
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,706 |
تعداد مقالات | 13,972 |
تعداد مشاهده مقاله | 33,582,744 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,316,290 |
تأملی در پرسش متداولِ «خدای-تعالی- با تو چه کرد؟» در متون منثور عرفانی (شخصیتها، دلایل و جزئیات رحمت و عذاب) | |||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | |||||||||||||||||||
دوره 15، شماره 2 - شماره پیاپی 47، اسفند 1400، صفحه 131-152 اصل مقاله (1.26 M) | |||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jpll.2022.130148.1638 | |||||||||||||||||||
نویسنده | |||||||||||||||||||
امیر حسین مدنی* | |||||||||||||||||||
استادیار زبان و ادبیات فارسی، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدة ادبیات و زبانهای خارجی، دانشگاه کاشان، اصفهان، ایران، | |||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||
بیان مسئله: یکی از پربسامدترین بُنمایههای متون عرفانی، خواب و رؤیاست که نوعی کرامت به شمار میرفته و بهسبب إخبار از عالم غیب، ابزاری برای کسب شناخت و آگاهی بوده است. در میان این خوابها، بهدلیل نگرانی و ترس صوفیه از عالم پس از مرگ و عاقبتِ کار خود، پرسشِ «خدای ـ تعالی ـ با تو چه کرد؟» بسیار متداول است؛ پرسشگر از راوی میخواهد که او را از سرنوشت خود و حوادث عالم برزخ آگاه کند. اگر خداوندْ راوی را آمرزیده است، دلیل آمرزش چه بوده و اگر احیاناً عتاب یا عذاب کرده، به تاوان کدام غفلت و اشتباه او بوده است. روش: نگارنده در این مقاله برای پاسخ به پرسش یادشده، هجده متن منثور عرفانی را بررسی کرده است. یافتهها و نتایج: با تحلیل حکایات مرتبط، این نتیجه حاصل شد که در بیشتر اوقات، راوی از آمرزش خداوند و لطف او خبر میدهد و اینکه کار، آسانتر از آن است که خلق میپندارند؛ بهگونهای که در مقابل پنجاه و نه حکایت رحمت خداوند، تنها با نُه حکایت عذاب و عتاب او مواجهیم. تأمّل در حکایات نشان میدهد که لطف و «رحمتِ بیعلّت» خداوند و به عبارت دقیقتر «فضل و کَرَم» او افزونبر عارفان و پارسایان، مردمان عادی و گناهکاران و قاتلان را نیز در بر میگیرد و از این نظر، اصل نقدش، داد و لطف و بخشش است؛ همچنین بهشت و نعمتهای بهشتی، کمترین پاداش خداوند به رستگاران است؛ درحالیکه رؤیت خداوند و همنشینی با او، رضایت و خشنودی حق از بنده، استقبال پیامبر (ص) از عارف و همنشینی با پیامبران و صالحان، پاداشهای ویژهتری به شمار میروند. | |||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||
خواب؛ پرسشگر و راوی؛ رفتار خداوند؛ رحمت و آمرزش؛ عذاب و عتاب | |||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||
1ـ مقدمه جهان پس از مرگ و حُسنعاقبت یا سوءخاتمتی که در آن دنیا برای افراد رقم میخورد، ازجمله مهمترین دغدغههای انسان باورمند و معتقد به جهان آخرت و حساب و کتاب است. این نگرانی و یا به عبارتی، «هراس لذتبخش»، 1 در میان صوفیه، کارکرد و اهمیتی دوچندان دارد؛ زیرا برای آنها دانستن اینکه سرانجامِ آن همه عبادت و اطاعت و ریاضت، پاداش یا کیفر است، بسیار مهم و حیاتی تلقّی میشده است. آیا عارف با خداوندی روبهرو خواهد شد که به «عدل» خود رفتار میکند و از کوچکترین غفلت و سهلانگاری چشم نمیپوشد و به حساب ذرّهذرّة نیک و بد فرد میپردازد؛ یا معبودی را درخواهد یافت که با «فضل و کَرَم» خویش، خطاها و گناهان را کوهکوه عفو میکند و این پندار را در ذهن و ضمیر عارف ایجاد میکند که کار، بسیار سهلتر از آن بوده که وی میپنداشته است. این دغدغه و نگرانی و یا به عبارت دیگر، انگیختگی و شوری که از شیفتگی، امید و یا ترس و هراس پدید میآید، 2 سبب شده است در اغلب متون صوفیه با پرسش متداول «خدای ـ تعالی ـ با تو چه کرد؟» روبهرو شویم؛ درواقع، شخصی که بهتازگی وفات یافته است، در خواب، از سرنوشت خویش سخن میگوید و دوستان و مریدان خود را از واقعات و حوادث عالم مرگ و برزخ باخبر میکند. اگر خداوند او را آمرزیده است، دلیل یا دلایل آمرزش چه بوده و اگر احیاناً در عتاب یا عذاب خداوند قرار گرفته، دلایل و جزئیات عذاب و عتاب چه بوده است؟ سخن از آمرزش و رحمت و آسانگیری خداوند، زندگان را بیش از پیش امیدوار و دلگرم میکرده است و بر شوق آنها نسبتبه مرگ و رهایی از زندانِ جسم میافزوده است؛ در مقابل، سختگیری و ذرّهبینی پروردگار، نتیجهای جز خوف و نگرانی بیشتر و فربهترشدن پنداشت خداوندِ «تازیانه در دست» برای عارف چیزی درپی نداشته است. این پژوهش درپی پاسخ به این سه پرسش محوری تدوین شده است: 1) دلایل طرح سؤال مکرّر «خدای ـ تعالی ـ با تو چه کرد؟» در متون عرفانی چه بوده است؟ 2) دلایل آمرزش و یا احیاناً عذاب خداوند از نظر راوی خواب چه بوده است؟ 3) راوی به کدام جزئیات و اطّلاعاتِ جانبیِ رحمت و عذاب اشاره کرده است؟ 1ـ1 پیشینة پژوهش تاکنون، مقالات و آثار متعددی دربارة اهمیّت خواب و رویا در متون صوفیه و آموزههای اخلاقی ـ عرفانی مندرج در این خوابها و همچنین تأثیر چنین خوابهایی بر مریدان و شاگردان نوشته شده است؛ اما هیچکدام بهطور اختصاصی به بررسی موضوع و سؤالات پژوهش حاضر نپرداختهاند. رضایی و اسکندری در مقالة «تحلیل خوابهای صوفیان در رسالة قشیریه» (1393)، ضمن توجه به معانی لغوی و اصطلاحی خواب یا رویا و دیدگاه صوفیه و اندیشمندان معاصر دربارة آن، تنها به طبقهبندی و تحلیل خوابهای روایتشده در رسالة قشیریه پرداختهاند. همچنین نجفی و علیرضایی در مقالة «خاستگاه و منشأ خوابهای مشایخ در تذکرةالأولیا» (1398)، نخست خوابهای نقلشده در تذکرةالأولیا را ازلحاظ کمّی و درونمایههای مطرح در آنها بررسی کرده و سپس به ارتباط خوابها با واقعیّات زندگی شخصیتها پرداخته و به این نتیجه رسیدهاند که هدف مشایخ از تعریف و بیان خوابها، این بوده که خواب، جزئی از نبوّت و پیامی از فراسوی عالم مادّه تلقّی میشده است. تفاوت نوشتة حاضر با دو مقالة یادشده در این است که هریک از این دو مقاله، تنها خوابهای یکی از متون منثور عرفانی را بررسی و تحلیل کردهاند؛ درحالیکه این مقاله، هجده اثر منثور عرفانی را بررسی و تفکیک موضوعی کرده است. دوم اینکه رویکرد دو مقالة یادشده، برخلاف نوشتة پیشرو، بررسی همة خوابها با هر موضوع و مفهومی ـ نه صرفأ دقّت در گزاره و سؤال مدّنظر ـ بوده است. بدیهی است در دو مقالة پیشگفته، اندک بحثهایی هم دربارة خواب با موضوع «خدا با تو چه کرد؟» آمده است؛ اما به هیچروی، دستهبندیهای اختصاصی و تحلیلهای این نوشته در آن دو دیده نمیشود. 1ـ2 روش پژوهش نویسنده در این مقاله میکوشد تا با روش توصیفی ـ تحلیلی و تتبّع در عمدهترین متون منثور عرفانی ـ از تهذیبالأسرار خرکوشی تا نفحاتالأنس جامی (هجده متن) ـ پاسخ شخصیتها، عارفان، بزرگان و دیگر افراد درگذشته را به سؤال متداولِ «خدای ـ تعالی ـ با تو چه کرد؟» بررسی، تفکیک و تحلیل کند و به دلایل و جزئیات آمرزش و یا عتاب و عذاب خداوند از دید شخصیت مدّنظر اشاره داشته باشد. روش گردآوری مطالب بهصورت کتابخانهای و ابزار گردآوریِ اطّلاعات یادداشتبرداری است.
2ـ خواب و اهمیّت آن در متون عرفانی یکی از بنمایه های بسیار مشهور و مکرّر نزد صوفیه، خواب یا رویا و درجة آموزندگی و تعلیمی آن در سلوک عرفانی است؛ بهگونهای که قشیری، باب پنجاهوچهارم از رسالة خود را بهطور مستقل به این موضوع اختصاص داده است؛ او خواب را نوعی کرامت میداند که آنچه در بیداری، نمیتوان بدان دست یافت، در خواب حصول به آن میسّر میشود 3 (قشیری، 1374: 679 و 703). هرچه سالک در «مجاهدت و ریاضتِ نفس و تصفیة دل» کوشاتر باشد، رویاهای او صافیتر است و عبور و سلوک او بر ملک و ملکوت در قالب خوابی صالح یا واقعهای غیبی، میّسرتر خواهد بود (نجمرازی، 1380: 289). خواب بهلحاظ ارتباطی که با عالم غیب و معنا دارد، ابزاری برای کسب آگاهی و شناخت نزد عارف به شمار میرود و چنین کارکرد و مزیّتی سبب شده است گروهی از مشایخ، بهدرستی، خواب را بر بیداری ترجیح دهند (هجویری، 1389: 518)؛ بهویژه خوابی که فراتر از عالم حس و مادّه، از جهان آخرت و وقایع و اتّفاقات عالم معنا خبر میدهد؛ به گفتة یونگ، باید رویای با محتوای دینی را جدّی تلقّی کرد (میرباقریفرد و خسروی، 1388: 265). از مجموع سخنان عارفان و بحثهایی که در روان تحلیلگری معاصر دربارة خواب و رویا آمده است، چنین میتوان فهمید که خواب در متون عرفانی و رویا در مباحث روان تحلیلگری یونگ، به هیچ روی، امری مهمل و پوچ و بیمعنی نیست؛ بلکه پدیدهای کاملاً معتبر و دارای اهمیت است؛ زیرا ابزاری برای ارشاد و راهنمایی و هدایت پرسشگری است که به راوی خواب اطمینان کامل دارد و موعظههای وی را حتی پس از مرگ نیز نوعی کرامت و هدایت میداند. در متون معتبر عرفانی چه بسیار کراماتی میبینیم که پس از مرگِ عارف از او سر زده است و همچون کرامات حیات او، موجب تغییر و تحوّل مریدان و شیفتگان میشده است. خواب نیز یکی از این کرامات است و بهویژه اگر راوی آن، عارف مشهور و بزرگی باشد، نزد صوفیه بسیار ارزشمند و گرانبها تلقّی میشود. این اعتبار، به دیدگاه صوفیه دربارة مرگ مربوط میشود که نوعی زندگانی دیگر است و شیخ در آن جهان نیز وظیفه و رسالت خاص خود را دارد. جالب اینکه این دیدگاه صوفیان دربارة خواب و اثربخشی آن را با نظریة «خواب، ادامة فعالیتهای بیداری است»، میتوان تأیید و تقویت کرد. هافنر معتقد است: «پیش از همه باید گفت رویا، زندگانی موقع بیداری را ادامه میدهد و رویاهای ما پیوسته با محتویاتی که اندکی پیشتر در خودآگاهی ما وجود داشتند، مربوط است» (محمدیفشارکی و چهارمحالی، 1391: 183)؛ بنابراین، مرید و یار و همراهی که در زندگانی عارف، از موعظهها و کرامتهای او برای پیمودن راه سلوک و خودسازی بهره میبرده است، هیچ بعید نیست پس از مرگ او، خواب، چنین نقشی را ایفا کند؛ بهویژه خوابی که با پرسشِ «خداوند با تو چه کرد؟» همراه باشد که هم اِخبار از عالم آخرت است و هم در اثنای چنین اِخباری، راوی از پند و موعظه به بینندة خواب دریغ نمیکند.
3ـ زمینهها و علل وقوع خوابها خوابها ـ بهویژه وقتی که بینندة آن و پرسشگر، گرایشهای عرفانی و زاهدانه داشته باشد ـ زمینهها، علل و انگیزههای مختلفی دارند که مهمترین آنها عبارتاند از: الف) خواب دریچه و فتح بابی به عالم غیب و فرازمان است و راوی، از سرّ غیب و اسرار نهانی پرده برمیدارد؛ به قول مولانا:
این کارکرد بیش از سایر کارکردها و زمینهها در پرسشِ «خدای با تو چه کرد؟» نقش دارد؛ زیرا هدف و انگیزة اصلی پرسشگر از راوی، آگاهی از سرّ غیب و رخدادهای عالم پس از مرگ است و نفس انسانی، بهطور عام، متمایل است که «بر بعضی مغیّبات در حالت نوم» آگاه شود (زرّینکوب، 1366، ج 1: 71). ب) خواب ابزاری برای کسب معرفت، آگاهی و شناخت است؛ بهویژه اگر خواب، رویای صادقه تلقّی شود که در این صورت در مقولة «الهام و وحی» قرار میگیرد. اساساً انگیزة بسیاری از شخصیّتهای مدّنظر در این نوشته، کسب آگاهی و شناخت بیشترِ عالم پس از مرگ است؛ شناختی که به شوق و رجا و گاه به خوف و نگرانی پرسشگر میافزاید. تقریباً نویسندة بیشتر متونی که به موضوع خواب در اسلام پرداختهاند ـ حتی ابنسینا با انگیزة فیلسوفانهاش در این زمینه ـ معتقدند معرفتی که در خواب به دست میآید، گونهای از «وحی و نبوّت» است (قبادی و همکاران، 1388: 3). ج) خواب بهویژه رویاها و روایتهایی که در این مقاله بدانها پرداخته میشود، نوعی «بشارت و انذار» برای مؤمنان و افرادی است که اهل بیم و پند و اندرز هستند. پرسشِ بینندة خواب از راوی دربارة سرنوشت او پس از مرگ، یا بشارت و مژدهای برای او، و یا بیمدهندة اوست بدانچه اتّفاق خواهد افتاد؛ به قول شرح تعرّف «و یصدقون بالرویا و انّها بشارة للمؤمنین و انذارٌ لهم و توقیف» (مستملی بخاری، 1363، ج 2: 635). د) زمینه و علّت دیگر وقوع خوابها، ویژگی «پیکرینگی اندیشه» است که در آن، اندیشة مجرّد و ذهنی، به عین و «چیز» تبدیل شده است و سبب میشود که اندیشهها و عقاید عارف یا شخص مدّنظر که احیاناً در طول حیات، در ذهن و ضمیر خویش بدانها باورمند بوده و البتّه چندان طالب آشکارگی آن نبوده است، در خواب، مجسّم و به عین تبدیل شود؛ همین عینیّت و آشکارگی به ارشاد و هدایت خواببیننده و مریدان شیخ میانجامد. هـ) اینکه خواب برای پرسشگر و پاسخی که از راوی دریافت میکند، کلید و حلّالِ مشکلاتِ سلوکی و مبهماتِ ذهنی او خواهد بود و احیاناً وی را به زهد و ریاضت و کفّ نفس بیشتری دعوت میکند، میتواند یکی دیگر از فرضیهها و انگیزههای رویاها و طرح پرسشِ معروف تلقّی شود. آنچه دربارة شاه شجاع کرمانی نقل شده است که بعد از چهل سال نخفتن، یک شب در خواب به مراد و مطلوب خود رسید و بعد از آن، شاه «لاجرم یک ذرّه از خواب خویش به بیداریِ همه عالم» نداد (عطار نیشابوری، 1398، ج 1: 387)، مؤیّدی بر همین امر است. و) سرانجام، وضعیّت روحی و روانی بینندة خواب و احیاناً عارف، ناخودآگاه فردی و جمعی، تجربههای عرفانی، احساسات و عواطف و آرزوها، باورها و خواستهها، آموزههای تربیتیِ پیر و مراد، پسزمینههای ذهنی و بخشی از فعالیتهای بیداری، در نوع و کیفیّت خوابِ پرسشگر، تأثیرگذاراست.
4ـ دلایل طرح پرسش «خدای ـ تعالی ـ با تو چه کرد؟» در خواب تأمّل در خوابهای منقول در مهمترین متون عرفانی نشان میدهد که خوابی که در آن، راوی و شخصِ درگذشته با سؤالِ «خداوند با تو چه کرد؟» روبهرو میشود، بسامد فراوان دارد و دستِکم چند حکایتِ متون منثور عرفانی به این بُنمایه و پرسش اساسی اختصاص دارد. برای نمونه کل خوابها و رویاهای بهکاررفته در تذکرةالأولیا، ۱۳۹ حکایت است که خوابهایی با محوریّت جهان آخرت، با ۳۵ حکایت و حدود بیست و چهار درصد، بیشترین بسامد و تقریباً یکچهارم از خوابهای کتاب را به خود اختصاص داده است (نجفی و علیرضایی، 1398: 265‑269). این درحالی است که در میان رویاهای متون عرفانی، خوابهایی با محوریّت دیدار با حق و دیدار و گفتوگو با پیامبر (ص)، امامان، انبیا، فرشتگان و بزرگان ادیان و مذاهب نیز وجود دارد؛ اما آنچه دغدغه و نگرانی ذهنی صوفی به شمار میآید، واکنش خداوند و چگونگی پاداش یا کیفر او به افراد بوده است که بارها در خواب، به طرح سؤال رایج میانجامیده است. حال باید دید دلایل طرح این پرسش در متون عرفانی چیست و چرا عارف و عامی به آگاهی از عالم آخرت، این همه توجه داشتهاند؟ در پاسخ میتوان به شش نکتة زیر اشاره کرد: 1) نخست کنجکاوی هرکسی است که به معاد و جهان آخرت باور دارد و درنتیجه میخواهد از سرنوشت خود پس از مرگ مطلّع شود. به گفتة شبلی «همة عالم موقوفاند تا او با ایشان چه خواهد کرد؟» (سمعانی، 1389: 200). بدون شک در این میان، کنجکاوی عارف و کسی که در شریعت و طریقت کمالی داشته است، بیش از دیگران است؛ زیرا میخواهد از سرانجام آن همه عبادت و ریاضت باخبر شود و اینکه بداند شریعتورزی او چه نتیجهای برای وی به همراه داشته است. 2) دلیل دوم، نگرانی و ترسی است که عارف از سوءخاتمت و بدسرانجامی خویش دارد و اینکه ممکن است هفتاد سال مجاهدت و ریاضت شخص به یک تار موی نیرزد و راه به جایی نبرد. فاصلة «ایمان و کفر»، «مسجد و میخانه»، «صومعه و دیر» و سرانجام «شیخی و خوکبانی» بسیار ناچیز و پیشبینینشدنی است؛ احمق زاهدی که از «بازیِ غیرت» ایمن شود و نداند که «ره از صومعه تا دیر مغان این همه نیست» (حافظ، 1385: 73). این ترس و نگرانی از بدعاقبتی ـ که نمونههایی از آن در حکایتهای متون عرفانی آمده است ـ 4 درواقع انگیزة عارف بزرگی مانند سهل بن عبدالله تستری شده است که در خواب از سیصد پیامبر بپرسد که «خوفناکترین چیز در دنیا که شما از آن بیشتر ترسیدید چه بود؟ گفتند: سوءالخاتمه» (عطار نیشابوری، 1398: 315). بیشک، عارفی که بیش از دیگران به مجاهده و عبادت پرداخته است و انتظار دارد که ریاضتهایش بیپاسخ نماند، از سوءخاتمت نگرانتر است و همچون جنید بغدادی میترسد که هفتادساله عبادت و طاعت خود را ببیند که از هوا به یک تار موی آویخته و بادی درآمده است و او را میجنباند و نمیداند که «بادِ قطعیت است و یا بادِ وصلت؟» (همان: 465). 3) سومین دلیل طرح مکرّر پرسش «خداوند با تو چه کرد؟»، اعتقاد به بصیر و ناقدبودن پروردگار است و اینکه ذرّهذرّة اعمال و «مثقال خیر و شر» را نیز حساب میکند و در صورت لزوم از علّت آن میپرسد؛ چنانکه ابوعلی دقّاق پس از وفات و در جواب سؤال مشهور گفت: «هرچه کرده بودم بد و نیک بر من جمله کرد به ذرّهذرّه، پس کوهکوه درگذاشت» (همان: 717). به اعتقاد عارفان، خداوند بصیر و ناقد که به ذرّهذرّة اعمالِ بندگان آگاه است و اگر بخواهد به عدل خویش رفتار کند و ریز اعمال و نیّات را هم به شمار بیاورد، نتیجهای جز شرمساری و عذاب برای بنده باقی نمیماند. 4) دلیل چهارم که بهنوعی با دلیل قبلی در ارتباط است، دیدگاه رایج «اشعریگری» صوفیان است که در عین حال که به عدالت و ذرّهبینی خداوند در سنجش اعمال معتقدند، به فضل و کَرَم و «رحمت بیعلّت» او نیز امیدوارند و با کریمان کارها را دشوار نمییابند. مطابق این دیدگاه، اگر خداوند به «عدل» خویش رفتار کند، احدی آمرزیده و وارد بهشت نخواهد شد و اگر با «فضل و کَرَم» 5 خویش داوری کند، رحمتِ بیدریغش شامل همگان، ازجمله عاصیان و گناهکاران، نیز میشود. عارفان نیز که از یکسو، «ترسِ دمِ خاتمت» دارند، تنها به کرم خداوند، در مقابل عدل او، امیدوارند و به گفتة حسنِ عصامِ شیبانی که پس از مرگ خویش گفت: «از کریم چه آید مگر کرم؟» (قشیری، 1374: 706) چنین فضل و کرمی اگرچه ممکن است در ابتدا محاسبهگر باشد و باریک و سخت بگیرد، درنهایت منّت مینهد و آزاد میکند (همان: 707؛ همچنین غزالی، 1392، ج 4: 900). 5) پنجمین دلیل طرحِ پرسش معروف در متون عرفانی، جنبة آموزندگی و تعلیمی سخنان راوی در پاسخ به پرسشگر و دیگرانی است که حکایت خواب و واکنش خداوند به راوی را از نظر میگذرانند. وقتی عارف، مرید، عامی و حتی عاصی از حال شخصِ وفاتیافته و رفتار انجامشده با او در عالم برزخ جویا میشود، بدون تردید، پاسخ راوی باعث تغییر در شخصیت و رفتار او خواهد شد و چهبسا به توبة شخص منظور بینجامد. ارزشمندی و کارآمدی صفات و خصلتهایی مانند زهد و ورَع، حُسن ظن به خداوند، طهارت و پاکی، کفّ نفس و زندگانی همراه با زهد و ریاضت، نیّت نیکو، صداقت در محبّت، دوستی درویشان و خدمت به خلق، تنها برخی از آموزههایی است که در گفتوگوی میان پرسشگر و راوی حاصل میشود که در بخش «دلایل آمرزش» بهتفصیل به این موضوع پرداخته میشود. 6) به نظر میرسد گاهی، توجیهات و جانبداریهای ایدئولوژیک و اختلافات فرقهای و اثبات عقیدة خود و در مقابل، انکار اعتقاد دیگری، دلیل دیگری برای طرح پرسش معروفِ «خدای با تو چه کرد؟» باشد. برای نمونه، بحث حدوث و قِدم قرآن کریم، که از همان صدر اسلام در میان مسلمانان رواج داشته است و قائلبودن به یکی از دو صفت قرآن، چهبسا زمینهساز اختلافات و جنگها و کشتههای فراوانی در طول تاریخ بوده است؛ همین خود بهتنهایی عامل شکلگیری حکایتهایی در این زمینه شده است و البته همیشه کفّه به نفع دیدگاه رایج، یعنی صوفیان اشعریمسلکی سنگین بوده است که به قِدم قرآن قائل بودهاند. برای نمونه از محمد بن خُزَیمه نقل شده است که احمد حنبل را پس از مرگ در خواب دیده که بهسوی دارالسّلام (بهشت) درحال حرکت بوده و در پاسخ به سؤال مشهور گفته است: خداوند مرا بیامرزید و تاج بر سر من نهاد و گفت: یا احمد! این برای آن است که گفتی قرآن ناآفریده [قدیم] است (عطار نیشابوی، 1398: 257 و 258)؛ یا حکایت خالد بن عبدالله قسری که جعد بن درهم را در روز عید قربان، بهدلیل عقیده به حدوث قرآن ذبح کرد و وقتی از حالِ خالد پس از مرگش جویا شدند، گفت: «گناه بسیار داشتم. حق تعالی بر من ببخشود و گفت گناه تو در کار اعتقاد تو کردم و قربانکردن مبتدع از تو بهر آن قربان مقبولتر داشتم و به رحمت کردم» (خاتمیپور، 1389، ج 1: 596 و 597). پرواضح است که روایتگر این نوع حکایات ایدئولوژیک، بیش و پیش از اینکه یکی از دغدغههای پنج دلیل پیشگفته را داشته باشد، بهلحاظ عقیدتی، در اثبات اعتقاد خود و گروه و فرقة تأییدشدة خود میکوشیده است.
5ـ شخصیّتهای خطابشدة گزارة خدای ـ تعالی ـ با تو چه کرد؟ از مجموع هجده کتاب منثور عرفانی درکل، هفتاد و پنج شخصیت دیده میشود که در خواب خطاب قرار گرفته و کوتاه یا بلند به پرسش مشهور پاسخ دادهاند. تفکیک و طبقهبندی این شخصیتها ـ که البته عارفان مشهور بیشترین بسامد را به خود اختصاص دادهاند ـ به شرح ذیل است (در همة شواهد، نام اشخاص بهترتیب حروف الفبایی است): الف) عارفان مشهور (31 نفر): ابراهیم ادهم؛ ابراهیم خوّاص؛ ابواسحاق کازرونی؛ ابوبکر ورّاق؛ ابوسعید ابوالخیر؛ ابوسلیمان دارانی؛ ابوسهل صُعلوکی؛ ابوالحسن خرقانی؛ ابوالقاسم نصرآبادی؛ ابوعلی دقّاق؛ ابوعلی رودباری؛ بایزید بسطامی؛ بِشر حافی؛ جنید بغدادی؛ حبیب عَجمی؛ حسن بصری؛ خیر نسّاج؛ داود طایی؛ ذوالنّون مصری؛ رابعة عدَویه؛ سفیان ثوری؛ شبلی؛ عبدالله مبارک؛ فتح موصلی؛ فضیل عیاض؛ مالک دینار؛ معروف کرخی؛ مُمشاد دینوری؛ منصور حلاّج؛ یحییبن معاذ رازی؛ یوسفبنالحسین. ب) عارفان و بزرگان کمتر شناختهشده (8 نفر): ابایحیی الرملی؛ ابوسهل زُجاجی؛ حسنِ عصامِ شیبانی؛ متمم دورقی؛ محمد بن سمّاک؛ منصور عمّار؛ ورقاءبن بشر؛ یحیی عمّار. پ) پارسایان و زُهّاد (6 نفر): ابومَیسره (م. 63 و از اصحاب عبدالله بن مسعود)؛ بشر بن منصور؛ سعید بن السائب الطائفی (م. 171 و از زهّاد و رواتِ حدیث)؛ عُتبهالغلام؛ عطاء سُلمی؛ مسلم بشار. ت) پیشوایان اهل سنّت (5 نفر): ابوبکر؛ احمد حنبل؛ شافعی؛ عُمر؛ مالک بن اَنَس. ث) قاریان و حافظان (4 نفر): ابراهیم صائغ؛ ربعی بن حِراش یا خراش؛ کسائی؛ یزید نحوی. ج) امیران (2 نفر): خالد بن عبدالله؛ عمر بن عبدالعزیز. چ) قاتلان و گناهکاران (5 نفر): جوانی با بسیار گناه؛ سبوکشِ شهر بصره؛ عاصی و گناهکار؛ قاتلی که به ناحق کسی را کشته بود؛ باز مردِ قتّال. ح) افراد مجهولالهویّه و ناشناخته (10 نفر): جوانی غرقشده در دریا؛ رفیق موافق ذوالنون مصری؛ عبدالرحمن نفّاخی؛ عجوزه؛ فقیر؛ کنیزک؛ مرید ابومحمد جُریری؛ منصور بن دکین؛ یکی از عارفان و یکی از بزرگان. خ) متفرّقه (4 نفر): جاحظ؛ زُبیده (همسر هارونالرشید)؛ فرزَدق؛ مجنون. تأمّل در شخصیتهای ذکرشده نشان میدهد که بهدلیل حساسیّت جهان پس از مرگ و اهمیّت سرنوشت، طیف گستردهای از اشخاص با پرسش «خداوند با تو چه کرد؟» روبهرو میشوند: عارف، پارسا و زاهد، محدّث، پیشوای دینی، قاری و حافظ، مرید و مصاحب، امیر، کنیز و فقیر، شاعر و عاشق و حتی گناهکار. هرچه تنوّع افراد ازنظر شخصیّتی و سِنخ روانی بیشتر باشد، پاسخهای آنها به پرسش یادشده متنوّعتر و مختلفتر است؛ البته دلایل آنان برای آمرزش یا عذاب خداوند و همچنین ذکر جزئیات رحمت و عتاب، عبرتآموزتر و شایستة توجه جدّیتری است. با این همه، «عارفان مشهور» در همة متون عرفانی، بیشترین بسامد را در رویارویی با سؤال مطرحشده دارند و این فراوانی تکرار با توجه به دلایل پیشگفته در بخش دوم مقاله، کاملاً طبیعی و توجیهپذیر است.
6ـ آمرزش و رحمت الهی برای شخصیّتهای مدّنظر و دلایل آن با مروری به طرح سؤال «خدای ـ تعالی ـ با تو چه کرد؟» در متون عرفانی و پاسخ راوی به این پرسش، درمییابیم که بیشتر افراد با دلایل مختلف، مشمول لطف و رحمت الهی قرار گرفتهاند و فراوانی آمرزش خداوند بسیار بیشتر از عذاب و عتاب اوست؛ بهگونهای که در مطالعة آماری ما در مقابل پنجاه و یک آمرزش خداوند، تنها نُه عذاب و گرفتاری در دوزخ دیده میشود؛ از این نُه گزارش هم برخی نه عذاب و آتش دوزخ، بلکه عتاب و بهنوعی لطف آلوده به قهر خداوند نسبتبه راوی است. لطف و رحمت خداوند و به عبارت دقیقتر، «فضل و کَرَم» او نهتنها عارفان مشهور و پارسایان گمنام و قاریان را در برمیگیرد، بلکه شامل حال عامی و امیر و گناهکار و قاتل هم شده است و «رحمتِ بیعلّت» او مایة شگفتی و دلگرمی دیگران میشود. شمولِ رحمت خداوند در متون عرفانی و نیکسرانجامی و حُسنعاقبت رقمخورده برای اشخاص، امری است که بارها در چنین متونی دیده میشود. آنچه در این میان مهم است و تاکنون کمتر به آن توجه شده است، دلایل آمرزش اشخاص مختلف است و اینکه شنیدن و دریافتن این دلایل، هدف پرسشگر از طرح سؤال معروف بوده است؛ زیرا گاه آگاهی از دلیل رحمت خداوند نسبتبه راوی، سبب تغییر در شخصیّت و زیستجهان پرسشگر و دیگران میشده است و چهبسا ذهنیّت و منظومة فکری عرفانی آنان را نسبتبه مرگ و حساب و کتاب و احیاناً خدای قهّار و جبّار بهشدّت تحت تأثیر قرار داده و تلطیف میکرده است. در ذیل، فهرستوار به مهمترین این دلایل اشاره میشود: 1) کَرَم و فضل حق تعالی که اساسیترین دلیل رحمت خداوند از دید عارفان قائل به اشعریگری است و سبب آمرزش بسیاری ازجمله پسر ابوسعید خرّاز (خاتمیپور، 1389، ج 1: 204)، عُمر، خلیفة دوم (راشدینیا، 1394: 167) و مسلم بشار (رجائی، 1354: 381) شده است. درواقع این لطف و «رحمتِ بیعلّت» خداوند، سبب میشود که برای «دادِ او را قابلیّت، شرط» نباشد؛ بلکه شرطِ قابلیّت، داد او باشد 6 و مجرمان و گناهکارانی مانند «مردِ سبوکش شهر بصره» را امیدوار کند که هفتاد سال عمر خویش را در سبوکشی بگذاشت و یک روز قدمی بر طاعت برنداشت؛ که چون او را در خاک نهادند، «ملک جلّ جلاله ندا کرد که بندة من! مرا به طاعت مطیعان نیاز نیست و از معصیت عاصیان زیانی نه. خزینة رحمت من ازبهر چون تو مفلسی است. من بر تو بخشیدم و رحمت کردم تا جهانیان بدانند که رحمت من به علّت نیست» (خاتمیپور، 1389، ج 1: 428، 429). 2) حُسن ظن به خداوند که سبب آمرزش مالک دینار (عطار نیشابوری، 1398: 53) و ابوسهل صُعلوکی شد (قشیری، 1374: 708). 3) اظهار نیاز و فقر و افلاس به درگاه خداوند؛ زیرا خداوند، غنیّ مطلق است و تنها چیزی که در درگاه او یافت نمیشود، فقر و بیچارگی است (خرکوشی، 1999: 555؛ همچنین خاتمیپور، 1389، ج 1: 428). 4) فراموشنکردن حق و چالش رابعه عَدویه با خداوند در این زمینه و پاسخی که به نکیر و منکر داد که «الهی با چندین هزار هزار خلق، پیرزن ضعیف را فراموش نکردی. من که در همة جهان جز تو کس ندارم، هرگزت فراموش کنم تا کسی را فرستی که خدای تو کیست؟» (عطار نیشابوری، 1398: 90). 5) حُبّ خداوند واحد و در کنار آن برّ و نیکی به والد که بایزید را به دوست رساند (رجائی، 1354: 230). 6) خوف از خداوند و گریستن زیاد از بیم او؛ چنانکه خوف سبب بخشش گناهان عمر بن عبدالعزیز شد (خاتمیپور، 1389، ج 1: 121 و 122) و گریستن فراوان نجاتِ فتح موصلی و ورقاء بن بشر را درپی داشت (عطار نیشابوری، 1398: 351 و غزالی، 1392، ج 4: 902). 7) اندوه همیشگی در دنیا، چنانکه عطاء سلمی را به راحت و شادی ابدی رسانید (قشیری، 1374: 716). 8) ثنای خداوند در مجالس و صلوات و رسول (ص) و نصیحت خلق که سبب نجات منصور عمّار شد (عطار نیشابوری، 1398: 421 و 422؛ قشیری، 1374: 49؛ جامی، 1375: 60). 9) دعوت خلق به خداوند و عبادت او و به کار بستن نهایت جهد و تلاش در این راه که بخشش یوسف بن الحسین رازی را درپی داشت (جامی، 1375: 97). 10) عمل معروف کرخی به پند و توصیة ابنسمّاک که گفت: «هرکه با خدای تعالی گردد به دل، خدای عزّوجل به رحمت با او گردد و همة خلق را با او گرداند» (عطار نیشابوری، 1398: 333 و 334؛ قشیری، 1374: 29). 11) زهد و وَرع در دنیا و از دنیا تنها به خرقهای اکتفاکردن که بارزترین شخصیّت این صفت، سفیان ثوری است که وارد بهشت شد و از این درخت به آن درخت میپرید (ابینعیم اصفهانی، 2001، ج 6: 334؛ عطار نیشابوری، 1398: 226). 12) گزاردن دو رکعت نماز در دلِ شب همراه با اشکِ اشتیاق و دلِ شکسته که رستگاری جنید را درپی داشت (خرکوشی، 1999: 555؛ ابینعیم اصفهانی، 1974، ج 10: 257؛ غزالی، 1392، ج 4: 899 و 900). 13) با وضو و طهارت از دنیا رفتنِ ابراهیم خوّاص و اکرام فراوان خداوند در حق او؛ زیرا «پاکان را در این درگاه، محل و مرتبهای عظیم است» (عطار نیشابوری، 1398: 661). 14) بر زبان آوردن فراوان کلمة طیّبة «لاالهالاالله» و بهشتیشدن ابوبکر صدّیق و زبیده (غزالی، 1292، ج 4: 897؛ خرکوشی، 1999: 55). 15) توحید هفتادساله و عذر به زبان و برکت همنشینی با حسن بصری که با وجود طعنة خلق به «فرزدق» و خوارداشتِ فراوان او، به آمرزش گناهان وی انجامید (رجائی، 1354: 103، 104). 16) تدبّر فراوان در قرآن که سبب بهشتیشدن ابراهیم صائغ (م. 131: فقیه و محدّث) و یزید نحوی (م. 131: قاری و محدّث) شد (خاتمیپور، 1389، ج 1: 592). 17) حفظ قرآن و قرائت و عملکردن به دستورات آن که کسائی را (م. 189، لغوی و یکی از قرّاء سبعه) اهل بهشت کرد و سبب زیادتی کرامت خداوند در حق وی شد (همان: 592). 18) قائل به قِدم و غیرمخلوق بودن قرآن که سبب شد احمد حنبل با تاج و نعلین زرّین وارد بهشت شود (رجائی، 1354: 373؛ عطار نیشابوری، 1398: 257، 258)؛ چنانکه همین عقیده، بخشش خالد را درپی داشت (خاتمیپور، 1389، ج 1: 596 و 597). 19) نوشتنِ دعای مشهور «یا هَادی المُضِلّین و یا راحِم المُذنِبین و یا مُقیل عَثَرات العاثرین...» 7 بر دیوار خانه و تکرار هرروزة آن و آمرزش عُتبهالغلام (ابینعیم اصفهانی، 1974، ج 6: 238). 20) ایستادن در درگاه مسجد و تعظیم خانة خداوند که بارِ گرانِ جوانِ بسیار گناه را سبک کرد و خداوند او را بر سیرت صالحان محشور کرد (خاتمیپور، 1389، ج 1: 147). 21) نیّت نیکوی زبیده 8 که باعث آمرزش وی شد؛ نه نفقة بسیار در راه مکّه (قشیری، 1374: 717). 22) سجده بر ریگ تفتیده و داغ، وقتی که زبیده به یکی از آیات سجده در قرآن کریم رسید و قبول آن سجده و درنتیجه، مغفرت حق (نخشبی، 1358: 156). 23) خوداتّهامی و به حساب نیاوردن اعمال و کردار و فریفتهنشدن به ظنّ پارسایی دیگران در حق خویش که سبب شد خداوند با بهترین خطاب، سعید بن السائب را خطاب قرار دهد و به او بگوید: «غَفرتُ ذَنبکَ بِما استَحقَرتَ نفسَک بَین یَدی» (خاتمیپور، 1389، ج 1: 400 و 401). 24) صداقت در عاشقی که خداوند بهواسطة این صفت، معاملتِ مجنون را بر همة مدّعیان حجّت قرار داد و هر نفسی که در عشق لیلی زده بود، بهمثابة عبادت انگاشت (همان: 109 و غزالی، 1392، ج 4: 900). 25) صحیفهای که نام مسلمانان و توبهکنندگان و زیارتکنندگانِ ابواسحاق کازرونی بر روی آن نوشته شده بود و دفنکردن صحیفه با وی در لحد و رحمت خداوند به حرمت آن اسامی (کازرونی، 1358: 379). 26) مناعت طبع و دست دراز نکردن نزد سفلگان و بخیلان دنیایی، با وجود تحمّل ذُلّ و رنج فراوان از ایشان که آمرزش خداوند را نصیب رفیق و مصاحب فقیر ذوالنون مصری کرد (هجویری، 1389: 527، 528). 27) بار عیال کشیدن و تن در رنج دبّه و زنبیلدادن (کنایه از مؤونت و هزینههای زندگی) که نواخت و خلعت و اکرام حق را برای محمد بن سمّاک به ارمغان آورد (عطار نیشابوری، 1398: 286). 28) دوستیِ درویشان و وامگرفتن از توانگران و بخشیدن به درویشان که آمرزش بایزید بسطامی و معروف کرخی را درپی داشت. جالب اینکه در حکایت بایزید، خداوند پس از آمرزش او، به وی عتاب میکند که چرا همة مال رویِ زمین را وام نگرفت و به درویشان نداد تا خداوند، خود، آن وامها را ادا کند (رجائی، 1354: 405؛ قشیری، 1375: 29). 29) روزهگشودن و نوشیدن از آبِ سقّایی که ندا در داده بود: «رحمتِ خدای بر آن کس باد که از این آب من بخورد»؛ که معروف کرخی را «در کار دعای آن سقّا کرد و بیامرزید» (عطار نیشابوری، 1398: 333). 30) اخلاصِ بیریا در برداشتن سنگ از راه خلق که مردم را از آن رنج میرسید 9 و دریافتن منصور بن دکین، رحمت خداوندِ «غفورِ رحیم» را بعد از اینکه پس از مرگ، خداوند را عادلی سختگیر بر خصمان یافت و حجهای فراوان، صدقهها و عبادات فراوان او بهسبب بیاخلاصی هیچکدام مقبول درگاه الهی واقع نشد (رجائی، 1354: 25، 26؛ خاتمیپور، 1389، ج 1: 425). 31) به دیدار زندانیان رفتن و لطف و ترحّم به آنها و سپس گفتوگو و مجادله با خداوند که دنیا نیز زندان مؤمن است و از این زندان «چه آرند جز جامة چرکناک و موی مالیده و صدهزار چرنده در جامه اوفتاده»؛ که رحمت و بخشایش الهی را شامل حال یحیی بن معاذ رازی کرد (ناشناس، 1357: 184، 185). 32) گاه نوعی جدال با خداوند و اعتراض به درگاه او سبب آمرزش راوی میشود؛ همچون عجوزهای عراقیّهنام در نیشابور که وقتی پس از مرگ به او گفتند چه آوردی؟ پاسخ داد: «آه! همة عمر مرا به این در حوالت کردند که خدا دهاد! اکنون میگویند چه آوردی؟ گفت: راست میگوید؛ از وی باز شوید» (انصاری، 1362: 107). 33) پاسخدادن به مسئلهها و شبهاتی که زالان (پیرزنان) از صُعلوکی پرسیدند، سبب آموزش وی شد و هیچکدام از حالها و اذواق عرفانی او به کار نیامد (قشیری، 1374: 713). 34) درنیامیختن جِد با هزل که آمرزش یوسف بن الحسین را درپی داشت (خرکوشی، 1999: 551). 35) محبوبیّت فراوان بِشر حافی نزد خداوند هنگام نزع روانِ او که سبب آمرزش وی شد (همان: 557). 36) خوششدن وقتِ ولیای از اولیای حق در مجلس وعظی که یحیی عمّار (امام هرات و استاد خواجه عبدالله انصاری) خداوند را میستود، آمرزش یحیی را درپی داشت (عطار نیشابوری، 1398: 5). 37) برکات یک نظر حبیب عجمی برای مرد خونی (قاتل) که پس از مرگ، وی را با حلّة سبز درحال طواف در بهشت دیدند (همان: 66). 38) نمازنگزاردنِ ایّوب سختیانی بر جنازة شخصِ عاصی و رحمت خداوند برای او و پیام طعنهآمیز خداوند به ایّوب که: «اگر خزینههای رحمت خدای بر دست شما بودی، کسی را ذرّهای نصیب نبودی» (قشیری، 1374: 711). 39) به غایت رسیدن ناامیدی شبلی از رحمت خداوند و یکباره بعد از نومیدی کامل، شمول رحمت خداوند در حقّ او (غزالی، 1392، ج 4: 900). با تأمّل در نمونهها و دلایل پیشگفته، میتوان نتایج تأملبرانگیزی برداشت کرد؛ از آن جمله است: الف) در برخی از حکایتها، دلیل یا دلایل آموزش خداوند ذکر نشده و حکایت، تنها به کلیّتی از زبان راوی مبنی بر رحمت الهی بسنده کرده است. علّت اینکه ما نیز در این پژوهش، از پنجاه و یک حکایت آماری خود، به نقل سی و نه حکایت پرداختیم، دقیقاً همین نکته است و فاصلة این دو عدد را حکایاتی پر میکند که هیچ دلیلی برای آمرزش در آنها ذکر نشده است. ب) بسامدهای آماری حکایات پژوهش حاضر نشان میدهد که موضوع آمرزش و رحمت الهی بیش از پنج برابر عذاب و عتاب اوست؛ حتی دربارة افراد عادی، امیران، گناهکاران، مجرمان و قاتلان. این فراوانی رحمت خداوند در مقابل عذاب او، بهجز روانشناسی شخصیّت عارف و دیگران، میتواند در آیات و احادیث فراوانی ریشه داشته باشد که به رحمت واسعة الهی اشاره میکنند؛ مانند «کَتَبَ رَبُّکُم عَلَی نَفسِهِ الرَّحمَه» (انعام: 54)، «وَ ربُّکَ الغَفورُ ذوالرّحمَه» (کهف: 58) و یا حدیث: «سَبقَت رَحمتی غَضَبی» (غزالی، 1375، ج 1: 50). ابنعربی هم رحمت عام خداوند را آنچنان نامتناهی دانسته است که حتی غضب الهی نیز از آن صادر میشود (بیتا، ج 4: 200). پ) حکایات استناد ما نشان میدهد که اگرچه عام و خاص به پرسش متداولِ «خداوند با تو چه کرد؟» بسیار توجه داشتهاند، اما دربارة عارفان باید گفت آنها از مرگ هراسی نداشتهاند و حتی مشتاقانه و بیصبرانه منتظر قالب تهیکردن و رسیدن به عالم وحدت بودهاند؛ چنانکه در خوابی به عبدالله بن منازل الهام شد که آماده باشد که یک سال دیگر خواهد مُرد. عبدالله گفت: «آن وعدهای مدید است و مدّتی بعید. که طاقت دارد که سالی دیگر انتظار کند؟» (عطار نیشابوری، 1398: 589). همچنین خوشحالی فراوان و خندیدن عبدالله مبارک هنگام مرگ و نزدیکشدن بدان کس که بدو امید میورزیده، از همین مقوله است (خانقاهی، 1374: 151). ت) بسامد بسیار پرسشِ معروف در میان زاهدان و پارسایان و عارفان و کنجکاوی آنها نسبتبه عالم پس از مرگ نشان میدهد که «اهل ایمان» بیشتر از دیگران، در خوفِ دمِ خاتمتاند 10 و «چو بید بر سر ایمان خویش» میلرزیدهاند تا عاقبت بهخیر شوند. ث) آمرزش مجرمان و گناهکاران از یکسو و عتاب گهگاهی خداوند در حق پارسایان ازسوی دیگر، نشان میدهد که:
ث) در بسیاری اوقات، دلایل رحمت و آمرزش خداوند، نه ریاضتها و عبادتهای طاقتفرسای عارفانه، بلکه اعمال و رفتارهایی است که اساساً به چشم نمیآید و عارف و عامی، هیچ انتظاری ندارد که چنان عمل و کرداری، روزی به کار او بیاید. مرور بسیاری از دلایل آمرزش نشان میدهد که گویی خداوند بهدنبال کوچکترین بهانه برای بخشش افراد است؛ زیرا:
ج) درونمایة بسیاری از حکایات و دلایلی که به نجات و رستگاری راوی انجامیده است، نشان میدهد که اساسیترین عامل آمرزش خداوند، یکی اخلاص و صداقتی است که شخص چاشنی عمل خویش میکند؛ البته فریفتهنشدن به عمل خویش و پرهیز از هرگونه کبر و خودپرستی، تقویتکنندة صدق و اخلاص است. دوم خدمت به خلق و درویشان که در رفتار بسیاری از اهل سلوک، ازجمله بایزید بسطامی و معروف کرخی دیده میشود (برای اطلاع بیشتر رک. ذوالفقاری، 1384: 63‑78). چ) گاهی پاسخ به پرسش مشهور، با روانشناسی شخصیّت عارف و سِنخ روانی و زیستجهان او مطابقت میکند و نشان میدهد که حشر عارف و عامی، دقیقاً مطابق سیرتی است که در این دنیا بر او غالب بوده است؛ 11 مثل پاسخی که ابوسعید در جواب سؤال صُعلوکی میدهد که «کار پارهای آسانتر از آن است که گمان خلق است» (عطار نیشابوری، 1398: 923). این پاسخ ابوسعید با روانشناسی شخصیّت او و تسامح و تساهل نقلشده از او در حکایات، کاملاً مطابقت دارد. نمونة دیگر، حالت بایزید بسطامی است که درجات بهشت را یکی پس از دیگری میپیمود و این توفیق خود را حاصل «عشق به خداوند» و همچنین «نیکی به پدر و مادر» میدانست (رجائی، 1354: 230)؛ چنانکه میدانیم بایزید از آن عارفانی است که بسیار به پدر و مادر و بهویژه مادر خویش، احترام میگذاشته است. ح) گاه عملی که در ظاهر، خلاف شرع و عرف است و دینداران متعصّب و جزماندیش برنمیتابند، موجب نجات شخص میشود و نشان میدهد که گاه، اگر طاعتی از دست نیاید، گنهی باید کرد؛ 12 همچون روزهگشودن معروف کرخی در پاسخ به ندایِ سقّا. خ) گاه عارف، حساب و کتاب را بسیار آسانتر از تصوّر دیگران از عالم پس از مرگ میداند؛ مثل پاسخ بایزید بسطامی (عطار نیشابوری، 1398: 923)، ابوسهل زُجاجی (قشیری، 1374: 707)، ربعی بن خراش (کلابادی، 1371: 485، 486)، بِشر بن منصور (ابینعیم اصفهانی، 1974، ج 6: 241). البته برخی اوقات بسیار نادری هم، کار سختتر از پنداشت راوی است؛ مانند منصور بن دکین (خاتمیپور، 1389، ج 1: 425). البته در این اوقات نیز لطف و کرم خداوند درنهایت، بخشش و آمرزش درپی دارد. د) گاه موضع عارف در پاسخ به سؤال مدّنظر، مبهم است و دقیقاً نمیتوان فهمید که آیا منظور وی لطف و بخشش خداوند بوده است یا قهر و غضب او؛ مثل پاسخ جنید که گفت: «کار، نه به قیاس آن بود که ما دانستیم» (عطار نیشابوری، 1398: 466)؛ یا خیر نسّاج که در پاسخ به پرسش گفت: «مرا از این مپرسید؛ ولیکن از دنیای نحس شما برستم» (هجویری، 1389: 222) و یا بشر حافی که پاسخ داد: «همان کرد که مرا بایست» (ناشناس، 1357: 186). ذ) چانهزنی با نکیر و منکر و جواب سربالا در پاسخ به سؤال آنها مبنی بر اینکه «پروردگارت کیست؟» از دیگر نتایجی است که از حکایات به دست میآید؛ چنانکه در داستانهای رابعة عدَویه، بایزید، جنید و شبلی آمده است (بهترتیب رک. عطار نیشابوری، 1398: 90، 203، 466، 688). در این حکایات، عارفان مدّنظر، چنان با رندی و شجاعت، پاسخ نکیر و منکر را میدهند که آنها سرخورده و پشیمان به درگاه خداوند بازمیگردند. حتی گاه، عارف با خداوند مجادله میکند و به تعبیر عطار با نوعی «گستاخی» (1398: 719) با وی روبهرو میشود. نمونهای از آن در حکایت مربوطبه ابوالحسن خرقانی آمده است که وقتی خداوند، نامة اعمال به دست وی داد، ابوالحسن گفت: «مرا به نامه چه خوانی و چه مشغول کنی؟ تو خود پیش از آنکه کردم، دانستی که از من چه آید و من خود میدانم که از من چه آید؟» (همان: 733)؛ یا حکایت و اعتراض عجوزة نیشابور که پیش از این نقل شد. بیشک، مجادله و گستاخی عارف با خداوند، در نوع رابطة او با خداوند ریشه دارد؛ ارتباطی که براساس نظریة بوبر، از رابطة من ـ آن (شیءپنداری) و نگاه از بالا به پایین، به رابطة من ـ تو در نظام عرفانی، تغییر ماهیّت میدهد و شرایط را برای گفتوگو، مجادله و حتی گاه اعتراض فراهم میکند (برای اطلاع بیشتر رک. بالو و عباسی، 1394: 54، 61). ر) گاهی دلیلی که برای آمرزش و رحمت خداوند در حق شخصی ذکر میشود، خلاف عقل و عُرف و آموزههای خود عارفان است و به نظر میرسد افزودن چنین حکایاتی در متون عرفانی، دلایل ایدئولوژیک داشته باشد و شاید حاصل افزودن کاتب یا ناسخی با گرایشهای خاص ایدئولوژیکی باشد. برای نمونه حکایت خالد بن عبدالله است که پیش از این نقل شد. چنین نمونههایی اگر هم دلیلی ایدئولوژیک نداشته باشد، دستِکم نشانة تأکید راوی، مؤلّف یا کاتب بر نکتهای خاص یا بحثی کلامی ـ عقیدتی است و البتّه قبول چنین حکایاتی ـ با وجود ترسیم چهرة خداوند رحیم و بخشایشگر در متون عرفانی ـ بسیار دشوار و غیرمنطقی است. ز) گاهی بهصورت نادر به نظر میرسد راوی یا مؤلّف بیش از آنکه به محتوا و مضمون سخن توجه کند، با نگرشی فرمالیستی و به کمک «جادوی مجاورت» به چینش کلمات و عبارات حکایت میپردازد؛ مانند پاسخ ابوالقاسم نصرآبادی به سؤال مشهور که حق «با من عتابی نکرد چنانکه جبّاران و بزرگواران کنند؛ اما ندا کرد که ای ابوالقاسم! پس از وصال، انفصال؟ گفتم: نه یا ذوالجلال! لاجرم چون مرا در لحد نهادند، به احد رسیدم» (عطار نیشابوری، 1398: 858). انواع سجع و جادوی مجاورت میان عبارات «جبّاران و بزرگواران»، «وصال و انفصال و ذوالجلال»، و «لحد و احد»، نظر آدمی را بیش از درونمایة حکایت، به خود جلب میکند؛ زیرا تکرار هدفمند واجها و اصوات زبانی در القای معانی خاص، تأثیر شگرفی دارد (قویمی، 1383: 6؛ همچنین برای اطلاع بیشتر از جادوی مجاورت و تأثیر آن در شاهکارهای ادبی جهان رک. شفیعیکدکنی، 407‑422).
7ـ جزئیاتی افزونتر از آمرزش و رحمت و بهشت در حکایتهای منظور حکایات بررسیشده نشان میدهد که اشخاص و راویان مدّنظر، بهجز ورود در بهشت و خرامیدن در آن و از این درخت به آن درخت پریدن و جلوس در «بابالشمس» بهشت که مخصوص دوستان خداوند است (ناشناس، 1357: 183) و همچنین فرودآمدن در مقام «شمسین» که مخصوص شهیدان دریاست (همان: 185، 186)، به انعام و الطاف دیگر الهی نیز آراسته شدهاند و چهبسا که بهشت نقد در مقابل چنین الطافی، ذرّهای نیز به شمار نمیآمده است. نمونههای زیر تنها بخشی از الطاف الهی است که فراتر از نعمت بهشت و حور و قصور و غلمان و الوان، نصیب حال عارف میشود: گشودهشدنِ درهای آسمان بر روی حسن بصری، مالک دینار، داود طایی و ابوعلی رودباری (عطار نیشابوری، 1398: 45؛ قشیری، 1375: 712؛ همان؛ خاتمیپور، 1389، ج 1: 205)؛ خوشآمدگفتنِ خداوند به بشر حافی (خرکوشی، 1999: 555)؛ استقبال پیامبر از ذوالنّون مصری (هجویری، 1389: 154)، عبدالله مبارک و روزی دوبار به درگاه حق شتافتن (غزالی، 1392، ج 4: 900)؛ شافعی و رؤیت خداوند (عطار نیشابوری، 1398: 251)؛ رضایت حق از داود طایی (همان: 266)؛ منبرنهادن در ملکوت برای ابوعلی دقّاق (همان: 717)، سفیان ثوری و همنشینی با پیغمبران و صدّیقان و شهیدان و صالحان (ابینعیم اصفهانی، 1974، ج 6: 385)؛ همنشینی با «کرامالبَرَره» برای سفیان ثوری (همان، 2001، ج 6: 334)؛ سفیان ثوری و دیدن محمد (ص) و حزبش (همان)؛ همنشینی و مصاحبت حلاّج با خودِ خداوند در «مَقعد صِدق» (مستملیبخاری، 1363، ج 1: 87). دقّت در این جزئیات نشان میدهد که اولاً همنشینی و مصاحبت با خداوند و رضایت و خشنودی حق از بنده، بالاترین پاداش و برترین پاسخی است که به پرسش «خداوند با تو چه کرد؟» میتوان داد؛ بیجهت نیست که سی سال بهشت بر مُمشاد دینوری عرضه کردند و لحظهای هم در آن ننگریست (عطار نیشابوری، 1398: 665) و مرید ابومحمد جُریری هم که در مستیِ ارادت از دنیا رفته بود، از بهشت و همة نعمتهای آن اعراض کرد و گفت: «این جمله خدّام اویند و ملازم درگاه او باشند و مرا کار به اوست» (خاتمیپور، 1389، ج 1: 207)؛ دوم اینکه به نظر میرسد که ذکر جزئیاتِ فراتر از آمرزش و رحمت و بهشت در متون صوفیه هم خالی از موضعگیریهای ایدئولوژیک نباشد؛ چنانکه احمد حنبل ازآنروی که قرآن را ناآفریده و قدیم گفته بود، خداوند تاج بر سر وی نهاد و نعلین زرّین در پای او کرد (رجائی، 1354: 373)؛ دیگر آنکه بخشی از حوادث و جزئیات پس از مرگ راوی نشان میدهد که تداوم عادات و خصلتها و زیستجهان عارف در جهان آخرت و ادامة حیات با همان تیپ شخصیّتی و سنخ روانی دنیایی، لطف دیگری است که خداوند به راوی ـ عارف عطا میکند؛ برای نمونه، منبرنهادن در ملکوت برای دقّاق نیشابوری (عطار نیشابوری، 1398: 717) که تداوم زیستجهان و منظومة عرفانی دنیایی او به شمار میرود؛ عارفی است که در زمان حیات خود، در مجلسگویی و سخنوری، بیانی گرم و زبانی فصیح داشته است و پرشوری سخنان و مجالس او در نیشابور آن زمان، زبانزد عام و خاص بوده است و بهجز مردمان عادی، مشایخ، امیران و دیگر بزرگان صوفیه نیز در مجالس او حضور مییافتند (فارسی، 1384: 4).
8ـ دلایل عتاب و عذاب خداوند و نمونههایی از جزئیات عذاب همانطور که پیشتر ذکر شد، در جامعة آماری ما که برگرفته از حکایات هجده کتاب منثور عرفانی است، تنها نُه حکایت با مضمون عتاب یا عذاب خداوند ذکر شده و جالب است که از این نُه حکایت، تنها دو حکایت به عذاب الهی اختصاص دارد و از بقیه، پنج حکایت دربردارندة «عتاب» خداوند با راوی، یک حکایت زیانی است که به راوی رسیده و یک حکایت دیگر هم اندوهی است که وجود راوی را پُر کرده است. تأمّل در بسامد بسیار پایین عتاب و عذاب خداوند در برابر رحمت گسترده و خوان کَرَم او حقیقتاً شگفتآور است و پرسشگرانِ سؤال معروف را بیش از پیش به رحمت خداوند امیدوار کرده و از ترس و نگرانی و ذهنیّت خداوندِ تازیانه به دست میکاسته است. دلایلی که راوی در عتاب یا سرزنش و یا مؤاخذة خداوند قرار میگرفته، عبارت است از: ـ ترس بیش از اندازة بِشر حافی از خداوند و فراموشیِ صفتِ «کَرم» حق (خرکوشی، 1999: 557). ـ شرک و سهو بسیار ناچیز بایزید بسطامی در شب شیر که با نوشیدن مقداری شیر، شکمدرد گرفت و به سهو بر زبان آورد که «دوش شیر خوردم، شکمدرد خاست». خداوند به او عتاب کرد «یعنی جز از ما چیزی به کار است؟» (عطار نیشابوری، 1398: 204). ـ منصور عمّار و دعوت مردم به زهد و خود، عملنکردن (قشیری، 1374: 49). ـ سخن نادرست و نسنجیدة شبلی مبنی بر اینکه حسرتی بالاتر از بازماندن از بهشت نیست و پاسخ عتابآلود خداوند که «چه حسرت و زیانکاری بزرگتر از آنکه از دیدار من بازمانند و محجوب شوند» (عطار نیشابوری، 1398: 688‑689). ـ محدّث و حافظ قرآن و عدم معرفت او نسبتبه خداوند (انصاری، 1362: 590). ـ عُتبهالغلام و ابوعبدالله بزّاز و ابوعلی دقّاق و نگریستن بر چهرة کودکی امرد (بهترتیب عطار نیشابوری، 1398: 74، 716؛ خرکوشی، 1999: 551). ـ ابومَیسره و یارینکردن مظلومی که در دست ظالمی اسیر بود (خاتمیپور، 1389، ج 1: 320). ـ زیان و حسرت ابوسلیمان دارانی بهدلیل انگشتنمایبودن در میان اهل دین و اشارت مردمان (آفتِ شهرت و محبوبیت) (قشیری، 1374: 718). ـ اندوهگینی عبدالرّحمان نفّاخی بهدلیل فراموشی خداوند، با وجود نیکوییهای فراوانی که به خلق کرده بود (راشدینیا، 1394: 111، 112). بهجز دلایل، جزئیات مربوطبه عذاب و عتاب خداوند هم بسیار بهندرت در متون عرفانی ذکر شده و در جامعة آماری ما تنها چهار نمونه از این جزئیات آمده است؛ اول: حافظ قرآن و محشورشدن با رویی سیاه و جامهای تیره. دوم: عُتبهالغلام و ماری که نیمی از صورت او را گزید. سوم: دقّاق و غرق در عرق شرم شدن و فروافتادن گوشت از روی و چهارم: ابومَیسره و عقوبت با تازیانة آتشین. به نظر میرسد بهجز دلایل پیشگفته در عتاب و عذاب خداوند، در نگاهی شامل و کلّیتر، باورمندی شخصیّتهای مدّنظر به آیات و احادیث عذاب، بیتأثیر در نوع نگرش و نقل قول راوی در عالم پس از مرگ و اتّفاقات و دشواریهای عالم برزخ نبوده است؛ آیاتی مانند «إنّ اللهَ شدیدُ العِقاب» (انفال: 48 و تکرارشده در آیات متعدّد دیگر در قرآن کریم)، «وَ لَقَد ذَرَأنا لِجَهنّمَ کَثیراً مِنَ الجِنّ و الإنسِ» (اعراف: 179) و روایاتی مانند سخن حسن بصری که معتقد بود چگونه مؤمن محزون نباشد، درحالیکه مسلّم است وارد جهنّم میشود؛ اما معلوم نیست خارج شود (پاکتچی، 1390، ج 19: 89). همچنین تأمّل در برخی دلایل و جزئیات عذاب و عقوبتهایی مانند «زیان و حسرت و اندوه و عرقِ شرم»، نشان میدهد که عذاب روحانی، بسی شدیدتر و سوزندهتر از عذاب جسمانی است و این نکتهای است که در آموزههای آخرتشناسانة صوفیان نخستین، با تعبیرهایی مانند «جهنّم فراق، عذاب هجر، دوزخ حجاب و ذلّ حجاب» بسیار دیده میشود؛ 13 زیرا به باور آنان، جهنم نه مکانی برای مجازات، بلکه به معنای جدایی از حضور خداوند است و در مقابل، بهشت نه فقط جایگاه لذایذ و مشتهیات جسمانی، بلکه به معنای شهود محبوب و وحدت با اوست (برای اطلاع بیشتر رک. ارسنجانی، 1390، ج 19: 98‑102). شیخالرئیس هم یک جا به این موضوع اشاره کرده و گفته است: همانطور که لذّات عقلی به مراتب برتر از لذّات حسّی است، آلام و دردهای عقلی نیز بسیار قویتر از دردهای حسّی است و الم و آتش روحانی، فوق آتش جسمانی است: «و هو َالَم النّار الروحانّیه فوق الم النّار الجسمانیه»؛ اما تا وقتی که نفس به بدن تعلّق دارد، بهسبب شواغل و موانع، این حالت را درک نمیکند (ابنسینا، 1363: 426 و 427).
شکلها و نمودارهای آماری
شکل شمارة 1: شخصیّتهای خطاب پرسش «خدای ـ تعالی ـ با تو چه کرد؟»
شکل شمارة 2: بسامد آمرزش و رحمت در مقابل عتاب و عذاب
شکل شمارة 3: دلایل آمرزش و رحمت در مقابل عتاب و عذاب
مقایسة شکلهای شمارة دو و سه نشان میدهد که آمرزش و رحمت خداوند، همهجا هم دلیل یا عامل خاصی نداشته است؛ بلکه گاه خداوند، بیعلّت و سبب میبخشد و رحمتش، هر شیء و پدیدهای را فرامیگیرد. اما هر نُه نمونة عذاب و عتاب خداوند، دلیل خاص خودش را دارد؛ به عبارتی، عذاب بدون دلیل و بیتقصیر بنده امکانپذیر نیست؛ اما رحمتِ بیبهانه و بیدلیل در چارچوب کَرم الهی مطلوب و ممکن است.
9ـ نتیجهگیری خوشعاقبتی و یا سوءخاتمت و چگونگی رفتار حق با بنده پس از مرگ، همواره یکی از دغدغههای انسان باورمند به معاد و جهان آخرت، بهویژه عارفان و پارسایان است. آیا خداوند با «عدل» خود و احتساب ذرّهذرّة اعمال نیک و بد با شخص رفتار خواهد کرد و یا با «فضل» خویش و چشمپوشی از غفلتها و سهلانگاریها، رحمت ویژة خویش را نصیب بنده میکند؟ این دغدغه و تاحدّی نگرانی و بیم در پرسش متداولِ «خدای ـ تعالی ـ با تو چه کرد؟» در متون عرفانی مطرح شده است و راوی یا شخص تازهگذشته از رفتار خداوند پس از مرگ سخن گفته است؛ البته در اغلب اوقات، از آمرزش و بخشش و رحمت خداوند، خبر میدهد. در حکایات مدّنظر، لطف و اکرام خداوند، هم شامل حال عارفان مشهور میشده است و هم بزرگان کمتر شناختهشده، پارسایان و زهّاد، پیشوایان اهلِ سنّت، قاریان و حافظان، امیران و حتی گناهکاران و قاتلان نیز از سرچشمة فضل حق بهره میبردهاند؛ بهگونهای که رحمت خداوند در این حکایات، بیش از پنج برابر عذاب یا عتاب اوست. البته در اغلب اوقات، آمرزش پروردگار، دلیل یا دلایلی داشته است که در این نوشته، درمجموع به سی و نُه دلیل آمرزش اشاره شد و اینکه گاه، آگاهی از این دلایل، تغییر و تحوّل در شخصیّت و زیستجهانِ پرسشگر و مخاطب را درپی داشته است. نتایج تحقیق نشان میدهد که با وجود خوف و حُزن و گریستنِ پیوستة برخی عارفان و هشدار دربارة سختگیری و انعطافناپذیری خداوند، آنها با پروردگاری رحیم و بخشایشگر روبهرو میشدهاند؛ بهگونهای که در برخی اوقات، رحمت خداوند اساساً دلیل خاصی نداشته و بدون علّت و سبب بخشیده است و یا اعمال و رفتاری که گویی به چشم عارف نمیآمده و بسیار آن را ناچیز و کوچک میشمرده است، آمرزش وی را درپی داشته است. اینکه عارف در رویارویی با عذاب خداوند هم، بیشتر با نوعی عتاب و سرزنش و مؤاخذه روبهرو میشود، نه عذاب به معنای متداول، نشانی دیگر از رحمت پروردگار است و دیگر اینکه «قهر بر وی چون غباری از غش است».
یادداشتها
بلکه شرط قابلیّت دادِ اوست/ داد، لُبّ و قابلیّت، همچو پوست (مولوی، 1377، د 5: 1537، 1538)
| |||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 526 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 257 |