تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,652 |
تعداد مقالات | 13,408 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,255,444 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,090,682 |
فلسفۀ نبوت از دیدگاه شیخ طوسی و ملاصدرا | ||
الهیات تطبیقی | ||
مقاله 10، دوره 12، شماره 26، دی 1400، صفحه 113-124 اصل مقاله (788.44 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/coth.2021.126452.1504 | ||
نویسندگان | ||
زهراسادات نژادتبریزی فرد1؛ نفیسه اهل سرمدی* 2؛ سید مهدی امامی جمعه3 | ||
1دانش آموخته کارشناسی ارشد گروه فلسفه وکلام اسلامی، دانشکده الهیات و معارف اهل البیت، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | ||
2استادیار گروه فلسفه و کلام اسلامی، دانشکده الهیات و معارف اهل البیت، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | ||
3دانشیار گروه فلسفه و کلام اسلامی، دانشکده الهیات و معارف اهل البیت، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | ||
چکیده | ||
مسئلۀ نبوت پس از اصل توحید، جایگاه ویژهای در اندیشۀ دینی دارد. در این پژوهش، به روش کتابخانهای به مقایسۀ دیدگاه شیخ طوسی و ملاصدرا در فلسفۀ نبوت پرداخته شده است تا از این رهگذر، نقش فلسفه در تبیین نبوت بهعنوان یکی از اصول اعتقادی روشن شود. هر دو متفکر با تبعیت از عقل، به ضرورت وجود نبی معتقدند؛ با این تفاوت که شیخ، آن را بهوسیلۀ قاعدۀ لطف اثبات میکند؛ اما صدرا به چهار جهت هستیشناسی، معرفتشناسی، بعد اجتماعی و زیباییشناسی به نبوت توجه میکند و ضرورت آن را به اثبات میرساند. اگرچه هر دو به رهبری و ادارۀ جامعه توسط نبی معتقدند، در نظر شیخ طوسی، این نقش نبی یک رسالت و وظیفۀ عمومی نیست و تنها برخی انبیا چنین موقعیتی دارند. این تفاوتها ناشی از اختلاف آنها در مبانی و روش است که از اهم مبانی میتوان به تفاوت انسانشناسی آنها اشاره کرد. همچنین، عقل در نگاه شیخ طوسی، بیشتر ناظر به عقل عملی است و در حیطه نظر تنها در استدلال کارآیی دارد؛ اما عقل نظری در نظر صدرا مشتمل بر مراتبی است که از استدلال آغاز و به مقامِ بیانتهای شهود ختم میشود. | ||
کلیدواژهها | ||
فلسفۀ نبوت؛ انسان؛ عقل؛ شیخ طوسی؛ ملاصدرا | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه مسئلۀ نبوت از دیرباز کانون گفتوگوی متکلمان و فلاسفۀ اسلامی بوده است. نبی از «نبوه» به معنای رفعت و بلندی است و با احتمال اشتقاق این واژه از «إنباء» به معنی «إخبار»، نبی به معنی خبرآورنده از جانب خدا است (شیخ طوسی، بیتا، ج4: 34). خدای حکیم و بینیاز علیالاطلاق از آفرینش این جهان هدف دارد و به دنبال آن است که هر موجودی بهویژه انسان به کمال شایستگی خود از جنبههای علمی و عملی برسد. در عین حال، وجود انسانی به گونهای آفریده شده است که عقل و خرد وی و هدایت تکوینیاش، پاسخگوی همۀ نیازهایش نیست؛ زیرا بهوسیلۀ این ابزارها تنها به برخی از حقایق علوم میتواند دسترسی پیدا کند؛ بنابراین، نیاز به یک راهنمایی برای رسیدن به سعادت دارد و اینجاست که باید از ضرورت نیاز به نبی سخن گفت. در این پژوهش تلاش شده است به بررسی و مقایسۀ نظر شیخ طوسی (بهعنوان یکی از بزرگان مکتب کلامی بغداد) و صدرالمتألهین (بهعنوان یکی از بزرگان مکتب فلسفی اصفهان) در فلسفۀ نبوت پرداخته شود و با بررسی دقیق آثار آنها به اشتراک و اختلاف این دو دیدگاه در فلسفۀ نبوت پی برده شود. شیخ طوسی به دنبال مشرب کلامی عقلی خویش، تنها به تبیین یک وجه برای ضرورت نبی میپردازد؛ اما ملاصدرا با تکیه بر دیدگاه فلسفی و عرفانیاش - در پرتو عقل و شهود - ضرورت چندجانبهای را برای وجود نبی تبیین میسازد. بدین ترتیب با مقایسۀ این دو متفکر شیعی در بحث نبوت بنا شد نقش تفکر فلسفی در تبیین اصول اعتقاد نشان داده شود. اهداف اصلی پژوهش حاضر این است که فکر فلسفی صدرا در نبوتپژوهی او چه تأثیری داشته است و سیمایی که از نبی ارائه میکند، با آنچه شیخ طوسی در این باب عرضه میکند، چه شباهتها و اختلافهایی دارد. دربارۀ پیشینۀ نوشتۀ حاضر تنها به دو مقاله اشاره میشود که تنها بهطور اجمالی به بیان دیدگاه ملاصدرا پرداختند. ازجمله مقالهای با عنوان «فلسفۀ نبوت و جایگاه آن در باور ملاصدرا با تأکید بر کتاب الحجه شرح اصول کافی» از مجله سفینه سال ۱۳۹۰ نگارش یافته است. همچنین، مقالۀ «اثبات ضرورت نبوت از دیدگاه فیلسوفان» از مجله معارف عقلی سال ۱۳۹۰ به چاپ رسیده است؛ البته در این مقالات تنها به بعد اجتماعیبودن انسان و نیازمندی او به قانون و شریعت الهی اشاره شده است. درخور ذکر است دربارۀ دیدگاه شیخ طوسی در مسئلۀ ضرورت نبوت مقالهای یافت نشد؛ بنابراین، نویسندگان را بر آن داشت تا مقالهای با این عنوان به نگارش درآورند و به تحلیل نظرات این دو بزرگوار بپردازند. 1- فلسفۀ نبوت از دیدگاه شیخ طوسی در آثار کلامی شیخالطائفه دلایل ضرورت بعثت و فواید آن، با عنوان حسن بعثت مطرح شده است؛ یعنی همان چیزی که دلالت بر حُسن بعثت دارد، ضرورت بعثت را نیز اثبات میکند. ازنظر او، نبی یکی از مصادیق لطف است. در اثبات ضرورت وجود نبی با استناد به قاعده لطف، پیمودن دو گام ضروری است: نخست، اثبات قاعده لطف و دوم آنکه وجود نبی یکی از مصادیق این قاعده است. 1-1- شیخ طوسی و قاعده لطف لطف در لغت به معانی مختلفی ازجمله مهربانیکردن، نرمی، لطیفشدن، کوچکی و ریزی، احسان، نیکی و مدارا بیان شده است (ابنفارس، ۱۴۰۴: ج5: ۲۵۰؛ راغب اصفهانی، ۱۴۱۲: 740). شیخ طوسی دربارۀ معنای اصطلاحی لطف میگوید: «اللطف فی عرف المتکلمین عباره عما یدعو الی فعل واجب أو یصرف عن القبیح»؛ یعنی لطف در عرف متکلمان عبارت است از آنچه ( مکلف را) به انجام فعل واجب بخواند و از قبیح باز دارد (طوسی، ۱۳۷۵: ۷۷؛ همان، ۱۴۰۶: ۱۳۰؛ همان، ۱۳۵۸: ۴۴۶). او در تعریف دیگری چنین بیان کرده است: «لطف چیزی است که مکلف را بر انجام واجب بر میانگیزد و از قبیح برکنار میکند» (طوسی، بیتا، ج۶: ۱۹۹). شیخ در توضیح قاعدۀ لطف که بر پایۀ حسن و قبح عقلی بنا شده، به دنبال اثبات آن است که افعال الهی براساس حکمت و عدل رخ میدهد و خداوند از انجام ظلم و بیهودهکاری و هر زشتی پاک است؛ بنابراین، انجام افعالی که مقتضای حکمت باشد، بر خداوند لازم است و اگر انجام ندهد، به حکم عقل، نقض غرض و خلاف حکمت اوست. او دلیل وجوب لطف بر خدا را اینگونه بیان میکند که خداوند انسان را برای هدف و غرض خاصی آفریده و تکلیف کرده است و به این مطلب نیز علم دارد که در حصول شرایط، انسان به تکلیف عمل خواهد کرد و اگر آن شرایط را ایجاد نکند، انسان به تکلیف عمل نمیکند. درواقع نقض غرض از فعل خداوند پدید میآید و نقض غرض از حکیم جایز نیست (طوسی، ۱۴۰۶: ۱۳۵ و ۱۰۷). حال میتوان ادعا کرد رساندن پیام ازطریق پیامبران، لطف است؛ زیرا خداوند میداند پارهای از اعمالی که انسان انجام میدهد یا از آن دوری میکند، برابر با عقل و خرد اوست و برخی دیگر از اعمال را آگاه نیست و این وظیفۀ نبی است که باید مردم را از آن کارها آگاه کند. آگاهیدادن به این امور ازجمله لطف به انسانها است و آگاهنبودن از آن امور موجب نارسایی در کارشان میشود. حال خداوند باید لطف کند و این نارساییها را از میان بردارد و چنین امری تنها با برانگیختن پیامبران محقق میشود؛ زیرا بهوسیلۀ عقل نمیتواند به این نارساییها پی ببرد و تنها پیامبراناند که میتوانند کارهایی را که باید انجام شود یا از آن دوری شود را به مردم بشناسانند. در نظر شیخ، در احکامی که عقل بهصورت تفصیل درک میکند، انسان به پیامبر نیازمند است. به طریق اولی، احکامی که عقل از درک تفصیلی آن عاجز است، به دلالت روشنتر نیاز به پیامبر احساس میشود (طوسی، ۱۳۵۸: ۶۸۷ ـ ۶۸۹؛ همان، 1375: 154؛ همان، 1406: 247 ـ248). درنهایت باید چنین گفت: ارسال نبی لطف است. (صغری) لطف بر خداوند واجب است. (کبری) ارسال نبی بر خداوند واجب است. (نتیجه) شیخ در تفسیر آیه ۱۶۵ نساء (رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ ...) به مصداق لطفبودن نبی اشاره میکند و میگوید: «خدای متعال با ارسال پیامبران و بشارت و انذار آنان، حجت را بر انسانها تمام کرده است ... فرستادن پیامبران، بشارت و انذارهای الهی توسط آنان از مصادیق لطف است؛ یعنی با بعثت انبیا، انسان راه مصالح و مفاسد را میداند و به سعادت میرسد ...» (طوسی، بیتا، ج ۳: ۳۹۵). نکته شایان توجه اینکه اگرچه شیخ طوسی، نبوت را مصداق لطف خداوند بر بندگان معرفی میکند، تنها به بعد قانونگذاری آن توجه دارد؛ زیرا در رساله الفرق بین النبی و الامام تصریح کرده است که قیام به تدبیر و به دست گرفتن امور سیاسی جامعه برای هر نبی واجب نیست و گاهی مصلحت اقتضا میکند خداوند برای ابلاغ اموری به مصلحت مردم و لطف در واجبات عقلی، پیامبری را برای آنان فرو فرستد، بدون آنکه تعدی به شخص یا محاربه با جماعت یا تدبیر امور جامعه را از آن نبی طلب کند و جمع بین نبوت و حکومت را تنها در خصوص برخی از انبیا مانند داوود و سلیمان میداند (طوسی، ۱۴۱۴: ۱۱۱ ـ ۱۱۴). به عبارت دیگر، شیخ در مصداق لطفبودن نبی نگاه تکبعدی دارد و ضرورت نبی را تنها در تشریع قوانین میداند و برای جنبۀ اجرای آن و رهبری سیاسی نبی ضرورتی قائل نیست. 2- فلسفۀ نبوت از دیدگاه ملاصدرا حکما در بیان فلسفۀ نبوت، با بیان ضرورت ارسال نبی به این مطلب میپردازند. ضرورت نبی یعنی ضرورت وجود کسی که علاوه بر دریافت حسی، دریافت غیبی نیز داشته باشد. صدرا نیز در مباحث فلسفی خود به اثبات نبوت پرداخته است؛ اما او از جهات گوناگون و با توجه به ساحتهای مختلفی به بحث از فلسفۀ نبوت میپردازد. این چهار ساحت عبارتاند از: - هستیشناسی؛ - معرفتشناسی؛ - بعد اجتماعی؛ - زیباییشناسی. 2-1- نبوت و ساحت هستیشناسی مهمترین و اصلیترین وجه نیاز به نبی، جهت هستیشناسانه است؛ یعنی عالم خلقت برای برپاماندن و بقا نیازمند وجود انسان کامل است. صدرا علاوه برای اثبات ضرورت وجود حجت (نبی) بیان میکند در صورت نبود چنین حجتی طبق سخن معصوم زمین - که نمادی از عالم خلقت است - از هستی ساقط میشود؛ زیرا موجودات به ترتیب در شرف و پستی آفریده شدهاند و ارادۀ خدا بر این قرار گرفته است که موجودات پستتر علت غایی برای موجودات شریفتر باشند. طبق آیه ۲۹ سوره بقره (هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُم ما فِی الأَرضِ جَمیعًا) بیان میدارد همه موجودات، اعم از گیاه و حیوان، درنهایت برای انسان خلق شدهاند و بالاترین درجه انسان - خلیفۀ عالم - انسان کامل است؛ درنتیجه، اگر آن انسان کامل موجود نباشد، زمین و هر آنچه در آن است، از درجه وجود ساقط میشود و درنهایت، غایت و علتی برای وجود آن نخواهیم یافت (ملاصدرا، 1387، ج ۵: 153). به عبارتی دیگر، این برهان صدرا طبق قاعدۀ امکان اشرف پایهگذاری شده و در آن انسان کامل بالاترین و اولین مرتبۀ وجودی است. به همین سبب است که ملاصدرا در ذیل روایتی (الحجه قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق) در شرح اصول کافی با تبیین فلسفی، وجود حجت الهی را در زمین همیشگی میداند (همان: 121- 123). او استدلال خود را با عبارات امیرالمؤمنین مؤکد میسازد که حضرت فرمودند: «اللّهمّ إِنّک لا تُخْلِی أَرضک مِنْ حُجَّه لَک على خَلْقِک ...» و بهصراحت بیان میکند کلام امام مناجات و حمد و ستایش است نه طلب و دعا. پس همین نحوۀ حمدالهی امام، نشانۀ همیشگیبودن حجت الهی است (همان: 147). درواقع او در پی اثبات نبی، بهعنوان یک حقیقت وجودی است که وجود خلقی دارد و لباس بشریت بر تن کرده است تا مردم بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند و نیز وجود نوری دارد (همان، ج6: 144)؛ آن وجود، همان حقیقت محمدیه یا عقل اول است. به عبارت دیگر، نبی همان انسان کاملی است که مثال وجود خدا است و نفس او دارای تمام صفات حقتعالی و مظهر تمام اسمای حسنای حق است؛ البته بهنحو ظلی (ملاصدرا، 1393، ج 6: ۲۰۹ ـ۲۱۰)؛ بنابراین، اگر نمونه آن کمالات الهی در انسان کامل نباشد، شناخت خدا امکان ندارد. درواقع خدا انسان را از صورت خویش آفرید؛ یعنی بر کمالات خود خلق کرد تا اسما و صفات خویش درک شود. تنها موجودی که کمالات الهی را در حد مظهر داشته باشد، میتواند خدا را بشناساند و آن فقط انسان کامل است (ملاصدرا، 1393، ج 6: 116 ـ117). بدین ترتیب در نگاه صدرا که البته در اندیشۀ حکمای دیگر نیز بیسابقه نیست، فلسفۀ نبوت تنها در ارشاد و هدایت انسانها خلاصه نمیشود؛ بلکه نبی رکنی از عالم هستی است که قوام و برپایی هستی بدون او تصورشدنی نیست؛ اما در نگاه شیخ طوسی چنین نقشی برای نبی لحاظ نمیشود. 2-2- نبوت و ساحت معرفتشناسی درخور ذکر است در اینجا مقصود از معرفتشناسی، اصطلاح رایج آن بهعنوان یک شاخه از دانش فلسفی نیست؛ بلکه منظور نیازی است که انسان در راستای تکمیل شناخت و معرفت خویش به نبی دارد. یکی دیگر از فلسفههای نبوت، نیاز به نبی از جهت هدایت انسانهاست. در نظر صدرا خلق بدون هدایت تعطیل است و هدایت بدون خلق محال است (ملاصدرا، 1386، ج2: 762). این نیاز را شاید بتوان گفت برجستهترین وجهی است که نیاز به نبی در آن احساس میشود؛ زیرا انبیا همیشه سمبل هدایت و پیشوای انسانها بودهاند. صدرا هدایت را منوط به شناخت خداوند میداند و واضح است اولین عارفان به خداوند، انبیا هستند که چنین معارفی را دریافت میکنند و به دیگران میرسانند (ملاصدرا، 1387، ج ۵: 19-21). او در تبیین نقش نبی در هدایت انسان معتقد است نبود چنین راهنمایانی موجب میشود مردم مبدأ و معاد خود را نشناسند؛ درنتیجه، مکلف به عبودیت و بندگی نمیشوند؛ چون تکلیف فرع بر معرفت است و زمانی که تکلیفی بر بندگان ثابت نشود، زندگی آنها به زندگی حیوانی شبیه میشود (همان: 149)؛ بنابراین، انبیا با ایفای نقش در هدایت تشریعی و شناساندن مسیر حق، حجت را بندگان تمام میکنند. بدین ترتیب در عبارت صدرا انسانیتِ انسان تنها با ارسال نبی معنا پیدا میکند و بدون آن، زندگی انسانی همتراز زیستی حیوانی خواهد بود. همچنین، با تبیین عرفانی که از حقیقت محمدیه گذشت، ادعا میشود در نظر صدرا، شناخت حقتعالی در سایۀ وجودی انسان کامل انجام میشود. او اطاعت و متابعت از انسان کامل را شرطِ دستیافتن به معرفت میداند (ملاصدرا، 1387، ج۵: 189؛ همان، 1385، ج ۴: 917- 918). اطاعت از او، اطاعت از خدا معرفی شده است؛ زیرا برای نفوس غیر قدسی، گرفتن معارف از خداوند بدون معلم بشری امکان ندارد و شریعتهای الهی در عالم نیز به همین سبب وضع شدهاند (ملاصدرا، 1393، ج 6: 142-144). بدین ترتیب یکی از جهات ضرورت نبی، ضرورت وجود کسی است که با تبعیت از او بتوان در حوزۀ نظر و عمل به کمال رسید. تسلیم در برابر نبی، هم ازنظر تکمیل شناخت و معرفت آدمی کمککننده است و هم در بعد عملی الگویی است که انسان را به کمال شایستهاش میرساند. 2-3- نبوت و ساحت اجتماعی یکی از جهاتی که ضرورت وجود نبی را به اثبات میرساند، ساحت جامعهشناسی است. صدرا با توجه به حدیث اول باب اضطرار الی الحجه در اصول کافی، از این جهت به اثبات ضرورت وجود نبی میپردازد. او معتقد است در بین انسانها به علت سودجویی، اختلافاتی شکل میگیرد و انسان برای رسیدن به امیال و خواستههایش بر حقوق دیگری تجاوز میکند؛ بنابراین، به یک قانون مرجع نیازمند است تا از اختلال در نظام اجتماعی جلوگیری شود. این قانون ضروری همان شریعت مقدس است. آورندۀ چنین شریعتی حتماً باید از افراد انسانی باشد؛ چون شأن و درجه سایر موجودات، نسبت به مقام انسان پایینتر است و صلاحیت مبعوثشدن از طرف خدا برای تعلیم انسان را ندارند. پس لطف و عنایت الهی بهضرورت موجب میشود یک قانونگذار ـ که همان خلیفۀ خدا روی زمین است ـ در میان مردم باشد و آنها را با آموزش عبادت و اعمال نیک و تشویق در مسیر تزکیه و تصفیه به سوی خدا سوق دهد (ملاصدرا، 1380: 613-614؛ همان، 1360: 359- 360؛ همان، 1387، ج۵: 13- 16). در این رویکرد فرض بر این است که عقل بشر در درک مصالح و مفاسد خود کافی نیست و خداوند بهوجودآورندۀ نظام خیر است تا در سایه آن انسانها به تکامل برسند؛ بنابراین، به خاطر عدم امکان ارتباط بشر با واجب تعالی، نیاز به یک واسطه و راهنما برای هدایت بشر به سوی خیرات ضروری است و آن شخص همان نبی است (ملاصدرا، 1387، ج5: 12). درواقع وجود چنین راهنمایی علاوه بر رفع نیاز فردی انسانها - که موجب هدایت آنها به سوی کمالات و فضایل است - برای تشکیل یک جامعۀ فاضله که مورد توجه صدراست، ضروری است (ملاصدرا، 1380: 626- 627)؛ بدین گونه که نبی به وضع قوانینی میپردازد تا حدود الهی در آن جامعه اجرا شود؛ بنابراین، در این مسیر، مبارزه با اهل ظلم و فساد از دستورات شریعت قرار میگیرد و تشکیل جامعۀ دینی از حدود نبوت و نبی شمرده میشود (ملاصدرا، 1360: 364). درواقع در سایه هدایت او، انسانها از یک جامعۀ فاضله برخوردار میشوند تا بتوانند به کمال نوعیۀ خود برسند (ملاصدرا، 1366، ج5: 52 ـ54). به عبارت دیگر، نبی علاوه بر اینکه قانونگذار است، از حیث رهبری و هدایت جامعه و اجرای سیاستهای فاضله، شأنیت ریاست نیز دارد و عنوان رئیس اول به او اطلاق میشود. او بهعنوان هادی جامعه، در رأس قرار میگیرد و جامعه را به سوی ظهور و بروز استعدادهای کمالی و تحقق فضیلت در آنها سوق میدهد. صدرا در بحث ضرورت بعثت، میان شریعت و سیاست پیوند برقرار کرده است؛ زیرا پیامبران با اتصال به منبع وحی به تدبیر جامعۀ انسانی میپردازند و با اجرای حکومت دینی، سعادت اخروی و کمالات معنوی افراد را تأمین میکنند (ملاصدرا، 1360: 365). بدین ترتیب یکی از رسالتهای مهم نبی، رسالت اجتماعی اوست و یکی از نقشهای نبی نقش اجتماعیاش. این در حالی است که چنانچه گذشت ازنظر شیخ طوسی، انتظام امور جامعه بر نبی واجب نیست؛ زیرا وظیفۀ نبی، تشریع قوانین برای انجام تکالیف است نه الزاماً انتظام جامعه؛ بنابراین، اگرچه میتوان او را از قائلین به رهبری نبی در جامعه دانست، نمیتوان در دیدگاه او استدلالی بر این پایه برای فلسفۀ نبوت ذکر کرد. حاصل آنکه نگاه صدرا به بعد اجتماعی نبوت در مقایسه با نگاه شیخ طوسی وسیعتر است. بهعلاوه، صدرا مسیر سعادت را در رفع نیازهای معیشتی و دنیایی انسانها نیز میداند (ملاصدرا، 1360: 362- 363) و معتقد است نفس انسانی برای طیِطریق إلی اللّه، به بدن مادی بهعنوان مرکب نیاز دارد تا بتواند از دنیا، یکی از منازل سیر إلی اللّه، گذر کند. در این راستا، فراهمشدن نیازهای مادی بدن برای حفظ سلامتی و صحت آن، لازم و ضروری است تا در شرایط مطلوبی بتواند مسافر خویش را در حرکت به سوی قلۀ حقیقت بهخوبی یاری کند. انبیا نیز در این مسیر، نقش رئیس و هدایتگر مسافران را به عهده دارند (ملاصدرا، 1380: 626- 627؛ همان، 1360: 362). به عبارتی، ازنظر صدرا اصلاح امور دنیایی مقدمۀ رسیدن به سعادت اخروی است و این وظیفه را به عهدۀ نبی میگذارد؛ بنابراین، آورده است: «فنظام العالم لا یستغنی عن من یعرفهم موجب صلاح الدنیا و الآخرة.» (ملاصدرا، 1360: 360)؛ ولی شیخ طوسی تصریحی در این باب ندارد. او از رفع نیازهای معیشتی انسانها و نقش آن در سعادت اخروی آنها و همچنین، رسالت نبی در این خصوص سخنی نمیگوید؛ زیرا به عقیدۀ او نیازی نیست نبی به علوم دیگر علم داشته باشد و ندارد؛ بنابراین، برای آگاهی از امور غیر از دین، به خبرههای آن رجوع میکند. حاصل آنکه وقتی در نظر او رهبری جامعه برای نبی ضرورتی نداشته باشد به تبع، مسائل معشیتی و مادی را هم وظیفۀ نبی نمیداند. 2-4- نبوت و ساحت زیباییشناسی یکی دیگر از جنبههای شایان توجه در فلسفۀ نبوت، جنبۀ زیباشناسانه است که نبی انسانها را به مقولۀ عشق و زیبایی نزدیک کرده است؛ بنابراین، عبادات آنها با بهجت و سرور همراه میشود. در نظر حکما و عرفا عشق در همۀ موجودات جاری و ساری است. همین جاذبه و عشق ساری است که سلسلۀ موجودات را به هم پیوسته است. در نظر صدرا همانطور که علم را مساوق با وجود میداند، عشق را نیز یک صفت وجودی و مساوق با وجود میداند که ازجمله آثار وجود است و در هر مرتبه از مراتب وجود به شدت و ضعف موجود است. با این تفکر، معشوق حقیقی تمام موجودات، خدا است (ملاصدرا، 1381: 137- 138). بنابراین، خداوند که وجودش اتم است، عالیترین درجات کمال و جمال و زیبایی را دارد و ادراک در او قویتر و ابتهاج و سرور در او شدیدتر است. برای حقتعالی نیز ذاتش محبوبترین شیء نزد اوست و عشق به ذات، عشق به آثار و لوازم را در پی دارد. طبق این بیان باید گفت خدا به همۀ ممکنات که آثارش هستند، عشق میورزد (ملاصدرا، 1360: 145). این عشق دوطرفه است و هر موجودی به اندازه درجه وجودی خویش به خدای خود عشق میورزد و هرچه در مسیر تقرب و حرکت استکمالی خویش بتواند کمالات را از قوه به فعلیت تبدیل کند، به سعادتی عظیم و بهجتی اعلا دست خواهد یافت. حاصل آنکه وصال اتم، مخصوص انسانهای کامل است که در علم به حقایق به مرتبه کمال رسیدهاند؛ اما سایر انسانها برای رسیدن به این درجه از عشق باید به انسان کامل اتصال یابند. به عبارت واضحتر، صدرا بین فلسفۀ وجود نبی و بعد زیباییشناسی رابطه برقرار میکند: «فاحتاج لِما ذکرنا إلی هدایة متفضّلة و إمداد لطفٍ خارج عمّا فی ذاته و لهذا فضّل اللّه علیه فضلاً عظیماً و أرسل إلیه رسولاًمنذراً و أنزل علیه کتاباً مبیناً ... ویتذکّر لأجل الهدایة و التعلّیم ما ربّما نسیه من العهد القدیم و سها عند تعارض المزاحمات عشق معبوده العلیم الحکیم ...» (ملاصدرا، 1381: 136) یعنی خداوند، پیامبر منذری را بهسوی او فرستاده است و کتابی برای او نازل کرده است تا انسان را از شهوات دور کند ... و بهوسیلۀ هدایت و تعلیم نبی، آن عهد به فراموشی سپرده شده را یادآوری کند و او را به عشق معبود حکیم سوق دهد؛ زیرا نبی خلیفۀ خدا روی زمین است و نخستین حقیقت ظاهرشده از حقتعالی است. البته باید خاطرنشان کرد این عشق در وجود سالک به نبی و اتصال به او تنها از این نظر است که آنان پیامآور و فرستادۀ محبوب حقیقیاند. درواقع این محبت، طفیلی محبت به عشق حقیقی (خداوند) است (همان: 141).
3- مقایسۀ دو دیدگاه در فلسفۀ نبوت با نگاهی به مبانی و روش در رویکرد کلامی شیخ طوسی، به تفضلیبودن نبوت اشاره میشود و ضرورت وجود نبی بر طبق قاعدۀ لطف و بر مبنای نظریۀ تکلیف بیان میشود. در این استدلال، راه پیچیدهای طی میشود تا وجوب بعثت نبی را نتیجه بگیرد و نبی را یکی از مصادیق قاعدۀ لطف معرفی کند. در نگاه او، غایت وجود نبی، شناختن تکالیف به بندگان است. در این راستا گاهی مشاهده شده است نبی رهبری جامعه را به دست گرفته که البته آن هم به هدف انجام تکالیف بوده است. ملاصدرا نیز نبوت را جایگاهی تفضلی دانسته و آن را تنها حق انسان کاملی میداند که به مقام خلیفۀالهی رسیده است (ملاصدرا، 1386، ج2: 750-752) و با استمداد از اصول فلسفی خویش و ازطریق چهار ساحت اصلی انسانها ازجمله بعد تکوینی (ملاصدرا، 1387، ج: 121- 123 و 153)، بعد هدایتگری و معرفتشناسی (ملاصدرا، 1386، ج2: 762؛ همان، 1387، ج ۵: 19- 21)، بعد اجتماعی (ملاصدرا، 1360: 359- 360؛ همان، 1387، ج ۵: 13- 16) و بعد زیباییشناسی (ملاصدرا، 1360: 145؛ همان، 1381: 136) وجود نبی را ضروری میداند و به بیان فلسفۀ نبوت میپردازد. او در ضمن سخن از بعد اجتماعی نبوت بر مبنای نظریۀ عنایت و فیض الهی، غایت وجود نبی را تحقق کمالات و رسیدن به تکامل انسانی میداند؛ بنابراین، در این راستا تشکیل یک مدینۀ فاضله نیز ضروری است (ملاصدرا، 1387، ج5: 12-16). از نکات شایان توجه در مقایسۀ فلسفۀ نبوت، آن است که هر دو متفکر سعی دارند با استدلال عقلی، فلسفۀ نبوت و ضرورت وجود نبی را اثبات کنند؛ اما چنانچه گذشت اختلافهای بسیاری در نگاه آنها به نبی وجود دارد که برگرفته از اختلاف در مبانی و روش آنهاست. ازجمله مهمترین این مبانی، انسانشناسی این دو دانشمند است. 3-1- سیمای انسان در نگاه شیخ طوسی و صدرالمتألهین انسانشناسی شیخ طوسی و صدرالمتألهین تفاوتهای بسیاری دارند و نگارنده بر این نظر است که این اختلاف است که به تفاوت آنها در فلسفۀ نبوت میانجامد. شیخ طوسی بحث از ماهیت انسان را با بحث از تکلیف بندگان آغاز میکند (طوسی، ۱۴۰۶: ۱۰۹) و در بیان ماهیت مکلف میگوید: «فالمکلف هو الحی، لان من لیس بحی لایحسن تکلیفه و یسمی الحی انسانا و الحی هو هذه الجمله المتناسبه المشاهده دون أبعاضها ... و بها یتعلق جمیع الاحکام، من أمر و النهی و المدح و الذم» (طوسی، 1406: 113ـ114). او معتقداست مکلف (انسان) همین موجود زنده و همین هیکل محسوس است که دیده میشود نه بعضی از اجزای آن. همۀ این مجموعه، انسان را تشکیل میدهند و همۀ فرمانهای الهی به همین مجموعه تعلق میگیرد (طوسی، ۱۳۵۸: ۳۴۳ ـ ۳۴۴). درواقع نگاه او به انسان، یک نگاه فقهی است؛ زیرا انسان را با عبارت مکلف تعریف میکند. به عبارتی، مهمترین مسئله در نزد او انجام تکالیف است. بدین ترتیب شیخ طوسی انسان را همین هیکل محسوس قابل مشاهده میداند و بس! واضح است در چنین نگاهی محدود به انسان نمیتوان از ساحتهای مختلف انسانی و نیاز هریک از این ساحتها به نبوت سخن گفت. اما ملاصدرا هویت انسان را متشکل از دو ساحت نفس و بدن میداند. او با تبیین فلسفی از نفس، قائل به نظریۀ «جسمانیه الحدوث و روحانیت البقا» است؛ یعنی نفس محصول حرکت جوهری بدن است و بدن برای نفس حالت زمینه را دارد و با کسب کمال، نفس در بقایش از ماده بینیاز میشود (ملاصدرا، 1341: 35؛ همان، 1360: 214). او میگوید نفس برای حرکت در مسیر تکامل، از دو قوۀ نظری و عملی کمک میگیرد؛ بدین صورت که ذات و حقیقت او هر لحظه از نوعی به نوع دیگر انتقال مییابد (همان: 229- 230) تا اینکه به کاملترین نوع انسانی تبدیل میشود و تمامی امور کلیه را از عالم معقول دریافت میکند. این ادراک زمانی اتفاق میافتد که دو قوۀ مزبور - طبق قاعدۀ اتحاد عاقل و معقول - به قوۀ واحدی مبدل شود؛ بنابراین، نفس به کمال مرتبۀ عقلی رسیده و بینیاز از تفکر میشود. در این هنگام، علم او عین عمل و عمل او عین علم میشود و شخص هرچه اراده کند، فوراً صورت عمل به خود میگیرد و درنهایت، نفس به مرتبه فناء فی الله میرسد (همان: 200). این اتصال نفوس انسانی به عالم الهی و فانیشدن در ذات الهی باعث میشود حقتعالی گوش و چشم و دست و پای او شود و شخص متخلق به اخلاق الهی میشود (ملاصدرا، 1388، ج 2: 79 ـ80). بنابراین، نفس اگرچه به سبب حدوثش، صورتش صورت نوع واحد، همان نوع بشر است؛ اما زمانی که قوای او به حالت فعلیت میرسد، یکی از انواع مختلف جنس فرشته یا حیوان یا شیطان میشود (ملاصدرا، 1386، ج2: 868). حاصل آنکه صدرا با چنین رویکردی از نفس، نقشۀ انسانشناسیاش را کامل میکند و بحث از نبوت را نیز بر انسانشناسی استوار میکند و در عبارتی در کسر اصنام چنین میگوید: «سلوکه الذی جبل علیه فی الازل و فطر علیه فی العهد الاول ... فاحتاج کما ذکرنا الی هدایه و امداد لطف خارج عما فی ذاته ... و لهذا فضل الله علیه فضلأ عظیما و ارسل الیه رسولا منذرا» (ملاصدرا، 1381: 136). صدرا در عبارت فوق اشاره دارد اگر در فطرت و نوع خلقت انسان و دامنۀ وجودی او دقت شود، اصل نیاز او به نبوت برای ما روشن میشود. به بیان صدرا اگر انسان را شناختیم، نیاز به نبوت نیز شناخته خواهد شد. اگر کسی در نیاز انسان به نبوت شک کند، به این دلیل است که انسان را آنگونه که هست، نشناخته است؛ زیرا انسان بر مثال خداوند آفریده شده و مسیری بیانتها و فراخ در مقابل او گشوده است و به اذن الهی او خود سازندۀ هویت خویش است. همچنین، ابزارهای شناخت او محدود است و پرواضح است چنین موجودی سر به سوی آسمان دارد تا سفیری الهی به امداد عقلش بیاید و او را در این مسیر بیانتها همراه باشد. 3-2- معنای ضرورت در دو دیدگاه در بحث ضرورت باید گفت وقتی شیخ طوسی از بعثت انبیا و فلسفه آن سخن میگوید، منظورش ضرورتِ متفرع بر حسن و قبح عقلی است؛ زیرا او در حسن و قبح عقلی معتقد است عقل بدون استفاده از شرع به برخی تکالیف حکم میکند؛ یعنی عقل انسان حکم به ضرورت ارسال نبی میکند؛ بنابراین، وقتی از نگاه یک متکلم گفته میشود که فعلی از سوی خداوند ضروری و حتمی است، یعنی آن فعل حسن است و خدا با توجه به حکمتش آن را انجام میدهد. اما وجوبی که یک فیلسوف میگوید فعلی است که از سوی خداوند ضرورت دارد؛ پس حتماً از سوی او انجام میشود و ترک آن محال است. به عبارتی دیگر، منظور صدرا از استدلالاتش بر ضرورت ارسال نبی، وجوب من الله است؛ یعنی ارسال نبی از سوی خداوند نهتنها امکان تحقق آن وجود دارد و مفسدهای در پی ندارد، بلکه ضروری و حتمی است و ترک آن محال است. تنها راهی که شیخ برای ضرورت نبوت استفاده میکند، راه قاعده لطف است که بیان آن گذشت. او تنها بهصورت اشارهوار دربارۀ رهبربودن نبی حرف میزند و اداره جامعه را برای نبی واجب نمیداند (طوسی، ۱۳۵۸: 817؛ همان، ۱۴۱۴: ۱۱۱ ـ ۱۱۴). 3-3- تفاوت روششناسی گرچه در هر دو دیدگاه با روش عقلی مواجهیم، تفاوتهای بسیاری وجود دارد. هر دو متفکر در بحث فلسفۀ نبوت با رویکردی عقلی جلو میروند؛ اما با تأملی در عقلشناسی هریک تفاوتهای موجود خود را بهتر نشان میدهند. چنانچه گذشت شیخ طوسی در تلاش است نبوت را با استدلال و برهان ثابت کند. پایههای استدلال او بر حسن و قبح عقلی بنا شده است. او بهعنوان یک متکلم عقلگرا تلاش کرده است در بحث نبوت، بهصورت نظاممند عمل کند. او منظور از عقل در حسن و قبح عقلی را درک بایدها و نبایدهایی ذکر میکند که عقل بهتنهایی به آنها پی میبرد و معتقد است هر کس ـ حتی اگر معتقد به هیچ دینی نباشد و صاحب عقل باشد ـ باید کارهایی را انجام دهد و از کارهایی دوری گزیند. او از چنین عقلی تعبیر به عقل عملی میکند (طوسی، 1406: 87). او به عقل، نگاه حداقلی دارد و برخلاف صدرا ابعاد وسیعی برای آن در نظر نمیگیرد. در نظر او، راه انجام تکالیف بهطور کامل روشن نیست و در همین راستا به دنبال آموزندهای است تا او را در انجام تکالیف، کمک علمی دهد و درنهایت، از عقل عملی پی به عقل نظری میبرد. شیخ ازجمله کسانی است که عقل را بهعنوان منبع احکام فقهی قبول ندارد و مدارک استنباط احکام را در قرآن و سنت و اجماع خلاصه میکند (طوسی، ۱۳۷۶، ج1: 2)؛ اما در رویکرد کلامی خویش و در اثبات عقاید تا حد توان از عقل بهره برده است. او جایگاه ارزشمندی برای عقل قائل است و به حجیتِ خودبنیاد عقل تأکید دارد. به عبارتی، آن را در شناخت اصول اعتقادی بدون نیاز به وحی و حتی قبل از معارف وحی حجت میداند (طوسی، ۱۴۰۶: ۲۵)؛ بنابراین، فلسفۀ بعثت انبیا را با عقل اثبات میکند و حتی انبیا را در اموری لازم میداند که عقل بهتنهایی قادر به درک آن است؛ زیرا یادآوری پیامبران را یک نوع معرفت و علم تلقی میکند (طوسی، ۱۳۵۸: ۴۰۳ و ۶۸۴ ـ ۶۸۶). اگرچه او حجیت عقل را مقدم بر وحی میداند، آن را در حد استدلال و برهانآوری و آن هم در به دست آوردن تکلیف محدود میکند و گسترهای بیشتر از استدلال را برای آن نمیپذیرد. درواقع بحث از عقل را در محوریت حصول تکلیف انسان و در محدوده عقل عملی (شناخت باید و نباید) خلاصه کرده است. او معتقد است در پی همین استدلالها و شناخت تکالیف، شناخت خدا و پیامبر امکانپذیر میشود. او نهایت کارکرد عقل را اقامۀ استدلال و برهان میداند و مرتبه بالاتری برای آن در نظر نمیگیرد و قائل به پیشرفت طولی عقل نیست. او تنها معتقد به گستره عرضی عقل، برای درک حسن و قبح بیشتر است (طوسی، بیتا، ج1: 200 ـ201). اما صدرا از مراتب عقل نظری سخن میگوید و از عقل هیولانی تا عقل مستفاد را مراتب عقل نظری میداند (ملاصدرا، 1360: 202- 208) و بدین ترتیب شهود را از کارکردهای عقل نظری میداند و این تفاوتی بس بزرگ بین عقلشناسی شیخ طوسی و ملاصدرا است. درحقیقت، فعالیت عقل در نظام فکری صدرا هرچند از استدلال آغاز میشود، در تکامل خود به شهود نیز میرسد. او با قائلشدن مراتبی برای عقل درنهایت، معتقد به همراهی عقل و شهود است و کامیابی عقل را برای رسیدن به حقیقت در پرتو شهود امکانپذیر میداند؛ حتی او اذعان دارد شهوداتش در کشف حقایق را ملبس به برهان و استدلال کرده است (ملاصدرا، 1981م، ج1: ۹ـ 11). او با تکیه بر عقل و نقل و شهود به روشنساختن فلسفۀ نبوت میپردازد. نظام فکری او به گونهای است که عقل و نقل را در کنار یکدیگر و همگام با هم، روشنکنندۀ حقایق میداند و تعارض حقیقی بین معارف الهی با احکام عقلی را نمیپذیرد (ملاصدرا، ۱۹۸۱، ج8: ۳۰۳). درحقیقت او بهعنوان یک فیلسوف و با نگاهی جامع برای دستیابی به فلسفۀ نبوت، یک نظام هستیشناسی را با کمک عقل و نقل و شهود تبیین میکند. بهعلاوه که صدرا عقل را با وجودشناسی تجهیز میکند و چنین عقل رشد یافتهای را در مسیر استدلال و برهان به کار میگیرد. این است که عقلانیت او برد بیشتری دارد و فضاهای بیشتری را در مینوردد. عقل در حکمت متعالیه تحت حمایت شهود میتواند باطن و حقیقت مسائل را فهم کند که این مرتبه همان رسیدن به عقل مستفاد است. این همان کمال عقل نظری است که در حکمت متعالیه مورد توجه است و ثمرۀ آن رسیدن به لقای پروردگار است؛ اما عقلانیتی که شیخ طوسی بهعنوان یک متکلم سخن میگوید، بیشتر در حیطۀ عقل عملی محدود میشود و در حیطۀ عقل نظری کارکرد آن فقط استدلالورزی است.
نتیجه پژوهش حاضر، فلسفۀ نبوت را از دیدگاه شیخ طوسی و ملاصدرا بررسی کرده و با تحلیل محتوا، اشتراکات و اختلافات آن دو دانشمند را به نمایش گذاشته شده است. ازجمله نقاط مشترک دو اندیشور آن است که:
نقاط اختلافی نیز عبارتاند از:
همین اختلافات بیانشده، نقش فلسفه را در تبیین هرچه بهتر فلسفۀ نبوت نمایان میسازد.
| ||
مراجع | ||
1- قرآن کریم
2- ابنفارس، احمد بن فارس، (1404)، معجم مقاییس اللغه، جلد 5، قم، مکتب الاعلام الاسلامی.
3- راغب اصفهانی، حسین بن محمد، (1412)، مفردات الفاظ القرآن، بیروت، دار القلم-دارالشامیه.
4- صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، (1380)، المبدأو المعاد، قدمّه و صحّحه السید جلال الدین الآشتیانی، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزۀ علمیه قم.
5- -----------------------، (۱۳۹۳)، شرح اصول کافی، ج۶، ترجمۀ شهربانو محلاتی، تهران، برگ سبز.
6- ------------------------، (1385)، شرح الاصول الکافی، ج4، تصحیح و تحقیق و مقدمه محمود فاضل یزدی مطلق، به اشراف سید محمد خامنهای، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
7- -----------------------، (1387)، شرح الاصول الکافی، ج5، تصحیح و تحقیق و مقدمه سبحانعلی کوشا، به اشراف سید محمد خامنهای، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
8- ----------------------، (1386)، مفاتیح الغیب، ج2، تصحیح و تحقیق و مقدمه نجفقلی حبیبی، به اشراف سید محمد خامنهای، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
9- ------------------------، (1381)، کسر اصنام الجاهلیه، تصحیح و تحقیق و مقدمه محسن جهانگیری، به اشراف سید محمد خامنهای، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
10- ----------------------، (۱۳۶۶)، تفسیر القرآن الکریم، ج۵، تصحیح محمد خواجوی، قم، بیدار.
11- --------------------، (۱۹۸۱م)، الحکمه المتعالیه فی اسفار العقلیه الاربعه، ج۱و 8، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی.
12- --------------------، (1360)، الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه، تعلیق و تصحیح و مقدمه سید جلال آشتیانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی.
13- ---------------------، (۱۳۴۱)، عرشیه، ترجمه و تصحیح غلامحسین آهنی، بیجا، کتابفروشی شهریار اصفهان.
14- ---------------------، (۱۳۸۸)، اسفار اربعه، ج2، ترجمۀ محمد خواجوی، تهران، مولی.
15- طوسی، محمد بن حسن، (۱۴۱۴)، الرسائل العشر، قم، جامعه مدرسین.
16- -----------------، (۱۴۰۶)، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، بیروت، دارالاضواء
17- ----------------، (1375)، الاقتصاد الهادی الی طریق الرشاد، قم، انتشارات کتابخانه.
18- ----------------، (۱۳۵۸)، تمهید الاصول در علم کلام اسلامی، ترجمه و مقدمه عبدالمحسن مشکوه الدینی، تهران، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران.
19- ----------------، (بیتا)، التبیان فی تفسیر القرآن، ج1و3 و4 و6، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی.
20- ----------------، (1376)، تهذیب الاحکام، ج1، مقدمه و تصحیح علیاکبر غفاری، تهران، صدوق. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,235 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 342 |