تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,646 |
تعداد مقالات | 13,378 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,112,823 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,061,565 |
حیات اجتماعیاقتصادی یهودیان بنادر و جزایر خلیجفارس در دورۀ صفویه | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 5، دوره 13، شماره 3 - شماره پیاپی 51، مهر 1400، صفحه 55-72 اصل مقاله (1.89 M) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2021.130426.2251 | ||
نویسنده | ||
احمد بازماندگان خمیری* | ||
استادیار گروه تاریخ، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران | ||
چکیده | ||
خلیجفارس از دیرباز، به علت ویژگی مهاجرپذیری، سکونتگاه اقوام و گروههای بسیاری بوده است. در طول تاریخ، دریانوردی و تجارت باعث شده است بین جمعیت ساکن در آنجا نوعی تعامل و همکاری، فارغ از هرگونه گرایش و تعصب مذهبی، به وجود آید. یهودیان یکی از جوامعی هستند که در این منطقه، سابقۀ طولانی دارند. آنها باوجود تعداد اندکشان، در تاریخ پرفرازونشیب خلیجفارس و جزایر و بنادر آن نقش مهمی ایفا کردهاند. این مقاله به شیوۀ توصیفیتحلیلی و براساس اسناد کتابخانهای میکوشد با بررسی تاریخ حضور یهودیان در خلیجفارس، حیات اجتماعی آنها را در دورۀ صفوی واکاوی کند؛ همچنین به این پرسش پاسخ دهد: در دورۀ صفوی چرا و چگونه از نقش و جایگاه حضور یهودیان در مناسبات اجتماعیاقتصادی بنادر و جزایر خلیجفارس کاسته شد؟ این پژوهش نشان میدهد سرآغاز افول موقعیت و جایگاه اجتماعیاقتصادی یهودیان در خلیجفارس به دورۀ حضور پرتغالیها در منطقه برمیگردد. بعدها با تسلط صفویان بر کرانههای خلیجفارس، این امر تشدید شد و صفویان همان سیاست را در شکلی دیگر ادامه دادند. دولت صفوی با تأثیرپذری از سیاستهای مذهبی داخلی و مناسبات تجارت خارجی همان سیاست را در پیش گرفت و زمینه را برای افول جامعۀ یهودیان در خلیجفارس فراهم کرد. | ||
کلیدواژهها | ||
یهود؛ حیات اجتماعی؛ خلیجفارس؛ بنادر؛ جزایر؛ صفویه | ||
اصل مقاله | ||
درآمد در حوزه علوم انسانی، اصطلاح رواداری مذهبی پیشینۀ چندان طولانی ندارد؛ اما مفاهیم مرتبط با آن دارای قدمتی دیرینه است. در گذشته، واژههایی همچون تساهل و تسامح مذهبی تاحدودی معادل و همسان با رواداری مذهبی به کار برده میشد. در کاربرد اصطلاحی، تساهل و تسامح را باید مداخله و ممانعت یا اجازهدادن از روی قصد و آگاهی، به انجام اعمال و عقاید و رفتاری دانست که شخص آن را نپسندد (بارانی و دهقانی، 1393: 8). چنین فردی ممکن است حاکم باشد یا شخصیتی حقیقی. رواداری شاخصههایی دارد و یکی از نمودهای مهم آن را در آزادی مراسم و مناسک مذهبی و آیینی و نیز آزادیهای اجتماعی مییابیم. با نگاهی به تاریخ بشر درمییابیم وجود چنین رویکردهایی در هر جامعه، زمینه را برای پیشرفت آن جامعه در ابعاد مختلف فراهم میکند؛ اما وجود این رویکرد نیز مستلزم وجود عوامل چندی است. این عوامل بر وجودداشتن یا وجودنداشتن رواداری در جامعه تأثیر مستقیم داشتهاند؛ به گونهای که هرگاه آن عوامل محدود میشدند یا از بین میرفتند، بسترهای لازم را برای کاهش رواداری به دنبال خود داشتند. در طول تاریخ، تجارت و بازرگانی از عوامل مهم و تأثیرگذار در بروز و ظهور این رویکرد بوده است. دورۀ صفویه در حکم یکی از ادوار تأثیرگذار در تاریخ ایران، شاهد تغییراتی در زندگی اجتماعی مردم ایران بوده است. با برآمدن دولت صفویه، ایران وارد عرصۀ جدیدی از مناسبات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی تاریخ خود شد. این دولت نوپا با در پیش گرفتن رویکردی با ایدئولوژی جدید، خود را از بقیۀ جهان اسلام جدا کرد. همین رویکرد باعث شد وجه مشخصۀ آن در پژوهشهای تاریخی شود و رفتارهای سیاسی و اجتماعی آن را از همین منظر بررسی کنند. ویژگی عمدۀ این رویکرد را تعصبات و محدودیتهای مذهبی برشمردهاند. براساس این دیدگاه، دولت صفوی با فشار بر دیگر اقلیتهای مذهبی، تلاش میکرد نظام یکپارچۀ اجتماعیمذهبی در جامعۀ ایران شکل دهد؛ از همین رو نیروهای قدرتمند در هرم نظام صفوی با در پیش گرفتن شیوههای مختلف ازجمله تهدید، فشار، ارعاب و نیز تشویق دیگر اقلیتها قصد داشتند آنها را به مذهب شیعه وارد کنند. در این مقاله میکوشم نشان دهم که هرچند این رویکردی عام و سیاست کلی دولت صفوی نبوده است، اما در اثر عوامل بیرونی، در برخی مناطق خلیجفارس همین نگرش را اجرایی میکردند؛ از سوی دیگر، چنین به نظر میرسد پادشاهان صفوی متناسب با وضعیت زمان و ساختار اجتماعی هر منطقه، در قبال این مسئله سیاستی متفاوت در پیش میگرفتند. یهودیان در حکم یکی از اقلیتهای دینی، از دیرباز در زندگی اجتماعی و اقتصادی ایران نقشی فعال ایفا کردهاند. این پیشینۀ تاریخی در عصر صفوی نیز تداوم یافت و در این دوره، این گروه در عرصههای گوناگون به حیات اجتماعی خود ادامه داد. کرانههای خلیجفارس یکی از مناطقی است که یهودیان در آنجا زندگی میکردند و به تجارت و کار مشغول بودند. آنها در فعالیتهای اجتماعی مشارکت میکردند و به تعبیری باید گفت یکی از وجوه حیات اجتماعی خلیجفارس را تشکیل میدادند. این مقاله درصدد است با رویکردی توصیفیتحلیلی، نقش و جایگاه یهودیان را در مناسبات اجتماعیاقتصادی بنادر و جزایر خلیجفارس در دورۀ صفویه ارزیابی کند؛ همچنین تأثیر سیاستهای دولت صفوی را بر افول جایگاه اجتماعی- اقتصادی آنها را به عنوان یکی از قدیمیترین جوامع مذهبی در خلیج فارس مورد بررسی قرار دهد. بدیهی است به علت اطلاعات اندکی که در این باره در دست داریم، بررسی و ارزیابی تمام وجوه و مناطق امکانپذیر نیست. از این رو ناگزیریم تنها به مناطق و مسائلی توجه کنیم که دادههایی دربارۀ آنها موجود است. در اختیار داشتن بیشترِ این دادهها را مدیون منابع و گزارشهای اروپاییان هستیم. در این باره، منابع ایرانی یا سکوت کردهاند یا اگر هم اشارههایی در این زمینه دارند چنان کلی است که آگاهی چندانی به ما نمیدهند و گاهی نادیدهگرفتن آنها ممکن است. دربارۀ این موضوع کار چندانی صورت نگرفته است. لوی (levi) در کتاب تاریخ یهود در ایران، به طور کلی اشارههایی در این باره دارد؛ اما از بررسی جزییات خودداری کرده است. او در بیان برخی مسائل نیز دچار تناقضگویی شده است که در این مقاله به بعضی از آنها که با موضوع بحث مرتبط است، اشاره خواهیم کرد. علی جعفرپور و اسماعیل ترکی دستگردی مقالهای با نام «روابط دولت صفوی با اقلیتهای دینی (یهودیان و زرتشتیان)» در مجلۀ مسکویه شمارۀ تابستان و پاییز 1387 چاپ کردهاند. نویسندگان کوشیدهاند از روابط دولت صفوی با یهودیان تصویری واقعگرایانه ارائه کنند؛ اما در استفاده از منابع، امانت را رعایت نکردهاند و همین امر باعث شده است تحلیل آنها نادرست و گاهی مغرضانه به نظر رسد.
پیشینۀ حضور یهودیان در کرانههای خلیجفارس آزادی مذهبی یکی از ویژگیهای بنادر و جزایر خلیجفارس بود. این سنتی دیرینه بود که از گذشتههای دور در این منطقه ساری و جاری بود و در طول تاریخ تداوم یافت. اکنون نیز اگر منازعات سیاسی را از منطقه جدا کنیم، هنوز همین فرهنگ وجود دارد. دربارۀ آغاز حضور یهودیان در کرانههای خلیجفارس ارائۀ تاریخ دقیقی امکانپذیر نیست. آنچه قطعی است این است که در هنگام حملۀ اعراب مسلمان، آنها در برخی بنادر و جزایر خلیجفارس حضور داشتند و به فعالیت مشغول بودند. براساس گزارشهای موجود، چون اعراب به بحرین رسیدند، بومیان مجوس و یهود و نصارا حاضر به پذیرش اسلام نشدند و پرداخت جزیه را تقبل کردند (حموی، 1380: 1/445). آنها تنها گروهی بودند که در دورۀ عمر، خلیفۀ دوم، از منطقۀ شبهجزیرۀ عربستان بیرون رانده نشدند و در آنجا به حیات خود ادامه دادند (عانی، 1421ق: 71). دربارۀ یهودیان بحرین بیش از این اطلاعاتی نداریم؛ حتی به طور دقیق نمیدانیم پیشه و شغل آنها چه بوده است. در اشعار عرب، به این موضوع اشارههای مختصری شده است. امریءالقیس در یکی از اشعار خود از فردی به نام ابنیامن، از یهودیان بحرین، نام میبرد که کشتیهایی داشت و با آنها در خلیجفارس تجارت میکرد. علاوه بر این، او نخلستانهایی نیز در بحرین داشت (همانجا). ابنیامن شاید شکل تغییریافتۀ بنیامین باشد که اسمی رایج و مرسوم در بین یهودیان است. منابع ادوار بعدی دربارۀ این یهودیان اطلاعات چندانی به دست نمیدهند؛ اما بهاحتمال، آنها تجار خردهپایی بودند که در عین حال، به کارهای دریانوردی در خلیجفارس نیز مشغول بودند. در اواخر قرن ششم قمری/نیمۀ دوم قرن دوازده میلادی، رابی بنیامین در دیدار از خلیجفارس از حضور پنجهزار خانوادۀ یهودی در قطیف، ناحیهای در نزدیکی بحرین، یاد کرده است (رابی بنیامین، 1380: 135). این آمار و ارقام را نباید بهسادگی پذیرفت و دربارۀ آن تردید جدی وجود دارد و حدس میزنیم از اغراق خالی نیست. حضور یهودیان در بحرین تا دورۀ معاصر ادامه یافت و در نیمۀ نخست قرن بیستم میلادی بحرین جز معدود مناطق کرانۀ جنوبی خلیجفارس بود که هنوز یهودیان در آنجا سکونت داشتند (Fuccaro, 2009: 57). بنیامین همچنین از حضور پانصد خانوادۀ یهودی در جزیرۀ قشم یاد میکند (رابی بنیامین، 1380: 134). بنیامین از شغل و پیشۀ این افراد حرفی نمیزند؛ اما با توجه به اینکه او به دلالی و واسطهگری و تجارت در حکم شغل اصلی مردم جزیرۀ قشم اشاره میکند، حدس میزنیم این یهودیان نیز از همین راه امرار معاش میکردند و شاید هم اندک نخلستانهایی در منطقه داشتند؛ زیرا همان گونه که پیشتر اشاره کردیم، آنها در بحرین نیز به همین کار مشغول بودند. واسطهگری و دلالی تنها شغل این یهودیان نبود. گزارشی در دست است که نشان میدهد برخی از آنها در عرصۀ دریانوردی نیز متبحر و کاردان بودهاند. یکی از این افراد ناخدایی بود که به جهود کوتاه شهرت داشت. گویا او در اصل از سرزمین عمان بود و نزد پادشاه شهر زایج، شهری در هند، اعتبار و منزلت والایی داشت (رامهرمزی، 1348: 124). این گزارشهای معدود تاریخی، حضور مستمر یهودیان را در خلیجفارسِ پیش از عصر صفوی نشان میدهد. درواقع، میتوان گفت دورۀ صفوی تداوم همین گرایش یهودیان به حضور در منطقه است؛ هرچند گاهی دولتمردان صفوی محدودیتهایی برای آنها ایجاد میکردند یا به طرز ناشایستی از آنها یاد میکردند؛ برای نمونه شاردن میگوید جهود پلید یکی از ناسزاهایی بود که شاهان صفوی برای دیگران به کار میبردند (شاردن، 1372: 5/1670)؛ اما به نظر میرسد این تغییر سیاست در قبال یهودیان، در بنادر و جزایر بهمرور به وجود آمد که در ادامه بررسی خواهیم کرد. با این وجود باید گفت علیرغم محدودیتهایی که در برخی برهههای تاریخی بر گروههای مذهبی اعمال میشد، در مجموع این محدودیتها چندان به چشم نمیآمدند. این وضعیت تا دوران پس از شاه عباس اول نیز تداوم یافت. هرچند در بعضی مواقع، گزارشهایی که از چنین سختگیریهایی در دست است، در مقایسه با مناطق داخلی ایران، حجم کمتری را به خود اختصاص میدهند.
یهودیان در دورۀ صفوی در این دوره، یهودیان در شهرهای مختلف پراکنده بودند. پراکندگی جغرافیایی آنها بیشتر، شهرها و مناطق مرزی جنوب و غرب و مرکز ایران را شامل میشد. اصفهان از سکونتگاههای قدیمی آنها بود (کریستینسن، 1368: 393). در شهرهای غرب ایران نیز چنین بود. در جنوب نیز دو شهر لار و شیراز مناطق مهمی بودند که یهودیان در آنجا زندگی میکردند و بهاحتمال، قدمت حضور آنها به دوران اسلامی بازمیگشت. در این شهرها یهودیان در محلات مخصوص و مجزا زندگی میکردند؛ برای نمونه، در شیراز محلات خاص خود را داشتند (شاردن، 1372: 4/1569). این شیوه در دورههای زندیه و قاجار نیز تداوم یافت و محلهها و کویهای ویژهای بود که به یهودیان تعلق داشت (نیبور، 1354: 157؛ فسایی، 1382: 2/1134). برخی میکوشند این شیوۀ زندگی را به علت کالبد خاص شهری توجیه کنند و در ضمن آن بیان میکنند آنها در چنین فضایی از امنیت اجتماعی برخوردار بودند و در حمایت دولت و حکومت قرار میگرفتند؛ به طوری که مناسک و مراسم خود را آزادانه برگزار میکردند (ندیم و دیگران، 1398: 255)؛ اما حقیقت این است که در این مناطق، یهودیان بیشتر در معرض محدودیتهای اجتماعی قرار میگرفتند؛ برای مثال آنها ناگزیر بودند خانههای خود را به دور از محلاتی بسازند که اماکن مقدس در آنجا قرار داشت یا برای احساس امنیت بیشتر، کویهای آنها در نزدیکی مؤسسات دولتی واقع بود و به طور معمول، کوچهها تنگ و پرپیچوخم بودند و خانهها در یکدیگر فشرده بودند (افسر، 1353: 211). با وجود این، آنها باز هم در معرض فشار و محدودیت بودند و به نظر میرسد همین عامل باعث مهاجرت تعداد فراوانی از آنها شد. باید بر این نکته تأکید ورزید در طول تاریخ، محدودیت و اعمال فشار بر اهل ذمه به طور عام و یهودیان به طور خاص وجود داشته است و میزان و شدت آن به قدرت و تعصب هئیت حاکمه برمیگشت. در دورۀ صفویه با افزایش قدرت فقها و نیز حمایت هئیت حاکمه از ارامنه در برابر یهودیان، در مناطق داخلی ایران جامعۀ یهودیان دچار تنگناهای اجتماعی و اقتصادی بیشتری شدند (شاردن، 1372: 4/1572؛ کریمیان و نیکزاد، 1398: 216). لوی علت این رویکرد صفویه را مراودات ایران این دوره با اروپا و نیز مخالفت و دشمنی ایران و عثمانی میداند. به باور او، چون دولت عثمانی با یهودیانی که از قلمرو اسپانیا رانده میشدند با مماشات و محبت رفتار میکرد، دولت صفوی رویۀ خلاف آن را در پیش گرفت. در نظر لوی در کنار این عامل، حضور سفرا و نمایندگان اروپایی در دربار صفوی این مسئله را تشدید میکرد (لوی، 1339: 3/181). این نگرش چندان درست نیست. لوی به نادرست، سیاستهای دولت صفوی را تابع خواست دولتهای اروپایی قلمداد میکند. هیچ منبع مستقلی در دست نیست که این ادعای لوی را تأیید کند. این موضوع که دولت صفوی برای حمایت از ارمنیان محدودیتهایی برای یهودیان ایجاد کرد، تاحدودی پذیرفتنی است؛ اما نباید سیاست جدید را از فشار اروپاییان یا مخالفت با دولت عثمانی ناشی دانست و براساس آن قضاوت کرد. در اینجا باید این نکته را متذکر شویم که در بیشتر دورۀ صفوی، حکام این حکومت سیاستهایی را که در پیش میگرفتند براساس منافع دولت بود. اگر تحلیل بدبینانۀ لوی را بپذیریم، پس باید تمام سیاست خارجی صفوی را براساس همین نگاه ارزیابی کنیم و جنگ و صلح ایران و عثمانی را تابعی از سیاستهای اروپایی قلمداد کنیم؛ در حالی که واقعیتهای موجود خلاف آن را نشان میدهد. خود لوی نیز در داستانی دربارۀ اللهوردیخان نشان میدهد او با اینکه مسیحیزاده بود، هوای یهودیان شیراز را داشت و در برابر زیادهخواهیهای ابوالحسن لاری، از جامعۀ یهودی شیراز دفاع کرد (لوی، 1339: 3/234). دربارۀ حضور یهودیان اسپانیایی در خلیجفارس، فیگوئروا (figueroa) نیز چنین برداشتی دارد. او به مهاجرت یهودیان از اندلس به خلیجفارس، پس از اخراجشان توسط دولت اسپانیا، اشاره میکند (فیگوئروا، 1363: 60). در درستی این ادعا تردیدهای جدی وجود دارد. بخشی از آن از ناآگاهی فیگوئروا از پیشینۀ حضور یهودیان در خلیجفارس ناشی است. به نظر میرسد این باعث شده است او حضور آنها را در این منطقه با مهاجرتشان از اسپانیا مرتبط کند. از سوی دیگر، باید به نگاه منفی و بدبینانۀ فیگوئروا به یهودیان هم توجه کرد. او در گزارش کوتاهی که دربارۀ آنها در هرمز ارائه میکند، هیچ نکتۀ مثبتی را برنمیشمرد. «یهودیان، جز اسماً یهودى نیستند؛ زیرا هیچیک زبان عبرى نمیدانند و هیچگونه اطلاعى از دین یهود ندارند. با این حال هنوز هم برخى از تشریفات دین باستانى خویش را، اگرچه کاملاً منحرف و مخلوط با آیینهاى مسلمانان و بتپرستان، انجام میدهند» (همانجا). به نظر میرسد این دیدگاه چندان درست نباشد؛ چون گزارشهای متعددی در دست داریم که نشان میدهد در شهرهای مختلف خلیجفارس، یهودیان برای خود کنیسه داشتند و هرساله مراسم خود را برگزار میکردند (Orta rebelo, 1972: 67؛ کاره، 1387: 112). شاید فیگوئروا از گزارشهای پرتغالیهای موجود در هرمز تأثیر پذیرفته باشد. براساس یکی از این گزارشها که امروز در دست داریم، کارگزاران پرتغالی در هرمز به مافوق خود اطلاع داده بودند یهودیانی که در این جزیره ساکناند، افرادی هستند که از اسپانیا و پرتغال گریخته و به اینجا آمدهاند (زنجانی، 1382: 232). فیگوئروا علاوهبر اسپانیا و پرتغال، به حضور یهودیانی از حلب و طرابلس و قسطنطنیه در هرمز اشاره میکند (فیگوئروا، 1363: 60). پژوهشهای جدید نیز براساس همین گزارشها این مسئله را بررسی میکنند و یهودیانی را که در هرمز زندگی میکردند، مهاجرانی از اسپانیا میدانند (Floor, 2006: 28). در اینجا باید بار دیگر تأکید کنیم در این باره نمیتوانیم با قاطعیت بگوییم یهودیانی که در این دوره در هرموز و بنادر خلیجفارس زندگی میکردند، همگی مهاجرانی از اروپا و خارج از منطقۀ خلیجفارس بودهاند. این احتمال وجود دارد که تعدادی از یهودیانی که در این دوره در هرمز و خلیجفارس زندگی میکردند، شاید مهاجرانی بودند که از اسپانیا و پرتغال آمده بودند؛ اما چنین به نظر میرسد که بیشتر آنها از نوادگان یهودیانی بودند که از دیرباز و قرنها در منطقه حضور داشتند و بهمرور به کارها و مشاغل مختلف روی آوردند. گسترش قدرت دولت صفوی در کرانههای خلیجفارس باعث شد مناطق جدیدی در حوزۀ نفوذ و سیطرۀ آن دولت قرار گیرد. در این مناطق، سیاستهای جدیدی در عرصههای سیاسی و مذهبی به اَشکال مختلف به اجرا درآمد. این سیاستها را دربار تعیین و مقرر میکرد و کارگزاران دولت به اجرای آن موظف بودند. این بدان معنا بود که نقش کارگزاران محلی در امور کاهش یافته بود (حبیبی و وثوقی، 1387: 25). این کارگزاران که از کار و فعالیت در منطقه تجربۀ گرانبهایی داشتند، با سیاستهای جدید چندان همداستان نبودند؛ چون آنها میدانستند شکوفایی تجاری منطقه به مشارکت تمامی گروهها، اعم از مسلمان و غیرمسلمان، نیازمند است. این با سیاست رسمی دولت صفوی همخوانی نداشت (همان، 26؛ واله اصفهانی، 1380: 290).
برآمدن بندرعباس و تغییر در وضعیت یهودیان بنادر و جزایر خلیجفارس با سقوط هرمز، از نظر تجاری بندرعباس جایگزین آن شد؛ اما هرگز موفق نشد به جایگاه و اعتبار هرمز دست یابد. برخی معتقدند رشد و گسترش بندرعباس، پس از افول هرمز، نشان داد این بندر تازهتأسیس میتواند جانشینی مناسب برای هرمز باشد (حبیبی و وثوقی، 1387: 25)؛ اما واقعیتهای موجود بیانکنندۀ آن است که بندرعباس توانایی لازم را برای این کار نداشت. این ناتوانی علتهای متعددی دارد: سیاستهای نادرست صفویان در ادارۀ مناطق ساحلی؛ دخالتهای دولت مرکزی در ادارۀ امور که گاهی باعث دوگانگی در سیاست اداری میشد؛ ناامنی و حملههای دریایی و زمینی در اواخر عصر صفوی؛ کنارنهادن دیوانسالاران هرمزی از ادارۀ امور که تجربۀ چندین صدساله در تعامل و ادارۀ امور سیاسیتجاری خلیجفارس داشتند. این عوامل تنها بخشی از علتهای متعددی است که میتوان برای آن برشمرد. باوجود تمام این مسائل و مشکلات، بندرعباس را همچنان باید میراثدار هرمز دانست. این میراث در عرصههای مختلفی نمود یافت که یکی از آنها موضوع تعامل با پیروان دیگر ادیان در آن شهر است؛ البته باید این نکته را متذکر شد که با توجه به ساختار تجاری و بازرگانی و اهمیت آن در مناسبات اجتماعی و اقتصادی، وجود روحیۀ تساهل و رواداری امری طبیعی در این منطقه بود؛ چون امنیت مردمانی که از گروههای مختلف نژادی و دینی در آنجا زندگی میکنند، یکی از الزامات تجارت و رونق بازرگانی است. حضور گروههای مذهبی مختلف در بندرعباس یکی از ویژگیهای اجتماعی این بندر بود. منابع اشاره میکنند این ویژگی به دوران پیش از حضور صفویان در آنجا برمیگردد. به گفتۀ سائو برناردینو (Sao Bernardino) که در سال 1011ق/1602م از گمبرون (بندرعباس) دیدن کرد، مسیحیان، بهاحتمال پرتغالیها، و هندیها و یهودیها در کنار مردم بومی زندگی میکردند و در مراوده با یکدیگر هیچ مشکلی نداشتند (Baiao, 1923: 126). این بازدید پیش از تصرف قلعۀ گمبرون توسط نیروهای صفوی صورت گرفت. با این حال، این سیاست تاحدودی در دورههای آتی نیز ادامه پیدا کرد. این افراد برای زندگی در کنار یکدیگر مشکلی نداشتند و حتی در سفر نیز با یک کاروان میرفتند (ibid, 132). گزارشهای سیاحان خارجی نشان میدهد تمام این گروههای مذهبی از آزادی انجام مراسم برخوردار بودند و بدون هیچ مانع و مشکلی آشکارا مناسک خود را اجرا میکردند. دلاواله (Della Valle) زمانیکه به بندرعباس رسید، با شگقتی بیان کرد در این شهر مردمانی از ملیتهای مختلف گرد آمدهاند و هرکس در انجام اعمال و مراسم و فرایض دینی خود به طور کامل آزاد است. او به حضور پرشمار یهودیها در کنار مسلمانها و هندوها اشاره میکند. در گزارش دلاواله، حضورنداشتن مسیحیها در آنجا نکتۀ درخور توجهی بود که باعث شگفتی خود او نیز شد (دالاواله، 1380: 2/1225). با برآمدن بندرعباس، از نقاط مختلف مردمانی به آنجا روی میآوردند. برخی برای زندگی، گروهی برای عبور و سفر و البته عدهای نیز برای تجارت (همان: 1227). این افراد گرایشها و سلیقههای مذهبی مختلف داشتند. بیشترِ آنها مسلمان و هندو و یهود بودند. این گروهها به علت حضور درازمدت در خلیجفارس، تاحدودی تجارت منطقه را در اختیار داشتند. از این رو طبیعی است که با سقوط هرمز، آنها به بندرعباس روی آورند تا بتوانند به کسبوکار خود ادامه دهند. درواقع، بندرعباس همان مسیر هرمز را میپیمود. در ابتدای شکلگیری آنجا، آزادی مذهبی جزیی از سیاست اجتماعی صفویان در بندرعباس بود. سیاست پرتغالیها ایجاد محدودیت برای ادیان دیگر بود؛ اما دولت صفوی در ابتدا به روش ملوک هرمز گرایش داشت. گزارشهایی در دست است که نشان میدهد در این دوره، مسجدجامع در شهر وجود نداشت (Floor, 2006: 270). درواقع، بیان این ادعا امکانپذیر است که بندرعباس تا مدتها به معنی واقعی شهر نبود؛ زیرا شهر در فصل تابستان در عمل از جمعیت خالی میشد و مردم برای فرار از گرمای شدید آنجا به مناطق اطراف میرفتند. این وضعیت برای مدتهای مدیدی ادامه یافت و به دورههای بعدی نیز کشیده شد (Floyer, 1882: 140). این میتواند علتی بر این باشد که چرا در این دوره در شهر کنیسهای بزرگ وجود نداشت. البته این به آن معنی نیست که برای نیایش و برگزاری مراسم مذهبی هیچ مکانی وجود نداشت؛ بلکه گزارشهای موجود نشان میدهد آنجا نیایشگاهی وجود داشت که تجار یهودی هر هفته برای انجام مناسک مذهبی و نیایشهای خود در آن گرد میآمدند (Orta rebelo, 1972: 67). یهودیها در بندرعباس در مشاغل گوناگونی فعالیت میکردند. فعالیتهای آنها در حوزۀ تجارت بندرعباس در منابع منعکس شده است؛ اما با این حال، برخلاف مناطق دیگر، آنها در تجارت و بازرگانی آنجا نقش چندانی نداشتند. براساس گزارشی، تعداد تجار یهودی در بندرعباس بیش از پنجاه نفر نمیشد .(chardin, 1811: v.8/ p508) با توجه به رونق تجارت و حضور شرکتهای تجاری اروپایی در بندرعباس، این رقم در خور توجهی نیست؛ علاوه بر این به نظر میرسد برخی از همین افراد نیز بیشتر کسبه و تاجر خردهپا بودند که در معاملات روزمرۀ مردم نقش داشتند و به تجارت کلان دست نمیزدند. علت این امر ممکن است آن باشد که از دورۀ شاه عباس اول، در تجارت و واسطهگری بین دولت ایران و اروپاییان، ارامنه نقش اصلی را برعهده گرفتند. این باعث شد کمکم از نقش و جایگاه تجاری یهودیان کاسته شود. تا پیش از زمان شاه عباس اول، بیشتر یهودیانی که در دو ایالت لار و کرمان زندگی میکردند، در کار تجارت ابریشم بودند (mattee, 1999: 42). در اواخر قرن نهم قمری، یهودیان همراه با جنواییها و فلورانسیها در صادرات ابریشم ایران به اروپا نقش اصلی را ایفا میکردند (Babaie and others, 2004: p53). این یهودیان از مناطق مختلفی بودند. گروهی از یهودیان از گرجستان بودند و در کار تجارت ابریشم در مناطق داخلی ایران و بهویژه مازندران نقش بسزایی داشتند (ibid, 63). خواجهلازار یهود یکی از افراد پرنفوذ در این زمینه بود که فعالیت چشمگیری داشت. پس از حضور نیروهای صفوی در مناطق کرانهای و بهویژه پس از فتح هرمز، از نقش تجار یهود در امر تجارت و بازرگانی منطقه کاسته شد. برای این موضوع علتهای گوناگونی میتوان برشمرد. به نظر میرسد یکی از علتهای اصلی را باید به نقش امامقلیخان نسبت داد. او که در فتوحات جنوب ایران نقش فرماندهی ایفا کرده بود، در عین حال نقش واسطه برای مذاکره بین انگلیسیها و شاه عباس اول و ملایمبیگ، ملکالتجار، را برعهده داشت. ملایمبیگ علاوهبر منصب ملکالتجاری، ضرابباشی سلطنتی نیز بود (قزوینی اصفهانی، 1382: 172). او از افراد پرنفوذ و تأثیرگذار در سیاستهای تجاری دورۀ شاه عباس اول بود و دولت ایران او را مسئول تهیۀ ابریشم برای کمپانی هند شرقی انگلیس کرد (افشار، 1380:2 1/10). با توجه به اینکه امامقلیخان خود از غلامان مسیحی بود و انگلیسیها در این زمان با یهودیان رابطۀ دوستانه نداشتند، به نظر میرسد پس از این دوره، از جایگاه و نقش یهودیان در امر تجارت کمکم کاسته شد؛ پس ارمنیها موفق شدند با کمک و حمایت بیدریغ شاه ایران، تجارت ابریشم در بندرعباس را در دست گیرند (Babaie and others, 2004: p65). با از دست دادن قدرت تجاری، یهودیان ناگزیر شدند به مشاغل دیگر روی آوردند. در بندرعباس آنها بیشتر به کارهای خدماتی مشغول بودند. برخی از آنها خانههای خود را به مسافران اروپایی که وارد بندرعباس میشدند، اجاره میدادند. دالاواله از پیرزنی یهودی به نام مروارید نام میبرد که خانۀ خود را به دلاواله و همراهانش اجاره داده بود. این افراد در کنار اجارۀ خانه و مسکن، خدمات دیگری نیز به مسافران ارائه میکردند. بیشترِ کسانی که از بندرعباس دیدن میکردند با آبوهوا و محیط جغرافیایی این منطقه بیگانه بودند و به طور معمول، همیشه در معرض انواع بیماریها قرار میگرفتند؛ پس این افراد با غذاها و داروهای محلی میکوشیدند فضای زیست بهتری برای آنها ایجاد کنند (دلاواله، 1380: 2/1225). در کنار آن، از مشاغل دیگری نیز برای یهودیان یاد شده است و گزارشهای سیاحان غربی نشان میدهد آنها در زمینههای دیگری نیز فعال بودند. اشاره کردیم تا پیش از ورود انگلیسیها و هلندیها، یهودیها در زمینۀ تجارت ابریشم نقش فعالی داشتند. با تغییر سیاستهای شاه عباس اول در حوزۀ تجارت ابریشم، از نقش و جایگاه یهودیها در این زمینه کاسته شد (ستوده، 1383: 89) و به جای آن، آنها مشاغل پستتری همچون خدمتکاری و مترجمی را پیشه کردند. از آنجایی که آنها با زبان فارسی آشنایی کامل داشتند و در کنار آن با زبان لاتین هم بیگانه نبودند، از آنها در جایگاه مترجم و رابط بین ایرانیها و اروپاییها استفاده میشد. این افراد در شهرهای مختلف ایران یافت میشدند؛ بهویژه شهرهایی که در زمینۀ تجارت فعالیت میکردند. نیوبری (Newbery) در بازدید از لار، برای انجام امور خود، یک یهودی را در این شهر به استخدام خود درآورد (Orta rebelo, 1972: 66). این گروه در شهرهای ساحلی نیز یافت میشدند؛ به ویژه آنکه در این مناطق به علت حضور تجار و بازرگانان از جاهای مختلف جهان، نیاز به ارتباط با بومیان و تجار محلی دوچندان بود. آشنایی یهودیان با مسائل تجاری و نیز روحیه و خلقوخوی ایرانیان عاملی بود که در این زمینه، نقش یهودیان را مهم میکرد. این موضوع به اروپاییها کمک میکرد امور خود را در ایران بهتر پیش ببرند. البته این به آن معنا نیست که اروپاییها به یهودیها اعتماد کامل داشتند. گزارشهای سیاحان نشان میدهد در واقع چنین اعتمادی هرگز وجود نداشت و اگر از آنها استفاده میکردند، از روی ناچاری بود (ibid, 67). در مناطق پسکرانهای نیز حضور یهودیان پررنگ بود و نقش اقتصادی آنها بسیار به چشم میآمد. در لار، از مراکز مهم یهودینشین پسکرانهای، آنها در بافت شالهای کمری شهره بودند. این شالهای کمری در سراسر منطقه مشتریان فراوانی داشت و شهر لار به علت همین شال از اعتبار چشمگیری برخوردار شد (تاورینه، 1382: 354). پیشتر اشاره کردیم گزارشهایی در دست داریم که نشان میدهد یهودیان در حوزۀ دریانوردی مشغول بودند. به نظر میرسد این روند در دورههای بعد نیز ادامه یافت. در دورۀ حضور پرتغالیها در هرمز، باوجود محدودیتهای فراوانی که برای یهودیان ایجاد شد، آنها در دیگر حوزههای دریانوردی فعال بودند. در این دوره آنها فعالیت خود را سمت صنعت کشتی و تعمیرات آن سوق دادند. موضوع نگهداری و تعمیر کشتیها یکی از معضلات دریانوردی در آن برهه بود. کشتیها مسافتهای طولانی را میپیمودند و گاهی پیش میآمد که برای چندین ماه روی دریا شناور بودند. طبیعی است در چنین وضعیتی، اجزای مختلف کشتی دچار سانحه و پوسیدگی میشد. در هر کشتی روال بر آن بود یک نجار حضور داشته باشد تا تعمیرات ضروری کشتی را انجام دهد؛ اما این مانع از آن نبود تا هر کشتی پس از رسیدن به مقصد، برای سفرهای بعدی تعمیرات اساسی را انجام ندهد. در بنادر مهم تجاری افرادی حضور داشتند که به طور حرفهای به این کار اشتغال داشتند و بخشهای مختلف هر کشتی را مرمت و بازسازی میکردند. جزیرۀ هرمز در حکم مهمترین مرکز تجارت دریایی خاورمیانه در قرون میانه، از این قاعده مستثنی نبود. گزارشهای موجود نشان میدهد گروهی از یهودیان این وظیفه را برعهده داشتند. آنها بهویژه در تعمیر دکلهای کشتی تبحر و مهارت ویژه داشتند. مهارت آنها چنان بود که پرتغالیها باوجود محدودیتهایی که برای یهودیها قائل بودند، از آنها برای مرمت کشتیهای خود استفاده میکردند (زنجانی، 1382: 171). دربارۀ اینکه یهودیان این صنعت را از کجا آموختهاند، اطلاعاتی در دست نداریم. آیا حضور مستمر و طولانیمدتشان در بنادر و جزایر خلیجفارس آنها را به یادگیری صنعت وادار کرده بود یا این دسته از یهودیان، مهاجرانی بودند که از مناطق دیگر به اینجا کوچ کرده بودند و این مهارت را با خود آورده بودند، به طور دقیق نمیدانیم؛ اما مشخص است زندگی در این منطقه باعث شده بود آنها مشاغل گوناگونی را تجربه کنند. نکتهای که باید در اینجا دوباره تأکید کرد آن است که به نظر میرسد تساهل و تسامح مذهبی که بر کل منطقه حکمفرما بود، در پیشرفت یهودیان در منطقۀ خلیجفارس تأثیر بسزایی داشت. یهودیان این منطقه برخلاف بسیاری از مناطق دیگر، هم در برگزاری مراسم مذهبی و آیینی خود و هم در ارتباط با افراد مذاهب دیگر از آزادی کامل برخوردار بودند. این آزادی چنان بود که برای روحانیان مسیحی پرتغالی خوشایند نبود. به همین علت پس از استقرار پرتغالیها در هرمز، شاهد آن هستیم که برای آنها محدودیتهایی ایجاد کردند. این رویه برخلاف قاعدۀ چندین سالهای بود که ملوک هرمز در طول حکومت خود به آن پایبند بودند. این سیاست برپایۀ آزادی مذهبی و مناسکی استوار بود و پیروان همۀ ادیان، آزادانه و بدون هیچ هراسی در جامعۀ تجاری زندگی میکردند (زنجانی، 1382: 26و224و233؛ ابنبطوطه، 1376: 1/334). این محدودیتها موضوعات متعددی را شامل میشد؛ برای نمونه در سالهای دهۀ 960ق/1550م برای برگزاری مراسم در کنیسه ممنوعیتهایی ایجاد شد. در دهۀ بعد، نایبالسلطنه پرتغال در گوا دستور داد ورود یهودیان به هرمز ممنوع شود (Floor, 2006 :28). به نظر میرسد این دستور به مهاجرتهای جدید اشاره میکند؛ زیرا منابع بهکرات، به حضور و نقش فعال یهودیان در آن جزیره در این بازه زمانی اشاره میکنند. بندرکنگ از دیگر شهرهایی بود که یهودیان در آن حضور پررنگی داشتند. فلور دربارۀ جمعیت کنگ گزارش گودینهو (Godinho) را ذکر میکند که در سال 1066ق/1656م از آنجا دیدن کرده بود. او در گزارش خود از یهودیان یادی نمیکند و تنها به ایرانیها، عربها، پرتغالیها و بانیان اشاره میکند (Floor, 2006: 436)؛ این در حالی است که کاره (Carre) که حدود بیست سال بعد از آنجا دیدن کرده، به حضور تعداد بسیاری از یهودیان در آنجا اشاره کرده است (کاره، 1387: 111). کارری (careri) نیز که حدود چهل سال بعد از گودینهو از بندرکنگ دیدن کرد، مینویسد یهودیان در آنجا به کسبوکار مشغولاند (Careri, 1699: 287). علاوهبر شهرهای بزرگ، برخی از یهودیان در روستاها و مناطق ساحلی زندگی میکردند که رفتوآمد چندانی در آنها وجود نداشت. این افراد از راه دادن وام به مردم محلی برای خود درآمد کسب میکردند و امرار معاش میکردند. گاهی نیز برای مسافر اروپایی که از آن نقطه میگذشت، خدماتی انجام میدادند؛ البته تعداد این مسافران بسیار کم بود و بهندرت اتفاق میافتاد (کاره، 1387: 37).
آزادی در برگزاری مناسک همان گونه که اشاره کردیم از گزارشهای باقیمانده از سیاحان و مسافران اروپایی چنین برمیآید که یهودیان ساکن در کرانههای خلیجفارس به علت حضور درازمدت در این نواحی و نیز شیوۀ زندگی که در پیش گرفته بودند، با آدابورسوم دینی خود ارتباط چندانی نداشتند؛ تا جایی که برخی از منابع گزارش کردهاند، بسیاری از آنها حتی قادر نبودند کتابها را به زبان عبری، زبان مذهبی یهود، بخوانند (فیگوئروا، 1363: 60). به نظر میرسد این شامل تمام یهودیان نمیشد و بخشهایی از جامعۀ یهود هنوز سنتها و رسوم آبا و اجدادی خود را همچنان حفظ کرده بودند و از آن پاسداری میکردند. این را در وجود کنیسههایی در شهرهای مختلف خلیجفارس میبینیم (Orta rebelo, 1972: 67) که یهودیان اجازه داشتند آزادانه و با محدودیت کم مراسم خود را برگزار کنند. این بیانکنندۀ دو مسئله است: نخست حضور تعداد بسیاری از آنها در این نواحی؛ به گونهای که ممکن است توجیهی برای ساخت کنیسه وجود داشته باشد. در برخی از شهرها این تعداد چنان فراوان بود که در روزهای شنبه کسبوکار خود را تعطیل میکردند و بخشی از فعالیتهای جامعه مختل میشد (ibid). نکتۀ دوم آنکه نشاندهندۀ وجود روحیۀ تساهل و تسامح حاکم بر بنادر و جزایر خلیجفارس در این دورۀ تاریخی بود. این موضوع در حضور و فعالیتهای یهودیان در منطقه نقش کلیدی و اساسی ایفا میکرد. برخلاف شهرهای مناطق پسکرانهای که یهودیان مجبور بودند در محلهها و کویهای جداگانه زندگی کنند و بهنوعی از سایر مردم شهر مجزا بودند (Thevenot, 1986: 125؛ فسایی، 1382: 2/1134)، هیچ گزارشی در دست نیست که به چنین تقسیمبندی در کرانههای خلیجفارس اشاره کند و برعکس، منابع بر آزادی اجتماعی و مذهبی آنها تأکید میورزند. البته باید به این نکته توجه کرد در شهرهای بزرگ هر گروه مذهبی قبرستان جداگانه داشت که این مسئله به آزادیهای اجتماعی و مذهبی در آن نقاط ارتباطی ندارد. ربلو هنگام بازدید از هرمز موفق نشد شگفتی خود را از چنین آزادی پنهان کند. او نوشت مردمان هرمز براساس اعتقادات خود به گروههایی تقسیم میشوند؛ اما این مانع از آن نبود که بدون هیچ قیدوبندی با یکدیگر در آمدوشد باشند یا با هم روابطی نداشته باشند. او حتی اشاره میکند این آمدوشدها بازدید از خانههای یکدیگر را نیز شامل میشد (Orta rebelo, 1972: 66). این آمدوشدها باجود این واقعیت بود که کارگزاران پرتغالی میکوشیدند برای پیروان دیگر ادیان محدودیتهایی ایجاد کنند؛ اما به علت بافت قدرتمند فرهنگی، تلاشهای آنها چندان موفقیتآمیز نبود. درواقع، باید گفت با حضور پرتغالیها در خلیجفارس، زمینهها برای محدودشدن فعالیتهای یهودیان آغاز شد. آنها که تا پیش از این در قلمرو ملوک هرمز آزادی داشتند، در این دوره دچار مضیقه شدند. تعصبات کاتولیکی پرتغالیها آنها را وادار میکرد برای یهودیان انواع محدودیت را ایجاد کنند. البته پرتغالیها به دیگر ادیان هم سختگیری میکردند؛ اما شاید بیان این ادعا ممکن باشد که اقدامات آنها، در مقایسه با آنچه با یهودیان انجام میدادند، تحملپذیرتر بود (زنجانی، 1382: 224 ؛Floor, 2006: 27). این در حالی بود که یهودیان کرانههای ساحلی در دورۀ صفوی آزادی عمل بیشتری داشتند. آنها در برگزاری مراسم و جشنهای خود هیچ منعی نداشتند و اجازه داشتند آزادانه و آشکارا مراسم خود را در کوچهها و خیابانها برگزار کنند. اینگونه مراسم به طور معمول با استقبال مردم روبهرو میشد و جمعیت بسیاری از این مراسم بازدید میکردند (کاره، 1387: 110). البته این بدان معنی نیست که آنها آزادی بیحدوحصر داشتند و در هر زمان و مکان اجازه داشتند جشنهای خود را برپا کنند؛ برعکس، یهودیان نیز ناگزیر بودند در برپایی مراسم خود، علاوهبر رعایت حال حاکم بر هر منطقه، مراقب باشند جشنهایی که برگزار میکنند با مراسم و اعیاد ایرانیان و مسلمانان همزمان نباشد؛ چون مسلمانان آن را توهین به مقدسات خود قلمداد میکردند. نمونهای از این نوع برخورد را در شهر کنگ به سال 1085ق/1674م میبینیم. کنگ یکی از شهرهای کرانۀ ساحلی ایران بود که تعداد فراوانی یهودی در آنجا سکونت داشتند و به کسبوکار مشغول بودند (کاره، 1387: 111؛ Careri, 1699: .v.2/p287). عید پسح/فصح این سال یهودیان با عید نوروز ایرانیان و جشن هندوها مصادف بود. هندیها چند روز پیش از یهودیان جشن خود را برگزار کردند. بهگفتۀ کاره، رقبای هندیها آن را مستمسکی قرار دادند و نزد حاکم شهر از آنها بدگویی کردند و رفتار آنها را توهین به مسلمانان و ایرانیان جلوه دادند. حاکم نیز از فرصت سود جست و هندوها را جریمه کرد و از آنها اخاذی کرد. یهودیان که چنین دیدند، ناگزیر شدند جشن خود را پانزده روز به تعویق بیندازند تا مبادا به سرنوشت هندیها دچار شوند (کاره، 1387: 112). چنین رفتارهایی از طرف حکام، عجیب و بیسابقه نبود. دربارۀ حاکم بندرعباس نیز گزارشهایی در اختیار داریم که نشان میدهد مانند این رفتارها را در برخورد با هندیها انجام میداد (همان، 165). اینگونه رفتارها از طرف دولتمردان نشاندهندۀ آشنایینداشتن آنها با روحیۀ حاکم بر ساحلنشینان و نیز ناشی از طماعی آنها بود. از سوی دیگر، چون بیشتر حکامی که به بنادر میآمدند از درباریان پرنفوذ و قدرتمند بودند، دیدگاه حاکم بر دربار و مناطق داخلی ایران را نیز با خود همراه میآوردند. این دیدگاه برای تساهل و تسامح ارزش چندانی قائل نبود. با تغییر سیاست دولت در واگذاری مناصب حکومتی نیز طبیعی بود این افراد با اخاذی از اقلیتهای دینی و مذهبی، راهی مناسب برای کسب درآمد خود پیدا کرده بودند (واله اصفهانی، 1380: 150). پس از تصرف قلعۀ گمبرون و ساخت قلعۀ عباسیه (خیراندیش و وثوقی، 1384: 63)، تعیین حاکم آنجا جزیی از اختیارات خان فارس، امامقلیخان، بود. پس از مرگ شاه عباس اول و تسویهحسابهای دورۀ شاه صفی، این اختیار از خان فارس گرفته شد و به دربار محول شد (واله اصفهانی، 1380: 150). به نظر میرسد یکی از علتهای این تغییر رویکرد را باید در تغییر سیاست دولت صفوی در تبدیل اراضی دیوانی به مناطق خاصه جست. در کنار آن درآمدهای هنگفت بندرعباس، در حکم بندری تجاری که در این دوره از درآمدی تاحدودی خوب برخوردار بود، دولت صفوی را به ادامۀ این روند تشویق میکرد. کسانی که دربار به طور مستقیم آنها را منصوب میکرد، در بیشتر مواقع افراد بانفوذی بودند که همان سنتها و سیاستهای حاکم بر دربار را نیز با خود به شهرهای ساحلی میآوردند. دربارۀ علیقلیخان که در سال 1085ق/1674م به حکومت بندرعباس منصوب شد، گفته شده است کاروان وسایلش شامل هشتاد شتر و چهل قاطر و بیست اسب بود که همراه با آن زنان و خواجگان حرمسرا و خدمتکاران نیز میآمدند (وان درکریسی، 1380: 228). طبیعی است حکام برای تأمین هزینههای گزاف چنین دربار کوچکی به درآمدهای هنگفتی نیازمند بودند. بخشی از این هزینهها از راه اخاذی از شرکتهای اروپایی در بندرعباس به دست میآمد. این شرکتها به طور مستقیم با دربار در ارتباط بودند؛ از این رو در اخاذی از آنها محدودیتهایی وجود داشت و حکام اجازه نداشتند از خطوط قرمز عبور کنند؛ به ویژه که حضور شاهبندر، در جایگاه نمایندۀ مالی دربار، مانع از یکهتازی حاکم در اینگونه مواقع میشد (تاورنیه، بیتا: 688). این حکام برای جبران کسری منابع مالی خود، به سوی تجار و گروههایی معطوف میشدند که از حمایت کمتری برخوردار بودند. هندوها و یهودیها جز این دسته به حساب میآمدند؛ بهویژه گروه آخری که هیچ نماینده و پشتوانهای در دربار نداشتند، بیشتر در معرض بدرفتاری و اخاذی بودند. هندیها به علت روابط گستردۀ ایران و هند در این دوره، به حمایت دربار گورکانی امیدوار بودند (الاسلام، 1373: 257)؛ در حالی که یهودیان حتی چنین امیدواری نیز نداشتند. همین مسئله باعث میشد آنها بیشتر در معرض اخاذی و ظلم و تعدی قرار گیرند. بسیاری از افرادی که در مقام حاکم برگزیده میشدند، در دربار آموزش دیده بودند و از سیاستهای دولت مرکزی بهشدت تأثیر میپذیرفتند. آنها با شیوههای حکومتداری در بنادر و جزایر که نیازمند تساهل و تسامح بود، چندان آشنایی نداشتند (حبیبی و وثوقی، 1387: 23و24). از سوی دیگر همان گونه که پیشتر اشاره کردیم، به نظر میرسد چنین رویهای اصلی بود که دربار ایران پذیرفته بود. گزارشهای متعددی از سختگیریها و فشارهای مذهبی در دورۀ صفویه بر اقلیتهای دینی و بهویژه یهودیان، در منابع این عصر آمده است. این اعمال فشارها گاهی چنان شدید بود که یهودیان بهصورت گروهی تغییر مذهب میدادند. نمونهای از این دست در حکومت شاه عباس دوم و در سال 1066ق/1656م رخ داد. بهگفتۀ وحید قزوینی، در این سال بیش از بیستهزار نفر از یهودیان اصفهان با تغییر دین به اسلام درآمدند. او علت این امر را چنین بیان میکند: «از بدو سکنى دارالسلطنه اصفهان منازل آن جماعت و خانههاى مسلمانان در جوار هم واقع شده در ملبوس، علامتى که بدان نشان از اهل اسلام ممتاز گردند، نداشتند و این معنى موجب عدم اجتناب مسلمانان و سرایت نجاست ایشان میگردید، امر فرمودند که این گروه اگر بر مذهب باطل خود ثابت و راسخ باشند، مکانى در خارج شهر جهت ایشان تعیین نموده به لباسى که حسب الشرعالاقدس مقرر است، ملبس گردند که از اهل اسلام ممتاز باشند و قیمت منازل ایشان از سرکار خاصّه شریفه داده شود و هریک را که نور اسلام بر سراچه ضمیر تافته به هدایت توفیقات الهى سالک طریق اسلام گردد، از قرار نفرى دو تومان از سرکار خاصّه شریفه داده مانع نشده، گذراند که در منازل سابق خود سکنى داشته باشند. لهذا جماعت مزبوره همگى اتفاق نموده به خواهش تمام تلقى به قبول اسلام نمودند و وجه جزیه ایشان که مبلغى خطیر و هرساله واصل سرکار خاصّه شریفه مىشد، از ایشان ساقط گشته سواى آن نیز از قرار نفرى دو تومان به انعام ایشان مقرر گردید» (وحید قزوینی، 1383: 616). این درحالی است که نویسنده چند سطر پیشتر گواهی میدهد پیش از این، یهودیان باوجود انواع فشارها و محدودیتها حاضر نشده بودند از دین خود دست بردارند و همچنان بر آیین خود اصرار میورزیدند. طبیعی است افرادی که در چنین محیط فکری بار آمده و با این نگرش آموزش دیده بودند، زمانیکه در مقام حاکم به مناطق جنوبی گسیل میشدند، همین رویکرد و طرز فکر را با خود در حوزۀ حکومتی جدیدشان اعمال میکردند و برای اقلیتهای مذهبی محدودیت و مزاحمتهایی ایجاد میکردند. رفتارهایی این چنینی برخلاف منافع تجاری و شیوۀ حکومتداری در حوزههای تجاری و بازرگانی بود. در ابتدا اثرهای این برخوردها اندک و ناملموس بود؛ اما به مرور زمان، با برآمدن رقبای تجاری برای بندرعباس و دیگر بنادر تجاری ایران، خود را نشان داد. مهاجرت گستردۀ بازرگانان از سواحل ایران به بنادری در خارج از قلمرو ارضی ایران یکی از پیامدهای مهم این تغییر سیاست بود. پیامدی که در سدههای بعد یکی از معضلات تجاری ایران در خلیجفارس به شمار میآمد و دولتهای ایران با روشهای مختلف میکوشیدند این روند را معکوس کنند یا دستکم مانع از آن شوند. منتها به علت گسترش این نوع تفکر، آن امنیت و آرامش پیشین که حکومت به جامعۀ تجاری و بازرگان داده بود، دیگر وجود نداشت. این رفتار جدید هیئت حاکمه بر شیوۀ برخورد دیوانسالاری با اقلیتها تأثیر منفی گذاشت؛ همچنین به مرور شاهد آن هستیم که در برخی از گروههای اجتماعی بومی نیز اثرهای سلبی داشت. باید تأکید کنیم در ابتدا بر نگرش جامعه به این اقلیتها تأثیر چندانی نداشت، نمونه شاهبندری ارمنی در بوشهر؛ اما در درازمدت، تأثیر منفی خود را برجای نهاد. کاهش تعداد و نقش و فعالیت آنها از یک سو و نگرش منفی جامعه به رفتارهای آنها از سوی دیگر ممکن است محصول چنین رفتارهایی باشد. در این باره باید به نگاه منفی سدیدالسطنه به هندوها اشاره کرد (سدیدالسلطنه، 1363: 179). این در حالی است که در منابع دورۀ صفوی چنین نگاهی را نمیبینیم و در منابع، گزارشی مبنیبر تعارض و برخورد سلبی بین جامعۀ مسلمانان و غیرمسلمانان وجود ندارد.
نتیجه یهودیان از اقلیتهای دینیقومی قدیمیاند که سابقۀ حضور آنها در جامعۀ ایران به حدود نیمههای هزارۀ نخست پیش از میلاد برمیگردد. پراکندگی جغرافیایی آنها نشاندهندۀ این است که در نظر گرفتن نقطۀ مشخصی در حکم سکونتگاه اصلی آنها امکانپذیر نیست. این گروه در پهنۀ ایران پراکنده بودند و از غرب تا مناطق مرکزی و از مناطق مرکزی تا جنوب، حوزۀ اصلی پراکندگی جغرافیایی آنها را شامل میشد. کرانههای خلیجفارس یکی از مناطقی بود که یهودیان در آنجا حضور پررنگ و چشمگیری داشتند. این حضور همراه با فعالیتهای اجتماعیاقتصادی بود. بافت و ساختار اجتماعی حوزۀ خلیجفارس، زمینۀ مناسب را برای اینگونه فعالیتها فراهم میکرد. خلیجفارس در حکم یکی از گذرگاههای عمدۀ تجاری، مرکز مبادلات بینالمللی کالا و بازرگانی در طول تاریخ بوده است. این ویژگی، بافت و ساختار اجتماعی خاصی را به وجود آورده بود که عمده مشخصۀ آن رواداری مذهبی و احترام متقابل به آیینها و دینهای مختلف بود. این ویژگی چنان عمیق و ماندگار بود که بر ساخت سیاسی منطقه نیز تأثیر نهاد. طبیعی است گروههای محتلف مذهبی، ازجمله یهودیان، از این ساختار اجتماعیسیاسی سود میبردند. آنها آزادانه، بدون کمترین هراس، در حوزههای مختلف تجاری و اقتصادی فعالیت میکردند و بدون محدودیت قادر بودند در بخشهای مختلف منطقه ساکن شوند یا تردد کنند. با ورود پرتغالیها، فضای سیاسیاجتماعی منطقه دستخوش تغییر و دگرگونی شد. پرتغالیها از هواداران سرسخت کلیسای کاتولیک و پاپ بودند و برای دیگر گروههای مذهبی شأن و منزلتی قائل نبودند. با ورود آنها تفکیک مذهبی در هرمز، در حکم مهمترین مرکز مبادلات تجاری و اجتماعی، آغاز شد. پرتغالیها بهویژه برای یهودیان محدودیتهای بیشتری وضع کردند و حتی از ورود گروههای جدید یهودی به آن جزیره ممانعت به عمل آوردند. شکست پرتغالیها و اخراج آنها از هرمز، استقرار و حضور حکومت صفوی را در تمامی کرانههای شمالی و بخشهایی از مناطق جنوبی خلیجفارس تحکیم بخشید. پرتغالیها صد سال در خلیجفارس حضور داشتند؛ اما بافت اجتماعی از چنان استحکامی برخوردار بود که جامعۀ بومی و محلی بتواند در برابر فشارها و بدرفتاریهای خارجی از خود مقاومت نشان دهد و همان کهنالگوی رفتاری خود را حفظ کند و تداوم بخشد. شاید یکی از علتهای اصلی این ناکامی، بیگانهبودن خود پرتغالیها باشد. این بدان معنا نیست که وجود آنها در این عرصه بیتأثیر نبوده است و باید گفت اثرهای این حضور اندک و کمشمار بوده است. صفویان در ابتدای حضور خود موفق نشدند یا نخواستند در این ساختار تغییری ایجاد کنند. حضور امامقلیخان و تداوم دیوانسالاری محلی در این ثبات نسبی نقش مهمی ایفا کرد. با به قدرت رسیدن شاه صفی، دگرگونی را در سیاست رسمی دولت صفوی در برخورد با اقلیتها و بهویژه یهودیان، در کرانههای خلیجفارس شاهدیم. برای این تغییر رویکرد، در کنار عوامل متعدد، باید به دو مسئلۀ مهم و تأثیرگذار اشاره کنیم: نخست رشد و گسترش تبدیل زمینهای خاصه که بهمنزلۀ کاهش اراضی و مناطق دیوانی بود؛ دوم کاهش قدرت و نفوذ دیوانسالاران محلی در برابر افزایش قدرت مأموران دولت مرکزی. از زمان شاه صفی به بعد، حکام بنادر و بهویژه بندرعباس را دربار و شخص شاه انتخاب و منصوب میکردند. این افراد در قبال پرداخت مبالغی گزاف موفق میشدند این مناصب را به دست آورند. طبیعی بود آنها درصدد جبران هزینههایی باشند که برای این کار میپرداختند. برای این کار آنها شیوههای گوناگونی را به کار میبردند. یکی از این روشها اخاذی و بستن جریمه بر اقلیتهای مذهبی و بهویژه یهودیان به بهانههای مختلف بود. این رفتارها در عمل به ایجاد محدودیت بیشتر برای این گروههای اجتماعی منجر شد. در ساختار قدرت، یهودیان حمایت و پشتیبانی هیچ گروهی را نداشتند؛ پس بیشتر در معرض اینگونه رفتارها بودند و آسیب بیشتری را متحمل میشدند. در کنار آن باید به این مسئله نیز توجه کرد که چون بیشتر حکام از اصفهان به این مناطق گسیل میشدند، با تأثیرپذیری از جو حاکم بر دربار، همان سیاست محدودسازی یهودیان را دنبال میکردند. سیاستی که با نگرش دیوانسالاران محلی و بافت و ساختار اجتماعی منطقه در تضاد کامل بود. افزایش ضعف دولت مرکزی که بهمنزلۀ کاهش نظارت دربار بر عملکرد حکام بود، فرصت لازم را برای اخاذیهای بیشتر به مأموران داد. آنها بیشترِ گروهها و طبقههای اجتماعی را زیر فشار میگذاشتند و شیوههای مختلفی را برای به دست آوردن سود خود پیدا میکردند. در این بین، یهودیان بیشتر در معرض سوءرفتار و برخوردهای خشن بودند. در دورۀ صفوی، زمانیکه خلیجفارس در اوج رونق و شکوفایی تجاری خود بود، شاهدیم که یهودیان نیز از آزادیهای اجتماعی فراوانی برخوردار بودند. وجود کنیسهها و برگزاری مراسم مذهبی نمودی از این آزادیهای اجتماعی بود. تغییر رویکرد دولت مرکزی در قبال بنادر و نیز افول تجاری کرانههای شمالی خلیجفارس باعث شد محدودیتهای بیشتری برای یهودیان ایجاد شود. امری که خود موجب مهاجرت گستردۀ آنها از ایران و بهویژه از خلیجفارس شد. تأثیر این مهاجرتها در منابع اواخر دورۀ صفوی منعکس شده است. در منابع این دوره، به نقش و جایگاه و فعالیتهای یهودیان کمتر اشاره میشود که ممکن است نتیجۀ همین مهاجرتها و محدودیتها باشد. تغییر سیاست دولت صفوی بر نگرش دیوانسالاران، بر یهودیان و دیگر اقلیتهای مذهبی، تأثیر گذاشت؛ همچنین در درازمدت، بر رفتار جامعۀ بومی بر دیگر گروههای مذهبی نیز اثر گذاشت. باوجود نگاه بدبینانۀ دولت صفوی و هواداران آن در مناطق داخلی ایران به یهودیان، هیچ گزارشی در دست نداریم که جوامع محلی کرانههای خلیجفارس نیز چنین موضعی در پیش گرفته باشند. این در حالی است که در دورۀ قاجار، منابع از نگاه منفیِ جامعۀ محلی به اقلیتهای دینی غیراسلامی یاد میکنند. نباید عملکرد خود این اقلیتها را در تغییر این نگرش نادیده گرفت؛ اما حدس میزنیم تغییر سیاستهای دیوانسالاری نیز در این مسئله نقش مهمی را ایفا کرده است. | ||
مراجع | ||
الف. کتاب
ب. مقاله
منابع لاتین
40. Thevenot, Jean, (1986), The travels Monisieur de Thevenot in to levant, London. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,268 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 396 |