
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,706 |
تعداد مقالات | 13,972 |
تعداد مشاهده مقاله | 33,581,261 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,314,906 |
پیگیری سِیری تاریخی از تعامل تا تقابل؛ امویان با امامسجاد(ع) | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 4، دوره 14، شماره 1 - شماره پیاپی 53، فروردین 1401، صفحه 57-70 اصل مقاله (995.36 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2021.128506.2190 | ||
نویسنده | ||
عباس میرزایی* | ||
گروه معارف، دانشکده الهیات و ادیان، دانشگاه شهیدبهشتی، ایران، تهران | ||
چکیده | ||
بررسی سیاستهای امویان پس از ماجرای قیام امامحسین(ع) با امامسجاد(ع)، از موضوعات مهم در فهم تحولات سیاسی و اجتماعی شیعه در نیمۀ دوم سدۀ نخست قمری است؛ چون این موضوع نشاندهندۀ فعالیتهای جامعۀ شیعی از یک سو و جایگاه و تأثیرگذاری امامسجاد(ع) از سوی دیگر است. موضوعی که باتوجه به کمی دادهها از آن دورۀ تاریخی، با چالشهایی برای اندیشۀ شیعه روبهروست. حال این پرسش مطرح است: در طول دوران امامت امامسجاد(ع)، یعنی حدود 34 سال، امویان با ایشان چه مناسباتی داشتند؟ بررسیهای تاریخی نشان میدهد تصور الگوی واحدی برای این موضوع امکانپذیر نیست. امویان در دورهای، از یزید تا اواخر دورۀ عبدالملکبنمروان، رویکردی مثبت و همراهگونه با امامسجاد(ع) داشتند؛ ولی از دورهای، یعنی اواخر دورۀ عبدالملک و دورۀ فرزندش ولید، رویکردی سلبی و برخوردگونه را پی گرفتند. این پژوهش براساس روش «ایدهپرداز دادهمحور»، تلاش میکند براساس گزارشهای منابع مختلف تاریخی و رجالی و حدیثی، از ارتباطات امویان با امامسجاد(ع) نظریهای ارائه کند که زمینهساز فهمی تاریخی از فعالیتهای امامسجاد(ع) شود. این نظریه ارائۀ نظمی تاریخ براساس دادههای مرتبط با امامسجاد(ع) و امویان است. | ||
کلیدواژهها | ||
تاریخ نگاری؛ امویان؛ تاریخ سیاسی شیعه؛ امام سجادع | ||
اصل مقاله | ||
مقدمهامامسجاد(ع) در طول حدود 34 سال دوران امامت خود، با خلافت اموی در ارتباط بود. از نظر سیاسی و اجتماعی، ایشان برای امویان شخصیتی درخور توجه به شمار میآمد: از یک سو نوۀ علیبنابیطالب(ع) بود که تقابلات ایشان با بنیامیه مشهور بود و از سوی دیگر، فرزند حسینبنعلی بود که ماجرای قیام ایشان علیه امویان، معروفترین قیام در تاریخ صدر اسلام به شمار میرود. درواقع، امامسجاد(ع) تنها کسی از خاندان بنیهاشم بود که قابلیت مُنتقِمشدن/بودن برای خون پدر را داشت و این خطری بالقوه برای خلافت اموی بود. از این رو به طور طبیعی، امویان به ایشان توجه ویژهای داشتند. حال این پرسش مطرح است: امویان در طول این 34 سال امامت حضرت، در برابر ایشان چه واکنشی داشتهاند؟ رویکرد رفتاری آنها با امامسجاد(ع) چگونه بوده است؟ به نظر میرسد در دورۀ یزید (حک60تا64ق/680تا684م) و مروانبنحکم (حک 64و65ق/683و684م) و تا اواخر خلافت عبدالملک بن مروان (حک 65تا86ق/684تا705م) رویکرد امویان تعاملگونه و همراهی با امامسجاد(ع) بود؛ ولی از اوایل دهۀ نود قمری/هشتم میلادی، رویکردی سختگیرانه در پیش گرفتند که اوج آن را باید در دورۀ ولیدبنعبدالملک و با شهادت امامسجاد(ع) پیگیری کرد. اهمیت این موضوع از این جهت است که تاکنون دو نظریۀ متفاوت دربارۀ امامسجاد(ع) و امویان مطرح شده است: نظریهای که شیعیان از تقابل امویان با امام مطرح کردهاند؛ همچنانکه در بخش پیشینه خواهد آمد و نظریهای که منابع تراجمنگاری اهلسنت، در ادامۀ مقاله بحث خواهد شد، و براساس آنها مستشرقان (برای نمونه ر.ک: اتان کلبرگ، 1385: 213) مطرح میکنند و آن دوستی و همراهی امامسجاد(ع) با امویان است. به نظر میرسد هیچکدام از این دو نظریه دقت تاریخی ندارند و مطالعه و پژوهش حاضر نشان میدهد دنبالکردن نظریهای دیگر ممکن است. اهمیت این موضوع از جهت دیگری نیز درخور توجه است و آنکه در دورۀ موضوع بحث، یعنی نیمۀ دوم سده نخست قمری، مطالعههای شیعهپژوهشی یا مطالعههای مربوط به اهلبیت با چالشهای جدی روبهروست. نبود منابع شیعی و همچنین فقدان درخور توجه گزارشها از فعالیتهای مختلف امامسجاد(ع)، در حیطۀ رهبری یا ارتباط با جامعۀ شیعه، در منابع مختلف از عمدۀ این چالشهاست. واکنش حاکمیت به ایشان یکی از راههایی است که براساس آن به فعالیتهای امامسجاد(ع) در این باره پی میبریم. درواقع بهاحتمال/به طور طبیعی، این امکان وجود دارد که رفتار خلافت اموی را واکنشی به کنشهای سیاسی و اجتماعی امامسجاد(ع) به شمار آوریم؛ از این رو فهم این واکنشها در حکم زمینهای جدی برای فهم رفتارهای امامسجاد(ع) در حوزههای گوناگون سیاسی و اجتماعی است که باید به آن توجه کرد. موضوع بحث از این جهت که قادر است در فهم و تحلیل فعالیتهای شیعیان در سدۀ نخست قمری بسترسازی کند، بهنوعی موضوع با ضرورتی تلقی میشود؛ البته این ضرورت از جنبۀ دیگری آشکار است و آنکه دربارۀ شهادت یا وفات امامسجاد(ع) گفتوگوهایی جدی مطرح شده است. برخی از مورخان شیعی قائل به شهادت امامسجاد(ع) نیستند که از این میان باید به شیخمفید اشاره کرد (شیخمفید، 1414: 2/137). این پژوهش در مقام داوری بین این دو نظریه نیست؛ ولی میتوان مباحث مرتبط با این موضوع را یک گام پیش برد که با توجه به سیر رفتارهای امویان با امامسجاد(ع)، شاید نظریۀ شهادت از قرائن بیشتری برخوردار باشد. براساس جستوجوهای نویسنده، دربارۀ این موضوع و نظریۀ مطرحشده، اثری نگاشته نشده است؛ البته دربارۀ تاریخ و اندیشۀ سیاسی امامسجاد(ع) به طور عمومی پژوهشهایی صورت گرفته است که باید به حیات فکری سیاسی امامان شیعه از رسول جعفریان اشاره کرد. در این اثر نویسنده بخشی را به زندگی سیاسی امامسجاد(ع) اختصاص داده است (جعفریان، 1390: 284تا296). سیدمحمدرضا حسینی جلالی نیز در کتاب ارزشمند خود، جهادالامام سجاد(ع) در نمونههای متعددی دربارۀ مواضع سیاسی امامسجاد(ع) با امویان گفتوگوهایی کرده است. «اندیشه سیاسی امامسجاد(ع)» (رکابیان، 1393: 17تا40)، «اصول سیاست خارجی در سیرۀ سیاسی امامسجاد(علیهالسلام)» (جلال درخشه و جبار شجایی، 1394: 43تا62)، «مواضع امامسجاد(ع) پس از کربلا» (رنجبر، 1380) و «سرفصلهایی از حرکت سیاسی امامسجاد(ع) در نهضت کربلا» (حسینی، 1381: 376 تا408) ازجمله مقالههایی است که دربارۀ اندیشه و سیرۀ سیاسی امامسجاد(ع) نگاشته شده است؛ ولی هیچکدام از این آثار مواضع امویان را در قبال امامسجاد(ع) بررسی نکردهاند. البته در دو کتاب نخست، گزارشهای پراکندهای از این موضوع نقل شده است؛ ولی در قالب نظریهای تاریخی قرار نگرفته است؛ یعنی نگاهی که این مقاله تلاش میکند به آن برسد. تنها یک مقاله با نام «اعتبارسنجی تاریخی گزارشهای شیعی در مقایسه با گزارشهای تاریخی اهلسنت؛ مطالعه موردی گزارشهای مرتبط با تعاملات امامسجاد(ع) و عبدالملکبنمروان» از عباس میرزایی منتشر شده است که در آن نویسنده برخی گزارشهای امامسجاد(ع) و عبدالملک را در منابع شیعه و سنی بررسی کرده است. مقاله فرضیهای را پی گرفته است مبنی بر اینکه انتقال برخی میراث تاریخی از منابع اهلسنت به منابع شیعی با پرداختهایی همراه بوده است. پرداختهایی که بهاحتمال با اهداف مذهبی و ارتقاء جایگاه ائمه صورت پذیرفته و برای نمونه، گزارشهای مرتبط با امامسجاد(ع) و عبدالملکبنمروان را در منابع شیعه و اهلسنت پی گرفته است (میرزایی، 1399: تمام مقاله). مقالهای که در اصل با نظریه و فرضیۀ مقالۀ حاضر متفاوت است. درواقع، هدف مقالۀ حاضر که نوآوری اصلی مقاله نیز محسوب میشود، زمینهسازی برای ارائۀ تحلیلها و فهم درست از تاریخ و سیرۀ سیاسی امامسجاد(ع) است؛ همچنین عرضۀ تاریخی منسجم و هماهنگ و به دور از آشفتگی از رفتار سیاسی حضرت است. از این رو این نظریه دنبال میشود که رفتارهای امویان دربارۀ امامسجاد(ع) در سیری طولیتاریخی باید مطالعه شود. همین سیر تاریخی خود نظریهای است که براساس دادههای تاریخی شکل گرفته است و درواقع این نظریه، دادههای تاریخی را توضیحپذیر میکند. آخرین نکتۀ درخور توضیح اینکه نویسنده در برابر اصل گزارشها بهصورت منفعلانه رفتار کرده است؛ به این معنا که اصل گزارشها را از نظر سندی و محتوا با معیارهای اعتقادی بررسی نکرده است که البته بررسی آنها از نظر کلامی یا حدیثی در جای دیگری امکانپذیر است. حال این مقاله براساس همان گزارشها تلاش میکند نظریهای ارائه کند. نظریهای که در پی ایجاد نظمی برای گزارشهای تاریخی است که براساس آن فهم تحولات تاریخی و به طور ویژه دوران امامسجاد(ع)، در جایگاه رهبری شیعی، زمینهسازی شود. این نظم قادر است فهم بسیاری از گزارشها را معنادار کند و بهجای اینکه با معیارهای غیرتاریخی نقد شوند، براساس نظم ارائهشده آنها را پذیرفت یا وجهی از پذیرش بر آن قائل شد و به جنگ تاریخ نرفت؛ البته به این نکته نیز باید توجه کرد که در تبیین زندگی ائمه و تحلیل آن، مؤلفهای به نام «تقیه» را نیز باید در نظر گرفت. از این رو دربارۀ رفتارهای تعاملی امامسجاد(ع) با امویان نیز به این موضوع باید توجه کرد. درواقع، این مقاله «ایدهمحور دادهپرداز» نیست و «ایدهپرداز دادهمحور» است؛ به این معنا که تلاش میکند براساس همین دادههای موجود، نظریهای را طراحی کند. در این روش، اعتماد بر این دادهها از این روست که بهندرت بخشی از این دادهها با دقتهای رجالی نمرۀ قبول میگیرند و بیشترِ آنها اخبار آحاد است. در این روش، نظریه این است که معیاری برای ارزشیابی گزارشهای تاریخی ارائه شود. الف. تعامل امویان با امامسجاد(ع)مواجهۀ جدی یزید با امامسجاد(ع) در دمشق و زمان حضور اُسرای کربلا در مسجد اموی است که در این هنگام، امام به یزید فرمود اگر رسول خدا(ص) چنین وضعی را میدید، ما را از این بندها رها میکرد. یزید تأیید کرد و دستور داد زنجیرها را باز کنند. در ادامه، امام(ع) فرمود اگر رسول خدا(ص) میدید ما چقدر دور هستیم، ما را مقرب میکرد که در این حال یزید دستور داد که حضرت نزدیکش شود (ابناثیر، 1965: 4/86). تغییر رفتار یزید را از همین جلسه میتوان دید. او از روی ظاهر، اتفاقهای روز عاشورا را بهعهدۀ ابنزیاد میانداخت و او را لعن میکرد و بر امامحسین(ع) رحمت میفرستاد (دینوری، 1960: 260و261؛ بلاذری، 1959: 3/217). یزید برای اصلاح چهرۀ خود، به اهلبیت اجازۀ عزاداری داد و به اُسراء احترام گذاشت و امامسجاد(ع) و دیگر اُسراء را در منزلی نزدیک کاخ خود جای داد و به آنها غذا و هدایایی داد؛ همچنین امامسجاد(ع) و برادرش عمر را صبح و شام بر سفره خود دعوت میکرد (طبری، 1403: 4/353و354؛ ابنقتیبه دینوری، 1960: 260و261). پیش از حرکت اُسراء به سمت مدینه، یزید به امامسجاد(ع) برای اقامت در دمشق و رفتن به مدینه اختیار داد. یزید به امام(ع) پیشنهاد کرد در دمشق بماند تا در کانون احترام و اکرام او قرار گیرد؛ اما امام نپذیرفت و همراه اهلبیت امامحسین(ع) به مدینه بازگشت (بلاذری، 1959: 3/217). البته بعید نیست که این گزارشهای پیشنهاد اقامت در دمشق، ساختهوپرداختۀ روایان مکتب شام در دورههای بعد باشد. به هر حال، براساس گزارشهای منابع تاریخی اهلسنت، یزید اهلبیت امامحسین(ع) را تجهیز کرد و اموال فراوان و لباسهای جدید به آنها داد و امامسجاد(ع) را همراه مردان امینی با کمک سی اسبسوار و پیکی راهی مدینه کرد. یزید به رسول خود دستور داد هر نیازی داشتند با او مکاتبه کند (طبری، 1403: 4/ 355؛ دینوری، 1960: 260و261). رفتار مناسب یزید با امامسجاد(ع) در قیام حره نیز ادامه پیدا میکند. او به مسلمبنعقبه (م.64ق/683م)، فرمانده نظامی خود، توصیههایی کرد؛ ازجمله اینکه با علیبنحسین(ع) بهخوبی رفتار کند (طبری، 1403: 4/372 ؛ ابنجوزی، 1412: 6/13؛ ابناثیر، 1965: 4/113) که علت آن را بهاحتمال باید بر پایۀ نامهای دانست که امامسجاد(ع) برای یزید فرستاد و از همراهینکردن در قیام خبر داد (طبری، 1403: 4/372 و379). هم از این روست که یزید باور داشت امامسجاد(ع) در شورش مردم مدینه همراهی نکرده است (بلاذری، 1959: 5/322و323؛ ابناثیر، 1965: 4/113). این همراهینکردن در قیام ممکن است به علت دیدگاههای ویژۀ حضرت دربارۀ نامشروعبودن خلافت باشد؛ ولی ممکن است به علت حدس یزید دربارۀ اتفاقهای آیندۀ مدینه و توصیه به همراهینکردن امام با شورشیان نیز باشد (ذهبی، 1993: 3/320و321؛ ذهبی، 1407: 5/20و21). شاید این بهظاهر سفارش و شاید درواقع این دستور، در تصمیم امام مبنیبر همراهینکردن نیز بیتأثیر نبوده باشد. به هر حال، برخلاف دستور یزید مبنیبر خوشرفتاری با امام، مسلم در ابتدا برخورد مناسبی با امام نداشت. مسلم امام را احضار کرد و پیش از آمدن، بهشدت از حضرت خمشگین بود و از ایشان و پدرش بیزاری میجست (مسعودی، 1404: 3/70و71)؛ ولی به علت همان سفارشهای یزید، کوتاه آمد (طبری، 1403: 4/379؛ ابناثیر، 1965: 4/119). البته ممکن است علت دیگری هم داشته باشد که در گزارشهای تاریخی به آن اشاره نشده است. رفتار مناسب یزید با امام در حدی بود که حتی منابع از بیعتنکردن امامسجاد(ع) با یزید در جریان قیام حره سخن گفتهاند. در این باره گزارشهای فراوانی در منابع تاریخی نقل شده است؛ مانند ابنسعد (م.23ق/644م) و ابنقتیبه دینوری (م.276ق/889م) که گزارش کردهاند امام(ع) نزد مسلم آمد؛ ولی بیعتی صورت نگرفت (ابن سعد، بی تا: 5/ 215؛ ابن قتیبه دینوری، 1410: 1/ 241). مسعودی (م.346ق/957م) نیز نقل کرده است از مردم مدینه، غیر از امامسجاد(ع) و علیبنعبداللهبنعباس، بیعت گرفتند که بنده یزید باشند (مسعودی، بیتا: 264؛ مسعودی، 1404: 3/70). ابناثیر (م.630ق/ 1233م) این را نیز افزوده است که مسلمبنعقبه الزامی نکرد امامسجاد(ع)، مانند اهل مدینه، با یزید بیعت کند (ابناثیر، 1965: 4/119و120). یعقوبی در گزارشی توضیح داده است مسلم امام را خواست؛ ولی از او بیعت نگرفت. به این علت که یزید به چنین کاری او را تکلیف نکرده بود (یعقوبی، بیتا: 2/251). گفتنی است در قیام حره، رهبران قیام مردم را به خلافت عبداللهبنزبیر دعوت کردند و با او بیعت کردند؛ پس طبیعی بود که امامسجاد(ع) امویان را بر زبیریان ترجیح دهد؛ چون بهاحتمال به علت دشمن مشترک، خصومت و تقابل امویان و علویان به طور موقت تعدیل شد تا شاخۀ سومی به نام زبیریان ظهور نکند؛ چه اینکه زبیریان هنوز به خلافت نرسیده، تصمیم داشتند هفده نفر از هاشمیان را در مکه بسوزانند. مسئلۀ بیعت و نامۀ امامسجاد(ع) به یزید و... نیز ممکن است تدبیری در این راستا قلمداد شود. درمجموع، حتی اگر تعامل یا رفع خصومتها به علت دشمن مشترک هم باشد، باز ممکن است محل بحث باشد؛ البته هم در حکم فراموشکردن خصومتهای دیرینه و هم به علت ظهور دشمن مشترکی که مصر و کوفه و حتی بخشهایی از شام را نیز تصرف کرده بود و برای امویان تهدیدی جدی به شمار میرفت. در ماجرای حره، همچنانکه بحث خواهد شد، امامسجاد بهاتفاق عبدالملکبنمروان به دیدار مسلم رفت که خود مانوری برای اتحاد علویاموی در مقابل زبیریان بود. به هر حال، ماجرای تعاملات یزید و امامسجاد(ع) به خود یزید منحصر نبود و افزونبر یزید، والیان و نظامیان او نیز با امامسجاد(ع) تعاملاتی داشتند. از نظامیان باید به ماجرای حصینبننمیر (م.66یا67ق/685یا686م) اشاره کرد. یزید برای جنگ با عبداللهبنزبیر یکی از فرماندهان شاخص خود را به نام حصینبننمیر راهی مکه کرد؛ ولی در میانۀ جنگ خبر رسید یزید از دنیا رفته است. لشگر حصین در راه بازگشت به شام وارد مدینه شد و با استقبال و اکرام امامسجاد(ع) روبهرو شد (طبری، 1403: 5/502و503؛ ابنکثیر، 1408: 8/248). همچنین باید به ارتباط امامسجاد(ع) با ولیدبنعتبه، والی یزید، اشاره کرد. امامحسین(ع) چشمهای در منطقۀ ذیخشب داشت که امامسجاد(ع) تصمیم گرفت آن را برای پرداخت بدهی پدرش بفروشد. ولید فرستادهای نزد امامسجاد(ع) فرستاد و از او خرید چشمه را درخواست کرد. امامسجاد(ع) نیز گفت آن را با قیمت بدهی پدرش، یعنی حدود هفتاد و چند هزار دینار طلا، میفروشد و ولید پذیرفت (قاضینعمان، 1963: 3/269و270؛ حموی، 1399: 4/180؛ ابنشهرآشوب، 1376: 3/285). البته باید یادآور شد داستان بدهی امامحسین(ع) و فروش چشمه بهاحتمال از دروغپردازی راویان وابسته به جریان اموی است؛ وگرنه بعید است امامحسین(ع) پیش از شهادت، در برابر چنین مسئلهای واکنشی نشان نداده باشد. تعاملات امویان با امامسجاد(ع) پس از یزید نیز، در دورۀ مروان، ادامه پیدا کرد. در منابع تاریخی اهلسنت، دو گزارش در این باره نقل شده است: نخست اینکه مروان پس از بازگشت امامسجاد(ع) به مدینه، مبلغ چهارهزار یا ششهزار دینار به ایشان قرض داد و به عبدالملک وصیت کرد آن را از امام(ع) پس نگیرد (ابنسعد، بیتا: 5/214و215؛ ابوالفرج اصفهانی، بیتا: 5/52)؛ همچنین باید به سفارش مروان به ازدیاد نسل حسینیان اشاره کرد. در گزارشی بیان شده است مروانبنحکم به امامسجاد(ع) ازدواج مجدد را سفارش کرد؛ زیرا پس از جریان عاشورا امامسجاد(ع) تنها فرزند باقیمانده از امامحسین(ع) بود و فقط یک فرزند، آن هم از امعبدالله، داشت. مروان به امام(ع) توصیه کرد اگر کنیزانی اختیار کند، امید است انشالله خداوند از آنها فرزندان دیگری بدهد که امتداد نسل امامحسین(ع) باشند. امام(ع) در پاسخ بیان کرد مالی برای این کار در اختیار ندارد و مراون حاضر شد صدهزار درهم به حضرت قرض دهد. حضرت با آن کنیزانی گرفت و فرزندانی از آنها به دنیا آمدند (ابنعساکر، 1995: 41/374؛ مزی، 1406: 20/378و388؛ ذهبی، 1993: 4/390؛ ابنکثیر، 1408: 9/122). دو گزارشی که باتوجه به رفتار امویان و مروانیان با اهلبیت، درستی آنها بسیار بعید به نظر میرسد. پیگیری امتداد این رفتار در ماجرای قیام حره نیز ممکن است. در این قیام که مدنیان، امویان را از مدینه اخراج کردند (ابنعساکر، 1995: 8/415و416)، مروان از امامسجاد(ع) درخواست پناهندگی برای خانوادهاش کرد که با موافقت امام همراه شد (طبری، 1403: 4/372). امام(ع) خانوادۀ مروان را شامل فرزندان و همسر او، عایشهبنتعثمانبنعفان، بنابر اختلاف گزارشها با همراهی فرزند یا فرزندانش، عبدالله» یا «عبدالله و محمد»، (ابوالفرج اصفهانی، بیتا: 1/53) به طائف یا «ینبع» (طبری، 1403: 4/372) فرستاد (ابنقتیبه دینوری، 1410: 1/230و231؛ طبری، 1403: 4/372 و379؛ ابوالفرج اصفهانی، بیتا: 1/53). پس از این جریان، مروان سپاسگزار امام(ع) شد (طبری، 1403: 4/372 و379) و بهاحتمال از همین روست که در جریان بیعت مسلمبنعقبه از مردم مدینه، مروان تلاش میکند برای امامسجاد(ع) امان بگیرد. در این ماجرا، مسلم امامسجاد(ع) را با هدف گرفتن بیعت برای یزید احضار کرد که امام(ع) در میان مروان و فرزندش، عبدالملک، نزد مسلم آمد. مسلم این رفتار را نوعی درخواست امان برداشت کرد و با رد آن، تنها علت تعرضنکردن به امام(ع) را توصیههای خیرخواهانۀ یزید نسبت به امامسجاد(ع) دانست (طبری، 1403: 4/379). این ماجرا از همراهی مروان با امامسجاد(ع) حکایت میکند. بخشی از این رفتارهای مناسب هم به ارتباطات حدیثی میان آن دو بازگشت دارد. منابع رجالی اهلسنت، مروانبنحکم را از مشایخ امامسجاد(ع) معرفی کردهاند (ابنابیحاتم رازی، 1952: 8/271؛ ابنعساکر، 1995: 57/224). مجموعه گزارشهای نقلشدۀ امامسجاد(ع) از مروان عبارت است از: گزارش مروان از پایان جنگ جمل و تقسیم غنائم بین مبارزان و مخالفت امامعلی(ع) (حمیری، بیتا: 132؛ شیخصدوق، 1385: 2/603)؛ نوع برخورد امامعلی(ع) در جنگ جمل با مجروحان و اسراء و فراریان (سعیدبنمنصور، بیتا: 2/337و338؛ بلاذری، 1959: 2/262)؛ چگونگی قتل طلحه در جنگ جمل (شیخمفید، بیتا: 204)؛ گزارشی دربارۀ گفتوگوی عثمان و علی(ع) در موضوع تجمیع حج و عمره و همچنین متابعت برخی از مردم از نظر امامعلی(ع) و مخالفت با عثمان (سلیمانبنداود طیالسی، بیتا: 16؛ ابنابیشیبه کوفی، 1409: 4/374و375)؛ گزارشی دربارۀ بیتوجهی عایشه به حصر و قتل عثمان (قاضی نعمان، 1414: 1/342و343). به طور طبیعی، اینها بخشی از گزارشهایی است که از ارتباط میان امامسجاد(ع) و مروان ثبت شده است؛ ولی در میان همین گزارشهای ثبتشده هم هیچ نکتۀ منفی دیده نمیشود. بهاحتمال، همین ارتباطات مثبت بوده که بهصورت مکرر در منابع اهلسنت نقل شده است و نشان میدهد میان این دو نفر رابطهای محبتآمیز و احترامگونه بوده است (ابنسعد، بیتا: 5/ 215؛ ابنعساکر، 1995: 41/371و372؛ ذهبی، 1417: 6/432؛ صفدی، 1420: 20/231). حتی در این باره گفته شده است میان آنها دوستی قدیمیای وجود داشت؛ البته باتوجه به سن آن دو، کمی دقیق نمینُماید (طبری، 1403: 4/372). زهری در مقام یکی از شخصیتهای نزدیک به امامسجاد(ع) و امویان نیز در گزارشی بیان میکند امامسجاد(ع) از شخصیتهای محبوب نزد مروان بود (ابنسعد، بیتا: 5/215؛ ابنعساکر، 1995: 41/371و372؛ ذهبی، 1407: 6/432). عبدالملک از همان آغاز، مانند پدرش مروان، با امام(ع) رویکردی تعاملی داشت. عبدالملک در ماجرای قیام حره شاهد این موضوع بود که امامسجاد(ع) به مادر او، عایشه/امابان دختر عثمان، پناه داد (ابوالفرج اصفهانی، بیتا: 1/53؛ طبری، 1403: 4/372)؛ از این رو از همان ابتدای به حکومت رسیدن، امام(ع) را تکریم میکرد. عبدالملک از امام تعریف میکرد و میگفت علیبنحسین فراتر از جایگاهی است که مردم برای ایشان قرار دادهاند (بلاذری، 1959: 3/103). در متنی که زهری گزارش کرده است، علیبنحسین(ع) در دمشق پیش عبدالملک رفت و او اثر سجدهها در پیشانی حضرت را بزرگ شمرد و از حضرت تعریف کرد. عبدالملک پس از گفتوگوهایی، از نیازهای مالی حضرت و علت آمدنش پرسید و وساطت او را برای کسانى که واسطه شده بود، پذیرفت و مبلغ هنگفتى در اختیار امام(ع) گذاشت (سیدبنطاووس، 1409: 170و171). افزون بر این نمونه، عبدالملک به امام کمکهای مالی نیز میکرد. او برای امام مقرری وضع کرد (ابنشهرآشوب، 1376: 3/302و303) و به امام اجازه داد صدهزار درهمی را که مختار هدیه داده بود، مصرف کند (ابنسعد، بیتا: 5/213؛ ابنعساکر، 1995: 41/377). کمکهای مالی عبدالملک به همین جا ختم نشد. او تولی صدقات پیامبر(ص) و علیبنابیطالب(ع) را با هم به امامسجاد(ع) واگذار کرد و حتی در برابر دیگر هاشمیان در این مسئله ایستادگی کرد (شیخ مفید، 1414: 2/149و150؛ ابنشهرآشوب، 1376: 3/308). عبدالملک همچین در امور خلافت نیز با امام مشورت میکرد. منابع تاریخیرجالی اهلسنت، عبدالملک مروان را نخستین خلیفۀ اسلامی میدانند که به دستور او ضرب سکههای اسلامی صورت گرفت. این اتفاق گویا در سال 76ق/695م به وقوع پیوست (ابنقتیبه، 1969: 375). در این میان، برخی منابع مانند ابنعساکر (م.571ق/1175م) و ابنکثیر (م.774ق/1372م) گزارش کردهاند عبدالملک در این باره، امامسجاد(ع) را به دمشق فراخواند و از حضرت مشاوره گرفت و طرح ضرب سکه از امامسجاد(ع) بود (ابنعساکر، 1995: 41/360؛ ابنکثیر، 1408: 9/122). عبدالملک همچنین در قالب نامهای، از امام دربارۀ شهادت اهلذمه بر خودشان پرسید که امام(ع) با ذکر حدیثی از پیامبر، بهواسطۀ پدر و جدشان، آن را پاسخ داد (قاضینعمان مغربی، 1963: 2/514). اوج ارتباط عبدالملک و امام(ع) را در این گزارش میبینیم که عبدالملکبنمروان مایل بود یکی از دخترانش را به ازدواج امامسجاد(ع) درآورد؛ ولی امام(ع) از پذیرفتن آن خودداری کرد (ابنشهرآشوب، 1376: 2/42). بهاحتمال، تکرار فراوان این گزارش در منابع اهلسنت که امامسجاد(ع) یکی از شخصیتهای در کانون احترام و اکرام عبدالملکبنمروان بود نیز همین رفتارهای مناسب عبدالملک با امامسجاد(ع) بود (ابنسعد، بیتا: 5/215؛ ابنعساکر، 1995: 41/371و372؛ ذهبی، 1407: 6/432؛ صفدی، 1420: 20/231؛ یافعی، 1997: 1/151). البته به نظر میرسد نپذیرفتن پیشنهاد ازدواج از سوی امام، نشانهای از آغاز اختلافات امام و امویان بوده است. ب. تقابل امویان با امامسجاد(ع)تعاملات امویان با امامسجادع همیشگی نبود. اواخر دورۀ عبدالملک شروع تقابلات آنها با امام است. گزارشهای تاریخی نشان میدهند پس از دورهای، رویکرد عبدالملک با امام تغییر کرد. دورهای که بهاحتمال، از اوایل دهۀ هشتاد و پس از جمعشدن فتنۀ ابنزبیر (م.72ق/691م) بود؛ چه اینکه امویان از خطر زبیریان آسوده شدند و به تعامل و جلب رضایت علویان نیازی نداشتند. از این رو، با هر دو گروه علویان و زبیریان دشمنی داشتند و آنها را زیر نظر و فشار قرار میدادند؛ ولی احتمال قویتر این است که شروع این تقابل را باید از اوایل دهۀ نود هجری قمری دانست. دورهای که با مرگ محمدبنحنفیه در سال 81یا82ق/700یا701م و رهبری شیعیان از سوی امامسجاد(ع) آغاز شد. گزارشهایی از جاسوسی عبدالملک از امام نقل شده است (ر.ک: کلینی، 1365: 5/344و345). فشارها علیه امام شروع شده بود. عبدالملک هشامبناسماعیل (82تا86ق/701تا705م)، پدر خانم خود را والی مدینه کرد. هشام با مخالفان اموی رفتار خوبی نداشت؛ برای مثال سعیدبنمسیب (م.94ق/713م) که مخالفتهای او با امویان شناخته شده است، یکی از کسانی بود که هشام او را آزار میداد و اذیت میکرد (ابنکثیر، 1408: 9/86). علیبنحسین(ع) یکی دیگر از کسانی بود که در کانون اذیتهای هشام بود. در این باره، چندین گزارش نقل شده است (ر.ک: ابنکثیر، 1408: 9/86)؛ ولی دربارۀ علت آن گزارش مستقیمی نقل نشده است. طبیعی است این رفتارهای هشام بدون آگاهی عبدالملک نبوده است؛ از این روست که عبدالملکبنمروان هیچگاه او را از قدرت خلع نکرد و ولایتش بر مدینه را تثبیت کرد. نمونۀ آشکاری وجود دارد که نشان میدهد هشام با دستور مستقیم عبدالملک مرتکب چنین رفتارهایی میشد و آن ماجرای روبهرو قراردادن زبیریان و هاشمیان در مدینه است. نخست باید اشاره کرد براساس نقل منابع تاریخی، هشام بهشدت ضد هاشمیان بود. او از مخالفان جریان هاشمی بود و عداوت و دشمنی خود را به آلالبیت بهصورت علنی اظهار میکرد (یعقوبی، بیتا: 2/280). او در خطبههای خود، علیه علیبنابیطالب(ع) موضع میگرفت و شتم و سب حضرت میکرد (ابنسعد، بیتا: 5/120؛ ابنحبان، 1393: 5/537)؛ حتی دیگران را نیز به لعن حضرت مجبور میکرد (بلاذری، 1959: 9/450). همین مواضع باعث شده بود عبدالملک هشام را ابزاری برای زیر فشارگذاشتن و کنترلکردن هاشمیان در مدینه قرار دهد که این امر فعالیتهای سیاسی و اجتماعی آنها را نشان میدهد؛ برای نمونه عبدالملک از موضوعی که در منابع سخنی از آن به میان نیامده است و بهاحتمال، مسائل سیاسی و فعالیتهای زبیریان و علویان علیه امویان باشد، بسیار خشمگین شد. از این رو به هشام نامه نوشت آل علی و آل عبداللهبنزبیر را احضار کند و از آنها بخواهد شتم و سب علی(ع) و عبداللهبنزبیر کنند. هشامبناسماعیل هم همین کار را کرد؛ ولی امامسجاد(ع) به علت بیماری یا تمارض در این جلسه حاضر نشد (ابنعساکر، 1995: 13/68؛ صفدی، 1420: 11/319). بهاحتمال، شروع تقابل امویان با امامسجاد(ع) با سقوط خلافت عبداللهبنزبیر در مکه همزمان بود؛ چهاینکه امویان از خطر زبیریان آسوده شدند و به تعامل و جلب رضایت علویان نیازی نداشتند؛ از این رو با هر دو گروه علویان و زبیریان دشمنی کردند و آنها را زیر نظر گرفتند و در فشار قرار دادند. البته به این احتمال نباید بیتوجه بود که این مواضع و رفتارهای تند به جایگاه امامتی امامسجاد(ع) برای شیعیان بیارتباط نبود. هم از این روست که عبدالملک از امامسجاد(ع) میخواهد شمشیر رسولالله را برای او بفرستد. شمشیری که در نگاه شیعیان یکی از علائم امامت و رهبری است و امامسجاد(ع) مدعی آن بود (صفار، 1404: 194تا210). این درخواست عبدالملک با واکنش امام روبهرو شد و عبد الملک در نامهاى، حضرت را تهدید کرد و وعده داد مقرری امام را از بیتالمال قطع خواهد کرد (ابنشهرآشوب، 1376: 3/302و303). همین نگرانیهای عبدالملک باعث شد سرانجام، امام را به شام احضار کند و این احضار بهاحتمال در اوایل دهۀ نود قمری بود. مأموران عبدالملک به دستور او امام را با چندین نگهبان از مدینه به شام بردند که زهری (م.124ق/742م)، از شاگردان و درباریان معروف اموی، واسطۀ امام و عبدالملک شد. او به عبدالملک گفت علىبنالحسین آن طورى که تو گمان میکنى نیست و به خود و کار خویش مشغول است؛ یعنى در فکر به دست آوردن خلافت و فعالیت علیه حکومت نیست (ابنعساکر، 1995: 41/372و373؛ ابنحمزه طوسی، 1412: 353و354). باوجود همۀ فشارهای عبدالملک، او توانایی از بین بردن امام را نداشت. شاید از این نظر که نمیتوانست از امام حرکت جدی ببیند و تنها علائم و شواهد فعالیتهای مخفیانۀ امام به او گزارش میشد؛ یا به علت تجربهای که از آل ابیسفیان دیده بود. عبدالملک با نامهای که به حجاجبنیوسف ثقفی (م.95ق/714م) نگاشت، از او خواست از ریختن خون آل ابیطالب بر حذر باشد؛ زیرا بنیحرب (سفیان) برای همین مسئله ملک و پادشاهی را از دست دادند (بلاذری، 1959: 7/233؛ یعقوبی، بیتا: 2/304؛ مسعودی، 1404: 3/170). این تقابل در دورۀ ولید نیز همچنان ادامه پیدا کرد. ولید در دورانی که خلیفه بود، با دو دختر از نوادههای امامحسن(ع)، یعنی عموزادههای امامسجاد(ع)، ازدواج کرد: نخست با زینب دختر حسن مثنی (ابنعساکر، 1995: 27/368 و 69/168) و دیگر با نفیسه1 دختر زیدبنحسن مثنی.2 با این حال با هاشمیان و به طور ویژه علیه امامسجاد(ع رفتارهای تندی داشت. او دشمنی و کینۀ عجیبی به امامعلی(ع) و فرزندان ایشان داشت. از این روی سنت معاویه، یعنی لعن و شتم علی(ع) را با جدیت ادامه داد. او در ایام خلافت خود به طور رسمی علیبنابیطالب را لعن میکرد و او را «لُصبنلُص»، دزد فرزند دزد، خطاب میکرد (ابنابیالحدید، 1959: 4/58؛ ابنحمدون، 1996: 3/251). در ادامۀ همین دشمنیها، فشارهای بسیاری نیز بر هاشمیان وارد میکرد. او حقوقی را که تا پیش از آن خلفا در حق بنیهاشم مراعات میکردند، رعایت نکرد و همانها را قطع کرد (ابشیهی، بیتا: 2/779). در مسائل سیاسی نیز ولید هاشمیان را بهشدت زیر فشار قرار داد. او در ظاهر با حسن مثنی که پدر خانمش به شمار میآمد، ارتباطات خوبی داشت؛ ولی این تا زمانی ادامه یافت که به اخبار فعالیتهای سیاسی او با عراقیون آگاه نشده بود (بیهقی، 1410: 1/434؛ ابنعساکر، 1995: 13/66)؛ پس از آگاهی به طور کامل او را زیر فشار قرار داد و حبس کرد و به والی خود در مدینه دستور داد به او تازیانه بزند (ابنعساکر، 1995: 13/65و66؛ مزی، 1406: 6/93 ؛ ذهبی، 1993: 4/485و486). ولید پس از شرکت حسن در قیام عبدالرحمانبناشعث و شکستش، او را با سم به قتل رساند.3 همچنین عثمانبنحیان مُری (94تا96ق/713تا715م)، والی او در مدینه، به دو فرزند حسن آزار میرساند و آنها را اذیت میکرد (بلاذری، 1959: 3/82و83؛ ابنحمدون، 1996: 2/40). ولید همچنین ابوهاشم (م.98ق/717م)، فرزند محمدبنحنفیه (م.82ق/701م)، را به همین جرم محبوس کرد؛ ولی پس از اینکه مطمئن شد فعالیتی ندارد، با او با احترام رفتار کرد (اخبارالدولهالعباسیه، 174و175؛ بلاذری، 1959: 3/272و273). البته گویا فعالیتهای مشکوک ابوهاشم باعث شد ولید موفق نشود او را تحمل کند؛ از این رو او را با سم به قتل رساند.4 عون، دیگر فرزند محمدبنحنفیه، نیز با بیمهری ولید روبهرو شد. دختر عون با یزیدبن عبدالملک ازدواج کرد و از این بابت مال فراوانی به عون رسید. ولید با تندی با این ماجرا برخورد کرد و به قاضی خود در مدینه دستور داد ازدواج فسخ شود و اموال ستانده شود و در صورت بازپرداختنکردن، به آنها تازیانه زده شود (ابوالفرج اصفهانی، بیتا: 4/429و430؛ ابنعساکر، 1995: 66/41و42). همچنین باید به رفتارهای ولید با علیبن عبدالله بنعباس (م.117یا118ق/735یا736م) اشاره کرد. او نزد عبدالملکبنمروان محترم بود؛ ولی وقتی با مطلقۀ عبدالملک، یعنی امابیها دختر عبداللهبنجعفر، ازدواج کرد و فعالیتهای تبلیغاتی علیه امویان را شروع کرد، با خشم ولید روبهرو شد (بلاذری، 1959: 4/76تا78). علیبنعبدالله دوبار در دوران ولید تازیانه خورد: یکی برای همین ازدواجش با مطلقۀ عبدالملک و دیگری به علت فعالیتهای سیاسی که ضد امویان انجام میداد (اخبارالدولهالعباسیه، 138و139؛ ذهبی، 1993: 5/285). این فشارهای ولید به طور ویژه برای امامسجاد(ع) نیز وجود داشت. در بحث صدقات که از منابع مالی مهم امامسجاد(ع) بود، در دورۀ ولید صدقات امام علی (ع) بهعهدۀ حسن مثنی (م. اواخر دهه نود ق/اواخر دهۀ نخست سدۀ هشتم م) واگذار شد (ابنعساکر، 1995: 13/65؛ مزی، تهذیبالکمال، 6/92و93). ابنعنبه(م.828ق/1425م) گزارش میکند امامسجاد(ع) با حسن مثنی منازعه کرد که صدقات را از او بازپس گیرد؛ ولی با به سرانجام نرسیدن ماجرا، امام(ع) موضوع را رها کرد (ابنعنبه، 1961: 99). تولی صدقات همچنان دست حسن مثنی بود؛ تا اینکه به علت مسائلی، بهاحتمال فعالیتهای ضد حاکمیتی حسن مثنی و ارتباطات مشکوک او با عراقیان (بیهقی، 1410: 1/434؛ ابنعساکر، 1995: 13/66)، ولید همۀ صدقات رسولالله و امیرالمؤمنین(ع) را دوباره به امام سجاد(ع) واگذار کرد (شیخمفید، 1414: 2/149و150). با این حال، گویا بخشی از صدقات همچنان دست حسن مثنی و فرزندانش باقی ماند.5و6 درواقع، حاکمیت به علت همین چالشها و از سر ناچاری، بخشی از صدقات را به امامسجاد(ع) وگذار کرد و بخشی را در دست فرزندان حسن قرار داد؛ حتی وقتی امامسجاد(ع) در بخشی از صدقاتی که بهعهده داشت با یکی از فرزندان امامعلی(ع) اختلافاتی پیدا کرد، اطرافیان به حضرت پیشنهاد کردند نزد ولید رَود و طرح مسئله کند تا مشکل برطرف شود. این پیشنهاد در مکه و در یکی از سالهایی مطرح شد که ولید به حج مشرف شده بود؛ اما امام این پیشنهاد را رد کرد (شیخصدوق، 1385: 1/230؛ ابنشهرآشوب، 1376: 3/308). گویا بنای حضرت بر دوری از ولید بود. تقابلات امویان با امام سجاد (ع) به جایی رسیده بود که امام از حسن مثنی دفاع میکرد. حسن علیه امویان فعالیتهای جدی داشت و ولید به والی خود عثمانبنحیان مری (94تا96ق/713تا715م) دستور داد حسن مثنی را احضار کند و در حضور مردم صد ضربه تازیانه بزند. امامسجاد(ع) برای رهایی و نجات حسن به او کمک کرد.7 سرانجام ولید و امویان، امامسجاد(ع) را تحمل نکردند و ایشان را مانند دیگر هاشمیان مخالف، مسموم کردند و به شهادت رساندند (شیخصدوق، 1993: 98؛ ابنشهرآشوب، 1376: 3/311). نتیجهاین مقاله رابطۀ امویان با امامسجاد(ع) را بررسی کرد و تلاش کرد نشان دهد خلفای اموی با امام سجاد(ع) چه رابطهای داشتند. این تلاش براساس ایدهپردازی و برپایۀ دادههای موجود پی گرفته شد؛ به این معنای که وقتی دادههای مرتبط با موضوع، بررسی میشوند ابتدا به طور کامل آشفته و ناهماهنگ به نظر میرسند؛ ولی دقت در آنها نظمی تاریخی از نظر زمان را نشان میدهد. نظریهای که در حل تناقضها و تضادهای جدی در گزارشهای مرتبط با امامسجاد(ع) و امویان راهی درخور توجه ارائه میکند؛ همچنین وجه جمعی در راستای نظریههای مطرحشده دربارۀ موضوع مطرح میکند. نظریههایی که از سویی، شیعیان بر همراهینکردن امام(ع) با امویان اصرار دارند و از سوی دیگر، اهلسنت و مستشرقانی که در نقطۀ مقابل قرار دارند. درواقع در این پژوهش، پژوهشکننده در مقام ارائۀ نظریهای است که اگر در گزارشهای تاریخی نظمی/الگویی وجود داشته باشد، آن الگو میتواند معیاری برای تحلیل فنیتر و دقیقتر گزارشها باشد. موضوع این مقاله به شناخت هویت اجتماعی تشیع در نیمۀ دوم سدۀ نخست قمری بازگشت دارد. موضوعی بسیار بااهمیت که فهم فعالیتهای اجتماعی و سیاسی شیعیان در پرتو رفتارهای حاکمیت با امام به شکل درخور توجهی باز بسته به آن است. بررسیهای تاریخی نشان میدهد یکدست و هماهنگدانستن رویکرد امویان امکانپذیر نیست. این شواهد نشان میدهند از دورۀ یزید و مروان تا بخشی از دوران خلافت عبدالملک، نوعی رویکرد در ارتباطِ امویان با امامسجاد(ع) درخور ارائه است و از بخشیهایی از دورۀ عبدالمک و پسرش ولیدبن عبدالملک رویکردی دیگر. در رویکرد نخست، رفتار مناسب امویان را با امام شاهدیم که علت آن بهاحتمال، درگیری با زبیریان و رهبری شیعیان توسط محمدبنحنفیه و در حاشیه بودن و کمتر شناختهشدهبودن امامسجاد(ع) است. دورۀ دوم تقابل آنها با امام است که به طور عمده، به رهبری امامسجاد(ع) میان شیعیان و علویان بازگشت دارد. این نظریه با نظریههای مشهور در تحلیل جایگاه سیاسی امامسجاد(ع) در تقابل است. نظریهای میانه در نظری که تلاش برای همراهی و رفتار مناسب امویان با امام را تثبیت کند و نظری که براساس مبانی کلامی، تلاش میکند مواجههای تقابلی ترسیم کند.
پینوشت
7. (ابنعساکر، 1995: 13/65و66؛ مزی، 1406: 6/93؛ ذهبی، 1993: 4/485و486؛ ابنحمدون، 1996: 8/44). البته این گزارش بهگونۀ دیگری در منابع تکرار شده است؛ به این صورت که این ماجرا در دوران عبدالملکبنمروان و والی او، هشامبناسماعیل، اتفاق افتاده است (بیهقی، 1410: 1/ 434؛ ابنعساکر، 1995: 13/66؛ مزی، 1406: 6/93؛ ذهبی، 1993: 4/485و486؛ ذهبی، 1407: 6/329و330). برخی از مورخان و تراجمنگاران، صورت نخست یعنی اتفاق ماجرا در دوران ولید (ابنعساکر، 1995: 13/66) و برخی دیگر قرائت دوم یعنی اتفاق ماجرا در دوران عبدالملک (مزی، 1406: 6/92و93؛) را پذیرفتهاند. | ||
مراجع | ||
الف. کتاب
ب. مقاله
53. میرزایی، عباس، (زمستان1399)، اعتبارسنجی تاریخی گزارشهای شیعی در مقایسه با گزارشهای تاریخی اهلسنت؛ مطالعه موردی گزارشهای مرتبط با تعاملات امامسجاد(ع) و عبدالملکبنمروان، مجله تاریخ اسلام. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 754 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 418 |