
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,706 |
تعداد مقالات | 13,972 |
تعداد مشاهده مقاله | 33,581,633 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,315,312 |
تحلیل نمادشناسانه و کهنالگویی اسطورۀ نبرد هوشنگ و مار سیاه در شاهنامۀ فردوسی | ||||||||||||||
پژوهش های تاریخی | ||||||||||||||
مقاله 4، دوره 13، شماره 2 - شماره پیاپی 50، تیر 1400، صفحه 35-52 اصل مقاله (328.96 K) | ||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/jhr.2021.129997.2239 | ||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||
سیدمهدی حبیبی1؛ شکوه السادات اعرابی هاشمی* 2؛ سهیلا ترابی فارسانی3 | ||||||||||||||
1دانشجوی دکتری گروه تاریخ، واحد نجف آباد، دانشگاه آزاد اسلامی، نجف آباد، ایران | ||||||||||||||
2استادیار گروه تاریخ، واحد نجف آباد، دانشگاه آزاد اسلامی، نجف آباد، ایران | ||||||||||||||
3دانشیار گروه تاریخ، واحد نجف آباد، دانشگاه آزاد اسلامی، نجف آباد، ایران | ||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||
در جوامع مختلف، نمادها و کهنالگوها مهمترین عناصر ساختاری اسطورهها را تشکیل میدهند. در اسطورهشناسی ایرانی نیز نمادها و کهنالگوها نقش بسیار مهمی برعهده دارند. اسطورۀ نبرد هوشنگ با مار سیاه یکی از روایتهای اسطورهای است که در شاهنامه نقل شده و نمادها و کهنالگوهایی را در خود جای داده است. به نسبت اهمیت این روایت اسطورهای، دربارۀ آن پژوهشهای چندانی صورت نگرفته است. بررسی ریشههای اسطورهای و نمادها و کهنالگوهای موجود در این روایت، با کشف بسیاری از رازهای تاریخی ایرانیان باستان همراه است. پژوهش حاضر به روشی توصیفیتحلیلی و براساس دادههای کتابخانهای تدوین شده است. هدف این پژوهش تحلیل اسطورۀ نبرد هوشنگ و مار سیاه با استفاده از نماد و کهنالگوست. نتایج بهدستآمده از آن حکایت دارد که در این اسطوره، مار سیاه جهانسوز نمادی از شرارت و نابودگری و بینظمی جاویدان است که در برابر هوشنگ، یعنی نماد خیر و دادگری و نظم و آبادگری قرار میگیرد. حاصل این نبرد، رانش مار اهریمنی و کشف آتش و جشنی است که با برتری بر این مار و کشف آتش ارتباط مستقیم دارد. در این اسطوره، کهنالگوهایی همچون نبرد خیر و شر، نبرد قهرمان با مار و اژدها، آتش و رانش اهریمنان، جشن و... درخور مشاهده و بررسی است. | ||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||
شاهنامه؛ هوشنگ؛ مار؛ نماد؛ کهنالگو؛ جشن سده | ||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||
مقدمه در زبان انگلیسی، (Myth) برابر اسطوره است. در یونانی میتوس (Mythos) به معنی شرح و خبر و قصه آمده که با واژۀ انگلیسی موث (Mouth) به معنی دهان و بیان و روایت از یک ریشه است (روتون، 1378: 51). در زبان فارسی، واژۀ اسطوره وامواژهای است برگرفته از زبان عربی؛ اما این واژه خود وامواژهای است از اصل یونانی هیستوریا(Historia) به معنای استفسار، تحقیق، اطلاع، شرح و تاریخ (بهار، 1391: 343). اسطورۀ نبرد هوشنگ با ماری سیاه یکی از روایتهای اسطورهای است که در شاهنامه ذکر شده است. این روایت در دیگر منابع ذکر نشده و بنابر نظر برخی پژوهشگرها، همچون جلال خالقی مطلق و میرجلالالدین کزازی، ازجمله ملحقاتی است که بعدها به شاهنامه اضافه شده است. خالقی مطلق در تصحیحی که از شاهنامۀ فردوسی ارائه کرده، اسطورۀ نبرد هوشنگ با مار سیاه را در زیرنویس جای داده است (خالقی مطلق، 1366: 1/30). کزازی این روایت را در بخش برافزودههای نامۀ باستان (کزازی، 1392: 1/181و182) ذکر کرده است. با وجود این، روایت نبرد هوشنگ با مار سیاه ویژگیهای اسطوره را دارد. دو نمونه از مهمترین ویژگیهای اسطورهها که پژوهش حاضر برپایۀ آنها شکل گرفته، بیان نمادین و ریشههای کهنالگویی مشترک آنهاست. درواقع، اسطورهها همین الگوهای ازلی (کهنالگوها) (Archetype) و نمودارها و نمادها (Symbol) هستند (شوالیه، 1384: 1/31). در اسطورۀ نبرد هوشنگ با مار سیاه نیز همچون بسیاری دیگر از اسطورهها، نقش نمادها و کهنالگوها مشاهدهپذیر است. تمامی نمادها و کهنالگوهای بررسیشده در این پژوهش در باورهای اسطورهای ریشه دارند و تطبیق آنها با باورها و اعتقادهای دینی ایرانیان باستان امکانپذیر است. ریشههایی که این نمادها و کهنالگوها در باورهای کهن ایرانیان باستان دارند یکی دیگر از علتهای اسطورهایبودن این روایت است. باید اشاره کرد انسانهای ابتدایی میان اسطوره و افسانه تفاوت و مرز قائل بودند. آنها اسطوره را سرگذشتی حقیقی میدانستند و افسانه را غیرحقیقی میپنداشتند (اسماعیلپور، 1387: 15). هر اسطورهشناس با بررسی روایتهای اسطورهای، نوع نگرش گذشتگان را بر پدیدهها درک میکند. اسطوره پاسخگوی بسیاری از نادانستههای تاریخی بشر است. اسطورهها نشاندهندۀ فرهنگ و نحوۀ تفکر مردمان در دورانهای کهن است (آموزگار، 1388: 1). آنچه امروزه از آن در حکم اسطوره یاد میشود، در دوران باستان برای انسانهای معتقد از مسلّمات تاریخی بوده که با اعتقادهای دینی پیوند داشته است. باورهای دینی انسانِ نخستین از اسطورهها آغاز میشود. پس به عبارتی، اسطوره دین و دانش انسان نخستین و داشتههای معنوی اوست (اسماعیلپور، 1387: 14). بررسی نمادشناسانه و کهنالگویی اسطورۀ نبرد هوشنگ با مار سیاه، بهوضوح ریشههای دینی و اعتقادی این روایت و ریشههای قدسی آن را به تصویر میکشد. خیر، شر، مار، رنگ سیاه، آتش و جشن، چه مثبت باشند و چه منفی، در اعتقادهای ایرانیان باستان جایگاهی ویژهای داشتند. با بررسی نمادها به ریشۀ کهنترین باورها و اعتقادها پی میبریم. نماد یکی از ابزارهای معرفت و کهنترین و بنیادیترین روش بیان محسوب میشود (کوپر، 1379: سه). در اسطورههای ایرانی، همچون اسطورههای دیگر جوامع، نمادشناسی کاربرد چشمگیری دارد. فردوسی نیز در اسطورههایی که روایت کرده، به اهمیت نمادشناسی وقوف داشته است:
اسطورۀ نبرد هوشنگ با مار سیاه نیز نمادهای چندی در خود جای داده است که با بررسی آن تحلیل اسطورۀ مدنظر و پیبردن به ریشۀ بسیاری از باورهای دینی و تاریخی ایرانیان باستان ممکن میشود. کهنالگوها از عناصر ساختاری و بسیار مهم اسطورههای جوامع مختلفاند. اسطورهها و افسانههای قومی نخستین دربارۀ کهنالگوهاییاند که به روش ویژه تعدیل شدهاند و به طور معمول سنت، آنها را به دیگران میآموزد (یونگ، 1397: 11). در اسطورههای ایرانی نیز همچون اسطورههای دیگر جوامع، کهنالگوها نقش بسیار مهمی برعهده دارند که با سنتهای دینی ایرانیان باستان پیوندی تنگاتنگ دارند. در اسطورۀ نبرد هوشنگ با مار سیاه نیز این کهنالگوها به چشم میخورند. با بررسی اسطورۀ نبرد هوشنگ و مار سیاه، ریشههای کهنالگویی این روایت در سنت و باورهای ایرانیان باستان روشن میشود. با استفاده از نمادها و کهنالگوها، پاسخدادن به پرسشهایی ممکن میشود که در ذهن خوانندههای اسطورۀ نبرد هوشنگ با مار سیاه به وجود میآید. پرسشهایی که پژوهش حاضر با استفاده از کهنالگوها و نمادها در پی پاسخدادن به آن است عبارتاند از: 1. آیا با تحلیل نمادها و کهنالگوهای موجود در این روایت، بازشناخت ریشههای اسطورهای آن ممکن است؟ 2. چرا مار، سیاهرنگ تصویر شده و در این اسطوره، رنگ سیاه چه باوری را نمادینه کرده است؟ 3. صفت جهانسوز بهکاربردهشده برای این مار به چه معناست و چرا در برابر صفت جهانجوی هوشنگ قرار میگیرد؟ 4. در این اسطوره، کشتهنشدن مار چه باور کهنالگویی را نمادینه کرده است؟ 5. ارتباط نمادشناسانۀ آتش با راندهشدن مار و برگزاری جشن سده در چیست و با کدامیک از باورهای کهنالگویی در ارتباط است؟ این پژوهش میکوشد به روشی توصیفیتحلیلی با رویکردی نمادشناسانه و کهنالگویی، اسطورۀ نبرد هوشنگ و مار سیاه را بررسی کند و به پرسشهای مطرحشده پاسخ دهد. در این پژوهش جمعآوری دادهها به روش کتابخانهای است.
پیشینۀ پژوهش دربارۀ نمادها و کهنالگوها و ارتباط آنها با اسطورهها تاکنون کتابها و مقالههای بسیار نوشته شده است. در ادامه، به چند نمونه از مهمترین آثاری که در این زمینه نگاشته شدهاند، اشاره خواهد شد: فریزر(Frazer) (1392)، شاخۀ زرین. تحلیل تطبیقی کهنالگوهای تکرارشونده را جیمز فریزر، انسانشناس نامدار اسکاتلندی، در مهمترین اثر خود، یعنی شاخۀ زرین، به کار برده شده است. شاخۀ زرین پژوهشی فرهنگی و تطبیقی وسیع در اسطوره و دین است. فریزر در اثر خود، شیوههای نخستین مناسک و آیینهای نمادین و رازآمیز مذهبی و اسطورهها و سحروجادو را بررسی کرد؛ سپس با مقایسۀ و تطبیق آنها و یافتن شباهتهای فراوان نتیجه گرفت نیازهای نخستین و اساسی انسانها در هر مکان و زمان یکسان است. شاخۀ زرین میخواهد وجه مشترکِ تاحدودی همۀ ادیان ابتدایی را با هم و با ادیان مدرن، همچون مسیحیت، نشان دهد. یونگ (Jung) (1393)، انسان و سمبلهایش. کارل گوستاو یونگ، روانشناس برجستۀ سوئیسی است و کتاب انسان و سمبلهایش یکی از کتابهای معروف یونگ نزد مردم به شمار میآید. این اثر پس از مرگ یونگ انتشار یافت و به روشی تحلیلی، رویاها و اسطورهها و هنر و دیگر مسائلی را بررسی کرده است که با ناخودآگاه جمعی بشر در ارتباط است. در نظر یونگ، محتوای ناخودآگاه جمعی یا همان کهنالگوها به شکل رویا و افسانه و اسطوره تجلی مییابند. در بخشهای مختلف این اثر، اسطورهها و افسانههای سرزمینهای مختلف را با زبان نمادشناسانه و کهنالگویی بررسی کرده است. رابرتسون (Robertson) (1398)، کهنالگوهای یونگی. کتاب کهن الگوهای یونگی از جدیدترین کتابها دربارۀ کهنالگو و نظریههای یونگ است. این کتاب شامل بررسی نظریههای یونگ دربارۀ کهنالگوهاست. این کتاب پس از بررسی ناخودآگاه جمعی، نظریۀ کهنالگوهای یونگ را به منظور روشن کردن اجزای شخصیت ارائه کرده است. در این کتاب همچنین دربارۀ تاریخچۀ کهنالگو بحث شده است. پرنیان (1391)، «بررسی و تحلیل نمادهای بخش اساطیری شاهنامه». آنگونهکه در این پژوهش آمده است، سرشت دوگانۀ خلقت مسئلۀ اصلی در اساطیر ایران است و در جریان گذر از اسطوره به حماسه، نبرد دو نیروی نیک و بد در جنبههای مختلف هستی نمایان میشود و برخی از شخصیتها که بیش از سایر عناصر، بیانکنندۀ مفاهیم رمزی و نمادیناند، نماد تحول ایزدان به شاهاناند. شخصیتهای نمادین، موجودات موهوم اساطیری، خوابهای نمادین شاهان و قهرمانان و نمادینگی آب و آتش و فَرّه از دیگر عناصر نمادینیاند که در این پژوهش واکاوی شدهاند. شخصیتهای نمادین بهویژه پادشاهان، همچون سایر عناصر، ارزش نمادین دارند و بخشی از عناصر سازندۀ نمادهای اساطیری را در شاهنامه تشکیل میدهند. اسطورۀ نبرد هوشنگ با مار سیاه ازجمله روایتهایی است که با توجه به اهمیت آن، در اسطورههای ایرانی دربارۀ آن پژوهشهای چندانی صورت نگرفته است؛ ازجمله پژوهشهایی که دربارۀ این اسطوره انجام شده است، باید نمونههای زیر را بیان کرد: خالقی مطلق (1363)، «معرفی قطعات الحاقی شاهنامه». در این پژوهش جلال خالقی مطلق با بیان پنج علت، روایت نبرد هوشنگ با مار سیاه و برگزاری جشن سده را ازجمله ملحقاتی معرفی میکند که در زمانی پس از فردوسی به شاهنامه اضافه شده است؛ صادقزاده و حسینیمقدم (1395)، «ریشهشناسی و نمادپردازی شخصیت کیومرث و هوشنگ در شاهنامه». در این پژوهش با تجزیهوتحلیل بیتهای شاهنامه و با بهرهجستن از منابع معتبر شاهنامهشناسی و اسطورهشناسی و تاریخی، ابتدا مهمترین نامها و لقبها در بخش اسطورهای، بهویژه شخصیت کیومرث و هوشنگ، تجزیه و تحلیل شده است؛ سپس بهلحاظ ریشهشناسی، تعابیر نمادین و رمزی و عرفانی تحلیل و مقایسه شده و براساس شواهد و قراین موجود، نتیجهگیری شده است. بخشهایی از این پژوهش، مفاهیم نمادین اسطورۀ نبرد هوشنگ با مار و پیدایش آتش و جشن سده را واکاوی کرده است. خطیبی (1397)، «آیا روایت جشن سده در شاهنامه الحاقی است». همان گونه که از نام این پژوهش برمیآید، موضوع آن دربارۀ سندیت روایت نبرد هوشنگ با مار سیاه و برپایی جشن سده است. این مقاله نظر برخی از پژوهشگرها همچون جلال خالقی مطلق را دربارۀ الحاقیبودن این بیتها در شاهنامه مطرح کرده و این نظریهها را بررسی و تحلیل کرده است. در این پژوهش، نویسنده با مطرح کردن علتهایی نظر خالقی مطلق را دربارۀ الحاقی بودن روایت نبرد هوشنگ با مار سیاه رد کرده است. مار و اژدها یکی از بنمایههای وسیع کهنالگویی است که دربارۀ آن پژوهشهای بسیاری صورت گرفته است. در زیر به چند نمونه از این پژوهشها اشاره میشود: قائمی (1389)، «تفسیر انسانشناختی اسطورۀ اژدها و بنمایۀ تکرارشوندۀ اژدهاکشی». در این پژوهش، اسطورۀ اژدها از دو بعد ساخت بیرونی و درونی بررسی شده است. بعد بیرونی اسطورۀ اژدها با تمرکز بر نقش محوری مار، در حکم نمونۀ طبیعی مرگ و نابودی و جاندارانگاری حوادثی همچون طوفان و زلزله و آتشفشان شکل گرفته است. بعد درونی آن با تکیهبر تحلیل روانشناسی یونگ از این اسطوره، نمایندۀ نیمۀ تاریک ناخودآگاه انسان است. طاهری (1394)، «باژگونی مفهوم یک نماد «بررسی کهنالگوی مار در ایران و سرزمینهای همجوار». این پژوهش با نگاهی بر اسطورهها و باورها و نقشمایههای بهجایمانده روی آثار هنری، بازنمایی کهنالگوی مار را در هنر ایران و سرزمینهای همجوار بررسی کرده است. این پژوهش روند تبدیل جنبههای مثبت مار و اژدها به جنبههای منفی و اهریمنی را واکاوی کرده است. نایبزاده و سامانیان (1394)، «اژدها در اسطورهها و فرهنگ ایران و چین». این پژوهش با تطبیق اسطورۀ اژدها در ایران و چین، تفاوتهایی را بررسی میکند که میان این بنمایۀ اسطورهای در ایران و چین است. اژدها در چین نماد خیر و برکت و در ایران نمادی از اهریمن است. اشرفزاده و شاهبدیعزاده (1395)، «اسطورۀ اژدهاکشی در اوستا و متون حماسی». در این مقاله، نویسنده اسطورۀ اژدهاکشی گرشاسپ را در اوستا، در حکم بنمایهای کهنالگویی در برخی دیگر از متون اسطورهای و حماسی ایران پیگیری کرده است. از میان پژوهشهای صورتگرفته، تاکنون پژوهشی اختصاصی دربارۀ اسطورۀ نبرد هوشنگ با مار سیاه انجام نشده است که جنبههای نمادشناسانه و کهنالگویی این اسطوره را کنکاش کند؛ پس مقالۀ حاضر را باید از نخستین پژوهشها در این زمینه شناخت.
اسطورۀ هوشنگ نام هوشنگ (Hušang) (هئوشیَنگه) به معنی «کسی که خانههای خوب فراهم میسازد» یا «کسی که خانههای خوب میبخشد» است. لقب او در اوستا پَرَداته (Paradata) است؛ به معنی «نخستین کسی که (برای حکومت) تعیین شد» که در پهلوی و فارسی بهصورت پیشداد درمیآید؛ به معنی «نخستین کسی که قانون میآورد» (آموزگار، 1388: 51). هوشنگ پیشداد در اوستا با برخورداری از فرّه مزدا آفرید و یاریگیری از ایزدان در برابر موجودات اهریمنی و مردمان بدکردار، برتری مییابد (اوستا، 1385: 1/301و302، 345و346، 448و449 و 473تا 489). او در متون پهلوی نیز به علت داشتن فرّه برتر، فرمانروای جهان میشود و بسیاری از دیوها را درهم میشکند (دینکرد هفتم، 1389: 200؛ روایت پهلوی، 1367: 57؛ فرنبغدادگی، 1369: 139؛ مینوی خرد، 1354: 43). در شاهنامه و متون نویسندههای مسلمان، بسیاری از نوآوریهای بشر همچون استفاده از آتش، استخراج فلز، ساخت خانه، کشاورزی و... (فردوسی، 1366: 1/29؛ طبری، 1388: 1/111و112؛ ثعالبی، 1368: 8؛ بلعمی، 1353: 1/128و129؛ ابنبلخی، 1385: 27؛ اصفهانی، 1346: 30؛ مستوفی قزوینی، 1381: 77) به هوشنگ نسبت داده شده است. او کسی است که در جهان با دادگری و قانون حکومت کرد و در باور ایرانیان باستان، گاهی در جایگاه پیامبر شناخته میشود. در بخشی از اسطورۀ هوشنگ نقلشده در شاهنامه، هوشنگ در راه با ماری برخورد میکند. در این اسطوره، هوشنگ با سنگی به نبرد مار میرود. حاصل این نبرد برتری هوشنگ، فرار مار سیاه، کشف آتش و جشنی است که برپا میشود. برای بیتهای مربوط به اسطورۀ نبرد هوشنگ با مار سیاه و جشن سده از زیرنویس شاهنامۀ تصحیحشدۀ جلال خالقی مطلق استفاده شده است (فردوسی، 1366: 1/30).
نقش مثبت مار و اژدها در باورهای کهن با تطبیق اسطورههای مار و اژدها در جوامع مختلف، دو وجهیبودن این کهنالگوی اسطورهای روشن میشود. در اسطورهها و باورهای جوامع مختلف، اژدها و مار گاه چهرهای مثبت دارد و گاه چهرهای منفی. در اسطورههای چینی، اژدها چهرهای مثبت دارد. در اسطورههای چین، اژدها مقدس و عامل ریزش باران است (کریستی، 1373: 65). در اسطورههای مردمان آفریقا نیز جنبههای مثبت مار و اژدها مشاهده میشود؛ برای مثال فونها میگویند وقتی جهان آفریده شد، اژدرماری پیرامون زمین پیچید و زمین را به هم فشرد و مکانی برای زندگی آدمیان فراهم کرد. میگویند اژدرمار همچنان بر پیرامون زمین پیچیده است تا زمین استوار بماند. در روایتی دیگر، مارها در چهار جهت اصلی پیرامون چهار ستون نگهدارندۀ آسمان پیچیده و آن را محکم در میان گرفتهاند تا ستونها استوار بمانند (پاریندر، 1374: 30). در میان تمدنهای پیشاآریایی شکلگرفته در خاورمیانه نیز، مار و اژدها تقدس ویژهای داشته است. در بینالنهرین پرستش مارخدایان از کهنترین زمانها رایج بوده است؛ برای نمونه مارخدای نیرح (Nirah) در مقام وزیر ایشترن (Ishtaran) در شهر دیر پرستیده میشده است. روی مهرهای استوانهای گودوآ، شاهزادۀ لاگاش از طرف خدایی به نام نینگیشزیده (Ningishzideh) که از شانههای او مار شاخدار بیرون آمده است، به حضور خدایی والاتر به نام انکی (Enki) معرفی میشود (بلک، 1385: 275). در عیلام باستان نیز مار تقدسی ویژهای داشت. بخشی از فردیت دین عیلامی در پرستش مار مشاهده میشود که در جادو ریشه دارد. مار نقشمایۀ راستین تمدن عیلام است. نقش مار روی در کوزهها و سرپوش ظروف در حکم نشانۀ حراست در مقابل ابلیس ظاهر میشود. مارها در جایگاه محافظان دروازهها روی درها میپیچند و بالا میروند (هینتس، 1388: 31). در تمدن آشور نیز اژدها و مار اهمیت ویژهای داشتند. در این تمدن، نقشبرجستههایی مشاهده میشود که در آن آشور (Asshur)، خدای بزرگ آشوریان، و نبو (Nebo)، یکی دیگر از خدایان این مردمان، سوار بر پشت اژدرمارانی نشان داده شدهاند (بلک، 1385: 72). از تمدنهای میانرودانی و عیلام که بگذریم، نماد مار در سایر تمدنهای پیشاآریایی شکلگرفته در فلات ایران نیز اهمیت خاصی داشته است. برخی از آثار باستانی بهدستآمده از چغامیش، باکون، سیلک، جیرفت، شهداد و لرستان با نقشمایۀ مار تزیین شدهاند (طاهری، 1394: 30تا33). این امر از اهمیت نماد مار برای مردمان فلات ایران، پیش از ظهور آریاییها، حکایت دارد. ظهور تمدنهای آریایی در فلات ایران با برخوردهایی میان این مردمان و تمدنهایی همچون آشور، بابل، عیلام و تمدنهای پیشاآریایی فلات ایران همراه بوده است. این مردمان، آریاییهای تازهبهدوران رسیده را رقیبی جدی برای خود میانگاشتند. نمونههایی از این برخوردها که در تاریخ ثبت شده است، لشکرکشیهای شاهان آشوری به زاگرس و مناطق شرقی آن برای سرکوب اقوام آریایی است (دیاکونوف، 1345: 198تا215). همان گونه که ذکر شد، مار و اژدها از نمادهای اعتقادی اصلی در میان تمدنهای بینالنهرینی و عیلامی و تمدنهای پیشاآریایی فلات ایران بوده است. این نماد برای اقوام آریایی در حکم نماد دشمن شناخته شد و به اسطورههای ایرانی راه یافت. درواقع، نبرد قهرمانان با اژدها که در اسطورههای ایرانی ذکر شده است، در نبردهای اقوام آریایی با همسایههای متخاصم ریشه دارد. از این جهت در اسطورههای ایرانی، مار و اژدها موجودی اهریمنی میشود که در مقابل قهرمانان اهورایی قرار میگیرد.
کهنالگوی نبرد قهرمان با مار و اژدها
براساس بیتهای ذکرشده، نخستین نبرد قهرمان و مار یا اژدها که شاهنامه به آن اشاره کرده است، در اسطورۀ هوشنگ دیده میشود. شایان ذکر است در برخی چاپهای تصحیحشدۀ شاهنامه، این اسطوره حذف شده است و آن را در شمار ملحقاتی میدانند که بعدها به شاهنامه اضافه شده است. در این اسطوره، هوشنگ در راه با ماری سیاه برخورد میکند و با سنگی به نبرد آن مار میرود. هیبت مار سیاه که در این بیتها بدان اشاره شده است، یادآور اژدهاهای افسانهای و اسطورهای است. نبرد قهرمان با مار و اژدها در اسطورههای ایرانی و اسطورههای جهان نمونههایی دارد. فریدون (اوستا، 1385: 1/137و138 و 303و304 و 347تا348 و 439 و 451تا 452 و 491 و 502؛ فردوسی، 1366: 71تا85) و گرشاسپ (اوستا، 1385: 1/138 و 491) و رستم (فردوسی، 1369: 2/26تا29) ازجمله مشهورترین قهرمانان ایرانیاند که اژدها را در نبرد شکست دادهاند. در اسطورههای دیگر جوامع نیز کهنالگوی نبرد قهرمان و اژدها مشاهده میشود؛ برای مثال در اسطورههای هند، نبرد ایندرا (Indra) با اژدهای مخوفی به نام ورتره (Vrtra) از معروفترین اسطورهها با بنمایۀ نبرد قهرمان و اژدهاست. نام ورتره به طور مشخص مار بزرگ [اژدها]، صورت تجسمیافتۀ مقاومت است (دومزیل، 1383: 163). در اسطورههای اقوام هیتی، نبرد هوراسیاس (Horasiyas) با اژدهایی به نام ایلویاناکاس (Illuyankas) و در یونان، نبرد زئوس (Zeus) با تیفون (Typhon) ، هراکلس (Hercules) با هیدرا (Hydra) و آپولو (Apolo) با پیتون (Python) از گونههای این اسطوره در میان اقوام هند و اروپایی است (سرکاراتی، 1385: 221). در اسطورههای بینالنهرینی، مردوک (Marduk) را به طور معمول نوعی شمشیر تصویر کردهاند که اژدهایی بالدار را بر زمین میافکند. این خود نمونهای از پیروزی او بر تیامات (Tiamat) محسوب میشده است (ژیران، 1375: 70). اسطورۀ ژاپنی نبرد هایاسوسانو (Haya susano) با اژدهای هشتسر، نمونهای است از شرق آسیا دربارۀ مضمون نبرد قهرمان و اژدها (کوجیکی، 1380: 59تا61). در اسطورههای مصری، نبرد جاودان میان رع (Ra) و ماری غولآسا به نام اپوفیس (Apophis) نمونهای دیگر از نبرد با اژدهاست (ایونس، 1375: 59). با توجه به مطالب بیانشده، باید نتیجه گرفت اسطورۀ نبرد قهرمان با مار و اژدها مضمونی کهنالگویی و مشترک در میان اقوام مختلف است. در اسطورههای ایرانی نیز این مضمون که نمادی دیگر از نبرد خیر و شر است، بارهاوبارها تکرار میشود. اسطورۀ نبرد هوشنگ با مار سیاه نیز یکی از نمونههای این نبرد است.
رنگ سیاه مار نمادی از اهریمن
با توجه به متن شاهنامه، ماری که هوشنگ به نبرد آن میرود سیاهرنگ است. در باور ایرانیان باستان، رنگ سیاه از آنجا که با تاریکی در ارتباط مستقیم است، یکی از نمادهای اهریمن است. همان گونه که در اسطورۀ زروانی تولد اهریمن ذکر شده است، زمانیکه اهریمن از زروان متولد میشود، سیاهرنگ و تاریک است (بنونیست، 1393: 53). در اسطورۀ ضحاک نقلشده در شاهنامه نیز مارهایی که از بوسۀ ابلیس بر شانههای ضحاک رشد میکنند، سیاهرنگاند:
در اسطورههای ایرانی، اهریمن خود از تاریکی سربرآورده است و از تاریکی، به خلفت موجوداتی همچون دیوها و خرفستران دست میزند (فرنبغدادگی، 1369: 36). به همین علت در نمونههای بسیاری، رنگ سیاه برای موجودات اهریمنی به کار برده میشود. مار اسطورۀ هوشنگ و مارهای اسطورۀ ضحاک نمونهای از تکرار این مضمون است. خروزان، دیوی که سیامک و هوشنگ در شاهنامه با آن نبرد میکنند، نیز دیو سیاه است:
در شاهنامه، افراسیابِ اهریمنخوی که در جنگ همچون اژدهایی است، درفشی سیاهرنگ دارد و زرهای سیاهرنگ بر تن دارد:
رنگ سیاه نماد تاریکی آغازین، شر، ظلمت، مرگ، شرم، ناامیدی، ویرانی، تباهی، رنجش، اندوه و خفت است. در غرب، سیاه رنگ سوگواری است و با مفهوم بدخواهانۀ طلسم و جادو، جادوی سیاه و هنرهای سیاه ارتباط دارد. در میان سرخپوستان، رنگ سیاه نماد شمال و سوگواری و شب است و نزد هندوان نشانۀ حرکت جسمانی رو به پایین است و در بودایی نماد تاریکی بندگی است؛ همچنین در میان مسیحیان این رنگ نماد تاریکی، دوزخ، مرگ، درد و یاس است و بیشترین استفادۀ آن در مراسم سوگواری است (کوپر، 1379: 172و173). در باورهای مردمان مختلف، رنگ سیاه بیشتر نمایندۀ موضوعاتی با جنبۀ منفی است. در اعتقادات ایرانیان باستان، منفیبودن و تاریکی و سیاهی از نمادهای اهریمن است. بر همین اساس است که در اعتقادات ایرانیان باستان نیروهای منفی و اهریمنی در بیشترِ مواقع سیاهرنگ تصویر شدهاند. به همین علت ماری که در برابر هوشنگ قرار میگیرد، سیاهرنگ است. درواقع، نبرد هوشنگ با مار سیاه به نبرد خیر و شر یا روشنایی و تاریکی یا سپیدی و سیاهی دلالت دارد که تکرار شوندهترین مضامین در اسطورههای ایرانی است. مار و اژدها نمادی از شرارت و بینظمی در برابر هوشنگ نمادی از دادگری و نظم و آبادگری.
بیتهای ذکرشده بهواقع بر نابودگریِ مارِ اسطورۀ هوشنگ دلالت دارند. در اعتقادات ایرانیان باستان، مار و اژدها ازجمله اصلیترین گروه موجودات اهریمنی محسوب میشوند که به دنبال نابودی جهاناند. این باور تا جایی پیش میرود که حتی خود اهریمن برای آلودن جهان روشنایی و ایجاد بینظمی، به هیبت ماری ظاهر میشود: پس اهریمن با همۀ نیروهای دیوی به مقابله روشنان برخاست او چون ماری آسمان زیر این زمین را بسفُت و خواست که آن را فراز بشکند (فرنبغدادگی، 1369: 52). در اسطورۀ ضحاک یا اژیدهاک و اژدهای شاخدار، نمودی از شرارت مارها و اژدهاهای اهریمنی بهوضوح درخور مشاهده است که گرشاسپ او را میکشد. در اوستا از ضحاک در حکم دروند آسیبرسان جهان و زورمندترین دروجی یاد شده که اهریمن برای تباهکردن جهان اَشَه آفریده است. از اژدهای شاخدار نیز در حکم اسب اوبار (اسبخوار) و مرد اوبار (آدمخوار) یاد شده است (اوستا، 1385: 1/491). مارها و اژدهاهایی که به آنها اشاره شد، هرکدام با شرارت خود بهنوعی ایجادکنندۀ بینظمی در جهاناند. در اسطورههای برخی دیگر از جوامع نیز مارها و اژدهاها نمادهایی از نابودی و بینظمیاند. در اسطورههای یونانی توفون اژدها هیبت، نمادی از توفان است. توفون زمانیکه از دریای اژه رو به سوی یونان میکند، بهشدت هزار گردباد خشمگینانه میغرد (گرین، 1392: 65و66). مار جهانی یورمونگاند (Jormungand) نمونهای از اژدهای آفرینندۀ نابودی و بینظمی در اسطورههای آخرالزمانی اسکاندیناوی است. مار جهانی یورمونگاند با حالتی هجومی از سمت دریا پیش میآید. حرکت این مار امواجی پدید خواهد آورد. مار یورمونگاند همچنین در وقایع پایان دنیا با زهر خود تور، یکی از اصلیترین خدایان اسکاندیناوی را میکشد (پیج، 1387: 86). در اسطورههای هند، وریترا نام اژدهای مخوفی است که تمام آبهای جهان را یکجا نوشیده است؛ به طوری که خشکسالی و قحطی زمین را فرا گرفته است (ذکرگو، 1377: 155). در اسطورۀ هوشنگ، از ماری که هوشنگ به نبرد او میرود با صفت جهانسوز یاد شده است:
این بیت مار جهانسوز را در برابر هوشنگ جهانجوی قرار داده است که بهواقع، جلوهای از نبرد خیر و شر است. مارها و اژدهاهایی همچون اهریمن مار پیکر، مار اسطورۀ هوشنگ، اژیدهاک و مار شاخدار که بهدنبال نابودی و مرگاند، در برابر اهورامزدا، هوشنگ، فریدون و گرشاسپ قرار میگیرند که در پی سامانبخشی جهاناند. نبرد خیر و شر و آبادی و نابودی و نیز نظم و بینظمی الگویی کهن است که در اسطورهها گاه در نبرد قهرمانان با اژدهاها نمادینه شده است. هوشنگ جهانجوی که در پی سامانبخشی به جامعۀ انسانی است و این خویشکاری را در لقب خود، یعنی پیشداد، نمادینه کرده است، در برابر مار جهانسوز و اهریمنی قرار میگیرد که یکی از خویشکاریهای او شرارت و نابودی و بینظمی است. شاهنامه در ذکر اسطورۀ هوشنگ به دادگری این شاه اسطورهای اشاره کرده است:
در اوستا هوشنگ نخستین شاه است که با لقب پیشداد خوانده شده است (اوستا، 1385: 1/301 و 345 و 448 و 449 و 473 و 489). هوشنگ پیشداد را باید در مقام نخستین سازماندهندۀ اجتماعی شناخت. در اوستا لقب هوشنگ پَرَداته است؛ به معنی «نخستین کسی که (برای حکومت) تعیین شد» و در پهلوی و فارسی به صورت پیشداد درمیآید؛ به معنی «نخستین کسی که قانون میآورد» (آموزگار، 1388: 51). با رشد جامعه و افزونشدن مردمان، برای کنترل اجتماع، مهمترین کار بهکارگیری قوانین است که بر اساس آن نظمدادن به جامعه و حفظ نظم جامعه ممکن میشود. نامبردن نمونههای تاریخی فراوانی در این باره امکانپذیر است؛ از سنگنوشتۀ قانون حمورابی و منشور کوروش گرفته تا یاسای چنگیز و نمونههای دیگر، همه برای نظمبخشیدن به جامعه، آن طور که مدنظر حاکم است، طراحی شدهاند. در ایران باستان، عدالت مقامی بلند داشت و از زمان بسیار قدیم مثالهای بسیاری در دست است مبنیبر اینکه شاهان بهجد مواظب صحّت استعمال قدرت قضایی و دادگری بودهاند (کریستنسن، 1314: 101). در آثار نویسندههای مسلمان، هوشنگ در مقام پیشداد، یعنی نخستین قانونگذار، معرفی میشود: هوشنگ داد، داد به میان خلق اندر و مغان پیشدادش خوانند (بلعمی، 1353: 1/129). پیشداد یعنی نخستین داوری که میان مردم داوری کرد (مقدسی، 1374: 1و3/499). هوشنگ نخستین کس بود که احکام و حدود نهاد و لقب از آن گرفت و پیشداد نامیده شد؛ یعنی نخستین کسی که با عدل و داد حکومت کرد. در فارسی پیش به معنی نخست است و داد به معنی عدل (طبری، 1383: 1/112). هوشنگ نخستین کسی بود که میان آدمیان داوری و حکم نهاد و داد و عدل گسترد و انصاف مظلومان از ظالمان گرفت و به این علت او را پیشداد لقب نهادند (ابنبلخی، 1385: 27). هوشنگ در عدل و داد کوشید و در ظلم و جور در بست؛ چون پیش از آن داد ندیده بودند، او را پیشداد لقب کردند (مستوفی قزوینی، 1381: 77). هوشنگ قوانین و مقررات وضع کرد و عدل و داد نهاد و به آن خوانده شد. او را پیشداد میگفتند و معنی آن به پارسی: نخستین کسی که داد فرمود (ثعالبی، 1368: 8). با توجه به اینکه هوشنگ نخستین شخصی معرفی شده است که کشاورزی را میان مردمان رونق داد و با کندن جویها و قناتها آب را به کشتزارهای مردمان رساند، از حکومت او باید در حکم حکومتی آبسالار یاد کرد. شاهنامه و برخی دیگر از متون نویسندههای مسلمان که اسطورۀ هوشنگ را نقل کردهاند، در این باره چنین مینویسند:
هوشنگ آب به خانهها برد و مردم را به کشت و زرع ترغیب کرد (طبری، 1383: 1/112). هوشنگ آب در جوی براند و آبادانی کرد (بلعمی، 1353: 1/128). قوانینی که هوشنگ وضع کرد گویا با جامعۀ آبسالاری که پایهگذاری کرد، در ارتباط بوده است؛ زیرا نخستین نیاز برای تقسیم درست آب بین کشتزارها همانا قوانینی است که بر اساس آن تقسیمبندی آب باید صورت پذیرد. هوشنگ آبها را اندازهگیری کرد و بریدن جویها را مقرر کرد (ثعالبی، 1368: 8). هوشنگ تقدیر آبها را پدید آورد (ابنبلخی، 1385: 27). حکومت هوشنگ را باید حکومتی آبسالار به شمار آورد. حکومت آبسالاری که برای تقدیر و تقسیم آبها پیش از هر اقدامی به قوانین و مقررات و نظم نیاز دارد. این قوانین و مقررات و نظم در لقب پیشداد نمادینه شده است. با توجه به مطالب ذکرشده، سامانبخشی و آبادگری جهان با استفاده از قوانین یکی از خویشکاریهای هوشنگ در اسطورههای ایرانی است که آن را در لقب پیشداد خود نمادینه کرده است. در مقابلِ هوشنگ ماری جهانسوز قرار دارد که نمادی از اهریمن و نابودی و بینظمی است. درواقع، نبرد هوشنگ با مار نمادی از نبرد نظم با بینظمی و آبادی با نابودی و خیر با شر است.
مار و اژدها نمادی از نامیرایی و سختجانی
در اسطورۀ نبرد هوشنگ با مار سیاه، باوجود برتری هوشنگ، مار در پایان اسطوره کشته نمیشود و جان سالم به در میبرد. کشتهنشدن مار در این اسطوره و کشتهنشدن ضحاک ماردوش در اسطورۀ فریدون از مضمونی مشترک حکایت دارد که در این دو اسطوره به اَشکال مختلف نمایان میشود. در باور ایرانیان باستان مار موجودی است که با نامیرایی و سختجانی مرتبط است. در فرهنگ ایران باستان، مار یکی از نمادهای نامیرایی و جاودانگی به شمار میآمده است (صالحی، 1396: 170). روایتی پهلوی کشتن مار را تجویز نمیکند؛ با اینکه در میان خرفستران آفریدۀ اهریمن از همه جادوتر است: خرفستران همه جادوست و مار جادوتر؛ اما او را کشتن نگوید (فرنبغدادگی، 1369: 98). در باورهای جوامع مختلف، اژدها و مار با سختجانی و جاودانگی و بهنوعی رویینتنی مرتبط بوده است؛ برای مثال مارهای دوش ضحاک رویینتن بودند و با بریدهشدن، دوباره رشد میکردند (فردوسی، 1366: 1/50). در کهن اسطورۀ بینالنهرینی گیلگمش (Gilgamesh)، مار گیاه جاودانگی را میخورد و با پوستاندازی جاودان میشود (بورکهارت، 1333: 58). در اسطورههای اسکاندیناوی، مار جهانی یرمونگاند موجودی شرور است که هنوز زنده است و در اقیانوس محاط پرسه میزند (پیج، 1387: 57). مار یورمونگاند همچون ضحاک، عمری از اسطوره تا پایان دوران دارد. در اسطورۀ زیگفرید (Siegfried)، خون اژدها باعث رویینتنی قهرمان میشود. زیگفرید برای رویینتنی، خود را در خون اژدها میشوید (اسلامی ندوشن، 1390: 50). در نمادشناسی مردمان آفریقا، اژدرمار ابدی یکی از نمادها مشهور به شمار میآید. اژدرمار ابدی ماری است که دم به دهان دارد و خود را میبلعد و این کار را چون دایرۀ سپهر پایانی نیست (پاریندر، 1374: 55). تمامی نمونههای ذکرشده بر سختجانی و رویینتنی و بهنوعی جاودانگی مار و اژدها در باورهای جوامع مختلف دلالت دارند. کشتهنشدن مار در اسطورۀ هوشنگ نیز با همین مضمون کهنالگویی سختجانی و جاودانگی مار در ارتباط است. در اسطورههای ایرانی، اژدها و مارهای اهریمنی از قهرمانان شکست میخورند؛ اما هربار تجدید قوا میکنند و در برابر قهرمانی دیگر قرار میگیرند. در باور اقوام آریایی که بعدها حکومتهایی در فلات ایران پایهریزی کردند، مار موجودی اهریمنی است؛ بنابراین زندهماندن مار در اسطورۀ هوشنگ، به نبرد جاودانۀ میان خیر و شر در باور این مردمان دلالت میکند.
آتش و نقش کهنالگویی آن در زنش اهریمنان
در شاهنامه، نخستینباری که به آتش و کشف آن اشاره شده است در دوران پادشاهی هوشنگ است؛ اما در بندهش، مشی و مشیانه نخستین فرزندان کیومرث و نخستین زوج بشریاند که به راهنمایی مینویان آتش برپا میکنند (فرنبغدادگی، 1369: 82). در تاریخ بلعمی، در اسطورۀ کیومرث نخستینبار به آتش اشاره میشود. کیومرث آتشی را بر محل دفن فرزند خود، بشنگ، میافروزد (بلعمی، 1353: 1/116). با توجه به روایتهای ذکرشده، نسبتدادن کشف آتش به هوشنگ با اطمینان ممکن نیست. از نظر تاریخی نیز زمان کشف آتش بهدرستی مشخص نیست؛ اما انسانهای عصر پارینهسنگی نیز از آن استفاده میکردند. نخستین نشانههای استفاده از آتش در چوکوتین چین یافت شده است که به انسانهای راستقامت متعلق است. انسان راستقامت در اصل در منطقۀ پهناوری میان چین و ایرانزمین تکامل یافته است (وکیلی، 1394: 144و145). با توجه به مطالب ذکرشده، پیدایی آتش را که در اسطورۀ هوشنگ ذکر شده است، باید در تاریخ فراموششدۀ عصر سنگ جستوجو کرد. در اسطورۀ نبرد هوشنگ با مار سیاه که در شاهنامه ذکر شده است، آتش در حکم فروغ ایزدی، در راندن مار اهریمنی نقش بسیار مهمی را برعهده دارد. این اسطوره بهنوعی روایتکنندۀ باوری کهنالگویی در میان ایرانیان باستان است. در باور ایرانیان باستان، آتش دورکنندۀ اهریمنان به شمار میآمده است. در وندیداد، آتشی که با چوبهای مخصوصِ معطر آماده شود، از هر سویی که باد بوی خوش آن آتش را ببرد، هزاران تن از دیوان ناپیدا و هزاران تن از دیوزادگان تاریکی و هزاران جفت از جادوان و پریان در آن آتش میافتند و کشته میشوند (اوستا، 1385: 1/763). در گزیدههای زادسپرم از وظایف آتش، بهرامزدن و سوختن و شکستدادن جادو و پری است (گزیدههای زادسپرم، 1366: 16). در متن پهلوی شایستناشایست زمانیکه دوغدوی، مادر زردشت، او را باردار است، دیوها برای نابودی زردشت آمدند؛ اما به علت بودن آتش در خانه، چارۀ او را ندانستند. در این متن، آتش برپاکردن در خانه و معطرکردن آن آتش، راهی است برای نگهداری کودکان تازه متولدشده از شر دیوها و جادوها و پریها (شایست ناشایست، 1369: 155و156). نبرد اژیدهاک و آذر بر سر به دست آوردن فرّه که در اوستا ذکر شده است نیز نمونهای دیگر از تکرار این مضمون است (اوستا، 1385: 1/492و493). در تمامی این روایتها، آتش در زنش و راندن اهریمنان نقشآفرینی میکند. در دین اسلام آتش عذابی الهی است که در دنیای دیگر در انتظار بدکاران است. در باورهای اروپاییها نیز آتش نابودکنندۀ ارواح شریر به شمار میآید؛ برای مثال در جشنهای نیمۀ تابستان استخوان و زباله و لاشهها را آتش میزدند تا دود انبوه و غلیظی ایجاد شود و دیوها و ارواح خبیثه متواری شوند (فریزر، 1392: 739). آتشزدن جادوگرها و برخی گناهکارها را در اروپا باید با همین مضمون در ارتباط دانست. در اروپا آتشزدن افرادی که به جادوگری متهم بودند، بسیار رواج داشت و کسانی که حتی به دروغ مجرم شناخته میشدند، به آتش میسوزاندند. ژاندارک (Jehanne Darc)، دختر قهرمان فرانسوی که انگلیسیها او را به جادوگری متهم کردند و در آتش سوزاندند (لاندلن، 1390: 1/462)، از نمونههای مشهور در این زمینه است. به غیر از آنچه ذکر آن آمد، در نقاط مختلف اروپا جشنهای آتشافروزی برپا میشد که در آن تمثالهای جادوگرها و اشخاص منفی را به آتش میکشیدند. جشنهای آتش اروپاییها در حکم کوششی برای بیاثرکردن قدرت جادو یا راندن جادوگرها یا اجنه به وسیلۀ سوزاندن است (فریزر، 1392: 760). در اعتقادات ایرانیان باستان، مار علاوه بر اهریمنیبودن، در میان آفریدههای اهریمن از همه جادوتر است (فرنبغدادگی، 1369: 98). اگر اعتقاد به جادو و اهریمنیبودن مار در باور ایرانیان باستان را با مطالب ذکرشده دربارۀ نقش آتش در راندن نیروهای اهریمنی و جادوان در کنار هم قرار دهیم، رمزی کشف میشود که شاهنامه از آن سخن گفته است. بهواقع، نبرد هوشنگ و مار را که با افروختهشدن آتش همراه است، باید به نبرد آتش با موجودات اهریمنی و جادوان در باورهای ایرانیان باستان تفسیر کرد.
جشن مضمونی کهنالگویی، نمادینهشده در سده
جمعی برآنند جشن سده عید هوشنگ پیشدادی است که تاج عالم را به دست آورد (بیرونی، 1386: 350). دربارۀ پیدایی جشن سده در منابعِ نویسندههای مسلمان چند روایت مختلف ذکر شده است. گردیزی شکلگیری جشن سده را به دوران مشی و مشیانه نسبت داده و در ادامه، آن را به ضحاک و فریدون ارتباط داده است (گردیزی، 1363: 526). بیرونی جشن سده را یادگار اردشیر بابکان ذکر کرده و در ادامه، آن را به دوران کیومرث و هوشنگ مربوط دانسته است (بیرونی، 1386: 350). گردیزی در علت نامگذاری این جشن چنین بیان کرده است: بعضی گفتند میان این روز و میان نوروز صد شبانهروز بود؛ یعنی پنجاه روز و پنجاه شب. به این علت آن را سده نامیدند (گردیزی، 1363: 525). همان گونه که در شاهنامه ذکر آن رفت، جشن سده برای بزرگداشت آتش برگزار میشده است. آتشافروزی از رسوم مهمی بود که ایرانیان در این جشن برگزار میکردند. با توجه به شاهنامه، مراسم آتشافروزی در این روز ممکن است با اسطورۀ کشف آتش توسط هوشنگ در ارتباط باشد. از آنجا که در میان بسیاری از جوامع، آتش در حکم عنصری مقدس شناخته میشد، در میان بسیاری از جوامع باستانی، برگزاری مراسمی در بزرگداشت این عنصر نیز در جایگاه سنتی کهنالگویی مشاهده میشود؛ برای مثال جشنهای مربوط به آتش در بین چینیها رایج بوده است (کلانتر، 1395: 25). در روم باستان روز نهم ماه ژوئن جشن آتش مقدس وستا (Vesta) برپا میشد (روزبه، 1395: 1826). در سراسر اروپا، از زمانهای دیرین روستاییان عادت داشتند در روزهایی از سال آتش بیفروزند و دور آن برقصند. رسم آتشافروزی در نخستین یکشنبۀ چلۀ پرهیز (Lent) در بلژیک، شمال فرانسه، بسیاری از نقاط آلمان، اتریش و سویس رایج بوده است. در اسکاتلند در مراسم باشکوهی به نام آتش بلتین (Beltane) در اول ماه مه آتشافروزی میکردند (فریزر، 1392: 728تا733). نمونههای ذکرشده تنها نمونههایی از جشنهای پرشماری است که در سراسر جهان در گرامیداشت آتش انجام میپذیرفت. امروزه نیز برافروختن آتش یکی از اصلیترین رسومی است که در بسیاری از جشنها برگزار میشود؛ از شمعهای کیک تولد گرفته تا آتشبازی در کارناوالهای شادی و جشن چهارشنبهسوری ایرانیان. مطالب ذکرشده از تکرار مضمون کهنالگویی جشن و بهویژه جشن آتش و جشنهای مرتبط با آتش حکایت دارد. براساس متن شاهنامه، هوشنگ نخستینبار جشن آتش را برپا کرد. جشن بزرگداشت آتش به نام جشن سده با پیروزی هوشنگ بر مار اهریمنی ارتباط دارد. در اسطورههای ایرانی، جشنها به طور معمول با وقایع مهمی همچون برتری قهرمانان بر موجودات اهریمنی مرتبط بودند. در اسطورۀ جمشید، جشن نوروز با حمل تخت او توسط دیوها در ارتباط است که بهنوعی حکایتکنندۀ برتری او بر دیوهاست (فردوسی، 1366: 1/44؛ طبری، 1383: 1/118؛ ثعالبی، 1368: 15؛ ابناثیر، 1383: 1/68؛ گردیزی، 1363: 32و33). در اسطورۀ فریدون، جشن مهرگان با برتری فریدون بر ضحاک ارتباط دارد (طبری، 1383: 1/155؛ مقدسی، 1374: 1-3/502؛ خیام، 1380: 10؛ گردیزی، 1363: 39؛ مستوفی قزوینی، 1381: 84). در اسطورۀ منوچهر، جشن تیرگان با تیراندازی آرش و به عقب راندن افراسیاب ضد قهرمان در ارتباط است (بیرونی، 1386: 325؛ گردیزی، 1363: 518). در نمونههای ذکرشده، مضمون کهنالگویی برتری بر شرارت و اهریمن و برپایی جشن بهوضوح مشاهدهپذیر است. اسطورۀ هوشنگ نیز بهنوعی دیگر روایتکنندۀ همین مضمون کهنالگویی است؛ یعنی برتری قهرمان بر موجودی اهریمنی و برپایی جشن با این پیروزی.
نتیجه برخی از پژوهشگرها اسطورۀ نبرد هوشنگ با مار سیاه ذکرشده در شاهنامه را ازجمله ملحقاتی میدانند که بعدها به شاهنامه اضافه شده است؛ اما این روایت ویژگیهای اسطوره را داراست. در این اسطوره، نمادها و کهنالگوهایی درخور مشاهدهاند که با بررسی آنها ارائۀ تحلیلی پذیرفتنی از این اسطوره امکانپذیر است. نماد را باید عبارت از موضوع یا نام یا حتی تصویری دانست که علاوهبر معنای اصلی خود، معنی یا معانی ضمنی دیگری نیز داشته باشد. کهنالگو نیز تمامی مضامین اسطورهای و جهانبینی اقوام ابتدایی و مفاهیم مذهبی ملتهای مختلف را دربرمیگیرد. مفاهیم و مضامینی که نشاندهندۀ نمونههای عام سلوک آدمی است. نبرد قهرمان با مار و اژدها نخستین کهنالگویی است که در این روایت اسطورهای مشاهده میشود. در این اسطوره، مار سیاهرنگ است و از آن با صفت جهانسوز یاد شده است. رنگ سیاه مار نمادی از اهریمنیبودن آن و صفت جهانسوز نیز نمادی از نابودگری آن است. این مار همچنین مانند دیگر مارها و اژدهاهای اسطورهای، نمادی از بینظمی است. در مقابل، هوشنگ در مقام قهرمان، نمادی از نیروهای خیر، دادگری، نظم و آبادگری است که در برابر مار سیاه قرار میگیرد. در این نبرد، هوشنگ بر مار سیاه برتری مییابد؛ اما مار کشته نمیشود که خود نمادی از سختجانی و بهنوعی جاودانگی مار و نیروهای اهریمنی در باورهای کهن است. نبرد هوشنگ با مار سیاهِ اهریمنی بدون نتیجه نیست و حاصل آن کشف آتش است. در این نبرد، آتش در حکم فروغ ایزدی نقش راندن مار اهریمنی را برعهده دارد. این نقش آتش نیز کهنالگویی است که در باورهای ایرانیان باستان و باورهای مردمان دیگر جوامع درخور پیگیری است. با راندهشدن مار و کشف آتش، مردمان به بزرگداشت این واقعه جشن سده را برپا میکنند. جشن کهنالگویی تکرارشونده است که در باورهای ایرانیان باستان، گاهی با برتری بر اهریمنان در ارتباط است. | ||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||
1. آموزگار، ژاله، (1388)، تاریخ اساطیری ایران، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت).
54. یونگ، کارل گوستاو، (1393)، انسان و سمبلهایش، مترجم محمود سلطانیه، تهران: جامی. | ||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,265 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 597 |