![سامانه مدیریت نشریات علمی دانشگاه اصفهان](./data/logo.png)
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,682 |
تعداد مقالات | 13,757 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,150,386 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,728,296 |
واکاوی گاهنگاری فرترکهها با توجه به کاوشهای استروناخ در تلتخت پاسارگاد | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 7، دوره 14، شماره 1 - شماره پیاپی 53، فروردین 1401، صفحه 103-119 اصل مقاله (1.36 M) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2022.132170.2306 | ||
نویسندگان | ||
فضل الله براقی* 1؛ سیدصاحب برزین2؛ محمد توکلیان3 | ||
1استادیار گروه تاریخ دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه پیام نور، تهران، | ||
2استادیار گروه تاریخ دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران | ||
3دانش آموختۀ کارشناسی ارشد تاریخ ایران باستان، دانشگاه فردوسی مشهد، ایران | ||
چکیده | ||
مجموعة پاسارگاد مرکز مهمی در ایالت پارس است که کوروش دوم آن را بنا کرده است؛ حتی کمی از اهمیت این مکان با روی کار آمدنِ داریوش کاسته نشد. احترام هخامنشیان و حتی سلوکیان باعث شد تا حاکمان محلی پارس پس از شروع قیام خود علیه سلوکیان، تمام توان خود را برای بازپسگیری این مکانها انجام دهند. سؤالی که در این مقاله تلاش میشود به آن پرداخته شود این است که دادههای باستانشناسی از کاوشهای تلتخت تا چه اندازه به روشنشدن تاریخ ضرب سکه توسط نخستین فرترکه کمک میکند. دربارۀ زمان ضرب سکه نزد نخستین فرترکه همواره بحثهای فراوانی شده است؛ بهگونهای که باعث به وجود آمدن دو نظریة تاریخ متقدم (حدود 300 تا 280 پ.م) و تاریخ متأخر (حدود 210 تا 180 پ.م) نزد پژوهشگران این بخش از تاریخ سرزمین پارس شده است. با منتشرشدن نتایج کاوشهای استروناخ در تلتخت پاسارگاد، شواهد برای پذیرفتن نظریة تاریخ متقدم مستحکمتر شده است؛ زیرا دادههای باستانشناختیِ لایههای دورة دوم و سوم در تلتخت با رویدادهای تاریخی و دادههای سکهشناسی همخوانی نزدیکی دارد. هرچند در این بین تحلیلها و برداشتهای متفاوتی نیز وجود دارد که طرفداران آن تلاش کردهاند تا رویدادهای تاریخی را با نتایج کاوشهای تلتخت پاسارگاد به سمت و سوی تاریخ متأخر سوق دهند. در مقالة پیش رو تلاش میشود تا با روشی توصیفیتحلیلی به هماهنگسازی رویدادهای اتفاقافتاده در بازة زمانی 300 تا 180 پ.م، با شواهد به دست آمده در لایههای تلتخت پاسارگاد پرداخته شود. | ||
کلیدواژهها | ||
تلتخت؛ پاسارگاد؛ کاوشهای استروناخ؛ تاریخ متقدم و متأخر؛ فرترکه؛ شاهان محلیِ پارس | ||
اصل مقاله | ||
- مقدمه مجموعة پاسارگاد مرکز مهمی در ایالت پارس است که کوروش دوم آن را بنا کرده است؛ حتی کمی از اهمیت این مکان با روی کار آمدنِ داریوش کاسته نشد و تقریباً تا واپسین روزهای حیاتِ شاهنشاهی هخامنشی بهعنوان یک مرکز ایدئولوژیکی باقی ماند؛ بهگونهای که بیشتر شاهان این دودمان در پاسارگاد و بنا بر رسمی تاجگذاری میکردند که کوروش بنا نهاده بود. با فروپاشیِ هخامنشیان و تسخیر پارس به دست مقدونیان، این شهر در کنار پارسه پایگاهی برای حضور مقدونیان شد؛ بهویژه پس از به قدرت رسیدن سلوکوس یکم از آنجایی که پاسارگاد برای دسترسی به شمال پارس و نزدیکی به شهر پارسه موقعیت ویژهای داشت، شاید بهعنوان یک ساخلوی بزرگ نظامی برای سربازان سلوکی نقش مهمی را ایفا میکرد. از طرفی بهسبب وجود مقبرة کوروش در این مکان و تقدّس و احترام آن نزد مردم منطقه، حساسیت ویژهای را نزد سروران مقدونی به وجود آورده بود؛ زیرا توهین و دستاندازی به مقابر شاهان هخامنشی چه در پاسارگاد و چه در نقشرستم واکنش اشراف و عوام محلی را در پی داشت؛ بهگونهای که اُرکسینسِ پارسی و پولاماخوس مقدونی به جرم توهین به پرستشگاهها، اعدام بیشماری از افراد و تاراج آرامگاههای شاهان هخامنشی بهویژه مقبرۀ کوروش در پاسارگاد توسط اسکندر به دار آویخته شدند. در این بین نباید نقش آرامگاههای هخامنشی را چه در تختجمشید و چه در نقشرستم فراموش کرد؛ این اماکن چه در روزگار هخامنشی و چه پس از آن تا روی کار آمدن ساسانیان، مکانی برای گردهمایی دینی پارسیان به شمار میرفته است. کف محوطة نقشرستم از دورۀ هخامنشی تا دستکم اوایل دورۀ ساسانی، زمانی که شاپور اول (240-271پ.م) کتیبۀ پیروزی خود را بر رومیان، بر دیوارۀ کعبۀ زرتشت نگاشت، در یک سطح باقی مانده بود (Schmidt, 1953:134). این موضوع نشان میدهد از چنین محوطههایی پس از دوران هخامنشی غفلت نشده است و به احتمال زیاد شاهان محلی پارس به آن توجه ویژهای داشته و بهطور مداوم به وضع آن رسیدگی میکردهاند. همین احترام باعث شد تا حاکمان محلی پارس پس از شروع قیام خود علیه سلوکیان، تمام توان خود را برای بازپسگیری این مکانها انجام دهند. متأسفانه روایات تاریخی دربارۀ تاریخ سرزمین پارس در این دوره بسیار اندک و ضعیفاند، مفصلترین این گزارشها از دو پاراگراف تجاوز نمیکند که پلییانوس آن را روایت کرده است (Ployanus. VII. 39)؛ برخی نیز چون استرابو تنها به یک سطر بسنده کردهاند (استرابو، 1382: 329). تنها در چند دهۀ اخیر با پیداشدن تعدادی سکه و انجام چند کاوش باستانشناسی، امکان شناخت بیشتر اوضاع سیاسی و تحولات فرهنگی سرزمین پارس در دوران حاکمیت سلوکیان بر ایران میسر شد. سکهها که اصلیترین منبع ما به شمار میروند، توانستهاند اطلاعات خوبی دربارۀ خط، دین، پوشش و اعتقادات شاهان این دوره به دست دهند و به افزایش شناخت ما دربارۀ عصری کمک شایانی کنند که آن را «هلنیستی» یا «یونانیمآبی» نامیدهاند. این سکهها نشان میدهد در زمانی که فرهنگ هلنیستی، حکومتهای پارتی، الیمایی و خاراسن را تحتنفوذ خود قرار داده بود، شاهان پارسی بهدنبال احیای میراث هخامنشی بوده و با حفظ آن در انتقال این فرهنگ به دوران ساسانی کوشیدهاند (Potts, 2007: 273-300). 1-1. بیان مسئله با فروپاشی شاهنشاهی هخامنشی، تاریخ سرزمین پارس وارد یک دورة فطرت بلندمدت شد که حدود پنجسده به طول انجامید. روایات تاریخی دربارۀ تاریخ سیاسی و چگونگی سلطنت در این ایالت بسیار اندک و مبهماند، بهگونهای که برای بررسی دقیق و موشکافانه با فقر منابع مواجهایم. درواقع ظهور واقعی شاهان محلی پارس با پیداشدن سکههای شاهان این سلسله و معرفی آنها در بخشی از کاتالوگهایی آغاز شد که توسط سکهشناسان برجسته به چاپ میرسید و تا به امروز نیز ادامه دارد. پژوهشگرانی چون آلوت دلافوی (1906)، هیل (1922)، میچینر (1978)، گوبل (1983)، سلوود (1983)، آلرام (1986)، کلوزه و موزلر (2008) جزء برجستهترین کسانیاند که با بررسی سکههای شاهان محلی پارس بخشی از تاریخ این دوران را به تصویر کشیدهاند. امروزه اگرچه توالی سلطنت در میان این شاهان تقریباً به شکل معقولی پیشنهاد شده است، اما هنوز دربارۀ تاریخ ضرب سکه توسط نخستین فرترکه (لقب نخستین گروه از شاهان محلی پارس در دورة سلوکی)، نظرهای مختلفی وجود دارد. این نظرها به دو بخش تاریخ متقدم که سالهای 300 تا 270 پ.م را در بر میگیرد و تاریخ متأخر تقسیم شده است که سالهای 290 تا 180 پ.م را شامل میشود. کاوشهای باستانشناسی که گروه انگلیسی به سرپرستی دیوید استروناخ در پاسارگاد انجام دادند، دادههای باستانشناختی مهمی را دربارۀ دوران فراهخامنشی در اختیار پژوهشگران قرار داد. این دادهها در کنار روایات تاریخی و شواهد سکهشناسی، دریچۀ جدیدی را بر تاریخ سرزمین پارس در عصر یونانی مآبی گشود که بخشی از آن بدنة اصلی پژوهش پیش رو را تشکیل خواهد داد. اما پرسشهایی که در این مقاله مطرح میکنیم و بهدنبال پاسخگویی به آنیم، چگونگیِ توالی و بهکارگیری مجدد کاخها در مجموعة پاسارگاد است؛ درواقع دادههای باستانشناسی از کاوشهای تلتخت تا چه اندازه به روشنشدن تاریخ ضرب سکه توسط نخستین فرترکه کمک میکند. آیا شواهدِ جدید سکهشناسی و برخی روایتهای تاریخی به همراهِ یافتههای استروناخ در پاسارگاد، فرضیۀ تاریخ متقدم را تقویت میکند یا با رد آن، تاریخ متأخر را تأیید میکند. 2-1 پیشینة تحقیق همانطور که پیشتر نیز ذکر شد، دو مجموعة مهم که پس از فروپاشی هخامنشیان از طرف این حاکمان محلی مجدداً استفاده شد، تختجمشید و پاسارگاد بود. تیلیا فرضیۀ جالبی دربارۀ برخی از کاخهای تختجمشید و استفادة مجدد آن توسط شاهان محلی فارس دارد: « پس از مطالعه و دقت در کلیۀ شواهد و علائم بر ما یقین شده است که تمام نقوش برجسته و کتیبههای مربوط به کاخ H از نقاط و ابنیۀ دیگر به اینجا منتقل شده است که ما در نسبتدادن این بنا به یکی از شاهان هخامنشی، حتی داریوش سوم نیز تردید داریم و تا حدودی معتقدیم که در روزگاری پس از فروپاشی هخامنشی، یکی از شاهان محلی بنای مدنظر را ساخته و یا ساختمان آن را آغاز کرده است. دیوار غربی حیاط که شمال کاخ H و جنوب کاخ داریوش واقع است، میرساند که شاه یا حاکم سابقالذکر از کاخ داریوش اول هم استفاده کرده است که اکنون هم قابلتجدید و مرمت است (تیلیا، 1972: 274). همسو با این گزارش تیلیا، دربارۀ ارتباط کاوشهای تلتخت و نتایج به دست آمده از آن با سالیابی فرترکهها، محققانی چون نیوئل (1938: 154-161)، جنکینز (1965: 41-52؛ 1978: 185-198)، استروناخ (1978: 9-40)، هیوتن (1980: 5-14)، مورکلهم (1970: 31-44)، ویسهوفر (1994: 87-91)، عسکری و کالیری (1396: 78-94) تحقیقات خوبی را انجام دادهاند. 3-1 ضرورت تحقیق دورۀ نخست شاهان محلی فارس که ابتدا بهعنوان فرترکه از آن سخن به میان میآید، نقطۀ عطفی در پیشامدهای تاریخی بعد از برچیدهشدن حکومت اشکانیان و حکمرانی قدرتمند ساسانیان است. البته فرترکهها بهدلیل این نقطۀ عطف، حائز اهمیت است. ضرورت این تحقیق برای روشنشدن بخش تاریکی از تاریخ سرزمین پارس است که همواره دربارۀ آن بحثهای فراوانی میان پژوهشگران این حوزه خواهد بود و نتیجۀ آن تاریخ پیدایش فرترکهها را تا یک سده جابهجا میکند. بر همین اساس و با توجه به حضور پویای پاسارگاد در رویدادهای منطقه و با در نظر گرفتن کاوشهای استروناخ در تلتخت، در این پژوهش تلاش خواهد شد تا با هماهنگسازی تاریخ سیاسی، سکهشناسی و دادههای باستانشناسی، زمانبندیِ پذیرفتنی دربارۀ فرترکهها و شاهان (ملکا=MLK) دورة دوم پارس ارائه شود. تاریخچة مختصری از فعالیتها و کاوشهای باستانشناختی در پاسارگاد «پاسارگاد یا دشت مُرغاب، جلگۀ مرتفعی است در شمال غربی استان فارس که در دامنۀ تپهها و کوههای منشعب از جبال زاگرس واقع شده است. شکل آن به مستطیلی میماند که در شمال، ده-دوازده کیلومتری عرض دارد و در شرق و غرب حدود 25 کیلومتر طول و قسمت پایینی آن (واقع در جنوب غرب) نوکتیز و به تنگی منتهی میشود که 12 کیلومتر طول، 200 تا 500 متر عرض دارد و «تنگ بلاغی» خوانده میشود که پاسارگاد را از کوتاهترین راه به جلگۀ سیوند میرساند. این ناحیه را راهشاهی به تخت جمشید و شوش پیوند میداده است، هرتسفلد و دیگران آثار این راه را در جلگة مرغاب یافتهاند که از شمال وارد میشده و از مغربِ تلتخت میگذشته و به کنار آرامگاه کوروش میآمده و سپس یکراست به تنگ بلاغی میرسیده است (شهبازی، 1388: 22-23). پس از اینکه جوزف باربارو در سال 1472 از پاسارگاد و نقشرستم دیدن کرد، تقریباً 250 سال طول کشید تا پای سیاحان و جهانگردان اروپایی به ایران باز شود.[1] کسانی چون توماس هربرتز، ژان شاردن، انگلبرت کمپفر، کارستن نیبور، جیمز موریه، سررابرتکرپورتر، اوژن فلاندن، پاسکال کوست با تهیۀ نقاشی و رونوشتهایی از آثار جلگۀ مرودشت و پاسارگاد، زمینه را برای ورود باستانشناسان آماده کردند. برای نخستینبار ارنست هرتسفلد در سال 1905/1284، بناهای پاسارگاد را بررسی کرد که بخش زیادی از آن زیر خاک مدفون بود ( 1908:1-68،Herzfeld) و پس از آن به همراه دوستِ معمارش، فردریش کرفتر، کاوشهایی را برای مدت 6 ماه از آوریل تا سپتامبر 1928/1307 در بخشهایی از تلتخت، محوطة مقدس، کاخ اختصاصی و کاخ دروازه انجام داد که متأسفانه از نتایج این کاوشها تنها چند گزارش مختصر و کوتاه منتشر کرد.[2] دومین شخصی که دربارۀ دشت پاسارگاد پژوهش کرد سر اورل استاین جهانگرد معروف بود، او به کمک طراح چیرهدستش محمدایوبخان، علاوه بر ترسیم نقشههایی از دشت پاسارگاد، گمانهزنیهایی در محوطههای پیش از تاریخِ «دو تُلون» و «تُل سه آسیاب» انجام داد. پس از این اشمیت، دست به بررسیهای هوایی و عکسبرداری از دشت پاسارگاد زد؛ اما بخش مهم و اعظمی از کاوشها را در سال 1949/1328، ادارة کل باستانشناسی به سرپرستیِ علی سامی- که در آن زمان رئیس بنگاه علمی تختجمشید بود- آغاز کرد. این کاوشها برای تکمیل پژوهشهای پیشین هرتسفلد و همچنین شناسایی دقیق تمامی بناها و آثار دشت پاسارگاد برنامهریزی شده بود.[3] نکتة درخور توجه در فعالیتهای سامی، پرداختن به محوطههای پیش از تاریخ و دوران اسلامی محوطه بود که تا آن زمان کمتر بررسی شده بود. در سال 1961/1340 خانم کلرگاف نیز برای مدت 6 ماه پژوهشهایی را در دشت پاسارگاد انجام داد و کاوشی نیز در تلنخودی داشت؛ اما جامعترین برنامة کاوش در پاسارگاد، زیر نظر داوید استروناخ، دانشمند اسکاتلندی اتفاق افتاد، او با مطالعة دقیق تمام کاوشهایی که پیشتر انجام پذیرفته بود، با در نظر گرفتن تمامی نواقص و کاستیهای موجود، برنامة منظم و دقیقی را به مدت سهسال (1961-1963)، برای پیشبردن اهداف خود طرحریزی کرد که به نتایج درخشانی نیز منجر شد.[4] یکی از مهمترین نتایج این کاوش، تاریخگذاری تقریبی برای لایههای مختلف تلتخت بود که بدنة اصلی مقالة پیش رو را تشکیل میدهد. تاکنون دربارۀ ارتباط کاوشهای تلتخت و نتایج به دست آمده از آن با سالیابی فرترکهها، محققانی چون نیوئل (1938: 154-161)، جنکینز (1965: 41-52؛ 1978: 185-198)، استروناخ (1978: 9-40)، هیوتن (1980: 5-14)، مورکلهم (1970: 31-44)، ویسهوفر (1994: 87-91)، عسکری و کالیری (1396: 78-94) تحقیقات خوبی را انجام دادهاند. 2- تاریخ سیاسی پارس پس از اسکندر مقدونی پس از فروپاشی شاهنشاهی هخامنشی، ایالت وسیع آن به دست فاتحان مقدونی افتاد. یکی از ایالات پارس بود که خاستگاه هخامنشیان و یکی از مهمترین مراکز آیینی و سیاسی پارسیان به شمار میرفت. این ایالت بود که به مدت 220 سال شاهنشاهی هخامنشی به چنان درجهای از رشد رسیده بود که برخی شهر پارسه را غنیترین شهر زیر آفتاب نامیده بودند. با فتح پارس شرایط تغییر کرد و پارسه به دست مقدونیان افتاد و اسکندر خود را جانشین شاهان هخامنشی نامید؛ اگرچه این اعلام جانشینی آنچنان از طرف خاندانهای حکومتگر پارسی تأیید نشد. در این مدت اسکندر تمام تلاش خود را برای به دست آوردن دل پارسیان انجام داد و تا حدودی نیز موفق بود؛ اما پس از مرگ زودهنگام اسکندر در سال 323 پ.م شرایط تغییر کرد و عرصۀ قدرت شاهد مبارزات شدید میان جانشینان او شد که سراسر ایالات را درگیر کرد. بزرگان پارسی به احتمال فراوان در این ایام در پی به راه اندازی شورشهایی برای بازپسگیری قدرت بودهاند؛ اما حقیقت این است که هرجومرج جانشینی در خود ایالت پارس در میان خاندانهای حکومتگر هم به وجود آمده بود، از طرفی، پارسیان نه توان تشکیل یک سپاه قدرتمند را داشتند، نه ثروتی که با آن سربازانی را مزدور کنند و نه هواداری که بخواهد از قیام آنان پشتیبانی کند. از سوی دیگر سرداران قدرتمند اسکندر سپاهی را در اختیار داشتند که هرکدام بهتنهایی میتوانست پارس را دوباره تسخیر کند؛ پس بزرگان صلاح را در این دیدند که منتظر بمانند تا فرصت مناسب فرا برسد. سرانجام سلوکوس اول (نیکاتور) (312ـ 280 پ.م) با غلبه بر دیگر مدعیان، وارث تاج و تخت اسکندر شد؛ اما درست با آغاز همین دوران، اطلاعات ما دربارۀ سرزمینهای جنوبی، بهخصوص پارس، کاهش مییابد؛ در حقیقت این دوره از فقر منابع رنج میبرد که آن را دوران تاریک سرزمین پارس مینامند. سلوکوس یکم بهعنوان بنیانگذار امپراطوری سلوکی، در شروع کار سرزمین بابل را در سال 312 پ.م تصرف کرد و خیلی زود حاکمنشینهای ایرانی و سپس سوریه و بینالنهرین (301پ.م)، کیلیکیه (296پ.م) را بدان افزود، پس از جنگ کورپدیون (281پ.م) فرمانروای آسیای صغیر به استثنای پونتوس، بیتینیه و بعضی از شهرهای یونانی شد، ولی در نخستین ایام حکومتش هند را از دست داد (روستوفتزوف، 1380: 36-40). او با برگزیدن لقب باسیلئوس (شاه)، حاکمیت بیچون و چرای خود را از فرات تا اقیانوس هند گسترش داد (بیکرمان، 102:1389). از سرگذشت پارس در این ایام خبری نقل نشده است، جز اینکه نیروهای پارسیِ حاضر در صحنة قدرت به سلوکوس پیوستند و احتمالاً در لشکرکشیهای بعدی همراه او بودند. کشف دفینۀ کوچکی از چهار دراخمیهای سلوکوس اول در کنار چند سکه از شاهان محلی پارس، تنها مدرک ما از حضور سلوکوس در این ایالت است(Herzfeld, 1935: 46) ، پس از او تقریباً هیچکدام از جانشینانش در پارس دست به ضرب سکه نزدند. وسعت قلمرو وسیع سلوکیان در این دوره باعث شد تا جانشینان او همواره درگیر جنگهای پیدرپی در شرق و غرب- که درواقع راههای بازرگانی از آنجا میگذشت- شوند، برای مثال آنتیوخوس اول (281-261پ.م) در بیستسالی که بهتنهایی سلطنت کرد، آنچنان درگیر جنگ در آسیای صغیر بود که حتی یکبار هم به ایران مراجعت نکرد (بویس و گرنه، 1375: 35). گرفتاری سلوکیان در غرب باعث شد تا در پارس، حکام محلی قدرت را به دست بگیرند و با تمام قوا در مقابل موج یونانیمآبی مقاومت کنند. تاریخ این حرکت چندان قطعی نیست، اما در اواخر حکومت سلوکوس یکم و نخستین سالهای جلوسِ آنتیوخوس اول (261ـ280پ.م) است؛ زیرا حتی نخستین سلوکیان نیز عمدتاً دلنگران مراقبت از مسیر تجاری به بلخ و آسیای دور بودند، مسیری که از ماد میگذشت (سلوود، 1389: 188). 3- شاهان محلی پارس (فرترکهها) نخستین گروه از این شاهان که با لقب فرترکه شناخته میشوند، نقش مهمی را در احیاکردن شاهنشاهی پارس ایفا کردند. فرترکه از واژۀ پارسی باستان Fratara به معنای رهبر و پیشرو است؛ همچنین عدهای آن را به شکل فرتداره ( Frātadāra) نوشته و به پرستار آتش ترجمه کردهاند (هرتسفلد، 1381: 282)، عدهای هم آن را بهصورت فرتیکرا (Fertikarā) ذکر کرده (گوتشمید، 1373: 235) و گروهی نیز آن را فراتاکارا (Fratakara)، به معنی آتشساز دانستهاند (مشکور، 1374: 200). «ناستر» با تحلیل دو واژۀ فَرَتَکَرَ Fratakara)) و فَرَتدار ((Fratadāra که اولی بهعنوان کسی که آتش میافروزد و دومی کسی که از آتش نگهبانی یا آن را حمل میکند و مقایسۀ آن با فرترکه Frataraka)) در پاپیروسهای الفانتین[5] مصر، عنوان صاحبمنصب یا فرماندۀ دژ را مناسبتر میداند تا عنوانهای به شدت مذهبی (Naster,1968:14_80). در این پاپیروسها فرماندۀ دژِ (byry’, birtā) الفانتین (Yēb)، Prtrk=Frataraka نامیده میشود که ازنظر ریشهشناسی، کلمهای یونانی ( ) است و پسوند معمولی –ka دارد که به (مسئول، فرمانده) قابلترجمه است. شاهد جدید دیگر نامهای است که از جانب مجمع یهود در الفانتین به ساتراپ «باگوآس» در اورشلیم ارسال شده است و دربردارندۀ بسیاری از واژههای ایرانی است؛ در این نامه «هیدرانس»، فرماندۀ دژ Yēb نیز فَرَتَرکه (Frataraka) نامیده میشود (Harnak,1970: 496-515). هینتس و شهبازی بیان میکنند که در زمان هخامنشیان، این لقب برای صاحبمنصبان هخامنشی به کار میرفته است که زیردست ساتراپ بودهاند ولی قدرت زیادی داشتهاند (Hinz, 1979: 112 شهبازی،30:1380-34). فرترکهها در زمان حکومت سلوکیان، در سدۀ سوم پیش از میلاد، در استخر قدرت داشتند، آنها خود را جانشین هخامنشیان میدانستند (سرفراز و آورزمانی،74:1379). 3-1 نظریة تاریخ متقدم (300-280 پ.م) دربارۀ ضرب نخستین سکه توسط اولین فرترکه در ایالت پارس، نظریههای متفاوتی وجود دارد، عدهای با مقایسة سبک سکههای فرترکه و سلوکوس یکم، با پیشنهاددادنِ تاریخ متقدم، به این نتیجه رسیدهاند که آغاز حکومت فرترکهها را باید نخستین دهه از سدة سوم پیش از میلاد (300-280پ.م) در نظر گرفت (Herzfeld, 1935: 182; Hill, 1922: 151-154; Stronach, 1978: 146-155; Koch, 1988: 89-95; Morkholm, 1991: 250, 285-290; Boyce & Gernet, 1991: 116; Klose & Museler, 2008: 122; Hoover, 2008: 209-230; Engels, 2013: 28-82; Gholami, 2020: 135-156). نظریة تاریخ متقدم بهدلیل نبودن هیچگونه نوشتة یونانى بر سکههای پارس، برخلاف نمونههای الیمایى یا خاراکِن، بر این است که ضرب اینگونه سکهها در مرحلة قدیمیتر و قبل از ریشهدواندن یونانیمآبی در ایران آغاز شده است (رضاخانی، 1391: 29-32). پژوهشگرانی که طرفدار این نظریهاند، با مقایسة روایات تاریخی و شواهد سکهشناسی اعتقاد دارند که این رویداد یا در سالهای پایانی و یا درست پس از مرگ سلوکوس یکم به وقوع پیوسته است. 3-2 نظریة تاریخ متأخر (210-180 پ.م) نظریة تاریخ متأخر (De Morgan, 1923: 270; Wiesehofer, 1994: 113-123; Alram, 1986: 163f; Alram & Gyselen, 2003: 104 n.86; Callieri, 2007: 101-111; Potts, 2007: 271-300; Haerinck & Overlaet, 2008: 207-233) که از طرف آلرام در سال 1986 ارائه شد، بر این مبناست که هیچگونه انقطاعى در ضرب سکههای پارس دیده نمیشود و این سکهها از زمان شروع (بَغداد یا اردشیر اول) تا پایان، یعنى حکومت اردشیر چهارم و بابک و شاپور ساسانى، همه بخشى از یک مجموعة پیوستهاند (رضاخانی، 1391: 31)؛ همچنین اگر بخواهیم تاریخ متقدم را با مسئلة پیوستگى نقش و سبک سکهها منطبق کنیم، نمیتوانیم براى مدتى (حدود 500 سال) یعنى از 250 پ.م تا حدود 210 میلادی به قدر کافى سکه بیابیم،5 از اینجاست که آلرام پیشنهاد میکند مانند سکههای الیمایى و خاراکِن، ضرب سکههای پارس از اواسط قرن دوم قبل از میلاد شروع شده است. همچنین طرفداران این نظریه علاوه بر مسائل سکهشناسی، با پیشکشیدن دلایل سیاسی همچون شهربی مولون و برادرش الکساندروس در ماد و پارس، لشکرکشی آنتیوخوس سوم و اعزام نیرو از طرف پارسیان برای او در نبرد رافیا و لشکرکشی آنتیوخوس چهارم به پارس، ضرب سکه نزد اولین فرترکه را اواخر سدة سوم و اوایل سدة دوم (210-190 پ.م) میدانند. آلرام با استدلال به اینکه چهار دراخمی برای آخرینبار نزد وادفرداد دوم استفاده شده و دراخم بهعنوان واحد اصلی جدید در ایالت پارس به کار افتاده است، ضمن بنیادیخواندنِ این اقدامِ مالی، آن را با پیروزی مهرداد یکم بر دمتریوسدوم و متعاقب آن تسخیر پارس و الیمایی به بهانة حمایت از شاه سلوکی در ارتباط میداند (Alram, 1986: 546-563). همچنین او براساس نتایج سکهشناختی، خاتمة مسکوکات فرترکههای خودمختار را بهطورِ مستدل در حکومت وادفرداد دوم توضیح داده است که آخرین چهار دراخم را ضرب و رویة سکهاش تغییر میکند و سکههایش دیگر سجعی در بر ندارد، این سکهها در ارتباط ِ تنگاتنگی با سکههای جانشینِ مستقیم او قرار دارند که بهوضوح شاهانِ زیردست پارتیان بودند. البته از همة این مطالب استنتاج میشود که وافرداد دوم نیز شاهِ خراجگزار پارتیان در پارس و احتمالاً نخستین کسی است که پس از پیروزی پارتیان بر دمتریوس دوم با موافقت آنان حکومت کرده است؛ این میتواند به این معنی نیز باشد که وادفرداد اول شاید همان شاهی بوده است که از سلوکیان در مقابلِ پارتیان حمایت کرده بود (ویسهوفر، 1388: 98). بر این اساس، تاریخی که برای سلطنت وادفرداد دوم، آخرین شاه پارس در دورۀ سلوکی در نظر گرفته میشود 1-140 پ.م است (Callieri and Askari, 2013: 698-709, Wiesehӧfer, 2007: 44-45). اما هجوم آنتیوخوس چهارم (164ـ175پ.م) به پارس بر امر دیگری دلالت میکند؛ دلیل این امر قدرت روزافزون شاهان پارس است؛ بهگونهای که اکنون دیگر با عنوان کاملاً استقلالطلبانه، «شاه» نامیده میشوند. ناکامی او در این لشکرکشی باعث تشدید عرق ملّی و حس وطنپرستی در بین پارسیان در دورة یونانیمآبی شد. اگرچه یکی از سرداران آنتیوخوس توانست در نبردی یکروزه در سواحل خلیجفارس پارسها را شکست دهد، درست در آن زمان آنتیوخوس چهارم با سپاهیانش از مناطقی در پارس عقبنشینی کرد که در خطر تجزیه بود، او در حالی که قصد غارت معبدی در این منطقه را داشت، با مقاومت مردم مجبور به عقبنشینی ننگآوری میشود (ویسهوفر، 1388: 75). 4- تلتخت پاسارگاد تلتخت یا تختگاه مادر حضرت سلیمان، بنای حجیم و توپُری است که با معماری نمای سنگی احتمالاً محلی برای نگهبانیِ معبر شمالی پاسارگاد بوده است. ساخت این بنا را به دست کوروش یکم و احتمالاً حدود سالهای 530 پ.م و طرح آن را برگرفته از بناهای لیدیایی و ایونیهای دانستهاند. عمدۀ آثار آن مربوط به دورة هخامنشی (539-330 پ.م.) است؛ اما استقرارهایی مربوط به دوران سلوکی، حاکمان محلی و یک دورۀ کوتاه اسلامی را داراست. بهطورکلی این محوطه شامل چهار دورۀ استقراری است که بهترتیب: دورۀ نخست از زمان شروع تا مرگ کمبوجیه 522 پ.م.؛ دورۀ دوم از 500 تا 280 پ.م.؛ دورۀ سوم از 280 تا 180 پ.م. و دورۀ چهارم بقایای یک دورۀ استقرار کوتاهمدت را شامل میشود که در مرکز بوده است (استروناخ، 1379: 203-217). 4-1 دورة دوم ( 500₋280 پ.م) بنا بر نتایج به دست آمده از لایههای مختلف کاوش، استروناخ عنوان کرد که دورة دوم تلتخت از سال 500 تا 280پ.م. به طول انجامیده است، در کاوشهای صورتگرفته در بخشی از تختگاه فوقانی آن خاکستر زیادی دیده شد که با انهدام دورة دوم در ارتباط بود. او عقیده دارد که در پایان دورة هخامنشی هیچ نشانهای از آسیب و انهدام دیده نمیشود و شایان ذکر است که تخت بهعنوان خزانة سلطنتی تقریباً دستنخورده به اسکندر مقدونی تحویل داده شده است (Stronach, 1978: 146). تلتخت هرچه که بود، بهعنوان مستحکمترین نقطه در یک منطقة بیدفاع باقی مانده است که تصور میشود در زمان شورشهای روزافزون، ارزشهای نظامی آن اهمیت کمی نداشته است. این حقیقت که سالهای نزدیک به 316 پ.م بدون نشانههای جنگ گذشته است، نشانگر این است که نبرد بین آنتیگونوس[6] و اومنس[7] هرگز تا پاسارگاد در مناطق جنوبی کشیده نشده است و به این ترتیب نابودیِ این محوطه در حدود سال 280 پ.م به یک شورش محلی مربوط است که به تسلط سلوکیان بر پارس خاتمه داده است. پس از این، یک دورة استقرار کوتاه₋ در حدود یک قرن₋ از سال 280 تا 180 پ.م در زمانِ حکومت محلیِ فراتادارا اتفاق میافتد و بسیار دیرتر، استقرار مجددی است که احتمالاً مربوط به آغاز دورة اسلامی میشود (استروناخ، 1379: 203). تودۀ سنگی کف آبانبار ناشی از سقوط دیوارهای فوقانی است و همراه با لایههای متعددی از خاکستر، با آتشسوزی در ارتباط است که استقرار دورة دوم را به پایان رسانده است (همان: 209). در سال 1963 دفینهای از سکههای یونانی در کف دالان داخلی بین برج 3 و 4 به دست آمد که در شعاع تقریباً 20 سانتیمتری پخش و در زیر لایة ضخیم آوارهای بخشی از دالان₋ بین فضاهای 186 الف و 186 د₋ در زمان انهدام مُهر و موم شده بودند. این سکهها شامل 34 چهار دراخمی نقره میشد که در میان آنها سکههایی از بطلمیوس یکم (با تاریخ 313-321 پ.م) و سلوکوس یکم با کلاهخود وجود داشت. هیوتن نیز پس از بررسی سکههای سلوکوس یکم و مقایسة آنها با سکههایی که در تلتخت یافت شده بود، نتیجه گرفت که پایان استقرار دورة دوم میبایست حدود 300 پ.م بوده باشد (Houghton, 1980: 5-14). استروناخ اعتقاد دارد که این مدرک انکارناپذیری برای اثبات زمان آتشسوزی در تلتخت است که نشان میدهد این رویداد نه در زمان اسکندر، که در اواخر سلطنت سلوکوس یکم₋حدود 280 پ.م₋ اتفاق افتاده است6. نتایج تاریخگذاری مطلق نمونة مواد عالی از این قسمت، محدودة زمانی 410 تا 200 پ.م را (با احتمال بالای 95درصد) نشان میدهد؛ بنابراین نسبتدادن این مرحله به اواخر دورة هخامنشی و یا دورة فراهخامنشی تأیید میشود (عسکری و کالیری، 1396: 88). 4-2 دورۀ سوم (280₋180 پ.م) استروناخ تصریح میکند که با توجه به شواهد، تلتخت بعد از انهدام دورة دوم بهسرعت استقرار مجدد شده و با کیفیتی تنزلیافته بلافاصله بر بخشی از ویرانههای دورة دوم ساخته شده است، بخش زیادی از بافت آسیبدیدة بارویِ سراسری تعمیر و ترمیم و استحکامات بهطرز عجولانهای تقویت شدهاند. او یادآور میشود که استقرار سوم به هیچ وجه کیفیت دورة اول و مقیاس دورة دوم تلتخت را منعکس نمیکند. استنباط او این است که با توجه به استانداردهای معماری محدودِ این استقرار، به نظر میرسد که با یک نوع استقرار مجدد محلی با کاربرد محدود سر و کار داریم که در یک درگیری محلی به پایان میرسد و احتمالاً به سالهای اولیۀ قرن دوم پیش از میلاد مربوط است. پس از این تخریب، احتمالاً تلتخت تا شروع مرحلة چهارم در دورة اسلامی بدون استفاده رها شده بود. براساس نظر کالیری و عسکری، این مرحله بهعنوان مرحلة تخریب احتمالی سازههای معماری ثبت شده است؛ یعنی مرحلهای پس از 180 پ.م که پایان این دوره را شامل میشود. بر همین اساس این دو باستانشناس تاریخ، 180 پ.م را با توجه به پیشنهادهای آلرام (Alram, 1986: 162-163) و ویسهوفر (Wiesehofer, 1994: 115) دربارۀ تاریخ متأخر را برای پیدایش فرترکهها محتملتر دانستهاند (عسکری و کالیری، 1396: 94).
5- تطابق رویدادهای تاریخی و سکهشناسی با دادههای استروناخ از تلتخت در ادامه استروناخ نتیجه میگیرد که با برداشت اندکی از مدارک نوشتاری و سکهشناسی در دسترس، چنین تصویری هماهنگ است؛ در وهلۀ اول آخرین متون ادبی فارس در قرن چهارم نشانگر رشد ناسیونالیسمی قوی، حداقل از سال 316 پ.م. به بعد است؛ دوم، تاریخ انهدام ارگ دورۀ دوم قویا نشان میدهد که شورش بلافاصله پس از مرگ سلوکوس اول به وقوع پیوسته است؛ سوم، آنطور که سکههای دفینۀ تختجمشید نشان میدهد، سکههای سلوکوس اول با سکههای جانشین بلافصلش آنتیوخوس اول دنبال نشد، بلکه اولین پادشاه پارس، بغدات، سکههای مربوط به خود را ضرب کرده است (استروناخ، 1379: 216-217). سکههای مکشوفه در تختجمشید، هرتسفلد را بر این داشت تا تاریخ نخستین ضرب سکه را حدود 300 پ.م عنوان کند (Herzfeld, 1935: 46)؛ در حالی که نیوئل با مطالعة همین سکهها، ضرب اولین سکهها توسط فرترکه را پس از مرگ سلوکوس یکم و حدود 280 میلادی محتمل میداند (Newell, 1938: 154-161). هم هرتسفلد و هم نیوئل تخریب لایة دوم تلتخت در پاسارگاد را با شورش بگدات همزمان و در ارتباط میدانستند. مورکلهم و کُخ با تطبیقدادن روایات تاریخی با شواهد سکهشناسی و باستانشناختی تاریخی، مابین 280 تا 250 را برای شروع ضرب سکهها پیشنهاد دادند (Morkholm, 1991: 43; Koch, 1988: 84-95). هرچند عدهای از پژوهشگران با تأکید بر شواهدی مانندِ نتایج حاصل از مواردى چون حفارىهاى لایههاى مابعد هخامنشى در پاسارگاد و تختجمشید، مطالعات باستانشناسى در فارس، کشف آثارى از دورة هِلنى در حفارىهایى در فیلکه و بحرین و همچنین اطلاعاتى که از بنیانگذارى شهرهایى در جنوب غرب ایران به دست آنتیوخوس یکم، قیام مولون، شهربی الکساندروس در پارس، حضور کمانداران پارسی در جنگ رافیا در سال 217پ.م و کتیبهاى دربارة اقامت آنتیوخوس سوم به سال 205 پ.م در انطاکیۀ پارس، عقیده دارند که پارس در سدة سوم پیش از میلاد علیه سلوکیان شورش نکرده بود (ویسهوفر، 1388: 80؛ فرای، 1388: 260-262). حال باید رویدادهای تاریخی و سکهشناسی را با آن چیزی تطبیق داد که در تلتخت اتفاق افتاده است تا به یک توالی معقول دربارۀ حوادث سالهای 300 تا 180 پ.م دست یافت. با اینکه تاکنون نظر بر این بود که بغداد باید نخستین فرترکه باشد که احتمالاً پس از مرگ سلوکوس به ضرب سکه دست زده است،7 ابهام دربارۀ تاریخ اولین ضرب سکه، حتی هوور را بر این داشته است که عنوان کند، ممکن است بغداد اولین شاه پارس نباشد که از او سکه در دست است، او به این نتیجه رسیده است احتمالاً اولین فرترکۀ پارس اردشیر باشد که سکههای خود را بر سکههای حاکمان سلوکی ضرب کرده است و حاکمان پس از اردشیر را بهترتیب وهوبرز و بغداد میداند( (Hoover, 2008: 209-230. تحقیقات جدید (Engels, 2013: 28-82; Gholami, 2020: 135-156) نیز نظر هوور را تأیید و تقریباً اثبات میکند که اردشیر مقدم بر همه است و باید او را سردمدارِ قیام پارسیان دانست. بر یکی از سکههای اردشیر عبارت ‘rthštr’ prtrk’ ZY ALHYA / [BR] / prs درج شده است، واژة BR prs8 برای نخستینبار بر سکههای او پدیدار میشود. نام پرسپولیس در حدود میانۀ سدۀ پنجم پ.م بهصورت prs-byrt' در شکل آرامی ذکر شد، پرسپولیس ناشی از یونانی - است که «شهر پارسیان» یا با معنای کهنتر ، در حکم «دژ پارسیان» ترجمه میشود و درنتیجه کاملاً با -byrt prs آرامی تطبیق میکند (Altheim,1970:504-583). این واژه بهخوبی قدرت فرترکهها را نشان میدهد که احتمالاً در این دوره فرماندۀ بخش وسیعی از ایالت پارس بودهاند. دومین فرترکۀ پارس، وهوبرز است که به احتمال فراوان یک فرد بسیار مقتدر بوده و فرماندهی نیروهای پارسی را بر عهده داشته است، بازة زمانی برای حکومت او باید بین 280 تا 260 پ.م بوده باشد، این شاه بدون شک همان اُبُرزوسی است که انگلس به نقل از پلییانوس آورده است: «سیئلس در اندیشۀ کشتن سههزار پارسی بود که سر به شورش برداشته بودند و وانمود کرد که نامة ناخوشایند تهدیدآمیزی از سلوکوس دریافت کرده است. وی با اعلام اینکه در یاری به شاه باید پیشدستی کنند، آنها را در دهکدهای «راندا» نام گرد هم آورد، اما با سواران و نیروهایی که از قبل تجهیز کرده بود، همۀ سههزار پارسی را تا نفر آخر از دم تیغ گذراند» (Engels, 2013: 33). در بند بعدی از اقدام انتقامجویانۀ ابرزوس سخن میگوید که سههزار کاتُیکی (مستعمرهچی) ساکن در پارس را به ناحیهای به نام «کماستوس» هدایت میکند و در خانههای روستا جای میدهد و به میزبانان میسپارد که آنها را کاملاً مست کند و سپس همۀ آنها را به قتل میرساند .(Ibid: 34) هرچند مشخص نیست پلیانوس کدام سلوکوس را مدنظر داشته است، دو احتمال در این باره وجود دارد: نخست اینکه این رویداد در اواخر حکومت سلوکوس یکم اتفاق افتاده است و احتمال دوم، اواخر حکومت سلوکوس دوم (226ـ246پ. م) است که با توجه به تخریب و آتشسوزی در لایة شمارة دو تلتخت، باید آن را مصادف با شورش وهوبرز و یورش او به پاسارگاد دانست، جایی که ساخلوی بزرگ مقدونیان بود، در این زد و خورد که احتمالاً با تلفات سنگینی برای سلوکیان همراه بوده است، پارسیان قدرت خود را در پارس به سروران سلوکی دیکته کردند، هرچند سلوکوس یکم دیگر در شرایطی نبود تا بتواند پاسخ مناسبی به این شورش دهد و آنتیوخوس یکم نیز که پس از مرگ پدر وارث امپراطوریِ وسیعی شده بود، آنچنان گرفتار منازعات با بطالسه، مسائل سیاسی و پیکار در آسیای صغیر بود که هرگز نتوانست بر ایالات داخلیِ ایران تمرکز کند. به هر روی وهوبرز پس از در دست گرفتن قدرت، سکههایی را به سبک فرترکة پیشین ضرب کرد، رویداد مذکور را سکههای او نیز تأیید میکند؛ بر یک سکۀ منحصر به فرد از وهوبرز، او در شمایلی مانند شاهنشاه هخامنشی به تصویر درآمده است که اسیری یونانی را ذبح میکند که با سپرش شناسایی شده است. بر پشت این سکه برای نخستینبار واژۀ krny حک شده است، این لقب ظاهراً از کلمۀ یونانی Κϛоναρα مأخوذ و شامل قدرت فوقالعادهای میشود که داریوش دوم هخامنشی به پسرش کوروش جوان داد که بر تعدادی سرزمین در آسیای صغیر فرمانروایی میکرد. همچنین این لقب یکبار دیگر در دورة اردشیر سوم هخامنشی برای شخصی ویشتاسبنام به کار برده شده بود که مقام بالایی نیز داشته است (Naveh & Shaked 2012: 187-191). احتمالاً وهوبرز این لقب را بهسبب یادآوری لقب یونانی Κϛоναρα در زمان هخامنشی برای خود برگزیده باشد؛ زیرا این لقب در مقابل عنوان متواضعانۀ فرترکه از قدرت بسیار زیادی خبر میدهد. همچنین احتمال دارد این رویداد با کشتن سههزار کاتیکُی مقدونی همزمان بوده باشد. با توجه به هوش نظامی این سردار پارسی، احتمال آن وجود دارد که مرمت و بازسازی باروهای تخریب شدة تلتخت در هنگام قیام، توسط وهوبرز و بهمنظور مقاومسازی و ایجاد پایگاهی امن و مطمئن با تبدیلشدن به یک اردوگاه نظامیِ برای پارسیان در دشت پاسارگاد در نظر گرفته شده باشد. بحث دربارۀ سومین فرترکه تا حدودی دشوار است، زیرا احتمال دارد که بغداد/ بگدات بهعنوان یک حاکمِ خودخوانده، دست به ضرب سکه زده باشد، این امر را ضرب مجدد برخی از سکههایش بر سکههای فرترکههای پیشین تأیید میکند. احتمالی دیگر نیز وجود دارد که او و وادفرداد یکم، همزمان در دو منطقه از ایالت پارس، ادعایِ حکومت داشتهاند. همانطور که پیشتر هم اشاره شد، خاندانهای حکومتگر و اشراف پارسی هرکدام توانایی و مشروعیت به دست گرفتن قدرت را داشتهاند، بهویژه اشرافی که از اسلاف شش خاندان همکار داریوش در سرکوب گئوماته بودند.9 این خاندانها تا پایان دوران هخامنشی قدرت خود را حفظ کردند و پس از مرگ داریوش سوم، به احتمال فراوان در شوراهایی که هنوز وجود داشتند، تصمیم گرفتند تا با محکمترکردن اتحاد خود، در مقابل موج فراگیر هلنی مقاومت کنند و در صورت امکان، قدرت را دوباره به پارسیان بازگردانند، پس این فرضیه نیز پذیرفتنی است که برخی از سران قبایل در به دست گرفتن قدرت دچار اختلافاتی با یکدیگر شدهاند. زمان تقریبی برای سلطنت این دو شاه حدود 265 تا 240 پ.م است که البته وادفرداد میتوانسته اندکی بیشتر حکومت کرده باشد. این در حالی بود که پس از آتنیوخوس یکم، آنتیوخوس دوم نیز گرفتارِ جنگ با بطالسه و دیگران شد تا آنگونه که فرای یادآوری میکند، بیشتر از پیشینیانِ خویش شرق را از یاد برده باشد (فرای، 1388: 271). با روی کار آمدن سلوکوس دوم، جدایی ساتراپهای شرقی شدت بیشتری گرفت که از هیاهوی میانرودان، آسیای صغیر و سوریه به دور بودند، دیودوتوس در بلخ، آندراگوراس در پارت و ارشَک و برادرش تیرداد در شمال هیرکانی از مهمترین آنان بودند. هرچند سلوکوس دوم با عقد پیمانهایی از سرکشیِ این افراد جلوگیری به عمل آورد، اما هرجومرج زیادی که در این ایام گریبانگیرِ امپراطوری سلوکیان شده بود اجازة فعالیت بیشتر را به او نداد، همین اوضاع نابهسامان باعث شد تا عدهای از سپاهیان جانشین او، یعنی سلوکوس سوم را پس از دو سال حکومت به قتل برسانند. اما با روی کار آمدن آنتیوخوس سوم شرایط دگرگون شد، او مولون را ساتراپ ماد عُلیا و برادرش الکساندروس را بر پارس گُمارد. در سال 222پ.م مولون با ضرب سکه خود را شاه خواند، با توجه به درگیریِ آنتیوخوس با بطلمیوس چهارم، او برای دو سال قدرت را در دست داشت و در این مدت دو سردار آنتیوخوس را نیز شکست داد. با در نظر گرفتن شرایط باید اذعان کرد که ساتراپی پارس در همین ایام به تصرف درآمده است، هرچند فرای عقیده دارد که بخش جنوبی ایالت، مانند استخر شامل این متصرفات نمیشد، اما قدرت بلامنازع مولون به برادرش این امکان را میداد تا پارسیان را دوباره مطیعِ حکومت مرکزی کند؛ این رویداد احتمالاً با آخرین فرترکه همزمان بوده است که همان وادفرداد یکم است. این امکان نیز وجود دارد که ضرب سکههای وادفرداد یکم با حضور آنتیوخوس سوم در پارس به پایان رسیده باشد (Boyce and Grenet, vol 3. 116). به هر حال با سرکوب قیام مولون، آنتیوخوس آمادة نبرد معروف خود با بطلمیوس چهارم شد، بنا بر روایت پلیبیوس12000 هزار ایرانی در نبرد رافیا در سال 217پ.م حضور داشتند که بخشی از آن را پارسیان تشکیل میدادند (Polybios, 5, 79, 3-8). شکست آنتیوخوس در این نبرد تا حدود زیادی به وجهة این شاه سلوکی لطمه وارد کرد، هرچند در سالهای بعد دوباره آبرویی برای سلطنتش کسب کرد، اما به نظر میرسد که حمایت برخی از ساتراپیها ازجمله پارس را از دست داده باشد؛ زیرا در گزارشی که لیویوس (Livius, 37, 40-1) از نبرد مغنسیا میدهد، از پارسیان خبری نیست. بیکرمان علت استفادهنکردن سلوکیان را از سربازان پارسی، که بهعنوان بهترین نیروهای ایران آوازة زیادی داشتند، سیاستی متفاوت با اسکندر میداند، او عقیده دارد که یک سپاهِ ایرانی که ضرورتاً استخدام و فرماندهی آن در دست رؤسای محلی بود، امکان داشت سرنوشت دودمان سلوکی را فدای مطامع و منافعِ قدرتمندان محلی کند (بیکرمان، 1389: 109-110). کتیبهای یونانی از حضور این شاهِ سلوکی حین تدارکدیدن لشکرکشی به سوی عربستان در شهرِ انطاکیه خبر میدهد که در پایانش یک نکتة تأملبرانگیز دارد، مردم شهر که همگی یونانی بودند، نسبتبه فشار مردم بومی و خطر آنها ابراز نگرانی کرده و حتی از آنتیوخوس درخواست کرده بودند تا تعداد بیشتری یونانی را به آن شهر کوچ دهد. این نگرانی توجیهشدنی به نظر میرسد، زیرا تحقیقات محمدتقی عطایی در سال 1384 بر پایۀ ستونی که در سواحل ریشهر در استان بوشهر یافت شده بود، نشان داد این پایه ستون هلنی به احتمال فراوان متعلق به همان شهر انطاکیۀ پارس است که در کتیبه از آن نام برده شده و در زمان یکی از شاهان محلی پارس به نام شکندات و در پی شورش پارسیان به کلی ویران شده است و آثار به جای مانده از آن را به شکل تحقیرآمیزی دفن کرده بودند (عطایی، 1384: 85-89). این امر درواقع منعکسکنندة عرق ملی پارسیان در این دوره و موضعگیری آنها در مقابل موج هِلِنی است. این رویداد شاید همزمان باشد با پایان دورة سوم در تلتخت، جایی که احتمالاً پس از تسخیرش به دست نیروهای سلوکی در پایان حکومت وادفرداد یکم، دوباره توسط پارسیان پس گرفته شد که البته این بازپسگیری همراه با به آتش کشیده شدن و تخریبی عظیم همراه بوده است، اما مشخص نیست که چرا دیگر تجدید بنا و مرمت نشده است. شاید تنها نابودیِ یک پایگاه مهم و ترس از تسخیر و استفادة دوبارة آن از جانب سلوکیان باعث این کار شده باشد؛ زیرا وجود این سنگر بسیار مستحکم و نامآشنا برای بیگانگانِ سلوکی کار را برای استقلال پارس سختتر میکرده است که احتمالاً شهر به شهر نیز اتفاق میافتاده است. حضورنداشتن پارسیان در نبرد مغنسیا نیز بهدرستیِ این رویداد گواهی میدهد و بیانگر شورش دوبارة پارسیان است که احتمالاً در زمان نخستین شاهِ دودمانِ دوم، وادفرداد دوم اتفاق افتاده باشد. او بر سکههایش لقب MLK´ را که هزوارش واژۀ آرامی āhŠ بود جایگزینِ عنوان فرترکه میکند و بهخوبی بسط قدرت این شاه را در سراسر ایالت پارس خبر میدهد. سکهای بسیار منحصربهفرد از این شاه وجود دارد که بر گونة او زخمی، که احتمالاً در جنگ برداشته است، نقش بسته است، شاید بنا به خواستة او برای اشارهداشتن به رویداد و از روی عمد به تصویر کشیده شده باشد (Gholami, 2020: 151-152). پس از کشتهشدن آنتیوخوس سوم در حال غارت معبد الیمایی در سال 187پ.م، دورۀ تازهای از ضرب سکه در بین شاهان پارس آغاز شد. این مسکوکات اکنون نه دیگر با سطح صاف، از هر دو جنبه نیز نسبتاً خپل و تختاند. آلتهایم معتقد است که احتمالاً در این زمان مهرداد یکم پارس را فتح کرده و اوضاع داخلی آنجا را سر و سامان داده است و به جای سلسلۀ محلی، شاهان دستنشاندة اشکانی را گمارده است (Altheim,1971: 564-583)؛ اما هجوم آنتیوخوس چهارم (164ـ175پ.م) به پارس بر امر دیگری دلالت میکند؛ دلیل این امر قدرت روزافزون شاهان پارس عنوان میشود؛ بهگونهای که اکنون دیگر با عنوان کاملاً استقلالطلبانه، «شاه» نامیده میشوند. ناکامی او در این لشکرکشی باعث تشدید عرق ملّی و حس وطنپرستی در بین پارسیان در دورة یونانیمآبی شد. اگرچه یکی از سرداران آنتیوخوس توانست در نبردی یکروزه در سواحل خلیجفارس، پارسها را شکست دهد، اما درست در آن زمان آنتیوخوس چهارم با سپاهیانش از مناطقی در پارس عقبنشینی کرد که در خطر تجزیه بود (Plinius, history. 6, 152; Makk, 9, 1-2). او در حالی که قصد غارت معبدی در این منطقه را داشت، با مقاومت مردم مجبور به عقبنشینی ننگآوری شد (ویسهوفر، 1388: 75). نتیجهگیری طرفداران نظریة تاریخ متقدم بر این باورند که زمان ضرب سکههای نخستین فرترکه با توجه به شواهد سکهشناسی و تشابه آنها با سکههای اسکندر و سلوکوسیکم باید حدود 300 تا 280 پ.م باشد، از طرفی نظریهپردازان تاریخ متأخر با دستمایه قراردادن رویدادهای تاریخی و تغییر در سبک سکهها، به تاریخی میانِ 210 تا 180 پ.م برای ضرب سکه نزد اولین فرترکه میاندیشند. با منتشرشدن نتایح کاوشهای پاسارگاد توسط استروناخ، دو بازة زمانیِ بسیار مهم و در ارتباط با تاریخ سیاسی و شواهد سکهشناسی در تلتخت کشف شد: نخست آتشسوزی در پایان دورة دوم و تغییر کاربری از سلطنتی به محلی در حدود سالهای 285 تا 275 پ.م؛ دوم آتشسوزی در واپسین لایة دورة سوم به تاریخ تقریبیِ 185 تا 180 پ.م که با متروکشدن این محوطة پراهمیت، لااقل تا دورة اسلامی همراه بوده است. با هماهنگسازی اطلاعات تاریخی و شواهد سکهشناسی و دادههای دورة دوم و سوم تلتخت میتوان نتیجه گرفت که پایان دورة دوم احتمالاً با شورش وهوبرز در ارتباط است و هم اوست که با مرمت و بازسازیِ این بنا دوباره آن را کاربری میکند. اما با قیام مولون و برادرش الکساندر در سال 222 پ.م، پاسارگاد دوباره به دست سلوکیان فتح میشود که احتمالاً تا حدود 180 پ.م نیز همچنان پایگاهی برای نیروهای نظامیِ سلوکی به شمار میآمده است. در پی شکستِ آنتیوخوس سوم در نبرد مغنسیا (180 پ.م) و ناکامیهای پیاپیِ او بهویژه در برابر بطالسه و رومیان، یکی از اشراف پارسی که احتمالاً باید وادفرداد دوم بوده باشد، سر به شورش برمیدارد و اعلام استقلال میکند، او بر سکههایش خود را شاه میخواند و به این ترتیب ادعایش را مبنی بر سلطنت بر پارس علنی میکند. پایان دورة سوم در تلتخت پاسارگاد نیز احتمالاً با شورش وادفرداد همزمان بوده است، شاید این شاهِ پارسی پس از به آتش کشیدن تلتخت، آن را برای همیشه متروک کرده باشد تا دیگر پایگاه مستحکمی برای حضور دوبارة سلوکیان نشود. پینوشت
Stronach, D. (1978) Pasargadae: A Report on the Excavations Conducted by the British Institute of Persian Studies from 1961-1963, oxford, 1978.
برای مثال خانوادة ویدرنه بنا بر نوشتة استرابو تا دورة آنتیوخوس بزرگ، هنوز حکومت موروثی ارمنستان را در دست داشتهاند (داندامایوف، 1389: 141).
[4] . نتایج این کاوش تحت عنوان کتاب کاوشهای پاسارگاد به چاپ رسید، برای نسخة انگلیسی آن نک: Stronach, D. (1978) Pasargadae: a Report on the Excavations Conducted by the British Institute of Persian Studies from 1961-1963, oxford, 1978. [5]- برای آگاهی بیشتر دربارۀ نام فرترکه در این پاپیروسها نک به: Ito. G. (1976) Gathica XIV-XV. Oriente. pp. 47-66. [6]. Antigonos [7]. Eumenes | ||
مراجع | ||
. استرابو (1382) جغرافیای استرابو: سرزمینهای زیر فرمان هخامنشیان. ترجمۀ همایون صنعتیزاده. تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار.
منابع انگلیسی
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,144 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 496 |