تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,639 |
تعداد مقالات | 13,339 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,949,186 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,980,123 |
تفاوتهای نسلی در نگرش نسبت به طلاق در ایران: کاربرد الگوی چندسطحی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش های راهبردی مسائل اجتماعی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 3، دوره 10، شماره 3 - شماره پیاپی 34، مهر 1400، صفحه 23-44 اصل مقاله (1.26 M) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/srspi.2021.132060.1764 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
میلاد بگی* 1؛ حاتم حسینی2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استادیار جمعیتشناسی، گروه علوم اجتماعی، دانشکدۀ علوم اقتصادی و اجتماعی، دانشگاه بوعلیسینا، همدان، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشیار جمعیتشناسی، گروه علوم اجتماعی، دانشکدۀ علوم اقتصادی و اجتماعی، دانشگاه بوعلیسینا، همدان، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تفاوتهای نسلی در نگرش به طلاق میتواند منبع تغییرات گستردهای در ارزشهای مرتبط با خانواده باشد. هدف مقالۀ حاضر، بررسی این تفاوتها بین نسلهای مختلف و تغییرات آن در دو دهۀ گذشته است. به این منظور دادههای پیمایش ارزشهای جهانی در سه موج چهارم، پنجم و هفتم با نمونۀ کل 6701 نفر که به روش تصادفی خوشهای چندمرحلهای گردآوری شده بودند، تجزیهوتحلیل شدند. با توجه به اینکه هدف، بررسی تأثیر ویژگی نسلهای مختلف در کنار ویژگیهای فردی بود، در تحلیل دادهها علاوه بر آمارهای توصیفی، از تحلیلهای چندسطحی استفاده شد. نتایج نشان داد تفاوتهای معناداری در نگرش نسلهای مختلف به طلاق وجود دارد. نسلهای جوانتر، در همۀ سنین، نگرش مثبتتری به طلاق دارند. نتایج همچنین بیانکنندۀ تغییرات نسلی در نگرش به طلاق است؛ بهطوری که در طول زمان، همواره در موافقت با طلاق تغییر کرده است. این موضوع بین همۀ نسلها صدق میکند. نتایج الگوهای چندسطحی نشان داد هرچند بخشی از تفاوتهای موجود در نگرش افراد به طلاق، در ویژگیهای فردی آنها ریشه دارد، ویژگیهای نسلها دربارۀ تحصیلات دانشگاهی، ارزشهای سکولار، برابری جنسیتی و ارزشهای مدرن خانواده بر نگرش آنان به طلاق تأثیر میگذارد. با ادامۀ روند جایگزینی نسلی و نیز شتابی که در پدیدههایی همچون شهرنشینی، جهانیشدن فرهنگی، گسترش آموزش، توسعۀ فناوریهای جدید ارتباطی و اطلاعاتی، گسترش رسانههای جمعی و شبکههای اجتماعی وجود دارد، باید انتظار داشت روند روبهرشد نگرش مثبت به طلاق همچنان تداوم یابد. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تغییرات خانواده؛ طلاق؛ نگرش؛ تفاوت نسلی؛ ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه و بیان مسئله پیش از گذار جمعیتشناختی تقریباً در همۀ جوامع انسانی ازدواج و تشکیل خانواده ازجمله نهادهای مهم بود و کسی تردیدی دربارۀ تداوم ازدواج نداشت. از نیمۀ دوم قرن بیستم، در جوامعی که در مراحل پیشرفتۀ گذار جمعیتشناختی بودند، تحولات گستردهای در نهاد ازدواج و خانواده به وجود آمد. تغییرات مشابهی در شمار فزایندهای از کشورهای در حال توسعه در جریان است (Dyson 2010: 170). گیدنز (1394: 251) میگوید جوامع سراسر دنیا با مجموعه مسائل مشابهی در تغییر و دگرگونی زندگی خانوادگی روبهرو هستند. تحولات نهاد خانواده در پهنۀ گیتی آنچنان گسترده است که برای نسلهای پیشین تصورکردنی نبود. طلاق از مظاهر این تحولات است. رولاند (2012) طلاق را از مهمترین ویژگیهای جمعیتشناختی جدید و افزایش چشمگیر و گستردۀ آن را از شکلهای نوظهور خانوادۀ معاصر میداند. افزایش خیرهکنندۀ طلاق و روند روبهرشد آن در جوامع امروزی سبب شده است متفکران اجتماعی از واژههایی مانند عصر طلاق (Oppenheim Mason & Jensen, 1995) و انقلاب طلاق (Weitzman, 1985) برای توصیف این دوران استفاده کنند. در ایران نیز با وجود تداوم نقش عناصر فرهنگی گذشته و تأثیر پایدار ارزشهای مذهبی بر نگرشها و رفتارهای خانوادگی، نوسازی تأثیرهای انکارناپذیری بر سیمای زندگی اجتماعی ایرانیان ازجمله خانواده و ازدواج گذاشته است (سرایی، 1385: 41). این تغییرات در ارزشها و نگرشهای مرتبط با ازدواج، تشکیل خانواده، فرزندآوری و طلاق (سرایی، 1385؛ کلانتری و روشنفکر، 1393) بسیار مشهود است. برای مثال، در طول دو دهه، از 1375 تا 1395، شمار موارد طلاق همواره رو به افزایش بوده و با میزان رشد سالانهای معادل 2/6 درصد رشد کرده است. دوام ازدواجهای منجر به طلاق در سال 1395 بهطور متوسط 7/8 سال بوده است (حسینی و تیموریارشد، 1398: 132). طلاق از مظاهر تغییرات خانواده در ایران است. در فرهنگ عامۀ ایرانیان طلاق امر ناپسند و مذمومی شناخته شده است؛ حتی از زوجها انتظار میرود برای تداوم زندگی مشترک بیشتر با یکدیگر مدارا کنند (فروتن، 1379). امروزه اینگونه باورهای فرهنگیِ پشتیبان خانواده دچار تغییرات اساسی شده است. به نظر میرسد افزایش میزان طلاق در جامعۀ ایران، با کاهش قُبح اجتماعی آن در دستگاه ذهنی و فکری افراد همراه بوده باشد؛ زیرا رفتار افراد در زندگی فردی و نظام اجتماعی، بر نگرشهای آنها مبتنی است. بر مبنای تغییر در نگرش افراد میتوان رفتار آنها را پیشبینی کرد. پس نحوۀ نگرش به طلاق میتواند یکی از عوامل زمینهساز بروز این پدیده در جامعه باشد. پژوهشگران اجتماعی (Rootalu & Kasearu 2016; Diaz et al., 2013; Cunningham & Thornton 2006; Whitton et al., 2013) بر این باورند که نگرش مثبت به طلاق میتواند نقش تعیینکنندهای در کاهش کیفیت زندگی زناشویی و وقوع طلاق داشته باشد. برعکس، نگرش منفی به طلاق به ایجاد هنجارهای اجتماعی پشتیبان خانواده کمک میکند. نسلهای مختلف بهطور همزمان با هم زندگی میکنند. در جامعههای در حال گذار مانند ایران، نگرش نسلهای مختلف از اهمیت ویژهای برخوردار است. به باور باتامور، استمرار یک جامعه بهوسیلۀ فرایند جامعهپذیری که سنت اجتماعی نسلهای پیشین را به نسلهای جدید انتقال میدهد، تأمین میشود؛ اما جامعهپذیری هرگز کامل نیست و نسلهای جدید هرگز زندگی اجتماعی پیشینیان خود را بهطور دقیق تکرار نمیکنند (به نقل از جاراللهی و صدیقیکسمایی، 1392). این امر میتواند پشتوانههای ذهنی و هنجاری حفظ خانواده را تضعیف کند و سبب بروز تفاوتهایی در نگرشهای نسلهای مختلف جامعه شود. در همین زمینه، برخی پژوهشگران دربارۀ تفاوتهای نسلی در ایدهها، نگرشها و رفتارهای مرتبط با خانواده صحبت کردهاند (قدرتی و همکاران، 1392؛ ساروخانی و صداقتیفرد، 1388؛ آزادارمکی، 1386؛ دانش و همکاران، 1393؛ عسکریندوشن و همکاران، 1388؛ اوجاقلو و همکاران، 1393؛ صبوریخسروشاهی، 1393). معیدفر (1383) نیز بر این باور است که تغییرات بنیادین در ساختار سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور که پس از انقلاب اسلامی به کل جامعه گسترش یافته است، موجب تفاوتها و شکافهای نسلی شده است. او میگوید جوانان از مسائل جدی جامعۀ ما هستند و با وجود جمعیت زیادشان، ازنظر جایگاه بهشدت با طبقات سنی میانه و سالمند فاصله دارند. آنها همچنین تفاوتهای مهمی با پیشینیان خود دارند. با توجه به گسترش جهانی ارتباطات و شبکههای اجتماعی، جوانان بهواسطۀ تحصیلات بالاتر شروع به تشکیک در برخی اصول سنتی خانواده و جامعه کردهاند (جاراللهی و صدیقیکسمایی، 1392). در چنین وضعیتی، نسل جوان با ارزشهای متنوع و بعضاً متناقضی روبهرو خواهد شد و از این طریق، تفاوتها و شکاف نسلی افزایش مییابد. دانش و همکاران (1393) با اشاره به نتایج دو دهه پژوهشهای نسلی در ایران میگویند هرچه به نسلهای آخر دهۀ 1380 نزدیکتر شدهایم، گسستهای ارزشی-فرهنگی بین نسل جوان و نسل بزرگسال افزایش یافته است. یکی از تغییرات بنیادین که در چند دهۀ گذشته در ایران رخ داده است و میتواند تاحدودی سبب تفاوتهای نسلی شود، تغییر در قوانین مربوط به طلاق است؛ زیرا نسلهای مختلف با قوانین مختلف طلاق روبهرو بودهاند. یکی از این قوانین، مربوط به طلاق توافقی است. باتمن و واسنیسکا (2011) معتقدند انقلاب طلاق توافقی در جهان سبب شده است ابطال ازدواج به امر ساده و کمهزینهای بین افراد و به امری معمول و عادی تبدیل شود. این نوع از طلاق در ایران از سال 1371 وارد متون حقوقی کشور شده است. در همین زمینه، ساروخانی و قاسمی (1391) به بالابودن تعداد طلاقهای توافقی در مقایسه با طلاقهای غیرتوافقی اشاره دارند و بیان میکنند که دوسوم طلاقها از نوع توافقی است. تغییر روش طلاق در جامعه از غیرتوافقی به روش توافقی، نشاندهندۀ گرایش جامعه به نوگرایی در همۀ عرصههاست. بر این اساس، بررسی نگرش افراد به طلاق و تغییرات نسلی ایجادشده در این زمینه، تاحدود زیادی چشمانداز آیندۀ نهاد ازدواج و خانواده را در جامعۀ در حال گذار ایران روشن میکند. آگاهی از تغییرات بیننسلی نگرش به طلاق میتواند مبنایی برای برنامهریزیهای مرتبط با تحکیم خانواده و کاهش وقوع طلاق باشد. مقالۀ حاضر سعی دارد به این پرسشها پاسخ دهد: نگرش به طلاق در جامعۀ ایران چگونه است؟ آیا تفاوتی در نگرش نسلهای مختلف به طلاق وجود دارد؟ آیا نگرش نسلهای مختلف به طلاق در طول زمان تغییر کرده است؟ نقش مشخصههای فردی و فرهنگی در تبیین نگرش به طلاق بین نسلهای مختلف چگونه است؟
مبانی نظری و تجربی پیشینۀ تجربی پژوهش نشان میدهد اگرچه پژوهشهای بسیاری در زمینۀ تغییر نگرش به طلاق در داخل و خارج از ایران انجام شده است، در ایران به تفاوتهای نسلی چندان توجه نشده است یا اینکه بررسیهای آنها به مطالعات مقطعی محدود شده است. در این زمینه، مرادی و فرخی (1400) نشان دادند سن، اشتغال زنان و دخالت دیگران نقش تعیینکنندهای در نگرش زنان همسردار به طلاق داشته است. فروتن و میرزایی (1395) چنین استدلال کردند که نگرش به طلاق بهطور مستقیم از رویکردهای نوگرایانه و لیبرالی تأثیر میگیرد. مشفق (1395) شکل توزیع قدرت در خانواده را مهمترین عامل گرایش به طلاق میداند. دخالت اطرافیان، رفتارهای خشونتآمیز و مهارتهای اجتماعی و ارتباطی تعیینکنندههای دیگری هستند که به ترتیب بیشترین تأثیر را در گرایش به طلاق داشتهاند. مدیری و رحیمی (1395) بیان میکنند که در شهر تهران، اشتغال زنان اگرچه پایداری خانواده را تضعیف نمیکند، منابعی را برای آنها فراهم میکند که میتوانند از آن در انحلال زندگی زناشویی ناخوشایند استفاده کنند. آنها با تأکید بر نقش مداخلهگر نشاط زناشویی در رابطۀ میان اشتغال زنان و گرایش به طلاق، بر بهکارگیری سیاستهای مناسب اشتغال تأکید میکنند. فلاحیگیلان و همکاران (1391) نیز از کاهش بیننسلی مخالفت با طلاق در مناطق شهری استان زنجان سخن میگویند. یافتههای این بررسی نشان داد این تغییر نگرش بین زنان معنادار است. براون و رایت (2019) در بررسی نگرش بزرگسالان به طلاق در دورۀ 2012-1994، نشان دادند در ایالات متحده بهموازات افزایش طلاق خاکستری، پذیرش طلاق در میان بزرگسالان 50 ساله و بالاتر امروزی در مقایسه با همتایان آنها در گذشته بیشتر شده است. به باور آنها این موضوع نشاندهندۀ تغییر نگرش به طلاق میان این گروه از افراد جمعیت است. این بررسی نشان داد تغییر نگرش به طلاق در دورۀ 2002-1994 آرام بوده و پس از آن شتاب گرفته است. اگرچه شتاب تغییرات در ابتدا ناشی از تغییرات مقطعی بود تا نسلی، بهطور کلی نشاندهندۀ تغییرات گستردهتر در معنا و مفهوم ازدواج است. کلاردو و اولنبرگ (2016) وابستگی مذهبی و تعارض والدین را دو عامل مهم مؤثر بر نگرش کودکان به ازدواج و طلاق میدانند. به باور آنها، تجربۀ طلاق والدین میتواند در درازمدت تأثیر تعیینکنندهای بر نگرش کودکان به ازدواج و طلاق داشته باشد. روتالو و کاسیرو (2016) نیز در بررسی نگرش به طلاق میان دو نسلِ کودکان و مادران آنها در استونی نشان دادند برخی از نگرشهای طلاق از مادر به دختر و نه به پسر منتقل میشود. بر این اساس، نتیجه گرفتند که رابطۀ بین والدین و فرزندان تأثیر تعیینکنندهای بر درک فرزندان از طلاق و کنارآمدن آنها با انحلال خانواده دارد. اگرچه موضوع نسلها و ادبیات مربوط به آن قدمت خیلی طولانی نداراد و به پس از جنگ جهانی دوم و دهۀ 1960 برمیگردد، توجهات نسبتاً زیادی را بین نظریهپردازان به خود جلب کرده است. یکی از اولین نظریهپردازانی که به موضوع نسلها و تفاوتهای آنها پرداخت، کارل مانهایم بود. مانهایم (1970) در مقالۀ «مسئلۀ جامعهشناختی نسلها» معتقد است پیدایش نسل اجتماعی با تغییرات اجتماعی و سرعت این تغییرات مرتبط است. وی اواخر نوجوانی و اوایل جوانی را سالهای شکلگیری نسل میداند و بر این باور است که در این دوره دیدگاههای فردی مجزا و متمایز دربارۀ سیاست و جامعه شکل میگیرد (دانش و همکاران، 1393). به این ترتیب، تجارب دورۀ زندگی بهویژه در دورۀ اصلی جامعهپذیری نسل (بهویژه در دوران جوانی)، بر گرایشها و رفتارهای آن تأثیر قاطعی دارد. به اعتقاد مانهایم جامعۀ بشری بهطور عادی تغییر و تحول تدریجی مییابد که حاصل آن ظهور نسلهایی با ایدهها و تفکرات جدید است. او در مقالۀ «نسلها» توصیف میکند که چگونه افراد یک نسل، در واقع زیر چتر ایدئولوژیک و آرمانی خاصی قرار میگیرند و از آن منظر، دنیا را به شیوۀ متفاوتی از همتایانشان در نسلهای قبل تفسیر میکنند؛ تا آنجا که همین تجارب و آگاهیهای منحصربهفرد و مشترک مربوط به یک نسل است که سبب ایجاد رفتارهای متفاوت میشود و راه تغییر اجتماعی را باز میکند؛ با این حال، مانهایم تغییرات نسلی را لازمۀ پیشرفت و توسعۀ اجتماعی میداند؛ هرچند این فرایند پتانسیل ایجاد تعارضهای نسلی را نیز دارد (توکل و قاضینژاد، 1385). مارگارت مید با بررسی حرکتهای جمعی دانشجویی در دهۀ 1960، ادعا کرد که علت رفتارهای غیرمتعارف و ضدفرهنگ جوانان، وجود فاصلۀ نسلی بین آنهایی است که قبل و بعد از جنگ جهانی دوم متولد شدهاند (به نقل از پناهی، 1380: 64). به باور مید، کسانی که پس از جنگجهانی دوم بزرگ شدهاند، در جهانی بزرگ شدهاند که کاملاً با دنیای قبل از آن متفاوت است. به همین دلیل، تفاوتهای مهمی بین این دو گروه وجود خواهد داشت. وی بیان میکند که تغییرات اجتماعی و سرعت آنها سبب ایجاد فاصلۀ نسلی شده و دنیا را وارد مرحلۀ جدیدی کرده است. مید سه نوع فرهنگ یا جامعه را از هم متمایز میکند: 1) فرهنگی - سنتی (جامعۀ پساتمثیلی) که در آن گذشتۀ والدین الگوی آیندۀ نسل جوان است و فرهنگ قبلی تعیینکنندۀ ماهیت فرهنگ بعدی است؛ 2) فرهنگ انتقالی (جامعۀ همتاتمثیلی) که به جامعۀ متحولشده اشاره دارد و نسل قدیمی سعی در حفظ تسلط اندیشههای خود دارد؛ 3) فرهنگ یادگیری (جامعۀ پیشاتمثیلی) که در چنین جامعهای دگرگونیهای بسیار شدیدی رخ میدهد؛ بهطوری که در وضع جدید، نسل گذشته نمیتواند الگوی نسل جدید باشد و برای تداوم حیات خود باید ارزشها و هنجارهای قدیمی خود را بر مبنای فرهنگ نسل بعد اصلاح کند و بسیاری از چیزها را از فرزندان خود بیاموزد (جاراللهی و صدیقیکسمایی، 1392). به باور مید فاصلۀ نسلی اتفاقافتاده بین دو نسل قبل و بعد از جنگ از نوع سوم است. اینگلهارت نیز ازجمله نظریهپردازانی است که به موضوع تفاوتهای نسلی پرداخته است. وی دربارۀ تفاوتهای سنی و نسلها چهار فرضیه را مطرح کرده است: 1) فرضیۀ چرخۀ زندگی یا سالخوردگی که براساس آن گفته میشود تفاوت نسلها امری طبیعی است؛ زیرا هر گروه سنی پس از سپریکردن یک دورۀ زندگی و رفتن به گروه سنی دیگر دچار تغییر خواهد شد و ارزشهای پیشین او کمرنگ میشود و ارزشهای گروه سنی جدید را خواهد گرفت. 2) فرضیۀ دورهای که براساس آن تفاوت نسلها به فرایند تدریجی تغییر ارزشها در همۀ گروههای سنی مربوط میشود. بر این اساس، با تغییر در ساختارهای اقتصادی و اجتماعی، همۀ افراد جمعیت در آن مکان دچار تغییر خواهند شد. 3) فرضیۀ گروه سنی که براساس آن نسل جدید ارزشهای کاملاً متفاوتی با نسلهای قبل دارد و با گذشت زمان، فرایند جایگزینی ارزشهای جدید با ارزشهای قبلی انجام میشود. 4) فرضیۀ ترکیبی که در آن تفاوت نسلی ناشی از تغییر در ارزشهای نسل جدید است که بهتدریج با نقشهای بیشتر و روبهافزایش آنها در زندگی اقتصادی - اجتماعی، جایگزین ارزش نسلهای قبلی میشود (معیدفر، 1383). اینگلهارت همچنین بیان میکند که جوانان بهمراتب بیشتر از بزرگترها بر خواستههای فرامادی تأکید میورزند و تحلیل گروههای سنی مبین این است که این موضوع بیشتر بازتاب دگرگونی نسلهاست تا انعکاس سالخوردگی (اینگلهارت، 1373). این اندیشههای اجتماعی- اقتصادی تا حد زیادی با اندیشههای وندیکا (2002) و لستهاق (1995) همخوانی دارد. آنها در نظریۀ گذار دوم جمعیتشناختی به این موضوع اشاره میکنند که تحولات خانواده و پیوندهای زناشویی در دورۀ معاصر بیش از هر چیز در فردگرایی ریشه دارد (به نقل از فروتن و میرزایی، 1395: 196). همچنین لستهاق و سوروکین (2002) ظهور شکلهای جدید سکونت و تغییرات خانوار را در دهههای بعد از 1960 به اندیشههای جوانان تحصیلکردهای نسبت میدهند که در مقایسه با والدین خود نیازهای جدیدی را مطالبه میکنند. آنها افزایش رفتارهایی مثل همخانگی، تکوالدینی، طلاق و... در کشورهای اروپایی را با افزایش جهتگیریهای ارزشی فرامادیگرایی اینگلهارت در ارتباط میدانند. در نهایت، چارچوب نظری پژوهش حاضر بر اندیشههای مانهایم، مید، اینگلهارت و لستهاق مبتنی است که در تبیین تفاوتهای نسلی بر عواملی همچون تجربۀ تاریخی متمایز هر نسل از نسلهای دیگر و ظهور نسلهای دارای نظام ارزشی و فکری متفاوت طی جریان توسعه و تحول اجتماعی تأکید دارند؛ بنابراین، این فرضیه بررسی خواهد شد که آیا نگرش به طلاق بین نسلهایی که دوران جامعهپذیری متفاوتی را طی کردهاند، از تفاوت معنیداری برخوردار است یا خیر. همچنین فرض پژوهش بر این است که تفاوتهای نسلی در نگرش به طلاق اگرچه از مشخصههای فردی تأثیر میگیرد، بخشی از این تفاوتها بهدلیل ویژگیهایی است که نسلهای مختلف از آن برخوردارند.
روششناسی پژوهش مطالعۀ حاضر، تحلیل ثانویهای است که از دادههای پیمایش ارزشهای جهانی (WVS) برای بررسی نگرش به طلاق در ایران استفاده کرده است. این پیمایش تاکنون در هفت موج برگزار شده و ایران در سالهای 2000، 2005 و 2020 در این پیمایش شرکت داشته است. جامعۀ آماری همۀ ایرانیان 15 سال و بالاتر بودهاند. نمونهگیری با روش تصادفی خوشهای چندمرحلهای انجام شده است. در سالهای 2000 و 2005، ابتدا کل کشور براساس مرزهای جغرافیایی استانی تفکیک شد. سپس در هر استان مناطق شهری و روستایی مشخص شدند. در نهایت، هر منطقه به بلوکهای مجزا تقسیم شد و خانوارهای درون هر بلوک انتخاب شدند. در هر خانوار بهصورت تصادفی با یک نفر مصاحبه شد. در این پیمایشها، افرادی از همۀ استانهای کشور در نمونۀ نهایی حضور داشتند. در پیمایش 2020، ابتدا ایران به 9 منطقه تقسیم شد. استان تهران بهمنزلۀ یک منطقه و سایر استانها در 8 منطقۀ دیگر قرار گرفتند. در نهایت، مانند پیمایشهای قبل، خانوارها بهصورت تصادفی انتخاب شدند. حجم نمونه در پیمایشهای 2000 و 2005 بهترتیب مساوی 2600 نفر و 2900 نفر و در سال 2020 برابر با 1800 نفر بود. در نهایت، بهترتیب دادههای 2535، 2667 و 1499 نفر در هر یک از پیمایشها بهطور کامل گردآوری شد. در این مقاله واحد نمونهگیری فرد و واحد تحلیل فرد است. برای گردآوری دادهها از پرسشنامه استفاده شده است. پیمایش علاوه بر جمعآوری برخی ویژگیهای فردی، اطلاعاتی را در زمینۀ نگرشها و ارزشهای اجتماعی، اقتصادی، اخلاقی و نیز در حوزۀ نگرش به مهاجرت، امنیت، ساختارهای سیاسی، فساد اداری، سرمابۀ اجتماعی و شاخصهای پسامادیگرایی ارائه میدهد. دادهها در وبسایت پیمایش ارزشهای جهانی در دسترس همگان قرار دارد. تحلیل دادهها با استفاده از نرمافزار IBM SPSS 26 انجام شد. در مرحلۀ توصیف دادهها، ابتدا میانگین نمرۀ طلاق برای نسلهای مدنظر با استفاده از نمودار ترسیم شد تا تفاوتها نشان داده شود. سپس ویژگیهای نمونه در هر سه پیمایش توصیف و رابطۀ آنها با نگرش به طلاق آزمون شد. برای بررسی رابطۀ بین متغیرهای فاصلهای (مثل سن) و نگرش به طلاق، از آزمون همبستگی پیرسون و برای سایر متغیرها از آزمون کایاسکوئر استفاده شد. برای تحلیل چندمتغیره از رگرسیون چندمتغیرۀ دوسطحی استفاده شده است. با توجه به اینکه هدف مقاله، بررسی نگرش به طلاق بین کورهورتها و نسلهای مختلف بود، دو دسته متغیر در سطح فردی و در سطح کوهورت بهمنزلۀ پیشبینیکنندههای نگرش به طلاق استفاده شد. اجرای الگوی چندسطحی، از چند مرحلۀ مجزا تشکیل شده است. در مرحلۀ اول، الگوی صفر (بدون متغیرهای پیشبین) مشخص و اجرا شد. الگوی صفر به ما کمک میکند تا تعیین کنیم که چه مقدار از واریانس نمرۀ نگرش به طلاق بین کوهورتها قرار دارد. به این ترتیب، الگوی صفر برای فرد i در کوهورت j بهصورت زیر خواهد بود:
که در آن متغیر وابسته (نمرۀ نگرش به طلاق)، مقدار عرض از مبدأ، مقدار واریانس بین کوهورتها (سطح 2) و مقدار واریانس نمرۀ افراد درون کورهوتها (سطح 1) است. در الگوی سطح 1 (سطح فردی)، ویژگیهای افراد به الگو اضافه خواهند شد. این الگو بیان میکند که نگرش به طلاق بین افراد، از ویژگیهای فردی آنها همچون سن، جنس، تحصیلات و وضع زناشویی تأثیر میگیرد؛ به این ترتیب، الگوی سطح 1 عبارت است از:
در الگوی سطح 2 (کوهورت) ویژگیهای کوهورتها به الگو اضافه خواهند شد. فرض در این الگو بر این است که متغیرهای سطح کوهورت (ارزشهای سکولار، برابری جنسیتی در شغل، تحصیلات و سیاست، ارزشهای خانوادگی، میانگین تحصیلات دانشگاهی کوهورت و پایبندی مذهبی) میتوانند بر باقیماندۀ واریانس موجود در نگرش به طلاق بین کوهورتها تأثیرگذار باشند. به این ترتیب، الگوی سطح 2 (الگوی نهایی) بهصورت زیر خواهد بود:
متغیر وابسته، نگرش به طلاق است؛ این متغیر با استفاده از این سؤال سنجیده شده است: از پاسخگویان چنین سؤال شد: «لطفاً در هر یک از موارد زیر (طلاق) مشخص کنید که هر یک از آنها تا چه اندازه موجهاند»؟ گزینههای پاسخ از 1 (هرگز موجه نسیت) تا 10 (همیشه موجه است) بود که به این معنی است که افرادی که نمرۀ بالاتری دریافت کنند، نگرش مثبتتری به طلاق دارند. متغیرهای مستقل در دو سطح تحلیل قرار دارند. در سطح فردی، ویژگیهای جمعیتی مثل سن، جنس و وضع زناشویی و سطح تحصیلات افراد قرار دارد. در سطح دوم، ویژگیهای فرهنگی کوهورتها بررسی شده است. برای محاسبۀ متغیرهای سطح کوهورت، میانگین نمرات افراد درون هر کوهورت محاسبه شد. معیارهای متفاوتی در دستهبندی نسلها وجود دارد و پژوهشگران در ایران براساس ملاکهای متعددی دست به این طبقهبندی زدهاند (آزادارمکی و غفاری، 1383؛ چیتساز قمی، 1386؛ کوثری، 1387؛ کاظمیپور، 1388). در مطالعۀ حاضر در طبقهبندی نسلها از نظریۀ مارگارت مید (1385) پیروی شده است. مید طبقهبندی نسلها را براساس تفاوت در شرایط اقتصادی و اجتماعی جامعه انجام میدهد. در مطالعۀ حاضر نیز با مبنا قراردادن انقلاب اسلامی و تحولات قبل و پس از آن، سه نسل از یکدیگر تفکیک شدهاند. نخست، نسل متولدان دهۀ 1320 و 1330 که قبل از انقلاب فرایند جامعهپذیری را بهطور کامل طی کرده است و نسل قبل از انقلاب نامیده میشوند. دوم، متولدان دهۀ 1340 و 1350 هستند؛ نسلی که براساس تجربهشان «نسل انقلاب و جنگ» نامگذاری شدهاند. در نهایت نسل سومیها که فرایند جامعهپذیری آنها بهطور کامل به بعد از انقلاب برمیگردد و امروزه شاهد هستیم که از امکانات ارتباطی زیادی بهره میبرند که ارتباط بیشتر آنها با دنیای خارج و فرهنگهای غربی را بهدنبال داشته است که میتواند نگرش آنها به ابعاد مختلف خانواده را در پی داشته باشد. این گروه، متولدان دهههای 1360 و 1370 را شامل میشود.
یافتههای پژوهش مشخصههای فردی پاسخگویان و رابطۀ آنها با نگرش به طلاق در سالهای مختلف در جدول 1 نمایش داده شده است. در هر سه پیمایش، بیشتر پاسخگویان را مردان تشکیل دادهاند. تنها در سال پایانی است که رابطۀ بین جنس و نگرش به طلاق معنادار شده است؛ بهطوری که مردان در مقایسه با زنان نگرش منفیتری به طلاق دارند. محل سکونت در پیمایش سال 2005 سؤال نشده بود. در دو پیمایش دیگر بیشتر پاسخگویان را افراد ساکن شهر تشکیل دادهاند. وضعیت زناشویی هم در همۀ سالها رابطۀ معناداری با نگرش به طلاق داشته است و افراد طلاقگرفته و هرگز ازدواج نکردهها در مقایسه با افراد دارای همسر، نگرش مثبتتری به طلاق داشتند. نکتۀ مهم دیگر، افزایش تعداد طلاقگرفتهها در نمونه است. این روند را میتوان با افزایش تعداد طلاقها در جمعیت کل همسو دانست. بهلحاظ وضعیت تحصیلی نیز در همۀ سالها بیشتر افراد تحصیلکرده بودند؛ با این حال، تعداد افراد بیسواد یا بدون تحصیلات رسمی، در پیمایش پایانی بیشتر بوده است. این متغیر نیز رابطۀ معناداری با نگرش به طلاق داشته است و در همۀ سالها افراد با تحصیلات بالاتر، نمرۀ بیشتری در نگرش به طلاق گرفتهاند. میانگین سنی پاسخگویان در سالهای مطالعهشده به ترتیب 2/34، 7/32 و 5/39 سال بود. رابطۀ بین سن و نگرش به طلاق برخلاف سایر متغیرها بهصورت منفی و معکوس بوده است. نتایج نشان میدهد با افزایش سن، نمرۀ نگرش به طلاق بین افراد کمتر خواهد شد. بهلحاظ وضعیت اشتغال، پاسخگویان در هیچکدام از سالها شرایط مناسبی نداشتند. در همۀ پیمایشها، مجموع افراد دارای شغل تماموقت و پارهوقت کمتر از یکچهارم جمعیت را شامل میشود. حتی اگر افراد خوداشتغال را هم به افراد شاغل اضافه کنیم، کمتر از نیمی از افراد از یک حقوق ثابت برخوردار بودهاند. همچنین بر تعداد افراد بیکار در پیمایشهای پایانی افزوده شده است. ایران کشوری با تنوع قومی و فرهنگی است که یافتههای جدول تا حدود زیادی وضعیت کل کشور را نشان میدهد. فارسها، تُرکها و کُردها بهمنزلۀ سه گروه قومی بزرگتر در همۀ سالها بیشترین تعداد را در نمونه داشتهاند. با این حال، این تنوع قومی و فرهنگی سبب نشده است تفاوت معناداری بین نگرش به طلاق بین قومیتهای گوناگون مشاهده شود.
جدول 1- توزیع پاسخگویان برحسب ویژگیهای فردی و رابطۀ آنها با نگرش به طلاق در سالهای مطالعهشده Table 1- Personal characteristics and their relation to attitude toward divorce
* معنیداری در سطح خطای کمتر از 5 درصد ** معنیدار در سطح خطای کمتر از 1 درصد، ns غیرمعنادار
شکل 1 میانگین نمرۀ نگرش به طلاق را برحسب سن و بین نسلهای مطالعهشده نشان میدهد. تفاوتهای معناداری در نگرش نسلها وجود دارد (001/0 < P، 805/54 :F). نتایج نشان میدهد در همۀ سنین، نسلهای جوانتر دیدگاه مثبتتری به سقط جنین داشتهاند؛ برای مثال، 29-15 سالههای نسل 1360 میانگین نمرۀ 86/3 را کسب کردهاند؛ در حالی که همین گروه سنی در نسل 1350-1340 نمرۀ 27/3 گرفتهاند. بین سنین بالاتر نیز این تفاوتها وجود دارد. برای مثال، نمرۀ نگرش افراد 59-55 سالۀ نسل 1350-1340 حدود 73/0 بیشتر از همان گروه سنی در نسل 1330 و قبل از آن است.
شکل 1- میانگین نمرۀ نگرش به طلاق برحسب سن و نسل Fig 1- Mean score of divorce attitudes by age and cohort
شکل 2- میانگین نمرۀ نگرش به طلاق بین نسلهای مختلف در سالهای 2020-2000 Fig 2- Mean score of divorce attitudes of generations 2000-2020
در شکل 2 میانگین نمرۀ نگرش به طلاق در سالهای مختلف برحسب نسل مشاهده میشود. نتایج نشان میدهد در همۀ دورهها نسل سومیها نگاه مثبتتری به طلاق دارند. با گذر زمان همچنین نمرۀ نگرش همۀ نسلها افزایش پیدا کرده و این افزایش برای نسل انقلاب و جنگ (کوهورت 1350-1340) کمتر از دو نسل دیگر بوده است. این نتایج نشان میدهد صرفنظر از دورههای زمانی و همچنین سن افراد، نگرش به طلاق بین نسلها تفاوتهای معناداری دارد. از آنجا که کوهورتهای مختلف در طول مسیر زندگی خود، تجارب متفاوتی کسب میکنند و از وقایع متفاوتی تأثیر میگیرند، انتظار میرود رفتارها و نگرشهای متفاوتی نیز با یکدیگر داشته باشند. بر همین اساس، با استفاده از یک الگوی دوسطحی، عوامل تأثیرگذار بر نگرش افراد به طلاق بررسی شد (جدول 2). نخستین سؤال پژوهش این است که آیا نگرش به طلاق بین کوهورتهای مختلف متفاوت است یا خیر. با استفاده از نتایج الگوی اول (الگوی صفر) به این سؤال پاسخ داده میشود. جدول 2 دو دسته از برآوردها را نشان میدهد: اثرات ثابت و اثرات تصادفی. در بخش اثرات ثابت، ضریب تأثیر هریک از متغیرهای سطح فردی و کوهورت بر نمرۀ نگرش و سطح معناداری آنها مشخص شده است که در الگوی صفر با توجه به اینکه هیچ پیشبینیکنندهای هنوز وارد الگو نشده است، فقط عرض از مبدأ وجود دارد که نشاندهندۀ میانگین نمرۀ نگرش به طلاق بین کوهورتهاست (001/0 < P، 939/2). در بخش برآوردهای مربوط به اثرات تصادفی نیز پارامتر باقیمانده، واریانس ناشی از تفاوت افراد درون کوهورتها را نشان میدهد. نتایج نشان میدهد واریانس جالبتوجهی برای تبیین تفاوت درون کوهورتها وجود دارد (001/0 < P، 405/6). پارامتر عرض از مبدأ نیز نشان میدهد میانگین نگرش به طلاق بهطور معناداری بین کوهورتها متفاوت است (001/0 < P، 542/0). با استفاده از این مقادیر میتوان سهم واریانس نگرش به طلاق را که بین کوهورتها وجود دارد، محاسبه کرد (0.542/6.405+0.542 = 0.0780). به این ترتیب، 8/7 درصد واریانس نگرش به طلاق بین کوهورتها نهفته است و این امر اجرای الگوی چندسطحی را ضروری میکند. در الگوی دوم (سطح فردی) به این سؤال پاسخ داده خواهد شد که آیا ویژگیهای فردی پاسخگویان، بر نمرۀ نگرش آنها تأثیر میگذارد یا خیر؛ بنابراین سن، جنس، وضع زناشویی و تحصیلات بهمنزلۀ متغیرهای سطح فردی به الگو اضافه شدند. مقدار عرض از مبدأ کاهش یافته است که نشان میدهد میانگین نمرۀ نگرش به طلاق بهوسیلۀ مشخصههای فردی تعدیل شده است. مردان در مقایسه با زنان نگرش منفیتری به طلاق داشتهاند. افراد طلاقگرفته و هرگز ازدواج نکرده نیز در مقایسه با افراد دارای همسر نگرش مثبتتری به طلاق داشتهاند؛ این در حالی است که بین افراد بیوه و دارای همسر تفات معناداری وجود ندارد. دربارۀ تحصیلات نیز مشخص است که با افزایش تحصیلات، نمرۀ نگرش به طلاق افزایش مییابد. افراد دارای تحصیلات متوسطه و دانشگاهی، در مقایسه با افراد بیسواد نمرات بالاتری کسب کردهاند؛ ولی بین افراد با تحصیلات ابتدایی و افراد بیسواد تفاوت معناداری مشاهده نمیشود. نتایج اثرات تصادفی نشان میدهد مقادیر پارامترهای باقیمانده و عرض از مبدأ کاهش داشته است. با استفاده از این کاهش میتوان واریانس تبیینشده درون و بین کوهورتها را محاسبه کرد. به این ترتیب، که سهم واریانس تبیینشده درون کوهورتها برابر با 0277/0 است که نشان میدهد مشخصههای فردی واردشده به الگو حدود 77/2 درصد واریانس درون کوهورتها در نمرۀ نگرش به طلاق را تبیین میکند (این رقم در الگوی قبلی 8/7 درصد بود؛ بنابراین، این کاهش واریانس خود بیانکنندۀ نوعی R2 است). متغیرهای سطح فردی میتوانند بر واریانس بین کوهورتها نیز تأثیرگذار باشند. مقدار عرض از مبدأ در الگوی صفر 542/0 بود که در الگوی سطح 1 به 244/0 کاهش یافته است؛ بنابراین، میتوان دریافت که متغیرهای سطح فردی 9/54 درصد واریانس بین کوهورتها در نمرۀ نگرش را تبیین میکند؛ به عبارت دیگر، بیش از نیمی از تغییرات در میانگین نمرۀ نگرش بین کوهورتها میتواند بهدلیل تفاوتها در مشخصههای افراد داخل آن کوهورتها باشد.
جدول 2- نتایج الگوی رگرسیونی دوسطحی برای تبیین نگرش به طلاق Table 2- Two-level multivariate regression models to explain divorce attitudes
* معنیدار در سطح خطای کمتر از 5 درصد، ** معنیدار در سطح خطای کمتر از 1 درصد، ns غیرمعنادار
نتایج پارامترهای کوواریانس همچنین نشان میدهد پس از واردکردن متغیرهای فردی در الگو، بهلحاظ آماری هنوز مقداری از واریانس متغیر وابسته، هم بین کوهورتها (001/0 < P، 227/6) و هم درون کوهورتها (001/0 < P، 244/0)، وجود دارد که میتواند بهوسیلۀ متغیرهای دیگری تبیین شود؛ بنابراین، ما میتوانیم پیشبینیکنندههای دیگری به الگو اضافه کنیم که بتوانند باقیماندۀ واریانس موجود را تبیین کنند. در الگوی سوم (سطح 2)، متغیرهای سطح کوهورت برای تبیین واریانس بین کوهورتها اضافه شدند. فرض ما این است که متغیرهای سطح کوهورت بر باقیماندۀ واریانس نگرش به طلاق تأثیر خواهند گذاشت. نتایج الگو نشان میدهد با ورود متغیرهای سطح کوهورت از تأثیر متغیرهای فردی کاسته شده است؛ ولی این تأثیرها بهلحاظ آماری همچنان معنادارند. از بین متغیرهای اضافهشده، نگرش مدرن به خانواده، داشتن ارزشهای سکولار و اعتقاد بیشتر به برابری جنسیتی در تحصیلات، تأثیر مثبتی بر نگرش به طلاق داشتهاند. نکتۀ مهم دیگر، تحصیلات دانشگاهی برای کوهورتهاست. نتایج نشان میدهد تحصیلات دانشگاهی، هم در سطح فردی و هم در سطح کوهورت، تأثیر معناداری بر نگرش به طلاق داشته است. در چنین حالتی گفته میشود که این متغیر تأثیر ترکیبی دارد؛ به این ترتیب که مجموع یک ویژگی سطح دو با متغیر وابسته ارتباط دارد. حتی بعد از اینکه اثر فردی این ویژگی در سطح 1 کنترل شود. بیشترین ضریب تأثیر نیز به متغیر تحصیلات دانشگاهی در سطح کوهورت (047/2) اختصاص دارد که اهمیت زیاد این متغیر را نشان میدهد. برآوردهای اجزای واریانس نیز نشان میدهد متغیرهای سطح فردی و کوهورت توانستهاند واریانس را در سطح کوهورتها بهطرز چشمگیری کاهش دهند. کاهش واریانس مشاهدهشده در سطح 2 بین الگوی صفر و الگوی پایانی بهمنزلۀ واریانس تبیینشده در سطح 2 شناخته میشود که برابر با 8/98 درصد است (988/0=542/0-006/0). به این ترتیب، متغیرهای واردشده در الگو توانستهاند 99 درصد واریانس بین کوهورتها را تبیین کنند. در سطح 1 نیز میتوان گفت متغیرهای سطح فردی حدود 9/2 درصد (029/0=405/6 ÷ 220/6-405/6) واریانس درون کوهورتها در نگرش به طلاق را تبیین میکنند.
نتیجه اهمیت حفظ و پایداری خانواده و نقش آن در بقای جامعه سبب شده است افزایش میزانهای طلاق در ایران، توجه پژوهشگران و سیاستگذاران را به خود جلب کند. یکی از موضوعات مهمی که در زمینۀ بروز طلاق اهمیت زیادی دارد، نگرشها به طلاق بهویژه بین نسلهای جوانتر است. نسلهای جوان در مقایسه با پیشینیان خود، از ارزشها و نگرشهای امروزی به خانواده و موضوعات آن برخوردارند؛ ازاینرو، انتظار میرود با خروج نسلهای مسن که بهعلت مرگ بهتدریج از ساختار سنی جمعیت خارج و بهوسیلۀ نسلهای جوانتر جایگزین میشوند، تغییرات گستردهای را دربارۀ خانواده و ارزشهای آن بههمراه داشته باشد. از آنجا که هرگونه تغییر در نگرش به ارزشها میتواند در تغییر رفتارها و روش زندگی افراد مؤثر واقع شود، بسیار مهم است که نگرش افراد به ابعاد مختلف خانواده همواره بررسی شود. بر این اساس، در مطالعۀ حاضر تغییرات در نگرش به طلاق بین نسلهای مختلف در ایران بررسی شده است. مطابق انتظار، نگرش به طلاق بین نسلهای مختلف تفاوت معنیداری داشت؛ به این صورت که نسل سومیها در مقایسه با نسلهای پیشین، نگرش مثبتتری به طلاق داشتند و این امر بین همۀ سنین مشاهده شد. مطالعات دیگری (فلاحیگیلان و همکاران، 1391؛ چابکی، 1392؛ فروتن و میرزایی، 1395؛ فروتن و صادقی، 1400) که معمولاً بهصورت پیمایشهای کوچکمقیاس در ایران انجام شدهاند، این تفاوتهای نسلی را تأیید کردهاند. این امر دلایل متعددی دارد؛ نسل سومیها در مقایسه با گذشتگان خود، از سطح تحصیلات بالاتری برخوردارند و دسترسی گستردهتری به رسانههای جمعی و بهویژه شبکههای اجتماعی دارند؛ ازاینرو، ارتباط بیشتری با سایر فرهنگها دارند و این امر میتواند تاثیرپذیری آنها دربارۀ موضوعاتی همچون طلاق و یا دیگر رفتارهای نوظهور در حوزۀ خانواده را بین آنان بهدنبال داشته باشد. برای مثال، طلاق بین نسلهای امروزی دیگر آن قبح و نگرانی گذشته را ندارد. در همین زمینه برناردز (1396) معتقد است برای نسلهای جوانتر طلاق بیشتر راهحل در نظر گرفته میشود تا معضل اجتماعی. صرفنظر از این تفاوتها، نگرش نسلهای بررسیشده در طول زمان نیز دچار تغییر شده است. علاوه بر اینکه در طی دو دهۀ بررسیشده نگرش نسل سومیها به طلاق مثبتتر شده و میانگین نمرۀ نگرش آنها افزایش یافته است، این افزایش به میزان کمتر بین نسل قبل از انقلاب و نسل انقلاب و جنگ نیز دیده میشود. این تغییرات را میتوان به تأثیر زمان و حوادث و وقایعی مرتبط دانست که در آن به وقوع میپیوندد؛ زیرا انتظار میرود تغییراتی که در سطح جامعه به وقوع میپیوندد، بر همۀ نسلها تأثیر بگذارد؛ برای مثال، رسانههای جمعی مانند تلویزیون، ماهواره و اینترنت را همۀ افراد جامعه استفاده میکنند و این موضوع نگرش افراد در نسلهای مختلف را به درجات متفاوتی تغییر میدهد. مورد دیگری که میتواند بر این تغییرات در همۀ نسلها مؤثر بوده باشد، تغییر قوانین طلاق است. از سال 1371 قانون اجازۀ طلاق توافقی در ایران اجرا شده است. این امر وقوع طلاق را تسهیل و افزایش تعداد طلاقها را در جامعه بهدنبال داشت (امینیفرد، 1386). از آنجا که تکرار و بالارفتن فراوانی یک رفتار در جامعه میتواند سبب عادیشدن آن شود، افزایش طلاقها نیز میتواند نگرش منفی به آن را کاهش دهد و این امر بر همۀ نسلهای حاضر در جامعه تأثیر میگذارد. این موضوع با فرضیۀ دورهای مدنظر اینگلهارت مطابقت دارد. افزایش در نمرۀ نگرش به طلاق در نسل قبل از انقلاب (متولدان 1320 و قبل از آن) را میتوان با نظریۀ مید دربارۀ فرهنگ یادگیری نیز تبیین کرد؛ به این صورت که نسلهای مسنتر برای تداوم حیات خود در جامعۀ متحولشدهای که بیشتر آن را جوانان تشکیل میدهند و ارزشها و رفتارهای جدید همچون طلاق را گسترش دادهاند، سعی دارند تا خود را تاحدودی با این تغییرات همراه کنند و برخی رفتارهای فرزندان را بپذیرند و خود را با آنها تطبیق دهند. با این حال، این نتیجه در تضاد با یافتههای معیدفر (1383) است. وی نشان داد تفاوت معناداری بین جوانان و بزرگسالان دربارۀ مسائل اجتماعی مثل طلاق وجود نداشته است. بخشی از این ناهماهنگی نتایج میتواند بهدلیل دستهبندی باشد که دربارۀ نسلها در مطالعۀ حاضر و مطالعۀ معیدفر (1383) انجام شده است. وی نسلها را براساس دو گروه سنی 29-15 سال (جوانان) و 50 ساله و بالاتر (بزرگسالان) دستهبندی کرده بود و فاصلۀ زمانی بررسیشده بهوسیلۀ او نیز تنها سه سال بوده است. در دورههای بررسیشده تفاوتهایی بهلحاظ نگرش به طلاق برحسب مشخصههای فردی وجود دارد؛ برای مثال، مطابق انتظار، افراد ساکن شهر در مقایسه با ساکنان روستایی از نگرش مثبتتری به طلاق برخوردارند. فضای سنتی روستاها و انگ طلاق در اجتماعات روستایی و در طرف مقابل، فراوانی بالای طلاق در مناطق شهری و نیز گمنامبودن افراد مهمترین دلیل این تفاوتهاست. وضعیت زناشویی نیز تأثیر معنیداری بر نگرش به طلاق دارد. افراد مطلقه و هرگز ازدواجنکرده نگرش مثبتتری به طلاق داشتهاند. نوابینژاد و همکاران (1396) به این موضوع اشاره دارند که طلاق از دیدگاه یک فرد مطلقه میتواند مضمون رهاییبخشی و آخرین راه چاره بودن را داشته باشد؛ بنابراین، نگاه مثبتتر افراد مطلقه به طلاق میتواند طبیعی تلقی شود. مطالعات ویتون و همکاران (2013)، اندرسون (2015)، یانگ و ین (2011) و توث و کملمیر (2009) نیز در همین زمینه بودهاند. همچنین در همۀ سالها افراد با تحصیلات بالاتر نگرش مثبتتری به طلاق داشتهاند. این یافته با مطالعات دیگری (Chen & Li 2014; Raymo et al., 2015، فروتن و میرزایی، 1395؛ حیدریبیگوند و بخشی، 1384) پشتیبانی میشود. تحصیلات خودبهخود سبب تغییر در رفتار، نگرش و باورهای افراد دربارۀ امور مختلف جامعه میشود و معمولاً تحصیلات بالاتر بهمنزلۀ داشتن دیدگاههای مدرن دربارۀ خانواده است؛ بنابراین، طبیعی است که افراد با تحصیلات بالاتر دیدگاههای متفاوتتری نیز به طلاق داشته باشند. نکتۀ مهم اینکه نگرش به طلاق بین قومیتهای مختلف تفاوت معناداری نداشت و افراد صرفنظر از قومیتشان نگاه تقریباً یکسانی به طلاق داشتند. این نتیجه با یافتههای مطالعۀ عابدینی و همکاران (1396) تضاد دارد که به تفاوت معنیدار بین کُردها و فارسها دربارۀ نگرش به طلاق دست یافته بودند. این تضاد ممکن است بهدلیل نمونههای مطالعهشده باشد؛ زیرا پیمایش ارزشهای جهانی تقریباً همۀ اقشار جامعه را پوشش میدهد؛ حال آنکه مطالعۀ عابدینی و همکاران (1396) تنها بر دانشجویان متمرکز شده است؛ البته کوُ (2018) نشان داد تفاوتهای قومی و نژادی در شرق آسیا بر نگرش آنان به طلاق و ازدواج تأثیرگذار بوده است. نتایج همچنین نشان داد بهاستثنای سال 2020، تفاوت در نگرش به طلاق بین دو جنس بهلحاظ آماری معنادار نشده است. این موضوع را میتوان به تأثیر صنعتیشدن بر معیارها و ارزشهای اجتماعی زنان مرتبط دانست؛ زیرا تغییرات حاصلشده در نقشهای زنان سبب شده است بسیاری از تفاوتهای موجود بین دو جنس از بین برود. این نتیجه با یافتههای سلیمانی (1394) و کونگ و همکاران (2004) مطابقت دارد؛ در حالی که پژوهشگران در شرق آسیا به تأثیر معنیدار جنس افراد بر نگرش به طلاق اشاره داشتهاند (Ji, 2015; Jones & Yeung, 2014). تأثیر منفی سن بر نگرش به طلاق نیز که در مطالعۀ حاضر به دست آمد، با یافتههای بومپاس و چوی (2004)، فروتن و میرزایی (1395) و عابدینی و همکاران (1396) مطابقت دارد؛ به این صورت که مطابق انتظار، افراد مسن دیدگاه منفی و محافظهکارانهتری به طلاق دارند. یکی از فرضیههای اصلی مطالعۀ حاضر این بود که علاوه بر وجودداشتن تفاوتهای معنادار بین نسلها و کوهورتهای مختلف در نگرش به طلاق، نگرش به طلاق علاوه بر تأثیرپذیری از مشخصههای فردی، از ویژگیهای کوهورتها اثر میگیرد. نتایج در زمینۀ تأیید این فرضیه بود؛ به این ترتیب که نگرش محافظهکارانه به طلاق بین کوهورتهای دارای دیدگاههای سنتی بیشتر است. برای مثال کوهورتهایی که تعداد بیشتری از اعضای آن تحصیلات دانشگاهی دارند، نگرش مثبتتری به طلاق دارند یا اینکه کوهورتهای دارای دیدگاه مدرنتر به خانواده، نمرۀ نگرش بالاتری کسب کردهاند. داشتن ارزشهای سکولار نیز از دیگر ویژگیهای کوهورتها بود که نمرۀ نگرش به طلاق را بین کوهورتها افزایش میدهد. به این ترتیب، نسلهای سومیها (متولدان دهۀ 1370-1360) که ارزشهای مدرن به خانواده، ارزشهای سکولار و نیز تحصیلات بالاتر دارند، نگرش مثبتتری به طلاق داشتهاند. این موضوع را میتوان با فرضیۀ ترکیبی اینگلهارت (1373) و نیز ایدۀ لستهاق و سوروکین (2002) در گذار دوم جمعیتی تبیین کرد. جهتگیریهای ارزشی متفاوت نسلهای جوان نسبت به پیشینیان، دلیل نگرش متفاوت و رفتارهای جدیدی ازسوی آنهاست. مطالعات مختلف در ایران تأیید کردهاند که تغییرات اجتماعی و فرهنگی در ایران سبب تغییر ارزشها و نگرشهای جوانان دربارۀ ابعاد مختلف خانواده شده است (صادقی و رضایی، 1398؛ رحمانی و همکاران 1395؛ نیکخواه و همکاران 1396؛ Keshavarz et al., 2018) و این امر دربارۀ طلاق نیز صدق میکند. در نهایت، میتوان گفت اگر در گذشته نگرش به طلاق بین نسلهای مختلف تاحدودی به هم نزدیک بود، امروزه تفاوتهای آشکاری بین نسلهای مختلف به وجود آمده است. بهویژه اینکه نسل جوان دهۀ 1360 به بعد تاحدودی خود را از بقیۀ نسلها جدا کرده است. ادامۀ روند جایگزینی نسلها و نیز شتابی که در پدیدههایی همچون شهرنشینی، جهانیشدن فرهنگی، گسترش آموزش عالی، توسعۀ فناوریهای جدید ارتباطی و اطلاعاتی، گسترش رسانههای جمعی و شبکههای اجتماعی وجود دارد، سبب خواهد شد تا روند روبهرشد نگرش مثبت به طلاق همچنان تداوم یابد و انتظار داشته باشیم تفاوتهای نسلی موجود بیشتر شود. آنچه در چنین شرایطی اهمیت فراوانی دارد، نحوۀ برخورد با تفاوتهای نسلی دربارۀ پذیرش و یا انکار وجود این تفاوتهاست. دربارۀ سیاستهایی که میتواند سبب کاهش طلاق شود، باید گفت مهمترین موضوع این است که برنامهریزی درست برای مقابله با افزایش میزانهای طلاق در کشور به پذیرش این تفاوتها نیازمند است؛ بنابراین لازم است با تمرکز بر برنامهریزی فرهنگی درست، فراهمکردن شرایط اقتصادی مناسب برای زوجین، گسترش مراکز پژوهشهای خانواده و نیز افزایش مشاورههای قبل از ازدواج، از گسترش میزانهای طلاق در جامعه جلوگیری کرد. نکتۀ مهم اینکه در چنین شرایطی، حفظ پیوندهای نسلی اهمیت زیادی دارد و برنامهریزان باید شرایط لازم را برای همسکنایی نسلهای مختلف کنار هم فراهم کنند تا تفاوتهای نسلی سبب گسست نسلی نشود. در پایان، باید اشاره کرد که مهمترین محدودیت مطالعۀ حاضر، به محدودیتهای تحلیل ثانویه مربوط است که برای سنجش برخی از شاخصهایی که میتوانست به تبیین تفاوتهای نسلی کمک کند، اطلاعات لازم وجود نداشت. همچنین نپرسیدن از برخی ویژگیها در برخی سالهای انجام پیمایش (مثل محل سکونت)، امکان تحلیلهای مقایسهای بیشتر را با محدودیتهایی روبهرو کرد. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آزادارمکی، ت. (۱۳۸۶). «فرایند تغییر نسلی، بررسی فراتحلیلی در ایران»، دوفصلنامۀ پژوهش جوانان، فرهنگ و جامعه، ش 1، ص 68-41.
آزادارمکی، ت. و غفاری، غ. (1383). جامعهشناسی نسلی در ایران، تهران: پژوهشکدۀ علوم انسانی و اجتماعی جهاد دانشگاهی.
امینیفرد، ح. (1386). »سازش برای جدایی»، روزنامۀ ایران، 24 مهر، ش 3762.
اوجاقلو، س؛ مرادی، ع. قاسمی، الف. و ارشدی، ج. (1393). «تغییرات نسلی ارزش فرزند و رفتار فرزندآوری زنان پیش و پس از انقلاب اسلامی؛ مطالعۀ موردی: شهر زنجان»، زن در فرهنگ و هنر، د 6، ش 6، ص 425-409.
اینگلهارت، ر. (1373). تحول فرهنگی در جامعۀ پیشرفتۀ صنعتی، ترجمۀ مریم وتر، تهران: کویر.
برناردز، ج. (1396). درآمدی به مطالعات خانواده. ترجمۀ حسین قاضیان، تهران: نشر نی.
پناهی، م. (1380). «فاصلۀ نسلی و اختلافات خانوادگی و چگونگی برخورد با آن»، فصلنامۀ علوم انسانی دانشگاه الزهرا، د 11، ش 37 و 38، ص 114-77.
توکل، م. و قاضینژاد، م. (1385). «شکاف نسلی در رویکردهای کلان جامعهشناختی: بررسی و نقد رهیافتهای نسل تاریخی و تضاد با تأکید بر نظرات مانهایم و بوردیو»، نامۀ علوم اجتماعی، د 27، ش 27، ص 124-95.
جاراللهی، ع. و صدیقیکسمایی، م. (۱۳۹۲). «تفاوت نسلی میان مادران و دختران: بررسی عوامل مؤثر بر تفاوت نگرش آنها به ارزشهای مربوط به خانواده»، فصلنامۀ برنامهریزی رفاه و توسعۀ اجتماعی، د 4، ش 14، ص 105-69.
چابکی، الف. (1392). «مطالعۀ بیننسلی رابطۀ نگرش به طلاق و کارکردهای خانواده در زنان شهر تهران»، مطالعات زن و خانواده، د 1، ش 1، ص 185-159.
چیتسازقمی، م. (1386). «بازشناسی مفاهیم نسل و شکاف نسلی»، پژوهش جوانان، فرهنگ و جامعه، ش 1، ص 112-85.
حسینی، ح. و تیموریارشد، ر. (1398). «تبیین دوام ازدواج منجر به طلاق در ایران»، نامۀ انجمن جمعیتشناسی ایران، س 14، ش 27، ص 153-115.
حیدریبیگوند، د. و بخشی، ح. (1384). «نگرش جمعیت 18 تا 65 سالۀ ساکن شهر مشهد به طلاق و عوامل اجتماعیـفرهنگی مؤثر بر آن»، علوم اجتماعی دانشگاه فردوسی مشهد، د 1، ش 1، ص 76-45.
دانش، پ؛ ذاکرینصرآبادی، ز. و ساداتعبداللهی، ع. (1393). «تحلیل جامعهشناختی شکاف نسلی در ایران»، جامعهپژوهی فرهنگی، د 5، ش 3، ص 30-1.
رحمانی، غ؛ وحیدا، ف. و اسماعیلی، ر. (1395). «بررسی تغییرات فرهنگی ناشی از استفاده از رسانۀ ماهواره در حوزۀ ارزشهای خانواده؛ مورد مطالعه: خانوادههای شهرستان فراشبند فارس در سال 1394-1393»، دوفصلنامۀ پاسداری فرهنگی انقلاب اسلامی، د 6، ش 13، ص 32-1.
ساروخانی، ب. و صداقتیفرد، م. (1388). «شکاف نسلی در خانوادۀ ایرانی، دیدگاهها و بینشها»، پژوهشنامۀ علوم اجتماعی، د 3، ش 4، ص 31-7.
ساروخانی، ب. و قاسمی، ع. (1391). «بررسی جامعهشناختی عوامل مؤثر بر افزایش طلاق توافقی در شهرستان کرمانشاه»، فصلنامۀ فرهنگی-تربیتی زنان و خانواده، س 7، ش 21، ص 87-69.
سرایی، ح. (1385). «تداوم و تغییر خانواده در جریان گذار جمعیتی ایران»، نامۀ انجمن جمعیتشناسی ایران، س 1، ش 2، ص 60-37.
سلیمانی، الف. (1394). «نگرشهای در حال تغییر نسبت به طلاق در بین دانشجویان دانشگاههای اردبیل»، فصلنامۀ علوم اجتماعی، د 9، ش 4، ص 252-239.
صادقی، ر. و رضایی، م. (1398). «بررسی تأثیر جهتگیریهای ارزشی فرهنگی بر نوع نگرش به ازدواج جوانان در شهر تهران»، مطالعات راهبردی ورزش و جوانان، د 18، ش 45، ص 123-94.
صبوریخسروشاهی، ح. (۱۳۹۳). «تفاوت بیننسلی در خانواده»، مجلۀ مطالعات علوم اجتماعی ایران، د ۱۱، ش ۳، ص ۷۸-۹۰.
عابدینی، م. وحید، هـ. و سنگانی، ع. (1396). «همسنجی باورهای جنسیتی و نگرش به طلاق دانشجویان کرد و فارس با توجه به جنسیت»، آسیبشناسی، مشاوره و غنیسازی خانواده. د ۳، ش ۲، ص 60-45.
عسکریندوشن، ع؛ عباسیشوازی، م. و صادقی، ر. (1388). «مادران، دختران و ازدواج؛ تفاوتهای نسلی در ایدهها و نگرشهای ازدواج در شهر یزد»، فصلنامۀ علمی - پژوهشی مطالعات راهبردی زنان، د 11، ش 44، ص 36-7.
فروتن، ی. (1379). «ملاحظات جمعیتی در فرهنگ عامۀ ایران»، فصلنامۀ جمعیت، ش 31 و 32، ص 69-46.
فروتن، ی. و صادقی، خ. (1400). «تفاوت نسلی مرتبط با نگرشهای جمعیتشناختی در ایران»، جامعهشناسی کاربردی، doi: 10.22108/jas.2021.121935.1880
فروتن، ی. و میرزایی، س. (1395). «نگرش به طلاق و تعیینکنندههای آن در ایران»، دوفصلنامۀ مطالعات جمعیتی، د 2، ش 2، ص 225-193.
فلاحیگیلان، ر؛ روشنفکر، پ. و پورکسمایی، م. (1391). «بررسی بیننسلی نگرش به طلاق: مطالعهای در استان زنجان»، راهبرد اجتماعی - فرهنگی، د 1، ش 2، ص 156-139.
قدرتی، ح؛ افراسیابی، ح. محمدپور، الف. و احمدی، ع. (1392). «جهتگیریهای عاطفی افرادِ دو نسل نسبت به والدین و تعیینکنندههای آن در شهر سبزوار»، جامعهشناسی کاربردی، د 24، ش 3، ص 114-97.
کاظمیپور، ع. (1388). نسل ایکس: بررسی جامعهشناختی نسل جوان ایرانی. تهران: نشر نی.
کلانتری، ع. و روشنفکر، پ. (1393). طلاق در ایران. تهران: جامعهشناسان.
کوثری، م. (1387). «نسلهای ایکس، وای و زد و سیاستگذاری فرهنگی در ایران»، راهبرد فرهنگ، د 1، ش 3، ص 85-65.
گیدنز، آ. (1394). جامعهشناسی. ترجمۀ حسن چاوشیان، تهران: نشر نی.
مدیری، ف. و رحیمی، ع. (1395). «اشتغال زنان، نشاط زناشویی و گرایش به طلاق؛ مطالعۀ موردی: متأهلان شهر تهران»، زن در توسعه و سیاست، د 14، ش 4، ص 475-451.
مرادی، ع. و فرخی، م. (1400). «عوامل اجتماعی مؤثر بر نگرش افراد به مقولۀ طلاق؛ مورد مطالعه: زنان متأهل اسلامآباد غرب»، زن و مطالعات خانواده، س 13، ش 51، ص 101-79.
مشفق، م. (1395). «سنجش اندازۀ اثر تعیینکنندههای گرایش به طلاق در پیمایشهای انجامشده طی دورۀ 1394-1374»، پژوهشنامۀ مددکاری اجتماعی، س 2، ش 9، ص 40-1.
معیدفر، س. (1383). «شکاف نسلی یا گسست فرهنگی؛ بررسی شکاف نسلی در ایران»، نامۀ علوم اجتماعی، د 24، ش 24، ص 79-55.
مید، م. (1385). فرهنگ و تعهد: پژوهشی دربارۀ شکاف نسلها. ترجمۀ عبدالعلی دستغیب، شیراز: نوید.
نوابینژاد، ش؛ محمدی، ر. کریمی، ی. و فلاح، ع. (1396). «معنای طلاق از دیدگاه فرد مطلقه: یک مطالعۀ کیفی پدیدارشناسانه»، زن و جامعه (جامعهشناسی زنان)، د 8، ش 3، ص 116-93.
نیکخواه، هـ؛ فانی، م. و اصغرپور ماسوله، الف. (1396). «سنجش نگرش دانشجویان نسبت به ازدواج و عوامل مؤثر بر آن»، فصلنامۀ جامعهشناسی کاربردی، ش 67، ص 122-99.
Andersson, L (2015). Gender, family life course and attitudes toward divorce in sweden. Acta Sociologica, 59 (1), 51–67.
Bethmann, D. & Kvasnicka, M. (2011). The institution of marriage. Journal of Population Economics, 24 (3), 1005-1032.
Brown, S. L. & Wright, M. R. (2019). Divorce attitudes among older adults: two decades of change. Journal of Family Issues, 40 (8), 1018-1037.
Bumpass, L. L. & Choe, M. K. (2004). Attitudes relating to marriage and family life. In Marriage, Work & Family Life in Comparative Perspective: Japan, South Korea and The United States. Ed Tsuya, N. O. & Bumpass, L. L. Honolulu: University of Hawaii Press. 19-38.
Chen, Y. C. C. & Li, J. C. A. (2014). Family change in east asia. chapter 4: 61-82. in: Treas, J., Scott, J. & Richards, M. (2014). Sociology of Families, The Wiley Blackwell. United States: New Jersey.
Collardeau, F. & Ehrenberg, M. (2016). Parental divorce and attitudes and feelings toward marriage and divorce in emerging adulthood: new insights from a multiway-frequency analysis. Journal of European Psychology Students, 7 (1), 24–33.
Cunningham, M. & Thornton. A (2006). The influences of parents' and off springs' experience with cohabitation, marriage and divorce on attitudes toward divorce in young adulthood. Journal of Divorce and Remarriage, 44, 119-144.
Diaz, N. Molina O. MacMillan, T. Duran, L. & Swart, E. (2013). Attitudes toward divorce and their relationship with psychosocial factors among social work students. Journal of Divorce and Remarriage, 54, 505-518.
Dyson, T. (2010). Population and development: the demographic transition. London: Zed Books Ltd.
Ji, T (2015). Asian families at the crossroads: a meeting of east, west, tradition, modernity and gender. Journal of Marriage & Family, 77, 1031-1038.
Jones, G. W. & Yeung, W. J. J. (2014). Marriage in asia. Journal of Family Issues, 35, 1567-1583.
Keshavarz, M. Shariati, M. Ebadi, A. & Moghadam, Z. B. (2018). Desire and attitude to marriage among unmarried iranian youth: a qualitative study. International Journal of Women’s Health and Reproduction Sciences, 6 (4), 425-431.
Ko, K. M. I. (2018). Attitudes toward marriage and divorce in east asia. Doctoral Dissertation, University of Missouri-Columbia.
Kung, W. W. Hung, S. L. & Chan, C. L. W. (2004). How the socio-cultural context shapes women's divorce experience in hong kong. Journal of Comparative Family Studies, 35, 33-50.
Lesthaeghe, R. & Surkyn, J. (2002). New forms of household formation in central and eastern europe-are they related to newly emerging value orientations, economic survey of europe. United Nations Economic Commission for Europe, 1, 197-216.
Mannheim, K. (1970). The problem of generations. Psychoanalytic Review, 57 (3), 378-404.
Oppenheim Mason, K. & Jensen. A. (1995). Gender and family change in industrialized countries. Oxford: Clarendon Press.
Raymo, J. M. Park, H. Xie, Y. & Yeung, W. J. (2015). Marriage and family in east asia: continuity and change. Annual Review of Sociology, 41, 471-492.
Rootalu, K. & Kasearu, K. (2016). Adolescents’ attitudes toward divorce: does parental influence matter in a changing society?. Journal of Divorce and Remarriage, 57, 195-211.
Rowland, D. T. (2012). Population aging: the transformation of societies. Netherland: Springer
Toth, K. & Kemmelmeier, M. (2009). Divorce attitudes around the world: distinguishing the impact of culture on evaluations and attitude structure. Cross-Cultural Research, 43, 280-297.
Weitzman, L. (1985). The divorce revolution: the unexpected social and economic consequences for women and children in America. New York: Free Press.
Whitton, S. W. Stanley, S. M. Markman, H. J. and Johnson, C. A. (2013). Attitudes toward divorce, commitment, and divorce proneness in first marriages and remarriages. Journal of Marriage and Family, 75 (2), 276-287.
Yang, W. S. and Yen, P. C. (2011). A comparative marital dissolution in east asian societies: gender attitudes and social expectations toward marriage in taiwan, Korea and Japan. Asian Journal of Social Science, 29, 751-775. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,649 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 622 |