تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,682 |
تعداد مقالات | 13,758 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,159,391 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,733,887 |
اسرائیلیات در انیس المریدین و شمس المجالس با نگاهی تطبیقی به برخی از تفاسیر سده های نخست اسلامی | ||
متن شناسی ادب فارسی | ||
مقاله 6، دوره 13، شماره 4 - شماره پیاپی 52، دی 1400، صفحه 71-86 اصل مقاله (1.32 M) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22108/rpll.2021.127973.1870 | ||
نویسنده | ||
محبوبه شمشیرگرها* | ||
استادیار گروه پژوهش های ایران شناسی و اسلام شناسی٬ سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران٬ تهران٬ ایران | ||
چکیده | ||
ماجراهای جذاب و پُر رمز و راز زندگی حضرت یوسف (ع) و نیز ایجاز قرآن در بیان قصة این پیامبر الهی، مجالی گسترده برای ورود برخی اخبار عهد عتیق به تفسیرهای قرآنی و متون تاریخ اسلامی فراهم کرده است. یکی از این آثار، انیس المریدین و شمس المجالس، تفسیری صوفیانه به زبان فارسی، است که بهتازگی و برای نخستینبار تصحیح و منتشر شده است. تعداد بسیاری از روایات اسرائیلی در این متن وجود دارد. اغلب آنها در روایاتِ مربوط به این بخشهای داستانی دیده میشود: ماجرای همزادگی و خصومت یعقوب و برادرش عیص؛ چندوچون و نام همسران و فرزندان یعقوب؛ رویاهای چندگانة یوسف؛ نام و نشان برادری که نقشة قتل یوسف را برهم زد؛ برهنگی یوسف پیش از به چاه افکندن؛ خشکی چاه؛ آغشتن پیراهن با خون بزغاله؛ نام و نشان عزیز مصر؛ محبوبیّت یوسف نزد زندانبان و زندانیان؛ تعبیر خواب دو همبندِ یوسف؛ تعداد و نام فرزندان یوسف؛ دُرشتی یوسف با برادران در مصر؛ گروگانگیری شمعون؛ مهمانی یوسف برای برادران؛ میانجیگری یهودا در رهایی بنیامین؛ پیشکشی اسباب انتقال اهل و عیال یعقوب برای سفر به مصر؛ بندگی مصریان برای یوسف و ماجرای وفات و خاکسپاری یعقوب. بررسی تطبیقی انیس المریدین و شمس المجالس با برخی از تفسیرهای کهن دیگر، از مشابهت این اثر با بیشتر آنها در بسیاری از روایات اسرائیلی، البته گاه با تفاوتهایی جزئی، خبر میدهد. این نوشتار به روش کتابخانهای از میان روشهای تحقیق کیفی و با شناخت و بررسی محتوای اثر به دست آمده است. | ||
کلیدواژهها | ||
اسرائیلیات؛ تفسیرهای قرآن؛ تفاسیر عرفانی؛ ادبیات کلاسیک؛ سورة یوسف | ||
اصل مقاله | ||
1ـ مقدمه بحثهای مقدماتی نوشتار پیش رو ذیل چند بخش ارائه میشود: اسرائیلیات: این واژه ازنظر لغوی، جمعِ «اسرائیلیه» و منسوب به «اسرائیل»، نامی دیگر برای حضرت یعقوب، جد اعلای یهودیان است (ابنمنظور، 1405، ج 1: 623). گذشته از معنای لغوی 1، این اصطلاح در نگاه نخست، به معنای داستانهایی است که از یک منبع یهودی سرچشمه گرفته است؛ اما این اصطلاح در ادبیاتِ رایج میان محدثان و مفسران، همة داستانها و افسانههای کهنی را در بر میگیرد که از گذشتگان به تفسیر و حدیث و تاریخ وارد شده است؛ اعم از اینکه منشأ آنها یهودی یا مسیحی باشد. حتی برخی با گسترش مفهوم آن به همة جعلیّات و روایات خرافی، به هر آنچه دشمنان از سر دشمنی و کینهتوزی وارد حدیث و تفسیر کردهاند، با رویکردی تغلیبی، اسرائیلیات گفتهاند؛ زیرا ازسویی، اغلب احادیث خرافی و افسانهپردازیهای محدثان و مفسران در منابع یهودی ریشه دارد و ازسوی دیگر، خصومتِ این قوم به اسلام، بنابر شهادت قرآن، از هر قوم دیگر افزون است (معرفت، 1379، ج 2: 71). عوامل و شیوة ورود اسرائیلیات به متون تاریخ اسلامی و تفسیرهای قرآن: ورود اسرائیلیات به تفسیرهای قرآنی از دوران صحابه آغاز شد. پس از رحلت حضرت رسول (ص)، ورود اسرائیلیات به اسلام قطع نشد و حتی با رفع منع و تحذیرهای حضرت (ص) و کوتاهی دست مسلمانان از دامان عترت و عصمت، بیش از پیش تقویت شد. در آن زمان هنوز مجموعه احادیث پیامبر گردآوری و تدوین نشده بود و این امر بعد از رحلت حضرت رسول (ص) انجام گرفت؛ به همین سبب زمینهای فراهم شد تا تابعان کمکم روایات اسرائیلی را به فرهنگ اسلامی وارد کنند. 2 پس از آن با فرارسیدن عصر تدوین تفسیرهای قرآن، بخش بسیاری از این روایات اسرائیلی وارد تفسیرها شد (رک. ذهبی، 1961 م، ج 1: 169‑178). گفتنی است میزان اعتماد محدثان و مفسران و عالمان رجال، به علمای اهل کتاب و راویان اسرائیلیات متفاوت است. بسیاری این روایات درنتیجة کمتوجهی برخی محدثان اهل سنت، در منابع روایی آنها، مانند صحیح مسلم و بخاری، دیده میشود. درنتیجه، بسیاری از این روایات در تفسیرهای مأثور مانند تفسیر طبری و الدر المنثور راه یافته است؛ اما این به آن معنا نیست که منابع روایی شیعه و تفسیرهای آنان، خالی از این دست روایات است؛ بلکه به دلایلی مانند کمتوجهی برخی محدثان شیعه و نیز کمدقتی تفسیرنویسان در بهرهمندی از نقل راویان و تمیز مصادر روایی، گاه در تفاسیر شیعی مانند التبیان فی تفسیر القرآن شیخ طوسی و مجمع البیان فی تفسیر القرآن شیخ طبرسی نیز این روایات دیده میشود. 3 اسرائیلیات در سورة یوسف: داستانهای پیامبران بهویژه قصة حضرت یوسف (ع)، ازنظر موضوع و سابقه، مجالی وسیع برای ورود اسرائیلیات به فرهنگ اسلامی مهیا کرده است. برجستگی مضمون عشق در این سوره و نیز اشتمال آن بر مفاهیم عرفانی، اخلاقی، تربیتی و اجتماعی، علاوهبر اینکه عرصهای گسترده برای جولان افسانهپردازی و خرافهگویی محدثان و مفسران فراهم کرده، موجب شده است در طول تاریخ تفسیر قرآن، عارفان مسلمان همواره به این سوره بیش از سورههای دیگر توجه داشته باشند. 4 بهطوریکه در طول سدههای نخست اسلامی تا روزگار معاصر، آثار بسیاری به زبان عربی و فارسی در شرح «احسن القصص» به نظم و نثر شکل گرفته است. افزونبر منظومههای متعدد، 5 شرح این داستان بهمنزلة بخشی از تفسیرهای کامل مانند تفسیر طبری، روض الجنان و روح الجنان ابوالفتوح رازی، لطائف الإشارات قشیری، کشف الأسرار و عدّة الأبرارِ میبدی، تاج التراجم فی تفسیر القرآن للاعاجم اسفراینی و تفسیر سورآبادی بوده است؛ نیز آثاری بهطور خاص در تفسیر آیات این سوره شکل گرفته است؛ مانند قصۀ یوسف (جامع الستین للطائف البساتین) از احمد بن محمد بن زید طوسی، انس المریدین و روضة المحبین از ابونصر احمد بن محمد بخاری و حدائق الحقائق معینالدین فراهی که همگی نشاندهندة اقبال گستردة مفسران و اصحاب کشف و شهود به این سوره است. انیس المریدین و شمس المجالس: این اثر یکی دیگر از تفسیرهای صوفیانه به زبان فارسی است که در آن، ضمنِ تفسیر سورۀ مبارکۀ یوسف با رویکردی باطنی و بیان نکات و حکایات و ابیات عارفانه، داستانِ پُرماجرای زندگی این پیامبر الهی بهشکلی شیرین و دلنشین روایت شده است. از این متن که بهحق باید آن را گنجینهای ارزشمند از میراث کهنِ فرهنگ و زبان فارسی و تفاسیر قرآنی دانست، اطلاعی در دست نبود؛ بهجز نقل حکایتی از مجتبی مینوی در شمارة هفتم مجلة سخن در خرداد ۱۳۳۲ و سپس اشاراتی کوتاه از بدیعالزمان فروزانفر در مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی، ذیل حکایت یادشده، و سرانجام توضیحاتی مختصر از سیّد علی آلداود در مقدمة تاج القصص بهمنزلة یکی از مآخذی که نویسندة انیس المریدین و شمس المجالس احتمالاً از آن بهره برده است. 6 تاآنکه این اثر، درپی چند سال تلاش و تحقیق نگارنده، به همت بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی منتشر شد. با وجود جستوجوهای پُردامنه، اطلاعاتی از مؤلف و زمان دقیق نگارش این اثر به دست نیامد. برپایة یادداشتهای مندرج در برخی نسخهها و نیز اظهارنظر فهرستنویسان نسخ خطی، تفسیر یادشده از آثار منسوب به خواجه عبدالله انصاری است که نگارنده با بحث و تحلیلی از زبان و محتوا، آن را یکسره ناروا دانسته است. 7 نکتۀ دیگر آنکه، برخی این متن را ترجمۀ بحر المحبة فی اسرار المودة دانسته 8 و آن را به محمد و برخی به احمد غزالی نسبت دادهاند که این دیدگاه نیز به نظر درست نمیآید. 9 هنگام تصحیح این اثر، نگارنده برخی از مصادیق روایات اسرائیلی در متن را مشاهده کرد و با ارائة دو نمونه از آنها در مقدمه، بررسی مفصل در این موضوع را به فرصتی دیگر واگذاشت که اکنون نوشتار پیش رو حاصل آن است. گفتنی است خاستگاه افسانهها و خرافاتی که در تفسیرها و منابع تاریخی اسلامی از داستان یوسف آمده است، تنها تورات نیست؛ بلکه از همان ابتدای ورود این روایات به منابع اسلامی، این داستان دستخوش قصهسراییها و خیالپردازیهای مورخین و محدثین و مفسران قرار گرفت و با شاخ و برگهایی اضافه، به روایات غیرواقعی آن دامن زده شد؛ اما در این نوشتار، نظر به آنچه پیشتر در مقدمه بیان شد، منظور نگارنده از اصطلاح «اسرائیلیات» انبوهی از مجعولات و داستانسازیهای قصهنویسان نیست؛ بلکه آن چیزی است که در تورات آمده یا منشأ آنها تورات است؛ هرچند جلوههای برجسته از این وجه نیز در متن منظور چنان است که میتوان مجالی گسترده و مجزا را بدان اختصاص داد.
1ـ1 پیشینة پژوهش دربارة اسرائیلیات در تفسیر قرآن و قصههای انبیا آثار بسیاری تاکنون به زبان فارسی و عربی نوشته شده که میتوان بخشی از آن را حاصل تلاشهای محمدحسین ذهبی 10، محمد بن محمد ابوشهبه 11، محمدتقی دیاری 12، رمزی نعنانه 13، حمید محمدقاسمی 14، سیّد اعجاز موسوی 15، محمدهادی مؤذن جامی 16، فهیمه کلباسی اصفهانی 17 و أمال ربیع 18 خواند. این آثار، جزو انبوه منابع مربوط به علوم قرآن و تفسیرهای قرآنی است که در آنها کسانی مانند معرفت 19، در بخشهایی از اثر خود به این مبحث نیز پرداختهاند. در منابع اسلامی برخی مانند رقیه کشاورز 20 داستان یوسف را بهطور مجزا و گاه کسانی مانند محمد سلامی راوندی 21 و فرشته حاجی شاهکرمی 21 تنها مبحث اسرائیلیات را در این سوره بررسی کردهاند؛ اما با تمرکز بر شناخت تحلیلیِ تفسیرهای فارسی ـ بهمنزلة بخش مهمی از ادبیات کلاسیک فارسی ـ دربارة التزام به رویکرد تطبیقی با تورات و یا اساساً فهم اسرائیلیات (به معنای خرافات و داستانهای جعلی)، پژوهشهای چندان توجهبرانگیزی به انجام نرسیده است. شاید بتوان از نظیرههایی مانندِ اثر رمضان متولی 23 و لیلا مرندی 24 یاد کرد. در این پژوهش برآنیم تا با تمرکز بر انیس المریدین و شمس المجالس و مقایسة تطبیقی آن با متن تورات، نمودهای اثرپذیری این تفسیر را از تورات بررسی کنیم. 1ـ2 پرسشهای پژوهش
2ـ داستان حضرت یوسف در تورات و قرآن این داستان از قصههای کهن قوم یهود است. واقعة اسارت یوسف و انتقال او به مصر ظاهراً در زمان طوطیمیس سوم از فراعنة مصر (حدود 1500 سال ق. م.) رخ داده است (سجادی در مقدمة فراهی، 1384: ص). این حکایت در قرآن کریم (سورة سیزدهم، با عنوان «یوسف») و تورات (باب چهاردهم از باب تکوین، از فصل 37 تا 50) آمده است؛ البته مطالعة تطبیقی این داستان در هر دو کتاب نشان میدهد، آنچه در تورات آمده است، تفاوتهایی بسیار با قرآن مجید دارد که مهمترین وجه آن، بسندهکردن قرآن به بیان ماجراهای کلی و نپرداختن به جزئیات آنهاست. مروری کوتاه بر زندگی یوسف بیانگر آن است که وی فرزند زیبا و دوستداشتنی حضرت یعقوب بود. برادران بزرگتر و ناتنیِ یوسف از مادر، بر وی حسد بردند و به حیله، در چاهش افکندند. سپس کاروانیانی او را به مصر برد و در بازار بردهفروشان، عزیز مصر او را خرید و به قصر خود برد. همسر عزیز کمکم به یوسف دل باخت و سرانجام بنای مراوده با او را گذاشت. خودداری این پیامبر الهی، به حبس او انجامید. یوسف در زندان با دو جوان همبند آشنا شد که پیشتر خدمتگزار دستگاه پادشاه مصر بودند. او خواب هر دو آنها را با مژدة آزادی یکی و خبر مرگ دیگری، تعبیر کرد. فردی که آزاد شد، دوباره به دستگاه پادشاه مصر برگشت و در ماجرای خوابدیدنِ شاه و ناتوانی معبران در بازگویی حقیقت آن، پس از مدتها به یاد همبند سابقش افتاد و تعبیر خواب را از یوسف شنید: «هفت سال پیدرپی کشت کنید و جز مقداری اندک برای خوراک، بقیه را در سنبله ذخیره کنید، تا هفت سال بعد از اندوختههایتان بخورید». پادشاه با شنیدن این تعبیر، درپی اعادة حیثیت به یوسف، او را آزاد، و عهدهدار خزاین مصر کرد. در سالهای قحطی، براردان یوسف با شنیدن آوازة آذوقهبخشیِ عزیز مصر به دیار وی سفر میکنند و به این ترتیب، زمینة بازشناخت آنها و شرمندگیشان فرامیرسد. سرانجام، به دعوت یوسف، پدر و همة اهل و عیال او به مصر وارد میشوند و در این شهر اقامت میگزینند. میتوان اثرپذیری انیس المریدین و شمس المجالس را از تورات، در چند بخش از این داستان بازشناخت که در ادامه بیان میشود. 2ـ1 همزادگی و تقابلِ عیص و یعقوب در بسیاری از تفسیرها و متون تاریخی اسلامی، داستان حضرت یوسف از ماجرای تقابل فرزندانِ دوقلوی اسحاق به نامهای اسحاق و عیص آغاز شده است (برای مثال، رک. میبدی، 1339، ج 5: 139؛ سورآبادی، 1381، ج 2: 1091). مؤلف انیس المریدین و شمس المجالس نیز در آغاز قصه چنین گزارش کرده است: «اسحاقِ پیغمبر زنی داشت و از وی حامله بود. چون وقت ولادت او شد، از شکم خود آوازی شنید که دو کس خصومت میکنند. یکی میگفت که من پیشتر بیرون میروم. دیگری میگفت که اگر تو پیشتر بیرون روی، من شکم مادر بِدَرم و بیرون روم. آن نخستین، باز پس ایستاد تا آن دیگری بیرون آمد. برادرِ دوم در پاشنۀ پای برادر آویخته بود.. مادر هر دو را به نزدیک اسحاق آورد و قصه بازگفت. اسحاق نخستین را «عیص» نام نهاد؛ زیراکه در شکم مادر عصیان آورد و دویم را یعقوب نام نهاد که در پاشنۀ برادر آویخته بود و به عربی پاشنه را عقب گویند. و چون هر دو به حد بلوغ رسیدند، اسحاق، یعقوب را به شبانی فرستاد و عیص را به کشاورزی» (انیس المریدین، 1398، 83). در قرآن چنین روایتی نیست و بیتردید این بخش از داستان یوسف برگرفته از گزارش تورات است؛ طبق آن، دو برادر از همان آغاز در شکم مادر با یکدیگر جدال داشتند و خطاب به اسحاق (ع)، «یهوه به وی گفت: "دو امت در بطن تو هستند و دو قوم از رحم تو جدا شوند و قومی بر قومی تسلط خواهد یافت... نخستین سرخفام بیرون آمد و تمامی بدنش مانند پوستین پشمین بود و او را عیسو نام نهادند. و بعد از آن برادرش بیرون آمد و پاشنه عیسو را به دست خود گرفته بود و او را یعقوب نام نهادند» (تورات، سفر پیدایش: 25، 22‑26). سپس شرح تقابل آنها و شیوة گراییدن یعقوب به شبانی و عیص به کشاورزی، در بابهای 25 تا 27 «سفر تکوین» آمده است. 2ـ2 نام و نشان همسر و فرزندان یعقوب اساساً در قرآن دربارة تعداد و نام همسران یعقوب و چند و چون فرزندآوری آنها چیزی بیان نشده است و تنها گزارش، به تعداد فرزندان یعقوب یعنی یازده برادر یوسف مربوط میشود؛ اما به گزارش تورات، یوسف از دومین همسر یعقوب، «راحیل» که دختردایی پدری او «لابان» بود، در حاران زاده شد. یعقوب نخست دختر بزرگ او، «لیه» و سپس دختر کوچک او راحیل و نیز «بُلهه»، کنیزک راحیل و سپس «زُلفه»، کنیزک لیه را به زنی گرفت. لیه برای او شش فرزند به نامهای رئوبین، شمعون، لاوی، یهودا، یساکر و زبولون، و راحیل برای او دو فرزند، یعنی یوسف و بنیامین، و زلفه دو فرزند به نامهای جاد و اشیر، و بلهه نیز دو فرزند به نامهای دان و نفتالی آورد (تورات، سفر پیدایش: 35، 23‑26). در بیشتر تفسیرها و متون تاریخ اسلامی نیز همین گزارش با تغییراتی اندک در نام فرزندان آمده است (برای مثال، رک. ابوالفتوح رازی، 1367، ج 11: 13؛ سورآبادی، 1381، ج 2: 1093؛ میبدی، 1339، ج 5: 5) انیس المریدین و شمس المجالس نیز در پرداختن به همسرانِ یعقوب از تورات اثر پذیرفته است؛ اما گزارش آن کلی و مختصر و تاحدی متفاوت است: «و گفتهاند که یعقوب شش خاتون بخواست و از هر خاتونی دو پسر حاصل شد. چنانکه دوازده پسر باشد» (انیس المریدین، 1398: 88). 2ـ3 رویاهای یوسف قرآن داستان یوسف را از رویای ملکوتی یوسف آغاز میکند: «یوسف گفت: پدرم! من دیشب خواب یازه ستاره را به همراه خورشید و ماه دیدم که از آسمان فرود آمدند و در برابر من سجده کردند. یعقوب گفت: ای پسرک من! خوابت را برای برادرانت حکایت مکن که برای تو نیرنگی میاندیشند، زیرا شیطان برای آدمی دشمنی آشکار است» (یوسف: 4‑5). گزارش قرآن از این جهت همانند تورات نیست. در عهد عتیق، یوسف نه یک بار، بلکه دو بار خواب میبیند و برخلاف روایت قرآن که یوسف خواب خود را تنها برای پدر روایت کرده است، هر دو رویا را برای برادران نقل میکند. در خواب اول «به ایشان گفت: گوش کنید تا خوابی را که دیدهام برای شما تعریف کنم. در خواب دیدم که ما در مزرعه بافهها را میبستیم. ناگاه بافه من برپا شد و ایستاد و بافههای شما دور بافة من جمع شدند و به آن تعظیم کردند. برادرانش به وی گفتند: آیا میخواهی پادشاه شوی و بر ما سلطنت کنی؟ پس خواب و سخنان یوسف بر کینة برادران افزود». یوسف بار دیگر خوابی دیگر نظیر خوابی که در قرآن گزارش شده را برای برادرانش نقل کرد. همچنین آن را برای پدر نیز بیان کرد. پدر او را سرزنش کرد: «این چه خوابی است که دیدهای؟ آیا واقعاً من و مادرت و برادرانت آمده و پیش تو تعظیم خواهیم کرد؟» برادران به او حسد کردند ولی پدر دربارة این خواب، میاندیشید» (تورات، سفر پیدایش: 37، 1‑11). در انیس المریدین و شمس المجالس به تأثیر از تورات، سخن تنها از یک خواب نیست. درپی روایتِ وهب بن منبه از درختی افسانهای در میانِ سرای یعقوب که هر شاخی از آن، به یکی از فرزندان یعقوب تعلق داشت و بیبهرگی یوسف از آن درخت و جبرانِ آن از خداوند با عصایی بهشتی، روزی یوسف خوابی دید و مانند روایت تورات آن را برای برادران نقل کرد. محتوای این خواب نیز به خواب اول در تورات بیشباهت نیست: «در خواب دیدم که مردی از آسمان فرود آمد با جمال و کمال؛ چنانکه من هرگز از وی نیکوتر ندیده بودم و این عصای مرا در زمین بنشاند. درحال، درختی بلند گشت و برگ و بار پدید آورد و بر هر شاخی از آن چند گل دیدم که بیرون آمد، سرخ و سفید و زرد و الوان دیگر»؛ سپس با شاخ و برگهایی ادامه میدهد: «هیچکدام سبز نگشت. پس چون ساعتی ببود، بادی عظیم پیدا گشت و همۀ درختهای شما را کَند و درخت من همچنان سبز و خرّم بود» (انیس المریدین، 1398: 85). خواب دیگرِ یوسف در این متن، درواقع همان خواب دوم او در تورات و همان است که در قرآن گزارش شده است که البته با تفصیل و ذکر جزئیاتی افسانهای برای پدر نقل میشود: «به خواب دیدم که در شهری بودم بزرگ و تختی زرین نهاده. بر آن تخت مرصّع نشسته بودم و انگشتریِ مملکت در دست من بود و چندین هزار مرد با سلیح پیش من ایستاده بودندی و رعیّت آن شهر فرمانبردارِ من بودندی و من پنداشتم که درهای آسمان گشاده شدی و آفاق پُر نور شدی و ماهیان دریا و جانورا بَیدا همه در تسبیح بودندی و مرا ردایی برافکنده بودی؛ چنانکه همۀ عالم از آن منور گشتی و پنداشتم که همة کلیدهای گنجهای زمین را پیش من آوردندی و من از آن به تعجب مانده بودم. ناگاه یازده ستاره از پس یکدیگر فرود آمدندی و مرا سجده کردندی. آنگاه ستارهای روشن پیش من آمدی و به آستینم درشدی و باز بیرون آمدی و سجود کردی. او را گفتمی که چه نامی؟ گفت: "من زهرهام." و دیدم که مرغی عظیم و سفید از آسمان فرود آمدی و بر تخت نشستی و با من به سخن درآمدی. گفت: "این ستارههای اسرائیل خدایند. اینها را قبول کن" و مرا بر ایشان شفقت آمدی و آن ستاره که نامش زهره بود بر رویش بوسه دادمی و در آستین نهادمی. پس ستارگان دیگربار با من به سخن آمدی و گفتندی: "یا یوسف! آفتاب و ماه، مشتاق لقای تواند و میخواهند که تو را سجود کنند. ما را دستوری ده تا بهجای خویش رویم"...». (انیس المریدین، 1398: 88‑91). رویای اول یوسف در تورات، بهنحوی در برخی تفسیرهای اسلامی نیز آمده است. گاه کاملاً شبیه به آن (برای مثال، رک. بخاری، 1386: 491)، و گاه همچون انیس المریدین و شمس المجالس که بیشباهت به تورات نیست (ابوالفتوح رازی، 1367، ج 11: 9؛ میبدی، 1339، ج 5: 6). گاهی نیز هر دو خواب، بهمنزلة مقدمهای برای خواب نهایی، مانند گزارش قرآن، بیان شده است (برای مثال، رک. فراهی، 1384: 105؛ طوسی، 1382: 59). 2ـ4 نقشه خائنانة برادران برای قتل و واسطهگری یهودا قرآن بدون ذکر نام برادری که در نقشة خائنانة برادران، آنان را به انصراف از قتل یوسف ترغیب کرد، تنها کلیتی از طرح و گفتوگوی آنها روایت میکند: «یوسف را به قتل برسانید یا او را به سرزمینی دور بیندارید تا توجه پدرتان معطوف شما گردد و پس از آن مردی شایسته باشید. یکی از آنها گفت: یوسف را نکشید، اگر کاری میکنید او را در نهانخانة چاه بیفکنید تا برخی از رهگذران او را برگیرند و به شهر و دیاری ببرند» (یوسف: 9‑10)؛ اما اساساً در تورات، ماجرای پیادهسازیِ این نقشة خائنانه کاملاً با گزارش قرآن متفاوت است، چنین نیست که برادران، به تقاضای همراهی یوسف برای تفرج با آنها، به محضر پدر آمده باشند؛ بلکه آنها بهطور تصادفی و هنگامی که برای چرانیدن احشام در «شکیم» بودند با دیدن یوسف، حسادت خود را عملی کردند و تصمیم گرفتند او را بکشند که با وساطت روبیل، او را به چاه افکندند. وی با شنیدن قصد کشتن برادران، «به امید اینکه جان او را نجات دهد گفت: "او را نکشیم. خون او را نریزیم، بلکه وی را در این چاه بیندازیم. با این کار بدون اینکه به او دستی بزنیم خودش خواهد مرد". رئوبین در نظر داشت بعداً او را از چاه بیرون آورد و نزد پدرش بازگرداند»؛ اما در جملات بعد، درنهایت کسی که برادران را از کشتن برادران منصرف و پیشنهاد کرد یوسفِ در چاه را به کاروان اسماعیلیان بفروشند یهودا بود: «یهودا به برادران گفت: برای ما چه فایده دارد که برادر خود را بکشیم و خونش را پنهان بداریم. بیاید او را به اسماعیلیان بفروشیم و دست خود را به خونش نیالاییم؛ زیرا هرچه باشد برادر ما و پارة تن ماست. برادران این پیشنهاد را پذیرفتند» (تورات، سفر پیدایش، 37، 12‑17). در انیس المریدین و شمس المجالس نیز یهودا برادری است که هم در جلسة شور و هم در صحرا، مانع کشتن یوسف شد: «یهودا گفت: از کشتن او ما را به دنیا آخرت جز بدنامی بارنیاورد» (انیس المریدین، 1398: 95). همچنین در صفحاتی بعد چنین آمده است: «چون یهودا این بشنید، دلش بر وی بسوخت و او را در کنار گرفت و گفت: مترس که نگذارم که تو را بکشند؛ مگر نخست مرا بکشند» (همان: 104)؛ حتی مفسر در شرح آیة مورد نظر و مصداق «قائِلٌ»، به تصریح مینویسد: «یعنی گوینده گفت: "یوسف را در چاه اندازید" و این گوینده یهودا بود» (همان: 105). مانند انیس المریدین و شمس المجالس، گزارش همة تواریخ و تفاسیر اسلامی، دربارة کلیتِ نقشة برادران در ستاندن یوسف از پدر به حیله، همانند گزارش قرآن است و نقلی از اینکه یوسف خود به نزد آنها رفته باشد دیده نشد؛ اما در اینکه کدام یک از برادران به پیشنهاد خود، یوسف را از قتل نجات داد و متأثر از این گزارش، با او مهربان بود، اتفاقنظر وجود ندارد. 25 بیشتر مفسران و مؤلفان او را روبیل یا یهودا دانسته و البته برخی او را یکی از برادران دیگر و حتی شمعون دانستهاند. گاه در یک متن، از هر دو نفر، روبیل و یهودا و حتی دیگران نام برده شده است (رک. ابوالفتوح رازی، 1367، ج 11: 17، 25؛ فراهی، 1384: 162، 192؛ بخاری، 1386: 562، 587؛ طوسی، 1382: 126). به نظر میرسد این ناهمگونی ناشی از گزارش دوگونة تورات باشد. 2ـ5 از تن برکشیدن پیراهن یوسف درحالیکه در قرآن تصویری از شیوة به چاه افکندن یوسف ترسیم نشده است، در تورات چنین میخوانیم: «وقتی یوسف رسید او را برهنه کردند، پیراهن رنگارنگش را از تنش بیرون کردند و در چاهش افکندند» (تورات، سفر پیدایش: 37، 18). در انیس المریدین و شمس المجالس نیز در شرح به چاه انداختن یوسف چنین آمده است: «پس پیراهن از وی برکشیدند» (انیس المریدین، 1398: 105). جالب اینجاست که موتیفِ پیراهن از تن یوسف کشیدن و برهنهکردن یوسف، در رفتار خصمانة برادران پیش از آنکه او را در چاه افکنند، در قریب بهاتفاق همة تفسیرهای کهن دیده میشود که بیگمان این تصویر، متأثر از تورات ایجاد شده است (برای مثال، رک. سورآبادی، 1380، ج 2: 1102؛ میبدی، 1339، ج 5: 29؛ ابوالفتوح رازی، 1367، ج 11: 25). 2ـ6 خشکی چاه در قرآن از جزئیات چاهی که برادران، یوسف را در آن گرفتار کردند، نشانی نیست. تنها با اشارهای حاکی از اینکه سقای کاروانیان دلو خود را در چاه انداخت، میتوان پیبرد که شاید این چاه آب داشته است؛ 26 اما در تورات آشکارا از خشکی چاه یاد شده است: «در چاهش انداختند، و اتفاقاً آن چاه هم خشک بود» (تورات، سفر پیدایش: 37). گزارش برخی تفسیرهای قرآنی نیز چنان است که تلویحاً از آنها خشکی چاه برمیآید؛ برای مثال، میتوان به روایتهایی اشاره کرد که طبق آنها مردی از قوم عاد به نام «هود» از صدها سال پیش در قعر چاه یادشده به سر میبرد و انتظار یوسف را میکشید (برای مثال، رک. طوسی، 1382: 129؛ فراهی، 1384: 219). این گزارش در متن منظور نیز عیناً تکرار شده است (انیس المریدین، 1398: 106). همچنین از این عبارات نیز خشکی چاه برمیآید: «آوردهاند که در ته چاه، سنگی بود. آن سنگ بر سر چاه آمد و بایستاد و آن سنگی بود که خدای تعالی چون قوم لوط را سنگ بارید، یکی از آن در ته آن چاه بود و آن چاه پُر بود از حشرات» (همان: 105). 2ـ7 آغشتن پیراهن یوسف به خونِ بزغاله در قرآن سخنی از ماهیتِ «دَمٍ کَذِب» (یوسف: 18) ـ که برادران پیراهن را بدان آغشتند ـ نیامده است؛ اما در تورات بهروشنی این موضوع گزارش شده است: «پس برادرانش بُزی را سر بریده، جامة زیبای یوسف را به خون بز آغشته نمودند. سپس جامة آغشته به خون را نزد یعقوب بردند» (تورات، سفر پیدایش: 37، 31). متأثر از این گزارش، در اغلب تفسیرها و روایت راویان و محدثان، «بزغاله» حیوانی است که برادران پیراهن یوسف را به خون وی آغشتند (برای مثال، رک. بخاری، 1386: 572؛ ابوالفتوح رازی، 1367، ج 11: 27؛ طوسی، 1382: 151). در انیس المریدین و شمس المجالس نیز بهروشنی از این حیوان نام برده شده است: «پس برادرانش بهجای خویش آمدند و بزغاله بکشتند و پیرهن یوسف به خون آلوده کردند تا به پدر گویند که او را گرگ بخورد» (انیس المریدین، 1398: 106). 2ـ۸ نام و نشان عزیز مصر (فوطیفار) در تورات نام کسی که در مصر، یوسف را از کاروانیان خریداری کرد، فوطیفار (پوتیفار) و منصب او ریاست محافظت دربار آمده است: «تاجران پس از اینکه به مصر رسیدند یوسف را به فوطیفار، یکی از افسران فرعون فروختند. فوطیفار رئیس محافظان دربار بود» (تورات، سفر پیدایش: 37، 36). این درحالی است که در قرآن با صرفنظر از ذکر نام وی، از این شخصیت با عنوانِ «عزیز» در عبارتِ «إمرأة العزیز» (یوسف: 21 و 30) یاد شده است. در انیس المریدین و شمس المجالس نیز همانند تورات، عزیز مصر، سپهسالار ملک ریان بود (انیس المریدین، 1398: 129)؛ همچنین برپایة گزارش بسیاری از متون دیگرِ دورههای نخست، اساساً لقب «عزیز» در مصر، از آنِ هرکسی بود که در آن زمان منصب یادشده را داشت. در بسیاری از آنها منصب او متأثر از متن تورات، خزانهداری پادشاه مصر و گاه جانشین و فرمانده لشکر او و گاه، دارندة هر دو سِمت است که با اسمی شبیه به اسم او در این کتاب آسمانی، اعم از إطفیر، قطفیر، قطیفور و فوطیفر از او یاد شده است (رک. ابوالفتوح رازی، 1367، ج 11: 36؛ فراهی، 1384: 328؛ سورآبادی، 1380، ج 2: 1118؛ میبدی، 1339، ج 5: 34). 2ـ9 محبوبیّت یوسف نزد زندانبان و زندانیان پس از ماجرای مراودة همسر عزیز با یوسف و خودداری او از پذیرفتن درخواست آن زن، یوسف به دعای خویش و به دستور و خواست عزیز و همسرش روانة زندان شد: «اکنون جزا و مکافات او آن بود که به زندانش کنی یا عذابی سخت فرمایی تا عالمیان را عبرت گردد» (انیس المریدین، 1398: 156). در قرآن گزارشی از روزگار و شیوة معاشرت او در زندان نیامده است؛ اما در تفسیرها و تواریخ مسلمانان، روایات متعددی از برکت یوسف برای زندان و زندانیان و محبوبیّت او در نزد داروغة زندان و همة گرفتاران حبس دیده میشود؛ مانند «و یوسف را عادت بود که زندانیان را پند دادی و حکمت آموختی و خوابها تعبیر کردی. اهل زندان همه او را دوست گرفتند» (همان: 183). به نظر میآید این دست روایتها متأثر از گزارش تورات در این باره باشد که طبق آن، یهوه در زندان با یوسف بود و بر وی احسان میکرد و او را در نظر داروغة زندان حرمت داد؛ تاجاییکه حتی زندانبان، همة زندانیان را به یوسف سپرد و بدین تریب او را سرپرست زندانیان قرار داد (تورات، سفر پیدایش). روایاتی با محتوای مشابه در برخی تفسیرهای دیگر نیز دیده میشود (رک. طوسی، 1382: 408). 2ـ10 نام و نشان فرزندان یوسف در قرآن به زندگی شخصی یوسف پس از مالکیت بر سرزمین مصر اشارهای نشده است؛ اما برپایة گزارش تورات، یوسف با «أسنات» دختر فوطی فارع کاهن ازدواج کرد و پیش از سالهای قحطی از وی دو پسر زاده شد. «یوسف نخستزادة خود را مَنسی نام نهاد. زیرا گفت: "خدا مرا از تمامی مشقتم و تمامی خانة پدرم فراموشی داد". و دومین را افرایم نامید. زیرا گفت: "خدا مرا در زمین مذلتم بارآور گرداند"» (تورات، سفر پیدایش: 41، 50‑52). نکته اینجاست که در تورات، اشارهای به ازدواج یوسف با همسر عزیز پیشینِ مصر (فوطیفار) نشده است؛ اما در اغلب روایات و نوشتههای محدثان و مفسران سدههای نخستین، از ازدواج او با زلیخا سخن گفته شده که حاصل آن دو فرزند برای آنها بوده است که همان دویی هستند که در تورات از آنها نام برده شده است؛ مانند گزارشِ انیس المریدین و شمس المجالس: «و زلیخا را به روایتی دو پسر آمد، یکی را افرائیم نام نهادند و یکی را منشا» (انیس المریدین، 1398: 221). بیشک تعداد و نام فرزندان یوسف در این اثر و نیز سایر منابع مسلمانان، گاه با تغییراتی، برگرفته از گزارش تورات است (همچنین رک. ابوالفتوح رازی، 1367، ج 11: 97؛ میبدی، 1339، ج 5: 115؛ طوسی، 1382: 764). 2ـ11 درشتی یوسف با برادران در مصر با وجود سکوت قرآن در شیوة رویاروییِ اول یوسف و برادران پس از سالها دوری، در اغلب تفسیرها و تواریخ اسلامی، پس از آنکه برادران به ترغیب پدر برای دریافت غله به بارگاه عزیز یوسف مصر حاضر میشوند، یوسف آنها را میشناسد و این شناخت را پوشیده میدارد و در عین حال، برخوردی تند با آنها دارد؛ بهطوری که با سخنانی درشت آنها را جاسوس و دروغگوی خطاب میکند که به قصد کسب خبر از ممالک تحت ولایت او به مصر آمدهاند. در انیس المریدین و شمس المجالس چنین آمده است: «یوسف جواب ایشان بازداد و پرسید که شما از کجایید و اصل و نسب از که دارید؟ حکایت کردند. یوسف گفت که من در شما آثار پیغمبری نمیبینم که شما به دزدان و جاسوسان میمانید که آمدهاید که تا احوال ما را بازدانید و بروید و لشکر بیاورید تا ولایت ما را از ما بازستانید» (انیس المریدین، 1398: 240). چنین گزارشی در متون اسلامی بسیار شایع است (رک. طوسی، 1382: 480؛ میبدی، 1339، ج 5: 99؛ بخاری، 1386: 794؛ ابوالفتوح رازی، 1367، ج 11: 109). با توجه به اینکه چنین گزارشی در قرآن دیده نمیشود، بیتردید این برخورد متأثر از این عبارات تورات است: «چون یوسف برادران خود را دید، ایشان را بشناخت و خود را بدیشان بیگانه نموده، آنها را به درشتی سخن گفت و از ایشان پرسید: "از کجا آمدهاید"؟ گفتند: "از کنعان تا خوراک بخریم".»؛ سپس یوسف با مرور خوابهایی که دربارة آنها دیده بود در ذهن خویش، ادامه میدهد: «شما جاسوسانید و بهجهت دیدن عریانی زمین من آمدهاید». درست مانند گزارش انیس المریدین و شمس المجالس، در ادامه، هرچه برادران به تبرّا و التماس مشغول میشوند و قصد خود را تنها برای دریافت غلات اعلام میکنند، کلامشان پذیرفته نمیشود و عزیز حضور آنها را تنها برای اطلاع از اوضاع سرزمین تحت مالکیت او برای جاسوسی موجه میداند (تورات، سفر پیدایش: 7‑14). 2ـ12 گروگانگیری شمعون برپایة گزارش تورات، یوسف پس از اتهام به برادران، گواهی به صدق سخنان و سوگندهای آنان را تنها در گرو آن دانست که برادر کوچک خود را که به همراه نداشتند، در سفر دیگر با خود همراه کنند. او آنان را سه روز به زندان افکند و از آنها خواست تنها یکی از برادران را به کنعان بفرستند تا برادر دیگر را با خود بیاورد، تا آنکه سخنان آنها را باور کند؛ اما یوسف با شنیدن عجز و نالهها و اظهار پشیمانی برادران راضی شد با گروگانگیری شمعون از میان برادران، بقیه را به کنعان راهی کند تا به همراه برادر کوچک به مصر بازگردند (تورات، سفر پیدایش: 42، 15‑24). این گزارش عیناً در انیس المریدین و شمس المجالس دیده میشود: «یوسف گفت: "... اگر خواهید که شما را دستوری دهم، یکی از شما پیش من بگذارید تا آنگه که شما بازآیید و اگر چنان باشد که شما جاسوسان باشید، باری یکی یا دو در دست باشد که او را هلاک کنیم". گفتند: "فرمان تو راست. هرچه خواهی بکن و از ما هرکدام را که اختیار میکنی، حکم تو راست". یوسف گفت: "شمعون را اختیار کردم که وقت بازگشتن شماست"» (انیس المریدین، 1398: 242). این گزارش در برخی متون دیگر نیز آمده است (برای مثال، رک. طوسی، 1382: 480، میبدی، 1339، ج 5: 99؛ بخاری، 1386: 794). 2ـ13 تدارک مهمانی برای برادران در مصر برادران پس از اتمام غلهای که در سفر اول به کنعان برده بودند، رضایت پدر را به دست آوردند و این بار همراه بنیامین به دربار عزیز مصر بازگشتند. پس از ورود به دربار، به گزارش تورات، بهطور نیکو از آنان استقبال و در بارگاه عزیز از آنها پذیرایی شد: «یوسف چون بنیامین را با ایشان دید به ناظر خانه خود فرمود: "این اشخاص را به خانه بر، و ذبح کرده، تدارک ببین؛ زیراکه ایشان وقت ظهر با من غذا میخورند". آن مرد به دستور یوسف اسباب میزبانی تدارک دید و آنها را بر سفرهای گسترده نشاند. این درحالی بود که برادران نگران و در جستوجوی درک علت این رفتار عزیز مصر، در اندیشه بودند. هنگامی که یوسف برای خوردن ناهار چنانکه خواسته بود بر آنها وارد شد، از آنها دربارة هویت برادر کوچک، بنیامین، مطمئن شد. در این حال گریه بر او غلبه شد و از این جهت، به خلوتگاه مجاور سفرهخانه وارد شد. پس از اندک زمانی، با رویی شسته دوباره نزد آنها بازگشت» (تورات، سفر پیدایش، 43، 15‑33). در روایات اسلامی و تفسیرهای نخستین نیز بسیار از خوانِ گستردة یوسف برای برادرانِ مسافرش، با افزودن شاخ و برگهایی خیالپردازانه سخن گفته شده است (رک. ابوالفتوح رازی، 1367، ج 11: 115؛ میبدی، 1339، ج 5: 99، 110)؛ حتی برخی مانند نویسندة انیس المریدین و شمس المجالس این مهمانی را تنها به همین نوبت مختص نمیداند. او در عباراتی از این قبیل، پذیرایی یوسف را از برادران گزارش کرده است: «یوسف در ایشان تأمل میکرد. چون نماز دیگر شد، صاحب مائده را گفت که همچنانکه خوان، پیش من مینهید، پیش ایشان نهید و حرمت ایشان نگاه دارید. پس برادرانِ یوسف را در خانهای بردند، دیدند آراسته چون بهشت. آنگه خوان بیاوردند. از هر نعمتی بر آن خوان نهاده که ایشان نام آن نمیدانستند؛ و خادمان را بازداشتند تا خدمت ایشان میکردند... پس بفرمود تا شش خوان بیاوردند پر از طعامهای گوناگون و بنهادند. یوسف فرمود که هر دو برادر که از یک مادرید، بر یک خوان نشینید [...] چون مشربه از زر سرخ آوردند که مرصّع بود به جواهر تا آب خورند، پس هریکی را خلالی چوبین دادند و ابنیامین را خلالی دادند زرین» (انیس المریدین، 1398: 238، 256، 257). گاه قصهپردازیهای مؤلف در این باره بسیار فراتر از متن تورات است (رک. همان: 235). 2ـ14 میانجیگری یهودا در رهایی بنیامین یوسف در نگهداشتن بنیامین چارهای به کار بست تا او را با این بهانه که صاع پادشاه در بارِ وی یافت شده است، نزد خود نگه دارد؛ سپس برادران با توجه به تأکیدات وثیقی که نزد پدر بهجای آورده بودند، نتوانستند بهراحتی از این فرمان اطاعت کنند و راهی کنعان شوند. آنان با بیقراری، دوباره به شهر نزد یوسف بازگشتند. در اینجا به گزارش تورات، یهودا جلودار و سخنگوی برادران است و بهتفصیل از حال و روز خود و برادرانش در صورت بدعهدی در قبال پدر میگوید و سرانجام از عزیز درخواست میکند که اجازه دهد او بهجای پسر کوچک در بند بماند و بنیامین با برادران راهی کنعان شود؛ زیرا وی به پدر قول داده است که اگر بنیامین را بازنگرداند هرگز به نزد پدر بازنگردد (تورات، سفر پیدایش، 44، 16‑34). درحالی که در قرآن اشارهای به این ماجرا نیست، در متن منظور نیز متأثر از تورات، با قصهپردازیهای افزوده، چنین میخوانیم: «چون نومید شدند که ابنیامین را به ایشان نخواهند داد، با یکدیگر به خلوت تدبیر کردند. یهودا گفت: «فردا من به زندان بباشم. چون ابنیامین را خواهند که در زندان کنند، نگذارم و شما هریک به بازاری باشید. چون نعرۀ من بشنوید، بانک برزنید و شمشیرها درنهیم و بکوشیم و برادر را برهانیم» (انیس المریدین، 1398: 271). با شکست تلاش او در آزادکردن برادر کوچک، با این تفاوت که او در این متن، نه خطاب به یوسف، بلکه در مقابل برادران به آنها میگوید: اکنون ما خواستیم که او را بازآوریم، نتوانستیم و شما پیش از این با یوسف تفریط و افراط کردید. اکنون من با ابنیامین پیش عزیز مصر باشم و نزدیک پدر نیایم. چون بروید، پدر را از این حال خبر دهید که پسر تو چنین کاری کرد» (همان: 272). این ماجرا در برخی آثار دیگر نیز دیده میشود (برای مثال، رک. بخاری، 1386: 843). 2ـ15 پیشکشِ اسبابِ سفر یعقوب و اهل او به کنعان درحالیکه در قرآن ذیلِ «فَلَمّا دَخَلوا عَلی ذوسُفَ آوی إلَیه أبَویه و قالَ ادخُلوا مِصرَ إن شاءَاللهُ آمِنینَ» (یوسف: 99) تنها به کوچ پدر از کنعان به مصر اشاره شده، در تورات و متأثر از آن، در منابع سدههای نخست اسلامی، شرح و جزئیاتی مفصل برای این بخش از داستان نقل شده است. ازجمله میتوان به جزئیاتی دربارة تعداد خاندان یعقوب که نزد یوسف آمدند و نیز وسایل و لوازمِ اهدایی یوسف برای تدارک سفر پدر و اهل او اشاره کرد. پادشاه مصر از یوسف درخواست میکند که از برادران و پدرش بخواهد تا چهارپایان خود را بار کنند و عازم کنعان شوند تا با انتقال پدر و همة اهل او به مصر، از این سرزمین بهرهمند شوند. یوسف نیز ارابهها و زاد و توش سفر خود و خاندانش را همراه برادران کرد و «به هریک از ایشان یک دست رخت بخشید؛ اما به بنیامین سیصد مثقال نقره و پنج دست جامه داد. و برای پدر خود ده الاغ بارشده به نفایس مصر و ده مادهالاغ بارشده به غله و نان و خورش برای سفر او فرستاد» (تورات، سفر پیدایش: 45، 17-24). گزارش مدّنظر نیز روایت تورات را به یاد میآورد: «و دیگر نوشته بود که صد و هفتاد دست جامه فرستادم ازبهر فرزندان و برادران خُرد و بزرگ و هریک را شتری با ساز و آلت مرصع کرده و با هر شتری غلامی. و غلام و شتر از آن کس باشد که برنشیند. و ازبهر تو خاصه دستی جامه فرستادم و دستار مَلکی. باید که این همه قبول کنی و درپوشی و به مصر آیی تا دشمنان ما شاد نشوند... یوسف از ایشان پرسید که فرزندان شما چندند؟ گفتند: "هفتاد تن". یوسف جهاز ایشان راست کرد و هریکی را صد وثیقه زر داد، و هزار وثیقه سیم، و هزار وثیقه مشک، و هزار وثیقه عنبر، و صد اشتر مایه، و صد اشتر بارکش با بار، و صد غلام و کالا را خود قیاس نبود و گفت: "با زینت و آلات و ساز ملوکانه در مصر درآیید که دوستان شاد شوند و دشمنان غمگین"» (انیس المریدین، 1398: 283). گزارشهایی اینچنین در برخی متون دیگر نیز دیده میشود (برای مثال، رک. ابوالفتوح رازی، 1367، ج 11: 154؛ بخاری، 1386: 893). 2ـ16 وفات و خاکسپاری یعقوب ماجرای وفات یعقوب و حتی یوسف در سورة مبارکة یوسف جایی ندارد؛ ازاینرو، به نظر نمیرسد که در تفسیرهای اسلامی نیز اثری از این ماجرا باشد. این درحالی است که فصل مشترک اغلب متون تاریخی و تفسیری، شرح مرگ و انتقال و خاکسپاری جسد یعقوب به دست یوسف در سرزمین آبا و اجدادی آنهاست. صفحات پایانی انیس المریدین و شمس المجالس نیز به این موضوع اختصاص دارد: «حق تعالی به یعقوب وحی فرستاد که تو را اجل نزدیک است و نباید که در مصر فرارسد که این زمین فرعونیان است. باز به شام رو تا استخوان تو با استخوان جدّان و پدران تو باشد. یعقوب نخواست که یوسف را از این حال خبر کند. دستوری خواست از یوسف که آرزوی زیارت برادران خود دارم. بروم ایشان را زیارت کنم. یوسف گفت: "فرمان تو راست و اگر میخواهی من با تو بیایم"». یعقوب پس از وصیت به پسران، «برفت از آنجا بهسوی شام. فرزندانش چند منزل با وی برفتند و وی را وداع کردند، ولیکن یهودا و لاوی و شمعون با وی برفتند. چون به مشهد ابراهیم رسیدند، روزی چند برآمد. یعقوب فرمان یافت. فرزندانش برداشتند و به در غار آوردند که ابراهیم در آنجا مدفون بود و ندا کردند که یا خلیل الرحمن! دستوری هست که فرزندت یعقوب را درآریم؟ ندا آمد که درآرید. و درِ غار باز شد. او را آنجا بنهادند» (انیس المریدین، 1398: 291). به نظر میرسد که این شرح با اندکی تفاوت، متأثر از گزارش تورات باشد که یعقوب پس از وصیتی اینچنین درگذشت: «و یعقوب پسران خود را خوانده گفت: "جمع شوید تا شما را از آنچه در ایام آخر به شما واقع خواهد شد خبر دهم. ای پسران یعقوب، جمع شوید و بشنوید و به پدر خود اسرائیل گوش گیرید» (تورات، سفر پیدایش: 49، 1). یوسف چهل روز را در امر حنوط پدر گذراند و اهل مصر هفتاد روز برای او ماتم گرفتند. پس از این ایام یوسف خطاب به اهل پادشاه گفت: «پدرم مرا سوگند داده، گفت: "اینک من میمیرم، مرا در قبری که برای خویشتن در زمین کندهام آنجا مرا دفن کن. اکنون بروم پدر خود را دفن کرده مراجعت نمایم"». سپس این گزارش چنین ادامه مییابد که پسران یعقوب او را به زمین کنعان بردند و و او را در مغارة صحرای مکفیله دفن کردند که ابراهیم خریده بود (تورات، سفر پیدایش: 50، 1‑14). این بخش از داستان در قریب به اتفاق تفسیرها نیز آمده است (برای مثال، رک. میبدی، 1339، ج 5: 139؛ بخاری، 1386: 907؛ طوسی، 1382: 661). 3ـ نتیجهگیری
پینوشت
| ||
مراجع | ||
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 452 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 218 |