تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,652 |
تعداد مقالات | 13,415 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,317,084 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,095,789 |
تحلیل حس شنوایی از دیدگاه مولوی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دوره 16، شماره 1 - شماره پیاپی 48، شهریور 1401، صفحه 1-15 اصل مقاله (752.5 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jpll.2021.127342.1578 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کورس کریم پسندی* | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
استادیار زبان و ادبیات فارسی، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد چالوس، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بیان مسئله: در نگرش مولوی به حواس پنجگانۀ ظاهری آدمی، حس شنوایی جایگاهی ممتاز و برتر دارد؛ بنابراین مولوی با توجه به ساحت بیرونی انسان و با نگرش فیزیولوژیک، حس شنوایی را نخستین و مهمترین حس فعال انسان برای ادراک دنیای محسوسات میداند. این حس در پیوند با دل و درون آدمی، زمینههای تکامل حقیقی انسان را با شنیدن سخنان بزرگان فراهم میآورد. ازسوی دیگر با توجه به ساحت درونی انسان و با نگرش معرفتشناسانه، گوش باطنی را از مراتب وجودی و روحی آدمی میداند که دراثر رفع حجابها، موجب درک و فهم سخن و صدای جماد و نبات و عالم عرش و فرش میشود. روش: این مقاله به روش تحلیلی به واکاوی نگرش مولوی دربارۀ حس شنوایی در ساختمان آفرینش آدمی میپردازد. یافتهها و نتایج: مولوی بر آن است که انسانها، ضمن بهرهگیری از حس شنوایی برای ارتباط با دنیای بیرون، باید تاحدّ امکان بکوشند تا مرتبۀ حس شنوایی ظاهری را به مرتبۀ شنوایی باطنی برسانند و آن را تکامل بخشند تا از صوت عالم بالا و ذوق و وجد روحانی حاصل از آن بهرهمند شوند؛ نیز ازپی آن به صدا و آواز حق برسند (گفت پیغمبر که آواز خدا/ میرسد در گوش من همچون صدا). | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مولوی؛ عرفان؛ حس شنوایی؛ گوش ظاهری؛ گوش باطنی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ـ مقدمه یکی از مباحث اساسی در مطالعه و مباحثة فیلسوفان یونان باستان و دانشمندان و فلاسفة اسلامی و حکیمان اروپایی، بحث ابزارهای شناخت و ادراک انسان از جهان بیرون و حالات نفسانی خود است؛ مکتبهای مختلف فلسفی به کیفیت و چگونگی این شناخت پرداختهاند. این پرسش همواره برای فلاسفه مطرح بوده است که «ادراکات انسان چگونه پیدا میشوند و آیا اساس این ادراکات، حواس پنجگانة ظاهری است، یا حواس پنجگانة باطنی، یا حسی فراتر از حس ظاهر و باطن؟» و اینکه «آیا ادراک، پدیدهای مادّی است که بهواسطة حواس ظاهری در سیر تکاملی مادّه و رسیدن به مرحلة خاصی شکل میگیرد و یا پدیدهای مجرد و نوعی از هستی است که با حواس باطنی متفاوت با مادّه حاصل میشود؟». فیلسوفانی مانند افلاطون، ارسطو، فارابی، ابنسینا، دکارت، جان لاک و دیگران آرا و سخنان متعدد و متنوع و گاه متعارضی بیان کردهاند که جای بررسی در پژوهشی مستقل دارد. 1 1ـ1 بیان مسئله مولوی یکی از اندیشمندانی است که در پرداختن به حواس پنجگانة ظاهری ـ بهویژه حس شنوایی ـ تحت تأثیر آموزههای قرآنی قرار دارد و آرا و افکار خود را «بهسبب همین اشتمالش بر اسرار و رموز قرآن از منبع وحی و علم من لدن جدا نمییابد و آن را همچون نوری الهی تلقی میکند» (زرینکوب، 1389: 16)؛ نیز در مبحث معرفت حضوری به قوای مدرکة آدمی، تحت تأثیر آرای فلاسفة پیشین مانند ابنسینا قرار دارد. مولوی این دو منبع الهام فکری را با ذوق معرفتی خود تلفیق میکند؛ بنابراین نگرش عرفانی منحصربهفردی به ساحت بیرونی و درونی انسان مییابد؛ از رهگذر این نگرش، حواس پنجگانة ظاهری و باطنی را از اشراقات و تجلیات خداوند در ساختمان آفرینش انسان برمیشمارد که ضمن درک و دریافت صورتهای عالم مادّه و معنا، راهبر آدمی به سرچشمة حقیقت است:
البته باید گفت مولوی بهجز حواس دهگانه، به حواس برتر در بشر عقیده دارد که محل الهامات و اشراقات و منشأ تجربههای عرفانی و شهودی است. او این حواس را بسیار گرانقدر میشمرد و آن را به «حّس زر»، «حس دینی»، «حس دُرپاش»، «حس جان»، «حس دل» و «حس دگر» تعبیر میکند؛ زیرا «آنچه بهوسیلۀ حواس ظاهری به ما نشان داده میشود، تعاقب امور است، نه مناسبات و روابطی مانند علل غایی و فاعلی؛ و فقط با ادراک وجدانی است که ما به این مناسبات، با نحوی از توارد و اتّحاد مُدرِک و مُدرَک به مفاهیم و اصول علت فاعلی و علت غایی، پی میتوانیم برد» (فولکیه، ۱۳۴۷: ۱۸۳). ازاینرو مولوی عقیده دارد این حواس برتر «هرچند بهصورت خفته و بالقّوه در همۀ آدمیان وجود دارد؛ لیکن تنها گروهی خاص میتوانند این حواس را بیدار کنند و به فعلیّت برسانند و از آن طریق به مراتب کمال روحی و معنوی برسند» (زمانی، ۱۳۸۹: ۳۴۲). مولوی این حقیقت را اینگونه بیان میکند:
حال در این مقاله از بین حواس پنجگانۀ ظاهری، حس شنوایی را در اندیشة مولوی، واکاوی و تحلیل میکنیم. در اهمیت این بحث همان بس که خداوند در آیات متعدد، حس شنوایی را بر حس بینایی و دیگر حواس انسان، مقدم دانسته و این خود مبیّن این حقیقت است که حس شنوایی بهنوعی برتر از دیگر حواس ظاهری آدمی است. تعبیر قرآن کریم دربارۀ حس شنوایی بهصورتی است که ما را متوجه جایگاه برتر این حس در ادراک و فراگیری نسبتبه دیگر حواس میکند؛ ازاینرو در مواضع گوناگون، سمع را بر بصر تقدیم میدارد و میفرماید: 2 «قُـل هُوَ الَّذی أنشَاکُم وَ جَعَل لَکُـم السَّمعَ و الأَبصـارَ و الافئِـده قَلیلاً مــا تَشکُرُونَ» (ملک: ۲۳). ازاینرو مولوی نیز تحت تأثیر آیات قرآنی و همچنین آرای فلاسفه، نگرش علمی، تربیتی و عرفانی به حس شنوایی دارد که در ضمن مقاله بدان اشاره خواهیم کرد. 1ـ2 روش و هدف پژوهش ما در این مقاله برآنیم که جایگاه حس شنوایی را در عرفان مولوی به روش تحلیلی و با مراجعه به منابع کتابخانهای بررسی کنیم؛ با این هدف که جایگاه برتر حس شنوایی، نسبتبه دیگر حواسِ ظاهری انسان تبیین شود. 1ـ3 پرسشهای پژوهش این مقاله میکوشد به پرسشهای زیر از دیدگاه مولوی پاسخ دهد: چرا حس شنوایی برتر و مهمتر از دیگر حواسِ ظاهری انسان است؟ مراتب حس شنوایی در عرفان مولوی چگونه است؟ ارتباط بین حس شنوایی و قلب انسان، چگونه است؟ در نگرش مولوی، چه چیزهایی حجاب راه حس شنوایی میشوند؟ عوامل مؤثر بر درک بهتر حس شنوایی کداماند؟ 1ـ4 پیشینۀ پژوهش دربارۀ پیشینۀ این پژوهش باید گفت با توجه به بررسیهای انجامشده، مقالهای مستقل با عنوان «تحلیل حس شنوایی از دیدگاه مولوی» تألیف نشده است؛ اما دربارۀ دیگر حواسِ ظاهری انسان، پژوهشی صورت گرفته است؛ مقالهای با عنوان «تحلیل حس چشایی در آثار مولوی» از طاهره کریمی و همکاران ایشان در دوفصلنامۀ علمی ـ پژوهشی ادبیات عرفانی دانشگاه الزهرا، سال پنجم، شمارة ۹، پاییز و زمستان ۱۳۹۲ به چاپ رسیده است. نویسندگان این مقاله، حس چشایی را یکی از حواس پرکاربرد میدانند که در آثار مولوی برای نمایاندن ساحت مادّی و روحانی انسان استفاده شده است.
2ـ بحث و بررسی 2ـ1 حس شنوایی، نخستین و مهمترین حسِ فعال انسان با بررسی آرا و اندیشههای مولوی میتوان پیبرد که او، در مقام یک فیزیولوژیست، وقتی به ساختمان آفرینش انسان مینگرد، حس شنوایی را نخستین حس فعال آدمی، نسبتبه دیگر حواس ظاهری میداند؛ ازاینرو مولوی در قرن سیزدهم میلادی، همچون فیزیولوژیستهای معاصر، حس شنوایی آدمی را به دو دلیـل علمـی و یک دلیل قرآنی ـ عرفانی، نخستین و مهمترین حس فعال انسان معـرفی میکند: دلیل اول این است که حس شنوایی، برخلاف دیگر حواس ظاهری انسان، فعالیت خود را به محض زادهشدن کودک آغاز میکند و قادر به درک و دریافت صداهای اطراف خواهد بود؛ حتی امروزه پیشرفت علم جنینشناسی نیز ثابت کرده است «گوش داخلی قبل از تولد، رشد اصلی خود را نموده است و جنین در بیست و سه هفتگیِ حاملگی به تحریک شنوایی پاسخ میدهد» (مور، 1371: 43). بنابراین، نخستین حسِ فعالِ کودک برای برقراری ارتباط با محیط اطراف خود، حس شنوایی است:
دلیل دیگر مولوی بر این مدعا این است که بین حس شنوایی و تکلم کودک ارتباط مستقیم وجود دارد؛ بهطوری که «کودکانی که کر به دنیا میآیند، لال خواهند بود؛ مگر اینکه تکلم از راه دیگری بهغیر از گوش به آنها آموخته شود» (گریسهایمر و همکاران، 1354: 213)؛ ازاینرو مولوی، نطق و کلام را متوقف بر فعالیت حس شنوایی میداند و قرنها جلوتر از روانشناسان رشد میگوید:
دلیل سوم مولوی بر این مدعا که حس شنوایی، مهمترین حس فعال آدمی در بین حواس پنجگانة ظاهری است، بنیان قرآنی ـ عرفانی دارد؛ زیرا از یکسو در قرآن کریم و در شأن پیامبر اکرم (ص)، آیة «و منهم الذین یؤذون النبی و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم...» (توبه: 61) نازل شده است؛ این آیه بیانگر جایگاه ویژة حس شنوایی نسبتبه دیگر حواس آدمی است؛ ازاینرو مولوی با تأثیرپذیری از آموزههای قرآنی، خاصیت گوش حضرت محمد (ص) را متفاوت با دیگران میداند که درنتیجة کنارزدن حجابهای ظلمانی و نورانی، قادر است راز کلام حق تعالی را دریابد؛ ازاینرو خداوند در قرآن کریم، پیامبر را «گوش» خوانده است:
باز میگوید:
ازسوی دیگر در عالم عرفان «پیش از این قالب و اشباح، بر ذرایر ارواح، خطاب اَلَستُ بِرّبِکُم فرمودند، شمع آن خلوتخانه جز سمع نبود. نخستین خطاب این مقالت به سمع، بی آلت رسید و از اینجاست که سمع را بر بصر ترجیح و تفضیل است» (بلخی، 1389: 88). همچنین قرآن کریم میفرماید: «کانَ الله سمیعاً بصیراً» (نساء: 134)؛ ازاینرو مولوی نیز با نگـرش معرفتی خود، حس شنوایی را برتــر و مهمتر از دیگر حواس ظاهری آدمی میداند؛ بهگونهای که اگر گوشهایی نبود که اخبار غیبی را دریافت کند، هیچ پیامبری از آسمان، کلام وحی نمیآورد:
2ـ2 اهمیت و کارکردهای حس شنوایی ساختمان گوش آدمی از سه منطقة خارجی، میانی و داخلی تشکیل شده است. «بخش خارجی و میانی صرفاً نقش انتقال صوت را دارند؛ ولی گوش داخلی، عمل دوگانة تعادلی و شنوایی دارد. گوش داخلی، نخستین قسمت از گوش است که در هفتة چهارمِ تکامل جنینی شروع به تکامل میکند» (سلطانینسب و دیگران، 1372: 31). در نگرش فلاسفه نیز حس شنوایی «و مسموعات از وجهی دیگر، لطیفتر از مبصرات بود؛ زیرا اصوات موسیقی که انسان را به عالم انوار و روحانیّت رهبری کرده و سوق میدهد؛ بهوسیلۀ قوة سامعه، ادراک میشود» (سهروردی، ۱۳۸۴: ۳۲۵). حال با این اهمیت و جایگاهی که حس شنوایی در ساختمان آفرینش آدمی دارد، مولوی در رویارویی با آن، دو دیدگاه هستیشناسانه و انسانشناسانه دارد. در نگرش هستیشناسانۀ مولوی، همۀ موجوداتِ جهان آفرینش از ذرّه تا کهکشان، از جماد تا نبات، به معشوق حقیقی عشق میورزند؛ بنابراین برپایة این قابلیت و استعداد، بهرهای از قوة مدرکة شنوایی دارند که از دید اغیار پنهان است:
اما مولوی در نگرش انسانشناسانه، سه دیدگاه علمی، تربیتی و عرفانی دارد؛ ازاینرو با توجه به ساحت بیرونی انسان و با نگرش علمی و در مقام یک فیزیولوژیست، گوش ظاهری و دستگاه شنوایی انسان را یکی از مهمترین حواس او میداند؛ گوش «امواج صوتی را دریافت میکند، فرکانسهای مختلف را تمیز میدهد و سرانجام اطلاعات شنوایی را به داخل سیستم عصبی مرکزی انتقال میدهد که در آنجا این اطلاعات تشخیص داده میشوند» (گایتون، 1374: 1241)؛ ازاینرو در داستان گمشدن حضرت یوسف، یعقوب از پسرانش میخواهد که همة حواس خود، ازجمله حس شنوایی، را برای یافتن یوسف (ع) به کار گیرند:
مولوی در نگرش تربیتی، مانند روانشناسان رشد و تکامل حسی و ادراکی، معتقد است حس شنوایی همراه با قوة گویایی، در ایجاد ارتباط اجتماعی نقش بارزی دارد؛ زیرا «حس شنوایی در رشد و تکامل زبان و رفتار گویایی کودکان، اهمیت زیادی دارد و یکی از عوامل مهم و مؤثر در یادگیریْ مهارت سخنگفتـن است و پیــدایش هر نوع نقــص در عمل شنوایی، موجب تعویق رشــد گویایی میشود» (شعارینژاد، 1372: 253). به همین دلیل از دست دادن حس شنوایی، غالباً سبب اختلال رفتار میشود:
همچنین عقیده دارد تربیت و تکامل حقیقی انسان، با حس شنوایی و از راه شنیدن سخنان بزرگان خواهد بود. به تعبیر امام علی (ع) «زمانی که نزد دانشمندی نشستی، پس بر شنیدن، نسبتبه گفتن حریصتر باش و خوب گوشدادن را بیاموز» (مجلسی، 1403، ج ۲: 43)؛ ازاینرو مولوی تحت تأثیر تعالیم اسلامی، تربیت از راه حس شنوایی را مهمتر از دیگر حواس میداند و میگوید:
ازسوی دیگر مولوی با توجه به ساحت درونی انسان و در مقام یک عارف، به تبیین دیدگاه عرفانی خود میپردازد. از نظر عرفان، انسان تنها موجودی است که میتواند خویشتن را تغییر دهد و نوسازی کند؛ شکوفایی انسان یکسره تابع عوامل بیرونی نیست؛ بلکه بیشتر از درون خود الهام میگیرد و چهبسا عوامل خارجی را در خود، یا بهکلی خنثی و یا به سود خویش دگرگون میکند. برپایة این اصل، مولوی عقیده دارد در صورت بستهشدن حس شنوایی ظاهری، از شنیدن سخنان یاوه و بیپایه، گوش باطنی انسان شکوفا میشود؛ این گوش قابلیّت درک اسرار و حقیقت کلام آسمانی را دارد:
2ـ3 مراتب حس شنوایی در نگرش معرفتی مولوی به ساحت وجودی انسان، ضمن ضروریدانستن هر چیزی که در عالم خارج و بیرون انسان قرار دارد، متناظر غیبی و آسمانی آن را پیش روی میگذارد؛ زیرا در نگاه او، اصالت با عالم غیب است. مولوی فراوان از گوش جان، گوش دل، گوش دگر، گوش سرّ سخن گفته است. اگر گوش ظاهری و حسی وجود دارد، اصل آن گوش باطنی است. درحقیقت، هرآنچه در عالم شهادت هست، سایه و نمونهای از عالم غیب است: «هرچه درین عالم میبینی در آن عالم (غیب) چنان است؛ بلکه اینها همه انموذجِ آن عالماند و هرچه درین عالم است همه از آن عالم آوردند که «اِن مِن شَی ءٍ اِلّا عِندَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِلُّهُ اِلّا بِقَدَرٍ مَعلُومٍ» (مولوی، 1385: 62). بنابراین مولوی عقیده دارد در برابر حس شنوایی ظاهری، شکل راستینی از شنوایی باطنی وجود دارد که قابلیّت درک و دریافت اسرار عالم بالا و جهان آفرینش را داراست و درواقع همان «زمینۀ باطنی روح است و در مرتبۀ بالاتر از قلب و روح قرار گرفته است» (همایی، 1349، ج ۱: 398)؛ ازاینرو مولوی در تفاوت حس شنوایی ظاهری که سخن عادی مردم را میشنود و حس شنوایی باطنی که اسرار مشّیت الهی را استماع میکند، میگوید:
نیز گفته است:
البته باید گفت پرداختن به حواس باطنی، پیشینۀ بسیار کهنی دارد؛ «از فلسفههای کهن هندی گرفته تا میراث یونانی و در فرهنگ اسلامی نیز از دورههای آغازین، حس باطن را در برابر حس ظاهری قرار دادهاند» (شایگان، 1356: 523)؛ اما هیچیک به اندازۀ مولوی، حواس باطنی را غیبی نمیدانند؛ بنابراین وقتی سرّ دیگری وجود دارد، لازمۀ آن داشتن گوش دگر است:
مولوی در نگرش معرفتشناسانۀ خود به مراتب حس شنوایی انسان، حس باطنی را اصل و اساس میداند و هر انسانی باید زمینۀ بروز و تجلّی آن را بهشکلی فراهم کند تا به حقایق معانی آگاه شود. در نقطۀ مقابل، مولوی برای نشاندادن مراتب حس شنواییِ انسانهایی که نمیتوانند زمینۀ شکوفایی حس شنوایی باطنی خود را فراهم آورند و در بند حس شنوایی ظاهری خود گرفتار ماندهاند، ترکیب «گوش مشترک» و «گوش خر» را به کار میبرد که ترکیبی بدیع مینماید؛ زیرا گوش خر با وجود بزرگی و درازی، صوت را بهتر از جانداران دیگر نمیشنود:
باز میگوید:
بنابراین به انسان توصیه میکند مرتبة حس شنوایی ظاهری را به مرتبة شنوایی باطنی تبدیل کند و آن را بالاتر برد تا گوش جانِ او مزیّن به اسرار الهی و علم لدّنی شود:
2ـ4 ارتباط حس شنوایی با قلب در قرآن کریم و در آیاتی که «قلب»، «سمع» و «بصر» کنار یکدیگر و با هم آمده است، میتوان پیبرد که «سمع، دروازۀ قلب است. حسی که رابطه مستقیم با قلب و روح انسانی دارد، حس شنوایی است» (جوادی آملی، 1366، ج ۴: 64)؛ بنابراین دروازهبودن حس شنوایی برای قلب و رابطۀ خاص این دو مقوله با هم در بعضی از آیات قرآنی، بهشکل روشنی استنباطپذیر است؛ بهطوری که هرچه از راه حس شنوایی وارد قلب میشود، تأثیرات مثبت یا منفی خود را بهجای میگذارد. ازسوی دیگر حکما و فلاسفة اسلامی مانند ابنسینا، حواس پنجگانة ظاهری و حواس پنجگانة باطنی را تحت مرکزیّت و فرماندهی قلب میداند. به عقیدة ابنسینا «بدن انسان دارای قوایی است که افعال اعضای گوناگون از آن سرچشمه میگیرد. قوة حیوانیه مسئول حفظ نفس و حواس و حرکت قلب است؛ قوة طبیعیه نیروی تغذیة کبد و توالد و تناسلی را اداره میکند؛ و قوة نفسانیه بر مغز و نیروی فکری انسان حکمفرماست. ابنسینا معتقد است اگرچه این قوا در اعضای اصلی بدن پراکنده است، مرکز و مبدأ آن قلب انسان است» (نصر، 1359: 396). حال مولوی از یکسو تحت تأثیر آموزههای قرآنی و ازسوی دیگر تحت تأثیر آرای فلاسفة اسلامی در مبحث علمالنفس قرار دارد؛ او این آرا و آموزهها را با نگرش معرفتی خود تلفیق کرده است و گویی سخن تازهای را خلق میکند؛ ازاینرو دل را سلطان و پادشاه بدن انسان میداند که حواس و اعضای بدن، مأمور و آلت فعل آن سلطان معنوی هستند:
نیز میگوید:
حال با این تحلیل، مولوی با دیدگاه عرفانی خود که جهان را همیشه درحالِ نوشدن و تازهشدن میبیند، معتقد است بین حس شنوایی و دل انسان ارتباطی مستقیم وجود دارد؛ بهگونهای که اصوات عالم خارج بهواسطۀ ادراک حس شنوایی، باعث مستی درون و دل آدمی میشود:
2ـ5 حجابهای حس شنوایی در اهمیت این بحث همان بس که خداوند در آیات متعدد از مُهرنهادن بر حس شنوایی سخن میگوید: «خَتَمَ الله عَلی قُلُوبِهم وَ عَلی سَمعِهِم و علی اَبصارِهِم غِشَاوَة» (بقره: ۷). حال و با توجه به برتری حس شنوایی به دیگر حواس ظاهری انسان، خداوند در داستان اصحاب کهف، با این توجیه که «حس شنوایی (گوش) همه وقت و همهجا چه در روشنایی و چه در تاریکی میشنود، اما حس بینایی (چشم) تنهایی در روشنایی میبیند» (شعراوی، 1405: 95) فرموده است که بر گوشهای آنان مُهر نهادیم تا در خواب عمیق فروروند و هیچ صدایی نتواند بیدارشان کند: «فَضَرَبَنا علَی آذانِهِم فِی الکَهفِ سِنینَ عَدَداً» (کهف: ۱۱). مولوی نیز بُنمایههای فکری ـ معرفتی خود را از آبشخور معنوی قرآن کریم وام میستاند و ذوق عرفانی خویش را بدان درمیآمیزد؛ گویی سخن تازهای را خلق میکند؛ ازاینرو تحت تأثیر مستقیم آیات قرآنی، عقیده دارد که خداوند بر حس شنوایی و بینایی آدمی، مُهر نهاده است؛ وگرنه «در پشت حجابهای دنیوی و پردههای عالم محسوس، صورتهایی از تجلّیات لطفیّه و قهریّۀ حضرت حق تعالی و سروشهای غیبی و الهامات ربّانی وجود دارد که برای چشمها و گوشهایی که در حجاب دنیایی مستور شدهاند، قابل دیدن و شنیدن نیست. تنها چشمها و گوشهایی میتوانند بر آن واقف شوند که از کمند عالم محسوسات رسته باشند» (زمانی، 1391، د ۲: 200‑199)؛ مولوی میگوید:
حال در نگرش معرفتی مولوی، حواس ظاهری انسان ازجمله حس شنوایی، حس بینایی و سایر حواس و اعضای ادراکی، منشأ فعالیتهای ادراکی نیستند؛ بلکه فقط ابزار ادراک دنیای محسوسات و در مرتبۀ بالاتر، غیرمحسوسات هستند که از اصلی واحد به وجود آمدهاند و بهواسطۀ یک زنجیرۀ طلایی و نامرئی به هم پیوستهاند؛ بهگونهای که اگر یکی از آنها قابلیّت درک و دریافت معارف شهودی و حقایق آسمانی را داشته باشد، باقی حواس نیز از آن حس متأثر خواهند شد و این عمل با اتحاد حواس از روی معنی و استغراق در تسلیم و توجه دقیق به یک هدف واحد، موجب بههمآمیختگی و تبدیل کارکردهای حواس میشود:
ازاینرو مولوی، حس شنوایی و بینایی و قوة گویایی را صرفاً عملی عضوی به شمار نمیآورد؛ بلکه آن را روحی و فراحسّی میداند. او دربارۀ حس شنوایی معتقد است، چشمههای حکمت و معرفت با قوة گویایی بهسویش روان میشود و از آنجا به درون و بوستان روح آدمی راه مییابد و سرانجام به هوش و ادراک تبدیل میشود:
حال با این تحلیل، حس شنوایی که پُل ارتباطی بین دنیای برون و درون انسان به شمار میرود، گاهی دچار موانع و حجاب هایی میشود و نمیتواند معارف شهودی را دریابد. حجابهای حس شنوایی عبارت است از: الف) حرص: حرص حجاب حس شنوایی است. البته باید گفت حرص در اندیشۀ مولوی بر دو نوع است: حرص محمود و پسندیده؛ حرص مذموم و نکوهیده؛ «حرص محمود، حرص نسبتبه شهود حق و کسب معارف و معالی اخلاقی است؛ اما حرص مذموم، حرص و تلاش در راه به دست آوردن لذات مادی» (اکبرآبادی، 1383، د ۳: 112) است و برای همین میگوید:
حرصی که مولوی آن را حجاب راه حس شنوایی میداند، حرص مذموم است؛ بنابراین عقیده دارد «کسی که مدهوش حرص است؛ صدها حکایت میشنود؛ اما یک نکتۀ آنها را هم در گوش حرصزدة خویش جا نمیدهد» (زرینکوب، 1389: 235)؛ بهگونهای که سر و صدای پیک مرگ را نمیشنود:
ب) هر پدیدۀ شهوانی: هر پدیدة شهوانی حجاب راه حس شنوایی است. مولوی معتقد است شهوات و نفسانیات که بر آدمی غالب میشود، عقل را دچار زوال میکند؛ «عقلی که کارفرمای مملکت بدن است بهواسطۀ آن مقهور و منکوب و قوة عاقله که مخدوم قوا و حواس است، خادم و مغلوب میگردد. تا کار به جایی میرسد که همّت انسان بر تمتّع مقصور و از سلوک آخرت مهجور میشود» (نراقی، 1384: 248)؛ ازاینرو شهوت شهرتطلبی، شهوت فضل و زهدفروشی، شهوت خودنمایی و... راه حس شنوایی را میبندد و مانع تفکر و تعقل میشود:
ج) حس شنوایی ظاهری: حس شنوایی ظاهری حجاب حس شنوایی باطنی است؛ ازآنرو «تا وقتی گوش ظاهر را نبندید از آنچه در ماورای دنیای حس هست، بیبهره خواهید ماند. حس ظاهر چون خودش از جسم و تن که خشک و صلب و مادّی است متولد میشود، به آنچه در ورای دنیای خشک مادّه است، راه نمیبرد؛ اما حس باطن به عیسی میماند، خشک و تر برایش یکسان است و از سیر در دریا که عالم محو و سکر و فناست، پای واپس نمیکشد» (زرینکوب، 1389: 90)؛ بنابراین مولوی توصیه میکند که انسان باید حس شنوایی ظاهری خود را از شنیدن سخنان سست و بیپایه ببندد تا حس شنوایی باطنی او شکوفا شود و ندای حق تعالی را دریابد: 3
2ـ6 عوامل مؤثر بر درک بهتر حس شنوایی با بررسی نگرشهای معرفتی مولوی دربارۀ دستگاه شنوایی انسان، میتوان پیبرد که هر چیزی در این عالم صدایی دارد؛ اما حس شنوایی ظاهری آدمی بهسبب غرقبودن در صداها و مشغلههای دنیوی قابلیت شنیدن آن را ندارد؛ بنابراین انسان باید حس شنوایی باطنی و گوشِ هوش خود را به کار بندد تا این اصوات را دریابد:
بنابراین مولوی با نگرش عرفانی خود، عواملی را برای درک بهتر حس شنوایی انسان ارائه میکند که درخور توجه است: الف) مولوی بلا و مصیبت را باعث درک بهتر حس شنوایی بیشتر گوش میداند؛ زیرا «بلا عبارت از ظهور امتحان حق نسبتبه بندۀ خود است؛ بهواسطة ابتلای وی به ابتلاآت از تعذیب و رنج و مشقت» (طوسی، 1960: 353)؛ ازاینرو میگوید:
ب) مولوی یکی دیگر از عوامل مؤثر بر درک بهتر حس شنوایی را درد جسمانی میداند؛ زیرا «درد بهعنوان عاملی که انسان را وادار به تبعیت از عقل میکند، محسوب میشد. براساس این باورها، درد باعث رشد و تعالی روحیة انسان میگردد و قادر است سستیها را از بین ببرد و نیروهای نهفتۀ بدن را به حرکت درآورد» (گچل و همکاران، 1381: ۱۰۰). مولوی نیز برای درد جسمانی خاصیتی قائل است و عقیده دارد این درد باعث فعالیت هرچه بیشتر حس شنوایی میشود:
ج) مولوی یکی دیگر از عوامل مؤثر بر درک بهتر حس شنوایی را تجلّی جمال الهی میداند که انسان «در برابر این زیبایی به هیجان میآید و آرزو میکند از بندِ تن رهایی یابد و تنها با زیبایی راستین و حقیقی همنشین شود» (فلوطین، 1366: 116)؛ ازاینرو، درک جمال الهی و زیبایی خداوند سبب میشود، مرتبة حس شنوایی ظاهری به مرتبة شنوایی باطنی تبدیل شود و بالاتر رود؛ بنابراین میتواند اصوات و نغمات عالم عرش و فرش را دریابد:
3ـ نتیجهگیری از این بحث میتوان اینگونه نتیجه گرفت:
یادداشتها
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,070 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 303 |