تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,651 |
تعداد مقالات | 13,405 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,225,248 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,079,985 |
مناسبات پارسیان هند و کمپانی هند شرقی (1010تا1275ق/1601تا1858م) | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 6، دوره 14، شماره 1 - شماره پیاپی 53، فروردین 1401، صفحه 85-101 اصل مقاله (1.05 M) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2022.130891.2270 | ||
نویسنده | ||
ژاله تاج الدینی* | ||
استادیار گروه معارف اسلامی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی کرمان، کرمان، | ||
چکیده | ||
در آغاز قرن هفدهم میلادی/یازده قمری، ورود انگلستان در پوشش کمپانی هند شرقی به هندوستان، به دستیابی این کشور به منابع مالی افسانهای در شبهقاره منجر شد. با حضور انگلیس در هند، جامعۀ زردشتیان این کشور، معروف به پارسیان، نیز از تحول اقتصادی چشمگیری برخوردار شدند. گواه افزایش ثروت پارسیان پس از استقرار کمپانی انگلیسی هند شرقی در شبهقاره این است که آنها در سدههای نوزدهم و بیستم میلادی/سیزده و چهارده قمری، با سرمایههایی که در اختیار داشتند، کارخانههای متعدد و بزرگی را در هند راهاندازی کردند. آیا در عرصۀ اقتصادی و حرفهای، میان پارسیان هند و کمپانی مراودات ویژهای وجود داشت؟ این پرسشی است که پژوهش حاضر در پی پاسخ به آن است. در این مقاله با استفاده از منابع تاریخی مرتبط، شامل آثاری دربارۀ پارسیان هند و همچنین تألیفاتی در زمینۀ آغاز و انجام کمپانی هند شرقی انگلیس، با تکیهبر رویکرد توصیفیتحلیلی، ابتدا علتهای تلقی مثبت سران کمپانی از پارسیان بررسی میشود؛ سپس با مرور زندگی حرفهای پارسیان در دو بندر مهم سورت و بمبئی که نقاط اصلی ارتباط آنها با کارکنان کمپانی بود، نمونههایی از خدمات پارسیان به شرکت انگلیسی هند شرقی و نیز امتیازات اهدایی به سران پارسی توسط انگلیسیها بازگو و تحلیل میشود؛ همچنین با ارائۀ شواهدی بازگو خواهد شد همکاری پارسیان با نمایندگان دولت انگلیس در هند، به زمینههای اقتصادی محدود نبود و آنها در عرصۀ سیاسی نیز از مساعدت جامعۀ زردشتی برخوردار بودند. | ||
کلیدواژهها | ||
پارسیان؛ انگلیس؛ کمپانی هند شرقی؛ هند؛ سورت؛ بمبئی | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه از گذشته، پیروان دین زردشت در هندوستان به «فارسی» یا «پارسی» معروف بودهاند (اصفهانی، 1352: 443؛ شاد، 1272-1276: 1/542) درحقیقت، از زمان الحاق بخشهای غربی هند به امپراتوری هخامنشیان، ایرانیان به این نواحی رفتوآمد میکردند؛ همچنین زردشتیان ایرانی، بهویژه روحانیان آنها، پیش از اسلام برای تبلیغ این دین یا تجارت به هند سفر و گاه مهاجرت میکردند (ارشاد، 1379: 145). اما پس از اسلام، مهاجرت آنها به هند به طور عمده با استناد به قصهای منظوم به نام «قصۀ سنجان» سرودۀ 1008ق/1600م توصیف شده است. راوی رویدادهای «قصه»، موبدی درخور اعتماد نزد بهمن کیقباد بوده است. بنابر این منبع، پس از حملۀ اعراب به خراسان در جریان فتح ایران، زردشتیانِ روستایی به نام سنجان، در شمال شرق ایران، به کوههای اطراف پناه بردند و صد سال را در آنجا سپری کردند. آنگاه به جزیرۀ هرمز سفر کردند و پانزده سال نیز در آنجا به سر بردند. «دیپ» در کرانههای جنوبی سند مقصد بعدی آنها بود که نوزده سال در آنجا ماندند؛ سپس با حرکت بهسوی گجرات، در منطقهای اقامت کردند که به یاد سرزمین سابق، آنجا را «سنجان» نامیدند و پانصد سال را نیز در آنجا گذراندند (کیقباد، 1350: 16و17)؛ با این وصف، این گروه مهاجران در اواسط سدۀ دوم قمری عازم هند شدند و البته جای پرسش است که راوی، این فواصل زمانی دقیق را از کجا آورده است؟ مصحّح «قصۀ سنجان» در مقدمۀ کتاب، از وجود مدارک کافی دالّ بر صحت این قصه خبر میدهد و یکی از مدارک را روایت بلاذری در فتوحالبلدان، از گریز مردم کرمان در مقابل سپاه عرب بیان میکند؛ اما این روایت با «قصۀ سنجان» تناسبی ندارد. نقل بلاذری گویای فرار تعدادی از مردم کرمان در نیمۀ نخست قرن نخست قمری از مقابل سپاه عرب و رفتن آنها به هرمز و درگیری با اعراب در این جزیره است. کلام بلاذری در این باره با این خبر پایان مییابد: «بسیاری از مردم کرمان گریخته از راه دریا برفتند» (بلاذری، 1337: 546). وجود ابهامات فراوان در «قصه» باعث شد برخی پژوهشگران زردشتی معاصر صحت آن را رد کنند. به هر حال «قصه»، در ادامۀ حکایت پناهجویی پارسیان میگوید آنها در گجرات از حاکم هندوی منطقه تقاضای اقامت کردند و او نیز در قبال شرایطی، با زندگی آنها در آنجا موافقت کرد؛ ازجمله شرایط او این بود: «در زبان، ملکداری و پوشاک زنها، رسوم هندوان را شعار سازند؛ دگر آنکه جنگابزارها را از خود دور سازند» (کیقباد، 1350: 18). بر این اساس، پارسیان به طور کامل خود را با فرهنگ و آداب محیط منطبق کردند. نکتهای که شاید در قرنهای آینده، یکی از علتهای رویکرد انگلیسیها به آنها بود. کاراکا در این زمینه مینویسد: «این یک ویژگی برای پارسیان است که با سایر مردم، هر چند که عقیده و آدابورسومشان با آنها متفاوت باشد، همیشه خوب و مناسب برخورد کردهاند و خودشان را با شرایط تطبیق دادهاند؛ هر چند که آن شرایط دلخواه ایشان نبوده است» (Karaka, 1884: 1/ xvii). شاید انتقاد جاناتان دنکن، حاکم انگلیسی بمبئی در آغاز قرن نوزدهم میلادی، از مسلمانان در گفتوگو با عبداللطیف شوشتری، از مقایسۀ آنها با پارسیان ناشی بود که خود را بهراحتی با سایر فرهنگها منطبق میکردند: «سبب چیست که هر جا سلطنت اسلامیان یا فرقهای از مسلمانان ساکناند، بنای کارشان به درشتی... است، به خلاف امم دیگر که هموار و ملایماند؟» (شوشتری، 1802تا1804: 3/153). بدایونی، مورخ دربار جلالالدین اکبر، در بیان حوادث سال 986ق/1587م از حضور زردشتیان شهر نوساری از منطقۀ گجرات در دربار این فرمانروا خبر میدهد و مینویسد این حاکم مقتدر با دلالت آنها دستور داد آتش را پیوسته در محلی روشن نگهدارند (بدایونی، 1865: 1/261). از این گزارش پیداست در اواخر قرن شانزدهم میلادی/دهم قمری شهر نوساری، در نزدیکی سورت، مرکز اصلی سکونت زردشتیان هند بود؛ چون امکانات کشاورزی منطقه برای نیازهای شغلی و اقتصادی آنها کفایت میکرد، به سورت مهاجرت نکرده بودند. پارسیان پیش از آمدن اروپاییها در این بندر ساکن بودند؛ اما افزایش شمار آنها با ورود شرکتهای اروپایی به این شهر ارتباط نزدیکی داشت. تلاش کشورهای اروپایی برای نفوذ به شرق از راه دریا، در سال 1498م/903م ثمر داد و واسکودو گامای (Vasco da Gama) پرتغالی نام خود را در حکم نخستین دریانورد اروپایی که پا به سرزمین هند نهاد، ثبت کرد (دولافوز، 1316: 152). نهرو یادآور شده است این گامِ نخست پس از پایان حکومت مسلمانان بر اندلس، در سال 1492م/897ق برداشته شد. چهبسا از نگاه حاکمان جدید ایبری، این کار اقدامی تلافی جویانه بهمنظور تصرف بلاد شرق و گسترانیدن مسیحیت در قبال نشر اسلام در اسپانیا بود؛ مگر نه آنکه پرتغالیها به نشر مسیحیت در شرق اهتمام ویژهای داشتند و شدت خشونت آنها با تاجران مسلمان که آنها را مور (لقب مسلمانان اسپانیا) مینامیدند، نظیر نداشت. گفته شده است این شدت خشونت پرتغالیها از برتری مسلمانان در تجارت ناشی بود (نهرو، 1386: 1/523)؛ در حالی که باید بخشی از آن را از ناخشنودی آنها از حکومت بلندمدت مسلمانان بر جنوب غرب اروپا ناشی دانست. بندر سورت (Surat)، در جنوب گجرات، واقع بر کرانۀ رود تاپی یا تاپتی (Tapti) که برای کشتیرانی مناسب بود و حدود 30کیلومتر از دریای عرب (Hamilton, 1828: 2/609) فاصله داشت، خواستۀ اروپاییها را برای رفتوآمد کشتیهایشان به هند بهخوبی برآورده میکرد. آگاهی سرمایهداران اروپایی از موقعیت جغرافیایی سورت که از یک سو با کشورهای شرق دور و از سوی دیگر با بندرهای ایران و عرب ارتباط داشت، از دهۀ دوم قرن هفدهم میلادی اروپاییها را به احداث کارخانههای متعدد در این بندر واداشت؛ همچنین مجاورت نسبی سورت با دکن و گجرات، مراکز کشت و تولید پنبه در هند، باعث اشتیاق مضاعف اروپاییها برای احداث کارخانه در آنجا شد (Mehta, 1991: 33). پس از پرتغالیها، هلندیها و فرانسویها و انگلیسیها به این بندر راه یافتند و هریک شرکتی تجاری به نام خود دایر کردند. موقعیت سورت موجب شد در سدههای شانزدهم، هفدهم و هجدهم میلادی این بندر از بیشترین بهرهوری تجاری برخوردار باشد و در میان بندرهای هند متمایز شود. این برتری تا زمان ظهور بمبئی در عرصۀ تجاری ادامه یافت و پس از آن، سورت با کمتوجهی روبهرو شد (Palande, 1962: 82) . کمپانی هند شرقی انگلیس دیرتر از پرتغال راه خود را به بندر سورت گشود؛ اما با قدرت نظامی، به عقب راندن حریف از آنجا موفق شد و ورشکستگی مالی فرانسویها در سورت، خودبهخود به حذف آنها از این بندر منجر شد(Hamilton, 1828: 2/610) . این کمپانی بهظاهر نام شرکت بر خود داشت و سهامداران آن بیشتر، افراد نظامی بودند؛ ولی درواقع در حکم نمایندۀ دولت انگلیس، در شبهقاره فعالیت میکرد. . پس از مدتی، انگلیس علاوهبر انحصار تجارت هندوستان، مقدرات سیاسی این کشور را نیز در اختیار گرفت (Gardner, 1990: 11). در این پژوهش، علتها و نحوۀ استفادۀ روسای کمپانی هند شرقی از جامعۀ پارسی هند، در حکم یکی از ابزار تشدید نفوذ خود در این سرزمین، بررسی شده است؛ همچنین نوع همکاری پارسیان با انگلیسیها و نیز نتایج آن برای ایشان واکاوی شده است. تاکنون به طور ویژه پژوهشی با این نام انجام نشده است؛ اما آثار متعدد مربوط به تاریخ پارسیان و همچنین تألیفات مربوط به پیدایش و زوال کمپانی هند شرقی حاوی مطالب پراکندهای دربارۀ موضوع این مقاله است. نسخۀ خطی «وقایع هند» تألیف عبداللطیف شوشتری در آغاز قرن نوزدهم میلادی که رویدادهای هند، بهویژه جزیرۀ بمبئی را در آن زمان بررسی کرده است، اظهاراتی مفید و مرتبط با مقالۀ حاضر دارد. کمپانی شوشتری را مأمور نظارت بر امور تاجران ایرانی فعال در بمبئی کرده بود و او هر روز با سران پارسی جزیره ملاقات میکرد؛ پس در یادداشتهای خود، نکات ارزشمندی دربارۀ ارتباطات آنها و سران کمپانی ثبت کرده است. «تاریخ پارسیان» (History of the Parsis) اثری از نیمۀ دوم قرن نوزدهم میلادی نیز به علت نزدیکی عصر نویسنده به دوران مناسبات صمیمانۀ پارسیان و انگلیسیها، دربردارندۀ اطلاعات مفیدی در زمینۀ موضوع این مقاله است. مقالۀ «پارسیها و بریتانیاییها» (Parsis and the British) نیز مشتمل بر نکاتی دربارۀ «مناسبات پارسیان و کمپانی هند شرقی» است که هینلز (Hinnells) در سال 1978م/1356ش آن را در نشریۀ انستیتوی کاما به چاپ رساند. جامعۀ زردشتی کانون توجه پژوهشگران در قرن بیستم میلادی جستوجو در زندگی پارسیان هند ما را با آثار فراوانی به قلم خود آنها یا پژوهشگران غربی مواجه میکند که به طور عمده، در سدۀ بیستم میلادی نگارش یافتهاند. نهرو در سال 1944م/1322ش به موضوع مهمی اشارهکرده است: «در ایران اخیراً تمایلات نیرومندی به وجود آمده است که به سوی اسلام و گذشتههای دور مینگرد. این تمایلات به هیچ وجه جنبۀ مذهبی ندارد بلکه بیشتر جنبۀ فرهنگی و ناسیونالیستی دارد که در جستوجوی افتخارات باستانی و سنتهای فرهنگی مداوم ایران میباشد» (نهرو، 1350: 1/252). پس از ورود کمپانی هند شرقی انگلیس به خاک هند، در برخی نواحی این سرزمین تحرکات جدی و خطرناکی علیه انگلیسیها ایجاد شد. بانیان این موج مخالف، به طور عمده حکام مسلمان در نواحی مختلف هند بودند؛ مانند سراجالدوله، نوۀ علی وردیخان، حاکم بنگال در شرق هند که در این منطقه ادامۀ حضور انگلیس را با خطر جدی روبهرو کرد (بهبهانی، 1372: 467و468)؛ همچنین حیدرعلی، فرمانروای میسور در جنوب هند، و پسرش تیپوسلطان (1163تا1214ق/1750تا1799م) که چندین نوبت با قوای انگلیس درگیر شدند و آنها را شکست دادند (انوشه، 1375: 4/816). اسلامگرایی این افراد، آن هم از نوع شیعی، انگلیسیها را متوجه این خطر بالقوه و گاه بالفعل کرد. پارسیان اصل و ریشۀ ایرانی داشتند و بنا به تصور انگلیسیها، در جایگاه جامعهای موفق و پیشرو، میتوانستند الگویی برای ایرانیان باشند. بنابراین با این رویکرد، انگلیسیها پارسیان را به نگارش آثاری در معرفی آیین زردشت، تاریخ پارسیان و توصیف و تجلیل ایران باستان در مقابل ایران دورۀ اسلامی تشویق کردند و آن را ترویج دادند. بیجهت نیست که سرجان ملکم، خدمتگزار صدیق دولت انگلیس، دست به قلم برد و «تاریخ ایران» را نوشت و دو قرن نخست اسلام در ایران را «دو قرن سکوت» نامید (مطهری، 1374: 671). داستان مهاجرت زرئشتیان ایرانی به هند، «قصۀ سنجان» نیز پس از حضور اروپاییها در هند سروده شد و در آن، آیین زردشت «دین بهی» نامیده شد (کیقباد، 1350: 29) و پیروان اسلام «دُروندان»، به معنی کافران، نام گرفتند (همان: 32؛(Williams, 2009: 74 . عجیب آنکه دهها نویسنده و پژوهشگر غربی به این حکایت مختصر منظوم توجه کرده و بر آن شرحها و تفسیرها نوشتهاند. نویسندۀ پارسی کتاب قصۀ سنجان، یک دروغ آشکار ضمن برشمردن تعدادی از پژوهشها و تألیفات مربوط به این قصه مینویسد: متأسفم بگویم که افرادی در مقطع تحصیلی دکتری، درصدد هدردادن انرژی خود در راه تلاشی بیهوده برای اثبات اصالت تاریخی داستان بیاساس «سنجان» هستند (Bhathena, 1944: 28). زندگی حرفهای پارسیان در بندر سورت از دیرباز، اوضاع مساعد کشاورزی در هندوستان، نخستین زمینة اشتغال را برای پارسیان فراهم کرد (Palande, 1962: 298). ریسندگی، نساجی، سوزنکاری، عاجکاری و نجاری ازجمله مشاغل پارسیان، بهویژه پیش از احداث کارخانههای اروپایی در هند بود. آنها در قرن 15م/9ق، علاوهبر فعالیت در مقام مأمور گرفتن مالیات، در زمینۀ تجارت و خریدوفروش کالا نیز اشتغال داشتند (Desai, 1968: 308). پارسیان در آغاز قرن هفدهم میلادی، پس از هندوها و مسلمانان، سومین بخش از جامعۀ تجاری سورت را تشکیل میدادند (Mehta, 1991: 34)؛ اما حضور سودجویان اروپایی و پیش از همه پرتغالیها، فرصتهای شغلی جدید را برای پارسیان فراهم کرد. درحقیقت، با تأسیس این شرکتها در سورت، زندگی پارسیان دچار تغییر روبهرشد شد (Karaka, 1884: 2/9). در دورۀ تسلط پرتغالیها بر سورت، برخی پارسیان در حکم سرباز به آنها خدمت میکردند و گاه سمتهای مهمتری نظیر ناوبانی یا کاپیتانی کشتی به دست میآوردند. وساطت یا دلالی در معاملات از کارهای اصلی آنها بود. آنها پیوسته مترصد رسیدن کشتیهای مملو از کالا به بندر بودند. هنگامیکه یک کشتی به سورت میرسید، بهسرعت کسب خبر میکردند که حامل چه کالایی است. از سویی، مجموعۀ بازرگانان بندر سورت و در سالهای بعد ساکن بمبئی را اعم از هندی، ایرانی، عرب و... میشناختند و بهسرعت به آنها اطلاع میدادند چه اجناسی وارد بندر شده است؛ حتی نرخ کالاها را هم میگرفتند و به خریداران اعلام میکردند و درنهایت، با دریافت وجهی از خریدار و فروشنده، معامله را سامان میدادند. به وقت بازگشت کشتیها به مقاصد مختلف نیز، علاوهبر مطلعکردن بازرگانان از زمان حرکت کشتیها، کسب اطلاع میکردند آنها در پی تهیۀ چه اجناسی هستند و با فراهمکردن امکان خرید کالا برای آنها، حقالمعاملۀ خود را دریافت میکردند. تا زمان ورود تلگراف و خدمات حملونقل ریلی به هند، در خدمات واسطهگری در معاملات، پارسیان نقش مهمی برعهده داشتند؛ اما پس از برخورداری هندوستان از این امکانات در نیمۀ دوم قرن نوزدهم میلادی/سیزده قمری، تاحدی جایگاه خود را در معاملات از دست دادند و درنتیجه، دچار آسیب اقتصادی شدند (Hinnells, 1978: 42). قرضدادن پول با سود هنگفت نیز از کارهای دیگر آنها، بهویژه در دورۀ تسلط انگلیس بر بنادر مهم هند بود. فردی به نام بیخاجی بهرامجی (Bhikhaji Beramji) از نخستین کسانی بود که پیش از نیمۀ قرن هجدهم وارد این حرفه شد (Karaka, 1884: 2/56). در قرن هجدهم میلادی/دوازده قمری، معدودی از پارسیان به کشاورزی مشغول بودند و به طور عمده در مناطق شهری ساکن شده بودند (Desai, 1968: 309). آنها خود را در کارهای مختلف وارد میکردند؛ چنانکه شخصی معروف به ملافیروز، فرزند کاووس و سرپرست آتشکدۀ بمبئی در آغاز قرن نوزدهم میلادی، در عین داشتن لقب موبد، به دلالی و بانکداری نیز مشغول بود: «شام ملافیروز آمد و گفت بیست اشرفی به حاجیعلی دادم و پارهای شیشهآلات هم به جهت او گرفتم» (شوشتری، 1802تا1804: 3/115) و در جایی دیگر: «ملافیروز خود آمده، قیمت میخک را نمود که رو به ترقی است» (شوشتری، 1802تا1804: 3/39). اهتمام پارسیان به خرید زمین و خانه، آنها را به ثروتمندترین اقشار هند تبدیل کرد؛ به طوری که در سال 1824م/1239ق مالک نیمی از خانههای بندر سورت بودند (Hamilton, 1828: 2/610)؛ همچنین در بمبئی بخش گستردهای از زمینها و املاک جزیره به آنها تعلق داشت. اما ورود کمپانی هند شرقی انگلیس به سورت، تحول غیر منتظرهای در زندگی پارسیان پدید آورد. در سال 1612م/1020ق، کاپیتان بست (captain Best) نخستین کارخانة انگلیسی را در این بندر با ده خدمه و سرمایهای معادل چهارهزار پوند تأسیس کرد (Hamilton, 1828: 2/610) . از نگاه رؤسای کمپانی، پارسیان به چند دلیل همکاران قابلی به شمار میرفتند. از آنجا که دین و آدابورسوم آنها با هندوان متفاوت بود و همچنان نشانههایی از وابستگی به سرزمین سابق در آنها مشاهده میشد، بهعقیدۀ انگلیسیها، تعلق خاطر ویژهای به هند نداشتند و در صورت اطلاع از توسعهطلبی سران بریتانیایی، مخالفتی از آنها سر نمیزد. تجارب پارسیان در زمینۀ تجارت و سفرهای دریایی و نیز خبرگی آنها در انجام معاملات، مطلوب انگلیسیها بود؛ به طوری که سرجان ملکم، یکی از سران نظامی کمپانی هند شرقی و فرستادۀ کشور انگلیس نزد فتحعلیشاه قاجار برای عقد پیمانی علیه فرانسه و افغانها در سال 1800م (رایت، 1368: 54)، دربارۀ آنها معتقد بود هیچیک از مردم هند بهاندازۀ پارسیها دارای نبوغ و اهمیت نیستند (Luhrmann, 1994: 28). چهرۀ پارسیان که شباهتی به مردم هند نداشت و به تعبیری، «هوای هند در ایشان اثری ننموده» (اصفهانی، 1352: 443) نیز آنها را نزد انگلیسیها مطلوبتر از هندیها قرار میداد؛ همچنین سران و بزرگان آنها به چند زبان تکلم میکردند و دستکم به هندی و فارسی مسلط بودند (Karaka, 1884: 2/ 40). انجام سفرهای تجاری دریایی، ضرورت کسب مهارت ساخت و تعمیر کشتی را برای پارسیان پدید آورده بود و آنها در نیمة قرن هفدهم میلادی در این زمینه شهرت داشتند (Makrand, 1991: 34). یکی از پارسیان به نام لاوجی نوسروانجی (Nasarvanji Lavji) که در کار تعمیر کشتی مهارت داشت، در نیمۀ نخست قرن هجدهم به استخدام کمپانی درآمد و در تعمیرگاهی که انگلیسیها در سورت ایجاد کردند، به کار مشغول شد (Karaka, 1884: 2/ 60). همچنین دانجیبایی (Dhanjibhai) در سال 1735م/1147ق در سورت متعهد شد برای کمپانی یک کشتی بسازد. پارسیان در بمبئی اگر انگلیس در سورت با نیروی نظامی پرتغال را عقب راند، در بمبئی به شیوهای دیگر این جزیره را از تسلط آنها خارج کرد. بمبئی در غرب هند، در کنار دریای عرب، با فاصلۀ حدود 280کیلومتر از سورت و در جنوب آن قرار دارد. در پی سفرهای ماجراجویانه و سلطهطلبانۀ پرتغالیها، در زمان سلطنت جان سوم (Joao III) (1521تا1557) از خاندان اویز (Aviz)، بمبئی و چند جزیرۀ کوچک اطراف آن به تصرف پرتغال درآمد. در ژوئن1661م/شوال1071ق بهواسطة ازدواج دیپلماتیک چارلز دوم (Charls II) پادشاه انگلستان و کاترین براگانزا (Catherine Braganza)، شاهزادۀ پرتغالی، جزیرة بمبئی در حکم جهیزیۀ عروس به چارلز اهداء شد (Edwards, 1902: 89). مشکلات اقتصادی پرتغالیها و حملات هلندیها به آنها در غرب هند از علتهای این سخاوت بود (Hinnells, 1978: 5). چارلز دوم نیز در نامهای به تاریخ 27مارس1668م/شوال1078ق بمبئی را به کمپانی هند شرقی واگذار کرد (Warden, 1861: 5). هجده سال پس از این حاتمبخشی، هنگامیکه سران کمپانی در سال 1686م/1097ق قصد استقرار در شرق هند و تصرف بندر هوگلی را داشتند، اورنگزیب را به خشم آوردند. او به بازداشت انگلیسیها در هر جا، تصرف کارخانههای آنها و ممنوعیت تجارت با آنها فرمان داد. در مقابل این تصمیم، ناوگان انگلیسی بمبئی به مجموعۀ کشتیهای اورنگزیب حمله برد. ناوگان انگلیسی که در دریا از نیروی دریایی اورنگزیب قویتر بود، کشتیهای تجاری او و نیز کشتیهای حامل حجاج را تهدید کرد. درنهایت، میان فرمانروای تیموری و انگلیسیها مصالحهای صورت گرفت (Modi, 1929: 113- 114). از نگاه سهامداران کمپانی هند شرقی، بمبئی کلید هند محسوب میشد و آنها به چند دلیل بمبئی را به سورت ترجیح دادند. بندر سورت قدری با دریا فاصله داشت؛ در حالی که بمبئی متصل به دریا بود. سورت به علت تخصیص عمدۀ مبادلات تجاری هند به خود و نیز در حکم نقطۀ اعزام حاجیان هند به مکه، در کانون توجه حکومت مرکزی بود؛ اما بمبئیِ متروک و دورافتاده، برای حکومت هند جاذبهای نداشت و انگلیسیها در آنجا همچون حیات خلوت خویش، به اهداف خود دست مییافتند؛ همچنین شورشهای مکرر مهاراته و هندوان استقلالطلب هند و وقوع سایر ناآرامیها، آن بندر را ناامن میکرد. در سال 1173ق/1759م در حملۀ گروهی موسوم به حبشیها به اتباع انگلیس در سورت، دو نفر از پارسیان کشته شدند و وابستگان کمپانی را دچار وحشت کردند (علیمحمدخان، 1930: 2/554). عواملی مانند آکندگی رودخانۀ تاپی از گلولای و نیز ضعف حکومت مغول در قرن هجده میلادی/دوازده قمری که قادر به گرفتن مالیات از زمینداران نبود و در مقابل، تمرکزگرفتن مالیات بر بازرگانان باعث کمرونقی تجاری در سورت و درنتیجه بیاعتنایی انگلیسیها به آن شد (Maneck, 1994: 164). هنگام ورود کمپانی هند شرقی به بمبئی در نیمۀ قرن هفده میلادی/یازده قمری، این جزیره فقط حدود دوهزار نفر جمعیت داشت (warden, 1861: 73) و این تعداد سکنه قادر نبود اهداف سرمایهداری کمپانی هند شرقی را برآورده کند. لازم بود کسانی که به رونق کسبوکار کمپانی کمک میکردند، به این جزیره هدایت شوند. در سال 1670م/1080ق که هنوز جمعیت پارسیان ساکن بمبئی اندک بود، حکمران انگلیسی جزیره، راهی برای جذب آنها به بمبئی نشان داد: «پارسیها مردمی صنعتگر و نیز دارای نبوغ تجاری هستند؛ از این رو عموماً برای خودشان کارآفرینی میکنند. در حال حاضر تعدادشان در بمبئی کم است؛ اما با پاسخگویی به درخواستشان که جایی را برای دفن مردگانشان میخواهند، تعداد بیشتری از آنها را انتظارداریم» (Luhrmann, 1994: 336). کاراکا به اشتباه، بازدید جهانگرد و نویسندۀ انگلیسی، یعنی دکتر فریر از بمبئی را در سال 1671م/1081ق ذکر کرده و از قول او نوشته است در آن سال، مقبرهای برای پارسیان در جزیره ساخته شد؛ سپس نتیجه میگیرد پارسیان باید در همان حوالی به بمبئی وارد شده باشند؛ چون پس از ورود به مکان جدید، نخستین کاری که انجام میدهند، ساخت «دخمه» است (Karaka, 1884: 1/51). اما هینلز، بازدید فریر از بمبئی و نیز وجود دخمة پارسیان در آن شهر را به سال 1674م/1084ق میداند و مینویسد بنا به گزارش یکی از مأموران کمپانی به نام استریشام مستر (Streynsham Master)، در سال 1671م/1081ق هنوز پارسیان در بمبئی دخمهای نداشتند (Hinnells, 1978: 7). رؤسای کمپانی برای افزایش جمعیت انگلیسیها در جزیره نیز از روشهای مختلفی استفاده کردند. آنها باید به سکونت در آنجا تشویق میشدند؛ از این رو متقاضیان سکونت در جزیره تا پنج سال از پرداخت حقوق گمرکی معاف شدند و تعدادی از نظامیان انگلیسی، به همراه خانوادههای خود، سالبهسال به بمبئی فرستاده شدند. به این ترتیب، جمعیت جزیره بهتدریج افزایش یافت (Edwards, 1902: 9). همراه با افزایش جمعیت توابع انگلیس در بمبئی، واردکردن انواع شراب انگلیسی و فروش آن نافعترین کاری بود که پارسیان مایل به انجام آن بودند. در کنار این واردات، پارسیان سایر نوشیدنیها و خوراک ضروری انگلیسیها را نیز وارد میکردند و به آنها میفروختند که سود درخور توجهی برای آنها داشت (Karaka, 1884: 2/56). ابوطالبخان اصفهانی در حدود سال 1802م/1216ق، هنگام بازدید از بمبئی دربارۀ آنها نوشت: «حالا کثرت ایشان در بمبئی و سورت و نواحی آن به جایی رسیده که خدمتکاران و طباخ و اکثر پیشهوران از ایشاناند و تموّل بعضی به درجهای رسیده که لک روپیه یومیه مداخل دارند. به لغت زردشتی و هندی و انگلش سخن گویند» (اصفهانی، 1352: 443). حضور بازرگانانی با ملیتهای مختلف اعم از هندی، ایرانی، عرب، انگلیسی، پرتغالی و... در بمبئی که هریک با پول رایج کشور خود به این جزیره میآمدند، ایجاب میکرد افرادی در زمینۀ صرافی کار کنند. تبدیل پولهای خارجی به روپیه و بالعکس ازجمله کارهای پارسیان بود؛ چنانکه ملافیروز موبد، سرپرست آتشکدۀ بمبئی، به صرافی نیز اشتغال داشت: «به ملافیروز گفتم که برادر محمدعلیخان قدری زر دارد که ریالاند و میخواهد تبدیل آنها را به رایج بمبئی نماید» (شوشتری، 1802تا1804: 3/29). اما پارسیان در بمبئی نیز در کار کشتیسازی و تعمیر آن فعال بودند. لاوجی که بخشی از زندگی خود را در سورت گذراند، با رونق تجارت در بمبئی به این بندر رفت و همراه با پسرانش، مانکجی (Manakji) و بامانجی (Bamanji)، در خدمت کمپانی درآمد. دو برادر در طول دوران کاری خود، بیستونُه کشتی برای کمپانی ساختند و بسیاری از کشتیهای نیروی دریایی انگلیس را تعمیر کردند. کمپانی نشان یادبودی به لاوجی داد که روی آن نوشته شده بود: «یادبودی از طرف کمپانی هند شرقی به خاطر خدمات طولانیمدت و صادقانۀ لاوجی، استادکار ساخت کشتی: 1772» (Karaka, 1884: 2/ 62-63). نوۀ لاوجی علاوهبر عضویت در شرکتی انگلیسی در بمبئی، بهصورت فعال در اروپا و چین و چند شهر آسیایی تجارت میکرد و مالک کشتیهای متعدد به نامهای بهمنیار، تاجبخش، هیرو و... بود (Karaka, 1884: 2/71). در میان پارسیان، به طور معمول اشتغال به هر حرفه موروثی میشد. بعدها یکی از پسران بامانجی، به نام جمشیدجی، با جلب اعتماد فرمانده نیروی دریایی انگلیس در هند، ساخت تعداد فراوانی رزمناو برای انگلیسیها را عهدهدار شد. او نظارت بر ساخت شانزده رزمناو برای نیروی دریایی انگلیس را برعهده داشت که هریک تعداد بسیاری توپ داشت و در دریا از منافع انگلیس دفاع میکرد؛ همچنین ساخت چهل کشتی بزرگ غیرجنگی از خدمات جمشیدجی به کمپانی بود. سران انگلیسی از کار او تقدیر چشمگیری کردند و قطعه زمینی با درآمد سالانه 6هزار روپیه به او هدیه کردند (Karaka, 1884: 2/66-70). این نوع خدمات و اعتماد سران انگلیسی به پارسیان باعث شد کشتیهای تجاری خود را که در تجارت چین فعال بودند، در اختیار آنها گذارند. به این ترتیب، پارسیان در امر تجارت چین نقش مهمی ایفا کردند. «همۀ (پارسیان) یکی شدهاند که پای بیگانه را از میانه بردارند. حتی کشتیهای متعلق به کمپانی که مخصوص بارکشی چین و بهقدر دهبیست جهاز میباشند، همه را گرفته و اجارهبهای آنها را پرداختهاند که تمام بار اینها را از خود بدهند تا کسی دیگر بر آنها بار نکند» (شوشتری، 1802تا1804: 3/300). گاهی پارسیان تلاش میکردند انحصار خریدوفروش کالایی را در دست خود نگه دارند. پنبه از مهمترین کالاهای صادراتی هند به چین بود و البته لازم بود پیش از ارسال، با دستگاهی به نام «اشکرو» متراکم و بستهبندی شود. پارسیان حتی تمام دستگاههای معروف به «اشکرو» را در اختیار خود گرفتهبودند. «(پارسیان) نشستند و عهد کردند که پنبة بیگانگان را اشکرو و بستهبندی نکنند. مستر انشای گمرکچی اشکرویی داشت که متفرقه میبست او را نیز دیده، مبلغی به او دادند که اختیار اشکروی او نیز با ایشان باشد. به این سبب مردم دست کشیدند و بالجمله اخوی به اردشیر پیغام فرستاد که دویستسیصد بستة قزلباشیه را اشکرو نماید و قبول کرده است؛ تا چه شود. حق این است که فارسیان این جزیره، کار چین و تجارت آن را درنهایت خوبی انجام میدهند. خود صاحب جهاز و خود صاحب مالالتجاره و خود صاحب اشکرو و خود بیمه مینمایند و به این سبب، فایدة بسیاری میبرند. کسی را از بیگانگان مطلقاً مداخلت نیست و به این سبب فایدۀ بسیاری میبرند» (شوشتری، 1802تا1804: 3/300). کنجکاوی عبداللطیف شوشتری باعث شد از دستگاه بستهبندی پنبه در بمبئی بازدید کند. او پس از توضیح دربارۀ نحوۀ کارکرد آن دستگاه نوشت باوجود دقت بسیار برای یافتن معنی واژۀ اشکرو، آن را درنیافته است (شوشتری، 1802تا1804: 3/1تا3)؛ اما توضیحات کاراکا معنی واژۀ اشکرو را روشن میکند. او از یکی از پارسیان به نام دادیبایی نوساروانجی (Dadibhai Nasarvanji)، در مقام نخستین مالک دستگاه بستهبندی پنبه در بمبئی، یاد میکند و سپس با واژۀ انگلیسی (screw)، به معنی «پیچاندن»، به این دستگاه اشاره میکند (Karaka, 1884: 2/ 77). با توجه به اینکه عوام هند در تلفظ واژههای انگلیسی، «سین» را «شین» میگویند، ریشۀ کلمه روشن میشود؛ البته شوشتری به علت ناآشنایی با زبان انگلیسی که خود به آن اشاره کرده است، در یافتن معنی اشکرو درمانده بود. تجارت چین که به مساعدت کمپانی هند شرقی برای پارسیان میسر شد، درآمد هنگفتی نصیب آنها کرد. خانوادۀ پول نقد یا (Ready Money) یکی از خانوادههای بسیار ثروتمند پارسی در بمبئی بود. آنها سه برادر به نام مانچرجی (Mancherji) و هرجی (Hirji) و تیمولجی (Temulji)، فرزندان جیوانجی (Jivanji)، بودند که در آغاز قرن هجدهم میلادی از نوساری به بمبئی رفتند و از راه تجارت چین، ثروت چشمگیری کسب کردند و چون در کار بانکداری و وامدادن نیز بودند، به این نام مشهور شدند. همچنین آنها مالک چندین کشتی تجاری بودند که یکی از آنها را به نام حاکم انگلیسی بمبئی (William Hornbey- 1771-1784) نامگذاری کردند (Karaka, 1884: 2/57). کشتیهای متعلق به پارسیان به طور کامل از حمایت انگلیسیها برخوردار بودند و حتی ناوهای انگلیسی برای ایجاد امنیت دریایی و محافظت از حملات فرانسویها، آنها را در دریا همراهی میکردند. هنگامیکه کشتیها به نزدیکی هند میرسیدند، تجار از حملات دریایی خیالشان راحت میشد: «رسیدن جهازات چین به سیلان، صحیحاً سالماً، خبر محقّق رسید و بزرگان مجوس همه در خانۀ اردشیر جمعیت نموده، به خدمت گورنر (دنکن) رفتند و شکرانۀ رسیدن جهازات را بجا آوردند...» (شوشتری، 1802تا1804: 3/245). صرف نظر از پنبه، پارسیان مایل بودند کالاهای دیگر را نیز در انحصار خود درآورند. دربارۀ چینیآلات وارداتی از چین نیز چنین میکردند: «(ملافیروز) اظهار کرد که بیست صندوق چینی که در جهاز چیناند، از صاحب مال، همه را به نفع معیّنی خریدم و به نام تو صحیح دادم. به او گفتم: چرا این همه در چینی هول میزنی؟ مبادا به تو ضرری برسد و بعد از رسیدن جهازات البته بسیار میآورند و آنوقت به تو ضرر میرسد. گفت: چینی ترقی دارد و من با یکدو کس شریک شدهایم و هر چقدر چینی بیاید، خواهیم خرید که همه به دست خودمان باشد و به هر قیمت که بخواهیم، بفروشیم» (شوشتری، 1802تا1804: 3/225)؛ اما منفعتی که پارسیان از تجارت تریاک در چین بردند، بیش از هر کالایی بود.
پارسیان و تجارت تریاک از قرن پانزدهم میلادی/نهم قمری، تریاک به مقدار کم از هند به چین ارسال میشد؛ اما از قرن نوزدهم میلادی/سیزده قمری صادرات آن رشد درخور ملاحظهای یافت. درواقع، این افزایش از زمانی صورت گرفت که کمپانی، انحصار خریدوفروش تریاک را در اختیار گرفت. در بنگال این انحصار پس از وقوع نبرد پلاسی و ورود نیروی نظامی انگلیس به پتنا در سال 1773م/1186ق اتفاق افتاد (Chung, 1974: 417). علاوهبر تریاک، از آغاز قرن نوزده میلادی/سیزده قمری، در هند قیمتگذاری و انحصار خریدوفروش تنباکو نیز در اختیار عاملان انگلیس قرار گرفت (شوشتری، 1802تا1804: 2/95). از میان کالاهای صادراتی به چین، تریاک بیشترین عایدی را برای سهامداران کمپانی داشت (Wacha, 1920: 617; Farooqi, 1996: 1). در نیمۀ قرن هجدهم میلادی/دوازده قمری، یکی از پارسیان به نام بهرامجی و پسرانش، بیخاجی و کاووسجی، در حکم نمایندۀ تجار بمبئی که در کار خریدوفروش تریاک بودند، در شهر کوچکی به نام دامان (Daman)، در نزدیکی مالوه، فعالیت میکردند. آنها تریاک مالوه را میخریدند و به بمبئی ارسال میکردند؛ همچنین با کشتیهای متعددی که در اختیار داشتند، در مسیر دامان، بمبئی، موزامبیک و چین در تردد بودند (Karaka, 1884: 2/45). اما از جمع پارسیان، جمشیدجی جیجیبایی (Jamshedji Jijibhoi) در انتقال تریاک هند به چین بسیار فعال بود. جمشیدجی در سال 1783م/1197ق در نوساری به دنیا آمد و باوجود محرومیت و فقر آغاز زندگی، در سالهای بعد از نظر کثرت دارایی زبانزد شد (Luhrmann, 1994: 336). او در شانزده سالگی برای نخستینبار به قصد تجارت به چین سفر کرد. در چهارمین سفر دریایی به هند، فرانسویان در جنگی که با انگلیس داشتند، کشتی جمشیدجی و همراهانش را مصادره و مدتی او را زندانی کردند. او نخستیین پارسی و نیز نخستین هندی بود که لقب شوالیه را از ملکۀ انگلیس دریافت کرد (Luhrmann, 1994: 337). جمشیدجی برخی مقررات موجود جامعۀ پارسی را پذیرفتنی نمیدانست و آنها را دستوراتی برای ثروتمندترشدن اغنیا و فقیرترشدن محرومان تلقی میکرد؛ از این رو بهراحتی به کار تجارت تریاک مشغول شد. نوسروانجی راتانجی تاتا (Nusserwanji Rattanji Tata)، از خاندان معروف تاتا که اجدادش نسلبهنسل موبد بودند، برخلاف پدرانش وارد کار خریدوفروش کالا شد و پس از مدتی، در کار تجارت چین مشغول شد. او پنبه و تریاک به چین میفرستاد و چای، ابریشم، کافور، دارچین، مس و طلا وارد میکرد. در زمان اشغال بوشهر توسط انگلیس در سال 1857م/1273ق، در حکم کارپرداز آنها کار میکرد و از این راه درآمد هنگفتی نصیبش شد (Harris, 1925: 5-6). پسر او جمشیدجی نوسروانجی تاتا (Jamshedji Nusserwanji Tata) بنیانگذار گروه تاتا و معروف به «پدر صنعت هند» (1839تا1904م/1254تا1321ق) در مدرنیزهکردن صنایع هند نقش بسیار فعالی داشت (Darukhanawala, 1939: 35). در سال 1800م/1214ق دولت چین مقرر کرد ورود تریاک به این کشور به طور مطلق ممنوع است. این فرمان باعث شد عاملان کمپانی بهصورت قاچاق تریاک را وارد چین کنند. آنها حتی به مأموران دولتی چین هم رشوه میدادند تا قاچاق تریاک را نادیده بگیرند. از سال 1834م/1249ق صادرات تریاک هند به چین افزایش بیشتری یافت؛ زیرا تا آن زمان انحصار تجارت با چین در اختیار کمپانی هند شرقی بود و در این تاریخ، به همۀ بازرگانان انگلیسی اجازه داده شد با چین تجارت کنند. دولت چین فردی به نام «لین تسه هسی» را مأمور جلوگیری از قاچاق تریاک به این کشور کرد. لین خود به بندر کانتون در جنوب چین رفت. بندری که مرکز عمدۀ این تجارت غیرقانونی بود؛ سپس همۀ بازرگانان خارجی را مجبور کرد تمام تریاکی را که در اختیار داشتند، تحویل او دهند. اقدامات جدّی لین باعث شد بازرگانان خارجی بیست هزار صندوق تریاک خود را به او تحویل دهند. پس از آن لین مقرر کرد هیچ کشتی حق ندارد به بندر کانتون تریاک بیاورد (نهرو، 1386: 2/858). سرانجامِ این سختگیری، حملۀ انگلستان به چین در سال 1840م/1255ق، در پوشش دفاع از منافع و حیثیت ملی این کشور و درواقع، برای داشتن حق حمل تریاک به چین بود. این جنگ که تا سال 1842م/1257ق به طول انجامید، بهدرستی «جنگ تریاک» نامیده شد. در پی حملۀ ناوهای نیرومند انگلیس به چین، پنج بندر چینی بهمنظور ورود کالاهای انگلیس و هند در نظر گرفته شد و به این ترتیب، ورود تریاک هند به چین از سر گرفته شد (نهرو، 1386: 2/859). در زمان وقوع جنگ تریاک، دولت چین چند پارسی ازجمله جمشیدجی رستمجی، دادابایی رستمجی (Dadabhai Rustomji)، ایرجبایی رستمجی پاتل (Hirjibhai Rustamji Patel)، نوسروانجی بومانجیمودی (Nusserwanji Bomanji Mody)، اردشیر فردونجی پاندایی (Ardeshir Furdoonji Panday) و تعدادی دیگر را توقیف کرد و آنها مدتی را در زندان گذراندند (Darukhanawala, 1939: 509) ؛ همچنین در زمان این جنگ، درآمد پارسیان از تجارت تریاک بسیار کم شد و ضربۀ اقتصادی جبرانناپذیری به آنها وارد شد (Hinnells, 1978: 42). گاهی از میان خانوادههای سرشناسی که به تجارت تریاک مشغول بودند، ندای اعتراض به این حرفۀ خاص بلند میشد؛ مانند اعتراض یکی از جوانان پارسی که به حرفۀ پدرش چنین انتقاد میکند: «پدرم میخواهد مرا به عنوان همکار خویش در این تجارت وارد کند... اما من واقعاً تجارت تریاک را دوست ندارم؛ زیرا به چشم خودم عاقبت چنین حرفهای و آثار آن را بر روی مصرفکنندگان تریاک دیدهام» (Masani, 1939: 75). تا سال 1928م/1346ق هندوستان بیشترین مقدار تریاک را در دنیا تولید میکرد و این امر بنا به خواست دولت مردان انگلیسی صورت میگرفت (Sanderland,1928: 140). نقش پارسیان هند در تحکیم اقتدار کمپانی هند شرقی در سال 1660م/1070ق، هنگامیکه حاکم سورت با احداث کارخانۀ انگلیسی جدیدی در آن بندر مخالفت کرد، رستم مانک، یکی از سران پارسی، در مکاتبهای با اورنگزیب (1618تا1701م/ 1027تا1118) موافقت او را برای ایجاد کارخانۀ مدنظر کسب کرد. رستم به اورنگزیب نوشت: «این اشخاص انگلیسی، برای مقاصد تجاری به هند آمدهاند؛ اما کارگزاران جنابعالی موانع زیادی بر سر راه آنها ایجاد میکنند. این فرد انگلیسی که همراه من است، فرد شایسته و بااصالتی است که حمایت دربار را تقاضا دارد و خواهشمند است که اجازه یابد در سورت مستقر شده و مجاز به ایجاد کارخانهای برای مقاصد تجاری باشد؛ و نیز استدعا دارد که با فرمان حکومتی شما، در فعالیت تجاریاش مورد حمایت قرارگیرد» (Karaka, 1848: 2/10). تقاضای رستم مؤثر واقع شد و اورنگزیب ایجاد هرگونه مانعی بر سر راه ایجاد آن کارخانة انگلیسی در سورت را نهی کرد؛ همچنین زمینی برای احداث کارخانه اهدا کرد و وابستگان دولتی را از ایجاد هرگونه مزاحمت برای انگلیسیها در آن بندر منع کرد؛ حتی انگلیسیها را از پرداخت حقوق گمرکی معاف کرد (Karaka, 1848: 2/ 10). در سال 1800م/1214ق موبدزادهای به نام منچرجی خورشیدجی (Mancherji Kharshedji) با نفوذی که بهواسطۀ شهرت خانوادگی خود در شهر داشت، در حل اختلاف میان سران کمپانی و مهاراته نقش مهمی ایفا کرد. این معارضان هندو از زمان شاهجهان (ح1628تا1658م/1037تا1068ق) مقابل حکومت تیموریان هند قد علم کردند؛ اما استقلالطلبی آنها در دورۀ اورنگزیب به رهبری شیواجی (1627تا1680م/1036تا1090ق) اوج گرفت (Mukherjee, 1958: P.24). شیواجی در سال 1664م/1074ق به بندر سورت هجوم برد و پس از او هوادارانش و جنگجویان مهاراته در سالهای 1702و1707/1113و1118ق نیز حملاتی به این بندر صورت دادند (Hamilton, 1828: 2/610). در سال 1800م/1214ق در حالی که بمبئی مرکز اصلی صادرات و واردات کمپانی هند شرقی بود، سورت همچنان محمولۀ ارزشمند پنبه را در بستههای بزرگ به بمبئی ارسال میکرد؛ از این رو حفظ آرامش «و ثبات این بندر برای انگلیس بسیار مهم بود. حملات مکرر مهاراته به سورت، جاناتان دنکن، حاکم انگلیسی بمبئی را که از سال 1795تا1811م/1209تا1226ق فرماندار این جزیره بود (Bukland, 1958: 126)، واداشت با وساطت منچرجی، پیمانی با سرکردۀ آنها، مبنیبر خودداری از حمله به بندر سورت، منعقد کند (Karaka, 1848: 2/7). این پارسی سرشناس در سال 1802م/1216ق، در مذاکرات محرمانۀ میان دنکن و سرکردۀ مهاراته نیز نقش مهمی ایفا کرد و تداوم این خدمات باعث شد در سال 1817م/1232ق، کمپانی هند شرقی ماهانه مبلغ دویست روپیه به او پرداخت کند. این مبلغ تا سه نسل به فرزندان او داده میشد. کاراکا در سال 1884م/1301ق نوشت در حال حاضر، وابستگان و فامیل منچرجی که حدود صد نفر هستند و در نوساری سکونت دارند، فقط از راه زمینداری و املاک خود امرار معاش میکنند ( Karaka, 1848: 2/8) در سال 1810م/1224ق، فردی به نام عبدالرحمن در روستای بودان (Bodhan)، در پانزده مایلی سورت، ادعای مهدویت کرد و عدهای را هوادار خود کرد؛ آنگاه به حاکم انگلیسی منطقه نوشت یا عقیدۀ او را بپذیرد یا به مبارزه با او تن دهد. سرکردۀ انگلیسی، سوارهنظام خود را مرکب از هفتاد تن به جنگ با او فرستاد؛ در حالی که یک پارسی به نام دانجیشاه (Dhanjisha)، نوۀ یکی از پارسیان معروف، «ملقب به سهرابجی نیک صنعت» آنها را همراهی میکرد. دانجیشاه در این نبرد به قتل رسید و رؤسای کمپانی در نظر گرفتند سالانه سههزار روپیه به بیوۀ او پرداخت کنند (Karaka, 1848: 2/24-25). فیروزشاه و اردشیر، پسران دانجیشاه، نیز در انجام خدمت به کمپانی فعال بودند. در حالی که پارسیان به گرفتن مقامات مهم در سیستم حکومتی انگلیس در هند کمتر موفق میشدند، فیروزشاه درمجموعۀ قضایی کمپانی به منصب مهمی دست یافت؛ همچنین در قبال خدماتش به انگلیس، در مراسمی عمومی، به دریافت لباسی فاخر و نیز حق مالکیت دهها روستا با درآمد سالیانه دوازدههزار روپیه نایل شد (Karaka, 1848: 2/ 25-26). کمپانی، برادر کوچکتر یعنی اردشیر را نیز در سورت در مقام «کوتوال» مأمور برقراری امنیت در شهر کرد و او با فرونشاندن مخالفتها و ناآرامیها، لقب «صدرامین» دریافت کرد (Karaka, 1848: 2/ 30). در زمان وقوع شورش سال 1857م/1273ق علیه عوامل انگلیس در هند، معروف به «موتینی»، پارسیان بیشتر در بمبئی ساکن بودند؛ اما به علتهای مختلف، این شورش در جزیره نمود چندانی نداشت. علت مشارکتنکردن فعال بمبئی در این حرکت، یکی واکنش سریع وابستگان بریتانیا علیه شورشیان و دیگر همراهینکردن گسترده با آن بود. از آن رو که تاحدودی تمام ساکنان جزیره برای سکونت در آن گزینش شده و منافع آنها با مصالح کمپانی درآمیخته بود، در آنجا با «موتینی» همدردی چندانی نشد. میتوان گفت بمبئی پدیدهای انگلیسی بود و بریتانیاییها در آن امنیت داشتند؛ در حالی که در سایر مناطق هند، خود را به مردم تحمیل کرده بودند (Hinnells, 1978: 16). با وجود این، پارسیان علاوهبر اعلام وفاداری خود به سران انگلیسی، آمادگی خود را برای سرکوب این جنبش اعلام کردند: «وقتی شورش نامیمون در استانهای شمالی رخ داد، پارسیان فرصت بیشتری برای نمایش وفاداری خود به فرمانروایان انگلیسی پیدا کردند. آنها به فرماندار وقت بمبئی، لرد الفینستون (Lord Elphinstone) وفاداری و تبیعیت خود از حکومت انگلیس را خاطرنشان کرده و آمادگی خود را برای انجام هر خدمتی جهت سرکوب موتینی، اظهار داشتند» (Karaka, 1848: 2/282) . در جریان موتینی، خانوادۀ بادومچی (Padumjees) شامل پدر خانواده و پسرانش، تلاش کردند باوجود آسیب به شبکۀ پستی هند، نامههای سران انگلیسی را به موقع به مقصد برسانند و در قبال این خدمت، لقب خان بهادر گرفتند؛ به دنبال این، به آنها مدال طلا و مبلغ درخور توجهی وجه نقد داده شد (Darukhanawala, 1939: 352)؛ همچنین در این اوضاع، منچرجی دالایی و فرزندش، رستمجی سهرابجی دالایی، در انتقال نظامیان انگلیسی و ملزومات آنها از راه دریا خدمات شایان توجهی ارائه کردند (Darukhanawala, 1939: 503).
منظومهای در وصف سران انگلیسی جاناتان دنکن، حاکم انگلیسی بمبئی در آغاز قرن 19میلادی، به زبان فارسی تسلط کامل داشت و غیر از تکلّم، قادر به خواندن و نوشتن متون فارسی بود. با اجباریشدن فراگیری زبان فارسی توسط کارکنان کمپانی در سال 1800م/1214ق، یعنی پس از افتتاح مؤسسۀ آموزشی فورت ویلیام (Fort William College) در کلکته و نیز کالج هند شرقی در هیلیبری انگلستان، بسیاری از کارکنان کمپانی به زبان فارسی مسلّط شدند (Wright, 1985: 44). دنکن به طور معمول ساعاتی را با غیر انگلیسیها، اعم از ایرانیان و پارسیان و دیگران، میگذراند و در جایگاه انگلیسی زیرکی، مایل بود از گذشتۀ ایران بیشتر بداند. در این دیدارها از هر موضوعی در تاریخ و ادبیات ایران سخن میرفت. عبداللطیف شوشتری مؤلف تحفهالعالم که سالهای جوانی را در ایران و عراق صرف کسب علوم متداول آن روز کرد بود (شوشتری، 1363: 163تا170)، در سال 1802م /1216ق برای خدمت به نخستین سفیر ایران در هند، در بمبئی اقامت کرد. او با نکتهسنجی و آگاهی خود از تاریخ و ادبیات ایران، به دنکن اطلاعاتی درخور میداد. گویا دنکن پس از آشنایی با فردوسی و شاهنامه، اشتیاق پیدا میکند مهاجمان انگلیسی به هند، مانند پادشاهان باستانی ایران، با ابیاتی مدح و ستایش شوند. بنا به نوشتۀ رستم، فرزند کیقباد و نوۀ ملافیروز، پدربزرگش عهدهدار این کار میشود (فیروزبنکاووس، 1837: مقدمه):
شوشتری در چند جا به ماجرای ورود ملافیروز در سرودن ابیاتی موافق میل دنکن اشاره کرده و از انگیزۀ او برای انجام این کار پرده برداشته است: «من با گورنر (دنکن) تقریب ملافیروز و شاهنامهساختن او را به اسم گورنر جنرال بهادر بیان کردم و گفتم چون به او اعانت نرسید، او هم از پی آن نرفت. فرمود: اعانت مالی یا امری دیگر؟ گفتم: مالی. فرمود: این بعد از ساختن است یا قبل از آن؟ گفتم: شاعر تا از معاش خود خاطر جمع نباشد، کی میتواند که لب وا کند و ملافیروز چیزی به طریق نمونه ساخته بود، من دیدم. پرسید که چطور است؟ من گفتم: فارسی زبان اوست و نیکو میگوید. فرمود: آنچه ساخته است، بیار ببینم... به طلب ملافیروز فرستادم» (شوشتری، 1802تا1804: 3/241). درنهایت، ملافیروز ابیاتی را در سه دفتر در «شرح وقایع هند» از زمان ورود پرتغال تا غلبۀ قطعی انگلیس بر مهاراته در سال 1817م/1231ق فراهم آورد (فیروزبنکاووس، 1837: مقدمه). پس از گذشت بیست سال، در سال 1873م/1252ق نوۀ او، رستم کیقباد، آنها را با نام جارجنامه، منسوب به جرج سوم، پادشاه انگلیس (ح1760تا1820م/ 1173تا1235ق) چاپ کرد. غیر از جاناتان دنکن، سرجان ملکم و الفینستون از مشوقان اصلی ملافیروز برای سرودن اشعار جارجنامه بودند. نتیجه کمپانی هند شرقی انگلیس در آغاز قرن هفدهم میلادی، دیرتر از پرتغال و هلند و فرانسه، راه خود را به هند گشود؛ اما بهزودی رقبای اروپایی را پشت سر نهاد و بهتنهایی اهداف سرمایهداری خود را در این کشور پی گرفت. در این میان، انگلیسیها برای رسیدن به اهداف خود به مساعدت بومیان هند نیاز داشتند. آنها به دنبال افرادی با توانمندیهایی در تجارت، انجام سفر دریایی، شناخت محصولات و امکانات محلی، شناخت سران و افراد سرشناس محلی، مهارت در امر دلالی و زباندانی بودند و پارسیان این ویژگیها را داشتند. از سویی، جامعۀ زردشتی هند نیز برای توفیق بیشتر در کار تجارت و دستیابی به کالاهای متنوع و دریافت حمایت در سفرهای تجاری، به همکاری با کمپانی هند شرقی مشتاق بود. پارسیان، مقام بلندپایهای در کمپانی کسب نکردند و حتی به طور مستقیم، به اروپا کالا صادر نکردند و نگاه سران کمپانی به آنها نگاه ابزاری و انتفاعی بود؛ اما سران کمپانی بهمنظور برخورداری از تداوم همکاری آنها، پیوسته موقعیتهای تجاری و کسب درآمد بیشتر را برای آنها فراهم میکردند. دستیابی بریتانیا به تکنولوژی پیشرفته در صنعت نساجی، پیشرفت آنها در حملونقل زمینی و دریایی و ورود در بازارهای آسیا با تکیهبر نیروی نظامی در قرن نوزدهم میلادی، بر کسبوکار پارسیان نیز تأثیر مثبت گذاشت. همکاری پارسیان با انگلیسیها در بیش از سه قرن، ثروتی بیشازحد تصور آنها برایشان فراهم آورد. ثروتی که آنها در قرن هجدهم و نیمۀ نخست قرن نوزدهم میلادی از راههای مختلف، بهویژه تجارت، اندوختند از نیمۀ دوم این قرن در صنعت سرمایهگذاری شد. در نیمۀ دوم قرن نوزده و نیمۀ نخست قرن بیست میلادی، آنها نیمی از موقعیتهای مدیریتی و نظارتی کارخانههای بمبئی را به خود اختصاص دادند. نخستین کارخانۀ ذوبآهن هند متعلق به آنها بود. برخی از آنها حتی برای کسب درآمد بیشتر، بعضی محدودیتهای اخلاقی آیین زردشت را زیر پا نهادند و راهورسم انگلیسیها را در پیش گرفتند. در این زمان انگلیس برای آنها حکم وطن را داشت. وابستگی پارسیان به سرمایهداران انگلیسی، آسیبهایی را نیز برای آنها در پیداشت. در اواخر قرن نوزده میلادی رؤسای کمپانی، مرکز تجارت خارجی هند را از غرب این کشور که مرکز تجمع و زندگی پارسیان بود، به شرق منتقل کرد و نقش آنها در مبادلات تجاری کم شد. صادرات تریاک از هند به چین نیز کاهش یافت. از سال 1900م/1317ق صنایع جدید به دنیای صنعت هند وارد شد و پارسیان به علت تداوم تمرکز بر تولید پنبه و پارچه، به این صنایع توجه کمتری نشان دادند. مجموع این عوامل، توقف رشد اقتصادی پارسیان را در نیمۀ دوم قرن بیستم میلادی، در مقایسه با قرن پیشین، به دنبال داشت. مراودات نزدیک و صمیمانۀ پارسیان با اتباع انگلیس، از نظر فرهنگی نیز آسیبهایی را برای آنها در پی داشت؛ مانند از دست رفتن هویت مذهبی و آیینی آنها که برخی پیروان این دین به آن توجه و اعتراض کردهاند. | ||
مراجع | ||
الف. کتاب
ب. منابع لاتین
ج. تارنما
موقعیت گجرات و بمبئی در هندوستان/ پیوست شکل1: موقعیت گجرات و بمبئی در هندوستان/ https://fa.wikishia.net/vi | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,718 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 449 |