تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,651 |
تعداد مقالات | 13,405 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,230,452 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,081,519 |
Analysis of Lexical Semantics of the Story of Iblis in similar stories of the Holy Quran with a Contextual approach | ||
Linguistic Research in the Holy Quran | ||
مقاله 5، دوره 10، شماره 2، دی 2021، صفحه 77-92 اصل مقاله (1.5 M) | ||
نوع مقاله: Research Article | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/nrgs.2021.127670.1631 | ||
نویسندگان | ||
Marzieh Kohandel1؛ Mahmoud Abdanan Mehdizadeh* 2؛ Qasim Bostani3؛ fatemeh ahmadinasab4 | ||
1Department of Arabic Language and Literature, Shahid Chamran University of Ahvaz, Ahvaz, Iran | ||
2Department of Arabic Language and Literature, Shahid Chamran university of Ahvaz, Ahvaz, Iran | ||
3Department of Quranic Science, Shahid Chamran university of Ahvaz, Ahvaz, Iran | ||
4Department of English language and literature, Shahid Chamran university of Ahvaz, Ahvaz, Iran | ||
چکیده | ||
Investigating the meaning of words based on context is important because one of the common methods of understanding lexical semantics in a text is the contextual approach. Actually, we can understand real meaning by studying the semantic layers of words and achieve meaning based on two axes of syntagmatic and paradigmatic. The present study using a descriptive-analytical method and relying on the two axes of syntagmatic and paradigmatic has tried to structurally study the similar verses to the story of the temptation of the devil and his expulsion from heaven. Some research results showed that in the axis of Paradigmatic, the words" “Tempted, Slipped”, “Go out, Descend "and “Adorning, Sitting” have been selected according to the textual context and the atmosphere of the story. And this factor has been effective in the coherence and completion of the semantic chain between the substitute words so that to induce the concept and meaning intended by the speaker, the substitute words serve the context of the text and give a new semantic load according to the context and verses back and forth to the story space, and somehow lead to the semantic expansion of the text. | ||
کلیدواژهها | ||
Holy Quran؛ Word meaning؛ Linguistic Context؛ Iblis story؛ Paradigmatic axis؛ Syntagmatic axis | ||
اصل مقاله | ||
معناشناسی، یکی از چهار حوزة اصلی زبانشناسی نظری بهویژه دلالتهای معنایی و از کاربردیترین حوزههایی است که در مطالعة متون مقدس به کار میرود. در این میان، قرآن کریم کتابی است که در آن واژگان نقشی کلیدی در رساندن معانی دقیق دارند و اشراف به دلالتهای واژگانی در درک و دریافت جامع معنای کلام اهمیت ویژهای دارد. یکی از ابزارهای مهم در درک دلالتهای واژگانی قرآن کریم، شناخت بافت زبانی در پرتو واحدهای جانشینی و همنشینی است که این امر درنهایت به تناسب لفظ و معنا و انسجام متن منجر میشود. شناخت و درک محورهای جانشینی و همنشینی واژگان، یکی از عناصر مهم در شکلدهی نظام واژگانی زبان بهشمار میرود. در این میان، آنچه باعث برجستگی این رویکرد زبانشناسی از سوی محققین شده است، بررسی جانشینی و تغییر واژگانی در بافت متن و نقش بافت زبانی در نحوۀ چینش واژگان و تأثیر آن در رساندن مفاهیم در آیات قرآن کریم است و افزون بر آن، واکاوی علت جانشینی و تغییر واژگان در داستانهای متشابه قرآن کریم، یکی از کاربردهای این ویژگی زبانی است؛ بنابراین، با توجه به اینکه بخشهای زیادی از کتاب قرآن کریم را داستانهای آن تشکیل دادهاند، بررسی دلالتهای واژگانی در داستانهای قرآن کریم براساس بافت زبان اهمیت خاصی دارد. بر همین اساس، رویکرد این پژوهش مبتنی بر بررسی لایههای واژگانی و عبارات و تعابیر متفاوت با توجه به آیات همجوار در آیات مشابه قطعههایی از داستان ابلیس یعنی وسوسۀ ابلیس و راندهشدن او از بهشت و سوگند ابلیس به گمراهی آدم(ع) و ذریه ایشان براساس بافت زبانی است تا با استفاده از برخی واحدهای جانشینی و همنشینی، این آیات بررسی شوند. درواقع در راستای این هدف، آن دسته از آیاتی در داستانهای مذکور بررسی میشوند که در دیگر سورههای قرآنی در قالب بافتهای معنایی مشابه آمدهاند؛ ولی متن قرآنی، این داستانها را با سبکهای متفاوت زبانی مفهومسازی میکند. در این پژوهش سعی شده است با استفاده از برخی ابزارهای بافتی معرفیشده در معناشناسی، تفاوتهای مفهومی و مقصودی واژگان و تعابیر این دسته از آیات بررسی شوند تا با کشف روابط معنایی حاکم بر واژگان در هر یک از پردههای این داستان و همچنین، انسجام واژگانی حاصل از کشف روابط معنایی بین واژگان، گوشهای از ارزش معنایی واژگان داستانهای قرآنی نشان داده شود؛ بنابراین، در این جستار تلاش میشود با بررسی و واکاوی علتهای جانشینی واژگانی در آیات متشابه داستان وسوسۀ ابلیس، با توجه به بافت زبانی و با تکیه بر محورهای جانشینی و همنشینی به سؤالات زیر پاسخ داده شود:
دربارۀ پیشینه بحث باید گفت در زمینۀ معناشناسی واژگان داستانی قرآن کریم، در نگاه اول چنین انگاشته میشود که تحقیقاتی وسیع صورت گرفته است؛ اما با مطالعه این آثار میتوان دریافت پژوهشهای صورتگرفته غالباً دربارۀ مؤلفههای معنایی برخی از واژگان مشخص پراکنده در سراسر قرآن و نه در بافت و متن داستانی واحد و منسجم انجام شدهاند. از این آثار به پژوهشهای زیر اشاره میشود: اسلامی، محمدرضا و مریم دریانورد (۱۳۹۸) در مطالعۀ خود با تکیه بر دو محور جانشینی و همنشینی به بررسی ساختار آیات مربوط به آداب مهمانی در داستان حضرت ابراهیم پرداختند. نتایج حاکی از آن بود که در این داستان بیشتر بر محور جانشینی تأکید شده است. در محور همنشینی برای انتقال پیام اصلی داستان، عبارتها و واژگان به گونهای در کنار هم و در یک خط افقی قرار گرفتهاند. معینی، روحالله (1396) در پایاننامۀ خود با عنوان «نقش بافت در دریافت معنا از کاربرد دو واژه "کتاب" و "قرآن" و حوزۀ معنایی آن دو در قرآن کریم» به این نتیجه دست یافت که بررسی و تحلیل معنایی این دو واژه با توجه به کلمات همنشین و در پرتو بافت میسر است تا از این رهگذر، معانی مختلف این دو واژه و تغییرات معنایی آنها شناخته شود. فتحی حجازی، سحر (۲۰۱۸) در مقاله خود به نقش بافت در نفی ترادف در قرآن کریم پرداخت و به این نتیجه رسید که تمامی واژگان بهکاررفته به معنای قیامت در قرآن کریم مانند بر حسب بافت آن آمدهاند و ترادف تام یعنی امکان ابدال و جایگزینی واژهای که هم معنای تام با واژه دیگر باشد، در متن قرآن کریم وجود ندارد و هر واژهای براساس بافت و موقعیت ایراد سخن به کار رفته است. دژآباد، حامد (۲۰۱۷) در مقاله خود به اهمیت بافت در تفسیر آیه اشاره میکند و میگوید سیاق تنها قرینۀ متصلۀ لفظی است که نقش مهمی را در تفسیر قرآن کریم ایفا میکند و نادیدهانگاشتن بافت و سیاق، مفسر را در فهم معنی نهایی به خطا و اشتباه میاندازد. حمودی العزاوی، خالد (۲۰۱۴) در مقاله خود با عنوان «اثر السیاق فی تغییر دلاله الالفاظ - سوره الکهف نموذجا» به بررسی تأثیر بافت و سیاق در تغییر و دگرگونی معانی واژگان در سوره کهف پرداخت. نتایج حاکی از این بود که که دلالت معانی واژگان در سوره کهف بر حسب موقعیت و بافت سخن تغییر میکند و هر واژههای دلالت خاص خود دارد که در زیبایی متن مؤثر است. طهماسبی، عدنان و شهریارنیازی (۲۰۰۵) در مقاله خود با عنوان «البنیه و السیاق و اثرها فی فهم النص» به این نتیجه دست یافتند که سیاق و بافت سخن همانگونه که عبدالقاهر جرجانی در کتاب خودش در دلایل الاعجاز گفته است، در فهم متون ادبی و غیرادبی نفش مهمی دارد و انسان بدون بافت سخن نمیتواند به معنای اصلی هدایت شود و در تشخیص و تمییز بین دلالت معنی و دلالت مقصود عاجز و درمانده میشود. نوآوری پژوهش حاضر آن است که نخست، صرفاً به دنبال یافتن ظرافتهای معنایی یک واژة خاص نبوده است. دوم آنکه دلالتهای معنایی واژههای مختلف داستان ابلیس را بدون پیشفرض در سطح مقولههای واژگانی دیگری مانند فعل نیز بررسی کرده است و مهمتر آنکه این واژگان در متن داستانهای مشابه بررسی شدهاند. باید توجه داشت بررسی دلالتهای معنایی در داستانهای مشابه به سبب وجود واژگان مشابه همنشین، ظرافتهای معنایی واژگان بررسیشده را بیشتر نمایان میکند.
3- 1. بافت: منظور از بافت در زبانشناسی، فضایی است که جملههای زبان در آن تولید میشود و منظور از آن، شبکۀ روابطی است که میان صورت «دستور و واژگان» و جهان بیرون وجود دارد و درحقیقت، معنای خارجی زبان را تشکیل میدهد (ساغروانیان، 1369، ص87). این فضا محیط بیرون از زبان «بافت برونزبانی» یا داخل زبان و متنی است که بهصورت مجموعهای از جملههای زبان پیش و پس از هر جمله آمده است. این فضا میتواند محیط بیرون از زبان «بافت برونزبانی» یا داخل زبان و متنی «بافت درونزبانی» باشد (صفوی، 1384، ص41). درواقع بافت، جایگاه ویژهای را در پژوهشهای زبانی به خود اختصاص دادهاست، زیرا در خلال بافت است که معنای دقیق واژه مشخص میشود. زبانشناسان تعاریفی در زمینۀ بافت ارائه دادهاند. «فرث» پرچمدار این رویکرد میگوید: «معنا تنها در خلال قرارگرفتن در بافت کشف میشود» (عمر، 1386، ص65)؛ بنابراین، معنای واژگان و جملات باید از غربالی به نام بافت عبور کند. ارتباط معنا و بافت تا جایی اهمیت دارد که ویتگنشتاین فیلسوف معروف زبان معتقد است کلمات معنا ندارند، بلکه کاربرد دارند. از این سخن فهمیده میشود معنای کلمه حاصل کاربردهای متعدد در بافتهای مختلف و ترکیبهای متنوع است (عون، 2005، ص114). بهطور کلی بافت به چهار نوع بافت زبانی، بافت عاطفی، بافت موقعیتی و بافت فرهنگی تقسیم میشود. منظور از بافت زبانی ارتباط کلمه با کلمات مجاور است. بافت موقعیتی هم به موقعیتی اشاره دارد که کلام در آن ادا میشود. بافت عاطفی میزان قدرت و ضعف و انفعال را مشخص میکند و بالاخره بافت اجتماعی به محیط فرهنگی و اجتماعی وقوع کلمه در آن اشاره دارد (جاد الرب، 1413، ص71). بنابراین، در شکلگیری بافت، عناصر مختلف درونمتنی و برونمتنی نقش دارند. در این میان، عناصر درونمتنی را که از آن بهعنوان بافت زبانی یا بافت لفظی یاد میشود، باید جزء جدانشدنی متن دانست. آنچه در این پژوهش مدنظر است، تحلیل داستان وسوسۀ ابلیس با رویکرد بافت زبانی است. درواقع همنشینی عناصر مختلف زبانی و روابط میان آنها بستری را برای دلالتمندی متن فراهم میکند که این بستر همان بافت متن (زبانی) است. به عبارت دیگر، بافت متن، فضایی را ایجاد میکند که به موجب آن، همۀ مؤلفههای سازندۀ متن همسو با یکدیگر برای انتقال پیام متن حرکت میکنند. بهطور کلی، بافت زبانی به مجموعهای از عناصر پیشین و پسین زبانی پیرامون واژههای یک متن اطلاق میشود که در تعیین دلالت آن و درمجموع، رسیدن به کلیتی معنادار نقش دارند (اولمان، 1988، ص54)؛ بنابراین، معناشناسی مبتنی بر بافت زبانی، معنا را بر حسب روابط درونمتنی میان واحدهای زبان بررسی میکند. «مقصود از روابط درونمتنی روابطی است که از ارتباط یک واژه با سایر واژهها پدید میآید و امکان بررسی را در سطح جمله و متن دارد؛ این روابط شامل روابط همنشینی، جانشینی و سیاق است» (حدادی، ۱۳۸۹، ص72).
2-3. محورهای جانشینی و همنشینی دو واحد جانشینی و همنشینی که در دانش معناشناسی نیز به آن توجه شده است، به ترکیب واژگان در کلام مربوط میشوند. محور همنشینی (مجاورت)، همان محور افقی کلام است که اجزای آن در کنار هم قرار میگیرند و عبارت بهصورت خطی یا افقی بررسی میشود و به دامنۀ معانی میافزاید؛ ولی در محور جانشینی (مشابهت)، عبارت بهصورت عمودی در نظر گرفته میشود؛ به گونهای که اگر یک واژه در عبارت قرار گیرد، واژگان مرتبط با آن نمیتوانند در کنار آن واقع شوند و باعث چندمعنایی میشود (احمدی، 1388، ص54). فردینان دوسوسور[1] معتقد است در پدیده زبان، همۀ اجزای زبان باید براساس روابط تعریف شوند؛ زیرا در متن همۀ واژگان در یک زنجیرۀ زبانی و بهصورت متوالی ظاهر میشوند (دوسوسورر، 1385، ص123). روابط همنشینی عبارت است از پیوندهای حاضر میان واژهها که از توالی مشخص عناصری ثابت حاصل شده است (همان، ص127)؛ یعنی واژهها جزئی از «یک زنجیرۀ حقیقی» هستند که تعداد عناصر تشکیلدهندۀ این زنجیره محدود بوده و رابطه میان آنها خطی است. همچنین، الگوهای جانشینی، واژه را غیابی به یکدیگر پیوند میدهند؛ زیرا آنها درواقع به نظام بالقوهای تعلق دارند که بخشی از دانش ذهنی گویشور زبان را تشکیل میدهد. در رابطۀ جانشینی انتخاب یک عنصر مانع انتخاب و وقوع عنصری دیگر و متشابه در زنجیره کلام میشود (همان، ص125) اهمیت بررسی واحدهای همنشین و جانشین واژه در یک ساختار به دلیل آن است که شناخت الفاظ همنشین با یک واژه و الفاظی که به جای واژه مدّنظر قرار داده میشوند، ما را در مطالعه دقیق ظرافتهای معنایی آن واژه یاری میرساند. توضیحات فوق نشان میدهد جانشینی واژگان به همنشینی واژگان و بافت زبانی جمله بستگی دارد. درواقع بافت همان مبنای پایه و اساسیِ شکلگیری کلام است که در ذهن متکلم و انتقال پیام به مخاطب در قالب واژه و جمله صورت میپذیرد. زمانی که سخن از اهمیت دو محور جانشینی و همنشینی در سورههای قرآن به میان میآید، باید خاطرنشان ساخت بافت زبانی و دلالتهای معنایی آیات متشابه در چینش واژگان نقش بسزایی دارد؛ زیرا انتخاب و گزینش یک واژه از دیگر واژگان نزدیک به آن، به اقتضای بافت و سیاق حاکم بر آن است و ما را به این نکته رهنمون میسازد که جانشینی و همنشینی واژگان در بافت زبانی یک متن ادبی، نقش تعیینکنندهای در خلق و ایجاد معانی جدید دارد و باعث توسیع معنایی متن میشود.
سخنگویان زبان برای بیان یک معنی واحد، تعبیرهای گوناگون دارند. هر کدام از این تعبیرها ازنظر شدّت احساس و عاطفه و تأثیر و درجۀ وضوح و خفای معنی و نیز قدرت بیان با یکدیگر تفاوت دارند؛ بهطور مثال، برای بازگوکردن مرگ یک فرد، میتوان این تعبیرها را به کار بُرد که هر کدام نشاندهندۀ جنبهای از نگرش نویسنده به این موضوع است: فلانی تمام کرد (عامیانه)، خرقه تهیکرد (صوفیانه)، به ملکوت اعلا پیوست (متألّهانه)، شمع وجودش خاموش گشت (شاعرانه)، به دَرَک واصل شد (بیزارانه). چنین گزینش و انتخابی را «گزینش در محور جانشینی» مینامند. پس «گزینش در محور جانشینی» عبارت است از انتخاب واحدی از واحدهای کلامی، مثل کلمه و عبارت؛ به طوری که نتوان واحدی مناسبتر را جایگزین آن کرد. به عبارت دیگر، در این نوع گزینش، از میان واحدهای نامزد و داوطلب برای نشستن در یک مکان، یکی که از همه مناسبتر است انتخاب میشود. «گزینش در محور همنشینی» عبارت است از انتخاب مناسبترین ترکیب و تنظیم برای واحدهای مشابه کلامی. روشن است که این نوع گزینش کاملاً تابع مختصات زبانی و سبک هر نوشته است (حسینی، 1384، ص78). واحد همنشینی در داستان، همآیی واژگان برای انتقال معنایی خاص است. اجزا در داستان مجموعهای از عناصر داستان است که با هم حرکت میکنند تا داستان به هدف اصلی خود متمایل شود. همچنین، مجموعهای از جملهها که متشکل از واژگان هستند و در محور همنشینی در یک زنجیره خطی قرار گرفتهاند و با محور جانشینی شکل میگیرند که براساس ملاحظات قراردادی انتخاب میشوند. محور همنشینی به ارتباط اجزا با کل و متقابلاً پیوند کل با اجزا اهمیت میدهد. درواقع دو محور جانشینی و همنشینی همان چیزی است که یاکوبسن بهترتیب آنها را با دو اصطلاح، انتخاب و ترکیب مینامد (یاکوبسن، 1964، ص51). داستان، یکی از نظامهایی است که ساختار آن با توجه به محور جانشینی و همنشینی انسجام یافته است. عناصر داستان با انتخاب از روی محور جانشینی (عمودی) در یک امتداد خطی و مرتبط (افقی) با هم قرار گرفتهاند. در آن جمله و پاراگراف یا فصل از دالهایی نظاممند ترکیب یافتهاند که با هم و با کل نظام، تعامل معنیداری دارند. ایزوتسو، قرآنپژوه معروف، تمایز میان روابط همنشینی و جانشینی را در معناشناسی قرآن به کار گرفت. او معتقد بود واژهها دارای معنای اصلی و نسبیاند. به گفتة او، واژههای قرآن پیش از آنکه در دل آیات به کار روند، دارای معنایی اصلیاند و وقتی در محورهای همنشینی و جانشینی آن واقع میشوند، تغییر معنایی در آنها رخ میدهد و معنایی نسبی پیدا میکنند (قائمی نیا، ۱۳۸۹، ص ۲۲۹). دلالتهای زبانی بهویژه در حوزه داستانهای قرآنی، همواره از بحثهای پرجاذبه و چالشبرانگیز در میان مفسران و محققان بوده است. با تحلیل و بررسی داستانهای قرآن از دیدگاههای زبانشناسی و معناشناسی میتوان به روشنشدن معناهای متعالی و آموزههای نهفته در پس کنشها و گفتارهای داستانها پی برد و دلایل برخی پراکندگیها و حذف و اختصار و اطناب و جانشینی واژگان را در داستانهای قرآنی توجیه کرد. این قسمت از پژوهش به توصیف و تبیین دلالتهای واژگانی قطعههایی از داستان ابلیس، براساس بافت زبانی با تکیه بر دو واحد جانشینی و همنشینی پرداخته است تا از این رهگذر، گوشهای از ارزش معنایی واژگان داستانهای قرآنی نشان داده شود.
5-1. مقطع اول: داستان وسوسه ابلیس شیطان، دشمن قسمخوردهای که راندهشدن خود از درگاه الهی را از جانب آدم(ع) میدانست و روشهای گوناگونی را برای گمراهی آدم(ع) به کار برد. او برای رسیدن به این هدف، بهترین راه را در این دید که هم از علاقۀ ذاتی آدم به زندگی جاویدان استفاده کند و هم عذر و بهانهای برای مخالفت فرمان خدا برای آنان بتراشد؛ به همین دلیل، از حربۀ فریبدادن آدم بهوسیلۀ وسوسهافکندن در دل او استفاده کرد که در دو سوره طه و اعراف با گزینش واژه «وسوس» در عبارات فَوَسْوَسَ لهَمُ الشَّیْطَانُ (الأعراف: 20) و فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ (طه: 120) و در سوره بقره با جانشینی واژه «ازلّ» در فَأَزَلهَّمُ الشَّیْطَانُ به جای «وسوس» فریبدادن شیطان به نمایش گذاشته شده است. در این قسمت سعی میشود علت این جانشینی واژگانی با رویکرد بافت زبانی در یک داستان با مضمون مشترک بررسی شود. «فَأَزَلهَّمُا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیه» (البقرة: 36). «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ» (اعراف: 20). «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آَدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ علی شَجَرَةِ الخُلْدِ وَمُلْکٍ لَا یَبْلَى» (طه: 120 و 220).
وسوسه به معنی حدیث نفس و با صدای آهسته به سوی چیزی دعوت کردن آمده است (قرشی، 1371، ج 7، ص 220).
زَلَ الرجُلُ زَلَلًا: زلق عن صخرة و نحوها؛ «فَتَزِلَ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها» (نحل: 94). تا پائى پس از استواریش بلغزد غرض مرددشدن و برگشتن از تصمیم است. ازلال لغزانیدن و به خطا افکندن است «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها ...» (بقره: 36). شیطان آنها را فریب داد و از بهشت لغزانید (همان، ج3، ص176).
واژة «شیطان» از مادّة «شطن» به معنای «بُعد یا دوری از خیر» است. همچنین، به معنای «ریسمان طویل و مضطرب» نیز گفته شده است. برخی معتقدند کلمه «شیطان» به موجود سرکش و متمرّد، اعمّ از انسان، جن یا جنبندگان دیگر اطلاق میشود و به معنی روح شریر و دور از حق نیز آمده است. اینکه به ابلیس هم شیطان اطلاق شده، به دلیل فساد و شرارتی است که در او وجود دارد. همچنین، واژه «إبلیس» از مادّة «بلس» به معنای «یأس و رانده از قرب و رحمت» آمده است (طیب، 1378، ج 8، ص 32). در واکاوی معنایی واژۀ وسوس چنین گفته شده است: «وسوس در لغت به معناى دعوتکردن به امرى است به آهستگى و پنهانى» (طباطبائی، ج 8، ص40). با توجه به عبارات همجوار با این واژه که همگی به موارد وسوسهانگیز شیطانی اشاره دارند و نجوای پنهانی به آن دعوت را به تصویر میکشند، چگونگی وسوسه شیطان و فریبخوردن آدم(ع) مجسم میشود «وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ» (اعراف: 20- 21) و «قَالَ یَا آَدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَةِ الخُلْدِ وَمُلْکٍ لَا یَبْلَى» (طه: 120). بنابراین، بنا بر بافت زبانی حاکم در این دو سوره و در کنار هم قرار گرفتن و همنشینی عبارات «مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا، تَکُونَا مَلَکَیْنِ، تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ، شَجَرَةِ الخُلْدِ، مُلْکٍ لَا یَبْلَى» که بیانکنندۀ اشارات ابلیس به مواردی چون فرشتهشدن آدم و حوا، جاویدانماندن آن دو، وعدۀ درخت زندگی جاوید و ملک بیزوال است و به اقتضای بافت حاکم بر داستان ابلیس در این دو سوره واژه «وسوس» گزینش شده است. به عبارت دیگر، در سوره اعراف ماجرای وسوسه شیطان با همنشینی با دو جمله «وَ قَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ« (20) و «وَ قَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ« (21) در تکمیل زنجیرۀ معنایی این واژه قرار گرفته است تا چگونگی وسوسه شیطان را نشان دهد و بهطور مفصل به موارد این امور وسوسهانگیز اشاره کند. در سوره طه نیز بعد از واژه «وسوس» عبارت قَالَ «یَا آَدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَةِ الخُلْدِ وَمُلْکٍ لَا یَبْلَى» آمده است و با عبارات «شجره الخد و ملک لایبقی» به موارد دیگری از امور وسوسهانگیز شیطانی یعنی همان میل به تکامل و زندگی جاویدان اشاره شده است؛ بنابراین، گزینش واژه وسوس در این دو سوره، متناسب و هماهنگ با بیان جزئیات نحوۀ وقوع امور وسوسهانگیز صورت گرفته است. واژه «ازلّ» در سوره بقره در محور جانشینی با واژه «وسوس» به اقتضای بافت زبانی حاکم بر این سوره صورت گرفته است. در تحلیل بافتی این جایگزینی واژگانی ابتدا به معنای لغوی واژه «زلّ» اشاره میشود. بار معنایی این واژه به لغزش دلالت دارد و با توجه به اینکه در دو سوره اعراف و طه به جزئیات وسوسه شیطان پرداخته شد، این واژه در نهایتِ ظرافت معنایی گزینش شده است؛ زیرا سوره بقره از لحاظ ترتیب نزول بعد از دو سوره اعراف و طه به روایت داستان آدم(ع) پرداخته است. گزینش واژه «ازلّ» در راستای همنشینی با عبارت «فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیه» صورت گرفته است و این عبارت، متناسب و هماهنگ با بافت داستان، نتیجۀ لغزش آدم و حوا را توسط شیطان به تصویر میکشد؛ درنتیجه، خروج آدم و حوا از بهشت را نتیجۀ لغزش آن دو شمرده است؛ بنابراین، با توجه به اینکه در دو سوره طه و اعراف موارد وسوسههای شیطانی به تفصیل شرح داده شد، در سوره بقره که آخرین روایت داستان آدم است، به ذکر نتیجه و موفقیت ابلیس در اغوای آدم(ع) که همان لغزیدن و به خطا رفتن اوست، با واژه «ازل » و به تبع آن، خروج از بهشت اشاره شده است تا انسجام معنایی بین آیات متشابه به تصویر کشیده شود و با توجه به سیاق و بافت آیات قبل و بعد از داستان آدم(ع) در این سوره واژه «ازلّ» در نهایتِ ظرافت معنایی گزینش شده است. ذکر این نکته خالی از لطف نیست که در آیاتی که خداوند از وسوسه و ازلال ابلیس سخن میگوید واژه «شیطان» در محور جانشینی واژه «ابلیس» قرار گرفته است: «أزَلهَّمُا الشَیْطانُ» و «فَوَسْوَسَ لهَما الشَّیْطَانُ» و «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ». در واکاوی زبانی این واژه در این پرده از داستان به موارد زیر اشاره میشود: شیطان به معنى دورشده از خیر است و در اینجا شیطان وصف است برای روح شریر او و به مناسبت دورى از خیر و رحمت حق تعالى وصف شیطان بر او اطلاق شده است (قرشی، 1412، ج4، ص33)؛ بنابراین، گزینش واژه شیطان به دلیل تناسب و مطابقت با عمل شرورانه در دو فعل «وسوس و ازلال» در سه سوره ص، اعراف و بقره، در توصیف تلاش ابلیس در گمراهی آدم و راندهشدن او از بهشت به دلیل خصومت و حسادت ابلیس نسبت به آدم(ع) است که همگی از افعال شرورانۀ او سرچشمه گرفته است و ارتباط منسجم معنایی با همنشینی با دو واژه «وسواس و ازلال با لفظ شیطان» را مجسم میسازد. خداوند متعال نیز در یکی از آیات قرآنی، از شیطان به وسواس تعبیر کرده است: «مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ« (ناس: 4).
2-5. مقطع دوم: راندهشدن ابلیس از درگاه الهی «قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ» (ص: 77). «فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فیها فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ» (الأعراف: 13). «قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُومًا مَدْحُورًا» (الأعراف: 18). «قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ» (حجر: 34). «قَالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَاؤُکُمْ جَزَاءً مَوْفُورًا» (إسراء: 63). راندهشدن ابلیس از درگاه الهی با واژگانی متفاوت در سورههای ص، اعراف، حجر و اسرا به تصویر کشیده شده است. در دو سوره ص و حجر واژه «خروج» و در سوره اعراف، دو واژه «هبوط» و «خروج» و در سوره اسرا واژه «ذهاب» گزینش شدهاند. در این قسمت سعی میشود تفاوت جانشینی واژگانی بر حسب محور همنشینی و در پرتو بافت زبانی تحلیل و بررسی شود.
رجیم از ریشه رجم و از اوصاف شیطان و آن بمعنى مَرْجُوم و رانده شده است. راغب آن را مطرود از خیرات و از منازل ملائک نقل کرده است (قرشی، ج3، ص 59). مصطفوی دربارۀ واژه رجیم گفته است: «اصل این واژه به معنای پرتابکردن است؛ خواه آن چیز سنگ باشد یا سایر اشیای بیجان یا کلام یا امری معنوی. پس گفته میشود «رَجَمْتُ زیداً بالحجارة أو بزبر الحدید، أو بکلمات ذات خشونة و شدّة، أو بالقهر و قطع اللطف و الرحمة». مشخص است پرتاب با سنگ و ناسزا و لعن از مصادیق اصلی این واژه است؛ اما معانی طرد و قتل و هجر از آثار و لوازم این واژه است. پرتاب با سنگ «سنگسار» مانند «لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ» و رجم معنوی مانند «فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ« (مصطفوی، 1360، ج4، ص75).
«هبوط» از ریشه «هبط» و کلمهای است که دلالت بر فرودآمدن میکند (ابنفارس، 1404، ج1، ص234). در همین راستا راغب اصفهانی میگوید: «هبوط به معنی پایینآمدن قهری است؛ مثل هبوط و افتادن سنگ و اگر این واژه دربارۀ انسان به کار رود، بر سبیل استخفاف و سبکشمردن است؛ برخلاف انزال که دربارۀ چیزهای شریف مثل انزال ملائکه و قرآن به کار رفته است (راغب اصفهانی، 1414، ج3، ص243، ماده هبط).
بیرونشدن از مقر یا حالتی، چه آن مقر خانه یا شهر و لباس باشد، چه حالتی در نفس یا اسباب خارجی (همان، ج1، ص278، مادة خرج).
مذوم از ماده «ذام، یذام» و به معناى مذموم و معیوب است و «مدحور» از «دحر» و به معناى راندهشده به خوارى و ذلت است (طباطبایی ج8، ص39). معنای اصلی ماده دحر، ابعاد و دورشدن بر سبیل اهانت و تحقیر است. «قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً»، یعنی در حالت ابعاد و دوری ویژه به دلیل مخالفت با امر الهی و کوشش در جهت گمراهی بندگان خداوند متعال «أى فی حالة الابعاد الخاصّ لأنّه خالف الأمر و اجتهد فی إضلال عباد اللّه المتعال» (مصطفوی، ج3، ص78). واژه «مذئوم» از ریشه «ذءم» به معنی خوار و خفیف شده و دارای عیب و نقص است (ابنمنظور، 1414، ج 12، ص223).
در سوره ص و حجر و اعراف با واژه «اخرج» راندهشدن ابلیس از درگاه الهی به تصویر کشیده شده است. با بررسی آیاتی که در آن خروج ابلیس با واژه «اخرج» نشان داده شده، صفاتی با این واژه همنشین شده که خروج شیطان را ملازم و همراه با این صفات قلمداد کرده است. در سوره ص، آیۀ 77 و حجر، آیۀ 34، واژه رجیم «اخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ» در سوره اعراف، آیۀ 13 واژه صاغرین «فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ» و در سوره اعراف، آیۀ 18 واژه مَذْءُومًا مَدْحُورًا «قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُومًا مَدْحُورًا» با فعل امر «اخرج» همنشین شده است. همانطور که گفته شد یکی از معانی خروج، خارجشدن از مکانی یا حالتی درونی است (راغب اصفهانی، 1414، ج1، ص278). واژه «اخرج» در دو سوره ص و حجر، فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ در محور همنشینی با صفت «رجیم» قرار گرفته است. کلمه «رجیم» بر وزن فعیل و به معناى مفعول از «رجم» به معنى طرد است؛ یعنى رجمشده و مطرود (طباطبایی، 1363، ج12، ص229) و با توجه به اینکه «رجم» صفتی جدانشدنی برای ابلیس است و تا قیامت با او همراه است، در مطابقت با این واژه فعل «اخرج» گزینش شده است؛ یعنی خروج ابلیس از مقام قرب الهی برابر با صفت مطرودبودن او در واژه رجیم است. آیات 13 و 18 در سوره اعراف نیز راندهشدن ابلیس با واژه «اخرج» را نشان دادهاند و علت ذکر این واژه، همنشینی صفات «صاغرین و مذؤوما مدحورا» با این فعل است: «فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ» (اعراف: 13)، «اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُومًا مَدْحُورًا» (أعراف: 18). در تحلیل بافتی این دو واژه در آیات سوره اعراف میتوان گفت در آیه 13 سوره اعراف «خروج ابلیس از مقام قرب الهی معادل صفت خواری و زبونی در واژه «صاغرین» است که نقطه مقابل کبرفروشی است و به همین دلیل فرمود: «فَاخْرُجْ اِنَّکَ مِنَ الصاغِرین». همچنین، این عبارت برای جمله «فَاهْبِطْ مِنْها»، تأکید است و تفاوتش با خروج، در این است که «هبوط» خروج از مقامی و نزول به درجه پایینتر است و همین معنا دلیل بر این است که مقصود از «هبوط»، فرودآمدن از مکان بلند نیست؛ بلکه مراد، فرودآمدن از مقام بلند است. بنابراین، توصیف ابلیس با واژه «صاغرین» بر تنزل مقام و تحقیر ابلیس دلالت میکند و به دلیل ذکر این صفت که نشاندهندۀ صفت همراه و ملازم اوست، واژه «اخرج» گزینش شده است. در آیه 18 همین سوره، اوصاف مَذْءُومًا مَدْحُورًا در محور همنشینی با فعل «اخرج» قرار دارد و با توجه به اینکه دو صفت مذووم و مدحور در توصیف ابلیس به کار رفته است، «قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً» (اعراف: 18)، «گفت از آنجا بیرون شو؛ در حالی که مذموم و مطرود از رحمت هستى» (قرشی، 1412، ج2، ص330) با فعل «اخرج»، راندهشدن ابلیس را به تصویر کشیده است. رانده شدن ابلیس در سوره اعراف با واژه «هبوط» نشان داده شده است. گزینش این واژه متناسب با آیات پیشین و بافت داستان آدم در این سوره صورت گرفته است. در ابتدا تکبر ابلیس در برابر سجده به آدم با آیه «قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نار وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ» نشان داده شده و با بیان تفاخر خود و برتریاش نسبت به آدم، واژه «هبوط» که به معنی «الانحدار علی سبیل القهر» (راغب اصفهانی، ج 2، ص 220، ماده هبط) است، در مقابل تکبر ابلیس و تمرد او قرار گرفته است و در راستای آن عبارت «فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فیها» بعد از واژه «اهبط» در این سوره آمده است تا هبوط و تنزل مقام ابلیس را در مقابل استعلا و تفاخر او با توجه به سیاق داستان در این سوره به تصویر کشد. واژه «اذهب» در سوره اسرا در محور جانشینی دو واژه «اهبط و اخرج» قرار گرفته است. در تحلیل بافتی این واژه بنابر عبارات همجوار آن میتوان گفت: تعبیر به «ذهاب» در این سوره تعبیری است کنایهای و در تفسیر المیزان آمده است «بعضى گفتهاند: امر «اذهب» امر حقیقى نیست، بلکه کنایه از آزادى است؛ همچنان که در محاورات روزمره به مخالف خود مىگوئیم برو و هرچه از دستت بر مىآید، کوتاهى مکن» (طباطبایی، 1363، ج13، ص 197) و با توجه به آیات پیشین این واژه «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآَدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ قَالَ أَأَسْجُدُلِمَنْ خَلَقْتَ طِینًا. قَالَ أَرَأَیْتَکَ هَذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلَّا قَلِیلًا» (اسراء: 61 -62)، وعید ابلیس به احتناک (لجامزدن) نسل آدم(ع) بعد از طرد او از بهشت صورت گرفته است و معنی «اذهب» در اینجا با توجه به عبارات پیشین «لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلَّا قَلِیلًا» بر راندهشدن و طرد ابلیس دلالت نمیکند؛ بلکه به معنای اجابت تقاضای مهلتخواهی به او در اغوای آدم(ع) و ذریۀ ایشان است؛ بنابراین، در راستای طلب انذار با توجه به سیاق و بافت این داستان، واژه «اذهب» در محور جانشینی با واژگان «اخرج و اهبط» گزینش شده است.
5-3. مقطع سوم: وعدۀ ابلیس به گمراهی آدم(ع) بعد از راندهشدن ابلیس از درگاه الهی، با عبارتپردازیهای متفاوت و استفاده از واژگانی مختلف، ابلیس تصمیم خود را برای گمراهکردن آدم(ع) و نسل او نمایش میدهد. در این بخش، سعی بر آن است تا این پرده از داستان آدم(ع) یعنی وعدۀ ابلیس به گمراهی آدم و نسل ایشان براساس بافت زبانی و محورهای جانتشینی و همنشینی بررسی شود.
«قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجمَعِینَ» (ص: 82). «قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لهَمُ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ» (اعراف: 16). «قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لهَمُ فِی الْأَرْضِ وَلَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجمَینَ» (حجر: 39). در سوره ص، ابلیس با عبارت «فبعزتک» و در سوره اعراف، با حذف قسم، سوگند یاد میکند تا آدم را به گمراهی و ضلالت کشاند و در سوره حجر با جانشینی «ربّ» به جای «فبعزتک» ابلیس، وعدۀ گمراهی تمامی بندگان را به خداوند داده است. علت جانشینی بین دو واژه «فبعزتک» و «رب» و حذف قسم در این آیات با مضمون واحد چیست؟
5-3-1- معنای لغوی غیّ غوى: غىّ و غوایة به معنى رفتن به راه هلاکت است (قرشی، 1412، ج5، ص131).
در سوره ص، سوگند ابلیس با عبارت «فبعزتک» در محور همنشینی با «لاغوینّ» به تصویر کشیده شده است که حاکی از قسم محکم و قاطع ابلیس بر امر ضلالت آدم(ع) دارد. با توجه به آیات پیشین، این سوگند و وعدۀ قاطع ابلیس، دلیل و نشانۀ تفاخر و تکبر و دشمنی شدید او با آدم است و این ویژگیها و صفات ابلیس در آیات «الا ابلیس أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ. قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعَالِینَ. قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ» (ص: 74 – 76) نشان میدهد همگی بر کبر و غرور و حسادت او بر آدم(ع) دلالت دارد؛ بنابراین، موضعگیری او در برابر آدم(ع) اقتضای این را دارد که تصمیم خود را با واژهای همراه سازد تا شدت عملیساختن وعده خود را در گمراهی آدم(ع) و نسل او را به نمایش گذارد و انتخاب واژه «فبعزتک» نهایت ظرافت معنایی را در به تصویر کشیدن دشمنی شیطان با آدم(ع) نشان میدهد. اما علت حذف «ربّ» در سوره اعراف با توجه به سیاق داستان آدم و آیات همجوار «فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لهَمُ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِن بَیْن أَیْدیهِمْ و مِنْ خَلْفِهِمْ» انجام شده است که دلالت بر ناامیدی کامل ابلیس دارد. بنابراین، با گزینش واژگان «اغویتنی و لاقعدنّ» در این قسمت از داستان و بیان ناامیدی کامل ابلیس با این تعابیر از ذکر واژه «ربّ» خودداری شده است. در سوره حجر، ذکر «ربّ» در محور همنشینی با واژه «اغویتنی» به دلیل هماهنگی و مطابقت با آیات قبل از این واژه «قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ» (حجر: 36 -37) انجام شده است؛ بنابراین، در راستای نشاندادن تأکید با واژه «رب» در آیات پیشین، در آیه «قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لهَمُ فِی الْأَرْضِ وَلَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجمَعِینَ» (حجر: 39)، واژه «ربّ» در محور همنشینی «اغویتنی» قرار گرفته است. همچنین، وعدۀ ابلیس به گمراهی آدم(ع) با واژگان «اقعدنّ و أزینّ» نشان داده شده است. این جانشینی واژگانی براساس بافت زبانی چنین تحلیل میشود: در سوره اعراف فعل مضارع «اقعدنّ» همراه با نون تأکید در محور همنشینی با «اغویتنی» قرار گرفته و گزینش این واژه با توجه به عبارات بعد از آن انجام شده است: «لَأَقْعُدَنَّ لهَمُ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ» (اعراف: 17-16). جمله «لَأَقْعُدَنَّ لهَمُ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ» به این معنا است که من بر سر راه راست تو که آنان را به درگاهت مىرساند و منتهى به سعادت آنان مىشود، مىنشینم. «نشستن بر سر راه مستقیم کنایه است از اینکه مراقب آنان هستم. هر که را در این راه ببینم، آن قدر وسوسه مىکنم تا از راه تو خارج کنم» (طباطبایی، 1363، ج8، ص 36). درواقع فعل «اقعدنّ» از قعود به معنای نشستن میآید و این واژه در ارتباط منسجم معنایی با واژگان «صراط مستقیم»، «بین ایدیهم»، «خلفهم»، «ایمانهم» و «شمالهم» قرار دارد؛ زیرا تصمیم شیطان بر استیلا و سلطۀ همهجانبۀ او بر راه مستقیم منتهی به خداوند منتهی با این واژگان ترسیم شده است: «لَأَقْعُدَنَّ لهَمُ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ»؛ بنابراین، واژه «اقعدنّ» در محور همنشینی با «صراطالمستقیم» به اقتضای بافت زبانی حاکم در نهایتِ ظرافت معنایی گزینش شده است. در این راستا غرناطی در تفسیر خود میگوید: «عبارت پیشین "اتَّبِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ" اشاره به این نکته دارد که خداوند متعال راهی را که ملزم به پیرویکردن از آن هستیم، نشان داده و آن "صراط المستقیم" است که ابلیس وعدۀ استیلا و سلطۀ خود بر این راه را بهمنظور گمراهی آدم داده است» (غرناطی، بیتا، ج 1، ص 492). در سوره حجر واژه «لازینّ» در محور جانشینی با فعل «لاقعدنّ» قرار گرفته است. این زوج آیات مضمونی مشترک دارند؛ اما نحوۀ گزینش واژگان بنا به اقتضای بافت و سیاق داستان و آیات قبل از آن متفاوت است؛ زیرا در آیات پیشین «وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِی السَّمَاءِ بُرُوجًا وَزَیَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِینَ وَ حَفِظْنَاهَا مِنْ کُلِّ شَیْطَانٍ رَجِیمٍ» (حجر: 17 -16)، خداوند متعال با واژه «زیّنّاها» از تزیین و آراستن آسمان به شکل بروج و افلاک آسمانی و با عبارت «وَحَفِظْنَاهَا مِنْ کُلِّ شَیْطَانٍ رَجِیمٍ» از مصونماندن و حفظ اسرار الهی از گزند شیطان رجیم خبر میدهد؛ بنابراین، انتخاب واژه «لَأُزَیِّنَنَّ» که دلالت بر تزیین گناهان و آراستهسازی آن نزد بشر دارد، در انسجام معنایی با سیاق و بافت داستان بنابر آیات قبل در این سوره انجام شده است؛ یعنی ابلیس با روشی دیگر که آراستن و تزیین معصیات در زمین است، ارادۀ خود را بر گمراهی و تضلیل آدم(ع) و نسل او نشان داده است.
نتیجهگیری در تحلیل دلالتهای واژگانی، اساس معنایابی، توجه به بافت است و با شناخت بافت زبانی علت تفاوتهای واژگانی آیات مشابه مشخص میشود؛ بدین صورت که هر واژه در داستانهای قرآن، با توجه به عناصر همنشین بر محور افقی انتخاب میشود و به شیوهای خاص به پردازش اطلاعات اقدام میکند که اگر واژه دیگری بر محور جانشینی (عمودی) جایگزین آن شود، با توجه به موضوع و آیات پیشین و پسین، معانی نیز تغییر میکنند. در این پژوهش، پس از تحلیل آیات متشابه داستان وسوسه ابلیس در قرآن کریم با رویکرد بافتی نتایج زیر حاصل شدند: 1- با نگاه عمیقتر به داستانهای متشابه در قرآن کریم، میتوان به این نتیجه رسید که خداوند متعال با آوردن آیات متشابه در پردههای پراکنده، اعجاز واژگانی و لفظی آن را به نمایش میگذارد و ما را به این نکته خاطرنشان میسازد که واژگان با چینشی معنادار در راستای بافت هر سوره، به بیان مفهوم و هدفی متفاوت میپردازند.
[1] Ferdinand de Saussure | ||
مراجع | ||
ابنفارس. (1404). معجم مقائیس اللغة. قم: مکتب الاعلام الاسلامی. ابنمنظور، ابوالفضل. (1414). لسان العرب. بیروت: دارالفکر للطباعة و النشر. احمدی، بابک. (1388). از نشانههای تصویری تا متن. چاپ هشتم. تهران: نشر مرکز. اسلامی، محمدرضا. و دریانورد، مریم. (1398). تحلیل ساختاری حدیث ضیف ابراهیم(ع). در قرآن کریم با تکیه بر دو محور جانشینی و همنشینی. فصلنامۀ مطالعات قرآنی، 10 (37)، 29-9. اولمان، استیفن. (1988). دور الکلمة فی اللغة. ترجمه کمال بشر. القاهرة: مکتبة الشباب. جادالرب. محمود. (1413). نظریة الحقول الدلالیة و المعاجم اللغویة عند العرب. دار النشر: مجمع اللغة العربیة. حدادی، آمنه. (1389). حس فرامتن در قرآن. (پایاننامه کارشناسی ارشد)، استاد راهنما: مهدی مطیع. دانشگاه تربیت معلم تهران. حسینی، ابوالقاسم. (1384). بر بال قلم. تهران: انتشارات ظفر. حمودی العزاوی، خالد. (2014). اثر السیاق فی تغییر دلالة الالفاظ - سوره الکهف نموذجا. مجلة الاستاذ، 1 (209)، 45. دژآباد، حامد. (2017). سیاق الآیة اللفظی و وظائفها فی التفسیر. مجلة اللغة العربیة و آدابها، 13 (2). راغب اصفهانی، حسین بن محمد. (1414). مفردات الفاظ القرآن. بیروت: دار الشامیه. ساغروانیان، سیدجلیل. (1369). فرهنگ اصطلاحات زبانشناسی. چاپ اول. مشهد: انتشارات نشرنما. سوسور، فردینان. (1385). دوره زبانشناسی عمومی. ترجمۀ کورش صفوی. تهران: هرمس. صفوی، کوروش. (1384). فرهنگ توصیفی معناشناسی. تهران: فرهنگ معاصر. طباطبایی، محمد حسین. (1363). ترجمه تفسیر المیزان. مترجم محمدباقر موسوی همدانی. قم: دفتر انتشارات اسلامی. طهماسبی، عدنان. و نیازی، شهریار. (1384). البنیة و السیاق و أثرها فی فهم النص. اللغة العربیة و آدابها. ۱ (۱)، 46-32. طیب، سید عبدالحسین. (1378). اطیب البیان فی تفسیرالقرآن. چاپ دوم. تهران: انتشارات اسلام. عون، نسیم. (2005). الألسنیة. بیروت: دارالکتاب العربی. الطبعة الأولى. عمر، احمد مختار. (1386). معناشناسی. ترجمۀ سید حسین سیدی. مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد. غرناطی، احمد بن ابراهیم. (بیتا). ملاک التأویل القاطع بذوی الإلحاد والتعطیل فی توجیه المتشابه اللفظ من آی التنزیل. بیروت: دارالکتب العلمیة. فتحی حجازی، سحر. (2018). دور السیاق فی نفی الترادف فی القرآن الکریم. مجلة کلیة اللغة العربیة بأسیوط. 1 (37)، 18. قائمینیا، علیرضا. (1389). بیولوژی نص. تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی. قرشی، علیاکبر. (1412). قاموس قرآن. تهران: دارالکتب الاسلامیة. مصطفوی، حسن. (1360). التحقیق فی کلمات القرآن الکریم. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. معینی، روحالله. (1396). نقش بافت در دریافت معنا از کاربرد دو واژه «کتاب» و «قرآن» و حوزۀ معنایی آن در قرآن کریم. دانشگاه علامه طباطبایی. دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,063 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 388 |