت دیگر، هنگامی که حاملِ تلاش برای مفاهیم مشترک و روشنگری باشد، جزئی از عمل ارتباطی گفتوگویانه است. (قاضیمرادی، 1391: 152-151). درواقع، از گفتوگو بهتنهایی ممکن است درمقام روش یا ابزار، برای دستیابی به هدف یا اهداف معینی استفاده شود و در عین حال ممکن است، بذرهای اندیشههای نو را در ذهنها بکارد (خانیکی، 1383: 96)؛ بنابراین در این پژوهش چگونگی حل مسائل خانواده با تأکید بر حل مسئله با گفتوگو بررسی میشود. خانواده درطی چهار دهۀ گذشته با تغییرات بنیادینی مواجه بوده است. این تغییرات ازقبیل افزایش سهم زنان و فرزندان در تصمیمگیریها، کاهش نقش حمایتگری شبکۀ خویشاوندی، فردگرایانهشدن ازدواج، گسترش روابط پیش از ازدواج، افزایش جایگاه و قدرت زنان در مناسبات و ارتباطات خانوادگی، کاهش گفتمان خانوادهگرایی، افزایش آسیبها و اختلالهای خانوادگی، افزایش مناسبات و روابط جنسی بیرون از خانواده، کاهش کارکردهای خانواده و درنهایت، کاهش اهمیت فرزندآوریِ ناخواسته است که نشان میدهد، روابط افراد درمقایسه با گذشته تغییراتی کرده است. این وضعیت را میتوان به عنوان بحران ارتباطات دانست. وضعیتی که درسطح خرد، بهصورت اختلالهای شدید ارتباط و گفتوگویی، ناتوانی و اختلال ارتباط خود را نشان میدهد. درسطح میانی، میزان اثرگذاری، نهادهای مدنی را دچار مشکل میکند و درسطح کلان، تنها بخش کوچکی از جامعه درحال ابراز نظر و عملگرا ظاهر میشوند و دیگران بیشتر نظارهگر هستند. تداوم این روند میتواند باز هم از شدت ارتباطات افراد با یکدیگر بکاهد و بر سرعت بیاعتمادی بیفزاید (ساروخانی، و همکاران، 1396: 3-2). علاوهبر این، باتوجه به اینکه امروزه خانواده بسیاری از وظایف خود را در گذشته به دیگر نهادهای اجتماعی واگذارکرده، مهمترین وظیفهای که درقبال اعضای خود برعهده دارد، برقراری روابطی مطلوب و سازنده و ایجاد بستری گفتگومحور در خانواده است؛ اما متأسفانه براساس آخرین پژوهشهای صورتگرفته، متوسط گفتوگوی زوجین در خانوادۀ ایرانی حدود ۱۵ دقیقه است. این آمار یک زنگ خطر و نشانۀ کاهش شدید گفتوگو دربین خانوادههای ایرانی است (رادیو گفتوگو، 1397). علاوهبر این، جامعۀ ایران گویای گسترش فرهنگ تکگویی و ضعف گفتوگو در تمامی عرصهها و همچنین دربین خانوادههاست که خود آسیبهای بسیاری را به وجود میآورد. درواقع، فرهنگ تکگویی باعث جدایی دو سوی ارتباط، اتکا به حقایق ازپیش، کمشدن پرسشگری و وجود نابرابری و ناهمتایی در ارتباط میشود (قاضیمرادی، 1391: 25-17) که در بسیاری موارد کار به مشاجره میانجامد و روابط را دچار اختلال میکند. همچنین، در سالهای اخیر بسیاری از آسیبها، خانوادهها را با مشکلات فراوانی مواجه کرده است؛ مانند نابرابری، توزیع نامتوازن قدرت در خانواده، خشونت خانگی، طلاق عاطفی، روابط فرازناشویی، شکاف نسلی و ... که ناشی از روشهای نادرست و ضدگفتوگویانه برای حل مسائل و همچنین ضعف فرهنگ گفتوگو و باهماندیشی است که گفتمان سکسوالیستی این آسیبها را درسطحهای مختلف جامعه و همچنین درمیان خانوادهها تشدید کرده است. از این رو در پژوهش حاضر کوشش شده است تا با رویکردی جامعهشناختی، فرآیند و چگونگی حل مسائل با تأکید بر حل مسئله با گفتوگو درمیان زوجین خانوادههای شهر یزد تبیین شود.
پیشینۀ تجربی پژوهشهای انجامشده دربارۀ چگونگی حل مسائل در خانواده بیشتر با رویکرد روانشناختی، الگوهای ارتباطی و مهارتهای حل مسئله درون خانواده را مورد بررسی قرار دادهاند و به رویکرد جامعهشناختی و بهطور خاص به اثر ساختارهای فرهنگی و اجتماعی بر چگونگی حل مسائل در خانواده و روشهای گفتوگویانه و ضدگفتوگویانه مواجهه با آنها کمتر توجه شده است. در ذیل به تعدادی از این مطالعات اشاره میشود. هوشمندی و همکاران (1398) در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که عمدهترین علل تعارضهای زناشویی ازبین 41 عامل عبارتاند از: مشکلات مالی، دخالت خانوادهها و اطرافیان، خشونت جسمانی و کلامی، ضعف مهارتهای ارتباطی و حل مسئله و مشکلات جنسی. نتایج مطالعۀ ملایی و همکاران (1397) نشان داد که زبان در کاهش یا افزایش تعارض زناشویی نقش مهمی را ایفا میکند. بهطوری که کنترلنکردن آن، باعث درگیریهای فراوان و همچنین، خشونتهای کلامی میان زوجین میشود و درنتیجه، راه جدایی عاطفی و درنهایت، طلاق زوجین را هموار میکند. نتایج پژوهش افراسیابی و دهقانیدارامرود (1395) نشان داد که زﻧﺎن مشارکتﻛﻨﻨﺪه، ﻃﻼق ﻋﺎﻃﻔﻲ را بهﺻﻮرت ﺧﻸ ارﺗﺒﺎﻃﻲ- ﺣﻤﺎﻳﺘﻲ ادراک میکنند و ﻧﺤﻮۀ واﻛﻨﺶ و ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ زﻧﺎن درﻣﻮاﺟﻬﻪ ﺑﺎ ﻃﻼق ﻋـﺎﻃﻔﻲ ﺑـﻪﺻﻮرتهای ﻛﻨﺶ اﺻﻼﺣﻲ، ﭘﻨﻬﺎنسازی و ﺗﻼفیﺟﻮﻳﺎﻧﻪ ﺑﺮوز میکند. نتایج پژوهش موسوی (1395) نشان داد، شیوۀ تعاملها و حل تعارضها ﺑﯿﻦ زوﺟﯿﻦ ﺑﻪﻋﻨﻮان ﻋﻮاﻣﻞ ﭘﯿﺶﺑﯿﻦ و ﻣﺆﺛﺮ ﺑﺮ ﮐﯿﻔﯿﺖ زﻧﺎﺷﻮﯾﯽ درﮔﺬر زﻣﺎن دﺳﺘﺨﻮش ﺗﻐﯿﯿﺮات و ﺗﺤﻮﻻت میشود و اﻓﺮادی ﮐﻪ در سنین ﻣﺨﺘﻠﻒ ازدواج میکنند، از ﭼﻨﯿﻦ ﺗﺤﻮلها و ﺗﻐﯿﯿﺮاﺗﯽ در ﻣﺘﻐﯿﺮﻫﺎی ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﮐﯿﻔﯿﺖ زﻧﺎﺷﻮﯾﯽ برکنار نیستند. فتحی و همکاران (1394) در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که راهبردهای سازنده برای حل تعارضهای زناشویی و خانوادگی شامل روشنسازی، حمایت از همسر و منظومۀ زنوشوهری، سازگاری، جبران، افزایش استقلال، آرامبخشی و بهرهگیری از منابع حمایتی است. شیرالی (1393) نیز در پژوهش خود نشان داد که آموزش مهارتهای ارتباطی باعث افزایش صمیمیت به همسر و الگوی ارتباطی سازنده-متقابل، کاهش الگوی ارتباطی توقع / کنارهگیری و الگوی ارتباطی اجتنابی-متقابل میشود. نتایج پژوهش صادقیفسایی و ملکیپور (1392) نشان داد که استراتژیها در سه دستۀ حفظ و بهبود رابطه، بیتفاوتی به رابطه و پایاندادن به رابطه تقسیمبندی شدند. بررسی فاصله در روابط زوجین بیانگر دو دسته پیامد مثبت و منفی است که پیامدهای منفی شامل احساس تنهایی، کمشدن شادکامی، محرومیت نسبی و پیامدهای مثبت شامل ارزیابی خویشتن، آزادی عمل، مهارت و خوداتکایی است. گوآن و لی[2] (2017) در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که جهتگیری گفتوشنود، پیشبینیکنندۀ مثبت همکاری و توافق است. جهتگیری انطباق، پیشبینیکنندۀ مثبت تطابق و اجتناب است و نزدیکی ارتباط پیشبینیکنندۀ منفی تسلط بین فرهنگهاست. یافتههای پژوهش کار و کلاس[3] (2017) نشان داد که افراد از خانوادههایی که توازن انسجام، انعطافپذیری و ارتباطات قوی دارند، صرف نظر از میزان سختی که تجربه کردند، مقاومت بیشتری نشان میدهند. نتایج پژوهش اسوده[4] و همکاران (2011) نشان داد که زوجهای موفق، مشکلات خود را حل میکنند، درک متقابلی در مدیریت مالی و هزینهها دارند، اوقات فراغت خود را درکنار خانوادۀ خود میگذرانند، دوستان خوبی هستند و به یکدیگر احترام میگذارند. اسپنس[5] (2011) در پژوهش خود نشان داد، زنوشوهرهای خشنود درمقایسه با زوجین ناراضی، گرایش به این دارند که سطح بالاتری از ابراز محبت را به یکدیگر داشته باشند و اختلافهای خود را درهنگام بروز، حلوفصل کنند و ازطرف همسرشان بهعنوان والدین خوب مورد توجه قرار گیرند. هاوگینز و همکاران[6] (2012) با مطالعۀ 886 زوج که تعارضهای آنها منجر به طلاق شده بود، به این نتایج دست یافتند که شش عامل اساسی که در بروز تعارضها و طلاق نقش دارند. عبارت است از: پیشرفت یکی بدون پیشرفت دیگری، نداشتن برقراری ارتباط مؤثر با یکدیگر، مشکلات اقتصادی، خیانت، مشکلات شخصیتی و بیتوجهی کافی. کاراهان[7] (2009) در پژوهش خود نشان داد که برنامههای آموزش ارتباط زوجین، بر بهبود روابط و حل تعارضهای زوج اثرگذار است. بنابر نتایج پژوهش لاوی و بناری[8] (2007) ﻛﺪﮔﺬاری دادهﻫﺎ ﭼﻬﺎر بُعد ﻓﺎﺻـﻠﻪ را ﺗﺸـخیص داد: ﻓﺎصلۀ ﻓﻴﺰﻳﻜﻲ، ﻋﺎﻃﻔﻲ، ارﺗﺒﺎﻃﻲ و جنسی که در این میان، فاصلۀ ارﺗﺒﺎﻃﻲ ﺑﻪ ﻣﻔﻬﻮم ﻛﻤﺒﻮد ﻳﺎ ﻧﺒﻮد ﻣﺒﺎدلههای ﺷﻔﺎﻫﻲ اﺳﺖ. ﻧﺘﺎﻳﺞ ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت، دﻳﺪﮔﺎه راﻳﺞ از ﻓﺎﺻﻠﻪ را به ﭼﺎﻟﺶ کشید ﻛﻪ ﻧﺰدﻳﻜﻲ و ﻓﺎﺻله ﻣﺘﻀﺎد ﻳﻜﺪﻳﮕﺮﻧﺪ و ﻓﺎﺻﻠﻪ تنها در ﻏﻴﺎب ﻧﺰدﻳﻜﻲ ﻣﻌﻨﺎ میﻳﺎﺑﺪ. بهطور کلی، بررسی پژوهشهای صورتگرفته نشان میدهد که بیشتر مطالعات انجامشده دربارۀ حل مسائل در خانواده، با رویکردی روانشناختی و فردمحور، با تمرکز بر مهارتهای ارتباطی و حل مسئله و با استفاده از روشهای کمی و آماری بررسیشده و در این زمینه، به روشهای کیفی کمتر توجه شده است. در مطالعات اجتماعی نیز به روشهای حل مسائل خانوادگی بهطور خاص کمتر توجهشده و بیشتر درقالب مباحث مربوط به طلاق عاطفی و ایجاد فاصله در روابط و شناسایی علل تعارضهای زناشویی و ... بررسی شده است. از این رو، بررسی چگونگی حل مسائل در خانواده باتوجه به بسترهای فرهنگی و اجتماعی جامعه ضروری است.
الگوی 1 - نقشه پیشینه Pattern 1- Background map
چارچوب مفهومی پژوهشگر در تحقیقات کیفی، بر پیشینۀ نظری و ادبیات موجود مسئلۀ مورد پژوهش خود مروری کوتاه میکند تا بر نکتههای برجستۀ میدان حساسشده، مفاهیم حساس را بشناسد و نحوۀ مواجهه و ورود به واقعیت را مشخص کند که در این قسمت برخی از این نظریهها مطرح میشود. از الگوهای مطرح دربارۀ خانواده، الگوهای ارتباطی خانواده است که تعاملها و روابط اعضا در خانواده و نقش آن را در سازگاری مؤثر با محیط بررسی میشود. براساس این الگو دو بُعد زیربنایی و اساسی که خانوادهها را از یکدیگر متمایز میکند و با رفتارهای ارتباطی مرتبط است، جهتگیری گفتوشنود و همنوایی است. جهتگیری همنوایی به درجهای برمیگردد که خانوادهها جو مساعدی را برای تأکید بر همگنبودن نگرشها، ارزشها و باورها ایجاد میکنند. خانوادههای سطح بالای این بُعد با یکنواختی عقاید و نگرشها مشخص میشوند و بهطور معمول، درگیر تعاملهایی میشوند که بیشتر بر هماهنگی متمرکزشده و منعکسکنندۀ اطاعت از والدین است. خانوادههای سطح پایین این بُعد، با نگرشها و عقاید ناهمگن، فردیبودن بیشتر اعضای خانواده و همچنین با تعاملهایی مشخص میشوند که بر منحصربهفردبودن اعضای خانواده و استقلال آنها از خانوادههای دیگر متمرکز هستند. جهتگیری گفتوشنود بهعنوان میزانی تعریف میشود که خانوادهها فضایی ایجاد میکنند که همۀ اعضای خانواده تشویق میشوند تا بهصورت آزادانه در طیف وسیعی از موضوعها در تعاملها مشارکت کنند. در خانوادههای سطح بالای این بُعد اعضای خانواده آزادانه، مکرر و بهطور خودجوش بدون محدودیتها باتوجه به زمانی که دارند و موضوعهای بحثکردنی، با یکدیگر تعامل میکنند. در خانوادههای سطح پایین این بُعد، اعضای خانواده کمتر با یکدیگر تعامل نموده و فقط تعداد کمی از موضوعها وجود دارد که همۀ اعضای خانواده آشکارا با یکدیگر بحث و تبادل نظر میکنند (Koerner & Fitzpatrick, 1997: 59-60). درمیان نظریهپردازانی که کنشهای ارتباطی و تعاملی را بررسی کردند، بوهم دربارۀ دیالوگ و گفتوگو در خانواده معتقد است که گاهی افراد درجمع خانواده احساس میکنند، چیزی شبیه دیالوگ اتفاق میافتد؛ ولی از آنجا که خانواده سلسله مراتبی است و براساس اقتدار و آمریت شکلگرفته، این خصوصیت درتضاد با دیالوگ است و بهسختی میتوان در آن دیالوگ برقرار کرد؛ اما اگر بشود در خانواده نیز دیالوگ برقرار کرد، بسیار ویژه و مطلوب خواهد بود و شاید در بعضی خانوادهها بتوان با ساختارهای دموکراتیک بسترهایی برای شکلگیری دیالوگ ایجاد کرد. بهطور کلی، از آنجا که در دیالوگ هیچجایی برای رعایت سلسله مراتب و اقتدار وجود ندارد، بسیار مشکل بهنظر میرسد که در خانوادهها بتواند شکل بگیرد؛ زیرا اگر درجایی مقصودی دنبال شود، برای دستیابی به آن باید از قدرت استفاده کرد؛ اما برای دیالوگ بهجایی نیاز است که هیچ مقصد و دستور کار ازپیش تعیینشدهای وجود نداشته باشد و نوعی فضای خالی باشد که بتوان در آن دربارۀ همهچیز سخن گفت (بوهم، 1381: 74-73). هابرماس نیز در نظریۀ کنش ارتباطی که هستۀ مرکزی نظریههای او را تشکیل میدهد، میکوشد که نشان دهد، کنشگران برای دستیافتن به فهمی مشترک با گفتوگو و همکاری با یکدیگر ارتباط متقابل برقرار میکنند و با این روش میتوان بسیاری از تعارضها را در سطوح مختلف جامعه حلوفصل کرد (پیوزی، 1379: 104). هابرماس در این نظریه به این موضوع اشاره دارد که تنها چیزی که میتواند بهطور عقلانی هر شرکتکنندهای را تشویق کند تا برای حلوفصل نزاعهای خود بهطور توافقی تلاش کند، آن است که آیا آنها میتوانند اطمینان داشته باشند به اینکه نیازها و منافعشان به رسمیت شناخته میشود. هابرماس این ایده را قاعدۀ گفتوگو یا استدلال میخواند. بدین معنی که فقط آن هنجارهای کنش و رفتار اعتبار دارند که همۀ اشخاصی که ممکن است، به نوعی از آن اثر بپذیرند، در گفتوگوهای عقلانی دربارۀ آن به توافق برسند (Habermes, 1992: 107). علاوه بر این، باختین[9] نیز معتقد است، بهطور کلی دیالوگ در تمایز از مونولوگ پدیدهای مشارکتی است. درهنگام بیان و سخن دو طرف «گوینده» و «شنونده» وجود دارد که هریک در هرلحظه میتوانند جایگزین یکدیگر شوند. هرکدام حقوق مساوی و آزادی برابر برای گفتن دارند و هرچند که در رویایی با غیر به آگاهی میرسند؛ ولی این معنای ذوبشدگی و انحلال خودفردی نیست. درواقع، گفتوگو حافظ تفاوت است و هدف از آن رسیدن افراد به استقلال و خودمختاری است (انصاری، 1384: 182). گاتمن[10] دربارۀ تعارضهای زناشویی مدعی است، حداقل سه سبک متفاوت مقابله با تعارض وجود دارد که به پیامدهای مثبت زناشویی میانجامد. این سه سبک شامل اجتنابی، اعتباربخش و سرزنده است که گاتمن آنها را سبکهای تنظیمشده مینامد. در سبکهای تنظیمشده، زوجین رابطۀ باثباتتر و رضایتبخشتری را درمقایسه با سبکهای غیرتنظیمشده دارند که این کار با استفاده از راهبردهایی صورت میگیرد که برای رهایییافتن از تعارضهای مخرب و درگیرشدن در تعاملهای مثبت است که بهطور معناداری بیشتر از تعاملهای منفی است. درواقع، زوجین اجتنابی ترجیح میدهند که تا حد ممکن تعارض را با توافق در موارد اختلافشان کاهش دهند. زوجین اعتباربخش با تأکید بر اهمیت اطمینانیافتن از اینکه هرکدام از اشخاص درک میکنند و دیدگاهشان تقدیر یا اعتبار بخشیده میشود، تعارضها را حل میکنند. زوجین سرزنده، پرشورتر و پرانرژی هستند و از بحثها و اختلافنظرهای پرجنبوجوش نمیترسند. درمقابل، زوجینی که سبک حل تعارض حلنشده دارند، برچسب متخاصم میخورند و تعارضهای مخرب و تحقیرآمیزی دارند که احساسهای مثبت و پایدار زناشویی را تخریب میکنند (فتحی و همکاران، 1394: 32). چلبی در نظریۀ نظم خرد خود درقالب «اجیل» پارسونز بیان میکند که با تشکیل «ما» میتوان از نوعی نظم اجتماعی خرد سخن گفت که در برگیرندۀ افراد و تعاملهای ماست (مایی که از دو عنصر افراد و تعاملها تشکیل شده است). برای حفظ ما و حفظ الگوهای تعاملی نظم اجتماعی خرد حداقل در چهار بُعد با چهار مشکل ماهوی مواجه است که عبارت است از: همفکری مشترک (L)، همگامی مشترک (G)، همدلی مشترک (I) و همبختی مشترک (A) (چلبی، 1375: 19-16)؛ بنابراین باتوجه به این نظریه برای اینکه خانواده بهعنوان یک گروه اجتماعی بتواند کارکرد خود را بهنحوی صحیح و مطلوب ایفا کند، لازم است همبختی، همفکری، همراهی و همدلی لازم وجود داشته باشد و اعضای خانواده با مشورت یکدیگر در یک راستا حرکت و با کمک یکدیگر مشکلات و تعارضها را رفع کنند. آزاد ارمکی یکی از چالشهای اساسی خانوادۀ ایرانی را چالش بیمعناییدانسته و معتقد است، بهطور کلی خانوادۀ ایرانی از درون دچار حرفنزدن، سخننگفتن و گفتوگونکردن شده است. چنانچه سخنی وجود دارد، منشأ داوری و درنهایت، نزاع میشود؛ بنابراین باتوجه به اینکه نظام معنایی مشترک و پذیرفتنیِ جمعی وجود ندارد، این مشکل در گفتوگو بین نسلی، بین جنسیتی و بین فردی است. خانوادۀ ایرانی دچار کمحرفی مفرط در درون خود شده است و هرجا حرف زده میشود، دعوا و خشونت تولید میشود. بنابر نظر او متأسفانه نظام فرهنگی و سازوکارهای فرهنگی نیز کمارزش و دچار اختلالشده و بهعلت وجود این چالش و بیتوجهی به آن، گفتمان سکسوالیستی در خانوادۀ ایرانی رواج یافته است (آزاد ارمکی، 1395: 92) و این گفتمان روش برقراری ارتباط و حل مسائل میان اعضای خانواده را نیز تحتتأثیر خود قرار داده است. اعزازی نیز بر این نکته تأکید دارد که یکی از ویژگیهای تفکر حاکم در ایران تأکید زیاده از حد بر موجودبودن خانواده است بدون توجه به اینکه هر خانوادهای قادر نیست در راستای حفظ موجودبودن جامعه و جلوگیری از بروز رفتارهای نابهنجار عمل کند و فقط خانوادۀ مطلوب میتواند این کارکرد را داشته باشد. در این راستا، خانوادۀ مطلوب خانوادهای است که در آن صمیمیت، عشق، علاقه و محبت میان اعضای آن وجود داشته باشد و اعضای خانواده از یکدیگر حمایت و پشتیبانی کنند و درمقابله با مشکلات همراه یکدیگر باشند. در این خانواده رابطۀ زنوشوهر براساس همدلی، تفاهم، مشارکت در امور خانواده برای رشد و شکوفایی شخصیت افراد شکل گرفته است و والدین دربرابر تربیت فرزندان با روشهای صحیح و راهکارهای مناسب مسئول و موظف هستند (اعزازی، 1390: 202-201).
روش پژوهش باتوجه به موضوع بررسیشده که تبیین فرآیند و چگونگی حل مسائل با تأکید بر حل مسئله با گفتوگو درمیان زوجین است، پارادایم پژوهش ازنوع تفسیری و روششناسی آن کیفی است. ازمیان روشهای مختلف پژوهش کیفی، راهبرد نظریۀ زمینهای با رویکرد عینیگرایی اشتراوس و کوربین به کار گرفته شده است. دلیل استفاده از این روش ماهیت فرایندی گفتوگو در خانوادههاست که در بستری تاریخی و اجتماعی شکل گرفته است. همچنین، به کارگیری این روش در راستای ارائۀ نظریهای داده مبنا و چارچوب تحلیلی مناسب برای تجزیهوتحلیل دادهها در این موضوع ضروری است. جامعۀ مطالعهشده در پژوهش حاضر زوجین خانوادههای شهر یزد است. مشارکتکنندگان این پژوهش براساس نمونهگیری نظری انتخاب شدند و معیارهای ورود به مطالعه بدین صورت بود که خانواده از نگاه عُرف جامعه یک خانوادۀ متعارف تلقی شود و طول مدت ازدواج آنها بین 5 تا 25 سال باشد و زوجین بهلحاظ تحصیلی، دیپلم به بالا و بهلحاظ اقتصادی از طبقات متوسط و متوسط روبهبالا باشند. علت انتخاب معیارهای مذکور این بود که در مصاحبههای اکتشافی مشخص شد که گفتوگو در خانوادههای سطح پایین جامعه بهطور کامل، شکلی متفاوت به خود میگیرد و این خانوادهها با مشکلات و مسائلی بسیاری روبهرو هستند که برای آنها اولویت بیشتری دارد. از این رو، برای انجامدادن مطالعۀ عمیق، محدودکردن طبقه اجتماعی مطالعهشده ضروری بود؛ بنابراین باتوجه به معیارهای مذکور و براساس نمونهگیری نظری از 31 نفر مصاحبه انجام شد و نمونهگیری تا زمان دستیابی به اشباع نظری و نرسیدن به اطلاعات جدید از مصاحبهشوندگان، ادامه یافت. درواقع، نمونهگیری نظری پژوهشگر را قادر میکند که مسیرهایی برای نمونهگیری برگزیند که بیشترین بازدۀ نظری را در پی داشته باشد (اشتراوس و کربین، 1397: 220). در این پژوهش برای گردآوری دادهها از مصاحبههای عمیق استفاده و با کسب اجازه از مشارکتکنندگان، مصاحبهها ضبط شد و مصاحبهها باتوجه به علاقه و کیفیت پاسخهای مصاحبهشوندگان بین 70 تا 180 دقیقه طول کشید. در جدول 1 مشخصات مشارکتکنندگان پژوهش ذکر شده است.
جدول 1- اطلاعات مشارکتکنندگان پژوهش Table 1- Information of research participants
سپس تمامی مصاحبههای ضبطشده با تمام جزئیات به متن تبدیل و فرآیند تجزیهوتحلیل همزمان و مستمر با جمعآوری دادهها بهصورت رفتوبرگشتی انجام شد. با راهنماییهای شیوۀ اشتراوس و کوربین (نظریۀ زمینهای کلاسیک نظاممند) برای تحلیل دادهها از تحلیل خطبهخط برای کدگذاری باز و همراه با توسعۀ مفاهیم و مقولهها و ساخت پایههای نظریۀ زمینهای از کدگذاری محوری و گزینشی استفاده شد و درپایان نیز الگوی پارادایمی پژوهش ارائه شد. باتوجه به معیارهایی که لینکلن و گوبا (1985) مطرح کردهاند، قابلیت اعتماد یافتهها با استفاده از روشهای مشارکت طولانی[11] و مشاهدۀ مدام درمیدان تحقیق، بررسی همکاران[12]، تشریح کلیشههای ذهنی و پیشداوریهای محقق، تأیید مشارکتکنندگان[13] و توصیف غنی تأیید شد. همچنین، در پژوهش حاضر سعی شده است که براساس طراحی ماثنر و دوثت[14] (2003) بازاندیشیهای مختلفی در مراحل مختلف تحقیق صورتبندی شود تا به دادهها و نتایج اعتبار بخشیده شود. در این راستا، محقق ضمن بیان تجربۀ زیستۀ خود دربارۀ موضوع تلاش کرد، موضع فکری خود را در پرانتز قرار دهد تا دادهها را بدون پیشداوری و کلیشههای قالبی تفسیر کند. برای اتکاپذیری[15] دادهها نیز سعی شده است، ضمن رعایت اصول و نکات لازم، تمامی مصاحبهها و رخدادها بهطور کامل ثبتوضبط و با دقت کافی اجرا شود. برای رعایت ملاحظههای اخلاقی کلیۀ مراحل با رضایت آگاهانۀ مشارکتکنندگان، استفاده از فرمهای رضایتنامه، ارائۀ توضیحهای تکمیلی، ایجاد فضایی امن و آرام برای جلب اعتماد مشارکتکننده انجام پذیرفت و برای حفظ حریم خصوصی آنها در متن پژوهش از اسامی مستعار استفاده شد.
یافتههای پژوهش در پژوهش حاضر بهطور کلی، چگونگی مواجهه و حل مسائل خانواده ازسوی زوجین بررسی میشود. برای دستیابی به یافتههای پژوهش، ضمن بررسی دقیق متون مصاحبه، گزارههای اصلی، مقولههای فرعی، اصلی و مقولۀ هستهای در یک فرآیند رفتوبرگشتی استخراج و مفهومپردازی شد و درمجموع، 67 مقولۀ فرعی و 18 مقولۀ اصلی از این فرآیند برساخته شد. در جدول 2 مقولههای اصلی و هسته آمده است. درادامه، مقولههای اصلی حاصل از مفهومپردازیها و کدگذاری درقالب بخشهای الگوی پارادایمی بررسی میشود و به برخی از مفاهیم و گزارههای پژوهش نیز اشاره خواهد شد و سپس الگوی پارادایمی تحقیق ارائه میشود.
شرایط علّی مقولههای مربوط به شرایط علّی الگوی پارادایمی پژوهش حاضر شامل تفاوتهای جنسیتی، بسترهای فرهنگی تربیتی خانوادگی و بازدارندههای گفتوگویی متفاوت است. شرایط علّی درواقع، شرایط و عللی است که باعث بروز پدیدۀ مرکزی میشوند و در پژوهش حاضر این بسترهای خانوادگی و ویژگیهای جنسیتی متفاوت، خود عاملی برای تجربۀ ناهمسان زوجین در چگونگی مسائل خانواده هستند.
جدول 2- مقولههای اصلی و هستهای پژوهش Table 2- Main and core categories of research
تفاوتهای جنسیتی: این مقوله بهطور کلی، دربرگیرندۀ تفاوت در انتظارها، تفاوت جنسیتی در بروز خشم و احساس و تفاوت جنسیتی در روش حل مسائل است. درواقع، مشارکتکنندگان بر این اعتقاد هستند که بین خود و همسرشان تفاوتهایی وجود دارد که عامل بسیاری از تعارضها و تنشهای ایجادشده در برقراری ارتباط است. این تفاوتها موارد مختلفی را در بر میگیرد. ازجمله: تفاوت در انتظارهایی که زوجین از یکدیگر دارند، تفاوتهایی که درنحوۀ بروز خشم و احساساتشان دارند و تفاوتهایی که در روش بررسی و حل مسائل از خود نشان میدهند. بهگفتۀ مصاحبهشوندگان حتی در انتظارهایی که زوجین برای رفع دلخوری از یکدیگر دارند نیز تفاوتهایی بین آنها وجود دارد. همچنین، آنها در روشی که برای ابراز خشونت و احساسات، دلجویی از یکدیگر، حل مسائل و همچنین سبک و روشی که برای گفتوگو به کار میگیرند نیز با یکدیگر تفاوتهایی دارند که میتواند نحوۀ حل مشکلات و تنشهای زوجین را تحتتأثیر خود قرار دهد. درواقع، در بسیاری از موارد نهتنها مشکلات حل نشده است، خود این تفاوتها بهدلیل نداشتن شناخت دقیق زوجین و نپذیرفتن تفاوتهای موجود بین آنها ممکن است، مسئلهساز شود و تعارضهای خانواده را تشدید کند. سوگند دربارۀ تفاوتی که در انتظارهای خود و همسرش برای رفع دلخوری وجود دارد، اینگونه توضیح میدهد: «والا من دوس دارم، بیشتر باهام حرف زدهبشه. بعد اون با اینکه زودتر بیاد خونه و بگه سلام، انتظارداره، من دیگه تو ذهنم پاکش کنم. خودش این تیپیه که مثلاً حالا بیا ناهار بخور و با یه حرفای روزمرۀ ساده کلاً اهل کشدادن نیست». همچنین، یلدا دربارۀ تفاوت میان خود و همسرش در روش حل مسائل و مشکلاتشان و روحیۀ متفاوتی که در این زمینه دارند، حرف میزند: «من خودم اولین راهم اینه که در موردش حرف بزنیم، ببینیم چیکار کنیم؛ ولی همسرم اینطور نیست. میگه بذار ببینیم چطور پیش میره خیلی چیزا رو و اون خیلی اندازهای که من اهل حرفزدنم، نیست». بسترهای فرهنگی تربیتی خانوادگی: این مقوله بیانگر نقش و جایگاه تربیتی و ساختار قدرت خانوادۀ فرد است که در اجتماعیشدن و شکلگیری مهارتهای ارتباطی فرد نقش و اثر بسزایی دارد. درواقع، باتوجه به اینکه خانواده اولین و مهمترین نهادی است که فرد در آن پرورشیافته و جامعهپذیر میشود، شکلگیری شخصیت و رفتارهای اجتماعی فرد تا حد زیادی به روشهای تربیتی خانواده و نحوۀ تعاملها و روابط والدین در محیط خانوادگی وابسته است. درواقع، مشارکتکنندگان بر اهمیت اثر تربیت خانوادگی درنحوۀ ارتباطهای فرزندان و اثرپذیری ازنحوۀ تعاملهای والدین تأکید داشتند و برخی از آنها روش تربیت خانوادگی را که در خانوادۀ خود یا همسرانشان وجود داشته است، منشأ بسیاری از تنشهایی میدانند که در زندگی فعلی خود با آن مواجه هستند. همچنین، از نگاه آنها در خانوادههایی که والدین ارتباط مطلوبی با یکدیگرنداشته و از این حیث الگوی مناسبی برای فرزندان خود نبودهاند، ناخودآگاه این مشکلاتِ ارتباطی به انواع مختلف در خانوادۀ فرزندان آنها نیز دیده میشود. علاوهبر این، نحوۀ تعاملهای والدین با فرزندان و داشتن ارتباط مؤثر با آنها از سنین کودکی نیز بر رشد مهارتهای اجتماعی و ارتباطی فرزندان اثرگذار است. ازطرفی، ساختار قدرت در خانوادۀ اصلی نیز بهشدت ویژگیهای رفتاری و ارتباطی فرزندان خانواده را تحتتأثیر خود قرار میدهد و به اعتقاد برخی از مصاحبهشوندگان برابری جایگاه والدین در خانوادهای که فرد در آن رشد کرده است و همچنین میزان برتری جایگاه مرد در خانوادۀ اصلی با ساختار قدرت در خانوادۀ فعلی فرد و نحوۀ تعاملها با همسر و فرزندانش ارتباط دارد. الهام دربارۀ اثر جایگاه مرد در خانوادۀ همسرش میگوید: «شوهر اصلاً یه فاز جداگانهاس. تو خانوادشونم یه جوری بزرگشدن، یعنی مادرشون برا شوهر اینجوریبوده که بله، همیشه حق با توئه. حتی اگر کار اشتباهی بکنه. اونم انتظارداره، منم اینطوری باشم». فرزانه اثرپذیری همسرش از روش دعوای پدرومادرش بهویژه در اوایل ازدواج و نپذیرفتن آن را برای خود بدین شکل بیان میکند: «اون احساس میکرد، باید دعواها مثل مامان باباش باشه. درصورتی که من اصلاً همچین چیزی رو نمیخواستم که مثلاً تو دعوا قهوهای کنی طرف مقابلتو و بعد هم بگی هیچطورینشده و عادی جلوه بدی». بازدارندههای گفتوگویی متفاوت: در این مقوله بازدارندههایی بررسی میشود که یکی از طرفین درحین حرفزدن، دیگر تمایلی به ادامۀ فرآیند گفتوگو نداشته باشد و توقف گفتوگو را بر ادامۀ آن ترجیح دهد. درواقع، همۀ افراد انتظارها و تعریفهایی در ذهن خود از گفتوگو دارند که رعایتنکردن آن معیارها درحین گفتوگو با طرف مقابل باعث آزردگی آنها شده است و آنها را از ادامۀ گفتوگو ناامید میکند که شامل تکرار مکررات، کمشدن درک متقابل، خودمرکزبینی، کمشدن جدیبودن، تحقیر و سرزنش، بیاحترامی و بیتفاوتی، نداشتن تمرکز حواس و بیتوجهی به موضوع، حاشیهسازی، پیشداوری، لحن نامناسب و جملههای واکنشی، پرخاشگری، پاسخگونبودن، گفتوگوگریزی، پاسخگویی عجولانه، طولانیشدن، تعمیم غیرمنطقی و زبان بدن نامناسب است. درواقع، برای بسیاری از مشارکتکنندگان مواجهه با نحوۀ پاسخگویی و عکسالعملهای نامطلوب طرف مقابل مانعی برای ادامۀ گفتوگو محسوب میشود. همچنین، به کارگیری کلمات، جملات، لحن و زبان بدن نامناسب نیز از دیگر بازدارندههای گفتوگویی است و عامل مؤثری درزمینۀ رضایتمندی یا نارضایتی زوجین از وضعیت گفتوگو و برقراری تعاملها در خانواده تلقی میشود. ازطرفی، از آنجا که هرفردی ملاک و معیار خاصی برای گفتوگو دارد، این بازدارندهها ممکن است، برای هرکسی بهطور کامل، متفاوت و حتی گاهی تا اندازهای درمقابل هم باشد؛ بهطور مثال، برای یک نفر پاسخگونبودن، بازدارنده محسوب میشود و برای فردی دیگر پاسخگویی عجولانه و بیفکر بدین معنی که فرد دریافتنکردن پاسخ را به پاسخگویی بیفکر ترجیح میدهد. الهه بهخوبی تجربۀ خود را از درکنکردن همسر و بیانگیزگی برای ادامۀ گفتوگو توضیح میدهد: «همین درک نکردنه، همین زبو آدمو نفهمیدن. من اوایل خیلی تلاش میکردم، بعد دیدم چکاریه، اصلاً ولش کن. الان تا داریم سر یه موضوعی حرف میزنیم که میفهمم، نمیفهمه حرف منو، میگم باشه. خیلخوب. بیخیال اونم همینطور». احسان نیز دربارۀ ازدستدادن حق برابر و پافشاری همسرش بر حرف خود میگوید: «من یه چیزی میگم و اون الا و لله همونی که اون میگه. چیزی که منو ناراحت میکنه، اینه که من احساس میکنم، روی بعضی موضوعات اون حق داره کامل و صددرصد و من هیچ حقی ندارم. حتی 5 درصد و اینا هم نیست. صفره».
شرایط زمینهای از شرایط زمینهای در پژوهش حاضر، لحن گفتوگوی ناهمسان درمیان زوجین، واکنشهای ناهمسان به نظرهای مخالف و تغییرپذیری لحن گفتوگوست که درواقع، بستر و زمینهای است که در جامعۀ مطالعهشده وجود دارد و مشارکتکنندگان بدان اشاره داشتند و راهبردها و اقدامها در بستر آن، پدیدۀ مرکزی را اداره میکنند. لحن گفتوگوی ناهمسان زوجین: این مقوله شامل لحنهای ضد گفتوگویانه، لحنهای گفتوگویانه و درک متفاوت از لحن یکدیگر است. درواقع، یکی از ارکان بسیار مهم گفتوگو که نقش اثرگذاری در انتقال محتوای آن دارد و مسیر گفتوگو را بهسوی فهم مشترک یا ایجاد تنش پیش میبرد، لحن گفتوگوست. درواقع، لحن، کیفیت یا احساس بیانشده از کلماتی است که افراد استفاده میکنند و این آهنگ و لحن کلام و نحوۀ بیان جملات و کلمات در افراد مختلف، متفاوت و بههمان اندازه در درک گفتوگوهای افراد اثرگذار است. ازدید برخی مشارکتکنندگان در خانواده نیز خود یا همسرشان لحنهایی را در گفتوگو یا در زمان حل مسائل و چالشها استفاده میکنند که فرآیند گفتوگو را دچار اختلال یا توقف میکند و به راهبردهای تخریبی در حل مسائل ختم میشود که در بهترین شرایط، ممکن است منجر به بازاندیشی در لحن شود. درمقابل آن میتوان از لحنهایی گفتوگویانه سخن گفت که بدون ایجاد سوءتفاهم یا موضعگیری باعث بهبود فرآیند گفتوگو و ایجاد فضایی گفتوگومحور و آرام شده است و با استفاده از راهبرد سازش، دستیابی را به درک مشترک میان زوجین تسهیل میکند. همچنین، زوجین علاوهبر اینکه لحنهای مختلفی را در گفتوگو به کار میگیرند، ممکن است درک متفاوتی از لحن یکدیگر داشته باشند. بدین مفهوم که ممکن است، انتظارهای متفاوتی از لحن مطلوب در ذهن آنها وجود داشته باشد و از لحن یکدیگر برداشت متفاوتی کنند. الهه انتظار متفاوت خود و همسرش را از یک لحن مناسب و تعارضی که این موضوع در روابطشان ایجاد میکند، بدین صورت توضیح میدهد: «لحن من خیلی هیجانیه، بعد بعضی وقتا باعث میشه اون سوءبرداشت کنه که تو داری داد میزنی. میگم من خیلی آروم حرف زدم. خیلی معمولی بود. میگه نه. تو داری دادوبیداد میکنی». بهاره نیز دربارۀ نارضایتی از لحن نامناسب همسرش و ناراحتی در این زمینه میگوید: «خیلی وقتا از لحنش بدم میاد و بهم برمیخوره. لحنش یه وقتایی خیلی بد میشه. یه جوری انگار حالت دستوری داره و تند و با عصبانیته». واکنشهای ناهمسان به نظرهای مخالف: این مقوله شامل تخریب و ایجاد بسترهای گفتوگو در مواجهه با نظرهای مخالف است. درواقع، نحوۀ واکنش افراد به نظرهای مخالف دیگران اهمیت بسیاری دارد و نشاندهندۀ وجود روحیۀ گفتوگومحور یا تکگویی در آنهاست. باتوجه به اینکه هدف از گفتوگو دستیابی به فهم مشترک و روشنگری است و بیانگر تفاوتی است که در عقاید و نظرهای افراد وجود دارد. بدون پذیرش این تفاوتها و تمایزهایی که میان افراد وجود دارد؛ گفتوگو ناممکن است. این در حالی است که بسیاری از مشارکتکنندگان بر این نکته تأکید داشتند که خود یا طرف مقابلشان دراصل توانایی پذیرش نظرهای مخالف را ندارند و با بروز واکنشهای نامطلوب درمقابل نظرهای متفاوت و تلاشهایی که برای اثبات نظرهای خود انجام میدهند، بهکلی بسترها و زمینههای گفتوگو را تخریب میکنند. بهطور کلی، واکنشهای تکگویانۀ افراد را درمقابل مخالفتها میتوان درقالب واکنشهای تند، کنارهگیری از بیان نظرها، تلاش برای اثبات خود و نرسیدن به نتیجۀ مشترک خلاصه کرد که همۀ آنها درعمل، زمینههای گفتوگوی مطلوب را از بین میبرند و به راهبردهای اجتنابی و تخریبی برای حل مسائل خانواده منتهی میشوند. نکتۀ جالب اینجاست که بسیاری از مشارکتکنندگان فرصتدادن برای طرح نظرهای مخالف به طرف مقابل و پافشاری برای اثبات نظرهای خود را مطلوب و اقدامی گفتوگومحور تلقی میکنند. این درحالی است که گفتوگو زمانی شکل میگیرد که افراد نظرهای مخالف و تفاوتهای موجود میان خود و دیگران را بپذیرند بدون اینکه انکار یا خصومتی از خود بروز دهند و کسی نظرهای خود را برتر از دیگران تلقی کند. درمقابل این واکنشها، عدهای از مشارکتکنندگان معتقدند خود یا طرف مقابلشان دربرابر نظرهای مخالف، واکنشهایی از خود نشان میدهند که مسیر گفتوگو را هموار میکنند و به طرف مقابل اجازۀ بیان نظرهای خود را میدهند، بدون اینکه تلاشی برای اثبات نظرهای خود و اشتباهبودن نظرهای دیگری داشته باشند و درواقع، برای حل مسائل از راهبرد سازش استفاده میکنند. بهروز روش خود و همسرش و تلاش برای رسیدن به نقطۀ تعادل را بهوضوح تشریح میکند: «میگم حالا شما این حرفو زدی؛ ولی نظر من اینجوریه و آنقدر حرف میزنیم تا بالاخره یه دلیل منطقی یا من بیارم اون قانعشه یا اون یا اینکه سطح توقعاتو میاریم پایین. حالت پنجاه پنجاه قرارش میدیم که متعادل بشه». درادامه نیز واکنش خود را درمقابل نظرهایی که پسندیدهاش نیست، بدین صورت تشریح میکند: «من سبکم فرق داره وسط حرفم اگر اون جوابی که میشنوم، مورد پسندم نیست، من کاتش میکنم و دیگه حرف نمیزنم و اونجاست که مشکلات ایجادمیشه؛ چون بعدش وارد فاز قهر میشم». تغییرپذیری لحن گفتوگو: این مقوله بهطور کلی، بیانگر ناپایداری در لحن گفتوگو و تناسبنداشتن لحن و محتواست. لحن گفتوگو ازجمله ارکانی است که بسته به شرایط و موقعیتهای متفاوت ممکن است اشکال مختلفی داشته باشد؛ و همیشه شکل ثابت و پایداری ندارد و این موضوع، استراتژیهای افراد را برای حل مسائل نیز تحتتأثیر خود قرار میدهد. درواقع، مصاحبهشوندگان معتقدند زمان و موضوع گفتوگو ممکن است بر لحن آنها اثر داشته باشد؛ بهطور مثال، اگر گفتوگو دربارۀ موضوعی تنشزا نباشد، ممکن است با لحنی آرام و منطقی صورت پذیرد. این در حالی است که همان شخص زمانی که دربارۀ موضوعی حساس و چالشبرانگیز حرف میزند، ممکن است لحنی تند و پرخاشگر به خود بگیرد. همچنین، گفتوگو در موقعیت زمانی مناسب ممکن است لحن مطلوب و گفتوگومحوری درپی داشته باشد. علاوهبر این، افزایش سن نیز ممکن است، اثر مثبت یا منفی بر لحن گفتوگو داشته باشد و بنابرتجربه، اشکال متفاوتی به خود بگیرد. ازطرفی، اینکه کدام یک از زوجین شروعکنندۀ گفتوگو باشد و با چه لحنی گفتوگو را آغاز کند نیز میتواند باعث تغییر لحن طرف مقابل شود و مسیر گفتوگو را تغییر دهد. تناسبنداشتن لحن و محتوا نیز از دیگر مواردی است که نشاندهندۀ تغییرپذیری لحن گفتوگوست. بنابر تصور مشارکتکنندگان گاهی ممکن است، لحن گفتوگو یا تُن صدای فرد تغییر کند و ارتباطی با محتوای آن گفتوگو نداشته باشد؛ بهطور مثال، ساحل از ناراحتی خود دربارۀ لحن همسرش در مواقعی میگوید که لحن و محتوا تناسبی با یکدیگر ندارد: «خیلی وقتا همسر من یه چیزی مطرح میکنه که شاید من با محتوای اون جمله مشکلی نداشته باشم؛ ولی از لحن جمله احساس میکنم، الان داره تندی میکنه و نسبت به این قضیه درگیری و ناراحتی داره». احسان نیز دربارۀ وابستهبودن لحن گفتگو به موضوع آن حرف میزند: «درمورد لحن بعضی وقتا اینجوریه که اینی که من فکر میکنم، همینیه که هست و درسته؛ ولی بعضی وقتام، نه بستگی داره درمورد چه موضوعی باشه». طول مدت ازدواج: این مقوله که بیانگر تغییر روش حل مسائل برمبنای طول مدت ازدواج است، از سه مفهوم تغییر روش درطول زندگی مشترک، تغییر رویۀ مبتنی بر شناخت و استفاده از تجربههای زندگی مشترک تشکیل شده است. درواقع، مشارکتکنندگان معتقدند که باتوجه به تجربههایی که در زندگی مشترک کسب کردند و شناختی که از انتظارها، توقعها و روشهای طرف مقابل برای حل مسائل و مشکلات به دست آوردند، درمقایسه با اوایل ازدواج تغییراتی در روش آنها برای رسیدگی به مشکلات صورت گرفته است. این تغییرات در برخی موارد باعث بهبود و نزدیکترشدن زوجین به یکدیگرشده و در برخی دیگر به تلافیکردن و جبران برخورد اشتباه یکی از طرفین و تخریب بیشتر روابط منتج شده است؛ بنابراین طول مدت ازدواج و تعداد سالهایی که از ازدواج افراد و شناخت آنها از یکدیگر و تفاوتهای موجود میگذرد، ممکن است به تغییر رویۀ آنها در برخورد با مسائل و مشکلات بینجامد. فاطمه از تغییرات مثبت خود و همسرش و گرایش بیشتری که به سمت گفتوگو پیدا کردهاند، حرف میزند: «الان خداییش بیشتر حرفزدن و مداراکردن تومون جا افتاده. حالا یا علتش اینه که تو زندگی شناخت نسبت به هم پیدا کردیم. یه خورده مشکلات زندگیای اطرافیامون رو دیدم، ترجیح دادیم، خودمونو ازبین نبریم». داوود نیز دربارۀ تغییرات خود و اطرافیان میگوید: «زندگی یه تجربهاس. من اصلاً نمیتونم بگم من چهشکلی حلش میکنم؛ ولی درکل تغییر کردم. اطرافیانم هم تغییرکردن».
شرایطه مداخلهگر این شرایط به عواملی اشاره دارد که خارج از بستر مطالعه شده و در سطحی کلانتر نیز پدیدۀ محوری را تحتتأثیر خود قرار میدهد و شامل فرهنگ جنسیتی و اهمیت لحن سخن در روابط اجتماعی است. درواقع، این شرایط، اجرای راهبردها و استراتژیها را تسهیل و تسریعکرده یا بهعنوان یک مانع، دچار تأخیر میشود. فرهنگ جنسیتی: این مقوله دربرگیرندۀ اثر ویژگیهای فرهنگی بر هویت جنسیتی و کلیشههای جنسیتی است که هردو نشاندهندۀ فرهنگ جنسیتی حاکم بر جامعه است. این فرهنگ با راههای مختلف و درطیفهای گوناگون بر هویت جنسیتی افراد، ایجاد کلیشه و باورهای قالبی جنسیتی اثرگذار بوده است و بدون ایجاد نگرش و شناختی صحیح، ناخودآگاه باعث ایجاد مرز و جدایی میان دو جنس میشود. درواقع، مرد یا زنبودن پیشفرضها و تصورهایی را به همراه دارد که در فرهنگ هر جامعه تا حدودی متفاوت است و ویژگیهای خاصی را به هریک اطلاق میکند و همین پیشفرضها باعث شکلگیری رفتارهای جنسیتی در هرجامعه شده است و استراتژیهای افراد را در مواجهه با مسائل تحتتأثیر خود قرار میدهد. برخی از مشارکتکنندگان در این زمینه به اثر ویژگیهای فرهنگی یزد بر شکلگیری ویژگیهای رفتاری مردان اشاره میکنند و بسیاری از مشکلات خود را درتعامل با همسرانشان ناشی از فرهنگ مردسالاری یزد میدانند. درواقع، این مشارکتکنندگان زن هستند و بهعنوان افرادی که احساس میکنند در فرهنگ مردسالاری جایگاه پایینتری دارند، علاوهبر اینکه بر اثر ویژگیهای فرهنگی واقف هستند، در برخی موارد خودشان نیز درگیر کلیشههای جنسیتیشده و آنها را پذیرفته و در راستای تحکیم و تداوم این کلیشهها پیش رفتهاند. از دیگر نشانههای فرهنگ جنسیتی، کلیشههای جنسیتی است که در فرهنگهای مردسالاری علاوهبر اثرگذاری بر رفتارهای مردان، بر انتظارهای زنان نیز اثرگذار است و از نگاه مشارکتکنندگان عدم توجه مردان به نیازهای غیرمادی همسر و حتی نداشتن انتظار عذرخواهی از مرد میگردد. بهگونهای که در برخی موارد خود زنان حقوقی را برای خود قائل نیستند. مریم در این زمینه میگوید: «درکل میگم مرده، غرور داره، نمیخوام بیاد بگه، معذرت میخوام؛ ولی همینکه بگه آقا اشتباه کردم، همین برا من کافیه؛ ولی اون خیلی توجه نمیکنه». مرجان نیز دربارۀ اثر فرهنگ بر رفتار همسرش اینگونه توضیح میدهد: «اگر من دلخور باشم، آخرش خودمم. اوشون اصلاً پیشقدم نمیشن و اصلاً تو این فازا نیستن. زیاد احساساتی نیستن و ابراز و احساسات و اینا اصلاً. حتی مواقعی که حق با من باشه. مردای یزدی خو اصن اینجور چیزا براشون مهم نیست». اهمیت لحن سخن در روابط اجتماعی: این مقوله بهطور کلی، اثر لحن بر درک متقابل، اهمیت لحن در فرآیند گفتوگو، نتیجۀ گفتوگو و اثر لحن نامناسب را بر اختلالهای ارتباطی دربر میگیرد. درواقع، لحن سخن بهعنوان یکی از ارکان محوری گفتوگو و تعاملهای اجتماعی، همیشه اهمیت بسیاری داشته است. درواقع، زمانی که لحن مناسبی برای گفتوگو به کار گرفته شود، نهتنها فرآیند گفتوگو بهدرستی پیش برده میشود، نتیجۀ مطلوبی نیز از این فرآیند حاصل میشود و بر درک متقابل افراد اثر چشمگیری برجای میگذارد. ازطرف دیگر، چنانچه لحن استفادهشده در گفتوگو لحن مناسبی نباشد، ممکن است فرآیند گفتوگو و ارتباط میان اعضای خانواده را دچار اختلال کند و به تشدید تعارضها و تنشهای آنها منجر شود؛ بنابراین لحن گفتوگو اهمیت بسیاری دارد و میتواند تعیینکنندۀ مسیر گفتوگو باشد و همین اثرگذاری است که باعث بازاندیشی در لحن گفتوگو در برخی از افراد میشود؛ بهطور مثال، ساحل در این زمینه میگوید: «بهنظر من یه لحن خوب میتونه بدترین حرفها رو برای طرف مقابل پذیرفتنی کنه و هیچ ناراحتی هم به بار نیاره». همچنین، یلدا تجربۀ خود را از داشتن لحن تند و ایجاد سوءتفاهم بدین شکل بیان میکند: «وقتی آدم بخواد با لحن تند حرف بزنه و با اعصاب خورد کنی حرف بزنه، باعث میشه هم طرف مقابل نتونه خوب حرفشو بزنه، هم من نتونم خوب حرفمو بزنم. بعدشم الکی یه سوءتفاهم پیش بیاد».
استراتژیها استراتژیها و راهبردهای مشارکتکنندگان این پژوهش شامل راهبرد اجتنابی، راهبرد تخریبی، راهبرد سازش و بازاندیشی در لحن گفتوگوست که تحتتأثیر شرایط زمینهای و مداخلهگر و در پاسخ به پدیدۀ مرکزی شکل میگیرد. باتوجه به ناهمسانبودن روش زوجین برای مواجهه و حل مسائل، استراتژیهای این پدیده شامل تمامی راهبردهایی است که افراد برای حل مسائل خانواده در پیش میگیرند که برخی از آنها گفتوگویانه و برخی ضدگفتوگویانه است. راهبرد اجتنابی: این مقوله دربرگیرنده استراتژیهای اجتنابی ازقبیل استراتژی فرار، سکوت و تسلیم است که زوجین در خانواده برای رسیدگی و حل مسائل و مشکلات مختلف درپیش میگیرند. درواقع، باتوجه به اینکه استراتژی و روش هر فرد برای حل مشکلات با دیگری متفاوت است، در بسیاری موارد همین تفاوتها و نداشتن درک و پذیرش آن و همچنین نرسیدن به روشی واحد برای حل مسائل باعث ایجاد اختلافها و تشدید تعارضها میشود. برخی از مشارکتکنندگان در مواجهه با مشکلات ترجیح میدهند، از مقابله با آن فرار کنند. به همین خاطر، آن را نادیدهگرفته و به آن بیتوجهی میکنندو بر این باورند که با این روش و حرفنزدن دربارۀ آن میتوانند آن مسئله را حل کنند. غافل از اینکه با این روش مسائل تنها بهصورت مقطعی فراموش شده است و با انباشتگی و پیچیدگی بیشتر بعد از مدتی خود را نشان میدهند. عدهای دیگر در رویارویی با مشکلات و درمواقع ناراحتی و عصبانیبودن، سکوت و تنهابودن را ترجیح میدهند و حتی از پرسیدن دلیل ناراحتی و تحریکشدن برای حرفزدن عصبانی میشوند. این دو استراتژی درمیان مصاحبهشوندگان این پژوهش بیشتر درمیان مردان وجود دارد. برخی دیگر نیز بهجای تلاش برای حل مشکل، خود را کنار میکشند و بهجای بیان نظرها به دلایل مختلف ازجمله: ترس از همسر با حالت انفعال درمقابل آنها تسلیم میشوند که این استراتژی برخلاف دو استراتژی قبلی فقط میان زنان مطالعهشده دیده میشود. عاطفه با بغض و ناراحتی از بیتفاوتی و بیتوجهی همسرش دربرابر ناراحتی خود میگوید: «ازش انتظار دارم که بیاد ازم بپرسه: چرا ناراحتی و حلش کنیم؛ ولی هیچ وقت اینکارو نمیکنه و هیچچیز نمیگه و کلاً بیتوجهی میکنه که تو چیزیته و اصلاً اهمیت نمیده». محسن نیز بهوضوح روش خود را در رویارویی با مشکلات سکوت میداند: «روش من فقط سکوته. بعدش باید بگذره. حتی اگر چالشی هم باشه؛ چون من یه اتفاق و موضوعی اگر ذهنمو درگیر کنه، کلاً قفل هستم و باید اون موضوع رو تو تنهایی خودم بهش فکر کنم». راهبرد تخریبی: این راهبرد استراتژیهای پرخاش، مباحثه، شتاب و انحرافی را شامل میشود و دربرگیرنده استراتژیهایی است که بهجای ساختن، بهبود و حل مشکلات و مسائل بهطور کامل، رویکرد تخریبی دارد و به تخریب مسیر حل مشکلات میانجامد. درواقع، براساس نظرهای مصاحبهشوندگان بسیاری از افراد برای رسیدگی به مشکلات خانواده سریع عصبانیشده و کنترل خود را از دست میدهند و با رفتارهای پرخاشگرانه بهجای تلاش برای حل مشکل، بهکلی مانع گفتوگو و بهبود وضعیت و باعث دعوا و ایجاد تنش میشوند. برخی دیگر نیز بهجای اینکه در یک موضع برابر و برای حل مشکل گفتوگو کنند، با نگاهی نابرابر و برای تعیین برنده و بازنده شروع به بحث و در راستای تشدید مسائل حرکت میکنند. علاوهبر این، تعدادی با رویکردی عجلهای و با شتاب بسیار و بدون صبوری لازم تلاش میکنند تا در همان لحظه تنش که ممکن است، افراد آمادگی لازم برای گفتوگو و حل مشکلات را نداشته باشند، به مسائل رسیدگی کنند و درنهایت، تعدادی نیز بهکلی از مسیر درست برقراری ارتباط مطلوب خارج میشوند و سعی بر دروغگویی، تلافی و سوءاستفاده از نقاط ضعف دیگری دارند. مهسا دربارۀ برخورد تند و عصبی خود و همسرش در مواقع تنش میگوید: «اولش که تند برخورد میکنیم و سریع با عصبیشدن و اینا برخورد میکنیم، اینطوری نیست که اون لحظه آرامش خودمون رو حفظ کنیم. اصلاً اینجوری نیستیم هیچ کدوممون». همچنین، عاطفه دربارۀ روش همسرش اینگونه توضیح میدهد: «روش من اینه که حرف بزنم. حالا من مشکلات خودم در نظر میگیرم و میام حرف بزنم؛ ولی وقتی قرار باشه، طرفم هی بخواد با دروغ و دوز و کلکایی منو بپیچونه، خوب پس بهتره اصلاً دیگه هیچی نگم». راهبرد سازش: این مقوله شامل استراتژیهای تعویق، گفتوگویانه، سازگاری، آرامسازی و ارزیابانه است. درواقع، افرادی که از این استراتژیها استفاده میکنند، بهلحاظ ذهنی درحال تلاش برای بهبود شرایط، حل مسائل و مشکلات و همچنین افزایش سازگاری زناشویی بودهاند و از این جهت تمام تمرکز خود را برای دوری از تنش و ایجاد فضایی آرام و مناسب، پذیرش وضعیت و انجامدادن بررسیهای لازم برای بهبود اوضاع به کار میگیرند. برخی از مشارکتکنندگان سعی دارند گفتوگو، رفع تنشها و دلخوریها را تا زمانی که فضا آرام باشد و تنش و عصبانیبودن کاهش یابد، به تعویق بیندازند و این استراتژی ازجمله رویکردهایی است که بیشتر درمیان مردان مطالعهشده وجود دارد. گفتنی است که در برخی موارد زنان به تعویقانداختن گفتوگو را نشانهای از استراتژی فرار تلقی میکنند و از آن ناراضی هستند. این درحالی است که خود مردان این استراتژی را راهکاری برای ایجاد آرامش میدانند. برخی دیگر در زمان مواجهه با مشکلات تمایل دارند، دربارۀ آن گفتوگو کنند. به همین خاطر در این زمینه پیشقدم میشوند و طرف مقابل را از ضرورت گفتوگو آگاه میکنند و بهطور کلی، با حرفزدن و گفتوگو سعی در حل مسائل و مشکلات و رفع دلخوریها دارند. تعدادی دیگر از مشارکتکنندگان رویکرد سازگاری را درپیش میگیرند. بدین معنا که برای آرامسازی یکدیگر تلاش میکنند و با رعایت اصل احترام اشتباهها را میپذیرند و در راستای سازش و مدارا با یکدیگر حرکت میکنند. برخی دیگر در مواجهه با تنش تلاش میکنند از عصبانیبودنها جلوگیری کنند و با سکوت یا ترک محل یا شوخی درتلاش برای آرامکردن موقعیت هستند. تعدادی نیز در مواجهه با مشکلات درابتدا تمام تلاش خود را در راستای بررسی مشکل، افزایش آگاهی و مشاورهگرفتن برای انتخاب بهترین روش به کار میگیرند. فرزانه روش خود را بدین شکل توضیح میدهد: «پیشاومده مسئلهای که مهم همبوده. من میگم آدم سختیم و حرفزدن برام سخته؛ ولی با همین حرفزدن حلش کردیم؛ یعنی چارهای جزء حرفزدن نیست». همچنین، مهدی روش خود را اینگونه توضیح میدهد: «روشم اول صبر میکنم، نگاه میکنم، توقف نگاه انتخاب. توقف کن ببین، اگر باید انتخابی صورتبگیره انتخاب کن که اکثر مواقع در خانواده با توقف و نگاه مسئله حل میشه». بازاندیشی در لحن گفتوگو: این مقوله شامل کنترل لحن، بهبود لحن و پرهیز از لحن نامناسب است. باتوجه به اینکه لحن گفتوگو یکی از مهمترین ارکان است و اثر بسیار زیادی بر ادامۀ فرآیند گفتوگو و نتیجۀ آن دارد، بسیاری از مشارکتکنندگان نیز بر اهمیت آن در برقراری روابط خود و همسرشان و اثر آن بر پیشبرد مطلوب گفتوگو و رسیدگی به تعارضها تأکید و در راستای کنترلکردن لحن، استفاده از لحنهای مناسب و پرهیز از به کارگیری لحنهای نامطلوب و نادرست تلاش کردند. درواقع، این مشارکتکنندگان بر این تصور بودند که با بهبود لحن در گفتوگو میتوانند به بهبود روابط در خانواده کمک کنند و گفتوگوهای اثربخش و سازندهای را با یکدیگر داشته باشند؛ بنابراین برخی از افراد بیشترین تلاش خود را صرف افزایش خودکنترلی در لحن میکنند که مقدمۀ تلاش برای بهبود لحن محسوب میشود و برخی نیز در راستای بهبود لحن و پرهیز از لحن نامناسب تلاش میکنند. بهروز تجربههای خود را در این زمینه بیان میکند: «ما سعی میکنیم تو عصبانیت هم همه حرفی رو نزنیم و دوتایی خیلی منطقی جواب همو بدیم و همو کنترل کنیم؛ حتیشده به هم تذکر هم میدیم. چرا صداتو مثلاً میبری بالا و اون اصلاح میشه و با لحن آرومتر حرفمونو میزنیم». محمدمهدی نیز تلاش خود را برای آرام و شمرده صحبتکردن در گفتوگو و مطالعه کتابهایی در این زمینه بیان میکند: «این سری به این نتیجه رسیدم و دارم روش کار میکنم که یه مقدار آروم و شمرده حرف بزنم. قبلاً اینجور نبودم، تندتند حرف میزدم. چند تا کتاب فن بیان و مذاکره خوندم که شمرده حرف بزنم».
پیامدها پیامدهای ناشی از استراتژیها و راهبردهای مشارکتکنندگان این پژوهش شامل اعمال خشونتهای کلامی و فیزیکی، بازتعریف روابط زناشویی، سرکوب درونی / ارتباطی، گسست روابط متقابل زوجین و احساس تعلیق روابط است. درواقع، پیامدها نتایج منفی یا مثبت استراتژیهایی است که کنشگران در مواجهه با پدیدۀ مرکزی و با اثرپذیری از شرایط زمینهای و مداخلهگر اتخاذ کردهاند. اعمال خشونتهای کلامی و فیزیکی: این مقوله دربرگیرندۀ خشونتهای کلامی، فیزیکی و رفتاری و برخوردهای فیزیکی موضوعمند است. در بسیاری از موارد گفتوگوهای ناصحیح، روشهای نادرست حل مسائل و مشکلات و تفاوتهای زنان و مردان در انتظارها و استراتژیهای حل مسائل عاملی برای اعمال خشونتهای کلامی و فیزیکی میشود که انواع مختلفی دارد و طیف گستردهای را دربر میگیرد. درواقع، تمامی مشارکتکنندگان نقطۀ اوجی را برای مواجهه و نحوۀ رویارویی خود یا همسر با تنشها و مشکلات درنظر میگیرند که این نقطه در برخی از خانوادهها درحد بالابردن صدا و دادنزدن است؛ درحالی که در خانوادهای دیگر تا حد زدوخورد و خودزنی پیش میرود. آنچه واضح است، این است که این نوع از خشونتها درسطحهای مختلف درتمامی خانوادهها وجود دارد و بهصورتهای مختلف بروز میکند. برخی از مشارکتکنندگان نقطۀ اوج اختلافها و تعارضهای خانوادگی خود را خشونتهای کلامی میدانند که این نوع از خشونت، جرّوبحث، جنگ و دعوا تا توهینهای کلامی و فحشدادن را دربرگیرد. این خشونتهای کلامی و گفتاری اگرچه نتیجۀ روشهای نادرست و ناهمسان است، بهسهم خود میتواند بهعنوان عاملی برای تشدید تنشها و تعارضها نیز درنظر گرفته شود. علاوهبر خشونتهای کلامی، خشونتهای فیزیکی و رفتاری درمیان برخی خانوادهها وجود دارد و در این سطح نیز خشونتها طیفهای مختلفی دارد که از خشونت فیزیکی بهجای حرفزدن، زدوخورد و خودزنی تا پرتکردن و شکستن وسایل را دربر میگیرد؛ بنابراین خشونتهای فیزیکی و رفتاری علاوهبر آسیبزدن بهطرف مقابل شامل آسیبزدن بهخود یا وسایل نیز میشود و این نوع از خشونتها بیشتر درمیان مردان بروز میکند. امیرمحمد از ضربههایی که درحین خودزنی به همسرش وارد میکند میگوید: «پیشاومده که خودزنی کنم. تنش فیزیکی اونجورینبوده که بخوام بگیرم بزنمش یا اون منو بزنه. فقط وسط خودزنی مثلاً میچسبه به من و میندازمش کنار و ممکنه یه ضربهای این وسط بهش وارد بشه». یلدا نیز از خشونتهای کلامی حرف میزند که ناشی از حلنکردن مسائل در خانواده است: «تنش کلامیشده که حرفمونشده سر چیزی اون دادزده، من داد زدم و جوش اومدیم؛ ولی فحش و ناسزاگویینبوده بیشتر دادزدنبوده یا اینکه شاید فحش خودمون دادیم؛ ولی اینکه فحش به هم بدیم نبوده». بازتعریف روابط زناشویی: این مقوله شامل دستیابی به فهم مشترک و مدیریت بهتر روابط زناشویی و بیانگر نتایج مثبت و بهبود است که در روابط میان زوجین و پذیرش و درک آنها به یکدیگر حاصلشده و بازتعریف زوجین از روابط زناشویی، آنها را در راستای دستیابی به نقطۀ اشتراک و تعادل هدایت کرده است. درواقع، برخی از مشارکتکنندگان معتقدند که باتوجه به تلاشها و توجهاتی که درزمینۀ بهبود روابط داشتهاند، توانستند با بازتعریف روابط خود و ایجاد تغییراتی مثبت با باهماندیشی حاصل از گفتوگو به نتیجۀ مشترک و فهم مشترکی از مسائل دست یابند که اعمالنظر هیچیک از زوجین نباشد و نظرهای هردو در آن اعمال شده باشد؛ بنابراین دستیابی به فهم مشترک و پذیرش تفاوتهای موجود بیانگر تغییراتی است که زوجین برای بهبود روابط و تعاملهایشان در خانواده اعمال کردهاند. همچنین، مدیریت بهتر روابط زناشویی ازدیگر مواردی است که بازتعریف روابط زناشویی را نشانداده و خود شامل مدیریت بهتر تعارضهای زناشویی، نزدیکی به نقطۀ تعادل و احساس تغییرات مطلوب به گذشته است. درواقع، برخی از مشارکتکنندگان معتقدند با روشهایی که برای حل مسائل خود درپیشگرفته و تلاشهایی که برای اصلاح این روشها داشتهاند، در مدیریت تعارضها و تنشهای موجود در خانواده موفقبوده و احساس میکنند، درمقایسه با گذشته تغییرات خوبی را در بهبود روابط حاصل کردند و به نقطۀ تعادل نزدیکتر شدهاند. احسان از تجربۀ خود و همسرش و تشبیه روابطشان به یک نمودار سینوسی حرف میزند: «این نمودار میاد تو ذهنم که یه تلورانسهای بزرگ حالا با یه نوسانهای نزدیک بههم و کوچیکتر، یعنی به تعادلرسیده جورایی، یعنی همونا وجود داره؛ ولی نه خیلی بالامیره، نه خیلی بدون هیچی تموممیشه». مهدیه نیز دستیابی به فهم مشترک را دربارۀ موضوعاتی که نیازمند تصمیم گیری است، بدین صورت توضیح میدهد: «وقتی میخوایم تصمیم بگیریم و درمورد یه سری چیزا صحبت کنیم، خوب دوتاییمون سعی میکنیم، حرف همو بفهمیم و به یهجایی برسیم و بعدش شاید برامون یه چیزی تهش داشتهباشه». سرکوب درونی / ارتباطی: این مقوله شامل سرکوب درونی، ترسهای درونی، انفعال ارتباطی و گفتوگویی و نشاندهندۀ بیتفاوتی، انفعال و سرکوبی است که زوجین بهخاطر نارضایتی از وضعیت برقراری تعاملها در زندگی زناشویی به آن دچار میشوند. این سرکوب و بیانگیزگی که بهنوعی نتیجۀ تلاشهای بیسرانجام، یک طرفهبودن تلاشها و ناامیدی از بهبود اوضاع است، ممکن است به شکلهای مختلفی خود را بروز دهند. بدین صورت که برخی از آنها جنبۀ روانی و درونیداشته و برای خود فرد آزاردهنده است؛ زیرا این انفعال و ترسهای درونی ممکن است، آسیبهای روانی جدی به فرد وارد کند. انواع دیگری از این سرکوب جنبۀ ارتباطی و تعاملی دارد که دیگر اعضای خانواده را نیز درگیر میکند و درعمل، فرآیند برقراری تعاملهای سازنده را در خانواده با اختلالهایی مواجه میکند. گفتنی است، این نوع از سرکوب درمیان مصاحبهشوندگان این پژوهش بیشتر درمیان زنان وجود دارد؛ بهطور مثال، رفعت بیان میکند که از ترس ایجاد تنش و دعوا بهکلی با همسرش حرف نمیزند و ازنظر گفتوگویی دچار انفعال شده است: «برای اینکه دعوا نشه، ما دیگه باهم صحبت نمیکنیم. بهخصوص راجع به مسائل مشترک و مهم. هرچی مهمتر باشه، آتیشش بیشتره و اینشده که سعی میکنیم ازهم دوری کنیم». ساحل دربارۀ راحتنبودن خود برای حرفزدن و ترس از مواجهه با سکوت طرف مقابل میگوید: «خیلی وقتا دلخوریهای کوچیکمو اصلاً مطرح نمیکنم؛ چون میترسم با سکوت روبهرو شم و بیشتر اعصابم خوردبشه. این چیزا باعثمیشه یهوقتایی فکر کنم، چقدر ازش دور شدم که نمیتونم حرفمو راحت بهش بزنم». گسست روابط متقابل زوجین: این مقوله شامل دلزدگی زناشویی، ایجاد فاصله در روابط و تشدید تعارضهای زناشویی است. درواقع، برخی از مشارکتکنندگان درحین بیان، احساس خود از وضعیت موجود در روابط نشان میدهند که براساس تشدید تعارضها و تنشهای موجود روابط زناشویی آنها دچار تخریب و گسست شده است و باتوجه به ناامیدی و انفعالی که در افراد وجود دارد، کسی برای بهبود آن تلاشی نمیکند. در این شرایط افراد بهلحاظ عاطفی از یکدیگر دور و از زندگی مشترک با یکدیگر دلزده و ناراضی میشوند و این نارضایتی روزبهروز به تشدید و نابودی روابط میان زوجین منجر میشود. همچنین، ایجاد فاصله بهعنوان نقطۀ مقابل صمیمیت و نزدیکی در روابط زناشویی بهمعنی درجهای از جدایی است که فرد با شریک زندگی خود احساس و بهلحاظ عاطفی و ارتباطی افراد را به خود درگیر میکند (که فرد با شریک زندگی خود احساس میکند نیز هم به لحاظ عاطفی و هم به لحاظ ارتباطی افراد را به خود درگیر می سازد). علاوهبر این، وجود ارتباطات نامطلوب درمیان برخی از زوجین باعث شده است، بهجای تلاش برای بهبود روابط با انحراف از مسیر درست تعاملها به یکدیگر بیحرمتی کنند و با لجولجبازی باعث موضعگیری درطرف مقابل شوند و اشتباههایی مانند کتککاری درمیان آنها عادیسازی شود. بهاره از اثر نحوۀ حرفزدن همسرش بر ایجاد موضعگیری و تشدید تنشها میگوید: «اینطوری که حرف میزنه، آدمو به موضعگیری میکشونه که منم دیگه باهاش حرف نمیزنم. وقتی تو این مدلی حرف میزنی، من حرفی ندارم باهات بزنم». محسن نیز دلزدگی خود را از زندگی زناشویی بهوضوح بیان میکند: «بعضی چیزا دید منو نسبت به همهچیز عوض کرد. بارها تصمیم گرفتم بذارم بره با بچش دنبال زندگی خودش، منم دنبال زندگی خودم. هروقت دلمون براهم تنگ شد، بریم پیشهم؛ چون سازوکار هم نیستیم». احساس تعلیق روابط: این مقوله شامل نتیجهگیری معکوس و بینتیجه ماندن است و باتوجه به اینکه هدف بسیاری از افراد از گفتوگو با یکدیگر دستیابی به نتیجهای مطلوب است، این نتیجه ممکن است اشکال مختلفی ازقبیل حل مسائل رسیدن به هدف دلخواه یا حفظ و بهبود روابط داشته باشد؛ اما درمواقعی که ارتباطات میان زوجین دچار اختلال شود، یکی از نتایجی که ممکن است بهدنبال داشته باشد و باعث نارضایتی آنها شود، کمشدن نتیجهگیری مطلوب و احساس تعلیق در روابط است؛ بنابراین برخی از مشارکتکنندگان معتقدند نحوۀ تعاملهایشان باعث شده است درنهایت، نتیجۀ معکوس بگیرند و بهجای حل تنشها و رفع مشکلات آنها را تشدید کنند یا بهنتیجهای برسند که بهطور کامل، منفعتطلبانه و یکسویه باشد و به معلقشدگی افراد دامن زند. علاوبر این، گفتوگو و ارتباطاتی که فرآیند صحیحی ندارد و در مسیر ارتباطات تحریفشده قرارگرفته، ممکن است بهصورت کلی، هیچ نتیجهای نداشته باشد و دستیابی به نتیجهای مطلوب با اختلال مواجه شود و انگیزۀ افراد را برای بهبود روابط ازبین ببرد؛ زیرا بسیاری از افراد انتظار دارند درنهایت، گفتوگو نتیجهای به همراه داشته باشد که هردو طرف از آن راضی باشند؛ اما این احساس تعلیق برای طرفین گفتوگو بهویژه افرادی که نیازمند نتیجهگیری هستند، میتواند بسیار آزاردهنده باشد. مهسا دربارۀ تأییدهای واکنشی و درنهایت، اتمام گفتوگو با همسرش درحالت تعلیق و بدون اینکه نتیجهای دربر داشته باشد، میگوید: «ولی خوب یهجوری میشه که من میگم باشه تو راس میگی. اونم میگه باشه تو راس میگی. این حالتی به وجود میاد و قضیه تموم میشه دیگه». فرزانه دربارۀ روش متفاوت خود و همسرش که درنهایت، گاهی اوقات به نتیجهگیری منفعتطلبانه همسر ختم میشود، حرف میزند: «من اصلاً نمیتونم حاشیه بدم بهش کم میارم یهوقتی یا اصلاً میگم دیگه بسه، ول کن، برو بابا خسته شدم، می بینم نتیجهنداره و اونداره بهنفع خودش همه چیزو تموم میکنه و میبره و میدوزه و تموم میشه، میره».
تجربۀ ناهمسان در چگونگی حل مسائل خانواده براساس پیوند کدهای حاصل از کدگذاری باز و مشخصکردن ارتباط بین آنها، فرآیند کدگذاریمحوری انجام و پدیدۀ محوری در پژوهش حاضر، تجربۀ ناهمسان در چگونگی حل مسائل خانواده تعیین شد. درواقع، گفتههای مشارکتکنندگان نشان داد که نحوۀ حل مسائل درمیان زوجین با یکدیگر متفاوت است و برخی از روشهای گفتوگومحور و برخی از روشهای ضدگفتوگو برای حل مسائل استفاده میکنند و در بسیاری از موارد همین تفاوت، عاملی برای تشدید تعارضها و مسائل خانوادگی است. با تعیین مقولۀ محوری سایر مقولههای شناساییشده، حول محور این مقوله بهعنوان شرایط علّی، زمینهای، مداخلهگر، راهبردها و پیامدها سازماندهیشده که در الگوی 2 آمده است.
الگوی 2- الگوی پارادایمی تحقیق Model 2- Paradigm model of research
نتیجه کارکردها، روابط و تعاملهای درون خانواده بهعنوان نخستین و کهنترین نهاد بشری همواره موردتوجه متخصصان و صاحبنظران قرار گرفته است؛ زیرا دستیابی به جامعهای سالم، آشکارا درگرو سلامت خانواده و تحقق خانوادۀ سالم، مشروط به برخورداری افراد از تعاملها و روابط مطلوب با یکدیگر است. در پژوهش حاضر کوشش شد تا فرآیند و چگونگی حل مسائل با تأکید بر حل مسئله با گفتوگو درمیان زوجین یزدی تبیین شود. در راستای دستیابی به این هدف پس از انجامدادن مصاحبهها و دستیابی به اشباع نظری، سرانجام مراحل کدگذاری و تحلیل مقولهها انجام پذیرفت و یافتههای پژوهش درقالب جدول مفاهیم و الگوی پارادایمی تحقیق ارائه شد. همچنین، چگونگی مسیر و فرآیند را میتوان در قالب طرحوارۀ نظری مطرح کرد که در آن فلشهای منحنی نشاندهندۀ اثرهای چرخشی است. همانطور که طرحواره نشان میدهد، زیستجهان جنسیتی، ساختار قدرت و عملکرد خانوادگی زوجین بر فرآیندهای حل مسئله در خانوادهها اثرگذار است. درواقع، فرهنگ جنسیتی حاکم بر جامعه و ساختار خانوادهای که هریک از زوجین در آن پرورش یافتهاند، باعث ایجاد تفاوتهای جنسیتی در افراد میشود که بخشی از این تفاوتها به تفاوتهای بیولوژیکی دو جنس مربوط میشود و بخش اعظمی از آنها ناشی از ساختارهای فرهنگی و اجتماعی جامعه و بسترهای فرهنگی و تربیتی خانواده است. چنانکه مشارکتکنندگان نیز بر اثرهای فرهنگ بر هویت جنسیتی و همچنین کلیشههای جنسیتی موجود در جوامع و در سطح میانه بر نقش تربیتی خانواده و توزیع ساختار قدرت در خانواده تأکید کردند. همانطور که فلشهای منحنی نشان میدهد، زیستجهان جنسیتی، ساختار قدرت و عملکرد خانوادگی را نیز تحتتأثیر خود قرار میدهد و ازطرفی، ساختار قدرت و عملکرد خانوادگی نیز بهنوعی در شکلگیری و تقویت این زیستجهان جنسیتی اثرگذار است و تمام این عوامل با اثرگذاری بر یکدیگر به شکلگیری ساختاری جنسیتی و اقتدارگرایانه میانجامد؛ بنابراین همین اثرهای چرخشی و متقابل که باعث ایجاد تفاوتهایی درمیان زوجین میشود، روشها و فرآیند حل مسئله را در خانواده تحتتأثیر خود قرار داده است و باعث ایجاد ناهمسانی در روشهای هریک از زوجین برای حل مسئله میشود. درواقع، همانطور که در الگو آشکار است، این ناهمسانی در روشهای مسئله باعث میشود که هریک از زوجین راهبردهای مختلفی را برای مواجهه و حل مسائل زندگی درپیش گیرند که تفاوت افراد در این راهبردها ممکن است، باعث تشدید مسائل و تنشهای آنها شود. ازنظر گلاسر (2000) نیز تعارض زناشویی ناشی از ناهماهنگی زنوشوهرها در نوع نیازها و روش ارضای آن، خودمحوری، اختلاف در خواستهها، طرحوارههای رفتاری و رفتار غیرمسئولانه به ارتباط زناشویی و ازدواج است. تعارض زمانی به وجود میآید که یکی از طرفین رابطه احساس کند، طرف مقابلش بعضی از مسائل مورد علاقه او را سرکوب نموده و چیزی رضایت را برای یکی از طرفین فراهم میکند؛ درحالی که همان چیز برای دیگری محرومیت بهبار آورده است (ملایی و همکاران، 1397: 28). این در حالی است که چلبی و اعزازی از ویژگیهای خانوادۀ مطلوب را مشورت با یکدیگر، همدلی و تفاهم و حرکت در یک مسیر مشترک میدانند تا اعضای خانواده با کمک یکدیگر بتوانند مشکلات و تعارضها را حل کنند. براساس الگو بهطور کلی، استراتژیهای زوجین را برای حل مسئله میتوان در دو راهبرد که درمقابل یکدیگر قرار دارد، خلاصه کرد. راهبرد سازش که دربرگیرندۀ استراتژیهای سازنده و مطلوبی است که هدف آنها درنهایت، دستیابی به توافق و همدلی برای حل مسائل و مشکلات و مبتنی بر گفتوگومحوری و هماندیشی است. چنانکه برادشاو معتقد است در خانوادههای سالم زوجین متعهد میشوند که برسر تفاوتهای خود به توافق برسند و برای مصالحه و صمیمت با یکدیگر تلاش میکنند و اجازه نمیدهند که روابط درحالت تضاد و اختلاف باقی بماند. گفتوگوکردن نیز بخشی از فرآیند مصالحه است و زوجهای موفق تلاش میکنند با اختلافها و تعارضهای خود منصفانه رفتار و برای رسیدن به فهمی مشترک و توافق با یکدیگر تلاش کنند (برادشاو، 1386: 86). یافتههای پژوهش فتحی و همکاران نیز (1394) راهبردهای سازنده برای حل تعارضهای زناشویی و خانوادگی را شامل روشنسازی، حمایت از همسر و منظومۀ زنوشوهری، سازگاری، جبران، افزایش استقلال، آرامبخشی و بهره گیری از منابع حمایتی میدانند. همچنین، پژوهش اسپنس (2011) نشان داد، زنوشوهرهای خشنود درمقایسه با زوجین ناراضی گرایش به این دارند، اختلافهای خود را درهنگام بروز حلوفصل کنند. همچنین، گوآن و لی (2017) جهتگیری گفتوشنود را پیشبینیکنندۀ مثبت همکاری و توافق میدانند. درمقابل این راهبرد، راهبرد اجتناب / خشونت قرار گرفته است که نشاندهندۀ افرادی است که درمواجهه با مشکلات و مسائل خانوادگی ترجیح میدهند از آن فرار کنند یا درمقابل آن سکوت نموده یا تسلیم شوند و یا اینکه با پرخاش و انحراف از مسیر ارتباطی صحیح باعث تخریب بسترهای تعاملی مطلوب و تشدید تعارضها شوند و استراتژیهایی ضدگفتوگویانه را درپیش گیرند. همانطور که الگوی 3 نشان میدهد، به کارگیری این راهبردها نیز حالتی چرخشی دارد که با فلشهای منحنی بهصورت رفتوبرگشتی نشان داده شده است. درواقع، این وضعیت دوگانه در حل مسائل میتواند از یک طرف به طرف دیگر در چرخش باشد و حالتی پاندولیک به خود بگیرد و آنچه در این میان پابرجاست، ناهمسانی است که در نحوۀ مواجهه و روشهای حل مسئله زوجین وجود دارد. نتایج پژوهش موسوی (1395) نیز نشان داد، شیوۀ تعاملها و حل تعارضها ﺑﯿﻦ زوﺟﯿﻦ درﮔﺬر زﻣﺎن دﺳﺘﺨﻮش ﺗﻐﯿﯿﺮات و ﺗﺤﻮﻻت میشود؛ بنابراین از آنجا که ناهمسانی در استراتژیها که بهسهم خود ناشی از ناهمسانی در دیدگاه و نگرش زوجین است و تا حد زیادی متأثر از ساختارهای اجتماعی و فرهنگی، فرهنگ جنسیتزده و ساختارهای قدرت در خانواده است، به تشدید تعارضها و مسائل خانوادگی منجر میشود؛ نهتنها باعث میشود که زوجین از روش متفاوتی برای حل مسائل استفاده کنند، بلکه باعث میشود که هریک از آنها روش خود را بهترین روش تلقی کنند و درعمل، مسیر دستیابی به روشهای گفتوگومحور و مطلوب با مانعی جدی مواجه شود. از این رو، در ابتدا لازم است با فرهنگسازی و ارائۀ آموزشهای لازم، تمامی افراد جامعه به ابعاد گوناگون فرهنگ جنسیتی واقف شوند تا ضمن آگاهی دربارۀ تفاوتهای دو جنس بتوانند اثرهای جنسیتزدگی فرهنگی بر زندگی خود را کنترل کنند. همچنین، لازم است تا استانداردها و روش مطلوب حل مسائل در زندگی خانوادگی آموزش داده شود تا این استراتژیها کمتر تحتتأثیر تفکرهای سلسله مراتبی خانوادهها قرار گیرد. علاوهبر این، باتوجه به اینکه این ناهمسانی تا حد زیادی از ساختارهای جامعه تبعیت میکند و در اقشار مختلف جامعه اشکال متفاوتی بهخود میگیرد، لازم است در اقشار بالا و پایین جامعه نیز این موضوع بررسی شود تا متخصصان، برنامهریزان و مسئولان یافتههای آن را بهصورت مقایسهای استفاده کنند.
الگوی 3- طرحوارۀ نظری پژوهش Model 3- Theoretical scheme of research
[2] Guan & Li [3] Carr & Kellas [4] Asoodeh et al. [5] Spence [6] Hawkins et al. [7] Karahan [8] Lavee & Ben-Ari [9] Bakhtin [10] Gottman [11] Prolonged Engagement [12] Peer Review [13] Member Checking [14] Mauthner & Doucet [15] Dependability | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اشتراوس، ا. و کربین، ج. (1397). مبانی پژوهش کیفی؛ فنون و مراحل تولید نظریۀ زمینهای، ترجمۀ ابراهیم افشار، تهران: نشر نی.
اعزازی، ش. (1390). دگرگونی در نقش زنان، تهران: نشر علم.
افراسیابی، ح. و دهقانیدارامرود، ر. (1395). «زمینهها و نحوۀ مواجهه با طلاق عاطفی میان زنان شهر یزد»، زن در توسعه و سیاست، 14 (2)، 255-271.
انصاری، م. (1384). دموکراسی گفتوگویی (امکانات دموکراتیک اندیشه های میخائیل باختین و یورگن هابرماس)، تهران: نشر مرکز.
آزادارمکی، ت. (1395). تغییرات، چالشها و آیندۀ خانوادۀ ایرانی، تهران: تیسا.
برادشاو، ج. (1386). خانواده، تحلیل سیستمی خانواده، ترجمۀ مهدی قراچهداغی، تهران: انتشارات لیوسا.
بوهم، د. (1381). دربارۀ دیالوگ، ترجمۀ محمدعلی حسین نژاد، تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی.
پایا، ع. (1381). گفتوگو در جهان واقعی، تهران: طرح نو.
پیوزی، م. (1379). یورگن هابرماس، ترجمۀ احمد تدین، تهران: انتشارات هرمس.
چلبی، م. (1375). جامعهشناسی نظم (تشریح و تحلیل نظری نظم اجتماعی)، تهران: نشر نی.
خانیکی، ه. (1383). «گفتوگو از مفهوم زبانی تا معنای جهانی»، جامعهشناسی ایران، 5 (1)، 90-113.
رادیو گفتوگو. (1397). «چرا با یکدیگر حرف نمیزنیم؟»، برنامۀ ترنج، لینک گزارش:
ساروخانی، ب.؛ نظری، ف. و وثوقی، م. (1396). «نقش اعتماد اجتماعی بر ارتباطات انسانی در خانواده با تأکید بر خانوادههای شهر تهران در سال 1395-1393»، مطالعات جامعهشناختی شهری، 7 (23)، 1-30.
شیرالی، م. (1393). بررسی تأثیر آموزش مهارتهای ارتباطی بر الگوهای ارتباطی و صمیمیت به همسر در زوجین شهر اهواز، پایاننامۀ کارشناسیارشد، شوشتر: دانشگاه آزاد واحد شوشتر.
صادقیفسایی، س. و ملکیپور، ز. (1392). «پیامدهای فاصله در روابط زوجین و استراتژیهای مواجهه با آن»، علوماجتماعی دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، 12 (1)، 1-25.
فتحی، ا.؛ اسماعیلی، م.؛ فرحبخش، ک. و دانشپور، م. (1394). «حیطههای تعارض و استراتژیهای حل آن در زوجین رضایتمند»، فصلنامۀ فرهنگ مشاوره و رواندرمانی، 6 (24)، 29-54.
قاضیمرادی، ح. (1391). شوق گفتوگو و گستردگی فرهنگ تکگویی درمیان ایرانیان، تهران: نشر اختران.
ملایی، ر.؛ اسماعیلی، م. و ملایی، م.ح. (1397). «مطالعۀ کیفی نقش زبان در روابط زوجهای متعارض، رویکردی مبتنی بر نظریل دادهبنیاد»، فصلنامۀ فرهنگی-تربیتی زنان و خانواده، 13 (44)، 27-65 .
موسوی، س.ف. (1395). «بررسی تعاملات، سبکهای حل ﺗﻌﺎرض و ﮐﯿﻔﯿﺖ زﻧﺎﺷﻮﯾﯽ، ﺗﺤﻠﯿﻞ روﻧﺪ ﻣﺒﺘﻨﯽ ﺑﺮ ﺳﻦ و ﻃﻮل ﻣﺪت ازدواج»، فصلنامۀ فرهنگی-تربیتی زنان و خانواده، 10 (34)، 25-50.
هوشمندی، ر.؛ احمدی، خ. و کیامنش، ع. (1398)، «تحلیلی بر علل تعارضات زناشویی در دو دهۀ اخیر: یک مرور نظامند»، علوم روانشناختی، 18 (79)، 819-828.
Asoodeh, M. H., Daneshpour, M., Khalili, Sh., Lavasani, M. Gh., Shabani, M.A., & Dadras, I. (2011). Iranian successful family functioning: communication‚ Journal of Social and Behavior Sciences, 30‚ 367-371.
Bagarozzi, D.A. (2001). Enhancing intimacy in marriage: a clinician's guide‚ New York: Brunner-Rout ledge.
Carr, K., & Kellas, J.K. (2017). The role of family and marital communication in developing resilience to family-of-origin adversity, Journal of Family Communication, 18 (1), 68-84.
Guan, X., & Li, X. (2017). A cross-cultural examination of family communication patterns, parent-child closeness, and conflict styles in the United States, china, and saudi arabia, Journal of Family Communication, 17 (3), 223-237.
Glasser .W. (2000). Counseling with choice therapy: the new reality therapy‚ New York: Harper-Collins.
Habermes, J. (1992). Between facts and norms, Cambridge: Polity press.
Hawkins, A.J., & Willoughby, B.J., & Doherty, W. J. (2012). Reasons for divorce and openness to marital reconciliation‚ Journal of Divorce and Remarriage, 53 (6), 453-463.
Karahan, F. (2009). The effects of a couple communication program on the conflict resolution skills and active conflict tendencies of turkish couples‚ Journal Marital Therapy, 3 (35), 220-229.
Koerner, A.F., & Fitzpatrick, M.A. (1997). Family type and conflict: the impact of conversation orientation and conformity orientation on conflict in the family, Communication Studies, 48 (1), 59-75.
Lavee, Y., & Ben-Ari, A. (2007). Dyadic distance: from the inside story to a conceptual model, Journal of Social and Personal Relationships, 24 (5), 645-655.
Lincoln, Y. S., & Guba, E. G. (1985). Naturalism inquiry, Newbury Park CA: Sage.
Mauthner‚ N., & Doucet‚ A. (2003). Reflexive accounts ana accounts of reflexivity in qualitative data analysis‚ Sociology‚ 37 (3), 413-431.
Miller-Day, M. (2017). Family communication, Oxford research encyclopedia of communication.
Segrin, C., & Flora, J. (2011). Family communication (2nd ed.)‚ New York: Routledge/taylor & francis group.
Spence, F.S. (2011). Improving marital satisfaction among couples in the ottawa seventh-day adventist church‚. Dissertation Projects DMin. 583‚ https://digitalcommons.andrews.edu/dmin/583
Yalcin, B.M., & Karahan, T. F. (2007). Effects of a couple communication program on marital adjustment‚ Journal of the American Board of Family Medicine, 20 (1), 36-44. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,292 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 486 |