تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,640 |
تعداد مقالات | 13,343 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,957,615 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,987,799 |
مدل سازی تأثیر رسانه ها بر انتظارات نقش جنسیتی مورد مطالعه: افراد 15 سال به بالای شهر یاسوج | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش های راهبردی مسائل اجتماعی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 5، دوره 10، شماره 2 - شماره پیاپی 33، تیر 1400، صفحه 73-98 اصل مقاله (1.38 M) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/srspi.2021.129303.1717 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سید صمد بهشتی* 1؛ آرمان حیدری1؛ عاطفه مدبرنژاد2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استادیار، گروه جامعهشناسی، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه یاسوج، یاسوج، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشجوی دکتری بررسی مسائل اجتماعی، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه یاسوج، یاسوج، ایران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
زندگی امروز، زندگی در دنیای رسانههاست که بر انتظارات نقش جنسیتی افراد تأثیرگذارند. هدف اصلی این پژوهش مدلسازی تأثیر رسانهها بر انتظارات نقش جنسیتی افراد 15 سال به بالای شهر یاسوج بود. پژوهش حاضر، یک پژوهش کمی به شیوۀ پیمایشی است. برای گردآوری اطلاعات از پرسشنامۀ محققساخته استفاده شده است. جامعۀ آماری این پژوهش والدین و فرزندان نوعی آنها در شهر یاسوج است. حجم نمونه 373 نفر و روش نمونهگیری بهصورت نمونهگیری تصادفی چندمرحلهای بوده است. در نهایت، دادهها به کمک نرمافزارهای آماری SPSS و Amos تحلیل شدند. اطلاعات بهدستآمده در مدل نشاندهندۀ معناداربودن اثر میزان اعتماد به تلویزیون، سن، سرمایۀ فرهنگی، میزان استفاده از تلویزیون، میزان استفاده از ماهواره، میزان اعتماد به ماهواره بر میزان انتظارات نقش جنسیتی است. این عوامل توانستهاند در مجموع 59 درصد از واریانس انتظارات نقش جنسیتی را تبیین کنند؛ اما اثر متغیرهای همذاتپنداری با ماهواره و همذاتپنداری با تلویزیون بر میزان انتظارات نقش جنسیتی معنیدار نبود. براساس یافتههای این پژوهش، رسانههای داخلی مانند تلویزیون بیشتر مروّج ارزشهای سنتی و افزایش تفکیک نقش جنسیتیاند؛ در حالی که، رسانههایی مانند ماهواره بیشتر کاهشدهندۀ میزان اعتقاد به تفکیک نقش جنسیتیاند. همچنین تلویزیون ایران بهلحاظ انتظارات نقش جنسیتی با اختلاف زیادی روی گروه والدین اثرگذار است و کمتر میتواند با برنامههای خود با محتوای نقشهای جنسیتی بر فرزندان تأثیر بگذارد. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
رسانهها؛ انتظارات نقش جنسیتی؛ مدلسازی؛ یاسوج | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه و بیان مسئله جنسیت به افراد، روابط اجتماعی و نهادها شکل و معنا میدهد. بدون جنسیت نمیتوانیم دنیای اجتماعی را بهطور کامل درک کنیم. عکس این قضیه هم درست است؛ زیرا ما نمیتوانیم جنسیت را بدون شناخت جهان اجتماعی درک کنیم. با شکلگیری زندگی اجتماعی، جنسیت تولید میﺷﻮد و با تولید جنسیت، زندگی اجتماعی آشکار میﺷﻮد (پورجبلی و هیبتی، 1392: 4). مفهوم نقش در جامعهشناسی به وظایف و انتظاراتی اشاره دارد که برای هر فرد برحسب پایگاهش در جامعه تعیین شده است؛ بنابراین، نقش جنسیتی عبارت است از: « انتظارات غالب در یک جامعه درمورد فعالیتها و رفتارهایی که مردان و زنان میتوانند یا نمیتوانند در آنها درگیر شوند» (بستان، 1385: 6)؛ در واقع، اجتماع منبع مهمی برای یادگیری رفتارهای جنسیتی در افراد است؛ علاوه بر آن، والدین و دیگر افراد خانواده هم یک حوزه را تشکیل میدهند که بر یادگیری جنسیتی افراد تأثیر مهمی اعمال میکنند. براساس نظریۀ جامعهپذیری نقش جنسیتی، این فرض وجود دارد که زنان و مردان جامعهپذیری نقش جنسیتی متفاوتی را دریافت میکنند؛ بنابراین، به مردان تلقین میﺷﻮد که نقش ضروری آنها در زندگی کار در بیرون از خانه و نانآوری است و به زنان نیز تلقین میﺷﻮد که نقش مهم آنها مراقبت از سلامت خانواده، همسری، مادری و خانهداری است (خانیمجد و همکاران، 1391: 393). ازطرف دیگر، پذیرش کلیشههای جنسیتی ممکن است سبب شود که زنان نتوانند به جایگاهی که شایستۀ آن هستند، دست یابند؛ برای مثال، کلیشههای جنسیتی میتوانند بر اشتغال زنان و مشارکت سیاسی آنها هم اثرگذار باشند؛ براساس نتایج سرشماری سال 1395، نسبت اشتغال جنسیتی جمعیت 10ساله و بیشتر 3/35 درصد بوده است. این نسبت برای مردان بهمراتب بیشتر از زنان بوده و بین مردان 2/58 و بین زنان 5/12 درصد به دست آمده و میزان بیکاری در کل کشور 7/12 درصد بوده است. این شاخص بین مردان 4/10 درصد و بین زنان 8/21 درصد محاسبه شده است (مرکز آمار ایران، 1395). همچنین در گزارش اتحادیۀ بینالمجالس جهانی IPU آمده است که ایران ازحیث حضور نمایندگان زن در مجلس، از میان 191 کشور در رتبۀ 180 قرار دارد (حسینی، 1398). این اثر منفی کلیشههای جنسیتی را میتوان در بسیاری از زمینههای دیگر نیز دید؛ برای مثال، بالابودن شمار زنان ازدسترفته که پیامد وضعیت نابسامان بهداشت، تغذیه و آموزش زنان است؛ میزان آموزش و سطح اشتغال زنان از مردان کمتراست؛ زنان در بازارکار با انواع موانع و نابرابریها روبهرو هستند؛ در جامعه طعم تلخ نداری را بیشتر میچشند و در خانواده و جامعه قربانیهای اصلی خشونت فیزیکی، روانی واقتصادی به شمار میآیند. در دهههــای اخیــر بــا توجــه بــه گــذار جوامــع از ســنتی بــه مــدرن، فراینــد جهانــیشــدن، رشــد شــبکههای ارتباطــی جدید و تغییــرات فرهنگــی، اجتماعــی و اقتصــادی در جهــان، دربارۀ نگرشها و تعریفهــای مربــوط بــه زنــان و نقــش آنــان در اجتمــاع، بازاندیشــی و دربارۀ مشــروعیت آنــان ســؤال شده اســت. در عصر حاضــر، زنــان و دختران در سراســر جهــان دربارۀ هویتهای جاافتادۀ ســنتی خــود ســؤال کردهاند و میخواهنــد هویتــی بیــش از هویــت خانگــی داشــته باشــند (ناصری و ناصری، 1395: 100). ازطرفی زندگی امروز، زندگی در دنیای رسانههاست؛ غولهای ارتباطی که حجم وسیعی از اطلاعات کاربردی در زندگی ما را فراهم میآورند؛ بهشکلی که استفادهنکردن یا بیتوجهی به آنها برای انسان امروزی تقریباً اجتنابناپذیر شده است. انسان با تأثیرگرفتن از اطلاعات رسانهها و سایر منابع اطلاعاتی، برداشتهای خود را از خود و دنیای پیرامونش شکل میدهد (حضرتی و اکبریمحلهکلائی، 1393: 152). اکنون دیگر رسانههای اجتماعی بهمنزلۀ رسانه همیشه و همهجا حاضرند و با توجه به توانمندیهای بالقوه و بالفعل گستردهشان بهسرعت در جامعۀ ما و بهویژه بین نسل جوان در حال گسترشاند. گسترش سریع، فراگیر و همهجانبۀ رسانههای اجتماعی، پرسشهایی را دربارۀ پیامدهای احتمالی آن برای کاربران و جامعه پدید آورده است؛ در واقع، ظهور رسانههای اجتماعی با خود تغییرات اقتصادی و اجتماعی گسترده و حتی سبک زندگی کاملاً جدیدی به وجود آورده است (رسولزادهاقدم و همکاران، 1394: 35). ﺷﻮاﻫﺪ نشان میدهند در ﺳﺎلﻫﺎی اخیر ﺑﻪتدریج ﭼﺎﻟﺶ بین والدین و ﻓﺮزﻧﺪان ﮔﺴﺘﺮش یافته اﺳﺖ. اﮔﺮ ﻓﺎﺻﻠﻪ و جدایی بین اﻋﻀﺎی ﺧﺎﻧﻮاده عمیق ﺷﻮد، سبب ﺗﻌﺎرض بین ﻧﺴﻞﻫﺎ که ﻫﻤﺎن شکاف نسلی اﺳﺖ، میشود (احمدی و احیایی، 1392: 3). تلویزیون، ماهواره، اینترنت، مجلات و روزنامهها بسیاری از اطلاعات ورودی ذهن ما را در اختیار خود گرفتهاند، بلکه مقدار زیادی از وقت روزمرۀ ما نیز بهجای فعالیتهای سنتی مصروف استفاده از رسانههای ذکرشده میگردد. پژوهشها نشان دادهاند تلویزیون و ماهواره و برنامههای آنها مانند فیلم، سرگرمی و تبلیغات جزء پراستفادهترین رسانهها هستند و بیشترین تأثیرات را بر شیوۀ زندگی افراد میگذارند (حضرتی و اکبریمحلهکلائی، 1393: 154). ازطرفی در جامعهای مانند ایران که در حال گذر از فرهنگ مردسالار به فرهنگ برابری زن و مرد است، به نظر میرسد رسانهها بهویژه تلویزیون ازطریق نمایش ارزشها و هنجارهای مردسالاری و فرودستی زنان، سعی در پررنگکردن نقش زن خوب، تنها در نقشهای مادر فداکار-همسر مطیع دارد؛ یعنی تلویزیون سعی دارد با تأکید بر نقشهای سنتی زنانه و الگودهی به زنان طبقات مختلف جامعه، ارزشهای قالبی را جایگزین ارزشهای رو به تغییر آن کند (موسوی و کمالالدینی، 1388: 137). ازسوی دیگر، میتوان گفت ساختار سنتی خانواده یعنی پدرسالاری که وجه بارز آن اقتدار نهاییشدۀ مردان در واحد خانواده است، در دهههای اخیر با افزایش اشتغال، آموزش و آگاهی زنان دگرگون شده و با دگرگونیهای وسیع اقتصادی و افزایش مشارکت زنان در بازار کار و مشاغل درآمدزا، پیشرفت علم و همچنین براثر برپایی نهضتهای فمینیستی و انتشار سریع اندیشهها در فرهنگ جهانی با صدای زنان، در بیشتر نقاط جهان گسترده شده است و این دگرگونیها بر تمام ابعاد زندگی فردی و اجتماعی تأثیر فراوانی گذاشته است (پورجبلی و هیبتی، 1392: 4). با توجه به آنچه گفته شد، عوامل مختلفی میتوانند بر انتظارات نقش جنسیتی افراد تأثیرگذار باشند. وقتی افراد و بهویژه زنان در انتظارات نقش جنسیتی خود بازاندیشی میکنند، در صورتی که این بازاندیشی از طرف هر دو جنس نباشد، میتواند سبب بدبینی زنان نسبت به مردان شود و خودبهخود در معاشرات آنها نیز اختلالاتی ایجاد کند و بر زندگی زناشویی افراد تأثیر بگذارد. مطالعات نیز نشان دادهاند 18 درصد از زنان از وجود ناسازگاری و تفاهمنداشتن در خانواده رنج میبرند (بخشی و همکاران، 1386). ساکنان استان کهگیلویه و بویراحمد بهویژه شهر یاسوج نیز از این تغییرات عمده در عصر مدرن در امان نماندهاند؛ اما شهر یاسوج شهری سنتی است و به نظر میرسد همۀ افراد بهطور یکسان در انتظارات نقش جنسیتی خود بازاندیشی نکردهاند؛ بنابراین، هدف مقاله بررسی جامعهشناختی انتظارات نقش جنسیتی در شهر یاسوج و تبیین عوامل اجتماعی مؤثر بر میزان انتظارت نقش جنسیتی افراد در این شهر است.
پیشینۀ تجربی کنعانی و همکاران (۱۳۹6) در پژوهش «بررسی تأثیر رسانههای اجتماعی بر هویت جنسیتی مادران و دختران: مطالعهای در شهر رشت» نشان دادند مادران میزان هویت جنسیتی بالاتری نسبت به دختران دارند و ازطرفی، رسانههای جمعی بر هویت جنسیتی مادران تأثیر کمتری نسبت به دختران دارند؛ زیرا مادران بهمنزلۀ نسل سنتی، هویت شکلیافتهتری از دختران خود دارند و دختران در معرض دگرگونیهای هویتی بیشتری دراثر استفاده از رسانهها قرار دارند. حسینزاده و ممبنی (1390) پژوهش «عوامل اجتماعی مؤثر بر میزان باورپذیری کلیشههای جنسیتی در دو سپهر عمومی و خصوصی» را انجام دادند. بخش مهمی از شناختهای مربوط به نگرشها و رفتارهای زنان و مردان، ناشی از عقاید و افکار قالبی یا کلیشههاست. براساس کلیشههای جنسیتی، زنان و مردان در جامعه دارای ویژگیهای خاص، رفتار خاص و حالات روانی خاصاند و در نهایت، قابلیت انجام وظایف و کارهایی را دارند که بهصورت معمول با یکدیگر متفاوتاند. کلیشهسازی ازطرفی خصوصیات و تواناییهایی را به زنان اختصاص میدهد که در مردان از آن نشانهای نیست و ازطرف دیگر، تواناییها و خصوصیاتی را به مردان نسبت میدهد که زنان از آن بیبهرهاند. 1. معینیان (1396) در پژوهش «نگاهی جامعهشناختی به نقش تصورات قالبی جنسیتی در تبعیض شغلی علیه زنان و عوامل زمینهای مؤثر بر شکلگیری این تصورات قالبی در فرهنگ ایران» نشان دادند یکی از عوامل مهم مؤثر در تبعیض شغلی علیه زنان در بسیاری از جوامع بشری، وجود تصورات قالبی جنسیتی رایج در فرهنگ عمومی آن جوامع است که با نسبتدادن خصوصیات ویژهای به جنس زن و مرد، هریک را برای احراز برخی مشاغل و مسئولیتها مستعدتر، لایقتر و مناسبتر و برای احراز برخی دیگر از مسئولیتها نالایقتر و نامناسبتر تلقی میکنند؛ این تصورات قالبی جنسیتی، ساخته و پرداختۀ نظام آموزشی، اقتدار نهادیشدۀ تاریخی و اندیشهها وتصورات جاافتاده در ادبیات کهن و حتی ساختار زبان است.2. ریاحی و محمودآبادی (1397) پژوهش «جامعهشناختی اثر نقشهای جنسیتی بر افسردگی باتأکید بر مفهوم خودخاموشی» را انجام دادند. یافتههای حاصل از مطالعات اسنادی نشان میدهند زنان و مردان، واکنشهای عاطفی و رفتاری متفاوتی به فشارهای اجتماعی نشان میدهند؛ یعنی زنان به درونریزی فشارهای روانی میپردازند و در نتیجه، میزان بالاتری از افسردگی را تجربه میکنند؛ در حالی که، مردان با اجبار به برونریزی این فشارها رفتارهایی نظیر سوءمصرف مواد انجام میدهند و به اختلالات روانی مبتلا میشوند. مطابق الگوی نظری به کار گرفتهشده مرکب از سه نظریۀ نقش، قدرت و جنسیت و خودخاموشی، وقوع خودخاموشیِ آموختهشده در فرایند جامعهپذیری و مبتنی بر کلیشههای نقش جنسیتی دربارۀ هر جنس، تسهیل در بروز یا تشدید اختلالات روانی خاصِ هر جنس را موجب میشود؛ ازاینرو، «فرایند بازتعریف کلیشههای نقش جنسیتی و تعدیل سازوکار خودخاموشی، یک راهبرد اجتماعی - فرهنگی کلانمقیاس برای کاهش اختلالات روانی» محسوب میشود.گیلی[1] (1988) پژوهش «بررسی نقشهای جنسیتی در تبلیغات» را انجام داد. طبق این پژوهش، در گذشته پژوهشها نشان دادهاند که نمایش نقش جنسیتی در تبلیغات بیانکنندۀ تساوی و واقعیت نبوده است. در این پژوهش، نویسنده یک تحلیل جدید از نقش جنسیت در تبلیغات ارائه و یافتههای تحلیل محتوا را برای 3 کشور استرالیا، ایالات متحدۀ آمریکا و مکزیک در موضوع تبلیغات تلویزونی با هم مقایسه میکند. نتایج، تفاوتهایی را در نمایش جنسیتها در تبلیغات کشور ایالات متحده آشکار میکند. تبلیغات در استرالیا تفاوتهای به نسبت کمتری را در بحث جنسیت مطرح میکند؛ در حالی که، تبلیغات مکزیک نسبت به کشور ایالات متحده کمی تفاوتهای بیشتر را در موضوع نقش جنسیت مطرح میکند. در هر 3 کشور کلیشه (قالب) در تبلیغات یافت میﺷﻮد؛ ولی به گونههای متفاوتی ارائه میﺷﻮد. استتس و برک[2] (1988) مطالعۀ «زنانگی/مردانگی» را انجام دادند. طبق مطالعۀ آنها زنانگی و مردانگی یا هویت جنسیتی فرد، درجهای است که در آن شخص خودش را مذکر یا مونث میبیند؛ یعنی مرد بودن یا زن بودن در جامعه. زنانگی و مردانگی در خصوصیات اجتماعی ریشه دارند (جنسیت یک نفر) نه در خصوصیات بیولوژیکی فرد (خصوصیات جنسی). اسشیپر[3] (2007) پژوهش «مردانگی، زنانگی و برتری جنسیتی» را با هدف بازیابی مفهوم زنانگی و قراردادن آن در مرکز نظریۀ برتری جنسیتی انجام دادند؛ در واقع، بازیابی به روشهایی اشاره دارد که در آن زنان و زنانگی در کار با مردانگی تعریف میﺷﻮند. گایا[4] (2013) در پژوهش «نقش کلیشههای جنسیتی در پذیرش اجتماعی بیان صمیمیت» به این نتیجه دست یافت که جنسیت و کلیشههای جنسیتی نقش جالبتوجهی در ادراکات افراد برای بیان صمیمت دارند. پیلارماتد و همکاران[5] (2014) در پژوهش «اهمیت نقش جنسیتی در رضایت از زندگی در افراد بزرگسال» به این نتیجه رسیدند که در هر دو جنس مهمترین پیشبینیکنندههای رضایت از زندگی، عزتنفس و حمایت اجتماعی بوده است. اهمیت نقش جنسیتی زن فقط در زنان با حمایت اجتماعی بالا، موجب رضایت بیشتر از زندگی میﺷﻮد و ازطرف دیگر، اهمیت نقش جنسیتی مرد در مردان با اعتمادبهنفس پایین موجب رضایت از زندگی میﺷﻮد. بال و همکاران[6] (2017) پژوهش «تقسیم فیزیکی – دیجیتالی: بررسی شکاف اجتماعی میان بومیان عصر دیجیتال و بومیان فیزیکی» را انجام دادند. در این پژوهش سالمندان اذعان کردهاند که فناوری اطلاعات و ارتباطات به فرزندان آنها کمک کرده است با یکدیگر فارغ از مرز جغرافیایی ارتباط برقرار کنند؛ اما همین فناوری سبب شده است ارتباط خود افراد سالمند با دنیای اطراف کمتر شود؛ زیرا آنها مهارت استفاده از این فناوریها را ندارند و این همان شکاف فیزیکی و دیجیتالی است که بین سالمندان و فرزندان آنها به وجود آمده است؛ یعنی یک گروه از فناوری اطلاعات و ارتباطات محروم میشوند؛ این پدیده را «شکاف فیزیکی و دیجیتالی» مینامند؛ در حالی که افراد اطراف آنها با فناوری اطلاعات و ارتباطات ارتباط برقرار میکنند، خودشان نمیتوانند با فناوری اطلاعات و ارتباطات ارتباط برقرار کنند. نسل جوان بیشتر «بومیان دیجیتالی» و نسلهای قدیمیتر «مهاجران دیجیتالی» نامیده میﺷﻮند. برچسب مناسبتری برای افراد سالخورده ممکن است «بومیان فیزیکی» باشد؛ زیرا حالت ترجیحی ارتباط آنها شامل تعاملات فیزیکی، حضوری و سنتی است.
مبانی نظری انتظارات نقش جنسیتی و عوامل مرتبط با آن از موضوعاتی است که دانشمندان مختلف از زوایای گوناگون آن را بررسی کردهاند؛ نظریههایی مانند نشر نوآوری، دهکدۀ جهانی، تغییر در فرایند جامعهپذیری و ... . در ادامه برخی از این دیدگاه ها مرور میشوند:
نظریۀ نشر نوآوری نظریۀ نشر نوآوری، اشاعۀ نوآوری را نوع خاصی از فرایند ارتباطی تلقی میکند که طی آن، پیامی دربارۀ یک ایدۀ جدید از فردی به فرد دیگری در نظام اجتماعی منتقل میﺷﻮد. در این نظریه، فرض بر این است که میزان پذیرش با توجه به برداشت افراد از خصلتهای یک نوآوری که به ویژگیهای نوآوری معروف است، تعیین میﺷﻮد. ویژگیهای نوآوری عبارتاند از: -مزیت نسبی: میزان درک فرد از بهتربودن نوآوری نسبت به ایدۀ قبلی که نوآوری میخواهد جانشین آن شود. -سازگاری: میزان برداشت فرد از هماهنگی نوآوری با ارزشهای موجود، تجربههای گذشته و نیازهای اوست. سازگاری بیشتر، بهطور معمول با میزان پذیرش بالا همراه است. -پیچیدگی: میزان درک فرد از دشواری یادگیری به کار بردن نوآوری و آسانی استفاده از آن. -آزمونپذیری: امکان بررسی و آزمون نوآوری. -قابلیت مشاهده: میزان قابلمشاهده بودن نتایج نوآوری (عباداللهی و همکاران، 1393: 81-80). در واقع، اورت راجرز[7] (1995) با ارائۀ نظریۀ نشر نوآوری معتقد است رسانهها حامل یا عامل ایدهها، اندیشهها و ارزشهای نوگرایانه در جامعهاند و ارزشهای سنتی را به چالش میکشند؛ به عبارتی، رسانهها نوآوریها را در زمینههای مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و غیره به جامعه معرفی و در تثبیت و توسعۀ ارزشهای نو و نوآوریها و طرد و فراموشی ارزشهای سنتی نقش مهمی ایفا میکنند (به نقل از وطنی و ساعی، 1392: 31). با توجه به آنچه بیان شد، از این نظریه میتوان چنین برداشت کرد که والدین که مهارت چندانی برای استفاده از رسانهها ندارند، نسبت به فرزندان خود کمتر از رسانهها استفاده میکنند؛ زیرا بهدلیل نداشتن مهارت، پیچیدگی آن را زیاد میدانند.
نظریۀ دهکدۀ جهانی و تغییر در فرایند جامعهپذیری ﻣﮏ ﻟﻮﻫﺎن[8] (1998) ﻣﻌﺘﻘﺪ اﺳﺖ در ﭘﺮﺗﻮ وسایل ارﺗﺒـﺎﻃﯽ اﻟﮑﺘﺮوﻧﯿـﮏ ﭼﻬـﺮۀ ﮐـﺎر و زﻧـﺪﮔﯽ اﺟﺘﻤـﺎﻋﯽ دﮔﺮﮔﻮن ﻣﯽﺷﻮد. ﺟﻮاﻣﻊ و ملتها ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﺰدﯾﮏ ﻣﯽشوند و در ﻧﻬﺎﯾﺖ، دﻫﮑﺪهای ﺑﻪ ﭘﻬﻨـﺎی ﮐـﺮۀ زمین ﭘﺪﯾﺪ ﻣﯽآﯾﺪ. ﻣﮏ ﻟﻮﻫﺎن درﺗﺤﻮﻻت آﯾﻨﺪۀ زﻧﺪﮔﯽ ﺑﺸﺮی، ﺑـﺮای وﺳـﺎﯾﻞ اﻟﮑﺘﺮوﻧﯿﮑـﯽ در زﻣﯿﻨﻪﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺻﻨﻌﺘﯽ، آﻣﻮزﺷﯽ و ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﻧﻘﺶ ﺗﻌﯿﯿﻦﮐﻨﻨﺪهای ﻗﺎﺋﻞ اﺳﺖ (به نقل از آذین و پیرمحمدی، 1387: 143). به نظر او (1998) برای حصول به درک واضح و شناخت روشنی از یک فرهنگ، بایــد به مطالعۀ ابزارهایی پرداخت که در آن فرهنگ برای تبادل افکار و مبادلۀ پیامها به کار گرفته میﺷﻮند. او دربارۀ اهمیت فناوری رســانه مدعی اســت «رسانه خود یک پیام است» (به نقل از حیدری و رمضانیباسری، 1394: 42). همچنین او (1998) ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻮﺩ ﺭﺳــﺎﻧﻪﻫﺎﯼ جدید سبب پدیدۀ ﺟﻬﺶ ﺍﻃﻼﻋﺎﺕ ﺧﻮﺍهند ﺷــﺪ (به نقل از محسنیانراد، 1387: 98). این جامعهشناس کانادایی براساس نظریۀ «تغییر در فرایند جامعهپذیری»، معتقد است زمانی که ما فناوری جدیدی را وارد جامعهای میکنیم، آن جامعه را برای همیشه عوض کردهایم و جوانان بهدلیل نوگرایی و آمادگی برای پذیرش تازگیها، بیشتر از افراد مسن که افکار و عقایدشان شکل گرفته است، از این تغییرات تأثیر میگیرند؛ یعنی جذب تغییراتی چون نحوۀ ارتباطات، مد، سیاست و الگوپذیری غیرفرهنگی خود «نابهنجاری» میﺷﻮد؛ بهطوری که این الگوپذیری که مغایر با ارزشها و هنجارها و بهطور کلی فرهنگ جامعۀ خودشان است، موجب ایجاد بحران هویت در آنها و سبب بروز شکاف بین نسلها میشود. مطابق این رویکرد، تحولات سریع فناورانه در حوزۀ اطلاعات و ارتباطات و دسترسی گستردۀ نسل جوان به رسانههایی مانند ماهواره و اینترنت، آنها را در موقعیت متفاوتی با نسل پیشین قرار داده است. سرعت این تحولات، بر زندگی، رشد و بلوغ جوان تأثیر گذاشته و روند جامعهپذیری را کاملاً دگرگون کرده است. اگر در گذشته روند جامعهپذیری عمدتاً بهوسیلۀ خانواده، مدرسه و نهادهایی انجام میشد که عناصری از نسل پیشین همچون پدر، مادر، معلم، واعظ و معتمد در این انتقال فرهنگی نقش ایفا میکردند، دسترسی گسترده به امکانات جدید فناورانه، نسل جدید را در جریان تحولات تازهای قرار داده است؛ بدین ترتیب، با تغییر مبانی ورود گزارههای ارزشی، نظام ارزشی این نسل نیز متفاوت از نسل پیشین شده است (آزادینژاد، 1392: 84).
نظریۀ موتور دگرگونی دانیل لرنر، جامعهشناس آمریکایی، به نقش رسانهها در تغییر ارزشهای سنتی در جوامع و جایگزینشدن ارزشهای مدرن اشاره کرده است. او معتقد است رسانهها پیامآور ارزشها و ایدههای نو، فاصلهگرفتن از ارزشهای سنتی و عامل نوسازی جامعهاند و استفاده از رسانه به فروپاشی سنتگرایی کمک میکند. این کار با بالارفتن انتظارات و توقعات، بازشدن افقها، تواناشدن مردم به تخیلورزیدن و تمایل به جایگزینی شرایط زندگی بهتر برای خود و خانواده عملی میﺷﻮد (به نقل از وطنی و ساعی، 1392: 31)؛ در واقع، به نظر لرنر مهمترین عناصر و متغیرهای نوسازیکننده عبارتاند از: رسانههای گروهی، تعلیم و تربیت و شهرنشینی. نفوذ و گسترش این عناصر به درون جامعۀ سنتی، دگرگونی در نگرشها و باورهای مردم را در پی دارد (به نقل از وثوقی و هاشمی، 1383: 118).
نظریۀ فمنیستهای رسانه فمنیسم مباحثهای است که از جنبشها، نظریهها و فلسفههای گوناگون مرتبط با تفاوت جنسیتی تشکیل شده است؛ نظریههایی که موضوعات کلی موردتوجه آنها، تبعیض، رفتار قالبی، شیءانگاری، بیداد، مردسالاری و پدرسالاریاند. جوهرۀ فمنیسم آن است که حقوق، مزیتها، مقام و وظایف نباید از روی جنسیت مشخص شوند (بختیاری و نصیری، 1392: 90). فمینیســم در خطوط نظری متنوعی ظاهر میشــود که عبارتاند از: فمنیسم لیبرال، سوسیالیستی و رادیکال. رسانهها همیشه در کانون نقد فمنیستی قرار داشتهاند. راهبردهای رسانهای فمینیسم رادیکال نشاندهندۀ آن است که زنان باید امکانات ارتباطی مخصوص خود را ایجاد کنند .پیشرفتهای فنی در رسانههای چاپی و سمعی و بصری، امکان تکثیر نوشتهها، خبرنامهها، مجلات، برنامههای رادیوتلویزیونی، ویدئو و فیلم را میسر کرده است .در غیر این صورت، ایدههای فمینیستی نمیتوانست بهطور آزاد مطرح شود. وجه تمایز فمینیسم سوسیالیستی با دیگر فمنیستها آن است که تولیدکنندگان رسانههای زنان، راهبرد جهتگیری آگاهانه به نفع طبقۀ متوسط دارند و راهبردش آگاهانه به نفع طبقۀ متوسط سوگیری دارد؛ اما راهحلهایی که فمینیسم لیبرال عرضه میکند، دو وجه دارند: زنان باید موقعیتهای برابر در جامعه به دست آورند و به حوزههایی که مردان در آنها مسلطاند، راه یابند و قدرت کسب کنند. رسانههای جمعی با یک تأخیر زمانی این تغییر را بازتاب میدهند. ضمناً رسانهها میتوانند با به تصویر کشیدن زنان و مردان بیشتری در نقشهای غیرسنتی و استفادهنکردن از زبان جنسگرایانه به ایجاد تغییر کمک کنند (بختیاری و نصیری، 1392: 93-94).
نظریۀ مطالعات فرهنگی بیرمنگام از مهمترین مکاتب مطرح در مطالعـات فرهنگـى، مکتـب بیرمنگـام اسـت کـه تـأثیرات بسزایى بر پژوهشهای فرهنگى برجای گذاشته است. ازطرفی، یکی از مباحث عمـدۀ زبـان در مکتـب بیرمنگـام، دربـارۀ چگـونگى بازنمـایى بهوسیلۀ آن است؛ به این معنا که آیا واژهها و نشانهها واقعیت را آنگونه که هست نشان میدهند یا نه. به عبارت دیگر، این پرسش در زمینۀ معرفتشناسی مطرح است کـه آیـا میـان خـود واقعیـت آنگونه که هست و آنگونه که مـا آن را میفهمیم، شـکافى وجـود دارد یـا نـه؟ در پاسـخ، مکتب بیرمنگام بازنمایى را فرایند معنادادن به واقعیت در بستر اجتمـاعى و فرهنگـى خـاص مىداند. هال معتقد است مفهوم بازنمایى جایگاه جدید و مهمى در مطالعات فرهنگى یافته است؛ زیرا معنـا و زبـان را بـا فرهنـگ پیوند مىزند. او میگوید: «بازنمایى یعنى استفاده از زبان برای گفتن چیزهایى معنادار دربـارۀ جهان یا نمایاندن جهان به دیگران». در نتیجه، این مباحث زبان از بیان و انسانها از برقراری ارتباط بینالاذهانى ناتواناند؛ زیرا زبان مانند ابـزاری در خـدمت قدرت قرار گرفته است و قدرت هرگونه بخواهد، آن را شکل مىدهد (به نقل از خانمحمدی و حاجمحمدی، 1392: 97). میتوان گفت شرایط ایدئولوژیک با توجه به هر نوع نگرش نظری در پی ایجاد دو پدیدۀ انحصار قدرت و انتشار رضایت است و رسانهها نقش مهمی در آفرینش و تقویت تصور ما از جامعه و بازنمایی وقایع اجتماعی دارند.
نظریۀ تغییرات فرهنگی رونالد اینگلهارت معتقد است تفاوتهای پایدار بین گروههای سنی بازتاب دگرگونی نسلی است. او میگوید جوانان بهمراتب بیشتر از بزرگترها بر خواستههای فرامادی تأکید میورزند و تحلیل گروههای سنی مبیّن این است که این موضوع بیشتر بازتاب دگرگونی نسلهاست تا انعکاس سالخوردگی (اینگلهارت، 1373: 115). در واقع، اینگلهارت اعتقاد دارد دگرگونی فرهنگی، تدریجی و بازتاب دگرگونی در تجربههای سازندهای است که به نسلهای مختلف شکل داده است؛ ازاینرو، ارزشها و هنجارهای سنتی میان نسلهای قبل از جنگ کاملاً گستردهاند؛ در حالی که، گرایشهای ارزشی جدید تا حد زیادی در میان نسلهای جوانتر نفوذ داشته است و بنابراین، با جایگزینشدن نسلهای جوانتر بهجای نسلهای قدیمیتر، فرهنگ و جهانبینی متداول در این جوامع دگرگون شده است. اینگلهارت اظهار میدارد که اکنون این دگرگونیهای فرهنگیاند که مسیر جوامع پیشرفتۀ صنعتی را هدایت کردهاند و از اهمیت رشد اقتصادی بهمنزلۀ مهمترین هدف جامعه کاستهاند و به کاهش معیارهای اقتصادی بهمنزلۀ معیار بیچونوچرای رفتار عقلانی منتهی شدهاند (به نقل از ربانی و محمدزادهیزد، 1391: 72 و 73). اینگلهارت در ﺑﺮرسی دقیقی در کتاب ﺗﺤﻮل ﻓﺮهنگی در جامعۀ پیشرفتۀ صنعتی، تغییرات در ارزشهای ﺟﺎﻣﻌﻪ را روﻧﺪی ارزیابی میکند که یکشبه ایجاد نمیشود، بلکه از نسلی ﺑﻪ ﻧﺴﻞ دیگر ﺣـﺎدث میﺷﻮد. او ﺑﺎ ﻣﻄﺮحکردن دو فرضیۀ اصلی ﺧﻮد با نامهای «فرضیۀ کمیابی» و «فرضیۀ اﺟﺘﻤـﺎعیشدن» دﮔﺮﮔﻮنی ارزشﻫﺎ دراﺛﺮ شکاف نسلی را در ﺳـﻄﺢ کشورهای پیشرفتۀ صنعتی ﺑﺮرﺳـی کرده و به این نتیجه رسیده است که ﺑﻌﺪ از یک دوره افزایش سریع امنیت جانی و اﻗﺘصادی، میﺷﻮد اﻧﺘﻈﺎر ﻣﺸﺎﻫﺪۀ ﺗﻔﺎوتهای محسوسی را میان اولویتهای ارزشی ﮔﺮوههای ﺑﺰرﮔﺴﺎل و جوانان ﺟﺎﻣﻌﻪ داﺷﺖ؛ اولویتهایی که باید از تجارب مختلفی تأثیر بگیرند که از رهگذر سالها شکل گرفتهاند. فرضیۀ کمیابی، ﻧﺎﻇﺮ بر این اﻣﺮ اﺳﺖ که اوﻟﻮیتهای ﻓﺮد ﺑﺎزﺗﺎب محیط اﺟﺘﻤﺎعی - اﻗﺘـﺼﺎدی اوست و ﺷﺨﺺ بیشترین ارزشﻫﺎ را ﺑﺮای چیزهایی ﻗﺎﺋﻞ میﺷﻮد که نسبتاً کم ﻫـﺴﺘﻨﺪ. در فرضیۀ اﺟﺘﻤﺎعیشدن این نکته مطرح میشود که میان محیط اجتماعی و اولویتهای ارزشی، رابطۀ مبتنی بر تطابق بلافاصله نیست، بلکه تأخیر زمانی محسوسی در این میان وجود دارد؛ زیرا ارزشهای اصلی ﺷﺨﺺ ﺗﺎ ﺣﺪود زیادی انعکاس شرایطی اﺳﺖ که در ﻃﻮل ﺳﺎلﻫﺎی ﻗﺒﻞ از ﺑﻠـﻮغ وی حاکم ﺑـﻮده است. ﭘﺲ تغییرات اﺳﺎسی در مقیاس وسیع زمانی رخ میدهند که یک نسل جایگزین نسل مسنتر در جمعیت بزرگسال یک جامعه میشود (ساروخانی و صداقتیفرد، 1388: 17 و 18). اینگلهارت، صنعتیشدن، مدرنیزاسیون (نوسازی)، افزایش سطح تحصیلات، افزایش سطح رفاه اقتصادی و امنیت اقتصادی و همچنین توسعۀ رسانههای جمعی را عامل دگرگونی ارزشهای بیننسلی میداند. به نظر او یکی از عوامل مؤثر بر تغییرات فرهنگی در جهان کنونی، رسانههای جمعی، فناوری ماهواره و فناوریهای ارتباطات و اطلاعات است (به نقل از وطنی و ساعی، 1392: 33).
نظریۀ سرمایۀ فرهنگی سرمایۀ فرهنگی مفهومی جامعهشناختی است که اولین بار بوردیو (1977) آن را برای تحلیل اینکه چگونه فرهنگ و تحصیلات تعامل دارند و در بازتولید اجتماعی سهیماند، مطرح کرد. بوردیو مفهوم سرمایۀ فرهنگی را به کار برد تا نشان دهد برای تبیین نابرابریهای آموزشی تنها استفاده از سرمایۀ اقتصادی کافی نیست، بلکه بیشتر از عوامل اقتصادی، عادتوارههای فرهنگی و خصلتهای به ارث بردهشده از خانوادهاند که نقش بسیار مهمی در موفقیتهای مدرسه دارند (in: Bourdieu & Passeron, 1990). به نظر بوردیو، سرمایه آن چیزی است که بهمنزلۀ یک رابطۀ اجتماعی درون سازوارهای از تعاملات عمل میکند و دامنۀ آن بدون هیچ تمایزی به تمامی کالاها، اشیا و نشانههایی کشیده میشود که خود را چیزهای کمیاب و ارزشمند معرفی میکنند و سرمایۀ فرهنگی بهمنزلۀ یک رابطۀ اجتماعی درون سازوارهای از تعاملات که مشتمل بر دانش فرهنگی انباشته عمل میکند، منتهی به قدرت و منزلت میگردد (Harker, 1990: 13). ازنظر بوردیو، سرمایۀ فرهنگی سه منبع عمده یعنی خانواده، طبقات اجتماعی و آموزش و پرورش را دارد (سمیعی، 1379). انباشت سرمایۀ فرهنگی در افراد ازطریق این سه منبع، سبب بروز تفاوتهایی بین دارندگان سرمایۀ فرهنگی و کسانی که آن را ندارند، میشود. به عقیدۀ بوردیو این طبقات اجتماعی بالا هستند که سرمایۀ فرهنگی خاصی را در سلسلهمراتب قشربندی اقتصادی به خود اختصاص دادهاند؛ بهطوری که افرادی که در سلسلهمراتب اجتماعی و اقتصادی بالاتر قرار دارند، نوع مصرف کالاهای فرهنگی، ارائۀ روشها، منشها و الگوهای متفاوتی دارند و ازنظر تحصیلی نیز فرزندان طبقات بالا هستند که بیشتر به سرمایۀ فرهنگی دست مییابند. افراد این طبقات بهواسطۀ برخورداری از امکانات بیشتر، نوع سلیقه و ذائقههای متفاوت در بازدید از نمایشگاههای فرهنگی، خرید کتاب، مسافرتها و بهطور کلی، دستیابی به امکانات و لوازم فرهنگی، از منزلت برتری برخوردارند. بوردیو ( 1986 : 47) سرمایۀ فرهنگی را دارای سه مؤلفۀ اساسی به شرح زیر میداند: الف) سرمایۀ فرهنگی تجسمیافته که نشاندهندۀ چیزهایی است که افراد میدانند و میتوانند انجام دهند. تواناییهای بالقوهای که بهتدریج بخشی از وجود افراد شدهاند؛ مانند مهارت زبانی، دانش فرهنگی، قدرت حافظه و غیره که انتقالپذیر نیستند. ب) سرمایۀ فرهنگی عینیتیافته که که در تملک اختصاصی افراد قرار دارد؛ مانند کالاهای فرهنگی و اشیای مادی (کتب، تابلوهای نقاشی، آلات موسیقی، آثار هنری و غیره) که انتقالپذیر به دیگراناند. پ) سرمایۀ فرهنگی نهادینهشده مانند مدارک و مدارج تحصیلی و حرفهای که همچون سرمایۀ فرهنگی تجسمیافته انتقالپذیر به دیگران نیست.
نظریۀ اعتماد گیدنز میگوید اعتماد چیزی است که از ایمان سرچشمه میگیرد و میتواند معطوف به نشانههای نمادین یا تخصصی باشد؛ اما این اعتماد نیز بر درستی اصولی مبتنی است که شخص از آن بیخبر است و بر ایمان به اصالت اخلاقی مبتنی نیست؛ البته اعتماد به اشخاص همیشه تا اندازهای به اعتماد به نظامها ربط دارد؛ اما این اعتماد به کارکرد شایستۀ این نظامها مربوط است و نه به عملکرد واقعیشان (گیدنز، 1377: 42-41). وی با قراردادن امنیت در مقابل خطر و اعتماد در مقابل مخاطره، اعتماد را از خصلتهای مدرنیته میداند و معتقد است برای بقای زندگی با وجود این مخاطرات به اعتماد تعمیمیافته و اعتماد نهادی نیاز است (کتابی و همکاران، 1389: 101). گیدنز از اعتماد بنیادین سخن میگوید؛ اعتماد بنیادین چیزی است که احساس امنیت وجودی را ایجاد میکند و راهبر انسان در نقل و انتقالها، خطرات حاصل از زندگی اجتماعی و بالاخره همۀ ارتباطات اجتماعی است. اعتماد بنیادین دربارۀ خطرهای احتمالی یا واقعی ناشی از کنشها و واکنشهای متفاوت، همچون غربال عمل میکند و بهطور کلی پشتبند عاطفی نوعی پوستۀ محافظ با پیلۀ حمایتی است که همۀ افراد عادی در رویارویی با مسائل زندگی روزمره، خود را در پناه آن قرار میدهند. استقرار اعتماد بنیادین که لازمۀ زندگی در دنیای مدرن است، سبب ایجاد و حفظ امنیت وجودی در انسان میشود (اخترمحققی، 1385: 82-81).
نظریۀ همذاتپنداری مککی اولین عنصر درگیری مخاطب را همذاتپنداری میداند (مککی، 1382: 64). ریشههای مفهومی و نظری همذاتپنداری از نشانههای روانشناختی شناسایی کودک پدید آمده است. فروید همذاتپنداری را روش تخیلی غیرآگاهانهای تلقی میکند که ناشی از فشارهای روانی همچون از دست دادن عشق، حسادت یا فساد است (in: Cohen, 2001). متون روایتگر، چه در قالب رمان، چه نمایشنامه یا فیلم، دنیای خیالی و بستهای را ایجاد و ما را دعوت میکنند تا خودمان را فراموش کنیم و درگیر داستان شویم. اگر ما درخواست دعوت را بپذیریم که از نزدیک با داستان درگیر شویم، دستکم دو راه وجود دارد که ما از آن یادآوری میکنیم: بهمنزلۀ ناظران خارجی یا بهمنزلۀ شرکتکننده (Oatley, 1999)؛ در واقع، اعضای مخاطب در طرح جذب میشوند و با شخصیتهای ترسیمشده هویت مییابند. بهنوعی مخاطب ازطریق رسانه، آن متن را دریافت و تفسیر متن را از درون تجربه میکند، گویا این اتفاقات برایش رخ داده است ( Basil, 1996 ; Maccoby & Wilson, 1957).
چارچوب نظری جامعهپذیری فرایندی است که طی آن عناصر اجتماعی و فرهنگی درونی میﺷﻮند. مطالعات بسیاری نشان میدهند تقریباً در بیشتر جوامع امروزی، با تکیه بر برتردانستن جنس مذکر، جامعهپذیری براساس جنس افراد صورت میپذیرد. جامعهپذیری نقش جنسیتی، نوعی از جامعهپذیری است که نشان میدهد چگونه دختران و پسران امتیازها و رفتارهای مناسب ازنظر جنسیتی را که بر نگرش جنسیتی آنها اثر میگذارند، فرامیگیرند (هومینفر، 1382: 94-93). نقشهای جنسیتی همانند سایر نقشها ازطریق فرایند جامعهپذیری آموخته میشوند. در جامعۀ ما آموزش نقشهای جنسیتی ممکن است حتی زودتر از آموزش نقشهای دیگر شروع شود. والدین از همان ابتدا برحسب جنسیت فرزندان، شیوۀ رفتاری متفاوتی نسبت به آنان اختیار میکنند. پس فرزندان از این طریق دارای احساسات زنانگی و مردانگی میﺷﻮند. بهطور کلی پذیرفته شده است که مردانگی و زنانگی شامل تعدادی از صفات و تمایلاتی است که براساس شاخصهای تفاوتهای جنسیتی تعیین و بهصورت مفهومی با این صفات تعریف و در فرایند جامعهپذیری به افراد القا میﺷﻮند (Stets & Burke, 1988). طبق نظریۀ مک لوهان بشر در حال حاضر در دورانی زندگی میکند که تغییر و تحول از مهمترین ویژگیهای آن است. یکی از مهمترین نشانهها و علل این تغییر و تحولات، رشد سریع فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطی پیشرفته است که جهان را به «دهکدۀ جهانی» تبدیل کرده است. شدت، اهمیت و عمق تغییر و تحولات ناشی از فناوریها، بهحدی است که تاریخ تحول زندگی انسانها را میتوان براساس تحول وسایل ارتباطی ردیابی کرد. با گذشت زمان، تأثیر فناوریها و رسانههای ارتباطی بر همۀ ابعاد زندگی تشدید میﺷﻮد؛ تا جایی که با تأثیرگرفتن از رسانهها، بیشتر تصور، اندیشه و ارزیابی ما دربارۀ خودمان و دیگران از شرایطی تأثیر میگیرد که ما دسترسی مستقیم به آن شرایط نداریم (حیدری و دهقانی، 1394: 31-30). با این تفاصیل و با استناد به نظریههای گفتهشده، این فرضیهها مطرح میشوند: میزان استفاده از تلویزیون بر میزان انتظارات نقش جنسیتی افراد اثرگذار است. به نظر میرسد میزان استفاده از ماهواره بر میزان انتظارات نقش جنسیتی افراد اثرگذار است. دانیل لرنر نیز معتقد است رسانهها با آوردن ایدهها و ارزشهای نو سبب فاصلهگرفتن جامعه از ارزشهای سنتی میشوند. با توجه به آنچه گفته شد و طبق نظریۀ نشر نوآوری، رسانهها حامل یا عامل ایدهها، اندیشهها و ارزشهای نوگرایانه در جامعهاند و ارزشهای سنتی را به چالش میکشند؛ به عبارتی، رسانهها نوآوریها را در زمینههای مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و ... به جامعه معرفی و در تثبیت و توسعۀ ارزشهای نو و نوآوریها و در طرد و فراموشی ارزشهای سنتی نقش مهمی ایفا میکنند (وطنی و ساعی، 1392: 31). پس ورود رسانهها به جامعه میتواند فاصلۀ نسلی انتظارات نقش جنسیتی را افزایش دهد؛ زیرا ارزشهای ارائهشده بهوسیلۀ رسانهها بهویژه رسانههای خارجی با ارزشهای والدین بهمنزلۀ نسل قبل سازگار نیست و همین امر میتواند شکاف بین والدین و فرزندانشان را افزایش دهد؛ زﯾﺮا ﻧﺴﻞ ﺟﺪﯾﺪ ﺧﻮاﻫﺎن ﺗﻐﯿﯿـﺮات ﺗـﺎزهاند و ارزشها و ﻫﻨﺠﺎرﻫـﺎی ﺧـﻮد را ﻣﻨﻄﺒﻖ ﺑﺮ ارزشها و ﻫﻨﺠﺎرﻫﺎی اراﺋﻪﺷﺪه بهوسیلۀ رﺳﺎﻧﻪﻫﺎ میدانند و ﻫﻤﯿﻦ اﻣﺮ ﻣﻮﺟﺐ اﺧـﺘﻼف و ﺗﻀـﺎد ﻣﯿـﺎن واﻟـﺪﯾﻦ و ﻓﺮزﻧﺪان ﻣﯽﺷﻮد (صبوری خسروشاهی و توکلینیا، 1391: 114). طبق نظریۀ اعتماد به نظر میرسد میزان اعتماد به رسانهها نیز بر انتظارات نقش جنسیتی افراد تاثیرگذار باشد؛ زیرا اعتماد بنیادین لازمۀ زندگی در دنیای مدرن است و سبب ایجاد و حفظ امنیت وجودی در انسان میشود؛ بنابراین، از آنجا که انسان نیز ذاتاً خواهان امنیت است، ترجیح میدهد به رسانهها اعتماد کند. از طرفی، براساس نظریۀ سرمایۀ فرهنگی، علاوه بر سرمایۀ اقتصادی، سرمایۀ اجتماعی و سرمایۀ نمادین، نوع دیگری از سرمایه یعنی سرمایۀ فرهنگی نیز وجود دارد که دربرگیرندۀ قدرت شناخت و قابلیت استفاده از کالاهای فرهنگی ردوبدلشده بین افراد است که بر کارآمدی، موفقیت و سایر جنبههای زندگی تأثیر میگذارد. براساس این نظریه، برخورداری از سرمایۀ فرهنگی به معنای افزایش اطلاعات و توان شناختی است. بهطور طبیعی، بالارفتن اطلاعات و توان شناختی سبب میشود نگاه فرد به دیگران صرفاً براساس جنسیت آنها نباشد و تواناییهای آنها را نیز ببیند و در واقع، کلیشههای جنسیتی را کنار بزند. پس به نظر میرسد میزان سرمایۀ فرهنگی بر انتظارات نقش جنسیتی افراد اثرگذار است.
شکل 1- الگوی مفهومی پژوهش Fig 1- Conceptual model of research
روششناسی پژوهش حاضر، پژوهشی کمی به شیوۀ پیمایشی است. این پژوهش، ازنظر هدف، یک بررسی کاربردی، ازنظر دامنه، یک مطالعۀ خرد، ازنظر وسعت، یک پژوهش پهنانگر و ازنظر زمانی، مقطعی است. برای جمعآوری اطلاعات دربارۀ پیشینۀ پژوهش از اطلاعات و منابع کتابخانهای و برای گردآوری اطلاعات پیمایشی، از پرسشنامۀ محققساخته استفاده شده است. برای ارزیابی اعتبار گویههای پرسشنامه بعد از مشخصکردن و تفکیک ابعاد هر متغیر و جمعآوری گویههای مرتبط از پژوهشهای پیشین، مبانی نظری و مشاوره با استادان راهنما و مشاور، اعتبار صوری آن حاصل شد. برای محاسبۀ روایی پرسشنامه نیز یک پیشآزمون روی 30 نفر از جمعیت مطالعهشده انجام شد. پس از ویرایش مجدد پرسشنامه، دادههای جمعآوریشده استخراج و کدگذاری شدند. برای سنجش سازگاری درونی گویهها از آمارۀ آلفای کرونباخ استفاده شد که نتیجۀ آن در جدول 1 آورده شده است. جامعۀ آماری این پژوهش والدین و فرزندان نوعی آنها در شهر یاسوج است که توانایی پاسخگویی به سؤالات پژوهش را داشتهاند. براساس سرشماری سال 1395 (سازمان آمار ایران، 1396)، جمعیت شهر یاسوج ۱۳۴۵۳۲ نفر و ۳۴۸۵۰ خانوار بوده است. برای تعیین حجم نمونه از جدول لین استفاده شده است. براساس این جدول، حجم نمونه در این پژوهش و این تعداد افراد در سطح 95% اطمینان و 5% خطای نمونهگیری، 373 نفر بوده است. با در نظر گرفتن احتمال وجود پرسشنامههای مخدوش و بدون جواب، تعداد پرسشنامهها به 400 مورد افزایش یافت. روش نمونهگیری بهصورت نمونهگیری تصادفی چندمرحلهای بوده است که براساس آن، ابتدا مناطق مختلف شهر یاسوج مشخص شد و بعد در هر منطقه خیابان اصلی و سپس بلوکهایی برای توزیع پرسشنامه بهصورت تصادفی تعیین شدند. این مناطق شامل شرفآباد، ارم، شهدا، سالمآباد، شهرک امام حسین، کرد لاغری و مادوان بوده است؛ در نهایت، سعی شد نصف نمونه والدین و نصف دیگر فرزندان باشند. متغیرهای مستقل و وابستۀ پژوهش بهترتیب مصرف رسانهای شامل مصرف رسانههای خارجی و مصرف رسانههای داخلی و انتظارات نقش جنسیتی بودهاند. دادهها به کمک نرمافزارهای آماری SPSS و Amos تجزیهوتحلیل شدند.
جدول 1- ضریب آلفای کرونباخ متغیرهای مختلف Table 1- Cronbach's alpha coefficient of research variables
فرضیههای پژوهش به نظر میرسد میزان سرمایۀ فرهنگی بر انتظارات نقش جنستی افراد اثرگذار است. به نظر میرسد سن افراد بر میزان انتظارات نقش جنستی آنها اثرگذار است. به نظر میرسد میزان استفاده از تلویزیون بر میزان انتظارات نقش جنسیتی افراد اثرگذار است. به نظر میرسد میزان استفاده از ماهواره بر میزان انتظارات نقش جنسیتی افراد اثرگذار است. به نظر میرسد میزان اعتماد به تلویزیون بر میزان انتظارات نقش جنسیتی افراد اثرگذار است. به نظر میرسد میزان اعتماد به ماهواره بر میزان انتظارات نقش جنسیتی افراد اثرگذار است. به نظر میرسد میزان همذاتپنداری با تلویزیون بر میزان انتظارات نقش جنسیتی افراد اثرگذار است. به نظر میرسد میزان همذاتپنداری با ماهواره بر میزان انتظارات نقش جنسیتی افراد اثرگذار است.
یافتههای پژوهش از مجموع 373 پاسخگوی این پژوهش، 5/51 درصد از آنها زن و 5/48 درصد مرد بودهاند. دامنۀ سنی پاسخگویان بین 15تا 80 سال بوده است.
جدول 2- توزیع ویژگیهای پاسخگویان پژوهش Table 2- Frequency distribution of respondents' characteristics
225 نفر از افراد مذکور متأهل و بقیه مجرد بودهاند. 195 نفر از پاسخگویان در روستا و 178 نفر در شهر متولد شدهاند. چنانکه در نمودار زیر پیداست، تفاوت فاحشی بین دو گروه بهلحاظ سطح تحصیلات مشاهده میشود؛ بهویژه بین دو سطح بیسوادی و تحصیلات تکمیلی. بهطور کلی، فرزندان نوعی، سطح تحصیلات بالاتری نسبت به والدین دارند و بیسوادی نیز اصلاً بین آنها وجود ندارد.
نمودار 1- مقایسۀ والدین و فرزندان نوعی آنها براساس سنوات تحصیل Graph 1- Comparison of children and theire phantom parents in terms of theire curriculum
وضعیت متغیر وابستۀ پژوهش را در بین نمونه و جامعۀ آماری میتوان بهصورت زیر نمایش داد:
جدول 3- آمارههای متغیر انتظارات نقش جنسیتی پاسخگویان Table 3- Variable statistics of respondents' gender role expectations
براساس اطلاعات آزمون تی تکنمونهای که در جدول 3 ارائه شده است، میانگین انتظارات نقش جنسیتی در عرصۀ سیاسی بین پاسخگویان 43/22 است که از میانگین طیف بیشتر است؛ اما میانگین انتظارات نقش جنسیتی در عرصۀ تعامل و فعالیت اجتماعی و در عرصۀ تصورات فرهنگی زنانگی - مردانگی بهترتیب 17/10 و 89/13 است که از میانگین طیف کمترند. دربارۀ متغیرهای مستقل پژوهش نیز میتوان وضعیت نمونه و جامعۀ آماری را مطابق با جدول زیر توصیف کرد:
جدول 4- یافتههای توصیفی متغیرهای مستقل پاسخگویان Table 4- Descriptive characteristics of independent research variables
یافتههای استنباطی متغیر وابستۀ این پژوهش انتظارات نقش جنسیتی است که بهصورت یک الگوی اندازهگیری چهارعاملی مرتبۀ دوم اندازهگیری شده است:
شکل 2- الگوی چهارعاملی مرتبۀ دوم سازۀ انتظارات نقش جنسیتی Fig 2- Second-order 4 factor Model of gender role expectations
وجود بارهای عاملی بالاتر 0.4 در الگوی ذکرشده و نیز شاخصهای برازش مناسب ارائهشده در جدول زیر نشاندهندۀ نکویی برازش این الگوست.
جدول 5- شاخصهای برازش الگو Table 5- Model fit indicators
نتیجۀ تحلیل عاملی تأییدی گویههای انتظارات نقش جنسیتی نشان میدهد این گویهها قادرند 67/64 درصد واریانس متغیر میزان انتظارات نقش جنسیتی را تبیین کنند. بارهای عاملی بالای موجود در الگو و میزان واریانس تبیینشدۀ عاملهای پنهان در الگو نشاندهندۀ اعتبار این سازه و قدرت بالای الگو در تبیین واریانس هر بعد از این متغیر است. نتایج آزمون مقایسۀ میانگینهای ساختمند دربارۀ معناداری تفاوت الگوی ذکرشده (میانگین انتظارات نقش جنسیتی) برحسب جنسیت و محل سکونت در جدول 6 آمده است. یافتههای این جدول نشان میدهند میانگین این متغیر بین دو گروه زنان و مردان تفاوت معناداری دارد و زنان انتظارات نقش جنسیتی بالاتری دارند؛ اما بین متولدان شهر و روستا تفاوت معناداری وجود ندارد.
جدول 6- معنیداری تفاوت میانگین انتظارات نقش جنسیتی در گروههای مختلف Table 6- mean differences Significance of gender role expectations in different groups
1 گروه مرجع
آزمون فرضیهها برای آزمون فرضیهها، روند کار به این صورت بود که ابتدا الگوی اندازهگیری متغیر میزان انتظارات نقش جنسیتی براساس نمرات عاملی ابعاد تشکیلدهندۀ آن محاسبه و برازش آن با استفاده از شاخصهای اصلاح نرمافزار به حداکثر ممکن رسانیده شد. الگوی اندازهگیری متغیرهای سرمایۀ فرهنگی، میزان استفاده از اینترنت، میزان استفاده از ماهواره، میزان استفاده از تلویزیون، میزان همذاتپنداری با تلویزیون، میزان همذاتپنداری با ماهواره، میزان اعتماد به تلویزیون، میزان اعتماد به ماهواره و سن نیز براساس گویههای موجود در پرسشنامه به بهترین برازش ممکن رسید. سپس برای آزمون فرضیهها، روابط ساختاری بین عاملهای مکنون اندازهگیری شدند. در ادامه الگوی زیر ارائه شده است:
شکل 2- مدل معادلۀ ساختاری اثر متغیرهای مستقل بر میزان انتظارات نقش جنسیتی جدول Fig 3- Structural equation modeling of the effect of independent variables on gender role expectations جدول 7- شاخصهای برازش الگو Table 7- Model fit indicators
شاخصهای برازش الگو نشاندهندۀ برازش مناسب الگو هستند. بتای بهدستآمده در الگو نشان میدهد بتای میزان اعتماد به تلویزیون بر میزان انتظارات نقش جنسیتی به میزان 20/0، اثر سن بر میزان انتظارات نقش جنسیتی به میزان 52/0، اثر سرمایۀ فرهنگی بر میزان انتظارات نقش جنسیتی به میزان 27/0-، اثر میزان استفاده از تلویزیون بر میزان انتظارات نقش جنسیتی به میزان 18/0 و اثر میزان استفاده از ماهواره به مقدار 36/0- همگی در سطح معناداری (000/0) معنادارند؛ در نتیجه، این فرضیهها با اطمینان 99 درصد پذیرفته میشوند. اثر میزان اعتماد به ماهواره بر انتظارات نقش جنسیتی به میزان 09/0 - با سطح معناداری (03/0) نشان میدهد این فرضیه با اطمینان 95 درصد پذیرفته میشود، اما اثر متغیرهای همذاتپنداری با ماهواره و همذاتپنداری با تلویزیون بر میزان انتظارات نقش جنسیتی معنیدار نیست و بنابراین، این فرضیهها رد میشوند. این متغیرها توانستهاند در مجموع 59 درصد از واریانس متغیر وابسته را تبیین کنند. دربارۀ تأثیر جایگاه والد و فرزندی بر رابطۀ اثر رسانهها به تفکیک ماهواره و تلویزیون بر انتظارات نقش جنسیتی، دادههای جدول زیر به دست آمد:
جدول 8- تحلیل تعدیلگر جایگاه والد-فرزند بر رابطۀ اثر رسانهها بر میزان انتظارات نقش جنسیتی Table 8- Moderation analysis of parent-child position on the relationship between the effect of media on gender role expectations
چنانکه از این جدول دربارۀ نتایج تحلیل تعدیلگری دربارۀ اثرگذار بودن متغیر جایگاه والد - فرزندی بر رابطۀ متغیرهای میزان استفاده از ماهواره و میزان استفاده از تلویزیون بر میزان انتظارات نقش جنسیتی پیداست، میزان ضریب استاندارد برای گروه والدین برای متغیرهای میزان استفاده از ماهواره 32/0- ، میزان استفاده از تلویزیون 52/0 و برای گروه فرزندان ضریب استاندارد میزان استفاده از ماهواره 33/0- ، میزان استفاده از تلویزیون 02/0 - برآورد شده است. اثر میزان استفاده از تلویزیون بر انتظارات نقش جنسیتی در بین والدین قویتر از فرزندان است. اثر میزان استفاده از ماهواره بر انتظارات نقش جنسیتی در سطح نمونه در بین والدین و فرزندان تفاوت معناداری ندارد. در سطح جامعۀ آماری نیز قدر مطلق تفاوت آنها (149/0-) از 96/1 کمتر است؛ بنابراین، متغیر والد - فرزند بر رابطۀ میزان استفاده از ماهواره و میزان انتظارات نقش جنسیتی در سطح جامعۀ آماری نیز اثرگذار نیست و تأثیر معناداری ندارد.
نتیجه این پژوهش با هدف تبیین جامعهشناختی انتظارات نقش جنسیتی در افراد بالای 15 سال شهر یاسوج انجام شده است. برای شناسایی و استخراج ابعاد انتظارات نقش جنسیتی با استفاد از نرمافزار spss از تحلیل عاملی اکتشافی استفاده شد که در نتیجۀ آن انتظارات نقش جنسیتی با توجه به محتوای گویههای مربوط به هر عامل به سه دستۀ مجزای زیر تقسیم شدند: 1-انتظارات نقش جنسیتی در عرصۀ سیاسی؛ 2-انتظارات نقش جنسیتی در عرصۀ تعامل و فعالیت اجتماعی؛ 3- انتظارات نقش جنسیتی در عرصۀ تصورات فرهنگی زنانگی - مردانگی. نتایج پژوهش نشان دادند همبستگی منفی معنیداری بین میزان استفاده از ماهواره و میزان اعتماد به ماهواره با میزان انتظارات نقش جنسیتی وجود دارد؛ به این معنی که هرچه میزان استفاده از ماهواره و میزان اعتماد به آن بیشتر باشد، میزان موافقت پاسخگویان به تفکیک نقش جنسیتی کاهش مییابد. بین میزان استفاده از تلویزیون ملی با میزان انتظارات نقش جنسیتی نیز همبستگی وجود دارد؛ اما این همبستگی برعکس میزان استفاده از ماهواره مثبت است؛ به این معنی که هرچه میزان استفاده از تلویزیون ملی افزایش یابد، میزان تمایل پاسخگویان به تفکیک نقش جنسیتی افزایش مییابد. بین میزان اعتماد به تلویزیون و میزان انتظارات نقش جنسیتی نیز همبستگی مثبت معناداری وجود داشت؛ به بیان دیگر، هرچه اعتماد به تلویزیون بیشتر باشد، میزان اعتقاد به تفکیک نقش جنسیتی در افراد بیشتر میشود؛ در واقع، این نتیجه با نتیجۀ پژوهش موسوی و کمالالدینی (1388) مبنی بر اینکه رﺳﺎنۀ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮن ﺟﺎﯾﮕﺎه ﻣﻌﺘﺒﺮی در ﺟﺎﻣﻌﻪﭘﺬﯾﺮی ﻧﻘشهای ﺟﻨﺴﯿﺘﯽ و اﯾﺠﺎد ﺗﻌﺎدل ﯾﺎ نداشتن ﺗﻌﺎدل در ﺑﺮاﺑﺮی ﺟﻨﺴﯿﺘﯽ در ﮐﺸﻮر ما دارد، همخوان است. یکی از دلایل احتمالی این یافته را میتوان در این دید که رسانههای داخلی بیشتر مروّج ارزشهای سنتی و دینی مبتنی بر نقش جنسیتی زنان و مرداناند؛ در حالی که برنامههای ماهوارهای با تأثیرگرفتن از تحولات دنیای مدرن، بیشتر برنامههایی را پخش میکنند که مروج برابری جنسیتی و تغییر در کلیشههای جنسیتیاند؛ در واقع، رسانهای که در خدمت قدرت حاکم بر هر جامعه است، بیشتر مروج و مشوق ارزشهای فرهنگی همان نظام است. همچنین نتایج نشان دادند هرچند در سطح نمونۀ آماری میزان تأثیرگذاری برنامههای ماهوارهای بر انتظارات نقش جنسیتی در بین والدین و فرزندان تفاوتی نداشته و حدوداً یکسان است، اما تأثیر برنامههای تلویزیونی بر اینگونه انتظارات در دو گروه والدین و فرزندان بسیار متفاوت است؛ به این صورت که گروه والدین با تفاوت بسیار زیادی با تأثیرگرفتن از برنامههای تلویزیونی به انتظارات نقشهای جنسیتی باور دارند؛ حال آنکه این تأثیر در گروه فرزندان بسیار ناچیز است. اثر میزان استفاده از تلویزیون بر انتظارات نقش جنسیتی در بین والدین قویتر از فرزندان است و این نتیجه میتواند به این دلیل باشد که جوانان بهدلیل مهارت در استفاده از رسانهها بهویژه رسانههای خارجی، بیشتر از آنها استفاده میکنند و در واقع، براساس نظریۀ نشر نوآوری، والدین که مهارت چندانی برای استفاده از رسانههای خارجی ندارند، نسبت به فرزندان خود، کمتر از رسانهها استفاده میکنند؛ زیرا بهدلیل نداشتن مهارت، پیچیدگی آن را زیاد میدانند؛ در حالی که برخی از رسانهها مانند تلویزیون به مهارت خاصی نیاز ندارند و والدین نیز بهسادگی از آنها استفاده میکنند؛ اما براساس نتایج همین آزمون اثر میزان استفاده از ماهواره بر انتظارات نقش جنسیتی بین والدین و فرزندان تفاوت معناداری ندارد؛ اما این رابطه در هر دو گروه، جهتی منفی دارد که نشاندهندۀ این است که استفاده از ماهواره، میزان انتظارات نقش جنسیتی را در هر دو گروه کاهش میدهد. نتیجۀ دیگری که میتوان از این یافته گرفت، این است که والدینی که از تلویزیون ایران استفاده میکنند، بهدلیل شرایط سنی و مطابق با شرایط فرهنگی که دوران نوجوانی و جوانی خود را گذراندهاند، تمایل بیشتری به دنیای سنتها دارند و با توجه به تفکیک جنسیتی نهادینهشده در ارزشهای سنتی، در این زمینه تا حد زیادی از باورهای فرزندان خود فاصله میگیرند. براساس نتایج پژوهش بین سرمایۀ فرهنگی و میزان انتظارات نقش جنسیتی همبستگی منفی معنیداری وجود داشت؛ به این معنی که هرچه سرمایۀ فرهنگی افراد بالاتر باشد، میزان اعتقاد به تفکیک نقش جنسیتی کمتر است. حسینی و احمدی (1395) نیز در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که بین میزان سرمایۀ فرهنگی والدین و گرایش آنها به تبعیض جنسیتی نسبت به فرزندانشان رابطۀ معکوس وجود دارد؛ به این معنی که گرایش به تبعیض جنسیتی در میان والدین با سرمایۀ فرهنگی پایینتر، بیشتر از والدین با سرمایۀ فرهنگی بالاتر است. بین متغیر سن و میزان انتظارات نقش جنسیتی رابطۀ مثبت معنیداری وجود داشت؛ به این معنی که هرچه سن افراد افزایش مییابد، میزان تمایل به تفکیک نقش نیز در آنها افزایش مییابد؛ در واقع، نقشهای جنسیتی در روند اجتماعیشدن آموخته میﺷﻮند و رسانهها که امروزه بهمنزلۀ یکی از کانالهای مهم اجتماعیشدن افراد محسوب میﺷﻮند، سبب شدند نسل جدید آگاهیهای جدید کسب کنند و از نسلهای قبل خود فاصله بگیرند. نسلهای جدیدتر بهدلیل مهارت در استفاده از رسانهها بهویژه رسانههای خارجی بیشتر از آنها استفاده میکنند و در واقع، نسلهای بالاتر چون مهارت لازم برای استفاده را ندارند، کمتر از رسانهها استفاده میکنند. نسلهای سنی بزرگتر در برابر تغییرات بیشتر مقاومت میکنند و تغییر در میان گروههای جوانتر با سهولت بیشتری صورت میگیرد. این نتیجه با نتیجۀ پژوهش رسولزادهاقدم و همکاران (1394) همخوانی دارد که بیان میکند در حال حاضر شاهد تغییر الگوهای فرهنگی جوانان نسبت به نسلهای قبل هستیم. در رویکرد تغییرات فرهنگی اینگلهارت نیز بیان شده است که ﺗﻔﺎوتﻫﺎی ﻣﺤﺴﻮسی میان اولویتﻫﺎی ارزشی ﮔﺮوهﻫﺎی ﺑﺰرگسال و جوانان ﺟﺎﻣﻌﻪ به وجود آمده است. این اولویتها باید از تجارب مختلفی تأثیر بگیرند که از رﻫﮕﺬر ﺳـﺎلﻫـﺎ شکل ﮔﺮﻓﺘﻪاند. نتیجۀ غیرمستقیم و البته مهم دیگری که در این پژوهش خود را نشان میدهد ناهماهنگی برنامههای پخششده از تلویزیون با مقتضیات فرهنگی – بهویژه جنسیتی - دنیای امروز جوانان است؛ زیرا یافتههای پژوهش نشان دادند عملاً صداوسیمای ایران تأثیر چندانی بر باورهای جنسیتی جوانان ندارد و تنها روی گروه والدین اثرگذار است؛ در واقع، میتوان چنین نتیجه گرفت که اگر صداوسیمای ایران بهگونهای جهتگیری خود را دربارۀ موضوعات جنسیتی تغییر ندهد، بسیاری از بینندگان خود را از دست میدهد و میدان را برای اثرگذاری سایر رسانهها خالی میکند و پرواضح است که این امر تبعات منفی خاص خود را بههمراه خواهد داشت.
[1] Gilly [2] Stets & Burke [3] Schippers [4] Gaia [5] Pilarmatud et al. [6] Ball et al. [7] Everett Rogers [8] McLuhan | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آزادینژاد، م. (1392). بررسی تأثیر رسانههای الکترونیکی (اینترنت) در ایجاد شکاف نسلی بین فرزندان و والدین خانوادههای تهرانی. پایاننامۀ کارشناسیارشد، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران شرق.
آذین، الف. و پیرمحمدی، ک. (۱۳۸۷). «بررسی نقش رسانههای نوین با تأکید بر ماهواره و اینترنت بر هویت فرهنگی دانشجویان؛ مطالعۀ موردی: دانشجویان استان چهارمحال و بختیاری»، پژوهشنامۀ علوم اجتماعی، س 2، ش 2، ص ۱۵۷-۱۳۹.
احمدی، آ. و احیایی، پ. (۱۳۹۲). «بررسی شکاف نسلی و عوامل مرتبط با آن؛ مورد مطالعه: دانشآموزان دورۀ متوسطۀ شهرستان سراب»، جامعهپژوهی فرهنگی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، س 4، ش 4، ص 27-1.
اخترمحققی، م. (1385). سرمایۀ اجتماعی. تهران: کتابخانۀ ملی ایران.
اینگلهارت، ر. (1373). تحول فرهنگی در جامعۀ پیشرفتۀ صنعتی، ترجمۀ مریم وتر، تهران: کویر.
بختیاری، آ. و نصیری، ب. (1392). «صورتبندی نظری فمنیسم در مطالعات رسانهای (با ارائۀ مدل)»، مطالعات رسانهای، س 8، ش 23، ص 98-89.
بخشی، ح؛ اسدپور، م. و خدادادیزاده، ع. (1386). «ارتباط رضایت از روابط زناشویی با افسردگی زوجین»، مجلۀ علمی دانشگاه علوم پزشکی قزوین، ش 2، ص 43-37.
بستان، ح. (1385). «بازنگری نقشهای جنسیتی»، پژوهش زنان، د 4، ش 1 و 2، ص 31-5.
پورجبلی، ر. و هیبتی، ر. (۱۳۹۲). «بررسی عوامل مؤثر بر نگرش جنسیتی در بین مردم شهر زنجان»، مطالعات علوم اجتماعی ایران، س 10، ش 36، ص 20-1.
حسینزاده، ع. و ممبنی، الف. (1390). «عوامل اجتماعی مؤثر بر میزان باورپذیری کلیشههای جنسیتی در دو سپهر عمومی و خصوصی»، ﻓﺼﻠﻨﺎمۀ ﺟﺎﻣﻌﻪﺷﻨﺎسی ﺟﻮاﻧﺎن، س 2، ش 3، ص 67-84.
حسینی، ف. (1398). «ایران از حیث حضور نمایندگان زن در مجلس در رتبۀ 180 دنیا از میان 191 رتبه قرار دارد»، پایگاه اطلاعرسانی و خبری جماران، https://www.jamaran.news
حسینی، ح. و احمدی، س. (1395). «بررسی رابطۀ سرمایۀ فرهنگی و گرایش والدین به تبعیض جنسیتی؛ مطالعۀ موردی: والدین شهرستان جوانرود»، بررسی مسائل اجتماعی ایران، د 7، ش 1، ص 56-27.
حیدری، آ. و دهقانی، ع. (1394). «ﺑﺮرسی تأثیر میزان اﺳﺘﻔﺎده از اﻧـﻮاع رﺳـﺎﻧﻪها بر سرمایۀ اجتماعی؛ موردمطالعه: جوانان 29-15 سالۀ ساکن شهر شیراز»، فصلنامۀ راهبرد اجتماعی - فرهنگی، س 4، ش 14، ص 56-29.
حیدری، آ. و رمضانیباصری، ع. (1394). «بررسی رابطۀ استفاده از اینترنت، برنامههای شبکههای ماهوارهای و هویت دینی دانشآموزان»، فصلنامۀ مسائل کاربردی تعلیم تربیت اسلامی، س 1، ش 1، ص 60-39.
حضرتی، الف. و اکبریمحلهکلائی، م. (1393). «رسانهها، هویت اجتماعی و نگرش جهادی در مدیران»، چشمانداز مدیریت دولتی، ش 19، ص 165-151.
خانمحمدی، ک. و حاجمحمدی، س. (1392). «روششناسی انتقادی مکتب بیرمنگام»، فصلنامۀ تخصصی اسلام و مطالعات اجتماعی، س 1، ش 2، ص 86-107.
خانیمجد، ص؛ پورابراهیم، ت. و فتحآبادی، ج. (1391). «بررسی باورهای جنسیتی و عملکرد خانوادۀ دانشجویان فارس و کرد»، فصلنامۀ خانوادهپژوهی، س 8، ش 32، ص 403-391.
ربانی، ع. و محمدزادهیزد، ع. (1391). «بررسی کیفی شکاف نسلی ارزشی بین مادران و دختران در مشهد با تأکید بر ارزشهای دینی»، جامعهشناسی کاربردی، س 23، ش 2، ص 88-56.
رسولزادهاقدم، ص؛ عدلیپور، ص. میرمحمدتبار، م. و افشار، س. (1394). «تحلیل نقش رسانههای اجتماعی در گرایش به سبک زندگی نوین در بین جوانان ایرانی»، دوفصلنامۀ پژوهشهای جامعهشناسی معاصر، س 4، ش 6، ص 60-33.
ریاحی، م. و محمودآبادی، ز. (1397). «تبیین جامعهشناختی تفاوتهای جنسیتی در افسردگی با تأکید بر مفهوم خودخاموشی در نهاد خانواده؛ مطالعۀ موردی: زنان و مردان ازدواجکردۀ شهر تهران»،جامعهشناسی نهادهای اجتماعی، د 3، ش 8، ص 193-159.
ساروخانی، ب. و صداقتیفرد، م. (1388). «شکاف نسلی در خانوادۀ ایرانی، دیدگاهها و بینشها»، پژوهشنامۀ علوم اجتماعی، س 3، ش 4، ص 31-7.
سمیعی، ز. (1379). بررسی تأثیر سرمایۀ اجتماعی اقتصادی خانواده بر موفقیت تحصیلی و شغلی فرزندان در تهران. پایاننامۀ کارشناسیارشد جامعهشناسی، دانشگاه الزهرا.
صبوریخسروشاهی، ح. و توکلینیا، ن. (۱۳۹۱). «بررسی تأثیر رسانۀ ملی در ایجاد شکاف نسلی»، مطالعات رسانهای، س 7، ش 19، ص 119-109.
عباداللهی، ن؛ چشمهسهرابی، م. و نوشینفرد، ف. (1393). «تحلیل عوامل فناورانۀ مؤثر بر پذیرش فناوری براساس نظریۀ اشاعۀ نوآوری راجرز: موردپژوهشی نرمافزار نمایۀ نشریات»، فصلنامۀ دانششناسی، س 7، ش 26، ص 92-72.
کتابی، م؛ ادیبیسده، م. قاسمی، و. صادقیدهچشمه، س. (1389). «سنجش اعتماد اجتماعی و عوامل مؤثر بر آن در مراکز شهرستانهای چهارمحال و بختیاری»، جامعهشناسی کاربردی، س 21، ش 4، ص 122-97.
کنعانی، م؛ حمیدیفر، م. و قربانی، الف. (1396). «بررسی تأثیر رسانههای اجتماعی بر هویت جنسیتی مادران و دختران؛ مطالعهای در شهر رشت»، فصلنامۀ توسعۀ اجتماعی(توسعۀ انسانی سابق)، د 11، ش 3، ص 128-97.
گیدنز، آ. (1377). پیامدهای مدرنیت. ترجمۀ محسن ثلاثی، تهران: مرکز.
محسنیانراد، م. (1387). «آسیبشناسی مخاطبپنداری در حوزۀ رسانهها، جهانیشدن و عصر پس از دهکدۀ جهانی»، فصلنامۀ تحقیقات فرهنگی، س 1، ش 3، ص 113-79.
مرکز آمار ایران، نتایج آمارگیری نیروی کار. (1395).
معینیان، ن. (1396). «نگاهی جامعهشناختی به نقش تصورات قالبی جنسیتی در تبعیض شغلی علیه زنان و عوامل زمینهای مؤثر بر شکلگیری این تصورات قالبی در فرهنگ ایران»، زن و مطالعات خانواده، س 10، ش 37، ص 179-163.
مککی، ر. (1382). داستان، ساختار، سبک و اصول فیلمنامهنویسی. ترجمۀ محمد گذرآبادی. تهران: هرمس.
موسوی، ی. و کمالالدینی، م. (1388). «بازتولید نمادین ارزشهای جامعه درخصوص زن در تلویزیون»، مجلۀ جامعهشناسی معاصر، س 1، ش 4، ص 154-135.
ناصری، س. و ناصری، م. (۱۳۹۵). «بررسی عوامل مؤثر بر نگرش دانشجویان نسبت به نابرابریهای جنسیتی؛ مطالعۀ موردی: شهرستان مهران در سال ۱۳۹۴»، فصلنامۀ علمی - ترویجی فرهنگ ایلام، د 17، ش ۵۲ و ۵۳، ص ۱۱۴-۹۸.
وثوقی، م. و هاشمی، ع. (1383). «روستاییان و مشارکت سیاسی در ایران؛ مطالعۀ موردی: روستاهای حومۀ شهرستان بوشهر»، فصلنامۀ علوم اجتماعی، ش 4، ص 140-109.
وطنی، س. و ساعی، م. (1392). «بررسی رابطۀ بین میزان بهرهمندی از رسانههای نوین (اینترنت) و میزان پایبندی نسل جوان به ارزشهای اجتماعی، با تأکید بر مطالعۀ دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحدهای تبریز و علوم و تحقیقات آذربایجان شرقی»، مطالعات جامعهشناختی، س 5، ش 18، ص 46-27.
هومینفر، الف. (1382). «تحول جامعهپذیری جنسیتی»، پژوهش زنان، س 3، د 1، ش 7، ص 113-89.
Ball, Ch. Jessica, F. Kuo-Ting, H. Travis, K. Shelia R. C. & Rikard, R. V. (2017). The physical–digita divide: exploring the social gap between digital natives and physical natives. Journal of Applied Gerontology, 19, 1-19.
Basil, M. D. (1996). Identification as a mediator of celebrity effects. Journal of Broadcasting and Elec-Tronic Media, 40, 478-495.
Bourdieu, P. (1986). The forms of capital. Handbook. Theory and Research for Sociology of Education. J. G. Richardson (ed) 9 (2), 163-184.
Bourdieu, P. & Passeron, J. C. (1990). Reproduction in education, society and culture. New York: Sage Publications Inc.
Cohen, J. (2001). Defining identification: A theoretical look at the identification of audiences with media characters. Mass Communication & Society, 4 (3), 245-264.
Gaia, A. C. (2013). The role of gender stereotypes in the social acceptability of the expression of intimacy. The Social Science Journal, 50, 591–602.
Gilly, M. C. (1988). Sex role in advertising. Jornal of Marketing, 52, 75-85.
Harker, R. (1990). Schooling and cultural reproduction. in J. Codd, R. Harker and R. Nash (Eds), Political Issues in New Zealand Education. Palmerston North: Dunmore Press. 9 (2), 80-94.
Maccoby, E. E. & Wilson, W. C. (1957). Identification and observational learning from films. Journalof Abnormal Social Psychology, 55, 76–87.
Oatley, K. (1999). Meeting of minds: dialogue, sympathy and identification in reading fiction. Poetics, 26, 439-454.
Pilarmatud, M.Juan, M. & Bethencourt, I. (2014). Relevance of gender roles in life satisfaction in adult people. Personality and Individual Differences, 70, 206–211.
Schippers, M. (2007). Recovering the feminine other: masculinity, femininity and gender hegemony. Theor Soc, 36, 85-102.
Stets, J. E. & Burke, P. J. (1988). Femininity/ masculinity. in Edgar F. Borgatta & Rhonda J. V. Montgomery (Eds.) Encyclopedia of Sociology. New York: Macmillan. 997-1005. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,898 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 553 |